اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این فایل رو بارها و بارها گوش دادم،دقیقاً به یاد آوردم روزایی رو که ت فرمون میشستم و میگفتم خدایا منو سالم ببر و سالم برگردون و مراقبم باش امان از این مغرور شدن و امان وقتی که به مغز خودت به جای هدایت بیشتر اعتماد کنی ون وقتی که چنان پس گردنی میخوری که هیچ وقت یادت نره
یه حسی بهم گفت علاوه بر کامنتی که روی فایل توحید عملی گذاشتم بیام اینجا دقیق بنویسم از پس گردنی که جهان بهم زد تا فهمیدم وقتی که روی خودم حساب کنم چه اتفاقی میافته..
یه مثال واضح اومد توی ذهنم از وقتی که به خدا توکل کردم و از وقتی که روی خودم حساب باز کردم
وقتی که روی خدا توکل کردم
دقیقاً وقتی بود که باید نتایج کنکور ارشد اعلام میشد و من با وجود اینکه خیلی زحمت کشیده بودم و خیلی خونده بودم احساس میکردم که ممکنه به هدف خودم نرسم…
اما خب به هر حال یه فیلم ضبط کردم و داخل اون فیلم در مورد تلاشهایی که کردم صحبت کردم و گفتم من انتخاب رشتهمو کردم و رها کردم و به خدا سپردم این فیلم هم به یادگار میذارم برای روزهای بعدتر که بدونم تو زمان سختیهام هیچ کسیو جز خدا نداشتم که آرومم کنه…
تو توی اون انتخاب رشتهام خدا بارها و بارها هدایتم کرد فکر میکنم تقریباً دو هفته بود که یک لیست برای انتخاب رشته میچیدم یهو یه نکتهای بهم الهام میشد و میرفتم دوباره لیستو عوض میکردم
دقیقاً تو نقطهای که احساس میکردم این لیست دیگه هیچ نقصی نداره چند ساعت بعدش یه نکته دیگهای بهم الهام شد و من هدایت میشدم به سمت انتخاب بهتر…
بالاخره اون لیستو ثبت کردم
وقتی که جواب انتخاب رشتهها اومد در کمال ناباوری من دیدم که فراتر از اون چیزی که هدف گذاری کرده بودم حتی قبول شدم.. دانشگاه تهران دیگه چه دانشگاهی از این برتر و بالاتر میتونستم خواسته باشم…
بر خدا توکل کن، همین بس که خداوند حافظ، مدافع و کارساز انسان باشد
دیگه حسابی معجزات توی زندگیم شروع کرده بود به رخ دادن دقیقاً نمیدونم اونجا چه اتفاقی افتاد یا دقیقاً در چه حالتی به خودم مغرور شدم…
حتی اون موقع هم نفهمیدم حتی سه ماه بعدشم نفهمیدم بلکه چند ماهی گذشت تقریباً 6 ماه که من توی قسمت 10 عملی فهمیدم که به خودم مغرور شده بودما هنوز حتی درسمم نگرفته بودم شاید برای همین بود که اون موضوع حل نمیشد به خاطر این بودش که من هنوز درسمو ازش نگرفته بودم…
دقیقاً وقتی که روز اول دانشگاهم بود و داشتم از اونجا برمیگشتم در حالی که تو ترافیک ایستاده بودم یکی با سرعت هرچه تمامتر به پشت ماشین من برخورد کرد منم رفتم تو ماشین بعدی و حتی ماشین بعدی هم رفت داخل ماشین بعدی…. بگذریم
روالش اینه که من مقصر نبودم و بعد خسارتمو تمام و کمال دریافت میکردم و ماشینمو درست میکردم…
اما این موضوع اونجوری که باید پیش نرفت ماشین من درست نشد و من نتونستم خسارتمو دریافت کنم موضوع همچنان ادامه داشت..
خودمو تحسین میکنم بابت زمانی که از ماشین پیاده شدم و بازم صدای هدایتو شنیدم که بلند داشت فریاد میزد که آروم باش توی این کار یه حکمتی بود صبور باش… همون لحظه اول همون ثانیه اول خدا باهام صحبت کرده آرومم کرد.
وقتی که اون کامنتو گذاشتم روی سایت و درسمو گرفتم به خدا گفتم این جریانو به تو میسپارم تو درستش کن..
باید بگم که من علاوه بر این درس درسهای دیگهای هم تو این مدت گرفتم در واقع میتونم بگم توی توحید این چند ماه انقدر برای من درس و تجربه داشت که شاید اگر سالها قرار بود به صورت عادی این روندو طی کنم امکان نداشت…
همیشه با خودم تکرار میکنم میگم جهان یا یک درس از راه آسونش به تو میده یا از راه سختش، اشکالی ندارم من این درسو از راه سختش فهمیدم اما مهم اینه که تونستم خودمو احساسمو کنترل کنم…
وقتی که شما این فایلو گذاشتین فهمیدم وقتی که من درسمو گرفتم خدا چقدر واضح و چقدر شیوا از زبان شما با من صحبت کرد…
از همون لحظه مدام تکرار میکنم خدایا من بدون هدایت تو هیچم خدایا من هر آنچه که دارم از آن توست خودم،، روحم،، قلبم،، جسمم،، هر آنچه که دارم و ندارم…
چند ماه پیش یه چکاپ فرکانسی انجام داده بودم که اگر از خودم فیلم نگرفته بودم و اون حرفا رو نزده بودم باورم نمیشد که اون حرفا رو من زده باشم
تو اون فایل من از خودم پرسیدم چقدر احساس میکنم که خدا داره کارهای زندگی منو انجام میده و پاسخم این بودش که:
اولش یکم مِن مِن کردم
یکم فکر کردم و بعدش گفتم خیلی کم شاید 10 درصد!!!!!
هنوز باورم نمیشه که این کلمات از زبان من بود که جاری شد.. نمیدونم کجای کار بودم ولی خدا را شکر میکنم که الان میدونم حتی یک ده هزارم درصد هم من نیستم که این کارها را انجام میدم همش اونه… در هر لحظه من کنارمه و در هر لحظه مراقب منه
ممنونم برای این فایل ارزشمند، ادامه این ماجرا و ادامه این درس گرفتن رو حتماً زیر همین کامنت خواهم نوشت:))))
خدایا من تسلیمم، خدایا من هیچی نمیدونم این تویی که میدونی …
نمیدونم از کجا بگم اصلا چیبگم انقدر حیرت زده ام و انقد اشکهام بی وقفه به پهنای صورتم میریزه که یه حسی پر از لذت و عشقو دارم تجربه میکنمکه قابل توصیف نیست
چه وقتی بهتر از الان برای نوشتن و ثبت کردن!
خدایا جاری کن خودت رو در نوشتهی من…من قدرت توصیف ندترم که بگم چیکار داری میکنی
اول بگم بعد از این کامنت و وقتی که گفتم درسم رو گرفتم،،، بعدش این موضوعی که توش انگار گیر کرده بودم ( بخاطر این بود ک ننیفهمیدم درسش چیه و درسمو نگرفته بودم) دوباره جاری شد و توی قسمت سرازیری حل قرار گرفت!
وقتی که گفتم خدایا تسلیم فهمیدم من ایراد کارمو!
خدای من سریع الجوابه…
فهمیدم شرک ورزیدم و مغرور شدم
دیگه تو هرچی بگی هر کاری کنی قبوله ، هرچی بگی همونه چون من نمیدونم ، خدایا تو همهی کارارو انجام بده
باورها گفتم
خدایا منو مورد مغفرت خودت قرار دادی وقتی که درسمو گرفتم وقتی فهمیدم تویی که همه کارم رو انجام میدی و تسلیمم
بارها فکر کردم و دیوانه شدم!
از یه معجزه دیگم بگم:
این چند روزی دلم خواست یه کاری راه بندازم ، ایدش اومده
من قدم برداشتم
یه ادمی رو سر راهم گذاشت ، دلشوجوری نرم کرد که قابل توصیف نیست..
میدونستم قدم بردارم بهم جواب میده
یه روز داشتم تلفنی با دوستم حرف میزدم یهو گف
یه موسسه دیدم برم تو ببینم میتونیم یه کلاسشو بگیریم؟
گفتم اره برو
من خودم قبلش چند حایی رفته بودمو و جواب درست نگرفته بودم برا همین رها بودمو گفتم خدایا تو هدایت کن به جای درست و صحیح
بعد دوستم رنگ زد
گف اینجا اوکی شد ! قبول کرد !
فقط باید یبار با هم بیایم و با موسس اینجا صحبت کنیم
یبار دیگه باهم رفتیم پیش موسسش
صحبت کردیم
همه چی جور شد، کلاسمون، هزینه مناسب برای اونجا، و یه مکانی که همه چیزش اماده بود
بعد که اومدیم بیرون
دوستم گف چقد امروز نرم تر بود نسبت به روزی که من تنهایی باهاش حرف زدم.
و من یادم اومد که صبح به خدا گفتم دل هارو برام نرم کن
و به همین راحتی نرم کرد و درستش کرد !
اصلا دلم آرومه ، آروم تر از همیشه
انگار مطمئنم جوری که قبلا هیچ وقت نبودم …
میدونم خدا دونه دونه قدم هارو برام برمیداره، میدونم هرچیزی که بخوام برام فراهم میکنه، این احساس نابو با هیچی نمیتونم عوض کنم!
استاد ، چه کردی با من…غوغا درونم به پا کردی ، یادم دادی چطور با خدای خودم حرف بزنم.. چطور هر لحظه کنارم حسش کنم
این فایل منو به یاد حدیثی انداخت که خیلی سال پیش خونده بودم
مضمونش این بود که حتی برای بستن بند کفشت از خدا کمک و هدایت بخواه.
با خودم گفتم تنبلی چه حالی میده (خنده)
البته تنبلی به این معنی که :نخواهیم برای انجام کارها خیلی فکر کنیم و با این ذهن خودمون و فشار آوردن به ذهن خودمون ، و سبک و سنگین کردن امور ، تصمیم بگیریم، چه کنیم یا چه نکنیم.
تنبلی و بیخیالی به این معنی که :کارها را به خودش میسپاریم و یقین داشته باشیم که بهترین و آسونترین راهو جلو پامون میگذاره.
و این به میزان اعتماد و ایمان ما به خداوند بستگی داره.
واقعا عمل کردن به این حرف سخته، اینکه رو فکر و ذهن خودمون حساب نکنیم بلکه رو هدایت و راهنمایی خدای مهربون حساب کنیم.
من خودم چون مهندسی خوندم و خیلی اهل فکر و سبک و سنگین کردن امور هستم ، برام این کار سخته،
ولی از خدای عزیز و مهربونم می خوام منو از این زیاد فکر کردنها نجات بده ، تا بتونم کارها را به راحتی به خودش واگذار کنم. و خودمو رها و آزاد کنم.
حتی تو همین کارهای معمولی روزانه و چگونه رفتار کردن با بچه ها مون و سایر افرادی که با اونها در ارتباطیم ، اینکه الان چی بخوریم ، چی بگیم، کی بخوابیم ، این کامنت را چگونه بنویسیم و …. از خودش هدایت و راهنمایی بخواهیم.
خدا جونم قربونت برم ، فدات شم بابت این آگاهی ها.
سپاس فراوان از استاد عباس منش برای یاد آوری این نکات توحیدی زیبا و کاربردی.
بنام خدای هدایتگر ،سلام بهترین معلم ،بهترین ها رو براتون ارزو دارم ،خداروشکر برای این آگاهی های ناب ،استاد مثال زیبا وتاثیرگذار شما راجب رانندگی ،من به تازگی با تلاش وفرازوفرود شدید گواهی نامه گرفتم ،وتازه دارم اگاهانه مسیر تکاملمو طی میکنم واوایل خیلی دوست داشتم به همه بگم که من یاد گرفتم ،ولی سلامت عقلی که از کارکرد قدمها بدست اوردم دارم کم کم جلو میرم،راجب کمک خواستن برای هدایت از خدا باید بگم خیلی اوقات فراموش میکنم که هدایت بخام هرچقدر جلو میرم احساس بی نیازی میکنم وامروز استاد تلنگر خوبی بهم زد تواگه خیلی هم بدونی هیچی نمیدونی ،متواضع بودن سخته وقتی فکر میکنی چیزی شدی کسی هستی ،خدایا بامن باش ،بامن کن وازمن ساز آنچه خوداراده کنی،وقتی الان حس خوب رهابودن دارم باید ازخودم بپرسم این ازکجا اومده ؟؟بله ازوجود هدایت الله ،ومن تومسیر زندگی عین رانندگی یهو سرعتو زیاد میکنم ومیرم جلو ولی بااین حرفهای تاثیرگذار استاد دارم درک میکنم که همون لحظات خدا منو هدایت کرده ،توحید عملی وهدایت الله عین هماهنگی وهمکاری ووصل شدن به اون کل،خدایا مارو به راه خودت هدایت کن
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات و خالق آفرین من ،،
سلام و درود خدمت آرمی بزرگ عباس منش ،،
توی بحث گره زدن احساس لیاقت و ارزش خودم نسبت به کار یا شخص دیگری غیر از خودم میخواستم براتون بنویسم بچه ها واقعاً هم برام دردناک بود هم خیلی عجیب که آقا بلا استثنا توی شرایطی که توی زندگیم با صورت رفتم تو در و دیوار برای همین قضیه بوده
یادمه جایی که کارمند بودم انقدر هر روز صبح که میخواستم وارد محل کارم بشم اون کار و اون موقعیت توی ذهنم ویژه و بزرگ جلوه میدادم که از استرس زیاد غرق در عرق خودم میشدم به قدری که همکارا میگفتن تو چرا همیشه انقدر عرق میکنی ،،
ینی آدم وقتی از بیرون خودش ، خودش رو محتاج شرایط میبینه بلا استثنا بچه ها گند میزنه به زندگیشا ،،
چه توی رابطه با جنس مخالف یا رابطه عاطفی
حتی اگر طرفت بهترین و با شعور ترین آدم دنیا هم باشه شرایط جوری پیش میره که سوارت میشه عین یک حیوان چهار پا و احساس میکنه که دقیقاً داره کار درست انجام میده انقدر واضح مینویسم چون انقدر برام واضح شده و میخوام ببینی توعم توهم اگر خودت و خوشبختی تو وابسته طرف مقابلت ببینی دقیقاً مثل اینه روی خودت زین انداخته باشی و تمام .
اگر میتونی دوره احساس لیاقت رو استارت بزنی و الان که اینو خوندی استارت نزدی بدون در حق خودت ظلم کردی ، از نون شب واجب تره بخدا قسم ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که حضورت احساس میکنم ،،
خدایا کمکم کن با تمام وجودم از صمیم قلبم هر روز هر لحظه از زندگیم تورو لمس کنم ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که منرا به راه مستقیم خودت هدایت کردی راه بندگانت که به آنها نعمت و برکت و ثروت و سلامتی و موفقیت و شادکامی و عزت عطافرمودی سعادتمندان در دنیا و آخرتت از بهترینهایت بهم چشاندی ن راه گمراهان ،،
بنام خداوند رزاقم که بهترین و بزرگترین و ارزشمند ترین نعمت دنیا را بهم داده و مرا به استاد سید حسین عباسمنش نبی خدا هدایت کرده خدایا شکرت.
من هر آنچه که دارم را خدا به من داده و بارها و بارها برای من پیش آمده که خدا خواسته به من نعمت بده اما من بخاطر غرور بیجایی که داشتم بخاطر عجله داشتن برای اینکه به همه چیز میخواستم زود برسم و هیچ گاه صبر در یادگیری نداشتم و همیشه میگفتم که من بلدم من میدونم و…ضربه های بسیار بدی خوردم و راهی که میسد به آسانی به موفقیت های زیادی برسم سالها طول کشید و به خیلی از خواسته هام هنوز نرسیدم زیرا کار رو میخواستم خودم یاد بگیرم و خودم انجام بدهم و خدا هم میگفت برو ببینم چیکار میکنم و من واقعا عاجز میشدم و کار رو نصف و نیمه رها میکردم و به این نتیجه میرسیدم که من توان انجام این کار را ندارم پس یه کار دیگه اما از اونجایی که من شرک بزرگ کمالگرایی و اینکه خودم بلدم خودم میدونم را در وجودم بصورت ریشه ای داشتم همیشه در تمام کارهام این اتفاقات تکراری و عاجز شدن و رفتن سراغ انجام کار دیگه تکرار میشد برام غافل از اینکه من منشع ایرادم رو نمیدونستم که به لطف خداوند آگاه شدم توسط این فایل ارزشمند توسط شما که من بدون خداوند واقعا عاجز و ناتوانم در انجام هر کاری و تمام نعمت های خوبی که دارم را خداوند رزاقم بی حساب به من داده .
اما من هر روز و حتی لحظه به لحظه زندگیم را آگاهانه سعی میکنم به یاد خودم بیارم که من بدون خدا هیچی نیستم و هیچی نمیدونم و دارم برای تک تک کارهام از او یاری و هدایت و راهنمایی مطلبم و قلبم را برای دریافت الهامات باز گذاشته ام و تسلیم درگاه حق هستم .
و همین که بعد از مدت ها امدم کامنت بنویسم و این نوشته ها را نوشتم با هدایت و یاری خدا بود و من هر آنچه را دارم را خدا به من داده و کارهایم را خدا انجام میدهد و من فرمون زندگیم به دست خداست و من روی شانه های قدرتمندش از زندگی ام در کمال آرامش لذت میبرم خدایا هزاران مرتبه شکرت .
«ساختن باور فراوانی» یعنی، برپا کردن جهادی اکبر برای تغییر برنامهای که تو را به این باور رسانده که: «همهی چیزهای خوب، کم و ناکافیاند»
من در راستای این که یکی از بهترین روشهای تقویت باور فراوانی در ذهن، مرور الگوهای فراوانی های خوب موجود در دنیاست، این بار به سراغ یک شرکت دیگر رفته ام:
اکسان موبیل (ExxonMobil) شرکت نفت و گاز آمریکایی و دومین شرکت نفتی بزرگ جهان در سال گذشته میلادی یعنی 2023 به سود خالص بیش از 36 میلیارد دلار دست یافته است: 36.01 میلیارد دلار
خوب، من برای این که بیام و این عدد رو بومی سازی کنم (!) این طور میگم که اگر الان که دلار حدود 64 هزار تومان است را من 59 هزار تومان در نظر بگیرم، سود خالص این شرکت در سال گذشته میشود 2,124,590,000,000,000 تومان
وای خدا
حتی خواندن این عدد هم سخت است، چه برسد به تصور کردن آن!
این رقم عجیب و غریب سود یک سال است که با تقسیم بر 365 به سود روزانه میرسیم، یعنی حدود 6000 میلیارد تومان در یک شبانه روز!
و ساعتی 242 میلیارد تومان!!
سود خالص ها! نه درآمد!
الله اکبر
چه میکند فراوانی
چه میکند وفور ثروت
چه میکند وفور مشتری
مسلما این شرکت، تعداد زیادی مشتری ثروتمند، کلی امکانات و تجهیزات و تکنولوژی، کلی پرسنل ماهر و میلیاردها دلار پالایشگاه و پتروشیمی، و کارخانه و ملک و زمین و….. در اختیار دارد که میتواند چنین سود خالصی برای خودش فراهم کند
امروز صبح در ستاره قطبی ام نوشتم که امروز میخواهم بیشتر دقت کنم که آگاهانه نگاه توحیدی داشته باشم و صبح با خواهرم که صبحانه میخوردیم به خواهرم گفتم : من میخوام توحید واقعی در عمل داشته باشم و همون لحظه گفتم خدایا این خواسته ی من هست و خودت هدایتم کن .
خیلی احساس خوبی گرفتم از دیدن این فایل روی سایت و خداوند بهم از طریق سایت پاسخ داد و واقعا سپاسگزار خداوندم .
هنوز فایل رو ندیدم اما میخواستم این احساسم رو بنویسم و حال خوبم رو انتقال بدم ️
قانون درخواست و همزمانی ها
چی میشه که من امروز از خدا میخوام که هدایتم کنه تا انسان توحیدی تری باشم
و همون روز به فاصلهی چند ساعت اومدم سایت همچین فایلی دیدم …
معجزه اگر این نیست پس چیه ؟
قانون واقعا درست کار میکنه .
واقعا سپاسگزار خداوندم بابت خلق این جهان فوق العاده با قوانین ثابت فوق العاده .
عشق و نور به راه همهی دوستان خوبم
️️️
دوستتان دارم و امیدوارم تک به تکتان موفق و درخشان باشید در تمام مراحل زندگی تان .
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم ، ممنونم خیلی لطف کردید این آگاهی های ناب را با ما به اشتراک میزارید، من چطور قدر دان شما باشم که به ما لطف و محبت میکنید، هر آگاهی که دریافت میکنید برای ما هم این آگاهی ها را یاد آوری میکنید که از مسیر درست، مسیر خداوند دور نشیم.
ما هر چی داریم و هر چی میخواهیم در زندگی داشته باشیم همه از برکت وجود خداونده ، یادم باشه من تا اینجایی که رشد کردم هم، خدا من را پرورش داده، یادم باشه به هر آنچه که دوست داشتم برسم و رسیدم خداوند کمک کرده، اگه خدا نبود، منی هم وجود نداشت، خدایا من به تو فقیرم، خدایا من به تو محتاجم، خدایا اگه تو دستم را نگیری پس دستم را به سمت کی دراز کنم، خدایا ممنونم که من را بخاطر تمام اشتباهاتم میبخشی و هر جا که روی عقل محدود خودم حساب کردم عاجز شدم و وقتی به سمت تو اومدم کمکم کردی و نگفتی چرا همان اول پیش من نیومدی بدون هیچ سوالی به من کمک کردی.
همه ی ما مسائلی در زندگی داشتیم یا خواسته ای داشتیم و وقتی عاجز شدیم و از خدا کمک خواستیم در سریع ترین زمان به ما کمک کرده، من هم اینقدر این مثال ها را دارم دیگه مطمئنم اگه میخواهم به هر چیزی که میخواهم برسم باید دستم تو دست خدا بزارم، باید فقط و فقط امیدم به خدا باشه،
دوست دارم در مورد تجربیاتی از این که چه زمانی عاجز شدم و از خدا کمک خواستم و به بهترین شکل هدایت شدم بنویسم، من و همسرم چند بار میخواستیم مثلا یه وسیله یا دستگاهی برای خونه بخریم مثلا اسپرسو ساز یا تخت خواب یا رو تختی یا کمد یا هر چیزی که میخواستیم تمام انتطارات که دوست داشتیم اون وسیله مورد نظر داشته باشه در نظر میگرفتیم دیگه رهاش میکردیم تا خدا برامون بهترین وسیله را بیاره و همیشه هم بخاطر این احساس خوب و رهایی و توکل بر خدا و این اطمینان قلبی که خدا به بهترین ها ما را هدایت میکنه، به بهترین ها هم هدایت میشدیم، و فکر میکردیم دیگه ایمانمون به خدا کامل شد که همه چیز را به خدا میسپاریم ولی بازم این اصل را فراموش کردیم و روی عقل خودمون حساب کردیم، چند وقتی بود دوست داشتیم گریل نینجا شبیه گریل استاد داشته باشیم خیلی شهر ها را گشتیم ولی هیچ نشونه ای از گریل نینجا توی ایران پیدا نمیکردیم ما فقط گیر داده بودیم حتما همین مدل گریل و اینقدر پا فشاری کردیم که اصلا هیچ کدوم از مدل های نینجا تو بازار نمیدیدیم و خلاصه بعد از چند ماه گشتن عاجز شدیم، گفتیم خدایا هر چی تو بگی شاید گریل بهتری برای ما میخواهی، خدایا خودت هدایتمون کن، دیگه رهاش کردیم ، بعد 2 روز همسرم رفته بود برای خرید، به طرز هدایتی به یه مغازه رفته بوده و گریل نینجا را پیدا کرده بود با اینکه ما این همه گشته بودیم ولی در چند قدمی ما پیدا شد ولی چون مدل گریل استاد نبود بازم دست دست کردیم برای خرید یعنی هنوز به هدایت ایمان نداشتیم، ولی ته دلمون می گفتیم شاید این برای ما مناسب تره که بعد از این همه دور زدن برای اون مدل گریل حالا به گریل نینجا هدایت شدیم ولی مدل دیگه اش، خلاصه یه سرچ کردیم دیدیم این گریل بیشتر برای ما مناسبه و گریل استاد باربیکیو هست و برای داخل خونه زیاد مناسب نیست بخاطر بوی دود و خلاصه با توکل بر خدا گریل نینجا مدل دیگه را خریداری کردیم الان داریم از گریل نینجا لذت میبریم و هر روز از خدا تشکر میکنیم و هر روز به خودمون یاد آوری میکنیم خدایا گذاشتی ما دور هامون را بزنیم و بعد برگردیم سمت تو و تو ما را به سمت چیزی که برای ما مناسبتره هدایت کردی
با سلام خدمت استاد بزرگوار ،خانم شایسته و دوستان خوبم ، خیلی عالی توضیح دادید استاد ،واقعا همینطوره وقتی با خدا صحبت میکنی و روی خدا حساب میکنی در لحظه ای که ازش میخای و بهش وصل میشی بهت جواب میده ،تجربیات زیادی دارم در مورد حرف زدن با خدا و جواب گرفتن یادمه سال گذشته که بشدت از نظر مالی تو فشار بودم و اجاره خونه و مغازه و حتی مخارج خونه رو نداشتم به خدا گفتم خدایا من نمیدونم چکار کنم نمیدونم چطوری اجاره ها رو پرداخت کنم هر روز صاحب خونه و مغازه و املاکی زنگ میزدن و من چیزی نداشتم جز اینکه امروز و فردا کنم ،گفتم خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت دستمو بگیر ، ذهنم بشدت داغون بود و هر چی تلاش میکردم کنترل کنم نمیشد و نجواهای ذهن داشت دیوونم میکرد تا اینکه خداوند پاسخ داد ، یروز پسر عمم بهم زنگ زد گفت من 30 سال پیش با ماشین شما تصادف کردم و زدم ماشینتونو داغون کردم اونروز نداشتم خرج تعمیرشو بدم و این باعث شده چند سال عذاب وجدان داشته باشم الان میخام به قیمت روز کل بدهیمو بدم و خودش حساب کرده بود به قیمت انروز 200 میلیون تومن میشد ، هر چی که گفتیم ما اصلا یادمونم نیست نمیخاد بدی ،میگفت نه تا ندم اروم نمیشم ،خلاصه ول کن نبود و در نهایت پرداخت کرد ، استاد واقعا نمیدونی مو بر تنم سیخ شده بود گریم گرفته بود ،هنگ کرده بودم از این پاسخ خداوند گفتم الهی شکرت دمت گرم اونجایی که ذهن داره بهت میگه خدانیست پس کجاست چرا جواب منو نمیدی ،در زمان خودش بهت پاسخ میده و سرک میکشه میگه دالی من اینجام ،الهی شکرت گریه م میگیره وقتی یاد اون روز میفتم ، الانم که دارم مینویسم بغض تو گلو گیر کرده ، الهی شکرت ،موارد اینچنینی زیاد دارم که وقتی باهاش حرف زدم بهش سپردم جواب داده و دقیقا اون لحطه ای که واقعی میسپری جواب میده ، ولی متاسفانه ذهن ما خیلی اوقات فراموش میکنه ودر مسیر قبلی قرار میگیرم از خدا میخوام که هدایتم کنه که همیشه به یادش باشم و همه چی رو از اون بخام ، تشکر میکنم از استاد خوبم شاد باشید
بنام خداوند مهربان سلام عرض میکنم خدمت شما استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
میخوام توی این کامنتی که دارم مینویسم داستان رو از اتفاقی که چند شب پیش توی ماشین برای من و فرزند چهار ساله ام اتفاق افتاد بنویسم
چند شب پیش ما مهمون داشتیم و وقتی مهمونی تموم شد قرار شد من مهمونا مون رو ببرم برسونم خونه شون و پسرمم گفت که با من میاد و خلاصه باهم رفتیم مهمونا رو رسوندیم سر برگشت که شد پسرم با اینکه خیلی کوچیکه گفت بابا میخوام منو بشونی رو پاهات و فرمون ماشین بدی دست من اولش من گفتم نه نمیشه بعد خیلی اسرار کرد منم دادم دستش بعد و هواشم البته داشتم وقتی تو خیابون داشتیم میرفتیم از یه جای به بعد بهم گفت بابا تو دگه نمیخواد به فرمون دست بزنی خودم میتونم و به محض اینکه یه ذره من فرمون رو میخواستم کنترل کنم صداش در میومد و میگفت دست نزن منم بهش گفتم باشه من دست نمیزنم ولی قسمت پایین فرمون رو کاملا داشتم و ماشین کاملا تحت تسلط من بود ولی اون چون نمیدید خیلی خوشحال بود که من دارم بدون نیاز به کسی ماشین رو میبرم وقتی که داشتیم ادامه میدادیم قشنگ مثل یک الهام قلبی داستان خداوندگی و بندگی رو توی اون لحظه بهم الهام کرد و بهم گفت فرض کن تو خداوندی و فرزندت بنده تو چقدر نزدیک بود به حقیقت واقعا که چقدر از این دست مسائل پیش اومده توی زندگی ما که فکر کردیم دگه نیازی به کسی نیست و نیازی به خداوند هم نیست من خودم بلدم و دگه حرفه ای شدم و ضربه خوردیم. در واقع من درک کردم این رو که خداوند خیلی به ما لطف داره وگرنه اگر اون انتهای فرمون دستش نباشه ما دو قدم هم نمیتونیم پیش بریم مثل پسر من که اگر من اون انتهای که فکر میکرد دستی نیست رو رها میکردم دقیقا یک ثانیه نمیتوانست پیش بره و بر خورد میکرد و چقدر اونجا من عاجز شدم که واقعا عین حقیقت زندگی ما همینه یکم که رشد میکنیم پیشرفت میکنیم همه اعتبارو میدیم به خودمون و کاااملا غافل ازین هستیم که خداوند داره حمایتمون میکنه و مواظبه که ما اتفاقی برامون نیووفته اون دستی که ما نمیبینم فرمون رو داره و جاهای خطر ناک مارو نجات میده.
من واقعا با این حرف استاد کاملا موافقم که اگر لطف و رحمت خداوند نبود همه ما نابود میشدیم واقعا ما نمیتونیم دو قدم پیش بریم تو زندگی مون اگر لطفش نباشه خداوند دقیقا به اندازه همون پدری که پشت فرمون با توجه به گستاخی و غرور فرزندش و سر کشی که داره ولی بازم باهاش مهربونه.
خداوند خیییییلی خیییییلی بیشتر از اون پدر با توجه به گستاخی و سرکشی ما با ما مهربونه و در واقع اون آیه که تو تیر نینداختیی بلکه خدا تیر انداخت دگه حجت رو به ما تموم میکنه که حتی تیر از کمان رفته هم با توجه به تمرکز تو و با توجه به تمرین تو و با توجه به مهارت تو اونم نقطه قوتش وقتیه که من نشان کمان رو تنظیم کردمو زهی کمان رو کشیدم و در واقع من انتهای فرمون رو داشتم که تو خوب رفتی وگرنه اون کار تو نبود اینا رو میشه تو زندگی روزمره هم پیدا کرد من تو کار لباس هستم یک الگو همیشه تکراری رو تجربه کردم اونم اینکه هر وقت یک مدل رو طراحی کردم و زدم مانکن و طرفش نگاه کردم و گفتتتتم من چه کسی هستم عجب مدلی زدم دستم درد نکنه چقدر آدم خارقالعاده ای هستم چقدر فکرم کار میکنه بخداوندی خدا نه تنها اون مدل هیچ فروشاتی نداشته بلکه تا مدتی اصلا به ذهنم نمیومد که چی بزنم تا حدی که عاجز میشدم که خدایا بهم بگو چی بزنم این الگو وقتی بارها و بارها تکرار شد من الگوشو گرفتم و کوشش کردم مسئله مو حل کنم و فهمیدم باور توحیدی من مشکل داره نصبت به خداوند من نمیتونم اعتبار زندگی مو کسب و کارم رو حتی اتفاقات ریز کسب و کارم رو بدم به خداوند و فهمیدم اگه میخوام تو کسب و کارم موفق باشم باید بتوانم اعتبارش رو بدم به خداوند و اومدم و آرام آرام این کارو کردم و از اون لحظه به بعد وقتی مدلی زدم گفتم توکل به خداوند خدایا خودت برکت بده تو نباشی من هیچم واقعا بخدا چنان فروشاتی داشته که اصلا توقع نداشتم حتی مدلهای که بعذا من احساس میکنم خیلی جذاب نیست ولی بازم میگم توکل به خداوند یه تعداد اندکی اولش کار میکنمو میگم انشاالله خوب پیش بره چنان فروشاتی میکنه که من مجبور میشم کل کارام رو بخاطر اون مدل به تعویق بندازم و دوست داشتم این تجربیات رو بنویسم و بگم که متواضع باشیم نزد خداوند بخدا اگر اون نباشه مانمیتونیم ادامه بدیم واقعا نمیتونیم دو قدم پیش بریم همه از لطف رب یعنی فرمانروای کل کیهان است امیدوارم همه ما در پناه رب جلیل و خلیل شاد و پیروز باشیم
سلام دوست عزیزم وقتی کامنت شما رو خوندم اشک از چشمانم اومد چقدر قشنگ تشریح کردین من پشت فرمونم ولی در واقع خداوند پایین فرمون رو گرفته وبدون خدا نمیتونم حتی یه قدم ماشین زندگیمو ببرم جلو اگرم ببرم وبه خود مغرور بشم بلایی سرم میاد ،من همیشه با اون آیه که میگه تو تیر ننداختی خدا تیر انداخت مشکل داشتم هی میگفتم یعنی چی پس من اینجا چکاره ام ؟الان خیلی خوب درکش کردم که درسته آتی تو مهارت داری اما پایین کمون تو رو خدا گرفته که اصلا نمیبینش که باعث شده تو دقیق بزنی به هدف .خیلی از شما سپاسگذارم اقای آریا منش .عاقبت بخیر باشین
منم سپاسگذارم از شما بابت لطفی که به من داشتین امیدوارم ظرف زندگی ما و درک مون نصبت به خداوند هر روز بیشتر و بیشتر بشه تا بجای اینکه با آیات قرآن مخالفت کنیم بیایم با طرز فکر اشتباه خودمون مخالفت کنیم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
این فایل رو وقتی شنیدم احساس کردم خدا دقیقا داره از زبون شما با من صحبت میکنه…
روی فایل توحید عملی | قسمت 10
دقیقا نوشتم چیشد که من توی رانندگی مغرور شدم ..
https://elmeservat.com/fa/practical-monotheism-10/comment-page-62/#comment-1354272
این فایل رو بارها و بارها گوش دادم،دقیقاً به یاد آوردم روزایی رو که ت فرمون میشستم و میگفتم خدایا منو سالم ببر و سالم برگردون و مراقبم باش امان از این مغرور شدن و امان وقتی که به مغز خودت به جای هدایت بیشتر اعتماد کنی ون وقتی که چنان پس گردنی میخوری که هیچ وقت یادت نره
یه حسی بهم گفت علاوه بر کامنتی که روی فایل توحید عملی گذاشتم بیام اینجا دقیق بنویسم از پس گردنی که جهان بهم زد تا فهمیدم وقتی که روی خودم حساب کنم چه اتفاقی میافته..
یه مثال واضح اومد توی ذهنم از وقتی که به خدا توکل کردم و از وقتی که روی خودم حساب باز کردم
وقتی که روی خدا توکل کردم
دقیقاً وقتی بود که باید نتایج کنکور ارشد اعلام میشد و من با وجود اینکه خیلی زحمت کشیده بودم و خیلی خونده بودم احساس میکردم که ممکنه به هدف خودم نرسم…
اما خب به هر حال یه فیلم ضبط کردم و داخل اون فیلم در مورد تلاشهایی که کردم صحبت کردم و گفتم من انتخاب رشتهمو کردم و رها کردم و به خدا سپردم این فیلم هم به یادگار میذارم برای روزهای بعدتر که بدونم تو زمان سختیهام هیچ کسیو جز خدا نداشتم که آرومم کنه…
تو توی اون انتخاب رشتهام خدا بارها و بارها هدایتم کرد فکر میکنم تقریباً دو هفته بود که یک لیست برای انتخاب رشته میچیدم یهو یه نکتهای بهم الهام میشد و میرفتم دوباره لیستو عوض میکردم
دقیقاً تو نقطهای که احساس میکردم این لیست دیگه هیچ نقصی نداره چند ساعت بعدش یه نکته دیگهای بهم الهام شد و من هدایت میشدم به سمت انتخاب بهتر…
بالاخره اون لیستو ثبت کردم
وقتی که جواب انتخاب رشتهها اومد در کمال ناباوری من دیدم که فراتر از اون چیزی که هدف گذاری کرده بودم حتی قبول شدم.. دانشگاه تهران دیگه چه دانشگاهی از این برتر و بالاتر میتونستم خواسته باشم…
وَ تَوَکلْ عَلَی اللَّهِ ۚ وَ کفَی بِاللَّهِ وَکیلًا»
بر خدا توکل کن، همین بس که خداوند حافظ، مدافع و کارساز انسان باشد
دیگه حسابی معجزات توی زندگیم شروع کرده بود به رخ دادن دقیقاً نمیدونم اونجا چه اتفاقی افتاد یا دقیقاً در چه حالتی به خودم مغرور شدم…
حتی اون موقع هم نفهمیدم حتی سه ماه بعدشم نفهمیدم بلکه چند ماهی گذشت تقریباً 6 ماه که من توی قسمت 10 عملی فهمیدم که به خودم مغرور شده بودما هنوز حتی درسمم نگرفته بودم شاید برای همین بود که اون موضوع حل نمیشد به خاطر این بودش که من هنوز درسمو ازش نگرفته بودم…
دقیقاً وقتی که روز اول دانشگاهم بود و داشتم از اونجا برمیگشتم در حالی که تو ترافیک ایستاده بودم یکی با سرعت هرچه تمامتر به پشت ماشین من برخورد کرد منم رفتم تو ماشین بعدی و حتی ماشین بعدی هم رفت داخل ماشین بعدی…. بگذریم
روالش اینه که من مقصر نبودم و بعد خسارتمو تمام و کمال دریافت میکردم و ماشینمو درست میکردم…
اما این موضوع اونجوری که باید پیش نرفت ماشین من درست نشد و من نتونستم خسارتمو دریافت کنم موضوع همچنان ادامه داشت..
خودمو تحسین میکنم بابت زمانی که از ماشین پیاده شدم و بازم صدای هدایتو شنیدم که بلند داشت فریاد میزد که آروم باش توی این کار یه حکمتی بود صبور باش… همون لحظه اول همون ثانیه اول خدا باهام صحبت کرده آرومم کرد.
وقتی که اون کامنتو گذاشتم روی سایت و درسمو گرفتم به خدا گفتم این جریانو به تو میسپارم تو درستش کن..
باید بگم که من علاوه بر این درس درسهای دیگهای هم تو این مدت گرفتم در واقع میتونم بگم توی توحید این چند ماه انقدر برای من درس و تجربه داشت که شاید اگر سالها قرار بود به صورت عادی این روندو طی کنم امکان نداشت…
همیشه با خودم تکرار میکنم میگم جهان یا یک درس از راه آسونش به تو میده یا از راه سختش، اشکالی ندارم من این درسو از راه سختش فهمیدم اما مهم اینه که تونستم خودمو احساسمو کنترل کنم…
وقتی که شما این فایلو گذاشتین فهمیدم وقتی که من درسمو گرفتم خدا چقدر واضح و چقدر شیوا از زبان شما با من صحبت کرد…
از همون لحظه مدام تکرار میکنم خدایا من بدون هدایت تو هیچم خدایا من هر آنچه که دارم از آن توست خودم،، روحم،، قلبم،، جسمم،، هر آنچه که دارم و ندارم…
چند ماه پیش یه چکاپ فرکانسی انجام داده بودم که اگر از خودم فیلم نگرفته بودم و اون حرفا رو نزده بودم باورم نمیشد که اون حرفا رو من زده باشم
تو اون فایل من از خودم پرسیدم چقدر احساس میکنم که خدا داره کارهای زندگی منو انجام میده و پاسخم این بودش که:
اولش یکم مِن مِن کردم
یکم فکر کردم و بعدش گفتم خیلی کم شاید 10 درصد!!!!!
هنوز باورم نمیشه که این کلمات از زبان من بود که جاری شد.. نمیدونم کجای کار بودم ولی خدا را شکر میکنم که الان میدونم حتی یک ده هزارم درصد هم من نیستم که این کارها را انجام میدم همش اونه… در هر لحظه من کنارمه و در هر لحظه مراقب منه
ممنونم برای این فایل ارزشمند، ادامه این ماجرا و ادامه این درس گرفتن رو حتماً زیر همین کامنت خواهم نوشت:))))
خدایا هر آنچه دارم از آن توست
دارم اشک میریزم و مینویسم!
باورم نمیشه
مدام زیر لب تکرار میکنم
خدایا من به هر خیری از سمت تو فقیرم
خدایا من تسلیمم، خدایا من هیچی نمیدونم این تویی که میدونی …
نمیدونم از کجا بگم اصلا چیبگم انقدر حیرت زده ام و انقد اشکهام بی وقفه به پهنای صورتم میریزه که یه حسی پر از لذت و عشقو دارم تجربه میکنمکه قابل توصیف نیست
چه وقتی بهتر از الان برای نوشتن و ثبت کردن!
خدایا جاری کن خودت رو در نوشتهی من…من قدرت توصیف ندترم که بگم چیکار داری میکنی
اول بگم بعد از این کامنت و وقتی که گفتم درسم رو گرفتم،،، بعدش این موضوعی که توش انگار گیر کرده بودم ( بخاطر این بود ک ننیفهمیدم درسش چیه و درسمو نگرفته بودم) دوباره جاری شد و توی قسمت سرازیری حل قرار گرفت!
وقتی که گفتم خدایا تسلیم فهمیدم من ایراد کارمو!
خدای من سریع الجوابه…
فهمیدم شرک ورزیدم و مغرور شدم
دیگه تو هرچی بگی هر کاری کنی قبوله ، هرچی بگی همونه چون من نمیدونم ، خدایا تو همهی کارارو انجام بده
باورها گفتم
خدایا منو مورد مغفرت خودت قرار دادی وقتی که درسمو گرفتم وقتی فهمیدم تویی که همه کارم رو انجام میدی و تسلیمم
بارها فکر کردم و دیوانه شدم!
از یه معجزه دیگم بگم:
این چند روزی دلم خواست یه کاری راه بندازم ، ایدش اومده
من قدم برداشتم
یه ادمی رو سر راهم گذاشت ، دلشوجوری نرم کرد که قابل توصیف نیست..
میدونستم قدم بردارم بهم جواب میده
یه روز داشتم تلفنی با دوستم حرف میزدم یهو گف
یه موسسه دیدم برم تو ببینم میتونیم یه کلاسشو بگیریم؟
گفتم اره برو
من خودم قبلش چند حایی رفته بودمو و جواب درست نگرفته بودم برا همین رها بودمو گفتم خدایا تو هدایت کن به جای درست و صحیح
بعد دوستم رنگ زد
گف اینجا اوکی شد ! قبول کرد !
فقط باید یبار با هم بیایم و با موسس اینجا صحبت کنیم
یبار دیگه باهم رفتیم پیش موسسش
صحبت کردیم
همه چی جور شد، کلاسمون، هزینه مناسب برای اونجا، و یه مکانی که همه چیزش اماده بود
بعد که اومدیم بیرون
دوستم گف چقد امروز نرم تر بود نسبت به روزی که من تنهایی باهاش حرف زدم.
و من یادم اومد که صبح به خدا گفتم دل هارو برام نرم کن
و به همین راحتی نرم کرد و درستش کرد !
اصلا دلم آرومه ، آروم تر از همیشه
انگار مطمئنم جوری که قبلا هیچ وقت نبودم …
میدونم خدا دونه دونه قدم هارو برام برمیداره، میدونم هرچیزی که بخوام برام فراهم میکنه، این احساس نابو با هیچی نمیتونم عوض کنم!
استاد ، چه کردی با من…غوغا درونم به پا کردی ، یادم دادی چطور با خدای خودم حرف بزنم.. چطور هر لحظه کنارم حسش کنم
به نام خدای عزیز و مهربون
سلام به همه
این فایل منو به یاد حدیثی انداخت که خیلی سال پیش خونده بودم
مضمونش این بود که حتی برای بستن بند کفشت از خدا کمک و هدایت بخواه.
با خودم گفتم تنبلی چه حالی میده (خنده)
البته تنبلی به این معنی که :نخواهیم برای انجام کارها خیلی فکر کنیم و با این ذهن خودمون و فشار آوردن به ذهن خودمون ، و سبک و سنگین کردن امور ، تصمیم بگیریم، چه کنیم یا چه نکنیم.
تنبلی و بیخیالی به این معنی که :کارها را به خودش میسپاریم و یقین داشته باشیم که بهترین و آسونترین راهو جلو پامون میگذاره.
و این به میزان اعتماد و ایمان ما به خداوند بستگی داره.
واقعا عمل کردن به این حرف سخته، اینکه رو فکر و ذهن خودمون حساب نکنیم بلکه رو هدایت و راهنمایی خدای مهربون حساب کنیم.
من خودم چون مهندسی خوندم و خیلی اهل فکر و سبک و سنگین کردن امور هستم ، برام این کار سخته،
ولی از خدای عزیز و مهربونم می خوام منو از این زیاد فکر کردنها نجات بده ، تا بتونم کارها را به راحتی به خودش واگذار کنم. و خودمو رها و آزاد کنم.
حتی تو همین کارهای معمولی روزانه و چگونه رفتار کردن با بچه ها مون و سایر افرادی که با اونها در ارتباطیم ، اینکه الان چی بخوریم ، چی بگیم، کی بخوابیم ، این کامنت را چگونه بنویسیم و …. از خودش هدایت و راهنمایی بخواهیم.
خدا جونم قربونت برم ، فدات شم بابت این آگاهی ها.
سپاس فراوان از استاد عباس منش برای یاد آوری این نکات توحیدی زیبا و کاربردی.
شاد ،سالم و ثروتمند باشید
بنام خدای هدایتگر ،سلام بهترین معلم ،بهترین ها رو براتون ارزو دارم ،خداروشکر برای این آگاهی های ناب ،استاد مثال زیبا وتاثیرگذار شما راجب رانندگی ،من به تازگی با تلاش وفرازوفرود شدید گواهی نامه گرفتم ،وتازه دارم اگاهانه مسیر تکاملمو طی میکنم واوایل خیلی دوست داشتم به همه بگم که من یاد گرفتم ،ولی سلامت عقلی که از کارکرد قدمها بدست اوردم دارم کم کم جلو میرم،راجب کمک خواستن برای هدایت از خدا باید بگم خیلی اوقات فراموش میکنم که هدایت بخام هرچقدر جلو میرم احساس بی نیازی میکنم وامروز استاد تلنگر خوبی بهم زد تواگه خیلی هم بدونی هیچی نمیدونی ،متواضع بودن سخته وقتی فکر میکنی چیزی شدی کسی هستی ،خدایا بامن باش ،بامن کن وازمن ساز آنچه خوداراده کنی،وقتی الان حس خوب رهابودن دارم باید ازخودم بپرسم این ازکجا اومده ؟؟بله ازوجود هدایت الله ،ومن تومسیر زندگی عین رانندگی یهو سرعتو زیاد میکنم ومیرم جلو ولی بااین حرفهای تاثیرگذار استاد دارم درک میکنم که همون لحظات خدا منو هدایت کرده ،توحید عملی وهدایت الله عین هماهنگی وهمکاری ووصل شدن به اون کل،خدایا مارو به راه خودت هدایت کن
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات و خالق آفرین من ،،
سلام و درود خدمت آرمی بزرگ عباس منش ،،
توی بحث گره زدن احساس لیاقت و ارزش خودم نسبت به کار یا شخص دیگری غیر از خودم میخواستم براتون بنویسم بچه ها واقعاً هم برام دردناک بود هم خیلی عجیب که آقا بلا استثنا توی شرایطی که توی زندگیم با صورت رفتم تو در و دیوار برای همین قضیه بوده
یادمه جایی که کارمند بودم انقدر هر روز صبح که میخواستم وارد محل کارم بشم اون کار و اون موقعیت توی ذهنم ویژه و بزرگ جلوه میدادم که از استرس زیاد غرق در عرق خودم میشدم به قدری که همکارا میگفتن تو چرا همیشه انقدر عرق میکنی ،،
ینی آدم وقتی از بیرون خودش ، خودش رو محتاج شرایط میبینه بلا استثنا بچه ها گند میزنه به زندگیشا ،،
چه توی رابطه با جنس مخالف یا رابطه عاطفی
حتی اگر طرفت بهترین و با شعور ترین آدم دنیا هم باشه شرایط جوری پیش میره که سوارت میشه عین یک حیوان چهار پا و احساس میکنه که دقیقاً داره کار درست انجام میده انقدر واضح مینویسم چون انقدر برام واضح شده و میخوام ببینی توعم توهم اگر خودت و خوشبختی تو وابسته طرف مقابلت ببینی دقیقاً مثل اینه روی خودت زین انداخته باشی و تمام .
اگر میتونی دوره احساس لیاقت رو استارت بزنی و الان که اینو خوندی استارت نزدی بدون در حق خودت ظلم کردی ، از نون شب واجب تره بخدا قسم ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که حضورت احساس میکنم ،،
خدایا کمکم کن با تمام وجودم از صمیم قلبم هر روز هر لحظه از زندگیم تورو لمس کنم ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که منرا به راه مستقیم خودت هدایت کردی راه بندگانت که به آنها نعمت و برکت و ثروت و سلامتی و موفقیت و شادکامی و عزت عطافرمودی سعادتمندان در دنیا و آخرتت از بهترینهایت بهم چشاندی ن راه گمراهان ،،
خدایا شکرت ،،
بنام خدای که هر آنچه دارم از آن اوست.
سلام استاد خوبم
بنام خداوند رزاقم که بهترین و بزرگترین و ارزشمند ترین نعمت دنیا را بهم داده و مرا به استاد سید حسین عباسمنش نبی خدا هدایت کرده خدایا شکرت.
من هر آنچه که دارم را خدا به من داده و بارها و بارها برای من پیش آمده که خدا خواسته به من نعمت بده اما من بخاطر غرور بیجایی که داشتم بخاطر عجله داشتن برای اینکه به همه چیز میخواستم زود برسم و هیچ گاه صبر در یادگیری نداشتم و همیشه میگفتم که من بلدم من میدونم و…ضربه های بسیار بدی خوردم و راهی که میسد به آسانی به موفقیت های زیادی برسم سالها طول کشید و به خیلی از خواسته هام هنوز نرسیدم زیرا کار رو میخواستم خودم یاد بگیرم و خودم انجام بدهم و خدا هم میگفت برو ببینم چیکار میکنم و من واقعا عاجز میشدم و کار رو نصف و نیمه رها میکردم و به این نتیجه میرسیدم که من توان انجام این کار را ندارم پس یه کار دیگه اما از اونجایی که من شرک بزرگ کمالگرایی و اینکه خودم بلدم خودم میدونم را در وجودم بصورت ریشه ای داشتم همیشه در تمام کارهام این اتفاقات تکراری و عاجز شدن و رفتن سراغ انجام کار دیگه تکرار میشد برام غافل از اینکه من منشع ایرادم رو نمیدونستم که به لطف خداوند آگاه شدم توسط این فایل ارزشمند توسط شما که من بدون خداوند واقعا عاجز و ناتوانم در انجام هر کاری و تمام نعمت های خوبی که دارم را خداوند رزاقم بی حساب به من داده .
اما من هر روز و حتی لحظه به لحظه زندگیم را آگاهانه سعی میکنم به یاد خودم بیارم که من بدون خدا هیچی نیستم و هیچی نمیدونم و دارم برای تک تک کارهام از او یاری و هدایت و راهنمایی مطلبم و قلبم را برای دریافت الهامات باز گذاشته ام و تسلیم درگاه حق هستم .
و همین که بعد از مدت ها امدم کامنت بنویسم و این نوشته ها را نوشتم با هدایت و یاری خدا بود و من هر آنچه را دارم را خدا به من داده و کارهایم را خدا انجام میدهد و من فرمون زندگیم به دست خداست و من روی شانه های قدرتمندش از زندگی ام در کمال آرامش لذت میبرم خدایا هزاران مرتبه شکرت .
دوستتون دارم 🩵
سلام به همگی
مایلم اینجا مطلبی در مورد باور فراوانی بنویسم.
استاد چه زیبا میگوید:
«ساختن باور فراوانی» یعنی، برپا کردن جهادی اکبر برای تغییر برنامهای که تو را به این باور رسانده که: «همهی چیزهای خوب، کم و ناکافیاند»
من در راستای این که یکی از بهترین روشهای تقویت باور فراوانی در ذهن، مرور الگوهای فراوانی های خوب موجود در دنیاست، این بار به سراغ یک شرکت دیگر رفته ام:
اکسان موبیل (ExxonMobil) شرکت نفت و گاز آمریکایی و دومین شرکت نفتی بزرگ جهان در سال گذشته میلادی یعنی 2023 به سود خالص بیش از 36 میلیارد دلار دست یافته است: 36.01 میلیارد دلار
خوب، من برای این که بیام و این عدد رو بومی سازی کنم (!) این طور میگم که اگر الان که دلار حدود 64 هزار تومان است را من 59 هزار تومان در نظر بگیرم، سود خالص این شرکت در سال گذشته میشود 2,124,590,000,000,000 تومان
وای خدا
حتی خواندن این عدد هم سخت است، چه برسد به تصور کردن آن!
این رقم عجیب و غریب سود یک سال است که با تقسیم بر 365 به سود روزانه میرسیم، یعنی حدود 6000 میلیارد تومان در یک شبانه روز!
و ساعتی 242 میلیارد تومان!!
سود خالص ها! نه درآمد!
الله اکبر
چه میکند فراوانی
چه میکند وفور ثروت
چه میکند وفور مشتری
مسلما این شرکت، تعداد زیادی مشتری ثروتمند، کلی امکانات و تجهیزات و تکنولوژی، کلی پرسنل ماهر و میلیاردها دلار پالایشگاه و پتروشیمی، و کارخانه و ملک و زمین و….. در اختیار دارد که میتواند چنین سود خالصی برای خودش فراهم کند
سلام
به نظرم این مقایسه و این اعداد و ارقام خیلی کمکی به فراوانی نمی کند
خودتون میگین دومی شرکت نفتی جهان!!
مگه یک نفر پرسنل داره؟
مگه همه ی اون ثروت رو میشه یک نفره ساخت؟
مثل این می مونه بگین بودجه ی کل فلان کشور اینقدره
خب چه دردی از ما دوا میکنه
یا مثلا توی فلان بانک اینقدر پوله (جمع همه ی حساب های مشتریان فلان قدر میشه و …)
خب اوکی
اینا دردی دوا نمیکنه
چون دور از دسترسه و مقایسه ی نادرست و بدون در نظر گرفتن جوانب
پس اگر میخواین الگو معرفی کنید، الگویی باشه که یک فرد به تنهایی بتونه ازش الگو بگیره
الان من و امثال من چطور میتونیم شرکت بزرگ نفتی بسازیم که اونقدر ثروت به دست بیاریم؟
میشه؟ اگر میشه بسم الله، یه راه ارتباطی بفرمایید با هم بریم شرکت نفتی بسازیم …
الله اکبر …
سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنینم ️️
امروز صبح در ستاره قطبی ام نوشتم که امروز میخواهم بیشتر دقت کنم که آگاهانه نگاه توحیدی داشته باشم و صبح با خواهرم که صبحانه میخوردیم به خواهرم گفتم : من میخوام توحید واقعی در عمل داشته باشم و همون لحظه گفتم خدایا این خواسته ی من هست و خودت هدایتم کن .
خیلی احساس خوبی گرفتم از دیدن این فایل روی سایت و خداوند بهم از طریق سایت پاسخ داد و واقعا سپاسگزار خداوندم .
هنوز فایل رو ندیدم اما میخواستم این احساسم رو بنویسم و حال خوبم رو انتقال بدم ️
قانون درخواست و همزمانی ها
چی میشه که من امروز از خدا میخوام که هدایتم کنه تا انسان توحیدی تری باشم
و همون روز به فاصلهی چند ساعت اومدم سایت همچین فایلی دیدم …
معجزه اگر این نیست پس چیه ؟
قانون واقعا درست کار میکنه .
واقعا سپاسگزار خداوندم بابت خلق این جهان فوق العاده با قوانین ثابت فوق العاده .
عشق و نور به راه همهی دوستان خوبم
️️️
دوستتان دارم و امیدوارم تک به تکتان موفق و درخشان باشید در تمام مراحل زندگی تان .
سلامتی ، شادی و رزق جاری باشد در هر لحظه تان .
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
خدایا
إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ
ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ
صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم ، ممنونم خیلی لطف کردید این آگاهی های ناب را با ما به اشتراک میزارید، من چطور قدر دان شما باشم که به ما لطف و محبت میکنید، هر آگاهی که دریافت میکنید برای ما هم این آگاهی ها را یاد آوری میکنید که از مسیر درست، مسیر خداوند دور نشیم.
ما هر چی داریم و هر چی میخواهیم در زندگی داشته باشیم همه از برکت وجود خداونده ، یادم باشه من تا اینجایی که رشد کردم هم، خدا من را پرورش داده، یادم باشه به هر آنچه که دوست داشتم برسم و رسیدم خداوند کمک کرده، اگه خدا نبود، منی هم وجود نداشت، خدایا من به تو فقیرم، خدایا من به تو محتاجم، خدایا اگه تو دستم را نگیری پس دستم را به سمت کی دراز کنم، خدایا ممنونم که من را بخاطر تمام اشتباهاتم میبخشی و هر جا که روی عقل محدود خودم حساب کردم عاجز شدم و وقتی به سمت تو اومدم کمکم کردی و نگفتی چرا همان اول پیش من نیومدی بدون هیچ سوالی به من کمک کردی.
همه ی ما مسائلی در زندگی داشتیم یا خواسته ای داشتیم و وقتی عاجز شدیم و از خدا کمک خواستیم در سریع ترین زمان به ما کمک کرده، من هم اینقدر این مثال ها را دارم دیگه مطمئنم اگه میخواهم به هر چیزی که میخواهم برسم باید دستم تو دست خدا بزارم، باید فقط و فقط امیدم به خدا باشه،
دوست دارم در مورد تجربیاتی از این که چه زمانی عاجز شدم و از خدا کمک خواستم و به بهترین شکل هدایت شدم بنویسم، من و همسرم چند بار میخواستیم مثلا یه وسیله یا دستگاهی برای خونه بخریم مثلا اسپرسو ساز یا تخت خواب یا رو تختی یا کمد یا هر چیزی که میخواستیم تمام انتطارات که دوست داشتیم اون وسیله مورد نظر داشته باشه در نظر میگرفتیم دیگه رهاش میکردیم تا خدا برامون بهترین وسیله را بیاره و همیشه هم بخاطر این احساس خوب و رهایی و توکل بر خدا و این اطمینان قلبی که خدا به بهترین ها ما را هدایت میکنه، به بهترین ها هم هدایت میشدیم، و فکر میکردیم دیگه ایمانمون به خدا کامل شد که همه چیز را به خدا میسپاریم ولی بازم این اصل را فراموش کردیم و روی عقل خودمون حساب کردیم، چند وقتی بود دوست داشتیم گریل نینجا شبیه گریل استاد داشته باشیم خیلی شهر ها را گشتیم ولی هیچ نشونه ای از گریل نینجا توی ایران پیدا نمیکردیم ما فقط گیر داده بودیم حتما همین مدل گریل و اینقدر پا فشاری کردیم که اصلا هیچ کدوم از مدل های نینجا تو بازار نمیدیدیم و خلاصه بعد از چند ماه گشتن عاجز شدیم، گفتیم خدایا هر چی تو بگی شاید گریل بهتری برای ما میخواهی، خدایا خودت هدایتمون کن، دیگه رهاش کردیم ، بعد 2 روز همسرم رفته بود برای خرید، به طرز هدایتی به یه مغازه رفته بوده و گریل نینجا را پیدا کرده بود با اینکه ما این همه گشته بودیم ولی در چند قدمی ما پیدا شد ولی چون مدل گریل استاد نبود بازم دست دست کردیم برای خرید یعنی هنوز به هدایت ایمان نداشتیم، ولی ته دلمون می گفتیم شاید این برای ما مناسب تره که بعد از این همه دور زدن برای اون مدل گریل حالا به گریل نینجا هدایت شدیم ولی مدل دیگه اش، خلاصه یه سرچ کردیم دیدیم این گریل بیشتر برای ما مناسبه و گریل استاد باربیکیو هست و برای داخل خونه زیاد مناسب نیست بخاطر بوی دود و خلاصه با توکل بر خدا گریل نینجا مدل دیگه را خریداری کردیم الان داریم از گریل نینجا لذت میبریم و هر روز از خدا تشکر میکنیم و هر روز به خودمون یاد آوری میکنیم خدایا گذاشتی ما دور هامون را بزنیم و بعد برگردیم سمت تو و تو ما را به سمت چیزی که برای ما مناسبتره هدایت کردی
خدایا شکرت که ما رها شده نیستیم
با سلام خدمت استاد بزرگوار ،خانم شایسته و دوستان خوبم ، خیلی عالی توضیح دادید استاد ،واقعا همینطوره وقتی با خدا صحبت میکنی و روی خدا حساب میکنی در لحظه ای که ازش میخای و بهش وصل میشی بهت جواب میده ،تجربیات زیادی دارم در مورد حرف زدن با خدا و جواب گرفتن یادمه سال گذشته که بشدت از نظر مالی تو فشار بودم و اجاره خونه و مغازه و حتی مخارج خونه رو نداشتم به خدا گفتم خدایا من نمیدونم چکار کنم نمیدونم چطوری اجاره ها رو پرداخت کنم هر روز صاحب خونه و مغازه و املاکی زنگ میزدن و من چیزی نداشتم جز اینکه امروز و فردا کنم ،گفتم خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت دستمو بگیر ، ذهنم بشدت داغون بود و هر چی تلاش میکردم کنترل کنم نمیشد و نجواهای ذهن داشت دیوونم میکرد تا اینکه خداوند پاسخ داد ، یروز پسر عمم بهم زنگ زد گفت من 30 سال پیش با ماشین شما تصادف کردم و زدم ماشینتونو داغون کردم اونروز نداشتم خرج تعمیرشو بدم و این باعث شده چند سال عذاب وجدان داشته باشم الان میخام به قیمت روز کل بدهیمو بدم و خودش حساب کرده بود به قیمت انروز 200 میلیون تومن میشد ، هر چی که گفتیم ما اصلا یادمونم نیست نمیخاد بدی ،میگفت نه تا ندم اروم نمیشم ،خلاصه ول کن نبود و در نهایت پرداخت کرد ، استاد واقعا نمیدونی مو بر تنم سیخ شده بود گریم گرفته بود ،هنگ کرده بودم از این پاسخ خداوند گفتم الهی شکرت دمت گرم اونجایی که ذهن داره بهت میگه خدانیست پس کجاست چرا جواب منو نمیدی ،در زمان خودش بهت پاسخ میده و سرک میکشه میگه دالی من اینجام ،الهی شکرت گریه م میگیره وقتی یاد اون روز میفتم ، الانم که دارم مینویسم بغض تو گلو گیر کرده ، الهی شکرت ،موارد اینچنینی زیاد دارم که وقتی باهاش حرف زدم بهش سپردم جواب داده و دقیقا اون لحطه ای که واقعی میسپری جواب میده ، ولی متاسفانه ذهن ما خیلی اوقات فراموش میکنه ودر مسیر قبلی قرار میگیرم از خدا میخوام که هدایتم کنه که همیشه به یادش باشم و همه چی رو از اون بخام ، تشکر میکنم از استاد خوبم شاد باشید
بنام خداوند مهربان سلام عرض میکنم خدمت شما استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
میخوام توی این کامنتی که دارم مینویسم داستان رو از اتفاقی که چند شب پیش توی ماشین برای من و فرزند چهار ساله ام اتفاق افتاد بنویسم
چند شب پیش ما مهمون داشتیم و وقتی مهمونی تموم شد قرار شد من مهمونا مون رو ببرم برسونم خونه شون و پسرمم گفت که با من میاد و خلاصه باهم رفتیم مهمونا رو رسوندیم سر برگشت که شد پسرم با اینکه خیلی کوچیکه گفت بابا میخوام منو بشونی رو پاهات و فرمون ماشین بدی دست من اولش من گفتم نه نمیشه بعد خیلی اسرار کرد منم دادم دستش بعد و هواشم البته داشتم وقتی تو خیابون داشتیم میرفتیم از یه جای به بعد بهم گفت بابا تو دگه نمیخواد به فرمون دست بزنی خودم میتونم و به محض اینکه یه ذره من فرمون رو میخواستم کنترل کنم صداش در میومد و میگفت دست نزن منم بهش گفتم باشه من دست نمیزنم ولی قسمت پایین فرمون رو کاملا داشتم و ماشین کاملا تحت تسلط من بود ولی اون چون نمیدید خیلی خوشحال بود که من دارم بدون نیاز به کسی ماشین رو میبرم وقتی که داشتیم ادامه میدادیم قشنگ مثل یک الهام قلبی داستان خداوندگی و بندگی رو توی اون لحظه بهم الهام کرد و بهم گفت فرض کن تو خداوندی و فرزندت بنده تو چقدر نزدیک بود به حقیقت واقعا که چقدر از این دست مسائل پیش اومده توی زندگی ما که فکر کردیم دگه نیازی به کسی نیست و نیازی به خداوند هم نیست من خودم بلدم و دگه حرفه ای شدم و ضربه خوردیم. در واقع من درک کردم این رو که خداوند خیلی به ما لطف داره وگرنه اگر اون انتهای فرمون دستش نباشه ما دو قدم هم نمیتونیم پیش بریم مثل پسر من که اگر من اون انتهای که فکر میکرد دستی نیست رو رها میکردم دقیقا یک ثانیه نمیتوانست پیش بره و بر خورد میکرد و چقدر اونجا من عاجز شدم که واقعا عین حقیقت زندگی ما همینه یکم که رشد میکنیم پیشرفت میکنیم همه اعتبارو میدیم به خودمون و کاااملا غافل ازین هستیم که خداوند داره حمایتمون میکنه و مواظبه که ما اتفاقی برامون نیووفته اون دستی که ما نمیبینم فرمون رو داره و جاهای خطر ناک مارو نجات میده.
من واقعا با این حرف استاد کاملا موافقم که اگر لطف و رحمت خداوند نبود همه ما نابود میشدیم واقعا ما نمیتونیم دو قدم پیش بریم تو زندگی مون اگر لطفش نباشه خداوند دقیقا به اندازه همون پدری که پشت فرمون با توجه به گستاخی و غرور فرزندش و سر کشی که داره ولی بازم باهاش مهربونه.
خداوند خیییییلی خیییییلی بیشتر از اون پدر با توجه به گستاخی و سرکشی ما با ما مهربونه و در واقع اون آیه که تو تیر نینداختیی بلکه خدا تیر انداخت دگه حجت رو به ما تموم میکنه که حتی تیر از کمان رفته هم با توجه به تمرکز تو و با توجه به تمرین تو و با توجه به مهارت تو اونم نقطه قوتش وقتیه که من نشان کمان رو تنظیم کردمو زهی کمان رو کشیدم و در واقع من انتهای فرمون رو داشتم که تو خوب رفتی وگرنه اون کار تو نبود اینا رو میشه تو زندگی روزمره هم پیدا کرد من تو کار لباس هستم یک الگو همیشه تکراری رو تجربه کردم اونم اینکه هر وقت یک مدل رو طراحی کردم و زدم مانکن و طرفش نگاه کردم و گفتتتتم من چه کسی هستم عجب مدلی زدم دستم درد نکنه چقدر آدم خارقالعاده ای هستم چقدر فکرم کار میکنه بخداوندی خدا نه تنها اون مدل هیچ فروشاتی نداشته بلکه تا مدتی اصلا به ذهنم نمیومد که چی بزنم تا حدی که عاجز میشدم که خدایا بهم بگو چی بزنم این الگو وقتی بارها و بارها تکرار شد من الگوشو گرفتم و کوشش کردم مسئله مو حل کنم و فهمیدم باور توحیدی من مشکل داره نصبت به خداوند من نمیتونم اعتبار زندگی مو کسب و کارم رو حتی اتفاقات ریز کسب و کارم رو بدم به خداوند و فهمیدم اگه میخوام تو کسب و کارم موفق باشم باید بتوانم اعتبارش رو بدم به خداوند و اومدم و آرام آرام این کارو کردم و از اون لحظه به بعد وقتی مدلی زدم گفتم توکل به خداوند خدایا خودت برکت بده تو نباشی من هیچم واقعا بخدا چنان فروشاتی داشته که اصلا توقع نداشتم حتی مدلهای که بعذا من احساس میکنم خیلی جذاب نیست ولی بازم میگم توکل به خداوند یه تعداد اندکی اولش کار میکنمو میگم انشاالله خوب پیش بره چنان فروشاتی میکنه که من مجبور میشم کل کارام رو بخاطر اون مدل به تعویق بندازم و دوست داشتم این تجربیات رو بنویسم و بگم که متواضع باشیم نزد خداوند بخدا اگر اون نباشه مانمیتونیم ادامه بدیم واقعا نمیتونیم دو قدم پیش بریم همه از لطف رب یعنی فرمانروای کل کیهان است امیدوارم همه ما در پناه رب جلیل و خلیل شاد و پیروز باشیم
سلام دوست عزیزم وقتی کامنت شما رو خوندم اشک از چشمانم اومد چقدر قشنگ تشریح کردین من پشت فرمونم ولی در واقع خداوند پایین فرمون رو گرفته وبدون خدا نمیتونم حتی یه قدم ماشین زندگیمو ببرم جلو اگرم ببرم وبه خود مغرور بشم بلایی سرم میاد ،من همیشه با اون آیه که میگه تو تیر ننداختی خدا تیر انداخت مشکل داشتم هی میگفتم یعنی چی پس من اینجا چکاره ام ؟الان خیلی خوب درکش کردم که درسته آتی تو مهارت داری اما پایین کمون تو رو خدا گرفته که اصلا نمیبینش که باعث شده تو دقیق بزنی به هدف .خیلی از شما سپاسگذارم اقای آریا منش .عاقبت بخیر باشین
سلام خدمت شما اتنای عزیز
منم سپاسگذارم از شما بابت لطفی که به من داشتین امیدوارم ظرف زندگی ما و درک مون نصبت به خداوند هر روز بیشتر و بیشتر بشه تا بجای اینکه با آیات قرآن مخالفت کنیم بیایم با طرز فکر اشتباه خودمون مخالفت کنیم
در پناه رب شاد باشی دوست عزیز