اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته و دوستان نازنینم
نشانه امروز من 9/10/1403
توحید عملی 11
بهترین چیزی که از این فایل درک کردم اینه که به تواناییهای خودم که کسب کردم مغرور نشم ادعایی نداشته باشم همیشه مثل یه راننده تازه کاری باشم که ضعیفه هنوز حرفه ای نیست تو کارش حواسم جمعتر باشه و گوش کنم به هدایتهای الهی، خیلی زیاد توکل کنم و ازش راهنمایی بخوام
همیشه و در هر کاری که میخوام انجام بدم در مقابل خداوند تواضع داشته باشم
وقتی به این قسمت فایل رسیدم که استاد گفت این نگاه همیشگی منه که خدایا بهم بگو کِی چه کاری رو انجام بدم
خیلی خوشحال شدم از این همزمانی که منم امروز تو دفترم همینو نوشته بودم
هدایتهای خداوند رو زمانی دریافت می کنم که
1- بپذیرم خداوند منو هدایت می کنه،
با من صحبت می کنه
من لیاقت هم صحبتی با خدا و دریافت پیامهای خداوند رو دارم
أِنّّ عَلَینا لَلهُدی
خداوند میخواهد همه ما رو هدایت کنه بر خودش واجب کرده هدایت بندگانش رو
2- بپذیرم که خودم چیزی نمیدونم و در مقابل علم و آگاهی خداوند هیچی نیستم، ظرفمو خالی کنم، متواضع باشم در مقابل خداوند
من بدون هدایت خداوند هیچی نیستم
خداونده که داره منو هدایت می کنه
خداوند در هر لحظه داره به کل کیهان و تمام موجودات این هدایت رو می فرسته
اما من زمانی دریافت می کنم که توی فرکانس مناسب قرار بگیرم
به همون اندازه که درمقابل خداوند خاشع و متواضع و سربه زیر هستم
به همون اندازه در مقابل غیر خداوند اعتماد بنفس دارم و سرم بالاست
احساس اطمینان دارم که خدا هدایتم میکنه بهم میگه
این ویژگی رو سعی کنم همیشه تو وجودم داشته باشم در مورد هر کاری که میخوام انجام بدم بگم ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدا رو شکر که به این مورد خیلی وقته دارم عمل می کنم بمحض اینکه از خواب بیدار میشم میگم و بعد تو دفترم می نویسم ایاک نعبد و ایاک نستعین، و مینویسم که خدایا در طول روز بمن یادآوری کن قبل از انجام هر کاری اول از خودت هدایت بخوام، چندین بار در روز میگم و شب هم قبل از خواب میگم
خدایا شکرت که زندگی کردن با تو خیلی شیرین و دلچسبه
باید به احساس عجز برسم و همون وقت خدا هدایتم می کنه
اگه خیلی زرنگ و باهوش باشم دستمو میزارم تو دست خدا و میگم فرمون دست تو باشه،
اون وقت در تمام جنبه ها زندگیم خیلی راحت پیش میره
نزدیک ترین مثالی که الان یادم میاد همون تجربه ای بود که تو سفر به ارمنستان داشتم که همسرم رو بخاطر ناراحتی قلبش بیمارستان رسوندن و من اونجا تنها بودم احساس عجز واقعی کردم و به خدا سپردم گفتم خدایا من نمی دونم فقط ازت میخوام ما رو سالم به ایران برگردونی به قدرت خدا ایمان داشتم و اینقدر خدا برام خوشگل ردیف کرد که هیچوقت از یادم نمیره
ولی از اون ور دیدم که تو ساده ترین و بدیهی ترین چیزها مثل برداشتن ظرف مایع لباسشویی از تو کابینت آشپز خونه که فکر میکردم این که چیزی نیست یهو ظرف از دستم افتاد و درش باز شد جایی نموند که اونجا پخش نشده باشه
یا حتی چاقو بدست گرفت برای گوشت خورد کردن یا از اونهم کمتر مثلاً ناخون گرفتن بعضی وقتها همونم درست انجام نمیشه این قشنگ بمن نشون میده که من بدون هدایت خدا هیچی نیستم
خدا رو شکر که سعادت شنیدن دوباره این فایل توحیدی بسیار بسیار زیبا رو داشتم
میخوام معجزه هدایت و اتفاقی حاضر که از دست خدا هدایت شدم بگم: من یه روز با مادرم قرار گذاشتیم بعد از اینکه از دانشگاه برگردم با هم بریم و خرید انجام بدیم اما موقع برگشت راه ارتباطی من که از طریق موبایل بود قطع شد و شارژ برقیش تمام شد
اما من استرس نگرفتم و نگران نشدم که مادرم رو چطور پیدا کنم و میدونستم خدا هدایتم میکنه روبروی ریل اتوبوس های تندرو ایستاده بودم از خدا نشانه خواستم نمیدونستم سمت راست برم یا چپ خدا بهم گفت پیرمردی میاد این پیرمرد هر طرف رفت تو هم به آن سمت برو پیرمرد اول اومد گفت این نیست و پیرمرد دوم اومد باز دلم راضی نشد به سمتش برم و بعد از اون پیرمردی اومد که دوچرخه سوار بود بعد اون دوچرخه سوار پیرمرد به سمت چپ رفت و داخل گارد ریل اتوبوس حرکت گفت و خدابهم گفت همینه تو باید به سمت چپ بری و منم رفتم چندقدمی رفتم و بعد دیدم مادرم روبرویم ایستاده و بعد بقل کردم مادرمُ و از خدا بابت هدایتش شکر کردم تاکید میکنم من ذره ای احساس نمی کردم که خدا هدایتم نکنه به میزانی که نزدیک میدونی و باورداری که خدا رفیقت و همراه اول هدایت میشی و زندگی برات راحت
باسلام خدمت استاد عزیز و راهنمای بزرگ من در زندگی استاد عباس منش. خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم بابت هدایت من به این مسیر و آشنایی با بهترین استاد معنوی . من امروز میخام از هدایت خداوند حرف بزنم که اتفاقی که پارسال برایم افتاد و امروز با گوش کردن این فایل یادم افتاد که خداوند چقدر قشنگ منو پارسال با هدایتش از یه اتفاق بسیار بد به شکل معجزه آسایی نجات داد . دوستان عزیزم داستانی که میخام بنویسم خیلی قشنگ و عبرت آموز است وحسی به من گفت که در این قسمت این داستان رو بنویسم براتون . من پارسال با همسرم از کرج به سمت شهرستان به راه افتادیم و بعداز ظهر بود وقتی به عوارضی ساوه رسیدیم تقریبا غروب بود و از ماشین پیاده شدیم تا یه چیزی بخوریم و استراحت کنیم . تازه با کلی زحمت طلای زیادی رو واسه همسرم خریده بودم وهمه طلاها هم در دو دست خانمم بودند . در زمان پیاده شدن یه پژو پارس هم کنار ما جفت کرده بود ومن از نگاه های بی دلیل اون شخص یه خورده تعجب کردم . ما پس از استراحت به راه افتادیم ودر مسیر جاده متوجه شدم که همون ماشین همش پشت سر ما راه هست و من بارها و بارها سرعت رو کم میکردم ولی همچنان سبقت نمی گرفت . من به اراک رسیدم ویادم رفته بود اون ماشین رو ولی وقتی اراک پیاده شدیم دیدم که همون ماشین نیز پشت سر ما زد بغل واون زمان من بیشتر به راننده شک کردم و دونستم که ما رو تعقیب میکنه .ما پس از استراحتی کوتاه براه افتادیم و بعد از یه ساعت رانندگی وقتی به پاسگاه توره رسیدم همون ماشین باز به آرامی پشت سر من میومد . حالا اصل داستان از اینجا شروع میشود که من باید با طی کردن یه ساعت رانندگی بعد از یه جاده فرعی و کاملا کوهستانی گذر میکردم تا به شهرم برسم وچون پلاک ماشین من مال همون شهرستان خودمون بود اون ماشین هم میدونست که من برای رسیدن به شهرم از همون جاده کاملا کوهستانی و بی گذر باید برم چون فاصله رو تا رسیدن به شهرم خیلی خیلی کم میکرد. حالا من چیزی نمونده بود به سر جاده فرعی و کوهستانی برسم و خبری از ماشین پژو پارس نبود تا اینکه حدود پنج کیلومتر داشتم به جاده فرعی برسم که متوجه شدم یه پژو پارس با سرعت خیلی زیاد از جفت من رد شد وآنقدر تند رفت که من متوجه نشم همون ماشین است ولی یه لحظه دیدم که پلاک پشت ماشین رو برداشته بود و من خیلی شک کردم که همون ماشینی است که از عوارضی قم منو تعقیب میکرد. یه حسی به من گفت که این همون ماشینه و پلاک رو برداشته که من نشناسم. از جایی که منطقه ما خیلی ماشین شوتی داره و اکثرا هم بخاطر گیر نیفتادن پلیس پلاک خود رو میپوشانند ویا بر میدارن فکرم گفت که اینا شوتی هستند وبرو ولی یه حسی دیگر از درون گفت از جاده فرعی نرو و از جایی که راهی دیگر بجز رفتن از جاده کوهستانی نداشتم با تمام وجود گفتم خدایا من به این ماشین شک دارم ولی خودت یه نشانه ای بده تا خیالم راحت شه که برم یا نرم از اون جاده . به مسیرم به آرامی ادامه دادم و از آخرین روستا گذر کردم تا به اول جاده برسم و واقعا جاده بخاطر خلوت بودن وکوهستانی بودن وحتی آنتن ندادن برای منی که بچه همان جا هم هستم خیلی خطرناک هست و الان هم که دیگر تقریبا ساعت 12 شب هست و اکثر راننده ها در این وقت شب از این جاده گذر نمیکنند. همش با خدا حرف میزدم که خدایا کمکم کن باز من شک دارم و شک منو برطرف کن و به آرامی به مسیرم ادامه دادم ولی با شک و تردید و همش منتظر بودم خدا نشانه ای به من نشان دهد .سر دوراهی گیر کرده بودم که نکند من برم ودیگر در اون جاده کوهستانی وجاده باریک راه برگشتن نداشتم یا در این روستا بمانم و از یکی درخواست کمک کنم . وبه مسیرم ادامه ندم .نمیدانستم چکار کنم برم یا نرم .از آخرین روستا تا اول جاده کوهستانی کمتر از چند کیلومتر فاصله نداشتم ولی به مسیرم به آرامی ادامه دادم وآخرین روستا رو هم به آرامی پشت سر گذاشتم ومنتظر نشانه بودم به اول جاده کوهستانی رسیدم وب حدود یه کیلومتر رفتم وبه اولین پیچ جاده کوهستانی رسیدم وبعد از اون پیچ من باید حداقل 20 کیلومتر رو میرفتم در آن تاریکی شب و جاده بدون ماشین تا به خونه برسم و پس از گذر از اولین پیچ یهو متوجه شدم که دو سه کیلومتر بالاتر از من در پیچ های بالاتر چراغ ماشینی روشن شد و جلوی من شروع به حرکت کرد و آنجا متوجه شدم این همان نشانه ای ست که خداوند به من نشان داد چون اگر من چند کیلومتر دیگر میرفتم و بعد چراغ اون ماشین رو میدیدم دیگر جای برگشتی نبود وبه خودم گفتم خدایا دمت گرم که طوری منو آگاه کردی و طوری اون ماشین و راننده رو نا آگاه کردی که اون ماشین طوری راننده گیج شده بود که نرفته بود چند کیلومتر جلوتر منتظر من باشه واول مسیر مونده بود و دقیقا جای که من بتونم زود دور بزنم و خودم رو سریع به روستای همون نزدیک برسونم .دقیقا الان اشک شوق میریزم بخاطر لطف خداوند در اون شب که واقعا هیچکس نبود کمکم کنه من بودم و همسرم تنها و یه ماشین با دو سه تا سرنشین و واقعا هیچ کاری از دستم بر نمی آمد وفقط از خدا در دل تاریکی اون شب کمک خواستم و بسیار قشنگ بدون درگیری و در دام افتادن نجاتم داد و وقتی به روستا رسیدم و چون جاده اصلا آنتن نمیداد وقتی به روستا رسیدم به داداشم زنگ زدم و داستان رو گفتم و ازش درخواست کردم که با ماشینش بیاد و با هم بریم و از اومدن داداشم تا محل پارک ماشین من در روستا نیم ساعت تا چهل دقیقه راه بود ووقتی داداشم رسید گفت که همون پژو رو در مسیر روبروی خودم دیدم و داداشم رسید و دو ماشینی با هم رفتیم خونه . وبعد از یه هفته از این اتفاق در همون جاده یه ماشین مرد و زن رو در همون مسیر لخت کرده بودند و همه طلاهای اون بنده خدا رو برده بودند و وقتی این خبر به گوشم رسید گفتم خدایا شکرت که اون شب که با تمام وجود ازت کمک خواستم کمکم کردی که هم طلاهای همسرم رو نبردند و هم شاید کار به درگیری میکشید وقبل از کوچکترین اتفاق بدی قشنگ منو هدایت کردی . و الان متوجه شدم که پول من حلال بود و در سخت ترین جاها میتوان به هدایت خدا اعتماد کرد . خدایا من هروقت به یاد این داستان شگفت انگیز میفتم بی نهایت گریه شوق میکنم و ازت سپاسگزارم.
این فایل فوق العاده نشانم شد و چقدرم بجا نشانم شد همین چندروز پیشم داشتیم با ابجیم راجع ب توحید عملی ها حرف میزدیم من میگفتم کدوم قسمتارو خیلی دوس دارم و ابجیمم میگف که این قسمت منم گفتم اتفاقا من با این قسمت ارتباط برقرار نکردم برام سنگین بود که وقتی امشب نشانم شد بار دیگه گوش دادم فهمیدم چون پاشنه اشیلم اینجاست منم خیلی زیاد استاد اذم مغروری هستم هم برا ادما هم برا خودم یعنی ب ندرت از ادما درخواست میکنم چون میگم غرورم لطمه میخوره اگه بگن نه یا برای خدا اینجوری نیس علنی به کلام بگم خدایا من مغرورما تو چیزی نیسی نه اصلا ولی با رفتارام دقیقا دارم اینجوری نشون میدم مثلا همش دارم کارارو خودم میکنم و فکر میکنم همه کارا رو شونه منه و خدا قدرتی نداره
یادمه وقتی برای اولین بار کار جدیمو استارت زدم خب من اصلا حسابداری کار نکرده بودم و وقتی جایی هدایت شدم که خسابدار میخواست انقدرررر اولاش دست ب دامان خدا بودم که حد نداشت و از تجربیات معجزه اساشم قبلا نوشتم تو فایلای مختلف تو همون اوایل کارمم عزت نفسو خریدم دیگه هیچی کولاک کردم میگفتم اااا چه باحاله من مثلا تا حالا از پسری گل دریافت نکرده بودم از وقتی دارم با عزت نفس کار میکنم همکارم فرداش برام گل خریده بود تقریبا پنج ماه زندگیم اینشکلی گذشت و بی نظیر بود اما من افتادم تو چرخه غرور که دیگه من بلدم و قدرمو خدا بره کنارو و ب شدتم داشتم از اطرافیان تغذیه تایید طلبی میشدم چون همیشه حسابدارای قبلشون کارو درست انجام نداده بودن و حالا با وجود من همه چیشون خوب پیش میرفت که بعد من به به چه چه اونارو اوایل شنیدم و دیگه شروع کردم و تا الان که سه سال هست اونجام زندگیم به زوووووور پیش میره یعنی پول میاد اما با سختی روابط میاد ولی مقطعی شرایط خوب میاد اما سریع حباب میشه چون گردن من کلفت شده یعنی قشنگ تفاوتش رو اخساس میکنم اون موقع که چسبیده بودم به خدا حتی بهم میگفت الان چیکار کنم یادمه حتی یه بار میخواستم پرینتر نصب کنم نصاب اوردیم نتونست بعد همون لحظه دست من رفت با موس رو یه فولدری باز شد گفتم وا این چی بود و همون لحظه دیدم از پرینتر صدا اومد که همکارم بغل من بود با تعجب به من نگاه کرد گف وا درست شد؟
یا بارها شده بود خدا جوابو توخواب بهم میگفت یعنی من تو زندگیم حسابداری نکرده بودم و جواب بهم داده میشد وقتی که من چشبیده بودم به خدا یعنی اگه یکی اینو برا من تعریف میکرد که من حسابدارم و سندای حسابداریو خدا میگه من میزنم من باور نمیکردم تا اینکه از نزدیک خودم لمسش کردم یا مثلا یه بارم میخواستم برم سفر بهم گف کیفتو نگاه کن پاسپورتتو چک کن گفتم برش داشتم دیگه اما یه خس قوی یه صدای بلندی گف چک کن و همون لحظه اسنپ داشت میرسید منم جلو در بودم که برم فرودگاه و وقتی گوش کردمو کیفمو دیدم ای دل غافل جای پاس شناسناممو برداشته بودم که سریع تعویض کردم
حالا الان یه جا میرم هزاربار خودم چک میکنم چی برداشتم چی برنداشتم منی که همه چیو هزاربار چک میکنم یه بار ایرپادم تو سرکارم جا موند که باورم نشد گفتم محاله من همه چیزمو موقع رفتن چکمیکنم و خیلی خودمو سرزنش کردم اما سریع سعی کردم جلوش رو بگیرم
واقعا از خدا خواهان هدایتم هستم خواهان خاشع بودن مرسی استاد جانم با این فایلای توحیدی که گنج ترینن عاشقتونم
جالبه یادم نمیاد کی بار اول گوش دادم ولی یه جاهاییش میفهمیدم که گوشش دادم.
دوسال پیش که شروع کردم با 12 قدم. همه چی رو به رشد رفت. زندگیم کن فیکون شد.
اینجای زندگیم رسیدم به توحید.
من میگم واسه همینه شما میگین از فایل های رایگان استفاده کنین تا درآمدتون به حدی بشه که دوره بخرین
من طلا فروختم دوره خریدم
الان حس میکنم باید با رایگانها شروع میکردم تا زودتر به خدا برسم
من همینو میخوام. من خدارو میخواستم. همه عمرم دنبال محبت بودم. دنبال پشت و پناه.خیلی ضربه ها خوردم
همیشه پازل زندگیم یه تیکه کم داشت. اگه همه چی روبراه بود یه جایی تو قلبم خالی بود همیشه.
دنبال یکی بودم یه چیزی که پر بشه. همیشه
خلا یه چیزی رو حس میکردم. کامل نبودم
آرامشم کامل و مطلق نبود.
یه دلواپسی یه کمبود یه سوراخ یه جای خالی چمیدونم
این روزا اتفاقات عجیبی داره برام میفته
من عاشق شدم.
عشقی که سالها دنبالش گشتم اما تو آدم ها.
انگاری این عشق از مادرم از بچه هام از همسرم بالاتره
روز بروز دارم عاشق تر میشم
این فایل منو منفجر کرد. هرچی جلو میرم فکر میکنم دیگه شرک هارو شناختم
اما هر دفعه با یه فایل جدید. یه کامنت جدید انگاری دوتا در دیگه برام باز میشه
خدایا
امروز اولین روزی بود که از صبح همه چیو از خودت خواستم گفتم میخوام خونه هامو تمیز کنم مزونم برم.
ته دلم نمیشد وقت کممیومد. اما گفتم دیگه. دارم تمرین میکنم
ساعت 3 همه کارام تموم شد. ناهارم آماده بود.
چقدر بلند باهام حرف زدی امروز.
چند روز بود صداتو نمیشینیدم حس میکردم ازم ناراحتی. قهری
گفتم چرا نیستی. حرف نمیزنی دیگه تو گوشم. نمیگی عینکتو بردار. کلیداتو جا گذاشتی. ازین خیابون نرو. اتو رو روشن کن. …
تو کامنت اقا رضا عطار روشن خوندم
جوابمو دادی : چقدر قشنگ بهم جواب دادی
گفتی : هروقت صحبت های مغزت و عقلت بلند باشه صدای منو نمیشنوی. من دارم هنوز بهت الهام میکنم مثل همیشه این تویی که خودت با سر و عقل خودت داری میری جلو. صدای اون نمیزاره صدای منو بشنوی.
الهی قربونت برم. چه کلید بزرگی بهم دادی.
من چه گنجی پیدا کردم.
چقدر زندگی خوبه با این رازی که فاش شد برام. چکار کردی استاد چی بگم اخه چجوری بگم مگه با کلمات میشه گفت.
فقط باید زار بزنم. مثل ظهر. که نشستم رو برو آسمون
خدا رو تماشا گردم و زار زدم.
چقدر خوشگلی خدا.
چقدر زیباییهاتو دارم میبینم
من قبلا هم اسمونزو میدیدم
اینجوری نبود.
ما آدما میگیم وقتی عاشق میشیم بستنی همون بستنیه اما دیگه حال و هوای دونفره اون بستنی رو یجور دیگه خوشمزه میکنه و لذت بخش.
من عاشقت شدم خدا.
وای که هروز دنبال همون نشونه ای هستم که بات گذاشتم که ببینمت امروز چقدر دیدمت. چقدر گریه کردم.
چقدر از خود بی خود شدم. نفسم بالا نمیاد.
من دیگه همه چی دارم.
همه چی داده بودی. گمشدمو پیدا کردم
از امروز میخوام شدیدا رو این موضوع کار کنم
اینکه ثانیه به ثانیه سعی کنم از خودت بخوام که انجام بدی.
من که هیچی ندارم. همه چی تویی. قدرت تویی
دانا تویی. باهوش تویی
هرچی هست و نیست تویی. خدا میخوام بات به ثروت دست پیدا کنم.
من میدوزم برش میزنم تو بفروش برام.
تو مشتری شو. الهی قربونت برم
یادته چقدر دنبالت بودم
یادت میاد گمت کرده بودم. وقتی بهم میگفتن خدا که بیکار نیست ببینه 7 میلیارد آدم چی میخوان بهشون بده. چقدر اونروز یخ کردم. مثل بچه ای که دست مامانشو ول کرده و گمش کرده
ازت ممنونم که کمکم کردی پیدات کنم. درکت کنم.
حست کنم. کاش میشد بغلت کنم
من بنده توام. من مطیع و فرمانبردارم. تو همه چیزی. تو مالکی. تو فرمانروایی. تو بزرگی.
فردا میرم لوازم تحریری برگه چسب دار میخرم
همه جای خونه رو پر میکنم
باید یادم باشه دایم و دایم که باید همه چیو به خودت بسپرم تا راحت باشم و زندگیم روان باشه
باید یادم باشه که اگه با عقلم برم جلو و منم منم کنم فکر کنم خیلی باهوشم. خیلی بلدم خیلی زرنگم. کلاه سرم نمیره رنج هام شروع میشه زندگیم سخت میره جلو. سختی ها شروع میشه
ازت ممنونم که این راز رو برام آشکار کردی
چجوری ازت تشکر کنم اخه. معبود من.
خدا عاشقتم
استاد عباس منش عزیزم خدا پشت و پناهت باشه که توحید رو گسترش میدی مرد بزرگ. دستبوستیم من و همسرم.
به همه چی رسیدم و داره بهتر و بهتر میشه همه چی.
بزودی از اتفاقات بزرگ برات مینویسم. چون شاه کلید دستم اومده. انگاری دارم ارشد و دکترا میگیرم تو توحید.
خدایا کمکم کن عمل کنم. هدایتم کن که لحظه به لحظه یادت باشم. اینجای زندگیم فقط همینو ازت میخوام که کمکم کنی تو کنترل ذهنم قوی و قوی تر بشم و ثانیه ای نزارمش کنار.
درود به استاد عزیزم و شایسته خانم عزیز و دوستان مهربانم
امروز برای پیاده روی و انجام بعضی از کارهام بیرون رفتم و چون دیگه نمیتونم از این سایت و آگاهی ها دل بکنم رفتم سراغ گوشیم و آهنگ ها رو پلی کردم و گفتم هرچی خدا بخواد و به دردم بخوره پلی میشه .
خیلی خیلی تصادفی این فایل پلی شد و من خدا رو سپاس گفتم چون من واقعا به شنیدن این آگاهی ها نیاز داشتم .
در زندگی م بارها بوده که از خدا کمک خواستم و به قلبم گوش کردم و نتیجه گرفتم . از جمله موقعی که در کلاسهای تست برای کنکور شرکت می کردم و خداوند جواب تستها رو به من نشون میداد . در کلاس هیچ کس نمیتونست جواب تست رو پیدا کنه و من بیشتر مواقع جواب درست را پیدا میکردم .
استاد درست میگن که این مورد مثل یه عضله توی مغز می مونه . اگر ازش کار نکشیم ضعیف و ضعیف تر میشه . و برای من از اون به بعد ضعیف شد . چون از اون به بعد به جای اینکه روی خدا حساب کنم روی مغز خودم حساب میکردم و کورمال کورمال جلو میرفتم و این باعث شد مثل مثالی که استاد از همکارشون در مورد سایت زدند من هم هزاران راه رو امتحان کنم . راههای زیادی رو امتحان کردم که هیچ کدوم به مقصد نرسیدند . و الان اینجام و میخوام فقط دستم رو به سمت خودش دراز کنم که دستم رو بگیره و من رو به خودش برسونه .
خداوند رو هزاران بار شکر میگم که من رو به جای درستی هدایت کرده و خیلی خوشحالم که اینجام .
دو نکته ای که من از این فایل استاد یاد گرفتم اینه که :
اول اینکه باور کنیم که خداوندی که جهان و جهانیان رو خلق کرده و اونها رو در مدارات مختلف قرار داده با نظم بسیار دقیق . او که فرمانروای عالمیان و صاحب اختیار هست و بسیار قدرتمند ، بر خودش هدایت کردن خلق رو واجب کرده . پس من رو هم هر لحظه هدایت میکنه .
دوم اینکه باور کنم من لایق هدایت الهی و هم صحبتی با او هستم و خداوند در وجود من هست و همانطور که قلبم هر لحظه به اذن خداوند می تپه خداوند هم من رو هدایت میکنه .
بنابراین وظیفه من بندگی کردن و درخواست کردن از خداوند هست و وظیفه خداوند اجابت درخواست هام هست .
سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که فرمانروای جهانیان است . تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ما را به راه راست هدایت فرما . راه کسانی که به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان .
ومیخایم روی مباحث توحیدی بیایم آغاز کنم خصوصا در این کشور که هستیم واقعین محدودیت ها ذهنی بی حد زیاد است و برای همین میخایم تمام تمرکزم را بگذارم روی موضوعات توحیدی
چند روز پیش روی یک موضوع بحث کردم با چند افراد و کلا ناخود آگاه موضوعات توحیدی از دهنم خارج شد و کلا حس متفاوت داشتم در همان لحظه
زیاد میخایم روی موضوعات توحیدی کار کنم ولی کوتاهی میکنم بسیار از موقع حالا متوجه شدم و تمام کار هایم را میخایم در چار چوب توحید پیش ببرم
خدایا توخودت در هر لحظه مرا در کنارت بگذار و امیدم تنها خودت هستیییی فقط تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
◀ من سالها خودم رو خیلی راننده خوبی میدونستم اولش به قول استاد با خدایا خدایا یاد گرفتم و بعدا دیگه پشت سرم رو نگاه نکردم و هنر خودم میدونستم و بهش میبالیدم که ماشین دارم و حرفه ای هستم.
یه شب بعد سالها ماشین دوستم رو بردم تعمیرگاه و عصر اوردمش که تحویلش بدم چون خودش مشغله داشت نمیتونست این کار رو انجام بده و خلاصه موقعی که ماشینو اوردم با وجود برف سنگین خونه نبود و تماس گرفتم گفت ببرش نیستم خونه و فعلا نمیام .
و موقع برگشت از مسیر از جایی عبور کردم که خیلی خراب بود و شیب داشت و اونشب برف سنگینی میبارید و در مسیر یهو ماشین سر خورد و افتاد تو سرازیری و دیگه کنترل نمیشد و رفت ته سرازیری و جلو یه چاله پراب متوقف شد و اونجا فقط خونه باغ بود و ناکجاباد و هیچی ادرسی نداشت . هیچی
و حالا ماشین به واسطه برف و سربالایی اصلا حرکت نمیکرد و جای خودش مونده بقود و یادمه از 5-6 شب که هوا تاریک بود تا 11 شب نتونستم درش بیارم .اوایل زنگ زدم به اتش نشانی و امداد نجات گفتن ما نمیتونیم و جاده ها بسته شده و خودمون گیر کردیم . ذهنم درگیر بود که چکار کنم
عجیب بود اونشب و من هیچی نداشتم و با پا و دست برف رو کنار میزدم .خیس بودم و از سرما میلرزیدم و بی رمق شدم اینقدر که جونی نداشتم و میگفتم خدا کمکم کن ماشین امانته . نمیدونم چه ساعتی بود. یهو یه خانم جوان شیک با بچه اش با بیل اومدن کمک که من نمیدونم چطوری فهمیدن و گفت مادرم فهمیده .
این مادر با بچه 8 ساله افتاد و برف مسیر لاستیک رو پاک میکرد انگار مامور بودن و بازم ماشین به واسطه سربالایی و شیب حرکت نمیکرد و نمیدونستم چکار کنم و خدا خدا میکردم و یهو دو نفر دیگه اونا هم نمیدونم چطور پیدا شدن و اومدن کمک . اقاجان بیل میزدیم و سانتی متر به سانتی متر باهل دادن ماشین رو جلو میبردیم . بلاخره ماشین رو به طور معجزه وار دراوردیم .
این داستان مال چند سال قبله و یادم نبود و امشب خدا یادم اورد که چطور تو ناکجا اباد نجاتم داد
فکر کن وقتی روی خوش حساب میکنی همه کارها رو انجام میده. به قول استاد باهوش اونیه که بزاره خدا کارها رو انجام بده
فایل های توحید عملی همیشه برای من یه حس متفاوتی از بقیه فایل ها داشته الان نزدیک به یکسال شاید بیشتر هست که گوششون میدم چون هر بار من رو رها از هر چیزی و وابسته تر به خدا میکنه.. فکر میکنم یکسال پیش بود که مثل یک دوره شروع کردم از قسمت اول گوش دادن و نت برداری کردن و هر روز یکیشونو گوش میکردم و وقتی هر ده تا تمام شد اون هایی که میدونستم نیازمه رو سیو کردم قسمت 5 و 10 رو و الان به مدت یکسال هست که هر هفته چندبار گوششون میدم..
و اما این قسمت یادمه اون روزی که شما این فایل رو گزاشتید من گوش کردم حتی دانلودش کرده بودم اما فراموش کرده بودم!
دو روز پیش اومدم سراغ فایل های دانلودی و این فایل رو دیدم و گفتم بزنم گوشش بدم و یادم رفته بودکه من این فایل رو قبلا گوش دادم راستش برام یک نشانه بود خیلی نیاز داشتم بهش..
خیلی مثال دارم از مباحثی که توی این فایل گفته شد..
مثلا سوال اولی که پرسیدید همین چند ماه پیش بود که من نیاز داشتم که پولی برای من از آمریکا transfer بشه ایران خب قبلا اینکار رو چندین بار از طریق یه کمپانی انجام داده بودیم خیلی راحت و آسون اما اینسری اتفاقی که افتاد بهمون گفتن که دیگه از آمریکا اینکارو نمیکنن و فقط از کانادا انجام میدن..
میخوام بگم وقتی رو مغزت حساب میکنی چقدر میتونه همه چیز رو عقب بندازه و سخت تر و دیر تر جواب بده تازه اگر جواب بده!
مغز من گفت که خب به دختر داییت بگو به دوستت که کاناداس بگو که اونا کمکت کنن برات انجام بدن از این طریق بعد از یک هفته به نتیجه ای نرسیدم..کلی کمپانی های دیگه
بهم معرفی کردن و باز هم جواب نداد که نداد..
من یه دوستی داشتم که ایشون کانادا بودن و عموش هم آمریکا زندگی میکرد حتی به ایشون هم گفتم و جالب این بود که جفتشون ایران بودن و دسترسی به اکانت های اونجا نداشتن..
بهم گفتن اکانت باز کن و پول رو از طریق تتر جا به جا بکن شاید باورتون نشه من اکانت همباز کردم اما باز هم نتونستیم اینکار رو انجام بدیم..تمام این هایی که گفتم طی یک ماه اتفاق افتاد و هی این پروسه عقب میوفتاد و دقیقا به یک مرحله ای رسیده بودم که حس میکردم گیر کردم stuck شدم و نمیدونسم باید چیکار کنم!
رها کردم دیگه برام مهم نبود کی چی میگه یه روز صبح که بیدار شدم قشنگ به مرحله تسلیم رسیده بودم کلی با خدا حرف زدم و گفتم خداجونم من نمیدونم دیگه هم نمیتونم تو میدونی خودتم هدایتم میکنی مغز من فقط میگفت دوست و آشنا ولی هیچ کدوم جواب نبودن من میخوام از آسون ترین راه هداستم بکنی شاید باورتون نشه وسط روز بود اومدم شروع کنم به ورزش کردن یه حسی بهم گفت گوشیتو بردار برو توی تلگرامت برو تو گروه حمل بار آمریکابه ایران هیچ ایده ای نداشتم چرا فقط انجامش دادم یه شری وسیله بود که باید برام میوردن ایران گروه رو چک کردم اون تایم یادمه 10 November بود خیلی ناخودآگاه گروه زدم رفت بالا رفت بالا نمیدونستم چرادارم اینکارو میکنم در حدی که پیام ها رسیده بود اول October، یهو رو یک پیامی که انگلیسی هم تایپ شده بود قفل شدم حسم گفت بزن روش بهش پیام بده که وسیله هاتو برات بیاره همین الان که دارم تایپ میکنم اون حس رو یادمه که وقتی پروفایل اون شخص رو دیدم دیدم زده جا به جایی پول از آمریکا به ایران اشکم جاری شده بود که خدایا من با عقل خودم اگر هزار سالم میشد نمیتونسم همچین چیزی رو پیدا کنم من میخاستم پیام بدم برای اوردن وسایلم اما تو همه چیزو باهم برام اوکی کردی!!!
و همون شد که فرداش پول به راحتی توی حسابم بود قشنگ اینی که میگه خدا همه رو باهم برات درست میکنه از جایی که گمان نمیکنی رو حس کردم که نه تنها وسیله هام رو بلکه پولی که دو ماه خودمو به درو دیوار زده بودم رو برام اوکی کرد!
واقعا اینکه بهش اجازه بدیم چرخ زندگی رو برامون روان تر از همیشه میکنه..
و اما سوال دوم این فایل
به راحتی میتونم نقش خداوند رو و اجازه دادن بهش رو توی راحت و آسون انجام شدن کار ها ببینم من شناگرم و توی تایمی که میخاستم مدرک نجات غریقم رو بگیرم یادمه هیچ کس باورش نمیشد که چطور تو دو ماه به راحتی رکورد اوردی و مدرکتو گرفتی یادمه صبح ها که بیدار میشدم قبل از اینکه برم استخر میگفتم خدایا من نمیدونم چطور تو بهم بگو چه تکنیکی کمکم میکنه تو سرعتمو ببر بالا تو عضلاتمو قوی کن تو تو آب منو هل بده که سریع تر شنا کنم و حتی همین الان وقتی بهش فکر میکنم میفهمم که همش خودش بود از قلب مدرس ها که نرم میشد از توانی که بهم میداد که با یه بدن ظریف و لاغر اونجوری شنا کنم خودش تکنیکمو درست میکرد و واقعا به راحتی برام رقم خورد و اتفاقا همون موقع توی دورمون یکی از بچه ها با عضلات قوی هیکل درشت یکی از بچه های بهترین تیم های شنا بود کلی مدال و مسابقه یادمه همیشه رو خودش و حرفه ای بودنش حساب میکرد و منم منم میکرد و همون غرور و تکبری که استاد تو این فایل ازش حرف میزنن رو داشت به شدت هم زیاد و همون شخص در آخر دو بار امتحانش رو رد شد و قبولش نمیکردن!
این فایل رو هر چقدر گوش کنم کمه تا آخر عمر اگر روی این موضوع کار کنیم کمه و اما اگر بتونیم خدارو هدایت رو اول و در بالاترین درجه تو هر کاری قرار بدیم مثل آب خوردن هر چیزی که بخایم برامون اتفاق میوفته!
امیدوارم که بتونیم به این آگاهی ها هر روز بیشتر و بیشتر عمل کنیم و جاده ی هموار زندگی رو آسون و راحت طی کنیم
نسبت به خداوند متواضع باشیم و بدانیم که تنها خداوند می تواند ما را هدایت ایده ها را به ما الهام و اگر نعمتی دریافت می کنیم تنها از فضل خداوند خواهد بود
اینکه چه میزان هدایت خداوند را دریافت می کنیم وابسته به داشتن این باور است که:
-تا حدی باور کرده ایم خداوند با ما صحبت می کند
-تا چه حد باور کرده ایم که ما لایق هم صحبتی با خداوند هستیم
-خداوند هدایت بندگان را بر خود واجب کرده است
-بپذیریم که علم ما محدود است در برابر علم خداوند هیچ است و تنها خداوند می تواند ما را هدایت کند
خداوند همواره ما را هدایت می کند:
اما ما با داشتن باورهای نامناسب اجازه ی هدایت به خداوند را نمی دهیم
اگر اشتباهی مرتکب شده ایم:
باور داشته باشیم خداوند گناهان ما را بخشیده و ما لایق دریافت ایده ها و هدایت های خداوند هستیم
زمانی که قصد شروع کاری را داریم:
در برابر خداوند متواضع هستیم به میزانی که در انجام کارها به لطف خداوند عملکرد بهتری داریم مغرور و متکبر شده و خداوند را فراموش می کنیم
افراد متکبر در قرآن:
شیطان قارون و فرعون هستند
همواره در تمام زمینه ها به خود بگوییم:
-من بدون هدایت خداوند هیچ هستم
-ایاک نعبد و ایاک نستعین
-اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم و لاالظالین
گفتن چنین جملاتی به خود: باعث می شود قلب خود را به روی پیام های خداوند باز کنیم
خداوند در هر لحظه در مورد هر موضوعی:
ما را هدایت می کند اما ما تنها زمانی می توانیم هدایت های خداوند را دریافت کنیم که:
در مدار مناسب قرار بگیریم
قلب ما: همواره همراه ماست اما ما با باورهای نامناسب بر قلب خود مهر زده و هدایت های خداوند را دریافت نمی کنیم:
-باور داشته باشیم خداوند همواره در حال هدایت ماست و ما لایق هم صحبتی با خداوند و لایق دریافت هدایت های خداوند هستیم
-در مقابل خداوند متواضع باشیم و هدایت های او را بپذیریم
-بپذیریم در مقابل خداوند هیچ هستیم
به نسبتی که در مقابل خداوند متواضع هستیم:
به همان اندازه در مقابل افراد اعتماد به نفس بالاتری داریم و به دیگران باج نمی دهیم
به میزانی که در مقابل خداوند متواضع ایم:
اعتماد به نفس بیشتری داریم هدایت ها و الهامات خداوند را بیشتر دریافت می کنیم احساس خوب و اطمینان قلبی داریم احساس درماندگی و نا امیدی نداریم و زندگی راحت تری خواهیم داشت
قدم اول برای دریافت الهامات و هدایت های خداوند این است که:
عجز خود را در یافتن راه حل ها بپذیریم
اگر خردمند باشیم از همان ابتدا:
اجازه می دهیم خداوند ما را هدایت کند
اگر اتکای ما به ابزارها و عوامل بیرونی بیشتر از خداوند شود:
از مسیر درست گمراه می شویم و ابزارها و عوامل بیرونی از جایی به بعد دیگر جوابگو نیست
به خداوند اجازه دهیم: همواره ما را هدایت کند
آسان یا سخت بودن مسیر زندگی ما به این باور باز می گردد:
که تا چه حد اجازه می دهیم خداوند ما را هدایت کند
خداوند می فرمایید:
اذا سالک عبادی عنی فانی قریب
خداوند همواره در حال اجابت درخواست های ماست:
زمانی که سمت خود را به خوبی انجام داده در مقابل خداوند خاشع و سپاسگزاریم راه حل ها به ما گفته شده و افراد شرایط موقعیت ها به سمت ما هدایت می شود
اینکه ما به عوامل بیرونی اتکا کنیم:
شرک است تنها خداوند مهربان غفور و رحیم است و تمام نعمت ها در دسترس اوست ما تنها باید بر خداوند توکل کنیم و از او یاری جوییم
همواره پیش از شروع هر کاری:
از خداوند طلب هدایت و دریافت نشانه کنیم
اگر به خداوند ایمان داشته و تنها به او توکل کنیم:
پاسخ تمام سوالات خود را دریافت خواهیم کرد
حتی اگر پاسخ سوالات خود را می دانیم:
از خداوند طلب هدایت کنیم تا به تدریج الهامات را بهتر و بیشتر دریافت کنیم
هدایت کاملا شخصی است:
و نسبت به هر شخصی جنس ارتباطات متفاوت خواهد بود
ما کاملا: با قلب خود متوجه دریافت الهامات خداوند خواهیم شد
اگر باهوش باشیم: اجازه می دهیم خداوند کارها را برای ما انجام دهد
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
—————————————–
سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته و دوستان نازنینم
نشانه امروز من 9/10/1403
توحید عملی 11
بهترین چیزی که از این فایل درک کردم اینه که به تواناییهای خودم که کسب کردم مغرور نشم ادعایی نداشته باشم همیشه مثل یه راننده تازه کاری باشم که ضعیفه هنوز حرفه ای نیست تو کارش حواسم جمعتر باشه و گوش کنم به هدایتهای الهی، خیلی زیاد توکل کنم و ازش راهنمایی بخوام
همیشه و در هر کاری که میخوام انجام بدم در مقابل خداوند تواضع داشته باشم
وقتی به این قسمت فایل رسیدم که استاد گفت این نگاه همیشگی منه که خدایا بهم بگو کِی چه کاری رو انجام بدم
خیلی خوشحال شدم از این همزمانی که منم امروز تو دفترم همینو نوشته بودم
هدایتهای خداوند رو زمانی دریافت می کنم که
1- بپذیرم خداوند منو هدایت می کنه،
با من صحبت می کنه
من لیاقت هم صحبتی با خدا و دریافت پیامهای خداوند رو دارم
أِنّّ عَلَینا لَلهُدی
خداوند میخواهد همه ما رو هدایت کنه بر خودش واجب کرده هدایت بندگانش رو
2- بپذیرم که خودم چیزی نمیدونم و در مقابل علم و آگاهی خداوند هیچی نیستم، ظرفمو خالی کنم، متواضع باشم در مقابل خداوند
من بدون هدایت خداوند هیچی نیستم
خداونده که داره منو هدایت می کنه
خداوند در هر لحظه داره به کل کیهان و تمام موجودات این هدایت رو می فرسته
اما من زمانی دریافت می کنم که توی فرکانس مناسب قرار بگیرم
به همون اندازه که درمقابل خداوند خاشع و متواضع و سربه زیر هستم
به همون اندازه در مقابل غیر خداوند اعتماد بنفس دارم و سرم بالاست
احساس اطمینان دارم که خدا هدایتم میکنه بهم میگه
این ویژگی رو سعی کنم همیشه تو وجودم داشته باشم در مورد هر کاری که میخوام انجام بدم بگم ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدا رو شکر که به این مورد خیلی وقته دارم عمل می کنم بمحض اینکه از خواب بیدار میشم میگم و بعد تو دفترم می نویسم ایاک نعبد و ایاک نستعین، و مینویسم که خدایا در طول روز بمن یادآوری کن قبل از انجام هر کاری اول از خودت هدایت بخوام، چندین بار در روز میگم و شب هم قبل از خواب میگم
خدایا شکرت که زندگی کردن با تو خیلی شیرین و دلچسبه
باید به احساس عجز برسم و همون وقت خدا هدایتم می کنه
اگه خیلی زرنگ و باهوش باشم دستمو میزارم تو دست خدا و میگم فرمون دست تو باشه،
اون وقت در تمام جنبه ها زندگیم خیلی راحت پیش میره
نزدیک ترین مثالی که الان یادم میاد همون تجربه ای بود که تو سفر به ارمنستان داشتم که همسرم رو بخاطر ناراحتی قلبش بیمارستان رسوندن و من اونجا تنها بودم احساس عجز واقعی کردم و به خدا سپردم گفتم خدایا من نمی دونم فقط ازت میخوام ما رو سالم به ایران برگردونی به قدرت خدا ایمان داشتم و اینقدر خدا برام خوشگل ردیف کرد که هیچوقت از یادم نمیره
ولی از اون ور دیدم که تو ساده ترین و بدیهی ترین چیزها مثل برداشتن ظرف مایع لباسشویی از تو کابینت آشپز خونه که فکر میکردم این که چیزی نیست یهو ظرف از دستم افتاد و درش باز شد جایی نموند که اونجا پخش نشده باشه
یا حتی چاقو بدست گرفت برای گوشت خورد کردن یا از اونهم کمتر مثلاً ناخون گرفتن بعضی وقتها همونم درست انجام نمیشه این قشنگ بمن نشون میده که من بدون هدایت خدا هیچی نیستم
خدا رو شکر که سعادت شنیدن دوباره این فایل توحیدی بسیار بسیار زیبا رو داشتم
در پناه خدا شاد و سلامت و سعادتمند باشیم
سلام و درود خدمت شما دوستان عزیزم
میخوام معجزه هدایت و اتفاقی حاضر که از دست خدا هدایت شدم بگم: من یه روز با مادرم قرار گذاشتیم بعد از اینکه از دانشگاه برگردم با هم بریم و خرید انجام بدیم اما موقع برگشت راه ارتباطی من که از طریق موبایل بود قطع شد و شارژ برقیش تمام شد
اما من استرس نگرفتم و نگران نشدم که مادرم رو چطور پیدا کنم و میدونستم خدا هدایتم میکنه روبروی ریل اتوبوس های تندرو ایستاده بودم از خدا نشانه خواستم نمیدونستم سمت راست برم یا چپ خدا بهم گفت پیرمردی میاد این پیرمرد هر طرف رفت تو هم به آن سمت برو پیرمرد اول اومد گفت این نیست و پیرمرد دوم اومد باز دلم راضی نشد به سمتش برم و بعد از اون پیرمردی اومد که دوچرخه سوار بود بعد اون دوچرخه سوار پیرمرد به سمت چپ رفت و داخل گارد ریل اتوبوس حرکت گفت و خدابهم گفت همینه تو باید به سمت چپ بری و منم رفتم چندقدمی رفتم و بعد دیدم مادرم روبرویم ایستاده و بعد بقل کردم مادرمُ و از خدا بابت هدایتش شکر کردم تاکید میکنم من ذره ای احساس نمی کردم که خدا هدایتم نکنه به میزانی که نزدیک میدونی و باورداری که خدا رفیقت و همراه اول هدایت میشی و زندگی برات راحت
باسلام خدمت استاد عزیز و راهنمای بزرگ من در زندگی استاد عباس منش. خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم بابت هدایت من به این مسیر و آشنایی با بهترین استاد معنوی . من امروز میخام از هدایت خداوند حرف بزنم که اتفاقی که پارسال برایم افتاد و امروز با گوش کردن این فایل یادم افتاد که خداوند چقدر قشنگ منو پارسال با هدایتش از یه اتفاق بسیار بد به شکل معجزه آسایی نجات داد . دوستان عزیزم داستانی که میخام بنویسم خیلی قشنگ و عبرت آموز است وحسی به من گفت که در این قسمت این داستان رو بنویسم براتون . من پارسال با همسرم از کرج به سمت شهرستان به راه افتادیم و بعداز ظهر بود وقتی به عوارضی ساوه رسیدیم تقریبا غروب بود و از ماشین پیاده شدیم تا یه چیزی بخوریم و استراحت کنیم . تازه با کلی زحمت طلای زیادی رو واسه همسرم خریده بودم وهمه طلاها هم در دو دست خانمم بودند . در زمان پیاده شدن یه پژو پارس هم کنار ما جفت کرده بود ومن از نگاه های بی دلیل اون شخص یه خورده تعجب کردم . ما پس از استراحت به راه افتادیم ودر مسیر جاده متوجه شدم که همون ماشین همش پشت سر ما راه هست و من بارها و بارها سرعت رو کم میکردم ولی همچنان سبقت نمی گرفت . من به اراک رسیدم ویادم رفته بود اون ماشین رو ولی وقتی اراک پیاده شدیم دیدم که همون ماشین نیز پشت سر ما زد بغل واون زمان من بیشتر به راننده شک کردم و دونستم که ما رو تعقیب میکنه .ما پس از استراحتی کوتاه براه افتادیم و بعد از یه ساعت رانندگی وقتی به پاسگاه توره رسیدم همون ماشین باز به آرامی پشت سر من میومد . حالا اصل داستان از اینجا شروع میشود که من باید با طی کردن یه ساعت رانندگی بعد از یه جاده فرعی و کاملا کوهستانی گذر میکردم تا به شهرم برسم وچون پلاک ماشین من مال همون شهرستان خودمون بود اون ماشین هم میدونست که من برای رسیدن به شهرم از همون جاده کاملا کوهستانی و بی گذر باید برم چون فاصله رو تا رسیدن به شهرم خیلی خیلی کم میکرد. حالا من چیزی نمونده بود به سر جاده فرعی و کوهستانی برسم و خبری از ماشین پژو پارس نبود تا اینکه حدود پنج کیلومتر داشتم به جاده فرعی برسم که متوجه شدم یه پژو پارس با سرعت خیلی زیاد از جفت من رد شد وآنقدر تند رفت که من متوجه نشم همون ماشین است ولی یه لحظه دیدم که پلاک پشت ماشین رو برداشته بود و من خیلی شک کردم که همون ماشینی است که از عوارضی قم منو تعقیب میکرد. یه حسی به من گفت که این همون ماشینه و پلاک رو برداشته که من نشناسم. از جایی که منطقه ما خیلی ماشین شوتی داره و اکثرا هم بخاطر گیر نیفتادن پلیس پلاک خود رو میپوشانند ویا بر میدارن فکرم گفت که اینا شوتی هستند وبرو ولی یه حسی دیگر از درون گفت از جاده فرعی نرو و از جایی که راهی دیگر بجز رفتن از جاده کوهستانی نداشتم با تمام وجود گفتم خدایا من به این ماشین شک دارم ولی خودت یه نشانه ای بده تا خیالم راحت شه که برم یا نرم از اون جاده . به مسیرم به آرامی ادامه دادم و از آخرین روستا گذر کردم تا به اول جاده برسم و واقعا جاده بخاطر خلوت بودن وکوهستانی بودن وحتی آنتن ندادن برای منی که بچه همان جا هم هستم خیلی خطرناک هست و الان هم که دیگر تقریبا ساعت 12 شب هست و اکثر راننده ها در این وقت شب از این جاده گذر نمیکنند. همش با خدا حرف میزدم که خدایا کمکم کن باز من شک دارم و شک منو برطرف کن و به آرامی به مسیرم ادامه دادم ولی با شک و تردید و همش منتظر بودم خدا نشانه ای به من نشان دهد .سر دوراهی گیر کرده بودم که نکند من برم ودیگر در اون جاده کوهستانی وجاده باریک راه برگشتن نداشتم یا در این روستا بمانم و از یکی درخواست کمک کنم . وبه مسیرم ادامه ندم .نمیدانستم چکار کنم برم یا نرم .از آخرین روستا تا اول جاده کوهستانی کمتر از چند کیلومتر فاصله نداشتم ولی به مسیرم به آرامی ادامه دادم وآخرین روستا رو هم به آرامی پشت سر گذاشتم ومنتظر نشانه بودم به اول جاده کوهستانی رسیدم وب حدود یه کیلومتر رفتم وبه اولین پیچ جاده کوهستانی رسیدم وبعد از اون پیچ من باید حداقل 20 کیلومتر رو میرفتم در آن تاریکی شب و جاده بدون ماشین تا به خونه برسم و پس از گذر از اولین پیچ یهو متوجه شدم که دو سه کیلومتر بالاتر از من در پیچ های بالاتر چراغ ماشینی روشن شد و جلوی من شروع به حرکت کرد و آنجا متوجه شدم این همان نشانه ای ست که خداوند به من نشان داد چون اگر من چند کیلومتر دیگر میرفتم و بعد چراغ اون ماشین رو میدیدم دیگر جای برگشتی نبود وبه خودم گفتم خدایا دمت گرم که طوری منو آگاه کردی و طوری اون ماشین و راننده رو نا آگاه کردی که اون ماشین طوری راننده گیج شده بود که نرفته بود چند کیلومتر جلوتر منتظر من باشه واول مسیر مونده بود و دقیقا جای که من بتونم زود دور بزنم و خودم رو سریع به روستای همون نزدیک برسونم .دقیقا الان اشک شوق میریزم بخاطر لطف خداوند در اون شب که واقعا هیچکس نبود کمکم کنه من بودم و همسرم تنها و یه ماشین با دو سه تا سرنشین و واقعا هیچ کاری از دستم بر نمی آمد وفقط از خدا در دل تاریکی اون شب کمک خواستم و بسیار قشنگ بدون درگیری و در دام افتادن نجاتم داد و وقتی به روستا رسیدم و چون جاده اصلا آنتن نمیداد وقتی به روستا رسیدم به داداشم زنگ زدم و داستان رو گفتم و ازش درخواست کردم که با ماشینش بیاد و با هم بریم و از اومدن داداشم تا محل پارک ماشین من در روستا نیم ساعت تا چهل دقیقه راه بود ووقتی داداشم رسید گفت که همون پژو رو در مسیر روبروی خودم دیدم و داداشم رسید و دو ماشینی با هم رفتیم خونه . وبعد از یه هفته از این اتفاق در همون جاده یه ماشین مرد و زن رو در همون مسیر لخت کرده بودند و همه طلاهای اون بنده خدا رو برده بودند و وقتی این خبر به گوشم رسید گفتم خدایا شکرت که اون شب که با تمام وجود ازت کمک خواستم کمکم کردی که هم طلاهای همسرم رو نبردند و هم شاید کار به درگیری میکشید وقبل از کوچکترین اتفاق بدی قشنگ منو هدایت کردی . و الان متوجه شدم که پول من حلال بود و در سخت ترین جاها میتوان به هدایت خدا اعتماد کرد . خدایا من هروقت به یاد این داستان شگفت انگیز میفتم بی نهایت گریه شوق میکنم و ازت سپاسگزارم.
سلااااام
این فایل فوق العاده نشانم شد و چقدرم بجا نشانم شد همین چندروز پیشم داشتیم با ابجیم راجع ب توحید عملی ها حرف میزدیم من میگفتم کدوم قسمتارو خیلی دوس دارم و ابجیمم میگف که این قسمت منم گفتم اتفاقا من با این قسمت ارتباط برقرار نکردم برام سنگین بود که وقتی امشب نشانم شد بار دیگه گوش دادم فهمیدم چون پاشنه اشیلم اینجاست منم خیلی زیاد استاد اذم مغروری هستم هم برا ادما هم برا خودم یعنی ب ندرت از ادما درخواست میکنم چون میگم غرورم لطمه میخوره اگه بگن نه یا برای خدا اینجوری نیس علنی به کلام بگم خدایا من مغرورما تو چیزی نیسی نه اصلا ولی با رفتارام دقیقا دارم اینجوری نشون میدم مثلا همش دارم کارارو خودم میکنم و فکر میکنم همه کارا رو شونه منه و خدا قدرتی نداره
یادمه وقتی برای اولین بار کار جدیمو استارت زدم خب من اصلا حسابداری کار نکرده بودم و وقتی جایی هدایت شدم که خسابدار میخواست انقدرررر اولاش دست ب دامان خدا بودم که حد نداشت و از تجربیات معجزه اساشم قبلا نوشتم تو فایلای مختلف تو همون اوایل کارمم عزت نفسو خریدم دیگه هیچی کولاک کردم میگفتم اااا چه باحاله من مثلا تا حالا از پسری گل دریافت نکرده بودم از وقتی دارم با عزت نفس کار میکنم همکارم فرداش برام گل خریده بود تقریبا پنج ماه زندگیم اینشکلی گذشت و بی نظیر بود اما من افتادم تو چرخه غرور که دیگه من بلدم و قدرمو خدا بره کنارو و ب شدتم داشتم از اطرافیان تغذیه تایید طلبی میشدم چون همیشه حسابدارای قبلشون کارو درست انجام نداده بودن و حالا با وجود من همه چیشون خوب پیش میرفت که بعد من به به چه چه اونارو اوایل شنیدم و دیگه شروع کردم و تا الان که سه سال هست اونجام زندگیم به زوووووور پیش میره یعنی پول میاد اما با سختی روابط میاد ولی مقطعی شرایط خوب میاد اما سریع حباب میشه چون گردن من کلفت شده یعنی قشنگ تفاوتش رو اخساس میکنم اون موقع که چسبیده بودم به خدا حتی بهم میگفت الان چیکار کنم یادمه حتی یه بار میخواستم پرینتر نصب کنم نصاب اوردیم نتونست بعد همون لحظه دست من رفت با موس رو یه فولدری باز شد گفتم وا این چی بود و همون لحظه دیدم از پرینتر صدا اومد که همکارم بغل من بود با تعجب به من نگاه کرد گف وا درست شد؟
یا بارها شده بود خدا جوابو توخواب بهم میگفت یعنی من تو زندگیم حسابداری نکرده بودم و جواب بهم داده میشد وقتی که من چشبیده بودم به خدا یعنی اگه یکی اینو برا من تعریف میکرد که من حسابدارم و سندای حسابداریو خدا میگه من میزنم من باور نمیکردم تا اینکه از نزدیک خودم لمسش کردم یا مثلا یه بارم میخواستم برم سفر بهم گف کیفتو نگاه کن پاسپورتتو چک کن گفتم برش داشتم دیگه اما یه خس قوی یه صدای بلندی گف چک کن و همون لحظه اسنپ داشت میرسید منم جلو در بودم که برم فرودگاه و وقتی گوش کردمو کیفمو دیدم ای دل غافل جای پاس شناسناممو برداشته بودم که سریع تعویض کردم
حالا الان یه جا میرم هزاربار خودم چک میکنم چی برداشتم چی برنداشتم منی که همه چیو هزاربار چک میکنم یه بار ایرپادم تو سرکارم جا موند که باورم نشد گفتم محاله من همه چیزمو موقع رفتن چکمیکنم و خیلی خودمو سرزنش کردم اما سریع سعی کردم جلوش رو بگیرم
واقعا از خدا خواهان هدایتم هستم خواهان خاشع بودن مرسی استاد جانم با این فایلای توحیدی که گنج ترینن عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم
دیشب برای دومین بار این فایل رو گوش دادم
جالبه یادم نمیاد کی بار اول گوش دادم ولی یه جاهاییش میفهمیدم که گوشش دادم.
دوسال پیش که شروع کردم با 12 قدم. همه چی رو به رشد رفت. زندگیم کن فیکون شد.
اینجای زندگیم رسیدم به توحید.
من میگم واسه همینه شما میگین از فایل های رایگان استفاده کنین تا درآمدتون به حدی بشه که دوره بخرین
من طلا فروختم دوره خریدم
الان حس میکنم باید با رایگانها شروع میکردم تا زودتر به خدا برسم
من همینو میخوام. من خدارو میخواستم. همه عمرم دنبال محبت بودم. دنبال پشت و پناه.خیلی ضربه ها خوردم
همیشه پازل زندگیم یه تیکه کم داشت. اگه همه چی روبراه بود یه جایی تو قلبم خالی بود همیشه.
دنبال یکی بودم یه چیزی که پر بشه. همیشه
خلا یه چیزی رو حس میکردم. کامل نبودم
آرامشم کامل و مطلق نبود.
یه دلواپسی یه کمبود یه سوراخ یه جای خالی چمیدونم
این روزا اتفاقات عجیبی داره برام میفته
من عاشق شدم.
عشقی که سالها دنبالش گشتم اما تو آدم ها.
انگاری این عشق از مادرم از بچه هام از همسرم بالاتره
روز بروز دارم عاشق تر میشم
این فایل منو منفجر کرد. هرچی جلو میرم فکر میکنم دیگه شرک هارو شناختم
اما هر دفعه با یه فایل جدید. یه کامنت جدید انگاری دوتا در دیگه برام باز میشه
خدایا
امروز اولین روزی بود که از صبح همه چیو از خودت خواستم گفتم میخوام خونه هامو تمیز کنم مزونم برم.
ته دلم نمیشد وقت کممیومد. اما گفتم دیگه. دارم تمرین میکنم
ساعت 3 همه کارام تموم شد. ناهارم آماده بود.
چقدر بلند باهام حرف زدی امروز.
چند روز بود صداتو نمیشینیدم حس میکردم ازم ناراحتی. قهری
گفتم چرا نیستی. حرف نمیزنی دیگه تو گوشم. نمیگی عینکتو بردار. کلیداتو جا گذاشتی. ازین خیابون نرو. اتو رو روشن کن. …
تو کامنت اقا رضا عطار روشن خوندم
جوابمو دادی : چقدر قشنگ بهم جواب دادی
گفتی : هروقت صحبت های مغزت و عقلت بلند باشه صدای منو نمیشنوی. من دارم هنوز بهت الهام میکنم مثل همیشه این تویی که خودت با سر و عقل خودت داری میری جلو. صدای اون نمیزاره صدای منو بشنوی.
الهی قربونت برم. چه کلید بزرگی بهم دادی.
من چه گنجی پیدا کردم.
چقدر زندگی خوبه با این رازی که فاش شد برام. چکار کردی استاد چی بگم اخه چجوری بگم مگه با کلمات میشه گفت.
فقط باید زار بزنم. مثل ظهر. که نشستم رو برو آسمون
خدا رو تماشا گردم و زار زدم.
چقدر خوشگلی خدا.
چقدر زیباییهاتو دارم میبینم
من قبلا هم اسمونزو میدیدم
اینجوری نبود.
ما آدما میگیم وقتی عاشق میشیم بستنی همون بستنیه اما دیگه حال و هوای دونفره اون بستنی رو یجور دیگه خوشمزه میکنه و لذت بخش.
من عاشقت شدم خدا.
وای که هروز دنبال همون نشونه ای هستم که بات گذاشتم که ببینمت امروز چقدر دیدمت. چقدر گریه کردم.
چقدر از خود بی خود شدم. نفسم بالا نمیاد.
من دیگه همه چی دارم.
همه چی داده بودی. گمشدمو پیدا کردم
از امروز میخوام شدیدا رو این موضوع کار کنم
اینکه ثانیه به ثانیه سعی کنم از خودت بخوام که انجام بدی.
من که هیچی ندارم. همه چی تویی. قدرت تویی
دانا تویی. باهوش تویی
هرچی هست و نیست تویی. خدا میخوام بات به ثروت دست پیدا کنم.
من میدوزم برش میزنم تو بفروش برام.
تو مشتری شو. الهی قربونت برم
یادته چقدر دنبالت بودم
یادت میاد گمت کرده بودم. وقتی بهم میگفتن خدا که بیکار نیست ببینه 7 میلیارد آدم چی میخوان بهشون بده. چقدر اونروز یخ کردم. مثل بچه ای که دست مامانشو ول کرده و گمش کرده
ازت ممنونم که کمکم کردی پیدات کنم. درکت کنم.
حست کنم. کاش میشد بغلت کنم
من بنده توام. من مطیع و فرمانبردارم. تو همه چیزی. تو مالکی. تو فرمانروایی. تو بزرگی.
فردا میرم لوازم تحریری برگه چسب دار میخرم
همه جای خونه رو پر میکنم
باید یادم باشه دایم و دایم که باید همه چیو به خودت بسپرم تا راحت باشم و زندگیم روان باشه
باید یادم باشه که اگه با عقلم برم جلو و منم منم کنم فکر کنم خیلی باهوشم. خیلی بلدم خیلی زرنگم. کلاه سرم نمیره رنج هام شروع میشه زندگیم سخت میره جلو. سختی ها شروع میشه
ازت ممنونم که این راز رو برام آشکار کردی
چجوری ازت تشکر کنم اخه. معبود من.
خدا عاشقتم
استاد عباس منش عزیزم خدا پشت و پناهت باشه که توحید رو گسترش میدی مرد بزرگ. دستبوستیم من و همسرم.
به همه چی رسیدم و داره بهتر و بهتر میشه همه چی.
بزودی از اتفاقات بزرگ برات مینویسم. چون شاه کلید دستم اومده. انگاری دارم ارشد و دکترا میگیرم تو توحید.
خدایا کمکم کن عمل کنم. هدایتم کن که لحظه به لحظه یادت باشم. اینجای زندگیم فقط همینو ازت میخوام که کمکم کنی تو کنترل ذهنم قوی و قوی تر بشم و ثانیه ای نزارمش کنار.
حجت رو بر من تموم کردی معبود من.
زنده و سلامت باشی استاد قشنگم.
در پناه الله مهربانم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
درود به استاد عزیزم و شایسته خانم عزیز و دوستان مهربانم
امروز برای پیاده روی و انجام بعضی از کارهام بیرون رفتم و چون دیگه نمیتونم از این سایت و آگاهی ها دل بکنم رفتم سراغ گوشیم و آهنگ ها رو پلی کردم و گفتم هرچی خدا بخواد و به دردم بخوره پلی میشه .
خیلی خیلی تصادفی این فایل پلی شد و من خدا رو سپاس گفتم چون من واقعا به شنیدن این آگاهی ها نیاز داشتم .
در زندگی م بارها بوده که از خدا کمک خواستم و به قلبم گوش کردم و نتیجه گرفتم . از جمله موقعی که در کلاسهای تست برای کنکور شرکت می کردم و خداوند جواب تستها رو به من نشون میداد . در کلاس هیچ کس نمیتونست جواب تست رو پیدا کنه و من بیشتر مواقع جواب درست را پیدا میکردم .
استاد درست میگن که این مورد مثل یه عضله توی مغز می مونه . اگر ازش کار نکشیم ضعیف و ضعیف تر میشه . و برای من از اون به بعد ضعیف شد . چون از اون به بعد به جای اینکه روی خدا حساب کنم روی مغز خودم حساب میکردم و کورمال کورمال جلو میرفتم و این باعث شد مثل مثالی که استاد از همکارشون در مورد سایت زدند من هم هزاران راه رو امتحان کنم . راههای زیادی رو امتحان کردم که هیچ کدوم به مقصد نرسیدند . و الان اینجام و میخوام فقط دستم رو به سمت خودش دراز کنم که دستم رو بگیره و من رو به خودش برسونه .
خداوند رو هزاران بار شکر میگم که من رو به جای درستی هدایت کرده و خیلی خوشحالم که اینجام .
دو نکته ای که من از این فایل استاد یاد گرفتم اینه که :
اول اینکه باور کنیم که خداوندی که جهان و جهانیان رو خلق کرده و اونها رو در مدارات مختلف قرار داده با نظم بسیار دقیق . او که فرمانروای عالمیان و صاحب اختیار هست و بسیار قدرتمند ، بر خودش هدایت کردن خلق رو واجب کرده . پس من رو هم هر لحظه هدایت میکنه .
دوم اینکه باور کنم من لایق هدایت الهی و هم صحبتی با او هستم و خداوند در وجود من هست و همانطور که قلبم هر لحظه به اذن خداوند می تپه خداوند هم من رو هدایت میکنه .
بنابراین وظیفه من بندگی کردن و درخواست کردن از خداوند هست و وظیفه خداوند اجابت درخواست هام هست .
سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که فرمانروای جهانیان است . تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ما را به راه راست هدایت فرما . راه کسانی که به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان .
در پناه خداوند سلامت و عزتمند باشید .
دوستتون دارم .
کامنت الهامی که برایم پیش آمد !
سلام بر استاد عزیز و همه همفرکانسی های عزیز
در این چند روز تمام تمرکزم روی موضوعات توحیدی شده
ومیخایم روی مباحث توحیدی بیایم آغاز کنم خصوصا در این کشور که هستیم واقعین محدودیت ها ذهنی بی حد زیاد است و برای همین میخایم تمام تمرکزم را بگذارم روی موضوعات توحیدی
چند روز پیش روی یک موضوع بحث کردم با چند افراد و کلا ناخود آگاه موضوعات توحیدی از دهنم خارج شد و کلا حس متفاوت داشتم در همان لحظه
زیاد میخایم روی موضوعات توحیدی کار کنم ولی کوتاهی میکنم بسیار از موقع حالا متوجه شدم و تمام کار هایم را میخایم در چار چوب توحید پیش ببرم
خدایا توخودت در هر لحظه مرا در کنارت بگذار و امیدم تنها خودت هستیییی فقط تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
به نام رب العالمین
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان
◀ من سالها خودم رو خیلی راننده خوبی میدونستم اولش به قول استاد با خدایا خدایا یاد گرفتم و بعدا دیگه پشت سرم رو نگاه نکردم و هنر خودم میدونستم و بهش میبالیدم که ماشین دارم و حرفه ای هستم.
یه شب بعد سالها ماشین دوستم رو بردم تعمیرگاه و عصر اوردمش که تحویلش بدم چون خودش مشغله داشت نمیتونست این کار رو انجام بده و خلاصه موقعی که ماشینو اوردم با وجود برف سنگین خونه نبود و تماس گرفتم گفت ببرش نیستم خونه و فعلا نمیام .
و موقع برگشت از مسیر از جایی عبور کردم که خیلی خراب بود و شیب داشت و اونشب برف سنگینی میبارید و در مسیر یهو ماشین سر خورد و افتاد تو سرازیری و دیگه کنترل نمیشد و رفت ته سرازیری و جلو یه چاله پراب متوقف شد و اونجا فقط خونه باغ بود و ناکجاباد و هیچی ادرسی نداشت . هیچی
و حالا ماشین به واسطه برف و سربالایی اصلا حرکت نمیکرد و جای خودش مونده بقود و یادمه از 5-6 شب که هوا تاریک بود تا 11 شب نتونستم درش بیارم .اوایل زنگ زدم به اتش نشانی و امداد نجات گفتن ما نمیتونیم و جاده ها بسته شده و خودمون گیر کردیم . ذهنم درگیر بود که چکار کنم
عجیب بود اونشب و من هیچی نداشتم و با پا و دست برف رو کنار میزدم .خیس بودم و از سرما میلرزیدم و بی رمق شدم اینقدر که جونی نداشتم و میگفتم خدا کمکم کن ماشین امانته . نمیدونم چه ساعتی بود. یهو یه خانم جوان شیک با بچه اش با بیل اومدن کمک که من نمیدونم چطوری فهمیدن و گفت مادرم فهمیده .
این مادر با بچه 8 ساله افتاد و برف مسیر لاستیک رو پاک میکرد انگار مامور بودن و بازم ماشین به واسطه سربالایی و شیب حرکت نمیکرد و نمیدونستم چکار کنم و خدا خدا میکردم و یهو دو نفر دیگه اونا هم نمیدونم چطور پیدا شدن و اومدن کمک . اقاجان بیل میزدیم و سانتی متر به سانتی متر باهل دادن ماشین رو جلو میبردیم . بلاخره ماشین رو به طور معجزه وار دراوردیم .
این داستان مال چند سال قبله و یادم نبود و امشب خدا یادم اورد که چطور تو ناکجا اباد نجاتم داد
فکر کن وقتی روی خوش حساب میکنی همه کارها رو انجام میده. به قول استاد باهوش اونیه که بزاره خدا کارها رو انجام بده
در پناه خدا باشید
سلام استاد عزیزم..
فایل های توحید عملی همیشه برای من یه حس متفاوتی از بقیه فایل ها داشته الان نزدیک به یکسال شاید بیشتر هست که گوششون میدم چون هر بار من رو رها از هر چیزی و وابسته تر به خدا میکنه.. فکر میکنم یکسال پیش بود که مثل یک دوره شروع کردم از قسمت اول گوش دادن و نت برداری کردن و هر روز یکیشونو گوش میکردم و وقتی هر ده تا تمام شد اون هایی که میدونستم نیازمه رو سیو کردم قسمت 5 و 10 رو و الان به مدت یکسال هست که هر هفته چندبار گوششون میدم..
و اما این قسمت یادمه اون روزی که شما این فایل رو گزاشتید من گوش کردم حتی دانلودش کرده بودم اما فراموش کرده بودم!
دو روز پیش اومدم سراغ فایل های دانلودی و این فایل رو دیدم و گفتم بزنم گوشش بدم و یادم رفته بودکه من این فایل رو قبلا گوش دادم راستش برام یک نشانه بود خیلی نیاز داشتم بهش..
خیلی مثال دارم از مباحثی که توی این فایل گفته شد..
مثلا سوال اولی که پرسیدید همین چند ماه پیش بود که من نیاز داشتم که پولی برای من از آمریکا transfer بشه ایران خب قبلا اینکار رو چندین بار از طریق یه کمپانی انجام داده بودیم خیلی راحت و آسون اما اینسری اتفاقی که افتاد بهمون گفتن که دیگه از آمریکا اینکارو نمیکنن و فقط از کانادا انجام میدن..
میخوام بگم وقتی رو مغزت حساب میکنی چقدر میتونه همه چیز رو عقب بندازه و سخت تر و دیر تر جواب بده تازه اگر جواب بده!
مغز من گفت که خب به دختر داییت بگو به دوستت که کاناداس بگو که اونا کمکت کنن برات انجام بدن از این طریق بعد از یک هفته به نتیجه ای نرسیدم..کلی کمپانی های دیگه
بهم معرفی کردن و باز هم جواب نداد که نداد..
من یه دوستی داشتم که ایشون کانادا بودن و عموش هم آمریکا زندگی میکرد حتی به ایشون هم گفتم و جالب این بود که جفتشون ایران بودن و دسترسی به اکانت های اونجا نداشتن..
بهم گفتن اکانت باز کن و پول رو از طریق تتر جا به جا بکن شاید باورتون نشه من اکانت همباز کردم اما باز هم نتونستیم اینکار رو انجام بدیم..تمام این هایی که گفتم طی یک ماه اتفاق افتاد و هی این پروسه عقب میوفتاد و دقیقا به یک مرحله ای رسیده بودم که حس میکردم گیر کردم stuck شدم و نمیدونسم باید چیکار کنم!
رها کردم دیگه برام مهم نبود کی چی میگه یه روز صبح که بیدار شدم قشنگ به مرحله تسلیم رسیده بودم کلی با خدا حرف زدم و گفتم خداجونم من نمیدونم دیگه هم نمیتونم تو میدونی خودتم هدایتم میکنی مغز من فقط میگفت دوست و آشنا ولی هیچ کدوم جواب نبودن من میخوام از آسون ترین راه هداستم بکنی شاید باورتون نشه وسط روز بود اومدم شروع کنم به ورزش کردن یه حسی بهم گفت گوشیتو بردار برو توی تلگرامت برو تو گروه حمل بار آمریکابه ایران هیچ ایده ای نداشتم چرا فقط انجامش دادم یه شری وسیله بود که باید برام میوردن ایران گروه رو چک کردم اون تایم یادمه 10 November بود خیلی ناخودآگاه گروه زدم رفت بالا رفت بالا نمیدونستم چرادارم اینکارو میکنم در حدی که پیام ها رسیده بود اول October، یهو رو یک پیامی که انگلیسی هم تایپ شده بود قفل شدم حسم گفت بزن روش بهش پیام بده که وسیله هاتو برات بیاره همین الان که دارم تایپ میکنم اون حس رو یادمه که وقتی پروفایل اون شخص رو دیدم دیدم زده جا به جایی پول از آمریکا به ایران اشکم جاری شده بود که خدایا من با عقل خودم اگر هزار سالم میشد نمیتونسم همچین چیزی رو پیدا کنم من میخاستم پیام بدم برای اوردن وسایلم اما تو همه چیزو باهم برام اوکی کردی!!!
و همون شد که فرداش پول به راحتی توی حسابم بود قشنگ اینی که میگه خدا همه رو باهم برات درست میکنه از جایی که گمان نمیکنی رو حس کردم که نه تنها وسیله هام رو بلکه پولی که دو ماه خودمو به درو دیوار زده بودم رو برام اوکی کرد!
واقعا اینکه بهش اجازه بدیم چرخ زندگی رو برامون روان تر از همیشه میکنه..
و اما سوال دوم این فایل
به راحتی میتونم نقش خداوند رو و اجازه دادن بهش رو توی راحت و آسون انجام شدن کار ها ببینم من شناگرم و توی تایمی که میخاستم مدرک نجات غریقم رو بگیرم یادمه هیچ کس باورش نمیشد که چطور تو دو ماه به راحتی رکورد اوردی و مدرکتو گرفتی یادمه صبح ها که بیدار میشدم قبل از اینکه برم استخر میگفتم خدایا من نمیدونم چطور تو بهم بگو چه تکنیکی کمکم میکنه تو سرعتمو ببر بالا تو عضلاتمو قوی کن تو تو آب منو هل بده که سریع تر شنا کنم و حتی همین الان وقتی بهش فکر میکنم میفهمم که همش خودش بود از قلب مدرس ها که نرم میشد از توانی که بهم میداد که با یه بدن ظریف و لاغر اونجوری شنا کنم خودش تکنیکمو درست میکرد و واقعا به راحتی برام رقم خورد و اتفاقا همون موقع توی دورمون یکی از بچه ها با عضلات قوی هیکل درشت یکی از بچه های بهترین تیم های شنا بود کلی مدال و مسابقه یادمه همیشه رو خودش و حرفه ای بودنش حساب میکرد و منم منم میکرد و همون غرور و تکبری که استاد تو این فایل ازش حرف میزنن رو داشت به شدت هم زیاد و همون شخص در آخر دو بار امتحانش رو رد شد و قبولش نمیکردن!
این فایل رو هر چقدر گوش کنم کمه تا آخر عمر اگر روی این موضوع کار کنیم کمه و اما اگر بتونیم خدارو هدایت رو اول و در بالاترین درجه تو هر کاری قرار بدیم مثل آب خوردن هر چیزی که بخایم برامون اتفاق میوفته!
امیدوارم که بتونیم به این آگاهی ها هر روز بیشتر و بیشتر عمل کنیم و جاده ی هموار زندگی رو آسون و راحت طی کنیم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
پیش از شروع هر اقدامی در هر جنبه و زمینه ای:
نسبت به خداوند متواضع باشیم و بدانیم که تنها خداوند می تواند ما را هدایت ایده ها را به ما الهام و اگر نعمتی دریافت می کنیم تنها از فضل خداوند خواهد بود
اینکه چه میزان هدایت خداوند را دریافت می کنیم وابسته به داشتن این باور است که:
-تا حدی باور کرده ایم خداوند با ما صحبت می کند
-تا چه حد باور کرده ایم که ما لایق هم صحبتی با خداوند هستیم
-خداوند هدایت بندگان را بر خود واجب کرده است
-بپذیریم که علم ما محدود است در برابر علم خداوند هیچ است و تنها خداوند می تواند ما را هدایت کند
خداوند همواره ما را هدایت می کند:
اما ما با داشتن باورهای نامناسب اجازه ی هدایت به خداوند را نمی دهیم
اگر اشتباهی مرتکب شده ایم:
باور داشته باشیم خداوند گناهان ما را بخشیده و ما لایق دریافت ایده ها و هدایت های خداوند هستیم
زمانی که قصد شروع کاری را داریم:
در برابر خداوند متواضع هستیم به میزانی که در انجام کارها به لطف خداوند عملکرد بهتری داریم مغرور و متکبر شده و خداوند را فراموش می کنیم
افراد متکبر در قرآن:
شیطان قارون و فرعون هستند
همواره در تمام زمینه ها به خود بگوییم:
-من بدون هدایت خداوند هیچ هستم
-ایاک نعبد و ایاک نستعین
-اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم و لاالظالین
گفتن چنین جملاتی به خود: باعث می شود قلب خود را به روی پیام های خداوند باز کنیم
خداوند در هر لحظه در مورد هر موضوعی:
ما را هدایت می کند اما ما تنها زمانی می توانیم هدایت های خداوند را دریافت کنیم که:
در مدار مناسب قرار بگیریم
قلب ما: همواره همراه ماست اما ما با باورهای نامناسب بر قلب خود مهر زده و هدایت های خداوند را دریافت نمی کنیم:
-باور داشته باشیم خداوند همواره در حال هدایت ماست و ما لایق هم صحبتی با خداوند و لایق دریافت هدایت های خداوند هستیم
-در مقابل خداوند متواضع باشیم و هدایت های او را بپذیریم
-بپذیریم در مقابل خداوند هیچ هستیم
به نسبتی که در مقابل خداوند متواضع هستیم:
به همان اندازه در مقابل افراد اعتماد به نفس بالاتری داریم و به دیگران باج نمی دهیم
به میزانی که در مقابل خداوند متواضع ایم:
اعتماد به نفس بیشتری داریم هدایت ها و الهامات خداوند را بیشتر دریافت می کنیم احساس خوب و اطمینان قلبی داریم احساس درماندگی و نا امیدی نداریم و زندگی راحت تری خواهیم داشت
قدم اول برای دریافت الهامات و هدایت های خداوند این است که:
عجز خود را در یافتن راه حل ها بپذیریم
اگر خردمند باشیم از همان ابتدا:
اجازه می دهیم خداوند ما را هدایت کند
اگر اتکای ما به ابزارها و عوامل بیرونی بیشتر از خداوند شود:
از مسیر درست گمراه می شویم و ابزارها و عوامل بیرونی از جایی به بعد دیگر جوابگو نیست
به خداوند اجازه دهیم: همواره ما را هدایت کند
آسان یا سخت بودن مسیر زندگی ما به این باور باز می گردد:
که تا چه حد اجازه می دهیم خداوند ما را هدایت کند
خداوند می فرمایید:
اذا سالک عبادی عنی فانی قریب
خداوند همواره در حال اجابت درخواست های ماست:
زمانی که سمت خود را به خوبی انجام داده در مقابل خداوند خاشع و سپاسگزاریم راه حل ها به ما گفته شده و افراد شرایط موقعیت ها به سمت ما هدایت می شود
اینکه ما به عوامل بیرونی اتکا کنیم:
شرک است تنها خداوند مهربان غفور و رحیم است و تمام نعمت ها در دسترس اوست ما تنها باید بر خداوند توکل کنیم و از او یاری جوییم
همواره پیش از شروع هر کاری:
از خداوند طلب هدایت و دریافت نشانه کنیم
اگر به خداوند ایمان داشته و تنها به او توکل کنیم:
پاسخ تمام سوالات خود را دریافت خواهیم کرد
حتی اگر پاسخ سوالات خود را می دانیم:
از خداوند طلب هدایت کنیم تا به تدریج الهامات را بهتر و بیشتر دریافت کنیم
هدایت کاملا شخصی است:
و نسبت به هر شخصی جنس ارتباطات متفاوت خواهد بود
ما کاملا: با قلب خود متوجه دریافت الهامات خداوند خواهیم شد
اگر باهوش باشیم: اجازه می دهیم خداوند کارها را برای ما انجام دهد
اگر با زجر و سختی به اهداف خود دست می یابیم:
در مسیر نادرستی قرار داریم
خدایا شکرت
عاشقتونیم