اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خداوند هزاران بار شکرت بابت اینکه عوض این سایت هستم واز خداوند می خوام این سپاس گزاری ها در لابه لای ذهنم تاثیر بزارن تا قدرت خودش رو جعنه روحی روانیم تاثیر بزاره لازمه اینجا اعلام کنم من خودم هیچ وقت به تنهای حاضر نبودم از پس هیچ کاری بر بیام بار ها شده که خواستم یک کار نادرست رو انجام بدم ازش خواستم یه طوری های مرا هدایت کرده سمت خودش اگه بخواهم بدون غرور حرف بزنم من یک انسان ترسو بودم وهیچ گونه توانی از خودم بارهای بار توشرایط بد وتوشرایط خوب درخواست کردم نمی دونم خداوند چطور به من کمک کرده ودستم گرفته ولی خیلی زودفراموش کردم غرور گرفتم وبه خاطر انظارت بی جا وقتی روی خودم حساب کردم هیچ کاری رو انجام ندادم مثلا من یک مرد چهل ساله هستم وهمیشه به خاطر شرک که دروجودم بود حاضر نبودم از خونه برم ببرون ولی از روزی با این برنامه آشنا شدم واون حس واعتماد به خداوند خیلی راحت میرم تو تاریکی می خوام بگم من توانی از خودم ندارم اگه خداوند بهم کمک نکنه من هیج کاری نمی تونم که حرکت کنم نمی خوام ادا کنم که یک فرد توحیدم ولی امید دارم که یک فرد توحیدی بشم واین لیاقت درون خودم مبینم خدایا هنوز شک ترید دارم خوبیش،اینجا هست که می دونم این شک وتریدها همش الکی خودم به وجود آوردم وباید تجربه کسب کنم از اون حس اعتماد به خداوند خداوند ذهنم می خوام با چیزهای تکرار کنم که من و به نزدیک میکنه خداوتد خودت کمک کن این نشخوارهای فکری رو از ببن ببرم ویک شخصیت توحیدی مثل همون زمان هدایت واون انرژی وشور،شوق تغیغر رو در وجودم جاری کنم خدابا مرا به درک درستی از آگاهی قوانین خودت برسون خدایا دوست دارم صدای تو توی قلبم چنان احساحس کنم بهم آرامش بده خدایا دوست دارم کتنرل افکارم رو به دستم بگیرم تو آرامم کن خدایا بیدرام کن
سلام به دوستان خوبم در خانواده بزرگ استاد عباس منش
این شاید اولین کامنت من در اینجا باشه
من 36 سال سن دارم و همیشه و همه وقت تا جایی که یادم هست تنها بودم و هیچ وقت یه رابطه عاطفی واقعی رو تجربه نکردم ، و در تمام این سالها همیشه این جمله رو برای خودم تاکید میکردم که فقط خودم حق انتخاب دارم و به کمک کسی احتیاجی ندارم و این من هستم که فقط باید کمک کنم به خودم .
و در تمام این سالها هم بدلیل عزت نفس پایین ، روابط عمومی پایین و … هیچ وقت نتونستم برای خودم کاری انجام بدم و همیشه به درگاه خداوند هم گله که خدایا خودت درست کن شرایط و امور رو تا به بهترین شکل همسر خودم رو پیدا کنم …
دیشب قبل خواب تو خلوت شبانه با خدا داشتم صحبت میکردم با داد و فریاد و یقه گیری که این چه وضعشه ،چرا کمک نمیکنی و چرا هوای منو نداری …
و اینکه هدایت کن شرایط و دختری که همیشه ازت خواستم به مسیر زندگی من ...
این رو بگم که در تمام این سالها به موضوع معرفی دخترخانم از طرف مادر،خواهر و دوست اصلا راضی نبودم و این باور با من بوده که این برای من خیلی بده که کسی برام همسر انتخاب کنه و من خودم میتونم ( این من میتونم و کنار زدن دستهای خداوند از طریق بندگان نیک اندیش و خیرخواه )
خلاصه امروز صبح 17 تیرماه 1403 که از خواب بیدار شدم و طبق قولی که به خودم دادم رفتم و قسمت هفتم قدم اول دوره دوازدهم قدم رو شروع کردم ولی یه صدایی بهم میگفت الان موقع این فایل نیست و با توجه به گفتگوی دیشبم با خداوند هدایت شدم به توحید عملی قسمت یازدهم ، و وقتی فایل شروع شد و نگاه کردم متوجه کلام خداوند از طریق این فایل شدم که بابا ،لامصب من در تمام این سالها جوابت رو دادم و تو نشنیدی ، تو بودی که نرفتی در فلان جمع، فلان مهمانی ، یا هدایت شدی و تو نشنیدی .
من امروز تسلیم خداوند هستم ،خدایا شنیدم امروز پیامت رو و میپذیرم هر آنچه تو صلاح من میدانی و مسیر آشنایی من با همسرم از هر طریق هست تسلیم هستم و درها رو باز میکنم .
حمد و سپاس خداوند بزرگ و بلند مرتبه برای این آگاهی امروز .
استاد عباس منش خیلی دوست دارم .ممنون برای آگاهی امروز که از طریق شما به من رسید .
سلام به دوستان عزیز وجمع توحیدی خدایا شکرت چیزی که من دشت کردم از این فایل همون اولش رو گوش کردم دوست داشتم بیام وسریع کامنت بنوسیم وذهن رو بت یک باور توحیدی یک قدم توحیدی تر باشم وهمیشه بگم من ساده متواضع هستم به درگاهت خداوند عزیز هر چقدر خداوند آگاهی بهم بده برای پیروی از این قوانین متواضع تر باشم البته که نگفته نباشد که هر وقت تو بدترین شراط در خواست کردم خداوند نجاتم داده تو تمام مسائل زندگی وخیلی زود غرور گرفتم واز مسیر خارج شدم والبته که خسارتشو هم دیدم واون هم به خاطر غرور بیحا بوده تا بعد آخرین باری خداوند هدایت کرد وسراسر وجود رو روشنای او در بر گرفت وهدایت شدم به سمت خداوند با کلب در خواست از او که کردم به خاطر عدم آگاهی از فوانین که فکر کردم همچیز رو می دونم یا خیلی بی نقصم به طوری بعضی وقتا از این حالت بی نقص عمل کردن خودم اذیت می شوم وبپذیرم تنها خداوند کامل وهمه چیز رو از او طلب کنم ویادم باشه که همیشه متواضع وفقیر وبدون ادعا بد درگاهش سپاس گزارم باشم خداوند خودت بهتر می دانی همه چیز رو بر من آسان کن از مسله مالیم تا سلامتی کنترل ذهنم در مسیر درست وتو هدایتم کن به مدارهای بالاتر وواول آگاهی تو رو تایید میکنم که برای کنترل چشم گوش افکارم وهم چیز رو تو برمن آسان کن که رابط من تو بر پایه عشق باشه همچیز زود بدیهی میشه به نظر من تنهای چیزی که آدم هیچ وقت براش بدیعی نمیشه خداوند هست واون روشنای وجودمون که هر چه بهش نزدیک بشی شجاع تر وبیدار میشی واوهمه راها رو نشونت میده خداوند خودت تواین شرایط من خبر داری خودت در مدار مکان زمان مناسب وهم مدار کن با این آموزها وهماهنگی بین ذهن وروحم بر قرار بشه ومتصل بشم به انرژی مثبت واون خوشبینی سراسر وجودم رو در بر بگیر واز هر چی نیمه پر لیوان رو ببینم
استاد جانم الا خیلی دلم میخواست کامنت ّدارم و اومدم که کامنت بذارم و از رابطه زیبایی که با خدای
جانم ایجاد شده بگم
با دوره احساس لیاقت چقد خودم رو لایق تر میدونم که با خدای خودم حرف بزنم
لذت بالاتر از این کار نیست برام
هروز با اون که باید حرف بزنم حرف میزنم
چون من لایق حرف زدن با خالق خودم هستم
تو دعای جوشن کبیر و نامه 31 به فرزند خودش میگه که هرچی میخوای از خدا بخوا
و من به این پی بردم که احساس لیاقت تو این انسان چقد موج.میزده
اط لحاظ احساس الا درک میکنم که تو مدار بالاتری هستم و میخوام با همه خستگی فقط با رب جانم حرف بزنم
از وقتی دارم دوره احساس لیاقت کار میکنم جنس همه چی تو زندگی مت عوض شده
دفتر کارم محیط کارم چقد تمیز شده
خونم مثل جواهر میدرخشه
خدای من همه چیز جادویی شده .چقد راحت تر گفتگوهای ذهنی حال مند خوب میکنه
قبلا میخواستم بگم به حدا اعتماد دارم همه فیلم بازی کردن بود اما الا میشه گفت 5 درصد اعتماد دارم به خدا و اون درصد کم هم کلی کار برام انجام میده
چند وقت پیش موتور خریدم و ی بار فقط سوار شده بودم
همش ترس داشتم ولی الا که دارم و به خدا توکل کردم و سوار شدم کم کم راه افتادم و الا چقد خوب شدم و همش اعتماد به خدا بود اونه که موتور سوار میکنه به جای من
واقعا نمیدونم از این زندگی جادویی چی بگم
حالا که لایق تر شدم حالا که بلد شدم با خدا حرف بزنم
مطمئنم روی دورهای دیگه که کار کنم چه نتایجی خواهم گرفت
خدایا من از ذات پاک توام هرکز درکم رو بیشتر کن
هروز زندگی ام را زیبا تر کن
خدایا چقد دل تنگ حرف زدن با تو بودم ی روز کامنت نذاشتم انقد دلتنگ تو شدم
خدایا ای بهترین من ای مالک من زندگی ام را غرق عشق و زیبایی کن
زندگی ام راغرق در نعمت وثروت کن ثروت من به خدای خودم نزدیک تر میکنه
ثروت از من انسان بهتری میسازه
خدایا من از توام از وجود تو گوهری در وجودم دارم که از تواست من اسمش رو گذاشتم گوهر ققنوس
گوهری که مانند الماس میدرخشد در من گوهری به نام ارزشمندی
من ارزشمند و لایق هستم لایق عشق ناب خداوند
چون پروردگار هستی خودش در من دمیده من لا اشرف مخلوقات کرده
این کامنت گذاشتن و گفتن از خدای جانانم نماز منه
باید از خدای خودم بگم
از زیبایی و کرامتش که همه چیز شد همه کس شد برای من
هرچقدر که به اون نزدیگ تر میشم از آدما بی نیاز تز میشم
فقیر خداوندم و بی نیاز از همه چیز و همه کس
چون همه کس من خدا شده
دلم میخواد از سر ذوق اشک بریزم واقعا زندگی برای من زیباست
چون خدارو پیدا کردم
استاد ازت ممنونم که صدای خدا شدی
شدی ابراهیم زمانه و توحید رو یکتا پرستی رو به ما یاد دادی
خدایا ای تنها قدرت جهان هستی سپاس گذارم که با ی کامنت نوشتن انقد حالم رو خوب میکنی
توکل کردن یعنی فقط و فقط روی خدا حساب کردن و چشم از کل جهان برداشتن و چشم به خدا داشتن
خاشع بودن در برابر خدا و عجز در برابرش که من هیچی نمی دونم و تو می دونی
مامان من تعریف میکرد و میگفت :من حامله نمی شدم،تصمیم گرفتم با مادربزرگ بریم دکتر،رفتیم بهمون قرص داد ولی اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش یه دکتر دیگه،نشد که نشد و رفتیم پیش مامای خونگی هیچ اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش دعانویس بازم اتفاقی نیافتاد،پولام تموم میشد میرفتم پول جور میکردم و باز میرفتیم پیش دکتر،دوباره باز جواب نمیگرفتیم رفتم پیش یه امام زاده دست به دعا،برای من نذری میاوردن تا بخورم حامله بشم ولی نشدم،یه روز دیگه خسته شدم.تمام قرصامو جمع کردم (خیلی پول داده بودند به قرص و دوا)
حیاطمون دیوارش کوتاه تر بود و مامانم میگه خدایا خودت بده من از خودت میخام و قرص ها رو پرتاب میکنه از دیوار حیاطمون به بیرون،بعد میگه من متوجه شدم که حامله م ولی یادش نمیاد بعد چند روز ،و میگه من اصلا حالم بد نمیشده و حامله گی اسونی داشتم و خدا منو بهش داده.
مامانم ایمانش رو به خدا نشون داد و دیگه همه چی رو به خدا سپرده بود و خداوند هم پاسخ داد بهش.
یادمه که زمان هایی بود که خیلی رها بودم درمورد روابط و بهترین آدم ها با بهترین روی ممکنشون رو آشنا میدم، یا بهتره بگم هدایت میشدم بهشون. حتی اتفاقات به شکلی پیش میرفت که هدایت بشم به یک اقدامی که ، انجام دادنش باعث بشه تو چشم فرد مقابل خیلی خوب بنظر برسم و باعث بشه طرف به شکلی از من خوشش باید که فقط 40ساعت تعریف کنه ازم پیش خانوادم.
و حتی درمورد الان هم، هروقت رها هستم انسان ها من رو راحت تر میپذیرن و راحت تر با من ارتباط بخوان بگیرن.
و اما هروقت که فرمون رو از هدایت دادم به عقل خودم فقط به افراد نامناسب خوردم، فقط وابسته شدم و ضربشم خوردم. فقط بی عزت شدم!
احساس میکنم هرچی بیشتر میدونم، میفهمم چقدر چیز ها هست که نمیدونم!
احساس میکنم علم چیز بی نهایتیه که فقط خدا تسلط کامل بهش داره. بنا به این باید اعتماد کنم که با اینکه تو یک موضوع با ظاهر حرفه ای میشم، با اینکه یادمیگیرم و احساس تسلط بهم دست میده، ولی خیلی هست که هنوز نمیدونم و اتفاقا از ندوسته هام میتونم ضربه بخورم! ولی تنها راه محافظت خودم از نادانی و رو روال مثبت موندنم چیه؟
تنها راهماینه که حسمو خوب نگه دارم، سپاسگذار باشم، تمرکز برنکات مثبت کنم و الهامات رو گوش کنم، اعتماد کنم که از منبعی میاد که آگاهه برآنچه نمیدونم و برای همین باید مطیع باشم تا بتونم بر راه درست برم و نتیجه دلخواه یا بهتره بگم فراتر از دلخواه رو همونطور که تو تجارب قبل داده، بهم بده!
من همیشه این سوال توی ذهنم بود که چرا هر وقت من توقع ندارم که فلان اتفاق خوب مثلا بیفته یا من بتونم فلان کارو انجام بدم در کمال تعجب اون اتفاق خوب میفته
و وقتی که من مطمئنم توقع دارم و منتظرم فلان اتفاق بیفته نمیفته و یا حتی برعکسش میفته چیزی که کاملا خلاف اون چیزیه که من فک میکردم ..
استاد وقتی بیشتر از نصف فایلو گوش داده بودم از یه جایی به بعد همین اتفاقایی که واسم افتاده اومد جلو چشمم
که فاطمه
وقتی توقع نداری وقتی تسلیمی وقتی اصلا حساب نکردی نه روی خودت نه روی اینکه فلان اتفاق بیفته
خداوند در کمال تعجب اونو رقم میزنه
در واقع در اون لحظه ففط خداونده که وجود داره و جریان داره نه هیچ چیز دیگه .
اما
امان از این نفس
وقتی که من مطمئنم به خودم به تواناییام وقتی غرور یه ذره منو میگیره وقتی مطمئنم فلان اتفاق میفته
در کمال تعجب میبینم نمیفته و برعکس میشه و بد تموم میشه
یاد بگیر فاطمه
وقتی روی چیزی حساب کردی ازش خوردی
توی فایلای قبل یاد گرفتی که روی ادما حساب نکنی و ازینم چک و لگد خوردی
اینجا یاد گرفتی حتی دیگه روی خودتم حساب نکنی
روی فقط خداوند حساب کنی و دستاشو نبندی
اون قسمتی که گفتین وقتی حتی مظمئنی جواب همینه بازم از خدا بخواه نور هدایتشو بتابونه گنج بود
چشمک زد بهم .
من یک امتحانی توی مدرسه بود درس شیمی من وقتی نوشتم حس میکردم همش اشتباهه و یه سری جاهارو ننوشته بودم .
وقتی امتحان تموم شد من برگه رو دادم و کل فکرم این بود من خراب کردم به همه هم گفتم و اینکه اون معلم منو خیلی دوست داشت و نمیخواستم امتحانشو خراب کنم .
من هیچ امیدی نداشتم .
اونجا که من روی هیچ چیز حساب نکرده بودم نمرم از 15 شد 14 و هفتاد و پنج صدم :)
و همینطور یادمه وقتی مغرور میشدم به اینکه منننن که بلدددم من که حالیمه دیدم نمرم افتضاح شد و چندین نمره ازون چیزی که فکر میکردم پایینتر میشدم .
درس امروزت فاطمه
همیشه خاشع و فروتن و سربه زیر باش در برابر قادر مطلق اربابت رییست خداوندت
خداروشکر میکنم که در این سایت بی نظیر هستم و دارم رو خودم کار میکنم و فهمیدم که من خالق زندگی خودم هستم
درک من از کلمه توکل
امروز غروب که اومدم خونه ، یه مقدار زبان کار کردم و و همسرم گفت که بریم خونه خواهرت گفتم باشه ، و وقتی که رسیدیم اونجا دیدم که نگران شدم و احساسم بد شد ، گفتم که چرا احساسم بد شد ؟ چه فکری فعال شد؟ چه باوری داره کار میکنه؟ و ریشه فکر چی بوده که من رو ناراحت کرده ؟
گفتم خب جنسش از جنس ترس هست ؟ گفتم خب ترسه چیه؟
دیدم گفت که چون نمیتونی ماشینت رو جلوی خونه داداشت پارک کنی و مجبوری که بری مثلا سر کوچه پارک کنی داره من رو میترسونه میگه که اگر یه وقت اتفاقی بیفته چی؟ اگر شیشه رو بشکنن چی ؟ اگر بلایی سر ماشینت بیارن چی؟ حداقل هندزفریت و کلیدت رو ببر که اگر یه وقت زدن این ها رو نبرن
خلاصه دیدم که این افکار هست ، بعد گفتم خب این افکار ریشه اش از ترس و کمبود هست ، پس از ناحیه شیطانه چون خداوند گفته که شیطان مومنین رو محزون میکنه ، غمگین میکنه و می ترسونه، پس این درست نیست من اگر دعوت شیطان رو بپذیرم باید یه سری کارهایی رو هم که میگه باید انجام بدم که هم من رو به عذاب میکشونه هم باعث میشه که من توجه ام به اون چیزهای ناخواسته بره
گفتم خب حالا خداوند چی میگه؟ گفتم که خداوند وعده فزونی و نعمت و آرامش میده ، و جمله توکل کننده گان باید فقط به خدا توکل کنند رو یادم اومد
و گفتم خب چطور باید توکل کنم ،دیدم که من خب همون سر کوچه که همه پارک کردن پارک میکنم ، سر کوچه منظورم ده متر اون ور تر هست، و توکل میکنم ،
بعد گفتم معنی توکل چیه؟ گفتم که معنی توکل اینه که من وقتی بررسی کردم که ریشه فکر چیه و وقتی که فهمیدم که ریشه ترسه ، و گفتم که نه من نباید بترسم و باید به جایی که امن هست بگذارم و بقیه اش دیگه واقعا دست من نیست ، من سمت خودم رو انجام دادم و بقیه اش میشه توکل
تازه فهمیدم که معنی توکل چیه
فهمیدم که توکل یعنی اینکه تو میخوای یه کاری رو انجام بدی ، و همه شرایط جور هست ولی چیزی که جلوت رو گرفته اون ترس و نگرانی تو سرت هست و هیچ چیز دیگه ای جلوی تو رو نگرفته، و فهمیدم که در اینجا وقتی من ریشه رو فهمیدم میگم که این از سمت شیطانه و آرامش از سمت خداست ، و بین من و آرامش فقط یه چیز میمونه که اونم همون توکله
تازه فهمیدم که توکل یعنی چی
من سالها بود که خیلی از کارها رو انجام نمیدادم با اینکه شرایط جور بود ولی یه ترسی در سرم بود ، و نمیگذاشت حرکت کنم ، الان متوجه ام که اون ترس نقطه مقابلش توکل هست ، که به کسی که از روی توکل کاری انجام میده بهش میگن شجاعت بخرج داد
در صورتی که من وقتی که ماشینم رو گذاشتم سر کوچه توکل کردم یعنی همان شجاعت به خرج دادم و وقتی هم برگشتم به خودم گفتم دیدی که همش ترس الکی بود
و گفتم خدیا شکرت که معنی واقعی کلمه توکل رو فهمیدم
آخه همیشه میگفتم توکل یعنی چی ؟ نمی فهمیدمش ولی امشب وقتی که فک کردم تازه فهمیدم
و این درک و فهم و نوع فهمیدن رو به لطف دوره احساس لیاقت دارم
از زمانی که دوره احساس لیاقت رو دارم کار میکنم انگار یه آدم دیگه ای شدم که این موارد رو دارم تو خودم میبینم
سلام خداوند هزاران بار شکرت بابت اینکه عوض این سایت هستم واز خداوند می خوام این سپاس گزاری ها در لابه لای ذهنم تاثیر بزارن تا قدرت خودش رو جعنه روحی روانیم تاثیر بزاره لازمه اینجا اعلام کنم من خودم هیچ وقت به تنهای حاضر نبودم از پس هیچ کاری بر بیام بار ها شده که خواستم یک کار نادرست رو انجام بدم ازش خواستم یه طوری های مرا هدایت کرده سمت خودش اگه بخواهم بدون غرور حرف بزنم من یک انسان ترسو بودم وهیچ گونه توانی از خودم بارهای بار توشرایط بد وتوشرایط خوب درخواست کردم نمی دونم خداوند چطور به من کمک کرده ودستم گرفته ولی خیلی زودفراموش کردم غرور گرفتم وبه خاطر انظارت بی جا وقتی روی خودم حساب کردم هیچ کاری رو انجام ندادم مثلا من یک مرد چهل ساله هستم وهمیشه به خاطر شرک که دروجودم بود حاضر نبودم از خونه برم ببرون ولی از روزی با این برنامه آشنا شدم واون حس واعتماد به خداوند خیلی راحت میرم تو تاریکی می خوام بگم من توانی از خودم ندارم اگه خداوند بهم کمک نکنه من هیج کاری نمی تونم که حرکت کنم نمی خوام ادا کنم که یک فرد توحیدم ولی امید دارم که یک فرد توحیدی بشم واین لیاقت درون خودم مبینم خدایا هنوز شک ترید دارم خوبیش،اینجا هست که می دونم این شک وتریدها همش الکی خودم به وجود آوردم وباید تجربه کسب کنم از اون حس اعتماد به خداوند خداوند ذهنم می خوام با چیزهای تکرار کنم که من و به نزدیک میکنه خداوتد خودت کمک کن این نشخوارهای فکری رو از ببن ببرم ویک شخصیت توحیدی مثل همون زمان هدایت واون انرژی وشور،شوق تغیغر رو در وجودم جاری کنم خدابا مرا به درک درستی از آگاهی قوانین خودت برسون خدایا دوست دارم صدای تو توی قلبم چنان احساحس کنم بهم آرامش بده خدایا دوست دارم کتنرل افکارم رو به دستم بگیرم تو آرامم کن خدایا بیدرام کن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامی گرم و صمیمی خدمت استاد و همه دوستان عزیزم
این فایل توحید بسیار بسیار روم تأثیر گذاشت چون من کسی بودم ک قبلا ارزو داشتم یه متور سیکلت داشته باشم ولی با آشنایی
با این سایت فوق العاده و شناخت نسبی خودم و شناخت قوانین و خداوند تونستم به درامد
خوبی برسم و تونستم یک ماشین واسع خودم بخرم و این یجورایی باعث شد یه غروری هر از چندگاهی به سراغم بیاد
و هی بخودم میگفتم ک از فامیلامون من درامدم از همه بیشتره و منم تونستم
در زمان کوتاهی ماشی بخرم ک بعضا حدود 10سالع بخرن ولی ب دلیل باوراشون بهش نرسیدن.
و یجورایی من برخودم مغرور میشدم ک اقا من بلدم و این بخاطر عقل و توانایی خودمه و الا اخر… خلاصه یجورایی هوایی بودم
تا این ک نزدیک عید قربان ازم یع کلاهبرداری شد و مبلغ کلاهبرداری هم تقریبا زیاد بود و اون هم به خاطر اعتماد بیش از اندازه من بود.
ک این اتفاق واقعا برام سخت شد
گرچه من سعی کردم توجهم رو ازش بردارم و اولاش برام سخت بود
و باعث شد ک غرورم بریزه و با شندین این فایل فهمیدم ک مشکل از خودم بود و سعی دارم کسی جز خود رو مقصر نکنم
و همه دارم این فایل رو زمان هایی ک یه ذره احساس غرور امیزی دارم گوش میدم
تا یادآوری کنم ک من هر آنچه دارم از
خداوند و از لطف اوست،
و گرنه من سالها در تلاش بودم ولی باور هام در مورد خداوند خوب نبود نرسیدم ب این درآمد و این ماشین،
اون موقع میرفتم استان های دیگع واسع کارگری و اون درامدم حتی یک ماه بیشتر کفاف نمیداد
ولی خدارو شکر الان با باورهای درست و
هدایت خداوند ک من رو به این شغل هدایت کرد
درامدم 5برابر بیشتر و کارم بسیار اسون و لذت بخش شده
خداوندا 100هزار مرتبه شکرت،که هرآنچه دارم از ان توست،
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامی گرم و صمیمی خدمت استاد و همه دوستان عزیزم
این فایل توحید بسیار بسیار روم تأثیر گذاشت چون من کسی بودم ک قبلا ارزو داشتم یه متور سیکلت داشته باشم ولی با آشنایی
با این سایت فوق العاده و شناخت نسبی خودم و شناخت قوانین و خداوند تونستم به درامد
خوبی برسم و تونستم یک ماشین واسع خودم بخرم و این یجورایی باعث شد یه غروری هر از چندگاهی به سراغم بیاد
و هی بخودم میگفتم ک از فامیلامون من درامدم از همه بیشتره و منم تونستم
در زمان کوتاهی ماشی بخرم ک بعضا حدود 10سالع بخرن ولی ب دلیل باوراشون بهش نرسیدن.
و یجورایی من برخودم مغرور میشدم ک اقا من بلدم و این بخاطر عقل و توانایی خودمه و الا اخر… خلاصه یجورایی هوایی بودم
تا این ک نزدیک عید قربان ازم یع کلاهبرداری شد و مبلغ کلاهبرداری هم تقریبا زیاد بود و اون هم به خاطر اعتماد بیش از اندازه من بود.
ک این اتفاق واقعا برام سخت شد
گرچه من سعی کردم توجهم رو ازش بردارم و اولاش برام سخت بود
و باعث شد ک غرورم بریزه و با شندین این فایل فهمیدم ک مشکل از خودم بود و سعی دارم کسی جز خود رو مقصر نکنم
و همه دارم این فایل رو زمان هایی ک یه ذره احساس غرور امیزی دارم گوش میدم
تا یادآوری کنم ک من هر آنچه دارم از
خداوند و از لطف اوست،
و گرنه من سالها در تلاش بودم ولی باور هام در مورد خداوند خوب نبود نرسیدم ب این درآمد و این ماشین،
اون موقع میرفتم استان های دیگع واسع کارگری و اون درامدم حتی یک ماه بیشتر کفاف نمیداد
ولی خدارو شکر الان با باورهای درست و
هدایت خداوند ک من رو به این شغل هدایت کرد
درامدم 5برابر بیشتر و کارم بسیار اسون و لذت بخش شده
خداوندا 100هزار مرتبه شکرت،که هرآنچه دارم از ان توست،
به نام خداوند هدایتگر و بخشنده و مهربان
سلام به دوستان خوبم در خانواده بزرگ استاد عباس منش
این شاید اولین کامنت من در اینجا باشه
من 36 سال سن دارم و همیشه و همه وقت تا جایی که یادم هست تنها بودم و هیچ وقت یه رابطه عاطفی واقعی رو تجربه نکردم ، و در تمام این سالها همیشه این جمله رو برای خودم تاکید میکردم که فقط خودم حق انتخاب دارم و به کمک کسی احتیاجی ندارم و این من هستم که فقط باید کمک کنم به خودم .
و در تمام این سالها هم بدلیل عزت نفس پایین ، روابط عمومی پایین و … هیچ وقت نتونستم برای خودم کاری انجام بدم و همیشه به درگاه خداوند هم گله که خدایا خودت درست کن شرایط و امور رو تا به بهترین شکل همسر خودم رو پیدا کنم …
دیشب قبل خواب تو خلوت شبانه با خدا داشتم صحبت میکردم با داد و فریاد و یقه گیری که این چه وضعشه ،چرا کمک نمیکنی و چرا هوای منو نداری …
و اینکه هدایت کن شرایط و دختری که همیشه ازت خواستم به مسیر زندگی من ...
این رو بگم که در تمام این سالها به موضوع معرفی دخترخانم از طرف مادر،خواهر و دوست اصلا راضی نبودم و این باور با من بوده که این برای من خیلی بده که کسی برام همسر انتخاب کنه و من خودم میتونم ( این من میتونم و کنار زدن دستهای خداوند از طریق بندگان نیک اندیش و خیرخواه )
خلاصه امروز صبح 17 تیرماه 1403 که از خواب بیدار شدم و طبق قولی که به خودم دادم رفتم و قسمت هفتم قدم اول دوره دوازدهم قدم رو شروع کردم ولی یه صدایی بهم میگفت الان موقع این فایل نیست و با توجه به گفتگوی دیشبم با خداوند هدایت شدم به توحید عملی قسمت یازدهم ، و وقتی فایل شروع شد و نگاه کردم متوجه کلام خداوند از طریق این فایل شدم که بابا ،لامصب من در تمام این سالها جوابت رو دادم و تو نشنیدی ، تو بودی که نرفتی در فلان جمع، فلان مهمانی ، یا هدایت شدی و تو نشنیدی .
من امروز تسلیم خداوند هستم ،خدایا شنیدم امروز پیامت رو و میپذیرم هر آنچه تو صلاح من میدانی و مسیر آشنایی من با همسرم از هر طریق هست تسلیم هستم و درها رو باز میکنم .
حمد و سپاس خداوند بزرگ و بلند مرتبه برای این آگاهی امروز .
استاد عباس منش خیلی دوست دارم .ممنون برای آگاهی امروز که از طریق شما به من رسید .
سلام به دوستان عزیز وجمع توحیدی خدایا شکرت چیزی که من دشت کردم از این فایل همون اولش رو گوش کردم دوست داشتم بیام وسریع کامنت بنوسیم وذهن رو بت یک باور توحیدی یک قدم توحیدی تر باشم وهمیشه بگم من ساده متواضع هستم به درگاهت خداوند عزیز هر چقدر خداوند آگاهی بهم بده برای پیروی از این قوانین متواضع تر باشم البته که نگفته نباشد که هر وقت تو بدترین شراط در خواست کردم خداوند نجاتم داده تو تمام مسائل زندگی وخیلی زود غرور گرفتم واز مسیر خارج شدم والبته که خسارتشو هم دیدم واون هم به خاطر غرور بیحا بوده تا بعد آخرین باری خداوند هدایت کرد وسراسر وجود رو روشنای او در بر گرفت وهدایت شدم به سمت خداوند با کلب در خواست از او که کردم به خاطر عدم آگاهی از فوانین که فکر کردم همچیز رو می دونم یا خیلی بی نقصم به طوری بعضی وقتا از این حالت بی نقص عمل کردن خودم اذیت می شوم وبپذیرم تنها خداوند کامل وهمه چیز رو از او طلب کنم ویادم باشه که همیشه متواضع وفقیر وبدون ادعا بد درگاهش سپاس گزارم باشم خداوند خودت بهتر می دانی همه چیز رو بر من آسان کن از مسله مالیم تا سلامتی کنترل ذهنم در مسیر درست وتو هدایتم کن به مدارهای بالاتر وواول آگاهی تو رو تایید میکنم که برای کنترل چشم گوش افکارم وهم چیز رو تو برمن آسان کن که رابط من تو بر پایه عشق باشه همچیز زود بدیهی میشه به نظر من تنهای چیزی که آدم هیچ وقت براش بدیعی نمیشه خداوند هست واون روشنای وجودمون که هر چه بهش نزدیک بشی شجاع تر وبیدار میشی واوهمه راها رو نشونت میده خداوند خودت تواین شرایط من خبر داری خودت در مدار مکان زمان مناسب وهم مدار کن با این آموزها وهماهنگی بین ذهن وروحم بر قرار بشه ومتصل بشم به انرژی مثبت واون خوشبینی سراسر وجودم رو در بر بگیر واز هر چی نیمه پر لیوان رو ببینم
به نام فرمانروای من صاحب اختیارم رب
سلام استاد ابراهیم نشانم
سلام مریم شایسته عزیزودوستان خوبم
توحید عملی
چقد این فایلهای توحیدی رو دوس دارم چقد عشقن
چند روزه شرایط ی جوره زیاد نمیتونم کامنت بخونم
دلم لک زده برای خدای خودم
چقد از توکل کردن به خدا نتیجه گرفتم
چقد با خدا رفیق شدم
چقد عشق بازی با خدا رو دوس دارم
چقد عاشق تر شدم به درگاه رب
استاد جانم الا خیلی دلم میخواست کامنت ّدارم و اومدم که کامنت بذارم و از رابطه زیبایی که با خدای
جانم ایجاد شده بگم
با دوره احساس لیاقت چقد خودم رو لایق تر میدونم که با خدای خودم حرف بزنم
لذت بالاتر از این کار نیست برام
هروز با اون که باید حرف بزنم حرف میزنم
چون من لایق حرف زدن با خالق خودم هستم
تو دعای جوشن کبیر و نامه 31 به فرزند خودش میگه که هرچی میخوای از خدا بخوا
و من به این پی بردم که احساس لیاقت تو این انسان چقد موج.میزده
اط لحاظ احساس الا درک میکنم که تو مدار بالاتری هستم و میخوام با همه خستگی فقط با رب جانم حرف بزنم
از وقتی دارم دوره احساس لیاقت کار میکنم جنس همه چی تو زندگی مت عوض شده
دفتر کارم محیط کارم چقد تمیز شده
خونم مثل جواهر میدرخشه
خدای من همه چیز جادویی شده .چقد راحت تر گفتگوهای ذهنی حال مند خوب میکنه
قبلا میخواستم بگم به حدا اعتماد دارم همه فیلم بازی کردن بود اما الا میشه گفت 5 درصد اعتماد دارم به خدا و اون درصد کم هم کلی کار برام انجام میده
چند وقت پیش موتور خریدم و ی بار فقط سوار شده بودم
همش ترس داشتم ولی الا که دارم و به خدا توکل کردم و سوار شدم کم کم راه افتادم و الا چقد خوب شدم و همش اعتماد به خدا بود اونه که موتور سوار میکنه به جای من
واقعا نمیدونم از این زندگی جادویی چی بگم
حالا که لایق تر شدم حالا که بلد شدم با خدا حرف بزنم
مطمئنم روی دورهای دیگه که کار کنم چه نتایجی خواهم گرفت
خدایا من از ذات پاک توام هرکز درکم رو بیشتر کن
هروز زندگی ام را زیبا تر کن
خدایا چقد دل تنگ حرف زدن با تو بودم ی روز کامنت نذاشتم انقد دلتنگ تو شدم
خدایا ای بهترین من ای مالک من زندگی ام را غرق عشق و زیبایی کن
زندگی ام راغرق در نعمت وثروت کن ثروت من به خدای خودم نزدیک تر میکنه
ثروت از من انسان بهتری میسازه
خدایا من از توام از وجود تو گوهری در وجودم دارم که از تواست من اسمش رو گذاشتم گوهر ققنوس
گوهری که مانند الماس میدرخشد در من گوهری به نام ارزشمندی
من ارزشمند و لایق هستم لایق عشق ناب خداوند
چون پروردگار هستی خودش در من دمیده من لا اشرف مخلوقات کرده
این کامنت گذاشتن و گفتن از خدای جانانم نماز منه
باید از خدای خودم بگم
از زیبایی و کرامتش که همه چیز شد همه کس شد برای من
هرچقدر که به اون نزدیگ تر میشم از آدما بی نیاز تز میشم
فقیر خداوندم و بی نیاز از همه چیز و همه کس
چون همه کس من خدا شده
دلم میخواد از سر ذوق اشک بریزم واقعا زندگی برای من زیباست
چون خدارو پیدا کردم
استاد ازت ممنونم که صدای خدا شدی
شدی ابراهیم زمانه و توحید رو یکتا پرستی رو به ما یاد دادی
خدایا ای تنها قدرت جهان هستی سپاس گذارم که با ی کامنت نوشتن انقد حالم رو خوب میکنی
توکل کردن یعنی فقط و فقط روی خدا حساب کردن و چشم از کل جهان برداشتن و چشم به خدا داشتن
در پناه ابدی حق شاد باشید و سلامت و ثروتمند
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جون
خاشع بودن در برابر خدا و عجز در برابرش که من هیچی نمی دونم و تو می دونی
مامان من تعریف میکرد و میگفت :من حامله نمی شدم،تصمیم گرفتم با مادربزرگ بریم دکتر،رفتیم بهمون قرص داد ولی اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش یه دکتر دیگه،نشد که نشد و رفتیم پیش مامای خونگی هیچ اتفاقی نیافتاد،رفتیم پیش دعانویس بازم اتفاقی نیافتاد،پولام تموم میشد میرفتم پول جور میکردم و باز میرفتیم پیش دکتر،دوباره باز جواب نمیگرفتیم رفتم پیش یه امام زاده دست به دعا،برای من نذری میاوردن تا بخورم حامله بشم ولی نشدم،یه روز دیگه خسته شدم.تمام قرصامو جمع کردم (خیلی پول داده بودند به قرص و دوا)
حیاطمون دیوارش کوتاه تر بود و مامانم میگه خدایا خودت بده من از خودت میخام و قرص ها رو پرتاب میکنه از دیوار حیاطمون به بیرون،بعد میگه من متوجه شدم که حامله م ولی یادش نمیاد بعد چند روز ،و میگه من اصلا حالم بد نمیشده و حامله گی اسونی داشتم و خدا منو بهش داده.
مامانم ایمانش رو به خدا نشون داد و دیگه همه چی رو به خدا سپرده بود و خداوند هم پاسخ داد بهش.
سلام استاد
یادمه که زمان هایی بود که خیلی رها بودم درمورد روابط و بهترین آدم ها با بهترین روی ممکنشون رو آشنا میدم، یا بهتره بگم هدایت میشدم بهشون. حتی اتفاقات به شکلی پیش میرفت که هدایت بشم به یک اقدامی که ، انجام دادنش باعث بشه تو چشم فرد مقابل خیلی خوب بنظر برسم و باعث بشه طرف به شکلی از من خوشش باید که فقط 40ساعت تعریف کنه ازم پیش خانوادم.
و حتی درمورد الان هم، هروقت رها هستم انسان ها من رو راحت تر میپذیرن و راحت تر با من ارتباط بخوان بگیرن.
و اما هروقت که فرمون رو از هدایت دادم به عقل خودم فقط به افراد نامناسب خوردم، فقط وابسته شدم و ضربشم خوردم. فقط بی عزت شدم!
احساس میکنم هرچی بیشتر میدونم، میفهمم چقدر چیز ها هست که نمیدونم!
احساس میکنم علم چیز بی نهایتیه که فقط خدا تسلط کامل بهش داره. بنا به این باید اعتماد کنم که با اینکه تو یک موضوع با ظاهر حرفه ای میشم، با اینکه یادمیگیرم و احساس تسلط بهم دست میده، ولی خیلی هست که هنوز نمیدونم و اتفاقا از ندوسته هام میتونم ضربه بخورم! ولی تنها راه محافظت خودم از نادانی و رو روال مثبت موندنم چیه؟
تنها راهماینه که حسمو خوب نگه دارم، سپاسگذار باشم، تمرکز برنکات مثبت کنم و الهامات رو گوش کنم، اعتماد کنم که از منبعی میاد که آگاهه برآنچه نمیدونم و برای همین باید مطیع باشم تا بتونم بر راه درست برم و نتیجه دلخواه یا بهتره بگم فراتر از دلخواه رو همونطور که تو تجارب قبل داده، بهم بده!
به نام تنها اربابم
به نام تنها حاکم قدرتمند جهان
به نام خداوندی که جواب تک تک سوالارو داره
استاد مرسی که بازم دری از اگاهیو به روم باز کردین
من همیشه این سوال توی ذهنم بود که چرا هر وقت من توقع ندارم که فلان اتفاق خوب مثلا بیفته یا من بتونم فلان کارو انجام بدم در کمال تعجب اون اتفاق خوب میفته
و وقتی که من مطمئنم توقع دارم و منتظرم فلان اتفاق بیفته نمیفته و یا حتی برعکسش میفته چیزی که کاملا خلاف اون چیزیه که من فک میکردم ..
استاد وقتی بیشتر از نصف فایلو گوش داده بودم از یه جایی به بعد همین اتفاقایی که واسم افتاده اومد جلو چشمم
که فاطمه
وقتی توقع نداری وقتی تسلیمی وقتی اصلا حساب نکردی نه روی خودت نه روی اینکه فلان اتفاق بیفته
خداوند در کمال تعجب اونو رقم میزنه
در واقع در اون لحظه ففط خداونده که وجود داره و جریان داره نه هیچ چیز دیگه .
اما
امان از این نفس
وقتی که من مطمئنم به خودم به تواناییام وقتی غرور یه ذره منو میگیره وقتی مطمئنم فلان اتفاق میفته
در کمال تعجب میبینم نمیفته و برعکس میشه و بد تموم میشه
یاد بگیر فاطمه
وقتی روی چیزی حساب کردی ازش خوردی
توی فایلای قبل یاد گرفتی که روی ادما حساب نکنی و ازینم چک و لگد خوردی
اینجا یاد گرفتی حتی دیگه روی خودتم حساب نکنی
روی فقط خداوند حساب کنی و دستاشو نبندی
اون قسمتی که گفتین وقتی حتی مظمئنی جواب همینه بازم از خدا بخواه نور هدایتشو بتابونه گنج بود
چشمک زد بهم .
من یک امتحانی توی مدرسه بود درس شیمی من وقتی نوشتم حس میکردم همش اشتباهه و یه سری جاهارو ننوشته بودم .
وقتی امتحان تموم شد من برگه رو دادم و کل فکرم این بود من خراب کردم به همه هم گفتم و اینکه اون معلم منو خیلی دوست داشت و نمیخواستم امتحانشو خراب کنم .
من هیچ امیدی نداشتم .
اونجا که من روی هیچ چیز حساب نکرده بودم نمرم از 15 شد 14 و هفتاد و پنج صدم :)
و همینطور یادمه وقتی مغرور میشدم به اینکه منننن که بلدددم من که حالیمه دیدم نمرم افتضاح شد و چندین نمره ازون چیزی که فکر میکردم پایینتر میشدم .
درس امروزت فاطمه
همیشه خاشع و فروتن و سربه زیر باش در برابر قادر مطلق اربابت رییست خداوندت
منم منم نکن
روی چیزی حساب نکن
حتی روی خودتم حساب نکن
فقط روی خدات حساب کن
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم که در این سایت بی نظیر هستم و دارم رو خودم کار میکنم و فهمیدم که من خالق زندگی خودم هستم
درک من از کلمه توکل
امروز غروب که اومدم خونه ، یه مقدار زبان کار کردم و و همسرم گفت که بریم خونه خواهرت گفتم باشه ، و وقتی که رسیدیم اونجا دیدم که نگران شدم و احساسم بد شد ، گفتم که چرا احساسم بد شد ؟ چه فکری فعال شد؟ چه باوری داره کار میکنه؟ و ریشه فکر چی بوده که من رو ناراحت کرده ؟
گفتم خب جنسش از جنس ترس هست ؟ گفتم خب ترسه چیه؟
دیدم گفت که چون نمیتونی ماشینت رو جلوی خونه داداشت پارک کنی و مجبوری که بری مثلا سر کوچه پارک کنی داره من رو میترسونه میگه که اگر یه وقت اتفاقی بیفته چی؟ اگر شیشه رو بشکنن چی ؟ اگر بلایی سر ماشینت بیارن چی؟ حداقل هندزفریت و کلیدت رو ببر که اگر یه وقت زدن این ها رو نبرن
خلاصه دیدم که این افکار هست ، بعد گفتم خب این افکار ریشه اش از ترس و کمبود هست ، پس از ناحیه شیطانه چون خداوند گفته که شیطان مومنین رو محزون میکنه ، غمگین میکنه و می ترسونه، پس این درست نیست من اگر دعوت شیطان رو بپذیرم باید یه سری کارهایی رو هم که میگه باید انجام بدم که هم من رو به عذاب میکشونه هم باعث میشه که من توجه ام به اون چیزهای ناخواسته بره
گفتم خب حالا خداوند چی میگه؟ گفتم که خداوند وعده فزونی و نعمت و آرامش میده ، و جمله توکل کننده گان باید فقط به خدا توکل کنند رو یادم اومد
و گفتم خب چطور باید توکل کنم ،دیدم که من خب همون سر کوچه که همه پارک کردن پارک میکنم ، سر کوچه منظورم ده متر اون ور تر هست، و توکل میکنم ،
بعد گفتم معنی توکل چیه؟ گفتم که معنی توکل اینه که من وقتی بررسی کردم که ریشه فکر چیه و وقتی که فهمیدم که ریشه ترسه ، و گفتم که نه من نباید بترسم و باید به جایی که امن هست بگذارم و بقیه اش دیگه واقعا دست من نیست ، من سمت خودم رو انجام دادم و بقیه اش میشه توکل
تازه فهمیدم که معنی توکل چیه
فهمیدم که توکل یعنی اینکه تو میخوای یه کاری رو انجام بدی ، و همه شرایط جور هست ولی چیزی که جلوت رو گرفته اون ترس و نگرانی تو سرت هست و هیچ چیز دیگه ای جلوی تو رو نگرفته، و فهمیدم که در اینجا وقتی من ریشه رو فهمیدم میگم که این از سمت شیطانه و آرامش از سمت خداست ، و بین من و آرامش فقط یه چیز میمونه که اونم همون توکله
تازه فهمیدم که توکل یعنی چی
من سالها بود که خیلی از کارها رو انجام نمیدادم با اینکه شرایط جور بود ولی یه ترسی در سرم بود ، و نمیگذاشت حرکت کنم ، الان متوجه ام که اون ترس نقطه مقابلش توکل هست ، که به کسی که از روی توکل کاری انجام میده بهش میگن شجاعت بخرج داد
در صورتی که من وقتی که ماشینم رو گذاشتم سر کوچه توکل کردم یعنی همان شجاعت به خرج دادم و وقتی هم برگشتم به خودم گفتم دیدی که همش ترس الکی بود
و گفتم خدیا شکرت که معنی واقعی کلمه توکل رو فهمیدم
آخه همیشه میگفتم توکل یعنی چی ؟ نمی فهمیدمش ولی امشب وقتی که فک کردم تازه فهمیدم
و این درک و فهم و نوع فهمیدن رو به لطف دوره احساس لیاقت دارم
از زمانی که دوره احساس لیاقت رو دارم کار میکنم انگار یه آدم دیگه ای شدم که این موارد رو دارم تو خودم میبینم
آرامش بیشتر
شجاعت
شناخت خودم و علایقم و سلایقم و شخصیتم
درک بهتر و عالی تر قوانین
و اینکه دارم خودم میشم
دارم سبک شخصی خودم رو میسازم انگار
و از استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم
خداروشکر میکنم بخاطر داشتنش