توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 52

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2091 روز

    سلام به همگی

    مایلم اینجا مطلبی در مورد باور فراوانی بنویسم.

    استاد چه زیبا می‌گوید:

    «ساختن باور فراوانی» یعنی‌، برپا کردن جهادی اکبر برای تغییر برنامه‌ای که تو را به این باور رسانده که: «همه‌ی چیزهای خوب‌، کم و ناکافی‌اند»

    من در راستای این که یکی از بهترین روش‌های تقویت باور فراوانی در ذهن، مرور الگوهای فراوانی های خوب موجود در دنیاست، این بار به سراغ یک شرکت دیگر رفته ام:

    اکسان موبیل (ExxonMobil) شرکت نفت و گاز آمریکایی و دومین شرکت نفتی بزرگ جهان در سال گذشته میلادی یعنی 2023 به سود خالص بیش از 36 میلیارد دلار دست یافته است: 36.01 میلیارد دلار

    خوب، من برای این که بیام و این عدد رو بومی سازی کنم (!) این طور میگم که اگر الان که دلار حدود 64 هزار تومان است را من 59 هزار تومان در نظر بگیرم، سود خالص این شرکت در سال گذشته می‌شود 2,124,590,000,000,000 تومان

    وای خدا

    حتی خواندن این عدد هم سخت است، چه برسد به تصور کردن آن!

    این رقم عجیب و غریب سود یک سال است که با تقسیم بر 365 به سود روزانه می‌رسیم، یعنی حدود 6000 میلیارد تومان در یک شبانه روز!

    و ساعتی 242 میلیارد تومان!!

    سود خالص ها! نه درآمد!

    الله اکبر

    چه می‌کند فراوانی

    چه می‌کند وفور ثروت

    چه می‌کند وفور مشتری

    مسلما این شرکت، تعداد زیادی مشتری ثروتمند، کلی امکانات و تجهیزات و تکنولوژی، کلی پرسنل ماهر و میلیاردها دلار پالایشگاه و پتروشیمی، و کارخانه و ملک و زمین و….. در اختیار دارد که می‌تواند چنین سود خالصی برای خودش فراهم کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      حسین عزیز گفته:
      مدت عضویت: 2365 روز

      سلام

      به نظرم این مقایسه و این اعداد و ارقام خیلی کمکی به فراوانی نمی کند

      خودتون میگین دومی شرکت نفتی جهان!!

      مگه یک نفر پرسنل داره؟

      مگه همه ی اون ثروت رو میشه یک نفره ساخت؟

      مثل این می مونه بگین بودجه ی کل فلان کشور اینقدره

      خب چه دردی از ما دوا میکنه

      یا مثلا توی فلان بانک اینقدر پوله (جمع همه ی حساب های مشتریان فلان قدر میشه و …)

      خب اوکی

      اینا دردی دوا نمیکنه

      چون دور از دسترسه و مقایسه ی نادرست و بدون در نظر گرفتن جوانب

      پس اگر میخواین الگو معرفی کنید، الگویی باشه که یک فرد به تنهایی بتونه ازش الگو بگیره

      الان من و امثال من چطور میتونیم شرکت بزرگ نفتی بسازیم که اونقدر ثروت به دست بیاریم؟

      میشه؟ اگر میشه بسم الله، یه راه ارتباطی بفرمایید با هم بریم شرکت نفتی بسازیم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مینا دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 522 روز

    سلام و عرض ادب

    استاد عزیزم امیدوارم که همیشه باشی و بمونی برامون من خیلی سال هست که باهاتون هستم و خیلی هم موفقیت داشتم در کنارتون خدارو هزار مرتبه شکر. خیلی هم جالب با شما آشنا شدم خدا رو شکر که همه چیز خوبه استاد من شاغلم و در مورد بخشش خیلی مسئله دارم نمیدونم چقدر از درآمدم رو باید ببخشم لطف میکینید حجت رو برما تمام کنید و یه فایل در کمورد بخشش بگذارید من تقریبا تمام فایلهای رایگانتون رو بارها دیدم واقعیت هنوز محصولی هم خریداری نکردم فقط قانون سلامتی شما رو خواهرم خریده و به چه تناسب اندامی رسیده فوق العاده است به من هم داده که هنوز شروع نکردم.

    خیلی ازتون متشکرم من نمیتونم خیلی قشنگ بنویسم مثل بچه های دیگه و کلام هم که قاصره برای تشکر از شما عزیز مهربان موحد شما ابراهیم زمان ما هستید استاد. شما انسانی صادق هستید که اگر غیر از این بود دوست و دشمن افتخارشون شاگردی عباسمنش نبود. اجرتون با پروردگار مهربانم ایدوارم شادی و خوشی و لذت مثل خونی که توی رگها جریان داره در تمام زندگیتون جریان داشته باشه. من مرید شما هستم مثل مولانا که مرید شمس بود. برای شما و تمام دوستان عزیز هم فرکانسی آرزوی بهترینها رو دارم به امید دیدار شما استاد عزیزم. به قول خودتون عاشقتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم رو بر خودش واجب کرده

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که یکتا پرستی رو اشاعه میدید

    « ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم»

    خدایا تنها ترا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم ، منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی.

    استاد عباس منش عزیزم سالها قبل در کتابی خوندم که وقتی به یه شهر غریبی میرید خدارو دائم یادمیکنید تا راه رو پیدا کنید و به مسیرهای خوبی هدایت شید اما به محض ورودتون به شهر خودتون که همه جاشو بلدید دیگه خداوند از یادتون می‌ره ،

    این جمله رو بیش تراز ده سال قبل خوندم و توجهمو جلب کرد اما درک نکردم،

    وحالا بعد از مدتها کار کردن روی خودم و درک نسبی از توحید ،،، دراین فایل فوق‌العادتون ،باتوضیحات فوق العاده زیبای شما،کمی بهتر از قبل متوجه شدم که از چی حرف میزنید، فعلا به اندازه ی مداری که دراون هستم درک کردم اگر باهمین انرژی ،برای بهبود پیش برم حتما درک بهتری از این آموزش ها پیدا خواهم کرد و حتما خیلی بیشتر از الان آسان میشم برای آسانی ها ،

    خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم منو به راه راست هدایت کن مهربان پروردگارم.

    امروز که پسرمو رسوندم مدرسه ،خلاف روتین هرروز مجبور شدم که سمت دیگر مدرسه پیادش کنم و وقتی داشت از عرض خیابون رد میشد، گفتم خدایا سپردمش بتو خودت نگهدارش باش،

    همون لحظه به یاد آگاهی های این فایل افتادم ، خجالت کشیدم ،باچشمی که پراز اشک بوداز خداوند هدایت خواستم ، با گفتم ماریا الان اگه خودت میخواستی از عرض خیابون رد شی هیچ یاد الله مهربان نمیوفتادی چون به اطلاعات و توانایی خودت مطمئن بودی ، ماریا استاد داره ازاین جنس از توحید و یکتاپرستی و لحظه به لحظه یاد مبدا بودن حرف میزنه، ببین در طول 24 ساعت کجاها یادشی ، یکی اول صبحه که داری تمرین ستاره قطبی رو می‌نویسی و یکی آخر شب وقت خواب ، در طول روز زمانی که تو سایت سپری میکنی رو بیادشی و زمانی که داری فایل گوش میدی و می‌نویسی ، و چند تا مورد انگشت شمار دیگه ،

    بقیه ی کاراتو اکثرا توش مهارت داری و اکثرا روتین زندگیته ، باید انقدر این فایل و ازاین دست فایل هارو تو سایت گوش کنی تا با پوست و خونت یکی بشه که خداوند رو دعوت کنی در تمام لحظات زندگیت ، در تمام جاهایی که روتین شده برات و تمام جاهایی که مطمئنی بر طبق اطلاعات گذشتت بلدی ، باید اینارو تغییر بدی و از خداوند برای انجامشون هدایت بطلبی ،

    ماریا یادت بیار که تو موضوعی که شیش ماه اخیر باهاش زندگی می‌کنی چطور چشاتو بستی و گفتی خدایا من نمی‌دونم تو می‌دونی ، و خداوند چطور ترو ، روی شونه هاش نشوند و تو فقط از مسیر لذت بردی ، ماریا همیشه می‌تونه انقدر آسان و لذت بخش باشه اگر تو تسلیم باشی در مقابلش اگر تو صدای هدایت رو بشنوی اگر تو دنبال شنیدن این صدای آرامش بخش باشی….

    خدایا تنها ترا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم ، خدایا من به هر خیری ازجانب تو فقیرم منو هدایت کن به راه راست ، راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که به آنها غضب ورزیدی ونه گمراهان.

    استاد عباس منش عزیزم انگار وارد مرحله ی جدیدی از درک توحید و یکتاپرستی شدم، من می‌شنیدم اما درکی از شنیده هام نداشتم ،

    الان کمی درک میکنم که حتی تو جاهایی که توش حرفه ای هستم هم به اطلاعاتم اکتفا نکنم و بگم خدایا من نمی‌دونم تو می‌دونی ، خودت هدایتم کن.

    کمی درک کردم که وقتی چیزی رو صد درصد بلدم بگم خدایا من فکر میکنم اینجوری باید باشه ، اما تسلیم توأم تو هدایتم کن، هرچی تو بگی همونو انجامش میدم ،

    این اواخر یعنی شیش ماه اخیر صدتا مثال دارم که به خداوند گفتم من نمی‌دونم تو می‌دونی و تو انجامش بده من تسلیمم و حالا که به نتایجشون نگاه میکنم میبینم شیرین تر از عسلن برام و من به شدت از نتایجشون راضی هستم .

    اما انسان انقدر فراموشکاره، که حتی با وجود داشتن نتیجه ، باز یادش می‌ره که باید طبق همون الگویی پیش بره که این نتایج رو براش خلق کردن .

    وشما و آموزش های شما و فایل های شما هستند که مثل برج مراقبت ، راه رو بهم نشون میدن ، برام تصحیح مسیر میکنن و منو در این مسیر توحیدی و یکتا پرستی حفظ میکنن ،

    من بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این فایل ها، بنظرم خیر دنیا و آخرت رو دارید با اشاعه توحیدی که سالهاست پیش گرفتید.

    دوستتدارم و سپاس گزار مهربان پروردگارِ سخاوتمندم هستم که هدایتم کرد به این آگاهی ها، که هدایتم کرد به سمت آسان زندگی کردن و آسان شدن برای آسانی ها.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      Im enough گفته:
      مدت عضویت: 3964 روز

      سلام بر خانم اکبری شما نماد واقعی توحید عملی هستین شما تونستین برنین تو دل ترسهاتون و پارو غرورتون بزارین و لکنتتون رو درمان کامل کنین الله اکبر به این اراده، قدرت، به این ایمان کاری کردین که شاید هیچ فرد دارای لکنت نتونسته شما جوری لکنت رو درمان کردین نه تنها گیر ظاهری ندارین بلکه حتی در هیچ لحظه ای در زندگیتون حتی فکرش هم نمیاد، تمام خاطرات روزهای با لکنت رو فراموش کردین و اصلا نه تنها صحبتی نمیکنین دربارش بلکه حتی پاسخی هم ندارین براش جهان باید این عظمت رو ببینه من همیشه با دوستایی که لکنت دارن میگم حاضرم یک نفر رو بیارم براتون که تونست لکنت رو درمان کنه و حتی یک گیر که چه عرض کنم حتی یک تپق هم نداره و این کاملا از بی تفاوتتیون مشخصه ولی اونا میگن محاله و طرف حتما داره وانمود میکنه که خوب شده و توهم زده آخه اونا استاد‌ رو ندارن و مثل شما به این قضیه ایمان ندارن که چون شما باور کردین پس خوب شدین پس فقط باید باور کرد و اونا خیلی نادانن که فکر میکنن نیاز به تمرین زیاد هست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 699 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    امروز 253 روز عضویتم در این سایت پر از آگاهی هست

    و خوشحالم که اینجا هستم و میخوام بنویسم

    1403/2/1

    3/2/1

    شروع

    الان که دیدگاهمو نوشتم هدایت شدم اینستاگرام استوری استادم رو باز کردم ، یه ترم از آموزش پیانو رو ازش خریده بودم چند سال پیش نوشته بود چه تاریخ پر معنایی

    3/2/1

    خدا منو هدایت کرد تا ببینم و سعی کنم شروع کنم بیشتر ایمانم رو امروز در عمل به خدا نشون بدم

    چقدر جالب همیشه موقع شروع مسابقه ای یا کاری میگن

    3/2/1

    حرکت ، شروع

    خدایا کمکم کن بی نهایت به کمکت و هر آنچه خیر هست که از تو به من برسه محتاجم

    نمیدونم این چندمین بار شد که دیدگاهم رو برای این فایل بسیار زیبا و پر از آگاهی مینویسم

    من دیشب بعد نوشتن رد پام در روز شمار رفتم تا برنج بپزم و آبش رو هر شب به صورتم بزنم باتوجه به خاصیت زیادی که داره

    که البته تمام خاصیت ها با قدرت خداست که اثر گذاری داره

    بعد برنجشو چون استفاده نمیکنم و همیشه میریزیم به پرنده ها ، میخواستم تو یه ظرف بریزم یهویی حس کردم بهم گفته شد نگه ندار برای فردا

    همین الان برو پشت بوم و بریز اونجا تا صبح پرنده ها بخورن گفتم آخه این وقت شب من برم پشت بوم ؟

    باز شنیدم آره برو گفتم بذار ببینم مادرم تو لباس شویی لباسارو شسته ،لباس هم هست که ببرم آویزون کنم به بند رخت

    بعد به مامانم گفتم گفت آره ببر و بعد رفتم همین که کارم تموم شد

    به آسمون نگاه کردم انقدر صاف و زیبا بود و ستاره ها رو نگاه کردم ،و شروع کردم به سپاسگزاری و با خدا حرف زدن

    همین که میخواستم برگردم یه حسی بهم میگفت نرو بمون وبیشتر حرف بزن با خدا ، بعد که شروع کردم به حرف زدم گریم گرفت و دو تا خواسته ازش درخواست کردم و بعد بازم حرف زدم و برگشتم

    دیروز داشتم خونه رو جارو میکردم یهویی یه چیزی از دلم جاری شد که گفتم خدا منظورت چیه ؟ که خونه رو تمیز کن مهمون بیاد …؟

    شب هم در رابطه با اون نمیدونم چجوری شد تو حرف زدنم با خدا درخواستمو که به همین مهمون بود که گفته شد درخواست کردم و گفتم باقی با خودت

    و صبح هم خواب دیدم که شده

    خدایا سپاسگزارم ازت

    دیشب بعد اینکه از پشت بوم اومدم پرسیدم خدا وسیله هام خیلی سنگینه من فردا میرم کلاس رنگ روغن تجریش ، آیا با خودم نقاشیامم ببرم تا مترو بفروشم

    انقدر قشنگ حس میکنم این گفتگو رو تا میپرسم بهم میگه جدیدا هم ، دو سه باری اینو حس کردم که وقتی حتی از دلم میگذره که مثلا کاری انجام بدم تا به زبون نیاورده جواب میشنوم که انجام بده با انجام نده

    بعد که پرسیدم حس کردم باید پاشم و تو کیف دستی پارچه ای بذارم و فردا ببرم با خودم

    پرسیدم خدا من کجا بفروشم دیگه هرچی تو بگی

    یهویی شنیدم که اگر تو قدم برداری و ایمانت رو به من نشون بدی چنان بهت عطا میکنم که راضی باشی میتونی فردا ایمانت رو به من نشون بدی ؟؟؟ میتونی فردا تو مترو تو واگنش وسیله هات رو در بیاری و نشون بدی ؟ این کارو بکن من بهت قول میدم که خیره سعیتو بکن ببین چی میبینی

    گفتم خدا دلم میخواد ، ولی وقتی میرم نمیتونم حرف بزنم تو کمکم کن اراده ای بهم بده که بتونم حرف بزنم ، مثل اونروز نمیخوام بشه که من هی فکرم به تئاتر شهر بود و تو جوری منو بردی اونجا که بهم بگی خواسته تو به تنهایی تو رو به چیزی نمیرسونه

    این با خدا بودن و وصل شدن به خداست و از خدا طلب کمک کردنه و ایمانت رو در عمل نشون دادنه که تو رو به همه چی میرسونه

    بعد هرچی که بود رو گذاشتم تو کیف دستی ، باز پرسیدم خدا باید کجا ببرم پهن کنم رو زمین تا بفروشم

    و سوالمو گفتم و رفتم تا بخوابم

    وقتی دیشب اومدم بخوابم دو روز بود بهم گفته میشد که چند روزه قرآن نمیخونی و فکر نمیکنیا ،،قرآن بخون و من نمیخوندم نمیشد بخونم چند روزو

    دیشب که رفتم بخوابم باز بهم گفته شد قرآن بخون ، وقتی گوشیمو برداشتم و اپلیکیشن قرآن رو باز کردم گفتم خدا چه سوره ای رو باید بخونم و به گفته هات فکر کنم و سعی کنم تا عمل کنم؟

    اپلیکیشن رو که باز کردم آیه ای از سوره احزاب بود اول صفحه که همیشه یه آیه رو میذاره هر بار که باز میکنی اپلیکیشن رو ، که نوشته بود

    وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا 3

    و بر خدا توکل کن؛ و کافى است که خدا نگهبان و کارساز باشد

    پرسیدم کدوم سوره خدا بگو

    یهویی چشمم به کاف وکیلا افتاد گفتم کدوم سوره با ک هست

    یهویی گفته شد کهف رو بخون

    نمیدونستم قبلا خوندم یا نه چون هر بار که قرآن رو میخونم یا هر سوره ای میخونم بار بعدی که میخونمش کاملا برام جدیده انگار اولین باره میخونم

    بعد که آیه به آیه خوندم تازه یادم اومد که یه بار خوندم سوره کهف رو ولی مطالبش برام کاملا جدید بود

    حتی آیه به آیه اش منو یاد خودم و تمام اتفاقات این روزا مینداخت و حتی تمام حرفای استاد عباس منش که تو فایلا میگفتن یادآوری میشد برام

    همین که خوندم و با هر آیه ای که میخوندم بهش فکر میکردم و بعد از اواسطش، یهویی نخوندم و اومدم آخرای سوره

    دیدم نوشته

    إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا 107

    مسلماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، بهشت هاى فردوس جاى پذیرایى آنان است

    خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا 108

    در آن جاودانه اند و از آن درخواست انتقال به جاى دیگر نمى کنند

    بهشت فردوس رو که خوندم یه حسی بهم گفت که باید بری همینجا بهشت فردوس تا وسایلاتو بفروشی

    گفتم خدا مگه اینجا تو تهران بهشت فردس هست ؟؟

    رفتم گوگل نوشتم بهشت فردوس یهویی دیدم نوشته باغ فردوس و دیدم یه جای خیلی زیباست که نوشته محلیه که عکاسا علاقه زیادی دارن به عکاسی وطبیعت زیبایی داره

    من تاحالا نرفتم اونجا، گفتم خدا من بعد کلاس چجوری برم اگر مسیرش دور باشه؟ وسیله هامم سنگینه ،

    وقتی داشتم میگفتم یهویی دیدم نوشته که در حوالی میدان تجریش است خیلی باحال بود اینو خوندم گفتم خوب بلدی چجوری همه چیزو بچینی کنار هم که من راه دور نرم و نزدیک ترین مسیر باشه برام بعد کلاسم

    خیلی حس خوبی داشتم خدا از آیه قرآن اسم جایی که باید 1 اردیبهشت میرفتم و وسیله هامو میفروختم رو بهم گفت

    1 اردیبهشت

    اردیبهشت هم بهشته

    باغ فردوس هم بهشته که تو قرآن گفت بهشت های فردوس

    خیلی خوشحالم خیلی

    یه چیزی هم حس کردم یادمه تو یکی از فایل های استاد که گفتن 107 آرزو و خواسته تونو بنویسید وقتی آیه 107 سوره کهف رو خوندم یاد 107 تا آرزو و خواسته ام اعتادم که تو دفترم نوشتم

    عمیقا حس خوبی دارم ،الان که دارم مینویسم اگر خدا بخواد امروز ایمانم رو به خدا سعی میکنم بیشتر نشون بدم و در عمل بهش نشون بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  5. -
    عاطفه حصارنای گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    سلام به استاد عزیزم سلام به بهترین استاد زندگیم سلام به مریم بانو عزیزم

    سلام به همه دوستانم

    من اولین دفعه هست ک کمنت مینویسم در این سایت الهیی نمی‌دانم چ بگویم از کجا بگویم فقط منطزر هدایت خدای عزیزمم هستم خداوند ک هر روز بیشتر از دیروز عاشقش میشومم

    خدای ک مثل کوه پشتم هست و دلم گرم به بودنش هستم و روز هایی و شب های ک بخاطر گذشته و روز های تلخ زندگیم اتفاقات بد و تنهایی ک سپری کردم را چگونه برایم آسان کرد و گفت بنده عزیزم بدان ک همه این اتفاقات به نفع توست و تورا بزرگ بزرگتر می‌کند

    بعد خیلی مدت ها من فهمیدم ک این یعنی چی

    و دیدوم چیزی ک خیلی پاشنه آشیل ام بود و خیلی ام مقاومت یک آلممم باور های مخرب و الگو های بد و همیشه فرار میکردم از این موقعیت

    امااا نمی‌دانم به یکبارگی چیشد عاطفه ک اینقدر ترس داشت وارد ترسش میشه

    و واقعا خیلی سختم بود نمی‌دانستم چ کنم و احساس کردم خودم ر گم کردیم همیشه گریه میکردم دختری ک همیشه شاد بود بی خیال غم غصه دنیا یکدفعیی اینقدر تغییر میکنه ک همه تعجب می‌کنند از بس این اتفاق ک ظاهر به نظرم خوب بود

    سرم فشار آورد من احساس کردم دگه نمی توانم پیشرفت کنم و تقریبا یک سال طول کشید تا خودم را جمع جور کنم

    درکم آنقدر نبود ک اول باید باور و نگاهم را درست کنم از همه مهمتر خودم را لایق بدانم منی با احساس بی لیاقتی پشت سر هم برای خودم مشکل ایجاد میکردم هر روز خودم ر بدبخت بد بختر حس میکردم و با این خیال ک زندگیم بهتر می‌شود و این همه گذشت تا فهمیدم خیلی چیز هاره

    درکم بیشتر شد و طبق گفته های خدای مهربانم آن روز های بد باعث شد چقدر حالا برای خودممم بیشتر ارزش قائل باشم چقدر خودم را بیشتر دوست داشته باشم از همه مهمتر برای خودم احترام بگذارم

    ‏و دختری ک آنقدر احساس ضعف داشت ک حتا من نمی توانستم پیش فامیل خودم گپ بزنم احساس ترس میکردم می لرزیدم

    ‏اما حالا د شرایطی هستم ک خیلی راحت بدون هیج ترسی میتوانم در جمع صحبت کنم در جمع ک حتا هیچ کدام ازوناره نمیشناسم و همه برایم نا آشناست وقتی در جمع پیش همگی کاری را انجام می‌دادم با استرس ک تقریبا صورتم و دستایم قرمز می‌شدند اما حالا نه خیلی راحت ریلکس گپ میزنم کارایم ر انجام میتم و ترسی بود ک واردش شدم دیدوم چقدر بیجا بوده گر چند خیلی بزرگ نیست ای اتفاق امااا امااا برای مه یک اتفاق خیلی بزرگ است احساس میکنم بهتر شدم شخصیتم درحال تغیرر کردن است برای من ک از دوران طفولیت تا به حال به جز از تحقیر توهین ک از طرف خانواده دوست فامیل آشنا و مورد تمسخر قرار گرفتم ک همه و همه چی خورد چ بزرگتر از خودم همه و همیشه مورد تمسخر تحقیر دیگران قرار میگرفتم حالا شدم یک دختری قوی ک مهاجرت کردیم دور از فامیلم زندگی میکنم سعی دارم ک برای خودم زندگی کنم خودم برای خودم در آمد داشته باشم و یک دختر مستقل شوم از نقطه امن خودم ک همه بود خانواده دوست آشنا آمدیم بیرون در جای ک نه دوستی هست نه آشنایی فقط خودم هستم خودمم و تازه درک میکنم وقتی شنیدم استاد عزیزم می گفتند شرایط را تحمل نکنید و از نقطه ام ات بیا بیرون و مثل ابو موسی نباش یعنی چی

    در پناه خدا باشید دوستان موفق ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    سلام

    اولین باری که معنی واقعی رنجش و حمل کینه رو دقیق و شفاف فهمیدم تقریبا 10 الا 12 سال پیش از بچه های انجمن معتادان گمنام شنیدم که میگه:

    رنجش مثل این میمونه که تو سم بخوری و توقع داشته باشی یارو بمیره.

    حالا این حرف من چه ربطی به این فایل و موضوع توحید داشت،

    میگم.

    از روزی که این فایل روی سایت اومد من یه مشکل فامیلی با یکی از بستگانم پیدا کردم که طبق روال انسان بودنم پس از چندین بار کنترل کردن خودم در مواقع مختلف،این بار از کوره در رفتم یه حرف به ایشون زدم که این حرف من باعث شد کل فامیل از من ناراحت بشن و به من گله کنن.

    و من دقیقا این چند روز اونقدر قدرت دادم به این افکار شرک آلود و شیطانی و توی سرم جنگ ها درست کردم و به خودم قدرت میدادم.بعد به اون ها قدرت میدادم وووووووووووووووووو.

    خدا کم رنگ شد.

    شکرگزاریم قطع شد.

    خواسته هام استپ شد.

    تمرین ستاره قطبی قطع شد.

    این خوده شرکِ.

    دور شدم از خدا و قدرت دادم به این مسئله زشت و زننده.

    بها دادم به نجواها.

    و خدا کمرنگ شد.

    منی که له له میزدم برای اومدن فایل جدید روی سایت که سریع ببینم و کامنت بدم و باز هزاران بار ببینم.

    بخاطر این مسئله تقریبا از روزی که این فایل اومد نتونستم کامل فایل رو ببینم و لذت ببرم.

    این یعنی شرک.

    وقتی میشینم و سناریو جنگ توی ذهنم میکشم،یعنی اینکه خودم رو نسپردم به خدا و نگفتم خدایا من نمیدونم و تو دانای مطلقی.

    و تازه امروز فهمیدم که چند روز هست که گم شدم.

    هر چند که حق با من بود توی این قضیه،اما به قول استاد میگه تو وقتی بدونی آتیش داغه و دستت رو میسوزونه،با هزاران بهانه هم که باز حق باهات باشه و دست رو بکنی توی آتیش،قطعا دستت میسوزه. حالا بگو موبایلم افتاد توی آتیش خواستم درش بیارم.گوشت از روی سیخ افتاد خواستم درش بیارم.ننم توشه یا با هر دلیلی،خواهی سوخت.

    حالا من وقتی میدونم حال و احساس بد مساوی است با اتفاقات بد و نادلخواه،چه حق با من باشه چه نباشه،بلاخره من مسیر رو از دست دادم و تاوانش رو دادم.

    خدایا خودت کمکم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    اکبر محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام عرض ادب خدمت استاد عزیز و دوستان

    برای من میلیون ها بار از این اتفاق که فرمودید افتاده

    من شغلم فنی هستش و برای عیب یابی و رفع عیب باید از دستگاه عیب یاب استفاده کنم و رفع عیب کنم اما توی بعضی از موارد میدیدم این دستگاه و علم من جواب نمیده بعد از کلی زمان گذاشتن میگفتم خدایا به من بگو بعد میدیدم یه چیزی بهم الهام شد که با منطق جور در نمیاد ولی مطمعن بودم درسته و بدون فکر کردم همونو اجرا میکردم و در نود درصد مواقع عیب برطرف می‌شد و یا اگرم برطرف نمیشد پلی می‌شد برای رفع ایراد

    من از بچه گی از خداوند درخواست میکردم کمکم کن و انصافا هر بار که قبل شروع کمک خواستم بدون پیچیدگی خواستی کار انجام میشه و بعضی مواقع که میگفتم خوب این همون ایراد قبلیه هستش دیگه دست به کار میشدم

    بعد میدیدم ایراد اصلا از اونجا نیست بعد میگشتم دنبال ایراد و توی این موارد کلی وقت کلی جا رو تست بگیر قطعه تستی بنداز و …

    و اینم بگم منو خیلی هدایت میکنه توی کار خدا یه زمان هایی یه سری ایراد هارو پشت تلفن بهم میگن منم از خدا میپرسم همون لحظه یه چیزی میاد توی ذهنم با اینکه من اصلا ندیدم ایراد کار رو و بدون فکر کردن بهش همونو اعلام میکنم چندین هزار بار اتفاق افتاده که میگن تو چجوری بدون برسی انقدر دقیق عیب یابی میکنی

    و اما همون طور که فرمودید از غرورم ضربه خوردم اما مخصوصا الان تلاشم بر اینه که کار های سخت رو میسپارم به خدا و میبینم چقدر راحت و عالی همه چیز پیش میره

    مثلا وقتی کار هارو میسپارم به خدا یهو نیاز پیدا میکنم به یه همکار دیگه با اینکه اصلا همکارم توی مجموعه ما نیست یهو میبنم اومده توی مجموعه ما و کار انجام میشه برعکسشم برام اتفاق افتاده زمانی که میخاستم خودم کار هارو انجام بدم دیدم به چه سختی انجام میشه

    و اینم بگم که بعضی وقتا ایراد کار میگه بهم ولی من سرپیچی میکنم با منطق خودم که میگم نه ایراد به اون نمیتونه ربط داشته باشه بعد کلی انجام کار میدیدم همون چیزی بود که بهم الهام شد ولی من سر پیچی کردم و توی اینجور موارد میگم که خدایا تو عالمی لطفا منو بابت سر پیچی ببخش و کمکم کن بیادم بیار که با توکل به تو کارهارو شروع کنم

    با گوش دادن به این فایل خیلی از سوالات که توی ذهنم بود برطرف شد

    تشکر از شما بابت پیدا کردن موضوعاتی با ارزش و توضیحات فوق العاده

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    علیرضا یاری گفته:
    مدت عضویت: 2478 روز

    سلام وقت بخیر بر استاد عزیز و خانوم شایسته من خیلی وقته دارم تو این سایت فایلهای رایگان گوش می کنم و نتیجه‌های خیلی خوبی گرفتم واز خداوند شاکرم که من را هدایت کرده در این مسیر تا هر روز آگاهیم نصبت به شناخت خودم و جهان هستی و خداوند بیشتر رو بیشتر میشه توسعه میکنم باوجود صحبت های استاد از خداوند دعای جوشن کبیر را بخونید و با اسماخداوند بیشتر آشنا شوید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    مهدی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 2548 روز

    با سلام وقت بخیر خدمت شما استاد محترم و خانوم شایسته عزیز

    و دوستان هم فرکانس و هم‌مدار من!

    خدایا شکرت که مرا را لایق درک این آگاهی‌ها دانستی

    خدایا شکرت که از رگ گردن به ما نزدیکتری و همیشه همایت می‌کنی و همیشه هدایت می‌کنی به سمت آنچیزی که ما دوست داریم

    این همه لطف فقط ازآن تو برمی‌آمد!

    واقعاً هر چه دارم ازآن توست

    ازین چشم ازین گوش ازین جسم سالم و ازین روح

    و ازین همزمانی های که به وجود میاره که ما دقیقاً همان لحظه در همان جای هستیم که باید باشم و فلان قرارداد با فلان شخص امضا کنیم ویا با فلان شخص آشنا شویم.

    آیا ما میتوانم ادعا کنیم که همه‌ای این هم زمانی ها را من بودم که ایجاد کردم.

    آیا کسیکه دست و پای خود را در حادثه‌ای از دست داده آیا میتواند بگه من دوباره درستش میکنم.

    ما باید در هر حالت سپاسگزار باشیم چون در هر حالت ما چیزی داریم که از بابتش سپاسگزار باشم

    واقعاً ما چه داریم که به آن تکیه کنیم.

    ما چه داریم که بگیم مالی خودم هست

    ما هر چه داریم از آن اوست

    اگر ما خانواده خوب، فرزندان خوب، خانه و موتر خوب داری بفهم که اینها همه امانت خداونده

    و بفهمیم که همه اینها موقتی پیش ما امانت است

    پس کوشش کنیم که امانت داری خوب باشیم

    و هر چیقدر که امانت داری خوب باشیم خداوند نعمت های بیشتری در اختیا ما قرار میدهد

    و هر چیقدر ما وابسته این نعمتها شویم و فکر کنیم مال خودم هست از ما گرفته میشود

    چون تو لایقش نیستی چون تو فراوانی نعمتهای الهی را باور نکردی و فقط به همان یک زره چسپیدی پس مواظب باش که وابستی هیچ کس و هیچ نعمت نشوی.

    و چیقدر این جمله برایم درس داره که هر چیقدر در پیشگاه خداوند افتادتر باشی سر بلندتری در پیش خلق خدا.

    و چیقدر مغرور در پیشگاه خداوند باشی سرت خم است پیش خلق خدا.

    و واقعاً استاد حرف بجای زدی که هر موقع ما احساس میکنیم که بی نیاز شدیم همان جا میخوریم زمین.

    هر موقع میگم من دیگه بلدم

    من دیگه کلش فهمیدم

    من دیگه پول دار شدم کس حریف من نیست

    من دیگه در این حوزه نفر اولم

    دقیقاً همان جا میخوریم زمین

    چون توقف می‌کنیم و جهان در حال حرکت و پیشرفته

    و جهان کسی را که حرکت نمیکند و پیشرفت نمی‌کند از صفحه روزگار هذف میکند.

    و ما برای اینکه همیشه پشرفت کنیم و همیشه موفق باشیم

    باید تسلیم باشیم و هیچ گاه به کم قانع نشویم و همیشه از خداوند طلب نعمت و ثروت کنیم چون خداوند دوست دارد که ما همیشه پشرفت کنیم و همیشه ازش نعمت و ثروت بخوایم برای همین خداوند تاکید دارد که همیشه همراه من باش و از من بخواه که من همه چه دارم

    مثل ثروتمندان جهان که هر چیقدر پولدار میشود ولی باز هم مغرور نمیشود وباز هم ادامه میده به گسترش ‌و پشرفت جهان

    مثل دانشمندان و مخترعان که همیشه دنبال کشف اختراع جدید و موضوعات جدید هست و هیچ گاه به خودش نمیگه من خیلی اختراعات بزرگ کشف کردم و دیگه بس است.

    و همیشه تشنه است برای موفقیت و همیشه به خودش میگه من که چیزی بلد نیستم من که چیزی ندارم و همیشه دامه میده و این رمز پیروزی است اگر واقعاً ما درکش کنیم.

    پس خداوندا کمکم کن که همیشه تسلیم باشم در تمام امورات زندگیم در مقابل عظمت و بزرگی تو

    و همیشه نیازمند تو باشم نیازمند هدایت تو نیازمند نعمت و ثروت تو و کمکم کن که هیچگاه مغرور نشوم به داشته هایم چون اینها همه مال توست

    و خداوندا کمکم کن که هیچ گاه فراموش نکنم که هر چه دارم از آن توست و کمکم کن که آماده دریافت نعمت های بیشتر تو باشم چون نعمت و ثروت تو بی انتهاست این مشکل از من است که نمی توانم باور کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    علی کربلایی گفته:
    مدت عضویت: 929 روز

    به نام خدای مهربان سلام ب استاد عزیز و خانوم شایسته امیدوارم حال جفتتون عالی باشه . خب داستان از توحید عملی 10 شروع شد ک من کریدت کارام دادم ب خدا و بعد اون فایل ی رفاقت و صمیمیت عجیبی بین من و خدای من ایجاد شد بگزریم ک چ نتیجه های زیادی ک ب دست آمد بیایم سراغ این فایل استاد این فایل ک من گوش کردم این صمیمیت من بیشتر شد و خواسته هم از خدا حتی تو چیز های ریز زندگی هم زیاد شد از روز اول بگم ک استاد با یکی از دوستام ک بچه های سایت هم هست قرار شد ساعت هفت صبح بریم واسه تعویض پلاک و مالیات اینا ساعت واسه 7 کوک کردم گفتم خدا صبح بیدارم کن خواب نمونم خوابیدم صبح 10 دقیقه قبل زنگ ساعت بیدارم کرد و بهم ثابت کرد ک نیازی ب زنگ نیس من حیرت زده شده بودم گفتم بزا بازم تست کنم روز بعد دیدم الله اکبر چقدر احترام بهم زیاد شده خدایه من ولی تو ذهنم گفتم خدا این احترام از سمت تویه ها من کاری نکردم این نتیجه توحید منه بگزریم تا پریروز ک یکی از بچه های سایت ک از اصفهان هم هست آمده بود مشهد (داستان آشنایی خیلی عجیبه تو یک کامنت میگم حتما ) باغ گرفته بودیم داشتم غذا درست میکردم من اشپزیم در حد بین‌المللی خوبه استاد گفتم خدا من کیک گوشت درست نکردم خودت هدایت کن ببینم چطوریه واینم بگم از خدا میخاستم دیگه استرس یا ترس یا سوال از کس دیگه پرسیدن نداشتم فقط انجام می‌دادم استاد غذا درست کردم هرکی می‌خورد میگفت تو عمرم این مزه تجربه نکردم بهم میگفتن تو فوق العاده ای فلان اینا من تو دلم میگفتم خدایا تو داری چکار میکنی با من باز روز بعدش گفتم بزار تو لباس پوشیدن تست کنم بینم تو لباسم خدا میتونه هدایت کنه استاد با لباس های ساده یک تیپ زدم حالا زیاد فکر نکردم خوب شده یا ن تا این ک 2تا آدم مختلف تو خیابون بهم گفتن چقدر خوشگلی چقدر تیپت بهت میاد یهو رفتم تو فکر گفتم ببین علی اینا خدا فرستاد تا بهت بگه سلیقه منو حال کردی و بهم بگه حتی لباس ک یک چیز جزئی بسپر ب من .الان دارم تایپ میکنم دارم گریه میکنم استاد خدایی ک حتی تو لباس پوشیدن هم ک یک چیز ساده میتونه نظارت کنه ببین چکار میتونه با زندگی بکنه الله اکبر ک گریم بند نمیاد این ک چرا کامنت گذاشتم استاد دیشب 3بار از خواب پریدم ی حسی بهم هر 3بار گفت برو اتفاق های ک واست افتاده کامنت کن از صبح از ذهنم بیرون نرفت تا الان ک کامنت کردم شکرت خدایی مهربان الان استاد جوری شده دوستیم با خدا میگم فلان کار دیگه انجام میشه میگم دمت گرم بریم بعدی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: