اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام الله که زیبا ترین کلامه دنیا هستش سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز میخوام بنویسم بر روی در و دیوار شهر م اتفاقی که امروز چند دقیقه پیش برام افتاد امروز سه شنبه 18اردیبهشت هست خدایا ایمانم رو صد در صد کردی خدای مهربونم اتفاق از دیشب رخ داد پسرم تو کانال شاد داشت درسها شو میدید بعد گفت توکانل مدرسه نوشته که رییس جمهور میخواست بیاد قم روز پنجشنبه راستش من خیلی به سرم زده که باید امسال ماشین بخریم ولی چون پوله آن چنان نداریم دنبال وام هستیم گفتم خوب بیام دوتا نامه بنویسیم یکی برای خودم و یکی برای شوهر م که بتونیم دوتا وام جور کنیم با سوده کمتر بعد این گفتگو گوی ذهنی یهو حسم بعد شد که توداری راه رو اشتباه میری این شرکه مگه ایمان به خدا را فراموش کردی یه صدایی توقلبم میگفت فقط از خدا بخواه ولی همش ذهنم میرفت دنباله این که بابا این یه وسیله هستش بارونه شدیدی میومد یهو دو بار صدای بلند رعدو برق منو به خودم آورد که زهرا توکلت به خدا باشه این شرکه تو داری تو سرت میپرونی گفتم خدایا ایمانم رو قوی کن اگه هستی فردا برام یه نشونه بفرست اگه فردا نشونه بفرستی دیگه هیچ کاری نمیکنم وروی هیچ کس حساب باز نمیکنم وگرفتم خوابیدم و صبح که بیدار شدم تو تمرین ستاره قطبیم گفتم خدایا خودت مهرهای زندگیمو اینطور که درسته برام بچین ساعت12/5بودکه گوشیم زنگ خورد از تهران گفت شما روغن لادن خریدید تازگیها گفتم آره گفت شما برنده ربع سکه شدید اصلا مونده بودم خدایا من شب ازت خواستم نشونه بفرستی خدایا منو ببخش که داشتم شرک میورزید خدایا موهای تنم سیخ شده وبه سجده افتادم خدایا تو ایمانم رو صددرصد کردی خدا جونم تو به راحترین شکل داری بهم روزی میدی ومیگی من هستم من اصلا فکرش هم نمیکردم که یه ماه پیش من کد قرعه کشی قوطی روغن رو فرستادم واقعا استاد وقتی ازخود خدا بخواهی به راحترین شکل انجام میده گفتم بیام بنویسم هم برای خودم رد پایی باشه تا ایمانم قویتر بشه که فقط از خودش بخواهم و بقیه دوستان هم استفاده کنند خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم استاد واقعا باید تکامل رو طی کرد تا به مراحل بالاتر برسیم تا ایمانمون قویتر بشه حالااز این به بعد میزنم توی دهنه این گفتگو گوهای ذهنی منفی وشیطانی استاد سپاسگزارم به خاطره این فایل زیباتون درپناه الله یکتا
به نام خدا سلام آقا حامد عزیز این هدایت خدا بوده که به کامنت من هدایت شدید بله همه جا خدا هست کافیه باورش کنیم وقتی هدیه ام به دستم رسید که 1خرداد بود یه پیام قرآنی بهم اومد که به زنده ای که هرگز نمیمیرد توکل کن واو برای بندگانش کافی است ماتو جهانه جادوی واقعاً زندگی میکنیم واقعا دیوانه این خدا بزرگ شدم در پناه الله یکتا شادوسالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام خدمت هم فرکانسی ها و خواهرم میرم خانوم شایسته عزیز و سلامی گرم به گرمای تابستان جنوب ایران به استاد گرانقدر عزیزم سید حسن عباس منش عزیز
آقا اول یه گلایه با بهونه ای که خانم شایسته بهمون داده و اونم اینکه هر دو یا سه روز یه بار یه فایل رو سایت آپلود میشد ولی این حدود بیست روزه که فایل جدیدی نیومده که البته استاد خودشون فرمودند که دارن یه دوره دیگه تهیه میکنن که دوباره ریشه کن کنه مشکلات هزاران نفر که به قانون جهان هستی باور دارن و اما تمرین
من وقتی میخواستم گواهینامه بگیرم چون ماشین نداشتیم خب عملا تمرین هم نمیکردیم و یه ترسی تویه وجودم بود که بابا میدونی چقد سخته تو لایق نیستی و نمیتونی و ….
خب این ها بود ولی من گفتم که خدایا نمیتونم تو کمک کن خلاصه که من برای شهری و آیین نامه امیدی نداشتم که قبول بشم برای همین خودم پشت گوش مینداختم خواندن رو تا شب آزمون آیین نامه از اونجایی که نمونه سوال هوایی که میدادم سی صفحه بود و من انگیزه ای برای قبول شدن اونم تویه یه روز خواندن نداشتم فقط پنج یا شش صفحه رو خوندم گفتم حالا میرم ببینم چی میشه خب از اونجایی که نود درصد سوالات تصویر داشت من یه نگاه جزیی به سوالات انداختم و چون واقعا خداوند به من لطف بیکرانی داده که این همه حافظه ام و هوش معادلاتی خوب کارمیکنه خب رفتم سر جلسه امتحان دیدم آه چهار صفحه از شش صفحه من به دستم رسیده و باید بنویسم منم با دو غلط قبول شدم و برای شهری بار اول از بس پیشم گفتن که زدن میکنن هدایت شدم به سخت ترین افسر مربوطه شهرستانم و رد شدم تا اینکه یکی از دوستانم گفت که برادرش تو باره اول قبول شده خب آقا مارو میگید انگار یه باور جدید ساخته که میشود و انگیزه پیدا کردم برا قبول شدن خب باید یه جلسه میرفتم آموزش رفتم و بعدش رفتم آزمون اون زمان که باید میرفتم آزمون پیرم شده بود و میرفتم جز نفرات آخر ولی یهو از زبون در رفت که سربازم و باید برم پادگان اصلا نمیخواستم که دروغ بگم
ولی خب کاری بود که شد و اون افسر آدمی شوخ طبع بود و من رو با دور بعد سوار کرد و آزمون رو گرفت و قبول شدم و تویه کمتر از یک هفته تویه روز جمعه کارت گواهینامه ام اومد در خونه منی که اصلا امید نداشتم که گواهینامه بگیرم تویه بار دوم آزمون شهری و بار اول آزمون آیین نامه اونم با فک کنم بیست دقیقه یا نیم ساعت نهایتا قبول شدم به راحتی
ولی اینجا که هستم میبینم که چقدر غرور من رو گرفته که بابا میخوای کار کنی که چی بشه روی باور هام رو میگم آخه میدونی یه ذهنیت مسمومی گرفتم که خدا موجودی خود پسنده که میخواد همه رو دوست داره خودش کنه و تا این کار رو نکنید عاشقش نشید اونم بهتون نعمت نامیده انگار یک انسان ازش ساختم که داره از قدرتش سو استفاده میکنه
و الان دارم میبینم که زندگیم چقدر مثل یو یو شده و هی داره بکس و باد میکنه مشتری ها لغو میشن میرم یه جای دیگه رنگم رو پاسخ نمیدن ولی امروز من تمرین ستاره قطبی رو بعد از دو یا سه هفته نوشتم که اتفاق افتاد مشتری خرید باهام تماس گرفت و مشتری فروش رو من قرارشون رو گذاشتم کار ندارم مبلغش چقده کارم اینه که حل شد طلبکارم صحبت های در موردش شنیدم که تضادم رو حل میکنه خندم میگیره بگم ولی وقتی منطقی نگاه قضیه میکنم میبینم که بابا خدا یه سیستمه اگه میخوای هدایت بشی خب ازش در خواست میکنی نمیخوای هدایت بشی اونم هدایتت نمیکنه و هرطور تو بگی باهات رفتار میشه مثل الان من که خدارو یه آدم ظالم (که از محضرش طلب بخشش میکنم برای این دیدگاه که شیطانیه )میبینم که داره به زور میگه که یا من رو میخوای یا هیچی میبینم که تویه این حدود یک ماه چقدر دارم ضربه میخورم معامله ای که باید ده روز پیش انجام میشد الان انجام نشده و هی دارم دور میخورم دنبالش
ولی توبه میکنم و میگم ببخشید و میدونم میبخشه رو انشالله بتونم روی خودم کار کنم و از این قوانین مثل استاد استفاده کنم
شب حدودا ساعت 9 می اومدم خونه رسیدم منزل دیدم هیچکسی نیست
تماس گرفتم با خانوادم گفتند که به صورت اتفاقی از یه مراسم افتتاحیه یه رستوران سنتی باخبر شدند و الان توی مسیر اونجان تا به جشن برسند
لوکیشن فرستادند که منم برم
ماشین رو برداشتم و رفتم
خیلی خوش گذشت
میشه گفت توی این چند ماه گذشته توی فضا قرار نداشتم و چون قبلش از اینکه برم توجه کرده بودم به خواسته هام
یکی از خواسته هام به خدا این بود که دوس دارم با آدمای شاد باشم و ………
خلاصه خوش گذشت
وقتی برمی گشتیم من رانندگی میکردم
و طبق معمول گاهی حرکاتی رو که استاد عزیز گفتند رو دارم ولی اونقدر سطحش بالا نیس و در حد لایی کشیدن و اینا نیس
مثلا دوس دارم ماشین هم با آهنگ خیلی آروم برقصه و خیلی آروم فرمون رو به راست و چپ میبرم طوری کا ماشین در همون حالت حرکت توی مسیر صاف خانوادم به چپ و راست میرن
یا اینکه وقتی به میادین میرسم گاهی اون میدون رو تا 3 یا 4 مرتبه دور میزنم و وقتی خانوادم گفتند تو رو خدا بسه دیگه مسیرمو ادامه میدم.
البته اینم بگم که اینقد ادعام شده جلوی خانوادم که من رانندگیم خوبه که به خودم میگم راننده بین ال (بین الملل)
و کلی از این حرفای بین ال ی به خودم نسبت میدم.
بقول معروف ادعام میشه
مث
معکوس هام حرف نداره
شاگرد چایی برام بریز
و ……
دیشب همگام با ریتم آهنگ ، نیش ترمزهایی رو میگرفتم مثلا 5 تا نیش ترمز پشت سر هم با ریتم آهنگ ،بعد از اینکه چند مرتبه گرفتم انگار که ترمز سمت راست خالی کرد و نگرفت . و باز رها کردم و گرفتم و بهتر شد
اول ترسیدم
خلاصه میتونم با توجه به صحبتهای استاد ، بگم که خدا ماشین رو هدایت کرد
اومدیم خونه و کارامونو انجام دادیم و خوابیدیم
به جرات میتونم بگم توی چند سال گذشته ساعت 4 صبح من بیدار نشدم
نمیدونم چی شد بیدار شدم دیدم ساعت 4 صبحه
هر چقد غلت زدم خوابم نبرد و یاد کامنت دوستان افتادم که میگفتن صبح خدا بیدارشون کرده و اونا از خدا پرسیدن که چی میخواد بگه و بهشون موضوعی رو گفته بوده
منم دوس داشتم این تجربه رو داشته باشم اما هنوز نشده بود.
استاد جان تا وسط فایل رو گوش دادم دیدم درباره حسام دارین میگین
خوب فک کدم دیدم درسته
خداوند داره بهم میگه مثال رانندگی رو بگیر ببر توی تمام زندگیت و ببین کجاها داری مغرور میشی.
نشونه ها و سر نخ هایی رو گرفتم از اینکه نزدیک 47 سال ، این اجازه رو از خودم نداشتم که برای درآمدم هیچگونه تصمیمی بگیرم ولی با دوره احساس لیاقت این اتفاق افتاد و الان تصمیمگیرنده برای خریدهام منم
در روابط معجزه ها اتفاق افتاد
در شغلم اتفاقات خوبی افتاد
در سلامتیم همینطور
در خرید ماشینم همینطور
و ………..
اما استاد جان شما راست میگین این همزمانی اتفاق ماشین من با فایل شما ، خبرهای مهمتری توش داره مث اینکه تا چه حد دارم از نیروی هدایت در تمام قسمتهای زندگیم کمک میگیرم
سلام به استاد عزیزم ومریم بانو وتمام دوستانم در این سایت الهی
خداروشکر که باز چشمون به جمال استاد روشن شد با فایل جدید از سری فایل های توحید عملی
این فایل مناسب حال امروز من بود وهدیه ای بود از سمت الله برای من
من امروز ناارام بودم و همش داشتم میگفتم و مینوشتم که خدایا هدایتم کن
خدایا دستم رو بگیر
خدایا من به هرخیری از تو بهم برسه فقیرم
خدایا من به تو محتاجم
خدایا من جز تو راهنمایی ندارم
خدایا آدمهای درست وارد زندگیم کن
خدایا کمکم کن ذهنم رو کنترل کنم
خدایا هرچیزی که به نفع من نیست از زندگیم خارج کن
خدایا بهم آرامش بده
خدایا حال دلم رو خوب کن
خدایا هدایتم کن به کار درست به مسیر درست به افراد درست
خدایا تو از پیدا و پنهان من خبر داری پس دستم رو بگیر
خدایا تو بگو کار درست چیه
خدایا تو بگو راه درست چیه
خدایا تو هر لحظه مغازم رو پر مشتری آسون کن
خدایا تو کمکم کن ذهن چموشم رو آروم کنم
داشتم اینها رو با خودم مرور میکردم و مینوشتم که یه لحظه گفتم برم توی سایت شاید فایل جدید اومده
وقتی وارد سایت شدم و دیدم نوشته توحید عملی 11 یه لحظه قلبم آروم شد گفتم این برای کنه خوشحال فایل رو دانلود کردم وگوش کردم ولی لازمه بارها گوشش کنم تا به عمق جانم بشینه
بله دقیقا امروز که استاد بعد مدتها فایل جدید گذاشتن و دقیقا با همین مثال .
باورتون میشههه؟؟؟
من امتحانم رو برای دومین بار رد شدم. خیلی عصبانی شدم چون اینبار واقعا امکان نداشت که من غلط بزنم سوالهارو و رد شم.
چرا؟ چون تجربیات گذشتهی من میگفت غزل نمرهی پایین تو کارنامه تحصیلیش وجود نداره.
حالا من رد شم؟
روال کار اینطوره ک چندتا برگه ازمون با سوالهای مختلف بهت میدن به همراه پاسخنامه و تو به سوالها پاسخ میدی.
حالا اون چندتا برگه سوال رو با جواب ، پی دی اف کردن میدن به افراد ک بخونن بیان امتحان بدن.
منم که سیستم همه رو اون لحظه بی عیب و نقص میدیدم و اصلا حواسم به سیستم جهان نبود که مو لای درزش نمیره.
و حتی به نشونهای ک خداوند از طریق یک دوست برام فرستاد دقتی نکردم.دوستم بهم گفته بود کتابت رو بخون.
بعد از ازمون پی دی اف رو چک کردم و برگه سوالم رو پیدا کردم
صفحه اول رو کاملا صحیح زده بودم اما صفحه دوم سوالای پی دی اف با سوالای من متفاوت بود.
و بعد منی ک عصبی شدم ک چرا مردم کارشون رو درست انجام نمیدن.
بلافاصله بعد از زدن این حرف این صدارو شنیدم که گفت تو کارتو درست انجام دادی؟
دلت خوش بود سوال و جواب بهت دادن و فقط اونا میتونن کمکت کنن امتحان رو قبول شی.تو چشمت به دست آدماست از چی شکایت میکنی؟
ازونور این صدا میومد ک پس اونهایی ک فقط فایل پی دی اف رو خوندن و دفعه اول اومدن قبول شدن چی؟
چرا اون برگه سوالی ک ایراد داره دقیقا باید بیفته دست من؟
و برای گرفتن جواب اومدم سایت
دیدم استاد فایل جدید گذاشته .
وقتی فهمیدم مثال استاد چی هست ویدیو رو استپ کردم و فقط خدا میدونه ک احساس من چی بود.
از صب ک فایل رو دیدم تا الان بهش گوش دادم .
این رد شدن من تو امتحان اجابت یک خواستهی من از خداوند بود.
من در تمامی صفحات شکر گذاریم مینویسم ک خدایا اگر دارم از مسیر درست خارج میشم تو هدایتم کن.
خداوند هم گفت بیا هدایت کردم.عاااالی هدایتم کرد دوستان .به قول استاد چک خوبی خوردم.شاید برای خیلی ها یه امتحانی باشه ک مهم نباشه اما برای من یجورایی سنگین بود چون اصلا انتظار نداشتم با اون سابقهی پر اعتبار که مننننن بلدم بابا اینکه چندتا سواله هیچی نیست .
من درواقع عصبانیتم به خاطر رد شدن نبود به خاطر این بود ک من از خدا خواسته بودم کمکم کنه ولی اتکا کرده بودم به توانایی و دانش خودم و باور این رو نداشتم ک من هیچی نمیدونم و هرچی آگاهی میاد از خدا میاد.
فهمیدم ک من در تمامی لحظاتم باید از خداوند یاری بخوام.فقط گفتن این جمله که( خدایا من توانایی هام رو از تو دارم) بدرد نمیخوره.این باور باید بره تو جونت.باید تو عمل و رفتارت نشونش بدی.
این سوال بود برام ک چرا پس افراد با تجربه مشابه با من نتیجه متفاوت میگیرن.ینی همون پی دی اف رو خوندن دفعه اول اومدن امتحانو دادن قبول شدن.
استاد به این سوال هم با مثال ازمون کنکورشون پاسخ دادن.
تصورش رو کنید این هماهنگی فقط از دست خداوند برمیاد.
کی میتونه این رو تعریف کنه ک من بیام صاف هدایت شم به این فایل.همون لحظه حسم بگه برو به سایت سر بزن.بعد استاد این فایل رو معلوم نیست کی ضبط کرده بودن ک امروز صبح گذاشتت . یا شایدم تازه گرفتن همون لحظه ادیت شده پست شده رو سایت.
حسم عالیه و من درس بزرگی گرفتم امروز . خوشحالیه من بیشتر برای این هست که از این آگاهی ازین به بعد هی استفاده کنم و بعد از این چقدر بهتر از قبل خودم هستم.
همه داریم تجربیاتی که سپردیم به خداوند و چرخ زندگی به روانی چرخیده و از اون مسئله گذر کرده.
هرموقع کارهام زیاده میسپرم به دست خداوند. میگم خدایا به زمان من برکت بده.ینی کارهای زیاد در زمان کوتاه انجام میشن. نمیدونم باور میکنید یا نه خودمم نمیدونم چطوری.حالا از اونورشم داشتم ک کار زیاد بوده برنامه سفت و سخت چیدم همه بیرون رفتنام هم کنسل کردم باز نرسیدم همه رو انجام بدم.
ولی اینها همه اتفاقاتی هستن ک در زندگی ما رخ داده اما ما فراموش میکنیم گاهی اوقات ک این سیستم چقدر دقیق کار میکنه.
استاد عزیز من درود بر شما و خداوند حفظ کنه شما و همسر مهربان شمارو. استاد من با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم که این فایل رو دیدم، و چقدر در زمان درست و حال درست دیدم و با عشق دیدم و نیوشیدم مطالب رو. در شرایطی بودم که دیشب به شدت در تردید و حال بد در مورد مسایل کاریم بودم با کلی ترس، من معلمم و به لطف خدا مدت هاست با شما آشنا هستم ، بخاطر تغییراتی که بابت فایل های رایگان کردم از اون آدم محتاط و بسیار ترسو و افسرده کندم و بیرون پریدم و در اول راهم و تونستم کلی ایده که اومد که شاید هدف من باشه رو تست کنم و رها کنم و کلی تجربه کسب کنم و جسارتم رو بالا ببرم. و بعد دو سال تست ، مثل همیشه طبق پازل خداوند با آدمی آشنا شدم که درگیر ساخت و ساز و املاک شدم و تونستم خیلی زود جایگاه خوبی کسب کنم و تمام امور سازمان زیر نظر من باشه ،حالا بعد حدود دوسال کلی تجربه و جسارت فوق العاده بدست بیارم و یک ساله مرخصی گرفتم از معلمیم و شرایط زندگیم خیلی بهتر شده ولی تو مسیر یکسال گذشته کم کم یادم رفت و رو خودم کار نکردم و خوشحال که دارم موشک وار میرم جلو، که یه دفعه به خودم اومدم دیدم یکساله صبح زود میرم بیرون و آخر شب میام خونه و نه حال خوبی دارم و حال خوبی همسر و دخترم. و وقتی دوباره شروع کردم به مطالعه و سپاسگزاری کامل خودم رو دیدم که چقدر مشرک شدم و انگار مدیرم شده روزی دهنده من و دیدم ناخودآگاه کلی ترس دارم و دیدم با رفتارهای کنترل گری و سرزنش گونه مدیرم چقدر اعتماد به نفسم اومده پایین جسارتم کم شده و همش دارم سرزنش میشم بابت اشتباهات کوچیکم در حالی که زندگیم رو گذاشته بودم، وکلی مشکلات مالی اومده سراغم. خلاصه دیدم شدم مشرک و خیلی از خودم دلخور شدم که چطور با افکارم کارم رو به اینجا رسوندم و رفتار مدیرم باهام اینجوریه و رفتار همسرم هم باهام بد شده، تا اینکه قبل سال جدید تونستم به لطف خدا جسور بشم و با اینکه خونم رو فروخته بودم و پولش تو کار بود و حداقل یک سال حقوق معلمی هم نداشتم ولی خیلی راحت رفتم و گفتم من دیگه نمیتونم ادامه بدم و با قدرت حرفم رو زدم ، از اونجا همه چی تغییر کرد و ازم خواهش کرد بمون و درست فکر کن و همه چی دستته و… و از اون به بعد آدم دیگه ای شد و خیلی عجیب مهربان وآرام شد و من هم حتی دیگه فقط هشت ساعت صبح رو درگیرم، ولی آروم نشدم و دیشب بشدت حالم بد بود و پر از تردید که حتی آیا این اون هدف واقعی منه؟ خلاصه با کلی حال بد رفتم بیرون کلی با خدا صحبت کردم و چون قدم دوم دوره 12 قدم رو دارم کار میکنم گفتم هدایتم کن و کمی آروم شدم و مثل همیشه داشتم برنامه میریختم با آدمی که همیشه باهاش صحبت میکنم و ایشون هم با جدیت با دوره های شما رو خودش کار میکنه ، صحبت کنم و کمک بخوام که بسیار هدایتی این فایل رو همون شخص برام با پیامک فرستاد (قبل اینکه بهش چیزی بگم) و وقتی نشستم همش رو گوش کردم و کلی حالم فوق العاده شد و لذت بردم و آروم شدم دیدم حتی من ناخودآگاه این خانم رو راهنما بخش تر از خدا میدیدم و چقدر دیدم که شرک داشتم این مدت، چه مشورت های بیخودی که بابت مسایل کاریم داشتم با چندنفر که همش تهش حالم بدتر شد،
الان خوشحالم که دارم میسپرم به خود خدا، و آرامم و میخوام هدایتم کنه آیا این مسیر من هست یا نه. خداجونم کمکم کن با جسارت و جرأت هدایتت رو انجام بدم. خدایا شکرت.
سلام استاد عزیزم و خانم مهربان و زیبا قلب خانم شایسته
امروز وختی از خاب بیدار شدم و مود ام به نوشتن شد
مه همیشه یک چیز ره مینویسم که خدا امروز برایم چی کاری را انجام دهد و چون در روزه کامل تنها شنیدن فایلهای شما هستم در قلبم میګذشت که مه ایقدر فایلها ره میشنوم هر روز و فامیلم کاملا مخالف پیش میروند همیشه بحث ها و خبر های سیاسی و منفی میشنوند و میګن و مه حتی با فامیلم هم وختم ره سپری نمیکنم و در یک اتاق جدا شب و روزم ره سپری میکنم پیش خودم ګفتم که چرا با وجود ایقدر تلاشهایم برای پیشرفت و تغیر زنده ګیم نتایج و دستاورد مه و فامیلم یکسان است درحالیکه واضح و اشکار ما باهم کاملا مخالف راه ره درپیش ګرفتیم و به درون خودم هم میبینم افکار منفی ام بیسیار خفیف هستن
در جواب سوالم به نوشتن شروع کردم که خدایا تو نتیجه تلاشهایم ره برم بتی حق ام ره برم بتی در نیمه نوشتن رفتم غذا خوردن و حین غذا خوردن سایت شما ره باز کردم و ای ویدیوی تان ره پلی کدم و در ذهنم بحث ای شروع شد که نباید ایقسم از خدا درخواست کنم و از طرفی دګه هم میګفتم که استاد ګفته بود اګه ما یک قدم به طرف خدا برمیداریم خدا صد قدم پیش ما می اید و همچنان ای دلیل هم برم پیش میشد که استاد ګفتند که اګه تنها از خدا میخواهی نه از کسی دګه ای وظیفه خدا است که برت بدهد پس درست است که از خدا ثمره تلاشهایم ره بخایم و ای فایل تان هم مره به شک انداخت که شاید ایقسم درخواستم درست نباشد و از طرفی دګه ای نجوا هم برم میایه که اعتماد به نفس داشته باش و بخواه از خدا حالا نمفامم کدامش ره بپذیرم
درمورد نظر اخری شما در این فایل بګویم کهمه زیادتر ګیم یالا لدو ره بازی میکنم مه اګه کمی منفی باشم حس ام حالت درونی ام خوب نباشه او وخت هر چی از خدا طلب کمک میکنم باز هم ګیم ره میبازم و هر وخت که حس و حال درونی ام خوب باشه یعنی در مدار خدا باشم از کسانیکه از من در لیول بالاتر هم باشن ګیم را برنده میشم و اګر در مدار خدا نباشم و مهمتر از همه تمرکز نداشته باشم اګر کسی باشه که لیول اش بیسیار کم باشه بازی ره میبازم
الان دومین باره دارم کامتت شمارو در این سایت میخونم وچقد الان خوشحال شدم اول توحه به اسمت نکردم طریقه نوشتنت فهمیدم زبان افغانی که لهجه افغانی رو خیلی دوست دارم چون به فارسی دری اصلی نزدیک هست خیلی از آهنگ افغانی و لهجه تون خوشم میاد بعد یهو توجه کردم پروفایلت دیدم بعلهههه دوست خوب خودمه ربا خانم که داستان زندگیتم خونده بودم هم ناراحت کننده بود بخاطر رنجهایی که کشیدی هم بسیاااار خوشحال شدم و انگیزه گرفتم که چیجوری تونستی از دل اون مرداب همانند گل نیلوفری که زیباترین گل هست رویش کنی و زیبایتو به ما بچهای سایت توحیدی ببخشی کامنتاتو دوست دارم داستانها و تجربه هاتو دوست دارم و دعا میکنم روز بروز زیباتر بشکوفی و تو مسیر زندگیت بر دستان پرقدرت خدا در آسودگی و امنیت غرق در خوشی و خوشبختی باشی و داستانهای بهتر و زیباتر ازت بخونیم و نظاره گر موفقیتهای همدیگر باشیم خواهر گلم تحسینت میکنم که چیجوری داری ازاین شرایط سخت آسان میشوی برای آسانی ها
دمتگررررررم که سروحال قبراق داری برای هدفت میجنگی پیروزی ازآن توست چون حق ماندنی است و بدی ها فنا پذیر.
استاد چه کردی با دل ما چه کردی ما چشم های ما….اشک امونم رو برید…
وقتی حرف ها و تجربه هاتون رو میشنیدم یاد تک تک خاطره ها و اتفاقی میفتادم که برای خودم افتاده بود…
یکی از واضح ترین خاطره هام وقتی بود که درمورد فوتبال بازی کردن گفتید…منم تو بازی ها خیلی این تجربه رو داشتم و دارم….یادمه یه سری با دامادمون داشتم بازی میکردم از این گلف های اسباب بازی بود خیلی باید دقت و نشونه گیری میکردی.منم تو بازی اینجوریم که طرف کری میخونه من رگ غیرتم میزنه بالا وگرنه خیلی برام مهم نیست ببرم یا ببازم…خلاصه ایشون شروع کرد کری خوندن و جلو هم بود ازم…آقا هیچی دیگه من افتادم دنبال اینکه من باااااید اول بشم…حالا بازیه ها مرگ و زندگی نیست…اولش تمرکز دقت فلان بهمان ایشون هم از اونور هی کری میخوند نمیشه نمیتونی من بردم…دیدم نه نمیشه هی دارم بدتر عقب میفتم…همون لحظه دست به دامان خدا شدم.گفتم خدایا تو کمکم کن تو هدایتم کن.این توپ اختیارش دست تو.این توپ رو بزن بره تو گل.بشو دست من بشو چشم من بشو دقت و تمرکز من.اصلا تو بجای من بیا بازی کن.من نمیدونم….نمیدونید چی شد نمیدونید چی شد چنان بازی رو بردم که فکر کنم اختلافمون رسید به ده امتیاز…هیچ وقت یادم نمیره اون قضیه رو هرجا کم میارم میگم ببین خدا اونجا چطور به دادت رسید.پس تواناییشو داره بسپرم به خودش.میلیارد ها میلیارد مثال این شکلی دارم که تو موقعیت های مختلف تو بازی تو روابط تو ثروت رسیده به دادم….
اصلا نمیدونم چجوری بگم وقتایی بوده که گفتم سپردم به خودت ولی ته دلم هنوز اون تسلیم بودنه نبوده و اتفاقه هم نیوفتاده.وقتایی بوده درگیر وابستگی شدم.چسبیدم به خواسته هی زور بزن هی برو بالا بیا پایین نشده که نشده به محض اینکه ولش کردم و رها کردم اتفاق افتاده….
بارها شده به خاطر وابستگی ها به خاطر زنجیر هایی که خودم دور خودم پیچیدم با سختی و مشقت خواستم به خواسته ام برسم ولی بدتر ازش دور شدم.تو موقعیت های مختلف وابستگی مسیرم رو بسته و به بن بست خوردم.نمونش همین امروز صبح…از کسی درخواست کردم یه کاری رو برام انجام بده ولی ته دلم حالش خوب نبود و منم چند هفته است که منتظرم اون اتفاقه بیفته ولی باز نشد که نشد….دلیلشو خوب میفهمم چون وابسته شدم.چون قدرت رو دادم دست کسی غیر خدا.خوشی و خوشحالیمو دادم دست غیر خدا…
جالبه جاهایی که مقاومت ندارم یا خیلی خواسته مثل مثال بازی خیلی برام اهمیتی نداره و کاملا رها هستم در لحظه خواسته ام خلق میشه.میشم ان اقول لهو کنفیکون…یه مثال دیگش مسافرتی بود که تازگی رفتم…قبل عید از خدا درخواست کرده بودم که یه سفر به یه جای خوش آب و هوا برام جور کنه ولی اصلا جای خاصی رو مشخص نکرده بودم و کاملا دست خدارو برای هدایت باز گذاشتم.. جور شد و به راحتی رفتیم و کلییییی بهم خوش گذشت و میتونم بگم یکی از بهترین سفرهای عمرم بود
البته این باور خطرناکم من دارم که باید زجر بکشی تا لایق بشی…کلا تو بحث لیاقت خیلی ضعف دارم و به لطف دوره احساس لیاقت دارم روش کار میکنم.این باور که تو لایق هدایت خدا نیستی و…. توی دوره استاد یه حرفی زدین که اصلا ذهنمو جابجا کرد.قشنگ نشست تو وجودم.گفتید هدایت برای هرکسی شخصی سازی شدست با توجه به شرایط و موقعیتی که داره.تو بحث مقایسه و تقلید کردن…چون بارها شده من اومدم از هدایت کس دیگه ای تقلید کردم ولی جواب نگرفتم…اون جمله خیلی تووجودم نشست که هدایت شخصیه فقط ماله توست برای تو جواب میده همین جمله احساس لیاقت آدم رو میبره بالا…
همین کار کردن رو دوره چقدررر باعث شده رفتار جهان باهام تغییر کنه از برخورد آدم ها باهام.از دست هایی که برای کمک برام میفرسته و خودشون بدون اینکه من حرفی بزنم یا چیزی بگم میخوان بهم کمک کنن…اصلا خودم تعجب میکنم.میرم فروشگاه خرید.فروشنده چنان با عزت و احترام و روی خوش باهام برخورد میکنه که کپ میکنم انگار من فامیلشم یا دوست جون جونی یا رئیسشم…در صورتی که با یه نفر قبل از من اصلا اینجوری نبوده هااا.اینارو وقتی میبینم چقدر سپاسگزار خداوند میشم که خدایا شکرت که هدایتم کردم.قبلا اگه بگم برخورد آدم ها باهام چطور بوددد.باورتون نمیشه من همون آدمم…
خلاصه احساس میکنم چرخ زندگیم نسبت به قبل روون تر شده اما بادیدن این فایل حس کردم یه جاهایی با شرک و وابستگی خودم چوب گذاشتم لای چرخ این زندگی.کلا تو بحث وابستگی تا آخر عمرم باید کار کنم.واقعا پاشنه آشیل غولیه برام بااینکه من همیشه فکر میکردم من اصلا آدم وابسته ای نیستم!!!!در صورتی که وابستگی فقط به آدما تو روابط نیست شما اگه خوشی و ناخوشیتو به خودکار تو دستت گره بزنی چوب گذاشتی لای چرخت…همین قدر ساده آدم مشرک میشه.به قول پیامبر که میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در در دل تاریکی شب مخفیه…اگه بتونم این ترمز وابستگی رو حذف کنم کنار بذارمش جریانی که نعمت ها وارد زندگیم میشه…خدایا کمکم کن…این جمله خدایا کمکم کن اصلا کلیده.وقتی واقعی و از ته قلب باشه اصلا کن فیکون میکنه.انگار خدا خودش میاد بغلت میکنه و خیلی شیک و مرتب میبره اونجایی که تو میخوای…
هرروز صبح یکی از شکرگزاری هام اینه که هدایت شدم به این مسیر.مثل مثال بازی با تمام وجودم گفتم خدایا کمکم کن خدایا هدایتم کن و قدم به قدم دستمو گرفت…
من هنوز خیلی جای کار دارم برای اینکه موحد باشم.یه پاشنه آشیل دیگم غروره…آخ که چقدر از این یکی هم ضربه خوردم که گفتم من دیگه خدام من دیگه خرم از پل گذشت و خدا گفت ااا راست میگی باشه برو خودت بقیه راهو برو ببینم چیکار میکنی…دو قدم بعدش با سر خوردم زمین و سقوط کردم…
وای استاد بااین فایلتون چه انقلابی تو وجودم به پا کردید هی داره مثال های بیشتری یادم میاد چه کوچک چه بزرگ.فکر نکنم به اندازه هیچ کدوم از فایل هاتون به اندازه این فایل من تجربه و خاطره داشته باشم…
منم بچگی هام خیلی رو خدا حساب میکردم.یه امتحان تستی رو همین جوری که شما گفتید هدایتی رفتم جلو و یادمه خیلی نمره خوبی گرفتم و جز نفرات برتر شدم…خیلی مثال داره یادم میاد الان هم خیلی روش حساب میکنم ولی جاهایی که مقاومت دارم کارم پیش نمیره که نمیره.
وای خدایا.این فایل رو اگه پونصد بار دیگه هم ببینم بازم کمه.اون کلیپ آخر که دیگه دیوانه ام کرد میخواستم فقط جیغ بزنم….
من حتی برای خرید و اینکه از کدوم طرف برم الان چه حرفی بزنم و…. از خدا هدایت میخوام.البته اینم با آموزه های شما یاد گرفتم ولی ذهن میاد میگه اینا چیه بابا این چه هدایتیه باید در مورد پول و خونه و ماشین و رابطه هدایت بخوای.اونا چرا جواب نمیده در صورتی که خودش میدونه دلیلش چیه…باورهای شرک آلود و فقیری که راجب مسائل مالی و روابط داره باعث شده که انقدررر مقاومت ایجاد بشه و به صورت قطره ای اتفاق بیفته…
ولی با همه این مقاومت ها و نجواهای ذهن من خیلی خدارو شکر میکنم که الان اینجام و دارم این متن رو تایپ میکنم.اگه این هدایت رو نمیپذیرفتم که اینجا باشم خدا میدونه چه اتفاقات و بلاهایی سر خودم میاوردم.جاهایی که به موفقیت رسیدم همیشه او بوده که کارهارو انجام داده من هیچی نبودم.من هیچ کاری نکردم فقط تسلیم بودم گفتم چشم.
خدایا صد میلیارد بار شکرت.عاشقتم
اینها درک و آگاهی هایی بود که تا اینجا بهش رسیدم مطمئنم اگه برم چندبار دیگه هم فایل رو ببینم باز اینجا ردپا میذارم.
استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که این مسیرو رو انتخاب کردید و الان اینجا کنار هم داریم رشد میکنیم.
استاد همین که دارم زاویه های دیگری از خودم میبینم و لمس میکنم واسم ماجراجویی جدیدی شروع شده، استاد عباس منش خدارو واسه حضورم توی این صفحه یقین دارم هیچ اتفاقی اتفاقی نیست ، خیلی کارها رو با شور انجام دادم و بعد گذشت یک زمان چون منتظر رخ دادن معجزه ها فقط بیرون از خودم بودم سرد میشدم ، حتی خیلی وقت ها معجزه ها پیش اومده ولی حجم اش انقدر زیاد بوده که نتونستم پذیرش داشته باشم و ناخواسته ردش کردم، خیلی اتفاق ها واسم قبلا افتاده که تمامش رو پای خوش شانسی یا بد شانسی خودم نوشتم،جاهای که خوب پیش میومده قطعا به خودم میبالیدم و جاهای که بد میشده همیشه دنبال مقصر میگشتم،روزی که پول داشتم به زرنگی خودم میبالیدم و وقتی نبوده از همه چی شاکی که مقصر بودن، روز های اول میگفتم کاش این صحبت ها رو 20 سال پیش میشنیدم ولی الان میفهمم که نه الان وقتش بوده ،
خلاصه و مفید بگم نظرم رو : همین جور که ما داریم قوی میشیم اون نجواهای منفی هم دارن قوی میشن ، خیلی باید مراقب بود چون اگاهی که میره بالا اون نجواهای منفی هم راه های جدیدی رو پیدا میکنن واسه ورود به این محیط ارام، واسه ارامش این محیط ارام نیازی به جنگ با خود نیست فقط کافیست یک ویس از استاد رو سریع پلی کنید،حرفی که از دل براید بر دل نشیند ، این ویس ها ما رو از توی منجلابی در اورده که بی شک روی تخت پادشاهی هم اراممون میکنه که کجا بودیم و کجایم ، ( کجا بودن ما قبل از اگاهی تقدیر بوده یا اشتباه ؟ یا تقصیر بوده یا انتخاب ؟ هر چی بوده مسیر ما بوده تا به اینجا ) اینجا میتونیم تصمیم بگیریم که گذشته رو بارها تکرار کنیم و همون نتایج بگیریم، یا باور هامون عوض کنیم و ارزوهای گذشته رو دست یافتنی، مراقب خواسته هامون باشیم چون هرچی بخوایم میشه ، خوب میشه همیشه اگر توحید باشه و یقین –
استاد عباس منش عزیز خوشحالم در جهانی و در دوره ای جسمم زمین را تجربه میکند که عطر نفس های شما و نت کلام شما در این حوالی میپیچد
سلام به استاد آگاهای ها و سلام به مریم عزیز و همه دوستان همراه در سایت
خداوند رو شاکرم که الان به من فرصت داد که بیام و از آگاهی های این فایل و تجربه های خودم بنویسم
اول از همه بسیار سپاسگذار وجود ارزشمند شما استاد عزیزم هستم که همواره با درکی بالا از قوانین زندگی میاید و به نکات کلیدی اشاره میکنید که موفقیت یا شکست، سربلندی و سرافکندگی و عزت و ذلت ما دقیقا بهش ارتباط داره
یعنی دقیقا شما به مواردی اشاره میکنید که مثل نکات کنکوری هستند که معلمها و اساتید حرفه ای به دانش آموزان بیان میکنند و میگن دونستن این نکته ها هست که رمز موفقیت شما در کنکوره
حالا اینجا صحبت از کنکور نیست اما صحبت از عرصه ای بسیار گسترده تر و مهمتر هست و اون عرصه زندگیه
جایی که ما اومدیم تا تجربه کنیم تا روحمون آموخته بشه، درس بگیره و با تجربه و درس آموختن، وارد یک وادی عظیم تر بشه
پس چقدر عالیه که در عرصه یا صحنه زندگی، استاد و معلمی داشته باشیم که نکات اساسی سربلندی رو بهمون بگه تا وجودمون صیقل پیدا کنه
تا ناب بشیم تا پاک و خالص بشیم تا رها و صفر بشیم برای خداوندی که ما را خلق کرد و اجازه داد تا ما هر کدوممون، خالق زندگی خودمون و اتفاقات اون باشیم
پس باید با گوش دل و جانمون این آگاهی های زندگی بخش رو بپذیریم و عمل کنیم که عمل کردن، نتیجه ایجاد میکنه نه فقط دانستن و تایید کردن
کلا این رو بگم که من عاشق فایلهای توحید عملی هستم و فایل، ارتباط ما با نیرویی که آنرا خدا مینامیم
اصلا نمیتونم بگم این فایل رو چند بار گوش دادمو از بس برام شیرین بود
اصلا انگار مثل آب خنکی بود که بر تشنگی وجودم، پاشیده میشد و من رو هر بار کنی آرام تر می کرد و ارتباطم رو با خدا، به شکلی دیگر می ساخت
این دست فایلها، بسیار خالص هستند چون دارن از اصل، از مبدا، از خالق یکتا، از تنها نور مطلق هستی از الوهیت صحبت میکنند
من بسیار ارتباط برقرار میکنم با این دست فایلها و چه حس نابیه اون درک کرد که از ته وجودت به این برسی تو هر جه داری از خداست و هر آنچه را که خواهی داشت هم از جانب اوست…. پس سرکشی برای چه؟؟؟؟
پس غرور برای که؟؟؟
پس در زدن به در خانه غیر از او، برای چه؟؟؟؟؟
چقدر خوبه که بفهمیم اصل اونه و باید فقط به او توکل کنیم
پول میخوای؟؟؟ در خونه خودشو بزن
عزت میخوای؟؟؟ از خودش بخواه
آرامش میخوای، حال خوب میخوای، خونه نو می خوای( اینو دقیقا به خودم میگم) ، بزرگی و شکوه میخوای؟؟؟؟ دیگه چی میخوای……!
هر چی میخوای از خودش بخواه
هر در دیگه ای بزنی، کلا راه رو راهه رفتی
کلا اگر رو به هر کسی غیر از خودش بیاری، مثل این هست که بخوای بری جزیره کیش به جای اینکه راه جنوب رو بری، بری بسمت شمال….
آیا میرسی به کیش؟؟؟؟ نه عزیزم…. کلا از بیخ و بن اشتباه رفتی
کلا همه این ، ضمیر مرجعش خودم هستما…..
اصلا نمیخوام پند بگم… اصلا نمیخوام نصیحت کنم…. چون خودم خیلی بیشتر به همه اینا نیاز دارم اما یه چیز رو میدونم………..
از وقتی درست تر از قبل درکش کردم، یه رابطه متفاوت دیکه ای باهاش دارم
از وقتی که صلاتم دیگه صلات قبلی نیست
ازپوقتی که اقوام دیگه فقط روزه گرفتن نیست
از وقتی زهرا عبادتش دیگه عبادت به شیوه قبلی نیست و شده سبک خودش،،،،،
دقیقا از همون موقع….
دیگه من یه جور دیگه توکل میکنم
اصلا من یه جور دیگه ایمان دارم بهش
اصلا من یه جور دیگه میبینمش و قبولش دارم
و اینو میدونم دیگه در ذهنم و در قلبم اون دیوی نیست که هر کاری میکردم از ترسش بود
الان باهاش دوستم
الان کسی میبینمش، نوری میبینمش، نیرویی می بینمش و کلا نمیدونم چی میبینمش اما چیزیه، که حالم باهاش خوبه
همه چیز رو از خودش میخوام و گاهی کمی شرک میورزم اما خیلی ازش عذرخواهی میکنم و ایمان دارم قبل از عذرخواهی من، نه تنها متو بخشیده بلکه میگه، برای چی عذر میخوای؟؟؟؟؟
در خونه من همیشه به روت بازه و هر بار بخوای ، من دوباره و دوباره و دوباره هستم و اجابت میکنم
چقدر داره کلمات زیبایی برای نوشتن میاد که دقیقا ایمان دارم از خودشه چون به اندازه سر سوزنی به هیچ کدومش هیچ فکری نکرده بودم و همینه که من رو عاشقش کرده چون، همیشه هست
حتی وقتی فکر میکنی الان دیگه فقط خودتی و خودت، دقیقا در همون لحظه هم هستش و همه چیز رو به نفع تو بر میگردونه
اگه بخوام بنویسم خیلی باید بنویسم ودوست دارم از تجربه قبل عید خودم بگم که قبل از این قایل اتفاق افتاد و دقیقا همینی بود که استاد اینجا اشاره کردند
من توی اسفند ماه یه آزمون مهم داشتم که باید 2 تا موضوع رو امتحان میدادم
یکیش رو اصلا نرسیدم بخونم ولی دیگری رو خوندم
مطالبی که اولین بار بود توی این همه سال درس خوندن، دیده بودم
مطالب کاملا جدید ولی دوسشون داشتم
خب سر امتحان چی شد؟؟؟
سر امتحان موقع هر سوال فقط از خدا کمک میخواستم و میگفتم خدایا تو بگو کدوم؟؟؟
دقیقا انگار یکدومش برام بلد میشد…..
مورد دوم امتحانی که اصلا نخونده بودمش رو همین جوری پیش رفتم و برای تک تک سوالات یاری خواستم
خلاصه امتحان رو دادم و دلم خیلی براش روشنه و حس بسیار خوبی دارم اما هنوز نتیجش نیومده
اما من نیومده، راضی هستم و میدونم همون خدایی که توی امتحان ازش اینقدر کمک خواستم خیریت من رو رقم میزنه
اگر لایق اون موفقیت باشه، قطعا قبولم اما اگر نیاز به درک بیشتر داشته باشم، باید تلاشم و ایمانم رو بیشتر کنم
ان شاالله نتیجه رو که قطعا به نفع من هست دوباره برای همین فایل، کامنت میکنم
اما در هر صورت خدا رو شاکرم که بهم اجازهدمیده یه درک دیکه ازش داشته باشم
بهم لیاقت این رو میده که حالم باهاش خوب باشه
بهم اجازه میده خودش رو فرمانروای کل هستی بدونم و فقط از خودش طلب یاری داشته باشم
من برای یه خونه جدید، یه خونه نو مطابق میل خودم هم ازش یاری خواستم و همش میگم:
خدایا تو بساز، تو بسازی قشنگ تره
و میدونم اونقدر زیبا میسازه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم
خدا جونم شکرت شکرت شکرت عاشقتم
استاد صحبت های شما رو باز هم دلم میخواد گوش بدم
شمایی که این همه موفقید و خوشبخت، همه چیز رو خاضعانه از خدا خواستید و همیشه شتکرید
شما که همیشه توی همهذفایلها میگید بچه ها کردیت این حرفا این درس ها اصلا به من بر نمیگرده و من فقط دستی از دستان خدا هستم و چه قشنگ این باور رو در عمل هم نشون میدید و نتایج ارزشمند زندگی شما نشون دهنده این موضوعه
خدا رو شکر که برام استادی چون شما گماشت و من رو لایق شاگردی شما کرد
این درسها از زبان روان شما بیان شدن، شنیدن داره و میره توی قلبم و اون ته ذهنم میشینه چون از جنس خود خاست و این کلمات خداست که میخواد ما بیشتر و بهتر بفهمیمش تا زندگی رو بهتر و زیباتر و شیرین تر و راحت تر، زندگی کنیم
و چه چیزی زیباتر از این؟؟؟؟
باز هم سپاس
باز هم شکرگذار خداوند و وجود ارزشمند شما هستم که این آگاهی ها رو تشر میدید تا به قدر درکمون، اجرا کنیم
من با عشق و ایمان و امید در این مسیر هستم و ادامه میدم و باز هم مینویسم
خدا رو شاکرم که نوشتم تونست بر دل شما بنشینهو واقعا باید بگم که من هیچ کاره بودم و همش از زبان خودشه و من فقط اطاعت کردم و نوشتم
خدا رو شاکرم که همگی در مدار رشد و بهبود قرار داریم و با حال عالی میخونیم، مینویسیم، گوش میدیم و تحسین میکنیم
خدا رو شکر که دوستانی ارزشمند دارم که وقتی حال دلشون عالی میشه،مینویسند و حس و حال عالیشون رو منتشر میکنند و قطعا نتیجه این حال عالی رو در زندگیشون خواهند دید
هیچ چیزی از بین نمیره و خداوند پاداش همه این حس و حال عالی رو خواهد داد فقط باید صبور باشیم
ممنونم که از نگارشم تعریف کردید
من کلا تایپ کردنم خیلی قویه و خواه ناخواه این موارد نگارشی رو رعایت میکنم ولی گاهی هم بدلیل تند نوشتن، غلط های املایی پیش میاد که اینم از لطف نوشتن های طولانیه
باز هم سپاس
شما رو تحسین میکنم که حال عالیتون رو به من هم منتقل کردید
برای هممون استمرار در این مسیر، و تسلیم بودن همیشگی در برابر رب بی انتها رو آرزودارم
به نام الله که زیبا ترین کلامه دنیا هستش سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز میخوام بنویسم بر روی در و دیوار شهر م اتفاقی که امروز چند دقیقه پیش برام افتاد امروز سه شنبه 18اردیبهشت هست خدایا ایمانم رو صد در صد کردی خدای مهربونم اتفاق از دیشب رخ داد پسرم تو کانال شاد داشت درسها شو میدید بعد گفت توکانل مدرسه نوشته که رییس جمهور میخواست بیاد قم روز پنجشنبه راستش من خیلی به سرم زده که باید امسال ماشین بخریم ولی چون پوله آن چنان نداریم دنبال وام هستیم گفتم خوب بیام دوتا نامه بنویسیم یکی برای خودم و یکی برای شوهر م که بتونیم دوتا وام جور کنیم با سوده کمتر بعد این گفتگو گوی ذهنی یهو حسم بعد شد که توداری راه رو اشتباه میری این شرکه مگه ایمان به خدا را فراموش کردی یه صدایی توقلبم میگفت فقط از خدا بخواه ولی همش ذهنم میرفت دنباله این که بابا این یه وسیله هستش بارونه شدیدی میومد یهو دو بار صدای بلند رعدو برق منو به خودم آورد که زهرا توکلت به خدا باشه این شرکه تو داری تو سرت میپرونی گفتم خدایا ایمانم رو قوی کن اگه هستی فردا برام یه نشونه بفرست اگه فردا نشونه بفرستی دیگه هیچ کاری نمیکنم وروی هیچ کس حساب باز نمیکنم وگرفتم خوابیدم و صبح که بیدار شدم تو تمرین ستاره قطبیم گفتم خدایا خودت مهرهای زندگیمو اینطور که درسته برام بچین ساعت12/5بودکه گوشیم زنگ خورد از تهران گفت شما روغن لادن خریدید تازگیها گفتم آره گفت شما برنده ربع سکه شدید اصلا مونده بودم خدایا من شب ازت خواستم نشونه بفرستی خدایا منو ببخش که داشتم شرک میورزید خدایا موهای تنم سیخ شده وبه سجده افتادم خدایا تو ایمانم رو صددرصد کردی خدا جونم تو به راحترین شکل داری بهم روزی میدی ومیگی من هستم من اصلا فکرش هم نمیکردم که یه ماه پیش من کد قرعه کشی قوطی روغن رو فرستادم واقعا استاد وقتی ازخود خدا بخواهی به راحترین شکل انجام میده گفتم بیام بنویسم هم برای خودم رد پایی باشه تا ایمانم قویتر بشه که فقط از خودش بخواهم و بقیه دوستان هم استفاده کنند خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم استاد واقعا باید تکامل رو طی کرد تا به مراحل بالاتر برسیم تا ایمانمون قویتر بشه حالااز این به بعد میزنم توی دهنه این گفتگو گوهای ذهنی منفی وشیطانی استاد سپاسگزارم به خاطره این فایل زیباتون درپناه الله یکتا
سلام خانم اسکندری
این کامنت بهم امید داد که همه جا خدا هست کافیه فقط ازش درخواست کنیم
بغضم گرفت مو به تنم سیخ شد مگه داریم از این قانون دقیق تر .
کافیه رو کنی به سمت خدا بهش بگی من تسلیم درگاه تو هستم
خدایا تو میدانی و من نمیدونم
خدایا هر خیری از طرف تو برسه من بهش فقیرم
کافیه روی خدا حساب باز کنی به جای اینکه روی بنده خدا حساب باز کنی .
خدایا شکرت خدایا هزاران مرتبه شکرت
دیوانه شدم از این همه کامنت های فوق العاده زیبا
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدا سلام آقا حامد عزیز این هدایت خدا بوده که به کامنت من هدایت شدید بله همه جا خدا هست کافیه باورش کنیم وقتی هدیه ام به دستم رسید که 1خرداد بود یه پیام قرآنی بهم اومد که به زنده ای که هرگز نمیمیرد توکل کن واو برای بندگانش کافی است ماتو جهانه جادوی واقعاً زندگی میکنیم واقعا دیوانه این خدا بزرگ شدم در پناه الله یکتا شادوسالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
سلام خدمت هم فرکانسی ها و خواهرم میرم خانوم شایسته عزیز و سلامی گرم به گرمای تابستان جنوب ایران به استاد گرانقدر عزیزم سید حسن عباس منش عزیز
آقا اول یه گلایه با بهونه ای که خانم شایسته بهمون داده و اونم اینکه هر دو یا سه روز یه بار یه فایل رو سایت آپلود میشد ولی این حدود بیست روزه که فایل جدیدی نیومده که البته استاد خودشون فرمودند که دارن یه دوره دیگه تهیه میکنن که دوباره ریشه کن کنه مشکلات هزاران نفر که به قانون جهان هستی باور دارن و اما تمرین
من وقتی میخواستم گواهینامه بگیرم چون ماشین نداشتیم خب عملا تمرین هم نمیکردیم و یه ترسی تویه وجودم بود که بابا میدونی چقد سخته تو لایق نیستی و نمیتونی و ….
خب این ها بود ولی من گفتم که خدایا نمیتونم تو کمک کن خلاصه که من برای شهری و آیین نامه امیدی نداشتم که قبول بشم برای همین خودم پشت گوش مینداختم خواندن رو تا شب آزمون آیین نامه از اونجایی که نمونه سوال هوایی که میدادم سی صفحه بود و من انگیزه ای برای قبول شدن اونم تویه یه روز خواندن نداشتم فقط پنج یا شش صفحه رو خوندم گفتم حالا میرم ببینم چی میشه خب از اونجایی که نود درصد سوالات تصویر داشت من یه نگاه جزیی به سوالات انداختم و چون واقعا خداوند به من لطف بیکرانی داده که این همه حافظه ام و هوش معادلاتی خوب کارمیکنه خب رفتم سر جلسه امتحان دیدم آه چهار صفحه از شش صفحه من به دستم رسیده و باید بنویسم منم با دو غلط قبول شدم و برای شهری بار اول از بس پیشم گفتن که زدن میکنن هدایت شدم به سخت ترین افسر مربوطه شهرستانم و رد شدم تا اینکه یکی از دوستانم گفت که برادرش تو باره اول قبول شده خب آقا مارو میگید انگار یه باور جدید ساخته که میشود و انگیزه پیدا کردم برا قبول شدن خب باید یه جلسه میرفتم آموزش رفتم و بعدش رفتم آزمون اون زمان که باید میرفتم آزمون پیرم شده بود و میرفتم جز نفرات آخر ولی یهو از زبون در رفت که سربازم و باید برم پادگان اصلا نمیخواستم که دروغ بگم
ولی خب کاری بود که شد و اون افسر آدمی شوخ طبع بود و من رو با دور بعد سوار کرد و آزمون رو گرفت و قبول شدم و تویه کمتر از یک هفته تویه روز جمعه کارت گواهینامه ام اومد در خونه منی که اصلا امید نداشتم که گواهینامه بگیرم تویه بار دوم آزمون شهری و بار اول آزمون آیین نامه اونم با فک کنم بیست دقیقه یا نیم ساعت نهایتا قبول شدم به راحتی
ولی اینجا که هستم میبینم که چقدر غرور من رو گرفته که بابا میخوای کار کنی که چی بشه روی باور هام رو میگم آخه میدونی یه ذهنیت مسمومی گرفتم که خدا موجودی خود پسنده که میخواد همه رو دوست داره خودش کنه و تا این کار رو نکنید عاشقش نشید اونم بهتون نعمت نامیده انگار یک انسان ازش ساختم که داره از قدرتش سو استفاده میکنه
و الان دارم میبینم که زندگیم چقدر مثل یو یو شده و هی داره بکس و باد میکنه مشتری ها لغو میشن میرم یه جای دیگه رنگم رو پاسخ نمیدن ولی امروز من تمرین ستاره قطبی رو بعد از دو یا سه هفته نوشتم که اتفاق افتاد مشتری خرید باهام تماس گرفت و مشتری فروش رو من قرارشون رو گذاشتم کار ندارم مبلغش چقده کارم اینه که حل شد طلبکارم صحبت های در موردش شنیدم که تضادم رو حل میکنه خندم میگیره بگم ولی وقتی منطقی نگاه قضیه میکنم میبینم که بابا خدا یه سیستمه اگه میخوای هدایت بشی خب ازش در خواست میکنی نمیخوای هدایت بشی اونم هدایتت نمیکنه و هرطور تو بگی باهات رفتار میشه مثل الان من که خدارو یه آدم ظالم (که از محضرش طلب بخشش میکنم برای این دیدگاه که شیطانیه )میبینم که داره به زور میگه که یا من رو میخوای یا هیچی میبینم که تویه این حدود یک ماه چقدر دارم ضربه میخورم معامله ای که باید ده روز پیش انجام میشد الان انجام نشده و هی دارم دور میخورم دنبالش
ولی توبه میکنم و میگم ببخشید و میدونم میبخشه رو انشالله بتونم روی خودم کار کنم و از این قوانین مثل استاد استفاده کنم
در پناه حق
سلام به استاد عزیز و همه دوستان
شب حدودا ساعت 9 می اومدم خونه رسیدم منزل دیدم هیچکسی نیست
تماس گرفتم با خانوادم گفتند که به صورت اتفاقی از یه مراسم افتتاحیه یه رستوران سنتی باخبر شدند و الان توی مسیر اونجان تا به جشن برسند
لوکیشن فرستادند که منم برم
ماشین رو برداشتم و رفتم
خیلی خوش گذشت
میشه گفت توی این چند ماه گذشته توی فضا قرار نداشتم و چون قبلش از اینکه برم توجه کرده بودم به خواسته هام
یکی از خواسته هام به خدا این بود که دوس دارم با آدمای شاد باشم و ………
خلاصه خوش گذشت
وقتی برمی گشتیم من رانندگی میکردم
و طبق معمول گاهی حرکاتی رو که استاد عزیز گفتند رو دارم ولی اونقدر سطحش بالا نیس و در حد لایی کشیدن و اینا نیس
مثلا دوس دارم ماشین هم با آهنگ خیلی آروم برقصه و خیلی آروم فرمون رو به راست و چپ میبرم طوری کا ماشین در همون حالت حرکت توی مسیر صاف خانوادم به چپ و راست میرن
یا اینکه وقتی به میادین میرسم گاهی اون میدون رو تا 3 یا 4 مرتبه دور میزنم و وقتی خانوادم گفتند تو رو خدا بسه دیگه مسیرمو ادامه میدم.
البته اینم بگم که اینقد ادعام شده جلوی خانوادم که من رانندگیم خوبه که به خودم میگم راننده بین ال (بین الملل)
و کلی از این حرفای بین ال ی به خودم نسبت میدم.
بقول معروف ادعام میشه
مث
معکوس هام حرف نداره
شاگرد چایی برام بریز
و ……
دیشب همگام با ریتم آهنگ ، نیش ترمزهایی رو میگرفتم مثلا 5 تا نیش ترمز پشت سر هم با ریتم آهنگ ،بعد از اینکه چند مرتبه گرفتم انگار که ترمز سمت راست خالی کرد و نگرفت . و باز رها کردم و گرفتم و بهتر شد
اول ترسیدم
خلاصه میتونم با توجه به صحبتهای استاد ، بگم که خدا ماشین رو هدایت کرد
اومدیم خونه و کارامونو انجام دادیم و خوابیدیم
به جرات میتونم بگم توی چند سال گذشته ساعت 4 صبح من بیدار نشدم
نمیدونم چی شد بیدار شدم دیدم ساعت 4 صبحه
هر چقد غلت زدم خوابم نبرد و یاد کامنت دوستان افتادم که میگفتن صبح خدا بیدارشون کرده و اونا از خدا پرسیدن که چی میخواد بگه و بهشون موضوعی رو گفته بوده
منم دوس داشتم این تجربه رو داشته باشم اما هنوز نشده بود.
منم توی همون گیجی گفتم خدا جون فک کنم چیزی میخوای بگی بگو
بعد دیدم کمی سردرد دارم
پاشدم شیاف سردرد گذاشتم
بعد یهو گفتم خوب چیکار کنم
فایل درسها رو ببینم
یا برم قسمت مرا به نشانه ام هدایتم کن و یا……
دیدم فایل جدید اومده
استاد جان تا وسط فایل رو گوش دادم دیدم درباره حسام دارین میگین
خوب فک کدم دیدم درسته
خداوند داره بهم میگه مثال رانندگی رو بگیر ببر توی تمام زندگیت و ببین کجاها داری مغرور میشی.
نشونه ها و سر نخ هایی رو گرفتم از اینکه نزدیک 47 سال ، این اجازه رو از خودم نداشتم که برای درآمدم هیچگونه تصمیمی بگیرم ولی با دوره احساس لیاقت این اتفاق افتاد و الان تصمیمگیرنده برای خریدهام منم
در روابط معجزه ها اتفاق افتاد
در شغلم اتفاقات خوبی افتاد
در سلامتیم همینطور
در خرید ماشینم همینطور
و ………..
اما استاد جان شما راست میگین این همزمانی اتفاق ماشین من با فایل شما ، خبرهای مهمتری توش داره مث اینکه تا چه حد دارم از نیروی هدایت در تمام قسمتهای زندگیم کمک میگیرم
تا چه اندازه اونو اصل میدونم
و……
ممنونم بابت این آگاهی های عمیق
عاشقتونم
سلام به استاد عزیزم ومریم بانو وتمام دوستانم در این سایت الهی
خداروشکر که باز چشمون به جمال استاد روشن شد با فایل جدید از سری فایل های توحید عملی
این فایل مناسب حال امروز من بود وهدیه ای بود از سمت الله برای من
من امروز ناارام بودم و همش داشتم میگفتم و مینوشتم که خدایا هدایتم کن
خدایا دستم رو بگیر
خدایا من به هرخیری از تو بهم برسه فقیرم
خدایا من به تو محتاجم
خدایا من جز تو راهنمایی ندارم
خدایا آدمهای درست وارد زندگیم کن
خدایا کمکم کن ذهنم رو کنترل کنم
خدایا هرچیزی که به نفع من نیست از زندگیم خارج کن
خدایا بهم آرامش بده
خدایا حال دلم رو خوب کن
خدایا هدایتم کن به کار درست به مسیر درست به افراد درست
خدایا تو از پیدا و پنهان من خبر داری پس دستم رو بگیر
خدایا تو بگو کار درست چیه
خدایا تو بگو راه درست چیه
خدایا تو هر لحظه مغازم رو پر مشتری آسون کن
خدایا تو کمکم کن ذهن چموشم رو آروم کنم
داشتم اینها رو با خودم مرور میکردم و مینوشتم که یه لحظه گفتم برم توی سایت شاید فایل جدید اومده
وقتی وارد سایت شدم و دیدم نوشته توحید عملی 11 یه لحظه قلبم آروم شد گفتم این برای کنه خوشحال فایل رو دانلود کردم وگوش کردم ولی لازمه بارها گوشش کنم تا به عمق جانم بشینه
استاد عزیز بازم ازتون سپاسگزارم مرررسی که هستین، فعلن خدانگهدار همگی
سلام به همه دوستانم
حدس بزنید چیشده!
من امروز امتحان آیین نامه داشتم.
بله دقیقا امروز که استاد بعد مدتها فایل جدید گذاشتن و دقیقا با همین مثال .
باورتون میشههه؟؟؟
من امتحانم رو برای دومین بار رد شدم. خیلی عصبانی شدم چون اینبار واقعا امکان نداشت که من غلط بزنم سوالهارو و رد شم.
چرا؟ چون تجربیات گذشتهی من میگفت غزل نمرهی پایین تو کارنامه تحصیلیش وجود نداره.
حالا من رد شم؟
روال کار اینطوره ک چندتا برگه ازمون با سوالهای مختلف بهت میدن به همراه پاسخنامه و تو به سوالها پاسخ میدی.
حالا اون چندتا برگه سوال رو با جواب ، پی دی اف کردن میدن به افراد ک بخونن بیان امتحان بدن.
منم که سیستم همه رو اون لحظه بی عیب و نقص میدیدم و اصلا حواسم به سیستم جهان نبود که مو لای درزش نمیره.
و حتی به نشونهای ک خداوند از طریق یک دوست برام فرستاد دقتی نکردم.دوستم بهم گفته بود کتابت رو بخون.
بعد از ازمون پی دی اف رو چک کردم و برگه سوالم رو پیدا کردم
صفحه اول رو کاملا صحیح زده بودم اما صفحه دوم سوالای پی دی اف با سوالای من متفاوت بود.
و بعد منی ک عصبی شدم ک چرا مردم کارشون رو درست انجام نمیدن.
بلافاصله بعد از زدن این حرف این صدارو شنیدم که گفت تو کارتو درست انجام دادی؟
دلت خوش بود سوال و جواب بهت دادن و فقط اونا میتونن کمکت کنن امتحان رو قبول شی.تو چشمت به دست آدماست از چی شکایت میکنی؟
ازونور این صدا میومد ک پس اونهایی ک فقط فایل پی دی اف رو خوندن و دفعه اول اومدن قبول شدن چی؟
چرا اون برگه سوالی ک ایراد داره دقیقا باید بیفته دست من؟
و برای گرفتن جواب اومدم سایت
دیدم استاد فایل جدید گذاشته .
وقتی فهمیدم مثال استاد چی هست ویدیو رو استپ کردم و فقط خدا میدونه ک احساس من چی بود.
از صب ک فایل رو دیدم تا الان بهش گوش دادم .
این رد شدن من تو امتحان اجابت یک خواستهی من از خداوند بود.
من در تمامی صفحات شکر گذاریم مینویسم ک خدایا اگر دارم از مسیر درست خارج میشم تو هدایتم کن.
خداوند هم گفت بیا هدایت کردم.عاااالی هدایتم کرد دوستان .به قول استاد چک خوبی خوردم.شاید برای خیلی ها یه امتحانی باشه ک مهم نباشه اما برای من یجورایی سنگین بود چون اصلا انتظار نداشتم با اون سابقهی پر اعتبار که مننننن بلدم بابا اینکه چندتا سواله هیچی نیست .
من درواقع عصبانیتم به خاطر رد شدن نبود به خاطر این بود ک من از خدا خواسته بودم کمکم کنه ولی اتکا کرده بودم به توانایی و دانش خودم و باور این رو نداشتم ک من هیچی نمیدونم و هرچی آگاهی میاد از خدا میاد.
فهمیدم ک من در تمامی لحظاتم باید از خداوند یاری بخوام.فقط گفتن این جمله که( خدایا من توانایی هام رو از تو دارم) بدرد نمیخوره.این باور باید بره تو جونت.باید تو عمل و رفتارت نشونش بدی.
این سوال بود برام ک چرا پس افراد با تجربه مشابه با من نتیجه متفاوت میگیرن.ینی همون پی دی اف رو خوندن دفعه اول اومدن امتحانو دادن قبول شدن.
استاد به این سوال هم با مثال ازمون کنکورشون پاسخ دادن.
تصورش رو کنید این هماهنگی فقط از دست خداوند برمیاد.
کی میتونه این رو تعریف کنه ک من بیام صاف هدایت شم به این فایل.همون لحظه حسم بگه برو به سایت سر بزن.بعد استاد این فایل رو معلوم نیست کی ضبط کرده بودن ک امروز صبح گذاشتت . یا شایدم تازه گرفتن همون لحظه ادیت شده پست شده رو سایت.
حسم عالیه و من درس بزرگی گرفتم امروز . خوشحالیه من بیشتر برای این هست که از این آگاهی ازین به بعد هی استفاده کنم و بعد از این چقدر بهتر از قبل خودم هستم.
همه داریم تجربیاتی که سپردیم به خداوند و چرخ زندگی به روانی چرخیده و از اون مسئله گذر کرده.
هرموقع کارهام زیاده میسپرم به دست خداوند. میگم خدایا به زمان من برکت بده.ینی کارهای زیاد در زمان کوتاه انجام میشن. نمیدونم باور میکنید یا نه خودمم نمیدونم چطوری.حالا از اونورشم داشتم ک کار زیاد بوده برنامه سفت و سخت چیدم همه بیرون رفتنام هم کنسل کردم باز نرسیدم همه رو انجام بدم.
ولی اینها همه اتفاقاتی هستن ک در زندگی ما رخ داده اما ما فراموش میکنیم گاهی اوقات ک این سیستم چقدر دقیق کار میکنه.
در پناه خدا باشید
الهی به امید تو
استاد عزیز من درود بر شما و خداوند حفظ کنه شما و همسر مهربان شمارو. استاد من با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم که این فایل رو دیدم، و چقدر در زمان درست و حال درست دیدم و با عشق دیدم و نیوشیدم مطالب رو. در شرایطی بودم که دیشب به شدت در تردید و حال بد در مورد مسایل کاریم بودم با کلی ترس، من معلمم و به لطف خدا مدت هاست با شما آشنا هستم ، بخاطر تغییراتی که بابت فایل های رایگان کردم از اون آدم محتاط و بسیار ترسو و افسرده کندم و بیرون پریدم و در اول راهم و تونستم کلی ایده که اومد که شاید هدف من باشه رو تست کنم و رها کنم و کلی تجربه کسب کنم و جسارتم رو بالا ببرم. و بعد دو سال تست ، مثل همیشه طبق پازل خداوند با آدمی آشنا شدم که درگیر ساخت و ساز و املاک شدم و تونستم خیلی زود جایگاه خوبی کسب کنم و تمام امور سازمان زیر نظر من باشه ،حالا بعد حدود دوسال کلی تجربه و جسارت فوق العاده بدست بیارم و یک ساله مرخصی گرفتم از معلمیم و شرایط زندگیم خیلی بهتر شده ولی تو مسیر یکسال گذشته کم کم یادم رفت و رو خودم کار نکردم و خوشحال که دارم موشک وار میرم جلو، که یه دفعه به خودم اومدم دیدم یکساله صبح زود میرم بیرون و آخر شب میام خونه و نه حال خوبی دارم و حال خوبی همسر و دخترم. و وقتی دوباره شروع کردم به مطالعه و سپاسگزاری کامل خودم رو دیدم که چقدر مشرک شدم و انگار مدیرم شده روزی دهنده من و دیدم ناخودآگاه کلی ترس دارم و دیدم با رفتارهای کنترل گری و سرزنش گونه مدیرم چقدر اعتماد به نفسم اومده پایین جسارتم کم شده و همش دارم سرزنش میشم بابت اشتباهات کوچیکم در حالی که زندگیم رو گذاشته بودم، وکلی مشکلات مالی اومده سراغم. خلاصه دیدم شدم مشرک و خیلی از خودم دلخور شدم که چطور با افکارم کارم رو به اینجا رسوندم و رفتار مدیرم باهام اینجوریه و رفتار همسرم هم باهام بد شده، تا اینکه قبل سال جدید تونستم به لطف خدا جسور بشم و با اینکه خونم رو فروخته بودم و پولش تو کار بود و حداقل یک سال حقوق معلمی هم نداشتم ولی خیلی راحت رفتم و گفتم من دیگه نمیتونم ادامه بدم و با قدرت حرفم رو زدم ، از اونجا همه چی تغییر کرد و ازم خواهش کرد بمون و درست فکر کن و همه چی دستته و… و از اون به بعد آدم دیگه ای شد و خیلی عجیب مهربان وآرام شد و من هم حتی دیگه فقط هشت ساعت صبح رو درگیرم، ولی آروم نشدم و دیشب بشدت حالم بد بود و پر از تردید که حتی آیا این اون هدف واقعی منه؟ خلاصه با کلی حال بد رفتم بیرون کلی با خدا صحبت کردم و چون قدم دوم دوره 12 قدم رو دارم کار میکنم گفتم هدایتم کن و کمی آروم شدم و مثل همیشه داشتم برنامه میریختم با آدمی که همیشه باهاش صحبت میکنم و ایشون هم با جدیت با دوره های شما رو خودش کار میکنه ، صحبت کنم و کمک بخوام که بسیار هدایتی این فایل رو همون شخص برام با پیامک فرستاد (قبل اینکه بهش چیزی بگم) و وقتی نشستم همش رو گوش کردم و کلی حالم فوق العاده شد و لذت بردم و آروم شدم دیدم حتی من ناخودآگاه این خانم رو راهنما بخش تر از خدا میدیدم و چقدر دیدم که شرک داشتم این مدت، چه مشورت های بیخودی که بابت مسایل کاریم داشتم با چندنفر که همش تهش حالم بدتر شد،
الان خوشحالم که دارم میسپرم به خود خدا، و آرامم و میخوام هدایتم کنه آیا این مسیر من هست یا نه. خداجونم کمکم کن با جسارت و جرأت هدایتت رو انجام بدم. خدایا شکرت.
استاد جان ، خدا حفظتون کنه.
سلام استاد عزیزم و خانم مهربان و زیبا قلب خانم شایسته
امروز وختی از خاب بیدار شدم و مود ام به نوشتن شد
مه همیشه یک چیز ره مینویسم که خدا امروز برایم چی کاری را انجام دهد و چون در روزه کامل تنها شنیدن فایلهای شما هستم در قلبم میګذشت که مه ایقدر فایلها ره میشنوم هر روز و فامیلم کاملا مخالف پیش میروند همیشه بحث ها و خبر های سیاسی و منفی میشنوند و میګن و مه حتی با فامیلم هم وختم ره سپری نمیکنم و در یک اتاق جدا شب و روزم ره سپری میکنم پیش خودم ګفتم که چرا با وجود ایقدر تلاشهایم برای پیشرفت و تغیر زنده ګیم نتایج و دستاورد مه و فامیلم یکسان است درحالیکه واضح و اشکار ما باهم کاملا مخالف راه ره درپیش ګرفتیم و به درون خودم هم میبینم افکار منفی ام بیسیار خفیف هستن
در جواب سوالم به نوشتن شروع کردم که خدایا تو نتیجه تلاشهایم ره برم بتی حق ام ره برم بتی در نیمه نوشتن رفتم غذا خوردن و حین غذا خوردن سایت شما ره باز کردم و ای ویدیوی تان ره پلی کدم و در ذهنم بحث ای شروع شد که نباید ایقسم از خدا درخواست کنم و از طرفی دګه هم میګفتم که استاد ګفته بود اګه ما یک قدم به طرف خدا برمیداریم خدا صد قدم پیش ما می اید و همچنان ای دلیل هم برم پیش میشد که استاد ګفتند که اګه تنها از خدا میخواهی نه از کسی دګه ای وظیفه خدا است که برت بدهد پس درست است که از خدا ثمره تلاشهایم ره بخایم و ای فایل تان هم مره به شک انداخت که شاید ایقسم درخواستم درست نباشد و از طرفی دګه ای نجوا هم برم میایه که اعتماد به نفس داشته باش و بخواه از خدا حالا نمفامم کدامش ره بپذیرم
درمورد نظر اخری شما در این فایل بګویم کهمه زیادتر ګیم یالا لدو ره بازی میکنم مه اګه کمی منفی باشم حس ام حالت درونی ام خوب نباشه او وخت هر چی از خدا طلب کمک میکنم باز هم ګیم ره میبازم و هر وخت که حس و حال درونی ام خوب باشه یعنی در مدار خدا باشم از کسانیکه از من در لیول بالاتر هم باشن ګیم را برنده میشم و اګر در مدار خدا نباشم و مهمتر از همه تمرکز نداشته باشم اګر کسی باشه که لیول اش بیسیار کم باشه بازی ره میبازم
ای هم تجربه مه از ګیم دلخواه ام
سلام و دروووود بر خواهر گلم ربا عزیز
الان دومین باره دارم کامتت شمارو در این سایت میخونم وچقد الان خوشحال شدم اول توحه به اسمت نکردم طریقه نوشتنت فهمیدم زبان افغانی که لهجه افغانی رو خیلی دوست دارم چون به فارسی دری اصلی نزدیک هست خیلی از آهنگ افغانی و لهجه تون خوشم میاد بعد یهو توجه کردم پروفایلت دیدم بعلهههه دوست خوب خودمه ربا خانم که داستان زندگیتم خونده بودم هم ناراحت کننده بود بخاطر رنجهایی که کشیدی هم بسیاااار خوشحال شدم و انگیزه گرفتم که چیجوری تونستی از دل اون مرداب همانند گل نیلوفری که زیباترین گل هست رویش کنی و زیبایتو به ما بچهای سایت توحیدی ببخشی کامنتاتو دوست دارم داستانها و تجربه هاتو دوست دارم و دعا میکنم روز بروز زیباتر بشکوفی و تو مسیر زندگیت بر دستان پرقدرت خدا در آسودگی و امنیت غرق در خوشی و خوشبختی باشی و داستانهای بهتر و زیباتر ازت بخونیم و نظاره گر موفقیتهای همدیگر باشیم خواهر گلم تحسینت میکنم که چیجوری داری ازاین شرایط سخت آسان میشوی برای آسانی ها
دمتگررررررم که سروحال قبراق داری برای هدفت میجنگی پیروزی ازآن توست چون حق ماندنی است و بدی ها فنا پذیر.
بدروووووود رفیق خوب افغانم
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام به همه دوستان عزیزم
استاد چه کردی با دل ما چه کردی ما چشم های ما….اشک امونم رو برید…
وقتی حرف ها و تجربه هاتون رو میشنیدم یاد تک تک خاطره ها و اتفاقی میفتادم که برای خودم افتاده بود…
یکی از واضح ترین خاطره هام وقتی بود که درمورد فوتبال بازی کردن گفتید…منم تو بازی ها خیلی این تجربه رو داشتم و دارم….یادمه یه سری با دامادمون داشتم بازی میکردم از این گلف های اسباب بازی بود خیلی باید دقت و نشونه گیری میکردی.منم تو بازی اینجوریم که طرف کری میخونه من رگ غیرتم میزنه بالا وگرنه خیلی برام مهم نیست ببرم یا ببازم…خلاصه ایشون شروع کرد کری خوندن و جلو هم بود ازم…آقا هیچی دیگه من افتادم دنبال اینکه من باااااید اول بشم…حالا بازیه ها مرگ و زندگی نیست…اولش تمرکز دقت فلان بهمان ایشون هم از اونور هی کری میخوند نمیشه نمیتونی من بردم…دیدم نه نمیشه هی دارم بدتر عقب میفتم…همون لحظه دست به دامان خدا شدم.گفتم خدایا تو کمکم کن تو هدایتم کن.این توپ اختیارش دست تو.این توپ رو بزن بره تو گل.بشو دست من بشو چشم من بشو دقت و تمرکز من.اصلا تو بجای من بیا بازی کن.من نمیدونم….نمیدونید چی شد نمیدونید چی شد چنان بازی رو بردم که فکر کنم اختلافمون رسید به ده امتیاز…هیچ وقت یادم نمیره اون قضیه رو هرجا کم میارم میگم ببین خدا اونجا چطور به دادت رسید.پس تواناییشو داره بسپرم به خودش.میلیارد ها میلیارد مثال این شکلی دارم که تو موقعیت های مختلف تو بازی تو روابط تو ثروت رسیده به دادم….
اصلا نمیدونم چجوری بگم وقتایی بوده که گفتم سپردم به خودت ولی ته دلم هنوز اون تسلیم بودنه نبوده و اتفاقه هم نیوفتاده.وقتایی بوده درگیر وابستگی شدم.چسبیدم به خواسته هی زور بزن هی برو بالا بیا پایین نشده که نشده به محض اینکه ولش کردم و رها کردم اتفاق افتاده….
بارها شده به خاطر وابستگی ها به خاطر زنجیر هایی که خودم دور خودم پیچیدم با سختی و مشقت خواستم به خواسته ام برسم ولی بدتر ازش دور شدم.تو موقعیت های مختلف وابستگی مسیرم رو بسته و به بن بست خوردم.نمونش همین امروز صبح…از کسی درخواست کردم یه کاری رو برام انجام بده ولی ته دلم حالش خوب نبود و منم چند هفته است که منتظرم اون اتفاقه بیفته ولی باز نشد که نشد….دلیلشو خوب میفهمم چون وابسته شدم.چون قدرت رو دادم دست کسی غیر خدا.خوشی و خوشحالیمو دادم دست غیر خدا…
جالبه جاهایی که مقاومت ندارم یا خیلی خواسته مثل مثال بازی خیلی برام اهمیتی نداره و کاملا رها هستم در لحظه خواسته ام خلق میشه.میشم ان اقول لهو کنفیکون…یه مثال دیگش مسافرتی بود که تازگی رفتم…قبل عید از خدا درخواست کرده بودم که یه سفر به یه جای خوش آب و هوا برام جور کنه ولی اصلا جای خاصی رو مشخص نکرده بودم و کاملا دست خدارو برای هدایت باز گذاشتم.. جور شد و به راحتی رفتیم و کلییییی بهم خوش گذشت و میتونم بگم یکی از بهترین سفرهای عمرم بود
البته این باور خطرناکم من دارم که باید زجر بکشی تا لایق بشی…کلا تو بحث لیاقت خیلی ضعف دارم و به لطف دوره احساس لیاقت دارم روش کار میکنم.این باور که تو لایق هدایت خدا نیستی و…. توی دوره استاد یه حرفی زدین که اصلا ذهنمو جابجا کرد.قشنگ نشست تو وجودم.گفتید هدایت برای هرکسی شخصی سازی شدست با توجه به شرایط و موقعیتی که داره.تو بحث مقایسه و تقلید کردن…چون بارها شده من اومدم از هدایت کس دیگه ای تقلید کردم ولی جواب نگرفتم…اون جمله خیلی تووجودم نشست که هدایت شخصیه فقط ماله توست برای تو جواب میده همین جمله احساس لیاقت آدم رو میبره بالا…
همین کار کردن رو دوره چقدررر باعث شده رفتار جهان باهام تغییر کنه از برخورد آدم ها باهام.از دست هایی که برای کمک برام میفرسته و خودشون بدون اینکه من حرفی بزنم یا چیزی بگم میخوان بهم کمک کنن…اصلا خودم تعجب میکنم.میرم فروشگاه خرید.فروشنده چنان با عزت و احترام و روی خوش باهام برخورد میکنه که کپ میکنم انگار من فامیلشم یا دوست جون جونی یا رئیسشم…در صورتی که با یه نفر قبل از من اصلا اینجوری نبوده هااا.اینارو وقتی میبینم چقدر سپاسگزار خداوند میشم که خدایا شکرت که هدایتم کردم.قبلا اگه بگم برخورد آدم ها باهام چطور بوددد.باورتون نمیشه من همون آدمم…
خلاصه احساس میکنم چرخ زندگیم نسبت به قبل روون تر شده اما بادیدن این فایل حس کردم یه جاهایی با شرک و وابستگی خودم چوب گذاشتم لای چرخ این زندگی.کلا تو بحث وابستگی تا آخر عمرم باید کار کنم.واقعا پاشنه آشیل غولیه برام بااینکه من همیشه فکر میکردم من اصلا آدم وابسته ای نیستم!!!!در صورتی که وابستگی فقط به آدما تو روابط نیست شما اگه خوشی و ناخوشیتو به خودکار تو دستت گره بزنی چوب گذاشتی لای چرخت…همین قدر ساده آدم مشرک میشه.به قول پیامبر که میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در در دل تاریکی شب مخفیه…اگه بتونم این ترمز وابستگی رو حذف کنم کنار بذارمش جریانی که نعمت ها وارد زندگیم میشه…خدایا کمکم کن…این جمله خدایا کمکم کن اصلا کلیده.وقتی واقعی و از ته قلب باشه اصلا کن فیکون میکنه.انگار خدا خودش میاد بغلت میکنه و خیلی شیک و مرتب میبره اونجایی که تو میخوای…
هرروز صبح یکی از شکرگزاری هام اینه که هدایت شدم به این مسیر.مثل مثال بازی با تمام وجودم گفتم خدایا کمکم کن خدایا هدایتم کن و قدم به قدم دستمو گرفت…
من هنوز خیلی جای کار دارم برای اینکه موحد باشم.یه پاشنه آشیل دیگم غروره…آخ که چقدر از این یکی هم ضربه خوردم که گفتم من دیگه خدام من دیگه خرم از پل گذشت و خدا گفت ااا راست میگی باشه برو خودت بقیه راهو برو ببینم چیکار میکنی…دو قدم بعدش با سر خوردم زمین و سقوط کردم…
وای استاد بااین فایلتون چه انقلابی تو وجودم به پا کردید هی داره مثال های بیشتری یادم میاد چه کوچک چه بزرگ.فکر نکنم به اندازه هیچ کدوم از فایل هاتون به اندازه این فایل من تجربه و خاطره داشته باشم…
منم بچگی هام خیلی رو خدا حساب میکردم.یه امتحان تستی رو همین جوری که شما گفتید هدایتی رفتم جلو و یادمه خیلی نمره خوبی گرفتم و جز نفرات برتر شدم…خیلی مثال داره یادم میاد الان هم خیلی روش حساب میکنم ولی جاهایی که مقاومت دارم کارم پیش نمیره که نمیره.
وای خدایا.این فایل رو اگه پونصد بار دیگه هم ببینم بازم کمه.اون کلیپ آخر که دیگه دیوانه ام کرد میخواستم فقط جیغ بزنم….
من حتی برای خرید و اینکه از کدوم طرف برم الان چه حرفی بزنم و…. از خدا هدایت میخوام.البته اینم با آموزه های شما یاد گرفتم ولی ذهن میاد میگه اینا چیه بابا این چه هدایتیه باید در مورد پول و خونه و ماشین و رابطه هدایت بخوای.اونا چرا جواب نمیده در صورتی که خودش میدونه دلیلش چیه…باورهای شرک آلود و فقیری که راجب مسائل مالی و روابط داره باعث شده که انقدررر مقاومت ایجاد بشه و به صورت قطره ای اتفاق بیفته…
ولی با همه این مقاومت ها و نجواهای ذهن من خیلی خدارو شکر میکنم که الان اینجام و دارم این متن رو تایپ میکنم.اگه این هدایت رو نمیپذیرفتم که اینجا باشم خدا میدونه چه اتفاقات و بلاهایی سر خودم میاوردم.جاهایی که به موفقیت رسیدم همیشه او بوده که کارهارو انجام داده من هیچی نبودم.من هیچ کاری نکردم فقط تسلیم بودم گفتم چشم.
خدایا صد میلیارد بار شکرت.عاشقتم
اینها درک و آگاهی هایی بود که تا اینجا بهش رسیدم مطمئنم اگه برم چندبار دیگه هم فایل رو ببینم باز اینجا ردپا میذارم.
استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که این مسیرو رو انتخاب کردید و الان اینجا کنار هم داریم رشد میکنیم.
خدایا شکرت
به نام خدا به نام من که تکیه ای از وجودش هستم
استاد همین که دارم زاویه های دیگری از خودم میبینم و لمس میکنم واسم ماجراجویی جدیدی شروع شده، استاد عباس منش خدارو واسه حضورم توی این صفحه یقین دارم هیچ اتفاقی اتفاقی نیست ، خیلی کارها رو با شور انجام دادم و بعد گذشت یک زمان چون منتظر رخ دادن معجزه ها فقط بیرون از خودم بودم سرد میشدم ، حتی خیلی وقت ها معجزه ها پیش اومده ولی حجم اش انقدر زیاد بوده که نتونستم پذیرش داشته باشم و ناخواسته ردش کردم، خیلی اتفاق ها واسم قبلا افتاده که تمامش رو پای خوش شانسی یا بد شانسی خودم نوشتم،جاهای که خوب پیش میومده قطعا به خودم میبالیدم و جاهای که بد میشده همیشه دنبال مقصر میگشتم،روزی که پول داشتم به زرنگی خودم میبالیدم و وقتی نبوده از همه چی شاکی که مقصر بودن، روز های اول میگفتم کاش این صحبت ها رو 20 سال پیش میشنیدم ولی الان میفهمم که نه الان وقتش بوده ،
خلاصه و مفید بگم نظرم رو : همین جور که ما داریم قوی میشیم اون نجواهای منفی هم دارن قوی میشن ، خیلی باید مراقب بود چون اگاهی که میره بالا اون نجواهای منفی هم راه های جدیدی رو پیدا میکنن واسه ورود به این محیط ارام، واسه ارامش این محیط ارام نیازی به جنگ با خود نیست فقط کافیست یک ویس از استاد رو سریع پلی کنید،حرفی که از دل براید بر دل نشیند ، این ویس ها ما رو از توی منجلابی در اورده که بی شک روی تخت پادشاهی هم اراممون میکنه که کجا بودیم و کجایم ، ( کجا بودن ما قبل از اگاهی تقدیر بوده یا اشتباه ؟ یا تقصیر بوده یا انتخاب ؟ هر چی بوده مسیر ما بوده تا به اینجا ) اینجا میتونیم تصمیم بگیریم که گذشته رو بارها تکرار کنیم و همون نتایج بگیریم، یا باور هامون عوض کنیم و ارزوهای گذشته رو دست یافتنی، مراقب خواسته هامون باشیم چون هرچی بخوایم میشه ، خوب میشه همیشه اگر توحید باشه و یقین –
استاد عباس منش عزیز خوشحالم در جهانی و در دوره ای جسمم زمین را تجربه میکند که عطر نفس های شما و نت کلام شما در این حوالی میپیچد
به نام خداوند ثروتها و زیبایی ها
سلام به استاد آگاهای ها و سلام به مریم عزیز و همه دوستان همراه در سایت
خداوند رو شاکرم که الان به من فرصت داد که بیام و از آگاهی های این فایل و تجربه های خودم بنویسم
اول از همه بسیار سپاسگذار وجود ارزشمند شما استاد عزیزم هستم که همواره با درکی بالا از قوانین زندگی میاید و به نکات کلیدی اشاره میکنید که موفقیت یا شکست، سربلندی و سرافکندگی و عزت و ذلت ما دقیقا بهش ارتباط داره
یعنی دقیقا شما به مواردی اشاره میکنید که مثل نکات کنکوری هستند که معلمها و اساتید حرفه ای به دانش آموزان بیان میکنند و میگن دونستن این نکته ها هست که رمز موفقیت شما در کنکوره
حالا اینجا صحبت از کنکور نیست اما صحبت از عرصه ای بسیار گسترده تر و مهمتر هست و اون عرصه زندگیه
جایی که ما اومدیم تا تجربه کنیم تا روحمون آموخته بشه، درس بگیره و با تجربه و درس آموختن، وارد یک وادی عظیم تر بشه
پس چقدر عالیه که در عرصه یا صحنه زندگی، استاد و معلمی داشته باشیم که نکات اساسی سربلندی رو بهمون بگه تا وجودمون صیقل پیدا کنه
تا ناب بشیم تا پاک و خالص بشیم تا رها و صفر بشیم برای خداوندی که ما را خلق کرد و اجازه داد تا ما هر کدوممون، خالق زندگی خودمون و اتفاقات اون باشیم
پس باید با گوش دل و جانمون این آگاهی های زندگی بخش رو بپذیریم و عمل کنیم که عمل کردن، نتیجه ایجاد میکنه نه فقط دانستن و تایید کردن
کلا این رو بگم که من عاشق فایلهای توحید عملی هستم و فایل، ارتباط ما با نیرویی که آنرا خدا مینامیم
اصلا نمیتونم بگم این فایل رو چند بار گوش دادمو از بس برام شیرین بود
اصلا انگار مثل آب خنکی بود که بر تشنگی وجودم، پاشیده میشد و من رو هر بار کنی آرام تر می کرد و ارتباطم رو با خدا، به شکلی دیگر می ساخت
این دست فایلها، بسیار خالص هستند چون دارن از اصل، از مبدا، از خالق یکتا، از تنها نور مطلق هستی از الوهیت صحبت میکنند
من بسیار ارتباط برقرار میکنم با این دست فایلها و چه حس نابیه اون درک کرد که از ته وجودت به این برسی تو هر جه داری از خداست و هر آنچه را که خواهی داشت هم از جانب اوست…. پس سرکشی برای چه؟؟؟؟
پس غرور برای که؟؟؟
پس در زدن به در خانه غیر از او، برای چه؟؟؟؟؟
چقدر خوبه که بفهمیم اصل اونه و باید فقط به او توکل کنیم
پول میخوای؟؟؟ در خونه خودشو بزن
عزت میخوای؟؟؟ از خودش بخواه
آرامش میخوای، حال خوب میخوای، خونه نو می خوای( اینو دقیقا به خودم میگم) ، بزرگی و شکوه میخوای؟؟؟؟ دیگه چی میخوای……!
هر چی میخوای از خودش بخواه
هر در دیگه ای بزنی، کلا راه رو راهه رفتی
کلا اگر رو به هر کسی غیر از خودش بیاری، مثل این هست که بخوای بری جزیره کیش به جای اینکه راه جنوب رو بری، بری بسمت شمال….
آیا میرسی به کیش؟؟؟؟ نه عزیزم…. کلا از بیخ و بن اشتباه رفتی
کلا همه این ، ضمیر مرجعش خودم هستما…..
اصلا نمیخوام پند بگم… اصلا نمیخوام نصیحت کنم…. چون خودم خیلی بیشتر به همه اینا نیاز دارم اما یه چیز رو میدونم………..
از وقتی درست تر از قبل درکش کردم، یه رابطه متفاوت دیکه ای باهاش دارم
از وقتی که صلاتم دیگه صلات قبلی نیست
ازپوقتی که اقوام دیگه فقط روزه گرفتن نیست
از وقتی زهرا عبادتش دیگه عبادت به شیوه قبلی نیست و شده سبک خودش،،،،،
دقیقا از همون موقع….
دیگه من یه جور دیگه توکل میکنم
اصلا من یه جور دیگه ایمان دارم بهش
اصلا من یه جور دیگه میبینمش و قبولش دارم
و اینو میدونم دیگه در ذهنم و در قلبم اون دیوی نیست که هر کاری میکردم از ترسش بود
الان باهاش دوستم
الان کسی میبینمش، نوری میبینمش، نیرویی می بینمش و کلا نمیدونم چی میبینمش اما چیزیه، که حالم باهاش خوبه
همه چیز رو از خودش میخوام و گاهی کمی شرک میورزم اما خیلی ازش عذرخواهی میکنم و ایمان دارم قبل از عذرخواهی من، نه تنها متو بخشیده بلکه میگه، برای چی عذر میخوای؟؟؟؟؟
در خونه من همیشه به روت بازه و هر بار بخوای ، من دوباره و دوباره و دوباره هستم و اجابت میکنم
چقدر داره کلمات زیبایی برای نوشتن میاد که دقیقا ایمان دارم از خودشه چون به اندازه سر سوزنی به هیچ کدومش هیچ فکری نکرده بودم و همینه که من رو عاشقش کرده چون، همیشه هست
حتی وقتی فکر میکنی الان دیگه فقط خودتی و خودت، دقیقا در همون لحظه هم هستش و همه چیز رو به نفع تو بر میگردونه
اگه بخوام بنویسم خیلی باید بنویسم ودوست دارم از تجربه قبل عید خودم بگم که قبل از این قایل اتفاق افتاد و دقیقا همینی بود که استاد اینجا اشاره کردند
من توی اسفند ماه یه آزمون مهم داشتم که باید 2 تا موضوع رو امتحان میدادم
یکیش رو اصلا نرسیدم بخونم ولی دیگری رو خوندم
مطالبی که اولین بار بود توی این همه سال درس خوندن، دیده بودم
مطالب کاملا جدید ولی دوسشون داشتم
خب سر امتحان چی شد؟؟؟
سر امتحان موقع هر سوال فقط از خدا کمک میخواستم و میگفتم خدایا تو بگو کدوم؟؟؟
دقیقا انگار یکدومش برام بلد میشد…..
مورد دوم امتحانی که اصلا نخونده بودمش رو همین جوری پیش رفتم و برای تک تک سوالات یاری خواستم
خلاصه امتحان رو دادم و دلم خیلی براش روشنه و حس بسیار خوبی دارم اما هنوز نتیجش نیومده
اما من نیومده، راضی هستم و میدونم همون خدایی که توی امتحان ازش اینقدر کمک خواستم خیریت من رو رقم میزنه
اگر لایق اون موفقیت باشه، قطعا قبولم اما اگر نیاز به درک بیشتر داشته باشم، باید تلاشم و ایمانم رو بیشتر کنم
ان شاالله نتیجه رو که قطعا به نفع من هست دوباره برای همین فایل، کامنت میکنم
اما در هر صورت خدا رو شاکرم که بهم اجازهدمیده یه درک دیکه ازش داشته باشم
بهم لیاقت این رو میده که حالم باهاش خوب باشه
بهم اجازه میده خودش رو فرمانروای کل هستی بدونم و فقط از خودش طلب یاری داشته باشم
من برای یه خونه جدید، یه خونه نو مطابق میل خودم هم ازش یاری خواستم و همش میگم:
خدایا تو بساز، تو بسازی قشنگ تره
و میدونم اونقدر زیبا میسازه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم
خدا جونم شکرت شکرت شکرت عاشقتم
استاد صحبت های شما رو باز هم دلم میخواد گوش بدم
شمایی که این همه موفقید و خوشبخت، همه چیز رو خاضعانه از خدا خواستید و همیشه شتکرید
شما که همیشه توی همهذفایلها میگید بچه ها کردیت این حرفا این درس ها اصلا به من بر نمیگرده و من فقط دستی از دستان خدا هستم و چه قشنگ این باور رو در عمل هم نشون میدید و نتایج ارزشمند زندگی شما نشون دهنده این موضوعه
خدا رو شکر که برام استادی چون شما گماشت و من رو لایق شاگردی شما کرد
این درسها از زبان روان شما بیان شدن، شنیدن داره و میره توی قلبم و اون ته ذهنم میشینه چون از جنس خود خاست و این کلمات خداست که میخواد ما بیشتر و بهتر بفهمیمش تا زندگی رو بهتر و زیباتر و شیرین تر و راحت تر، زندگی کنیم
و چه چیزی زیباتر از این؟؟؟؟
باز هم سپاس
باز هم شکرگذار خداوند و وجود ارزشمند شما هستم که این آگاهی ها رو تشر میدید تا به قدر درکمون، اجرا کنیم
من با عشق و ایمان و امید در این مسیر هستم و ادامه میدم و باز هم مینویسم
تا بعد…..
سلام ب استاد عزیزم
سلام ب خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی
سلام ب تمام دوستان عزیز و ارزش مند سایت الهی عباس منش دات. کام
سلام ب شما دوست عزیزم
خاستم تشکر و سپاس گذاری کنم از این کامنت زیبایی ک نوشتی بسیار حال و احساس خوب بهم دست داد از این دیدگاه قشنگت
و نکته بعدی ک میخواستم تشکر کنم از شما اون ویرگول هایی ک بین نوشته هات گذاشتی توجهم رو جلب کرد و باعث شد واضح تر بفهمم نوشته هات ممنون
به نام خدای مهربانم و سلام به شما دوست ارزشمندم
خدا رو شاکرم که نوشتم تونست بر دل شما بنشینهو واقعا باید بگم که من هیچ کاره بودم و همش از زبان خودشه و من فقط اطاعت کردم و نوشتم
خدا رو شاکرم که همگی در مدار رشد و بهبود قرار داریم و با حال عالی میخونیم، مینویسیم، گوش میدیم و تحسین میکنیم
خدا رو شکر که دوستانی ارزشمند دارم که وقتی حال دلشون عالی میشه،مینویسند و حس و حال عالیشون رو منتشر میکنند و قطعا نتیجه این حال عالی رو در زندگیشون خواهند دید
هیچ چیزی از بین نمیره و خداوند پاداش همه این حس و حال عالی رو خواهد داد فقط باید صبور باشیم
ممنونم که از نگارشم تعریف کردید
من کلا تایپ کردنم خیلی قویه و خواه ناخواه این موارد نگارشی رو رعایت میکنم ولی گاهی هم بدلیل تند نوشتن، غلط های املایی پیش میاد که اینم از لطف نوشتن های طولانیه
باز هم سپاس
شما رو تحسین میکنم که حال عالیتون رو به من هم منتقل کردید
برای هممون استمرار در این مسیر، و تسلیم بودن همیشگی در برابر رب بی انتها رو آرزودارم