توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 18

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1101 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

    الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ

    سلام به روی ماه استاد نازنینم،

    سلام به مریم بانو در پشت صحنه،

    و سلام به هم خانواده ای های دوست داشتنی!

    خدایا خودم رو به تو می سپارم و ازت طلب هدایت و آگاهی می کنم. به این بنده ی نا آگاهت ببار که دانش من در برابر علم تو یک قطره در مقابل اقیانوس هم نیست.

    چقدر این مهمه که یادمون باشه وقتی برای اولین بار میخواستیم یه کاری بکنیم چقدر خدا خدا میکردیم و در واقع همیشه باید اینجوری باشیم و از خدا هدایت و کمک بخوایم، فکر نکنیم دیگه تو یه زمینه ای حرفه ای شدیم و به کمک خدا احتیاج نداریم.

    اولین باری که هر کاری رو انجام دادیم چقدر خاشع بودیم و نیازمند میدونستیم خودمونو به خدا…چقدر فقیر بودیم به هر خیری که خدا بخواد به ما عطا کنه.

    به خدمون گوشزد کنیم همیشه که من بدون هدایت خداوند هیچی نیستم!

    نکته ی مهم: بعضیا فکر میکنن اگر ما خیلی متواضع باشیم و بگیم نمیدونم نمیدونم، داریم ندونستن رو به ذهنمون می قبولونیم، باور بلد نبودن رو داریم به ذهنمون می قبولونیم! در صورتی که هرچقدر من در مقابل خداوند بگم نمیدونم، بیشتر از الهامات خداوند دریافت می کنم، قلبم بازتره، خداوند به من هدایت ها رو دقیق تر و واضح تر میگه، و به همون نسبت من زندگی بهتر و راحت تری دارم. وقتی دستم رو تو دست خداوند میذارم، وقتی رو شونه ی خداوند میشینم، اعتماد به نفسم هم میچسبه به سقف! این اعتماد به نفس از خشوع و تواضع در مقابل خداوند میاد.

    وقتی شما بدونی خداوند هدایتت میکنه احساس stuck شدن یا گیر کردن نداری…که گیر کنی توی یه وضعیتی! احساس نمیکنی راهی نیست، دیگه کاری نمیشه کرد …همیشه یه احساس اطمینانی داری که خدا داره هدایتت میکنه و در زمان مناسب حتی اگر الان هم نمیدونی باید چیکار کنی، خیالت راحته، به موقعش بهم میگه باید چیکار کنم. چون من دارم می شنوم، گوشامو تیز کردم، من آماده ی دریافتم، پذیرفتم که من نمی دونم!

    من به وضوح توی زندگیم دارم می بینم که وقتی کارامو به خدا می سپارم و نگران نیستم، خدا به بهترین شکل کارامو پیش میبره یه جوری که شبیه معجزه ست. دو هفته ست که به مکان جدید، کار جدید، آدمای جدید مهاجرت کردم و توی این مدت تلاش کردم حواسم باشه که لحظه به لحظه از خدا هدایت بخوام، برای تمام مسائل ریز و درشت، و انصافاً دارم نتیجه ش رو می بینم که چه جوری کارام به نرمی انجام میشه. چند روز مونده به اومدنم، خونه ای که میخواستم بگیرم یه گیری توش ایجاد شده بود، ولی من ذهنمو کنترل کردم و گفتم خدایا، هرجا که خوبه من برم همونو برام جور کن و سعی کردم نگرانی رو از خودم دور کنم، یک ساعت بعدش یه ایمیل اومد که اون مشکل خود به خود برطرف شد. برای ورود به آمریکا اول نگران یه سری مسائل بودم و کلی داکیومنت آماده کرده بودم، ولی بعد بی خیالش شدم و سعی کردم اون مسئله رو به طور کلی از ذهنم خارج کنم و خودم رو بسپارم به خدا. نتیجه این شد که آفیسر به جز اون برگه ی ورود اصلیم هیـــــــــچ مدرک دیگه ای ازم نخواست و هیچ سوالی نکرد. حتی وقتی مسئله ای برام پیش میاد که به ظاهر خوشایند نیست، سعی می کنم به خودم بگم اشکال نداره، من نمی دونم، حتماً یه دلیلی داره، الخیر فی ما وقع وقتی که من دارم روی خودم کار می کنم و احساسم خوبه. البته که به قول استاد اینو باید حواسمون باشه با مسائل پر تکرار زندگیمون اشتباه نکنیم، که اون مسائل باید ریشه ای حل بشن!

    استادجان عاشقتونم و به قول معروف مرسی که هستین و به قول سعیده بوس به کله ی مبارکتون :))))

    به امید روزی که از نزدیک در آغوشتون بگیرم و از نتایجم بگم (قلب های رنگارنگ)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  2. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2201 روز

    توحید عملی | قسمت 11

    خدایاا شکرت که بر در و دیوار این شهر هر دم از تو نشانه است ..

    خدایا شکرت که هدایت ما رو بعهده گرفتی..

    خدایاا شکرت من باور دارم که لایق و شایسته ی شناخت بیشتر تو هستم..چون شناخت خداوند هم لیاقت و شایستگی می خواهد

    سلام به خداوند وهاب وفور و فراوانی

    سلام به خداوند هدایت گرم

    سلام به بهترین فرشتگان الهی

    سلام و هزاران درود و سلام خدمت دو استادان عزیزم

    سلام به روی ماه استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم

    سلام به تمام فرشتگانی که در این سایت بینظیر الهی حضور دارند

    خدایا شکرت سلام به خداوند روشنی بخش هدایت گرم

    خدایااا شکرت که هدایت ما رو بعهده گرفتی

    همینکه بطور مداوم توی این سایت و خانواده ی صمیمی عباسمنش هستم روز و شب خدا رو شکر گذارم ..

    اینکه این سایت یک فضایی با انرژی مثبت و یک مکان تلاش و پویایی برای رشد و موفقیت و رشد شخصیتی هست یعنی بیس و پایه و اساس اینجا باید همین طوری باشه اگر غیر از این باشه یعنی غیر عادیع.

    خدایا نمی‌دونم چطوری تشکر قدردانی کنم برای این همزمانی که داشتم در واقع روز گذشته در قسمت روز شمار تحول زندگی من در فصل پنجم و در روز 126 … استاد عزیزم ترجمه ی درست فارسی در فایل دانلودی دعای کمیل رو گذاشتید که خیلی هم تاثیر گذار بود و من تا شب همین طوری داشتم فقط اون فایل رو گوش میدادم و اشک می ریختم که ما هم ای کاش بتونیم اینقدر خودمون رو بخداوند نزدیک کنیم و عاجزانه و خاشعانه در برابر این عظمت خداوند سر تعظیم فرود آوریم و به خودمون و مهارت هامون و این دنیا و سرگرمی هایش مغرور نشیم..

    استاد عزیزم هیچکس در دنیا نتونست ترجمه ی فارسی این دعای کمیل رو به این زیبایی به ما تفهیم کنه . یعنی آنقدر این دعاها رو قشنگ برامون توضیح دادید که تا مغز استخوانم حک شد..

    .خدایاا شکرت که با این فایل بینظیر استاد به این درک رسیدم که واقعا در بهشت زندگی می کنم چون معنای جهنم رو درک کردم . اینکه جهنم یعنی قطع رابطه با پروردگار و رب العالمین وقتی بین ما و خداوند و این منبع قدرت جهان هستی فاصله میوفته یعنی جهنم..

    جهنم واقعی آنجایی است که این فاصله و دوری با خداوند ایجاد بشه این معنای واقعی جهنم هست .. که من در همین دنیا بخودم ظلم کردم و جهنم رو برای خودم ساخته بودم ولی خدا رو شکر خداوند بازم رهام نکرد و دستمو گرفت بمسیر درست و بهشت هدایتم کرد خدایااا شکرت

    بهترین دعای استاد : “از خدا میخوام توحید رو در دل ما و در وجود ما جاری کنه ” . آمین :)

    صبح روز گذشته .. تصمیم گرفتم برم کوه تپه ی نزدیک خانه ام و توی مسیر رفتن به اون بالا فقط فایل روز 126 روز شمار رو داشتم گوش میدادم و آنقدر توی مسیر اشک ریختم که نفهمیدم چطوری به اون بالا رسیدم و داشتم از اون بالا نگاه می کردم به آسمان صاف قشنگ آبی رنگ بینظیرت و همچنان خیره بودم به اون ابرهای پنبه ای فصل بهاری و فقط اشک می ریختم و سپاسگذاری می کردم و بعدش دوباره موقع پایان آمدن از کوه بار دیگر دوباره پلی کردم و گوش دادم وزش باد بهاری رو بیشتر لمس کردم بزرگی ترا بیشتر درک کردم نعمت های بیکران ترا بیشتر دیدم عطر گل های روییده شده رو بیشتر استشمام کردم و ناتوانی و تنهایی خودم رو بیشتر از همیشه در این دنیا احساس کردم … خدایا شکرت بخاطر اینکه در محضر چنین استادی خردمند و توحیدی ترا شناختم و ترا درک کردم و آگاهانه عاشقت شدم خدایاااا ممنون و سپاسگذارم که من رو به بهترین شکل هدایتم کردی تا بتونم فقط و فقط از تو یاری بجویم و عمل کنم … بقول استاد عزیزم باید همیشه در همه ی کارها او را پشتیبان و محافظ و حامی و هدایتگر مون بدونیم باید همیشه همه ی کارها رو به خداوند بسپاریم و تسلیم اراده ی نیکوی او باشیم و آنقدر به مهارت و حرفه ای بودن خودمون مغرور نباشیم ..

    استاد جان خیلی ممنونم که ایندفعه بجای فوتبال از رانندگی صحبت کردید چون من قبلنا مربی رانندگی بودم و تمام مواردی رو که به خواهر گرامی تون توضیح دادید کاملا درسته و دقیقا به همین ترتیبع یعنی باید همیشه در جای بسیار خلوت تمرین های لازمه انجام بشه و بعدش آرام آرام در کنار یک شخصی که می‌تونه راهنما باشه قدم به قدم حرکت کرد و حرفه ای شد ….

    استاد جان امروز صبح طبق عادت هر روزه ام آمدم داخل سایت که کامنت ها رو بخونم که با خواندن کامنت زیبا و تاثیر گذار آقای عطار روشن عزیز روزمو شروع کردم و تازه متوجه شدم که فایل توحیدی جدید بر روی سایت قرار داده شده

    وقتی از هدایت خداوند استفاده میکنی همیشه در زندگی ات راه هست ولی وقتی روی خودت حساب می کنی به بن بست و چه کنم چه کنم می افتی.

    انسان در شروع هر کاری خشوع بیشتری داره.

    واقعا همینطوره و کاش همیشه بتونیم در هر شرایطی که هستیم خودمون رو در نقطه شروع ببینیم و به همون شکل نقطه شروع خاشع و متوکل باقی بمونیم.

    و تقریبا ده دوازده دقیقه ی اول رو دیدم که پیش خودم گفتم بیام اینجا کامنت رو بنویسم ..و فهمیدم که چقدر این فایل توحیدی قسمت 11 با فایل توحیدی دعای کمیل در ارتباط مستقیمی است چون شب گذشته برای بار سوم اون دعاها رو داشتم با دقت بیشتری می‌دیدم و گوش میدادم و بخواب خوب و خوش و عمیقی فرو رفتم و حالا صبح امروز با چنین فایل توحیدی روبرو شدم . انگار خداوند به من داشت صحبت می کرد که اصل همینه و همینطور باید ادامه بدم خدایاااا شکرت که هر لحظه در مدار هدایت های الهی تو هستم خدایاااا ممنون و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم ..

    خدای من : چه دارد آنکه تو را ندارد / و چه ندارد آنکه تو را دارد

    خدایامن هم همچون موسی به هرخیری که ازطرف توبه من برسه محتاج وفقیرم

    خدایا من را بسمت مسیرهای درست و صحیح هدایت کن که بدون هدایت و نشانه های الهی تو من گمراه آه و سرگشته و حیران ام

    ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،

    خداوندا بیامرز من را که آن گناهانم که امید را قطع می کند….

    خداوندا بیا مرز هرکاری که کرده ام و هر خطایی که از من سرزده…

    پروردگارا ، به ناتوانی پیکرم و نازکی پوستم و بارریکی استخوانم رحم کن ای آنکه به آفرینش و یاد و پرورش و احسان و غذا دادنم پرداختی ..

    بزرگواری و نیکی پیشین خود که بر من روا داشتی ببخش،

    معبودا و سرورا و پروردگارا…

    تو بزرگ تر از آنی که دست پرورده ات را به تباهی کشی یا آن را که پناه داده ای آواره سازی و یا کسی را که خود سرپرستی کرده ای و بدو مهر ورزیده ای به گرفتاری و بلا واگذارش کنی….

    معبودا – سرورا – و صاحبا

    به نیکی اجابت خود بر من منت نه . لغزش ام نادیده گیر و گناهام بیامرز که همانا پرستش خود را به بندگانت واجب کرده ای و آن ها را به دعایت فرمان داده ای و اجابت آن را ضمانت کرده ای

    ، پروردگارا رو به سوی تو دارم و بسوی مهربانی تو دست نیازم را دراز کرده ام ، پس سوگند به عزت و شکوهت که دعای مرا اجابت فرما

    و من را به آرزویم برسان و از فضل خود نومیدم مگردان …مرا از گزند دشمنانم خواه پریان و خواه آدمیان برهان.. ای آنکه زود از بندگانت خشنود شوی

    بیامرز کسی را که به برگ و نوایی جز دعا ندارد؛

    همانا تو هرچه خواهی آن کنی، ای آنکه نام او دارد و یاد او درمان و فرمان برداری او توانگری و بی نیازی است ،…

    رحم آور بر کسی که سرمایه ای جز امید ندارد و سلاحی جز گریه ندارد ای تمام کننده ی نعمتها… ای رفع کننده کیفرها …ای روشنایی وحشت زدگان در تاریکی .. و با من آنگونه رفتار کن که تو را سزد

    (ایاک نعبد وایاک نستعین)تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم

    و از خداوند هدایت میطلبم (اهدنااصراط المستقیم) خدایا من را به راه راست هدایت فرما

    (صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم والضالین) به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای … نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی نه گمراهان

    خدایااا فقط و فقط تو را می پرستم و فقط و فقط از تو یاری می جویم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 378 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 911 روز

      سلام بر دوست عزیزم با این کامنت فوق العاده خوب و بی نظیر شون

      صبحتون بخیر خدایا شکرت برای این جمع صمیمی برای دوستان آگاهم که هر روز از خوندن کامنتهاشون خیلی درسها میگیرم و لذت میبرم که من در جمعی هستم که همه خداشناس هستن خدایا شکرت که امروز منو به اینجا هدایت کردی

      رویای عزیزم کامنتت عالی بود معلومه از ته دلت نوشتی خداوند هدایتت کرده که اومدی اینقدر زیبا نوشتی و معنی دعای کمیل چند خطشو نوشتی و من هم دوبار خوندم خدایا شکرت

      خیلی آرامش پیدا کردم ممنون و متشکرم دوست خوبم بهترینها نصیبت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2201 روز

        درود و سلاممممممم خدمت شما دوست گرامی خانم مشتاقی عزیز

        واقعا ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو برای نوشتن این پیام زیبا و تاثیر گذار برام گذاشتین .. دستا پر مهرتون رو به نرمی و به گرمی می فشارم دوست عزیزم

        ممنون و سپاسگذارم که چراغ نقطه ی آبی رنگ پروفایلمو روشن کردید و قلب و روحم رو به نوری الهی منور و نورانی روشن کردید به خدا هر یک از شما عزیزان دستی از دستان پر مهر خداوند هستید که همچون فرشتگان الهی پیام و نشونه ای رو برام فرستادید . خدایا شکرت ممنون و سپاسگذارم

        خانم مشتاقی نازنینم ممنون و سپاسگذارم که برام نوشتید .. ممنون و سپاسگذارم که اشک شوقم رو در آوردید .. ممنون و سپاسگذارم که ساکن چنین فضای الهی هستیم

        خدایاااا شکرت مرسی مرسی عزیزم اینکه گفتی رویای عزیزم کامنتت عالی بود معلومه از ته دلت نوشتی( واقعا درست گفتی دوست عزیزم از اون اعماق قلبم نوشتم ) خداوند هدایتت کرده که اومدی اینقدر زیبا نوشتی و معنی دعای کمیل چند خطشو نوشتی و من هم دوبار خوندم خدایا شکرت مرسی عزیزم

        بخدا خودم وقتی کامنت خودم رو خواندم همینطوری اشک می ریختم یعنی این فایل های توحیدی استاد اینقدر تاثیر گذاره که هر دفعه میبینم اشک ذوقم در میاد .

        خدایا شکرگذارم ممنون و سپاسگذارم

        خانم مشتاقی نازنین بهترینع بهترین ها و زیباترین ها و شادی ها رو برای شما و برای همه مون آرزومندم

        شاد و سلامت و ثروتمند و موفق و پایدار باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1318 روز

      به نام هدایت الله

      سلام ودرود خداوند به رویا خواهر عزیز وتوحیدی وارزشمند وفعال سایت

      دختر بی‌نظیری واقعا از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی وهر کلمه و نوشتهای شما درس و آگاهی‌های زیادی برای من داشت

      مخصوصا جمله طلایی که نوشتی

      خدایاا شکرت که بر در و دیوار این شهر هر دم از تو نشانه است ..

      خدایا شکرت که هدایت ما رو بعهده گرفتی..

      خدایاا شکرت من باور دارم که لایق و شایسته ی شناخت بیشتر تو هستم..چون شناخت خداوند هم لیاقت و شایستگی می خواهد

      ازشما ممنونم اصل توحید وتقوا برای ما به قلم کشیدی امیدوارم همیشه با بهترین نتایجها وموفقیت ها بدرخشید مثل ستاره های آسمان و ما هم لذت ببریم خداروشکر میکنم دوستان خوبی مثل شما رویای مهربان نعمتی هستند دراین سایت الهی

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2201 روز

        با درودددد و سپاس خدمت شما دوست عزیز آقای محمد رضای روحی عزیز

        آقای روحی عزیز منم از شما ممنون و سپاسگذارم که این جمله ی طلایی رو برام نوشتید

        ازشما ممنونم اصل توحید وتقوا برای ما به قلم کشیدی امیدوارم همیشه با بهترین نتایجها وموفقیت ها بدرخشید مثل ستاره های آسمان و ما هم لذت ببریم

        بخدا خیلی کامنت تون برام ارزشمنده و خوشحال شدم و ذوق کردم و قوت قلب گرفتم .. وقتی میبینم دوستان عزیزم اینقدر به من لطف و محبت دارند احساس می کنم خداوند خیلی دوستم داره .‌ احساس می کنم خداوند از طریق این دوستان عزیزم حواسش بهم هست یعنی تمام دوستان مو بچشم نظاره گری میبینم که فرشتگان الهی هستند و دارند با این پیام ها و کلمات شون منو هُل میدن بمسیر بالاتر و بهتر و قشنگتر .. این تشویق های شما دوستان واقعا منو شگفت زده می کنه یعنی برای هر چیزی من آنقدر ذوق می کنم و خوشحال میشم که اشکم در میاد یعنی همین الان هم اشکم در اومده . یعنی از صبح که بیدار شدم و اومدم توی سایت و اون نقطه آبی خوشکل رو دیدم همین طوری ذوق کردمممممممممممم تاااااااا

        اینکه پیام های دوستان رو خواندم پاسخ نوشتم دارم اشک میریزم البته اشک ذوق و شوق الهی میریزم خیلی خوشحالم و واقعا هم بقول شما مثل ستاره های آسمان درخشان در میان دیگر ستارگانی چون شما عزیزان در حال درخشیدن هستیم .. ممنون مرسی مرسی که با کلمات زیباتون امروزم رو شاد کردید .‌

        آقای روحی عزیز میدونید میدونید امروز چه در خواستی از خداوند داشتم !!!!؟؟؟؟؟

        گفتم خدایا می خوام با بهترین ها زیباترین ها و شادی ها و روزم رو شروع کنم و با بهترین ها و زیباترین ها و شادی ها و رقص و پایکوبی روزم رو به شب برسانم فعلا تا مرحله ی بهترین ها و زیباترین ها و شادی پیش رفته و منتظرم که به بقیه اش هم هدایت بشم .. برای اول صبحی خیلی خیلی هم خوب پیش رفتم ..

        یعنی آنقدر از دیدن این سایت و نقطه آبی های خوشکل پیام های دوستانم و مهر و محبت و دعاهای خیر و خوشی دوستانم شاد شدم و خوشحال شدم که ذوق زده شدم و منم براتون مثل بومرنگ تمام دعا ها رو هدیه و بدرقه ی راهتون می کنم

        بهترینع بهترین ها رو از هر نوع در سراسر دنیا و زیباترین ها و شادی ها و جشن و رقص و پایکوبی ها رو برای شما دوست عزیز آقای محمد رضا روحی و برای همه مون آرزومندم

        شاد و سلامت و ثروتمند و موفق و پایدار باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیدمحمدحسینی گفته:
      مدت عضویت: 2120 روز

      سلام به شما دوست عزیز خیلی کامنت شما برام تاثیر گذار بود و خیلی احساس خوبی داشتم. خیلی جالبه این چند وقته این فراز از دعا که تو فایل استاد بود درباره دعای کمیل تو گوشم زمزمه می شد خدایا بیامرز آن گناهی یا گناهانی که نعمت های را دگرگون میکند و همزمان شد با این فایل و اولین کامنتی که خوندم همین بود و( همون لحظه اول حسم گفت 5 ستاره بده بهش ) خیلی زیاد ارتباط برقرار کردم با این متن و دوست داشتم یک نظر و تشکر داشته باشم از شما و بگم چقدر زیبا خدا هدایت میکنهو پاسخ میده به فرکانس های ما در هر لحظه خدایا شکرت هر کجا هستید انشالله سلامت شاد و در پناه رب به قول استاد خوشبخت باشید یک نکته ای هم الان یادم اومد اینکه این چند وقت به شدت به سمت فایل روی کسی حساب باز نکن یا فقط روی خدا حساب کن هدایت شدم و بقیه فایل های توحید عملی و مخصوصا آیاتی که خداوند واضح می فرماید آنهایی که جز او می خوانید قدرت ذره ای ضرر یا سودی رساندن به شما ندارند و همه این ها پیامش برای من اینه فقط با تمام هستی ات هر لحظه با من در ارتباط باش کسی که همه ی جواب ها را بهترین جواب ها را سر راست ترین راه ها را بلده و خودت به من بسپار و دیگه به بقیه اش فکر نکن. خیلی راضیم از این مسیر الهی و پاک خیلی زیاد و از بودن با این دوستان الهی و این فضایی که همش بوی خوش حضور حق رو میده که همیشه آرزوم بوده خدایا شکرت باز هم ممنون و سپاسگزاریم از استاد عزیز که خالصانه این آگاهی هارو با ما به اشتراک گذاشتند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2201 روز

        درود و سلام خدمت شما آقای حسینی عزیز

        ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو برای این پیام و نشونه ی الهی گذاشتید واقعا برام خیلی ارزشمند . بله شما درست میگید فایل فقط روی خدا حساب کنید یکی از اون فایل های توحیدی است که بعد از چند سال هنوز که هنوزه مثل سیل باران اشک میریزم یعنی من عاشق تمام فایل های استادم هستم ولی بعضی از فایل ها ی استاد آنچنان تاثیر گذاره که تا مغز استخوانم رسوخ می کنه . خدایا شکرت

        ممنون و سپاسگذارم آقای حسینی عزیز برای کامنت زیبا و تاثیر گذارتون و برای امتیازی که ستاره بارانم کردید و وقت ارزشمندتون که این کامنت زیبا رو برام نوشتید ممنون و سپاسگذارم و تشکر و قدردانی می کنم

        براتون بهترین و زیباترین و شادترین روز و شب رو آرزومندم

        شاد و سلامت و ثروتمند و موفق و پایدار باشید

        الهی آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمدعلی قماش چی گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام سرکار خانم رویا

      بسیار لذت بردم از نوشته های ناب و خالص شما

      خواستم به رسم یادآوری الطاف قبلی تون در پاسخ به کامنت هایم،

      من پاسخی بنویسم :

      این فایل را بشدت جدی بگیرید

      من که الان در حال نوشتن هستم،کاملا با تفکر تسلط بر آموزش ها و قوانین،چند مدتی آموزش هایم را رها کردم و به دستاوردهایی که از رهگذر همین تعلیمات توحیدی بدست آورده بود،سرگرم و مشغول بودم.

      یادم رفت که اگر باینجا رسیدم بخاطر توحیدی عمل کردن بود

      من خدا را فراموش نکردم،اما اقرار میکنم که عملکردم هم توحیدی نبود.

      توصیه میکنم حرف من را بعنوان کسیکه این راه را رفته و بشدت آسیب خورده جدی بگیرید و این روحیه واحد بین خودتان را هر روز و هر روز بهبود ببخشید.

      چه اینکه زندگی مثل یک مسیر شیب دار است.

      یا پایین می‌روی یا بالا

      امیدوارم روزی بتوانم بیشتر و بیشتر از شما یاد بگیرم.

      با احترام،محمدعلی قماش چی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2201 روز

        درود و سلام خدمت شما دوست قدیمی آقای محمد علی قماش

        خیلی خیلی خوشحال شدم بخاطر حضور دوباره ی شما در این فضای الهی ..

        خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که برام نوشتین .. اینکه بهم یادآوری کردید که همینطوری ادامه بدم .. واقعا از حرفت تون ممنونم …اینکه گفتید این فایل را بشدت جدی بگیرید بخدا هر روز ازش عاجزانه درخواست می کنم و می نویسم که بلطف قدرت کامیابی بخش خداوند هر لحظه ثانیه به ثانیه از روز و شبم در مدار هدایت های الهی ام باشم

        ممنونم که پاسخی زیبا برام نوشتید و از خداوند می خواهم خودش پشتیبان و حامی و محافظ و هدایتگر همه مون باشه تا بتونیم بطور مداوم در این مسیر توحیدی و الهی پشت سر استادمون حرکت کنیم

        از خداوند می خوام یک لحظه خودمون رو به حال خودمون رها نکنه و همواره دستان مون رو به دستان خودش محکم گره بزنه آمین..

        آقای قماش چی عزیز ممنون و سپاسگذارم که لطف خداوند شامل حالم شده تا نشونه ی الهی رو از پیام شما دریافت کنم

        ممنون و سپاسگذارم

        شاد و سلامت و ثروتمند موفق و پایدار باشید .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1123 روز

      سلام و درود به بانو مهاجر سلطانی

      بسیار لذت بردم از کامنت عالی و پر از احساسِتون

      و واقعا اون حس و حال بندگی و حال خوشِ شما به بنده هم منتقل شد.

      خیلی لطف کردید که این جملات نورانی و روحانی را به رشته تحریر درآوردید

      و این حالِ خوبتون در بهترین زمان به دست من رسید .

      درپناه حق همیشه سلامت و ثروتمند و شاد باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2201 روز

        درود و سلام خدمت آقای خانکی عزیز ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو برای نوشتن این کامنت ارزشمند گذاشتید خدا رو شکر که ما همه از هدایت شدگانیم و همیشه و همیشه در زمان درست و مناسب و جادویی و در مکان درست و مناسب جادویی هستیم و از اینکه شما هم دربهترین زمان و مکان این حس و حال خوب الهی ام رو دریافت کردید از خداوند ممنون و سپاسگذارم خدایا شکرت

        انشالله همیشه در مدار نور و عشق الهی باشید و بهترینع بهترین ها زیباترین ها و شادی ها وارد تجربه ی زندگی تون و خانواده ی نازنین تون بشه .. وجیه خانم نازنین و محمد حسن گل پسرمون و هلیسا ی خوشکل مون .الهی همیشه بدرخشید و درخشان باقی بمانید الهی آمین

        روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و شادی و شادمانی و ایام بکام تون شیرین و گوارا همراه با عشق و سلامتی و تندرستی و پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی .

        موفق و پایدار باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام به رویا جان نازنینم وزیبارویم

      سپاسگزارم از کامنتی که بهت هدایت شد و دراین سایت بهشتی برامون نوشتی و دلمون رو دلی تر کردی

      نوشته هایی با عشق و از منبع عشق.

      سپاسگزارم از مهرت ولطفت و کامنتی که برام نوشتی اما دوست داشتم زیر کامنت خوشگل خودت برات بنویسم

      تا بدونی چقدر عالی نوشتی .

      دمت گرم رفیق جانم

      خداروشکر برای وجودت

      خدا حفظ ت کنه ان شاالله و لبخند بر لبات باشه عزیزم .

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2201 روز

        درود و سلام خدمت شما آقا رسول عزیز و فاطمه جون .. سلام بر فاطمه جون نازنین زیبا بین و زیبا اندیش و شاعر و نویسنده و همه چی تمام…

        فاطمه جون ببخشید اسم شما رو اشتباهی وجیه خانم نوشتم و باید از آقا رسول هم عذر خواهی کنم…

        آقا رسول عزیز باید عذرخواهی منو پذیرا باشید که اسم فاطمه جون رو اشتباهی وجیه خانم نوشتم .. ببخشید اشتباه شد ..

        البته شما در کامنت قبلی تون که از پروفایل خودتون بود برام نوشتید ولی اشتباه منو بهم یادآوری نکردید و حالا از پروفایل زوج تون برام کامنت نوشتید یهویی متوجه شدم اسم مادر محمد حسن نازنین و همسر نازنین تون فاطمه جون رو اشتباهی نوشتم .. در هر صورت بازم ممنون و سپاسگذارم که نقطه ی آبی پروفایلمو به نور قلب تون روشن و منور کردید

        ممنون و سپاس

        موفق و سلامت و پولدار و ثروتمند و پایدار به برکت الهی باشید

        روز و شب بر شما خوش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1841 روز

      بنام خداونده بخشنده ومهربانم

      سلام به رویا خانوم زیبا و توحیدی

      رویا خانوم این جمله منرو دیوانه کرد و نوشتم روی مانیتور زدم دم شما گرم

      خدایاا شکرت من باور دارم که لایق و شایسته ی شناخت بیشتر تو هستم..چون شناخت خداوند هم لیاقت و شایستگی می خواهد….

      واقعا شناخت فرمانروای جهان لیاقت میخواد و اقعاااااا لیاقت میخواد من لایق هستم الهی شکرت رب من

      و اونجا ست که امام علی تویه همین فایلی که گفتید فصل 5 روز 126

      که میگه….

      خداوندا بیامرز آن گناهانم رو که پرده پاکدامنی هارا درد…

      خداوندا بیامرز آن گناهانم را که عذاب و کیفر فرود آورد.

      خداوندا بیاموز آن گناهانم را که نعمتهایی دگرگون سازد

      خداوندا بیامرز آن گناهانم را که بلا فرود آورد

      خداوندا بیامرز آن گناهانم را که امید را قطع می‌کند…

      خداوندا بیامرز گناهی که کرده ام و هر خطایی که از من سر زده است….

      الهی آمین

      لذت بردم از کامنتت دمت گرم

      در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2201 روز

        درود و سلام خداوند بر شما دوست عزیز آقای عبادی عزیز خدایااااااا شکرت که امروز صبح اول وقت چشمم به چراخ پیام رسان آبی رنگ سایت مون جلاء یافت و برق نور و ذوق شادی صبحگاهی ام رزقم شد الهی آمین

        خدایا شکرت ترا سپاس می گذارم که صبح زیبایم را با بهترین ها شادی ها خیر و خوشی و احساس خوب و عالی شروع کردم خدایا ممنون و سپاسگذارم که در چنین فضای روحانی با چنین دوستان الهی همسفر روح های الهی هستم

        خدایاااا شکرت

        آقای عبادی نازنین خیلی خیلی مممنون و سپاسگذارم که امروز منو با بهترین دست نوشته هاتون برام ساختید الهی قلبتون به نور عشق الهی روشن و درخشان و درخشنده تر بشه ..

        مرسی مرسی که امروز سبب خیر شدید تا اول طلوع صبحگاهی دوباره به کامنت خودم و دعاهای بینظیر این فایل توحیدی و کامنت خودم مراجعه کنم تا رزق و روزی ام باشد و سبب خیر و برکت و دعاگوی برای شما دوست عزیز آقای حسین عبادی نازنین باشد

        الهی هر آنچه که در دل و روح آرزو دارید به چشم دل ببیند و در واقعیت زندگی تون تجربه کنید و با چشمان ذوق زده و چهره ای شاداب و خنده دریافتش کنید

        الهی صدای خنده هاتون به گوش تمام هم فرکانسی هاتون برسه

        الهی آنقدر لایق شاد بودن باشید که همش از اعماق قلبت ذوق کنید و شاد باشید و من هم براتون بهترین احساسات خوب و عالی رو آرزو می کنم چون شما و همه ی ماها لایق چنین خدایی هستیم الهی آمین

        آقای حسین عبادی خواستم تشکر و قدر دانی کنم برای کامنت صبحگاهی تاثیرگذار تون که قلبم به نور و چراغ الهی روشن شد

        یک چیزی از نوشتن ستاره ی قطبی می خوام بگم براتون

        من هر وقت راجب روشن شدن چراغ آبی رنگ پیام رسان خوشکلمون از خداوند سوال می کنم دقیقا بهم این درخواست مو با بهترین ها بهم نشون میده

        دیشب نوشتم .. خدایا چه کسی چراغ پیام رسان آبی رنگ خوشکلمو روشن می کنه !!؟؟؟

        و حالا در این صبح دل انگیز صبحگاهی روز جمعه دو عزیز نازنین با بهترین ها سوپرایزم کردند خدایااا شکرت همین الان لحظه ی طلوع خورشید و شنیدن صدای سنفونی پرندگان شاد و خوشحال رو دارم میبینم و می شنوم و شاد هستم ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،

        خداوندا بیامرز من را که آن گناهانم که امید را قطع می کند….

        خداوندا بیا مرز هرکاری که کرده ام و هر خطایی که از من سرزده…

        اول ماه کامل و قرص ماه کامل بر شما مبارک و تبریک میگم

        بهترین دعاهای اول ماه مبارک رو بهم یادآوری کردید ممنون و سپاسگذارم مری مرسی

        براتون بهترینع بهترین ورودی های خوش خبری و دیده ها و شنیده ها و بهترین معجزات الهی رو آرزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حامد حسامی صدر گفته:
    مدت عضویت: 3113 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام وهزاران درود بر استاد عباسمنش عزیز و تشکر فراوان برای برای این فایل هدیه ای ارزشمند

    چقدر زیبا استاد بیان کردن که انسان پس از مدتی که در هر کاری حرفه ای میشود مغرور شده و با غرور کاذبی که پیدا میکند به خودش لطمه میرساند وانگار که این پیام را به جهان هستی ارسال میکند که که من دیگر احتیاجی به یاری خداوند ندارم،واکثر تصادفات سنگین جاده ای نصیب راننده های مغرور و با تجربه میشود،چقدر زیبا استاد عباسمنش بیان کردن که در هرکاری که انسان از خداوند هدایت بخواهد به مسیرهای عالی هدایت می‌شود و مثال مدیر فنی سایت،آقا ابراهیم عزیز را بیان کردن که به محض توکل کردن مشکلات سایت را با موفقیت حل کردن…

    من خودم فعلا برای این که بیکار نباشم با ماشینم در تاکسی های اینترنتی فعالیت میکنم،یه مدت بود که خیلی در طول روز دچار تصادف،خرابی ماشین ودرگیری با انسان های بیمار میشدم ولی مدتی است که این مشکلات حل شده به خاطر اینکه اول شروع کار با خودم می‌گویم یا رب العالمین خودت اتومبیل من را از تصادف،جریمه،خرابی وپنچری توقیف شدن در امان نگاه دار….و خودم واتومبیلم را صحیح و سالم به مقصد برسان…..

    شکر خدا دعایم مستجاب میشود و اتفاقات ناگواری را دیگر تجربه نمیکنم،وهمان گونه که در قرآن آمده است که به پیغمبر می‌فرماید که هرگاه از من پرسیدن بگو من نزدیک هستم و اجابت میکنم دعای درخواست کننده را….

    من پس از گوش دادن به فایل ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده،که استاد عباسمنش بزرگوار گفتند که در آن زمینه ای که به شما گفته اند که استعداد ندارید سعی کنید بهتر شوید،تصمیم گرفتم که در سن 32سالگی در مقطع کاردانی ادامه تحصیل دهم و همان گونه که استاد عباسمنش در این فایل گفتند که با هدایت خداوند به رتبه ای تک رقمی رسیدن من هم از شروع پروژه ای ادامه تحصیلم به خاطر اینکه به خداوند توکل کردم تمام مسائل ام شکر خدا در حال حل شدن هستند و با وجود اینکه از طرف دوستان و خانواده خیلی مسخره شدم اما تمام کارهایم در مورد ادامه تحصیل در رشته ای مورد علاقه ام با موفقیت صورت می‌گیرد…

    در پایان به خواهر گرانقدر استاد عباسمنش تبریک میگم که پا روی ترس های خود گذاشته و شروع به رانندگی کرده است و برای ایشان آرزوی موفقیت های زیادی را دارم…

    ودر پایان مجدداً به خاطر این فایل هدیه ای ارزشمند از استاد عباسمنش نهایت تشکر را دارم و برای خودشان و خانواده محترمش و عزیز دلشان ومدیر فنی سایت وتمام کاربران سایت استاد عباسمنش نهایت خوشبختی و سعادت را آرزومندم….

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 136 رای:
    • -
      ارشیا گفته:
      مدت عضویت: 2152 روز

      سلام دوست عزیز

      تحسین میکنم شمارو که سعی دایرد فروتن باسید، سعی دارید رو ذهن کارکرده و وضعیتتون رو بهبود بدید و همین نتایج کوچیک مثل درست موندن چرخ ماشین و یا حذف شدن افرادنامناسب به عنوان مسافر خیلی مدرک واضحی برقوانین هست.

      تحصیل در سن 32 سالگی و رتبه تک رقمی تو آزمون با هدایت هم چیزی بود که فکرشو نکرده بودم که نتیجه حاصل میشه با حساب کردن روی خدا و پیروی از هدایتش.

      شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حامد حسامی صدر گفته:
        مدت عضویت: 3113 روز

        سلام دوست عزیز،بسیار سپاسگزارم زحمت پاسخ دادن به کامنت من را کشیدید و با نوشته تان به من انگیزه و دلگرمی دادید،همان گونه که استاد عباسمنش با قدرت شهود و هدایت به تمام خواسته های خود رسیدن ما نیز میتوانیم با درک این درست این موضوع،به خواسته ها و آرزوهای خود برسیم….

        خدانگهدار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    شاداب شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 1581 روز

    سلام

    محمدامین هستم با اکانت همسرم کامنت میگذارم،

    وای استاد عزیزم، وای که چقدر دلم برای اون روی ماهتون تنگ شده بود،

    بخدا قسم که میانگین روزی حداقللللللللل 2یا 3 بار سایت رو چک میکردم ببینم فایل جدید گذاشتید یا نه،

    با اینکه دارم دوره لیاقت رو کار میکنم و میدونم مهمترین و با ارزش ترین گنج زندگیمه و سعادت این دنیا و اون دنیامو میسازه ولی از طرف دیگه ذوق داشتم ببینم چی میاد روی سایت، چون تو فایل سال جدید گفتید دارید روی یک پروژه کار میکنید.

    استاد جانم، قربونتون برم، نمیدونی چقدر چهرتون نورانی تر شده، لطیف تر شده، نازنین تر شده بعد از دوره لیاقت، یعنی قشنگ اون فایل توحید عملی 10 که بعد از دوره لیاقت گذاشتید، خدا شاهده برای من شده آرامش خالص، صدای خداست قشنگ، آنچنان لحنتون آرامش بخش و زیباست که من تا الان حداقل 50 و 60 بار گوشش کردم تا امروز، خلاصه خیلی لطیف تر و زیباتر شدید از هر لحاظی بعد از دوره لیاقت، این هم من از کامنت یکی از بچه ها متوجه شدم و تا خوندمش گفتم اررررررررره راست میگی، و خواستم خودم هم این نکته رو باهاتون درمیون بگذارم، چون واقعا یک ارامش الهی گونه ای توی تن صداتون هست، که قلب منو آروم میکنه.

    استاد عباسمنش عزیزم، خدا شمارو برای ما حفظ کنه، همش با خودم میگم اگه استاد نبود چی می شد؟ چه بلایی سره من می اومد؟ بعد ذهنمم میره سراغ بقیه آدم ها و میگم چقدر بیچاره ها توی درو دیوارن، بعد سرییییییعا یاده حرف شما میافتم که “هر کسی هرجایی هست جای درستش همونجاست” تو نمیخواد دلت به حال بقیه بسوزه. سرت رو بزار توی کار خودت، استاد تمرین کردما که اینجوری شدم، مگه نه من آدمی بودم که دائما ذهنم پیش بقیه افراد بود و …

    راجع به این موضوعی که گفتید دوست دارم تجربه خودم رو بگم براتون، که کجاها روی خدا حساب کردی و نتیجه گرفتی کجا مغرور شدی و له شدی،

    من سال 99 ازدواج کردم و میخواستیم مهاجرت تحصیلی کنیم و بعد از یکسال شرایط شروع به تغییر کرد، که پس چی شد؟ چرا نمیرید؟ نمیخواید همینجا بمونید ؟ و صدها سوال دیگه شبیه همین موضوع، چون ما سره خونه زندگی نرفتیم به امید اینگه ماه دیگه ماه دیگه ماه دیگه اوکی میشه رفتنمون و این قضیه 3 سال طول کشید ولی من اون زمان خیلی حس میکردم ارتباط خوبی با خدا دارم و توی مراحل مختلف کمک های زیادی ازش دریافت کردم، و درهای بسیار زیادی رو برام باز کرده بود، حتی همون ازدواجم بسیار خدایی بود، چون پسری بودم که نه سربازی رفته بودم نه کار داشتم نه ماشین نه خونه از خودم(معیارای جامعه برای ازدواج)، و یک دانشجوی ساده بودم که میخواد بره دکتری شو بگیره خارج از ایران، ولی به لطف خدا به یک خانواده بسیار عالی و خوب رسیدم و …

    ما مهاجرت کردیم با همه اوصاف و بارها و بارها و بارها دست های خدا و لطف های بزرگ خدا رو دیدم، که چقدر هیچکس سر سوزنی بهمون گیری نداد برای صدها موضوع و من اومده بودم یک لیستی درست کرده بودم، و شکرگذاری هامو نوشته بودم داخلش که یادم بمونه خدا چجوری هوای منو داشته، چجوری خدا داره قلب همه رو نرم میکنه برای من، باورتون نمیشه حتی توی بحث ویزامون یک سری اتفاقایی که برامون افتاد اولین بار بود، یعنی شخصی که پرونده مارو انجام داد گفت این موضوع تا حالا نبوده، من انجام میدم ولی تضمین نمیکنم که افسر قبول کنه و خداشاهده من صدها موضوع دیگه شبیه این دارم که بگم براتون.

    من رسیدم، خونه موقت برای یک ماه خیلی راحتتتت پیداکردیم از یک پسر دانشجوی بسیار باشخصیت، دانشگاهم شروع شد، یک سوییت پیداکردیم برای یکسال از یک خانوده ایرانی بسیار عالی، همسرم کار پیدا کرد، و من آنچنان خوشحال بودم که نمیدونستم چجوری از خدا تشکر کنم، و خودمم در کنار درسم رفته بودم توی دلیوری غذا با دوچرخه که درامدی داشته باشم و گذران زندگی کنیم،

    دست از قضا شرایطی پیش اومد که نوع تحصیل من عوض شد و من باید یک مدتی منتظر می موندم تا نتایج دانشگاه بیاد و برای بحث شهریه دانشگاه هم که مبلغ بسیار بالایی بود باید از یک جایی (چه خانواده ها و چه از صنعت و دانشکاه و ..) تامین میشد چون پرداخت شهریه در کنار مخارج زندگی برای من وهمسرم اصلا امکان پذیر نبود با اون شغل های ساده ای که داشتیم، و برای خانواده هامون هم خیلی سخت بود که بخوان پرداختش کنند.

    خلاصه این تایم که حدود چندماهی شد که من فقط کارم با دوچرخه بود و دلیوری غذا، و خانمم یک فروشندگی ساده با شیفت های کم، میگذشت و من نجواهای ذهنیم شروع شده بودن که: اگه شهریه جورنشد چی؟ میخوای به ایران بگی؟ اونا که ندارن؟ میدونی دلار چقدره؟ میخوای چیکار کنی پس؟ میخوای برگردی ایران؟ بعده چندسال که میخواستی مهاجرت کنی حالا میخوای بعده چند ماه برگردی بگی نشد؟ میخوای کار جدید پیدا کنی اینحا؟ زبانت انقدر خوب هست که بتونی هرجا خواستی کار کنی و اصلا قبولت میکنند مگه؟ برگردی ایران یک بازنده واقعی هستی و اونجا همه تو رو قضاوت میکنند؟ اینجا میخوای چیکار کنی؟ راهی نیست که؟ توی قبض و کرایه خونتون موندی؟ تا کی میخوای کار کنی؟ تو که میخواستی درس بخونی پس چی شد ؟ دلیوری غذا با دوچرخه؟ اینم شد کار ؟

    من تو عمرم هیچوقت مجبور نشده بودم کار کنم، و تا سن 29 سالگی همش درس میخوندم و اگه رفته بودم سرکار از رو خوشی بوده و بعدشم زود پشیمون شدم و گفته بودم سخته من درس رو ترجیح میدم، شما تصور کن این ادم که تو عمرش کار نکرده و بچه اخری بوده توی یک خانواده پرجمعیت و همیشه خدا ساپورت میشده از صدطرف و حتی یک قبض هم پرداخت نکرده بودم تو کل عمرم، ازدواج کنم و مسئولیت زندگی رو دارم و تازه مهاجرتم کرده باشم و شرایط بالا هم پیش بیاد، چقدر از لحاظ ذهنی اذیت میشه، نمیدونم حس درد و فشار ذهنیش رو تا چه حد میتونید متوجه بشید ولی واقعا زیاد بود برای من واقعا زیاد. (اینم اضافه کنم که طبق دوره لیاقت فهمیدم چقدرررررر توی مسئله خودارزشمندی نابود هستم، و چقدر به یادمیارم که توسط همین خانواده در بچگی تخریب شدم و باورهای بی نهایت افتضاحی داشتم که اصلا تو عرضه داری از پس زندگیت بربیای؟ تو میخوای برس سرکار؟ بابا خسته میشی نمیتونی بیخیال بیا برو برگرد ایران پیش مامانت تو مال اینجا نیستی اینجا له میشی نمیتونی نمیشه از پسش برنمیای.)

    اگه بخوام به طور خلاصه بگم، اون آدمی که انقدر شاد و خوشحال و پرامید بود، توسط این نجواهای ذهنی که گفتم، به یک نقطه ای رسیدم، که فکر میکردم دیگه کنترلی روی ذهنم ندارم و نمیتونم نجواها رو خاموش کنم و اصلا از وجوده همین نجواها ترسیده بودم، همش با خودم میگفتم خدایا چرا یه چیزایی میاد تو فکرم؟ چرا من اینجوری شدم؟ چرا دست از سر من برنمیدارن این نجواهاااا؟ یعنی هرررجایی میرفتم هر لحظه از شبانه روز با من بودن و من واقعا ترسیده بودم از اون ورژن خودم، اولش یعنی یه ماهی شد که همش گفتم خدایا خودت برس به دادم، هرکاری بگی کردم، مثلا تا میترسیدم ایت الکرسی میخوندم، صلوات میفرستادم، مینوشتم و …… ولی دیدم نه فایده نداره و این نجواها ساکت نمیشن و من بی نهایت مضطرب شده بودم و تا جایی پیش رفته بود که توی همون دوران که با دوچرخه کار میکردم به خدا گفتم ازت میخوام که یک ماشین بهم بزنه و من رو از شر این زندگی خلاص کنی.

    خداشاهده که چندهفته بود منتظر بودم یکجایی یک ماشینی بزنه بهم و من از این دنیا برم،

    حدودا یکی دوماهی از اون شرایط ترسناک گذشت و من کاملا عاجز شده بودم از کنترل ذهنم و زندگیم و امیدم به اینکه خدا هست و ایناهم کلاااااااااااا از بین رفته بود، یعنی اصلا توی ذهن اون موقع من هیییییچ اثری از خدا و این حرفا نبود، اقا بخدا هیچی نبود جز ترس و استرس و شک و بدبخت شدی و این چیزا.

    یعنی دقیقا یک مهر گنده خورده بود روی قلب من. و من از سایه خودمم دیگه داشتم میترسیدم.(اینم بگم بخاطر فرکانس داغونی که داشتم دیگه از سایت و اینا هم خبری نبود و اصلا با کلیپ های استاد هیچ ارتباطی نمیتونستم بگیرم از بس صدای شیطان ذهنم بلندشده بود)

    توی همون اوضاع ناامیدی یه شب دیگه بی نهایت حس ترس و بدبختی وناامیدی منو گرفت و نشستم گوشه خیابون و شروع کردم به گریه کردن و گفتم خدااااااااااایا مگه نیستی؟ مگه وجود ندارییییییییییییییی؟ چرا شرایط من اینجوری کردی؟ چرا من به این حال و اوضاع افتادم؟ این چه وضعیت گندیه که من توش قرار دارم؟ چرا سراسر وجودم ترسه؟ باید چیکار کنم نمیدونممممممممممممممممم مگه نمیگی هستی پس چرا کمکم نمیکنیییی؟

    خلاصه با یه حالت دعوا و خشمگینی از خدا کمک خواستم :)))

    هدایتم کرد به روانشناس و چندماهی با اون خانم گذشت و دقیقا حرف استاد: آشغالارو هل میدی زیر مبل بود، یعنی بنده خدا مییخواست یکاری بکنه ولی اصلا شیوشون به دردنمیخوره و واقعا سراغ اصل و اساس نمیرن، حال من به طور نوسانی خوب و بد میشد، ولی دیگه یکم به این نجواها عادت کرده بودم ولی همچنان به شدت ترس توی وجودم بود و دیگه اواخر توی جلسات تراپی انلاینم با ایران، خیلی میشد که زار میزدم، گریه نمیکردما، زار میزدم، یعنی همین عجزی که استاد میگه رو قشنگ داشتم با پوست و گوشت و استخونم لمسسسسس میکردم، یعنی استااااااااک شده بودم به زندگی و هیچ چیزی طبق میل من پیش نمیرفت، و از همون شبی هم که با خدا دعوام شد :) یه جورایی انگاری سیممم قطع شد، یه حسی بهم میگفت خدایی نیست، میدونم شیطان ذهنم بود و جالبه خیلی منطقی برام خدارو حذف کرد که میگفت بابا تو خودت خدایی تو میدونی بیخیال بیا با همین روانشناسه برو، خدا توی ذهنته، و از این چرت و پرتا، چون من همیشه از بچگی یه ارتباطی با خدا داشتم و ازش میخواستم و میشد ولی هیچوقت این ارتباط رو بهش دقت نکرده بودم و بررسیش نکرده بودم و درگیره روزمرگی زندگیم بودم.

    خلاصه میخوام بگم سیمم به خدا قطع شده بود، با روانشناسم هیچی بهتر نشده بود که هیچ تازه داشتم کل گذشته دردناک من رو هم هر هفته می اورد جلوی چشمم. منم ادمی بودم که همش چشم میزدم یه چیزی تغییر کنه ولی هیچی عوض نمیشد و من هر روز ناامید تر میشدم از خودم و زندگیم و اصلا هییییچ میلی به زندگی نداشتم واقعا، و اصلا استرس توی شکم و معده من برام عادی شده بود، انچنان دلشوره ای میگرفتم که اصلا خودم باورم نمیشد، وای خدای من چه روزگاری بود،

    توی همین اوضاع که میتونم بگم 6و7 ماه پیش بود، یک روزی داشتم ناهار میخوردم تنها توی خونه، و یکهو دوباره اون حس عجز و ناله و بدبختیه زد بالا، و قشنگ حس کردم خدا بهم میگه، محمدامین جان بس نیست آیا؟ بازم چک و لگد میخوای بخوری؟ خسته نشدی ؟ هنوزم فکر میکنی خودت میدونی ؟ هنوزم فکر میکنی خودتی که داری کارارو پیش میبری؟

    و اونجا بود که من واقعا از روی حس عجز ناله گریم گرفت و گفتم خدایاااااااا تو برس به دادم، من این زندگی الانم رو اصلا و ابدا دوست ندارم ازش متنفرم، تو رو به اون عظمت و جلالت قسم میدم که برس به دادم، قشنگ حس کردم که چقدر ضعیف وناتوانم، چون وقتی خواستم با اون فکر برم جلو، هیچ چیزی خوب پیش نمیرفت و اصلا از لحاظ مالی و عاطفی و خیلی چیزای دیگه زندگیم بد و بد و بد شده بود واصلا ارتباطم با همسرم یک ارتباط به شدت بی کیفیت شده بود و چیزی بود که خودم با دستای خودم ساخته بودم برای خودم، آدمی شده بودم که ذره ای احساس لیاقت نمیکردم، بخاطر اون جایگاه شغلی که داشتم من که فکر میکردم میرم و دکتری مو میخونم خارج ازایران شده بود یه دلیوری من توی اوبر، و هرکاری هم میکردم هییییییییچ کاری پیش نمیرفت و یک جمله طلایی استاد توی دوره لیاقت جلسه چهارم تکمیلی گفت که دقیقا برای من بود: “تو اگه با احساس بی لیاقتی هر کاری را بخوای شروع کنی، اون کار انجام نمیشه و تو شکست میخوری و احساس بی لیاقتی تو ضربدره هزار میشه”. و این دقیقااااااااااا مصداق بارز اون روزای من بود که هرکاری میکردم هیچی پیش نمیرفت و هر روز احساس من به خودم بدتر میشد و اصلا دیگه خودم رو دوست نداشتم اون روزها.

    بعد از اون روزی که هیچ وقت تا لحظه مرگم فراموشش نمیکنم و دقیقا به قول استاد شد نقطه عطف زندگی من، و شدم مثل حضرت موسی که گفتم “خدایاااااا، به هررررر خیییییری که از طرف تو برسه بی نهایت محتاجم، محتاجم بد جوری ام محتاجم”، یعنی فقط من رو از این منجلاب بکش بالا، ازت واقعا کمک میخوام، اون روز این حس تسلیم بودن رو خیلی خوب درک نمیکردم، فقط یه حالتی پیش اومد که من حس عجز کردم و شروع کردم به گریه و گفتم خدایا ببخشید، و تو برس به دادم، یعنی توی اون حجم از افکار شیطانی و ترس و وحشت، یهو سیمم وصل شد و از خودش کمک خواستم، نمیدونم چجوری توصیفش کنم، ولی انگار یهو یه دری باز شد که من بتونم وصل بشم به اصل خودم و ازش کمک بخوام.

    ولی هی که میگذشت و استاد تو فایلهای مختلف از تسلیم شدن گفتن، گفتم اون روز هم برای من روز تسلیم شدنم بود، روزی که از اعماق قلبم فهمیدم چقدر ضعیف و ناتوان و عاجزم در پیش بردن زندگی خودم.

    قربون خدا برم که چقدر با دقت چقدر زیبا چقدر با کیفیت و با ارامش من روهدایت کرد. قدم به قدم، دقیقا دقیقا توی بهترین زمان مناسب من رو به بهترین فایل مناسب هدایت میکرد، چون من اون زمان فکر میکردم دیگه خوب نمیشم واقعا اینجوری فکر میکردم که یک بیماری ذهنی گرفتم و اصلا قابل درمان نیست و ذهن من دچار اختلال شده. و همیشه این ترس و استرس ها با من هستن، و شک ندارم ذره ای شک ندارم چندماه دیگه اون مسیر پیش میرفت من قطعا یک بلایی سره خودم می اوردم، چون واقعا خسته شده بودم، ولی زمانی که تسلیم شدم، زمانی که گفتم اقا من تسلیم، اون وقت این انرژی مهربون این انرژی زیبا و لطیف و پرقدرت رسید به دادم، قدم به قدم :)

    همون روز بهم گفت یادته یبار توی کلاب هاوس استاد با یه خانمی (رزای عزیز )از انگلیس حرف زد که میگفت من پیش روانشناسم که میرفتم فقط گریه میکنم، برو اونو گوش کن، “قسمت 37″، تو هم خب همون شرایطو داری دیگه، گفتم اوکی، و بعدش هم فایل مصاحبه با هادی رو یادم انداخت، هادی عزیز که 18 سال افسردگی داشته و بعدش فایل اقای عطارمنش عزیز، و بعدش بهم گفت یادته یه روز شده بودی مسئول خواهرت که هدایتش کنی به سمت راه درست و براش دوره قانون افرینش رو خریده بودی، برو شروع کن، اون رو گوش کن،

    استاد اون زمانی که اول این فشارهای نجواهای ذهنیم بود و فکر میکردم اگه فایل های شماروگوش کنم همه چی خوب میشه و ایمانم قوی میشه و این حرفا، ولی نجواها و ترس ها قوی تر شده بودن، یه جورایی با شما هم قهر کردم بعده یه مدت :))) گفتم بابا این استادم حالا یه سری چیزا میگفت خوب بودن ولی نه دیگه حالا اونقدرر، چقدر واقعا جالبه، یعنی الان برای خودم خنده داره، حدوده اواسط 99 که با شما اشنا شدم، تونستم به اارامش خوبی برسم و تمرکزم رو زیبایی ها باشه و اخرشم هدایت شدم به شهر زیبای سیدنی، یعنی واقعا همون فایل های شما بهم کمک کرد، ولی حرفم اینه که چقدر ادمیزاد راحت فراموش میکنه همه چیزرو و چقدر شیطان درکمینه. و طی اون سال های قبل از مهاجرت و این داستانا؛ حتی توی حموم هم فایل های شما رو گوش میکردم ولی درکم خیلی بالا نبود، به قول خودتون که میگید مثل یک مسکن فقط بهشون نگاه میکنید ولی همونا هم برای من جواب داد و مثل همه بچه های سایت اوایل شده بودم راهنما و هدایت کننده اطرافیانم که چقدر این رفتار اسیب زنندست.

    بعد از بازگشتم به سایت و این داستانا، اوایلش حتی خداشاهده صداتون رو میشنیدم استرس میگرفتم چون دقیقا منو میبرد به اون روزای اول استرس زام، ولی گفتم نه درسته این مسیر، شک نکن، فقط ادامه بده،

    و بعد از یکماه که گذشت هدایت شدم به دوره لیاقت، و من با اون دوره ادامه دادم،

    استاد حدوده 6و7 ماهه پرقدرت دارم روی فایل های شما کار میکنم، هرکاری که گفتی رو کردم و زندگیم بهتر شد، نیازی نیست بگم چیکار کردم دیگه بچه ها میدونن خودشون ولی از زمانی که تسلیم شدم و ازخدا کمک خواستم به خودش قسم که هر روز یک درجه زندگیم زیباتر و قشنگ تر و نرم تر شد،

    انقدر زیبا مسیرو برام چید که واقعا با کلام نمیتونم توصیفش کنم، چقدر باهام حرف زد، چقدر تو روزایی که توان نداشتم برای حرکت برای ادامه مسیر، بهم گفت محمدامین، تکاملت رو طی کن، ادامه بده، یهو یک کامنت میخوندم طرف از تکاملش حرف زده بود، دوباره هفته بعد ناامیدی می اومد یه فایل گوش میدادم که شما از هدایت خداگفته بودید، بالای 10و20 بار کل فایل هادی عزیز رو گوش کردم،

    یه جایی وسط کار هم توسط فایل “درمان سگ سیاه افسردگی”فهمیده بودم این حالت من افسردگی بوده و احساس عجیبی پیدا کردم ولی همین هم انگاری بهم کمک کرد که با قدرت بیشتری ادامه بدم.

    استاد من با فایلهای توحیدی زندگی میکنم، من خدارو تو زندگیم پیدا کردم، هر روز و هر روز و هر لحظه سعی میکنم ب یادش باشم، اصلا یادش منو اروم میکنه.

    کارم عوض شد، خونمون عوض شد، ارتباطم با همسرم خیلی صدبرابره قبل قشنگ تر شد، درامد مالیم خوب شد، زندگی نرم و روان تر شد، خیلی ارامشم بیشتر شده، نعمت های خدا داره میاد همینجوری، چقدر خوب شد که امروز این کامنت رو نوشتم، با اینکه کلی کار داشتم برای انجام دادن، و با اینکه یکبار 4 ماه پیش توی دوره لیاقت این داستانو کامل توضیح داده بودم ولی خیلی مهمه که رد پا بگذارم برای خودم، هر ماه میشینم جلوی دوربین گوشیم و با خودم یکساعت حرف میزنم وهمه ی بهتر شدن شرایط رو توضیح میدم و بارها و بارها وبارها میگم خدایا شکرت.

    استاد تو جلسه توحید عملی 10 که گفتید تواضع داشته باشید، باورتون نمیشه ذهنم شیطان ذهنم میگفت چرا تواضع یعنی چی خودت رو محتاج خدابدونی؟ تو مگه کم کسی هستی؟ پس غرورت چی میشه؟ بیخیال تو برا خودت شخصیت داری به خودت بیا :))

    شاید باورتون نشه که من انقدر قشنگ صدای مغزم رو میشنوم و میدونم چی میگه، چون دفترها پر کردم با جلسه 2 دوره لیاقت و خیلی واضح شده برام گفتگوی ذهنیم،

    همون گفتگوهای ذهنی که بی نهایت زیاد شده بودن و بهم گره خورده بودن و منو از زندگی خودم سیرکرده بودن، الان انقدر آروم و واضح وشفاف شدن و دراکثر مواقع هم دارن حس خوب میدن بهم،

    خیلی طولانی شد، ولی خواستم بگم من توی بدترین شرایط ذهنی ممکن بودم و خیلی جنگیدم خیلی سخت بود و قشنگ نیرو و قدرت خودش منو سرپا نگه داشت، توکل به خودش امید به خودش به پاهام جون میداد برای ادامه مسیر.

    یه چیزه کوچولو بگم و تمام:

    استاد فایلهای “آرامش در پرتو آگاهی” تیر خلاص بودن برای من :)

    بی نهایت بی نهایت در بهترین زمان ممکن که از خدا خواستم بهم بگه هدف من از خلقتش چی بوده چرا باید بیام توی این دنیا و بعدش برم و همه چی تموم میشه و از این جور فکرا، که طبیعتا ذهنم هنوز نجوای منفی گونه میده ولی من بهش میگم صبر کن خدا هدایتم میکنه به یه جایی که جواب همونجاست. و این قدرت برتر من رو هدایت کرد اول به فایل “ما بی انتها هستیم” و بعدش “آرامش در پرتو آگاهی”

    استاد میخوام بگم قدم به قدم هدایتم کرد، هر چیزی در زمان خودش، هر آگاهی در زمان خودش،

    خسته نمیشم حتی اگه تا ساعت ها ازش بنویسم.

    درپناه خدای مهربون شاد و سالم و خوشبخت باشیم همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 308 رای:
    • -
      فرزانه علیان گفته:
      مدت عضویت: 1844 روز

      محمد امین عزیزم سلام

      خداروشکر که به کامنت زیبا و الهام بخشت هدایت شدم

      تحسینت میکنم که تونستی از پس کنترل نجوهای ذهنت بربیای

      تحسینت میکنم که تونستی بازهم ارتباطت رو با خدای مهربون وصل کنی و بقول خودت، سیمت دوباره وصل شد

      همه ما گاهی اوقات درگیر این نجواهای شیطانی میشیم. بقول استاد وقتی که به خودمون مغرور میشیم که من دیگه این موضوع رو یاد گرفتم و این مسئله رو حل کردم و همونجاست که ذهنم میگه خب دیگه رهاش کن بسه دیگه نمیخواد روی خودت کار کنی نمیخواد یادگیریِ بیشتر رو ادامه بدی…

      همونجاست که تسلیمش میشیم و ضربه هارو یکی یکی از همین اعتماد به نفس کاذب و غرّه شدن به خودمون میخوریم…

      تحسینت میکنم که بازهم تونستی فقط روی خدا حساب باز کنی و تسلیم بی چون و چرای خودش شدی؛ درست درجایی که از همه چیز ناامید شده بودی و فکر میکردی بن بست هست!

      اما درون قلبت نور هدایت دوباره تابید و نزاشت که خود مقدست رو به قعر نابودی بکشونی…

      خداروشکر برای این مسیر زیبا و الهی

      خداروشکر که هر روز به بهترین ها هدایت میشیم

      خداروشکر برای این کامنت های بی نظیر که تک تکشون برامون درس و آگاهی و نوره

      دوست عزیزم

      کامنتت برای من سرشار از آگاهی و درس بود چون خودمم میخوام از طریق همین مسیر مهاجرت کنم و به لطف الله مهربان هر روز دارم براش قدم برمیدارم و تلاش میکنم…

      از خدای مهربون بهترینهارو برات میخوام

      امیدوارم که بازهم مسیرت هموارتر و زیباتر بشه

      امیدوارم که همه ی ما توحید رو سرلوحه زندگیمون قرار بدیم و به قانون عمل کنیم

      درپناه الله مهربان زیباترینها برات رقم بخوره

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      شاداب شجاعی گفته:
      مدت عضویت: 1581 روز

      سلام وقت همگی بخیر

      محمدامین هستم با اکانت همسرم کامنت میگذارم

      امیدوارم حالتون خوب باشه استاد عزیزم

      حدودا 3الی 4 ماه پیش، من برای توحید عملی 11 کامنتی نوشتم و از شرایطم گفتم که از چه وضعیت سیاه و تاریکی، رسیدم به یک وضعیت بهتر، اون هم زمانی که دستمو بردم بالا گفتم خداجونم، من تسلیمم، من بی نهایت ضعیف و ناتوانم، تو اگه به من کمک نکنی من خار و خفیف ترین موجود جهان میشم، که در واقع توی اون شرایط هم همچین اوضاعی داشتم، به لطف و مرحمت خدا به مهاجرتی که سالیان سال منتظرش بودم رسیده بودم و کارهام داشت همه جوره خوب پیش میرفت، ولی نمیدونستم چقدر درونم شرک هست، شرکایی که اصلا ازشون خبری نداشتم، نمیدونستم چقدر بی ایمانم توی واقعیت، نگو فقط به ظاهر و خیلی سطحی دارم میگم خدا و …، خلاصه منی که مهاجرت کرده بودم که زندگیمو بسازم و بسیار بسیار بسیار شوق و هیجان داشتم بابتش بعد از چند ماه به یک وضعیت بسیار بسیار اسفناکی رسیده بودم که آرزوی مرگ داشتم از خدا، ولی همونطور که گفتم بعد از نوش جان کردن کلی چک و لگد بسیار بسیار فراوان از جهان، رسیدم به جایی که گفتم تسلیمم، البته بعدا فهمیدم که اون روز من تسلیم شدم، یعنی به این وضوح نمیدونستم چه اتفاقی رخ داده و به این موضوعات چک و لگد خوردن از دنیا و عاجز بودن در برابر خدا و تسلیم شدن آگاه نبودم، شاید قبلا از کلام شما شنیده بودمشون ولی اصلا درکی ازشون نداشتم. توی کامنت قبلی هم گفتم در حدی اوضاع من خراب بود و سطح مدارم اومده بود پایین که هیچ یادی از خدا دیگه توی وجودم نبود، استاد الاان که اینو گفتم واقعا خودم تعجب کردم، چطور یه آدم انقدر میتونه تغییر کنه آخه؟ من از بچگی خدارو توی زندگیم داشتمش و خیلی جاها ازش نتیجه گرفته بودم ولی انقدر افکار منفی توی ذهن من خونه کرده بودند که حال من از لحاظ روحی و روانی بسیار بسیار بد بود، یادمه یه مدت میرفتم تراپی، ولی هر هفته شرایط بد تر میشد و من تو هفته های آخر توی جلسات تراپی از حس عاجز بودنم فقط زار میزدم کل جلسه، یعنی هیچ امیدی توی ذهنم وجود نداشت.

      اینارو گفتم که از شرایط گذشتم بگم، شرایط اول مهاجرتم که به دلیل بی ایمانی هایی که داشتم و شرایطی که به وجود اومد ترس ها یکی یکی اومدن و کل فضای ذهنمو گرفتن تا اینکه من یه روزی به خودم اومدم و از خدا کمک خواستم و اونم منو قدم به قدم هدایت کرد.

      استاد شاید آدمای کمی این کامنت روبخونن، ولی فقط من این متن رو برای شما مینویسم و امیدوارم که خودتون کامنت منو بخونید. دوست داشتم بیام و یه صحبتی باهاتون داشته باشم و یه ردپایی هم از خودم به جا بگذارم، و امیدوارم خدا اون روز برسونه که من بتونم حضوری باهاتون معاشرت کنم، یعنی چقدر اون روز لذت بخشه که آدم بتونه با شخصی صحبت کنه که حرفاش بوی خدا میدن، حرفاش به آدم حس مثبت و باورقوی میده، واقعا از ته دلم از خدا این خواسته رو دارم که بتونم یه موقعی با شما معاشرت طولانی داشته باشم، و هر لحظه به خودم ببالم که دارم از حرفای شما رشد میکنم. انشالله مدارم انقدر بیاد بالا که همچین اتفاقی بیافته. خلاصه خواستم بگم توی این کامنت مخاطب من شما هستید و من یکم از خودم و شرایطم و آگاهی هام بگم خدمتتون استاد بی نظیرم.

      توی کامنت بالا گفتم که وقتی تسلیم شدم از شرایط خیلی بدی رسیدم به یه شرایط خیلی خوب.

      ولی اومدم الان بگم شرایط بالا پیش شرایط الانم یه شوخی بیشتر نیست 

      درسته، از زمین تا خوده آسمون شرایطم بهتر شده بود ولی الان به لطف پروردگار بزرگ الان اصلا با قبلا قابل قیاس نیست، چون من ادامه دادم ادامه دادم و ادامه دادم.

      و فقط اگه بخوام بگم الان در چه شرایطی هستم، میتونم اینجوری بگم که الان به لطف خدا در حدی روی ذهنم کنترل دارم که خیلی خیلی تایمای بیشتری از روز احساسم خوبه، نمیدونم چجوری بگم، منظورم اینه هر روزی که گذشت حال من بهتر شد و من درک بهتری از خودم و خدا و جهان اطرافم داشتم و میدونم این مسیر تا روز آخر عمرم ادامه داره.

      استاد من یبار رسیدم به ته خط، بعد گفتم خدایا اصلا داستان چیه؟ چرا منو به دنیا آوردی؟ خب که چی؟ بیام و بعدش بمیرم برم تموم بشه بره همه چیز؟

      استاد شما میدونید آدمی که به اون حد از افکار منفی و شیطان گونه میرسه، از مرگ هم میترسه، یعنی شیطان این موضوع رو برات به بدترین شیوه ممکن جلوه میده و بهت میگه ببین، ببین چه روزگار مزخرفی داری، همه شاد و خوشحال و راضی هستن از زندگیشون و تو یه آدم هستی که هیچی نداره و به هیچکدوم از خواسته هات نرسیدی، هر روز هم داره میگذره و تو نمیتونی کاری بکنی و آخرش هم که قراره بمیری بری همه چی تموم بشه، خودم خندم میگیره به این جملاتی که الان نوشتم ولی استاد باورکنید دقیقا دقیقا دقیقا همین گفتگوهای ذهنی توی ذهن من جریان داشت و من از سپری شدن روزها و هفته ها و توجه به تاریخ تقویم هم ترس داشتم، در واقع فکر محدودکننده این بود که دیر شد همه چیز تموم شد بدبخت شدی زمان هم داره میگذره ولی تو هیچ عرضه ای نداری که شرایط رو تغییر بدی. این افکار یه مدت توی سر من میچرخید،

      یعنی شما توی دوره لیاقت میگید که آدما میتونن با مقایسه کردن گوره خودشون رو با دست خودشون بکنن، دقیقا یکی از اون آدما من بودم، سیکل معیوب با مقایسه شروع میشد، بعدش هم حس عجله میداد که بدو بدو دیر شد، بعد از اون طرف یه باور دیگه این بود که تو ناتوانی و عرضه خلق زندگیت رو نداری و در نهایت حس من بد میشد و این روند زمان زیادی ادامه داشت.

      استاد من 4و5 تا دفتر 80 برگ و صدها فایل Word و هزاران خط توی نت گوشیم مینوشتم هر روز و هنوزم مینویسم که ببینم چی داره توی ذهنم میگذره، یعنی اون جلسه 2 لیاقت آنچنان زنگی توی گوش من زد که خدا میدونه.

      چون من حس میکردم بیمار شدم، چرا؟ چون یه سری افکار منفی توی سر من هست و من نمیتونم کاری بکنم (چون یه باور بینهایت قوی و مخرب توی وجودم بود که تو رسما و عملا هیچ گونه تسلطی روی ذهنت نداری، این باور مخرب از زمان بچگی حدودا 10 سالگی شروع شده بود و تا سن 27 سالگی که ازدواج کردم ادامه داشت، اون هم بخاطر بحث خودارضایی بود، در واقع چون هر موقع این افکار منفی می اومدن سراغم من نمیتونستم باهاشون مقابله کنم و …، استاد شما اگه بدونید من با خودم چیکار که نکردم برای ترک این موضوع! چون من تو خانواده نسبتا مذهبی بزرگ شدم و خودم هم همیشه خدارو توی وجودم حس میکردم، و به همین دلایل بعد از انجام این موضوع عذاب وجدان وحشتناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااکی میگرفتم که ای خدا چرا من نمیتونم خودمو کنترل کنم در برابر این موضوع؟ استاد استاد استاد، من خودم رو شکنجه میدادم برای ترک این موضوع، بقران مجید آنچنان خودمو میزدم آنچنان خودمو تخریب میکردم آنچنان حرص میخوردم آنچنان حسم بد میشد آنچنان از خودم متنفر میشدم که خداشاهده با کلام نمیتونم بیانش کنم، چون شما ببینید من مثلا از 12،13 سالگی فهمیدم نباید این کارو بکنم و این موضوع تا 27 سالگی ادامه داشته باشه، استاد میتونید تصور کنید چی به من گذشته؟ بالای میلیون بار تصمیم گرفتم که اینکارو نکنم، به هر دری بگید زدم، توی سایت های ترک خودارضایی عضو میشدم، با خودم عهد میکردم نماز اول وقت، ذکر بگم، هیچ صحنه از فیلمی نبینم که تحریک کننده باشه، آهنگ تحریک کننده گوش نکنم، و هربار که این اتفاق میافتاد و بعدش من عذاب وجدان میگرفتم این عواملی که مثلا فکر میکردم باعث میشن من اینکارو انجام ندم شدید تر میشدن، ولی باز حداکثر 2 هفته من میتونستم تحمل کنم، و بعدش روز از نو، و من هر بار شکنجه ها و عذاب وجدانم و غصه خوردن و باورکردن این موضوع که من ناتوانم در برابر کنترل ذهنم و هیچ اراده ای ندارم توی وجودم بیشتر رشد میکرد و توی خیلی از مراحل زندگیم این باور منفی و محدودکننده به من ضربه زد.

      حتی یه مدت روی دست با چاقو خط مینداختم که دیگه تکرار نکنم این موضوع رو، خلاصه یه شرایط بسیار بدی رو توی دوران نوجوانی داشتم و اون جایی که شما توی جلسه 2 لیاقت میگید، آدما وقتی یه اشتباهی میکنند میان خودشون رو تنبیه میکنند و فکر میکنند تنبیه کردن باعث میشه اون اتفاق رخ نده دیگه، این جمله منو خیلی آگاه کرد.

      استاد بعد از اون همه نوشتن و درک کارکرد ذهن و مغز و باور و فرکانس و … یکم آروم شدم، یعنی گفتم خب اگه باوره پس من هستم که عامل اصلی ام، بسم الله شروع کن باور جدید بساز، این جمله تا اومد توی وجود من شکل بگیره و ته نشین بشه نزدیک 9 ماه طول کشید، 9 ماهی که من روزی 9 ساعت فایل های شما رو مداوم گوش میکردم و مدام مینوشتم و هر ماه یه سری نقاط توی ذهنم به هم وصل میشد و من درک بهتری از همه چیز پیدا میکردم، و دلایل زیادی برای خودم پیدا کردم که دوست دارم بهشون اشاره کنم.

      مثلا یکی از اهداف من توی زندگیم مهاجرت بود، اوکی، مهاجرت خیلی خوبه ولی خب بعدش چی؟ درسته میخواستم بیام دانشگاه و ادامه تحصیل بدم ولی انگار توی وجود خودم برا بعدش هدفی نداشتم یعنی کل زندگی من معطوف شده بود به مهاجرت، تو مهاجرت کن دیگه همه چی تمومه، تو فکرمم این بود که میرم مهاجرت میکنم و دوره ثروت هم میخرم و زود پولدار میشم (قبل از این داستانا من یه ارتباط خیلی سطحی با سایت و شما داشتم و به قول خودتون این مسایلو یه سری موضوعات فانتزی میدونستم که آره چه باحال چه خفن)

      خیلی هم انگیزه داشتما، بخدا خیلی انگیزه داشتم، یعنی کلی فیلم و کلیپ از ایلان ماسک و رونالدو میدیدم و حس خوب میگرفتم، ولی غافل از اینکه بنای اصلی این ساختمونی که دارم هر روز طبقه ها بیشتری روش میسازم از پنبه ساخته شده و با یه انگشت کوچیک یا حتی با یک فوت کلش میریزه.

      خلاصه بعد از ماه ها کار کردن روی خودم و دریافت هدایت های الله و خودشناسی های بیشتر یه درجه یه درجه بهتر میشدم و نجواها صداشون یکم یکم کمترشد. بعد گفتم عه تونستم شد پس ادامه میدم. ولی خیلی سخت بود چون خیلی زود همه چیز ناپدید میشد و من دوباره حالم بد میشد، و من کارم سخت بود و باز باید ادامه میدادم چون به شدت شیطان در کمین بود که بیاد و منو به ظلال و گمراهی بکشونه.

      استاد اینو یادم اومد دوست دارم بهش اشاره کنم، یه شب اون اوایل که شروع کرده بودم که دوباره با شما کار کنم، در واقع بعد از تسلیم شدنم، خدا فایل رزا رو یادم انداخت بعدش هم فایل هادی و بعدش یادم اومد من یه دوره قانون افرینش خریده بودم برا خواهرم قبلا برم خودم استفادش کنم، (دیگه ببینید چقدر داغون بودم قبلا که فقط به فکره تغییر بقیه بودم خودم که عالی ام و بدون مشکل) توی اون روزای اول گفته بودید باور خوب بسازید، منم شروع کردم به ساختن، استاد خدارو شاهد میگیرم یادمه وقتی برای اولین بار میخواستم توی دفترم بنویسم من آدمی هستم که به افکارم مسلط هستم، خودکار توی دست من نمیچرخید، یعنی اصلا ذهنم حتی اجازه به نوشتن این جمله رو به من نمیدادو یادمه چقدر سختم بود، بازم به قول شما، وقتی برا اولین بار میخوای شروع کنی از خودت تعریف کردن، تا میگی من آدم با استعدادی هستم، ذهنت فقط تو رو مسخره میکنه، دقیقا من اون شرایطو داشتم.

      داشتم اینو میگفتم که اولین چیزی که به عنوان یک باگ بزرگ توی خودم کشف کردم به کمک فایل های شما، فهمیدم آقا من هیچ اقدامی برای رعایت تکامل خودم نکردم، اومدم سیدنی و میخوام یک ماهه خونه چندمیلیون دلاری بخرم؟ آخه یکی نبود به من بگه تو تا حالا یک میلیونذ تومن تو کل 28 سال زندگیت درآمد داشتی؟ من کل زندگیم درس خونده بودم و هیچ وقت سرکار بخصوصی نرفتم جز یه مدت کوتاه اون هم با دامادمون به صورت پارت تایم. خیلی مختصر وجزیی.

      ولی نه، من میرم و از دوره ثروت استاد استفاده میکنم چون شنیده بودم بچه ها اومدن و استفاده کردن و …

      درک کردم من فقط آرزوم مهاجرت بوده و برنامه ای برای بعدش نداشتم و طبق سوره الحشر، که خداوند میگه تا به هدفی رسیدی برای هدف بعدی خودتو اماده کن، من هیچ هدفی نداشتم و فقط توی باد اون موفقیت خوابیده بودم تا جهان هستی اومد سراغم و …

      درک کردم که هیچ درکی از قانون تکامل نداشتم و خواستم یه شبه میلیاردر بشم.

      و همچنین درک کردم که من تمام ارزش و لیاقت و وجود خودمو گره زدم به درس و دانشگاه و اون مدتی که من درس و دانشگاه نمیرفتم و مشغول کار دلیوری غذا بودم توی اوبر برای گذران زندگی، و بعدش هم که بهتر شد و رفتم سره یه کار تقاشی ساختمون، این حس بی ارزشی تمام روح و روان منو نابود کرد و کل داستان افسردگی و شروع شدن نجواها که تو بی ارزشی نا توانی و … از همونجا آغاز شد، دقیقا طبق جلسه 4 لیاقت، من کل انسانیت و ارزشمندیم رو به این موضوع گره زدم که وقتی نبودش من انگار سرسوزنی ارزش نداشتم توی فکر خودم.

      چون طبق هدایت خدا، من شرایط درس خوندنم رو تغییر دادم و این اتفاق باعث شد من درس و دانشگاه فاصله بگیرم و ترکیب این اتفاقات من رو قعر چاه برد ولی به لطف خدای بزرگ قدم به قدم همه چیز عوض شد.

      استاد از یه جایی به بعد فهمیدم گوش کردن فایل های توحیدی یه آرامش عجیبی به قلبم وارد میکنه، اصلا انگار کل ذهنم خاموش میشه وقتی شما از خدا حرف میزنید. ببینید ارتباطم با خدا وصل شده بودا ولی خیلی ضعیف بود اما از یه جایی به بعد فهمیدم بابا من تمرکزمو باید بیشتر بزارم روی این سمت، در اصل هدایت خودش هم بود.

      استاد شما خوب میدونید نیازی به قسم نیست، ولی خدا به یک شیوه رویایی من رو بین فایل ها و محصولات شما چرخوند که اصلا وقتی برمیگردم به عقب نگاه میکنم میگم ای خدا تو چی هستی کی هستی که انقدرعالمی؟ یعنی یک پازلی برای من درست کرد که فقط وفقط از عهده خودش برمیاد. اول با بخش 1 افرینش بهم یاد دادم اصلا باور و فکر و فرکانس واینا چی هستن، چون من اون زمان فکر نمیکردم من توانایی دارم که تغییری توی ذهنم ایجادکنم حالا بزار قانون افرینش رو گوش کنم ببینم چی میشه، و تنها چیزی که فهمیدم و بهم امید داد بعد از 5 بار گوش کردنش، این بود که من با شنیدن میتونم تغییراتی ایجاد کنم توی ذهنم، همین و بس. بعد یکم گذشت دوره لیاقت رو خودش برام خرید، به شیوه ای الهی، و شما از نجوا و گفتگوی ذهنی گفتید، از مقایسه گفتید، بعد من اونجا استاپ شدم، فهمیدم من تمام زندگیم دارم مقایسه میکنم و تصمیم گرفتم روزی یه دونه مقایسه کمتر انجام بدم. و گفتید گفتگوی ذهنی تون رو دنبال کنید اینجوری میفعمید باورهاتون چی هستند، من هم شروع کردم، استاد خیلی سخت بود خیلی زیاد، چون انقدر نحواها زیاد و قوی بودن که اجازه عرض اندام به من نمیدادن، ولی من فقط یه راه داشتم که اونم این بود که وارد این نجواها بشم، و یکم یکم ببینم چی داره توی مغزم میگذره و هر ماه و هر هفته که گذشت شرایطم بهتر شد. و دیگه الان کنترل ذهن و توانایی تشخیص گفتگوی ذهنی برام کار نسبتا آسونیه، بعدش دوباره هی منو هدایت میکرد به فایل های قانون افرینش و عزت نفس و دوباره لیاقت و من از هرکدومشون یه چیزی یاد میگرفتم و هی این پازل تکمیل تر میشد برای من،

      من یه مدت بی نهایت تلاش کردم که بتونم مسایل دانشگاهمو حل کنم، تمام تکنیک های قانون افرینش رو انجام میدادم ولی نتیجه ای نمیداد، خودمم حس میکردم انگار ناخوداگاهم این موضوع رو پس میزنه، و من هی نگران میشدم که چرا؟ و اون باوره مخرب که بهتون کفتم هم هی می اومد و منو زجر میداد که دیدی نشد؟ دیدی گفتم تو توانایی تغییر نداری؟ تو فلان تو بهمان و حال منو به شدت بد میکرد.

      بعد از گذشت ماه ها فهمیدم که به قول شما من یه پام رو ترمزه یه پام رو گازه، و ترمز اصلی من احساس بی لیاقتی هست که بخاطر نبود دانشگاه و اون باور مخرب توی وجودم ایجاد شده.

      توی این مدت که از خدا خیلی هدایت خواستم که اقا اصل داستان چیه؟ خیلی قشنگ هدایتم کرد، بهم گفت محمد امین، تو مرگ تو کارت نیست، تو خودت درخواست داشتی بیای توی این دنیا و حس خالق بودن رو تجربه کنی، تو خودت آگاهانه انتخاب کردی از جایی که هیچ تضادی نیست بیای به این دنیای پر از تضاد و خودت رو شکوفا کنی، تو میدونستی قدرت خلق داری با فرکانس هات و میدونستی دنیایی که داری میری داخلش کاملا آمادست تا به فرکانس های تو جواب بده، تو قرار بوده بیای و شادی و عشق و لذت و … روتجربه کنی و رشد کنی و بعدش برگردی پیش خودم تا ابد توی بهشت از تمام نعمت های اون استفاده کنی، استاد عزیزم تمام اینارو شما به ما یاد دادید، استاد اگه این موضوعات نبود من انقدر آرامش نمیگرفتم که بتونم ذهنم و خودمو جمع و جور کنم، یعنی بحثای توحیدی آب روی آتیش هستن، به قول شما که همیشه میگید توحید اصل و اساسه، خداشاهده که همینطوره.

      استاد حدودا یکی دوماه پیش پدرم به رحمت خدا رفت و من اینجا بودم و نمیتونستم برم ایران برای مراسمشون، ولی به لطف خدا و آموزش های شما، من آگاهی هام و ایمانم و توکلم بخدا در حدی بود که فقط چند دقیقه گریه کردم و کلا دیگه بعدش آروم بودم، در صورتی که خانوادم توی ایران به شدت نگران حال من بودن ولی وقتی تماس میگرفتیم من به اونها آرامش میدادم که بابا رفت پیش خدا و جاش خیلی بهتر از اینجاست.

      استاد یه موضوعی که شما منو ازش آگاه کردید این بود که من نباید در برابر خدا مغرور باشم، اینو من از فایل توحیدی 10و11 خیلی خوب یادگرفتم و چقدر هم درسته حرف شما، هر چقدر بیشتر ما فرمون رو بدیم دست خدا، و از منیت ذهنمون کم کنیم کارها قشنگ تر و راحت تر پیش میرن.

      استاد عزیزم دیشب یه خوابی دیدم که دوست دارم اونم بهتون بگم، خواب دیدم که یه پارچه دوره دهنم بستم و یه حشره کش خیلی قوی گرفتم توی دستم و یه چیزی شبیه چوب یا میتونم بگم شبیه بیل کوچیک دستم بود، و رفتم تو زیرزمین خونمون، و انگار از قبل میدونستم که توی اتاق های زیرزمین پر از کثیفی و حشره های وحشتناک و سوسک و مار هست و من آماده شده بودم که خیلی شجاعانه برم و همشون رو از بین ببرم، من رفتم توی زیرزمین و هی این سوسکارو میکشتم و هی حشره کش میزدم و هی تقلا میکردم برای از بین بردنشون و نابود کردنشون و جالب اینجا بود که وقتی یه سری شون رو میکشتم یه سری دیگه از زیراون ها قد علم میکردن و من دوباره باید اونارو هم میکشتم و خیلی شدت درگیری بین من و این موجودات بالتگرفته بود و فضا هم پر از گرد وغبار شده بود. من یهو از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی و همش با خودم میگفتم خدایا این چه خوابی بود من دیدم؟ چیزی میخواستی بهم بگی و کلا فکرم درگیره این خوابه بود که یهو یه حسی بهم گفت این معادل همون کاریه که این مدت داشتی انجام میدادی و هی میرفتی سراغ افکار منفی توی ذهنت و اونارو از بین میبردی و این علف های هرز موجود توی ذهنت رو از بین میبردی.

      استاد واقعا خیلی طول کشید تا من بفهمم دارم از کجا ضربه میخورم و دلیل این حال بدی هام چی هستن؟

      درواقع هربار یه چیزی دستگیرم میشد و من خوشحال میشدم ولی اون اصل داستان نبود و انقدر پیشرفتم تا رسیدم به اون باوری که بهتون گفتم از زمان نوجوانی توی ذهنم خونه کرده و تبدیل شده به یک باور بی نهایت قدرتمند که واقعا به قول شما توی فایل آخرتون(چگونه ذهن ما رو فریب میدهد) منو فلج میکرد و بهم میگفت ببین محمدامین، تو اینجا تو سیدنی موفق نخواهی شد و دوباره شکست میخوری و بیا برو خونتون ایران پیش مامانت اینا چون خودت تنهایی توانایی کنترل ذهن و … رو نداری. در واقع شما میگفتید هیچ آدمی با یک ماه و دو ماه حتی یکسال حالش خیلی بد نمیشه، بعد من هم با خودم میگفتم خب من هم یه چیزی تو ذهنم هست که مال قبل از مهاجرت کردنمه و کاری به این یکسال اخیر نداره و خیلی رفتم و شخم زدم کل وجودمو به لطف خدا تا تونستم این باورهای مخرب قوی رو پیداکنم، البته که میدونم باورهای مخرب و محدودکننده زیاد دارم ولی تا به اینجا فکر میکنم اونا خیلی قوی و مخرب هستند.

      استاد شما تو لایوهاتون با اقاری ارشیان فر میگید که آدم اگه بتونه توی گردنه های زندگیش به سلامت بگذره بعدش خیلی قوی تر میشه و کنترل ذهن براش راحت تر میشه و ایمانم قوی تر میشه بخدا، من واقعا الان یه همچین حسی دارم و از خدا بی نهایت میخوام که کمکم کنه مغرور نشم به خودم چون همین مدت هم هرموقع کمکاری کردم در برابر فایل های شما و یکم خدا فراموش شد چک و لگدها می اومدن. و من الان خیلی خوشحالم که این دوران سخت اومدن و من با کمک هدایت های خدا از اونها سربلند اومدم بیرون و قوی تر شدم و واقعا واقعا واقعا واقعا با محمدامین پارسال هیچ ارتباطی ندارم من.

      استاد خیلی روزهای سختی بود، بنظرم هرکسی که تجربه کرده باشه میتونه اون حس ترسی که کل وجودت رو میگیره رو درک کنه، اون حس عجز وناتوانی که اصلا غیرقابل توصیفه. واقعا از خدا میخوام که کمکم کنه این مسیری که با هم شروع کردیم رو هر روز باقدرت بیشتری ادامه بدم و بتونم از تمام نعمت ها و زیبایی های این جهان هستی استفاده کنم.

      استاد خواستم ازتون تشکر کنم به عنوان یک شاگردی که خوب تکلیفاش رو انجام داد، چقدر شما آگاهی دارید و چقدر قلب مهربونی دارید که اینجوری با عشق و با تعهد میاید و به ما کمک میکنید.

      به قول هادی عزیز که من بالای 20، 30 بار فایلهاش رو گوش دادم، تو روزایی که ناامیدی کل وجودمو میگرفت میرفتم سراغ فایل هادی و میگفتم اره اره میشه منم میتونم مثل هادی، هادی شرایطش خیلی بدتر از من بوده اون تونست منم میتونم خدایا کمکم کن دوباره. به قول هادی ما که نمیتونیم از شما تشکر کنیم مگه اینکه فقط بیایم از نتایجمون بگیم و شماروخوشحال کنیم.

      نتایج مالی زندگیم هم بهتر شده، و اصلا با پارسال که توان خرید بسیار بسیار اندکی داشتیم قابل قیاس نیست، الان کلی پول پس انداز داریم و چقدر راحت هرچی میخوایم میتونیم بخریم، واقعا به خودم و به خدای خودم افتخار میکنم که تونستم شرایط زندگیم رو به کمک فایل های شما از این رو به اون رو کنم.

      به قول آزاده عزیز شما مثل معصومین و آدمای نزدیک به خدا هستید که همنشینی با شما سعادتی میخواد که نصیب هرکسی نمیشه؛

      باز هم میگم امیدوارم روزی روزگاری با شما استاد عزیزم هم کلام بشم و بتونم شمارو در آغوش بگیرم.

      درپناه خدا شاد و سلامت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    سلام بر خدای مهربانم

    سلام بر استاد عزیزم و مریم خانوم و دوستان گلم

    تو این سحرگاه که درمونده شده بودم …و این فایل که خداوند برام آماده کرده و اشکم و جاری کرده…

    خدایا منو ببخش که باد به غبغب انداختم و فکر کردم منم که دارم میرونم

    منو ببخش که با غرور راه رفتم

    منو ببخش که اینقدر سرکشی کردم که سیلی خوردم

    خدایا منو ببخش که صدات و نشنیدم

    داستان از این قراره که …

    من ده روز پیش ماشین و برداشتم و به شهر دیگه ای رفتم

    با غرور از ماشین پیاده شدم و خوشحال از اینکه ببین عجب درجه ی یکم که ماشین و به تنهایی آوردم

    تو راه برگشت به شهر خودمون…..نزدیک شهر ماشین یاتاقان زده بود و من نفهمیدم

    با اینکه یه صدایی درونم گفت وایسا …اما من نشنیدم

    پا رو گاز گذاشتم و رفتم

    جوری ماشین داغون شد که یه تعمیر اساسی افتاد گردنمون

    و من چقدر درمانده بودم

    آخه تازه تونسته بودیم پول های مورد نیاز واسه خرید ماشین جدید رو جور کنیم و واقعا جایی برای هزینه ی مجدد نبود

    تمام دیشب رو از خدا هدایت خواستم و بهش گفتم خداجونم بچه میترسونی….من تو رو دارم…سیلی خوردم سر غرورم…اشکال نداره…درسش و میگیرم و ازت میخوام دستم و بگیری و بلندم کنی

    طبق عادت همیشه با هندزفری خوابیدم و ساعت دو نیمه شب با صدای لبیک گفتن این فایل بی نهایت گرانبها از خواب بیدار شدم

    خداوند بمن لبیک گفت

    من از عظمت خداوند لرزه به بدنم افتاد

    الله اکبر

    خدایا شکرت که صداتو شنیدم

    شکرت که قلبم بازه و مهر بر قلبم نخورده و هدایتت و دریافت کردم

    خدایا ازت ممنونم که مهر بر گوشهایم نیست،شکرت که مهر بر چشمهایم نیست…

    خدایا رو شونه ی تو میشینم و میرم جلو

    دلم قرصه به حضورت

    وقتی دیروز ….تمام روز رو با ذهن دنیاییم داشتم فکر میکردم ..خدایا چیکار کنم…چی و بفروشم که خرج ماشین کنم

    گفتم

    یه حسی بهم گفت طلاهات و بفروش

    اما من …اون طلاها رو با باورهای خراب گذشته …برای روز مبادا گذاشته بودم

    احساس کردم باید دستام خالی خالی باشه و بسازم ثروتم رو

    چند وقت پیش هم الهام شد بمن و…من رفتم ارثیه ام رو واگذار کردم به خواهر هایم

    انگار خداوند میخواد من صفر صفر بشم

    چون من سالها پیش قبل اینکه تو سایت بیام هم ایمان داشتم که خدا پشتمه

    و…مهریه ام رو بخشیده بودم

    همه بهم میگفتن بیچاره شوهرت طلاقت میده…گفتم بده

    میگفتن اون مهریه پشتوانته….اما من گفتم نه خدا پشتمه

    خدایا ازت متشکرم

    خدایا بخاطر حضور استاد گلم و تمام بچه ها متشکرم

    خدایا ممنون که مواظب پیامبر زمانمون هستی

    عاشقتم

    رزا عزیز میگفت: اگر ما وا بدیم و اجازه بدیم خدا ببرتمون، نباید پارو زد، باید دل رو به دریا زد، من به خدا میگم: خدایا من نمیدونم، تو میدونی، من ضعیف و ناتوانم، تو عالمی، من نمیفهمم، تو میدونی، تو بهم بگو چی کار کنم؟

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 129 رای:
    • -
      اشرف مخلوقاتم گفته:
      مدت عضویت: 966 روز

      سلام و درود خانم فرشته عزیز ودوست داشتنی

      شجاعت و سخاوتتو تحسین میکنم که چطور با اون نجواها و حرفای اطرافیانت تونستی دوام بیاری و بری ارث تو واگذار کنی و مهریه اتو ببخشی البته که زیباترین کار دنیا رو کردی که خیلی دل و جرات میخواد در برابر هجمه های منفی دهن بشه دوام آورد و اینجوری ایمانتو به خودت ووجهانت نشون بدی و چه میشوووود این ایمان اگه بتونی کنترل ذهن داشته باشی بعد اینکار خدا برات کولااااااک میکنه صدرصدددد کولاکه خیلی لذت بردم از کامنتتون برای همین یه حسی بهم گفت جواب بدم و حرف دلمو بهتون بگم و بگم که کارتون خیلییی دل و جرات میخواد مخصوصا برای شمایی که خانمی و با یسری محدودیت ها که جامعه ساخته هرچند برای عباس منشی ها زن و مرد نداره ووهیچ محدویتی وجود نداره اینو گفتم که بگم چه کار مهمی کردی که حتما انرژی اش الان بهت رسیده و جواب توحیدی ات را گرفتی .انشالله از موفقیتتون بیشتر اینجا بخونیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    الهام کربلایی گفته:
    مدت عضویت: 1168 روز

    خدارو شاکرم که تونستم این فایل رو ببینم و از اگاهی هاش بهره مند بشم، سپاسگذارم از شما استاد عزیزم که یه الگوی بی نظیر در اجرای توحید عملی هستید.

    و اما تجربه خودم، تقریبا دو ساله که دارم مداوم زبان انگلیسی میخونم و کلاس شرکت میکنم.

    چند وقت پیش بعد از ایکه واقعا خیلی زمان برای زبان کار کردن میگذاشتم و حسابی هم پیشرفت کرده بودم در جمعی بودم و از من پرسیده شد که انگلیسیت به چه سطحی رسیده و من گفتم فک کنم دارم عالی پیش میرم و خیلی خوب یاد گرفتم و … بازم تقریبا توی همون بازه زمانی این سوال توسط افراد دیگری از اطرافیانم از من پرسیده شد و من مرتبا میگفتم که عالی شدم و عالی هستم و…

    در ادامه همسرم بعضی وقتها کلیپ های انگلیسی برام پخش میکرد و میگفت با یک بار گوش کردن بگو که چی گفتن ، منم سریعا اکثر جملات و محتوا رو ترجمه میکردم و بعضا خیلی دقیق همه چی رو میگفتم و ایشونم خیلی متحیر شده بودو تشویقم میکرد و هر جا بحثش پیش میومد کلی از من تعریف و تمجید میشد.

    مدتی گذشت و غرور اینکه من دیگه یاد گرفتم و من دیگه خودم عالی امو استادم توی وجودم شکل گرفته بود و باعث شده بود دیگه یکم شل تر مسیر رو پیگیری کنم و کمتر وقت بزارم و جالب اینکه به طرز عجیبی حتی اگر دلم میخواست وقت بزارم و بخونم نمیشد و از زمین و زمان اتفاقاتی پیش میومد که من نمیتونستم سر کلاسم که انلاین هم بود حاضر بشم و اینقدر کارو بارها و برنامه های زندگی زیاد شده بود بعلاوه تعطیلات عید و تعطیلی کلاس و مسایل استادم و کنسلی کلاسها و سفرای من و مهمان خارجی میزبانی کردن و…. دست به دست هم داد تا نتونم برای کار کردن زبان انگلیسی زمان بزارم و تقریبا 2 3 ماهی ازش فاصله گرفت.

    الان که مدتیه بهش برگشتم به شدت اعتماد بنفسم توی صحبت کردن پایین اومده و ترس و وسواس عجیبی از توی انجام دادن تکالیف دارم،کلی از چیزا یادم رفته . منی که همیشه سر کلاس فعال بودم و صحبت میکردم الان به سختی دستم رو بالا میبرم و صحبت میکنم و بخاطر ترس از اشتباه کردن دائما اشتباه میکنم توی صحبت کردن و…

    کاملا میفهمم که غرورم من رو به اینجا رسوند و اینکه نفهمیدم اگر هرچی داشتم از هدایت الله بود و اون بود که داشت کارهامو پیش میبرد و من اجازه ندادم که این جریان خودش پیش بره و هوش و ذکاوت انسانیم رو توش دخیل کردم و به اون تکیه کردم و احساس میکنم از هدایت الله خودم رو دریغ کردم و سپاسگذار رب العالمینم که به قول شما خیلی زود سیلی لازم رو زد و بهم فهموند که بدون هدایت ها و اتصال به علم بی نهایتش هیچی نیستم و نمیشم.

    سپاسگذار الله ام که من رو با این فایل همزمان کرد که الان دقیقا بفهمم کجای کار هستم و دلیل نتایج ام چیه، همین الگو رو من سال گذشته برای شغاک داشتم و الان دارم فکر میکنم و رمز گشایی میکنم که از کی و چی شد که نتایج من عوض شد و بد شد و چه چیزی ارسال کرده بودم و چی شد که اون نتیجه ی نادلخواه رو دریافت کردم.

    و صد البته که تجربه های خیلی واضحی از تسلیم بودم و تکیه به پروردگار داشتم و نتیجه فوق العاده بود. مثل اولین باری که با ماشین، اونم نه ماشین خودم، پا به سفر گذاشتم و 9 ساعت بی وقفه رانندگی بین شهری اونم دقیقا همونجور که شما گفتین توی بارون و جاده های نه چندان ایمن رو تجربه کردم و همش میگفتم خدایا توکل به تو. و چقدر لذت بخش و پر نتیجه بود اون سفر.

    سپاسگذارم ازتون استاد، سپاسگذار خداوندم بابت حضورتون توی زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 80 رای:
  7. -
    SAM گفته:
    مدت عضویت: 1832 روز

    درود خدا به شما

    صداقتتون

    محبتتون

    و شرافتتون

    شیفته ی تک تک حس کلماتی هستم که با نام و ترویج توحید بیان میکنید

    تسلیم و خشوع

    برای یاران خدا

    الزامیست

    تا

    جهان ثابت کنه یاران خدا نه غم دارن و نه ترس

    باز هم سپاس از بذل نور توحید الهی

    و

    مهر شما عزیز دل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  8. -
    مرتضی دهقانی محمودابادی گفته:
    مدت عضویت: 2321 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    درود بر استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته،شایسته

    دیروز صبح قبل از اینکه فایل شما را ببینم و گوش بدم خانمم باهام تماس گرفت در مورد یه مسئله در مورد فرزندمون

    بهش گفتم یه دفتر بردار و از امروز معنی سوره حمد رو هر روز بنویس و از خدا هدایت بطلب

    چون خودم نزدیک به 3 ماه هست که هر صبح و هر شب قبل خواب مینویسم

    اول ترجمه فارسی سوره حمد رو مینویسم

    بعد مینویسم خدایا من تسلیمم و به هر خیری که از تو به من برسد محتاج ونیازمندم

    سوم: سینه ام را گشاده کن و کارم را آسان کن و گره از کار و زبانم بگشا تا حرفم را بفهمند و مسائلم حل شود

    چهارم مینویسم:خدایا مرا توفیق شکر نعمت های خود که به من عطا فرمودی عنایت فرما و مرا به عمل صالح خالصی که تو بپسندی موفق دار و مرا به لطف و رحمت خاص خود در صف بندگان شایسته ات داخل گردان ای مهربان ترین مهربانان

    و تو ستاره قطبی هر روز مینویسم

    خدایا دوست دارم امروز به لطف تو در کمال آرامش روی دوش تو بنشینم و تسلیم تو باشم تا تو زندگی ام را مدیریت کنی تا من فقط لذت ببرم

    با همین نوشتن ها، روی باورهام کار کردن و هدایت طلبیدن ها

    الهامات خدا را دریافت میکنم

    خودش برام مشتری میشه

    خودش مدیرفروش و بازاریاب کسب کارم میشه

    توجه و تمرکزم رو میبره سمت زیباییها که چشمام زیبایی ها رو ببینه و گوشام صدا ها و خبر خوش رو بشنوه

    و وقتی دیشب فایل بی نظیر شما رو گوش دادم دیدم و درک کردم که مسیرم درسته

    خدایا شکرت بخاطر آگاهی های این فایل که از زبان استاد عباس منش به گوش کسانی میرسونی که در مدار دریافتش قرار دارن

    شاداب‌تر و موفق تر و…………. باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
  9. -
    منصور سروری گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان

    چقدر این فایل حس حالم را بهتر کرد اولین کامنت من هست

    من همیشه فکر میکردم اسلام یعنی تسلیم بودن

    ولی بعد از فایل تسلیم بودن را درک کردم که من باید در هر لحظه تسلیم باشم و هدایت بطلبم و کمک‌بگیرم از کسی که جهان را خلق کرده و هدایت میکنه

    تقریبا دو هفته هست که به تضاد برخوردم هی دارم تلاش می‌کنم ایمانم را حفظ کنم و همیشه از خداوند برای حفظ ایمانم درخواست می‌کنم و برای حفظ احساس خوبم که این تضاد آمده من را از یی پله بالا تر ببره و هر لحظه که از خداوند در خواست می‌کنم قشنگ به فایل های من را هدایت میکنه حسم بهتر میشه قشنگ به میگه که ایمان نداری بی ایمان شدی دوباره به نجوای شیطان گوش دادی

    بعد شکل های مختلف هدایت میشم و حسم بهتر میشه

    در هفته اول هی تلاش میکردم یی کار بکنم هر طرف میرفتم یی راه حل پیدا کنم و هی میدویدم

    به هیچ نتیجه نرسیدم

    بعد حسم گفت آرام باش نگران نباش بعد هی میگفت وظیفه تو حفظ ایمان هست و وظیفه خداوند انجام کار ها بعد دلم آرام میگرفت و خیلی حسم بهتر می‌شد و هی با خودم تکرار میکردم اینجا امتحانت هست باید ایمانت حفظ کنی و خداوند هیچ وقت رهایت نکرده و او هادی تو هست و هدایت میکنه و بارت را به زمین نمیمونه

    راها باز میشه بعد آرام میشدم و همیشه در موقعیت های که به تضاد بر خوردم قبلا با حفظ ایمانم به نعمت بیشتر هدایت شدم به اندازه که ایمانم را حفظ کردم و از خداوند کمک خواستم و هدایت شدم من خیلی نتیجه گرفتم از دوره های استاد عزیزم من در طول دو سال اقامتم را گرفتم در آلمان و پاس پورتم را گرفتم و مدرک راننده گیم را گرفتم و ماشین BMW مشکی خریدم و مهاجرت کردم به فرانکفورت و اینجا تقریبا یک ماه میشه این خونه گرفتم یی جایی رویایی مثل تم پا چون همیشه رویا پردازم و خیلی تجسم می‌کنم و باور های مناسب خواسته ام را ایجاد می‌کنم و اتفاق میفته دوره کشف قوانین خیلی کمک کرده

    و الان در مسیر علاقه خودم هستم و از ورزش کردن عضله ساختن لذت میبرم و هر روز تمرین تکرار و رژیم و خداوند هم در این مسیر خیلی کمکم میکنه روز های که پیش از تمرین به خدا میگم خدا یا خودت مربی من باش چطور می‌توانم عصب عضله را در گیر کنم به طرز عجیبی بدنم بهتر میشه به عضلات بیشتر هدایت میشم شب ها قبل از خواب به خدا میگم خودت بدنم را ریکوری کن تا برای فردا آماده شوم دل ها را نرم کن و من را به آزادی مالی زمانی و مکانی هدایتم کن

    من باور دارم اگر بتوانم حفظ کنم ایمانم را در تضاد های که بر میخورم یقین دارم که به نعمت های بیشتر و فروانی و در ها باز میشه و بتوانم در هر لحظه احساس شعور شعف داشته باشم و عشق بازی کنم و هر لحظه سپاس گزار باشم و ذهنم را کنترل کنم و تقوا پیشه کنم و مومن باشم که در قرآن میگه مومنین نه غم دارد و ترس اگر من خودم را مومن میدانم در هر شرایط حفظ کنم ایمانم را و مهم این هست حتا برای حفظ ایمانم هم تسلیم باشم و بگم خدا یا هدایتم کن تا بتوانم از این تضاد بزرگ تر شوم و ایمانم را حفظ کنم و قلبم نلرزه و حسم خوب باشه و اتفاقات خوب میفته من باور دارم من اصلا تعغیر کردم قبلا سیگار هر چی میکشدم و خداوند را سپاس گزارم از وقتی که دو سال هست لب به سیگار نزدم و به بدن پر عضله هدایت شدم من انگیزه برای خیلی بچه ها تو باشگاه ام قرار هست و خداوند هدایتم کرد چون من از بچه گی رویا داشتم و الان رویایی خیلی بزرگ دارم به قول استاد در دوره رهنمایی عملی دست یابی به رویاها میگه اگر رویایی در سر داری حتما خداوند در تو توانایی این را دیده که بهش میرسی

    این جمله خیلی دوست دارم و خداوند ما را هدایت کنه به مسیر مستقیم راه کسانیکه به او نعمت داده شده نه گمراهان و خداوند هدایت کنه که ما از جمله مومنین و صالحین و حاشیه در مقابل خداوندباشیم سپاس گزارم از استاد بزرگوار که الگو من هست خیلی با شخصیتش ارتباط برقرار می‌کنم چون من همیشه دنبال کسی بود که خودش باشه تا برای من الگو‌ باشه و استاد عزیزم بهترین پاک ترین الگو من هست افتخار ما هستی استاد مهربان و خداوند همیشه حفظتان کنه برای ما هدایت ها را بیشتر دریافت کنیم از کلام شما از هر طریق دیگری

    وسلام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
  10. -
    نازنین خشنود گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان که هرچه ک هست از اوست

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    که این روزا بیشتر از،هروقت سعی،میکنم

    کلام و آگاهی هاتون رو مثل اکسیژن ببلعم

    استاد جان منک دارم هی،تند تند اینجا معجزه میبینم

    کاش واقعا هممون همیشه یادمون بمونه ک هرچه هست از اوست.

    راه گم نکنیم یادمون نره نتایجمون از،کجاست

    هممون این تجربه که وابسته شدیم به نتایج رو داریم

    من خودم چند ماه پیش

    ی،اتفاقی افتاد و ی،کار نادرستی بهم پیشنهاد شد ک خیلی هم پول خوبی داشت

    اما قلب من میگف نه

    انجامش نده

    اصلا متنفر بودم از انجامش

    بعد شیطان میومد بمن وعده فقرو تهی دستی می‌داد

    میگفت اگ این ،پیشنهاد رو رد کنی،بدبختی،

    قلبم راضی،نبود و گفتم این شرکه

    اگ من این کارو انجام بدم یعنی بنده ی پول شدم

    بعد شیطان میگف ن اصن همچین چیزی نیس

    تو خودتم دوس داری،انجامش بدی،

    خدای من بهم گفت تصور کن ک الان ثروتمند.و میلیاردری

    آیا با وجود ثروت زیاد این،کارو انجام میدادی و پاسخ قلب خیر بود

    خلاصه من باتمام وجودم ایستادگی کردم و اون کارو نکردم

    استادبه محض اینکه

    ایمانمو

    نشون.دادم به یک روز نکشید خداشاهده یک،روز بعد پول هایی وارد زندگی من شد ک اصلا نگمم براتون وتاحالا تجربشو نداشتم

    اما من گیج و منگ نبودم ک این اتفاقا از کجا افتاده من خوب فهمیده بودم این نتیجه ایمان بوده

    این،نتیجه دوری از شرک باوجود فشار های زیاد بوده

    اصلا من همون لحظه ک اون پیشنهادو رد کردم قلبم بهم شادباش گفت

    فهمیدم ک درسته بااینک اون. لحظه خبری از پول نبود اما قلبه خوشحال بود ک تن به ذلت نداده

    ب لطف الله یکتا ی در از یجا برام باز شد

    ک تضمین شده بودپولش

    خیلی‌خوشحال وخرم بودم تااینکه بااااااز

    وابسته شدم به اون دریچه مالیه مغرور شدم بهش همه جا پزشو میدادم ویجورای دیگ خیالم راحت شد بود

    بطوری ک یکشب وقتی اون اتفاق مالیه برام نیفتاد حالم بدبود اصن بهم ریخته بودم

    حاضر بودم همه کار کنمم تادوباره اون ورودی رو داشته باشم اون ورودی قطع شد

    و دوبااااره شرک

    امشب یهو ب خودم گفتم متوجه ای ک دوباره داری شرک میورزی؟

    برات مهم نباشه هیچی انقد وابسته،نشو ب اون فرد به اون نتیجه

    این شرکه

    اصن دلیییل این،که تواین ورودی رو گرفتی و داری لذت راتجربه میکنی دوری از اون شرکه بود

    اون روز تو از همه بریدی وب خدا گفتی منوببر همونجا ک میدونی درسته

    اون موقع هدایت شدی

    الان ولی،چسبیدی ب این

    خب این شرکه اونم شرک بود

    من چند ساعت پیش،اینارو بخودم گفتم و الان این،فایل رو دیدم

    هنوز تا آخر ندیدم ولی گفتم بیام کامنت بذارم

    دقیقااااین فایل برا من آماده شده بود

    وسطای فایل ک رسیدم چشماموبستمو بهش گفتم من بندتم

    من نمیدونم تو صاحب کل جهانی

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    من نمیخوام کسیو

    من هیچکسو نمیخوام

    من نمیخوام هیچکس کمکم کنه

    اصن همه از زندگیم برن

    هیچکس نباشه

    میخوای امتحانمم کنی همرو از،زندگیم ببر

    من تورومیخوام

    توبمون کنارم

    تو دستمو ول نکن

    من میخوام پیش تو باشم

    من. با تو قویم

    من باتو میتونم جلوی هرکسی بایستم

    تو منو ببر

    منو تنها نذار

    من دیگ از هیچکس هیچ توقعی ندارم توبهم بگو چیکار کنم

    وازون موقع دوباره برگشتم تواغوشش

    من حسش میکنم

    چقدر خوبه ک دارمش

    و قول میدم که هر لحظه

    ازش هدایت،بخوام

    هر لحظه یاد آوری کنم ک هر چه است از اوست

    عاشقتونم استاد

    عزیز منین.

    صداتون چهرتون آرامش بخشه چون کلام خدا بر اون جاریه

    در پناه الله یکتا شاد باشید

    براتون آرزو میکنم که قلبتون هرروز روشن ترو روشن تر شه

    خدا یارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای: