اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
درود جناب استاد عزیز و گرامی جناب آقای عباس منش،بی نهایت از خدا سپاسگزارم که شما رو سر راه زندگی من گذاشت و باور کنین شب و روز صبح و ظهر فقط و فقط کلیپ های شما و ویس های شما رو گوش میکنم و میبینم،منم دقیقا تمام حرف هایی که شما میزنین رو از قبل هم دوست داشتم ولی نمیتونستم اجرا کنم ولی از دقتی با شما و سایت شما آشنا شدم دارم روی خودم کار میکنم که باورهامو تغییر بدم،بینهایت ازتون ممنون و سپاسگذارم
سلام خداجونم میدونم از صبح چندین و چندین بار باهات سلام و احوالپرسی کردم و ازت همه چیز خواستم مرسی که با اینکه قرار بر این بود که مثل روند هر روز به فایل های دوازده قدم رسیدگی کنیم ولی بهم گفتی برو فایل توحیدی را گوش بده و نکته برداری کن خدا جونم ازت سپاسگزارم که استاد عباس منش را سر راهم قرار دادی خدایا خیلی تو وضعیت سختی هستم و گاهی به شوهرم فشار میارم ولی بازم تو کمکم میکنید مثل الان که گفتی این فایل به جای دوازده قدم گوش بده راستی خداجونم میدونم که هرچی دارم از تو دارم حتی این گوشی هوشمند و اینترنت و سوادی که دارم تا بتونم تایپ کنم خداجونم سپاسگزارم که بهم نی نوازی یاد دادی و داری هی کمک میکنی تا تکمیل تر بشم خدایا مرسی که تو همه سالهای گذشته پول پیش خونمو بهم دادی الان که موقع اساس کشی و جابجایی باز هم نجواهای شیطانی شروع شده که من پناه میبرم به تو از سر هرشیطانی یادم اومد که من پنج سال هست مستاجر هستم و تو هر سال پول پیش را برامون جور کردی هرماه به موقع کرایه خونه را پرداخت کردی برامون پس چرا آنقدر نگران هستم البته من نگرانیم کمتره و شوهرم خیلی نگران دعا میکنم که ایشونم هدایت بشه و به آرامش برسه سپاسگزارم بابت خانه ای که بهمون دادی و به راحتی توش زندگی میکنیم و بابت همه چیز سپاسگزارم خدایا من در مقابل تو ودرمقابل علم تو هیچ ونادان هستم پس خدایا لطفاً کمک کن و هدایتم کن و راه درست را بهم نشان بده خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزو گرامی خواستم تشکر کنم از فایل های ت وحید عملی که روی سایت هست خیلی خیلی عالی هستن وپرمحتوا من دوره روانشناسی ثروت یک رو گرفتم ولی مرتب برمیگردم توی سایت و فایل توحیدی گوش میدم خیلی بهم ارامش میدن ممنونم از شما که ما رو با خدا اشنا کردین ان شاالله به شناخت کامل برسیم
با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوستان عزیز و اعضای محترم سایت.
من یه پسر 25 ساله بندرعباسی هستم که چند سالی هست به لطف خدا و از طریق پدرم در مسیر آگاهی حرکت میکنم.
میلیونها میلیون عقیده و اطلاعات متفاوت از هر جهتی به من در این مسیر رسیده.
اینم بگم که در ابتدا هدف اصلی من از پیگیری این موضوعات رسیدن به پول و ثروت بود و حتی هنوزم فکرم گاهاً درگیر مسئلهی اشتغال و پول میشه اما دیگه نه به اون صورتی که باعث عذاب و آزارم باشه مثل قبل.
یه جایی توی همین مسیر در یک برههی زمانی من تمارین کتابی در زمینهی قانون جذب رو انجام دادم و شغل آزادی رو جذب کردم که من رو به نقطهای رسوند که روزی از روی غرور و تکبر بی حد و مرزم روبه پدرم کردم و گفتم:«پدر الان تو نقطهای هستم که توپ تکونم نمیده،خدا رو بنده نیستم انقد خوبم.»
این دیالوگم رو هیچوقت فراموش نکردم و بارها و بارها بهش فکر کردم.
طولی نکشید که اوضاع بهم ریخت.
تمارین رو رها کرده بودم.
درگیر مواد شده بودم.
اوضاع کاری بهم ریخت و مجبور شدم از اون کار خارج بشم.
بعد از ترک مواد و آغاز ورزش و بهبود افسردگیم لحظهای که با هزاران امید رفتم تهران که کار جدیدی رو شروع کنم،یک روز صبح که به قصد انجام دادن کارام از خونهی دوستم خارج شده بودم با پیام شکواییه روی موبایلم مواجه شدم.
وقتی متنشو گرفتم و خوندم متوجه شدم یه پرونده با 6 اتهام و کلاهبرداری 20و چند میلیارد تومانی بیخ گردنمه.
دنیا رو سرم خراب شد.
من یه دانشجوی جوون که یه خونواده ی کارمند داره و تا اونجا که مطلعه هیچوقت حقی از کسی نخورده حالا باید با یه غول بی شاخ و دم سروکله میزدم.
من بارها و بارها مجبور شدم قرض بگیرم به دادسرا برسم برای جوابگو بودن.
هیچکسی جز خدا برام نمونده بود.
نه توان وکیل گرفتن داشتم نه علم حقوقی.
وکیل شکات با من از قبل آشنا بود.
اولین کسی بود که بهم کمک کرد لایحهی دفاعیهم رو بنویسم.
بعد از اون خواهرزادهی بهترین دوستم که دانشجوی حقوق بود هرلحظه بهم اطلاعات داد و راهنماییم کرد.
بازپرس پرونده به شدت مرد خوب و عادلی از آب در اومد و من حتی اون موقع هم با اینکه میفهمیدم اینها دستان خداوند هستند شیوهی سازوکار رو به اندازهی الآن درک نمیکردم و ایمان نداشتم..
سه سال از اون موضوع گذشت.
تو این سه سال یه رابطهی عاطفی داشتم که سال اولش مصادف با شروع تمام این اتفاقات بود و میشه گفت آرامترین سال رابطم بود.
از سال دوم به یه کابوس وحشتناک تبدیل شد.
بماند که نه عزت نفس و حرمتی برام موند نه تلاشهام برای کار نتیجه میداد و هرروز بیشتر غرق مشکلات مالی میشدم و نه دیگه آرامشی در اون رابطه وجود داشت.
حتی الان که دارم اینارو مینویسم شغلی ندارم و تصمیم گرفتیم با دوس دخترم یه تایمی رو از هم فاصله داشته باشیم و در ارتباط نباشیم چون حالا اون دچار افسردگی شده.
اما اینم بگم این آدم تنها کسی بود که وقتی هیچکس در زندگیم نبود تجلی وجود خداوند و مهر و محبتش به من روی کره زمین بود و به همین خاطر ارزش زیادی برام داره و همچنان تلاش میکنم رابطمو به سلامتی برسونم.
اصلاً رابطهی من یکی از دلایل بهم ریختگیش مسائل مالیای هست که باهاشون همچنان مواجهم..
اما میخوام برسم به چند هفته پیش..
چندهفته پیش بعد از سه سال برای من احضاریهای اومد که شوک شدیدی بهم وارد کرد.
میدونستم باید برم و تمام نشانهها اینو میرسوندن که من کارم حله و تبرئه میشم از اتهامات.
خیلی اون لحظهی تبرئه شدنم رو تصور میکردم و واقعاً ذوق زده میشدم.
چندباری پیش خودم گفتم خدایا یعنی میشه یهو یه اتفاقی بیوفته بیان بگن تو تبرئه شدی دیگه نیازی نیست بری تهران و بری دادگاه.
این فکر چندباری تو ذهن من تکرار شد و چندباری به زبون اوردمش و تصورشم باعث ذوق کردنم میشد.
به طرز عجیبی یک هفته قبل از زمان دادگاهم با یه وکیل تو کافهی دوستم که همیشه اونجا قهوه میخورم هم صحبت شدم.
خیلی اتفاقی باهاش در میون گذاشتم و رندوم رفت توی سامانهی ابلاغ و دادنامه و قرارنهایی دادسرای منو دراورد نشونم داد و گفت پسر تو که پارسال تبرئه شدی و پروندت بسته شده و اصلا اون احضاریه یه اشتباه دفتری بوده فقط.
میخواستم اشک بریزم از شوق.
باورم نمیشد.
همین شد که ایمانم به طرز عجیبی تغییر کرد..
همین شد که تمام منابع و اطلاعاتمو کنار گذاشتم و توی این سایت موندمو هرروز و هرشب میام و ویدئوهای بیشتری میبینم تا بتونم باورهامو تغییر بدم.
خدا از راهی که ما تصورشم نمیکنیم مارو در آغوش میگیره.
امیدوارم به زودی بتونم دورههایی که میخوام رو بخرم و ازشون استفاده کنم.
سپاسگزارم از خداوند عزیزم که منو به اینجا هدایت کرد.
از خداوند قدرت و شجاعت تغییر باورها و زندگیم رو میخوام.
سپاسگزارم از استاد عزیز و بزرگوار بابت تمام وقت و ارزشی که برای مخاطبین و همراهانشون قائلند.
بهتون تبریک میگم بابت درسی که باید میگرفتید رو گرفتید به قول استاد عزیزم خداوند باهرکسی با شکلی که اون بندش متوجه بشه سخن میگه نه اینکه شما باید حتما عذاب میشدید نه ولی شاید اگر مسیر زندگیتون اینطوری نمیشد این حس ایمان وتوکلی که به خدا دارین رو نداشتین
قطعا راههای زیباتر و زندگی عالی در پیش رو دارین
بهتون افتخار میکنم که راه درست رو فهمیدین وتوش ثابت قدم هستین
پس شما آنها را نکشتید، و بلکه خدا آنها را کشت و تو نبودی که تیر انداختی، بلکه خدا تیر انداخت و خدا می خواست مؤمنان را آزمایش کند، آزمایش نیکوئی، و خدا شنوای دانائی است.
درهرکاری که توموفق میشی اعتبارش ازان خداست واون برات انجام داده
یادمه چندسال پیش که پدرم برشکست شدعلتش این بودکه مغرورشدوفکرکردکه همه ثروت روخودش جمع کرده چون من دریک خانواده ثروتمندبزرگ شدم وچندسال بعدش هم به رحمت خدارفت
بهدمیزانی که درمقابل خداوندمتواضع باشی به همون اندازه درمقابل غیرخداونددرجه بالایی داری وعزیزومحترم هستی وسرت بالاست
توایندچندسال تواتفاقات زندگیم ردپای خداوندرودیدم
مثل فروش مغازه پدرم که به صورت معجزه اسافروخته شدچون چندسال فروش نمیرفت وازجایی که فکرشونمیکردیم مستری اومدوبه بالاترین قیمت خرید
یامثلامعافیت سربازی من که هنوزهیچ کس باورش نمیشه من چطوری معاف شدم
چون وقتی تومسیردرست باشی خداوندکارهاروبرات انجام میده خدابهت مبگه چکارکنی توفقط حرکت کن ومهارت هاتوبالاببرخداتورواسون میکنه برای اسونی ها
نه این که توخونه بشینی وخداخداکنی وبگی خداهمه کارهاروبرات انجام میده نههه
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم و مریم شایسته نازنین
داشتم با خدا توی دلم حرف میزدم و ازش سوال پرسیدم که چی شد که اینجوری شد چی شد که یهو شرایط به سمت منفی تغییر جهت داد چی شد که اون ندای شاد و پر انرژی تبدیل شد به این ندایی که داره نزدیک میشه به یک فرد بی انگیزه که یه حسی بهم گفت برو فایل توحید عملی جلسه 10 که قبلا میخواستی گوش کنی رو بشین گوش کن. من گوش کردم به اون صدای درونم و توی این فایل پاسخ تمام سوال هامو گرفتم. من با گوش کردن به فایل های استاد و دوره هایی که از استاد خریدیم جرات اینو پیدا کردم که بعد از 4 سال درس خوندن شاگرد اول دانشگاه بودن و مهندس شدنم همه ی اونا رو کنار گذاشتم و رفتم دنبال شغلی که از بچگی رویاشو داشتم و قناد شدنم. من از بچگی عاشق کیک پختن و تزئین کردن بودم بعد از اینکه مدرک کارشناسی ام رو گرفتم کلاس رفتم و آموزش دیدم و بعدش شروع کردم به کیک درست کردن یه پیج هم زدم و عکس کیکامو میزاشتم از فامیل و دوست گرفته همه متعجب بودن که من دارم چه کیکایی درست میکنم با این تجربه کمی که دارم. یادمه اولین بار که میخواستم کیک تولد دوستمو درست کنم از شب قبل هی خدا خدا میکردم کیکم خوب بشه. همش به خدا میگفتم که کمکم کن کیکم جوری بشه که همه انگشت به دهان بمونند و همونم شد. اصلا دوستام باورشون نمیشد که من این کیک رو درست کردم. کم کم شروع کردم به کیک درست کردن و برای دایی ام که قهوه فروشی داشت کیک میزدم. بعد سفارش کیک تولد میگرفتم ولی دیگه به خودم مطمئن شده بودم فقط میگفتم خدایا بر امید تو میدونم خوب میشه. من دیگه اون اعتبار رو دادم به خودم گفتم منم که دارم این کیک های محشر رو درست میکنم. منم که کیک هام خوشمزست دارم و مشتری میگیرم. وقتی به خودم مغرور شدم تموم اون سفارشات رفت داییم گفت بازار خوب نیست نمیبرن دیگه نیار. اینطوری شد که دیگه مشتری نبود و من توی خونه بیکار بودم این بیکاری باعث شده بود من حس گندیدگی بکنم حس فاسد شدن به درد نخوردن بودن داشتم توی منجلاب پایین میرفتم و هر روز بی انگیزه تر میشدم و شروع کرده بودم به مقایسه کردن خودم با دیگران فلانی رو ببین از تو کوچیک تره سرکار میره مستقله تو هیچکاری نمیکنی و این روند ادامه دار شده بود و من حالم هر روز داشت بدتر میشد و حتی گوش کردن به فایل های استاد هم نمیتونستم حالمو خوب کنه تا اینکه برادرم دوره احساس لیاقت رو خرید و من با گوش کردن به جلسه اول این فایل فهمیدم وای من با مقایسه کردن خودم با دیگران دارم چه بلایی سر خودم میارم. سعی کردم با گوش کردم و عمل کردن به گفته های استاد حال خودمو خوب کنم. بعد تصمیم گرفتم که یه قدمی بردارم برای رویاهام کیک بپزم و ببرم کافه ها برای تست مدت ها برای انجامش مقاومت داشتم اما بلاخره رفتم من برای 14 تا کافه رفتم همه برخورد خیلی خوبی با من داشتند اما دریغ از یک تماس برای سفارش خیلی ناراحت شدم نا امید شدم اما میدونستم مشکل از باورهای خودمه ولی نمیدونستم چکار کنم. و بخاطر اینکه پاشنه ی ارشیل من کارکردن برای دیگران بود همش بهونه میاوردم عقب میکشیدم چون پدر من از بچگی توی گوشم خونده بود تو هیچ نیازی نداری که بخاطر پول کار کنی همین باعث شده بود من یه غروری داشته باشم و گارد شدید برای کار کردن برای دیگری تا اینکه جهان چک آخر رو به من زد و من دیگه هیچ دریافت پولی از پدرم نداشتم. با اینکه حمایت برادرم بود اما دیگه داشت بهم برمیخورد گفتم باید هر طوری شده برم سرکار برای خودم پول در بیارم توی دیوار دنبال کار میگشتم چندجایی پیام دادم ولی جواب ندادند تا اینکه یه جایی پیدا شد من رفتم مصاحبه بعد گفتند هفته آینده تماس بگیرید که امتحانی چند روز بیاین من زنگ زدم ولی جوابمو ندادند خیلی ناراحت شدم تا اینکه خدا هدایتم کرد به سمت این فایل و من ایراد خودمو پیدا کردم که چقدر راحت اون اعتبار رو به جای اینکه به خدا بدم داده بودم به خودم داده بودم و خدا چقدر راحت بهم نشون داد که تو هیچی نیستی این منم که کمکت میکنم کیک هات خوب بشن این منم که برات مشتری میفرستم. وسط این فایل که من به این حرفا داشتم گوش میکردم و هنوز این فایل تموم نشده بود از سر همون کار خودشون بهم زنگ زدن و گفتن از فردا بیا امتحانی سرکار. منم رفتم روز اول خیلی برام سخت بود و ذهنم به شدت تمرکزش رو گذاشته بود روی نا زیبایی ها تا من رو منصرف کنه چون ذهنم خیلی مقاومت داشتم که بخوام برای کسی کار کنم. اما من گفتم تو مجبوری که بیای تو باید به قول استاد یه ورودی مالی داشته باشه و قرار نیست تا ابد اینجا باشی خدا برای مسیرهای بهتر تو رو هدایت میکنه و من در 24 سالگی پا گذاشتم روی پاشنه و غروری که داشتم و الانم که این کامنت رو مینویسم دهمین روز کاری من هست و برخلاف تصورم حالم سرکار خیلی خوبه چون کاری که عاشقش هستم رو دارم انجام میدم و هر روز بخاطرش از خدای مهربانم سپاس گزارم.
استاد عزیزم من خیلی خیلی دوستتون دارم و خواستم بگم من و برادرم و مادرم 972 روزه که داریم با فایل های شما زندگی میکنیم و تقریبا با برادرم همه ی دوره های ارزشمند شما رو خریدیم. میدونم هنوز خیلی جای کار داریم اما همین که به این حال خوب رسیدیم همین که سعی میکنیم به این جهان جوری دیگه ای نگاه کنیم، اینکه هر روز یه قدم به خودمون به خدایی که میپرستیم نزدیک تر میشم خودش باعث میشه نعمت های بیشتری وارد زندگیمون بشه.
استاد عزیزم و مریم نازنینم سپاس گزار شما و خدای مهربانم هست بابت تمام این آگاهی ها.
بعد اینکه فایلهای توحیدی رو گوش میدادم وآموزشهای شما رو دنبال میکردم آرام آرام شرکهای درونم رو شناختم یکی حساب کردن روی دیگران و دیگری حساب کردن روی تلاشهام و باورسازیهام وکنترل ذهن بود که به لطف الهی وآموزشهای شما استاد عالیقدر اونها رو شناسایی کردم و اونها رو رفعش کردم .
اما باز شرکی درونم بود که جلوی شادیم رو میگرفت ونمیزاشت همش شاد یا امیدوار باشم و گاها بهم حس منفی میداد ومن نمیدونستم چیه ؟
اما به لطف الهی دیشب بهم الهام شد و خاستم اینجا به اشتراک بزارم و اون اینکه از وقتی من بااهرم رنج ولذت آشناشدم و اومدم برای خواسته ام در اول حرکتم اون رو انجامش بدم که محرکم باشه برای استمرار وتلاش بیشتر .
اومدم درقسمت لذتها رسیدن به خواسته رو ربط دادم به یه سری لذتها و… و نرسیدن به خواسته رو ربط دادم به رنج و درد و .. وآخرش خودکشی .
تا اینجوری محرکم بشه وپیازداغش رو زیادتر کردم ونزدیک به 20 روز تکرار میکردم و اتفاقا محرک خوبی بود و من شبانه روزی بدای رسیدن به خواسته ام تلاش میکردم و مرتب از خدا کمک میخاستم و خداوند بهم خیلی کمک کرد و خیلی روی باورهام کارکردم و اتفاقا نشونه هم دیدم و اتفاقات خوب هم میافتاد .
اما همچنان تومسیر انگار یه نیرویی میخاست بهم حس نومیدی بده ومن میگفتم این شیطانه . ودرجواب شیطان میگفتم برای چی میخای منو منصرف کنی من تلاشم رو میکنم و به خاسته ام میرسم اگه نرسیده ام آخرش خودکشی .
بالاخره به قول آقای ترامپ گرینه نظامی روی میز ماهست اول مذاکره باایران و تسلیم ایران یا گزینه نظامی .
واین جمله همش تو ذهنم بود خوب نشد آخرش خودکشی . تا رنج ذهنم زیاد بشه و تلاشم رو ادامه بدم .
تااینکه توی عقل کل کامنتهای دوستان رومیخوندم میگفتند بعد یه مدت که تلاشها داره خسته کننده میشه رهاش کن و من هرچه قدر خاستم این کار روبکنم نمیتونستم .
انگار استرس میگرفتم . تا اینکه یک فایلی که جدیدا گذاشتید و مصاحبه شما با آقای عرشیانفر بود که شما به آقای عرشیانفر گفتید که علت ابنکه نتیجه های دبگه میومد اما مالی نیومد علتش این بود که شما همش میگفتید ثروت مخل آرامشه .
چندباری اون فایل رو گوش دادم . یادم اومد من همش میگفتم یا به خواسته ام میرسم و آرامش و راحتی رو تجربه میکنم با نرسیدم تهش خودکشی واین رو یکسال پیش دراهرم رنج ولذت نوشتم و بارها تکرار کردم ومیکنم .
اما دیشب متوجه شدم این خودش شرکه .
که من روی عامل بیرونی مثل رسیدن به خواسته حساب باز کردم که اگه بهش برسم آرامش و اگه نرسم بدبختی روتجربه میکنم .
درحالیکه این آرامش هست که باعث رسیدن به خواسته میشه وآرامش همون نزدیکتر شدن ارتباطم باخداست که هرچه باورهاز شرک آلود رو از وجودم پاک کنم به توحید به خدایم نزدیک میشم و آرامش میگیرم وتکاملی بیشتر مبشه .وشد
الا به ذکرالله تطمن القلوب
یادم اومد که من روزی که تسلیم خدا شدم و از دست وپا زدنهام نامید شدم خدا منو هدایت کرد به سایت استاد …. واستاد….. والان سایت شما استاد عزیزم .
الان چی شده که من خدام رو که تو جهل وتاریکی منو به سمت روشنایی آورد و بهم انرژی داد وامید داد وقدرت برای حرکت داد رو فراموش کردم و آرامشم رو رسیدن به خواسته ام میدونستم .
من تو این یکسال آخر هر سری با شناسایی باورهای شرک آلود و کارکردن روی باورهای توحیدیم آرامشم هر سری بیشتر شده چون خدا منبع آرامشه .
و باتمام وجودم اعتبار قدرت وآرامشم رو به خدا میدم نه دیگران ونه خودم و نه رسیدن به خواسته هام .که اینها یعنی برای خدا هبو آوردن هست .که واقعن خجالت آوره .وشرم آور.
خوبه خدا انسان نیست وگرنه رومون میشد به سمتش برگردیم
وگرچه شما مرتبا درفایلهاتون میگفتید اما درک نمیکردم و فکر نمیکردم اینم شرک باشه .
الان آرامش عجیبی دارم و خواسته ام رو میسپارم به خدا که در زمان ومکان مناسب بهم بده . شد شد . نشدهم نشد . مهم خداست که هرلحظه داره بامن صحبت میکنه ومن کافیه آروم باشم تاصداش رو بشنوم .
الا خانم فاطمه حمامی بچه کاشان همون خانومی که آقای رونالدو وقتی میاد ایران تابلوی نقاشیش رو خرید وباهاش عکس گرفت.
اگه میگفت اگه سالم بشم وسلامت بشم آرامش دارم و موفقم واگه نشم هیچی .
نگفت من معلولم و به درد هیچ کاری نمیخورم و خرجم رو بهزیستی میده. اما چه آرامشی درونش بود که باانگشت پاش و باوجود بیماری اش نقاشیهای زیبایی میکشید و بااینکه هیچ کس نقاشیش رو نمیخرید ادامه داد و روزی بزرگترین فوتبالیست دنیا میاد و باهاش ملاقات میکنه ونقاشیش رو میخره وبه شهرت میرسه و …
پس خواسته باعث آرامش اون نشد چون کسی نبود نقاشیش رو بخره واصلا کسی اون رونمیشناخت . بلکه اون امید وارنباط باخدای درونش اون رو به خواسته اش رسوند .
اول سپاسگزار خداهستم که منو به این مسیر هدایت کرد و بعد شما استاد عزیز که بافایلهای توحیدی و آموزشهای بی بدلیلتان به شرکهای درونم پی بردم و کم کم دارم میفهمم توحید یعنی چی ؟ آرامش یعنی چی؟ارتباط باخدا یعنی چی ؟
خاستم ازت تشکر کنم بخاطر تک تک کلماتی که بر زبان میاری خدا شاهده دقیقا با تمام وجودم تک تک حرفاتو درک میکنم باهاشون روز شب زندگی میکنم خیلی احساسم خوب میشه حرفاتو میشنوم آروم میشم …
دقیقا من هر وقت روی کسی حساب کردم که برام کاری انجام بده محو شده اصلا انجام نشده و اگه هم انجام شده با منت بوده
هر وقت به رب تکیه کردم و فرمان زندگیم دسش دادم کارام راحت پیش رفته شرایط عالی شده حالم عالی شده
خدا شاهده از روزی که به خداوند تکیه کردم با نکات این فایل گوش کردن از در دیوار برام آرامش سلامتی خوشبختی شادی میاد محبت میاد همه چی
استاد وقتی پام کج میذارم در گوشی محکمی بهم میزنه خدا دقیقا متوجه میشم مسیرم دارم اشتباه میرم نمیذاره خیلی طول بکشه تا متوجه بشم خیلی خیلی زود میفهمم و مسیر دارم اشتباه میرم برمیگردم
خدا انگاری تمام کارش ول کرده چسبیده به من هرچی ازش میخام هرکاری دارم هرکجا میخام برم دقیقا بهم میگه هدایتم میکنه میفهمم این جنس از صدا که درون قلبم بهم میگه هرچقدر متواضع باشیم در مقابل الله همه چی عالی میشه و راحت تر اتفاق میفتع بطور طبیعی …
استاد از روزی که متواضع شدم در مقابل خدا و همه چی رو بهش سپردم اولین اتفاقی که توسال جدید برام افتاد سرکار بودم مدیر شرکتی که داخلش مشغول به کار هستم زنگم زد گفت از فردا نیرو جدید استخدام کرده شرکت تو فقط 2ساعت در روز میری فقط سرکار میمونی بعد در اختیار خودتی بدون هیچ کار کردنی تازه حقوقم کم نشد هیچ اضافه هم شد یعنی من الان آزادی زمانی آزادی مکانی دارم و هدف بعدیم آزادی مالی هست و مطمعنم با توجه به اتفاقاتی که هرروز برام میفتع شرایط عالی و عالی تر داره میشه بزودی ازادی مالی هم اتفاق میفتع انشالله برام ….فقط روی خدا حساب باز کردم میخام یکتا پرست باشم ….تا روزی که زنده ام شکرگذاری کنم از تک تک نعمت ها و مهمترین چیزی که یاد گرفتم از قانون جهان و سخنان استاد عباسمنش…سعی میکنم پیاده کنم تو زندگیم ……در لحظه زندگی کردن لذت بردن از داشته هاست وپیش بینی نکردن است…
درود جناب استاد عزیز و گرامی جناب آقای عباس منش،بی نهایت از خدا سپاسگزارم که شما رو سر راه زندگی من گذاشت و باور کنین شب و روز صبح و ظهر فقط و فقط کلیپ های شما و ویس های شما رو گوش میکنم و میبینم،منم دقیقا تمام حرف هایی که شما میزنین رو از قبل هم دوست داشتم ولی نمیتونستم اجرا کنم ولی از دقتی با شما و سایت شما آشنا شدم دارم روی خودم کار میکنم که باورهامو تغییر بدم،بینهایت ازتون ممنون و سپاسگذارم
به نام خداوند مهربان
سلام خدمت استاد جان
و خانم شایسته عزیز
یه کاری برام جور شد ویه مدتی کار کردم
وصاحب کاره میگفت این کارو بلد
اون کارو بلدی میگفتم بله همه کار بلدم
دیگه شد که پیس همه میگفتم من من خودم
من همه کاری بلدم وتمام امتیاز به خودم میدادم
وغرور آمد از خدا غافل شدم
وخدا هم جوری ارام ارام
جوری که من متوجه نشدم وبه خودم آمدم دیدم دیگه سر کار نمیرم
اوایل همه رو اعتبارش برا خدا بود وهمش از خدا میخواستم که کارها رو پیش ببره
و واقعا به طور معجزه آسایی کارها روان وساده پیش میرفت
تا این که شد خودم وتمام شد
امیدوارم که مثل من در دام خودم خودم نیفتین
و همیشه فقط خدا باشه همه کاره ما
و گر نه تهش نابودی وتمام شدنه
به امید توفیق روز افزون ثروت سلامتی آرامش برای تمامی عزیزان عباس منشی
در پناه حق
به نام خداوند جان و دل
سلام خداجونم میدونم از صبح چندین و چندین بار باهات سلام و احوالپرسی کردم و ازت همه چیز خواستم مرسی که با اینکه قرار بر این بود که مثل روند هر روز به فایل های دوازده قدم رسیدگی کنیم ولی بهم گفتی برو فایل توحیدی را گوش بده و نکته برداری کن خدا جونم ازت سپاسگزارم که استاد عباس منش را سر راهم قرار دادی خدایا خیلی تو وضعیت سختی هستم و گاهی به شوهرم فشار میارم ولی بازم تو کمکم میکنید مثل الان که گفتی این فایل به جای دوازده قدم گوش بده راستی خداجونم میدونم که هرچی دارم از تو دارم حتی این گوشی هوشمند و اینترنت و سوادی که دارم تا بتونم تایپ کنم خداجونم سپاسگزارم که بهم نی نوازی یاد دادی و داری هی کمک میکنی تا تکمیل تر بشم خدایا مرسی که تو همه سالهای گذشته پول پیش خونمو بهم دادی الان که موقع اساس کشی و جابجایی باز هم نجواهای شیطانی شروع شده که من پناه میبرم به تو از سر هرشیطانی یادم اومد که من پنج سال هست مستاجر هستم و تو هر سال پول پیش را برامون جور کردی هرماه به موقع کرایه خونه را پرداخت کردی برامون پس چرا آنقدر نگران هستم البته من نگرانیم کمتره و شوهرم خیلی نگران دعا میکنم که ایشونم هدایت بشه و به آرامش برسه سپاسگزارم بابت خانه ای که بهمون دادی و به راحتی توش زندگی میکنیم و بابت همه چیز سپاسگزارم خدایا من در مقابل تو ودرمقابل علم تو هیچ ونادان هستم پس خدایا لطفاً کمک کن و هدایتم کن و راه درست را بهم نشان بده خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزو گرامی خواستم تشکر کنم از فایل های ت وحید عملی که روی سایت هست خیلی خیلی عالی هستن وپرمحتوا من دوره روانشناسی ثروت یک رو گرفتم ولی مرتب برمیگردم توی سایت و فایل توحیدی گوش میدم خیلی بهم ارامش میدن ممنونم از شما که ما رو با خدا اشنا کردین ان شاالله به شناخت کامل برسیم
بنام خداوند مهربان
با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوستان عزیز و اعضای محترم سایت.
من یه پسر 25 ساله بندرعباسی هستم که چند سالی هست به لطف خدا و از طریق پدرم در مسیر آگاهی حرکت میکنم.
میلیونها میلیون عقیده و اطلاعات متفاوت از هر جهتی به من در این مسیر رسیده.
اینم بگم که در ابتدا هدف اصلی من از پیگیری این موضوعات رسیدن به پول و ثروت بود و حتی هنوزم فکرم گاهاً درگیر مسئلهی اشتغال و پول میشه اما دیگه نه به اون صورتی که باعث عذاب و آزارم باشه مثل قبل.
یه جایی توی همین مسیر در یک برههی زمانی من تمارین کتابی در زمینهی قانون جذب رو انجام دادم و شغل آزادی رو جذب کردم که من رو به نقطهای رسوند که روزی از روی غرور و تکبر بی حد و مرزم روبه پدرم کردم و گفتم:«پدر الان تو نقطهای هستم که توپ تکونم نمیده،خدا رو بنده نیستم انقد خوبم.»
این دیالوگم رو هیچوقت فراموش نکردم و بارها و بارها بهش فکر کردم.
طولی نکشید که اوضاع بهم ریخت.
تمارین رو رها کرده بودم.
درگیر مواد شده بودم.
اوضاع کاری بهم ریخت و مجبور شدم از اون کار خارج بشم.
بعد از ترک مواد و آغاز ورزش و بهبود افسردگیم لحظهای که با هزاران امید رفتم تهران که کار جدیدی رو شروع کنم،یک روز صبح که به قصد انجام دادن کارام از خونهی دوستم خارج شده بودم با پیام شکواییه روی موبایلم مواجه شدم.
وقتی متنشو گرفتم و خوندم متوجه شدم یه پرونده با 6 اتهام و کلاهبرداری 20و چند میلیارد تومانی بیخ گردنمه.
دنیا رو سرم خراب شد.
من یه دانشجوی جوون که یه خونواده ی کارمند داره و تا اونجا که مطلعه هیچوقت حقی از کسی نخورده حالا باید با یه غول بی شاخ و دم سروکله میزدم.
من بارها و بارها مجبور شدم قرض بگیرم به دادسرا برسم برای جوابگو بودن.
هیچکسی جز خدا برام نمونده بود.
نه توان وکیل گرفتن داشتم نه علم حقوقی.
وکیل شکات با من از قبل آشنا بود.
اولین کسی بود که بهم کمک کرد لایحهی دفاعیهم رو بنویسم.
بعد از اون خواهرزادهی بهترین دوستم که دانشجوی حقوق بود هرلحظه بهم اطلاعات داد و راهنماییم کرد.
بازپرس پرونده به شدت مرد خوب و عادلی از آب در اومد و من حتی اون موقع هم با اینکه میفهمیدم اینها دستان خداوند هستند شیوهی سازوکار رو به اندازهی الآن درک نمیکردم و ایمان نداشتم..
سه سال از اون موضوع گذشت.
تو این سه سال یه رابطهی عاطفی داشتم که سال اولش مصادف با شروع تمام این اتفاقات بود و میشه گفت آرامترین سال رابطم بود.
از سال دوم به یه کابوس وحشتناک تبدیل شد.
بماند که نه عزت نفس و حرمتی برام موند نه تلاشهام برای کار نتیجه میداد و هرروز بیشتر غرق مشکلات مالی میشدم و نه دیگه آرامشی در اون رابطه وجود داشت.
حتی الان که دارم اینارو مینویسم شغلی ندارم و تصمیم گرفتیم با دوس دخترم یه تایمی رو از هم فاصله داشته باشیم و در ارتباط نباشیم چون حالا اون دچار افسردگی شده.
اما اینم بگم این آدم تنها کسی بود که وقتی هیچکس در زندگیم نبود تجلی وجود خداوند و مهر و محبتش به من روی کره زمین بود و به همین خاطر ارزش زیادی برام داره و همچنان تلاش میکنم رابطمو به سلامتی برسونم.
اصلاً رابطهی من یکی از دلایل بهم ریختگیش مسائل مالیای هست که باهاشون همچنان مواجهم..
اما میخوام برسم به چند هفته پیش..
چندهفته پیش بعد از سه سال برای من احضاریهای اومد که شوک شدیدی بهم وارد کرد.
میدونستم باید برم و تمام نشانهها اینو میرسوندن که من کارم حله و تبرئه میشم از اتهامات.
خیلی اون لحظهی تبرئه شدنم رو تصور میکردم و واقعاً ذوق زده میشدم.
چندباری پیش خودم گفتم خدایا یعنی میشه یهو یه اتفاقی بیوفته بیان بگن تو تبرئه شدی دیگه نیازی نیست بری تهران و بری دادگاه.
این فکر چندباری تو ذهن من تکرار شد و چندباری به زبون اوردمش و تصورشم باعث ذوق کردنم میشد.
به طرز عجیبی یک هفته قبل از زمان دادگاهم با یه وکیل تو کافهی دوستم که همیشه اونجا قهوه میخورم هم صحبت شدم.
خیلی اتفاقی باهاش در میون گذاشتم و رندوم رفت توی سامانهی ابلاغ و دادنامه و قرارنهایی دادسرای منو دراورد نشونم داد و گفت پسر تو که پارسال تبرئه شدی و پروندت بسته شده و اصلا اون احضاریه یه اشتباه دفتری بوده فقط.
میخواستم اشک بریزم از شوق.
باورم نمیشد.
همین شد که ایمانم به طرز عجیبی تغییر کرد..
همین شد که تمام منابع و اطلاعاتمو کنار گذاشتم و توی این سایت موندمو هرروز و هرشب میام و ویدئوهای بیشتری میبینم تا بتونم باورهامو تغییر بدم.
خدا از راهی که ما تصورشم نمیکنیم مارو در آغوش میگیره.
امیدوارم به زودی بتونم دورههایی که میخوام رو بخرم و ازشون استفاده کنم.
سپاسگزارم از خداوند عزیزم که منو به اینجا هدایت کرد.
از خداوند قدرت و شجاعت تغییر باورها و زندگیم رو میخوام.
سپاسگزارم از استاد عزیز و بزرگوار بابت تمام وقت و ارزشی که برای مخاطبین و همراهانشون قائلند.
در پناه حق
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جانم
سلام خدمت علی آقای عزیز ودوست داشتنی
هدایت خدا بود که براتون بنویسم:
چه داستان جالبی وپراتفاقات رنگ وبرنگ برامون نوشتی
بهتون تبریک میگم بابت درسی که باید میگرفتید رو گرفتید به قول استاد عزیزم خداوند باهرکسی با شکلی که اون بندش متوجه بشه سخن میگه نه اینکه شما باید حتما عذاب میشدید نه ولی شاید اگر مسیر زندگیتون اینطوری نمیشد این حس ایمان وتوکلی که به خدا دارین رو نداشتین
قطعا راههای زیباتر و زندگی عالی در پیش رو دارین
بهتون افتخار میکنم که راه درست رو فهمیدین وتوش ثابت قدم هستین
امیدوارمون همه ی ما زود مغرور نشیم
درپناه الله مهربان باشیم
به نام االله هدایتگر
سلام دوستان
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللهَ رَمَىٰ ۚ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
ـــــــــــــــ
«همه کارها در دست خدا است»
پس شما آنها را نکشتید، و بلکه خدا آنها را کشت و تو نبودی که تیر انداختی، بلکه خدا تیر انداخت و خدا می خواست مؤمنان را آزمایش کند، آزمایش نیکوئی، و خدا شنوای دانائی است.
(سوره الانفال، آیه 17)
خداخودت بگوچی بنویسم تومیدونی من نمیدونم توهدایتم کن تودانایی توعلیمی توبصیری تواگاهی
درهرکاری که توموفق میشی اعتبارش ازان خداست واون برات انجام داده
یادمه چندسال پیش که پدرم برشکست شدعلتش این بودکه مغرورشدوفکرکردکه همه ثروت روخودش جمع کرده چون من دریک خانواده ثروتمندبزرگ شدم وچندسال بعدش هم به رحمت خدارفت
بهدمیزانی که درمقابل خداوندمتواضع باشی به همون اندازه درمقابل غیرخداونددرجه بالایی داری وعزیزومحترم هستی وسرت بالاست
توایندچندسال تواتفاقات زندگیم ردپای خداوندرودیدم
مثل فروش مغازه پدرم که به صورت معجزه اسافروخته شدچون چندسال فروش نمیرفت وازجایی که فکرشونمیکردیم مستری اومدوبه بالاترین قیمت خرید
یامثلامعافیت سربازی من که هنوزهیچ کس باورش نمیشه من چطوری معاف شدم
چون وقتی تومسیردرست باشی خداوندکارهاروبرات انجام میده خدابهت مبگه چکارکنی توفقط حرکت کن ومهارت هاتوبالاببرخداتورواسون میکنه برای اسونی ها
نه این که توخونه بشینی وخداخداکنی وبگی خداهمه کارهاروبرات انجام میده نههه
تواقدام کن تلاش کن خداهدایتت میکنه به مسبرهای بهتروایده های الهامی روبهت میگه
هروقت روی دیگران حساب کردم ضربه های شدیدی خوردم وفکرکردم اون ادم رزق وروزی من رومیده ودیدم هیچ پولی به من نرسیدچون حساب کرده بودم رواون فردتوکسبوکارم
زمانی که تسلیم شدم واحساس عجزکردم درمقابل خداوندخدامن روبه این سایت هدایت کردوخوشبختی وسعادت روبه من هدیه داد
ازبچگی دوست داشتم خیلی ثروتمندبشم وبه ثروت کم قانع نبودم واگرکسی ازم میپرسیدچقدرمیخوای پولداربشی میگقتم هرچی بیشتربهتر
بایددرتمام تصمیمات زندگیم ازکوچکترین وبزرگترینش ازخداوندهدایت بخوام
خداهمیشه هست ودرحال هدایت همه موجوداته
هروفت کارهاموبه خدامیسپارم احساس ارامش دارم وهروقت روی خودم حساب مبکنم احساس بدی دارم
خدایاکمکم کن که یادم باشه که هرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسیده
خدایاهدایتم کن
خدایاتوحیدرودردل من جاری کن
الهی امین
شادوموفق وتوحیدی باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم و مریم شایسته نازنین
داشتم با خدا توی دلم حرف میزدم و ازش سوال پرسیدم که چی شد که اینجوری شد چی شد که یهو شرایط به سمت منفی تغییر جهت داد چی شد که اون ندای شاد و پر انرژی تبدیل شد به این ندایی که داره نزدیک میشه به یک فرد بی انگیزه که یه حسی بهم گفت برو فایل توحید عملی جلسه 10 که قبلا میخواستی گوش کنی رو بشین گوش کن. من گوش کردم به اون صدای درونم و توی این فایل پاسخ تمام سوال هامو گرفتم. من با گوش کردن به فایل های استاد و دوره هایی که از استاد خریدیم جرات اینو پیدا کردم که بعد از 4 سال درس خوندن شاگرد اول دانشگاه بودن و مهندس شدنم همه ی اونا رو کنار گذاشتم و رفتم دنبال شغلی که از بچگی رویاشو داشتم و قناد شدنم. من از بچگی عاشق کیک پختن و تزئین کردن بودم بعد از اینکه مدرک کارشناسی ام رو گرفتم کلاس رفتم و آموزش دیدم و بعدش شروع کردم به کیک درست کردن یه پیج هم زدم و عکس کیکامو میزاشتم از فامیل و دوست گرفته همه متعجب بودن که من دارم چه کیکایی درست میکنم با این تجربه کمی که دارم. یادمه اولین بار که میخواستم کیک تولد دوستمو درست کنم از شب قبل هی خدا خدا میکردم کیکم خوب بشه. همش به خدا میگفتم که کمکم کن کیکم جوری بشه که همه انگشت به دهان بمونند و همونم شد. اصلا دوستام باورشون نمیشد که من این کیک رو درست کردم. کم کم شروع کردم به کیک درست کردن و برای دایی ام که قهوه فروشی داشت کیک میزدم. بعد سفارش کیک تولد میگرفتم ولی دیگه به خودم مطمئن شده بودم فقط میگفتم خدایا بر امید تو میدونم خوب میشه. من دیگه اون اعتبار رو دادم به خودم گفتم منم که دارم این کیک های محشر رو درست میکنم. منم که کیک هام خوشمزست دارم و مشتری میگیرم. وقتی به خودم مغرور شدم تموم اون سفارشات رفت داییم گفت بازار خوب نیست نمیبرن دیگه نیار. اینطوری شد که دیگه مشتری نبود و من توی خونه بیکار بودم این بیکاری باعث شده بود من حس گندیدگی بکنم حس فاسد شدن به درد نخوردن بودن داشتم توی منجلاب پایین میرفتم و هر روز بی انگیزه تر میشدم و شروع کرده بودم به مقایسه کردن خودم با دیگران فلانی رو ببین از تو کوچیک تره سرکار میره مستقله تو هیچکاری نمیکنی و این روند ادامه دار شده بود و من حالم هر روز داشت بدتر میشد و حتی گوش کردن به فایل های استاد هم نمیتونستم حالمو خوب کنه تا اینکه برادرم دوره احساس لیاقت رو خرید و من با گوش کردن به جلسه اول این فایل فهمیدم وای من با مقایسه کردن خودم با دیگران دارم چه بلایی سر خودم میارم. سعی کردم با گوش کردم و عمل کردن به گفته های استاد حال خودمو خوب کنم. بعد تصمیم گرفتم که یه قدمی بردارم برای رویاهام کیک بپزم و ببرم کافه ها برای تست مدت ها برای انجامش مقاومت داشتم اما بلاخره رفتم من برای 14 تا کافه رفتم همه برخورد خیلی خوبی با من داشتند اما دریغ از یک تماس برای سفارش خیلی ناراحت شدم نا امید شدم اما میدونستم مشکل از باورهای خودمه ولی نمیدونستم چکار کنم. و بخاطر اینکه پاشنه ی ارشیل من کارکردن برای دیگران بود همش بهونه میاوردم عقب میکشیدم چون پدر من از بچگی توی گوشم خونده بود تو هیچ نیازی نداری که بخاطر پول کار کنی همین باعث شده بود من یه غروری داشته باشم و گارد شدید برای کار کردن برای دیگری تا اینکه جهان چک آخر رو به من زد و من دیگه هیچ دریافت پولی از پدرم نداشتم. با اینکه حمایت برادرم بود اما دیگه داشت بهم برمیخورد گفتم باید هر طوری شده برم سرکار برای خودم پول در بیارم توی دیوار دنبال کار میگشتم چندجایی پیام دادم ولی جواب ندادند تا اینکه یه جایی پیدا شد من رفتم مصاحبه بعد گفتند هفته آینده تماس بگیرید که امتحانی چند روز بیاین من زنگ زدم ولی جوابمو ندادند خیلی ناراحت شدم تا اینکه خدا هدایتم کرد به سمت این فایل و من ایراد خودمو پیدا کردم که چقدر راحت اون اعتبار رو به جای اینکه به خدا بدم داده بودم به خودم داده بودم و خدا چقدر راحت بهم نشون داد که تو هیچی نیستی این منم که کمکت میکنم کیک هات خوب بشن این منم که برات مشتری میفرستم. وسط این فایل که من به این حرفا داشتم گوش میکردم و هنوز این فایل تموم نشده بود از سر همون کار خودشون بهم زنگ زدن و گفتن از فردا بیا امتحانی سرکار. منم رفتم روز اول خیلی برام سخت بود و ذهنم به شدت تمرکزش رو گذاشته بود روی نا زیبایی ها تا من رو منصرف کنه چون ذهنم خیلی مقاومت داشتم که بخوام برای کسی کار کنم. اما من گفتم تو مجبوری که بیای تو باید به قول استاد یه ورودی مالی داشته باشه و قرار نیست تا ابد اینجا باشی خدا برای مسیرهای بهتر تو رو هدایت میکنه و من در 24 سالگی پا گذاشتم روی پاشنه و غروری که داشتم و الانم که این کامنت رو مینویسم دهمین روز کاری من هست و برخلاف تصورم حالم سرکار خیلی خوبه چون کاری که عاشقش هستم رو دارم انجام میدم و هر روز بخاطرش از خدای مهربانم سپاس گزارم.
استاد عزیزم من خیلی خیلی دوستتون دارم و خواستم بگم من و برادرم و مادرم 972 روزه که داریم با فایل های شما زندگی میکنیم و تقریبا با برادرم همه ی دوره های ارزشمند شما رو خریدیم. میدونم هنوز خیلی جای کار داریم اما همین که به این حال خوب رسیدیم همین که سعی میکنیم به این جهان جوری دیگه ای نگاه کنیم، اینکه هر روز یه قدم به خودمون به خدایی که میپرستیم نزدیک تر میشم خودش باعث میشه نعمت های بیشتری وارد زندگیمون بشه.
استاد عزیزم و مریم نازنینم سپاس گزار شما و خدای مهربانم هست بابت تمام این آگاهی ها.
سلام به استاد عزیزم ومریم بانو
ندای عزیزم قشنگم بهت تبریک میگم بخاطر شغلی که همیشه دوستش داشتی وبهش رسیدی
انقدر خدا مهربون وبخشنده هست تا ما استغفار میکنیم و احساس عجز وناتوانی میکنیم جلوش سریع دستمون رو میگیره
عزیزدلم خیلی خوشحال شدم بابت هم خواندن کامنت زیبات وهم رسیدنت به آرزوت
حتما به جایگاه های بالاتری میرسی چون پشتت خدا هست
برات ازپروردگارجهانیان بهترینهارو خواستارم
درپناه الله مهربان باشیم.
سلام دوست خوبم.
بسیار برام آموزنده و زیبا بود
و تلاش شما که همش دنبال این بودین که افراد خودتون رو پیدا کنید و خداروشکر تونستید نتیجه بگیرید!
ایشالا به موفقیت های بزرگی برید و الهام بخش ما بشید
مهمترین قسمت کار،حفظ و رشد ایمانه
سلام بر استاد عزیزم
روی خواسته حساب باز کردن
بعد اینکه فایلهای توحیدی رو گوش میدادم وآموزشهای شما رو دنبال میکردم آرام آرام شرکهای درونم رو شناختم یکی حساب کردن روی دیگران و دیگری حساب کردن روی تلاشهام و باورسازیهام وکنترل ذهن بود که به لطف الهی وآموزشهای شما استاد عالیقدر اونها رو شناسایی کردم و اونها رو رفعش کردم .
اما باز شرکی درونم بود که جلوی شادیم رو میگرفت ونمیزاشت همش شاد یا امیدوار باشم و گاها بهم حس منفی میداد ومن نمیدونستم چیه ؟
اما به لطف الهی دیشب بهم الهام شد و خاستم اینجا به اشتراک بزارم و اون اینکه از وقتی من بااهرم رنج ولذت آشناشدم و اومدم برای خواسته ام در اول حرکتم اون رو انجامش بدم که محرکم باشه برای استمرار وتلاش بیشتر .
اومدم درقسمت لذتها رسیدن به خواسته رو ربط دادم به یه سری لذتها و… و نرسیدن به خواسته رو ربط دادم به رنج و درد و .. وآخرش خودکشی .
تا اینجوری محرکم بشه وپیازداغش رو زیادتر کردم ونزدیک به 20 روز تکرار میکردم و اتفاقا محرک خوبی بود و من شبانه روزی بدای رسیدن به خواسته ام تلاش میکردم و مرتب از خدا کمک میخاستم و خداوند بهم خیلی کمک کرد و خیلی روی باورهام کارکردم و اتفاقا نشونه هم دیدم و اتفاقات خوب هم میافتاد .
اما همچنان تومسیر انگار یه نیرویی میخاست بهم حس نومیدی بده ومن میگفتم این شیطانه . ودرجواب شیطان میگفتم برای چی میخای منو منصرف کنی من تلاشم رو میکنم و به خاسته ام میرسم اگه نرسیده ام آخرش خودکشی .
بالاخره به قول آقای ترامپ گرینه نظامی روی میز ماهست اول مذاکره باایران و تسلیم ایران یا گزینه نظامی .
واین جمله همش تو ذهنم بود خوب نشد آخرش خودکشی . تا رنج ذهنم زیاد بشه و تلاشم رو ادامه بدم .
تااینکه توی عقل کل کامنتهای دوستان رومیخوندم میگفتند بعد یه مدت که تلاشها داره خسته کننده میشه رهاش کن و من هرچه قدر خاستم این کار روبکنم نمیتونستم .
انگار استرس میگرفتم . تا اینکه یک فایلی که جدیدا گذاشتید و مصاحبه شما با آقای عرشیانفر بود که شما به آقای عرشیانفر گفتید که علت ابنکه نتیجه های دبگه میومد اما مالی نیومد علتش این بود که شما همش میگفتید ثروت مخل آرامشه .
چندباری اون فایل رو گوش دادم . یادم اومد من همش میگفتم یا به خواسته ام میرسم و آرامش و راحتی رو تجربه میکنم با نرسیدم تهش خودکشی واین رو یکسال پیش دراهرم رنج ولذت نوشتم و بارها تکرار کردم ومیکنم .
اما دیشب متوجه شدم این خودش شرکه .
که من روی عامل بیرونی مثل رسیدن به خواسته حساب باز کردم که اگه بهش برسم آرامش و اگه نرسم بدبختی روتجربه میکنم .
درحالیکه این آرامش هست که باعث رسیدن به خواسته میشه وآرامش همون نزدیکتر شدن ارتباطم باخداست که هرچه باورهاز شرک آلود رو از وجودم پاک کنم به توحید به خدایم نزدیک میشم و آرامش میگیرم وتکاملی بیشتر مبشه .وشد
الا به ذکرالله تطمن القلوب
یادم اومد که من روزی که تسلیم خدا شدم و از دست وپا زدنهام نامید شدم خدا منو هدایت کرد به سایت استاد …. واستاد….. والان سایت شما استاد عزیزم .
الان چی شده که من خدام رو که تو جهل وتاریکی منو به سمت روشنایی آورد و بهم انرژی داد وامید داد وقدرت برای حرکت داد رو فراموش کردم و آرامشم رو رسیدن به خواسته ام میدونستم .
من تو این یکسال آخر هر سری با شناسایی باورهای شرک آلود و کارکردن روی باورهای توحیدیم آرامشم هر سری بیشتر شده چون خدا منبع آرامشه .
و باتمام وجودم اعتبار قدرت وآرامشم رو به خدا میدم نه دیگران ونه خودم و نه رسیدن به خواسته هام .که اینها یعنی برای خدا هبو آوردن هست .که واقعن خجالت آوره .وشرم آور.
خوبه خدا انسان نیست وگرنه رومون میشد به سمتش برگردیم
وگرچه شما مرتبا درفایلهاتون میگفتید اما درک نمیکردم و فکر نمیکردم اینم شرک باشه .
الان آرامش عجیبی دارم و خواسته ام رو میسپارم به خدا که در زمان ومکان مناسب بهم بده . شد شد . نشدهم نشد . مهم خداست که هرلحظه داره بامن صحبت میکنه ومن کافیه آروم باشم تاصداش رو بشنوم .
الا خانم فاطمه حمامی بچه کاشان همون خانومی که آقای رونالدو وقتی میاد ایران تابلوی نقاشیش رو خرید وباهاش عکس گرفت.
اگه میگفت اگه سالم بشم وسلامت بشم آرامش دارم و موفقم واگه نشم هیچی .
نگفت من معلولم و به درد هیچ کاری نمیخورم و خرجم رو بهزیستی میده. اما چه آرامشی درونش بود که باانگشت پاش و باوجود بیماری اش نقاشیهای زیبایی میکشید و بااینکه هیچ کس نقاشیش رو نمیخرید ادامه داد و روزی بزرگترین فوتبالیست دنیا میاد و باهاش ملاقات میکنه ونقاشیش رو میخره وبه شهرت میرسه و …
پس خواسته باعث آرامش اون نشد چون کسی نبود نقاشیش رو بخره واصلا کسی اون رونمیشناخت . بلکه اون امید وارنباط باخدای درونش اون رو به خواسته اش رسوند .
اول سپاسگزار خداهستم که منو به این مسیر هدایت کرد و بعد شما استاد عزیز که بافایلهای توحیدی و آموزشهای بی بدلیلتان به شرکهای درونم پی بردم و کم کم دارم میفهمم توحید یعنی چی ؟ آرامش یعنی چی؟ارتباط باخدا یعنی چی ؟
بی نهایت سپاسگزارم
به نام خداوندی که هرآنچه دارم ازآن اوست ومن درمقابا اوهیچم
سلام ودرودخدمت استاد عباسمنش عزیز
خداروشکر که میتونستم دراین سایت نوشته ی ازخودم به جابذارم
هنوز مونده تابه توحید واقعی برسم استاد
اما خداروشکر میکنم که تونستم یه ذره بهتر بشم برای همین یه ذره بهترشدنم شکرت خدا
قدرت تویی برای من
خدایا دلم میخواد فقط باتوباشم، نمیخوام توجه دیگران برام مهم باشه
استاد عزیزم چقد وقتی احساس میکنیم نیاز داریم ازبقیه محبت دریافت کنیم ازخدادور میشیم
یه باور مخرب،نیاز به توجه
خدای من توجه تورومیخوام
کمکم کن
اونقد قلبمو از نورخودت پر کن که هیچ نیازی به محبت بقیه نباشه
خدایامن عاشقتم
همه کاراروتوبرا من کردی
تو منو ازاون زندگی که نمیخواستم نجات دادی
تو ادم های خوب وبرام اوردی
تو منو به این سایت هدایت کردی
توکمکم کردی درمسیری که دوسدارم قدم بردارم
هرچی دارم ازآن توهست
من وبقیه هیچی نیستیم
هرخیری به من میرسه ازتوئه
من لایق بهترینها هستم
منبینهاییت ارزشمندم
من به همه ی خواسته هام میرسم
بهراحتی
سلام استاد عباس منش عزیز
خاستم ازت تشکر کنم بخاطر تک تک کلماتی که بر زبان میاری خدا شاهده دقیقا با تمام وجودم تک تک حرفاتو درک میکنم باهاشون روز شب زندگی میکنم خیلی احساسم خوب میشه حرفاتو میشنوم آروم میشم …
استاد عزیزم دقیقا حرفای این فایل میلیارد ها دلار ارزش داره
دقیقا من هر وقت روی کسی حساب کردم که برام کاری انجام بده محو شده اصلا انجام نشده و اگه هم انجام شده با منت بوده
هر وقت به رب تکیه کردم و فرمان زندگیم دسش دادم کارام راحت پیش رفته شرایط عالی شده حالم عالی شده
خدا شاهده از روزی که به خداوند تکیه کردم با نکات این فایل گوش کردن از در دیوار برام آرامش سلامتی خوشبختی شادی میاد محبت میاد همه چی
استاد وقتی پام کج میذارم در گوشی محکمی بهم میزنه خدا دقیقا متوجه میشم مسیرم دارم اشتباه میرم نمیذاره خیلی طول بکشه تا متوجه بشم خیلی خیلی زود میفهمم و مسیر دارم اشتباه میرم برمیگردم
خدا انگاری تمام کارش ول کرده چسبیده به من هرچی ازش میخام هرکاری دارم هرکجا میخام برم دقیقا بهم میگه هدایتم میکنه میفهمم این جنس از صدا که درون قلبم بهم میگه هرچقدر متواضع باشیم در مقابل الله همه چی عالی میشه و راحت تر اتفاق میفتع بطور طبیعی …
استاد از روزی که متواضع شدم در مقابل خدا و همه چی رو بهش سپردم اولین اتفاقی که توسال جدید برام افتاد سرکار بودم مدیر شرکتی که داخلش مشغول به کار هستم زنگم زد گفت از فردا نیرو جدید استخدام کرده شرکت تو فقط 2ساعت در روز میری فقط سرکار میمونی بعد در اختیار خودتی بدون هیچ کار کردنی تازه حقوقم کم نشد هیچ اضافه هم شد یعنی من الان آزادی زمانی آزادی مکانی دارم و هدف بعدیم آزادی مالی هست و مطمعنم با توجه به اتفاقاتی که هرروز برام میفتع شرایط عالی و عالی تر داره میشه بزودی ازادی مالی هم اتفاق میفتع انشالله برام ….فقط روی خدا حساب باز کردم میخام یکتا پرست باشم ….تا روزی که زنده ام شکرگذاری کنم از تک تک نعمت ها و مهمترین چیزی که یاد گرفتم از قانون جهان و سخنان استاد عباسمنش…سعی میکنم پیاده کنم تو زندگیم ……در لحظه زندگی کردن لذت بردن از داشته هاست وپیش بینی نکردن است…
تشکر از استاد عزیز و تمام اعضای خوب
ایاک نعبد و ایاک نستعین