توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 54

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 10
    421MB
    54 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 10
    52MB
    54 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1155 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    خدایا بزرگیت را شکر

    خدایا عظمتی که داری را شکر

    چند وقت بود حالم خوب بود

    فایل ها را با جون و دل گوش می دادم

    حرکت می کردم

    اقدام کرده بودم

    ولی ولی ولی

    از «««نتیجه و نتایج »»هیچ خبری نبود

    نتیجه به صفر رسیده بود

    یه چند دقیقه پیش با خدا خلوت کردم

    به خدا گفتم

    خدایا من دارم خوب پیش میرم ولی نتایجم صفره

    هدایتم کن

    من از تو هدایت میخواهم

    بهم گفت این فایل را بزار و گوش بده

    گوش کردم و بهم گفت

    «««من را فراموش کردی »»»»

    تو هر چی داری من بهت دادم

    تو چیزی از خودت نداری

    تو فایلها از بس به خودم گفته بودم که

    من می تونم

    من قوی هستم

    ووو

    این در ناخودآگاه من رفته بود که این من هستم که همه کار می کنم

    در صورتیکه خداوند هست که به من قدرت خلق را داده

    استغفرالله ربی و اتوب علیه

    خدایا خودت کمک کن تا ایمانم دائمی و همیشگی باشد و بماند

    من قدرت را از آدمها گرفته بودم

    ولی کی به من گفت

    همون خدایی که می پرستم

    خدایا تنها و تنها تو را می پرستم

    هرچی دارم از آن توست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 866 روز

    به نام الله یکتا

    اگر خدای من قدرتمنده و من رو در زمان مناسب و مکان درست به خواسته هام میرسونه پس چرا من اینقدر عجله دارم؟؟؟؟!!!

    چرا من اینقدر حرص میزنم، چرا من اینقدر به همه باج میدم،چرا من اینقدر میترسم از کمبودها و چرا من اینقدر نگرانم،چرا من اینقدر طمع میکنم و حسادت میورزم؟؟؟!!!!! و چرا اینقدر من من میکنم…

    همه چی توحیده ،اگر باور کنم که به خواسته هام میرسم که دیگه دنبال وام و چک و قرض کردن نمیرم…

    عجله ،یک شبه میخوایم به همه چی برسیم،یه فایل از استاد گوش میدیم فکر میکنیم که دیگه خب، اوکی شدیم بریم پول پارو کنیم و چون اون پول مد نظر نمیرسه دوباره مشرک میشیم و دنبال تبلیغ کردن و … میریم و فکر می‌کنیم اینجوری زودتر به خواسته هامون می‌رسیم و بعد دوباره اتفاق نمیافته و بعد به همه چی شک میکنیم و دوباره این قصه ادامه دارد.‌.

    انگار باید خواسته هامون رو به خدا بگیم طوریکه مطمئن باشیم اتفاق میافته اما چگونگیش و زمانش رو بهش نگیم…بریم و از مسیرش لذت ببریم، از داشته هامون از همون نعمتهای بیکران استفاده کنیم تا جا باز بشه برای خواسته هامون و بهشون نچسبیم…

    من این حرفها رو دارم به خودم میزنم منی که پر از شرکم و هر کلامی هم که اینجا مینویسم از خودشه وگرنه من هیچی نیستم.

    از خدا میخوام به من صبر بده تا در مسیر درست استقامت کنم و درک کنم که باید تکاملم طی بشه نه با طی شدن زمان بلکه با بزرگتر شدن ظرف وجودیم که بستگی به باورهای من داره که چقدر روی خداوند حساب کنم و وابسته نباشم و فقط به او دل ببندم و او را وکیل خودم قرار دهم و آرام باشم و زیپ دهنم رو بکشم…

    قسم به قلم و آنچه می‌نویسد که هر چی مینویسم از آن الله است و من هیچم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    محمد رستگارراد گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    میخوام یکی از تحربیات مشرک بودن و مغرور بودن رو اینجا بنویسم

    دو سال پیش من با خانومی اشنا شدم که خیلی به ایشون علاقه داشتم من پسری بودم و هنوز هم هستم که در برخورد با خانوما کمی خجالتی هستم من چون ایمان نداشتم به خداوند و اعتماد به نفس من پایین بود تصمیم گرفتم دوستم رو ببرم که بتونه رابطه بین من و اون خانوم رو جفت و جور کنه و متاسفانه روی اون دوستم حساب کردم متاسفانه اتفاقات ناجالبی افتاد و خودتون میتونید حدس بزنید که چی شد هنوزم که هنوزه یاد اون اتفاق من رو ازار میده این نتیجه شرک و بی ایمانی و عدم اعتماد به خداوند و تسلیم نجواهای شیطان شدنه

    امروز به این نتیجه رسیدم که تنها باید در این زمینه روی خداوند حساب کنی و بری جلو مهم نیست چه دستاوردی گیرت میاد ولی قطع به یقین نتیجه به نفع تو خواهد شد شاید حتی ظاهرش ناجالب باشه ولی وقتی روی خداوند حساب کنی و بری جلو اتفاقات در نهایت به نفع تو خواهد شد

    مورد بعدی در مورد غرور من هست وقتی من پشت ماشین میشینم همین که روی منطق خودم حساب میکنم و میگم منم که دارم رانندگی میکنم این دست فرمونه من به طرز وحشتناکی خطاهام زیاد میشه پشت فرمون ولی به محض این که میگم خدایا فقط روی تو حساب میکنم ماشین ها راه رو باز میکنن من برم ایده ها میاد که کدوم سمت برم چجوری برم با حداقل خطر

    در مجموع استاد عزیز میخواستم این کامنت رو بنویسم تا بگم که شرک و غرور در این دو مورد چه ضربه های محکمی به من زده

    به قول خودتون وقتی روی غیر خدا حساب میکنم هر چیزی غیر خدا چنان درگوشی های محکمی میخوریم که تا یک هفته نمیتونستیم از سر جامون پاشیم

    دوستتون دارم و امیدوارم که خداوند همیشه مارو به راه کسانی که به انها نعمت داده هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  4. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 982 روز

    به نام خالق و هدایتگر و روزی بخش هستی

    سلام خدمت استاد گرانقدر و مریم جاننن زوج دوست داشتنی و الگوی من وعاشقای واقعی

    امروز به یه چی برخوردم به یه احساس عجیب

    اینم بگم خداجون سپاسگزارم که حالا خیلی از احساسم و باورهام سر در میارم به موقعه و این و لطف کرمی دیگت هس که ارزانی ام داشتی

    امروز یکی ازم یه درخواستی کرد من زورم میومد انجام بدم و کمی گیجم کرده بود چه انتخابی کنم تقریبا ازم میخاست سفارشو پیشه یکی دیگه بکنم که کارش راه بیوفته من از یه طرف این باور داشتم که همواره خداهست و ازش درخواست هامو اجابت میکنه و و دیگه من از کسی درخواستی برای کاری یا چیزی نمیکردم

    و حالا زورم میومد من سختم بود درخواست سفارش کنم اون موقعه اون میگفت برای من انجام بده و من از خدا هدایت خواستم و اومدم توی سایت و اینجا و یادم اومد مدتیه درخواست ها تو جهم روی درخواست از بقیه هست میشه این کارو بکنی اون کارو بکنی بعد دوباره برام یاد اوری شد همیشه دل به تو ببندم و درخواست هامو بیارم پیشه خودت فقط نه توو و بابقیه باهم میدونم همه قدرت دسته تو هست و من از تو درخواست میکنم و راحت اجابت دونه دونه خواسته هامو میکنی من میدونم ربم همواره غذا عشق شادی حرکت هر چی که لازمم میشده به وقتشبهترین و فراوان برام میرسونده و بی نهایت سپاسگزارتم و اگه جاییم چیزی میخاستم نداشتم توش خیزیت که میشه و باید همواره خودمو بهتر بهتر کنم و زندگیمم بهتر بهتر بشه به لطفت رب مهربونم

    و دیگه خداجون ازت میخام همواره یادم بندازی هر چی دارم از ان توست حتی این فایل این همه سپاسگزاری پیشرفت و دونه دونه بوس و عشقی که تو قلبمه از بخشتدگی و لطف های بیکرانته بینهایت سپاسگزارم

    و میخام همواره پیشت من رو فروتن سپاسگزار و جز بندگان صالح و شایسته ات باشم

    برای همو میخام بندهاتو به خودت نزدیک تر بکنی و خوشبختی بیشتر داشته باشه و غرق در اگاهی و خوشبختی و ارامش باشیم

    مثال

    جمعه ایه رفتیم دهات قبلا از اینکه مادرم کسی یا شوهرم طرفداری کسیو بکنه بهش گوش بدن موقعه حرف زدن عصبانی میشدم و احساس کمبود احساس بی ارزشی میومد سراعم و من تو زهنم به صورت یه سوال در میومد و بعد از اونجا که تو رو داشتم یاده تو که منبع خوشبختی همواره عاشق و و پشتیبان منی دیگه ارامش میگرفتم و خیالمو راحت راحت میکردی ارامشو ارزانی ام میداشتی با اینکه اگه اون لحظه احساس کمبود میکردم و میرفتم خودم به طرف نشون بدم و باج بدم که طرف منو به ادم حساب کنه چقد خدارو شاکر و چه قدر باور و اگاهی ارزشمند و لدت بخشی به کسی باج نمیدم برای احترامم بهم بزاره برای اینکه بدونه من ارزشمندم بعد همون طرف که نمی خاستم جلب توجه کن و بهم توجه کنه یا کسه دیگه یه نعمت خفن بهم میرسید

    مثلا بیرون رفتیم شوهرم با چند نفر بودیم به اونا خیلی توجه میکرد و من رفت که دلخور بشم و احساسم بد بشه بعد باز یاد منبع هستی منبل توشبختی میوفتادم و میگفتم تو ارزشمندی چه بهت توجه بکنه چه نکنه چه باهات حرف بزنه چه نزنه من همواره غرق در خوشبختی و لذتم و ارام ارام خوشبختی منو فرا گرفت

    و چقد احساس خوبیه بدونی به ظاهر بهت توجه نشد ولی تو خودت میدونی خیره خداس پشته همه این لدت ها و بعد نعمت پشته نعمت ببینی عشق پشته عشق چقدر لذت داره

    چقدر باور قشنگی هست که بدونی ارزشمندی و عشق و برکت همه دسته تو هست و همواره ارزانی بنده هات میداری

    و برای زره ای توجه و اینکه بهت گوش بده کسی یا قوربونت بره باج ندی و حرکت و قدمی که خدا هدایتت میکنه ببینی و با نشونه ای که خودت میفهمی راهنمااییت کنه و همواره یادم باشه طرف من تویی و من کارم همواره سپاسگزاری و فروتنم قرار بده در مقابلت نه سرکش و مغرور

    من میخام در برابر منبع بتشش و عشق که منو روی دوشش سوار کرده همواره یادم باشه این کارها این نعمت ها کاره تو هست و همواره قدمی که تو میپسندی و با الهام هات زندگی کنم و حرکت کنم و محصولی تو اگاهی و میدونی درسته قدمی که کو میدونی درسته بردارم

    امیدوارم امه مون در پناه و عشق تو باشیم

    من سپاسگزارم ازت منبع خوشبختی ها که همواره در خوشبختی ام و اگه دست اندازی هم بوده با لذت منو حرکت دادی و مسله مو باز کردی

    من خیلی مسله ها بوده که اصلا به نطر نمیرسیده بشه حل بشه ولی تو برام حل کردی

    تو خانواده مون ازدواج موفق و اینکه زنو شوهر انقد همو بخان کمه ولی میشه برای من هم شد خیلی از ازدواج میترسیدم ولی ازدواج کردم و بی نهایت لدت وارد زندگیم شد

    از مادرشوهر و پدرشوهر خواهر شوهر میترسیدم چطوری باهاشون باشم ولی الان انقد باهم خوب و راحتیم مثل خواهر برادر

    انقد جاها رفتم بترسم احساس ترس و بی ارزشی بکنم ولی خودت به وقتش هدایتم کردی باورهای قشنگ و احساس قشنگ و خیاله راحت و ارامش و قلب پر از ارزشمنری و خوشبختیو ارزانی ام داشتی بینهایت از وجودت سپاسگزارم وقتی دیگه احساس کردم دارم دور تر میشم با هدایت و چندتا نشونه اگاهم کردی که من همواره غرق در عشق توعم و درخواست هامو تو میدونی و بهت میگم میبینی و همواره حلشون میکنی و خواهی کرد

    واقعا خوشحال باشم که تو رو دارم و چقدر قلبم نیاز داشت به این حرفا به این اگاهی به این موقعه و باز یادم باشه پشت این فایل های ارزشمند پشند این همه موفقیت و نقاشی هاش قشنگم همه اینا تویی و من امواره فروتنم در برابرت و تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    در پناه همیشگی تو ای منبع همه ی خوشبختی های بی نهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    محمد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 2791 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته

    همیشه این سوال برام بوده که چطوری خدا با حضرت محمد حرف زده و قرآن را بهش گفته، یا با حضرت ابراهیم که برو پسرت را سر ببر یا به حضرت موسی و بقیه، و اصلا متوجه نمیشم و بعد استاد آمدن و گفتن که خدا بهم میگه اینکار رو بکن این الهام را بهم کرده و حتی با جزئیات و این برای من که تکاملش را طی نکرده بودم همیشه سواله، توی این فایل یکم متوجه شدم مخصوصا آنجائیکه استاد گفتن سهام کدوم شرکت رو بخرم نه برای سرمایه گذاری بلکه برای اینکه ایمانم را قوی کنم و میدونم که اینهم مثل بقیه چیزها تکامل میخواد، فکر کنم قدم اول توی عمل کردن و طی کردن تکامل و شنیدن الهامات اینکه : باور داشته باشم خداوند جواب می دهد و سوال کردن از خدا و انتظار شنیدن جواب از طرف خداوند، این یک عمل برای شنیدن الهامات است

    باید گوشام را تیز کنم که بشنوم باید احساسم را خوب نگه دارم که خداوند با منم صحبت کنه،

    یکبار یک اتفاق برام افتاد که الان یادم آمد همه اش با الهام خداوند بود و چه نتیجه ای داشت، من شب با خانمم بحثی داشتم و صبح توی تختخواب حلقه ای که افتاده بود را دیدم، بخودم گفت ببین چکار کردم، قهر کرد و رفت و اینم نشونه رفتنش، خیلی ناراحت شدم رفتن توی خیابون و بدلم افتاد ( آنوقت نمیدونستم که وقتی بدل میفته الهام خداونده ) که برم شیرینی بگیرم و ببرم محل کار خانم ( و مفهومش برای ما مردا اینکه غلط کردم و ببخشید)، بهرحال گرفتم و رفتم محل کار خانم و ایشون نبودن و رفته بودن بازدید از جایی و من شیرینی را گذاشتم توی یخچال اتاقش و رفتم و البته همکارای خانم هم دیدن، و من منتظر بودم که کی خانم زنگ میزنه یا میاد خانه که مراسم آشتی کردن را بنحو احسنت و پر پیمونه برگزار کنیم ، خانم تشریف آوردن و ازم تشکر کردن و گفتن که همکارام گفتن چقدر خوبه که همسرت یادش بوده امروز سالگرد ازدواج تون بوده، من رو میگید هاج و واج پیش خودم گفتم مگه امروز سالگرد ازدواجم بوده !!!!! یا خدا، خیلی جالب بودم برام که خداوند چطوری اینها را کنار هم گذاشت که من برم و شیرینی بخرم و آنم ببرم محل کارش، باورتون نمیشه خیلی شجاعت میخواد خیلی، مردهای سایت میدونن من چی میگم وبعدش خانم کلی پیش همکاراش کیف کرد و قیافه گرفت و البته که نتیجه اش برای من هم عالی بود، این خاطره حدوداً پنج سال پیش برام اتفاق افتاد و الان خداوند یادم آورد ( اینهم یک الهام دیگه ) که این خاطره رو بگم و یادآوری کنم برای خودم که خداوند اینجوری صحبت میکنه و نتیجه اش همیشه عالی، راستی آن حلقه هم برای دخترم بود که جا گذاشته بود، مثل پازل همه چیز درست شد

    ما چطوری میتونیم مثل استاد ایمانمون را امتحان کنیم و یا چه سوال های از خداوند بپرسیم و چجوری عمل کنیم که خداوند همیشه راه رو برامون نشون بده

    این فایل را باید صدها بار گوش بدم و بدهیم که بفهمیم این موضوع را، که خداوند همیشه و هر زمان داره با ما حرف میزنه و ما هر وقت کارهای درست را انجام میدهیم باید بگیم کار خداوند بود نه من تا ایمانمون بیشتر بشه و هر وقت کار اشتباه، کار خودمونه

    خدایا شکرررررت

    استاد بسیار تا بسیار بابت این آگاهی ها ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      سیده مینا سیدپور گفته:
      مدت عضویت: 1584 روز

      به نام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

      وسلام به شما اقا محمد عزیز

      چقدر با خوندن کامنتتون، غرق در نور شدم وعظمت وبزرگی و مهربانی ولطف و حکمت خداوند رو دیدم…

      چقدر قشنگ درکش کردید وخداوند هی وحاضر خواست که با یاد آوریش و ثبتش تواین سایت به منه مینا وبه هرکسیکه اکثر اوقات دنبال چراهای اتفاقات زندگیش میگرده درس بده…

      برا منیکه همیشه دنبال حکمت تضادها واتفاقات ناجالب تو امورات زندگیم میگردم والبته که هر چقدر ظرف وجودیم بزرگتر میشه و بیشتر از خداوند در خواست میکنم مسیر رو بهم بگه، حکمتهاش رو یکی پس از دیگری بهم نشون میده…

      خداوند میخواست با اون قهر بین شما و خانومتون بهتون سالگرد ازدواجتون رو یاد اور بشه…

      البته که با سختی همراه بود ولی نهایتش موجب شادی دل شما وهمسرتون شد…

      بهتون آموخت که غرور نداشته باشید واینکه به خاطر استحکام رابطه وعشق، سعی کنید تاریخهای خاص زندگی مشترکتون یادتون باشه که چقدر این امر از طرف آقایون برای خانومها باعث مسرت و شادی هست ونشون دهنده ی عشق وعلاقه…

      من معتقدم که روابط باید بر پایه عشق دوطرفه باشه و بیشتر اوقات عشق به این شکل توی روابط زوجین خودش رو نشون میده…

      واینکه یکی بیاد ادعا کنه بگه نه بابا اینا نشونه ی عشق و دوستداشتن نیست آدم باید از درون با خودش در صلح باشه باید از درون انقدر غنی باشه که نیاز به توجه نشده باشه نمیشه که مگه غیر اینه که انسانها به توجه ومحبت هم احتیاج دارند واصلا جهان بر پایه عشق ومحبت ومهربانی داره اداره میشه واگه نشون دادن دوستداشتن اینا نیست؟پس چی نشونه ی دوستداشتن هست؟

      مگر غیر اینکه گفتن عاشقتم دوستت دارم، توجه به نیازهای جسمی و جنسی و عاطفی ….طرف مقابل

      اینکه در پی این باشی که عشق ودوستداشتنت رو در قالب خرید یه هدیه یا گل ویا درست کردن یه غذا و….نشون بده به طرف مقابلش…

      واینکه خداوند می فرماید، با هر سختی آسانی هست….

      ولی چقدر خوبه که من نوعی انقدر ذهنم وتوجه تمرکزش روی اهدای عشق ومهربانی و شادی ومحبت به عزیزانم وبه کل جهان باشه، که ذهنم تربیت بشه که چطور واز چه طریقی این همه عشق ومحبت و دوستداشتن ومهربانی رو تقدیم کنم به جهان وجهانیان وخصوصا عزیزانم.

      تا خدایی نکرده با به وجود اومدن تضاد جهان من رو مجبور به کاری نکنه و از طریق ناخواسته منو به سمت خیر وخواسته هدایت نکنه…

      تجربه بهم ثابت کرده که هرچقدر من خودمراقبتر میشم هر چقدر تمرکزم روی خودم واموراتم واطرافم بیشتر میشه با تضاد وناخواسته ی کمتری روبرو میشم…

      اما یاد گرفتم که توی تضادها سریع وصل بشم به منبع وازش بخوام که هدایتم کنه تا از بهترین طریق از این تضاد عبور کنم والحق که خداوند همیشه اماده هست برای اینکه از بهترین راه وروش منو هدایت کنه به مسیری روشن وپر از خیر وبرکت…

      هر کدوم از ماها هزار تا از این اتفاقات توی زندگیم افتاده و خداوند هم هزاران بار بهمون خیر وخوشیمون رو الهام کرده و هدایتمون کرده اماااااااااا….

      نادانی ونااگاهی وبی ایمانی ما موجب شده یا متوجه نشیم یا زود فراموش کنیم…

      وخداوند شر وخیر هرکسی رو هر لحظه بهش الهام میکنه….

      میخوای پیامبر باشی، یا انسانی اگاه یا نااگاه….

      دوست عزیزم ان شالله همیشه وهر لحظه درصراط مستقیم ودر مسیر خیر وخوشی کنار عزیزانتون در پناه امن خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        محمد اسدی گفته:
        مدت عضویت: 2791 روز

        سلام بر مینا خانم عزیز

        از کامنتی که بو و طعم عشق و محبت و صلحی که در درون تون هست را میده، خیلی ممنونم،

        شما به نکته خیلی ظریفی اشاره کردید که این اتفاقات و تضادها آمده که به ما درس بده و بگه که لذت بردن در کنار خانواده همراه با چاشنی عشق چیز دیگری است و همیشه در این تضادها خیری است ما باید جور دیگه ای نگاه کنیم به این تضادها

        کامنت شما خیلی برای من درس داشت و یادآوری کرد که میشه جور دیگه ای هم زندگی کرد همراه با عشق و محبت

        خیلی از شما سپاسگزار دوست عزیز

        موفق باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    به نام خدا

    عجب فایلی بود

    یکی از شرک های پنهان خودم رو پیدا کردم

    و تازه باعث توحید رو هم بهتر درک کنم و در زمانی بود که بهش احتیاج داشتم

    من همیشه احساس میکردم منم دارم انجام میدم میگفتم محمد دمت گرم تو روی ذهنت کار کردی تو بود فلان درخواست رو داشتی که خداوند اجابت کرد ولی الان دیگه فهمیدم من نبودم خدابود و خدا بود

    من اصلا کاره ایی نیستم من فقط بندگی میکنم تازه همینم از خدا دارم که همچین ذهنیتی به من داده من مگه کاره ایی هستم

    چرا فکر میکنی توای و اتفاق جالبی که افتاد =ه از وقتی این فایل رو دیدم همش میگم خدایا شکرت تو این زیبایی رو نشون دادی تو هدایتم کردی تو خواستی وخودم در مقابل خدا کوچیک میکنم احساس قدرت بیشتری میکنم که کار های بزرگ تری میتونم انجام بدم

    واقعا من نیستم خداونده که داره تایپ میکنه من چیکاره ام اصلا

    به یک آرامشی رسیدم انگار وجودم سرشار از برکت الهی شده

    خدایا شکرت که تو این آگاهی ها رو برای من درک کردی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    به نام خدایی که هر چه دارم از آن اوست …

    سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و تمام دوستان نازنین و توحیدی در این مکان بهشتی که با کامنت های بی نظیرشون چقدر کمک های بزرگی کردن به شخصه به خود بنده

    از همینجا سپاسگزارم برای حضور الهی تون

    چرا که با خوندن کامنت ها ایمان ناقص من هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود….

    دوتا فایلی که در این چند روز نقطه ی عطف زندگی من شد همین فایل و فایلی نتایج دوستان از آموزه های استاد قسمت 3 دوست عزیزمون هادی ترابی بود

    همون قسمتی که مربوط به تقطه ی تسلیم بود که در واقع مضمون هر دو فایل یکی هست

    این هم از هدایت های خداوند بود تا به من خیلی چیزها رو بگه

    من قبل از این چند روز و این دو فایل واقعا فکر میکردم آدم تسلیمی هستم در برابر خداوند و از اون حد از ایمان تقریبا راضی بودم و چقدر با همین فایل توحید عملی 10 اشک ریختم و حالم خوب بود

    اما انگار این ظاهر قضیه بود این یه پوسته بود که نمیذاشت اون من واقعی رو ببینم اون زهرای واقعی

    ما مدت زیادی هست که در گیر تضاد هایی هستیم و خب بزرگترین هم مالی هست یک طلب چند صد میلیونی که طرف میگه میدم اما هنوز اتفاقی نیافتاده بود خلاصه تضاد های مالی

    چند شب پیش به همین دلیل سر یک‌موضوع کوچیک بحثی باهمسرم پیش آمد که ذهن نجوا گر من هی اون رو بزرگ و بزرگتر می‌کرد تا جایی که من با حال بدی حرفای ….زدم به خداوند میگفتم تو کجایی پس من که این همه تسلیمم در مقابل تو پس چرا نمیبینمت

    این حال همین جور ادامه داشت تا من هدایتم رو توی سایت زدم و فایل هادی ترابی آمد اون هم یک چیز میگفت تسلیم بودن

    کامنت یکی از دوستان رو هم خوندم که نوشته بود ازش معجزه بخواین اگر ایمان داشته باشید اتفاق میفته کوچیک و بزرگی معجزه فرقی نمیکنه

    اگر ایمان داشته باشید اتفاق میفته

    اون لحظات من باخودم گفتم معجزه برای من اینه که اون پول به حساب منواریز بشه اما اون لحظه خودم این اتفاق رو غیر ممکن میدونستم

    فردای اون روز اتفاقات زیادی افتاد ما به خودمون قول داده بودیم که حتی 1000تومان هم از کسی قرض‌ نگیریم سخت بود اما متعهد موندیم و به طرز باور نکردنی اون شخص مقدار خیلی کمی از اون پول رو به حساب من واریز کرد بعدازظهر 5 شنبه 27بهمن زمانی که واقعا به اون پول نیاز داشتیم

    اما برای من تازه شروع درک و آگاهی های این فایل بود

    اون روز من به طرز عجیبی حالم بد بود

    بدون هیچ دلیلی

    مثل یه آدم فلج که فقط نفس میکشم

    اصلا توان از جا بلند شدن هم نداشتم حتی نمیتونستم یه لیوان بردارم حتی نمیدونستم برم سرویس بهداشتی آنقدر همه چیز برام سخت و سنگین بود

    آنقدر خودم رو ناتوان و ضعیف حس کردم

    من حتی نمیتونستم پلک هامو باز کنم به خاطر ضعف و ناتوانی

    من حتی نمیتونستم‌از حالت دراز کش به حالت نشسته در بیام و با گوشی باهمسرم تماس بگیرم و بهش بگم

    لحظات سختی بود خیلی سخت خیلی خیلی طاقت فرسا

    الان که دارم مینویسم همین‌طور اشک میریزم اما توی اون لحظات من حتی توان اشک ریختن هم نداشتم به این حد برای من سخت بود

    توی همون لحظات حرفای شب قبلم یادم اومد که با طلب کاری و گریه میگفتم خدایا کجایی چرا منو نمیبینی

    اون لحظات خداوند به من گفت حالا فهمیدی من کجام تو بدون من هیچی نیستی حتی توان نگه داشتن گردن خودت رو هم نداری از ضعف

    همه چی منم

    قدرت و توانت منم

    هر قدمی که بر میداری منم

    همه چیز منم

    اون وقت از من میخای که خودم رو بهت نشون بدم برات نشونه و معجزه بفرستم ؟!!!

    تو حتی بدون من نمیتونی نفس بکشی

    من در تمام عمرم این حد از ناتوانی رو تجربه نکرده بودم

    و این قدرت و توان بدنی همیشه برام یه چیز طبیعی بود

    استاد گفتن از اون لحظات برام خیلی سخته فقط خودش میدونه من چه حالی داشتم و چه درکی پیدا کردم از خودم از بی ایمانی هام از منم منم کردنام

    ازش خجالت میکشم برای اون همه حرف بی عمل

    در حالی که اون تو همون حالت نصفه و نیمه هم بهترین نعمت هاشو به من میداد هر بار یه جوری

    اما من واقعا کور بودم

    توی اون لحظات من فقط میگفتم خدایا من هیچی نیستم

    من در مقابل قدرت تو هیچی نیستم

    تو برای مم همه چیزی

    تو برای قوت و توانی هستی که در تمام این سال ها با من بود و من نمیدونستم که اون همش از قدرت توعه

    اون لحظات همش میگفتم خدایا من ازت هیچی نمیخام حتی اگر تمام این جهان رو به من بدی توی این لحظه به کار من نمیاد

    من ازت قدرت و توان میخام تا بتونم روی پاهای خودم بایستم

    تا بتونم این سر و گردن رو متعادل نگه دارم مثل تموم این سی سال که همیشه بودی اما من نفهمیدم من درکش نکردم

    رنج اون لحظات اون قدر برای من زیاد بود که به قول دوستمون هادی ترابی باید برای اهرم رنج و لذت ازش استفاده کرد

    رنجی که تقریبا تا 2 روز ادامه داشت

    رنجی که حاصل تسلیم نبودنه

    رنجی که حاصل بی ایمانیه

    رنجی که حاصل منم منم کردنه

    ضعفی که هنوز هم در من هست

    با اینکه برام سخت و نفس گیر بود اما خواستم که اینجا بنویسمش که این منِ فراموشکار همیشه یادش بمونه

    که با خودم عهد ببندم دیگه هیچ وقت به اون نقطه نرسم .

    که نگاهم فقط به خودش باشه

    که مفهوم‌ فقط روی خدا حساب باز کن رو عمیقا درکش کنم

    ‌که بفهمم روی هیچ چیز خودم هم نمیتونم حسابی باز کنم

    چون من از خودم هیچی ندارم هیچی

    همه ش خودشه همه ش خودشه

    این تو گوشی که خدا بهم زد خیلی سنگین بود خیلی خیلی زیاد

    اما ازش سپاس گزارم برای همین تو گوشی

    که باعث شد من از این توهم در بیام و

    من از این خواب بیدار بشم

    که با تمام وجودم درک کنم من واقعا در مقابل این عظمت کبریایی هیچچچچچچچیییی نیستم

    الان این ورد زبونم شده که خدایا من در مقابل تو هیچی نیستم من هر آنچه که دارم از آن توست

    من به این پذیرش رسیدم

    استاد حرف تون درسته که باید به این پذیرش رسید آگاهانه هم رسید که هر چی که تا الان داشتیم همش از فضل و مهربانی خداوند بوده .

    ازش خواستم که من رو کمتر از آنی هم به حال خودم نگذاره .چون من اون رنج رها شدن از آغوش خداوند رو چشیدم

    رنج عظیمی بود.

    ازش خواستم که

    همیشه به یادم بیاره

    همیشه به یادم بیاره

    همیشه به یادم بیاره

    استاد عزیزم حالا درک میکنم که شما چه انسان بزرگ و متوکل و با ایمانی هستین

    براتون خیر این دنیا و اخرت رو آرزو میکنم

    ازتون سپاس گزارم که به الهامات تون همه میکنید

    از همه دوستان عزیزم که در این مکان بهشتی کامنت میزارن و باعث درک بیشتر میشن بی نهایت سپاس گزارم

    ببخشید که طولانی شد

    با اشک‌شوق

    به رب العالمین می‌سپارم تون

    در پناه حق️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 866 روز

      من قبلا فکر میکردم که اون درگوشی هایی که در زندگیم خوردم از شرک بوده و خداوند به من زده که به راه درست بیام، اما الان اون ضربه ها رو در گوشی و سیلی نمیبینم بلکه اینجوری میگم که خدا سر منو بوسید و به من لطف کرد که به این اشتباهم پی ببرم و به راه درست هدایتم کرد…

      شاید به خاطر درد اون ضربه های روحی و بدنی فکر میکنیم که خدا سیلی زد بهمون اما خدا هیچ وقت سیلی نمیزنه اون منبع خیر و رحمته، اون میبوسه سر بنده اش رو و دستش رو میگیره تا هدایتش کنه…

      اون حالت شما از کمبود خدا بوده نه از انتقام خدا،اون فشار روحی تو باعث شده به اون روز بیافتی و تو فکر کردی که خدا خواسته به این روز بیافتی،خدا منبع خیره و منبع شر نیست، ما با وصل شدن به الله به نعمت میرسم و با دور شدن از خدا به شر و بدبختی و مریضی می‌رسیم…

      ما با شرک ورزیدن و ناسپاسی کردن باعث میشیم که نور خورشید(رحمت خداوند) رو دریافت نکنیم و این انتقام خدا نیست،ما باید از غار بیایم بیرون و خودمون رو در معرض نور و گرمای الهی قرار دهیم…

      به اندازه ای که باورش میکنیم به ما سلامتی و نعمت و روزی میده و اگر نیست ما ازش نخواستیم یا باید تکاملمون طی بشه و آماده دریافت بشیم تا به ما داده بشه…

      این حرفها رو به خودم میگم انگار یه چیزی گفت بنویس تا در ذهنم ثبت بشه که خدا نوره،اگر اون نور در زندگی من نیست بخاطر این هستش که من در تاریکی جهل و شرک هستم و باید پرده رو کنار بزنم تا نور هدایت و رحمت وارد زندگیم بشود…

      پناه میبرم به الله از شرک

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Zahra گفته:
      مدت عضویت: 1275 روز

      سلام دوست عزیزم منم از چهار روز پیش دقیقا مثل شما بودم وحتی به مرگ رسیدم واما همه افراد خانواده ام نمی توانستند برام کاری کنند واونها کارهای عادی خودشون رو انجام میدادن واین من بودم که مرگ رو هر لحطه حس میکردم دلم گرفت وبهش گفتم تسلیم توهستم ونمی دونم اشتباه کدوم کارهامو دارم پس میدم که امروز کمی بهتر شدم وامدم تو سایت تا اشتباهم رو پیدا کنم ورسیدم به کامنت شما که حرف منو رو میزد وجوایچب اشتباهاتم بود

      خدایا شکرت🫡

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3186 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان ارزشمندم

    گرچه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش

    خدایا تو برام کافی ترینی، من هر وقت به تو تکیه کردم و از تو چیزی رو خواستم به بهترین شکل برام سنگ تموم گذاشتی نکته ش اینه که پروردگار عزیزم چقدر دارم عاشقانه تشخیص میدم تو رو که با مهر و رحمت داری کارهامو انجام میدی و چقدر قدردانت هستم؟

    مثلا وقتی که با ایمان به تو دیگه از خرج کردن نترسیدم و خرج کردم معجزه وار برام پول شدی، چرا باید بترسم وقتی خدایی دارم که اون ثروتمندترین عالمه؟ چرا باید بترسم از خرج کردن وقتی به خدایی وصل هستم که همه ی ثروت ها دست اونه و من بنده اونم و اون برام کافیه.

    وقتی حسابی خسته شده بودم از کار و دلم‌مسافرت میخواست خودت دعوتم کردی به یه مسافرت لذتبخش و رایگان که رفتم . خدای مهربون و قدرتمندم شکرت.

    وقتی نیاز داشتم به جایی که آرامش داشته باشم و با آرامش کارهامو انجام بدم، برام بهترین مکان شدی بازم رایگان هرگز برام کم نذاشتی.

    هر وقت زکریا به صومعه عبادت مریم می آمد روزی شگفت آوری می یافت میگفت ای مریم این روزی از کجا برای تو میرسد؟ پاسخ میداد که این از جانب خداست که همانا خدا به هرکه خواهد روزی بی حساب میدهد.

    فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ

    هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ

    من چقدر مثل مریم میگم :هو من عند الله؟

    من چقدر رزق تو رو که به هزاران شکل داری وارد زندگیم میکنی میبینم و از تو سپاسگزاری میکنم متواضعانه مثل مریم؟ مگه خسته میشی از بخشیدن به من؟ مگه کم میاری؟ نه هر روز داری بیشتر و بیشتر بهم میبخشی به هزاران شکل مختلف. به شکل احترام و عزت بیشتر به شکل پول بیشتر به شکل محبت بیشتر به شکل سلامتی فوق العاده تر به شکل انسانهای مناسب که به بهترین شکل نیازهای منو پاسخ میدن. بهترین مربی ورزشی جهان که مناسب من باشه .. یک راه ساده و عالی که قرآنو بخونم و درک کنم و یک معلم عالی…

    خدای من که خدای همه ست حتی حواسش به کوچکترین نیازهای من هم هست وقتی دلم دوست میخواد که باهاش فقط برم بیرون و لذت ببرم برام دوستان خوب میشه.

    من مثل یه ماهی همیشه در حال غوطه خوردن در دریای لطف خداوندم. وقتی با کار کردن دوره شیوه حل مسائل دست خدارو باز گذاشتم تا هدایتم کنه به ثروت بیشتر من رو وارد مسیری کرد که لحظه به لحظه ش رشد بود و از من یه آدم دیگه ساخت خیلی عملگراتر خیلی متمرکزتر خیلی با اعتماد به نفس تر خیلی ماهرتر در استفاده از قانون و صدها پله منو رشد داد، خدایا صد هزاران مرتبه شکرت.

    خداوند هر لحظه عین یه مادر مهربان داره از من مراقبت و حمایت میکنه همه جوره و من بنده خاص و عزیزشم اینو هر روز دارم لمسش میکنم هر لحظه.. منو تو آغوشش گرفته و داره لحظه به لحظه رشد میده.

    گفتم خدایا من عضلات قویتر میخوام اما نمیتونم برم باشگاه و آدمی رو آورد برام که نه تنها باهاش ورزش میکنم از طریق کانال یوتوبش بلکه بینهایت از سبک زندگیش یادگرفتم، یاد گرفتم خودمراقبتی اصلا چی هست.

    پروردگارم وقتی هر لحظه دارم تورو صدا میزنم اینجوری برام سنگ تموم میذاری. تو ریزترین امورم میای و مرتبش میکنی.

    همیشه بهترین افراد با ویژگیهای فوق العاده رو سر راهم قرار دادی، بهترین و نابترین بندگانت رو، نه هر جور حساب میکنم برام کم که نذاشتی هیچ بینهایت لطف و مهر و رحمت و عشقت رو وارد زندگیم کردی و میکنی هر لحظه. باید هر بار به خودم یاد آور بشم که هو من عندالله..هو من عندالله..

    پروردگار مهربان و قدرتمندم شکرت و از تو سپاسگزارم تویی که در جز جز عالم عاشقانه داری به من کمک میکنی، در جز جز عالم عاشقانه داری به من خدمت میکنی؟ من چقدر کنترل ذهن دارم روی توحید مثل مریم؟ در جز جز عالم عاشقانه داری از من محافظت و مراقبت میکنی هیچ کس و هیچ چیز دیگه ای نیست.

    ا لیس الله بکاف عبده؟ تو برام همه چیز میشی.

    با عشق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    مریم شاکر گفته:
    مدت عضویت: 2896 روز

    استاد جان چشم مغرور نمیشیم. اما الان واقعا دلم میخواد خدا من روهم سوار بر شونش کنه و‌حرکت کنه و هرکاری دارم هر چیزی میخوام برام فراهم کنه. خیلی خسته و کلافه هستم. مساله من اصلا مالی نیست، حس میکنم هیچ چیزی سرجای خودش نیست و منم نمیتونم درستش کنم. توروخدا یکی یه نکته بمن یاد بده، چطور میتونم ازش بخوام که منم سوار شونه هاش کنه؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1398 روز

      بنام خداوند بخشنده مهربان

      الان که دارم مینویسم صدای اذان صبح که از مسجد محله پخش میشه رو میشنوم

      جوابتون فقط ایاک نعبد و ایاک نستعین

      فقط خدا رو بپرست و فقط از او یاری بجو

      درخواست کن خالصانه و با قلبی باز،انگار فقط تویی و خدا

      بعدش رها کن و آزاد باش ،فکر کن تنها رب عالم کارهات رو داره ردیف میکنه

      بعدش راضی باش به هر چه به تو میده

      او منبع خیره،هر چی از او به تو میرسه خیر مطلقه

      حتی تضادهاش هم راه رو بهت نشون میده

      روی تضاد تمرکز نکن ،تضاد فقط اومده خواسته ات رو شفاف تر کنه

      حالا روی خواسته ات متمرکز شو

      و

      دوباره از خدا درخواست کن

      لعلک ترضی

      در پناه رب العالمین،شاد ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مریم شاکر گفته:
        مدت عضویت: 2896 روز

        ممنون از شما دوست گرامی.اتفاقا ان شب خیلی با خدا حرف زدم و از فرداش حسهای خوبی رو تحربه کردم. خداوند رو سپاسگذارم. مدتهاست بخاطر درگیریهای زندگی و بچه، فراموش کردم با خدای خودم حرف برنم، حالا دارم سعی مبکنم از هرفرصتی استفاده کنم برای اینکار. فرمایش شما هم بسیار درست،در پناه خدای بزرگ باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فرشته سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2515 روز

    بنام بالا برنده ی سازنده

    عرض ادب و احترام به چشمانی که این کامنت رو مطالعه میکنند.

    استاد بینهایت ممنونم از این فایل های توحید عملی چقدر ما رو به درونمون وصل میکنه و از دنیای بیرون قطع میکنه چقدر حس خوب آرامش و ایمان در دلمان زنده میکنه مخصوصا اون تجسمی که گفتید خدارو مثل یه آدم بزرگ ببینید که کارهارو برات میکنه وووووااااااااااااا برای من مثل یه لیوان آب خنکی بود در بیابان گرم و سوزان چقدرلذت بردم چقدر جواب سوالات ذهن من بود ازتون سپاسگذارم.

    تمرین: به خاطر تواضع در برابر خداوند و تسلیم بودن در برابر این نیرو:

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛

    یکی از مثالهایش در زمان مهاجرت من به تهران من اصلا هیچ آگاهی از تهران نداشتم با توکل به خدا رفتم همه چیز برام جور شد به نحو احسنت اصلا برا گرفتن خانه و همه ی امکاناتی که میخواستم در زمان مناسب و مکان مناسب بودم همه چیز جور شد خودش و این چیدمان کار خدا بود

    کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛

    خیلی مثال دارم اما یکی از اونها که خیلی برام مثل معجزه بود همسرم برای انجام کاری 200میلیون کم داشت و کارش واقعا گیر بود میگفت چکار کنم خدا خودش درست کنه خدا کمک کنه من نمیخوام از کسی بگیرم در همون حین دوستش تماس گرفت و گفت من 200میلیون پس انداز دارم لازمت میشه بگو فعلا کاریش ندارم و همون شب برامون شبا کرد و برای من واقعا این درک زنده کرد که حساب کردن روی خدا یعنی این یعنی تا این حد جواب میده یکی خودش بهت زنگ بزنه پول تعارفت کنه و کارت به آسانی حل بشه

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛

    همین پریشب رفتم برا بچه ها دونات بگیرم که جلوی مغازه اش دوبل پارک کردم گفتم یه کم دنده عقب بگیرم پارکم جمع جورتر بشه مزاحم کسی نباشه تو آینه نگاه کرده بودم اصلا ماشینی رو ندیدم یهو دیدم خوردم به جایی و بوق ماشین عقبی رو شنیدم پیاده شدم چشمت روز بد نبینه یه شاسی خارجی نو نو مشکی پشت سرم بود که من ندیده بودم زدم بهش رو سپرش خط افتاد همون لحظه گفتم خدایا تو درستش کن از دست من خارجه آقاهه با روی خوش آمد پایین گفت ببین چکار کردی ماشینم نو نو من فقط تو دلم میگفتم خدایا خودت درستش کن و یه دفعه گفت اشکال نداره پیش میاد چی بگم برو یعنی فقط خدا میتونه دل هارو نرم کنه من واقعا مقصر بودم شاید من اگه جای اون آقا بودم خسارت میگرفتم و هیچ حرفی درش نبود اما خدا میتونه دلهارو نرم کنه و چاره بشه برات وقتی فقط از خودش میخوای اگه من در گذشته بودم قبل استفاده از آگاهی های استاد رفتارم این بود که قبل از اینکه به خدا متصل بشم سریع میرفتم جلو شروع میکردم به التماس به آقاهه که ببخشید من نفهمم ندیدم و داستان چی میشد دعوا و بحث وخسارت وحس بد ولی الان با توکل به این نیروی درونم رفتم جلو کارها پیش رفت به نحو احسنت

    در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟

    وقتی در ورزش نینجا کمربند قرمز گرفتم نمیدونم این حس چه جوری آمد به من غلبه کرد مغرور شدم که من بودم بعد 2 سال تلاش الان کمربند قرمز دارم ارشد کلاس شدم و تواضع و خدارو فراموش کردم و به طرز عجیبی تمام دوستام بر ضدم شدن و هر دفعه یه حرف و حدیثی برام درست میشد و اعتبارم و عزتم جاش داده بود به حسادت و حس بد اصلا ورزشی که برا لذتبخش بود اینقدر فضاش سنگین شده بود که اصلا نمیخواستم برم و داشتم آسان میشدم برای سختی ها که به خودم آمدم به لطف خدا و دیدم من مغرور شدم به این کمربند و باید حواسم باشه به خدا و توبه کردم و مسیر به خودم یاد آوری کردم کم کم همه چیز آرام شد

    هر موقع هم احساس میکنم کلی آگاهی ناب دارم از استاد یاد میگیرم و خداروشکر استاد هست و اعتبارش میدم به خودم که شاگرد استادم به طرز عجیبی دور میشم از مسیر سایت یاد گیری و کامنت گذاشتن و ادامه دادن دوره ها و به خودم میام میبینم چقدر از مسیر خارج شدم

    باید هر روز به خودمان بگیم خدایا من عقل دارم نه زور خدایا من تورو دارم تو کارهرو انجام بده خدایا من هیچم تو دانایی تو حکیمی تو عالمی تو توانایی من هیچم خدایا منو به راه راست راه کسانی که به انان نعمت داده ای هدایت کن که تو بهترین هدایت کنندگانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: