اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از دیروز یهو فکری به ذهنم افتاد که چرا به خواسته ام که زندگی به سبک شخصی دلخواه هست نمیرسم یادم اومد و با خودم گفتم تو 1.5 سال پیش با خودت و خدای خودت لج کردی وقتی دیدی به این خواسته نمیرسی همه فامیل جمع کردی در واقع آدمها رو جمع کردی مطابق میل اونها شروع کردی بحثی وسط کشیدن تا همه پل های پشت سرت خراب کنی و بعدش عین چی پشیمون شدی بعدش گفتی خدایا غلط کردم تو درستش کن
استاد به این فکر افتادم خدایی که حواسش بهم بود و نذاشت چیزی که به ضرر من هست اتفاق بیوفته چرا خواسته قلبی منو رقم نمیزنه و به قلبم افتاد که چطور خدا تو رو یاری کرد
گفتم بیام سایت و دیدم شما امروز جواب سوال منو چه پر شکوه و قدرتمند گذاشتی و حالا با گوش دادن به این فایلتون جوابمو مطمئن شدم درست گرفتم
فاطمه آرام باش همه چیز در زمان خودش اتفاق میوفته و خدا تواناست خدایی که خطای تو رو حل کرد و بهت لبخند زد و طبق میل تو اتفاقات رقم خورد برای مسئله ای این رو هم مثل آب خوردن حل میکنه آرام باش و ببین در زمان و مکان مناسبش اتفاق می افته
خدایا هزاران مرتبه شکرت که من هر آنچه دارم از آن توست
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
چند سال پیش بود که در سیستمی مشغول به کار بودم و دچار اشتباهی شده بودم که راه به ترکستان بود و اونجا بود که خدا آمد و چنان کمکی به من کرد در جایی که تنها اومدم فقط خدا بود و قبل از اون به همه چیز و همه کسی فکر میکردم به صورت قلبی الی خدا و مسیری رو قدم برداشته بودم با ذهن محدود خودم که داشت زندگی به انتها میرفت و اونجا بود به صورت قلبی و واقعی از خود خدا خواستم و ای جان که الان که دارم مینویسم مو به بدنم سیخ شده که خدا آمد و گفت همین حالا هم که صدای خودم زدی من هستم بیا روی شانه هایم و نگران نباش من نجاتت میدم و چنان نجاتم داد که هر چی فکر میکنم نه خودم و نه هیچ کسی دیگه میتونست این جوری نجاتم بده
چنان من رو از ته دره آورد بالا و همچنان بعد از چندین سال داره میبره بالا که فقط خودش میداند و من میدانم ای قربون خدا برم که هر وقت رفتم سراغش حتی نگفت چرا الان اومدی نگفت چرا بعد از همه اومدی سراغ من. ….
همون لحظه دست های من رو گرفت و به صورتی که انگار پرواز کردن من رو خوشبخت ترین کرد ….
در موارد مالی هر وقت به صورت قلبی و واقعی ازش خواستم کسانی رو به سمت من هدایت کرد بدون هیچ زحمتی و بدون هیچ منتی که من رو ببرن بالا که نگو و نپرس ….
و معنای به مو رسیدن و پاره نشدن رو چندین بار توی زندگی خودم دیدم
البته روی همین باور هم دارم کار میکنم که اصلا نخواد به مو برسه که بخواد پاره بشه ….
آخه خدا آنقدر خوبه که فقط کافی هست ما ازش طلب کنم هر جوری که طلب کنیم برامون انجام میده
شکر بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته که این آگاهی های ناب رو در اختیار من قرار میدهند تا خودم و خدای خودم رو بهتر بشناسم
یه روز قبل از اینکه این فایل روی سایت بیاد داشتم تو خونه پیادهروی میکردم من زمانی که این کارو انجام میدم سعی میکنم با خودم وخدا حرف بزنم
اون روز داشتم به خدا درخواستمو میگفتم ویه لحظه
این جملات اومد به ذهنم خدایا همون طور که به حضرت موسی کمک کردی که از رودخونه رد بشه منم ازت کمک میخوام
وبه خداوند گفتم وظیفه من این هستش که حالمو خوب نگه دارم بقیش باتو
همون روز نشانه امروز من رو که زدم فایل توحیدی 6 که توی اون خونه پیش استخر بودی چنان آگاهی در اون مطالب بود اونجا در مورد اینکه فقط روی خدا حساب باز کنید وبه کسی به غیر خدا وابسته نباشید اونجا بود که فکر کردم به غیر خدا روی کسی حساب نکنم
وتمامی کارهامو به خوت میسپارم
خدایا شکرت که هدایت شدم این دوفایل که همزمانی داشتن باهم رو بشنوم ومصممتر از همیشه فقط روی خدا حساب باز کنم
از شما استاد بزرگوار سپاسگزارم که این فایلهای فوقالعاده رو اختیار ما قرار میدهی
استاد من چند وقتی هستش به تضادی. برخوردم. از خداوند خواستم هدایت ام کنه وجالب این بود فایل توحید عملی قسمت 10 برام اومد با وجود اینکه این فایل وچندین بار گوش داده بودم باز هم دو باره گوش دادم. متوجه شدم که این تضاد واین شرایط که به نظر من خیلی سخت هستش اما خداوند بهم الهام کرد این شرایط سخت برای اینه که تو هدیه از این تنهایی وشرایط سخت به سمت من بیایی برای اینه که بفهمی نزدیکترین افراد زندگیت ترا به راحتی فراموشت میکنند هدیه فقط خداوند هستش همیشه حواسش بهت هست وبرایت راه ومسیر وباز می کنه خدایا می خواهم که توحیدی تر زندگی کنم باید از همه چیز ببرم وبنده متواضع خداوند باشم.
خدایا شکرت به خاطر این آگاهی ناب به خاطر اینکه توخدای عزیزم همه چیز هستی
ایمان دارم خداوند مرا به راحتی از این شرایط سخت به راحتی وسادگی هدایت می کند چون وظیفه من وفقط تواضع بندگی است و بقیه کارا با خدای مهربانم است.سپاسگزارم از استاد عزیزم ودوستان هم فرکانسی ام.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
دقیقا وقتی که خدا هدایتمون بکنه بهترین اتفاق میوفته حتی به ظاهر اون کار کار اشتباهی باشه
و اینکه وقتی خدا یه چیزی رو به قلبمون بندازه که انجام بدیم لاجرم به قلب دیگیری هم مینشینه
من مطمین هستم این فایل از جمله فایل های هست که کسانی که در فرکانسش هستند و میبینند به با جون و دل میبینند و متوجه میشوند
این باور که خدا من رو به سمت بهترین هدایت کنه از طریق سیگنالی که به قلبم میدهد یکی از بزرگترین و مهم ترین باورهایی هست که میتونه مسیر زندگی یه نفر رو به صورت ریشه ای تغییر بده
از جمله خود من که به همان اندازه که این باور رو باور کردم زندگیم بهتر از گذشته شده
شده بعضی از مواقع یه کاری تماسی یا تصمیمی میخواد انجام بگیره چون تر خدا خواستم که هدایتمبکنه اگر قلبم اکی نبوده و من خلاف جهت رفتم چنان فشاری به قلبم وارد میشه که در حد منفجر شدن و شده باز هم کاری و مسیری که به ندای قلبم گوش کردم چنان قلبم سبک و زیبا به سمت جلو من رو هدایت میکنه که نگو و نپرس
فقط باید آنقدری روی خودم و باورهایم کار کنم که این موضوع بشه ملکه ذهنم و عادت همیشگیم که اون لحظه ای که میخوام تصمیم بگیرم گول ظاهر قضیه نخورم و ببینم قلبم و خدایم چی میگه و راحت بنشینم روی شانه های خدای خودم تا اینکه من رو به راحتی ببره اونجایی که بهترین زمان و مکان و …هست
شاید یک مسیر به ظاهر از دید من بد باشه ولی خدا من رو چنان خوب و عالی میبره و تا الان هم برده که وقتی سری به گذشته و تصمیم های اینچنینی میندازم میبینم که هر جا به ندای قلبم و هدایت خدا گوش کردم عزتمند و سعادتمند و بهترین بودم وهر جا که با ذهن خودم تصمیم گرفتم کلی تلاش کردم که فقط برگردم همون جایی که بودم ….
در مورد باور بعدی اینکه ارزش و اعتبار همه کارها رو بدیم به خدا
این مورد. هم جز ریشه ای ترین باورها هست که یک تکون اساسی میده زندگی رو
و منم توی این مسیر قدم برداشتم مدت هاست و دقیقا هر جا که گفتم خدا انجام داد کار بعدی بهتر و بهتر شد
و هر جا خودم رو بلت و بزرگ کردم بدتر شد ….
اگر بتونم و مطمینا خدا کمک میکنه و میتونم این باور های ریشه ای رو درون خودم گسترش بدم
زندگی چنان رنگ و بویی قشنگی میگیره که انگار بچه ای که تازه متولد شده و هر چی که بخواد سریع حاظر میشه و همیشه سالم و شاد و پر از آرامش هست ….
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت آگاهی های نابی که راحت از طریق استاد عباس منش به من میرسه و کمک میکنی منم به راحتی توی زندگی ازش استفاده کنم و بشه توشه راه و زندگیم
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم
وای استاد چقدر من به این فایل نیاز داشتم نمی دونم چطور شاکر خدا باشم به خاطر این دستان مهربانی که در مسیر زندگیم قرار داد
وقتی که در اوج ناامیدی بودم به هر بندهی خدایی که میرسیدم می خواستم درد دل کنم به زمین و زمان گیر میدادم خودم را همیشه قربانی مسائل زندگی میدانستم همه کس و همه چیز را در زندگی مقصر میدانستم جز خودم را همیشه از خداوند گله داشتم که آخه خدا چرا من دیواری کوتاه تر از من ندیدی چرا منی که همیشه نمازهام را به موقع میخوندم و تمام مسائل مذهبی را به جا می آوردم آخه چرا باید این این مسائل پیش بیاید
یه روزی انقدر ناامید بودم که نشستم رو به روی خدا باهاش حرف زدم گفتم آقا من نمی دونم تو به من بگو باید چکار کنم و خدا دستم گرفت و گفت حالا که آمدی پیش خودم بهترین راه را برات نشون میدم واون راه این سایت الهی بود با وارد شدن به این سایت الهی اولین باری بود که میشنیدم که ما هستیم که خالق زندگیمون هستیم
این خیلی برام سنگین بود ودرکش نمی کردم تا اینکه خداوند مرا با دورهی بی نظیر دوازده قدم آشنا کرد که دیگه هنوزم که هنوزه دارم از این آگاهی ها استفاده می کنم و هر روز این دوره را گوش می کنم با این در خانوادهی مذهبی بزرگ شده بود و قرآن را در ماه رمضان ختم می کردم ولی هیچ تاثیری در زندگیم نداشت ولی الان خدا را شکر خیلی آگاهی هایی از قرآن درک کردم ودر واقع خدای خودم را پیدا کردم نه اون خدایی که برای من ساخته بودند که آگه یه گناهی انجام بدی دیگه کارت تمام شده خدای رحمان خدای رحیم خدای وهاب خدای بخشنده خدایی که در خیلی از جاها به جای اینکه مچم را بگیره دستمو گرفت
خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتره خدایی که همش خیره مطلقه خدایی که آسمان ها وزمین را مسخر ما کرده خدایی که فرموده که هر وقت شما مرا بخوانید من شما را اجابت می کنم من به این خدا توکل می کنم و هر آنچه که دارم از آنه اوست او صاحب اختیار منه او خیر و صلاح من بیشتر میخواد او از من بیشتر دوست داره که ثروتمند شوم او عاشق منه منو دوست داره مرا هدایت و حمایت و حفاظت میکنه
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتننتت که کرو کور از این دنیا نرفتم با او عهد بستم که تا زمانی که راضی نشدم نمی ام پیشت چون من تازه متولد شدم من الان دو سالمه باید مرا لعلک ترضی کنی
دیگه کار من شده رو دوش تو بشینم و او مرا ببره به سمت زیبایی ونعمت وثروت وعشق راه مؤمنین و متوکل
تشکر ویژه از شما استاد عزیزم که من را از این آگاهی ها سیراب می کنی به خدا من تشنهی این آگاهی ها هستم همواره این را ادامه بدهید لطفا
استاد عزیزم دقیقاً سر بزنگاه این فایل و آپلود کردید
20 سالی میشه یک سوال بی جواب دارم ….
اونم مربوط به همین جلسه است
خواهش میکنم این سوال منو جواب بدید
من سوالم اینه اگه اینجوریه که خداوند همه کارها رو انجام میده ، پس چرا تو دوره کشف قوانین آنقدر روی بحث تمرکز و تعیین تکلیف روزانه و برداشتن قدم های کوچک برای رسیدن به اهداف صحبت میکنید ؟
یا در دوره روانشناسی ثروت 1 ایجاد باور فراوانی ، و قوانین ثروت رو شرح میدید
مگر نه اینکه خداوند همه کارها رو انجام میده ؟
پس چه لزومی داره ما حرکت کنیم ( تغییر باورها )؟
آیا اول خداوند میگه بعد ما حرکت میکنیم ؟
آیا حرکت میکنیم خداوند جواب ها و هدایت ها رو میگه ؟
تجربه شخصی من نشون داده هر جا مستأصل بودم و خسته شدم و دیگه نتونستم کار و انجام بدم خداوند کمک کرده و کار از بی نهایت طریق انجام شده منتها آیا نمیشه همون اول بیاد به کمک ؟
حقیقت همونیه که میفرمایین منتها من متوجه نمیتونم بشم
وقتی این فایل شما رو آدم گوش میکنه دلش میخاد تسلیم بشه و همه چیو بسپاره من تو سپردن کارها خیلی خوبم منتها همزمان نگران اینم هستم که نکنه منم باید کاری انجام بدم و انجام ندم و کوتاهی کنم ؟
لطفاً منو از این سر در گمی 20 ساله دربیارید هر کسی از دستش برمیاد لطفاً راهنمایی کنید
شما باید اول خواسته خود را مشخص کنید باورهای هم جهت که استاد عزیزمان در دوره کشف قوانین توضیح دادند را ایجاد کرده و هر روز یک قدم کوچک برای تحقق آن بردارید با داشتن باورهای نا مناسب که حاصل تکرار افکار نادرست و ورودی های نا مناسب است زندگی شما و اتفاقات آن مانند چرخه ای تکراری از اتفاقات بد است. ذهن ما هیچگاه مثبت نمی ماند و تا پایان عمر باید بر روی آن کار کنیم تا به سمت مثبت جهت دهی شود. خداوند بر مبنای خواسته های شما ، شما را هدایت می کند تا زمانی که خواسته ، درخواست و نیاز وجود نداشته باشد پاسخی نیز وجود نخواهد داشت حتی اگر خواسته ای را به صورت ناخودآگاه در اثر برخورد با تضادها به جهان هستی ارسال کرده باشید به دلیل داشتن باورهای نا مناسب با این که اجابت شده است اما شما در مدار دریافت آن قرار نداشته آید. تسلیم بودن به این معنا است که ما خواسته های خود را مشخص کرده ، باورهای هم جهت را ایجاد می کنیم اما به راه حل آن یا زمان تحقق آن یا چگونگی تحقق آن و یا هر عامل دیگری که احساس ما را بد می کند وابستگی نداشته و از مسیر رسیدن به خواسته های خود لذت برده و سپاسگزار نعمتهای کنونی خود هستیم. باید تمرکز خود را از روی آن برداریم و اگر با تضادی مواجهه شده احساس خود را خوب کرده و به ایده هایی که به ما الهام می شود عمل کنیم و تمرکز خود را کاملا از روی نتیجه بر داریم. پس از مدتی خواسته ها بدون این که ما متوجه شویم در زندگی ما پدیدار خواهد شد و اگر آن را ننوشته باشیم هیچگاه به آن پی نخواهیم برد.
شما قوانین را برای خود سخت و پیچیده کرده آید. چنین ضرب المثلی اشتباه بیان شده با کار کردن بر روی باورها خداوند شما را به ایده ها ، افراد و شرایط مناسب هدایت خواهد کرد و در نهایت شما حرکت فیزیکی انجام خواهید داد اما بسیار کم و لذت بخش نه با زجر و تقلا. کاری را انجام می دهید که عاشق انجامش هستید.همه افراد بالاخره کاری را انجام می دهند اما نتیجه و در آمد مالی و ثروتی ندارند با داشتن باورهای درست به مسیر درست هدایت می شوید. امیدواریم توانسته باشیم منظور خود را با توجه به این که شما هم قوانین را می دانید و توضیح داده اید واضح بیان کرده باشیم. سلامت و سربلند باشید.
من این موضوع رو نتونستم حل کنم سالهاست این و نمیفهمم و خیلی کارا هم براش کردم
ببینید منظور من اینه ما از بچگی حداقل من از 7 سالگی شروع به کار کردم الان 38 سالمه ینی 30 سال ….
وقتی نگاه میکنم که چقدر تلاش کردم میبینم خب خیلی کار کردم ، حتی در حدی که من وقت اینو نداشتم دوس دختر بگیرم ، برم تو رابطه حتی بلد هم نبودم
ولی میخام بگم آخرش چی شد ؟
اینجا ها بود من وارد سایت استاد شدم و 2019 روز هست دارم شبانه روزی کار میکنم
شکر خدا نتایجی حاصل شده ولی اون نتیجه اصلی ها هنوز مونده
وقتی جمع بندی میکنم میبینم اینجا هم خیلی خوب وقت گذاشتم فایل های رایگان و چندین بار دیدم همه رو دوره های زیادی و خریدم و …..
ولی باز نتیجه نیومده
من در بررسی هام و زمانیکه وارد سایت شده بودم یک تضادی و با خداوند داشتم که اون برای من کاری انجام نمیده اینم سر موضوع عشق و عاشقی در دوران جوانی بود که به جز خدا به کسی دل نبستم و جز خدا از کسی نخواستم ولی به هر حال به دلایل نامعلومی نشد…..
حالا من دو روز هست احساس میکنم میخام توکل کنم احساس میکنم میخام بسپارم به خدا من تلاش هامو کردم
ولی راستش با خدا ته دلم جنگ داشتم
حالا شاید باورتون نشه وقتی این کامنت و میخونید ولی من در اثر یک تسلیم محض وارد بی مکانی شدم و خداوند و ملاقات کردم شاید خنده دار باشه چندین سال طول کشید که این موضوع رو فهمیدم که من کجا بودم و هیچ وقت نتونستم دوباره به اونجا برگردم
«میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم »( حافظ)
بگذریم …..
میخام با اینکه شمایلش و دیدم و بعدش نه عقل ماند و نه هوشم
ولی باز نسپرده بودم اینجاش جالب بود برام تو همین چند روز اینو فهمیدم
دیشب یه سری ادراکات داشتم
و فکر میکنم موضوع رو حل کردم ولی باید تکاملم طی بشه
ماجرا اینه که ما باید باور قلبی داشته باشیم نه به حرف نه به زبان باید باورمون از ته دل بیاد
وقتی باور قلبی ایجاد شد ثبات داشت خداوند ما رو در مسیرهایی قرار میده که خیر و برکت داره و ما باید اونجا شروع به عمل کردن و هدف گذاری و ……داشته باشیم
من فکر میکنم در غیر اینصورت همینی میشه که بودیم و هستیم
ما سالها صبح از خواب بیدار شدیم و سخت کار کردیم ، رفتیم اومدیم اینها تلاش بوده و عمل کردن بوده ولی هیچ نتیجه رضایت بخشی درش نبوده
من فکر میکنم در کل ما از ته دل توکل میکنیم اون ما رو میزاره تو مسیر درست و ما حرکت میکنیم
چیزی که من خودم با تجربیاتم بدست آوردم و خدمتتون میگم استاد از هدفمندی صحبت میکنند ،از تمرکز صحبت میکنن از اینکه برنامه داشته باشیم واسه زندگیمون یعنی اینکه در تمام لحظه های زندگی کارب که احساستو خوب میکنه انجام بده لذت ببر و با عشق کارکن ، سعی کم هروز پیشرفت کنی بادبگری و متمرکز بری جلو ولییییییی دیگه غصه اینکه وای یعنی درست میشه یعنی انجام میشه ایا میتونم آیا نمیتونم ایا اون سفر و میرم با نمیرم اینجوری نباشه دیگه ،
توکل و امید باید همیشگی باشه و ما تلاشمونو بکنیم نمیشه ساکن بشینی چون قانون این جهان روی حرکت کردنه و جلو رفتن و رشد کردن اماااااا بازم میگم جایی باید تلاش کرد که دوسش داری با عشق و لذت نه اجبار ، همه چیز باید با عشق باشه ، اون وقت نا خداگاه همه چیز درست میشه و به قول استاد عزیز وقتی جهان و خداوند میبینه که ما داریم تلاش میکنیم در واقع دیدن که نبست ما داریم با تلاش هامون همین فرکانس و به تمام ذرات میفرستیم و جهان هم که قانون بدون تغییر داره پس بر اساس همون قوانین ثابت و بدون تغییرات جواب مارو میده و ما به اون چیزی که میخوایم میرسیم ، جوری هم میرسیم که خودمون باورمون نمیشه ،
چون وقتی ما در ارامش به سمت هدفمون بریم و بک قدم برداریم جهان از تمام جهات قدم برمیداره و جلو میاد به طرز عجیب و باور نکردنی .
امیدوارم که تونسته باشم توضیحات خوبی بهتون داده باشم .
ببینید این موضوعی که می فرمایید و بنده هم اطلاع دارم ازش و دارم کار میکنم و نتایجی هم به همراه داشته
منتها استاد این موضوع مهم رو مشخص نکرده حرفها حداقل برای من متناقض هست
وقتی میگن خدا همه کارها رو میکنه که دیگه حتی ایجاد خواسته برای منم میره دست اون چه برسه حالا من بیام باورم و عوض کنم و ….
من تجربه ام میگه هر جا کار قفل شد وقتی ازش خواستم در باز شد
منتها اون حالت ، حالت اضطرار هست و من نمیخام حتما بیفتم تو اون حالت میخام قبلش برام اتفاق بیفته
من اسنپ کار میکردم ، روز اول از خدا پرسیدم برم اسنپ یا نه گفت نه گفتم پول ندارم گفت من درست میکنم
منتها بهش گوش نکردم یه سال رفتم ماشینم خرجش از دخلش بیشتر شد که تسلیم شدم تا تسلیم شدم یه کار خیلی خوب جلو راهم گذاشت
یا مثلا رو دوره عزت نفس داشتم کار میکردم یهو تو ماشین دم گوش من گفت« تو ارزشمندی »
باور کنید تمام بدنم لرزید اصلا من کامل فهمیدم ارزشمندی چیه حالا تو 5 سالی که عزت نفس و شبانه روزی کار کرده بودم یه طرف این یه جمله یه طرف ، کفه خدا خیلی سنگین بود حتی بهم گفت اینی که میخوندن یارم به من گفت چی گفت و من گفته بودم حالا به تو میگم …..بگذریم
حالا شاید شما بگی خودت داری جواب خودت و میدی
ولی سوال من و نتیجه من الان اینه من همیشه شنیدم از تو حرکت و از خدا برکت
ولی با این چیزایی که تجربه کردم میگم از خدا برکت بعدا حرکت
چرا ؟ چون ماها همیشه داریم حرکت میکنیم دیگه ، داریم تلاش میکنیم ولی خب نتیجه ندارع که در این حالت میریم سراغ تغییر باورها
در حالیکه من فکر میکنم همین که بسپاریم اون ما رو در مسیر درست قرار میده حالا ما باید تلاش کنیم
سلام دوست عزیز من به این نتیجه رسیدم که ساختن باورها خیلی مهمه وباید روش کار کنیم ولی در مورد خواستمون نباید خیلی بهش بچسبیم و برامون خیلی مهم نباشه چون اگر خیلی اون خواسته برامون مهم باشه دچار نگرانی و حس اینکه پس کی میرسم میشیم وهمین باعث میشه از خواستمون دور بشیم ، منظور استاد هم اینه که باور سازی باید کار روتین هر روزمون باشه و در مورد خواسته هامون رها باشیم و فرکانسشو بدیم و بقیشو بسپریم به خدا و نگرانش نباشیم ، این تله ای بود که خودم توش گیر کردم و مرتب صبح تا شب فرکانس خواستم رو که خیلی مهم بود میفرستادم و به خودم میگفتم اگر این مسئله حل بشه همه چی اوکی میشه از طرفی نگران بودم ولی تو یکی از فایل های استاد به نام هدیه تولدم هدایت شدم به اینکه نباید به خواستم بچسبم و به شما هم توسیه میکنم این فایل ارزشمند رو گوش کنید.
من کاملا سوال شما را درک میکنم چون بارها خودمم به این موضوع فکرکردم و از خودش هدایت خواستم
راستش منم با نتیجه ای که شما بهش رسیدین موافق هستم. وقتی توکل کنیم بعد راهکارها و ایده ها و دستان کمکی خدا از راه میرسن.
ولی درمورد خودم حتی من برای اون توکل داشتن هم عاجز بودم بارها میخواستم بسپارم بخودش و توکل کنم ولی نمیتونستم ازبس قدرت نجواها شدید بود برام.
یه مساله ای که من سالهاست همیشه ازش نتیجه عالی گرفتم اقرار کردن به درگاه خدا بوده. مثلا وقتی حسادت میکنم به کسی درصورتیکه واقعا نمیخوام حسادت کنم ولی عاجزم. همینو بخدا اقرار میکنم میگم خدایا من دارم به فلانی حسادت میکنم و نمیتونم جلوی حسادتمو بگیرم تو کمکم کن تو هدایتم کن. حتی در مورد همین غرور داشتن و منم منم کردن اتفاقا همین الان داشتم بخدا اقرارش میکردم و میگفتم خدایا خیلی مزه دلچسبی داره وقتی میگم من انجام دادم ولی من نمیخوام مغرور باشم میخوام امتیازشو بخودت بدم خودت هدایتم کن.
درمورد توکل کردن هم همینطور. بارها میخواستم بسپارم و توکل کنم ولی نمیتونستم و درین مورد هم باز اقرار کردم بخودش و از خودش کمک خواستم. و واقعا همیشه خودش بهم کمک کرده که بتونم توکل کنم. و وقتی دقیق میشم میبینم واقعا همشو خودش داره انجام میده نه من.
منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش توکل کنم. منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش شکرگزاری کنم دیگه چی دارم برای گفتن.
بخدا قسم بارها شده میخواستم باحس قشنگ با باورقوی و باایمان قلبی شکرگزاری کنم ولی نتونستم هی لیست شکرگزاریمو تکرار میکردم ولی نبود اون حسی که باید باشه همون موقع قطعش میکردم میگفتم خداجونم من دلم میخواد باحس عالی ازت قدردانی کنم ولی نمیتونم خودت کمکم کن و خداشاهده همون لحظه تاشروع میکردم به شکرگزاری اون حس قشنگه میومد حتی فراتر از اونچه که خواسته بودم و شکرگزاریم تبدیل به اشک و به سجده دراومدن میشد.
همه چیز خودشه. بدون خودش حتی نمیشه پلک به هم زد چه برسه به خلق کردن حتی برای باور درست ساختن هم خودشه که کمک میکنه تا بتونم باور درست بسازم من چیکار؟!! خدامیدونه سر یه موضوعی که درگیرش بودم و هستم هنوزم، به بزرگی خودش قسم.، خودش چندماه پیش یه تلنگری بهم زد و بهم گفت ازش بخوام که باورهای قدرتمند کننده بهم یاد بده و خودش بدلم باورهای قدرتمند کننده درمورد اون خواستم را جاری کرد که بارها پیش اومده وقتی نجوا به شکلهای مختلف میاد سراغم بقدری اون باورها عالین که جوابگوی اون نجواها میشن. حالا من چی دارم برای گفتن؟!! حتی وقتی باورهایی که بهم یاد داده بود را تکرار و تمرین میکردم بهم یه ایده ای الهام شد که انجام بدم. فقط باید با انگشتم قیمت محصولم را افزایش میدادم و ثبت میکردم ولی حتی برای انجام اینکار هم عاجز بودم بقدری نجوا بهم حمله ور شده بود و ترس بدلم میانداخت که نمیتونستم بازم بخودش گفتم و ازش کمک خواستم برای انجامش و اگر هدایتها، حمایتها، فضل و لطف خودش درحقم نبود نمیتونستم انجامش بدم.
و اما یه موضوع دیگه اینه که منو خدا یکی هستیم خواسته و آرزوهای من خواسته و آرزوهای خداست که فقط تو وجود من قرار داده. اگر ما باور بسازیمو خلق کنیم درواقع خدا داره خلق میکنه فرقی نداره. انگار یجورایی خدا فقط ازطریق ما که شبیه خودش هستیم داره خودشو تجربه میکنه.
وقتی میگه تو تیر ننداختی من انداختم انگار داره میگه ببین تو فقط شبیه منی نه خود من. حواستو جمع کن وهم برت نداره. من دارم از طریق تو قدرت خدایی خودمو میبینم و لذتشو میبرم. همه چیز از منه. قدرت دست منه
واقعا نمیدونم منم خیلی دوست دارم به درک کامل این مساله برسم.
ممنونم بابت سوالی که مطرح کردین که باعث شد بازم بیشتر تعمق کنم و مرور کنم مسیرمو.
بله دقیقا موافقم من الان از خودش خواستم تو این مسأله هم منو حالی کنه
میدونی این باور که درسته خدا کارها رو میکنه ولی توام باید یه تکونی بخوری اجازه هدایت به ما رو نداده
شاید این گفته ام درست نباشه ولی احساس میکنم ما اینجوری خالقیم که در ذهن همه رو خلق میکنیم ما اگه اجازه بدیم حتی اون تصمیم بگیره ما پلک بزنیم یا نزنیم در واقع خالق ما بودیم و خداوند این قدرت و بهمون داده از خودش استفاده کنیم و بهره ببریم
ولی وقتی من فکر میکنم من توکل میکنم و میرم کارها رو انجام میدم این به نظرم سخت تفکر اشتباهی هست
به خاطر اینکه ما همیشه از بچگی حداقل خود من اینجوری توکل کردم رفتم جلو چیزی نشده نتیجه حاصل نشده بعد برگشتم گفتم خدا منو دوست نداره و اینجوری باور منفی در مورد خدا در من ایجاد شده
من هر جوری بررسی میکنم میبینم تو این30 سال هر نتیجه مثبتی بوده هدایت اون بوده من اصلا با عقلم و هوشم نمیتونستم حالا احساس میکنم هر چقدر این توکل این ایمان به توکل و این اجازه دادن به هدایت شدن بار مثبت . قویی داشته باشه الرزق و الرزقان و هم ایجاد میکنه
و به همین راحتی ما غافلیم
اینم آخرش بگم میترسم و استرس دارم در مورد این قضیه اشتباه کنم و نکنه راه همونی باشه که گفته شده
ولی خب وقتی احساس خوبی بهم میده فکر میکنم مسیرم درسته
هر جا باگی داشتم این مسأله رو دخیل میدم میبینم بابا این همین تکه گمشده پازل هست
حالا امیدوارم هدایت بشیم دیگه امیدوارم به یقین برسم در این مورد که اگر بشود چه میشود اینجوری میدیم باورهامون و هم هدایت کنه و بسازیم
تو کامنت های قبلی گفتم
بعد 5 سال کار کردن رو دوره عزت نفس تو ماشین در گوشم گفت که فلانی تو ارزشمندی
این کلمه چنان رزونانس داشت چنان در من تکرار شد که اصلا نفهمیدم کی گریه کردم زار زار گریه کردم اصلا همونجا من سیگار و گذاشتم کنار تا اون جا من هر چی راه بود امتحان کردم سیگار و نکشم نمیشد ولی خدا شاهده از اون روز به بعد حتی یه نخ به والله قسم حتی یه نخ نه کشیدم نه وسوسه شدم در حالیکه قبل اون تصمیم میگرفتم سیگار نکشم میدی مثلا تو خیابون دختره ناشناس بهم تعارف میکرد بیا بکش بدون اینکه من درخواستی کرده باشم
میگم یک کلمه اون برابر 5 سال تلاش ماست
ولی هنوز آیه لیس الانسان و الا ما سعی رو نفهمیدم
که میگه همه چیز در گرو تلاش به انسان داده شد
حالا تلاش کردن در جهت اینکه بسپاریم به خودش یا تلاش کنیم که بریم جلو بعد میگم خب همه مون تلاش میکنیم کم و بیش ولی باز به اندازه همون تلاش هم نتیجه نداریم
من فک کنم منظور باز تلاش در جهت تسلیم شدن درست باشه
اگه کسی از دوستان میدونه کامنت کنه بهترتر بفهمیم
در ضمن همه این کامنت اومد من نوشتم اصلا داشت میگفت …..
عجیبه
یه چیزی هم اضافه کنم زمانی که ما میدونیم باید فلان کار و کنیم اینجا منتظر شدن برای هدایت جایز نیست چون ما قلبمون میگه و مطمئنیم که چیکار کنیم ولی در مواقعی که مثلا الان من درش گیر کردم و واقعا نمیدونم چیکار باید کنم تلاش کردنمم بی فایده است هر چی هم قبل این رفتم به در بسته خورده ….
ممنونم کامنت منو خوندین و با نهایت محبت بهم جواب دادین.
دوست عزیزم منم دقیقا از دیروز ذهنم درگیر همین مساله ای هست که شما فرمودین که به ما گفته شده درسته خدا کارها رو انجام میده ولی خودتم باید یکاری بکنی.
واقعا همین گفتهها الان دروجود من سردرگمی ایجاد کرده
من یه ملک گذاشتم برای فروش. چندساله درگیرشم ولی هنوز فروش نرفته و خدا از طریق این ملک خیلی چیزا بمن یاد داد و بینهایت ازش ممنونم
از شرکهایی که ورزیدم از غرور خودم خلاصه یه پکیج کامل از شرک و غرور بودم و چون یخانم مستقل و مجرد هستم و از بس هم خودم تکرار کردم هم خانواده فامیل و… بهم میگفتن که شهلا خودش مرده اندازه چندتا مرد کار میکنه نیاز به کسی نداره و…
و بدون اینکه بدونم و متوجه باشم که دچار غرور و شرک شدم این موضوع عمیقتر شد تو وجودم
وحالا که حدود یکساله خداوند خودش از سرلطفش هدایتم کرده و پله پله منو آگاهتر کرد و متوجه اشتباهاتم کرد
از دیروز تصمیم گرفتم دیگه حتی آگهی فروش ملکم را از سایت دیوار بردارم. و همونطور که استاد هم درین فایل بهش اشاره کردن در مورد تبلیغ و…
بخودم گفتم اگر من دیگه دست کشیدم از همه چیز و این جریانو سپردم بخدا پس دیگه کامل میسپارم بخودش. مگه اینهمه آگهی تو دیوار زدم چیزی عوض شد. الان حذفش میکنم خود خدا بینهایت راه سراغ داره برای فروش ملک من و اگر خودش هدایتم کرد که آگهی بزنم تو دیوار اینکارو میکنم درغیراینصورت نه و کلا خودمو از سرراه خدا میکشم کنار.
ولی همین باوری که شما گفتین از دیروز که اینکارو کردم بهم حمله ور شده که درسته سپردی بخدا ولی خودتم بالاخره باید اون قدمی که میتونی را برداری و آگهی بزنی. و خیلی این نجوا دیروز تا حالا اذیتم کرده تمام باورهایی که خود خدا یادم داده به شکلهای مختلف را بش جواب میدم ولی هنوز دست از سرم برنداشته حتی دیشب بارها که تو خواب چشم باز میکردم میگفتم خدایا هدایتم کن وباز خوابم میبرد.
ازشما و بقیه دوستان هم میخوام اگر تجربه ای درین باره دارین بهم بگین ممنون میشم
خودم فکرمیکنم که درستش اینه که وقتی سپردم بخدا دیگه بکل بکشم کنار و سرگرم کارکردن روی باورهام و فایل گوش دادن باشم و بزارم خدا خودش هرطور میدونه عمل کنه ولی اینقدر فکرم بیماره که باز یه نجوایی از یجای دیگه سربلند میکنه که همه چیو با هم قاطی نکن خودتم باید یکاری کنی.امیدوارم مثل همیشه خودش هدایتم کنه و منو متوجه هدایتش بکنه.
دوست عزیزم ممنونم ازشما. امیدوارم حال دلتون همیشه عالی باشه و لحظه به لحظه به درک و آگاهی بیشتری برسید و با ماهم درمیون بزارین. لذت میبریم.
این کامنت و در جواب کامنت اخری که برام فرستادی برات می نویسم چون گزینه پاسخ نداشت مجبور شدم رو این کامنت بنویسم
ببینید دقیقاً درست فهمیدید
بزارید از تجربه این دو روزه بگم
من وقتی نجواهای درونی مو کنترل میکردم متوجه شدم من با خدا رابطه خوبی ندارم و یه جورایی دلخورم ازش یادمه میگفتم مثلا فلان چیز و میخام بعد یکی میگفت از خدا بخواه با بدخلقی میگفتم اون که حرف منو گوش نمیکنه ، اصلا کاری باهام ندارع و یه جورایی از سر لج اصلا نمیخواستم جواب هم بده
من تو این 10 روز احساس آشتی عظیمی در این موضوع رو احساس میکنم
من یاد گرفتم هر وقت فکری داشتم که بهم آرامش و حس خوب داد اون باور و اون فکر کاملا درسته تو این موضوع هم کاملا بهم احساس خوبی میده یه جورایی وقتی کم میارم بدو بدو میرم بغل خدا
حالا چه اتفاقی از دیشب برام افتاده
من خوانندم و موسیقی ایرانی میخونم و نزدیک 20 سال هست فعالیت دارم تمرین میکنم کار میکنم و …..
من به خدا گفتم آقا من با اینهمه باور مخرب چطور راهم و پیدا کنم من همش دیدم موسیقی سنتی طرفدار ندارع چقدر من باید کار کنم این فکر حذف بشه آقا تو درستش کن تو بسازی قشنگه
در کامنت های قبلی به چند تا نشانه اشاره کردم
اینبار به این شکل نشانه سپردن کارها اومد که یک خانمی که با مادرم دوست بود تو اینیستا فعالیت منو دیده بودن و پسند کردن و به مادرم پیشنهاد کردن که من میرم صدا و سیمای شهرمون و ازشون میخام ایشون و دعوت کنن برای اجرای زنده
ینی خدا شاهده من اون آدم و ندیدم و نه میشناسم خودجوش خودش وارد شده امروز رفته صدا و سیما شماره منو از مادرم گرفته داده به اونا و شروع کرده به تعریف و تمجید از کار من و اونا سورپرایز شدن گفتن بابا مگه این کیه که تو آنقدر هلاکی بیاد اجرا کنه
خلاصه قراره زنگ بزنن و من برم بخونم شاید یه مبلغی هم دستگیر مون شد
من اصلا کاری ندارم این ماجرا اوکی میشه یا نه من دارم به این فکر میکنم این اگه هدایت نیست چیه پس؟
این اگه اسمش توکل نیست چیه پس ؟
میدونی به اندازه ای که قبول کردم تا الان سه چهار تا نشانه اومده
پس من همین مسیر و با قدرت ادامه میدم
پیشنهاد میکنم به کسانی که این کامنت و میخونن و مخصوصا شما
باگ اصلی باورهای ما همین موضوع هست آشتی با خدا سپردن ، اجازه بدید هدایت کنه ، توکل کردن
من چون شعر زیاد بلدم با یه بیت از حافظ کامنت و ببندم
میگه که
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حالا اونی که صد هنر داره باید توکل کنه چه برسه به من که هنر ناقصی دارم
داستان امروز من ، منو یاد پیامبر انداخت یاد عمار و یاسر که اومدن گفتن ای محمد ما اومدیم در رکاب تو شمشیر بزنیم و کشته بشیم
حالا اون کجا من کجا ولی میخام بگم خدا چه کارهایی که برای آدم انجام میده من 2028 روز بود که ترمز اصلی رو نمیفهمیدم من اطلاعات خیلی خوبی از دوره های استاد و یدک میکشم
و پیشنهاد میکنم اول این باور و ایجاد کنید مث من نه من خیلی تو سری خوردم
قشنگ بهم حالی کرد که تو یه پلک زدن کارارو درست میکنه ینی چی من اینو نمیفهمیدم
الان میشه توجه کرد به نکات مثبت ، الان میشه سپاسگزاری کرد الان میشه تمرینات دوره عزت نفس و پیاده کرد، الان میشه احساس خوب داشت من همش تا میخواستم اینا رو انجام بدم یهویی ناراحت میشدم نگو این باور به تنهایی زورش از همه بیشتره و من ندارمش
امیدوارم نتایج خیلی خوبم شروع بشه و بیام بنویسم
شما هم تو بحث زمین بسپارید آگهی کنید ولی اجازه بدید کار و انجام بده این اجازه از سمت شما باید صادر بشه
مهمترین مطلب اینه جایی که میتونی کاری کنی و میدونی انجام بدی انجام بده چون بهت قبلا گفته که میدونی منتها یه سری جاها نمیدونی چیکار کنی مث من تمام درها بسته اس اونموقع من تسلیمم
در واقع از این به بعد تسلیم خواهم بود
من تسلیم و در موارد آسمانی اجرا میکردم تا یه آگاهی ازش بگیرم و میومدم در مسائل زمینی تلاش میکردم
ولی از این به بعد من تسلیمم اون میگه من حرکت میکنم
سلام دوست عزیزم. اولا بهتون تبریک میگم بابت موقعیت خوبی که خدا داره براتون میچینه و امیدوارم بشه سکوی جهش و پرتابتون بسمت موفقیت و هرآنچه آرزوشو دارین.
دوست عزیز درمورد توکل کاملا موافقم.
این مطلبی که الان میخوام بنویسم برای شما اول برای دوست نازنینم نرجس خانم که برام کامنت گذاشته بودن نوشتم ارسال هم کردم ولی انگار دلم تاییدیه نداد و حذفش کردم و حالا اینجا مینویسم.
اول از همه از نرجس جانم تشکر میکنم و براشون بهترینهای خداوند را خواهانم.
و اما در مورد توکل:
امروز صبح داشتم باورهایی که خدا بهم یاد داده بود را تکرار میکردم و باید هم میرفتم یچیزی برای تو خونه بخرم و مقدار خیلی کمی پول تو کارتم داشتم. نجوا اومده بود سراغم و مدام درگوشم میخوند که حالا اینو بخری اون یکی دیگه را میخوای چکار کنی و از کمبود میگفت….
منم طبق هدایتی که قبلا خدا بهم کرده بود که وقتی ملک تضاد و نجوا میاد سراغت اصلا نترس و ناامید نشو بدون اون حرفاش صحت نداره اون فقط میاد که امتحانت کنه میاد که باورهاتو تکرار کنی میاد که بفهمی تو کدوم قسمت ضعف داری و همونو درستش کنی پس سرتو بگیر بالا با اعتماد بنفس و عزت نفس هرآنچه بهت یاد دادمو بهش جواب بده
منم هرچی تا به اون لحظه خدا بهم گفته بود و یادم میومد بهش میگفتم ولی مگه ساکت میشد. باز از یه در دیگه وارد میشد و یچیزی میگفت. درحین جواب دادنم بهش تو دلم مدام بخدا میگفتم خدایا من زورم به این نجوا نمیرسه نمیدونم چی باید بهش بگم که خاموش بشه هدایتم کن. و چه زیبا خدا باز همراهیم کرد و بدلم جاری کرد از توکل بگو
توکل=تو+کل
هرچه که هست فقط بین من و کل هست
بش بگو وقتی بمن وصلی وقتی بمن بسپری و توکل کنی من میدونم چکار کنم.و هرآنچه خداوند درتمام این سالها درباره توکل بهم گفته بود را درکسری از ثانیه از جلوی چشمم رد کرد
البته نمیتونم با کلمات اونچه که خدا بهم گفت را بیان کنم.
به هرحال منم همونطور که خدا به دلم میگفت بزبون بلند بلند به نجوا میگفتم وبش گفتم همین امروز بخود خدام توکل میکنم ومیرم خریدمو انجام میدم بقیشم خودش جور میکنه و نجوا خاموش شد.
دوساعت گذشت یکی از دوستام زنگم زد و گفت چندروز بود میخواستم یپولی برات واریز کنم بکارتت ولی هربار نمیشد. امروز ازصبح زود خیلی پررنگ بدلم افتاده بود که حتما امروز انجامش بدم و حدودا دوساعت پیش زدم بکارتت…
گفتم پیامی برام نیمده. گفت حسابتو چک کن…
و من همینطور که دوستم حرف میزد فقط یه لبخند از کار خدا نشست رو لبم.
چی میتونستم بگم بخدا چی داشتم که بگم فقط سکوت کردم و سرمو انداختم پایین. فقط سرم پایین بود.اخه خودش نجوا را میفرسته خودش هدایت میکنه خودش پاداش میده. چی میشه گفت؟!!
یعنی خدا اون لحظه که از توکل میگفت و من همون حرفای خدا را به نجوا میگفتم اون حسابمو پرپول کرده بود ولی من خبرنداشتم. فقط بعدش بخودم گفتم شهلا دیدی چی شد خدا چکار کرد. خدا بهت گفت نگران نباش همونطور که پول بحسابت ریختم ولی خبر نداشتی که پول اومده بحسابت بقیه کاراتم دارم انجام میدم حتی اگر نبینی و ندونی.
بله دوست عزیزم توکل همه چیزه
امروز بخودم میگفتم شهلا ببین ایمان، سپردن، توکل…
اینا هم یه نعمت هستن مثل بقیه نعمت ها مثل غذاهای مختلف یا وسایلی که داری. چطوری مثلا از یخچالت استفاده میکنی و لذتشو میبری خب از اونا هم استفاده کن و لذتشو ببر
فکر کنم کمترین نعمتهایی که ما آدما تا حالا کمترین استفاده را ازش کردیم همین ایمانمو سپردنو توکل بوده(خخخ)
ببخشین کامنتم طولانی شد
امیدوارم بزودی خبرهای خوبی ازتون بشنوم درباره موفقیتهاتون
من نمیدونم چرا وقتی شما پیام میزارید گزینه پاسخ رو اون پایین نمیده که ریپلای بهش بشه زد …..
و اما درباره همین تو +کل
من امروز باز به مفهوم بیشتری هدایت شدم
اصلا ما پلاک زدنمون هم اونه ینی اینکه میگن همه چیز خداست موضوع همینه
من هر صبح توحید و استارت میزنم نمیدونید که چه حال خوبی دارم انگار قراره دیگه هیچ وقت حال منفی و بد تجربه نکنم انگار قراره همیشه همینجوری باشه
برام این اومد که شما عاجز هستید حتی توکل کنید ما میخواهیم و اتفاق می افتد
ما جان جان جانیم ….
هر روز داره این موضوع بیشتر باز میشه و چقدر برام لذت بخش هست من اینجا خیلی باگ داشتم خیلی جای خدا خالی بود اصلا همیشه نگرانی و داشتم همیشه یه نبود ، بود
الان نه الان همه چیز دارم انگار هیچی نمیخام ، اصلا دوس ندارم چیزی به غیر خدا داشته باشم
بله ببینید فقط به نظرم اجازه بدید مدام ازش بخواهید که هدایت کنه من واقعا در مقابلش تسلیمم و هر روز وضعیت روحی و مالیم داره بهار میشه
شکر خدا امروز صبح که پاشدم با رفتارها و حملات ذهن مواجه شدم و شروع کردم به کنترل ذهنم کاری که کردم این بود ایمانم و نشون دادم
اومدم گفتم خداوند فرمانرواست من ازش خواستم من و هدایت کنه من توکل کردم بهش و پای این حرفم میمونم هر چند به ضررم باشه
و حالم و اینجوری خوب کردم دیدم ایمان دارم بهش و اتفاقی که افتاد این بود یه بنده خدایی اومد ازم محصولی رو خرید کرد که نزدیک 2 میلیون و 500 هزار تومن سود کردم
شاید این مبالغ کم باشه ولی برای من تو این مدت خیلی مبلغ زیادی بود چون من حتی 10 برابر کمترش و هم نمیتونستم بسازم به هر دری میزدم قفل بود
ولی الان قفل ها باز شده
آقا تمام دوره های استاد یه طرف این موضوع که خداونده کارارو درست میکنه یه طرف
من همیشه این انتقاد و به استاد داشتم که به این وضوح بهمون بگن ولی خب شاید شرایط ایجاب میکنه که اینجوری سربسته صحبت بشه نمیدونیم
ولی بنده اینجا اعلام میکنم بعد از تحقیقات فراوان و آزمون و خطاها به این نتیجه رسیدم که خداوند هدایت میکنه خداوند کار و درست میکنه و تو میری انجامش میدی غیر از این میشه آب در هاون کوبیدن و مردم ما صبح تا شب اینکار و میکنن
خیلی ساده اس ولی خب ما نمی فهمیم
اگه کسی میگه من هدایت نمیشم در واقع اون هدایت شده ، اون میدونه باید چیکار کنه ولی حرکت نمیکنه مواظب این دام هم باشید دوستان
من کلا نمیدونستم چیکار کنم الآنم نمیدونم دارم قدم ها رو یکی یکی برمیدارم اصلا اونه قدم هام و برمیداره میدونی
شهلا جان پیشنهاد میکنم عجله نکنید زمان بدید قانون تکامل و رعایت کنید
تمام قوانینی که استاد میگن حول و محور این موضوع هست این و دریابید میتونید قوانین و به کار بگیرید
اگه توکل کنید آرامش میاد سمت شما ، احساس امنیت میکنید ، حالا میتونید توجه کنید به نکات مثبت یا همان هماهنگی بین ذهن و قلب ( دوره روابط)
الان میتونید افزایش مهارت بدید ، از جایی که هستید شروع کنید ، کنترل کانون توجه و انجام بدید ( روانشناسی ثروت 1)
الان میتونید محکم سر بالا راه برید ، کارهاتون و به تعویق نندازید ، احساس قربانی شدن احساس گناه و دور بریزید ( دوره بسیار مهم عزت نفس)
الان میتونید برید سراغ ترمزها و منطقی کنید ( دوره کشف قوانین )
الان میتونید بفهمید تضادها برای چی بوده ، الان میتونید از مشکلات استقبال کنید
( دوره ارزش تضاد )
من تمام این دوره ها رو کار کردم منتها توکل نکرده بودم ولی الان فوقالعاده شده برام
بسیار لذت بردم از کامنتتون و آگاهی هایی که با ما درمیون گذاشتین.
چقدر پیام داشت برام. خداشاهده سلولی تک به تک گفته هاتون را درک میکردم بخصوص اون تجربتون درمورد نجوا و نوع عملکردتون.
خیلی برام پیام داشت. چون دقیقا خودمم به همین شکل درگیر میشم و باکمک خدا جواب نجوا را میدم و سعی میکنم توکل کنم و ایمانمو حفظ کنم.
و الان با کامنت شما انگار خدا باز داشت بهم یادآوری میکرد و میگفت مسیرت درسته همینو ادامه بده.
دوست عزیزم بخدا نمیدونید چقدر انرژی گرفتم از کامنتتون انگار خدا داشت باهام حرف میزد.
چقدر عالی که بعد از چندین روز که از کامنت من گذشته بود الان همین لحظه که من قبلش داشتم باخدا حرف میزدم هدایت میخواستمو سوال میکردم باید جواب شما و کامنت شما بمن برسه.
چقدر امیدوارتر شدم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت.
دوست عزیزم امیدوارم همواره باعزت باشین حال دلتون عالی باشه و به بهترین و راحتترین شکل ممکن به خواسته هاتون برسین.
با سلام خدمت همه علاقه مندان به سعادت و خوشبختی به خصوص استاد عزیزم آقای عباس منش و خانم شایسته عزیز و دوس داشتنی
خانم شهلا قابل توجه شما دوست گرانقدرم
آقا 23 فروردین میشه دو ماه ، دو ماهی که از آپلود این فایل خیلی خوب میگذره و دو ماه هست که زندگی من یک رنگ دیگه گرفته
کل مجهولات عالم در بحث توحید بهش جواب داده میشه
اگه دوستانی که این کامنت و میخونن حداقل در مباحثی که استاد در طول دوره هاشون گفتن براشون سوالاتی مطرح هست ، خواستم بگم جواب در فهم و درک و ایمان به توحید هست تمام سوالات و میگه بهتون تمام درک رو میده و آروم آروم این اتفاق میوفته
من که نزدیک به دو ماهه اصلا هر روز هاج و واج میمونم از این توحید و یگانگی خداوند
من در ذهنم این منطق و ساخته بودم که خداوند تا یک جایی به تو کمک میکنه بقیه راه و تو خودت باید بری اونم کمک میکنه
ندا آمد که ینی آنقدر بد منو شناختی ، فک کردی من معامله گرم ؟ فک کردی من یه ذره شو انجام میدم بقیه رو میدم بهت فک کردی تا تو حرکت نکنی من برکت نمیدم یا برعکس ؟
نه من همه چیز و میگم من میگم چه حرکتی کنی اینکه میای میگی یهو به ذهنم زد فلان کار و کنم اون منم میگم کاری ندارم به اسم خودت میزنی اینو در واقع همه رو من میدم همه رو من هدایت میکنم تو فقط ساکت باش و انجام بده گفت تو مث دستکش میمونی تا وقتی دست در درون دست کش نره کارایی ندارع تو هم همینی
واقعا مات و مبهوت مونده بودم بعد دیدم عه راس میگه ما اصلا هنری نداریم به جز ایمان به او ما مگه میدونیم فردا چی میشه ؟ آهان پس همین بوده من برنامه ریزی میکردم و نمی رسیدم ؟؛ ای ول اون باید باشه خود به خود برنامه ریزی میشه و کار ها انجام میشه الله و اکبر
آهان حالا میفهمم استاد تو دوره کشف قوانین میگه خواسته رو بنویسید در طول روز بعد تمرکز بزارید بعد من میرفتم انجامش میدادم روز 10 ولش میکردم چون نتیجه نمیداد نگو توحید باید باشه حس حضور باید باشه خواسته رو عرضه کنی خود به خود تمرکز میکنی خود به خود به باور فراوانی میتونی دسترسی داشته باشی ای ولا
پس من میام دو تا کار میکنم یکی خواسته مو مشخص میکنم
یکی میسپارمش به خودش
اولی رو خیلی هامون بلدیم دومی یه کم کار داره
من اومدم تمام نتایج مثبتی که تو این زندگی داشتم و نوشتم دیدم خدا وکیلی تو هیچ کدوم نقشی نداشتم هر آنچه ندارم خودم برایش اقدام کردم خودم فکر کردم خودم حرکت کردم تا به برکت برسم و نرسیدم و این سوال مطرح شد پس دیگه چیکار باید بکنم ؟ پس این باور در من شکل گرفت من ناتوانم ، عزت نفسم نابود شد ، ترس ها اومد سراغم غم نرفته ناامیدی سرک کشید و منو در نوردیدن
پس تمام ماجرا اینه ای ول هر جایی نتیجه مثبت بوده خودش بوده پس با اون آیه هر خیری به شما رسد از جانب خداست و هر شری برسد خودتونید هم مطابقت داره
آهان پس کاری که باید بکنم اینه که من برسم به عجز من باید واقعا خلع صلاح بشم من باید با منطق بدونم من کاره ای نیستم من حتی نمیتونم جلوی ورود مگس به دهانم رو بگیرم ( نمرود)
پس چه کاریه اینهمه تقلا کردن من میام میسپارم به خودش عجله نمیکنم نمیگم کو پس چی شد پس کی چرا نمیشه از این حالت دست برمیدارم و ناگهان در زمان خودش خواسته من از راه میرسه
اینجوری من دیگه احساس لیاقت رو دارم من خودم وقربانی نمیبینیم من احساس گناه ندارم که من کارامو به تعویق نمیندازم ( دوره عزت نفس )
اینجوری ترمزها یکی یکی برداشته میشن ( دوره کشف قوانین)
اینجوری من حرکت میکنم میرم سمت کار مورد علاقه ام و کانون توجه و کنترل میکنم ( روانشناسی ثروت 1)
اینجوری فرد مورد علاقه من وارد رابطه من میشه آهان الان میفهمم همزمانی اینجوریه که اتفاقا اونم غذایی که من دوس دارم و دوس داره ( دوره روابط)
اینجوری میشه که من میتونم مدیتیشن کنم ، پس در توحید هست که من میتونم به زیبایی ها توجه کنم چرا که یه نفر دیگه کارارو انجام میده
و در آخر بزرگترین ترمز من این بوده از تو حرکت و از خدا برکت و برمیدارم
خداوند میگه چیکار کنم نه مغز من نه ذهن و تجربیات من و من اونموقع حرکت میکنم و خدا برکتش و میده و اینجوری من میشم اشرف مخلوقات اینجوری میشه من میشم خلیفه الله اینجوری میشه با خدا باش پادشاهی کن
عاشقتم ای رب ای فرمانروای کیهان
من شهادت میدم ناسپاسم
من شهادت میدم عاجزم
من شهادت میدم خداوند یگانه است
من شهادت میدم تنها منبع اونه
من شهادت میدم که خجالت میکشم ازش
من شهادت میدم اون بود منو آورد و آگاه کرد
امیدوارم تونسته باشم بنویسم اون چیزی رو که درک کردم
دوست عزیزم خیلی خیلی برام جالبه یعنی چقدر قشنگه که تمام این درک و آگاهی هایی که درین کامنت نوشتین و تایمی که این آگاهی ها براتون اومده دقیقا برای منم چنین شده.
سلولی تمام حرفهاتون را درک میکنم. خیلی قشنگه واقعا.
منم درمورد خواستم یحس درموندگی و ناتوانی اومده بود سراغم که من نمیتونم و وقتی از خدا هدایت خواستم هدایتم کرد به درکی که شما رسیدین. جاییکه روی خودم حساب کرده بودم و چون نشده بود و زمان بر شده بود کم کم این باور را درون من ایجاد کرده بود که من نمیتونم.
و اینکه چقدر درین بخصوص یکماه گذشته من هدایت شدم و چقدر بیشتر به درک توحید که شماهم بهش اشاره کردین رسیدم.
دوست عزیزم الان دیگه وقتی هرروز میخوام باورهامو تکرار کنم مثلا وقتی عنوان میکنم من قدرت خلق کردن دارم و من میتونم بسازم و خلق کنم هرآنچه که دوست دارم چون خدا چنین قدرت و نعمتی را دراختیارم قرار داده
آنچنان لذتی میبرم از قسمت دوم باورم(چون خدا چنین قدرت و نعمتی را بهم داده) که حد نداره. اینقدر گفتنش بمن حس زیبا و لذتبخش تواضع و سرتعظیم فرو آوردن میده که حدنداره. اونقدر وقتی همه چیزو از خدا میبینم شارژ میشم و انرژی میگیرم که حدنداره. وبقول استاد که اگر اشتباه نکنم درجلسه 10 دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها میگن(بساز با قدرت بساز) انگار قدرت عظیمی حس میکنم تو وجودم و آنچنان باحس خوب و باقدرت شروع میکنم به ساختنش درون ذهنم که تابحال چنین کیفیتی را تجربه نکردم.
دقیقا شما درست گفتین. همه چیز توحید.
توحیده که باعث میشه آرزو و خواسته داشته باشیم چون خدا مارو شایسته داشتن نعمت های عالی دونسته
توحیده که باعث میشه ذوقو شوق اون خواسته تو وجودمون شکل بگیره و زیاد بشه چون خدا عاشق ماست و اون بیشتر از ما دوست داره که به خواسته هامون برسیم و لذتشو ببریم.
توحیده که باعث میشه ازش هدایت بخواهیم چون خودش هدایت مارا به عهده گرفته
توحیده که باعث میشه ما بتونیم آرزومون درون ذهنمون بسازیم چون خودش این قدرتو بهمون داده
و توحیده که همش عشقه و عشق که میسازه برای ما هرآنچه که ما در ذهنمون برای خودمون میسازیم.
دوست عزیزم من تازه بعد از چندسال که دوره راهنمای عملی استاد را داشتم الان با درک توحید که خود خدا درین یکماهه خیلی خیلی گسترده تر بهم فهموند و مزشو چشوند دارم حرفهای استادو درین دوره سلولی درک میکنم.
و میبینم باید آرزوهایی میداشتم که در موردشون رو خودم حساب میکردم و جواب نگیرم و به خستگی برسم تا الان بهتر درک کنم جریان توحید را.
خیلی قشنگه همه چیز از خودشه. چقدر قشنگ میچینه.
دوست عزیزم خیلی حرفها دارم برای گفتن. خیلی درکها دارم که اصلا آدم نمیدونه باچه کلماتی بگه. و هیچکس هیچکس اطرافم نیست که بتونه حرفای منو درک کنه که چی میگم. واقعا پراز حرفها و تجربیات ارزشمندم و چقدر دوست دارم زمانی برسه که بتونم کل تجربیات ارزشمندم را برای استاد بگم که ایشون هم بزارن رو سایت برای همه شما دوستان عزیزم. چون حس میکنم تنها جاییکه من میتونم حرفهامو بزنم و درک میشم همین جاست. یوقتایی بخودم میگم باید یه کتاب بنویسم از زندگیم و اسمشو بزارم حالا باید چکار کنم؟ خخخ
آخه تو این سفر 11 ساله برای تحقق خواستم و چالش های عمیقی که پشت سر گذاشتم براش همیشه خدا را مثل یه همسفر و رفیق میدیدم و مرحله به مرحله ازش میپرسیدم خب رفیق حالا بگو باید چکار کنم و چه قدمی بردارم؟
خیلی خیلی مشتاق اینم که بزودی بیام و از به عینیت دراومدن آرزوم بگم. بخدا الانم که دارم براتون مینویسم از شوق دریافتش اشک از چشمام جاریه.
بینهایت ازشما دوست عزیزم سپاسگزارم که با نوشتنتون باعث شدین که باز منم عمیقتر لذت توحیدو بچشم.
نزدیک به یک سال پیش از کامنت ما میگذره و من در ادامه دادن مباحث توحیدی بی دریغ کار کردم و مسئله رو پیدا کردم اینجا برای شما کامنت میزاریم چرا که یادمه خیلی مشتاق بودید
ماجرا از این قراره که همه چیز زیر مجموعه تسلیم هست و تسلیم شدن و تقریباً هیچ کسی درست حسابی توضیح نداده و فقط در چند جمله گفته شده در مقابل خدا تسلیم بشید بزارید اون کارها رو انجام بده حتی استاد عباس منش هم با اینکه چندین فایل در مورد تسلیم سخت گفتن ولی مطلب و یا نتونستن برسونن یا نخواستن بگذریم
تسلیم شدن این نیست تو بری بگی من میخام توحیدی عمل کنم و تسلیم میشم و ناخودآگاه دچار تضاد میشی هی سر درگمی میاد که من الان تسلیمم یا نه دارم درست عمل میکنم یا نه
در واقع بحث اصلی تسلیم در کتاب« رها کردن طریقت تسلیم » نوشته استیون هاوکینز گفته شده و همه اساتید موفقیت بلا استثنا از آنجا کپی کردن حتما این کتاب و در تلگرام سرچ کن و بخونش 1000 بار بخونی تازه میفهمی مقدمه اش چیه
تمام فایل های استاد عباس منش حول محور همین کتاب هست
تسلیم شدن ینی تو حاضری برای چند لحظه کوتاه هم از احساس منفی دست برداری
این میشه تسلیم شدن ، در واقع احساس منفی ما همان باورهای ما هست من سالهاست در به در دنبال تغییر باور بودم ولی هیچ کس هیچی نمی گفت ولی جوینده یابنده است
احساس منفی ها رو اگه اجازه بدی بالا بیاد و مشاهده کنی نجنگی باهاش و تصدیقش کنی و رهاش کنی اون باور یا اون احساس قدرتش تخلیه میشه و با یک باور بهتر خود به خود عوض میشه
مثلا فرض کن باورت اینه من نمی توانم رابطه دلخواه ایجاد کنم این کلمه نمی توانم ماحصل هزاران احساس منفی تشکیل شده و رای صادره شده به شکل نمی توانم نمود پیدا کرده حالا برای تغییر من میام میگم بله من متوجه ام ، تصدیق میکنم من نمی توانم و به دنبالش میگم حالا که قبولش کردم من این احساس و رها میکنم
در بعضی از احساسات با یه بار انجام دادن این روش باور عوض میشه ولی در بعضی ها که سالهاست در ذهن چرخیده باید چندین بار به کار بگیریش
کافیه بدونی همین الان چه احساسی داری وقتی منفی ها رو کشف کردی یکی یکی رهاشون میکنی
اتفاقی که نیفته اینه حالت خوب میشه ، طبق قانون حال خوب اتفاق خوب و میاره ، کنترل کانون توجه انجام میشه ، شکر گزاری میاد صراغت، ایده ها ، آدم ها و هر آن چیزی که استاد تو محصولات و فایل ها گفتن برات پیش میاد
مثلا من اومدم احساسات منفی در مورد خدا رو در خودم پیدا کردم یکیش این بود خدا تا یه جایی منو کمک میکنه !!!
سریعا گفتن بله درسته قبول دارم حالا من این احساس و تسلیم میکنم من این احساس و رها میکنم
اتفاقی که افتاد فرداش خود به خود برای من که کار هنری انجام میدم اسپانسر پیدا شد اونم چه اسپانسری ، حالا کارهاش داره انجام میشه
من 5 سال بود تو سایت استاد دنبال این مطلب بودم ولی استاد نگفته و فک نکنم هم به این صورت بیاد بگه
در هر صورت اگر این کامنت تایید شد و اومد براتون اگه دوست داشتین حتما اونایی که گفتم و انجام بدید فوق العاده اس مسیر خیلی راحته
نه اهرم رنج و لذت میخاد
نه تخیل و تصور و …..
نه میخاد ریاضت بکشی خیلی ساده در هر موضوعی که پیش میاد احساس منفی و شناسایی کن و تسلیمش کن و تمام
سلام و خدا قوت براستاد عباسمنش و تمامی اعضای این سایت الهی…
همیشه وقتی من یکی از محصولات سایت استاد عباسمنش را خریداری میکردم،یک اتفاق خوب تا چند روز بعد از استفاده از آن محصول برای من رخ میداد…
اما این فایل هدیه ای استاد عباسمنش آنقدر سرشار از آگاهی بود که صبح روز 22بهمن من این فایل را دانلود کرده و تماشا کردم و فردای آن روز هدایت شدم به دریاچه ای روزیه سمنان ودرکنار آن دریاچه یک مسیر پیاده روی بود و من هدست درگوش برای اولین بار وارد آن مسیر پیاده روی شدم و 2بار فایل صوتی توحید عملی قسمت10را گوش کردم و از ورزش کردن و کوهنوردی در این مکان لذت بردم…
وقتی که در رودخانه پاشویی میکردم و وقتی که در آن مسیر کوهپایه ای پیاده روی میکردم مدام خداوند متعال را برای ساخت این طبیعت زیبا شکرگزاری میکردم و قدرت خداوند متعال را میدیدم…
واقعاً وقتی که کسی در مسیر درست قرار دارد هراتفاقی که برای او رخ میدهد به رشد و پیشرفت او کمک میکند،مانند داستان کوکاکولا که استاد توزیع دادن که طمع جدید برای نوشابه ابداع کردن و مردم تظاهرات کردند که ما همان طمع اورجینال را میخواهیم،وهمین طبلیغ بزرگی برای شرکت کوکاکولا شد که باعث شد که شرکت پپسی بگویید که شرکت کوکاکولا از قصد این کار را انجام داده است
یا خود استاد عباسمنش که بارها دیگران به استاد میگفتند که شما از قصد یک سری کارها را انجام میدهید که کلی در آینده به نفع شما میشود
استاد در کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم،به نحو احسن توزیع دادن معنا و مفهوم آیه کل خیرن ما وقع را،که هر اتفاقی،حتی به ظاهر اتفاق بدی که برای مومنان رخ میدهد در آینده به نفع آنها خواهد شد و مومن واقعی باید همیشه احساس خود را خوب نگه دارد…
سلام و سپاسگزار خداوند هستم برای همه نعماتی که از روز اول تا این لحظه مرا به اینجا هدایت کرده.
توحید عملی
استاد مشق نوشتم بارها و بارها و تکرار کردم
یا سمیع
یا بصیر
یا علیم
یا قدیر
یا عالم
.
.
.
و امروزم را طبق آموزه های فایل توحید نظری قسمت 10 شروع کردم و درخواستم قبل از همه اهداف و خواسته هایی که برای خودم تعیین کردم یعنی (پذیرش مسولیت ها)
و
مهمترین درخواستم
تقویت ایمانم
بوده و هست. فقط با مسلح شدن به این نیرو میتوان خلق کرد. و جالبه در طی روز گوش جان دادم حتی برای سطحی ترین کارها و دم دست ترین ها تا یاد بگیرم چگونه با این نیرو ارتباط برقرار کنم.
اول از همه
در همه شروع ها به خود یادآوری کردم حاکم تویی عقل من به دستور تو دسترسی به راه حل ها دارد.
پس دو مورد انتقال وجه داشتم که دیروز بدلیل قطعی سیستم انجام نشده بود دیگه تصمیم گرفتم از پای عابربانک انجام بدهم یعنی هنوز هم دنبال اصرار به انجام کار بشیوه خودم را داشتم
جالبه نشد
اومدم خونه اپ مربوطه رو پاک کردم و یک اپ جدید نصب کردم
و بازهم نشد
اصرار از من …………….
اخر سر به خودم پیام دادم شاید باید اتفاق دیگه ای بیفته
و واقعا هم اتفاق دیگه این بود که اون بنده خدایی که قرار بود پول بحسابش بره گفت اگر نقدی باشه کارمون بهتره و زودتر راه میافته.
تجربه بعدی
درانتهای نماز (صلی=توجه به نیروی عظیم علم و قدرت) دوستی بشدت در ذهنم حاضر شد و به ثانیه ای نکشید که تماس گرفت. و کلی از تجربیاتش از سفر به دبی برای مهاجرت توضیح داد.
ساعتی بعد بنحوه چگونگی شکل گرفتن این ارتباط و انرژِیها در هر دو مورد فکر کردم
خارج از قدرت من
ولی با مسولیت افکار من
خوب
تکالیفی که بشکل مسوولیت
در افکارم نشسته بخشی از این ایمان و توکل و پذیرش هست.
واقعا پذیرش همه موارد که اصلی ترین چالش های زندگیم هستند که حتی جرات فکر کردن به آنها را هم نداشتم.
بقول استاد که داستان فرار زندانی رو تعریف کردند که سایر زندانیان حتی جرات فکر کردن به فرار را هم نداشتند و من با شروع دوره ذهنیت قدرتمند این چالش ها را لیست کردم و در همین چند روز اخیر به درس هایی هدایت میشوم
که مرا
در پذیرش و انجام آنها
هدایت و یاری میکنند
که صددرصد با فکر کردن و انجام دادن آن هدایت میشوم
از جزیی ترین امور روزمره
که بنظر شاید روتین زندگی هر شخصی باشد ولی با نگرش اینکه
اوست و تسلیم امر اوهستم
نحوه کارکردن با این انرژی را در خود پرورش میدهم تا به باروری و قدرت گرفتن نیروی ایمانم هدایت شوم
سپاسگزار خداوند هستم
که همه جهان و جریان را به نفع خواسته من هدایت میکند.
تا درخواست های مرا اجابت کند
که خود وعده فرموده است
هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم
————————————————————-
چقدر این را شنیده بود از زبان استاد
ولی زمان لازم داشتم تا به عمق جانم بنشیند
این تکرار و شنیدن و نوشتن با 5 سال بیشتر بسیار متفاوت است
کلمات و معانی یکی هستند
ولی آگاهی و تجربه من
تفاوت از زمین تا آسمان هست.
برای
استاد و همه خانواده بزرکم درخواست تحقق خواسته هایشان در سایه قدرت گرفتن ایمانشان را درخواست دارم.
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
خداوند زمانی که من در وضعیت بد از لحاظسلامتی بود درهارا برایم باز کرد و از راحت ترین روش سلامتی خودم را به دست آوردن خیلی راحت
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
زمانی که من تصمیم گرفتم که همیشه شاد باشم و حالم خوب باشد خداوند همسرم را به زندگی ام فرستاد و من با او زمان های خیلیییی زیادی رو خندیدیم و عشق و شادی رو با اون تجربه کردم
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
زمانی که حال روحی من به شدت بد بود اما خداوند تمااااااام وجود منو بخشید و من خیلی راحت شخصیتم عوض شد و الان همیشه شادم و حالم خوبه
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
زمانی که از مسیر خداوند خارج شدم و چسبیدم به وسیله ها
مثل اینکه همسرم دلیل خوشحالی منه اگه اون نباشه من حالم خیلی بد میشه
مثل اینکه فکر کنم امکانات مادی زندگی دلیل حال خوب منه و بگم اگه فلان چیزو نداشته باشم خوشحال نیستم
مثل اینکه به خانواده ام وابسته باشم و بگویم اگر آنها نباشند به هر دلیلی من غمگینم
مثل اینکه بخواهم خانواده ام و همسرم را با خودم هم مدار کنم و بگو اگر آنها اشتباه بکنند در زندگی من خوشحال نیستم
مثل اینکه بگویم اگر فلان چیزو نخورم من خوشحال نیستم
استاد عزیز سلام
از دیروز یهو فکری به ذهنم افتاد که چرا به خواسته ام که زندگی به سبک شخصی دلخواه هست نمیرسم یادم اومد و با خودم گفتم تو 1.5 سال پیش با خودت و خدای خودت لج کردی وقتی دیدی به این خواسته نمیرسی همه فامیل جمع کردی در واقع آدمها رو جمع کردی مطابق میل اونها شروع کردی بحثی وسط کشیدن تا همه پل های پشت سرت خراب کنی و بعدش عین چی پشیمون شدی بعدش گفتی خدایا غلط کردم تو درستش کن
استاد به این فکر افتادم خدایی که حواسش بهم بود و نذاشت چیزی که به ضرر من هست اتفاق بیوفته چرا خواسته قلبی منو رقم نمیزنه و به قلبم افتاد که چطور خدا تو رو یاری کرد
گفتم بیام سایت و دیدم شما امروز جواب سوال منو چه پر شکوه و قدرتمند گذاشتی و حالا با گوش دادن به این فایلتون جوابمو مطمئن شدم درست گرفتم
فاطمه آرام باش همه چیز در زمان خودش اتفاق میوفته و خدا تواناست خدایی که خطای تو رو حل کرد و بهت لبخند زد و طبق میل تو اتفاقات رقم خورد برای مسئله ای این رو هم مثل آب خوردن حل میکنه آرام باش و ببین در زمان و مکان مناسبش اتفاق می افته
خدایا هزاران مرتبه شکرت که من هر آنچه دارم از آن توست
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
چند سال پیش بود که در سیستمی مشغول به کار بودم و دچار اشتباهی شده بودم که راه به ترکستان بود و اونجا بود که خدا آمد و چنان کمکی به من کرد در جایی که تنها اومدم فقط خدا بود و قبل از اون به همه چیز و همه کسی فکر میکردم به صورت قلبی الی خدا و مسیری رو قدم برداشته بودم با ذهن محدود خودم که داشت زندگی به انتها میرفت و اونجا بود به صورت قلبی و واقعی از خود خدا خواستم و ای جان که الان که دارم مینویسم مو به بدنم سیخ شده که خدا آمد و گفت همین حالا هم که صدای خودم زدی من هستم بیا روی شانه هایم و نگران نباش من نجاتت میدم و چنان نجاتم داد که هر چی فکر میکنم نه خودم و نه هیچ کسی دیگه میتونست این جوری نجاتم بده
چنان من رو از ته دره آورد بالا و همچنان بعد از چندین سال داره میبره بالا که فقط خودش میداند و من میدانم ای قربون خدا برم که هر وقت رفتم سراغش حتی نگفت چرا الان اومدی نگفت چرا بعد از همه اومدی سراغ من. ….
همون لحظه دست های من رو گرفت و به صورتی که انگار پرواز کردن من رو خوشبخت ترین کرد ….
در موارد مالی هر وقت به صورت قلبی و واقعی ازش خواستم کسانی رو به سمت من هدایت کرد بدون هیچ زحمتی و بدون هیچ منتی که من رو ببرن بالا که نگو و نپرس ….
و معنای به مو رسیدن و پاره نشدن رو چندین بار توی زندگی خودم دیدم
البته روی همین باور هم دارم کار میکنم که اصلا نخواد به مو برسه که بخواد پاره بشه ….
آخه خدا آنقدر خوبه که فقط کافی هست ما ازش طلب کنم هر جوری که طلب کنیم برامون انجام میده
شکر بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته که این آگاهی های ناب رو در اختیار من قرار میدهند تا خودم و خدای خودم رو بهتر بشناسم
به نام خداوندی که هر لحظه در حال هدایت همه ماست
سلام استادجانم وهمه دوستان
یه روز قبل از اینکه این فایل روی سایت بیاد داشتم تو خونه پیادهروی میکردم من زمانی که این کارو انجام میدم سعی میکنم با خودم وخدا حرف بزنم
اون روز داشتم به خدا درخواستمو میگفتم ویه لحظه
این جملات اومد به ذهنم خدایا همون طور که به حضرت موسی کمک کردی که از رودخونه رد بشه منم ازت کمک میخوام
وبه خداوند گفتم وظیفه من این هستش که حالمو خوب نگه دارم بقیش باتو
همون روز نشانه امروز من رو که زدم فایل توحیدی 6 که توی اون خونه پیش استخر بودی چنان آگاهی در اون مطالب بود اونجا در مورد اینکه فقط روی خدا حساب باز کنید وبه کسی به غیر خدا وابسته نباشید اونجا بود که فکر کردم به غیر خدا روی کسی حساب نکنم
وتمامی کارهامو به خوت میسپارم
خدایا شکرت که هدایت شدم این دوفایل که همزمانی داشتن باهم رو بشنوم ومصممتر از همیشه فقط روی خدا حساب باز کنم
از شما استاد بزرگوار سپاسگزارم که این فایلهای فوقالعاده رو اختیار ما قرار میدهی
سلام استاد عزیزم خدایا سپاسگزارم
استاد من چند وقتی هستش به تضادی. برخوردم. از خداوند خواستم هدایت ام کنه وجالب این بود فایل توحید عملی قسمت 10 برام اومد با وجود اینکه این فایل وچندین بار گوش داده بودم باز هم دو باره گوش دادم. متوجه شدم که این تضاد واین شرایط که به نظر من خیلی سخت هستش اما خداوند بهم الهام کرد این شرایط سخت برای اینه که تو هدیه از این تنهایی وشرایط سخت به سمت من بیایی برای اینه که بفهمی نزدیکترین افراد زندگیت ترا به راحتی فراموشت میکنند هدیه فقط خداوند هستش همیشه حواسش بهت هست وبرایت راه ومسیر وباز می کنه خدایا می خواهم که توحیدی تر زندگی کنم باید از همه چیز ببرم وبنده متواضع خداوند باشم.
خدایا شکرت به خاطر این آگاهی ناب به خاطر اینکه توخدای عزیزم همه چیز هستی
ایمان دارم خداوند مرا به راحتی از این شرایط سخت به راحتی وسادگی هدایت می کند چون وظیفه من وفقط تواضع بندگی است و بقیه کارا با خدای مهربانم است.سپاسگزارم از استاد عزیزم ودوستان هم فرکانسی ام.
خدایا سپاس گزارم من هر آنچه دارم از آن توست
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه
دقیقا وقتی که خدا هدایتمون بکنه بهترین اتفاق میوفته حتی به ظاهر اون کار کار اشتباهی باشه
و اینکه وقتی خدا یه چیزی رو به قلبمون بندازه که انجام بدیم لاجرم به قلب دیگیری هم مینشینه
من مطمین هستم این فایل از جمله فایل های هست که کسانی که در فرکانسش هستند و میبینند به با جون و دل میبینند و متوجه میشوند
این باور که خدا من رو به سمت بهترین هدایت کنه از طریق سیگنالی که به قلبم میدهد یکی از بزرگترین و مهم ترین باورهایی هست که میتونه مسیر زندگی یه نفر رو به صورت ریشه ای تغییر بده
از جمله خود من که به همان اندازه که این باور رو باور کردم زندگیم بهتر از گذشته شده
شده بعضی از مواقع یه کاری تماسی یا تصمیمی میخواد انجام بگیره چون تر خدا خواستم که هدایتمبکنه اگر قلبم اکی نبوده و من خلاف جهت رفتم چنان فشاری به قلبم وارد میشه که در حد منفجر شدن و شده باز هم کاری و مسیری که به ندای قلبم گوش کردم چنان قلبم سبک و زیبا به سمت جلو من رو هدایت میکنه که نگو و نپرس
فقط باید آنقدری روی خودم و باورهایم کار کنم که این موضوع بشه ملکه ذهنم و عادت همیشگیم که اون لحظه ای که میخوام تصمیم بگیرم گول ظاهر قضیه نخورم و ببینم قلبم و خدایم چی میگه و راحت بنشینم روی شانه های خدای خودم تا اینکه من رو به راحتی ببره اونجایی که بهترین زمان و مکان و …هست
شاید یک مسیر به ظاهر از دید من بد باشه ولی خدا من رو چنان خوب و عالی میبره و تا الان هم برده که وقتی سری به گذشته و تصمیم های اینچنینی میندازم میبینم که هر جا به ندای قلبم و هدایت خدا گوش کردم عزتمند و سعادتمند و بهترین بودم وهر جا که با ذهن خودم تصمیم گرفتم کلی تلاش کردم که فقط برگردم همون جایی که بودم ….
در مورد باور بعدی اینکه ارزش و اعتبار همه کارها رو بدیم به خدا
این مورد. هم جز ریشه ای ترین باورها هست که یک تکون اساسی میده زندگی رو
و منم توی این مسیر قدم برداشتم مدت هاست و دقیقا هر جا که گفتم خدا انجام داد کار بعدی بهتر و بهتر شد
و هر جا خودم رو بلت و بزرگ کردم بدتر شد ….
اگر بتونم و مطمینا خدا کمک میکنه و میتونم این باور های ریشه ای رو درون خودم گسترش بدم
زندگی چنان رنگ و بویی قشنگی میگیره که انگار بچه ای که تازه متولد شده و هر چی که بخواد سریع حاظر میشه و همیشه سالم و شاد و پر از آرامش هست ….
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت آگاهی های نابی که راحت از طریق استاد عباس منش به من میرسه و کمک میکنی منم به راحتی توی زندگی ازش استفاده کنم و بشه توشه راه و زندگیم
خدایا هزاران مرتبه شکرت
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم
وای استاد چقدر من به این فایل نیاز داشتم نمی دونم چطور شاکر خدا باشم به خاطر این دستان مهربانی که در مسیر زندگیم قرار داد
وقتی که در اوج ناامیدی بودم به هر بندهی خدایی که میرسیدم می خواستم درد دل کنم به زمین و زمان گیر میدادم خودم را همیشه قربانی مسائل زندگی میدانستم همه کس و همه چیز را در زندگی مقصر میدانستم جز خودم را همیشه از خداوند گله داشتم که آخه خدا چرا من دیواری کوتاه تر از من ندیدی چرا منی که همیشه نمازهام را به موقع میخوندم و تمام مسائل مذهبی را به جا می آوردم آخه چرا باید این این مسائل پیش بیاید
یه روزی انقدر ناامید بودم که نشستم رو به روی خدا باهاش حرف زدم گفتم آقا من نمی دونم تو به من بگو باید چکار کنم و خدا دستم گرفت و گفت حالا که آمدی پیش خودم بهترین راه را برات نشون میدم واون راه این سایت الهی بود با وارد شدن به این سایت الهی اولین باری بود که میشنیدم که ما هستیم که خالق زندگیمون هستیم
این خیلی برام سنگین بود ودرکش نمی کردم تا اینکه خداوند مرا با دورهی بی نظیر دوازده قدم آشنا کرد که دیگه هنوزم که هنوزه دارم از این آگاهی ها استفاده می کنم و هر روز این دوره را گوش می کنم با این در خانوادهی مذهبی بزرگ شده بود و قرآن را در ماه رمضان ختم می کردم ولی هیچ تاثیری در زندگیم نداشت ولی الان خدا را شکر خیلی آگاهی هایی از قرآن درک کردم ودر واقع خدای خودم را پیدا کردم نه اون خدایی که برای من ساخته بودند که آگه یه گناهی انجام بدی دیگه کارت تمام شده خدای رحمان خدای رحیم خدای وهاب خدای بخشنده خدایی که در خیلی از جاها به جای اینکه مچم را بگیره دستمو گرفت
خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتره خدایی که همش خیره مطلقه خدایی که آسمان ها وزمین را مسخر ما کرده خدایی که فرموده که هر وقت شما مرا بخوانید من شما را اجابت می کنم من به این خدا توکل می کنم و هر آنچه که دارم از آنه اوست او صاحب اختیار منه او خیر و صلاح من بیشتر میخواد او از من بیشتر دوست داره که ثروتمند شوم او عاشق منه منو دوست داره مرا هدایت و حمایت و حفاظت میکنه
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتننتت که کرو کور از این دنیا نرفتم با او عهد بستم که تا زمانی که راضی نشدم نمی ام پیشت چون من تازه متولد شدم من الان دو سالمه باید مرا لعلک ترضی کنی
دیگه کار من شده رو دوش تو بشینم و او مرا ببره به سمت زیبایی ونعمت وثروت وعشق راه مؤمنین و متوکل
تشکر ویژه از شما استاد عزیزم که من را از این آگاهی ها سیراب می کنی به خدا من تشنهی این آگاهی ها هستم همواره این را ادامه بدهید لطفا
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
سلام خدمت همه دوستان
استاد عزیزم دقیقاً سر بزنگاه این فایل و آپلود کردید
20 سالی میشه یک سوال بی جواب دارم ….
اونم مربوط به همین جلسه است
خواهش میکنم این سوال منو جواب بدید
من سوالم اینه اگه اینجوریه که خداوند همه کارها رو انجام میده ، پس چرا تو دوره کشف قوانین آنقدر روی بحث تمرکز و تعیین تکلیف روزانه و برداشتن قدم های کوچک برای رسیدن به اهداف صحبت میکنید ؟
یا در دوره روانشناسی ثروت 1 ایجاد باور فراوانی ، و قوانین ثروت رو شرح میدید
مگر نه اینکه خداوند همه کارها رو انجام میده ؟
پس چه لزومی داره ما حرکت کنیم ( تغییر باورها )؟
آیا اول خداوند میگه بعد ما حرکت میکنیم ؟
آیا حرکت میکنیم خداوند جواب ها و هدایت ها رو میگه ؟
تجربه شخصی من نشون داده هر جا مستأصل بودم و خسته شدم و دیگه نتونستم کار و انجام بدم خداوند کمک کرده و کار از بی نهایت طریق انجام شده منتها آیا نمیشه همون اول بیاد به کمک ؟
حقیقت همونیه که میفرمایین منتها من متوجه نمیتونم بشم
وقتی این فایل شما رو آدم گوش میکنه دلش میخاد تسلیم بشه و همه چیو بسپاره من تو سپردن کارها خیلی خوبم منتها همزمان نگران اینم هستم که نکنه منم باید کاری انجام بدم و انجام ندم و کوتاهی کنم ؟
لطفاً منو از این سر در گمی 20 ساله دربیارید هر کسی از دستش برمیاد لطفاً راهنمایی کنید
ممنونم
به نام خداوند مهربان
سلام خانم یا آقای ص
شما باید اول خواسته خود را مشخص کنید باورهای هم جهت که استاد عزیزمان در دوره کشف قوانین توضیح دادند را ایجاد کرده و هر روز یک قدم کوچک برای تحقق آن بردارید با داشتن باورهای نا مناسب که حاصل تکرار افکار نادرست و ورودی های نا مناسب است زندگی شما و اتفاقات آن مانند چرخه ای تکراری از اتفاقات بد است. ذهن ما هیچگاه مثبت نمی ماند و تا پایان عمر باید بر روی آن کار کنیم تا به سمت مثبت جهت دهی شود. خداوند بر مبنای خواسته های شما ، شما را هدایت می کند تا زمانی که خواسته ، درخواست و نیاز وجود نداشته باشد پاسخی نیز وجود نخواهد داشت حتی اگر خواسته ای را به صورت ناخودآگاه در اثر برخورد با تضادها به جهان هستی ارسال کرده باشید به دلیل داشتن باورهای نا مناسب با این که اجابت شده است اما شما در مدار دریافت آن قرار نداشته آید. تسلیم بودن به این معنا است که ما خواسته های خود را مشخص کرده ، باورهای هم جهت را ایجاد می کنیم اما به راه حل آن یا زمان تحقق آن یا چگونگی تحقق آن و یا هر عامل دیگری که احساس ما را بد می کند وابستگی نداشته و از مسیر رسیدن به خواسته های خود لذت برده و سپاسگزار نعمتهای کنونی خود هستیم. باید تمرکز خود را از روی آن برداریم و اگر با تضادی مواجهه شده احساس خود را خوب کرده و به ایده هایی که به ما الهام می شود عمل کنیم و تمرکز خود را کاملا از روی نتیجه بر داریم. پس از مدتی خواسته ها بدون این که ما متوجه شویم در زندگی ما پدیدار خواهد شد و اگر آن را ننوشته باشیم هیچگاه به آن پی نخواهیم برد.
خدایا شکرت
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
سپاسگزارم بابت کامنت شما
ببینید این موضوعی که می فرمایید و بنده هم اطلاع دارم ازش و دارم کار میکنم و نتایجی هم به همراه داشته
منتها استاد این موضوع مهم رو مشخص نکرده حرفها حداقل برای من متناقض هست
وقتی میگن خدا همه کارها رو میکنه که دیگه حتی ایجاد خواسته برای منم میره دست اون چه برسه حالا من بیام باورم و عوض کنم و ….
من تجربه ام میگه هر جا کار قفل شد وقتی ازش خواستم در باز شد
منتها اون حالت ، حالت اضطرار هست و من نمیخام حتما بیفتم تو اون حالت میخام قبلش برام اتفاق بیفته
من اسنپ کار میکردم ، روز اول از خدا پرسیدم برم اسنپ یا نه گفت نه گفتم پول ندارم گفت من درست میکنم
منتها بهش گوش نکردم یه سال رفتم ماشینم خرجش از دخلش بیشتر شد که تسلیم شدم تا تسلیم شدم یه کار خیلی خوب جلو راهم گذاشت
یا مثلا رو دوره عزت نفس داشتم کار میکردم یهو تو ماشین دم گوش من گفت« تو ارزشمندی »
باور کنید تمام بدنم لرزید اصلا من کامل فهمیدم ارزشمندی چیه
حالا شاید شما بگی خودت داری جواب خودت و میدی
ولی سوال من و نتیجه من الان اینه من همیشه شنیدم از تو حرکت و از خدا برکت
ولی با این چیزایی که تجربه کردم میگم از خدا برکت بعدا حرکت
چرا ؟ چون ماها همیشه داریم حرکت میکنیم دیگه ، داریم تلاش میکنیم ولی خب نتیجه ندارع که در این حالت میریم سراغ تغییر باورها
در حالیکه من فکر میکنم همین که بسپاریم اون ما رو در مسیر درست قرار میده حالا ما باید تلاش کنیم
الان مشکل من اینه نمیدونم اینو درست فهمیدم یا نه
ممنون
به نام خداوند مهربان
سلام خانم یا آقای ص
شما قوانین را برای خود سخت و پیچیده کرده آید. چنین ضرب المثلی اشتباه بیان شده با کار کردن بر روی باورها خداوند شما را به ایده ها ، افراد و شرایط مناسب هدایت خواهد کرد و در نهایت شما حرکت فیزیکی انجام خواهید داد اما بسیار کم و لذت بخش نه با زجر و تقلا. کاری را انجام می دهید که عاشق انجامش هستید.همه افراد بالاخره کاری را انجام می دهند اما نتیجه و در آمد مالی و ثروتی ندارند با داشتن باورهای درست به مسیر درست هدایت می شوید. امیدواریم توانسته باشیم منظور خود را با توجه به این که شما هم قوانین را می دانید و توضیح داده اید واضح بیان کرده باشیم. سلامت و سربلند باشید.
خدایا شکرت
سلام
شاید هم این چیزی که میفرمایین درست باشه
من این موضوع رو نتونستم حل کنم سالهاست این و نمیفهمم و خیلی کارا هم براش کردم
ببینید منظور من اینه ما از بچگی حداقل من از 7 سالگی شروع به کار کردم الان 38 سالمه ینی 30 سال ….
وقتی نگاه میکنم که چقدر تلاش کردم میبینم خب خیلی کار کردم ، حتی در حدی که من وقت اینو نداشتم دوس دختر بگیرم ، برم تو رابطه حتی بلد هم نبودم
ولی میخام بگم آخرش چی شد ؟
اینجا ها بود من وارد سایت استاد شدم و 2019 روز هست دارم شبانه روزی کار میکنم
شکر خدا نتایجی حاصل شده ولی اون نتیجه اصلی ها هنوز مونده
وقتی جمع بندی میکنم میبینم اینجا هم خیلی خوب وقت گذاشتم فایل های رایگان و چندین بار دیدم همه رو دوره های زیادی و خریدم و …..
ولی باز نتیجه نیومده
من در بررسی هام و زمانیکه وارد سایت شده بودم یک تضادی و با خداوند داشتم که اون برای من کاری انجام نمیده اینم سر موضوع عشق و عاشقی در دوران جوانی بود که به جز خدا به کسی دل نبستم و جز خدا از کسی نخواستم ولی به هر حال به دلایل نامعلومی نشد…..
حالا من دو روز هست احساس میکنم میخام توکل کنم احساس میکنم میخام بسپارم به خدا من تلاش هامو کردم
ولی راستش با خدا ته دلم جنگ داشتم
حالا شاید باورتون نشه وقتی این کامنت و میخونید ولی من در اثر یک تسلیم محض وارد بی مکانی شدم و خداوند و ملاقات کردم شاید خنده دار باشه چندین سال طول کشید که این موضوع رو فهمیدم که من کجا بودم و هیچ وقت نتونستم دوباره به اونجا برگردم
«میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم »( حافظ)
بگذریم …..
میخام با اینکه شمایلش و دیدم و بعدش نه عقل ماند و نه هوشم
ولی باز نسپرده بودم اینجاش جالب بود برام تو همین چند روز اینو فهمیدم
دیشب یه سری ادراکات داشتم
و فکر میکنم موضوع رو حل کردم ولی باید تکاملم طی بشه
ماجرا اینه که ما باید باور قلبی داشته باشیم نه به حرف نه به زبان باید باورمون از ته دل بیاد
وقتی باور قلبی ایجاد شد ثبات داشت خداوند ما رو در مسیرهایی قرار میده که خیر و برکت داره و ما باید اونجا شروع به عمل کردن و هدف گذاری و ……داشته باشیم
من فکر میکنم در غیر اینصورت همینی میشه که بودیم و هستیم
ما سالها صبح از خواب بیدار شدیم و سخت کار کردیم ، رفتیم اومدیم اینها تلاش بوده و عمل کردن بوده ولی هیچ نتیجه رضایت بخشی درش نبوده
من فکر میکنم در کل ما از ته دل توکل میکنیم اون ما رو میزاره تو مسیر درست و ما حرکت میکنیم
غیر این میشه دور خود چرخیدن
شاد باشید
سلام دوست عزیز
چیزی که من خودم با تجربیاتم بدست آوردم و خدمتتون میگم استاد از هدفمندی صحبت میکنند ،از تمرکز صحبت میکنن از اینکه برنامه داشته باشیم واسه زندگیمون یعنی اینکه در تمام لحظه های زندگی کارب که احساستو خوب میکنه انجام بده لذت ببر و با عشق کارکن ، سعی کم هروز پیشرفت کنی بادبگری و متمرکز بری جلو ولییییییی دیگه غصه اینکه وای یعنی درست میشه یعنی انجام میشه ایا میتونم آیا نمیتونم ایا اون سفر و میرم با نمیرم اینجوری نباشه دیگه ،
توکل و امید باید همیشگی باشه و ما تلاشمونو بکنیم نمیشه ساکن بشینی چون قانون این جهان روی حرکت کردنه و جلو رفتن و رشد کردن اماااااا بازم میگم جایی باید تلاش کرد که دوسش داری با عشق و لذت نه اجبار ، همه چیز باید با عشق باشه ، اون وقت نا خداگاه همه چیز درست میشه و به قول استاد عزیز وقتی جهان و خداوند میبینه که ما داریم تلاش میکنیم در واقع دیدن که نبست ما داریم با تلاش هامون همین فرکانس و به تمام ذرات میفرستیم و جهان هم که قانون بدون تغییر داره پس بر اساس همون قوانین ثابت و بدون تغییرات جواب مارو میده و ما به اون چیزی که میخوایم میرسیم ، جوری هم میرسیم که خودمون باورمون نمیشه ،
چون وقتی ما در ارامش به سمت هدفمون بریم و بک قدم برداریم جهان از تمام جهات قدم برمیداره و جلو میاد به طرز عجیب و باور نکردنی .
امیدوارم که تونسته باشم توضیحات خوبی بهتون داده باشم .
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
سپاسگزارم بابت کامنت شما
ببینید این موضوعی که می فرمایید و بنده هم اطلاع دارم ازش و دارم کار میکنم و نتایجی هم به همراه داشته
منتها استاد این موضوع مهم رو مشخص نکرده حرفها حداقل برای من متناقض هست
وقتی میگن خدا همه کارها رو میکنه که دیگه حتی ایجاد خواسته برای منم میره دست اون چه برسه حالا من بیام باورم و عوض کنم و ….
من تجربه ام میگه هر جا کار قفل شد وقتی ازش خواستم در باز شد
منتها اون حالت ، حالت اضطرار هست و من نمیخام حتما بیفتم تو اون حالت میخام قبلش برام اتفاق بیفته
من اسنپ کار میکردم ، روز اول از خدا پرسیدم برم اسنپ یا نه گفت نه گفتم پول ندارم گفت من درست میکنم
منتها بهش گوش نکردم یه سال رفتم ماشینم خرجش از دخلش بیشتر شد که تسلیم شدم تا تسلیم شدم یه کار خیلی خوب جلو راهم گذاشت
یا مثلا رو دوره عزت نفس داشتم کار میکردم یهو تو ماشین دم گوش من گفت« تو ارزشمندی »
باور کنید تمام بدنم لرزید اصلا من کامل فهمیدم ارزشمندی چیه حالا تو 5 سالی که عزت نفس و شبانه روزی کار کرده بودم یه طرف این یه جمله یه طرف ، کفه خدا خیلی سنگین بود حتی بهم گفت اینی که میخوندن یارم به من گفت چی گفت و من گفته بودم حالا به تو میگم …..بگذریم
حالا شاید شما بگی خودت داری جواب خودت و میدی
ولی سوال من و نتیجه من الان اینه من همیشه شنیدم از تو حرکت و از خدا برکت
ولی با این چیزایی که تجربه کردم میگم از خدا برکت بعدا حرکت
چرا ؟ چون ماها همیشه داریم حرکت میکنیم دیگه ، داریم تلاش میکنیم ولی خب نتیجه ندارع که در این حالت میریم سراغ تغییر باورها
در حالیکه من فکر میکنم همین که بسپاریم اون ما رو در مسیر درست قرار میده حالا ما باید تلاش کنیم
الان مشکل من اینه نمیدونم اینو درست فهمیدم یا نه
ممنون
سلام دوست عزیز من به این نتیجه رسیدم که ساختن باورها خیلی مهمه وباید روش کار کنیم ولی در مورد خواستمون نباید خیلی بهش بچسبیم و برامون خیلی مهم نباشه چون اگر خیلی اون خواسته برامون مهم باشه دچار نگرانی و حس اینکه پس کی میرسم میشیم وهمین باعث میشه از خواستمون دور بشیم ، منظور استاد هم اینه که باور سازی باید کار روتین هر روزمون باشه و در مورد خواسته هامون رها باشیم و فرکانسشو بدیم و بقیشو بسپریم به خدا و نگرانش نباشیم ، این تله ای بود که خودم توش گیر کردم و مرتب صبح تا شب فرکانس خواستم رو که خیلی مهم بود میفرستادم و به خودم میگفتم اگر این مسئله حل بشه همه چی اوکی میشه از طرفی نگران بودم ولی تو یکی از فایل های استاد به نام هدیه تولدم هدایت شدم به اینکه نباید به خواستم بچسبم و به شما هم توسیه میکنم این فایل ارزشمند رو گوش کنید.
سلام دوست عزیز
بله موافقم این قانون هست
ولی بحث توحید و چیزایی که استاد میگه اینجوری نیست
استاد میگه تمام کارها. و برات انجام میده وقتی میگی تمام کارا ینی تمام کارا حتی اون تغییر باور هم جزئش میشه
این مطلب به نظرم باید توسط خود استاد باز بشه برای من نامفهوم هست فعلا
البته که دیشب یه سری درک ها هم داشتم
به نظرم به اینصورت هست که من نوعی میام از ته دل به خدا توکل میکنم باور قلبی من این میشه که خداوند هست کارا رو راه میندازه
مرحله دوم وقتی این باور اکتیو شد خداوند تو رو به بی نهایت مسیر هدایت میکنه تا تو به خواسته ت برسی
مرحله سوم نوبت من هست که بیام در اون گشایش عمل کنم حرکت کنم ، افزایش مهارت بدم ، برنامه ریزی کنم براش ، هدف تعیین کنم و …..
وگرنه اینکه تو برو حرکت کن خدا کمکت میکنه خب همه اینکار و انجام دادیم ولی خدا کمک نکرده که هیچ تازه پس گردنی هم زده
چرااااا؟
چون باور قلبی نبوده
استاد تو خیلی فایل ها میگن تو حرکت بکن قدم ها بهت گفته میشه
من فک میکنم منظور اینه تو باید اول خداوند و فقط ببینی و واقعا بی چون چرا بپذیری که فرمانرواست واقعا باید بپذیریم که اون هر کاری و میتونه انجام بده
وقتی این پذیرش باشه حرکت کنی بدست میاری
حتی من فک میکنم قارون تو این مورد خیلی خوب بوده چون به هرچی دست میزده طلا میشده
یه جایی مشرک میشه و از بین میره
من اینجوری درک کردم ولی نمیدونم درسته یا نه
سلام دوست عزیزم.
من کاملا سوال شما را درک میکنم چون بارها خودمم به این موضوع فکرکردم و از خودش هدایت خواستم
راستش منم با نتیجه ای که شما بهش رسیدین موافق هستم. وقتی توکل کنیم بعد راهکارها و ایده ها و دستان کمکی خدا از راه میرسن.
ولی درمورد خودم حتی من برای اون توکل داشتن هم عاجز بودم بارها میخواستم بسپارم بخودش و توکل کنم ولی نمیتونستم ازبس قدرت نجواها شدید بود برام.
یه مساله ای که من سالهاست همیشه ازش نتیجه عالی گرفتم اقرار کردن به درگاه خدا بوده. مثلا وقتی حسادت میکنم به کسی درصورتیکه واقعا نمیخوام حسادت کنم ولی عاجزم. همینو بخدا اقرار میکنم میگم خدایا من دارم به فلانی حسادت میکنم و نمیتونم جلوی حسادتمو بگیرم تو کمکم کن تو هدایتم کن. حتی در مورد همین غرور داشتن و منم منم کردن اتفاقا همین الان داشتم بخدا اقرارش میکردم و میگفتم خدایا خیلی مزه دلچسبی داره وقتی میگم من انجام دادم ولی من نمیخوام مغرور باشم میخوام امتیازشو بخودت بدم خودت هدایتم کن.
درمورد توکل کردن هم همینطور. بارها میخواستم بسپارم و توکل کنم ولی نمیتونستم و درین مورد هم باز اقرار کردم بخودش و از خودش کمک خواستم. و واقعا همیشه خودش بهم کمک کرده که بتونم توکل کنم. و وقتی دقیق میشم میبینم واقعا همشو خودش داره انجام میده نه من.
منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش توکل کنم. منکه حتی نمیتونم بدون کمک خودش شکرگزاری کنم دیگه چی دارم برای گفتن.
بخدا قسم بارها شده میخواستم باحس قشنگ با باورقوی و باایمان قلبی شکرگزاری کنم ولی نتونستم هی لیست شکرگزاریمو تکرار میکردم ولی نبود اون حسی که باید باشه همون موقع قطعش میکردم میگفتم خداجونم من دلم میخواد باحس عالی ازت قدردانی کنم ولی نمیتونم خودت کمکم کن و خداشاهده همون لحظه تاشروع میکردم به شکرگزاری اون حس قشنگه میومد حتی فراتر از اونچه که خواسته بودم و شکرگزاریم تبدیل به اشک و به سجده دراومدن میشد.
همه چیز خودشه. بدون خودش حتی نمیشه پلک به هم زد چه برسه به خلق کردن حتی برای باور درست ساختن هم خودشه که کمک میکنه تا بتونم باور درست بسازم من چیکار؟!! خدامیدونه سر یه موضوعی که درگیرش بودم و هستم هنوزم، به بزرگی خودش قسم.، خودش چندماه پیش یه تلنگری بهم زد و بهم گفت ازش بخوام که باورهای قدرتمند کننده بهم یاد بده و خودش بدلم باورهای قدرتمند کننده درمورد اون خواستم را جاری کرد که بارها پیش اومده وقتی نجوا به شکلهای مختلف میاد سراغم بقدری اون باورها عالین که جوابگوی اون نجواها میشن. حالا من چی دارم برای گفتن؟!! حتی وقتی باورهایی که بهم یاد داده بود را تکرار و تمرین میکردم بهم یه ایده ای الهام شد که انجام بدم. فقط باید با انگشتم قیمت محصولم را افزایش میدادم و ثبت میکردم ولی حتی برای انجام اینکار هم عاجز بودم بقدری نجوا بهم حمله ور شده بود و ترس بدلم میانداخت که نمیتونستم بازم بخودش گفتم و ازش کمک خواستم برای انجامش و اگر هدایتها، حمایتها، فضل و لطف خودش درحقم نبود نمیتونستم انجامش بدم.
و اما یه موضوع دیگه اینه که منو خدا یکی هستیم خواسته و آرزوهای من خواسته و آرزوهای خداست که فقط تو وجود من قرار داده. اگر ما باور بسازیمو خلق کنیم درواقع خدا داره خلق میکنه فرقی نداره. انگار یجورایی خدا فقط ازطریق ما که شبیه خودش هستیم داره خودشو تجربه میکنه.
وقتی میگه تو تیر ننداختی من انداختم انگار داره میگه ببین تو فقط شبیه منی نه خود من. حواستو جمع کن وهم برت نداره. من دارم از طریق تو قدرت خدایی خودمو میبینم و لذتشو میبرم. همه چیز از منه. قدرت دست منه
واقعا نمیدونم منم خیلی دوست دارم به درک کامل این مساله برسم.
ممنونم بابت سوالی که مطرح کردین که باعث شد بازم بیشتر تعمق کنم و مرور کنم مسیرمو.
موفق باشین دوست عزیزم
سلام شهلای عزیزم
ممنون از کامنت پر احساست
بله دقیقا موافقم من الان از خودش خواستم تو این مسأله هم منو حالی کنه
میدونی این باور که درسته خدا کارها رو میکنه ولی توام باید یه تکونی بخوری اجازه هدایت به ما رو نداده
شاید این گفته ام درست نباشه ولی احساس میکنم ما اینجوری خالقیم که در ذهن همه رو خلق میکنیم ما اگه اجازه بدیم حتی اون تصمیم بگیره ما پلک بزنیم یا نزنیم در واقع خالق ما بودیم و خداوند این قدرت و بهمون داده از خودش استفاده کنیم و بهره ببریم
ولی وقتی من فکر میکنم من توکل میکنم و میرم کارها رو انجام میدم این به نظرم سخت تفکر اشتباهی هست
به خاطر اینکه ما همیشه از بچگی حداقل خود من اینجوری توکل کردم رفتم جلو چیزی نشده نتیجه حاصل نشده بعد برگشتم گفتم خدا منو دوست نداره و اینجوری باور منفی در مورد خدا در من ایجاد شده
من هر جوری بررسی میکنم میبینم تو این30 سال هر نتیجه مثبتی بوده هدایت اون بوده من اصلا با عقلم و هوشم نمیتونستم حالا احساس میکنم هر چقدر این توکل این ایمان به توکل و این اجازه دادن به هدایت شدن بار مثبت . قویی داشته باشه الرزق و الرزقان و هم ایجاد میکنه
و به همین راحتی ما غافلیم
اینم آخرش بگم میترسم و استرس دارم در مورد این قضیه اشتباه کنم و نکنه راه همونی باشه که گفته شده
ولی خب وقتی احساس خوبی بهم میده فکر میکنم مسیرم درسته
هر جا باگی داشتم این مسأله رو دخیل میدم میبینم بابا این همین تکه گمشده پازل هست
حالا امیدوارم هدایت بشیم دیگه امیدوارم به یقین برسم در این مورد که اگر بشود چه میشود اینجوری میدیم باورهامون و هم هدایت کنه و بسازیم
تو کامنت های قبلی گفتم
بعد 5 سال کار کردن رو دوره عزت نفس تو ماشین در گوشم گفت که فلانی تو ارزشمندی
این کلمه چنان رزونانس داشت چنان در من تکرار شد که اصلا نفهمیدم کی گریه کردم زار زار گریه کردم اصلا همونجا من سیگار و گذاشتم کنار تا اون جا من هر چی راه بود امتحان کردم سیگار و نکشم نمیشد ولی خدا شاهده از اون روز به بعد حتی یه نخ به والله قسم حتی یه نخ نه کشیدم نه وسوسه شدم در حالیکه قبل اون تصمیم میگرفتم سیگار نکشم میدی مثلا تو خیابون دختره ناشناس بهم تعارف میکرد بیا بکش بدون اینکه من درخواستی کرده باشم
میگم یک کلمه اون برابر 5 سال تلاش ماست
ولی هنوز آیه لیس الانسان و الا ما سعی رو نفهمیدم
که میگه همه چیز در گرو تلاش به انسان داده شد
حالا تلاش کردن در جهت اینکه بسپاریم به خودش یا تلاش کنیم که بریم جلو بعد میگم خب همه مون تلاش میکنیم کم و بیش ولی باز به اندازه همون تلاش هم نتیجه نداریم
من فک کنم منظور باز تلاش در جهت تسلیم شدن درست باشه
اگه کسی از دوستان میدونه کامنت کنه بهترتر بفهمیم
در ضمن همه این کامنت اومد من نوشتم اصلا داشت میگفت …..
عجیبه
یه چیزی هم اضافه کنم زمانی که ما میدونیم باید فلان کار و کنیم اینجا منتظر شدن برای هدایت جایز نیست چون ما قلبمون میگه و مطمئنیم که چیکار کنیم ولی در مواقعی که مثلا الان من درش گیر کردم و واقعا نمیدونم چیکار باید کنم تلاش کردنمم بی فایده است هر چی هم قبل این رفتم به در بسته خورده ….
ممنون باز
سلام دوست عزیزم.
ممنونم کامنت منو خوندین و با نهایت محبت بهم جواب دادین.
دوست عزیزم منم دقیقا از دیروز ذهنم درگیر همین مساله ای هست که شما فرمودین که به ما گفته شده درسته خدا کارها رو انجام میده ولی خودتم باید یکاری بکنی.
واقعا همین گفتهها الان دروجود من سردرگمی ایجاد کرده
من یه ملک گذاشتم برای فروش. چندساله درگیرشم ولی هنوز فروش نرفته و خدا از طریق این ملک خیلی چیزا بمن یاد داد و بینهایت ازش ممنونم
از شرکهایی که ورزیدم از غرور خودم خلاصه یه پکیج کامل از شرک و غرور بودم و چون یخانم مستقل و مجرد هستم و از بس هم خودم تکرار کردم هم خانواده فامیل و… بهم میگفتن که شهلا خودش مرده اندازه چندتا مرد کار میکنه نیاز به کسی نداره و…
و بدون اینکه بدونم و متوجه باشم که دچار غرور و شرک شدم این موضوع عمیقتر شد تو وجودم
وحالا که حدود یکساله خداوند خودش از سرلطفش هدایتم کرده و پله پله منو آگاهتر کرد و متوجه اشتباهاتم کرد
از دیروز تصمیم گرفتم دیگه حتی آگهی فروش ملکم را از سایت دیوار بردارم. و همونطور که استاد هم درین فایل بهش اشاره کردن در مورد تبلیغ و…
بخودم گفتم اگر من دیگه دست کشیدم از همه چیز و این جریانو سپردم بخدا پس دیگه کامل میسپارم بخودش. مگه اینهمه آگهی تو دیوار زدم چیزی عوض شد. الان حذفش میکنم خود خدا بینهایت راه سراغ داره برای فروش ملک من و اگر خودش هدایتم کرد که آگهی بزنم تو دیوار اینکارو میکنم درغیراینصورت نه و کلا خودمو از سرراه خدا میکشم کنار.
ولی همین باوری که شما گفتین از دیروز که اینکارو کردم بهم حمله ور شده که درسته سپردی بخدا ولی خودتم بالاخره باید اون قدمی که میتونی را برداری و آگهی بزنی. و خیلی این نجوا دیروز تا حالا اذیتم کرده تمام باورهایی که خود خدا یادم داده به شکلهای مختلف را بش جواب میدم ولی هنوز دست از سرم برنداشته حتی دیشب بارها که تو خواب چشم باز میکردم میگفتم خدایا هدایتم کن وباز خوابم میبرد.
ازشما و بقیه دوستان هم میخوام اگر تجربه ای درین باره دارین بهم بگین ممنون میشم
خودم فکرمیکنم که درستش اینه که وقتی سپردم بخدا دیگه بکل بکشم کنار و سرگرم کارکردن روی باورهام و فایل گوش دادن باشم و بزارم خدا خودش هرطور میدونه عمل کنه ولی اینقدر فکرم بیماره که باز یه نجوایی از یجای دیگه سربلند میکنه که همه چیو با هم قاطی نکن خودتم باید یکاری کنی.امیدوارم مثل همیشه خودش هدایتم کنه و منو متوجه هدایتش بکنه.
دوست عزیزم ممنونم ازشما. امیدوارم حال دلتون همیشه عالی باشه و لحظه به لحظه به درک و آگاهی بیشتری برسید و با ماهم درمیون بزارین. لذت میبریم.
ممنونم ازشما
سلام شهلاجان شما لطف دارید
این کامنت و در جواب کامنت اخری که برام فرستادی برات می نویسم چون گزینه پاسخ نداشت مجبور شدم رو این کامنت بنویسم
ببینید دقیقاً درست فهمیدید
بزارید از تجربه این دو روزه بگم
من وقتی نجواهای درونی مو کنترل میکردم متوجه شدم من با خدا رابطه خوبی ندارم و یه جورایی دلخورم ازش یادمه میگفتم مثلا فلان چیز و میخام بعد یکی میگفت از خدا بخواه با بدخلقی میگفتم اون که حرف منو گوش نمیکنه ، اصلا کاری باهام ندارع و یه جورایی از سر لج اصلا نمیخواستم جواب هم بده
من تو این 10 روز احساس آشتی عظیمی در این موضوع رو احساس میکنم
من یاد گرفتم هر وقت فکری داشتم که بهم آرامش و حس خوب داد اون باور و اون فکر کاملا درسته تو این موضوع هم کاملا بهم احساس خوبی میده یه جورایی وقتی کم میارم بدو بدو میرم بغل خدا
حالا چه اتفاقی از دیشب برام افتاده
من خوانندم و موسیقی ایرانی میخونم و نزدیک 20 سال هست فعالیت دارم تمرین میکنم کار میکنم و …..
من به خدا گفتم آقا من با اینهمه باور مخرب چطور راهم و پیدا کنم من همش دیدم موسیقی سنتی طرفدار ندارع چقدر من باید کار کنم این فکر حذف بشه آقا تو درستش کن تو بسازی قشنگه
در کامنت های قبلی به چند تا نشانه اشاره کردم
اینبار به این شکل نشانه سپردن کارها اومد که یک خانمی که با مادرم دوست بود تو اینیستا فعالیت منو دیده بودن و پسند کردن و به مادرم پیشنهاد کردن که من میرم صدا و سیمای شهرمون و ازشون میخام ایشون و دعوت کنن برای اجرای زنده
ینی خدا شاهده من اون آدم و ندیدم و نه میشناسم خودجوش خودش وارد شده امروز رفته صدا و سیما شماره منو از مادرم گرفته داده به اونا و شروع کرده به تعریف و تمجید از کار من و اونا سورپرایز شدن گفتن بابا مگه این کیه که تو آنقدر هلاکی بیاد اجرا کنه
خلاصه قراره زنگ بزنن و من برم بخونم شاید یه مبلغی هم دستگیر مون شد
من اصلا کاری ندارم این ماجرا اوکی میشه یا نه من دارم به این فکر میکنم این اگه هدایت نیست چیه پس؟
این اگه اسمش توکل نیست چیه پس ؟
میدونی به اندازه ای که قبول کردم تا الان سه چهار تا نشانه اومده
پس من همین مسیر و با قدرت ادامه میدم
پیشنهاد میکنم به کسانی که این کامنت و میخونن و مخصوصا شما
باگ اصلی باورهای ما همین موضوع هست آشتی با خدا سپردن ، اجازه بدید هدایت کنه ، توکل کردن
من چون شعر زیاد بلدم با یه بیت از حافظ کامنت و ببندم
میگه که
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حالا اونی که صد هنر داره باید توکل کنه چه برسه به من که هنر ناقصی دارم
داستان امروز من ، منو یاد پیامبر انداخت یاد عمار و یاسر که اومدن گفتن ای محمد ما اومدیم در رکاب تو شمشیر بزنیم و کشته بشیم
حالا اون کجا من کجا ولی میخام بگم خدا چه کارهایی که برای آدم انجام میده من 2028 روز بود که ترمز اصلی رو نمیفهمیدم من اطلاعات خیلی خوبی از دوره های استاد و یدک میکشم
و پیشنهاد میکنم اول این باور و ایجاد کنید مث من نه من خیلی تو سری خوردم
قشنگ بهم حالی کرد که تو یه پلک زدن کارارو درست میکنه ینی چی من اینو نمیفهمیدم
الان میشه توجه کرد به نکات مثبت ، الان میشه سپاسگزاری کرد الان میشه تمرینات دوره عزت نفس و پیاده کرد، الان میشه احساس خوب داشت من همش تا میخواستم اینا رو انجام بدم یهویی ناراحت میشدم نگو این باور به تنهایی زورش از همه بیشتره و من ندارمش
امیدوارم نتایج خیلی خوبم شروع بشه و بیام بنویسم
شما هم تو بحث زمین بسپارید آگهی کنید ولی اجازه بدید کار و انجام بده این اجازه از سمت شما باید صادر بشه
مهمترین مطلب اینه جایی که میتونی کاری کنی و میدونی انجام بدی انجام بده چون بهت قبلا گفته که میدونی منتها یه سری جاها نمیدونی چیکار کنی مث من تمام درها بسته اس اونموقع من تسلیمم
در واقع از این به بعد تسلیم خواهم بود
من تسلیم و در موارد آسمانی اجرا میکردم تا یه آگاهی ازش بگیرم و میومدم در مسائل زمینی تلاش میکردم
ولی از این به بعد من تسلیمم اون میگه من حرکت میکنم
امیدوارم به دردتون خورده باشه
سلام دوست عزیزم. اولا بهتون تبریک میگم بابت موقعیت خوبی که خدا داره براتون میچینه و امیدوارم بشه سکوی جهش و پرتابتون بسمت موفقیت و هرآنچه آرزوشو دارین.
دوست عزیز درمورد توکل کاملا موافقم.
این مطلبی که الان میخوام بنویسم برای شما اول برای دوست نازنینم نرجس خانم که برام کامنت گذاشته بودن نوشتم ارسال هم کردم ولی انگار دلم تاییدیه نداد و حذفش کردم و حالا اینجا مینویسم.
اول از همه از نرجس جانم تشکر میکنم و براشون بهترینهای خداوند را خواهانم.
و اما در مورد توکل:
امروز صبح داشتم باورهایی که خدا بهم یاد داده بود را تکرار میکردم و باید هم میرفتم یچیزی برای تو خونه بخرم و مقدار خیلی کمی پول تو کارتم داشتم. نجوا اومده بود سراغم و مدام درگوشم میخوند که حالا اینو بخری اون یکی دیگه را میخوای چکار کنی و از کمبود میگفت….
منم طبق هدایتی که قبلا خدا بهم کرده بود که وقتی ملک تضاد و نجوا میاد سراغت اصلا نترس و ناامید نشو بدون اون حرفاش صحت نداره اون فقط میاد که امتحانت کنه میاد که باورهاتو تکرار کنی میاد که بفهمی تو کدوم قسمت ضعف داری و همونو درستش کنی پس سرتو بگیر بالا با اعتماد بنفس و عزت نفس هرآنچه بهت یاد دادمو بهش جواب بده
منم هرچی تا به اون لحظه خدا بهم گفته بود و یادم میومد بهش میگفتم ولی مگه ساکت میشد. باز از یه در دیگه وارد میشد و یچیزی میگفت. درحین جواب دادنم بهش تو دلم مدام بخدا میگفتم خدایا من زورم به این نجوا نمیرسه نمیدونم چی باید بهش بگم که خاموش بشه هدایتم کن. و چه زیبا خدا باز همراهیم کرد و بدلم جاری کرد از توکل بگو
توکل=تو+کل
هرچه که هست فقط بین من و کل هست
بش بگو وقتی بمن وصلی وقتی بمن بسپری و توکل کنی من میدونم چکار کنم.و هرآنچه خداوند درتمام این سالها درباره توکل بهم گفته بود را درکسری از ثانیه از جلوی چشمم رد کرد
البته نمیتونم با کلمات اونچه که خدا بهم گفت را بیان کنم.
به هرحال منم همونطور که خدا به دلم میگفت بزبون بلند بلند به نجوا میگفتم وبش گفتم همین امروز بخود خدام توکل میکنم ومیرم خریدمو انجام میدم بقیشم خودش جور میکنه و نجوا خاموش شد.
دوساعت گذشت یکی از دوستام زنگم زد و گفت چندروز بود میخواستم یپولی برات واریز کنم بکارتت ولی هربار نمیشد. امروز ازصبح زود خیلی پررنگ بدلم افتاده بود که حتما امروز انجامش بدم و حدودا دوساعت پیش زدم بکارتت…
گفتم پیامی برام نیمده. گفت حسابتو چک کن…
و من همینطور که دوستم حرف میزد فقط یه لبخند از کار خدا نشست رو لبم.
چی میتونستم بگم بخدا چی داشتم که بگم فقط سکوت کردم و سرمو انداختم پایین. فقط سرم پایین بود.اخه خودش نجوا را میفرسته خودش هدایت میکنه خودش پاداش میده. چی میشه گفت؟!!
یعنی خدا اون لحظه که از توکل میگفت و من همون حرفای خدا را به نجوا میگفتم اون حسابمو پرپول کرده بود ولی من خبرنداشتم. فقط بعدش بخودم گفتم شهلا دیدی چی شد خدا چکار کرد. خدا بهت گفت نگران نباش همونطور که پول بحسابت ریختم ولی خبر نداشتی که پول اومده بحسابت بقیه کاراتم دارم انجام میدم حتی اگر نبینی و ندونی.
بله دوست عزیزم توکل همه چیزه
امروز بخودم میگفتم شهلا ببین ایمان، سپردن، توکل…
اینا هم یه نعمت هستن مثل بقیه نعمت ها مثل غذاهای مختلف یا وسایلی که داری. چطوری مثلا از یخچالت استفاده میکنی و لذتشو میبری خب از اونا هم استفاده کن و لذتشو ببر
فکر کنم کمترین نعمتهایی که ما آدما تا حالا کمترین استفاده را ازش کردیم همین ایمانمو سپردنو توکل بوده(خخخ)
ببخشین کامنتم طولانی شد
امیدوارم بزودی خبرهای خوبی ازتون بشنوم درباره موفقیتهاتون
درپناه حق باشین
سلام بر شما
خیلی عالی بود همینه درسته
من نمیدونم چرا وقتی شما پیام میزارید گزینه پاسخ رو اون پایین نمیده که ریپلای بهش بشه زد …..
و اما درباره همین تو +کل
من امروز باز به مفهوم بیشتری هدایت شدم
اصلا ما پلاک زدنمون هم اونه ینی اینکه میگن همه چیز خداست موضوع همینه
من هر صبح توحید و استارت میزنم نمیدونید که چه حال خوبی دارم انگار قراره دیگه هیچ وقت حال منفی و بد تجربه نکنم انگار قراره همیشه همینجوری باشه
برام این اومد که شما عاجز هستید حتی توکل کنید ما میخواهیم و اتفاق می افتد
ما جان جان جانیم ….
هر روز داره این موضوع بیشتر باز میشه و چقدر برام لذت بخش هست من اینجا خیلی باگ داشتم خیلی جای خدا خالی بود اصلا همیشه نگرانی و داشتم همیشه یه نبود ، بود
الان نه الان همه چیز دارم انگار هیچی نمیخام ، اصلا دوس ندارم چیزی به غیر خدا داشته باشم
بله خداوند به ما برکت داد
در پناه رب العالمین
سلام دوست همفرکانسی و عزیز.
ممنون بابت کامنت خوبتون و اشتراک گذاشتنش با ما.
دقیقا درک میکنم گفته هاتونو. دقیقا درسته برای توکل کردن هم باید خودش کمک کنه که بشه توکل کرد
برای سپردن بهش هم خودش باید کمک کنه که بتونیم انجام بدیم.
دقیقا همینه مثل هرموضوعی دیگه همش از خودشه.
ولی منم مثل خیلی از دوستان که گفتن دچار سردرگمی شدن درمورد احساس لیاقت داشتن و درکنارش که میگیم ما عاجزیم همه چیز خداست منم سردرگم شدم.
هم انگار درک میکنم هم نه. انگار حس میکنم درک این موضوع اومده تو وجودم ولی هنوز برام باز نشده. مدام یچیزی میاد از وجودم رد میشه ولی نمیفهممش
و از خدا خواستم هدایتم کنه تا بدرک کامل این موضوع برسم.
ممنونم دوست عزیز بابت پاسخهای عالی ای که بمن میدین.
درپناه حق باشین
سلامی دوباره به شما و سایر عزیزان
بله ببینید فقط به نظرم اجازه بدید مدام ازش بخواهید که هدایت کنه من واقعا در مقابلش تسلیمم و هر روز وضعیت روحی و مالیم داره بهار میشه
شکر خدا امروز صبح که پاشدم با رفتارها و حملات ذهن مواجه شدم و شروع کردم به کنترل ذهنم کاری که کردم این بود ایمانم و نشون دادم
اومدم گفتم خداوند فرمانرواست من ازش خواستم من و هدایت کنه من توکل کردم بهش و پای این حرفم میمونم هر چند به ضررم باشه
و حالم و اینجوری خوب کردم دیدم ایمان دارم بهش و اتفاقی که افتاد این بود یه بنده خدایی اومد ازم محصولی رو خرید کرد که نزدیک 2 میلیون و 500 هزار تومن سود کردم
شاید این مبالغ کم باشه ولی برای من تو این مدت خیلی مبلغ زیادی بود چون من حتی 10 برابر کمترش و هم نمیتونستم بسازم به هر دری میزدم قفل بود
ولی الان قفل ها باز شده
آقا تمام دوره های استاد یه طرف این موضوع که خداونده کارارو درست میکنه یه طرف
من همیشه این انتقاد و به استاد داشتم که به این وضوح بهمون بگن ولی خب شاید شرایط ایجاب میکنه که اینجوری سربسته صحبت بشه نمیدونیم
ولی بنده اینجا اعلام میکنم بعد از تحقیقات فراوان و آزمون و خطاها به این نتیجه رسیدم که خداوند هدایت میکنه خداوند کار و درست میکنه و تو میری انجامش میدی غیر از این میشه آب در هاون کوبیدن و مردم ما صبح تا شب اینکار و میکنن
خیلی ساده اس ولی خب ما نمی فهمیم
اگه کسی میگه من هدایت نمیشم در واقع اون هدایت شده ، اون میدونه باید چیکار کنه ولی حرکت نمیکنه مواظب این دام هم باشید دوستان
من کلا نمیدونستم چیکار کنم الآنم نمیدونم دارم قدم ها رو یکی یکی برمیدارم اصلا اونه قدم هام و برمیداره میدونی
شهلا جان پیشنهاد میکنم عجله نکنید زمان بدید قانون تکامل و رعایت کنید
تمام قوانینی که استاد میگن حول و محور این موضوع هست این و دریابید میتونید قوانین و به کار بگیرید
اگه توکل کنید آرامش میاد سمت شما ، احساس امنیت میکنید ، حالا میتونید توجه کنید به نکات مثبت یا همان هماهنگی بین ذهن و قلب ( دوره روابط)
الان میتونید افزایش مهارت بدید ، از جایی که هستید شروع کنید ، کنترل کانون توجه و انجام بدید ( روانشناسی ثروت 1)
الان میتونید محکم سر بالا راه برید ، کارهاتون و به تعویق نندازید ، احساس قربانی شدن احساس گناه و دور بریزید ( دوره بسیار مهم عزت نفس)
الان میتونید برید سراغ ترمزها و منطقی کنید ( دوره کشف قوانین )
الان میتونید بفهمید تضادها برای چی بوده ، الان میتونید از مشکلات استقبال کنید
( دوره ارزش تضاد )
من تمام این دوره ها رو کار کردم منتها توکل نکرده بودم ولی الان فوقالعاده شده برام
خداوند رو هزاران بار سپاسگزارم
سلام دوست عزیزم.
بسیار لذت بردم از کامنتتون و آگاهی هایی که با ما درمیون گذاشتین.
چقدر پیام داشت برام. خداشاهده سلولی تک به تک گفته هاتون را درک میکردم بخصوص اون تجربتون درمورد نجوا و نوع عملکردتون.
خیلی برام پیام داشت. چون دقیقا خودمم به همین شکل درگیر میشم و باکمک خدا جواب نجوا را میدم و سعی میکنم توکل کنم و ایمانمو حفظ کنم.
و الان با کامنت شما انگار خدا باز داشت بهم یادآوری میکرد و میگفت مسیرت درسته همینو ادامه بده.
دوست عزیزم بخدا نمیدونید چقدر انرژی گرفتم از کامنتتون انگار خدا داشت باهام حرف میزد.
چقدر عالی که بعد از چندین روز که از کامنت من گذشته بود الان همین لحظه که من قبلش داشتم باخدا حرف میزدم هدایت میخواستمو سوال میکردم باید جواب شما و کامنت شما بمن برسه.
چقدر امیدوارتر شدم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت.
دوست عزیزم امیدوارم همواره باعزت باشین حال دلتون عالی باشه و به بهترین و راحتترین شکل ممکن به خواسته هاتون برسین.
بازم ممنونم
با سلام خدمت همه علاقه مندان به سعادت و خوشبختی به خصوص استاد عزیزم آقای عباس منش و خانم شایسته عزیز و دوس داشتنی
خانم شهلا قابل توجه شما دوست گرانقدرم
آقا 23 فروردین میشه دو ماه ، دو ماهی که از آپلود این فایل خیلی خوب میگذره و دو ماه هست که زندگی من یک رنگ دیگه گرفته
کل مجهولات عالم در بحث توحید بهش جواب داده میشه
اگه دوستانی که این کامنت و میخونن حداقل در مباحثی که استاد در طول دوره هاشون گفتن براشون سوالاتی مطرح هست ، خواستم بگم جواب در فهم و درک و ایمان به توحید هست تمام سوالات و میگه بهتون تمام درک رو میده و آروم آروم این اتفاق میوفته
من که نزدیک به دو ماهه اصلا هر روز هاج و واج میمونم از این توحید و یگانگی خداوند
من در ذهنم این منطق و ساخته بودم که خداوند تا یک جایی به تو کمک میکنه بقیه راه و تو خودت باید بری اونم کمک میکنه
ندا آمد که ینی آنقدر بد منو شناختی ، فک کردی من معامله گرم ؟ فک کردی من یه ذره شو انجام میدم بقیه رو میدم بهت فک کردی تا تو حرکت نکنی من برکت نمیدم یا برعکس ؟
نه من همه چیز و میگم من میگم چه حرکتی کنی اینکه میای میگی یهو به ذهنم زد فلان کار و کنم اون منم میگم کاری ندارم به اسم خودت میزنی اینو در واقع همه رو من میدم همه رو من هدایت میکنم تو فقط ساکت باش و انجام بده گفت تو مث دستکش میمونی تا وقتی دست در درون دست کش نره کارایی ندارع تو هم همینی
واقعا مات و مبهوت مونده بودم بعد دیدم عه راس میگه ما اصلا هنری نداریم به جز ایمان به او ما مگه میدونیم فردا چی میشه ؟ آهان پس همین بوده من برنامه ریزی میکردم و نمی رسیدم ؟؛ ای ول اون باید باشه خود به خود برنامه ریزی میشه و کار ها انجام میشه الله و اکبر
آهان حالا میفهمم استاد تو دوره کشف قوانین میگه خواسته رو بنویسید در طول روز بعد تمرکز بزارید بعد من میرفتم انجامش میدادم روز 10 ولش میکردم چون نتیجه نمیداد نگو توحید باید باشه حس حضور باید باشه خواسته رو عرضه کنی خود به خود تمرکز میکنی خود به خود به باور فراوانی میتونی دسترسی داشته باشی ای ولا
پس من میام دو تا کار میکنم یکی خواسته مو مشخص میکنم
یکی میسپارمش به خودش
اولی رو خیلی هامون بلدیم دومی یه کم کار داره
من اومدم تمام نتایج مثبتی که تو این زندگی داشتم و نوشتم دیدم خدا وکیلی تو هیچ کدوم نقشی نداشتم هر آنچه ندارم خودم برایش اقدام کردم خودم فکر کردم خودم حرکت کردم تا به برکت برسم و نرسیدم و این سوال مطرح شد پس دیگه چیکار باید بکنم ؟ پس این باور در من شکل گرفت من ناتوانم ، عزت نفسم نابود شد ، ترس ها اومد سراغم غم نرفته ناامیدی سرک کشید و منو در نوردیدن
پس تمام ماجرا اینه ای ول هر جایی نتیجه مثبت بوده خودش بوده پس با اون آیه هر خیری به شما رسد از جانب خداست و هر شری برسد خودتونید هم مطابقت داره
آهان پس کاری که باید بکنم اینه که من برسم به عجز من باید واقعا خلع صلاح بشم من باید با منطق بدونم من کاره ای نیستم من حتی نمیتونم جلوی ورود مگس به دهانم رو بگیرم ( نمرود)
پس چه کاریه اینهمه تقلا کردن من میام میسپارم به خودش عجله نمیکنم نمیگم کو پس چی شد پس کی چرا نمیشه از این حالت دست برمیدارم و ناگهان در زمان خودش خواسته من از راه میرسه
اینجوری من دیگه احساس لیاقت رو دارم من خودم وقربانی نمیبینیم من احساس گناه ندارم که من کارامو به تعویق نمیندازم ( دوره عزت نفس )
اینجوری ترمزها یکی یکی برداشته میشن ( دوره کشف قوانین)
اینجوری من حرکت میکنم میرم سمت کار مورد علاقه ام و کانون توجه و کنترل میکنم ( روانشناسی ثروت 1)
اینجوری فرد مورد علاقه من وارد رابطه من میشه آهان الان میفهمم همزمانی اینجوریه که اتفاقا اونم غذایی که من دوس دارم و دوس داره ( دوره روابط)
اینجوری میشه که من میتونم مدیتیشن کنم ، پس در توحید هست که من میتونم به زیبایی ها توجه کنم چرا که یه نفر دیگه کارارو انجام میده
و در آخر بزرگترین ترمز من این بوده از تو حرکت و از خدا برکت و برمیدارم
خداوند میگه چیکار کنم نه مغز من نه ذهن و تجربیات من و من اونموقع حرکت میکنم و خدا برکتش و میده و اینجوری من میشم اشرف مخلوقات اینجوری میشه من میشم خلیفه الله اینجوری میشه با خدا باش پادشاهی کن
عاشقتم ای رب ای فرمانروای کیهان
من شهادت میدم ناسپاسم
من شهادت میدم عاجزم
من شهادت میدم خداوند یگانه است
من شهادت میدم تنها منبع اونه
من شهادت میدم که خجالت میکشم ازش
من شهادت میدم اون بود منو آورد و آگاه کرد
امیدوارم تونسته باشم بنویسم اون چیزی رو که درک کردم
سلام دوست عزیز و هم فرکانسی ام
اول از همه سال جدید را بهتون تبریک میگم.
چقدر خوشحالم از خوندن کامنتتون.
دوست عزیزم خیلی خیلی برام جالبه یعنی چقدر قشنگه که تمام این درک و آگاهی هایی که درین کامنت نوشتین و تایمی که این آگاهی ها براتون اومده دقیقا برای منم چنین شده.
سلولی تمام حرفهاتون را درک میکنم. خیلی قشنگه واقعا.
منم درمورد خواستم یحس درموندگی و ناتوانی اومده بود سراغم که من نمیتونم و وقتی از خدا هدایت خواستم هدایتم کرد به درکی که شما رسیدین. جاییکه روی خودم حساب کرده بودم و چون نشده بود و زمان بر شده بود کم کم این باور را درون من ایجاد کرده بود که من نمیتونم.
و اینکه چقدر درین بخصوص یکماه گذشته من هدایت شدم و چقدر بیشتر به درک توحید که شماهم بهش اشاره کردین رسیدم.
دوست عزیزم الان دیگه وقتی هرروز میخوام باورهامو تکرار کنم مثلا وقتی عنوان میکنم من قدرت خلق کردن دارم و من میتونم بسازم و خلق کنم هرآنچه که دوست دارم چون خدا چنین قدرت و نعمتی را دراختیارم قرار داده
آنچنان لذتی میبرم از قسمت دوم باورم(چون خدا چنین قدرت و نعمتی را بهم داده) که حد نداره. اینقدر گفتنش بمن حس زیبا و لذتبخش تواضع و سرتعظیم فرو آوردن میده که حدنداره. اونقدر وقتی همه چیزو از خدا میبینم شارژ میشم و انرژی میگیرم که حدنداره. وبقول استاد که اگر اشتباه نکنم درجلسه 10 دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها میگن(بساز با قدرت بساز) انگار قدرت عظیمی حس میکنم تو وجودم و آنچنان باحس خوب و باقدرت شروع میکنم به ساختنش درون ذهنم که تابحال چنین کیفیتی را تجربه نکردم.
دقیقا شما درست گفتین. همه چیز توحید.
توحیده که باعث میشه آرزو و خواسته داشته باشیم چون خدا مارو شایسته داشتن نعمت های عالی دونسته
توحیده که باعث میشه ذوقو شوق اون خواسته تو وجودمون شکل بگیره و زیاد بشه چون خدا عاشق ماست و اون بیشتر از ما دوست داره که به خواسته هامون برسیم و لذتشو ببریم.
توحیده که باعث میشه ازش هدایت بخواهیم چون خودش هدایت مارا به عهده گرفته
توحیده که باعث میشه ما بتونیم آرزومون درون ذهنمون بسازیم چون خودش این قدرتو بهمون داده
و توحیده که همش عشقه و عشق که میسازه برای ما هرآنچه که ما در ذهنمون برای خودمون میسازیم.
دوست عزیزم من تازه بعد از چندسال که دوره راهنمای عملی استاد را داشتم الان با درک توحید که خود خدا درین یکماهه خیلی خیلی گسترده تر بهم فهموند و مزشو چشوند دارم حرفهای استادو درین دوره سلولی درک میکنم.
و میبینم باید آرزوهایی میداشتم که در موردشون رو خودم حساب میکردم و جواب نگیرم و به خستگی برسم تا الان بهتر درک کنم جریان توحید را.
خیلی قشنگه همه چیز از خودشه. چقدر قشنگ میچینه.
دوست عزیزم خیلی حرفها دارم برای گفتن. خیلی درکها دارم که اصلا آدم نمیدونه باچه کلماتی بگه. و هیچکس هیچکس اطرافم نیست که بتونه حرفای منو درک کنه که چی میگم. واقعا پراز حرفها و تجربیات ارزشمندم و چقدر دوست دارم زمانی برسه که بتونم کل تجربیات ارزشمندم را برای استاد بگم که ایشون هم بزارن رو سایت برای همه شما دوستان عزیزم. چون حس میکنم تنها جاییکه من میتونم حرفهامو بزنم و درک میشم همین جاست. یوقتایی بخودم میگم باید یه کتاب بنویسم از زندگیم و اسمشو بزارم حالا باید چکار کنم؟ خخخ
آخه تو این سفر 11 ساله برای تحقق خواستم و چالش های عمیقی که پشت سر گذاشتم براش همیشه خدا را مثل یه همسفر و رفیق میدیدم و مرحله به مرحله ازش میپرسیدم خب رفیق حالا بگو باید چکار کنم و چه قدمی بردارم؟
خیلی خیلی مشتاق اینم که بزودی بیام و از به عینیت دراومدن آرزوم بگم. بخدا الانم که دارم براتون مینویسم از شوق دریافتش اشک از چشمام جاریه.
بینهایت ازشما دوست عزیزم سپاسگزارم که با نوشتنتون باعث شدین که باز منم عمیقتر لذت توحیدو بچشم.
همیشه باعزت باشین سربلند، شاد، سالم و پرپول.
سلام شهلا جان امیدوارم حالت خوب باشه
نزدیک به یک سال پیش از کامنت ما میگذره و من در ادامه دادن مباحث توحیدی بی دریغ کار کردم و مسئله رو پیدا کردم اینجا برای شما کامنت میزاریم چرا که یادمه خیلی مشتاق بودید
ماجرا از این قراره که همه چیز زیر مجموعه تسلیم هست و تسلیم شدن و تقریباً هیچ کسی درست حسابی توضیح نداده و فقط در چند جمله گفته شده در مقابل خدا تسلیم بشید بزارید اون کارها رو انجام بده حتی استاد عباس منش هم با اینکه چندین فایل در مورد تسلیم سخت گفتن ولی مطلب و یا نتونستن برسونن یا نخواستن بگذریم
تسلیم شدن این نیست تو بری بگی من میخام توحیدی عمل کنم و تسلیم میشم و ناخودآگاه دچار تضاد میشی هی سر درگمی میاد که من الان تسلیمم یا نه دارم درست عمل میکنم یا نه
در واقع بحث اصلی تسلیم در کتاب« رها کردن طریقت تسلیم » نوشته استیون هاوکینز گفته شده و همه اساتید موفقیت بلا استثنا از آنجا کپی کردن حتما این کتاب و در تلگرام سرچ کن و بخونش 1000 بار بخونی تازه میفهمی مقدمه اش چیه
تمام فایل های استاد عباس منش حول محور همین کتاب هست
تسلیم شدن ینی تو حاضری برای چند لحظه کوتاه هم از احساس منفی دست برداری
این میشه تسلیم شدن ، در واقع احساس منفی ما همان باورهای ما هست من سالهاست در به در دنبال تغییر باور بودم ولی هیچ کس هیچی نمی گفت ولی جوینده یابنده است
احساس منفی ها رو اگه اجازه بدی بالا بیاد و مشاهده کنی نجنگی باهاش و تصدیقش کنی و رهاش کنی اون باور یا اون احساس قدرتش تخلیه میشه و با یک باور بهتر خود به خود عوض میشه
مثلا فرض کن باورت اینه من نمی توانم رابطه دلخواه ایجاد کنم این کلمه نمی توانم ماحصل هزاران احساس منفی تشکیل شده و رای صادره شده به شکل نمی توانم نمود پیدا کرده حالا برای تغییر من میام میگم بله من متوجه ام ، تصدیق میکنم من نمی توانم و به دنبالش میگم حالا که قبولش کردم من این احساس و رها میکنم
در بعضی از احساسات با یه بار انجام دادن این روش باور عوض میشه ولی در بعضی ها که سالهاست در ذهن چرخیده باید چندین بار به کار بگیریش
کافیه بدونی همین الان چه احساسی داری وقتی منفی ها رو کشف کردی یکی یکی رهاشون میکنی
اتفاقی که نیفته اینه حالت خوب میشه ، طبق قانون حال خوب اتفاق خوب و میاره ، کنترل کانون توجه انجام میشه ، شکر گزاری میاد صراغت، ایده ها ، آدم ها و هر آن چیزی که استاد تو محصولات و فایل ها گفتن برات پیش میاد
مثلا من اومدم احساسات منفی در مورد خدا رو در خودم پیدا کردم یکیش این بود خدا تا یه جایی منو کمک میکنه !!!
سریعا گفتن بله درسته قبول دارم حالا من این احساس و تسلیم میکنم من این احساس و رها میکنم
اتفاقی که افتاد فرداش خود به خود برای من که کار هنری انجام میدم اسپانسر پیدا شد اونم چه اسپانسری ، حالا کارهاش داره انجام میشه
من 5 سال بود تو سایت استاد دنبال این مطلب بودم ولی استاد نگفته و فک نکنم هم به این صورت بیاد بگه
در هر صورت اگر این کامنت تایید شد و اومد براتون اگه دوست داشتین حتما اونایی که گفتم و انجام بدید فوق العاده اس مسیر خیلی راحته
نه اهرم رنج و لذت میخاد
نه تخیل و تصور و …..
نه میخاد ریاضت بکشی خیلی ساده در هر موضوعی که پیش میاد احساس منفی و شناسایی کن و تسلیمش کن و تمام
منم دعا میکنی اینجوری پول هم نمیخام خخخخخخ
سلام و خدا قوت براستاد عباسمنش و تمامی اعضای این سایت الهی…
همیشه وقتی من یکی از محصولات سایت استاد عباسمنش را خریداری میکردم،یک اتفاق خوب تا چند روز بعد از استفاده از آن محصول برای من رخ میداد…
اما این فایل هدیه ای استاد عباسمنش آنقدر سرشار از آگاهی بود که صبح روز 22بهمن من این فایل را دانلود کرده و تماشا کردم و فردای آن روز هدایت شدم به دریاچه ای روزیه سمنان ودرکنار آن دریاچه یک مسیر پیاده روی بود و من هدست درگوش برای اولین بار وارد آن مسیر پیاده روی شدم و 2بار فایل صوتی توحید عملی قسمت10را گوش کردم و از ورزش کردن و کوهنوردی در این مکان لذت بردم…
وقتی که در رودخانه پاشویی میکردم و وقتی که در آن مسیر کوهپایه ای پیاده روی میکردم مدام خداوند متعال را برای ساخت این طبیعت زیبا شکرگزاری میکردم و قدرت خداوند متعال را میدیدم…
واقعاً وقتی که کسی در مسیر درست قرار دارد هراتفاقی که برای او رخ میدهد به رشد و پیشرفت او کمک میکند،مانند داستان کوکاکولا که استاد توزیع دادن که طمع جدید برای نوشابه ابداع کردن و مردم تظاهرات کردند که ما همان طمع اورجینال را میخواهیم،وهمین طبلیغ بزرگی برای شرکت کوکاکولا شد که باعث شد که شرکت پپسی بگویید که شرکت کوکاکولا از قصد این کار را انجام داده است
یا خود استاد عباسمنش که بارها دیگران به استاد میگفتند که شما از قصد یک سری کارها را انجام میدهید که کلی در آینده به نفع شما میشود
استاد در کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم،به نحو احسن توزیع دادن معنا و مفهوم آیه کل خیرن ما وقع را،که هر اتفاقی،حتی به ظاهر اتفاق بدی که برای مومنان رخ میدهد در آینده به نفع آنها خواهد شد و مومن واقعی باید همیشه احساس خود را خوب نگه دارد…
خدانگهدار
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و سپاسگزار خداوند هستم برای همه نعماتی که از روز اول تا این لحظه مرا به اینجا هدایت کرده.
توحید عملی
استاد مشق نوشتم بارها و بارها و تکرار کردم
یا سمیع
یا بصیر
یا علیم
یا قدیر
یا عالم
.
.
.
و امروزم را طبق آموزه های فایل توحید نظری قسمت 10 شروع کردم و درخواستم قبل از همه اهداف و خواسته هایی که برای خودم تعیین کردم یعنی (پذیرش مسولیت ها)
و
مهمترین درخواستم
تقویت ایمانم
بوده و هست. فقط با مسلح شدن به این نیرو میتوان خلق کرد. و جالبه در طی روز گوش جان دادم حتی برای سطحی ترین کارها و دم دست ترین ها تا یاد بگیرم چگونه با این نیرو ارتباط برقرار کنم.
اول از همه
در همه شروع ها به خود یادآوری کردم حاکم تویی عقل من به دستور تو دسترسی به راه حل ها دارد.
پس دو مورد انتقال وجه داشتم که دیروز بدلیل قطعی سیستم انجام نشده بود دیگه تصمیم گرفتم از پای عابربانک انجام بدهم یعنی هنوز هم دنبال اصرار به انجام کار بشیوه خودم را داشتم
جالبه نشد
اومدم خونه اپ مربوطه رو پاک کردم و یک اپ جدید نصب کردم
و بازهم نشد
اصرار از من …………….
اخر سر به خودم پیام دادم شاید باید اتفاق دیگه ای بیفته
و واقعا هم اتفاق دیگه این بود که اون بنده خدایی که قرار بود پول بحسابش بره گفت اگر نقدی باشه کارمون بهتره و زودتر راه میافته.
تجربه بعدی
درانتهای نماز (صلی=توجه به نیروی عظیم علم و قدرت) دوستی بشدت در ذهنم حاضر شد و به ثانیه ای نکشید که تماس گرفت. و کلی از تجربیاتش از سفر به دبی برای مهاجرت توضیح داد.
ساعتی بعد بنحوه چگونگی شکل گرفتن این ارتباط و انرژِیها در هر دو مورد فکر کردم
خارج از قدرت من
ولی با مسولیت افکار من
خوب
تکالیفی که بشکل مسوولیت
در افکارم نشسته بخشی از این ایمان و توکل و پذیرش هست.
واقعا پذیرش همه موارد که اصلی ترین چالش های زندگیم هستند که حتی جرات فکر کردن به آنها را هم نداشتم.
بقول استاد که داستان فرار زندانی رو تعریف کردند که سایر زندانیان حتی جرات فکر کردن به فرار را هم نداشتند و من با شروع دوره ذهنیت قدرتمند این چالش ها را لیست کردم و در همین چند روز اخیر به درس هایی هدایت میشوم
که مرا
در پذیرش و انجام آنها
هدایت و یاری میکنند
که صددرصد با فکر کردن و انجام دادن آن هدایت میشوم
از جزیی ترین امور روزمره
که بنظر شاید روتین زندگی هر شخصی باشد ولی با نگرش اینکه
اوست و تسلیم امر اوهستم
نحوه کارکردن با این انرژی را در خود پرورش میدهم تا به باروری و قدرت گرفتن نیروی ایمانم هدایت شوم
سپاسگزار خداوند هستم
که همه جهان و جریان را به نفع خواسته من هدایت میکند.
تا درخواست های مرا اجابت کند
که خود وعده فرموده است
هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم
————————————————————-
چقدر این را شنیده بود از زبان استاد
ولی زمان لازم داشتم تا به عمق جانم بنشیند
این تکرار و شنیدن و نوشتن با 5 سال بیشتر بسیار متفاوت است
کلمات و معانی یکی هستند
ولی آگاهی و تجربه من
تفاوت از زمین تا آسمان هست.
برای
استاد و همه خانواده بزرکم درخواست تحقق خواسته هایشان در سایه قدرت گرفتن ایمانشان را درخواست دارم.
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛
خداوند زمانی که من در وضعیت بد از لحاظسلامتی بود درهارا برایم باز کرد و از راحت ترین روش سلامتی خودم را به دست آوردن خیلی راحت
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛
زمانی که من تصمیم گرفتم که همیشه شاد باشم و حالم خوب باشد خداوند همسرم را به زندگی ام فرستاد و من با او زمان های خیلیییی زیادی رو خندیدیم و عشق و شادی رو با اون تجربه کردم
کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛
زمانی که حال روحی من به شدت بد بود اما خداوند تمااااااام وجود منو بخشید و من خیلی راحت شخصیتم عوض شد و الان همیشه شادم و حالم خوبه
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
زمانی که از مسیر خداوند خارج شدم و چسبیدم به وسیله ها
مثل اینکه همسرم دلیل خوشحالی منه اگه اون نباشه من حالم خیلی بد میشه
مثل اینکه فکر کنم امکانات مادی زندگی دلیل حال خوب منه و بگم اگه فلان چیزو نداشته باشم خوشحال نیستم
مثل اینکه به خانواده ام وابسته باشم و بگویم اگر آنها نباشند به هر دلیلی من غمگینم
مثل اینکه بخواهم خانواده ام و همسرم را با خودم هم مدار کنم و بگو اگر آنها اشتباه بکنند در زندگی من خوشحال نیستم
مثل اینکه بگویم اگر فلان چیزو نخورم من خوشحال نیستم