توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 30


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    289MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۱
    22MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1607 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ديبا مفاخري گفته:
    مدت عضویت: 2080 روز

    سلام بر سفیر عشق

    استاد عزیزم عاشق تکاه توحیدی شما هستم

    خدا رو با همه وجودم احساس میکنم . یه جایی گفتین لازم نیست تکرار کنید من باور میکنم لازم نیست تکرار کنیم باید باور کنیم باید خداوند رو با همه وجود احساس کنیم .

    میدونیز فرق شما و اموزش شما با سایر اساتید اموزش در اینه شما ودتون هستید شما به او وصل هستید نگاه شما توحید رو فریاد میزنه

    هرگز قراموش نمیکنم وقتی سه ماه پیش اولین عکس شما رو دیدم انگار گم شده ام رو پیدا کردم نگاه شما سراسر باور بود .

    شما سراسر خلوص هستید و باور .

    امشی به دلیل اینکه نت نت ضعیف بود لب تاب را به سالن بردم کنار مادرم این ویدیو رو تماشا کردم و خوشحال بودم با مادرم میبینم کم کم شروع کردم از ترس صحبت کردم اینکه ادمی که بترسه مسلمان نیست و کلی صحبت ولی واقعا هیچ تاثیر خوبی روی مادرم نگذاشت.

    حتی از من خواهش کرد کم به این مطالب گوش دهم .

    اینج بود که خدا رو شکر کردم که من خود جوش از کودکی عاشق دا بودم اونهم به سبک خودم سبکی که دیگران من رو کم عقل میدونن خدا رو سپاسگزارم که در مسیر توحیذ قرار گرفتم و از خداوند میخواهم هرگز دست من رو رها نکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حبیب الله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 3954 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه دوستان این خانواده صمیمی

    با خودم داشتم فکر می کردم اینکه استاد میگه توحید و دوری از شرک بیس و زیربنای همه موفقیت هاست یعنی چی؟ وقتی موفقیت تو هر بعدی که میخواد باشه رو بررسی میکنی؛ می بینی که واقعا این توحیده که باعث پایداری اون موفقیت شده. اگه در بعد مالی خواسته باشی قضیه رو بررسی کنی می بینی کسی که به موفقیت مالی بزرگی رسیده در عین اینکه باورهای عالی ای در مورد ثروت در خودش ساخته، به موازات اون باورهای توحیدی متناسب با ثروت رو در خودش ساخته. مثل این باور که من خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم. وضعیت مملکت و قیمت دلار و تصمیم رئیس جمهور و دولت و هر عامل دیگه ای هیچ گونه تأثیری در زندگی من نداره. و این یعنی توحید! این شرکه که هر گونه عامل بیرونی رو در زندگی خودمون تأثیرگذار بدونیم.

    یا در بعد روابط کسی که روابط عالی و عاشقانه ای داره، حتما در عین حالی که باورهای درستی در مورد ارتباطات و عشق ورزیدن به افراد در خودش ایجاد کرده، باورهای توحیدی متناسب با این موضوع رو در خودش ساخته که در واقع همون عدم وابستگی در روابط میشه. وقتی ما به کسی یا چیزی وابسته هستیم، یا انتظار کمک از شخصی رو داریم، روی دیگران حساب باز می کنیم و می خوایم به کسی تکیه کنیم، در واقع داریم شرک می ورزیم. و زمانی رابطه عالی ای رو تجربه می کنیم که خالی از این وابستگی(شرک) باشه.

    یا در بعد سلامتی هم حتی همین طوره. کسی میتونه به سلامتی عالی برسه که در خودش این باور توحیدی رو بسازه که هیچ عامل بیرونی نمی تونه سلامتی منو ازم بگیره. این شرکه که فکر کنیم فلان مریضی یا فلان ویروس میتونه سلامتی منو از بین ببره. و وقتی ما بتونیم با توحید که تو این مورد در واقع همون دخیل ندونستن عوامل خارجی در سلامتی من هستش رو باور کنیم می تونیم سلامتی واقعی رو به دست بیاریم.

    در بعد معنویت هم که دیگه اصل جنسه! وقتی می تونیم رابطه عالی ای با خدا ایجاد کنیم که باور داشته باشیم، هیچ فاصله ای بین ما و خدا نیست. ما و خدا یکی هستیم. اینکه کسی رو می خوایم واسطه و شفیع قرار بدیم بین خودمون و خدا این شرکه. و رابطه ای که این طور بخواد با خدا برقرار بشه به هیچ جا نمی رسه و فقط ما رو از هدف مون که در واقع همون آرامش باشه دور می کنه.

    و واقعا توحید و دوری از شرک پایه و زیربنای همه موفقیت هاست. در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 98 رای:
  3. -
    نوشا گفته:
    مدت عضویت: 3136 روز

    ب نام الله یکتا

    مدتیه دارم فکر میکنم ب اینکه،هدفم از نوشتن چیه،نوشتن برامن قشنگ ترین کار دنیاست و عاشق انجامشم،با تمام پوست و گوشت و استخونم میخام ک یه نویسنده باشم ولی بیشتر از هرچیز هدفم از نوشتن،گسترش زیبایی هاست،ب سطح آوردن احساساتی ک تو دلم و در عمق وجودم هست

    دلم میخاد با تمام وجودم فریاد بزنم ک جهان،جای قشنگی برا زندگی کردنه،دلم میخاد توحید و تو جهان گسترش بدم.

    تو یه ماه اخیر،اتفاقاتی افتاده برامن و خانواده م ک بیشتر از قبل ب قدرت خدا پی بردم،بزرگ شدم،شاید دیگه الان اصلا اون آدم یک ماه پیش نیستم.

    با یه سرفه شروع شد،یه سرماخوردگی ساده،از سرکار اومدم و مامانم گفت بابا سرماخورده و سرفه میکنه،رفتم سر زدم بهشون و یه گریپین هم تجویز کردم،شبش با برادرم بردیمشون بیمارستان حکیم نیشابور،با تشخیص سنگ کلیه مرخص شون کردن،هرچی اصرار کردم ک بستری شون کنن چون تنگی نفس داشتن فایده نداشت و گفتن آنفلانزا شایع شده و نمیشه بستری بشن،ممکنه آنفلانزا هم سوار بشه رو بیماریشون و اوضاع بدتر شه.

    ساعت ۴صبح مرخص شدن،رفتیم خونه،دوباره فردا بعدازظهر از تنگی نفس شاکی بودن،بردمشون مشهد،بیمارستانی ک خودم دوره ی اینترنی مو اونجا گذرونده بودم،تو راه کلی دعای خیر کردن برامن و خوشحال بودن ک درمان قراره تو یه شهر بزرگ انجام بشه،بخاطر کارم برگشتم نیشابور،یکی دو روز بعد مامانم زنگ زد و پای تلفن،ب شدت گریه کرد ک بابا انتوبه شده و ب دستگاه ونتیلاتور (تنفس مصنوعی) وصله و بیهوشه،بخاطر اینکه لوله هارو از تو دهنشون درنیارن،با آرام بخش میخوابوندنشون.

    شوک شدم،اصلا باورم نمیشد کار ب اینجا برسه

    شبونه راه افتادیم زدیم ب جاده برا دیدن بابا،تا برسم بیمارستان و ایشونو خودم از نزدیک ببینم چها ک نگذشت بهم.

    ۵ روز انتوبه بودن،ما هر روز میرفتیم ملاقات شون و با چشم گریون برمیگشتیم،مخصوصا مامانم،خیلی بی تابی میکردن تا اینکه یه روز صبح از بیمارستان تماس گرفتن گفتن پدرتون از دستگاه جدا شدن و خداروشکر حالشون بهتره،یه شماره تلفن و بعنوان داخلی تخت شون اعلام کردن و گفتن میتونین باهاشون حرف بزنید،باورم نمیشد،با بابا حرف بزنم؟مگه ممکنه؟

    تماس برقرار شد و از خوشحالی اصلا نفهمیدم چی گفتم ولی این جمله ی پدرم همیشه تا سالها میدونم ک تو یادم موندگاره

    نگار؟

    بله باباجون

    دمت گرم!

    تمام خستگیام تموم شد،پر کشید و رفت،مامانم از خوشحالی گریه میکرد و سجده ی شکر،منم تمام تلاشمو کردم ک آروم باشم ولی وقتی تماس قطع شد،بغضم شکست.

    ۴،۵ روز بعدش بابا از بیمارستان مرخص شد ولی ما بخاطر احتیاط بیشتر برنگشتیم نیشابور و مشهد موندیم تا بقیه ی درمان های سرپایی شونم انجام بشه،دوشب مرخص بودن و تو خونه،تو این مدت کلی از حضورشون لذت بردیم و شبا جمع مون جمع بود

    دو روز بعد،صبح زود ساعت ۶ونیم دوباره سرفه ها برگشتن،کم کم تنگی نفس شدید شد،زنگ زدیم آمبولانس،رفتم پایین واستادم ک زودتر راهنمایی شون کنم بیان بالا،پدرم داشت وارد فاز زجر تنفسی میشد و رفته رفته از شدت تنگی نفس کبود میشد،مامانم با آمبولانس رفت و من پشت سر آمبولانس داشتم با سرعت میرفتم سمت بیمارستان امام رضا.

    گمشون کردم،مامانم زنگ زد با گریه گفت بابا خیلیی حالش بد شده و انتوبه کردنشون تو راه(تو دهنشون لوله گذاشتن)،دم در بیمارستان ایست قلبی کردن و احیاء شدن،مجبور شدن ببرنشون بیمارستان فارابی.

    ب امام رضا نرسیده بودن

    سخت ترین روز عمرم بود،تابحال انقد نگران نشده بودم برا هیچ چیز،قدرت و بزرگی الله یکتا رو اون روز متوجه شدم بعد ازینکه مامان یکم آروم تر شد و تعریف کرد ک راننده آمبولانس گفته اگه بزرگراهو رد میکردیم دیگه تا میرفتیم و دور میزدیم دیر میشد و مریض تون از دست میرفت.

    اون روز متوجه شدم ک خدا چقدر هوشمندانه اتفاقات و کنار هم میچینه تا یه جا،یه روز همه چیز برامون واضح بشه و ب حکمت اتفاقات پی ببریم،ما چند روز پیش شماره ی آمبولانس و وقتی تو ترافیک منتظر چراغ بودیم برداشتیم،همینجوری،بی هیچ هدف خاصی،حتی بابا کنارمون نشسته بود و خندید و وقتی مامانم داشت شماره رو یادداشت میکرد گفت لازم نیست.

    مامان من همیشه هرچیزی رو ک یه جایی میذاره یادش میره ولی اون روز،با اون حجم از استرس،در عین ناباوری،شماره تلفن آمبولانس و (ک رو یه تکه کاغذ کوچولو یادداشت کرده بود)،گم نکرده بود.

    وقتی بابا بیمارستان قبلی بستری بود،تو CCU بود،بیمارستان ICU نداشت و من ب هر دری زدم ک تو یه ICU براشون جا بگیرم،نمیشد،ب جاهای مختلف تلفن زدم و ب آدمای مختلف رو انداختم،حضوری رفتم بیمارستان پاستور تا باهاشون حرف بزنم و خودمو معرفی کنم و بگم پزشکم،شاید کمکم کنن،آنفلانزا شایع شده بود و تمام تخت ها پر بود،از پله های بیمارستان پاستور اومدم پایین،فقط و فقط ب خودم گفتم،از خدا بخواه و توکل کن،انقد ب کسی رو ننداز،این کار تو عین شرکه،فرداش بابا از دستگاه جدا شد و این دفعه هم ک خود آمبولانس بابارو برد بیمارستانی ک ICU داشته باشه،ب خدا سپردم و خودش ب بهترین شکل ممکن مارو هدایت کرد ب سمت یه بیمارستان مجهز.

    این روزا با تمام وجودم دارم هدایت الله و درک میکنم،آرومم،بعد مدتها تونستم ب نگرانی هام غلبه کنم و همه چیزو ب دستای مهربون خودش بسپرم.

    اعتماد دارم ب قدرتش،ب هدایتش،ب هوشش و آسوده م و شاید معنای توکل همین باشه.

    بابا رو منتقل کردن دوباره ب CCU و بعدش ب ICU و الانم تو بخش قلب هستن،حالشون خداروشکر بهتره ولی امروز یه ماه میشه ک بیمارستان بستری هستن،هنوزم حالا حالاها کار دارن پزشکا باهاشون.

    روزهامو با آرامش سپری میکنم و تمام مهر و عشق مو نثار پدرم میکنم ک رو تخت بیمارستان خوابیده،ایمان دارم ک بهترین اتفاق ها منتظر خانواده ی ماست.

    هزار بار از الله یکتا متشکرم برا عشقی ک هرلحظه و هر روز نثارم میکنه و برا موهبت زندگی ک ب من بخشیده.

    واقعا بی نظیره این جمله :

    سلامتی،تاجی ست نامرئی.

    قدرشو بدونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مثبت اندیشان گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    من هم به شما باور دارم هم ندارم ،

    باور ندارم و فکر می کنم شما به خاطر زرنگی و شم اقتصادیتون به اینجا رسیدید و از اینکه می بینم در فیلم هاتون میاین به نمایش می ذارید ثروتتون و حتی موتورهاتون و توی خونه جلوی چشم دوربین میارین احساس می کنم شما دارید مردم و ترغیب می کنید به اینکه واسه رسیدن به این چیزها شما رو باور کنند و بیاین این دوره هاتون و بخرن اونم دوه هایی با این مبلغ بالا ، ۱۰ میلیون !!!!! خوب ۱۰۰ نفرم که بخرن میشه ۱ میلیارد

    و شما دارید ازین مسئله جیبتون و پر می کنید و ثروتتون و افزایش می دید

    از طرفی باور دارم به اینکه درسته هر چی فکر کنی همون میشه و شما فکرتون و درست کردید اما این مبالغ بالا این به نمایش گذاشتن ها و از طرفی به رخ کشیدن ها مخصوصا اوردن موتورها داخل خونه من و به شک می ندازه

    اگر واقعا قصد کمک دارید و می خواید همه را ه شما برن چرا اینقدر مبلغ بالا برای دوره هاتون ،اونایی که حتی مثل قدیم های شما پولی ندارند چی کار کنند

    من حتی پول خریدن لباس توی خونه رو ندارم چه برسه لباس بیرون، از همه نظز تحت فشار روانی ام و مشکلات پشت هم و نمی دونم واقعا نمی دونم فکرم پی حل کدومشون باشه من یک دختر مجردم با ۳۸ سال سن بدون هیچ پشتوانه و حمایت حتی از پدر و خانواده ،پدرم که حتی کوچکترین خرج برام و باهام حساب می کنه و براش مهم نیست که من چقدر تو فشار مالی ام و واضحا میگه به من چه مربوطه

    من تمام زندگی ام درجا زدم و هر دری خواسته به روم باز بشه و امید داشتم به طرز عجیبی بسته شده

    من و ببخشید که رک صحبت کردم اما واقعا حرف دلم بود و قصد بدی ندارم کمک می خوام که ازین دوگانگی خارج بشم لطفا نظرم و نزارید و حرف دلم و سوالم با خودتون بودید دوست ندارم باور دیگران مثل من بهتون دچار دوگانگی بشه خواهش می کنم برام پاسخمم و به پروفایلم ارسال کنید واقعا دچار دوگانگی و سر درگمی امم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم گُلی گفته:
      مدت عضویت: 3215 روز

      سلام دوست عزیز،ب جمع ما خوش اومدی?

      من حدود دوسالی هست ک عضو سایتم ولی حدود چندماهی هست ک دیگه واقعا باور کردم خودم مسئول زندگیم هستم? و ب اندازه ای ک باورهام رو عوض کردم نظرم رو میگم?

      ماهمه دوست داریم یک الگو داشته باشیم،استاد خیلی خیلی ثروتمندتر از اینی هست ک ب ما نشون میده????،استاد خیلی متواضعانه قسمتی از ثروتش رو ب مانشون میده ک ما بدونیم این راهی ک داریم میریم ب کجا میرسه فقط واسه همین و اگر میخواستن گول بزنن ک تصویری از همه ی ثروتشون ب ما نشون میدادن و ب دروغ ی چیزی هم اضافه تر میگفتن??.

      و جالبه اینکه خودت میگی ک شما با افکارتون اینها رو خلق کردید.این حرف خودت هست دیگه.پس تو هم اونچه رو ک الان داری رو خودت خلق کردی،بی پولی تنهایی،عدم آزادی در تمام جنبه ها،دوست عزیز من یک چیری توی این مدت فهمیدم با جان و دلم و اون این هست ک سختی هایی ک بهمون وارد میشه تلنگرهای خدا هستن و اگر ما متوجه اشتباهمون بشیم و اشتباهمون رو اصلاح کنیم اون تلنگر قطع میشه و اگر منوجه نشیم و ب اشتباهمون ادامه بدیم تلنگرها بزرگتر میشن.

      دوست عزیز اگر چیزی رو الان نداری چون در مدارش نیستی ن اینکه وسایل رسیدن بهش رو نداری،پس مسئولیت زندگیت رو بپذیر تعهد بده و هر روز توی سایت بیا،با فایل های رایگان خودت رو بمب بارون کن،اونا فوق العاده هستن.و بعد از اون ب اندازه ایی ک تغییر میکنی نتایج رو میبینی،امروز توی سایت کامنت یکی از بچه ها رو خوندم ک گفت با گوش دادن فایل های رایگان در امدش ۳۶برابر افزایش داشته،اگر این دوستمون تونسته پس تو هم میتونی

      و چیز دیگه ای ک باید بهت بگم از حرکت اروم خودت و تغییرات کوچیکت ناامید نشو چون ایمان ،تکامل و تغییر باور ها پله پله اتفاق می افته

      امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم

      موفق باشی جانم??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهدی اسلامی گفته:
    مدت عضویت: 2260 روز

    سلام خدمت همه عزیزان اول از همه از خدای خوبم سپاسگذاری میکنم به خاطر هدایتم به خانواده خوب عباسمنش وبعد از استاد عزیز که با راهنمایی هاشون قرانی که تو خونه هامون بدون تفکر و تعقل خاک میخوره رو در دستان ما جای داد خدایا شکرت ممنونم ازت وارزوی سلامتی و سعادت برای تک تک عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    پویا پارسی گفته:
    مدت عضویت: 2308 روز

    سلام استاد

    بارها با خودم میگفتم خدایا اگه این استاد خوبمون نبود چی میشد

    کی مارو کمک میکرد که راهو پیدا کنیم خدا رو بیشتر بشناسیم و به زندگی امیدوار بشیم

    من هر روز با شما انرژی میگیرم نمیگم چجوری بودم والان در راه بهترشدنم

    اینجا شما گفتید اونروز که توی اون اتفاق موجزانه نجات یافتید و موندید از خدا پرسیدید برای چکاری منو نگه داشتی خدا چه کاری باید میکردم

    الان میدونم جوابش چیه شمام بهش رسیدید استاد

    ما ، خود من و بقیه دوستان با هدایت خدا به شما رسیدیم و شما امیدی شدید زیاد در قلب ما

    شما اگر نبودید چه کسی واقعا اینقدر دلسوزانه این کار رو میکرد ؟

    نگاه کنیم به اطرافمون دورتا دور کویر هستش و من فقط شما رو میبینم هیچکس دیگری حاضر نشده اینکارو بکنه من ندیدم شما هم،

    من خیلی با وجود شما نازنین امیدوار شدم و بزودی خبرهای خوبی از من میشنوید و این رو الان میگم و اونروز به شما نشون میدم

    و میگم استاد این یک نمونه حاضر و زنده از چیزی که براش اونروز موندید تا نتیجه اش رو هم من ببینم هم شما و دنیا

    مرسی مرسی ، یک دنیا ممنون

    خواهشمندم فقط ادامه بدید و یه خواهش عاجزانه که فایلهایی مثل خریدهاتون رو برامون بیشتر بزارید خیلی امیدبخشن

    همیشه خوش و شاد و سلامت باشید استاد عزیز بازم مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حمید عیسایی گفته:
    مدت عضویت: 2165 روز

    به نام خالق هستی

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی

    این فایل استاد خیلی برام جالب بود و دقیقا همچین مورد یا بهتر بگم معجزه برای منم رخ داده و دوست دارم با شما در میان بگذارم.

    قصه ما از این قراره که منو خانمم یکسال پیش یک خانه اجاره کردیم در کیش ورفتیم املاک قرارداد خود را امضا کردیم البته بدون صاحب خانه چون صاحب خانه اهل شیراز بود و قرارشد که بعد بیاد امضا بزنه.خلاصه بگذریم گذشت تا دو ماه آخر اجاره خانه هیچ پولی برای پرداخت اجاره دو ماه اخر نداشتم چون از طرف شرکت چند ماهی حقوق نگرفته بودم و صاحب خانه هم از بس آدم درستی بود حتی زنگ هم نزد بابت اجارهاشو خلاصه ده روز مانده بود به اتمام قراردادم از یه طرف استرس اجاره های قبل رو داشتم و از طرف دیگر تمدیدیا فسخ قرارداد و بهر حال هیچ پولی بابت اینا نداشتم ولی چون به خدا ایمان داشتم و با توجه گوش دادن به فایلهای استاد تمرکزم رواز روی اینها برداشتم وفقط داخل دفترچه یاداشتم سپاسگذاری کردم .

    یه روز نشسته بودیم منوخانم که گوشی زنگ خورد و دیدم صاحب خانست و یکم دوباره استرس گرفتم و به خودم گفتم نکنه پولش رو بخواد منم که هیچ پولی نداشتم ولی با توکل به خداوند جواب دادم و گفت که من اومدم کیش و میخوام ببینمت دقیقا ده روز به اتمام قرارداد اونم نه برای تمدید خانه بلکه برای مسافرت اومده بود و خواست منو ببینه و منم گفتم چشم درخدمت هستم و شب اومدند با خانومش جلو درب خونه و حتی اسرار کردم بریم بالا ولی نیومدند.

    خلاصه باهم صحبت کردیم و ازم خواست نظرم رو درمورد تمدید خانه بگم منم گفتم من الان هیچ پولی ندارم که بخوام تمدید کنم و حتی پول اجاره ماههای قبل شما رو هم پرداخت نکردم ولی اینجا رو دوست دارم محیط آرام و دلنشین و پراز خیر و برکت بوده برای ما .منم پیشنهاد دادم که در این صورت میتونم بمونم که اول به من زمان بدهید بابت اجاره های قبلی و بابت تمدید هم تا این مقدار میتوانم برای سال جدید پرداخت کنم و قرار شد که به ما خبر بدهند و دقیقا روز بعدش زنگ زدند و از منو خانمم خواستند که بریم خانه آنها و ماهم رفتیم وخدارو شکر با پیشنهاد ما موافقت کرده بودن وحتی حاضر نشدند که بریم املاک قراردادرا تمدید کنیم وهمان جان پشت همان قرارداد قبلی نوشتند و ماهم امضا زدیم و باید اول از خداوند بابت اعتمادی که کردم سپاسگذار باشم و بعد از این صاحب خانه و خانم مهربانش که واقعا یکی از دستان فرستاده خداوند برای ما بودند.ودر آخر این داستان اتفاقی رخ داد که واقعا وجود خدا درآن حس شده به وضوح .

    اتفاقی رقم خورد این بود که صاحب خانه ما دقیقا سر ماه به علت یک سانحه رانندگی فوت کردند که باورش برا سخت بود چرا این روز دقیقا روزی که از نظر قانونی می بایست بیاد و قرارداد مارو تمدید یا فسخ کند ولی چون خدا ازش خواسته که 10روز جلوتر بیاد و قراردادمارو بدون دریافت هیچ هزینه ای تمدید کنه و بره و در تاریخ اتمام قرارداد تصادف بکنه و فوت بشه به نظر شما این یعنی چه .این کارا به واسطه کی انجام شده بجز خدا .خدایا سپاسگذارم بابت این چنین اتفاقات .

    سپاسگذارم اول از خدا بعد از استاد گرامی و شما دوستان عالی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    نعمت اله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2623 روز

    سلام استاد عزیزم

    امروز ها تمام کامنتهام حاکی از این است که هجرت کرده ام

    بدون هیچ پولی آمده ام…

    آمده ام با ایمان به خداوند…

    با ایمان به باورهایم…

    ایمان به این که خداوند کافی است…

    این روزها کارم شده سکوت و تماشا…

    تحسین و تفکر…

    با قلبی آرام زمان را طی می کنم…

    تا هدایت شوم…

    هدایت شوم به مسیری که درست است

    مسیری که توحید را درک کنم

    یگانگی را دریابم

    دوست دارم کاری را انجام بدهم که قلبم می گوید

    دوست دارم کاری را انجام دهم که نعمت آزادی و ثروت را باهم در اختیار من قرار دهد

    دوست دارم به کاری مشغول باشم که از درونم گفته شود نه از بیرون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    حمید شهسواری پور گفته:
    مدت عضویت: 2516 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان صمیمی

    امدم بودم کامنت جهان بینی توحیدی رو بخونم که یهودستم خورد روی دانلود ها و توحید عملی را بزرگ دیدم اومدم برگردم دوباره یه جوری شروع به چشمک زدن کرد باز کردم و رفتم گفتم از اولین فایل شروع کنم استاد به محض اینکه شروع کردید به صحبت کردن بغض تو پلوتون را احساس میکردم و وقتی به خواندن کامنت دوستان رسیدید دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم از دیشب هم که هدایت شدم به فایل ملاصدرا همش به خودم میگم که پیدا کردم من اونو (خداراو)گم کرده بودم

    تازه میفهمم و هی اشک از چشمانم جاری میشود نمیدونم در کدام یک از فایلهاتون اینوشنیدم که وقتی حس خیلی نزدیکی بهش میکنی بی اختیار اشکت جاری میشه من هم همینطور دارم اشک می ریزند می نویسم

    استاد عزیز من هم خیلی وقته که دنبال رسالتم میگردم و همش به سمت اشاعه توحید و یکتا پرستی هدایت میشم و وقتی که به این سمت هدایت میشم از در و دیوار برایم نعمت می باره خدایا سپاسگزارم‌ سپاسگزارم سپاسگزارم

    خدایا هدایتم کن از شما استاد عزیز ودوستان خوبم سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2895 روز

    سلام استاد عزیزم

    خدارو شاکرم که دوباره به این فایل زیبا هدایت شدم. این بار با یک تعهد و جدیت بیشتر . وقتی خداوند گفت تو هنوز ایمان نیاوردی و من رو قلبا باور نکردی پس برگرد و از توحید عملی و سپس مجموعه های فایل های تمرکز بر نکات مثبت شروع کن و همواره به هدایت من گوش بده حتی اگر به فایل دیگه هدایت شدی نچسب و خودت رو در برابر من همواره تسلیم نگه دار

    این بار نشستم اما با قلم و کاغذ . خدا میدونه اونقدر نکته ها و باورهای طلایی از این فایل زیبا و حتی متن و کامنت های دوستان برداشت کردم همین فایل اول به تنهایی یک دوره کامل و همه چیز تمومه. بی نظیره استاد جان . بی نظیر و فوق العاده.

    من همیشه میگم که هر کس جایگاهی داره که باعث سعادت خودش و گسترش جهان میشه در هر حوزه ای در هر رنگی. سالها بود در قلب من هم ندایی بود گاهی می گفتم بله این رسالت من هست. اما هیچ وقت درک نمی کردم چرا و رهاش می کردم. چون با اصل توحید همخوانی نداشت و خسته م میکرد. میدونستم هدف من درسته اما نمیدونستم اشکال کار کجاست که روحم به جای شادابی خسته میشه و هر بار هم که رهاش می کردم همیشه ته دلم می موند و سر باز می کرد

    این بار من هم به خودم جرات دادم و از خداوند پرسیدم من کاری به هرچه که تا حالا یادگرفتم ندارم. حتی به استعدادها و توانایی هام فقط به اون صدای همیشگی قلبم میخوام گوش بدم که باید یه کاری کنم یه چیزی هست . و من اصلا نمی خوام قضاوت کنم فقط میخوام بهم بگی من چیکار کنم هدایتم کن

    و دوباره پس از مدتها همون رسالتی که همیشه فکر می کردم من براش ساخته شدم تو ذهنم روشن شد اما این بار کاملا درک کردم از منظر توحید دیدمش. قبلا فکر می کردم این رسالت رو دوست دارم ولی چون صرفا کمک به دیگران هست من رو خسته می کنه درونم رو تهی می کنه . اما این بار از منظری متفاوت دیدم. از نگاهی توحیدی تر. که اون گسترش و سعادت خودم هست در این دنیا و هم در اخرت و قطعا وقتی به خودت کمک میشه به دیگران هم همینطور و حتی به اهدافی که روزی هر کدوم برات خدایی بودن از شدت اهمیت بهشون می رسی دقیقا بعد همین الهام بود که اون جمله رو درک کردم وقتی به یکتاپرستی وابسته شی، یکتاپرستی اونقدر وابسته ت میکنه که فرصتی برای وابسته شدن به غیر نداری. انگار اشباع میشی از وجود خداوند و برات اصل و اساس میشه. خدارو شاکرم که او را در قلبم یافتم بسیار نزدیک و مهربان به من با وجودیکه ایده ای ندارم اما میدونم وقتی در مسیر توحید و یکتاپرستی هستم هرآنچه که لازم هست بهم گفته میشه فقط کافیه باورهام و ایمانم رو قوی تر کنم و هر روز و هر لحظه روی باورای توحیدیم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      مهدی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3224 روز

      سلام دوست عزیز خیلی قشنگ بود دیدگاهتون

      واقعا من همین الان همین مشکلو داشتم فهمیده بودم که توحید همه چیزه و خیلی بهم الهام شد که چه کارهایی انجام بدم ولی خیلی میترسیدم و اصلا به قلبم گوش نمیدادم

      خیلی باهام صحبت کرد از طریق استاد گلم خیلی بهم نشانه داد ولی اعتماد به او نداشتم عزت نفسم ضعیف بود

      و دوباره از طریق کامنت شما هم بازهم هدایتم کرد

      ممنونم از دیدگاه زیباتون

      ارزو ثروت سلامتی خوشبختی دارم براتون

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        Farnazq گفته:
        مدت عضویت: 2895 روز

        خداروشکر که مفید بود امیدوارم همیشه در مسیر توحید باشید . بله گاهی ذهن ما نمی ذاره که کامل دل بسپریم و تسلیم در برابر هدایت خدای یکتا باشیم و به ندای قلبیمون اعتماد کنیم مثل هاله ای قلب ما رو با ترس ها و نگرانی ها می پوشونه . اما همین هم یک شرک مخفی در دلش هست و نباید بهش قدرت بدیم. اصلا نباید ببینیمش. به امید اینکه فقط خدا رو ببینیم و بشنویم و در این راه مسیر تکاملمون رو به خوبی طی کنیم و استمرار داشته باشیم بدونیم که خدای بخشنده مهربان با شوق هر لحظه منتظر ماست تا اون پرده و هاله رو از قلبمون برداریم و باران رحمت و مهر بینهایتش رو دریافت کنیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: