توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    289MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۱
    22MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1607 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3822 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    10 اسفند 1397

    ردپای روز بیست و سوم سَفرِ پُر خیر و برکتم

    خداوند در نسیمی است که میوزد

    خداوند پروانه ایست که در باد میرقصد

    خداوند قلمیست که عشق را مینویسد

    خداوند سراسر زیبایی و عشق است

    خداوند در قلبیست که عشق میورزد

    خداوند طلوع خورشید است

    خداوند نور آسمان ها و زمین است

    من دستان خداوند هستم، که مینویسد

    زبان خداوند هستم که سخن میگوید

    قلب خداوند هستم که عشق می پراکند

    من دستان سخاوتمند خدا هستم که میبخشد

    این خداست که در من تجلی یافته

    آمده بودم میلیاردر شوم عاشق سرگشته و کویت شدم

    آمده بودم تا اسرار ثروت را بیاموزم، قرآن را در دستانم قرار دادی

    گفتی بخوان کلید گنج های زمین و آسمان را در درون کتاب خواهی یافت

    بخوان اما با قلبت نه با ذهنت

    گفتی بخوان و به دستورات عمل کن

    دستورالعمل ثروت و خوشبختیت در تمام جنبه های زندگی در این کتاب نگاشته شده است

    این کتاب یک گنج نامه است

    اما باید رمز گشایی کنی تا مسیر گنج ها بر تو آشکار شود

    باید قلبت را پاک کنی از هر احساس ناروا

    خواندم تو را و اجابت کردی مرا، ادعونی استیجیب لکم

    تو حکمت را بر قلبم جاری کردی، گفتی از “توحید و یکتاپرستی ” شروع کن

    از ابراهیم شروع کن و او را بشناس، شناخت ابراهیم یعنی شناخت اسلام حقیقی

    معنای بت شکنی ابراهیم چه بوده است؟

    ابراهیم بیان گذار نهضتی است که میخواهد بشریت را نجات دهد

    افتخار پیامبر اسلام، انتصاب به مذهب حضرت ابراهیم است، ابراهیم حنیف

    بت پرستی، پرستش مجسمه ای با یاقوت و سنگ نیست

    بت پرستی توجیه وضعیت اجتماعی اسف بار کنونیست ونسبت دادن است آن به مشیت الهی است. به تقدیر و سرنوشت است

    بت پرستی قدرت دادن به شیطان و هر عامل بیرونیست برای تاثیر بر زندگیت

    بت پرستی پذیرفتن نیرویی به نام شر است که زندگی تو را احاطه کرده و قدرت خلق زندگیت را از تو سلب کرده است.

    بت پرستی و شرک یعنی قدرت دادن به هر کسی و هر چیزی برای تاثیر در زندگیت.

    توحید و یکتاپرستی یعنی اینکه همه ی ما رب واحدی داریم یعنی همه ی ما به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم.

    یعنی همه ی ما برابریم و به یک منبع الهی دسترسی داریم

    یعنی همه ی ما به یک اندازه به قدرت الهی دسترسی داریم

    یعنی همه ی ما یک خدا داریم همه ی ما یکی هستیم

    تفاوت انسان ها به علت تفاوت باورهای آن ها نسبت به قدرت خداوند است.

    ” تفاوت انسان ها به علت تفاوت باورهای آن ها نسبت به قدرت خداوند است ”

    الله اکبر

    سلام استاد خبرایی برات دارم که تو را خوشحال تر از همیشه میکنه.

    چند ساعتی هست از سفر برگشتم کاری که داشتم را به خوبی انجام رسوندم همون ایده همون الهام یکی یکی همه را تایید کردم و به خاطرشون از خدای مهربونم سپاس گزار بودم، نشانه ها بزرگتر میشد قلبم و ایمانم به خدای یکتا هم بیشتر و بیشتر

    اول کدوم را بگم، از چی بگم؟! از آب و هوا از ثروت از دوستای جدید، چی؟!

    استاد فقط بگم پنج شنبه 9 اسفند ساعت 2،3 بود هنوز ایمانم به کاری که میخواستم بکنم یکم معلل بودم (99.9%) تا اینکه یک نشانه دیگه اومد که گفت حرکت کن، برادرم میخواست به اون شهری بره که بهم الهام شده بود برم و قرار بود فردای اون روز به طبیعت بینظیر اونجا برم و چند روزی را به تنهایی کمپ بزنم.

    سریع وسایلم را جمع کردم انداختم تو کوله ام و آماده سفر، تمام کارهای دستی که با عشق روزهای گذشته درستشون کرده بودم ( حتی همون لحظه هم شیطان ول ن نبود، چرا میخوای ببریشون بیخیال بذار دفعه ی بعد ) اما این محمد با محمد قبلی حتی همین چند روز قبل تفاوت کرده، تفاوتش باورهای قوی ترش نسبت به خداوند بود.

    تمام دریم کچرها نزدیک به 50 تا، تمام دستبندهام، پابند بردم با خودم.

    گوشیمم از صبحش صفحه اش بالا نمیومد! دقیقا همون روزی که میخواستم برم ولی مطمئن بودم به نفع من شده این کار ( باور اینکه، هر اتفاقی بیافته به نفع منه و باور، من همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب هستم. )

    فایل های سفرنامه را تا روز 27 ام توی فلشی انداختم حالا که از گوشیم نمیتونستم استفاده کنم، اینکار را کردم تا با اسپیکرم با جان و دل سفرنامه ی هر روزو گوش کنم./

    هوا ابری بود میدونستم بارون داره و منم عاشقققق بارون و کمپ زدن و قدم زدن و حرف زدن و کلا عشق ورزیدن توی بارون هستم.

    داداشم هنوز مثل همیشه یادته قبلا در موردش گفتم فکر کنم فایل، “رویاهایت را باور داشته باش قسمت اول ” بود، منتظر اینه که روز خوب خودش بیاد.

    تو مسیر داشت از نگرانی هاش نسبت به من و مشخص نشدن سربازی و … چیزای دیگه میگفت، ولی من فکرم جای دیگه بود، اونجا که توی فایل” ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است!! ” همونجا که میگفتی، ” من وقتی فهمیدم ااین افکار منه که انقدرررر قدرتمنده که زندگیم را خلق میکنه” هموجا بود، دیدی تا حالا استاد به یک چیز زل میزنی و به یک چیز مدام فکر میکنی؟

    منم به بیرون پنجره به یک نقطه زل زده بودم گوشام یک چیزایی میشنید ولی تمام سلول هام به فکر اتفاقی بود که قراره بیافته.

    رسیدیم به اون شهر

    بارون زد، هوا عجیب شد یک جای آسمون آفتابی بود یک جای دیگه بارونی دقیقا ما هم زیرش بودیم، و یک جای دیگه ابری. قدرت خداست

    کلوچه ی این شهر معروفه، داداشم ایستاد و من رفتم یک مقداری کلوچه ی خرمایی گرفتم از معروفترین کلوچه فروشی این شهر توی استان ثروتمند و زیبای خوزستان

    بعد از اون منو داداشم به جایی رسوند که بهم الهام شده بود اونجا بایستی بساط کنم وسایلم را، ساعت نزدیکای 5:15 عصر بود دیگه نگران اینکه داره شب میشه نیستم چون اون باور را تا حد زیادی ساختم و باورهای دیگه ای که میگمشون.

    اون خیابان اصلی شهر را دو بار رفتم و اومدم جاهای مناسب را توی ذهنم نگه داشتم، مردم اون شهر یک لبخند از دمم همشون کم داشتن

    خلاصه

    نیاز به یک ماژیک داشتم اینکارو بعد از 25 دقیقه هایکینگ کردن با کوله ای که تقریبا 10 کیلو پشتم بود و یک کوله ی کوچیک 15 لیتری که کارهای دستیم توش بود. انجام دادم.

    از خدا خواستم دوباره که جای مناسبم را بهم بگه، همونجایی که قراره عشق بورزیم به ..

    اونجا را دیدم یک احساس خیلی بهتر نسبت به جاهای دیگه ای که از قبل دیده بودم، اونجا را اولین بار دیده بودم. کنار یک بانک ولی توی محوطه ی بیرونی آن.

    اول با یک آقای مهربون و سبیل کلفتی که 10 متر اون ورتر من بود سلام و خوش بش کردم و براش آرزوی موفقیت کردم.

    کوله را انداخختم زمین یکی یکی وسایلم را درآوردم هنوزززز بخدااا هنوز کارام را درست و مرتب نکرده بودم نمیدونییی استاد چندتااا مشترییی اومد میگم هنوززز دریم کچرهام را درست نکرده بودم کامل بودند ولی اینکه بخوام از بالا به پایین درست بذارم روی پارچه ای که آورده بودم اینکارو نکرده بودم که دستای خدا یکی یکی میومدند، توی تخته کارم، فکر کنم همین ها را نوشته بودم :یکی :

    سلامم

    من محمد هستم ایران گرد امروز، جهان گرد فردا، با درست کردن کارام هزینه ی سفرهام را در میارم.

    خط پایینی این نوشته کانال تلگرام و آدرس اینستام را نوشتم.

    یکی:

    میگن سلام دروازه ی یک آشنایی است، پس سلام

    من محمد هستم و ایران گردی میکنم و هزینه ی سفرهام را با خلق دست سازه هام در میارم.

    بالای سمت چپ، کانال من و ادرس اینستا

    گوشیم که کار نمیکرد روشن بود ولی صفحه اش بالا نمیومد، فکرش را کن از صبح که این اتفاق افتاده بود من تا موقع حرکتم چندین بار (” تجسمش “) کرده بودم و اتفاقا توی تجسماتم این تصویر را داشتم که، چند نفری میان و خودشون عکس میگیرن از خودم خودشون و کارام و برام میفرستن.

    چی شد، همین شد استتاد جان

    اومدن عکس گرفتند براشوننن جدای از جالب بودن و جذابیت، و البته جذبه ی خاص و چهره ی زیبا و دوست داشتنی من، همش کار” باورهام ” بود و هست.

    کارام را کامل گذاشتم، مرتب و منظم

    پوللللل بود که میذاشتم توی جیبم یک جایی احساس کردم وقتی که مینشستم، یک سمتی شدم

    دیدم که انقدرررر پول توی جیب عقب سمت راستم بود که نمیشد درست نشت همه را انتقال دادم توی کیف پول زیبام، و بعد دوباره این اتفاق دوباره افتاد. ( خدای من

    استادددد بذار از دنیای خودم بهت بگم که چه دنیای زیبا و شگفت انگیزی شده،

    استاد یکی برامم چایی میوورد و با عشققق چه کلمات زیباایی به کار میکرد چقدررر لبخندش شیرین بود، این آقا دقیقا عروس سرای نبش همون کوچه ی شیک بود، برام چایی آورد، بهم شماره اش را داد گفتتت هر چییی میخوای فقط توروخدا بهم بگو، رفتی طبیعت بهم بگو خودم برات میارم. هر از گاهی هم میومد و بهم میگفت، ای بابا چراا تو هنوززز چیزی نذاشتی زیر پات بابا خب سردههه ای بابا

    سه بار فکر کنم میرفت و میومد این را بهم میگفت،

    یک نفر بهم خرمای معروف همین شهر را داد چقدرررر زیادد بود، ازم یک دریم کچر زیبا هم گرفت، تاره از کاارام عکس هم گرفت و گفت میخوام برات تبیلغ کنم( اما همون لحظه که این حرف را زد توی ذهنم با لبخند به خدای خودم میگفتم، خدایا اگر داره تبلیغ میکنه برام اگر داره همه جوره حمایتم میکنه این او نیست، این همش لطف تو هست و خواهد بود. از تو ممنونم )

    یک نفر دیگه بهم عطری داد انقدرررر خوش بوووو وای خدای من الان این عطر را جلوی خودم گذاشتم عشق میکنم باهاش لبخند دختری زیبا به همراه مادر گلش را یادمه که این عطر خوش بو را بهم با عشق داد، نگاهش هیچ وقت فراموش نمیکنم، چون اون نگاه نگاه انسان نبود! اون مادر و دختر بهم در مورد سفرهام پرسیدن و گفتن چقدررر دوست دارن برن بلوچستان زیبا با مردی خون گرم و من هم توی سفر اولم 15 روز را اونجا به صورتتتت عالی گذروندم و آشنا بودم تتمام خط ساحلی از بندر گواتر نقطه صفر مرزی تا خود بندرعباس را گشتم، از همه چی میگفت و منم از باورهام میگفتم، اون مادر جوون میگفت تو مجردی میتونی بری بگردی ولی من چی که با همین دختر قشنگ و همسرم، بحث همسرمه نمیشه نمیشه! ولی خیلی دوست دارم بریم بلوچستنا را بگردیم.

    منم بهش گفتم، بهترین راه اینه که شما دوتا همسرو پدرتون را یک هدف کنید تا زودتر به چیزی که میخواید برسید. ادامش را در مورد باورهام گفتم، در مورد اینکه آدم نمیتونه با بیشتر کردن یا کم کردن یک کار فیزیکی به نتیجه ی خاصی برسه، اما زمانی این اتفاق به بهترین شکل میافته که، ” باورهات را شناسایی کنی و اون جوری که میخوای تغییرشون بدی چون ما هستیم که خالق 100% شرایط تک تک لحظه های زندگی زیبامون هستیم. و نه کسی دیگه)

    یک نفر دیگه، یعنی اینجور بگم که

    همه ی اون افراد با لبخند بهم نگاه میکردند، با عشق حرف میزدند و از من خرید میکردند و عکس میگرفتند و تبیلغ میکردند و …

    به اتفاق یک دوستی جدید دیدم، با خواهرش اومده بود، اسم اون دوست مرجان بود

    یک هیچ هایکر مثل خودم، استاددد انقدررر ذوق زده شده بود آخه اولین نفری بودم که توی اون شهر به اون بزرگی و زیبایی اومدم به عنوان یک بک پکر دارم بساط میکنم. و این همه حالممم اساسی خوبه

    کلیی با هم حرف زدیم تازه به خاطر اینکه حمایتم کنه ازم کاری هم خرید و بقیه اش را خودتون میدونید، تازه وقتی اسم شوهرش را آورد شناختم اون فرد را و بهش گفتم این فرد امیشناسی خلاصه دوستای مشترک زیادی داشتیم و پیدا کردیم تا تونستیم خندیدیم، آخه بار اول نبود همچین اتفاقی فکرش را کن استد یکبار توی جنگل های گیلان رفته بودیم و صبح یک دوست جدید پیدا شد وقتی باهاش حرف زدم دوستای مشترک خیلییی مشترک پیدا کردیم اونجا توی اون ساعت توی اون جنگل، مگه داریم ؟! مگه میشه؟!

    انقدررر دنیا کوچیکه.

    هنوز مونده میخوام بیشتر برات تعریف کنم استاد جان تا بهت بگم چقدررر فروش رفت کارهای زیباممم. ( چشمک)

    اتفاقات دیگ]،

    تو اون بازار دوتا از دختر عمه های زیبام منو دیدن اونا که باورشون نمیشد!!

    دو تا از دوستای دیگه ام دیدم.

    غیر از این ها، کلییی سفارش گرفتم از پسر و دختر اینجور بگم دستان خدا، که به صورت اختصاصی بهم بگن چی را دیگه میخوان همون براشون بسازم و بار دیگه که رفتم اون شهر بهشون تحویل بدم نزدیک 300 هزار تومن!

    خب بذار بگم بهت استاد، همین شب از ساعت 5:30 تا 10:30 شب بساط کردم، و 525000 هزار تومان کارام به طرز عالی فروش رفت!! هورااااا تبریک تبریک بوس بوس وای خدای من شکرت خیللییی ممنونم

    من باور کرده بودم به فراوانی خدا به فراوانی مشتری، حتی باور کرده بودم

    “خداوند بزرگترین و قدرتمندترین و سریع ترین و وسیع ترین کمپانی تبلیغاتی منه

    “خداوند صاحب همه قلب هاست، خداوند صاحب همه دل هاست، و به راحتی مستری ها را در هر جایی (((((( که یکی از خریدهام همینطوری شد من رفتم پیش دوستم محل کارش که توی یک کباب ترکسی کار میکنه همونجا هم وقتی براشون تعریف کردم کجاها بود اینا چیه، یکی به راحتی ازم خرید کرد تازه پول غذام که 25000 هزار بود را هم نذاشتند پرداخت کنم و تازه اینکه یک سفارش تخصصی هم همونجا از یک دوست جدید که دوست مشترک همین رفیق من بود، گرفتم و تازه یک چیز خفن تر بگم استاد جان من تا چند روز قبل داشتم به ماساژ فکر میکردم و توی همین اتفاقات و روزها یک خانم که توی اینستا منو دنبال کرده بود، ماساژور بود و منم همون لحظه یک تجسماتی داشتم و یک احساس خوب و.. تا اینکه سعید جان دوست رفیقم، ماساژور بود! و بعد خرید بچه ها از من بعد از خوردن یک پیتزای خوشمزه و یک چایی مشتی، منو دعوت کرد ههمون لحظه که برم کلینیکش که روبه روی همون کباب ترکسی بود، تا ماساژم بده! واییییییی خداییییی من شکرتتتتت

    انقدر که تمام اتفاقات خوب یکی یکی پشت سر هم اتفاق میافتن بخدا.

    اینکه منو ماساژ سودی داد که و ماساژ تخصیی سر و صورت وایی خدای من احساس میکردم انرژی مثبت داره از تمام دستاش با تمام قدرت به من منتقل میشه خودم بمب انرژی چه شد !! دیگه.

    تازه بهت نگفتم استاد چطوری اومدم پیش دوستم من خوب نه شماره ی دوستم را داشتم نه باهاش از قبل هماهنگی کرده بود – هفته ی قبلش بهش یکبار گفته بودم که میخوام بیام و شب را پیشت بمونم تا فردا با هم بریم طبیعت. خلاصه همون حوالی 10:15 بود که دوتا پسر گل اومند و از غذا بچه های مدیر یک گروه ایونت و هیچ هایکر معروف بودند، به واسطه یهمونا من را رسوند از آدرسی که چند سال قبل اومده بودم خانه ی همین دوستم ( مهرداد) بردند دقیقا 100 متر اون ورتر این خانه یک هایپرررر مارکت و یک ساختماننن خیلیییی بزرگ هست ما سه تا رفتیم اونجا داستان را براش گفتم از قبل که من الان هاست ندارم و گوشیم همچین موضعیتی براش افتاده و من یک آدرس میدونم از همین دوستم گفتند که بیا میرسونیمت قبلشهم کلیی به بچه های دیگه همون شهر زنگ زد تا برای من یک هاست پیدا کنه – دستای خدارو ببین استادد جووون چطورر کار میکنند – واییی اون فروشگاه چقدرررر جنس توش بوددد چقدررر ثروتت چقدررر آدم یک نومنه بارز فراوانیییی واییی خدای من فقط خداروشکر میکردم اولین وبار و آخرین بار دو سال قبلش یک بار رفتم ولی الان چطور بود دو سال قبل! مثل فروشگاه های بزرگ Walmart

    خلاصه باهشون خداحافظی کردم و خونه دوستم را پیدا کردم و … )))))) با هر شرایطی به سمتم هدایت میکنه به سمت کسب و کارم.

    “خداوند قدرتمندترین اینترنت مارکتینگ جهان

    “خداوند که نیاز هر کسی را میدونه و افرادی که به کسب و کار من نیاز دارن و بابتش پول خوبی پرداخت میکنن قطعا به سمت من هدایت میکنه و تعدادشون هم خیلی زیاده.

    “خداوند قدررتمندین کمپانی و بنگاه کاملا رایگان تبلیغاتی منه که بازخورد 100% داره و هیچ درصد خطایی نداره.

    ” خداوند بهترین کییه که فقط مشتری ها دست به نقد و کسایی که به صورت آنی خرید میکنند به سمت من هدایت میکنه (( همینم شددد استادد جان یا نقد بودن یا از بانکی که جفت من بودند میرفتن پول در میاوردن اونم به صورت آنی تا خرید کنن )

    “هر مشتری من مشتری های دیگه ای را با خودش میاره و کار من به قدری ارزشمنده که افراد با شور و هیجان از خدمات من برای هم تعریف و تبلیغ میکنند.

    چقدررر میتونم بگم جیز این باورهای هم راستای خواسته ام و ثروت ساز، چقدرر باور “فراوانی ” و” عزت نفس و توحیدی کاررررر کرد” چقدررر توحیدی . خدایا شکرت

    الان فهمیدم پاداش اون کسی که به خدا به غیب چیزی که وجود نداره توی دنیای حقیقی ولی براش حرکت میکنه، فهمیدم “ایمان چی ”

    الان

    یادته چند بار گفتم این کلمه را این چند روز

    “خدا گونه تر شدم خداگونه تر عمل کردم خدا گونه تر دیدم خداگونه تر خدا گونه تر .. ”

    خداگونه تر شدم

    دوست دارم خدای یکتا، یار بینظیر و همیشه همراه من، دوست صمیمی من، بخدا دوستت دارم، توی وجودی خودم را محکم بغل میکنم و دیگه هرگز دستم را رها نمیکنم چون گرمای تو گرمی هر سرماییه. دوست دارم و عاشقتم تویی که باهام میخندی تووی باهام میرصی تویی که باهام مینوازی میخوانی، تویی که باهام حرف میزنی مینویسی برام، همش تویی توو توی لایتناهی

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      علی اکبر شفیعی گفته:
      مدت عضویت: 1721 روز

      ای جانم چه حالی میده تو فایل توحیدی هم کامنت محمد عزیز را بخونی

      محمد جان اینجا که بیشتر توضیح دادی فکر میکنم من شما را تو یکی از سفرام دیدم

      تو دو تا زمستون ۹۷ و ۹۸ هرمز و قشم بودم حسم میگه هرمز دیدمت

      و شایدم تابستون ۹۷ آبشار آنجلیکا

      البته الان مثل داداشمی صددرصد

      چون اینجا همه از یک خونواده ایم

      بغض وقتا میگم کاش میشد از نزدیک ببینم خیلی از بچه ها را ولی بعد به خودم میگم اصلا این نزدیکی مدار و قلبامونه که اصله و از این نظر روز به روز داریم به هم نزدیک تر میشیم

      ولی در عین حال امیدوارم یه روزی از نزدیک استاد و خانم شایسته و شما و بقیه دوستان را از نزدیک ببینم اون وقت حسابی بغلت میکنم

      دوست دارم ثروتمند واقعی

      به امید موفقیت های بیشتر و سفر های جذابتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمد فتحی گفته:
        مدت عضویت: 3822 روز

        علی اکبر تو دستِ خدا شدی برای اینکه خداوند به من گفت این نشانه را داد .. که اون چیزی که میخوام خیلی نزدیکه

        ازت ممنونم که حال خوبت را حفظ کردی و ادامه دادی و به اینجا هدایت شدی و این هدایت را با احساس خوبت با تمام وجود ارزشمندت درک کردی و بازم هدایت خدا را شنیدی و نوشتی این بار برای من ..

        و حالا این پیام را میخوانم در بامداد 16 دی 99 در حالی که صبح روز 15ام هم یک پیامی را در جلسه سه قدم اول دریافت میکنم که دقیقا دقیقااا با همین پیام یکیه .. سفر .. جهانگردی … کسب و کار موفق … توحید .. توحید عملـــــی

        خواستم ازت تشکر کنم و نخواستم بخوابم و این تشکر توی دلم از روح والا و بالای تو باشه .. خواستم بنویسمم با قلمم که باور دارم قلمِ رب العالمین .. دوست دارم هم پاره ی ارزشمند من ..

        دیدن ما کاری نداره .. بسپر به خودش، اوس کریم استاد برنامه ریزی برای من و شما و تمام موجودات .. تنها کاری که باید بکنی اینه که در صلح باشی و هماهنگ به خودش متصل به خودش وقتی هستی الهامات را دریافت میکنی وقتی دریافت میکنی باید عمل کنی .. حالا اادامه بده بازم ادامه بده بازم ادامه بده .. خبر خوب .. زمان مرگ تو فرا رسیده .. و حالا مرگی را تجربه میکنی تویی که توحید عملی داشتی تا پایان زندگیت در این دنیا .. مرگی که از عسللل هم برای تو شیرین تر است .. شیرین تر …

        خدایا شکرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          علی اکبر شفیعی گفته:
          مدت عضویت: 1721 روز

          محمد عزیز

          من کلام و قلمم هنوز به خوبی شما نیست که جواب بدم

          اما خدا را شکر میکنم که نشونه ای شدم برات که بازم بهت یادآوری کنم که خدا بی نهایت نزدیکه

          پس رسیدن به خواسته ات هم به همون اندازه نزدیکه

          هر چند میدونم که خودت میدونی

          اما ماها خیلی نیاز به تکرار داریم

          امیدوارم تا آخرین نفس همین طور با خودت در صلح باشی

          و دستت تو دستاش

          دوست دارم‌🌹

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سپید گفته:
          مدت عضویت: 1799 روز

          سلام محمد عزیز

          میشه درباره این بخش از کامنتت

          بیشتر توضیح بدی

          امروز هدایت شدم اینجا

          و این بخش از کامنتت

          انگار می خواد چیزهایی بمن بگه

          ممنون

          ⬇️

          حالا اادامه بده بازم ادامه بده بازم ادامه بده .. خبر خوب .. زمان مرگ تو فرا رسیده .. و حالا مرگی را تجربه میکنی تویی که توحید عملی داشتی تا پایان زندگیت در این دنیا .. مرگی که از عسللل هم برای تو شیرین تر است .. شیرین تر

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      علی ابراهیمی گفته:
      مدت عضویت: 2916 روز

      سلام محمد جوووووووونمممم

      وای نمی‌دونی چه حسی داره وقتی میشینم نوشته‌هاتو میخونم و حال خوبتو میفهمم و خدارو به خاطرش سپاسگزارم.

      لعنتی تو اخه چقدر خوبی پسسسسسر

      وقتی که کارتو دوست داشته باشی و باورهای مناسبی‌هم در مورد ثروت داشته باشی معلومه اینجوری برات میباره رفیق مهربونم

      هرچی که در میاری به هر خواسته‌ای که میرسی واقعا از ته قلب می‌گم نوش جونت

      تو لنگه نداری محشری

      خداروسپاس که افرادی مثل تو افریده و خداروشکر که تونستی راه درست رو پیدا کنی و موفق بشی

      خوشحالم که می‌بینم اینجوری با زندگیت حال می‌کنی و حالت خوبه!

      امیدوارم به هرچی که می‌خوای برسی و همیشه حالت اینجوری خوب باشه

      پیروز و موفق باشی رفیق من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سمیرا امیری گفته:
      مدت عضویت: 2445 روز

      سلام محمد عزیزم

      نمیدونی با خوندن دلنوشته هات چقدر حالم خوب میشه…چقدر قشنگ نوشتی خودمو اونجا تجسم میکردم و لبخند میزدم…

      خداروشکر بخاطر این همه ثروت و نعمت و فراوانی…خداروشکر بخاطر فروش کارهای زیبات که با عشق درستشون میکنی…

      بهت تبریک میگم وخداروشکر میکنم که با خوندن سفرنامه هات ایمانم قوی تر میشه..??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نسرین سلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2499 روز

      سلام مارکوپولوی چقدر قشنگ و زیبا از تجربه هاتون حرف میزنین آدم هوس میکنه اونجا باشه و شوق و ذوق شما رو ببینه. درود بر شما که اینقدر خوب قوانین رو درک کردین و بکار میبرین .احسنت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    عشق زندگی گفته:
    مدت عضویت: 3081 روز

    سلام بر استاد گرامی و همه اعضای سایت

    خیلی خوشحالم که در جمع شما دوستان هستم .

    یادم هست دوران دانشگاه با دوستی اشنا شدم که قران را با ترجمه صحیح مطالعه می کرد و مرا تشویق کرد خودم ان را چند بار با این ترجمه مطالعه کنم .

    قران کریم با ترجمعه عباس مصباح زاده بود که حدود 60 سال پیش ترجمه شده بود ترجمه خوبی بود و کلمه به کلمه استفاده کرده بود این ترجمه را اکنون نمی توانید پیدا کنید مگر در کتابخانه ها و یا مساجد جامع و قدیمی . اگر پیدا نکردید به مساجد جامع سر بزنید و یک قران بگذارید و آن ترجمه را بردارید .

    خدا را شاکرم از زمانی که شروع به مطالعه قران کردم کل زندگیم عوض شد .

    ثروت و فراوانی و همه چیزهای خوب وارد زندگیم شد .

    و خوشحالم که با استاد اشنا شدم و راه را بیشتر شفاف کرد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  3. -
    Azadeh Soleimani گفته:
    مدت عضویت: 2628 روز

    سلام استاد محترم

    من از بچه‌های 12 قدم هستم، امروز به شکل اتفاقی این فایل دانلودی را گوش کردم و دلم نیامد این مطلب را ننویسم. شما در این فایل گفتین بعد از اون اتفاق ناگوار در سر کار سابقتون به این نتیجه رسیدید که باید کلام خدا و توحید را انتشار بدید، جالب که بدونید دقیقا همین امروز در اوج اشک و ذوق در لحظه شکر و سپاس نوشتم خدارو هزار بار شکرت که من ایمان اوردم که این ارامش در قلبم امد با فقط ذکر نامش به اوج ارامش میرسم. از صمیم قلب از خدا تشکر کردم به خاطر اشنای با شما و براتون از خداوند طلب سعادت در این دنیا و ان دنیا کردم.

    درود خداوند بر همه جهان و سپاس که اون هدایتگر و به خود باز خوانند هست. شما موفق شدید من از طریق شما به عشق به خدا رسیدم و در این لحظه سرشارم از بهترین ها در هر زمینه ای.

    در پناه الله شاد و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  4. -
    محمد فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 3870 روز

    سلام به شما دوستان گلم مخصوصا استاد دوست داشتنی و توحیدی خودم

    از دیدن این فایل خیلی خیلی لذت بردم و بیشتر از همه خدا رو بیشتر حس کردم انگار از تارهای صوتی شما هربار خدا بود که داشت صحبت میکرد

    دلیل اصلی که اومدم و این نظر رو گذاشتم دوتا اتفاق بود که چند وقت پیش برام پیش اومد که مطمئنا به این فایل شما هم ربط داره چون موقعی که داشتین حرف میزدین اون دوتا اتفاق بارها تو ذهنم داشت مرور میشد. دوست داشتم مثل شما اون رو با شما و دوستان گلم به اشتراک بزارم.

    قبلش بگم که دو سه سالی هست به خاطر مشکلات مالی ( و حتی قبلش عاطفی ) اوضاع جالبی ندارم. مشکلاتی که به خاطر دوستم برام به وجود اومده بود درگیر بدهی و وام و … هستم. ( نمیخوام راجع بش زیاد توضیح بدم ) البته الان میدونم این مشکلات رو خودم به وجود اوردم و من مسئول صد درصد این اتفاقات هستم. الان که بش فکر میکنم مثل استاد میبینم که چقدر خوب شد که این اتفاقات رو تجربه کردم چون واقعا برام لازم بود چون خدای دوست داشتنی و واقعی رو تونستم بشناسم ( نه کامل ولی خیلی متفاوت تر از قبل )

    همون سالها بود که با این سایت و استاد عزیز هم آشنا شدم . یادمه اولین بار که به سایت اومدم اولین فایلی که دانلود کردم فایلی درمورد شکرگذاری بود و استاد درمورد شکرگذاری و کتاب معجزه سپایگذاری از راندا برن صحبت میکرد. بعد اون فایل فهمیدم همون لحظه که دارم شکایت میکنم از شرایطم چقدر نعمت های خداوند تو زندگیم زیادن. چه احساس وصف ناپذیری داشتم. فوری رفتم و کتابش رو خریدم و ازش استفاده کردم.

    حالا اولین اتفاق:

    یه روز به خاطر همین مشکلات مالیم به هم ریخته بودم و سرکارم روحیات خوبی نداشتم. حتی با این که میدونستم نباید این احساسات رو داشته باشم ( چون این قوانین و میدونستم ) ولی با این وجود اوضاعم جالب نبود. سر کارم من با یکی از همکارهام رابطه خوبیتری دارم و باهم داریم با برنامه های استاد روی باورهامون کار میکنیم. اون روز چون از مشکلاتم با خبر بود بعد از کار برای اینکه باهم حرف بزنیم و تنها نباشم رفتیم با ماشینش یه دوری بزنیم. دوشتم داشت باهام حرف میزد و مدام قوانینی که یاد گرفتیم رو بهم یادآوری میکرد. با حرف هاش حالم کمی بهتر میشد ولی هنوز ته دلم به خاطر مشکلاتم و بی ایمانیم به خدا ناراحت بودم. انگار حرف هاش مثل قرص مسکن بود. همون لحظه اثر داشت ولی بعد از یادآوری مشکلات دوباره حس قبلیم برمیگشت.

    تا این که یه بار که با ماشین داشتیم میرفتیم کنار خیابون سر یه کوچه وایستاد تا آروم تر بشم. همون موقع دوستم داشت خدا رو بهم یادآوری میکرد و حتی بهم گفت که این تو بودی که منو با این چیزها آشنا کردی حالا هم نباید به خاطر این مسایل هم خودت هم منو ناامید کنی .. خلاصه موقعی که داشت در مورد خدا و ایمان بهش حرف میزد یه لحطه از خودم بدم اومد که چرا با این که این قوانین رو میدونم ولی تو عمل و اون لحطه ای که باید ایمانم رو به خودم و خدا نشون بدم دارم این کار ها رو میکنم.

    دوستان باورتون نمیشه وقتی که تو ماشین بودیم و میخواستیم حرکت کنیم من ناگهان چشمم به تابلوی سر کوچه ای که ما دقیقا با ماشین کنارش پارک کرده بودیم افتاد… اسم اون خیابون خیابان ایمان بود ….

    وقتی اسم خیابون رو در حالی که داشتیم از کنارش رد میشدیم دیدم چنان برقی تو چشام زده شد که با خوشحالی به دوستم که اصلا متوجه اون خیابون نشده بود گفتم که برگردیم تا یه چیزی نشونش بدم. دوستم که با تعجب بهم نگاه میکرد برگشت و وقتی اسم این خیابون رو بهش نشون دادم داشت اشکش در میرفت…

    گفتم خدایا تو با همین یه کلمه ( ایمان ) بهم نشون دادی که باید چیکار کنم . این نشونه ای از طرف تو بود تا ارومم کنی تا خودت رو به خودم یادآوری کنی… حس و حالم به کلی تغییر کرد و یه حس بی نظیر که توش قدرت رو احساس میکردم در وجودم داشت فریاد میزد که فقط و فقط رئی خدا حساب کن و بس. حتی دوستم با خنده گفت که این همه باهات حرف زدم ولی به اندازه این یک کلمه روت تاثیر نداشت دیدی دیدی خدا داره باهات حرف میزنه میگه نگران نباش که من باهاتم..

    همون شب رفتم دوباره تنها روبروی اون خیابون وایستادم و با خدا حرف زدم. حس کردم که دارم تو مسیر یا بهتر بگم خیابان ایمان حرکن میکنم ..و حسی داشتم که بینظیر بود حتی با گوشیم عکس اون رو گرفتم تا تو گوشیم هر وقت این حس دوباره بهم دست داد بارها و بارها نگاهش کنم… ایمان.. خیابان ایمان …

    دومین اتفاق:

    چند روز بعد اون اتفاق ( بالایی که توضیح دادم ) یه شب خوابیده بودم که دم دم های صبح یه خواب عجیب دیدم.

    خواب دیدم که تو یه خیابون با ماشین دارم حرکت میکنم. داشتم دنبال یه آدرس میگشتم و مدام از این و اون سوال میکردم که کجاست. از هرکی میپرسیدم و بهم نشونی میداد انگار از یه جای دیگه سر در میاوردم. خیابون ها برام غریبه میشد. هر مسیری که میرفتم ته اون خیابون به جاده خاکی منتهی میشد. مجبور بودم دوباره برگردم تا به جاده اصلی برم. از هرکی اونجا بود ادرس خیابون اصلی رو میگرفتم ازش و میپرسیدم چطور میتونم ازین خیابون های خاکی و جاده ها فرعی و بن بست برگردم و به خیابون اصلی برسم تا راهم رو پیدا کنم. ولی از هرکی که میپرسیدم از هر جاده ای که میرفتم تهش بن بست و خاکی و فرعی بود. حتی جالبه هرچی میرفتم انگار خیابون ها کوچیکتر و تنگ تر میشد..

    بعد از ماشین پیاده شدم تا بلکه بتونم پیاده مسیر و پیدا کنم. ولی باز مسیر ها تنگ تر و گنگ تر میشد.

    همیین جور که داشتم میرفتم یه دفعه خودم رو تو یه جایی دیدم که ادم های زیادی اونجا بودن یه جایی شبیه دانشگاه یا مدرسه بود. نمیدونم شایدم شبیه هتل بود . اتاق های زیادی داشت. حس میکردم باز هرچی میرم و تو اون محیط میگردم اتاق ها تنگ تر و تنگ تر میشن دیوار ها هم بلند تر و پنجره هاش کوچیک تر …

    از اون جاده اصلی که داشتم توش رانندگی میکردم که تو فضای بازی بود رسیده بودم به یه اتاق مثل زندان. انگار هرچی میرفتم و هر تلاشی که میکردم مسیرها و مکانها برام تنگ تر و تنگ تر میشد.

    تا اینکه وقتی تو اون اتاق تنگ خودم و دیدم یک دفعه مادرم رو کنارم دیدم که نشسته بود و مدام داشت گریه میکرد. یادم نیست چی میگفت ولی خیلی ناراحت بود ( اینم بگم که که مادرم به خاطر مشکلات من خیلی ناراحت بود و خیلی وقت ها گریه میکرد و میگفت این چه بلایی بود که سر تو و ماها اومده ( مشکل مالیم که باعث شده حتی خانوادم هم درگیرش بشن ) )

    تو اون لحظه که مادرم داشت گریه میکرد بقلش کردم و داشتم بهش دلداری میدادم و از خدا بهش میگفتم که تنهامون نمیزاره و نجاتمون میده و راه و پیدا میکنیم و باید بهش ایمان داشته باشیم. همون موقع دستم رو دراز کردم ( نمیدونم چرا ) و از روی طاقچه ای که تو اون اتاق بود یه قرآن کوچیک که خاکی و یکمم گوشه هاش پاره شده بود برداشتم. خاکش رو گرفتم و بوسش کردم و بغلش کردم. (چه حس بینظیری بود) بعد دادمش به مادرم.

    در حالی که مادرم اروم شده بود ومن با اون قرآن تو بغلش بودم از خواب بیدار شدم…

    خدایا چه خوابی بود…

    همون لحظه که از خواب بلند شدم یه حس درونی بهم گفت که محمد هرچی تلاش کنی و بدویی و بخوای با باورها و رفتارهای قبلیت عمل بکنی فایده نداره. هرچی تلاش کنی و حرکت کنی تا به جایی برسی از جاده و مسیر اصلی داری دور میشی و داری انگار خودت رو با اون باورهات محدود و محدود تر میکنی. انگار یه پات رو گازه و پای دیگت رو ترمز. محمد باید خدا رو باور کنی به خدا ایمان داشته باشی و از قرانی که گذاشتی اونجا و داره خاک میخوره

    راهنمایی بخوای تا خدا و قران هدایتت کنن تا راه درست و جاده اصلی موفقیت رو پیدا کنی…

    دستم درد گرفت از تایپ کردن !!! ولی حس عجیبی دارم الان انگار خدا بهم گفت بیا بنویس و من نوشتم برای شما دوستان گلم و استاد عزیزم.

    دوستان فقط و فقط باید ایمان داشته باشیم به خدا و هر چی نزدیکتر بشیم بهش به موقفیت و ثروت و خوشبختی بیشتری میرسیم…

    به قول استاد تو این فایل حرف قشنگی زد: گفت اگه فکر میکنی خدا رو میشناسی و باور داریش ولی تو روابطو ثروت و آرامش و… مشکل داری بدون هم باورهات نسبت به روابطو ثروت و سلامتی و.. ایراد داره هم باورت و شناختت نسبت به خدا ایراد داره…

    ببخشید که طولانی شد ولی دوست دارم بخونین حتی به خاطر دستام که درد گرفتن از تایپ کردن !!

    با خدا باش و پادشاهی کن…. موفق و با ایمان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2362 روز

      سلام و دروووود محمد جان

      خداروشکر بخاطر این هدایت های قشنگ و زیبات کلی لذت بردم و استفاده کردم

      سپاسگزارم خداوند بخاطر این سایت که پر از گنج های پنهان هست و باید خودمون مطالب این سایت رو فقط بخوریم

      چقدر تسلیم بودی وصل خداوند شدی که خداوند از طریق خواب باهات انقد شفاف رسا و بلند باهات صحبت کرده

      و چقدر چقدر خداوند قشنگ و زیبا بهت الهام کرده و اسم خیابون ایمان رو دریافت کردی از درونت و به احساس درونت عمل کردی و هدایت شدی به مسیر درست

      چقدر قشنگ خیابان ایمان

      و این باور قشنگی رو در ذهن من ساخت که باید در خیابان ایمان حرکت کنم تا به مقصدم برسم

      و هر خیابان و فرعیات دیگری فقط من را محدود و محدودتر می کند

      هر لحظه که با خودم در صلح و ارامش هستم همه کارهام به سادگی و زیبایی انجام می شود بدون اینکه من بخواهم کار خاصی انجام بدهم

      و هر لحظه که می کوشم در کار کنم تقدیر سختی ها و زنجیرها و محدودیت ها یکی یکی از پس دیگری می ایند

      و ما امده ایم که این محدودیت هارو بشناسیم و برداریم و به خداوند برسیم

      خدایاشکرت ما را در مسیر نور و ااگاهی ت قرار دادی

      خدایاشکرت بخاطر این سایت زیبای توحیدی که هر بار میام احساسم را عالی می کند و ایمانم را قوی تر می کند خدایاشکررررررررررررت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سید حامد حقیقت طلب گفته:
      مدت عضویت: 734 روز

      سلام آقا محمد عزیز

      خیلی لذت بردم از پیامت. موهای بدنم سیخ شد! امیدوارم همچون گذشته در راه ایمان سالم و خوشبخت باشید. با امید به خداوند و کمکش قدم در راه شناخت بهتر او گذاشتم و آرزوی شناخت او و قوانینش رو دارم. انشالله خداوند به همه ما کمک کند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      اشرف مخلوقاتم گفته:
      مدت عضویت: 969 روز

      سلام محمد جان دوست داشتنی

      خیلیییی لذت بردم حالم بد بود با خوندن کامنتت حالم خوب شد این ایمان همون گمشده منم هست که تو این شرایط خیلیییی بهش نیاز دارم خداروشکر که رفتی تو کوچه ایمان ایستادی تا بما هم این پیامو بدی نباید کم بیاریم باید باایمان قلبی درست محکم قدم برداریم ما با هم در کنار هم دست در دست هم با توحیدی ترین انسان روی زمین استادجانان شکست را میشکونیم و از مرز محدودیت ها پارا از گلیم مان درازتر میکنیم و همرنگ جماعت نمیشویم رسوایی را بجان میخریم ولی همرنگ جماعت نمیشویم ما یکرنگ میخوایم اونم رنگ خدایی و بی ریایی است

      دوست خوبم خیلی حال کردم با کامنتت بخاطر بیداری ات خوشحالم شکرگزارم و بهت تبریک میگم امروز بهمون خدا از طریق تو ایمان و هدیه داد درووووود بدرووووود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    نرگس نوشادي گفته:
    مدت عضویت: 2403 روز

    به نام خدایی که برایم کافیست در هر مکان و زمانی

    سلام به روی ماهتر از ماه استاد عزیزم

    دیوانه این فایل شدم😭

    این فایل پر از حس خداییه

    ❤️خداوند در نسیمی ست که می وزد

    ❤️خداوند پروانه ای ست که در باد می رقصد

    ❤️خداوند در قلمی ست که عشق را می نویسد

    ❤️خداوند طلوع خورشید است

    ❤️خداوند نور آسمان ها و زمین است

    ❤️من دستان خداوند هستم که می نویسد ،زبان خداوند هستم که سخن میگوید و قلب خداوند هستم که عشق را می پراکند

    ❤️خداوند در وجود من تجلی یافته

    خدای من چقدررررررر این جملات روحانین و دوست داشتم اول کامنتم رو مزین کنم به جملات دوست عباسمنشی ام

    و داستان زندگی شما که سراسر هدایته مث خیلی از ماها ولی تفاوت شما با خیلی ها در اینه که خوب شنیدین ندای قلبی تون رو و خوب عمل کردین

    اونجا که بهتون گفته شد به بندرعباس مهاجرت کن در حالیکه شرایط مالی بسیار خوبی داشتین ، دل دل نکردین و عمل کردین

    اونجا که اون شرکت نفتی کارگر لازم داشت رفتین و عمل کردین

    اونجا که حس کردین باید استعفا بدین تعلل نکردین و استعفا دادین و دقیقا همون روز انفجار میشه و ۴ نفر از دوستانتون به رحمت خدا میرن و اونجاست که سید حسین بیشتر و بیشتر فکر میکنه و با خدا بیشتر و بیشتر راز و نیاز میکنه و دنبال رسالتش تو این دنیا میگرده و

    توحید و اشاعه یکتاپرستی رو هدف خودش قرار میده

    و دنبال شناخت خدای واقعیه

    و خدا رو پیدا میکنه برای همینه که ثروت رو پیدا کرده ، عشق و روابط و سلامتی و معنویت رو پیدا کرده

    آره فقط شعار نداده که حرفای قشنگ بزنه ، عمل کرده ، ایمان داشته و نتایجش هم برای همه واضحه

    اون قدرت رو به رئیس بانک و نماینده مجلس و رییس جمهور و دلار و غیره نداده

    اون فقط و فقط روی یک نیروی برتر حساب کرده

    و اینطوریه که مسیرها براش باز میشه دستان خدا به کمکش میان درست در لحظه قرار گرفتنش در سفارت یک خانومی میاد که فارسی بلده حرف بزنه و ویزاشونو میده میان آمریکا

    من اینجا نمیخوام مثال های دستان خدا رو بزنم برای استاد که یک نمونه ش که همیشه میبینیم لری هست که همیشه دست خیر رسان خداونده ، من اینجا میخوام برای ذهن بهانه جوی خودم یک الگوی تمام و کمال ارائه بدم از کسی که با شناخت خدای واقعی درونیش به همه چی رسیده به هممممممه چی

    عاشقتونممممم استاد و هر روز و هر روز شما رو مثال میزنم برای خودم نمونه واضح و آشکار برای منطقی کردن ذهنم

    از خداوند عالم بهترین ها رو براتون آرزومندم

    خدایا شکرت برای دیدن این فایل

    خدایا با دلی آرام این جملات زیبای سوره حمد رو تکرار میکنم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدالله رب العالمین

    الرحمن الرحیم

    مالک یوم الدین

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والظالمین

    آمین❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2415 روز

      اخ خدای مننن قلب من نور من چقدر چقدر عاشقق این عشقق بینهایتتم چقدر چقدررر عاشقانه نوشتی چقدر با تمام وجودم این اتصال نابتت این عشق بینهایتت رو بینهایت تحسینت میکنم عشق من چقدر چقدررر بینظیر بود چقدرر عالی توضیح دادی دقزقا دقیقا عملگراییی استاد نازنینمونو عاشقتممم چقدر این اتصال نابت رو بینهایت تحسینت میکنم جان من بینهایتتت تحسینتت میکنم چقدر عاشقققتممم بینهایت تحسینتت میکنممم تو بینظیزی عزیزدلم عاشقتم الهی که جریانی از عشق نعمت و ارامش و ثروت سلامتی شادی اتصال هرلحظه جاری ترین جاری ترین باشه بر لحظه لحظع ات الهی که هرلحظه غرق عشق خداوندم باشی عاشققتمم منن عاشقققتممم عاشقتم بهترین های بهترین های بهترین هارو برایت میخوام نازنین نرگسم بینهایتت تحسینتت میکنمم😍😍😍😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    آرزو مهدیزاده اردبیلی گفته:
    مدت عضویت: 2658 روز

    سلام خانوم شایسته و استاد عزیزم، من خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد که توی سایت کامنت بذارم

    اما امروز قلبم بهم گفت که باید بنویسم

    من حدود ۴ سال میشه که با استاد و سایت آشنا شدم و توی این مدت چه چیزا که توی زندگیم تغییر کرده، اونموقع با اینکه ۲۶ سالم بود ولی یه دختری بودم که هنوز هدفشو پیدا نکرده بود، و فقط یه تصویر خیلی خیلی تارو ناواضح ازش داشت، عاشق کار کردن با دستم و خلق چیزای جدید بودم، اما چه چیزایی، چطور و هزاران سوال دیگه، اونموقعا وقتی مینشستم توی اتاقم که توی زیرزمین خونمون بود و تیکه های کوچیک پارچه های نمدیو بی هدف به هم میدوختم ،همزمان به فایلای استاد گوش میدادم، البته اونموقعا هنوز سایتو نمیشناختم و فقط چنتا فایل از توی تاگرامو جاهای مختلف از استاد تو گوشیم سیو کرده بودمو مدام اونارو گوش میدادم، تا اینکه تو همین فایلا به سایت هدایت شدم، و اونقدددددددر ذوق زده شده بودم که نمیشه توصیفش کرد ازینهمه فایلایی که توی سایت هستو من ازشون بیخبر بودم، یجورایی گوش دادن بهشون همزمان با کار کردن روحمو تازه میکرد و به طرز عجیبی تصویر آینده و هدفمو آروم آروم آروم توی ذهنم واضح ترو واضح تر میکرد، شده تا حالا برید برا غذا خوردن یا آب خوردن و موقع خوردنشون بفهمید که چقدر گشنه یا تشنتون بوده؟؟؟!!! همون حسو داشتم هرچقدر بیشتر گوش میدادم بیشتر میفهمیدم که چقددددر تشنه این حرفا بودم همیشه، بخاطر اینکه متنم خیلی طولانی نشه خیلی وارد جزئیات نمیشم که چیا گذشت توی این مدت توی زندگیمو چطور گذشتو چیا یاد گرفتم، شاید البته یروزی یجایی بازم توی سایت براتون بنویسم ، حتی اگه این حرفا قلب ینفرم لمس کنه کافیه❤️من اونموقعا توی خانواده ای زندگی میکردم که هیچ معیاری و هیچ نشونی از موفقیت نداشتن، و هر روزو هر روز بیشترو بیشتر توی مشکلاتو حاشیه های پوچ زندگی فرو میرفتن، موضوعاتی که قلبم به من میگفت اینا نباید وجود داشته باشن و رندگی حقیقی این نیست، میدونید چیزی که همیشه در مورد استاد و حرفاش برام مهم بود و منو بیشترو بیشتر به خودش جذب میکرد چی بود، من از همون اول متوجه شدم که من یکسری خواسته هایی دارم و به یسری چیزایی باور دارم که آدمای دوروبرم هیچکدوم باورشون ندارن و حتی مسخرشم میکنن، مثلا اینکه میشه شغلی داشت که تایم کاریش کم باشه زحمتش کم باشه زمانت آزاد باشه ازش لذت ببری و کلی هم پول دربیاری، بهش باور داشتم ولی هیچ نتیجه ای توی زندگی خودم نداشتم، و هیچ الگویی هم توی زندگی اطرافیانم نداشتم، و معمولا افکارم با تمسخر بقیه روبرو میشد، تا اینکه آروم آروم متوجه شدم حرفای استاد عییییین همه چیزایی که من میخوامشون عین همه افکاری که میخوام باورشون کنم، انگار حرفایی که استاد میزد توی قلبم هک شده بود اما من الگوی برای باور کردنشون نداشتم و همیشه دلم میخواست ینفر پیدا شه و بهم بگه که همه اینا حقیقت داره، و استاد، خدا فرستادش توی زندگیم، دقیقا وقتی این جمله رو براتون مینویسم اشک تو چشام جمع شده، چون نمیتونم براتون توصیف کنم چه حد زندگیم تغییر کرده بعد از ۴ سال…

    طی این سالها و این روزا خدا درسای زیادی بهم داد و استاد واقعا بخش عظیمی از آموزش این درسارو توی زندگیم سهیم بوده، میگم که وارد جزئیات این سالها نمیشم، کمی از اولش گفتم کمی هم از الان براتون مینویسم، امروز که اینجام من توی یکی از بهترین نقطه های شهر خودمون زندگی میکنم و توی یکی از بهترین خونه ها با منظره ای زیبا از مرکز شهر و طبیعت به طور همزمان، تمام چیزهایی که برای یه زندگی راحت لازمه توی خونم دارم ، با کسی زندگیمو شریک شدم که فقط همسرم نیست، رفیقمه، بهترین دوستمه، و هر لحظه برای حضورش توی زندگیم خدارو شکر میکنم، و از همه مهمتر همسرم کسیه که به طرز عجیبی مثل من به استادو برنامه هاش علاقه منده، شبا وقتی باهم میشینیم بجای سریالو اخبارو هرچیز دیگه ای که هیچ علاقه ای بهشون نداریم فایلای سفر دور آمریکا زندگی در بهشت و فایلای دیگه رو باهم میبینیمو لذت میبریم ، عاشق استاد و خانوم شایسته هستیم ، شاید باورتون نشه ولی وقتی چند روزی کاری داریمو نمیتونیم ببینیمتون دلمون براتون تنگ میشه ، همینجا میگم که خیلی دوستون داریم، الان دارم زندگیو تجربه میکنم که همیشه توی رویاهام داشتم رابطه ایو تجربه میکنم که همیشه توی رویاهام داشتم ولی همه میگفتن نمیشه ولی من فقط ینفرو میخواستم که بهم قدرت اینو بده که بتونم باور کنم که میشه و خدا استادو برام فرستاد، و از همون روزا درک کردم و هرروز عمیقترو عمیقتر درکش میکنم که محاله چیزیو درخواست کنی و جوابی براش دریافت نکنی، الان فضای خونمون رابطمون و سطح انرژی کل خونمون جوریه که هررررررکسی میاد توش بدون استثنا میگه وااااااای چقد حس خونتون خوبه،،، و این بخاطر حس خوبیه که منو همسرم توی طول روز توی فضای خونه و زندگیمون پخش میکنیم، ما الان باهم زندگی میکنیم اما هر کدوم بطور جدی دنبال هدفای خودمونیمو هروقت لازمه به همدیگه کمک میکنیمو انگیزه میدیم، درسته گفتم هدفامون، من هدفمو پیدا کردم، و وضوح تصویری که الان از هدفم دارم با ۴ سال قبل قابل مقایسه نیست، من الان دیگه کسبوکارمو راه انداختم، و خدا یه آدماییو به کسبو کارم هدایت کرده که نمیتونم واقعا با کلمات توصیفشون کنم، ولی شاید یروزی همینجا توی ساید بازم از جزئیات بیشتر براتون بنویسم، آدمایی الان با منن که مثل خودم عاشق این کسبو کار شدن، و حتی موقعایی که من به فکرش نیستم به فکرشنو کارو انجام میدن، و این بازم یاد من میاره که اینا همش خواسته های قلبم بود که آدما باورش نداشتنو میگفتن نه گوش کارمندو باید کشید نباید به آدما اعتماد کردو ازین حرفا، ولی من همیشه با خودم میخواستم که یه خانواده توی کسبو کارم شکل بگیره که همه اعضا عاشق این خانواده باشن و به چشم خودم میبینم که داره اتفاق میوفته چون استاد بهم قدرت داد تا خواسته هامو باور کنم، خدایا شکرت چقدر حرف زدم😄چقدر دل پری داشتمو این مدت نمینوشتم

    و الان که کیفیت کارم نسبت به اونروزا قابل مقایسه نیست من هنوزم موقع کار کردن فایلای سایتو گوش میدم، و مهمترین چیزی که باعث شد بیامو اینهمه بنویسم «روزشمار تحول زندگی من» بود ، مریم عزیزم نمیدونی که با این دسته بندیت با این کارت چه لطف و محبت بزرگی توی زندگیم انجام دادی، من خیلی به دسته بندی و نظم علاقه دارم وقتی دیدم که اینطور فایلارو منظم چیدیم فقط خدا میدونه که چقدر خوشحال شدمو ذوق کردم انگار که دوباره سایتو پیدا کردم، هر کدوم از این فایلارو شاید ۱۰ بار ۲۰ بار گوش داده باشم اما هنوزم تشنه شنیدنشونم چون هربار به درک جدیدی ازشون میرسم حتی اگه توی یه فایل ۲ ساعته یک کلمه جدید درک کنم برام دنیاست، بینهایت از این کارتون سپاسگزارم❤️الان از لحاظ رفاه مالی به حدی رسیدم که به راحتی زندگی میکنم همیشه خونم پر از نعمت و فراوانیه پر از آرامش و حس خوب و رابطه ناب ناب ناب با همسرمه ، که چقددددر برای حضورش توی زندگیم سپاسگزار خدای خوبم هستم و تمااااااام این اتفاقات و تغییرات توی زندگیم با فایلای رایگان و کتابهای استاد و قدم اول برام اتفاق افتاده، و این باورو در من ساخته که استاده از بقیه محصولات استاد هر لحظه تحول بیشتریو توی زندگیم رقم میزنه، اما چطور؟؟؟ من فعلا توانایی خرید محصولات دیگه رو ندارم ، فعلا… دقیقا فعلا… و ایمان دارم وقتی میتونم تهیه شون کنم که بازم رو خودم کار کنم کسبو کارو درآمدم رو گسترش بدم ترمزهامو بردارم و پول بقیه محصولات پله پله خودش به سراغم میاد، دقیقا مثل جمله ای که میگه «وقتی شاگرد آماده باشه سروکله آموزگار پیدا میشه» اگه من آماده شنیدنشون باشم بهم داده میشن❤️ دیگه با چطورش کاری ندارم ، چطورش کار خداست نه دغدغه من

    و در آخر یسری از جملات طلایی و مهمی که از استاد یاد گرفتم و همیشه قوانین اول زندگیمن:

    -همه چیزو همه کس سرجای درستش قرار داره

    -برگی بدون اذن خدا به زمین نمیوفته

    -تکاملت رو طی کن و نا امید نشو

    -کار خودتو انجام بده خودتو مقایسه نکن و با بقیه کاری نداشته باش

    -دنیا پر از فراوانیه

    -چیزی به اسم‌رقیب توی کسبو کارت وجود نداره هر کسی داره کار خودشو انجام میده و روزی موفقیت ایده برای همه به فراوانی هست

    -موفقیت دیگران چیزی از موفقیت تو کم نمیکنه

    -فقط روی خدا حساب باز کن

    -حس خوب اتفاقات خوب حس بد اتفاقات بد

    و یاد گرفتم توی ذهنم یه آلارم نصب کنم، وقتی فکری حرفی خاطره ای اتفاقی از ذهنم عبور میکنه اون آلارم سریع واکنش نشون میده و یه سوال میپرسه : این فکر ، خاطره ، حرف یا هرچیکه هست ، در مسیر خواسته و اهدافت هست؟؟ و کمکی به رسیدنت به خواسته هات میکنه؟؟؟ و فقط یک جواب هست ، بله یا خیر

    اگه بله که ادامه پیدا میکنه اگه نه که همونجا به طور ارادی قطعش میکنم و نمیذارم ادامه پیدا کنه و به این شکل سعی میکنم که افکار و ذهنمو و ورودیهامو کنترل کنم، البته جدیدا این روالو به صورت جدی پیش گرفتم چون هرروز دارم برای رسیدن به خواسته هام جدیترو جدیتر میشم

    استاد عزیزم نمیدونم دوباره کی براتون بنویسم، شاید همین فردا شاید بعدا، ولی میخوام بگم که خیلی خیلی خیلی خوشحالم و حس خوبی دارم ازینکه اینجا باهاتون صحبت کردم با شما با مریم عزیزم و بچه های سایت، استاد عزیزم بششششدددددت مشتاق دیدارتونیم منو همسرم و مطمئنم روزی توی زمان و مکان مناسب خودش این ملاقات اتفاق میوفته

    عاشقتونم و ممنونو سپاسگزار از تمام آگاهیها و حسای خوبی که توی دنیا گسترش میدید تمام اون فرکانسای زیبایی که ارسال میکنید و ماهایی که روی اون فرکانس تنظیمیم بسته به کیفیت گیرنده و دقت تنظیممون میتونیم آگاهیهای ارسالی شمارو دریافت کنیم

    عاشقتونم، خدا حفظتون کنه❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  7. -
    مسعود مهاجر گفته:
    مدت عضویت: 3075 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و اعضاى محترم سایت

    مسعود هستم از انگلستان ، خیلى وقته که میخوام براتون بنویسم ولى به دلیل مشغله زیاد موفق نشدم ، پارسال که به صورت تصادفى داشتم توى اینترنت سرچ میکردم اولین ویدئو از استاد چگونه در عرض یکسال … را به صورت اتفاقى دیدم و از خودم پرسیدم که من ایشون رو یکجا دیدم و مطمئن بودم که اشتباه نمیکنم ، وقتى توى فایلهاشون از گذشتشون که توى بندر عباس راننده تاکسى بودن و مسیرى که اونجا کار میکردن را گفتن ، مو به تنم سیخ شد تا چند دقیقه شوکه بودم چون من یکبار لیاقت اینو داشتم که ایشون رو توى اون سالها دیده بودم ، من هم تو همون سال ها دانشجوى بندرعباس بودم و چند واحد هم توى دانشگاه قشم گذراندم و چون وقت هایى که دریا طوفانى بود اسکله حقانى تعطیل میشد و ما مجبور بودیم از اسکه رجایى که کشتى هاى بزرگ تردد میکردن به دانشگاه قشم بریم و توى یکى از اون روزا من مسافر استاد شدم و ایشون رو کاملا یادم هست ، شاید همون وقت هایى بود که ایشون هدفن توى گوش میذاشتن و با تمرکز بر خودشون باور هاشون رو میساختن !

    زندگى من هم شباهت خیلى زیادى به استاد داره چون منم از بندرعباس شروع کردم و تو اون زمان با اینکه هیچ مشاور و راهنمایى نداشتم ولى همیشه از خدا با کمک قوانین کیهانى کمک گرفتم و براى خودم یه زندگى کامل ساختم ! تا به امروز اینقدر موفقیت از این قوانین کسب کردم که نمیدونم از کدومش براتون بنویسم ، موفقیت هایى که فقط یه معجزه میتونست اونا رو به حقیقت برسونه ، حتى مهاجرت من هم به انگلیس خیلى شبیه استاد بود ، بخدا هر هدفى که داشته باشید تا وقتى که از قوانین استفاده میکنید به نتیجه میرسه ! خیلى زودتر از اونى که فکرشو کنید اگر باور قوى و محکم داشته باشید ! توصیه من به شمایى که تازه با این گروه آشنا شدى حتماً حتماً از فایل هاى رایگان شروع کن و با ایمان بپذیر و ادامه بده ، استاد عباسمنش عزیز باور دارم به زودى شما رو از نزدیک میبینم و براى شما و گروهتون آرزوى سلامتى خوشبختى و ثروت دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  8. -
    فاطمه خانم گل گلی گفته:
    مدت عضویت: 2399 روز

    به نام خدای اجابت کننده به نام خدای هدایتگر

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    استاد یادمه اوایل که عضو سایت شده بودم و این محیط برام جدید بود، وقتی کامنتای بچه ها رو میخوندم که نوشته بودن ما با این فایل اشک ریختیم اشکامون بی اختیار روی گونمون میریزه با خودم میگفتم وااا چی میگن اینا آخه مگه فایل اشک درمیاره؟ و حالا بیشتر از یک سال گذشته و من الان اینجام قسمت یک توحید عملی، در حالی دارم مینویسم که حالم دگرگون شدس و اشکایی که داره از چشمام سرازیر میشه بی اختیاره و الان دارم حال اون دوستان رو که زمانی برام بی معنی بود رو درک میکنم. استاد جنس این حرفا چیه‌؟ چیه که اشک من رو در میاره در حالی که حالم خوبه و احساس عالی دارم و خود این اشک ها حالم رو عالی میکنه؟ جنس این حرفا چیه که آرامش صدای شما انقدر زیاد و متفاوته؟ اصلا ارام بخشه، شنیدن این اگاهی ها یجوریه یه مدلیه که ارامشش رو نمیتونم بگم حالم رو نمیتونم وصف کنم. وقتی داشتم فایل رو گوش میدادم، اونجا که گفتین در مورد اون حادثه و بعد از اون عبادت هاتون که بخاین مسیر رو پیدا کنید که رسالتتون چیه، یاد دوسال پیش خودم افتادم که انقدر سردرگم بودم توی بالکن خونمون ایستاده بودم و گریه امونم نمیداد و به خدا میگفتم که حق نداری اون دنیا من رو سوال جواب کنی ها چون من از تو خستم از تویی که فرق میزاری بین بنده هات تو حتی تو زمان ما یه راهنما یه امام نزاشتی که بخاد مسیر درست و غلط رو بهمون بگه یذره اصلا بگه تو چی هستی، پس حالا که اینطوریه منم هرکار دلم بخاد میکنم چون از تو کمک خواستم و نکردی این همه تقلا کردم برای داشتن خواسته هام ولی تو بهم ندادی منکه اختیاری ندارم تو زندگیم این همه صدات میزنم ولی جوابش کو؟؟؟ استاد به خود خدا قسم که اونموقع حتی فکر نمیکردم مسیر هدایتم این شکلی باشه، اینجا باشه توی این سایت باشه، یکی از اون سر دنیا که توی امریکا داره زندگی میکنه من بخام با آگاهی هایی که از خدا میگیره راهم رو پیدا کنم. من هیچ وقت توی خوابم هم نمیدیدم که این شکلی باشه. من بندگی نمیکردم برا خدا ولی اون خداییش رو کرد. اون همونموقع منو اجابت کرد و بعد از مدتی من افتادم تو این مسیر و با شما اشنا شدم. اون خدا اون زمان که شما رو نجات داد، من و امثال من رو که خودش رو گم کرده بودیم و داشتیم بهش درخواست میدادیم که نجاتمون بده رو میدید حتی با اینکه من چند سال بعد از این اتفاق درخواست دادم ولی امثال من زیادن تو این دنیا که در خواست داده بودن از قبل و درخواست خواهند داد در اینده. اون اصل ادم هیچ وقت ادم رو ترک نمیکنه که همیشه هست این ماییم که ازش دور میشیم یا بهش نزدیک میشیم.

    استاد اون جملتون که گفتین اگه فکر میکنید خدارو پیدا کردین ولی ثروتمند نیستین بدون باورهات هم در مورد خدا ایراد داره هم در مورد ثروت. اگر فکر میکنی خدا رو پیدا کردی ولی هنوز سلامت نیستی بدون باورهات هم در مورد خدا ایراد داره هم در مورد سلامتی و…..

    اینا چی دارن میگن؟ اینا میگن که خدا خود خود خود هرچی خوبیه که تو فکر میکنی. خدا خود خود ثروته و تو اگه فقیری بدون که خدارو باور نداری و انرژی خدا تو زندگیت نیست. خدا خود خود سلامتیه و تو اگه سلامتی نداری بدون که خدا رو باور نداری و انرژی خدا تو زندگیت نیس. تو ایراد داری نه اینکه خدا برات فقر بخاد یا بیماری. تویی که خدارو نداری. بابا مشکل تویی نه خدا. تویی که از منبعت دور شدی. فقر و بیماری و بدبختی که انرژی ندارن اینا فقط زمانی به وجود میان که تو اون انرژی رو از زندگیت خارج میکنی و اون انرژی خداس. هرچی که خوبی تو جهانه خداست و هرجا که میبینی خوبی نیست اونجا ادما از اون انرژی خودشون رو دور کردن. اون همیشه هست این ماییم که ازش دور میشیم و فاصله میگیریم با کارهایی که انجام میدیم با شرک هایی که میورزیم با ترس هامون با اعتماد نکردنمون بهش. با باورهای غلطی که تو ذهنمون نسبت بهش ساختیم و اون باورها وضعیتمون رو شکل داده. خدایا ممنونتم که اجابتم کردی. ممنونتم که اوردیم اینجا. ممنونتم که استاد رو سالم نگه داشتی از اون حادثه. ممنونم که با اینکه ازت دور میشم ولی تا صدات میکنم تو اجابتم میکنی. ممنونم که به سمت این فایل هدایتم کردی و به دلم انداختی که بیام این فایل رو گوش بدم. مهربونم من رو ببخش که با اینکه تو پاک و منزهی و هر خیری به من میرسه از جانب توعه ولی من بعضی وقت ها به نجواهام گوش میدم و ازت دور میشم و هروقت که ازت دور شدم وجودم پر از ترس شد و نگرانی ولی باز هم تو هر دفعه وقتی برمیگردم مهربونتر از قبلی و باهام حرف میزنی و نشونه هات رو برام میفرستی و ارومم میکنی. مثل همین الان. ای خدااااا استاد بخدا الان توی یه حالیم اشکام امونم نمیدن دارم تار میبینم صفحرو ولی دارم مینویسم. آرامشی دارم خدایی از جنس خودش دلم میخاد چشمامو یه لحظه ببندم و نفس عمیق بکشم و ریه هامرو پر کنم از عطر خودش که اینجا حضور داره. شکرت مهربانم. ممنونم استاد جان. این فایل ها رو نمیشه براش قیمت تعیین کرد. مرسی که رایگان گذاشتینش. براتون آرزوی خیر های بی نهایت دارم. براتون آرزوی ثروت و نعمت بی نهایت دارم. خداروشکر میکنم که هستین. براتون آرزوی سلامتی و شادی بی انتها دارم❤

    این شعر و اهنگ زیباهم الان به دلم افتاد و برای خدا مینویسمش البته با کمی تغییر و ویرایش😄

    تازگیا دل من یجایی گیره باتو

    اومدی توی قلبم زود وا کردی جاتو

    با تو عجیبه حالم عجب هوایی داری

    اول عشقمونه آخر بی قراری

    من تو هوات مستم

    رو شده دیگه دستم

    همه شهر میدونن

    تو رفتی توی وجودم

    اینو خودم میدونم

    من اینجوری نبودم

    همه شهر میدونن

    تازه رسیدی اما

    مثل جونم برام عزیزی

    با یه اشاره آسون تو وجودم لبریزی

    من اینجوری نبودم

    با من چی کارا کردی

    خوش اومدی تو قلبم

    خوب جاتو پیدا کردی❤

    خوب جاتو پیدا کردی❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      غزل گفته:
      مدت عضویت: 2199 روز

      سلام فاطمه عزیزم❤عجب همزمانی من همین الان با هدایت پروردگار داشتم فایل توحید ۱ رو گوش میدادم و بعد اومدم تو سایت و میون کامنت های لایک خورده کامنت شما توجه مو جلب کرد…وقتی فایل پلی شد گفتم خدایا اخه…ولی بعد !!ببین چه خدایی داریم🥰استاد تو فایل گفتن خدا بهت ثروت میده سلامتی میده رابطه خوب میده .خودش میشه رفیق برات میشه برکت برات میشه رابطه فوق العاده میشه همه چی و همه کس.

      دستِ خدا مرسی واسه حس خوبت که با ما به اشتراک گذاشتی.

      در پناه خودش ثروتمندشاد سعادتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فاطمه خانم گل گلی گفته:
        مدت عضویت: 2399 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام دوست عزیزم

        خوشحالم که فرکانس های خوبی دارین که در زمان مناسب در مکان مناسب هستی این عالیییههه.

        خوشحالم که با دیدگاهم که از طرف خود خدا اومده تاثیر گذاشتم و تونستم دنیارو جای بهتری برای زندگی کنم.

        برات ارزوی بهترین ها رو دارم دوست خوبم❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهربون گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام فاطمه خانم گل گلی… چقدر خوب حالتو نوشتی و من با خودن کامنتت دقیقا یاد اون روزایی انداختی که دقیقا منم زار زار گریه میکردم و از اینهمه تفاوت بین خودم و بقیه دلخور بودم و میگفتم چرا فلانی داره و من ندارم چرا اونا خوشحالن و من نیستم چرا اونو هرجور دوست دارن زندگی میکنن و تفریح و مسافرت اما من ده سال هیچ جا نتونم برم چرا اینجوری میکنی و بعدم دم از عدالت میزنی ؟ کو اون عدالتت؟ مگه اونا چه فرقی با من دارن؟مگه همه بنده های تو نیستیم؟اونا حتی یاد تو هم نمی افتن بعد تو همه جوره هواشونو داری بعد من که همش نماز میخونم دعا میکنم مراقب رفتار و اعمالم هستم چرا دارم تو بدبختی و عذاب و ناراحتی زندگی میکنم ؟ خدایا بهم بگو چیکار کنم؟ من دیگه کم آوردم ، کمکم کن …..مگه نمیگی از رگ گردن به من نزدیکی ؟پس خودتو بهم نشون بده …… اینا رو میگفتم و گریه میکردم … خدا جواب منم داد دقیقا منم با فایل های استاد اشنا شدم اما نه در مورد خدا در مورد ثروت اونو گوش دادم و بعد رفتم بقیه فایل ها رو نگاه کردم دیدم در مورد ایمان هم فایل هست و دیگه گوش دادم و گوش دادم ،خیلی زمان برد تا منم با دستان استاد عباسمنش که شد اجابت خواسته من از خدا که خودشو بهم نشون بده کم کم فهمیدم من خدارو اشتباه شناختم خیلی اشتباه و اون نبوده که از من دور بوده اون من بودم که دور بودم و بظاهر فکر میکردم بهش نزدیکم …اینکه اگه من ثروتمند نیستم ولی فکر میکنم با خدام پس نه خدارو شناختم و نه ثروت و توی بقیه جنبه های زندگی هم همینه خیلی حسم رو به جایگاه الانم هم تغییر داد چون هنوز هیچ کدوم از چیزایی که میخوامو ندارم و فهمیدم هنوزم باید بیشتر از این به شناخت خدا ادامه بدم و وقتی اونو بشناسم لاجرم ثروت.سلامتی.شادی.عشق و همه خواسته هام اجابت میشه ….ممنونم از تو دوست خوبم که کامنت گذاشتی و ممنونم از استاد عزیزم که هر روز داره بهم یاداوری میکنه خدا رو بشناس ایمان واقعی بیار و این اصله اساسی زندگی ایت باشه یعنی توحید ….خداجونم شکرت بابات این همه آگاهی ناب … دوستتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2894 روز

    سلام استاد عزیزم

    خدارو شاکرم که دوباره به این فایل زیبا هدایت شدم. این بار با یک تعهد و جدیت بیشتر . وقتی خداوند گفت تو هنوز ایمان نیاوردی و من رو قلبا باور نکردی پس برگرد و از توحید عملی و سپس مجموعه های فایل های تمرکز بر نکات مثبت شروع کن و همواره به هدایت من گوش بده حتی اگر به فایل دیگه هدایت شدی نچسب و خودت رو در برابر من همواره تسلیم نگه دار

    این بار نشستم اما با قلم و کاغذ . خدا میدونه اونقدر نکته ها و باورهای طلایی از این فایل زیبا و حتی متن و کامنت های دوستان برداشت کردم همین فایل اول به تنهایی یک دوره کامل و همه چیز تمومه. بی نظیره استاد جان . بی نظیر و فوق العاده.

    من همیشه میگم که هر کس جایگاهی داره که باعث سعادت خودش و گسترش جهان میشه در هر حوزه ای در هر رنگی. سالها بود در قلب من هم ندایی بود گاهی می گفتم بله این رسالت من هست. اما هیچ وقت درک نمی کردم چرا و رهاش می کردم. چون با اصل توحید همخوانی نداشت و خسته م میکرد. میدونستم هدف من درسته اما نمیدونستم اشکال کار کجاست که روحم به جای شادابی خسته میشه و هر بار هم که رهاش می کردم همیشه ته دلم می موند و سر باز می کرد

    این بار من هم به خودم جرات دادم و از خداوند پرسیدم من کاری به هرچه که تا حالا یادگرفتم ندارم. حتی به استعدادها و توانایی هام فقط به اون صدای همیشگی قلبم میخوام گوش بدم که باید یه کاری کنم یه چیزی هست . و من اصلا نمی خوام قضاوت کنم فقط میخوام بهم بگی من چیکار کنم هدایتم کن

    و دوباره پس از مدتها همون رسالتی که همیشه فکر می کردم من براش ساخته شدم تو ذهنم روشن شد اما این بار کاملا درک کردم از منظر توحید دیدمش. قبلا فکر می کردم این رسالت رو دوست دارم ولی چون صرفا کمک به دیگران هست من رو خسته می کنه درونم رو تهی می کنه . اما این بار از منظری متفاوت دیدم. از نگاهی توحیدی تر. که اون گسترش و سعادت خودم هست در این دنیا و هم در اخرت و قطعا وقتی به خودت کمک میشه به دیگران هم همینطور و حتی به اهدافی که روزی هر کدوم برات خدایی بودن از شدت اهمیت بهشون می رسی دقیقا بعد همین الهام بود که اون جمله رو درک کردم وقتی به یکتاپرستی وابسته شی، یکتاپرستی اونقدر وابسته ت میکنه که فرصتی برای وابسته شدن به غیر نداری. انگار اشباع میشی از وجود خداوند و برات اصل و اساس میشه. خدارو شاکرم که او را در قلبم یافتم بسیار نزدیک و مهربان به من با وجودیکه ایده ای ندارم اما میدونم وقتی در مسیر توحید و یکتاپرستی هستم هرآنچه که لازم هست بهم گفته میشه فقط کافیه باورهام و ایمانم رو قوی تر کنم و هر روز و هر لحظه روی باورای توحیدیم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      مهدی زارع گفته:
      مدت عضویت: 3223 روز

      سلام دوست عزیز خیلی قشنگ بود دیدگاهتون

      واقعا من همین الان همین مشکلو داشتم فهمیده بودم که توحید همه چیزه و خیلی بهم الهام شد که چه کارهایی انجام بدم ولی خیلی میترسیدم و اصلا به قلبم گوش نمیدادم

      خیلی باهام صحبت کرد از طریق استاد گلم خیلی بهم نشانه داد ولی اعتماد به او نداشتم عزت نفسم ضعیف بود

      و دوباره از طریق کامنت شما هم بازهم هدایتم کرد

      ممنونم از دیدگاه زیباتون

      ارزو ثروت سلامتی خوشبختی دارم براتون

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        Farnazq گفته:
        مدت عضویت: 2894 روز

        خداروشکر که مفید بود امیدوارم همیشه در مسیر توحید باشید . بله گاهی ذهن ما نمی ذاره که کامل دل بسپریم و تسلیم در برابر هدایت خدای یکتا باشیم و به ندای قلبیمون اعتماد کنیم مثل هاله ای قلب ما رو با ترس ها و نگرانی ها می پوشونه . اما همین هم یک شرک مخفی در دلش هست و نباید بهش قدرت بدیم. اصلا نباید ببینیمش. به امید اینکه فقط خدا رو ببینیم و بشنویم و در این راه مسیر تکاملمون رو به خوبی طی کنیم و استمرار داشته باشیم بدونیم که خدای بخشنده مهربان با شوق هر لحظه منتظر ماست تا اون پرده و هاله رو از قلبمون برداریم و باران رحمت و مهر بینهایتش رو دریافت کنیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 2187 روز

    به نام او که افتخارِ جان و جهانم عاشقیِ اوست💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

    میخوام از زیبایی ها بگم

    توجه به زیبایی ها و نکات مثبت باعث میشه هدایت خداوند رو ببینیم.

    هدایت خداوند همیشه هست اما همه متوجه اون نمیشن. »»فقط کسانی میفهمند که زیبا بین شده اند.««

    بذارید یه مثال بزنم.

    من توی خانواده ای بزرگ شدم که به لطف خدا همیشه خیلی سالم زندگی کردیم. غذاهای سالم نوشیدنی های سالم، هوای تمیز و سالم، محیط آرام و سالم و همه اینها به لطف خداوند و قوانین ثابتش ما رو همیشه به سمت سلامتی و آرامش جسم و ذهن هدایت کرد (البته من دارم درباره زمانی حرف میزنم که از قوانین بیخبر بودم). حتی اگر گاهی، که الهی شکر خیلی هم کم پیش میومد، مشکل خاصی بود با گیاهان طبیعی و غذاهای مناسب مشکل خیلی سریع به لطف خدا برطرف میشد.

    خب حالا منظورم چیه.

    نکته اینجاست: اون زمان من به همه اینها ب عنوان دارو برای درمان بیماری نگاه میکردم، اما الان برام هدایتِ خداونده به سمتِ سلامتی و تعادل بیشتر بین جسم و روح. اون زمان بعضی هاشو به اجبار میخوردم فقط برای رفع مشکل اما الان ذره ذره و لحظه لحظه اینها رو هدایت خدا میبینم. چطور؟؟؟ میگم

    چند وقت پیش من یه مشکلی برام پیش اومد که قبلا هم برام پیش اومده بود و درنهایت مجبور شدم من که اهل دکتر رفتن نبودم برم دکتر و با دارو درمانش کنم. اما این بار تصمیم گرفتم هدایت خداوند رو ببینم تا خودش به سمت سلامتی هدایتم کنه که هر چه هست از اوست و او منبعِ بی انتهای خیر است. پس باز هم به عنوان الخیر فی ما وقع بهش نگاه کردم و ازش خواستم راه رو بهم نشون بده و منتظر نشانه ها شدم، که الحق خداوندم سریع الاجابه است💖💖💖

    به سمت یه نوشیدنی گیاهی هدایت شدم و مرتب شروع کردم به استفاده ازش ( اینم بگم که تا قبل از اون حتی حاضر نبودم بِچِشَم ازش اما الان به قدری برام خوش عطر و خوشمزه اس که باورم نمیشه با این لذت مینوشمش). تو مدتی که استفاده میکنم ازش نه فقط مشکل اصلیم بلکه چندین مشکل دیگه که حسابی یه مدت بود کلافم میکرد هم حل شد و من به سمت دنیای پاک و پر از نشاط، سلامتی، تعادل، لذت و آرامشِ بیشتر و بیشتر هدایت شدم.( من حتی داروهامم که مدتی بود استفاده میکردم چند وقته کامل قطع کردم و الان وااااقعا احساس نشاطم فوق العاده اس. حتی داروی شیمیایی هم بنظرم شرکه😄😄😄 چون باور کردم خدا برام همه چیزه و من هیچ نیازی به داروی شیمیایی ندارم 😍😎💖 و خودش برام سلامتی میشه، مثلا با هدایت من به سمت تغذیه و سبک زندگیِ سالم و سالم تر).

    من قبلا هم همه اینها رو داشتم اما نمیدیدم. الان که یاد گرفتم زیبایی ها و نکات مثبت رو ببینم ( که البته دیدنش کارِ چشم سر نیست، بلکه کارِ چشمِ دلِ) انقدر راحت و سریع و بینظیر دریافت میکنم. دیدن و لذت بردن از زیبایی ها و نکات مثبت همون هدایتِ خداست. وقتی از جانب خودش ببینیم. و زمانی که به این باور برسیم که سلامتی یه چیزِ طبیعیه و اینکه سالم نباشی عجیبه، اینکه ثروتمند بودن طبیعیه و نبودش غیر طبیعیه، و در اصل وقتی به این باور برسیم که ما از وجودِ خدا هستیم و بینهایت سلامتی، عشق، ثروت، آرامش و هرچیز خوبِ دیگه که میخواییم طبیعیه چون از خداست، و خداوند قادرِ مطلقه و او وهاب است، اونوقته که زندگیه طبیعیِ سرشار از نعمت خواهیم داشت… زندگی ای سرشار از خدا…

    بدون اینکه من کار خاصی کنم خودش داره همهٔ وجودِ منو به سمت سلامتی هدایت میکنه.. الهی بینهایت شکر💖💖💖💖💖💖

    من عاشقِ این سالی شدم که همه بحران میبینن، من عاشقِ این جملات شدم که « الخیر فی ما وقع» که « خداوند برای من کافیست» که « آسان شویم برای آسانی ها» که « وابستهٔ خدا که شوی جایی برای هیچ وابستگیِ دیگری نمیماند»..

    من عاشقِ آرامش، عزت نفس، جرأت و جسارتم که اینها خودِ خدا هستند که در وجودم لانه میکند…

    عاشق این هدایت های هرچقدر به ظاهر کوچک هستم که دست خودِ خدا هستن، اصلا خودِ خدا هستند.

    حالا به هرچیزی که نگاه میکنم فقط لذت میبرم چون در واقع به خدا مینگرم. و چه چیزی زیباتر از خدا…

    دیروز داشتم لایو شماره ۱۷ استاد رو میدیدم و از تنها چیزی که داشتم لذت میبردم حضور پرمهر استاد عزیزم بود که یکی از زیباترین پاره های وجود خداونده که با وجودش خداوندم هدایتم کرد.

    میدونید چیه؟؟

    بقول استاد فضای اینستا عجیبه، فیلتر نشده اس، مث سایت نیس که همه میفهمیم چه خبره…

    گاهی چشمم به سوالا میوفتاد! تعجب میکردم!

    خب البته اگر منم هدایت نشده بودم میپرسیدم چجور مهاجرت کنم، هزینه زندگی اونجا چقدره، مالیات چجوره، تفاوت افکار مردم آمریکا و ایران چجوره و …….

    میدونید

    به نظرم وقتی ما به معنای حقیقیه کلمه درک کنیم که توحید چیه و خدا کیه دیگه هیچ نگرانی برای هیچ چیزی نداریم. دیگه هیچ چیزی غیر از قدم در راه گذاشتن و لذت بردن از مسیر به ذهنمون نمیاد، وقتی ایمان بیاری که پشتت گرمه به خدا دیگه تمام ترسها و نگرانی ها میمیرن و جاشون بینهایت اطمینان، آرامش، لذت و شادی میاد. وصف نشدنیه…

    دیگه تو این دنیای شرک آلود نیستیم که بترسیم و جرأتِ قدم برداشتن نداشته باشیم. دیگه خدا شجاعت میشه میاد تو دلمون، آرامش میشه میاد تو وجودمون، یه کلام: همه چیز میشه برامون تو فقط بخواه…

    💖💖💖💖💖💖💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای: