مفهوم عملی ایمان به غیب - صفحه 11

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مفهوم عملی ایمان به غیب
    303MB
    56 دقیقه
  • فایل صوتی مفهوم عملی ایمان به غیب
    55MB
    56 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

395 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2337 روز

    سلام استاد جان و خانم شایسته عزیز

    انقدر تمرین دیریم برد ساده و قابل دسترس هست که کسی جدیش نمیگیره

    انقدر تمرین بازی فراوانی ساده است که کسی جدیش نمیگیره

    انقدر تمرین ستاره قطبی ساده است که کسی جدی نمیگیردش

    انقدر کتاب شکر گزاری راندا برن ساده و در دستر س هست که کسی جدیش نمیگیره

    انقدر تقسیم کار با خدا ساده است که فکر نمیکنیم جواب بده

    و من بارها شنیدم که استاد میگند من با همین تمرینهای ساده و استمرارشون و البته اقدام وعمل به نتایج رسیدم و من هم دوست دارم راه شما رو برم الان نزدیک یکساله تمرین شکر گزاری رو از روی کتاب راندا برن انجام میدم و انصافا نتایج برام رضایت بخش بوده

    مدتهاست دیریم برد رو انجام میدم به این صورت که صبح که بید ار میشم یه میلیون دارم و میر م تو دیجی کالا ترب و دیوار به اند ازه پولی که دارم خرید میکنم عکس میگیرم و باهاشون دیریم برد میسازم سال گذشته ماشین ظرفشویی بوش خریدم چون توی دیریم برد داشتمش دوره احساس لیاقت رو هر چند وقت یکبار توی بازی فراونی میخریدم و میزاشتمش توی دیریم برد هفته گذشته خواهرم تماس گرفت و گفت یه دوره جدید خریدم من انقدر ذوق زده شدم گفتم نگو خودم میخام برم ببینم رفتم دیدم به به دوره احساس لیاقت رو خریده و چه قدر خدا در این نزدیکی هاست و نزدیک هست به ما ولی ما انقدر فکر میکنیم به روش رسیدن به خواسته که نا امید میشیم من تماس گرفتم و از خواهرم تشکر کردم بابت این سرمایه گزاری ناب البته هر روز تو تمرین ستاره قطبی مینوشتم خدایا خبرهای خوب بشنوم

    خدایا اتفاقات خوب بیفته

    خدایا خیر نعمت فراوانی ارامش و اسایش رو در زندگیم جاری کن و چندین مورد که روزانه تغیر میکرد

    چه قدر ترفندها و تکنیک های دیگران سخته اینکه کد نویسی کنید سنگ فلان رو بخرید و نمک فلان رو بزارید گوشه خونه صدها ترفند فنگ شویی دیگه و ما چرا همیشه عادت کردیم کار راحت رو جدی نگیریم و دنبال کارهای سخت باشیم

    من دوست دارم جز تعداد محدود افرادی باشم که حرف استاد رو بی چون و چرا انحام میده

    استاد من خیلی تغیر کردم قبلا انقدر ذوق زده میشدم که دوره ها رو گوش میدام میرفتم جلو ولی الان یک هفته لست تو جلسه یک لیاقت هستم و تمرینا رو انجام میدم و لذت میبرم و هیچ عجله ای هم ندارم گفتم تا تموم شدم مدرسه ها باید برسم به جلسه 18و به خودم قول دادم بنویسم تو دفتر من حتی تو دفترم برای شما کامنت مینویسم واقعا دوره بی نظیری هست میدونم پس از این دوره بیشتر اساتید تو ایران شروع میکنند به اموزش مفاهیم شما

    ممنون از خانم شایسته که لایق بهترینهاست و از شما استاد عزیز که لذت میبرید از کاری که دارید انجام‌

    میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 598 روز

      سلام به سمیه جان

      ممنون از کامنت پر محتوایی که نوشتی

      بله درسته پرمحتوا

      به خصوص چند سطر اول ، در عین سادگی خیلی خیلی مهم و پر محتوا

      البته اگر عمیق و با دقت به نوشته ها توجه بشه

      انقدر تمرین دیریم برد ساده و قابل دسترس هست که کسی جدیش نمیگیره

      انقدر تمرین بازی فراوانی ساده است که کسی جدیش نمیگیره

      انقدر تمرین ستاره قطبی ساده است که کسی جدی نمیگیردش

      انقدر کتاب شکر گزاری راندا برن ساده و در دستر س هست که کسی جدیش نمیگیره

      انقدر تقسیم کار با خدا ساده است که فکر نمیکنیم جواب بده

      ممنون دوست خوبم که دستی شدی از دستان خدا برامون تا مخصوصا به من یاد اوری بشه کتاب شکر گزاری و دوباره از اول شروع کنم ، چون منم زمانی که عالی روی این کتاب کار کرده بودم معجزه ها بود که وارد زندگیم شد .

      بازم سپاسگزارم و تحسینت میکنم دوست خوبم

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    معصومه سلمانی پور گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    بنام الله مهربانم

    سلام به استادان جان و تحسین برانگیزم

    سلام به دوستای قشنگم

    استاد تحسینتون میکنم بخاطر اینهمه ایمان و عملی که دارین و خوشحالم که هرروزم رو با فایلاهای شما میگذرونم.

    میخام مریم بانو با شما صحبت کنم ،مریمی که اولایی که وارد سایت شدم بهش حسادت میکردم اره حسادت .میومدم مقایسه میکردم خودم رو با شما.

    شمایی که از یجایی ببعد شدی بانوی تحسین برانگیز برای من . نشد فایلی ببینم ازتون و ته دلم قنج نرفته باشه ، شدین الگوی من تو هر قسمت زندگیم . اولینش خود باوری و اعتمادیه که درونتون و منو شیفته شما کرد.

    به قول بچه ها هر چقد هم از شما و استاد تعریف و تشکر کرد زبانی و نوشتاری بازم نمیتونم قدردانیم نسبت بهتون ادا کنم.

    فقط ارزوی بهترینها رو براتون دارم.

    و حالا فایل زیبای شما که چقد زیبا درکنار استاد ایستاده بودین و ویو عالی که پشتتون قرار داره و در مورد قانون افرینشی گفتین که منو مجذوب خودش کرده از اینهمه دقت و تمرکز شما برای ارائه بهتر این فایل فوق العاده که وقتی میدیمش از شوق و عشق گریه میکردم مخصوصا که دریم بورد اسنادم نشون دادین و من لذت بینهایتی بردم.

    من خیلی دوس داشتم این دوره رو بخرم ودر کنارش 12 قدم و مونده بودم بر سر دور راهی که چیکار کنم کدومو بخرم که نیازبیشتری دارم بهش و 12 قدم رو خریدم از سایت و دان کردمش ولی هنوز شرو نکردم و امروز که این فایل رو دیدم نجواها اومد دیدی نخریدی این دوره رو کاش اینو میخریدی و خوب تو ذهنم جولان میدادو جوری شد که میخواستم این دوره رو تهیه کنم و به خودم نهیب زدم

    عزیزدلم فقط خریدنش که نیس ،بخری و بذاری کنار و عمل نکنی چه فایده داره

    و به این نتیجه رسیدم که اینکارو نکنم و گذاشتم که در زمان مناسبش تهیه اش کنم .

    با تک تک صحبتها و مطالبو اگاهیها جون گرفتم در این فایل و لذت بردم.فقط بدونین استادان جان همینطور برام شرایط و اتفاقات عالی داره رخ میده و احساس میکنم ی تغییر اساسی در زندگیم درحال رخ دادنه و این احساس خوب رو با دوره لیاقتتون دارم

    وبا اینحال 107 ارزو و خواستم رو دارم مینویسم و برای دریم بردم هم در حال جمع اوری عکس از علایق و خواسته هام هستم و خوشحالم که اینقد عاشقانه روی سایت کار میکنین تا بهتر درک و فهم کنم اموزشها و اگاهیها رو

    سپاس فرااااااااوووووون از شما استادان جان

    بهترین بهترینها برای تک تکمون ارزومندم

    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    زهرا پورهادی گفته:
    مدت عضویت: 347 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    این اولین کامنت من در سایت هست و واقعا خوشحالم و خدارو شکر میکنم که من هم میتونم نظراتم رو با بقیه دوستان به اشتراک بزارم

    کامنت گذاشتن توی سایت یک خواسته ای برای من بود که به خاطر ترس از اینکه شاید چیزی رو اشتباه بگم یا چیزی رو درست درک نکرده باشم انجامش نمیدادم ولی الان میخوام پا روی این ترس بزارم و این خواسته رو عملی کنم و واقعا به خودم افتخار میکنم که دارم این کار رو انجام میدم تا به این ترس غلبه کنم.

    صبح که بیدار شدم اومدم توی سایت که برم فایل هایی که روز های قبلی گوش کردم رو ادامه بدم که چشمم خورد به فایل جدید و تصمیم گرفتم که گوشش بدم

    موقع گوش دادن به اون قسمتی که داشتید می گفتید هر چی که از خدا بیشتر بخوایم بیشتر بهمون میده به فکر فرو رفتم، اول فکر کردم که من هرچی که می خوام رو از خدا درخواست می کنم ولی بعد که بیشتر فکر کردم دیدم که انگار نه،

    خیلی جاها شده که درخواست هامو نگفتم یا فکر کردم که نمیشه یا نمیتونم بهش برسم یا نباید همچین چیز کوچیکی رو از خدا درخواست کنم

    با خودم گفتم چرا بعضی چیز هارو از خدا نمی خوام؟

    چرا گاهی از درخواست کردن بعضی چیز ها از خدا میترسم؟

    چه چیزی باعث ترسم شده؟

    مگه تا الان هرچی که واقعا خواستم رو خدا بهم نداده؟

    و بعد شروع کردم یکی یکی به خواسته های ریز و درشتم فکر کردن و نوشتنشون

    هرچی که بیشتر مینوشتم بهتر می فهمیدم چی میخوام و خواسته هام واضح تر میشدن

    هرچی که بیشتر می نوشتم حسم بهتر میشد و از فکر کردن به خواسته ها و آرزو هام و اینکه قراره یه روزی بهشون برسم خوشحال تر میشدم و بیشتر و بیشتر انگیزه می گرفتم که بنویسمشون و روزی رو تصور میکردم که به اون ها رسیدم و احساس بهتری پیدا می کردم.

    تا قبل از این خواسته هام پراکنده بود و وقت نمی کردم زیاد بهشون توجه و دقت کنم و گاهی بعضی هاشون رو هم یادم می رفت و یا به خاطر اینکه توی اون لحظه رسیدن بهش خیلی زمان بر و دور به نظرم میومد کمتر بهش فکر می کردم و ادامش نمیدادم

    اما الان با نوشتن خواسته هام هر روز میتونم بهشون نگاه کنم و تصورشون کنم و مهمتر اینکه میدونم چی هستن و میتونم توی مسیر رسیدن بهشون قدم بردارم و هر روز خواسته های جدیدی که برام ایجاد میشه رو بهشون اضافه کنم

    خدا هرچی که بخوام رو بهم میده

    پس من فقط باید بخوام، درخواست کنم و باور کنم که خدا به من اون هارو میده تا بتونم بهشون برسم و تا وقتی که بهشون باور نداشته باشم قرار نیست تغییری اتفاق بیوفته و به اون خواسته ها دست پیدا کنم، پس مهم ترین چیز باور من به این موضوعه.

    یه چیز مهم دیگه هم اینه که نباید نگران مسیر باشم که قراره چطور به خواستم برسم، من قرار نیست تعیین کنم که چطور میشه به این خواسته رسید و بهش فکر کنم، خدا همه چیز رو درست میکنه، خدا خودش تمام راه هایی که نیازه ایجاد بشه که من به خواستم برسم رو ایجاد میکنه و من فقط باید ببینم چی میخوام نه اینکه ببینم چجوری باید به اون برسم چون این کار خداست که راه رو بهم نشون بده و اگه من بخوام مدام فکر کنم که چطور باید پیش برم و چیکار بکنم فقط خودم رو از خواستم دور کردم.

    و موقع دیدن دریم بورد استاد فقط می تونستم خداروشکر کنم به خاطر اینکه تمام این خواسته ها از 12 سال پیش تا الان به حقیقت پیوسته.

    هر اسلایدی که میومد شگفت زده می شدم و واقعا زبونم بند اومده بود وقتی می دیدم تک تک این خواسته ها در زندگی استاد به حقیقت پیوسته، برام خیلی امید بخش بود و این حسو به من داد که اگر یک فرد تونسته به تمام خواسته های کوچیک و بزرگش برسه چرا من نتونم به خواسته هام برسم؟ فقط باید روی خودم کار کنم، قوانین رو باور کنم، ایمانم رو قوی تر کنم، شکرگزار خداوند باشم به خاطر چیز هایی که به من داده و یکی یکی و آروم آروم از خواسته های کوچیکم به سمت خواسته های بزرگم برم و دنبال رسیدن به اون ها باشم.

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  4. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    سلام بر عزیزانم

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم

    استاد جان نمیدونید وقتی دیریم بوردتونو دیدم چه حالی شدم اصلا اشک از چشمام جاری شد شما به بیش از اون چیزی که درخواست کرده بودید رسیدید خداوند از فضل خودش به شما بخشیده ، نوش جونت ایین همه نعمت خدا زیادش کنه واقعا دوره قانون آفرینش خیلی تاثیر گذاره همین تیکه از صحبتهاتونو که در این فایل شنیدم حال خوبی بهم دست داد اون تیکه ای که گفتید قانون خیلی ساده ست. انشاله که بتونم در آینده این دوره رو تهیه کنم من از این فایل کلی انگیزه گرفتم برای اینکه خواسته های بیشتری داشته باشم و دیریم بوردم رو جدی تر بسازم

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بینهایت از شما سپاسگذارم شما فوق العاده هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    مینو خلیلیان گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    استاد عزیزم سلام مجدد این دومین کامنتیه که برای این فایل میزارم… کامنت قبلی بیشتر در مورد داستانی که از تجربم در مورد نزدیک بودن خدا بود نوشتم.. اما حالا میخوام در مورد کل این فایل بنویسم در مورد تمریناتی که گفته شد…

    من بارها از دریم برد بخصوص تمرین سناریو نویسی نتایج بزرگ گرفتم…

    اولین بار دریم برد شما رو دو سال پیش در دوره جهانبینی توحیدی دیدم و مو به تنم سیخ شد.. ولی اینبار دیدنش توی این فایل خیلی متفاوت تر بود چرا که.. اینجا من درخواشت شما رو شنیدم زمانی که هنوز نداشتین اون خواسته رو.. درخواست یک ویلا در 25 کیلومتری تهران اما خدا ویلایی رو در جایی از این جهان به شما داد که در مخیله هیچ کشی اون زمان نمیگنجید و البته هنوز هم در این زمان شگفت انگیزه..

    هر روز که سریال زندگی در بهشت رو میبینم با خودم میگم باور کن خدا تو رو به همه خواسته هات میرسونه..

    تو فقط کارت اینه که باور کنی

    این جهان داره با فرکانسهات و با کانون توجهت با افکار قالبت با احساس لیاقتت با باور به خالق بودنت با باور به اینکه این قدرتیه که خدا بهت داده کار میکنه…

    تو باید باور کنی و از این قدرتت در راستای اتفاقات دلخواهت استفاده صحیح داشته باشی…

    “به هرآنچیزی که توجه کنی در زندگیت گسترش پیدا میکنه”

    وقتی درک کنی که این تنها اصله… نه هیچ‌چیز دیگه…

    اونوقت میشینی کانون توجهت رو کنترل میکنیی..

    اونوقت میگی من میشینم 107 تا خواستم رو مینویسم… چون با نوشتنش دارم توجهم رو روی خواسته هام میزارم.. پس لاجرم از این جنس داشته ها بیشتر میشه تو زندگیم..

    پس میشینم دریم برد درست میکنم و نگاهش میگنم و تصورش میکنم و احساسش میکنم و به خودم میگم که این کار داره داشته های دلخواهمو بیشتر میکنه…

    میشینم سناریو دلخواهمو بارها مینویسم متعهدانه.. چون اینه که داره فرکانسها رو میفرسته و اتفاقات دلخواهمو رقم‌ میزنه…

    اونوقت فقط در مورد خواسته هام حرف میزنم با خودم یا با همسرم .. اونوقت برای خودم زمانم ارزش قائلم و اجازه نمیدم هیچ اتفاقی و هیچ ادمی احساس منو بد کنه و افکار منفی به من تزریق کنه..‌ اونوقت خیلی مراقب اعمالم و افکارم هستم.. همه چیز باوره.. باورهاست که هدایتگره تو هستن… تو رو با رفتار درست هدایت میکنن.. تو رو به خواسته هات هدایت میکنن.. تو رو جهت میدن… اگر باور کنی همه چیز فرکانسه اگر این سیستم رو درک کنی که چطوری داره کار میکنه همه چیز به طرز شگفت انگیزی سر جای درستش قرار میگره… و خدا رو شکر من امروز اولین کاری که کردم نشستم فهرست خواته هامو نوشتم.. و 119 تا شد.. اما هنوز هم کلی خواسته ها دارم که احساس میکنم توی ذهنم نبود ولی 119 تا خواسته من به سرعت نوشته شد از اونجایی که تک تکشون بر اثر برخورد من با تضادهای زندگیم بوجود اومدن و کاملا کاقیع بودن و خیلهاش از بچگی باهام یود و بخاطر ترمزهام تحقق پیدا نکرده بود.. انگیزم برای تکتکشون واسم واضح بود وقتی مینوشتم و چقدر خوشحال شدم که خواشته هام حتی از 107 تا هم بیشتر شد این برای من به این معنیه که خیلی خوب خودتو شناختی و توی مشیر درستی هستی.. و با این باور نوشتم که خدا نزدیکه و خواسته هامو میبینه و به سرعت منو هدایت میونه برای تجربه کردن تک تکشون..

    کار بعدی که انجام دادم نوشتن سناریوی دلخواهم از هدفیه که مشخص کردم واسش زمان خاصی مشخص نکردم ولی خیلی دوست دارم تا آخر امسال تیک بخوره.. در مورد راه اندازی کسب و کارم در یک پلتفرم آنلاین و فروش کالکشنم و خلق ثروت ازش هستش..

    توی این سناریو تمام ویژیگهای کسب و کارم با جزئیات اععم از جنس مشتریهام… ارتباطم باهاشون… جدب مشتریهام و تبلیغاتم که توسط خدا انجام میشه… احساسم… اتفاقاتی که دوست دارم تحربه کنم توی مسیر رو هر روز مینویسم…

    چون باور دارم با هر روز نوشتنم دارم فرکانس رو تکمیل میکنم برای رخ دادن اون اتفاق.. چون چندین بار از این تکنینک نتیجه گرفتم…

    من همیشه بهترین حالت تمرکزم با نوشتنه… وقتی شروع میکنم به نوشتن ساعتها بی وقفه میتونم بنویسم و فرکانس بفرستم.. برعکسش توی دیدن دریم برد خیلی اذیت میشم… و متوجه شدم سناریو نویسی برای من خیلی بهتر جواب میده…با این حال یک فولدر دارم و حدود 4000 تا عکس دارم که گاهی غرق میشم توی عکسها..‌

    هر روز دنبال الگوهایی میگردم که این باورهامو تقویت میکنه و به طرز شگفت انگیزی جهان خودش این الگوها رو بیشتر نشونم میده…

    یه کار دیگه ایی که میکنم هر روز که میرم پیاده روی…

    خونه مورد علاقم رو توی این محله با اون ویژگیهایی مورد پسندم رو میبینم و احساسش میکنم و به خدا درخواست میکنم که خونه ایی با این ویژگیها بهم بده.. اسراری به داشتن همون خونه ندارم و دستانش رو باز میزارم چون بارها دیدم که من هیچی نمیدونم ک همه جا رو نمیشناسم و خود خدا همیشه بهترش رو بهم داده…

    یکی دیگه از کارهایی که انجام میدم.. هر بار که دارم یه محصول خلق میکنم بارها خودمو تحشین میکنم.. و احساس شگفتی میکنم که خدا این استعداد و هنر رو توی وجود من گذاشته.. و این فرصت تجربه رو در اختیارم قرار داده…

    هر روز بابت غذایی که میخورم بدون استثنا سپاسگزاری میکنم.. چون اگاهم که این غذا از جانب خداست و فردا میتونه نباشه…

    هر روز بابت بیدار شدنم و برگشتن روحم به جسمم سپاشگزاری میکنم چون این هم باز از جانب خداست..

    در کل من تمام روز به شکلهای مختلف تمام تلاشمو میکنم از قانون تبعیت کنم…

    و بارها به خودم یاداوری میکنم…

    انسانهایی که تقوی پیشه میکنن.. کنترل ذهن میکنن.. احساس خوب دارن در مسیر الهی قدم برمیدارن… پاداشهای بزرگ دریافت میکنن…

    خدایا شکرت..

    تمریناتم بسیار زیاده و واقعا کل شبانه روز من حرکت در این مسیر شده… اما در کل این بود قسمتی از تمرینات من که خیلی بهم کمک کردن و نتایج خوبی ازشون گرفتم…

    من مطمئنم به زودی میام از نتایج خیلی بزرگی که هر روز دارم به سمتشون حرکت میکنم اینجا مینویسم

    من مطئنم امسال سال متفاوت و بر وفق مرادی برای من خواهد بود… انشالله برای هممون که توی این مسیر هستیم همینطور باشه… الهی آمین

    خدایا شکررررت…

    1403.08.17 پنجشنبه ساعت 12:56

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  6. -
    مینو خلیلیان گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    سلااااام از یک روز فوق العده عالی.. از یک فرصت دوباره برای تجربه یک روز دیگه از این زندگی شگفت انگیز…

    سلام به استاد عزیزم… به خانم شایسته مهربان و بخشنده عزیزم..

    من همیشه در برابر نوشتن کامنت مقاومتهای شدیدی دارم.. بارها خواستم بنویسم اما ننوشتم.. اما امروز بلافاصله شروع کردم…

    و میخوام در مورد اتفاقی که دو هفته پیش واسم رخ داد بگم که نشانه واضحی بود در مورد موضوع مهمی که استاد عزیزم مطرح کردن…

    “نزدیک بودن خداوند”

    من چندماهیست که بعد از معجزه ایی که واسم رخ داد و بصورت واضح قوانین رو توی زندگیم درک کردم.. تصمیم گرفتم به قول استاد جهاد اکبر به راه بندازم و شروع کنم و تا آخر عمرم به این مسیر ادامه بدم و تمام خواسته هام رو تجربه کنم و تمام فرصتها و روزهای قشنگی که خدا در اختیارم قرار میده رو قدردان باشم و به بهترین شکل ازشون استفاده کنم..

    پس خیلی برنامه ریزی شده و آگاهانه هر روز شروع کردم به زندگی..

    من حدود یکسال بیشتره که هر دو سه ماه یکبار دوره کشف قوانین رو کار میکنم انجام میدم دوباره برمیگردم از اول..

    این دوره کلی به رشد من کمک کرده.. هر بار انجام دادنش منو یه مدار بالاتر میبره…

    در کنارش دوره عزت نفس واااای من دیوانه ای ن دورم.. چقدر زندگی بعد از این دوره واسم قشنگتر شد..

    باعث شد چه کارهایی رو انجام بدم که سالها پشت گوش مینداختم و چقدر رهاتر زندگی کنم.. چقدر ترسام کمرنگتر بشه…چقدر کمالگراییم کمتر بشه… البته هنوز اوله راهم و با خودم عهد بستم تا آخر عمرم باید وقت با کیفتی از کل روزم رو برای انجام این تمرینات بزارم…

    کار  روی این دوره ها باعث شد من بعد از چند سال تنهایی از خونه بیرون بزنم و پیاده روی کنم.. منی که همیشه منتظر بودم یک نفر همراهم باشه تا اینکارو انجام بدم..

    الان حدود یک ماهه که هر روز با شوق تنهایی میرم پیاده روی و چقدر اون یک ساعت پیاده روی برای من مقدس شده چون هم باعث لاغر شدنم شده هم یه تایم فوق العادست که با خدا کلی حرف میزنم…و هم چقدر جاهای جدید توی این محله جدید پیدا کردم و چقدر هر روز شاهد زیبایی ها هستم…اون هم توی این هوای بینظیر پاییزی…

    دوره عزت نفس باعث شد کارهای عقب افناده زیادی رو انجام بدم و پا روی ترسهام بزارم.. مثل دندانپزشکی… یکی از بزرگترین چالشها بود برا من…

    یه اتفاق دیگه ایی که افتاد باعث شد بیشتر خودمو دوست داشته باشم.. و یدون ترس از قضاوت دیگران… با ادمهایی که ارزش من رو نمیدونن جوری رفتار کنم که حد خودشون رو بدونن… و دیگه به ادمها احترام بیش از حد نزارم که باعث بشه به خودم احساس بدی داشته باشم… اینقدر توی رفتارهام تغییرات عالی ایجاد شده و اینقدر اتفاقات اطرافم تغییر کرده که واقعا احساس میکنم روی ابرها هستم…

    کلی با خودم محترمانه رفتار میکنم و از کلمات درست استفاده میکنم سرزنش کردن اصلا نداریم.. فقط و فقط احساس خوب و از اشتباهاتم سعی میکنم درس بگیرم و براحتی خودمو میبخشم…

    اینقدر رابطم با خداوند نزدیک و عالی شده.. اینقدر سریع و صریح هدایتها و الهاماتش رو دریافت میکنم که واقعا در این لحظه به احساس بی نیازی به هرکس و هرچیزی بغیر از خدا رسیدم..

    به معنای واقعی استقلال رو در تمام جنبه ها دارم تجربه میکنم..

    من حدود دو سال و نیم هست که،از اهواز به تهران مهاجرت کردم.. هیچ کسی رو اینجا ندارم… نه دوستی نه خانواده با هیچ کس ارتباط ندارم..من و همسرم تنها هستیم که الان چند ماهی هست بخاطر شغل جدید ایشون من اکثرا تنهای تنها هستم.. و چقدر این تنها بودن به رشدم کمک کرده…

    و چقدر احساس خوشبختی میکنم…

    چقدر اعتماد بنفسم در انجام کارها بیشتر شده… و تنهایی خیلی کارها رو انجام میدم… وابستگیهام به شدت کم شدن….

    و تمام تلاشمو دارم میکنم که کلا هیچ وابستگی نباشه…

    کلی اتفاقت دیگه هم رخ داده مثل دوبرابر شدن درامدمون توی چند ماه گذشته جابه جایی خونه به یک منطقه با کیفیت تر با همسایگانی عالی… خونه ایی تمیز تر… نوتر… و…

    و از همه مهمتر کسب مهارت فوق العاده در حرفه مورد علاقم و ساخت محصولاتم و کالکشنم و نزدیک شدن به هدف بلند مدتی که از پارسال با شروع دوره کشف قوانین در مسیرش قرار گرفتم..

    و اما بریم سراع داستانی که گفتم بخاطرش اومدم کامنت بزارم..

    “نزدیک بودن خدا”

    من در راستای این تغییرات…

    یک ماهه که شروع کردم به هر روز قران خوندن…

    و این قران خوندن به تنهای کلی باورهای من رو قوی کرد.. کلی ایمانمو به خدا قوی کرد.. کلی اعتماد بنفس بهم داد.. کلی احساس لیاقتمو بالا برده…

    از طریق قران بارها هدایت شدم.. کلی همزمانی رخ داده و کلی پیغام دریافت کردم…

    یکی از این پیغامها این بود که…

    یک روز خواهرم تماس گرفت و شروع کرو به شکایت از شوهرش و اتفاقات نادلخواهش..‌ و مقصر دونستن دیگران و…

    طبق معمول در جوابش گفتم من کاملا درکت میکنم و میدونم توی این شرایط سخته کنترل ذهن ولی یادت باشه تو پارسال تو همین شرایط نابه سامان از سپاسگزاری و توجه به داشته هات کلی نتایج خوب گرفتی کلی اتفاقات قشنگ واست رخ داد..

    از درامد صفر به درامد ماهی بیست ملیون تومان رسیدی.. مسیر باز هم همونه… بهتره دوباره داشته هاتو ببینی و سپاسگزار باشی.. بری قران بخونی و از خدا هدایت بخوای تا کمکت کنه… چون هیچ کس بغیر از خودت و خدا نمیتونه واست کاری کنه… هرچقدر برای من شکایت کنی چیزی تغییر نمیکنه…

    بعد از قطع شدن تماسمون..

    یه حسی منو کشوند پای قران…

    بهم میگفت برو همین الان قرانو باز کن و بخون..

    من از وسطای قران شروع کرده بودم و به ترتیب سوره ها رو یکی بعد از دیگری میخوندم..

    اون روز باید سوره مجادله رو میخوندم…

    قران رو باز کردم..

    سوره مجادله رو باز کردم..

    “بسم الله الرحمن الرحیم”

    با خوندن اولین آیه خشکم زد…

    موهای تنم سیخ شد…

    واقعا بدنم میلرزید..

    احساس عجیبی بود…

    آیه این بود:

    قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ(1)

    خداوند سخن زنى را که دربارۀ شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت مى‌کرد شنید (و  تقاضاى او را اجابت کرد)؛ خداوند گفتگوى شما را با هم (و اصرار آن زن را دربارۀ حل مشکلش) مى‌شنید؛ و خداوند شنوا و  بیناست

    (1)

    وااااای توی شک بودم…

    با خودم گفتم خدای من تو تمام مدت کنار ما بودی… داشتی حرفای ما رو میشنیدی..‌ اینقدر واضح واسم پیغام گذاشتی..

    سریعا زنگ زدم به خواهرم..

    داستان رو تعریف کردم…

    آیه رو واسش فرستادم و خوندش…

    پشت تلفن فقط صدای گریه هاش رو میشنیدم… خیلی فضای احساسی بود…

    گفت بعد از اینکه باهات تماسمو قطع کردم رفتم برای خدا نوشتم و خواستمو گفتم بهش… و حالا بلافاصله تو زنگ زدی و این آیه…

    خارج از اینکه خدا برای خواهرم پیغام فرستاد که خواشته ات اجابت شد و این “سریع الپاسخ” بودت خدا رو نشون میده…

    یه پیغام بزرگ برای من داشت…نزدیک بودنش..

    هم به من هم به اون..

    از اون روز با تمام وجودم احساس میکنم خدا همش نزدیکمه…

    همه کارهامو میبینه… همه رفتارهامو میبینه.. همش سعی میکنم بنده خوبی باشم.. سپاسگزار باشم.. و از همه داشته هام به پاس قدردانی از خدا بهترین استفاده رو کنم و ِلذت ببرم..

    این روزها حتی دوباره عاشق همسرم شدم..

    هر روز بابت وجودش توی زندگیم سپسگزارترم..

    هر روز زندگیمو قشنگتر میبینم و نگاه جدیدتری به زندگی پیدا کردم… احساس خوشبختی خیلی بیشتری دارم…

    “خدایا شکرت”

    در ادامه داستان…

    همسرم خونه بود و شاهد این اتفاق بود…

    در موردش باهم حرف زدیم..

    اون هم شگفت زده شد…

    در پی صحبتهام با همسرم گفتم خدا خودش میگه هیچ وقت نبوده جمعی باهم صحبت کنن و من اونجا نباشم..

    اگر سه نفر باشن چهارمی منم واگر چهارنفر باشن پنجمی منم و اگر پنج نفر باشن ششمی منم..

    داشتم اینا رو میگفتم و توی حال عجیبی بودم که…

    رفتم اینبار کل سوره رو بخونم…

    واااااای باورم نمیشد…

    رسیدم به این آیه:

    أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ(7)

    آیا نمى‌دانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مى‌داند؛ هیچ گاه سه نفر با هم نجوا  نمى‌کنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‌کنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست، و نه  تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى‌سازد،  چرا که خداوند به هر چیزى داناست!(7)

    دیگه واقعا دیوانه شدم…

    کفتم خدایا تو داری باهام حرف میزنی.. داری خودتو بهم نشون میدییییی…

    من واقعا از اون روز یه ادم دیگه شدم…

    مثل دیوانه ها.. مثل مجنون ها…

    من دوسالی بیشتر هست که دارم با فایلهای استاد زندگی میکنم…

    ولی هیچ وقت نمیتونستم قران رو بخونم.. استاد بارها میگه خودتون برید قران رو بخونید…اما انگار من امادش نبودم…

    خیل دوست داشتم بتونم بخونمش و بفهممش… دو روز میخوندم بعد رهاش میکردم و درست درکش نمیکردم…

    ولی وقتی درکم از اگاهی های استاد بالاتر رفت انگار خدا اجازه دوستی با قران رو صادر کرد و درخواستمو اجابت کرد…

    از روزی که بهم الهام کرد که باید شروع کنی قران خوندن و شروع کردم و با خودم عهد بستم تا آخر عمرم هر روز قران بخونم و تکه ایی جانشدنی از من باشه…

    چون هر بار خوندنش احساسی رو توی وجودم تزریق میکنه که هیچ چیز دیگری این حس رو بهم نمیده… اگر روزی نخونم احساس میکنم یه چیزیم گم شده و کمه…

    از اون روز که قران خوندن شروع شد..

    به معنای واقعی زندگیم عوض شده…

    حالم تغییر کرده..

    پر از امیدم..

    ایمانم بسیار قویتر شده…

    احساس لیاقتم بیشتر شده..

    و اکثرا هدایت میشوم..

    و ارمش بسیار زیادی پیدا کردم از این منظر که عجله ایی نیست که.. فقط باید لذت ببری.. و بنده خوبی باشی…

    این خدا نزدیکه… اون تنها قدرته.. و همه کارها رو انجام میده..

    تو فقط سمت خودتو انجام بده..

    سپاسگزار باش..

    درخواست کن..

    توی مسیر مورد علاقت هر روز قدم بردار..

    مهارتهات رو در تمام زمینه های لازم بالا ببر..

    ایمانتو حفظ کن و قویتر کن..

    خواسته هاتو تصور کن..

    سناریوتو هر روز بنویس..با حال خوب…

    هر روز اقدامات لازم رو انجام بده…

    منتظر و اماده الهامات و هدایتها باش..

    عملگرا باش..

    اومدن نتایج وظیفه خداست…

    اون مابقی کارهایی که از عهده تو خارجه رو انجام میده…

    و خیلی بدیعی به تمام خواسته هات میرسی..

    رسیدن به خواسته ها پاداشه توی مسیر درست بودنه…

    خدایا شکررررت…

    بسیار سپاسگزارررررم که اجازه دادی این ردپا رو از خودم اینجا بزارم…

    تا یادم نره که تو چقدر بهم نزدیکی..

    من نمیدونم چی نوشتم و چطور نوشتم..

    اما اینو میدونم فقط باید مینوشتم…

    خدا واقعا نزدیکه…

    خدا واقعا اجابت میکنه خواشته ها رو..

    ما هیچ فرقی با تمام اون ادمهای موفق نداریم…

    خدای همه ما یکیه…

    خدای واحد ما ویژگیهاش ثابته..

    قوانینش ثابته…

    ما هستیم که باید تغییر کنیم..

    ما باید این نیروی مطلق رو باور کنیم…

    ما باید از قوانین خدا پیروی کنیم…

    تا لیاقت رسیدن به خواشته هامون رو بدست بیاریم…

    وگرنه خداوند همیشه و هر لحظه امادست تا خواسته های ما رو سریعا اجابت کنه…

    اون خوشحال میشه تو ازش درخواست کنی..

    اون عاشق بنده های مومنشه که با اینکه نمیبننش.. با اینکه صداشو نمیشنون با اینکه لمسش نمیتونن بکنن اما باورش دارن..

    و همین باور پاداشهای بزرگی واست داره..

    پاداشهایی که تو میخوای..

    هرانچیزی که میخوای..

    و خداوند همیشه بیش از خواسته هات بهت میده…

    بیش از تصورت…

    اره خدا همینجاست… بین من و تو…

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم..

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن.. راه کاسنی که تو رو باور کردن.. بهت ایمان داشتن و نعمتهای زیادی بهشون دادی…

    بنده مومن تو مینو…

    1403.08.17. پنجشنبه ساعت 11:55

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      سولماز ستاری گفته:
      مدت عضویت: 2271 روز

      با سلام و وقت به خیر خدمت شما دوست خوبم:

      دو کامنت بسیار عالی نوشته بودید ،که برای خودم ذخیره اش کردم،این قسمت از کامنتتون که در رابطه با خواهرتون بود ،واقعا تحسین برانگیز بود که شما به عنوان کسی که قانون رو میدونه ،تو این مواقع ،دچار غلبه احساسات نشدید و مثلا نیومدید به خاطر حمایت از خواهرتون،شروع کنید به آب و تاب دادن به قضیه ،و خیلی قشنگ قانون و اصل رو به خواهرتون عنوان کردید و در کل خواستین که توجه شو ،از روی نازیبایی برداره و سپاسگزار داشته هاش ،باشه.

      من خودم اقرار میکنم که خیلی سختم هس که به خواهرم بگم ،تا این نوع نگاه رو ،توی تضادهایی که براش پیش میاد ،داشته باشه،و البته اینم بگم که ایشون هم کاملا مقاومت داره در برابر این اصول و حتی بارها و بارها ادرس سایت رو دادم ،اما فایده ای نداشته براش،چون تو مدارش نیس،و منم دیگه هیچ اصراری بهش ندارم که توی این مسیر بیاد.

      اما از طرفی ،بعضی مواقع ،ایشون ،منو با خودش ،همراه میکنه،و در واقع منم تو مسیر ناشکری و غیبت و تهمت میافتم.

      و فقط اینو بگم که یکی ،دو مورد که خیلی نتایج ناجالب داشته تو ذهنم بوده،و اونم وقتی بود،که خواهرم شروع به غیبت کرده و منم طبق دلسوزی و برای حمایت ازش ،باهاش همراه شدم ،اما درست همون روز یا نهایت روز بعدش،این انرژی منفی ،کلی دردسر برای خواهرم و البته مریضی و احساس گناه برای من در پی داشته است.

      اما با تکرار چندین باره این حرکت،چون دیگه صد درصد مطمین هستم که ایشون به این مسیر علاقه ای نداره ،پس اصراری هم ندارم ،اما از اون طرف ،تمام سعی ام رو میخوام بکنم که لااقل مدار منو پایین نکشه .

      و این حرکت شما در رابطه با خواهرتون خیلی برام درس داشت.

      ممنونم ازتون و بهترینها رو براتون ارزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        مینو خلیلیان گفته:
        مدت عضویت: 1908 روز

        سلام سولماز جاااان… خوشحالم که کامنتهای من برای شما تاثیرگزار بود… چیزی که من توی این دو سال کار کردن روی آگاهی ها و فایلهای استاد متوجه شدم…

        مهمترین چیزی که باعث میشه ما خوب به قوانین عمل نکنیم…

        خجالت بکشیم کاری که درسته رو انجام بدیم…

        1. درک درست نداشتن از خدا و قوانینش… نحوه عملکرد سیستمش… درک نکردن فرکانسی بودن جهان و اتفاقات زندگیمونه…

        و باور نکردنشه…

        2.پایین بودن عزت نفس… احساس لیاقت نداشتن… ارزشمند ندونستن خودمون.. احترام قائل نبودن برای خودمون…

        ما حاضریم بارها و بارها خودمون رو زیر پا بزاریم که دل خواهر و مادر و برادرو پدر و آشنا و دوست رو نشکنیم.. نه اینکه ما بدیم و کار غلط رو میکنیم… چون اونا نمیتونن ما رو با این رفتار بپذیرن..

        اگر قرار کسی ما رو اینجوری نپذیره.. پس بزار نپذیره..

        چرا باید خودمون رو برای یه شخص دیگه تغییر بدیم…

        من اصلا از یه روزی تصمیم گرفتم که دیگه رضایت دیگران از شخصیت جدیدم واسم مهم نباشه…

        وقتی من میدونم این مسیر درسته و این تصمیم درسته… دیگه مهم نیست بقیه راضی هستن یا نه…

        اگر کسی از نوع نگاه جدید من ناراضیه.. این مشکله اونه نه من..

        و اتفاقا اینقدر با این شخصیت جدیدم حال میکنم… احساس قدرت بهم میده… و احساس میکنم انسان خیلی با جذبه تر و قدرتمندتری هستم..

        و تجربیات بهم نشون داده از وقتی اینطوری تغییر کردم.. هم ادمهایی که مدارشون با من فرق داره خودشون کمرنگتر شدن… و ادمهایی که من واسشون مهم هستم تصمیم گرفتن جوری رفتار کنن که مطابق سلیقه من باشه…

        بنظرم هر جا هر تضادی هست… باید ببینی خواستت اونجا چیه… و دقیقا همون خواسته رو به خدا ارائه بدی و رهاش کنی تا واست بوجودش بیاره…

        همه چیز همینطوری خلق میشه…

        ارزوی موفقیت دارم واستون سولماز عزیز..‌

        “در پناه حق”

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 598 روز

      سلام به مینوی عزیز

      مینو جان این کامنت شما تاثیر خیلی عمیقی روی من گذاشت منم الان تو شُکم

      منم باورم نمیشه خدا این قدر به من نزدیک باشه ، اره تو حرف راحته که خدا از رگ گردن نزدیکتره ولی این چنین درک نکرده بودم این نزدیک بودنو

      با گریه دارم مینویسم

      منم همین چند دقیقه پیش از همسرم پیش خدا شکایت میکردم

      منم ازش خواسته ای داشتم از خدای مهربونم

      و هنوزم باورم نمیشه از طریق کامنت شما

      مهر زد به خواسته ی من و گفت اجابت شد

      خدای من مگه میشه

      تنها کاری که من کردم کنترل ذهن بود

      و فقط به خدا گفتم تمام اتفاقات به نفع منه و خدایا شکرت

      بعد از این هدایتم کرد به کامنت شما

      واقعا خدا چقدر میتونه مهربون باشه

      ای کاش بتونم بنده ی خوبی براش باشم

      بازم سپاسگزارم که برامون نوشتی

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 946 روز

      سلام بر بنده خوب خدا

      مینو جان چقدر کامنتت را دوست داشتم چه احساس قشنگی چه نزدیکی نابی چه خلوص نیتی

      آفرین بهت تبریک میگم وتحسینت میکنم

      وقتی در مورد خواهرت نوشتی وایه سوره مجادله، باورت میشه با خوندنش موهای تنم سیخ شد یه حس عجیبی پیدا کردم

      از این همزمانی در شگفتم خدایا شکرت که این قدر سریع الاجابه ای

      زود جواب بندگانت را می‌دهی

      آفرین به شما با این کنترل ذهن آفرین به خواهرتان که با شکرگزاری و تمرکز بر نکات خوب همسرش جوابش را از خدا گرفت

      خوشحالم که با قرآن انس گرفتی وجواب هایت را از خدا میگیری

      امیدوارم هر روز نتایج بهتر وعالی تر بگیری برایمان بنویسی

      در پناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    Eshrat Fard گفته:
    مدت عضویت: 2825 روز

    بنام حق

    یعنی اشکم در اومد اخر فایل که گفتید همه چی ساده است

    چند گامل قبلتر

    فایلی که چون قانون ساده هست ما پیچیده میکنیم یادم اومد

    شما این حرفا رو زدی و دوازده سال گذشته هنوز همونارو میگید

    و چه ایمان و تسلسمی در اون قسمت بود که گفتید هنوز برای من این دوره سود مالی نداشته ولی مطمنم که خواهد داشت

    بارها و بارها و بارها به من ایده هایی گفته شده که ذهن من میگه خب این ایده بدرد نمیخوره دو قرون هم بهت بده.

    و من اجرا نکردم عملی نکردم

    من دیروز توی مکانی بودم که توی یک روستا ساخته شده

    به تجهیزان سقف و تمام قسمت ها نگاه میکردم

    به همسرم گفتم ببین صاحب این درمونگاه(خانم هست)

    اگر وقتی این ایده بهش داده شده بود

    به اما و اگرها و حرف دیگران و سخت بودن این کار فکر کرده بود شک ندارم که به خودش میخندید

    الان از شهرهای خیلی دور میان برای ازمایش.

    ایده ها رو باید بسته به موقعیتمون اجرا کنیم

    استاد میخوام یه کم از نتایجم بگم

    یادمه وقتی قسمت اول دوره ی قانون افرینش خریداری کردم از ایران برگشته بودم و مبلغ دویست هزار توی کارتم بود. بدون این که چیزی به همسرم بگم خریدم از بس احساس گناه میکردم احساس مسکردم دزدی کردم بخاطر باورهای اون زمانم و من در به شدت ذهن فقیری داشتم که توی ثروت یک هم گفتم.

    اون زمان یه اپارتمان دو خوابه داشتیم که با وام بود

    و من به شدت در خرید مشکل داشتم بخاطر ذهن فقیرم

    رفته رفته من کار کردم و الان در یکی از روستاهای نزدیک شهرمون یه خونه ی چهار خوابه با دو حال و سه حموم دسشویی و اتاق خای انباری با یه زمین چهارصد متری کنار رودخونه درست کردیم که استاد اون زمان اصلا به ذهنم هم نمیرسید که پول اپارتمونمون بدیم چی برسه که یه خونه ی دیگه هم داشته باشیم

    اون زمان من هروقت به همسرم مگفتم یه اینطور خونه ای میخوایم میگفت شتر در خواب بیند پنبه دانه

    بعنی یاد گرفته بودم که بخوام.

    دوتا ماشین داریم خداروشکر

    من دسترسی کامل به حساب همسرم دارم

    خط تلفن ثابت دارم

    من برای تمام اینا مقاومت داشتم

    الان هم یه ایده بهم الهام شده که به عقیده ی دیگران به من سودی نمیده

    و من انجامش میدم و حتما خیری در این مسیر هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    مصطفی سیار گفته:
    مدت عضویت: 752 روز

    به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است.

    با درود خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان عزیز.

    دوره خانه تکانی ذهن یک دوره عالی هستش که استاد عزیز بزرگوار و خانوم شایسته عزیز زحمت کشیدن و لایوهایی که استاد داشتن رو یکجا جمع کردن و دوره ای ارزشمند تهیه کردند ،من شخصا قدردان زحماتتون هستم .

    توی این دوره گام به گام روند کنترل ذهن و تمرکز بر روی خواسته ها و چگونگی درخواست کردن رو تا اینجا بهمون یاد دادن ، این فایل هم واقعا عالی بود و پر از آگاهی و بموقع من بهش هدایت شدم .

    الان که با توجه به دیدن فایل های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت و تحسین کردن و این که خودم رو توی اون موقعیت دیدم و احساسات خوب در من بوجود اومد. هر روز سپاسگذاری کردم و هی اتفاقاتی افتاد و به جاهایی هدایت شدم که زیبایی های بیشتر داشت اینقد پیشرفت کردم و بهتر و بهتر شد که هدایت شدم به استانبول جایی که برای دیدن زیبایی ها آرامش آزادی روابط خوب و بهتر ماشین های لوکس خارجی دیگه نیاز نیست دنبالش بگردم دقیقا در هر لحظه جلوی چشمامه . توی کاری هدایت شدم و مشغولم که آدمهایی رو ملاقات میکنم که توی کارشون موفق هستند و مشتری ها براشون صف می‌کشند و من سپاسگذاری هام با کیفیت تر شده چون ثروت و موفقیت رو بیشتر میبینم ، . .

    از بس تنوع ماشین های خوب خارجی و برند زیاده برام سخته انتخاب این که به خدا بگم خدایا کدوم ماشین رو بمن بده دیروز این فایل رو دیدم و اونجا که استاد تمرین دادن که 107 تا خواسته بنویسید هر چی دوس دارید و کاری به زمان و چگونگی نداشته باشید فقط ایمان داشته باشید ذوق کردم بعد استاد گفتن بچه پرو باشید و بیشتر و بزرگتر طلب کنید خدا با خنده و خوشحالی میده کیف کردم .

    اون کلیپی که استاد از خواسته هاشون درست کرده بودن رو دیدم دیدم چه تمرین خوبی منم کا توی این شرایط هستم توی یه کشور خارجی با کلی امکانات این یکشنبه کامل وقت میزارم و مثل یه کارگردان و فیلم ساز میرم و فیلم زندگی که میخوام رو می‌سازم حالا که خدا میده استاد هم برا خواسته هاشون فیلم ساختن . وقتی فیلم واقعیت زندگی استاد رو دیدم که بعد از فیلم رویاهای استاد بود حیرت کردم و با تاکید حتما میرم این تمرین رو انجام میدم با توکل و ایمان به خداوند بزرگ و میدونم که خداوند قدرت خلق زندگیمون رو به خودمون داده چشمم رو از روی ناخواسته ها برمیدارم و چهار چشمی میگردم خواسته هام رو میبینم و طلب میکنم و خودم رو بمب بارون خواسته های جدید میکنم

    به قول استاد آدم‌های زرنگ منتظر نمیشن تا تضاد پیش بیاد نا خواسته ایجاد بشه خودشون میرن دنبال بهتر شدن و خواسته های بهتر .

    خدایا شکرت که من رو به سمت آسان شدن برای آسانی ها هدایت میکنی و من صبورانه منتظر معجزات در زندگی ام هستم .

    با شکر بینهایت از استاد عزیز و خانوم شایسته عزیز و بزرگوار خدا بهتون قوت بده سلامت و تندرست باشید و باز هم بهتر و بهتر بشید ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت.

    با آرزوی موفقیت برای دوستان عزیز .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 908 روز

    برای هر انسان معجزه از طرف خدا تعیین شده

    که قطعا در زندگی در زمان خیلی مناسب نمایان خواهد شد …

    یک شخص خاص،

    یک اتفاق

    یا یک موهبت خاص ..

    منتظر معجزه خدا در زندگیت باش

    بدون ذره‌ای تردید.

    سلام به استاد گرانقدرم ومریم جونم

    وهمه دوستانم در این مسیر لبریز از آگاهی های ناب

    روز پرستار رو به همه عزیزانِ پرستار، تبریک عرض می کنم، خداقوت….

    خدایاشکرت یک روز جذاب دیگر با دیدن طلوع زیبای خورشید با پرتوهای بی نظیرش بسان پرتوهای آگاهی های دریافت شده از استادم که لذّت آرامش را بر روح وروانم می تاباند تا تمام وجودم لبریز شود از احساس عالی و شکرگزاری و درک زیبایی های قانون آفرینش که ابتدا باید در ذهن خود تداعی کنم که (وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ)

    و مالکیّت و فرمانروایى آسمان‌ها و زمین فقط در سیطرۀ خداست و اوست که فرموده أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ

    آرزو کن، آرزوهایی به بزرگی مستجاب کننده اش…

    با دیدن این فایل و بخش هایی از صحبت‌های گهربار استاد هم رسیدن به درک همین آیات است و چقدر زیبا مشغول نوشتن آرزوهایم می شوم که در واقع فراوانی ها را در هر زمینه ای باور می کنم هر چند که دو سال است در دفتر ستاره قطبی ام آنها را با عشق نوشته ام و همه را به خدا سپرده ام چون اوست که خیر وصلاح مرا می داند و با کیفیت عالی در زمان مناسب که طلایی ترین زمان از دیدگاه من است به من عطا می کند و با تمام وجودم امروز این چمله نورانی را باور دارم که داده هایش نعمت است و نداده هایش حکمت…

    پس آرام آرام فقط در این مسیر پا به پای استادم گام هایم را آگاهانه بر می دارم و ادامه می دهم با لذّت و شور وشوقی که از ابتدا هدایت شدم مثل رابطه ام با مصطفی جان که هر روز برایمان مثل همان روزهای اول است که عاشق وشیدای هم شدیم و چقدر این احساس را دوست دارم ،

    بودن کنار استاد ومریم جان نیز برایم همین طور است ،هرروز قلبم مرا با عشق دعوت می کند به سمت سایت ودیدن روی ماهشان ،شنیدن شان ،فهمیدن شان و این معجزه کرده همه جوره در زندگیم….

    به خدا که چنان غرق در آرامشم انگار به تمام آرزوهایم رسیده ام ….

    دیروز ناهار که نوش جان می کردیم با مصطفی جان صحبت آرزوها و خواسته ها شد ،گفتم می دانی عزیزم من احساس می کنم به تمام آنها رسیده ام چون ثروت اصلی برای من شناخت خداوند بود و بعد هم داشتن و جاری کردنش در تمام حواس وذهنم و آرامش و احساسی عالی که برایم به ارمغان داشت و چه چیزی اعجاب انگیز تر ازاین…..

    به خدا دوستان ، من به نقطه ای رسیده ام که احساس می کنم هر آرزو وخواسته ای که دارم در مقابل داشتن ثروت اصلی که وجودخداوندمی باشد، هیچ است انگار یه جورایی از تمام داشته ها غنی هستم ، نمی دانم چطور توصیف کنم شاید عجیب باشد از نظر بعضی دوستان اما وقتی روند زندگیم را می بینم و با امروزم مقایسه می کنم تفاوت زمین تا آسمان است من در گذشته همه چیز داشتم اما خدایی که باید در قلبم احساس می کردم گمش کرده و درگیرمسائلم بودم ،معنی زندگی رو نمی فهمیدم ،ذهنم آشفته بود همه اش کار کردن با زجر وسختی مثل همان گاری معروفی که استاد بیان کردند من با چنین گاری فرسوده ای دست وپنجه نرم می کردم واااای باورش سخته اما لبریز از تجربه هایی که آن روزها تلخ بودند آن هم به واسطه ناآگاهی های خودم ،

    اما امروز می آیم و با حلاوت و شیرینی خاصی بنویسم که آرامش واقعی یعنی

    وجود خدا در زندگیم ودر واقع داشتن همه چیز…..

    می بینی استاد جانم چه کرده ای ،بهشت بهره تو باد که زندگیم را لبریز از سعادت و خوشبختی کرده ای و چه خدایی داریم الحق والانصاف…..برای همین است که می گویم من خود را غرق در نعمت می دانم چون خداوند خودش خوب می داند ومی بینددر چه زمان به چه چیزی نیاز دارم تا ارزانی داردو به ودیعه در اختیارم تا قدر وارزش آن را با تمام تاروپود وجودم درک کرده و احساس کنم و شکرگزارش باشم و هرروز دیدن شان تازگی برایم داشته باشد،

    جووووونم به خدای وهابم که چقدر زندگی زیباست باتو خدا…..

    در پناه خداوند مهربانم هر نفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید و روز به روز قوی‌تر و باانگیزه تر در این مسیر کنار استاد ارزشمندمان…..

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  10. -
    کورش گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم خایسته و همه دوستان عزیز

    استاد سپاسگذارم که همیشه وهمه حال پر از حال خوب و انرژی مثبت هستی

    تنها چیزی که من خیلی خیلی نظرم را جلب کرد دریم برد آرزوهای استاد هست که واقعا خیلی لذت بردم من هم یکی عین این را برای خودم درست کردم و هر روز نگاه میکنم

    سپاس از شما و به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: