این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-22 04:04:312024-10-22 04:10:16درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
354نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
یک سال گذشت از زمانی که من شروع کردم با کادوی تولدم قدم اول از دوازده قدم رو خریدم و امروز دوباره تولد منه و من بازم اومدم پیش خانواده عزیزم و خدارو صد هزار مرتبه شکر
پارسال روز تولدم چقدرررر شوق و ذوق داشتم که دارم قدم اول میخرم و باورم نمیشه یک سال گذشته
خدایا شکرت و سپاسگزارم که منو آفریدی .
توی این یک سالی که گذشت هر چند که زیاد کار نکردم اونجوری که باید و انتظار داشتم ولی همیشه سعی کردم توی مسیر باشم و زیاد توی در و دیوار نمونم و امروز میتونم به خودم بگم که آفرین اعظم جونم تو تلاش کردی روی خودت کار کردی تو خیلی بهتر شدی خیلی آگاهتر شدی و دوسدارم به خودم دلگرمی بدم و خودمو تشویق کنم
توی این یک سال من رفتم سراغ کاری که عاشقشم و مربی ورزش شدم و کلاسم رو تشکیل دادم و به لطف خدای وهابم دارم ادامه میدم هر چند هنوز خییلی جای کار دارم ولی من انجامش دادم و شرایطم روتغیر دادم و این جای خوشحالی و امیدواری داره که میتونم بهتر و بهتر بشم
رابطم با خدای خودم خییییلی بهتر شده هر روز و هر صبح باهاش حرف میزنم اگه یه روز با خدای خودم حرف نزنم انگار که یه جای کارم میلنگه و واقعا همینه
توی هر کار و هر شرایطی خدای خودمو دارم دیگه تنها نیستم دیگه نمیترسم از تنهایی و این خییییلی حرفه واسه منی که اونقدر وابسته و ضعیف بودم
از لحاظ مالی بهتر شدم یه درآمد کوچولویی دارم و خدایا شکرت
هنوز خیلی کار دارم به قول معلمها هنوز نیاز به تلاشم ولی من ادامه میدم
یه تلنگری برام بود ، که مریم تو اصلا با خدات حرف میزنی ؟ تویی که انقدر دنبال حرف زدن با ایکس هستی و همش میخوای همدم تو باشه ، اما هیچ وقت نیست ، تا حالا شده با خدا حرف بزنی؟
تو همین حین نوشتن که خودم رو داشتم سرزنش میکردم، یه ندای تو ذهنم امود که گفت مری جان ، نه نکردی و قرار نیست که یکهو با خدا ارتباط بگیری ، درسته با تجسم و.. خیلی به خواسته های ناممکنت رو ممکن کردی، و هنوز خدا جون رو خوب باهاش حرف نزدی،
اما عزیزکم دلبرم هر چیزی مرحله به مرحله هست و تو تا اینجا خوب پیش رفتی
1_یکسری باورها توت ایجاد شده( مثل نامکن ها برام ممکنه، هر چیزی رو میتونم خلق کنم، کانون توجه تو چیز های حس بد دار عواقب بدی داره و…)
2_ با خودت دوست شد,
ببین دورت بگردم مریم ، شما برای اینکه با خدا دوست بشی و حرف بزنی که نمیشه ، طبق دستور العمل باید مرحله به مرحله پیش بری، مثلادتو مرحله اول خودت رو دوست داشته باشی و….
پس تو تو مرحله خوبی هستی ، پله به پله ، مرحله به مرحله برو جلو که خدا منتظرته،
خانواده های به قول شما سوپر مذهبی هم متنوع اند و هم خروجی متفاوتی بیرون دادن
پدر من روحانی هستند پدر شوهرم و خواهر شوهرم هم همچنین. تا قبل از دانشگاه با انواع حدیث و روایت پر شده بودم بعد از ان هم با فلسفه غرب تا کارشناسی ارشد. و خودم عاشق شعر و شاعری. معجونی اعجاب انگیز
قران رو شب های قدر دو سه صفحه یا برای رفتگان میخوندم . بعد از دانشگاه یکی از اشناها منو به عنوان مدرس قران به یکی از دانشگاهها برد و منی که حتی روخوانی قران رو درست نمیخوندم رفتم تدریس قران. برای مجوز تدریس مجبور شدم تفسیر بخونم تا امتحان تفسیر بدم و کمی اون زمان اشنا شدم با قران . بعد از اشنایی با استاد من تفاوت درک استاد با حوزه و بقیه رو دقیق درک کردم. فلسفه به من یاد داده بود که هر حرفی که میشنوی از یک فیلسوف حتما یکی بهتر از اون و منطقی تر از قبلی حرفی خواهد زد یا هیچ حرفی وحی منزل نیست حرف یک انسانه.
شیعه که خودم آبا و اجدادم شیعه بودن حدیث رو بیشتر از قران قبول دارن چرا؟ این بحث برمیگرده به بحث معصوم دانستن پیامبران و امامان.
معصوم یعنی از بدو تولد خداوند طرف را طوری خلق کرده که گناه نمیکند . مثل فردی که در خانه محبوس است و امکان دزدی نداد و من تحسین کنم که فلانی دزد نیست . یا معتادی که ترک کرده ولی دست و پایش را بسته اند و امکان ندارد بیرون برود و من بگویم طرف پاک است . زمانی طرف دزد نیست که آزاد باشد و دزدی نکند معتاد زمانی پاک است که دسترسی به مواد دارد ولی استفاده نمیکند . پیامبر معصوم نبود پیامبر امکان گناه داشت ولی تقوای او آنقدر فراتر از عوام بود که پیامبر شد و به نظر من معصوم دانستن پیامبر توهین به تقوای پیامبر است . بارها در قران میگوید پیامبران افرادی از میان شما از جنس شما هستند.
معصوم دانستن پیامبر و امام یعنی آنها اهل گناه نیستند و نمیتوانند گناه کنند . در این صورت اگر من نمیتوانم قران رو درک کنم یا زحمت تفکر و تدبر را نمیخواهم بکشم امامانی هستند که هر چه را من نمیخواهم زحمت فکر کردن را به خودم بدهم او میتواند دقیق بگوید چون معصوم است حرف خلاف قران یا اشتباه نمیگوید هر چه بگوید حجت است. به همین خاطر روایت و حدیث شرح و تفسیر قران است.
برای همین حوزه قران را برای درک مردم عادی سخت میداند قران و حدیث را باید اهل حدیث معنی کنند.
در اطرافیان من هر آیه و حدیث و روایتی که در مورد زنها بود من مسلط بودم چون از مذهب اینها رو به خورد من میدادند. و چون درونم این حرفها رو قبول نداشت میشنیدم ولی قبول نداشتم هزار دلیل میاوردم که اینطوری نیست و بحث و جدل. بر اساس قانون هم توجه روی هر چی باشه از اون بیشتر وارد زندگیم میشه پدر خودم اگر 50 بود پدر شوهرم در این مورد 100 بود و دائم در حال تخریب زنها و حدیث و روایت و آیه و مثل و … .
حتی پدر پدر شوهرم با اینکه 90 سالش بود و عقل درست و حسابی نداشت همیشه زنها رو تخریب میکرد و هر جا بود بدون مقدمه حدیث معراج رو میخوند که زنها رو آویزان میکنن از تار موهاشون و …
دو سه هفته ی قبل خانه پدرشوهرم بودم و با شوق اومد که بیایین براتون نهج البلاغه بخونم منم گفتم بفرمایید و شروع کرد قال علی علیه اسلام حکمت 61: از جنگ جمل برگشتن و اندر احوالات زنان، زنان ناقص العقل هستند زنان ناقص الحض هستند زنان ناقص الایمان هستند منطق پشت حرفها این بود که زنها ناقص الایمانند چون در دوران پریودی نمیتونن نماز بخونن روزه بگیرن
ناقص العقل هستند چون دو زن میتوانند برای شهادت حاضر باشند به جای یک مرد . ناقص الحضند چون نصف یک مرد ارث میبرد .
گفتم آقاجون نخوندی هنوز زنان مثل عقرب هستند و…
در ادامه ی صحبتها گفتم چرا از یک کتاب 300 چهارصد صفحه ای که اونهمه مطالب خوب داره تو اینا رو میخونی ذهن دختربچه ها رو نسبت به علی (ع) بد میکنی و…
توی خونه وقتی فکر میکردم واقعا به این نتیجه رسیدم که صفت معصومیت به پیامبر و امام چه کج فهمی بزرگی هست من خیلی راحت میتونم تقوا نکنم و بگم من که امام پیامبر نیستم اونا معصوم بودن صالح بودن درستکار بودن من ذاتا با اونا فرق دارم من نمیتونم اون چیزی که خدا از پیامبر و امام انتظار داره از من داشته باشه. ولی وقتی بدونم پیامبر و امام اونقدر توانایی تقوا داشتن من هم یک انسان هستم و میتونم به اون حد تقوا کنم اونها یک ویژگی انحصاری نداشتن.
امام علی از جنگ جمل برگشتن از دست عایشه عصبانی هستن اون حرفها رو گفتن . درک خودشون از قرانه و محیط و روابطشونه چه درست چه غلط.
ولی وقتی من امام رو معصوم بدونم هر حرف و رفتار و گفتارش رو حجت میدونم فلان کار رو بکنین امام فلان گفته فلان وقت و…
قصدم نه توهینه نه تحقیر . امامان انسانهایی والا بودن فرزندان خلف پیامبر.
من بارها شنیدم حضرت فاطمه مطهر بودن پریود نمیشدن و من فکر میکردم و میشنیدم دکتر به من میگفت اگر چرخه ی تخمک گذاری دقیق نباشه اگه هورمونها در حدی نباشن نمیشه حاملگی اتفاق بیافته و فکر میکردم چطوری توی سنت خدا تبدیلی نیست ولی یک نفر بدون چرخه ی پریود بچه دار بشه چون اون معصومه ایمانش کامله، نمیشه ناقص باشه پس باید پریود نشه و…
چه توجیهاتی که شیعه به خورد ملتش داده چون خودم شیعه هستم و تا 35 سالگی فکر میکردم شیعه اهل بهشته و لا غیر من در این همه مدت سنگ این طرز فکر رو به سینه زدم دفاع کردم بحث کردم
یا برای هر نماز در دواران بعد از زایمان باید وضو بگیری حمام کنی و… بار بزرگ اعمالی که مجتهد ها روی گردن زنان گذاشته بودند آیا خودشان میتوانند برای 5 بار نماز پنج بار حمام کنند
طبیعت زن انگار در دید اینها پسته. مرد بودن و زن بودن هیچ مزیتی نداره بدن من احساسات من مکمل بدن مرد و منتطق اونه
همه ی این سوالها و هنگ کردن ها و آرام آرام درک منو از وحی منزل دونستن آموزه های شیعه رها کرد و با عمیق شدن درکم از اموزه های استاد بار گناه زن بودن پست بودن از من دور شد .
باز چند ماه قبل من وارد دوره ی 12 قدم شدم و به فایلها گوش میدادم وسط جلسات مریم عزیز صحبت میکردند و توضیح میدادند من دیدم دوست ندارم مریم جان توضیح بدن فکر کردم چرا چرا چرا؟؟؟؟
و دیدم من با اینکه با دلیل و منطق برای خودم حل کرده بودم نزد خداوند انکسی گرامی تر است که با تقواست و ربطی به زنانگی نداره، باز همون فکر ها هست. مریم درک عمیق و شفافی از قانون دارن مثل استاد و در کنار هم جلسه رو اداره میکنند من دیدم باورهایی که به خورد من دادن هنوز زن رو لایق اظهار نظر در برابر مردها نمیبینه و این ترمز بزرگ من در احساس لیاقت وارزشمندی منه.
یک روز هم با یکی از خانمهای فامیل در ماشین بودیم و همسرم رانندگی میکرد . اون خانم به شوهرم گفت از فلان خیابان برو بعد برگشت گفت البته تو بهتر میدونی من زنم عقلم کمه . و من هنگ کردم از این جمله ای که گفت ولی باز دیدم منم بعضی وقتها سر این باور نتونستم با جدیت به شوهرم بگم فلان کار رو بکن چون در ذهنم بود که عقل اونها کاملتره در حالی که این حرفها از روایاتی اومده که بنا رو گذاشته بودن بر معصوم بودن گوینده پس درسته وحی منزله.
اگه من توی مدار شما قرار گرفتم استاد عزیزم به خاطر ایمان و دل روشنی بود که نسبت به خلقت خدا داشتم و حرف و حدیثهای مفسران قران و … دل من رو از قران جدا نکرد و اورد به راهی که دلم رو قرص تر کرد به قرآن و فهمیدم وقتی میگین موحدم یعنی چی . خدارو شکر که به راه راست هدایتم کرد شما رو سر راهم قرار داد
من خودم همیشه دنبال ارامش بودم و میدونستم این روند زندگی من غلطه تا اینکه مثلا به حساب خودم رفتم طلبه شدم و تا سال سوم ادامه دادم هیئت میرفتم و اعتقاد داشتم هر چی بیشتر برای امام حسین گریه کنی خوش بخت تر میشی(دقیقا بر خلاف قوانین) مدام در گیر غسل هام و وضوهام اینا بودم که خدا منو پاک بپذیره(بر خلاف عزت نفس)آهنگ گوش نمیدادم همیشه از خدا میترسیدم مدام منتظر ظهور امامی بودم که گفته بودن اگه بیاد همه خوشبخت میشیم(دقیقا بر خلاف قانون)مدام خونه مون روضه میگرفتم تا رزق خونه ام زیاد بشه مدام در حال نذر کردن احترام بیش از حد گذاشتن به والدین که مبادا نفرین بشم مدام لعن و نفرین به دشمنان اهل بیت و هر هفته برم حرم امام رضا تا بلکه امام رضا واسطه منو خدا بشه تا خدا منو ببخشه دوست عزیز در همچین شرایطی….صحبت های استاد رو شنیدم اونم توسط یکی از روانشناس های معروف که گفتن استاد تو قران دست برده و داره قران جعلی میسازه و اینا
کنجکاو شدم برم ببینم این ادمی که میگن کیه خدای من اولین فایلی که ازشون شنیدم یکم مقاومت داشتم ها اما حسی دورنم میگفت حالا گوش کن عمل کن تو که این همه با این شرایط بودی چیزی درست نشد تو دنبال ارامش بودی با رفتن به حوزه که دردسرات بیشتر شد علاوه بر درس های بیهوده خوندن مسولیت های دیگه هم که بهت اضاف شد.
با خودم گفتم نه استاد عباس منش که نه ایشون همش میگه توحید توحید پس اهل بیت کجا میرن؟رفتم با دوره های یکی از استاد های دیگه شروع کردم که به اصطلاح عامه و من قدیم که طلبه بودم مذهبی تر از استاد عباس منش بودن و خیلی هم اوایل راضی بودم از ایشون دوره خریدم اما بعد چند وقت دیدم نه بازم اون اضطرابه رو دارم بازم اون دائما نگرانی رودارم بازم اون حال بد همیشه همراه منه
که خواهرم دوره دستیابی عملی به ارزو ها رو خرید بهم گفت یه فایلی هست تو دوره برای خدا میگه بیا گوش کن اصلا ببین چه حرف های جدیدی میزنه با خودم گفتم ولش کن گوش میدم ببینم چی میگه (با فاصلع شش هفت ماه)وای خدا این سری حرف های استاد عباس منش رو کاملا درک کردم(انگار ظرفم بزرگ تر شده بود) خیلی ذوق زده بودم انگار به اون چیزی که میخواستم رسیدم
دقیقا یادمه چهارشنبه بود از همون روز دیگه حوزه نرفتم چون با گوش دادن به فایل های دوره دستیابی عملی رسیدن به ارزوها فهمیدم که چیزی به اسم دین وجود نداره ما همه یکتا پرستیم همه به الله ایمان داریم
فهمیدم که مهم تر از غسل من بحث شرکه به الله است
فهمیدم که من از هیچ کسی پایین تر نیستم فهمیدم من و امامان هیچ فرقی باهم نداریم تنها تفاوت من با همه ادم ها میزان استفاده از قانونه همین
فهمیدم این حجابی که سال هاست درگیرشم همش چرته محضه
فهمیدم منو و خدا یکی هستیم خدا یک انرژیه
تا اینکه با فایل های استاد آشنا شدم
دقیقا یادمه از همون روز که چهارشنبه بود که ایمان اوردم به خدای یکتا و هر چیزی تحت عنوان دین به خورد من داده بودند (که تمام احکامی که به من گفته بودند با تضاد همراه بود)از بچگی رو بیرون ریختم کاملا سبک سبک شدم
و خداوند رو شاهد میگیرم که از همون لحظه بهش گفتم منو به سمت آگاهی های بهتر از این که الان دارم هدایت کن و اونم داره منو هر لحظه سورپرایز میکنه
دوست عزیزم مسیری که در پیش گرفتی کاملا روشنه
کامنتی که براتون گذاشتم از سر همون ندای درونم بود که بهم گفت و منم براتون نوشتم
واقعا از خدا برات بهترین ها رو میخوام از خدا میخوام اون حس سبکی که من تجربه کردم شماهم تحربه کنید
با درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و گرامی خانم فریده سیستانی عزیز
باورم نمیشد که شما یک طلبه بوده باشید و درس های حوزوی خوانده باشید و الان در این مسیر و در این سایت هدایت شده باشید خیلی خیلی بهتون تبریک میگم .. واقعا تحسین تون کردم … یعنی امروز صبح اولین کامنت های صبحگاهی من خانم سیده زهرا حسینی و شما که براشون پاسخ نوشتید بودید …
همینطوری داشتم از خداوند تشکر و قدر دانی می کردم و میگفتم مگه میشه !!!!
مگه داریم !!!!! بله که داریم !! خیلی هم خوب داریم !!
چرا اینو میگم ؟؟
بخاطر اینکه ماهایی که اینقدر مذهبی نبودیم و مثل شما درس های طلبگی نخوندیم و باورهای تعصبی مذهبی عمیقی نداشتیم ولی بخاطر همون چیزهایی که جامعه و فرهنگ و مدارس و غیره بخوردمون داده بودن زمان برد تا توانستیم باورها مون رو تغییر بدیم یعنی تکاملمون رو در این زمینه طی کردیم که خدا رو شکر من در این زمینه تکاملم بیشتر بود .. البته من خودم که خیلی خیلی زود تغییر کردم یعنی آنقدر افکار مذهبی ضعیف و بی پایه و اساسی و سستی داشتم که وقتی به فایل های توحیدی استاد در همان ابتدای آشناییم با مباحث توحیدی هدایت شدم خیلی زود تغییر کردم و رفتم تحقیقات بدون تعصبات مذهبی رو شروع کردم و حتی تاریخ ورود شیعه به ایران را مطالعه کردم که با چه جنگ ها و کشت و کشتارهایی بزور وارد ایران شدند که تمام مردها را کشتند و زن ها رو اسیر کردن از زمان افشاریه و صفویه به بعد .. خلاصه آنقدر تاریخ رو مطالعه کردم که کاملا فهمیدم تمام ادیان مورد سوء استفاده قرار گرفتند و اینجوری که مذهبیون و طلبه ها گفتند و بزور هم به مردم تلقین می کنند …مثل تاسوعا و عاشورا و خیلی چیزهای دیگه که همش غم و غصه و اندوه و اشک و ناله و کینه توزی و خشم را در انسان رشد میده و قلبها را تیره و تاریک و سیاه میکنه .. خدا رو شکر بعد از اینکه تازه به این آگاهی ها هدایت شدم و یکتاپرست و خدا شناس شدم خیلی زود شخصیتم تغییر کرد ولی باز انگار درون آن لایه های زیرین ضمیر ناخودآگاهمون یکه چیزهایی هنوز لانه داشتند ولی شکر خدا هزاران بار شکرگذارم که ما همه مون از هدایت شدگان هستیم و خداوند دستمون رو گرفت و صاف آورد توی این مسیر درست و مناسب نورانی ..
مثلا آقای عرشیانفر از جمله اساتیدی هستند که کلا طلبه بودند و لباس روحانی بر تن داشتند و یکی از شاگردان استاد بودند ولی بعدش خودشون از طلبگی استعفاء دادن و در این مسیر هدایت شدند البته ایشون با اینکه شاگرد استاد عباسمنش بودند و انسان فوق العاده خوبی هم هستند و خیلی زود یکتا پرست شدند و لباس طلبگی رو کنار گذاشتند ولی هنوز آن باورهای تعصبی مذهبی رو گاها
و بیشتر اوقات در تدریس شون دارند .. .. یعنی می خوام بگم من تا بحال هیچ کسی رو مثل استاد عباسمنش ندیدم که اینقدر قوانین رو خوب و دقیق شناخته باشند و اینقدر خوب درک کرده باشند و اینقدر دقیق عمل کرده باشند … واقعا جای تحسین داره .. خدا رو شکر که از شاگردان استاد عباسمنش هستم و برای من افتخار بزرگیه خدا رو شکر
خانم سیستانی عزیز البته در این سایت خیلی از دوستانی هستند که قبلنا مذهبی دو آتیشه تعصبی شدیدی بودند که با شنیدن فایل های استاد کمی مقاومت داشتند ولی در نهایت به این سایت و این مسیر هدایت شدن و الان خیلی خیلی تغییر کردند و دیگه هیچ شباهتی به گذشته شون ندارن واقعا جای تحسین و تبریک داره خدا رو شکر در عقل کل هم خیلی فعال هستند و پاسخ های فوق العاده عالی را برای دوستان می نویسند خدایا شکرت
خانم فریده ی سیستانی عزیز خیلی ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید و از خداوند هم ممنون و سپاسگذارم که منو به سمت کامنت شما دو عزیز و نازنین هدایت کرد . اینکه بخاطر ناآگاهی چقدر زن رو دسته کم و ناچیز و حقیر و بقول خانم حسینی ناقص العقل شمرده شده.. و آنقدر با احادیث و روایات و غیره بی ربط شون زن رو مشغول کارهای بیخودی و حاشیه ای کرده بودند که اعتماد بنفس و عزت نفس شو بگیرن و به زیر صفر ببرن ..
یعنی با این حرفاشون انسانیت و بشریت رو زیر سوال برده .. یعنی بها ندادن به زن و کوچک و پست و حقیر کردن زن مایه ی افتخارشونه..
خانم سیستانی عزیز ممنون و سپاسگذارم که امروز با خواند کامنت شما در این فایل بینظیر استاد کلی بفکر فرو رفتم و کلی باورهای منو جابجا کرد.. اینکه خداوند چقدر ماها رو دوست داشت و از خواب غفلت بیدار مون کرد و برای این بیداری و هوشیاری همیشه از خداوند و سیستم جهان هستی تشکر و قدردانی می کنم .. خدایااا شکرت قبل از اینکه این جهان را ترک کرده باشم منو با تضادهای بیشماری هدایتم کردی به مسیر درست و مناسب و دستمو گذاشتی توی دستان هدایتگر خودت . بدست استاد بینظیری که راهنمای این مسیر توحیدی من شد و یکتاپرستی و خدا پرست بودن واقعی را به من آموخت تا من خودم را بشناسم و بسازم و از نو ساخته شوم . الهی شکر . خدایاا ممنون و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
بنام خداوند دانا و توانا و عالم و محیط به تمام جهان هستی
خدایا شکر و سپاس به درگاهت
الهی به امید تو
باز هم یک فایل توحیدی
سپاس از کامنتهای زیبای دوستان هم مداری ام
، استاد اینکه قوانین و همیشه از دیدگاه قرآن بیان کردید واقعا همیشه تحسین برانگیز است
اولین بار که وارد سایت شدم و با این مفاهیم توحید و یکناپرستی و آیات کلام خدا به طوری متفاوت از آنچه تا کنون شنیده بودم ، معنای متفاوت نماز و روزه و مومن واقعی ، عزاداری و گریه و زاری یا احساس خوب ، اونچه که سالها در خانواده و جامعه دیده بودم ، معنای متفاوتی که از آیات قرآن واسمون گفتید از تقوی و کنترل ذهن ، شکرگزاری واقعی با قلب مون ، احساس خوب و اتفاقات خوب ، قانون تکامل در قرآن ، حجاب ، شرک و آسمان واقعی ، انفاق ، مفاهیم هدایت و الهام و نشانه های الهی ….
هرفایلی که از توحید تو سایت میومد ، من بیدارتر میشدم و همیشه تشنه شنیدن این فایلهای توحیدی شما هستم .
خداوند جهان هستی ؛ من را خالق زندگی خودم آفریده باید باور کنم تنها خداوند برام کافیه .
دست و پا زدن و تقلا و وابستگی و نیاز به یک رابطه عاطفی ، به پول و ثروت و ملک و ماشین ، …همه شرک هست ، تنها و تنها باید به خداوند وابسته بود و همه خواسته هامون از دل رسیدن به خداوند یکتا و رهایی ازشون خلق میشود .
وقتی که تنها به رب العالمین و فرمانروای جهان هستی تکیه کنیم و بندگی اش و به جا بیاریم ، توحید و شراکت فقط با خداوند ایمان و باور و اطمینان قلبی داشته باشیم ، باور به خدایی که آفریننده تمام آسمان ها و زمین و کهکهشانهاست ما را در زمان ومکان مناسب به سادگی و راحتی و آسونی با خواسته هامون هم مدار وهم فرکانس میکنه .
با باورهای توحیدی ، بدون توجه به آنچه اکنون هستم ، بدون توجه به اونچه دیگران در ذهن محدودشان باور دارند ، همه چیز کن یفکون میشود و من خالق جهان زیبایم رشد و گسترش جهان هستی خواهم شد .
خداوند جهان هستی با باورهای من درها را باز میکند و معجزات اش را وارد زندگی ام میکند حتی ناممکن ترین ها ،مثل آوردن علی و ایوب و ابوذر و سلمان …برای محمد1400 سال پیش
مجزات موسی و باز شدن دریا
مادر شدن مریم و آوردن غذای مریم
آب آوردن برای اسماعیل
تسخیر کوه داوود
تسخیر باد به سلیمان
پدر شدن ابراهیم و زکریا در سن بالا
پادشاه شدن یوسف و رسیدن به زلیخا
خدایا هر آنچه دارم از آن توست ،
هرروز من را رهاتر و آرامتر و بی نیازتر از خواسته هام و توحیدی تر و شکرگزارتر و صبورتر به درگاهت قرارم ده .
شنیدم لذت بردم و شکر کردم باز شدن بیشتر دریچه توحید را در قلبم و چشیدن، شاید در حد تست کردن مزه توحید را.
اصل قرآن توحید است و با بیان های متعدد از توحید و یکتاپرستی گفته است. اصل آموزش های این سایت هم بر توحید بنا شده است.
زندگی من چقدر بر توحید بنا شده است؟ آیا روی افراد دیگه، عوامل دیگه به عنوان منبع قدرت و تاثیرگذاری بر زندگی و اتفاقات زندگی م حساب می کنم؟ حساب کرده ام؟
چقدر توحیدی زندگی می کنم؟
چقدر قلبم آرام است به” بما قدمت ایدیهم” چقدر قلبم آرام است که فقط کافیه من درست باشم درست ببینم درست رفتار کنم ، آنچه به قلبم می گذرد رو عمل کنم و نگران هیچ چیز نباشم؟
چقدر می تونم وقتی حتی نزدیک ترین افرادم موجب ناراحتی من می شوند، به درون خودم نگاه کنم و ببینم چه چیز در درون من می گذره که این ناراحتی رو پیش آورده؟ چرا دیگران توانستند روی حال من تاثیر بگذارند؟ اینکه من حال خودم رو وابسته به دیگران و رفتار دیگران کرده ام بوی شرک نمی دهد؟ من قدرت رو به دیگران نداده ام که توانسته اند روی حس و حال من تاثیر بگذارند؟
راستی راستی چقدر باور دارم هدایتم می کند؟ اگر باور داشتم شرایط بد معنی نداشت؟ داشت؟
اگر باور داشتم با یک اتفاق کوچیک به ظاهر ناخوشایند قدرت رو به ادما نمی دادم. مثلا همین الان تو سفارش انلاینی دارم که بیش از حد تاخیر داشته، ذهنم رو درگیر می کنه که نکنه کلاهبردار باشن ، منو مسخره کردن با جواباشون، چی فکر می کنن و… سفارشم ارزش مادی خیلی زیادی نداره اما گاهی ذهنم رو مشغول می کنه. آیا به این نتیجه رسیده ام که تونستند پول من رو بخورند و احساس حماقت می کنم( که این احساس حماقته خیلی بدتره) یا نه روی خدا حساب می کنم و میگم یا درسی در این موضوع هست که باید فکر کنم و درسش رو بگیرم و یا اینکه خداوند هدایتم می کند به راه دریافت سفارشم؟
وقتی خواستیم خونه مون رو عوض کنیم که هنوز هم نکرده ایم چقدر به خدا تکیه کردم؟ فقط به خدا؟ چقدر روی فروش زمین و رفتار دیگران برای خرید خونه جدید حساب کردم؟ روی فروش زمینی که هنوز فروش نرفته، روی قیمت ها؟ اصلا فکر کردم که خدا می تونه راهی باز کنه از جایی که من گمانش را هم نمی کنم یا فقط روی راههای ممکن و پیش چشمم فکر کردم؟
و هنوز خونه رو عوض نکردیم… بماند باورهای نامناسب دیگه که اگر باور به خدا درست شود و خدا را خوب بشناسم و باور کنم، باور فراوانی درست می شود، نگرانی بی معنی می شود، نترسیدن و قدم برداشتن درست می شود، چشم گفتن به آنچه از دل می گذرد درست می شود، نترسیدن از چشم گفتن هایی که ظاهرا ضرر شده ظاهرا نتیجه خوبی نداده ولی می دانی راه درست شدنش همین بوده و عاقبت درست می شود، حتی بهتر از چیزی که تصورش را بکنی…
چه سخت است و چه شیرین
حرفش هم قند تو دل آدم آب می کنه، حرف توحید، حرف اینکه من هستم قدرتمندترین عالم،باهات صحبت می کنم، ایمانت رو نشون بده، قدم بردار حتی اگر فکر می کنی قلبت درست نمیگه
حتی اگر می بینی طرفت قوم فرعون هستند و فرعون، قدرتمندترین از نظر مردم
می ترسی؟ به نجواهای ذهنت اعتماد می کنی یا به ندای من به صدای قلبت؟ به قدرت من؟ به بودن من؟ به اینکه من واقعا هستم؟ سخته؟ فرعونه آخه ابرقدرت روزگار… برم بگم به خدا ایمان بیارید به کسی که خودش رو خدا اعلام کرده؟! و در نظر همه خداست( جز همسرش!) نه نه لطفا بی خیال خداجانم…. اما موسی می رود…
من ایمان موسی را، ایمان مادر موسی را، ایمان ابراهیم را، ایمان محمد را…دارم؟
بلندپروازانه است
اما می خواهم داشته باشم، می خواهم در این مسیر باشم، قدم بردارم
و قطعا تکامل را یادم نمی رود یعنی نباید یادم برود
اصلا اینها قرار است به من نشان دهند که می شود که اینگونه ایمان داشت
و قبلا موسی و عیسی و ابراهیم و محمد برایم صرفا اسطوره های دست نیافتنی بودند، بنده های خاص خدا و من کجا و این بندگان خاص خدا کجا. اصلا راستش شاید فکر می کردم با خدا همکاری داشتن(دست های پشت پرده) برای تفهیم خدا و قدرت خدا به ما. نمی دونم تونستم چیزی در ذهنم بود رو برسونم. مخلص کلام اینکه اونا رو تافته جدابافته ای می دونستم.
قبلا تصور می کردم ایمان، بیشتر یک مقوله مذهبی ست تا مقوله جاری در زندگی و مسیر خوشبختی این دنیا هم.
یک جدایی طوری بین مسیر این دنیا و اون دنیا توذهنم بود.
نمی دونستم ایمان یعنی بدونی خدا هدایتت می کنه، البته فکر می کردم هدایت کرده با رسولانش و کتاب های آسمانی و کار تمام شده. بماند که قران وسیله هدایتش رو هم درست نخوندم تا ببینم دقیقا چکار کنم چه طوری فکر کنم عمل کنم یعنی هدایت شده ام.
اما اینکه هدایت یک جریان لحظه به لحظه ست، مستمره، با توجه به شرایط هر لحظه تو داره بهت گفته میشه رو نه، تا همین اخیرا فکرش رو هم نه نمی کردم. شاید گاهی به اینکه به دلم افتاد رو داشتم و اونم به تله پاتی و این مباحث مرتبط می کردم نه به هدایت مستمر الله و اناعلیناللهدی.
خیلی از این شاخه به اون شاخه پریدم. خیلی حرف برای گفتن هست که می خوام همه رو بگم و زیاد هم نگم برا همین میشه ازین شاخه به اون شاخه پریدن و بر سر هر شاخه ای اوازی خوندن.
خدایا سپاسگزارم برای هدایت هات، برای دریافت و درک کمی بیشتر از مفهوم هدایت هات، برای عمل کمی بیشتر به هدایت
این فایل پر از آگاهی بود آگاهیهای ناب که میدونم هر بار که بهش گوش کنم و هر بار که در مدار بالاتری قرار بگیرم درک بیشتری خواهم کرد و از هدایت و راهنمایی اش در زندگیم بیشتر استفاده خواهم کرد.
اما هدایت امروز من این بود
1. شرک نورزیم. از اول امسال من خیلی فایلهای رایگان توحید در عمل رو گوش میدادم باور کنید بعضی فایلها رو ده ها بار و اصلا عین کویر تشنه بودم و از خداوند میخواستم تو توحیدی بودنم هم منو هدایت کنه و هر بار از هر کجا که بخوام تو مسیری که دارم میرم منحرف بشم بهم کمک میکنه برگردم. دیروز بود که خداوند یک نفر رو برام فرستاد تا توی کارهام کمکم کنه و در حالیکه من توقع نداشتم که بتواند چه برسه به اینکه انقدر خوب انجام بشه و من ممنونم هزاران بار از خداوند ممنونم که دست خودش رو برای کمک به من فرستاد و اما داشتم برای کارهای دیگه بهش اصرار میکردم در حالیکه خداوند خودش یا دل اون فرد رو نرم میکنه یا یک نفر رو برام می فرسته من خودم شروع کنم و قدم بردارم خداوند خودش میدونه چیکار کنه. اینم بگم من داشتم از دوستم برای کارش تشکر می کردم و گفتم بدون تو این کار انجام نمیشد ولی اون در جواب گفت من نباشم یکی بهتر از من کمکت میکرد. این جمله کاملا درست بود من اگر از خود خداوند بخوام خودش بهترین بهترینها رو برام میاره. فقط و فقط باید بخواهم.
2.درخواست خواستههامون از خداوند: و نترسیم و نگیم نه بابا نمیشه. وقتی استاد مثال زد و گفت اگر زمانب که من کارگر بودم به من میگفتن تو میری آمریکا و فلان قدر پول و مال و… خواهی داشت باور نمیکردم و من اینجا بهتر از قبل قانون تکامل رو درک کردم تو باید بخواهی زیاد هم بخوای ذهنت رو هم براش باز بذاری و ایمان داشته باشی که بهش می رسی اما باید مسیر تکاملت رو طی کنی استاد اولش خونه معمولی اش رو به دست آورد بعد کم کم با برداشتن قدمهای تکاملی خودش و کار کردن روی ایمانش به خداوند و باور به توانمندی هاش و برداشتن محدودیت ها به صورت قدم به قدم زندگیش بهشت شده. و حالا من هم باید همین مسیر رو برم چرا که قانون خداوند بدون تغییره و برای همه کار میکنه.
این روزها احساس میکنم زندگی من بهشتی شده
همین جا بگم که درآمد خاصی ندارم اما از ماه گذشته درآمد کسب کردم و حالا این ماه در فکر کمی بیشترش بودم که صبح یک مشتری پیام داد. اصلا حال خیلی خوبی دارم خیلی خیلی خوب و یاد گرفتم که برای نعمتهای کوچیکی که دریافت میکنم اگر سپاسگزار نباشم برای هزاران و میلیون ها برابرش هم نمی تونم سپاسگزار باشم. و اصلا نعمت بزرگ و کوچیک نداره این ما هستیم که بهش اندازه میدیم و باید ذهنمون و باورمون رو بزرگتر کنیم تا جهان قانونمند برامون بیاره. اینم بگم دوستی چند روز هست داره به من میگه بیا یکسری فایل که کتاب هستن و من لازم دارم برام بریزه. باورتون میشه من قبلا باید واسه این فایلها اصرار می کردم. اصلا از وقتی بخواهی و رها کنی و در مسیر خودت با ایمان قدم برداری همه چی میاد.
واقعا از خداونو میخوام منو هدایت کنه تا در این مسیر زیبا بمونم. آمین
خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و (همچنین) به خویشان و یتیمان و بینوایان و همسایهی نزدیک و همسایهی دور و یار و همنشین و شخصِ در راه مانده و (نیز) به کنیزان و غلامانتان (نیکی کنید). خداوند، کسی را که متکبّر و فخرفروش است، دوست ندارد؛
نساء – 36
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
خداوند را بابت یک فرصت دیگر سپاسگزارم
اولین بار که درباره قرآن از زبان استاد میشینیدم اصلا درک درستی نداشتم و نمیفهمیدم وختی این حرف را شنیدم و حرف های استاد تایید می کردم و شور و شوق داشتم و هر شب به فایل ها گوش می دادم و آن شب ها پدر بزرگم مریض بود و آخر های عمرش بود و چون من باید شب بیدار می بودم بخاطری پدر بزرگم بهترین وخت بود که این فایل ها را گوش بدم و خییلی قلبم باز شده بود تا این که پدر بزرگ رفت به رحمت خداوند و من دوباره از مسیر دور شدم و خییلی به شکل یویو زندگی کردم و در زمستان 1401 دوباره تصمیم گرفتم این بار محکمتر بالای خودم کار کنم و خداوند به من یک پاداش خییلی خوبی داد آن هم یک مسافرت بود و همیشه تحسین می کردم و تحسین و بعد که دوره های دوازده قدم را خریدم و بعد همین طور دوره احساس لیاقت و حالا هم دوره عشق و مودت و هر بار که کمی از مسیر دور می شوم خداوند با نشانه ها دوباره مرا در مسیر برمی گرداند حالا بهتر از قبل نشانه ها را میبینم و همان روز که بالای یک باور کار میکنم همان روز نتیجه آن باور را میبینم
من چند وخت پیش به امتحان داشتم که برم لیسنس دیوری بیگیرم و من خییلی بلد نیستم که ماشین برانم و بلد هستم نه خییلی خوب و همانجا به خدا گفتم و از خداوند در خواست کردم همه افراد آنحا بودند انگار دست به دست هم داده بودند و فقط مرا کمک می کردند ومن توانستم به امتحان بدون دردسر کامیاب شوم من اصلا درسی که بقیه می خواندند نخواندم و فقط حالم را خوب نگه داشتم و گفتم خداوند همه کار ها را ردیف می کنه و خداوند هم خییلی عالی هدایتم کرد اعتبار تمام این ها را می دهم به خداوند که همیشه حامی من بوده و در حال مرا در مسیر درست نگه داشته خدایا شکرت
و باز هم فایل دیگه و توضیح توحید ایندفعه از دیدگاه قرآن:
استاد شما داری چیکار میکنی با زندگی ماها،یه چیزی در درونم در حال دویدن،یه شور یه شعف خاص که منو به سختی روی پاهای خودم نگه داشته،دلم میخواد پرواز کنم و اینبار عمیق تر شیرجه بزنم در آگاهی کیهان…
استاد میدونی همه ی دوره های شما پایه شون توحیده،اصل و اساس توحیده،شما تووی هر دوره ایی نمونه های شرک رو به ما آموزش میدید،که اگه ما این شرک ها رو یکی یکی تووی ذهنمون،تووی عملکردمون پاک کنیم،میرسیم به سرچشمه که توحیده،خدایا توحید برای من یه معنی میده اونم آزادی،آزاد از هر قیدوبندی،آزاد از هر عوامل بیرونی،الان حس اینو دارم که میدوم اینور و اونور آزاده آزاد و میگم من نور هستم،من نور هستم،دلم نمیخواد امروز که این حرفها رو میشنوم حالم خوب بشه و تمام نه من میخوام بنده ی عملگرایی باشم،توحید رو تووی عملکردم نشون بدم نه به قول استاد تووی چهار تا حرف قشنگ،خدایا من میخوام تووی عملکردم نشون بدم که تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم،مرا به راه راست هدایت کن،راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی…
خدای من از وقتی که درک کردم وابستگی به شخصی یعنی شرک دیگه از اونموقع به بعد همیشه سعی کردم به کسی وابسته نشم،تا یکم فراموش کردم اومدم که وابسته بشم خداوند سریعاً بهم هشدار رو داد و برگشتم تووی مسیر،چون من بدجور از جهان بخاطره این شرک وابستگی به شخصی سیلی خوردم اونقدر که دردش عمیق بود که تا جهان بهم هشدار میده،دو پا دارم و دو تا پا دیگه قرض میگیرم و سریعا برمیگردم به مسیر توحیدی از این بابت،اما همون شرک وابستگی به شخصی نقطه شروع من بود،نقطه تولدی دوباره برای من،همیشه یاد اون موقع که میوفتم این شعر رو واقعا وصف حال خودم میدونستم و میدونم برای اون زمان که پا به این مسیر گذاشتم:
مُرده بدم،زنده شدم
گریه بدم،خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم…
خدایا منو آزاد کن از درون،وقتی از درونم آزاد بشم،وقتی این گاری های سنگین رو یکی یکی از خودم جدا کنم،هر روز سبک تر از دیروزم میشم،هر روز آزادتر از دیروز،هر روز خوشبخت تر از دیروز…
استاد از وقتی که برگشتم دوره ی احساس لیاقت رو گوش دادن،با اینکه فقط گوش میدم و کامنت دوستان رو میخونم،آرامش عجیبی درونم رو پر کرده،انگار آزاد و رها هستم،دیگه نگران نیستم،دیگه عجله ندارم،تا گفتگوهای ذهنی منفی میاد،سریعا تلاش میکنم به گفتگوهای ذهنی مثبت تبدیلشون کنم،اینقدر سریعا نتیجه شو تووی زندگیم میبینم کمتر از یک ساعت میبینی یه اتفاق خوب برام میوفته یه هدیه ایی،یه نعمتی وارد زندگیم میشه،اینروزها بیشتر احساس خالق بودن دارم،شما تووی جلسه شونزدهم دوره احساس لیاقت چندین عبارت تاکیدی به ما گفتید که برای من داره معجزه میکنه،از آدمی که بدترین بی احترامی ها رو میدیدم،این روزها فقط دارم محبت و احترام میبینم،من بخدا کاری نمیکنم فقط اون جمله ی من لایق احترام و عشق هستم رو در روز چندین مرتبه تووی دلم تکرار میکنم،دارم فقط محبت و احترام میبینم،یا این جمله که گفتید من تمام امکانات و شرایط لازم رو برای موفقیت دارم،این جمله منو دیوانه کرد،گفتم خدای من همه چیز در درون منه،چرا من تا حالا اینجوری درکش نکرده بودم،امکاناتی به نام ایمان،توکل،شجاعت،جسارت،اقدام کردن و حرکت کردن در مسیر خواسته هام،همه چیز در درون منه،آدم ها،ابزارها،هر آنچه که لازمه منو به خواسته م برسونه اینها فرع هستند،وقتی که اصل در درون منه،من روی اصل کار کنم،این فرعیات جهان دست به دست هم میدن تا منو به خواسته م برسونند…خدایا شکرت
خدایا از وقتی که این جمله رو اینجور درک کردم یه جوری خیالم راحت شده که حس رهایی دارم،سرمایه در درون منه،من باید روی سرمایه درونیم حساب باز کنم،وقتی درونم اوکی بشه جهان بیرونم رو خداوند برام درست میکنه،مصداق جمله ی جهان بیرون انعکاسی از درون منه…
از وقتی دارم همزمان هم روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم هم دوره احساس لیاقت،حس رهایی دارم،دیگه عجله ندارم زود زود دوره روانشناسی ثروت یک رو تمام کنم تا ثروتمند بشم،به قول خودتون استاد قدم زنان در مسیر جنگلی و سرسبز دارم سوت زنان قدم برمیدارم و از زندگیم لذت میبرم،یه جوری احساس میکنم آسون شدم برای آسونی ها،هنوز اتفاق بزرگی تووی زندگیم رخ نداده به صورت مادی،اما چه اتفاق بزرگتر از اینکه حالم خوبه،دارم زندگی رو زندگی میکنم،تلاش نمیکنم برای زنده موندن،دارم زندگی میکنم…حسم خیلی خوبه،شیطان تا میاد نجوا میده که منو از آینده بترسونه سریعا میگم بابا شیطان من حالم خوبه،مگه نه اینکه من با کانون توجه و تمرکزم زندگیمو خلق میکنم وقتی من آگاهم که دارم به زیبای ها،به نعمت ها توجه میکنم،وقتی من هر روزمو دارم با سپاسگزارم آغاز میکنم،خب قراره اتفاقات خوب بیوفته دیگه چقدر بی منطق حرف میزنی تو…
خدایا این احساس خوب من از سرچشمه توحید داره نشأت میگیره،از اونجایی که هر روز و هر لحظه دارم تمرکزم رو میزارم روی گفتگوهای ذهنیم،و میبینم این گفتگوها فقط شرک هستند و من میام آگاهانه تبدیلشون میکنم به گفتگوهای مثبت که توحیدی هستند،انگار دارم یکی یکی شاخه برگ های اضافی رو قطع میکنم هر چقدر بیشتر قطع میکنم احساس نزدیکی بیشتری به خدا دارم همین احساس باعث شده حالم خوب باشه،از هیچی نترسم،منتظر اتفاقات خوب باشم…
استاد دیگه شما اینقدر از این جملات روزانه میشنوی یا میخونی که براتون عادی شده که ما میگیم دوستون داریم،بخاطره وجودتون خدارو شکر میکنیم،اما اینبار ازتون میخوام این جمله ی منو عادی ندونید،من بی نهایت شما رو دوست دارم،همه به من میگن تو خودت داری شرک میورزی همش میگی عباسمنش اما من میگم من خدا رو به شکل استاد عباسمنش دوست دارم،خیلی دوستون دارم استاد خیلی..
از خدا میخوام یه روزی شما رو از نزدیک ببینم و با تمام وجودم شمارو در آغوش بکشم و از این بُعد هم خدا رو بیشتر و بیشتر و نزدیکتر و نزدیکتر حس کنم…
خدایا از تو چطوری سپاسگزار باشم که منو به این مسیر هدایت کردی،اونجایی که داشتم شرک میورزیدم ندونسته و دستمو گرفتی و آگاهم کردی و آوردیم تووی مسیر توحید،گفتی تو لایق بهترینهایی بنده ی عزیزم..
سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم
با تموم وجودم سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده
و از صمیم قلبم از استاد تشکر میکنم این فایل بی نظیر رو با این آگاهی های ناب در اختیار ما قرار دادن
راستش استاد وقتی داشتن از خاطرات نوجوانی خودشون صحبت میکردن یاد خودم افتادم؛ من دوران ابتدائی: پیش نماز مدرسه بودم، یعنی 100 الی 150 نفر به من اقتدا میکردن
دوران راهنمائی که بودم؛ کلا نمازامو مسجد میخوندم؛ کلاس قران شرکت میکردم، مکبر مسجد بودم، مداحی میکردم، کلی جایزه های قرانی گرفتن
دقیقا مام نماز صبح که میرفتیم مسجد؛ 3 الی 4 نفر بودیم؛ پیش نماز مسجد و متصدی مسجد، منو یه نفر دیگه؛ نماز صبح و بعدشم قران میخوندیم
حتی یادمه 10 سالم که بوده: پیش نماز مسجدمون اهل قم بوده؛ اومد به خانوادم گفته: پسرتون رو با من بفرستین من میخام حوزه علمیه قم ثبت نامش کنم؛ مادرم نذاشت
یه بارم اول دبیرستان بودم؛ مدیر مدرسمون اسم منو حوزه علمیه ثبت نام کرد؛ که عموم نذاشت
خلاصه میخام بگم؛ اون موقع من کجا بودمو الان کجام!!!
اوایل میگفتم خدایا چرا زودتر منو به این قوانین آشنا نکردی: ولی الان میگم خدایا شکرت: اگه تا آخر عموم مثل همه مردم دنیا من اصلا با این قوانین آشنا نمیشدم چی؟ واسه همین همیشه میگم خدایا با تموم وجودم سپاسگذارتم منو به این سایت الهی و پر از آگاهی هدایت کردی
راستش من بعد حضور تو سایت با اینکه یکبار خواب دیدم خدا بهم گفته برو قران بخون؛ من حرفامو تو قران گفتم؛ هنوز نرفتم سراغ قران و درک من از قران همین مباحثی هست که استاد فرمودن، هنوز نتونستم عمقی برم سراغش؛ ولی همینایی که درک کردم و تو زندگیم عمل کردم؛ از فرش رسیدم به عرش
همین که تونستم توحید رو درک کنم و تو زندگیم عمل کنم؛ زندگیم از این رو به اون رو شده
حقیقتا من تو دلم به خیلیا باج میدادم، خیلیارو بت کرده بودم، وابسته به خیلیا بودم؛ من هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم بدون خانوادم دووم بیارم؛ اونقدر که همش میگفتم هر وقت خونه 2 طبقه خریدم و طبقه اول بابام اینا باشن، طبقه دوم خودم؛ بعد ازدواج میکنم، اونقدر وابسته به خانواده بودم که بلد نبودم تخم مرغ درست کنم( یادمه اولین بار که خاستم تخم مرغ آبپز کنم، تو اینترنت سرچ کردم): ولی من الان 2 ساله مستغلم و دارم خودم زندگی میکنم
همین امروز از سرکار که برگشتم خونه؛ غذامو گذاشتم رو گاز، رفتم باشگاه، بعدش اومدم خونه؛ غذامو خوردم، ظرفارو شستم دارم کامنت مینویسم، من هنوز مادرم باورش نمیشه من غذا درست میکنم، ظرف میشورم
یادمه با خانواده که زندگی میکردم: یکبار خودم رخت خوابمو جمع کردم مادرم از خوشحالی اونروز به هر 3 تا خاهرم زنگ زد که داداشتون رخت خابشو جمع کرد
من یادمه همیشه تو حوزه کاری دیگران بت بودن برام؛ تنهایی هیچ کار نمیکردم، میترسیدم گند بزنم و چون میترسیدم گند هم میزدم؛ ولی وقتی توحید رو درک کردم، وقتی خدای خودمو پیدا کردم؛ دیگه تو کارم رو هیچ کس حساب نکردم؛ گفتم جای اینکه یه پروژه بزرگ بگیرم که برای پیش بردنش نیازمند کسی باشم؛ پروژه در حد دیوار چینی میگیرم که خودم بتونم مدیریتش کنم؛ و میتونید حدس بزنین که شرایط کاری ام، شرایط مالی ام از زمین تا آسمون تغییر کرده؛ دیگه احتیاجاتمو روزانه به خدا میگم، دیگه از خدا هر روز هدایت میخام: و میتونید حدس بزنین که چقدر زندگیم رون شده؛ و تو همون جنگل سبزه که استاد میگه سوت میزنم و لذت میبرم
من زندگیم از زمین تا آسمون تغییر کرده که فقط از قران همین توحید رو درک کردم و سعی کردم عمل کنم بهش؛ اینکه قدرت فقط دست خداست، اینکه باید به خدا ایمان داشته باشم و باور داشته باشم که خدا خالقه و این قدرت رو تو وجود من قرار داده؛ اینکه فقط از خدا بخوام و دیگران فقط دست های خدا هستن؛ البته که اگر کسی برام کاری انجام بده مورد قدردانی من قرار میگیره؛ چون سپاسگذاری رو هم از استاد همینجا یاد گرفتم که باید سپاسگذار بود و چقدررررررررررر زندگیم دگرگون شد زمانی که شخصیتم سپاسگذار شده، زمانی که غر زدن رو گذاشتم کنار
من زندگیم از زمین تا آسمون تغییر کرده: با درک و عمل به زندگی بر پایه توحید، قبول دارم که میشود خیییییلی بهتر بود ولی همین یه قدم توحیدی بودن رو برداشتم؛ خدا زندگی من کن فیکون کرده
و چقدر اینجا صحبتای شما برام جذاب بود که شما به زیبایی هر چه تمام تر؛ غیر ممکن بودن صحبت کردن با فرعون رو با غیر ممکن بودن به رسیدن به خیلی از خواسته ها تو ذهنمون بهم ربط دادین و بعدش با مثال ایلان ماسک و فیلم رستگاری در شاوشنگ؛ قشنگ تو ذهنم جا افتاد که خیلی از خاسته ها فقط تو ذهن من غیر ممکنه و چقدر خوبه منم بتونم مثل ایلان ماسک غیر ممکن هارو از ذهنم پاک کنم؛ آره استاد منم گاهی اوقات برام سخته خیلی از خواسته هامو تو ذهنم تجمسش کنم ولی میخام از امروز یکم به غیر ممکن ها فکر کنم
واقعا این فایل و مطالبش عالی بود؛ امیدوارم خدا کمکم کنه بتونم از این مطالب گرانبها توزندگیم استفاده کنم
سلام و درود خدمت استاد عباسمنش،خانم شایسته و دوستان عزیزم در سایت الهی
کتاب قرآن
منم وقتی بچه بودم خیلی مذهبی بودم و به قولی بچه مثبت و خشک بودم حالا چرا چون جو و حال و هوای اون موقع جامعه و محل زندگی من در این حال و هوا بود و هر کی مذهبی تر،نماز خونتر،بی پول تر بود به خدا نزدیکتر بود و توجیهشون هم این بود که بله باید تو این دنیا بدبختی بکشی تا تو اون دنیا بری بهشت بله به بهشت رفتن همین طوری آسون نیست که بگن بفرما برو داخل نه بابا باید پدرت دربیاد اینقدر باید نماز بخونی،روزه بگیری،خمس بدی،زکات بدی،انفاق کنی،حج بری،صدقه بدی،بخشنده باشی تا از لذت های اون دنیا بهرمند بشی و اگه و احیانا کسی را میبینی که کسی پولدار هستش صد در صد از راه رشوه،دزدی،قاچاق،حرام به این جا رسیده مگه میشه با مال حلال ماشین بنز،ویلا،خونه آنچنانی خرید.وقتی با این باورها بزرگ میشی یه حس تنفر و بدی نسبت به دین و خدا پیدا میکنی و بی دین و بی خدا میشی و هر جا حرف از دین و خدا میشه حالت بهم میخوره الخصوص اگه بی پول باشی و مشکل هم داشته باشی که دیگه هیچی به خدا هم فحش میدی و از زمین و زمان طلبکاری و منم چون با این باورها بزرگ شده بودم و فکر منفی و بد و طلبکارانه نسبت به خدا داشتم وقتی هم قرآن را میخوندم همیشه به تضادها برخورد میکردم که میگفتم ببین خدا این حرفت دیگه منطقی نیست دیدی مچتا گرفتم و از اونجایی که قانون میگه به هر چیزی توجه و تمرکز کنی از جنس اون وارد زندگیت میشه و میبینی پس تا ثریا میرود دیوار کج پس من هر چقدر بیشتر دنبال بدی ها بود بیشتر به بدی ها و تضاد ها برخورد میکردم تا زمانی که با استاد آشنا شدم و طرز نگرش و دید منا نسبت بهخدا و قرآن عوض کرد
اصل قرآن بر توحید و یگانه پرستی اشاره داره
کلمه مونوتیسم یادمه در یکی از فایل ها هم بود حالا نمیدونم فایل شعر پروین اعتصامی بود یا یه فایل دیگه بود که استاد بهش اشاره داشتن و ذهن من هم که سریع باید تحقیق کنه در مورد یک چیزی رفتم و در مورد این دیدگاه تو ویکی پدیا سرچ کردم و فیلم رستگاری در شاوشنک را هم سرچ کردم قبلا این فیلم را دیده بودم
یکتاپرستی یا توحید یا مونوتیسم (Monotheism) این باور است که تنها یک الوهیت وجود دارد، موجودی برتر که در جهان به عنوان خدا شناخته میشود.ممکن است بین توحید انحصاری که در آن خدای یگانه وجودی مفرد است و توحیدی که در آن خدایان متعدد دارای اشکال گوناگون یک خدا هستند، تمایز قائل شد، اما هر کدام بهعنوان امتداد یک خدا فرض میشوند.مونوتیسم همچنین از تکخداگزینی، یک نظام دینی که در آن مؤمن، یک خدا را پرستش میکند، بدون انکار اینکه دیگران ممکن است خدایان مختلف را با اعتبار یکسانی پرستش کنند و تکپرستی، شناخت وجود خدایان بسیار، اما با پرستش مداوم تنها یک خدا متمایز است.اصطلاح «تکپرستی» شاید برای اولین بار توسط یولیوس ولهاوزن استفاده شد
شرک
شِرک واژهٔ عربی برای اشاره به چند خداپرستی است و در دین اسلام باری منفی را تداعی میکند. شرک در اسلام به معنی شریک قائل شدن برای الله در امر آفرینش است و این مفهوم در تقابل با توحید (تکخداپرستی) بهکار میرود. کمک خواستن از غیر الله و به فریاد خواندن غیر الله شرک است.
شرک تنها گناه نابخشودنی بدون توبۀ بعد از مرگ است که در قرآن عنوان شدهاست
الله شرک به خود را نمیبخشد و گناهان دیگر جز آن را برای هرکه بخواهد میآمرزد. آنکه برای الله شریکی قرار میدهد گناه بسیار عظیمی مرتکب شدهاست
آیا کسی که خواسته های نامشروع خود را معبود گرفته،دیدی؟آیا تو می توانی کارساز او باشی.
که پیامبر هم میفرماید شرک در دل مؤمن مانند راه رفتین مورچه سیاهی بروی تخته سنگ سیاهی در دل تاریکی شب پنهان است
بر میخوریم به نکات کلیدی در این حدیث
اول مؤمن و دل مومن
مؤمن کسی هست که به خدا ایمان داره و آخر یک انسان کامل هست پس ببینیم که شرک چقدر میتونه پنهان و گول زننده باشه که در دل یک انسان خداپرست رخنه کنه و دل و قلب مؤمن جایگاه خداوند بزرگ هستش و دل خانه خداست
دوم مورچه سیاه در دل تاریکی شب بروی تخته سنگ سیاه
چون شب که سیاه و ظلمانی هستش و علنا هیچ چیزی دیده نمیشه و برای تاکید پیامبر میگه مورچه سیاه و باز برای تاکید بیشتر تخته سنگ سیاه
این یک جمله مرز بسیار باریک خداپرستی و مشرک بودن را بیان میکنه حالا هر چقدر ما درکمون از خدا و شرک بیشتر باشه بیشتر میتونیم درک کنیم
و نکته جالب اینکه ما با مشرک بودنمون به خودمون صدمه میزنیم و خودمون را از الهامات،مواهب و نعمت های خدا دور میکنیم
این فایل در کنار تمام آگاهی ها و خیر و برکاتی که داشت برای من از یک نوع نگاه جدید پرده برداشت
ساده بودن قرآن و ساده بودن قوانین
مدت کوتاهی هستش که من سعی کردم اون نگاه سخت گیرانه رو کنار بزارم
سخت گیری در همه چیز
سخت گیری به خودم
سخت درک کردن ، سخت درس گرفتن
اصلا مدتیه کامنتهای سخت رو حتی نمیخونم
ممکنه اون کامنت خیلی خیلی درست هم باشه ها، ولی چون نویسنده سخت و فلسفی اش گرده اصلا نمیخونم
میخاد یاد بدم به ذهنم که هر چی سخته اشتباهه
همین امروز به یه کامنتی برخوردم که ظاهرش تین بود که میتونه پاسخ به یک سوال و ترنز اساسی من باشه
کلی هم لایک گرفته بود ولی من کمی از کامنت رو خوندم و گفتم نه
خدایا باید آسون بهم بگی
من نمیگم غلطه یا درست
مم استناد میکنم به قرآن
با خودم گفتم این شخص داره میگه بر اساس قرآن فلان
یعنی با استناد به قرآن 1د خط جمله سخت و سنگین فلسفی و عارفانه نوشته
مم با خودم میگم مگه پیامبر بیسواد نبود؟
مگه خدا قرآن رو در جواب به پیامبر بی سواد خودش بهش نگفت؟
والا این متنو باید بزاری جلو سقراط و ابوریحان بیرونی و خوارزمی تا رمز گشایی کنن تا بفهمن خدا مثلا گفته روزه برای چیه
مگه خدا نمیگه قرآن سادست؟؟؟
پس هر چی سخته اشتباهه
دالم ذهنمو تربیت میکنم که مثل شما دنبال آسانی باشه
من اصلا آدم تنبلی نیستم
من تو این چهار پنج ساله بالای چند هزار ساعت قرانو شخم زدم
ولی آسانی به معنای تنبلی نیست
ظ7ر که هز اون کامنت رد شوم و نخوندم
چند ساعت بعدش بخدا به طرز جادویی خدا گفت برو فلان کلمه رو تو قران سرچ کن و درکش کن.
به همین سادگی
بقول حسینپناهی که تو دوران دانشجویی خیلی دوسش داشتم
میگفت
فلسفه یعنی رنج ، افتخاره که بکی رنجورم؟
واقعیت هم همینه
وقتی من نپزیرم که خدا معادله صد مجهولی طزح نکرده و به زبان ساده خواسته قوانین رو توضیح بدا
لاجرم هدایت میشم به آسانی
بنظرم سختی تله شیطانه تله ذهنه
میخواد کلام اشتباه خودشو ارزشمند و دست نیافتنی به رخ بکشه
حتی یاد حرفهای شما تو دوازده قدم افتادم
دیدم کارهای خدا ارزشمنده ولی به این معنا نیست که سخت پیش میره
اصلا ترنز من همین بود ظهر
که سالهاست درگیرش هستم
من در کارم انقدر توانا هستم که پروژه های شهرسازی و اصلاح پلاکهای ثبتی اداره ثبت رو که کل کارشناسان اداره ثبت ساااالهاست نمیتونستن انجام بدن در عرض چند روز به سادگی مساله صو حل کردم
حتی وقتی فایل هارو برای مدیر کل استان هم فرستاده بودن اونهم باورش نمیشد که مشکل حل شدنی باشه
ولی من چون ساده انجامش میدادم میگفتم این که جیزی نیست این که ارزشی نداره
بقول شما ، مگه خدا هر روز صبح واسه طلوع آفتاب زور میزنه؟؟؟
واسه چرخش ماه و خورشید عرق میریزه؟؟؟
حالا اگر من سالها تو کار خودم مطالعه کردم و هر روز دارم دانشم رو افزایش میدم و یککتر نشدنی رو مثل آب خوردن انجام میدم چون قانونش رو درک کردم 0ون رو کارهام تمرکز میزارم یعتی بی ارزشه؟
ظهر به جوااب این سوال رسیدم
ولی آسان رسیدم
چون قبلش سختی رو پس زدم
چون قرآن آسانه ، انقدر آسان که برای ما سخته آسان قبولش کنیم
عجب زیبا و ساده برای یه باور قدرتمند اینقدر زیبا رفتین سراغ قرآن و از خداوند الگو گرفتین که قرآن خودش داره به سادگی و به روشنی اشاره میکنه. پس برای ذهن هم منطقی میشه وقتی دقت میکنیم که همه چی میتونه ساده و راحت و آسون فهمیده بشه و بدست بیاد. مثل ثروت و سلامتی و عشق و لذت…
و چه تمرین پرقدرتی.
بااین تمرین یک مسیر عصبی جدید و عادت جدید برای مغز تعریف می کنید.
خودبخود دنبال آسان ترین راهکارها در هر مساله ای میگرده پس بدستشم میاره.
به نام خدای وهاب
سلام به روی ماه استاد عزیزم و دوستان الهی من
یک سال گذشت از زمانی که من شروع کردم با کادوی تولدم قدم اول از دوازده قدم رو خریدم و امروز دوباره تولد منه و من بازم اومدم پیش خانواده عزیزم و خدارو صد هزار مرتبه شکر
پارسال روز تولدم چقدرررر شوق و ذوق داشتم که دارم قدم اول میخرم و باورم نمیشه یک سال گذشته
خدایا شکرت و سپاسگزارم که منو آفریدی .
توی این یک سالی که گذشت هر چند که زیاد کار نکردم اونجوری که باید و انتظار داشتم ولی همیشه سعی کردم توی مسیر باشم و زیاد توی در و دیوار نمونم و امروز میتونم به خودم بگم که آفرین اعظم جونم تو تلاش کردی روی خودت کار کردی تو خیلی بهتر شدی خیلی آگاهتر شدی و دوسدارم به خودم دلگرمی بدم و خودمو تشویق کنم
توی این یک سال من رفتم سراغ کاری که عاشقشم و مربی ورزش شدم و کلاسم رو تشکیل دادم و به لطف خدای وهابم دارم ادامه میدم هر چند هنوز خییلی جای کار دارم ولی من انجامش دادم و شرایطم روتغیر دادم و این جای خوشحالی و امیدواری داره که میتونم بهتر و بهتر بشم
رابطم با خدای خودم خییییلی بهتر شده هر روز و هر صبح باهاش حرف میزنم اگه یه روز با خدای خودم حرف نزنم انگار که یه جای کارم میلنگه و واقعا همینه
توی هر کار و هر شرایطی خدای خودمو دارم دیگه تنها نیستم دیگه نمیترسم از تنهایی و این خییییلی حرفه واسه منی که اونقدر وابسته و ضعیف بودم
از لحاظ مالی بهتر شدم یه درآمد کوچولویی دارم و خدایا شکرت
هنوز خیلی کار دارم به قول معلمها هنوز نیاز به تلاشم ولی من ادامه میدم
استاد جانم عاشقتم .زمانم کمه وگرنه دوسداشتم ساعتها بنویسم
امیدوارم بازم بیام و برای خودم بنویسم چون این نوشتن واسه خود آدمه و انرژیش عجیب برمیگرده
دوستان عزیزم عاشقتونم
دوسداشتم روز تولدم دوباره بیام و تجدید پیمان کنم تجدید قوا کنم و بنویسم رد پایی بزارم برای خودم و آیندم
عاشقتونم و بهترینها رو آرزو دارم برای تک تکتون
خدایا شکرت
سلام به اعظم عزیزم
چطوررررری رفیق جاانم ؟
خداروشکر هزاران بار شکر که تا قدم پنجم پیش اومدی و به شغل ومسیر موردعلاقه ت هدایت شدی
امسال تولدت همراه با مربی ورزش شدن هست و بهت تبریک میکنم
خداروشکر برای وجود ارزشمندت..
داشتم کامنتهای دوستامون میخوندم رسیدم به کامنت طیبه جان که از همین کامنتت نشونه دریافت کرده بود
نمیدونم خودت خوندی یانه !!
واست کپی لینکش گذاشتم تا لذت ببری
https://elmeservat.com/fa/perception-of-universal-laws-in-quran/comment-page-9/#comment-1489249
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
سلام به روی ماهت ای نشانه ی قشنگ خداوند برای من
ازت سپاسگزارم عزیزم بخاطر این کامنت و نشانه قشنگت .چه هدیه زیبایی گرفتم از خدای وهابم
عاشقتم که لینک کامنت رو برام گذاشتی
روی ماهتو میبوسم هر جای این دنیا که هستی
بابت دعاهای قشنگت سپاسگزارم
سلام اعظم،
اینجا که نوشتی با خدای خودم صحبت میکنم،
یه تلنگری برام بود ، که مریم تو اصلا با خدات حرف میزنی ؟ تویی که انقدر دنبال حرف زدن با ایکس هستی و همش میخوای همدم تو باشه ، اما هیچ وقت نیست ، تا حالا شده با خدا حرف بزنی؟
تو همین حین نوشتن که خودم رو داشتم سرزنش میکردم، یه ندای تو ذهنم امود که گفت مری جان ، نه نکردی و قرار نیست که یکهو با خدا ارتباط بگیری ، درسته با تجسم و.. خیلی به خواسته های ناممکنت رو ممکن کردی، و هنوز خدا جون رو خوب باهاش حرف نزدی،
اما عزیزکم دلبرم هر چیزی مرحله به مرحله هست و تو تا اینجا خوب پیش رفتی
1_یکسری باورها توت ایجاد شده( مثل نامکن ها برام ممکنه، هر چیزی رو میتونم خلق کنم، کانون توجه تو چیز های حس بد دار عواقب بدی داره و…)
2_ با خودت دوست شد,
ببین دورت بگردم مریم ، شما برای اینکه با خدا دوست بشی و حرف بزنی که نمیشه ، طبق دستور العمل باید مرحله به مرحله پیش بری، مثلادتو مرحله اول خودت رو دوست داشته باشی و….
پس تو تو مرحله خوبی هستی ، پله به پله ، مرحله به مرحله برو جلو که خدا منتظرته،
اعظم جان موفق باشی
با سلام خدمت استاد و دوستان عزیز
خانواده های به قول شما سوپر مذهبی هم متنوع اند و هم خروجی متفاوتی بیرون دادن
پدر من روحانی هستند پدر شوهرم و خواهر شوهرم هم همچنین. تا قبل از دانشگاه با انواع حدیث و روایت پر شده بودم بعد از ان هم با فلسفه غرب تا کارشناسی ارشد. و خودم عاشق شعر و شاعری. معجونی اعجاب انگیز
قران رو شب های قدر دو سه صفحه یا برای رفتگان میخوندم . بعد از دانشگاه یکی از اشناها منو به عنوان مدرس قران به یکی از دانشگاهها برد و منی که حتی روخوانی قران رو درست نمیخوندم رفتم تدریس قران. برای مجوز تدریس مجبور شدم تفسیر بخونم تا امتحان تفسیر بدم و کمی اون زمان اشنا شدم با قران . بعد از اشنایی با استاد من تفاوت درک استاد با حوزه و بقیه رو دقیق درک کردم. فلسفه به من یاد داده بود که هر حرفی که میشنوی از یک فیلسوف حتما یکی بهتر از اون و منطقی تر از قبلی حرفی خواهد زد یا هیچ حرفی وحی منزل نیست حرف یک انسانه.
شیعه که خودم آبا و اجدادم شیعه بودن حدیث رو بیشتر از قران قبول دارن چرا؟ این بحث برمیگرده به بحث معصوم دانستن پیامبران و امامان.
معصوم یعنی از بدو تولد خداوند طرف را طوری خلق کرده که گناه نمیکند . مثل فردی که در خانه محبوس است و امکان دزدی نداد و من تحسین کنم که فلانی دزد نیست . یا معتادی که ترک کرده ولی دست و پایش را بسته اند و امکان ندارد بیرون برود و من بگویم طرف پاک است . زمانی طرف دزد نیست که آزاد باشد و دزدی نکند معتاد زمانی پاک است که دسترسی به مواد دارد ولی استفاده نمیکند . پیامبر معصوم نبود پیامبر امکان گناه داشت ولی تقوای او آنقدر فراتر از عوام بود که پیامبر شد و به نظر من معصوم دانستن پیامبر توهین به تقوای پیامبر است . بارها در قران میگوید پیامبران افرادی از میان شما از جنس شما هستند.
معصوم دانستن پیامبر و امام یعنی آنها اهل گناه نیستند و نمیتوانند گناه کنند . در این صورت اگر من نمیتوانم قران رو درک کنم یا زحمت تفکر و تدبر را نمیخواهم بکشم امامانی هستند که هر چه را من نمیخواهم زحمت فکر کردن را به خودم بدهم او میتواند دقیق بگوید چون معصوم است حرف خلاف قران یا اشتباه نمیگوید هر چه بگوید حجت است. به همین خاطر روایت و حدیث شرح و تفسیر قران است.
برای همین حوزه قران را برای درک مردم عادی سخت میداند قران و حدیث را باید اهل حدیث معنی کنند.
در اطرافیان من هر آیه و حدیث و روایتی که در مورد زنها بود من مسلط بودم چون از مذهب اینها رو به خورد من میدادند. و چون درونم این حرفها رو قبول نداشت میشنیدم ولی قبول نداشتم هزار دلیل میاوردم که اینطوری نیست و بحث و جدل. بر اساس قانون هم توجه روی هر چی باشه از اون بیشتر وارد زندگیم میشه پدر خودم اگر 50 بود پدر شوهرم در این مورد 100 بود و دائم در حال تخریب زنها و حدیث و روایت و آیه و مثل و … .
حتی پدر پدر شوهرم با اینکه 90 سالش بود و عقل درست و حسابی نداشت همیشه زنها رو تخریب میکرد و هر جا بود بدون مقدمه حدیث معراج رو میخوند که زنها رو آویزان میکنن از تار موهاشون و …
دو سه هفته ی قبل خانه پدرشوهرم بودم و با شوق اومد که بیایین براتون نهج البلاغه بخونم منم گفتم بفرمایید و شروع کرد قال علی علیه اسلام حکمت 61: از جنگ جمل برگشتن و اندر احوالات زنان، زنان ناقص العقل هستند زنان ناقص الحض هستند زنان ناقص الایمان هستند منطق پشت حرفها این بود که زنها ناقص الایمانند چون در دوران پریودی نمیتونن نماز بخونن روزه بگیرن
ناقص العقل هستند چون دو زن میتوانند برای شهادت حاضر باشند به جای یک مرد . ناقص الحضند چون نصف یک مرد ارث میبرد .
گفتم آقاجون نخوندی هنوز زنان مثل عقرب هستند و…
در ادامه ی صحبتها گفتم چرا از یک کتاب 300 چهارصد صفحه ای که اونهمه مطالب خوب داره تو اینا رو میخونی ذهن دختربچه ها رو نسبت به علی (ع) بد میکنی و…
توی خونه وقتی فکر میکردم واقعا به این نتیجه رسیدم که صفت معصومیت به پیامبر و امام چه کج فهمی بزرگی هست من خیلی راحت میتونم تقوا نکنم و بگم من که امام پیامبر نیستم اونا معصوم بودن صالح بودن درستکار بودن من ذاتا با اونا فرق دارم من نمیتونم اون چیزی که خدا از پیامبر و امام انتظار داره از من داشته باشه. ولی وقتی بدونم پیامبر و امام اونقدر توانایی تقوا داشتن من هم یک انسان هستم و میتونم به اون حد تقوا کنم اونها یک ویژگی انحصاری نداشتن.
امام علی از جنگ جمل برگشتن از دست عایشه عصبانی هستن اون حرفها رو گفتن . درک خودشون از قرانه و محیط و روابطشونه چه درست چه غلط.
ولی وقتی من امام رو معصوم بدونم هر حرف و رفتار و گفتارش رو حجت میدونم فلان کار رو بکنین امام فلان گفته فلان وقت و…
قصدم نه توهینه نه تحقیر . امامان انسانهایی والا بودن فرزندان خلف پیامبر.
من بارها شنیدم حضرت فاطمه مطهر بودن پریود نمیشدن و من فکر میکردم و میشنیدم دکتر به من میگفت اگر چرخه ی تخمک گذاری دقیق نباشه اگه هورمونها در حدی نباشن نمیشه حاملگی اتفاق بیافته و فکر میکردم چطوری توی سنت خدا تبدیلی نیست ولی یک نفر بدون چرخه ی پریود بچه دار بشه چون اون معصومه ایمانش کامله، نمیشه ناقص باشه پس باید پریود نشه و…
چه توجیهاتی که شیعه به خورد ملتش داده چون خودم شیعه هستم و تا 35 سالگی فکر میکردم شیعه اهل بهشته و لا غیر من در این همه مدت سنگ این طرز فکر رو به سینه زدم دفاع کردم بحث کردم
یا برای هر نماز در دواران بعد از زایمان باید وضو بگیری حمام کنی و… بار بزرگ اعمالی که مجتهد ها روی گردن زنان گذاشته بودند آیا خودشان میتوانند برای 5 بار نماز پنج بار حمام کنند
طبیعت زن انگار در دید اینها پسته. مرد بودن و زن بودن هیچ مزیتی نداره بدن من احساسات من مکمل بدن مرد و منتطق اونه
همه ی این سوالها و هنگ کردن ها و آرام آرام درک منو از وحی منزل دونستن آموزه های شیعه رها کرد و با عمیق شدن درکم از اموزه های استاد بار گناه زن بودن پست بودن از من دور شد .
باز چند ماه قبل من وارد دوره ی 12 قدم شدم و به فایلها گوش میدادم وسط جلسات مریم عزیز صحبت میکردند و توضیح میدادند من دیدم دوست ندارم مریم جان توضیح بدن فکر کردم چرا چرا چرا؟؟؟؟
و دیدم من با اینکه با دلیل و منطق برای خودم حل کرده بودم نزد خداوند انکسی گرامی تر است که با تقواست و ربطی به زنانگی نداره، باز همون فکر ها هست. مریم درک عمیق و شفافی از قانون دارن مثل استاد و در کنار هم جلسه رو اداره میکنند من دیدم باورهایی که به خورد من دادن هنوز زن رو لایق اظهار نظر در برابر مردها نمیبینه و این ترمز بزرگ من در احساس لیاقت وارزشمندی منه.
یک روز هم با یکی از خانمهای فامیل در ماشین بودیم و همسرم رانندگی میکرد . اون خانم به شوهرم گفت از فلان خیابان برو بعد برگشت گفت البته تو بهتر میدونی من زنم عقلم کمه . و من هنگ کردم از این جمله ای که گفت ولی باز دیدم منم بعضی وقتها سر این باور نتونستم با جدیت به شوهرم بگم فلان کار رو بکن چون در ذهنم بود که عقل اونها کاملتره در حالی که این حرفها از روایاتی اومده که بنا رو گذاشته بودن بر معصوم بودن گوینده پس درسته وحی منزله.
اگه من توی مدار شما قرار گرفتم استاد عزیزم به خاطر ایمان و دل روشنی بود که نسبت به خلقت خدا داشتم و حرف و حدیثهای مفسران قران و … دل من رو از قران جدا نکرد و اورد به راهی که دلم رو قرص تر کرد به قرآن و فهمیدم وقتی میگین موحدم یعنی چی . خدارو شکر که به راه راست هدایتم کرد شما رو سر راهم قرار داد
عزیز دلم زهرا جان سلام
چه کامنت زیبایی نوشتی چقد تک تک حرف هاتو درک کردم
مسیری که با استاد میری کاملا درسته
من خودم همیشه دنبال ارامش بودم و میدونستم این روند زندگی من غلطه تا اینکه مثلا به حساب خودم رفتم طلبه شدم و تا سال سوم ادامه دادم هیئت میرفتم و اعتقاد داشتم هر چی بیشتر برای امام حسین گریه کنی خوش بخت تر میشی(دقیقا بر خلاف قوانین) مدام در گیر غسل هام و وضوهام اینا بودم که خدا منو پاک بپذیره(بر خلاف عزت نفس)آهنگ گوش نمیدادم همیشه از خدا میترسیدم مدام منتظر ظهور امامی بودم که گفته بودن اگه بیاد همه خوشبخت میشیم(دقیقا بر خلاف قانون)مدام خونه مون روضه میگرفتم تا رزق خونه ام زیاد بشه مدام در حال نذر کردن احترام بیش از حد گذاشتن به والدین که مبادا نفرین بشم مدام لعن و نفرین به دشمنان اهل بیت و هر هفته برم حرم امام رضا تا بلکه امام رضا واسطه منو خدا بشه تا خدا منو ببخشه دوست عزیز در همچین شرایطی….صحبت های استاد رو شنیدم اونم توسط یکی از روانشناس های معروف که گفتن استاد تو قران دست برده و داره قران جعلی میسازه و اینا
کنجکاو شدم برم ببینم این ادمی که میگن کیه خدای من اولین فایلی که ازشون شنیدم یکم مقاومت داشتم ها اما حسی دورنم میگفت حالا گوش کن عمل کن تو که این همه با این شرایط بودی چیزی درست نشد تو دنبال ارامش بودی با رفتن به حوزه که دردسرات بیشتر شد علاوه بر درس های بیهوده خوندن مسولیت های دیگه هم که بهت اضاف شد.
با خودم گفتم نه استاد عباس منش که نه ایشون همش میگه توحید توحید پس اهل بیت کجا میرن؟رفتم با دوره های یکی از استاد های دیگه شروع کردم که به اصطلاح عامه و من قدیم که طلبه بودم مذهبی تر از استاد عباس منش بودن و خیلی هم اوایل راضی بودم از ایشون دوره خریدم اما بعد چند وقت دیدم نه بازم اون اضطرابه رو دارم بازم اون دائما نگرانی رودارم بازم اون حال بد همیشه همراه منه
که خواهرم دوره دستیابی عملی به ارزو ها رو خرید بهم گفت یه فایلی هست تو دوره برای خدا میگه بیا گوش کن اصلا ببین چه حرف های جدیدی میزنه با خودم گفتم ولش کن گوش میدم ببینم چی میگه (با فاصلع شش هفت ماه)وای خدا این سری حرف های استاد عباس منش رو کاملا درک کردم(انگار ظرفم بزرگ تر شده بود) خیلی ذوق زده بودم انگار به اون چیزی که میخواستم رسیدم
دقیقا یادمه چهارشنبه بود از همون روز دیگه حوزه نرفتم چون با گوش دادن به فایل های دوره دستیابی عملی رسیدن به ارزوها فهمیدم که چیزی به اسم دین وجود نداره ما همه یکتا پرستیم همه به الله ایمان داریم
فهمیدم که مهم تر از غسل من بحث شرکه به الله است
فهمیدم که من از هیچ کسی پایین تر نیستم فهمیدم من و امامان هیچ فرقی باهم نداریم تنها تفاوت من با همه ادم ها میزان استفاده از قانونه همین
فهمیدم این حجابی که سال هاست درگیرشم همش چرته محضه
فهمیدم منو و خدا یکی هستیم خدا یک انرژیه
تا اینکه با فایل های استاد آشنا شدم
دقیقا یادمه از همون روز که چهارشنبه بود که ایمان اوردم به خدای یکتا و هر چیزی تحت عنوان دین به خورد من داده بودند (که تمام احکامی که به من گفته بودند با تضاد همراه بود)از بچگی رو بیرون ریختم کاملا سبک سبک شدم
و خداوند رو شاهد میگیرم که از همون لحظه بهش گفتم منو به سمت آگاهی های بهتر از این که الان دارم هدایت کن و اونم داره منو هر لحظه سورپرایز میکنه
دوست عزیزم مسیری که در پیش گرفتی کاملا روشنه
کامنتی که براتون گذاشتم از سر همون ندای درونم بود که بهم گفت و منم براتون نوشتم
واقعا از خدا برات بهترین ها رو میخوام از خدا میخوام اون حس سبکی که من تجربه کردم شماهم تحربه کنید
در پناه الله یکتا باشید
با درود و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز و گرامی خانم فریده سیستانی عزیز
باورم نمیشد که شما یک طلبه بوده باشید و درس های حوزوی خوانده باشید و الان در این مسیر و در این سایت هدایت شده باشید خیلی خیلی بهتون تبریک میگم .. واقعا تحسین تون کردم … یعنی امروز صبح اولین کامنت های صبحگاهی من خانم سیده زهرا حسینی و شما که براشون پاسخ نوشتید بودید …
همینطوری داشتم از خداوند تشکر و قدر دانی می کردم و میگفتم مگه میشه !!!!
مگه داریم !!!!! بله که داریم !! خیلی هم خوب داریم !!
چرا اینو میگم ؟؟
بخاطر اینکه ماهایی که اینقدر مذهبی نبودیم و مثل شما درس های طلبگی نخوندیم و باورهای تعصبی مذهبی عمیقی نداشتیم ولی بخاطر همون چیزهایی که جامعه و فرهنگ و مدارس و غیره بخوردمون داده بودن زمان برد تا توانستیم باورها مون رو تغییر بدیم یعنی تکاملمون رو در این زمینه طی کردیم که خدا رو شکر من در این زمینه تکاملم بیشتر بود .. البته من خودم که خیلی خیلی زود تغییر کردم یعنی آنقدر افکار مذهبی ضعیف و بی پایه و اساسی و سستی داشتم که وقتی به فایل های توحیدی استاد در همان ابتدای آشناییم با مباحث توحیدی هدایت شدم خیلی زود تغییر کردم و رفتم تحقیقات بدون تعصبات مذهبی رو شروع کردم و حتی تاریخ ورود شیعه به ایران را مطالعه کردم که با چه جنگ ها و کشت و کشتارهایی بزور وارد ایران شدند که تمام مردها را کشتند و زن ها رو اسیر کردن از زمان افشاریه و صفویه به بعد .. خلاصه آنقدر تاریخ رو مطالعه کردم که کاملا فهمیدم تمام ادیان مورد سوء استفاده قرار گرفتند و اینجوری که مذهبیون و طلبه ها گفتند و بزور هم به مردم تلقین می کنند …مثل تاسوعا و عاشورا و خیلی چیزهای دیگه که همش غم و غصه و اندوه و اشک و ناله و کینه توزی و خشم را در انسان رشد میده و قلبها را تیره و تاریک و سیاه میکنه .. خدا رو شکر بعد از اینکه تازه به این آگاهی ها هدایت شدم و یکتاپرست و خدا شناس شدم خیلی زود شخصیتم تغییر کرد ولی باز انگار درون آن لایه های زیرین ضمیر ناخودآگاهمون یکه چیزهایی هنوز لانه داشتند ولی شکر خدا هزاران بار شکرگذارم که ما همه مون از هدایت شدگان هستیم و خداوند دستمون رو گرفت و صاف آورد توی این مسیر درست و مناسب نورانی ..
مثلا آقای عرشیانفر از جمله اساتیدی هستند که کلا طلبه بودند و لباس روحانی بر تن داشتند و یکی از شاگردان استاد بودند ولی بعدش خودشون از طلبگی استعفاء دادن و در این مسیر هدایت شدند البته ایشون با اینکه شاگرد استاد عباسمنش بودند و انسان فوق العاده خوبی هم هستند و خیلی زود یکتا پرست شدند و لباس طلبگی رو کنار گذاشتند ولی هنوز آن باورهای تعصبی مذهبی رو گاها
و بیشتر اوقات در تدریس شون دارند .. .. یعنی می خوام بگم من تا بحال هیچ کسی رو مثل استاد عباسمنش ندیدم که اینقدر قوانین رو خوب و دقیق شناخته باشند و اینقدر خوب درک کرده باشند و اینقدر دقیق عمل کرده باشند … واقعا جای تحسین داره .. خدا رو شکر که از شاگردان استاد عباسمنش هستم و برای من افتخار بزرگیه خدا رو شکر
خانم سیستانی عزیز البته در این سایت خیلی از دوستانی هستند که قبلنا مذهبی دو آتیشه تعصبی شدیدی بودند که با شنیدن فایل های استاد کمی مقاومت داشتند ولی در نهایت به این سایت و این مسیر هدایت شدن و الان خیلی خیلی تغییر کردند و دیگه هیچ شباهتی به گذشته شون ندارن واقعا جای تحسین و تبریک داره خدا رو شکر در عقل کل هم خیلی فعال هستند و پاسخ های فوق العاده عالی را برای دوستان می نویسند خدایا شکرت
خانم فریده ی سیستانی عزیز خیلی ممنون و سپاسگذارم که آمدید و برامون نوشتید و از خداوند هم ممنون و سپاسگذارم که منو به سمت کامنت شما دو عزیز و نازنین هدایت کرد . اینکه بخاطر ناآگاهی چقدر زن رو دسته کم و ناچیز و حقیر و بقول خانم حسینی ناقص العقل شمرده شده.. و آنقدر با احادیث و روایات و غیره بی ربط شون زن رو مشغول کارهای بیخودی و حاشیه ای کرده بودند که اعتماد بنفس و عزت نفس شو بگیرن و به زیر صفر ببرن ..
یعنی با این حرفاشون انسانیت و بشریت رو زیر سوال برده .. یعنی بها ندادن به زن و کوچک و پست و حقیر کردن زن مایه ی افتخارشونه..
خانم سیستانی عزیز ممنون و سپاسگذارم که امروز با خواند کامنت شما در این فایل بینظیر استاد کلی بفکر فرو رفتم و کلی باورهای منو جابجا کرد.. اینکه خداوند چقدر ماها رو دوست داشت و از خواب غفلت بیدار مون کرد و برای این بیداری و هوشیاری همیشه از خداوند و سیستم جهان هستی تشکر و قدردانی می کنم .. خدایااا شکرت قبل از اینکه این جهان را ترک کرده باشم منو با تضادهای بیشماری هدایتم کردی به مسیر درست و مناسب و دستمو گذاشتی توی دستان هدایتگر خودت . بدست استاد بینظیری که راهنمای این مسیر توحیدی من شد و یکتاپرستی و خدا پرست بودن واقعی را به من آموخت تا من خودم را بشناسم و بسازم و از نو ساخته شوم . الهی شکر . خدایاا ممنون و سپاسگذارم سپاسگذارم سپاسگذارم
شاد و موفق و پایدار و سلامت و ثروتمند باشید!!
سلام به سیده زهرا ی عزیزم
تمام کامنتت رو کاملا حس ودرکش کردم..
انگار که من بودم واینا رو نوشتم و حرفای من..
وحتی اینم بگم که بابا من عاشق 5 تا پسراش بود و همش میگف کاش تو هم پسر بودی…..
و برای اینکه پسرا نسل منو ادامه میدم واز این باورهای مخرب…
ولی همیشه که به من میگفتن زن ضعیفه من مثال حضرت زینب رو میزدم میگفتن اون حضرت زینب بود و اما تو ن…
و حالا که فهمیدم که هیچ فرقی من با هیچکسی وجود ندارن الا تقوا
و اینکه همه ما روح های مجردی هستیم که به شکل و کالبد زن یا مرد به این دنیا اومدیم.
خدایا شکرت برای این قانون ثابت و بدون تغییر خداوند
برای این مسیر توحیدی و این آکاهی های ناب استاد عزیز ومریم جان
ممنونم از کامنت عزیزم
روی ماهت رو میبوسم
به نام خداوند هدایتگر
سلام خدمت دوست عزیزم زهرا جان
دختر شجاعت و جسارتت رو برای تغییر مسیر زندگیت تحسین میکنم
آفرین به تو
کامنتت عالی بود
من کلی آگاهی کسب کردم
درک میکنم که چقدر اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی در زنان جامعه شیعه مخصوصا در ایران چقدر پایینه
چقدر زنان خودشون رو کوچک و کم میبینند در مقابل مردان
یکی از پاشنه های آشیله منه عزت نفس و احساس ارزشمندی باید تا آخر عمر هر روز روش کار کنم
امیدوارم هر کجا که هستی در مسیرت ثابت قدم باشی عزیزم
موفق باشی
پریسا
بنام خداوند دانا و توانا و عالم و محیط به تمام جهان هستی
خدایا شکر و سپاس به درگاهت
الهی به امید تو
باز هم یک فایل توحیدی
سپاس از کامنتهای زیبای دوستان هم مداری ام
، استاد اینکه قوانین و همیشه از دیدگاه قرآن بیان کردید واقعا همیشه تحسین برانگیز است
اولین بار که وارد سایت شدم و با این مفاهیم توحید و یکناپرستی و آیات کلام خدا به طوری متفاوت از آنچه تا کنون شنیده بودم ، معنای متفاوت نماز و روزه و مومن واقعی ، عزاداری و گریه و زاری یا احساس خوب ، اونچه که سالها در خانواده و جامعه دیده بودم ، معنای متفاوتی که از آیات قرآن واسمون گفتید از تقوی و کنترل ذهن ، شکرگزاری واقعی با قلب مون ، احساس خوب و اتفاقات خوب ، قانون تکامل در قرآن ، حجاب ، شرک و آسمان واقعی ، انفاق ، مفاهیم هدایت و الهام و نشانه های الهی ….
هرفایلی که از توحید تو سایت میومد ، من بیدارتر میشدم و همیشه تشنه شنیدن این فایلهای توحیدی شما هستم .
خداوند جهان هستی ؛ من را خالق زندگی خودم آفریده باید باور کنم تنها خداوند برام کافیه .
دست و پا زدن و تقلا و وابستگی و نیاز به یک رابطه عاطفی ، به پول و ثروت و ملک و ماشین ، …همه شرک هست ، تنها و تنها باید به خداوند وابسته بود و همه خواسته هامون از دل رسیدن به خداوند یکتا و رهایی ازشون خلق میشود .
وقتی که تنها به رب العالمین و فرمانروای جهان هستی تکیه کنیم و بندگی اش و به جا بیاریم ، توحید و شراکت فقط با خداوند ایمان و باور و اطمینان قلبی داشته باشیم ، باور به خدایی که آفریننده تمام آسمان ها و زمین و کهکهشانهاست ما را در زمان ومکان مناسب به سادگی و راحتی و آسونی با خواسته هامون هم مدار وهم فرکانس میکنه .
با باورهای توحیدی ، بدون توجه به آنچه اکنون هستم ، بدون توجه به اونچه دیگران در ذهن محدودشان باور دارند ، همه چیز کن یفکون میشود و من خالق جهان زیبایم رشد و گسترش جهان هستی خواهم شد .
خداوند جهان هستی با باورهای من درها را باز میکند و معجزات اش را وارد زندگی ام میکند حتی ناممکن ترین ها ،مثل آوردن علی و ایوب و ابوذر و سلمان …برای محمد1400 سال پیش
مجزات موسی و باز شدن دریا
مادر شدن مریم و آوردن غذای مریم
آب آوردن برای اسماعیل
تسخیر کوه داوود
تسخیر باد به سلیمان
پدر شدن ابراهیم و زکریا در سن بالا
پادشاه شدن یوسف و رسیدن به زلیخا
خدایا هر آنچه دارم از آن توست ،
هرروز من را رهاتر و آرامتر و بی نیازتر از خواسته هام و توحیدی تر و شکرگزارتر و صبورتر به درگاهت قرارم ده .
به نام خدای زیباییها
سمیرا عزیز دوست هم مدار و هم فرکانسی سایت چقدر لذت بردم از نوشته هات و خیلی به دلم چسبید
و جمله پایانی کامنتت که زیباتر بوده مثل اینه که معشوق به عاشق رو داره آروم میکنه ممنونم بابت این کامنت زیبات در پناه خداوند باشی
سلام بر اساتید گرانقدر و دوستان عزیزم
شنیدم لذت بردم و شکر کردم باز شدن بیشتر دریچه توحید را در قلبم و چشیدن، شاید در حد تست کردن مزه توحید را.
اصل قرآن توحید است و با بیان های متعدد از توحید و یکتاپرستی گفته است. اصل آموزش های این سایت هم بر توحید بنا شده است.
زندگی من چقدر بر توحید بنا شده است؟ آیا روی افراد دیگه، عوامل دیگه به عنوان منبع قدرت و تاثیرگذاری بر زندگی و اتفاقات زندگی م حساب می کنم؟ حساب کرده ام؟
چقدر توحیدی زندگی می کنم؟
چقدر قلبم آرام است به” بما قدمت ایدیهم” چقدر قلبم آرام است که فقط کافیه من درست باشم درست ببینم درست رفتار کنم ، آنچه به قلبم می گذرد رو عمل کنم و نگران هیچ چیز نباشم؟
چقدر می تونم وقتی حتی نزدیک ترین افرادم موجب ناراحتی من می شوند، به درون خودم نگاه کنم و ببینم چه چیز در درون من می گذره که این ناراحتی رو پیش آورده؟ چرا دیگران توانستند روی حال من تاثیر بگذارند؟ اینکه من حال خودم رو وابسته به دیگران و رفتار دیگران کرده ام بوی شرک نمی دهد؟ من قدرت رو به دیگران نداده ام که توانسته اند روی حس و حال من تاثیر بگذارند؟
راستی راستی چقدر باور دارم هدایتم می کند؟ اگر باور داشتم شرایط بد معنی نداشت؟ داشت؟
اگر باور داشتم با یک اتفاق کوچیک به ظاهر ناخوشایند قدرت رو به ادما نمی دادم. مثلا همین الان تو سفارش انلاینی دارم که بیش از حد تاخیر داشته، ذهنم رو درگیر می کنه که نکنه کلاهبردار باشن ، منو مسخره کردن با جواباشون، چی فکر می کنن و… سفارشم ارزش مادی خیلی زیادی نداره اما گاهی ذهنم رو مشغول می کنه. آیا به این نتیجه رسیده ام که تونستند پول من رو بخورند و احساس حماقت می کنم( که این احساس حماقته خیلی بدتره) یا نه روی خدا حساب می کنم و میگم یا درسی در این موضوع هست که باید فکر کنم و درسش رو بگیرم و یا اینکه خداوند هدایتم می کند به راه دریافت سفارشم؟
وقتی خواستیم خونه مون رو عوض کنیم که هنوز هم نکرده ایم چقدر به خدا تکیه کردم؟ فقط به خدا؟ چقدر روی فروش زمین و رفتار دیگران برای خرید خونه جدید حساب کردم؟ روی فروش زمینی که هنوز فروش نرفته، روی قیمت ها؟ اصلا فکر کردم که خدا می تونه راهی باز کنه از جایی که من گمانش را هم نمی کنم یا فقط روی راههای ممکن و پیش چشمم فکر کردم؟
و هنوز خونه رو عوض نکردیم… بماند باورهای نامناسب دیگه که اگر باور به خدا درست شود و خدا را خوب بشناسم و باور کنم، باور فراوانی درست می شود، نگرانی بی معنی می شود، نترسیدن و قدم برداشتن درست می شود، چشم گفتن به آنچه از دل می گذرد درست می شود، نترسیدن از چشم گفتن هایی که ظاهرا ضرر شده ظاهرا نتیجه خوبی نداده ولی می دانی راه درست شدنش همین بوده و عاقبت درست می شود، حتی بهتر از چیزی که تصورش را بکنی…
چه سخت است و چه شیرین
حرفش هم قند تو دل آدم آب می کنه، حرف توحید، حرف اینکه من هستم قدرتمندترین عالم،باهات صحبت می کنم، ایمانت رو نشون بده، قدم بردار حتی اگر فکر می کنی قلبت درست نمیگه
حتی اگر می بینی طرفت قوم فرعون هستند و فرعون، قدرتمندترین از نظر مردم
می ترسی؟ به نجواهای ذهنت اعتماد می کنی یا به ندای من به صدای قلبت؟ به قدرت من؟ به بودن من؟ به اینکه من واقعا هستم؟ سخته؟ فرعونه آخه ابرقدرت روزگار… برم بگم به خدا ایمان بیارید به کسی که خودش رو خدا اعلام کرده؟! و در نظر همه خداست( جز همسرش!) نه نه لطفا بی خیال خداجانم…. اما موسی می رود…
من ایمان موسی را، ایمان مادر موسی را، ایمان ابراهیم را، ایمان محمد را…دارم؟
بلندپروازانه است
اما می خواهم داشته باشم، می خواهم در این مسیر باشم، قدم بردارم
و قطعا تکامل را یادم نمی رود یعنی نباید یادم برود
اصلا اینها قرار است به من نشان دهند که می شود که اینگونه ایمان داشت
و قبلا موسی و عیسی و ابراهیم و محمد برایم صرفا اسطوره های دست نیافتنی بودند، بنده های خاص خدا و من کجا و این بندگان خاص خدا کجا. اصلا راستش شاید فکر می کردم با خدا همکاری داشتن(دست های پشت پرده) برای تفهیم خدا و قدرت خدا به ما. نمی دونم تونستم چیزی در ذهنم بود رو برسونم. مخلص کلام اینکه اونا رو تافته جدابافته ای می دونستم.
قبلا تصور می کردم ایمان، بیشتر یک مقوله مذهبی ست تا مقوله جاری در زندگی و مسیر خوشبختی این دنیا هم.
یک جدایی طوری بین مسیر این دنیا و اون دنیا توذهنم بود.
نمی دونستم ایمان یعنی بدونی خدا هدایتت می کنه، البته فکر می کردم هدایت کرده با رسولانش و کتاب های آسمانی و کار تمام شده. بماند که قران وسیله هدایتش رو هم درست نخوندم تا ببینم دقیقا چکار کنم چه طوری فکر کنم عمل کنم یعنی هدایت شده ام.
اما اینکه هدایت یک جریان لحظه به لحظه ست، مستمره، با توجه به شرایط هر لحظه تو داره بهت گفته میشه رو نه، تا همین اخیرا فکرش رو هم نه نمی کردم. شاید گاهی به اینکه به دلم افتاد رو داشتم و اونم به تله پاتی و این مباحث مرتبط می کردم نه به هدایت مستمر الله و اناعلیناللهدی.
خیلی از این شاخه به اون شاخه پریدم. خیلی حرف برای گفتن هست که می خوام همه رو بگم و زیاد هم نگم برا همین میشه ازین شاخه به اون شاخه پریدن و بر سر هر شاخه ای اوازی خوندن.
خدایا سپاسگزارم برای هدایت هات، برای دریافت و درک کمی بیشتر از مفهوم هدایت هات، برای عمل کمی بیشتر به هدایت
هات
ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدانا الصراط المستقیم
سلام به استاد عزیز و همه دوستان
این فایل پر از آگاهی بود آگاهیهای ناب که میدونم هر بار که بهش گوش کنم و هر بار که در مدار بالاتری قرار بگیرم درک بیشتری خواهم کرد و از هدایت و راهنمایی اش در زندگیم بیشتر استفاده خواهم کرد.
اما هدایت امروز من این بود
1. شرک نورزیم. از اول امسال من خیلی فایلهای رایگان توحید در عمل رو گوش میدادم باور کنید بعضی فایلها رو ده ها بار و اصلا عین کویر تشنه بودم و از خداوند میخواستم تو توحیدی بودنم هم منو هدایت کنه و هر بار از هر کجا که بخوام تو مسیری که دارم میرم منحرف بشم بهم کمک میکنه برگردم. دیروز بود که خداوند یک نفر رو برام فرستاد تا توی کارهام کمکم کنه و در حالیکه من توقع نداشتم که بتواند چه برسه به اینکه انقدر خوب انجام بشه و من ممنونم هزاران بار از خداوند ممنونم که دست خودش رو برای کمک به من فرستاد و اما داشتم برای کارهای دیگه بهش اصرار میکردم در حالیکه خداوند خودش یا دل اون فرد رو نرم میکنه یا یک نفر رو برام می فرسته من خودم شروع کنم و قدم بردارم خداوند خودش میدونه چیکار کنه. اینم بگم من داشتم از دوستم برای کارش تشکر می کردم و گفتم بدون تو این کار انجام نمیشد ولی اون در جواب گفت من نباشم یکی بهتر از من کمکت میکرد. این جمله کاملا درست بود من اگر از خود خداوند بخوام خودش بهترین بهترینها رو برام میاره. فقط و فقط باید بخواهم.
2.درخواست خواستههامون از خداوند: و نترسیم و نگیم نه بابا نمیشه. وقتی استاد مثال زد و گفت اگر زمانب که من کارگر بودم به من میگفتن تو میری آمریکا و فلان قدر پول و مال و… خواهی داشت باور نمیکردم و من اینجا بهتر از قبل قانون تکامل رو درک کردم تو باید بخواهی زیاد هم بخوای ذهنت رو هم براش باز بذاری و ایمان داشته باشی که بهش می رسی اما باید مسیر تکاملت رو طی کنی استاد اولش خونه معمولی اش رو به دست آورد بعد کم کم با برداشتن قدمهای تکاملی خودش و کار کردن روی ایمانش به خداوند و باور به توانمندی هاش و برداشتن محدودیت ها به صورت قدم به قدم زندگیش بهشت شده. و حالا من هم باید همین مسیر رو برم چرا که قانون خداوند بدون تغییره و برای همه کار میکنه.
این روزها احساس میکنم زندگی من بهشتی شده
همین جا بگم که درآمد خاصی ندارم اما از ماه گذشته درآمد کسب کردم و حالا این ماه در فکر کمی بیشترش بودم که صبح یک مشتری پیام داد. اصلا حال خیلی خوبی دارم خیلی خیلی خوب و یاد گرفتم که برای نعمتهای کوچیکی که دریافت میکنم اگر سپاسگزار نباشم برای هزاران و میلیون ها برابرش هم نمی تونم سپاسگزار باشم. و اصلا نعمت بزرگ و کوچیک نداره این ما هستیم که بهش اندازه میدیم و باید ذهنمون و باورمون رو بزرگتر کنیم تا جهان قانونمند برامون بیاره. اینم بگم دوستی چند روز هست داره به من میگه بیا یکسری فایل که کتاب هستن و من لازم دارم برام بریزه. باورتون میشه من قبلا باید واسه این فایلها اصرار می کردم. اصلا از وقتی بخواهی و رها کنی و در مسیر خودت با ایمان قدم برداری همه چی میاد.
واقعا از خداونو میخوام منو هدایت کنه تا در این مسیر زیبا بمونم. آمین
بنام تنها فرمانروایی کیهان
وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً
خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و (همچنین) به خویشان و یتیمان و بینوایان و همسایهی نزدیک و همسایهی دور و یار و همنشین و شخصِ در راه مانده و (نیز) به کنیزان و غلامانتان (نیکی کنید). خداوند، کسی را که متکبّر و فخرفروش است، دوست ندارد؛
نساء – 36
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
خداوند را بابت یک فرصت دیگر سپاسگزارم
اولین بار که درباره قرآن از زبان استاد میشینیدم اصلا درک درستی نداشتم و نمیفهمیدم وختی این حرف را شنیدم و حرف های استاد تایید می کردم و شور و شوق داشتم و هر شب به فایل ها گوش می دادم و آن شب ها پدر بزرگم مریض بود و آخر های عمرش بود و چون من باید شب بیدار می بودم بخاطری پدر بزرگم بهترین وخت بود که این فایل ها را گوش بدم و خییلی قلبم باز شده بود تا این که پدر بزرگ رفت به رحمت خداوند و من دوباره از مسیر دور شدم و خییلی به شکل یویو زندگی کردم و در زمستان 1401 دوباره تصمیم گرفتم این بار محکمتر بالای خودم کار کنم و خداوند به من یک پاداش خییلی خوبی داد آن هم یک مسافرت بود و همیشه تحسین می کردم و تحسین و بعد که دوره های دوازده قدم را خریدم و بعد همین طور دوره احساس لیاقت و حالا هم دوره عشق و مودت و هر بار که کمی از مسیر دور می شوم خداوند با نشانه ها دوباره مرا در مسیر برمی گرداند حالا بهتر از قبل نشانه ها را میبینم و همان روز که بالای یک باور کار میکنم همان روز نتیجه آن باور را میبینم
من چند وخت پیش به امتحان داشتم که برم لیسنس دیوری بیگیرم و من خییلی بلد نیستم که ماشین برانم و بلد هستم نه خییلی خوب و همانجا به خدا گفتم و از خداوند در خواست کردم همه افراد آنحا بودند انگار دست به دست هم داده بودند و فقط مرا کمک می کردند ومن توانستم به امتحان بدون دردسر کامیاب شوم من اصلا درسی که بقیه می خواندند نخواندم و فقط حالم را خوب نگه داشتم و گفتم خداوند همه کار ها را ردیف می کنه و خداوند هم خییلی عالی هدایتم کرد اعتبار تمام این ها را می دهم به خداوند که همیشه حامی من بوده و در حال مرا در مسیر درست نگه داشته خدایا شکرت
به نام خدای مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست
سلام به همه
و باز هم فایل دیگه و توضیح توحید ایندفعه از دیدگاه قرآن:
استاد شما داری چیکار میکنی با زندگی ماها،یه چیزی در درونم در حال دویدن،یه شور یه شعف خاص که منو به سختی روی پاهای خودم نگه داشته،دلم میخواد پرواز کنم و اینبار عمیق تر شیرجه بزنم در آگاهی کیهان…
استاد میدونی همه ی دوره های شما پایه شون توحیده،اصل و اساس توحیده،شما تووی هر دوره ایی نمونه های شرک رو به ما آموزش میدید،که اگه ما این شرک ها رو یکی یکی تووی ذهنمون،تووی عملکردمون پاک کنیم،میرسیم به سرچشمه که توحیده،خدایا توحید برای من یه معنی میده اونم آزادی،آزاد از هر قیدوبندی،آزاد از هر عوامل بیرونی،الان حس اینو دارم که میدوم اینور و اونور آزاده آزاد و میگم من نور هستم،من نور هستم،دلم نمیخواد امروز که این حرفها رو میشنوم حالم خوب بشه و تمام نه من میخوام بنده ی عملگرایی باشم،توحید رو تووی عملکردم نشون بدم نه به قول استاد تووی چهار تا حرف قشنگ،خدایا من میخوام تووی عملکردم نشون بدم که تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم،مرا به راه راست هدایت کن،راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی…
خدای من از وقتی که درک کردم وابستگی به شخصی یعنی شرک دیگه از اونموقع به بعد همیشه سعی کردم به کسی وابسته نشم،تا یکم فراموش کردم اومدم که وابسته بشم خداوند سریعاً بهم هشدار رو داد و برگشتم تووی مسیر،چون من بدجور از جهان بخاطره این شرک وابستگی به شخصی سیلی خوردم اونقدر که دردش عمیق بود که تا جهان بهم هشدار میده،دو پا دارم و دو تا پا دیگه قرض میگیرم و سریعا برمیگردم به مسیر توحیدی از این بابت،اما همون شرک وابستگی به شخصی نقطه شروع من بود،نقطه تولدی دوباره برای من،همیشه یاد اون موقع که میوفتم این شعر رو واقعا وصف حال خودم میدونستم و میدونم برای اون زمان که پا به این مسیر گذاشتم:
مُرده بدم،زنده شدم
گریه بدم،خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم…
خدایا منو آزاد کن از درون،وقتی از درونم آزاد بشم،وقتی این گاری های سنگین رو یکی یکی از خودم جدا کنم،هر روز سبک تر از دیروزم میشم،هر روز آزادتر از دیروز،هر روز خوشبخت تر از دیروز…
استاد از وقتی که برگشتم دوره ی احساس لیاقت رو گوش دادن،با اینکه فقط گوش میدم و کامنت دوستان رو میخونم،آرامش عجیبی درونم رو پر کرده،انگار آزاد و رها هستم،دیگه نگران نیستم،دیگه عجله ندارم،تا گفتگوهای ذهنی منفی میاد،سریعا تلاش میکنم به گفتگوهای ذهنی مثبت تبدیلشون کنم،اینقدر سریعا نتیجه شو تووی زندگیم میبینم کمتر از یک ساعت میبینی یه اتفاق خوب برام میوفته یه هدیه ایی،یه نعمتی وارد زندگیم میشه،اینروزها بیشتر احساس خالق بودن دارم،شما تووی جلسه شونزدهم دوره احساس لیاقت چندین عبارت تاکیدی به ما گفتید که برای من داره معجزه میکنه،از آدمی که بدترین بی احترامی ها رو میدیدم،این روزها فقط دارم محبت و احترام میبینم،من بخدا کاری نمیکنم فقط اون جمله ی من لایق احترام و عشق هستم رو در روز چندین مرتبه تووی دلم تکرار میکنم،دارم فقط محبت و احترام میبینم،یا این جمله که گفتید من تمام امکانات و شرایط لازم رو برای موفقیت دارم،این جمله منو دیوانه کرد،گفتم خدای من همه چیز در درون منه،چرا من تا حالا اینجوری درکش نکرده بودم،امکاناتی به نام ایمان،توکل،شجاعت،جسارت،اقدام کردن و حرکت کردن در مسیر خواسته هام،همه چیز در درون منه،آدم ها،ابزارها،هر آنچه که لازمه منو به خواسته م برسونه اینها فرع هستند،وقتی که اصل در درون منه،من روی اصل کار کنم،این فرعیات جهان دست به دست هم میدن تا منو به خواسته م برسونند…خدایا شکرت
خدایا از وقتی که این جمله رو اینجور درک کردم یه جوری خیالم راحت شده که حس رهایی دارم،سرمایه در درون منه،من باید روی سرمایه درونیم حساب باز کنم،وقتی درونم اوکی بشه جهان بیرونم رو خداوند برام درست میکنه،مصداق جمله ی جهان بیرون انعکاسی از درون منه…
از وقتی دارم همزمان هم روی دوره روانشناسی ثروت یک کار میکنم هم دوره احساس لیاقت،حس رهایی دارم،دیگه عجله ندارم زود زود دوره روانشناسی ثروت یک رو تمام کنم تا ثروتمند بشم،به قول خودتون استاد قدم زنان در مسیر جنگلی و سرسبز دارم سوت زنان قدم برمیدارم و از زندگیم لذت میبرم،یه جوری احساس میکنم آسون شدم برای آسونی ها،هنوز اتفاق بزرگی تووی زندگیم رخ نداده به صورت مادی،اما چه اتفاق بزرگتر از اینکه حالم خوبه،دارم زندگی رو زندگی میکنم،تلاش نمیکنم برای زنده موندن،دارم زندگی میکنم…حسم خیلی خوبه،شیطان تا میاد نجوا میده که منو از آینده بترسونه سریعا میگم بابا شیطان من حالم خوبه،مگه نه اینکه من با کانون توجه و تمرکزم زندگیمو خلق میکنم وقتی من آگاهم که دارم به زیبای ها،به نعمت ها توجه میکنم،وقتی من هر روزمو دارم با سپاسگزارم آغاز میکنم،خب قراره اتفاقات خوب بیوفته دیگه چقدر بی منطق حرف میزنی تو…
خدایا این احساس خوب من از سرچشمه توحید داره نشأت میگیره،از اونجایی که هر روز و هر لحظه دارم تمرکزم رو میزارم روی گفتگوهای ذهنیم،و میبینم این گفتگوها فقط شرک هستند و من میام آگاهانه تبدیلشون میکنم به گفتگوهای مثبت که توحیدی هستند،انگار دارم یکی یکی شاخه برگ های اضافی رو قطع میکنم هر چقدر بیشتر قطع میکنم احساس نزدیکی بیشتری به خدا دارم همین احساس باعث شده حالم خوب باشه،از هیچی نترسم،منتظر اتفاقات خوب باشم…
استاد دیگه شما اینقدر از این جملات روزانه میشنوی یا میخونی که براتون عادی شده که ما میگیم دوستون داریم،بخاطره وجودتون خدارو شکر میکنیم،اما اینبار ازتون میخوام این جمله ی منو عادی ندونید،من بی نهایت شما رو دوست دارم،همه به من میگن تو خودت داری شرک میورزی همش میگی عباسمنش اما من میگم من خدا رو به شکل استاد عباسمنش دوست دارم،خیلی دوستون دارم استاد خیلی..
از خدا میخوام یه روزی شما رو از نزدیک ببینم و با تمام وجودم شمارو در آغوش بکشم و از این بُعد هم خدا رو بیشتر و بیشتر و نزدیکتر و نزدیکتر حس کنم…
خدایا از تو چطوری سپاسگزار باشم که منو به این مسیر هدایت کردی،اونجایی که داشتم شرک میورزیدم ندونسته و دستمو گرفتی و آگاهم کردی و آوردیم تووی مسیر توحید،گفتی تو لایق بهترینهایی بنده ی عزیزم..
انرژی دووووووووستت دارم…
خدایا شکرت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم
با تموم وجودم سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده
و از صمیم قلبم از استاد تشکر میکنم این فایل بی نظیر رو با این آگاهی های ناب در اختیار ما قرار دادن
راستش استاد وقتی داشتن از خاطرات نوجوانی خودشون صحبت میکردن یاد خودم افتادم؛ من دوران ابتدائی: پیش نماز مدرسه بودم، یعنی 100 الی 150 نفر به من اقتدا میکردن
دوران راهنمائی که بودم؛ کلا نمازامو مسجد میخوندم؛ کلاس قران شرکت میکردم، مکبر مسجد بودم، مداحی میکردم، کلی جایزه های قرانی گرفتن
دقیقا مام نماز صبح که میرفتیم مسجد؛ 3 الی 4 نفر بودیم؛ پیش نماز مسجد و متصدی مسجد، منو یه نفر دیگه؛ نماز صبح و بعدشم قران میخوندیم
حتی یادمه 10 سالم که بوده: پیش نماز مسجدمون اهل قم بوده؛ اومد به خانوادم گفته: پسرتون رو با من بفرستین من میخام حوزه علمیه قم ثبت نامش کنم؛ مادرم نذاشت
یه بارم اول دبیرستان بودم؛ مدیر مدرسمون اسم منو حوزه علمیه ثبت نام کرد؛ که عموم نذاشت
خلاصه میخام بگم؛ اون موقع من کجا بودمو الان کجام!!!
اوایل میگفتم خدایا چرا زودتر منو به این قوانین آشنا نکردی: ولی الان میگم خدایا شکرت: اگه تا آخر عموم مثل همه مردم دنیا من اصلا با این قوانین آشنا نمیشدم چی؟ واسه همین همیشه میگم خدایا با تموم وجودم سپاسگذارتم منو به این سایت الهی و پر از آگاهی هدایت کردی
راستش من بعد حضور تو سایت با اینکه یکبار خواب دیدم خدا بهم گفته برو قران بخون؛ من حرفامو تو قران گفتم؛ هنوز نرفتم سراغ قران و درک من از قران همین مباحثی هست که استاد فرمودن، هنوز نتونستم عمقی برم سراغش؛ ولی همینایی که درک کردم و تو زندگیم عمل کردم؛ از فرش رسیدم به عرش
همین که تونستم توحید رو درک کنم و تو زندگیم عمل کنم؛ زندگیم از این رو به اون رو شده
حقیقتا من تو دلم به خیلیا باج میدادم، خیلیارو بت کرده بودم، وابسته به خیلیا بودم؛ من هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم بدون خانوادم دووم بیارم؛ اونقدر که همش میگفتم هر وقت خونه 2 طبقه خریدم و طبقه اول بابام اینا باشن، طبقه دوم خودم؛ بعد ازدواج میکنم، اونقدر وابسته به خانواده بودم که بلد نبودم تخم مرغ درست کنم( یادمه اولین بار که خاستم تخم مرغ آبپز کنم، تو اینترنت سرچ کردم): ولی من الان 2 ساله مستغلم و دارم خودم زندگی میکنم
همین امروز از سرکار که برگشتم خونه؛ غذامو گذاشتم رو گاز، رفتم باشگاه، بعدش اومدم خونه؛ غذامو خوردم، ظرفارو شستم دارم کامنت مینویسم، من هنوز مادرم باورش نمیشه من غذا درست میکنم، ظرف میشورم
یادمه با خانواده که زندگی میکردم: یکبار خودم رخت خوابمو جمع کردم مادرم از خوشحالی اونروز به هر 3 تا خاهرم زنگ زد که داداشتون رخت خابشو جمع کرد
من یادمه همیشه تو حوزه کاری دیگران بت بودن برام؛ تنهایی هیچ کار نمیکردم، میترسیدم گند بزنم و چون میترسیدم گند هم میزدم؛ ولی وقتی توحید رو درک کردم، وقتی خدای خودمو پیدا کردم؛ دیگه تو کارم رو هیچ کس حساب نکردم؛ گفتم جای اینکه یه پروژه بزرگ بگیرم که برای پیش بردنش نیازمند کسی باشم؛ پروژه در حد دیوار چینی میگیرم که خودم بتونم مدیریتش کنم؛ و میتونید حدس بزنین که شرایط کاری ام، شرایط مالی ام از زمین تا آسمون تغییر کرده؛ دیگه احتیاجاتمو روزانه به خدا میگم، دیگه از خدا هر روز هدایت میخام: و میتونید حدس بزنین که چقدر زندگیم رون شده؛ و تو همون جنگل سبزه که استاد میگه سوت میزنم و لذت میبرم
من زندگیم از زمین تا آسمون تغییر کرده که فقط از قران همین توحید رو درک کردم و سعی کردم عمل کنم بهش؛ اینکه قدرت فقط دست خداست، اینکه باید به خدا ایمان داشته باشم و باور داشته باشم که خدا خالقه و این قدرت رو تو وجود من قرار داده؛ اینکه فقط از خدا بخوام و دیگران فقط دست های خدا هستن؛ البته که اگر کسی برام کاری انجام بده مورد قدردانی من قرار میگیره؛ چون سپاسگذاری رو هم از استاد همینجا یاد گرفتم که باید سپاسگذار بود و چقدررررررررررر زندگیم دگرگون شد زمانی که شخصیتم سپاسگذار شده، زمانی که غر زدن رو گذاشتم کنار
من زندگیم از زمین تا آسمون تغییر کرده: با درک و عمل به زندگی بر پایه توحید، قبول دارم که میشود خیییییلی بهتر بود ولی همین یه قدم توحیدی بودن رو برداشتم؛ خدا زندگی من کن فیکون کرده
و چقدر اینجا صحبتای شما برام جذاب بود که شما به زیبایی هر چه تمام تر؛ غیر ممکن بودن صحبت کردن با فرعون رو با غیر ممکن بودن به رسیدن به خیلی از خواسته ها تو ذهنمون بهم ربط دادین و بعدش با مثال ایلان ماسک و فیلم رستگاری در شاوشنگ؛ قشنگ تو ذهنم جا افتاد که خیلی از خاسته ها فقط تو ذهن من غیر ممکنه و چقدر خوبه منم بتونم مثل ایلان ماسک غیر ممکن هارو از ذهنم پاک کنم؛ آره استاد منم گاهی اوقات برام سخته خیلی از خواسته هامو تو ذهنم تجمسش کنم ولی میخام از امروز یکم به غیر ممکن ها فکر کنم
واقعا این فایل و مطالبش عالی بود؛ امیدوارم خدا کمکم کنه بتونم از این مطالب گرانبها توزندگیم استفاده کنم
خدایا شکرت
به نام خدا
سلام و درود خدمت استاد عباسمنش،خانم شایسته و دوستان عزیزم در سایت الهی
کتاب قرآن
منم وقتی بچه بودم خیلی مذهبی بودم و به قولی بچه مثبت و خشک بودم حالا چرا چون جو و حال و هوای اون موقع جامعه و محل زندگی من در این حال و هوا بود و هر کی مذهبی تر،نماز خونتر،بی پول تر بود به خدا نزدیکتر بود و توجیهشون هم این بود که بله باید تو این دنیا بدبختی بکشی تا تو اون دنیا بری بهشت بله به بهشت رفتن همین طوری آسون نیست که بگن بفرما برو داخل نه بابا باید پدرت دربیاد اینقدر باید نماز بخونی،روزه بگیری،خمس بدی،زکات بدی،انفاق کنی،حج بری،صدقه بدی،بخشنده باشی تا از لذت های اون دنیا بهرمند بشی و اگه و احیانا کسی را میبینی که کسی پولدار هستش صد در صد از راه رشوه،دزدی،قاچاق،حرام به این جا رسیده مگه میشه با مال حلال ماشین بنز،ویلا،خونه آنچنانی خرید.وقتی با این باورها بزرگ میشی یه حس تنفر و بدی نسبت به دین و خدا پیدا میکنی و بی دین و بی خدا میشی و هر جا حرف از دین و خدا میشه حالت بهم میخوره الخصوص اگه بی پول باشی و مشکل هم داشته باشی که دیگه هیچی به خدا هم فحش میدی و از زمین و زمان طلبکاری و منم چون با این باورها بزرگ شده بودم و فکر منفی و بد و طلبکارانه نسبت به خدا داشتم وقتی هم قرآن را میخوندم همیشه به تضادها برخورد میکردم که میگفتم ببین خدا این حرفت دیگه منطقی نیست دیدی مچتا گرفتم و از اونجایی که قانون میگه به هر چیزی توجه و تمرکز کنی از جنس اون وارد زندگیت میشه و میبینی پس تا ثریا میرود دیوار کج پس من هر چقدر بیشتر دنبال بدی ها بود بیشتر به بدی ها و تضاد ها برخورد میکردم تا زمانی که با استاد آشنا شدم و طرز نگرش و دید منا نسبت بهخدا و قرآن عوض کرد
اصل قرآن بر توحید و یگانه پرستی اشاره داره
کلمه مونوتیسم یادمه در یکی از فایل ها هم بود حالا نمیدونم فایل شعر پروین اعتصامی بود یا یه فایل دیگه بود که استاد بهش اشاره داشتن و ذهن من هم که سریع باید تحقیق کنه در مورد یک چیزی رفتم و در مورد این دیدگاه تو ویکی پدیا سرچ کردم و فیلم رستگاری در شاوشنک را هم سرچ کردم قبلا این فیلم را دیده بودم
یکتاپرستی یا توحید یا مونوتیسم (Monotheism) این باور است که تنها یک الوهیت وجود دارد، موجودی برتر که در جهان به عنوان خدا شناخته میشود.ممکن است بین توحید انحصاری که در آن خدای یگانه وجودی مفرد است و توحیدی که در آن خدایان متعدد دارای اشکال گوناگون یک خدا هستند، تمایز قائل شد، اما هر کدام بهعنوان امتداد یک خدا فرض میشوند.مونوتیسم همچنین از تکخداگزینی، یک نظام دینی که در آن مؤمن، یک خدا را پرستش میکند، بدون انکار اینکه دیگران ممکن است خدایان مختلف را با اعتبار یکسانی پرستش کنند و تکپرستی، شناخت وجود خدایان بسیار، اما با پرستش مداوم تنها یک خدا متمایز است.اصطلاح «تکپرستی» شاید برای اولین بار توسط یولیوس ولهاوزن استفاده شد
شرک
شِرک واژهٔ عربی برای اشاره به چند خداپرستی است و در دین اسلام باری منفی را تداعی میکند. شرک در اسلام به معنی شریک قائل شدن برای الله در امر آفرینش است و این مفهوم در تقابل با توحید (تکخداپرستی) بهکار میرود. کمک خواستن از غیر الله و به فریاد خواندن غیر الله شرک است.
شرک تنها گناه نابخشودنی بدون توبۀ بعد از مرگ است که در قرآن عنوان شدهاست
الله شرک به خود را نمیبخشد و گناهان دیگر جز آن را برای هرکه بخواهد میآمرزد. آنکه برای الله شریکی قرار میدهد گناه بسیار عظیمی مرتکب شدهاست
فرقان آیه43
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
آیا کسی که خواسته های نامشروع خود را معبود گرفته،دیدی؟آیا تو می توانی کارساز او باشی.
که پیامبر هم میفرماید شرک در دل مؤمن مانند راه رفتین مورچه سیاهی بروی تخته سنگ سیاهی در دل تاریکی شب پنهان است
بر میخوریم به نکات کلیدی در این حدیث
اول مؤمن و دل مومن
مؤمن کسی هست که به خدا ایمان داره و آخر یک انسان کامل هست پس ببینیم که شرک چقدر میتونه پنهان و گول زننده باشه که در دل یک انسان خداپرست رخنه کنه و دل و قلب مؤمن جایگاه خداوند بزرگ هستش و دل خانه خداست
دوم مورچه سیاه در دل تاریکی شب بروی تخته سنگ سیاه
چون شب که سیاه و ظلمانی هستش و علنا هیچ چیزی دیده نمیشه و برای تاکید پیامبر میگه مورچه سیاه و باز برای تاکید بیشتر تخته سنگ سیاه
این یک جمله مرز بسیار باریک خداپرستی و مشرک بودن را بیان میکنه حالا هر چقدر ما درکمون از خدا و شرک بیشتر باشه بیشتر میتونیم درک کنیم
و نکته جالب اینکه ما با مشرک بودنمون به خودمون صدمه میزنیم و خودمون را از الهامات،مواهب و نعمت های خدا دور میکنیم
سلام استاد عزززیزم
استاد جان
این فایل در کنار تمام آگاهی ها و خیر و برکاتی که داشت برای من از یک نوع نگاه جدید پرده برداشت
ساده بودن قرآن و ساده بودن قوانین
مدت کوتاهی هستش که من سعی کردم اون نگاه سخت گیرانه رو کنار بزارم
سخت گیری در همه چیز
سخت گیری به خودم
سخت درک کردن ، سخت درس گرفتن
اصلا مدتیه کامنتهای سخت رو حتی نمیخونم
ممکنه اون کامنت خیلی خیلی درست هم باشه ها، ولی چون نویسنده سخت و فلسفی اش گرده اصلا نمیخونم
میخاد یاد بدم به ذهنم که هر چی سخته اشتباهه
همین امروز به یه کامنتی برخوردم که ظاهرش تین بود که میتونه پاسخ به یک سوال و ترنز اساسی من باشه
کلی هم لایک گرفته بود ولی من کمی از کامنت رو خوندم و گفتم نه
خدایا باید آسون بهم بگی
من نمیگم غلطه یا درست
مم استناد میکنم به قرآن
با خودم گفتم این شخص داره میگه بر اساس قرآن فلان
یعنی با استناد به قرآن 1د خط جمله سخت و سنگین فلسفی و عارفانه نوشته
مم با خودم میگم مگه پیامبر بیسواد نبود؟
مگه خدا قرآن رو در جواب به پیامبر بی سواد خودش بهش نگفت؟
والا این متنو باید بزاری جلو سقراط و ابوریحان بیرونی و خوارزمی تا رمز گشایی کنن تا بفهمن خدا مثلا گفته روزه برای چیه
مگه خدا نمیگه قرآن سادست؟؟؟
پس هر چی سخته اشتباهه
دالم ذهنمو تربیت میکنم که مثل شما دنبال آسانی باشه
من اصلا آدم تنبلی نیستم
من تو این چهار پنج ساله بالای چند هزار ساعت قرانو شخم زدم
ولی آسانی به معنای تنبلی نیست
ظ7ر که هز اون کامنت رد شوم و نخوندم
چند ساعت بعدش بخدا به طرز جادویی خدا گفت برو فلان کلمه رو تو قران سرچ کن و درکش کن.
به همین سادگی
بقول حسینپناهی که تو دوران دانشجویی خیلی دوسش داشتم
میگفت
فلسفه یعنی رنج ، افتخاره که بکی رنجورم؟
واقعیت هم همینه
وقتی من نپزیرم که خدا معادله صد مجهولی طزح نکرده و به زبان ساده خواسته قوانین رو توضیح بدا
لاجرم هدایت میشم به آسانی
بنظرم سختی تله شیطانه تله ذهنه
میخواد کلام اشتباه خودشو ارزشمند و دست نیافتنی به رخ بکشه
حتی یاد حرفهای شما تو دوازده قدم افتادم
دیدم کارهای خدا ارزشمنده ولی به این معنا نیست که سخت پیش میره
اصلا ترنز من همین بود ظهر
که سالهاست درگیرش هستم
من در کارم انقدر توانا هستم که پروژه های شهرسازی و اصلاح پلاکهای ثبتی اداره ثبت رو که کل کارشناسان اداره ثبت ساااالهاست نمیتونستن انجام بدن در عرض چند روز به سادگی مساله صو حل کردم
حتی وقتی فایل هارو برای مدیر کل استان هم فرستاده بودن اونهم باورش نمیشد که مشکل حل شدنی باشه
ولی من چون ساده انجامش میدادم میگفتم این که جیزی نیست این که ارزشی نداره
بقول شما ، مگه خدا هر روز صبح واسه طلوع آفتاب زور میزنه؟؟؟
واسه چرخش ماه و خورشید عرق میریزه؟؟؟
حالا اگر من سالها تو کار خودم مطالعه کردم و هر روز دارم دانشم رو افزایش میدم و یککتر نشدنی رو مثل آب خوردن انجام میدم چون قانونش رو درک کردم 0ون رو کارهام تمرکز میزارم یعتی بی ارزشه؟
ظهر به جوااب این سوال رسیدم
ولی آسان رسیدم
چون قبلش سختی رو پس زدم
چون قرآن آسانه ، انقدر آسان که برای ما سخته آسان قبولش کنیم
استاد ممنونم بخاطر این فایل ارزشمند
درود بر شما
به به کیف کردم
عجب زیبا و ساده برای یه باور قدرتمند اینقدر زیبا رفتین سراغ قرآن و از خداوند الگو گرفتین که قرآن خودش داره به سادگی و به روشنی اشاره میکنه. پس برای ذهن هم منطقی میشه وقتی دقت میکنیم که همه چی میتونه ساده و راحت و آسون فهمیده بشه و بدست بیاد. مثل ثروت و سلامتی و عشق و لذت…
و چه تمرین پرقدرتی.
بااین تمرین یک مسیر عصبی جدید و عادت جدید برای مغز تعریف می کنید.
خودبخود دنبال آسان ترین راهکارها در هر مساله ای میگرده پس بدستشم میاره.
دمتون گرم
لذت بردم و مفید بود.
همواره در مسیر آسانی و لذت باشید.