این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-18 23:26:062022-06-30 20:27:59تنها راه گذار از ثروت، تجربه ثروت است
728نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام من هنوز فایل را گوش ندادم و ابتدا دوست دارم قبل از شنیدن فایل نظرم را بنویسم . چون بسیار جالب ، یک همزمانی برام رخ داد و فایل را دانلود کردم و من که بسیار کم تلویزیون روشن میکنم . آن را امروز روشن کردم و برنامه ای بود که درباره این بخش دعای ندبه صحبت میکردند
بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیه و زخرفها و زبرجها
یعنی خداوند ابتدا با افرادی که می خواهد نام آنها را بالا ببرد شرط می کند که دنبال زر و زیور دنیا نروید دل نبندید بهشون و غرق اونها نشید بلکه ثروت یک وسیله ست برای این که بتونید جهان رو گسترش بدین و مردم رو توسط ثروتتون به سمت خدا دعوت کنید همونطور که استاد عباسمنش وقتی از خدا سخن میگفتن مردم دور و بر که نزدیک بودن بصورت مستقیم و مردمی که کمی دورتر بودن بصورت غیرمستقیم میگفتند که خدا خدا کردن شما آیا برات کت و شلوار حسابی یا ماشین یا خونه شد یا نه؟؟
و استاد تصمیم گرفتن ثروتمند بشن تا بگن خدا به من ثروت هم میتونه بده
و معمولا مردم توسط ثروت هست که جذب میشن
همین الانم اگر استاد عباسمنش به این موفقیت های مالی و نتایج نرسیده بودن کسی نمیومد سراغ آموزه های ایشون …بااین تعداد فالوور بالا در سایت
پس ثروت یک وسیله و نعمت از خداست و اما افرادی که میخوان مردم رو به سمت خدا دعوت کنند خدا بهشون ثروت رو میده ولی قبلش شرط میکنه باهاشون که شما غرق این نعمتها نشین غفلت نورزید و مانند یوسف ع بگید هو من عند الله
و انسان زمانی که ثروت بدست میاره میبینه من یک نفر انسانم و جز چند دست لباس و یک خانه و یک ماشین و یک خوراک اندک ….بیشتر نمیتونم از این ثروت مصرف کنم و اونوقت دلش نرم تر میشه واسه بخشیدن …اون خلاء هاش پر میشه تا قبلش فکر میکرد حالا ثروتمند بشه چه اتفاق خاصی میفته بعدش دید نه خیلی هم چیز خاصی نبود
ولی ثروتمند شدن یک وظیفه ست یک وظیفه ی الهی …
و یکی از درجات ایمان ثروتمند شدنه . البته ثروتی که از راه الهی بدست بیاد . چرا ؟ چون کسی که ثروتمند میشه قبلش یک مراحلی رو طی کرده و خدا تذکرات لازم رو بهش داده در رابطه با ثروت و امتحان خودش رو پس داده و بعد خدا بهش ثروت رو عطا میکنه اون ثروتی که توسط فرد باایمان کسب میشه بخاطر طی کردن درجات روحی شخصیتی ,دیگه اون ثروت باعث گمراهی و غفلت اون فرد نخواهد شد
امیدوارم خدا به من و همه دوستان کمک کنه مراحل تکامل و رشد خودمون رو طی کنیم و به درجات بالای ایمان برسیم و ثروتی بغیرالحساب کسب کنیم
هرچی بیشتر به حرفاتون فکر میکنم تو تک به تک اتفاقات زندگیم دلیلی مستحکم تر از باورهای خودم پیدا نمیکنم و همون بحث گاز و ترمز هست که من یه خواسته ای دارم اما باورهایی کاملا متضاد و بعد تعجب میکنم که چرا نمیرسم بهش چرا پیش نمیاد ! مثلا من همیشه برای دوستان کادوهای خوب میگرفتم و خیلی از خوشحال کردنشون خوشحال میشدم اما خودم میگفتم نه بابا من چرا از کسی کادو بگیرم و قبول نمیکردم نعمتهایی که خدا از دستانش به من میرسوند مثلا عکس ادکلنی برا دوستم فرستادم گفت برات میگیرم ولی چند نفر این اتفاق افتاد که واقعا میخواستن بگیرن ولی نگرفتن اما کی جلوی رسیدن نعمتهایی که من دوسشون داشتم رو گرفته بود ؟! باورهای اشتباه خودم! 😳🤦🏻♀️
و تعجب میکردم که چرا تو حوزه های مختلف تا دم اتفاق افتادن میره و نمیشه و بعضی وقتا این باورها انقد ریز و پنهان هستن که اصلا دیده نمیشن انگار ! و خدا هدایت کنه من رو به درست کردن باورهام و تضادهایی که بهشون برمیخورم اگر من شنواتر و بیناتر باشم و دست از مقاومت بردارم !
یادمه ۳ سال آرزوی تغییر محل زندگی داشتم ولی به دلایلی به جای قبلی تو ذهنم چسبیده بودم که نه بچه کوچیک دارم همسایه ها خوبن کمکم میان گاهی ، یه پام رویای رفتن بجای بهتر و در دسترس تر تو شهر بود یه پام رو باورهای محدودکننده و اشتباه بسته بودن و تعجب میکردم چرا نمیشه ما تا تو بنگاه املاک رفتیم و قرارداد هم نوشتیم بعد صاحب خونه روز بعدش زنگ زد گفت مستاجر قبلی میخواد بمونه و رفتنش کنسل شده !!! بازم من نفهمیدم اون بندهایی که به پام بسته بودم دلیل اتفاق نیفتادن خواستم بود !!
تو حوزه روابط آرزومه دوستان زیاد خوبی داشته باشم و آزادانه باهاشون سفر برم اما باورهام کاملا متضاد هست که میترا تو که متاهلی تو اصلا اجازه نداری بری یا حرف بزنی یا ارتباط داشته باشی خانواده نمیذاره و همسر نمیذاره و…!!!
خواستم یه چیز و باورام ۱۸۰ درجه متفاوت !! 🤦🏻♀️
که اگر واقعا به صورت بنیادین کار بکنم روشون مطمئنم قوانین جهان که ثابت هستن و جهان ثابت میکنه بله تو درست فکر میکردی
الان هرچی ریزبین تر میشم بیشتر سکوت میکنم و به خودم برمیگردم و بیشتر میفهمم که آقا دلیل اتفاق افتادن و نیفتادن خواسته هات فقط و فقط خودتی نه دیگران و هیچکس و هیچ چیز جز خودت نیست!
و من آنقدر به تضاد برخوردم که به این نتیجه بالاخره رسیدم و اون درس سخت ها بود که دیر گرفتم ! که برای رسیدن به خواستم باید تلاش کنم و باید خودم بدست بیارم و به قول استاد همون حرف جلسه روانشناسی ثروت ۱ قسمت ۱ که نهههه تو این بازی آقایون دست بالا رو دارن و خانوما نه! و بخاطر پذیرش محدودیت هایی که خودم شنیدم و قبول کردم ! میتونم قبول نکنم و مسیر خودم رو برم اونوقت میبینم که جهان چطور مسیرها در برام باز میکنه و خداوند دستانش رو برام میفرسته
در مورد ثروت باورهای مناسبتری ساختم و الان به ایمان و یقین میگم که ثروتمند شدن من مهمترین کاری هست که خودم تو زندگی خودم انجام میدم و الان دنبال اینم که برم سرکار و خودم تلاش کنم و بسازم ، مطمئنم خدا درها رو برام باز میکنه و دلها رو برام نرم میکنه سالها در مورد سرکار رفتن بسیار زیاد مقاومت داشتم و باورهای اشتباه درباره ثروت و دقیقا جهان بهم ثابت کرد مثلا سختم بود از همسر پول بگیرم بجایی رسید که ایشون که همیشه آرزویش خوشحال کردن من بود دیگه نداشت که بده !! و باز هم جهان ثابت کرد که من بله درست فکر میکنم !!
کامنت نوشتن یکی از روشهای تمرین هست که اون سیمانهای مغزمون یکم شل تر بشه و با تکرار باورهای جدید جایگزین باورهای اشتباه قبلی بشه ..
و یاد مثال معتادی میفتم که کی درسشو میگیره و خیلی وقتا تا تو جوب رفتیم و برگشتیم !!! و امیدوارم خدا من رو هدایت کنه به مسیر درستتر مسیر کسانیکه بهشون نعمت داده و نه گمراهان
و درهای نعمت و ثروت بروی زندگیم باز بشه و راه کوتاهتر و لذت بخش تر بشه که مطمئنم اون مسیری که هدایت خدا رو همراهش کنم بسیار آسانتر و بهتر و زیباتر هست 😍
هرموقع سوالی برایم پیش می آید یا به دیوار باورهای تخریب کننده ام برخورد می کنم دقیقا همان کلامی از زبان شما جاری می شود که باید در آن لحظه بشنوم.
الحمدلله رب العالمین
مایلم تجربیاتم را به اختصار خدمت شما و دوستان عزیز بیان کنم، استاد عزیزم موضوعی که درباره آن صحبت کردید من را به ۵ سال پیش برد موقعی که در ابتدای یک زندگی مشترک بودم.
من مثل شما سیدم و در یک خانواده بسیار بسیار مذهبی بزرگ شدم بطوری که اجداد و پدارنم در میان مردم معروفیت خاصی داشتند و دارند.
از لحاظ اخلاق، علم و دانش اسلامی و دینی بسیار پر بار و موفق، اما متاسفانه از لحاظ مادی همیشه ساده زیستی را بر ثروتمندی ترجیح میدادند و هم اکنون به همین نحو زندگی می کنند.
من هم به همین رویه سالها به این نحو زندگی کردم اعتقاداتم در مورد دنیا و مادیات بوسیله باورهای غلط به شدت تخریب شده و سالیان سال است که زندگی به سختی میگذرد و بانادیده گرفتن آرزوها و خواسته ها و فقط تلاش برای تامین نیازهای اولیه زندگی و به قولی ساده زیستی ، باخدا بودن و حفظ ظاهری اسلامی و زندگی کردن مثل ائمه اطهار، سالهای زیادی به این نحو گذشت بدون هیچ تغییری و کماکان سختی کشیدن و دم نزدن، بدلیل وجود خلق قاب زیبایی از تصور خداوند در اذهان ما که به ساده زیستی ارج و قرب داده و اینگونه به خداوند ایمان بیشتری داریم.
و اینکه پول و مادیات ما را از خداوند دور می کنند پس اگر میخواهیم به خداوند نزدیک شویم باید از مادیات دوری کنیم. و …
لازم به ذکر که من شخصیت خیلی آرام و صبوری دارم و سعی میکنم همیشه حس خوبی داشته باشم و کلا شخصیت شادی دارم و از غم و ناراحتی بیزارم این نوع شخصیت خیلی به من کمک کرد بتوانم تا حد زیادی سختیها را نبینم و امیدوار باشم به آینده و البته هدایت خداوند.
با همون باورهای غلط در مورد مادیات، تصمیم گرفتم ازدواج کنم، خداوند هدایت کرد و همه چیز جور شد و بخاطر اینکه حسم همیشه خوب بود و نیمه پر لیوان را میدیدم همه چیز فوق العاده پیش رفت و خیلی عالی زندگی مشترک شروع شد البته در حد امکاناتی که بود،
اون دوران خواسته ام این بود که مثل پدرانم زندگی نکنم منظورم از لحاظ مالی و به خواسته های مادی که داشتم بهای بیشتری دادم وهرآنچه میخواستم را روی کاغذ یادداشت می کردم ، میخواستم ثروتمند بشوم و نسلهای بعد من زیبا و عاشقانه زندگی کنند الحمدلله نتیجه حاصل از این تغییر کوچک این شد که من مستقل شدم و در یک خانه نقلی ویلایی ۱۳۵ متری که خانه پدری من است زندگی مشترک عاشقانه ای را شروع کردم نمیدانم تا چه موقع اینجا هستم ولی این یک نشانه است حس خیلی خوبی دارم و احساس میکنم به خداوند نزدیکتر شدم. الحمدلله رب العالمین
بعد از کذشت سه سال خداوند دوتا فرشته نازنین و زیبا به ما عطا کرد، دوتا دختر بی نظیر که هرچقدر درباره آنها بگویم کم گفتم این هم یک نشانه دیگر برای اثبات قوانین بدون تغییر خداوند.
بعد از اومدن این فرشته ها شرایطم خیلی سخت شد ولی امیدم به خدا بود، از خدا خواستم که راهی به من نشان دهد و من را هدایت کند به مسیری که شرمنده خانواده نشوم،
اما باورهای تخریب کننده درباره دنیا و مادیات امانم رابریده بودند، یک روز با تمام وجودم خواستم که تغییر کنم و از خدا خواستم که من را هدایت کند، دیگر توانایی تحمل بی پولی را نداشتم خسته شده بودم از این اوضاع و با خدا راز و نیاز میکردم که خدایا حال بنده خودت را ببین و کمکم کن از این شرایط خلاص شوم،
اما یک لحظه به خودم آمدم، دیدم راه و روشم همان روشی است که پدرانم داشتند و تغییری نمیکردم و مطمئنا دوباره و دوباره همان نتایج بدست می آمد، شبانه روز به دنبال راهی بودم که تغییری بنیادین در زندگیم ایجاد کنم و هنوز امیدم به خدا بود که هدایتم می کند،
تا اینکه یک روز داشتم در اینترنت درباره موضوعی تحقیق میکردم که هدایت شدم به بهشتمان سایت بی نظیر استاد عباسمنش در ابتدا اصلا جدی نگرفتم ولی وقتی استاد درباره فرکانس و مدار صحبت می کرد مات و مبهوت صحبتهای استاد شدم و بی اختیار فقط می نوشتم
وقتی درباره سیستمی بودن خداوند گفتند، عقل از سرم پرید وقتی در مورد منبع نور و ظلمت صحبت کردند به وجد آمدم وقتی در مورد توحید، یگانه بودن خداوند و اینکه فقط باید قدرت را یه خداوند بدهیم صحبت به میان آمد با صدای بلند گریه می کردم و یا الله یاالله میگفتم،
انگار اولین بار بود که درباره شخصیتی چون خداوند سخنی می شنیدم، انگار تازه داشتم با خداوند آشنا می شدم، وقتی استاد درباره نامه حضرت علی علیه السلام به امام حسن صحبت کردند تمام معادلاتم بهم خورد و لحظه به لحظه اشتباهاتم را میدیدم که باعث میشدند به نتایج دلخواهم نرسم و شکست پشت شکست را تجربه کنم، اینجا بود که اشتباهاتم را فهمیدم.
و خدارو شکر می کردم که بالاخره هدایتم کرد به این مسیر بی نظیر به استاد عشق استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز.
تمامی فایلهای دانلودی استاد را دانلود کردم و شبانه روز باتمام وجود گوش دادم و نوشتم و عمل کردم تا اینکه معجزه ها اتفاق افتاد و زندگی من تبدیل به بهشت شد، از رابطه بی نظیر و عاشقانه من و همسرم بگویم و یا از لحظات ناب و شیرینی که با دخترانم سپری میکنم و یا درباره پروژه ها و کارهایی بگویم که نمیدانم چطور و چگونه به سمت من می آیند از کانالهایی که به هچ عنوان حتی یک درصد هم احتمال نمیدهم پروژه ای از آن طریق بیاید، انگار ماموریت دارند که بیایند من آنها را انجام دهم و به حسابم پول واریز شود، اما تعجب ندارد این خداوند است و قوانین بدون تغییرش.
من یتوکل علی الله فهو حسبه
من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب
الحمدلله رب العالمین
بابت تمامی نعمتهایی که به ما ارزانی داشته، عذر میخوام که طولانی شد خواستم داستان آشنایی من با استاد و تغییر زندگی ام توسط دانش ناب ایشان را خدمت همه هم فرکانسی های عزیز گفته باشم.
استاد عشق استاد عباسمنش بی نظیر
چقدر این فایل به من انرژی مضاعف داد و شما جقدر بی نظیر هستید من همیشه از شما درس زندگی کردن می آموزم ممنون که این آگاهی های ناب را با صداقت ناب خودتون بیان میکنید. سپاسگذارم
از راه دور از خوزستان شهر اهواز دستان پر مهر شما رو می بوسم.
همیشه برای سلامتی شما وخانم شایسته عزیز از خداوند منان درخواست سلامتی و طول عمر دارم،
ی سریها ک خودشون نتونستند کاری بکنند و حرکتی بزنند و پولی بدست بیارن،حالا ک ب پول نرسیدن نمی تونند ببینند ک یکی دیگه تونسته ب پول برسه رو قبول کنند و همش برای اون طرفی ک ب پول رسیده حرف درست می کنند ک این آدم با کلاه برداری و حقه بازی و جیب مردم زدن ب پول رسیده و با کارهای سالم نمیشه ب پول رسید
بعد آسمانی ک داشتید صحبت می کردید ب 3 رنگ دراومد اولش سیاه بود بعد آبی شد و بعد صورتی و بعدش کرمی شد چقدر باحال بود عیول
سلام استاد گرامی وعزیزم نمی دانم با چه زبانی از شما سپاسگزاری کنم من خیلی از شما چیز یاد گرفتم این فایل شما را من بارها وبارها دیدم انجا که شما گفتید اول به خواسته ات برس بعد ببین دوستش داری یانه خیلی خیلی راهبردی برای من بود واینکه همیشه فکر میکردم اگر این رابخرم پول برای خرید ان چیز دیگه ندارم وپولم تمام میشه این یک فکر غلطه و من به گفته استاد عمل کردم نه تنها پولم تمام نشد بلکه راههای جدیدی به روی من باز شد از یک سری اشغالهای ذهنی خلاص شدم سبک شدم از برزخ خارج شدم از دو دلی و شک بیرون امدم وفهمیدم که پاشنه اشیل من دراین موردثروت کجاست و نشانه های خداوند را یکی پس از دیگری دریافت کردم و مطمئن شدم راهی که میرم درسته ومن نتیجه گرفتم ومن نتیجه گرفتم از خداوند بی نهایت سپاسگزارم من را به سایت شما هدایت کردازشما بی نهایت سپاسگزارم البته شاید جایش اینجا نباشد ولی نمی توانم نگویم که چقدر از فایلهای خانم مریم شایسته در سریال زندگی در بهشت 244و 245 و246 که در مورد ارگانایز کردن بودمن مطلب یادگرفتم بیش از سی بار دیدمشون از خانم مریم شایسته عزیزم هم فوق العاده تشکر میکنم و خدا را صد بارسپاسگزارم از همگی سپاسگزارم پاینده و مستدام باشید
در کنارش باور هات رو که تقویت میکنی ، یهویی میبینی با هر قدمی که برداشتی خدا بی نهایت قدم برمیداره و باوراتم حتی به اذن خودش به سرعت تغییر میکنن
آخه من تجربه اش کردم این روزا
چند ماه قبل حرکت نمیکردم ایده ها بهم گفته میشد
مثلا از دی ماه 1402 هی مادرم میگفت طیبه نقاشیاتو ببر مدارس
یا من وقتی شروع کردم ایده فروش پفیلا رو انجام بدم و کنارش جاکلیدی میفروختم مادرم دوباره میگفت نقاشی های دیگه بکش ببر بفروش
اونموقع انگار باورام محدود بود و ظرفم کوچیک که نمیشد این ایده ای که بهم داده شده عملی کنم
و یا یه سری کارا باید قبلش انجام میدادم تا ظرفم بزرگ بشه و بعد عملی بشه
ولی از وقتی هر روز از خدا کمک خواستم و گفتم کمکم کن و سوالاتی میپرسیدم که چجوری ایمانم رو بهت نشون بدم با هر قدمی که بارها برام سخت بود و یه وقتایی انجام نمیدادم و بعد توحیدی عمل میکردم درهایی به روم باز میشد که پشت سر هم با قدم برداشتن های من هی تکرار میشد
من روز 28 اردیبهشت رو مینویسم چون دیر اومدم رد پامو بنویسم و الان 30 اردیبهشته و 00:06 شب
و من دوساعته که رسیدم خونه و تازه شروع میکنم به نوشتت این دوروز بهشتی من
1403/2/28
صبح که بیدار شدم ، چون دیشبش بیدار بودم و رنگ روغن کار میکردم ، یکم خوابم میومد ولی بیدار شدم و6 تا گردنبند نقاشی کشیدم و ساعت 12 که شد
حدود ساعت 2 رفتیم میدان ولیعصر ، که تلویزیون گفته بود که مراسم هست برای دهه کرامت
من گفتم خب خدا الان وقتشه
باید ایمانمو بازم بهت نشون بدم
با مادرم رفتیم ، وقتی رسیدیم انقدر صدای سرود و دیدن پرچمای زیبا که محو تماشاشون شده بودم و لذت بخش بود که واقعا زیبا بود
وقتی رفتیم تازه داشتن ایستگاه های صلواتی رو درست میکردن تا آماده بشه 3:15 رسیدیم اونجا
وسط میدان یه ضریح از گل زرد و سفید درست کرده بودن خیلی زیبا بود عکس گرفتم و کلی زیبایی اش رو سپاسگزاری کردم
و هر غرفه پر از فراوانی بود
پر از گل
پر از پرچم ایران حرم است
و السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا که داخل پرچم نوشته شده بود و توی نقشه ایران بود
پر از جعبه های کیک و آبمیوه
پر از شیرینی و چای و پفیلا و سربند امام رضا
پر بود از نعمت
پر بود از ثروت بی نهایت خدا
پر بود از فراوانی
پر بود از انسان هایی که عاشقانه خدمت میکردن
پر بود از آدم هایی که اومده بودن تا شکرت بکنن در مراسم
پر بود از چایخانه های امام رضا
پر از بستنی ، نان ،غذا و کلی نعمت بی نهایت خدا
من یکم با مادرم ایستگاه ها رو دیدیم و پرچم گرفتیم 8 تا چوباش خیلی خوب بود برای تکیه دادن به سه پایه ام و موقع کار کردن رنگ روغن که دستم به چوب تکیه بده
انقدر فراوانی بود که به همه چند تا چند تا گل میدادن
پرچم میدادن و خیلی چیزای دیگه
من همه اش فکر میکردم که ببین چقدر فراوانیه که این همه برای تولد امام رضا ، خرج مراسم کردن تو تهران
بعد خاله ام هم اومد و رفتیم تا یه قسمت بشینیم و وسیله هارو بذارن پیش من تا خودشون برن بگردن
من رفتم روبروی ایستگاه های صلواتی امام رضا سفره نقاشیامو پهن کردم و گفتم خدا الان دیگه نوبت خودته
من اومدم و تقسیم کارمون انجام شد از طرف من
حالا نوبت کار تو هست
بعد خاله ام یهویی از یه جاکلیدی طرح کفش خوشش اومد و گفت میخوادش و اولین نفر خرید کرد
بعد هنوز فروش نداشتم میومدن نگاه میکردن میرفتن یا میگفتن صلواتیه یا رایگانه یا تولد امام رضا هست رایگان بده
ذهنم هی تکرار میکرد که ببینمردم مفت میخوام تو این جور مراسما که کسی نمیخره و من اون لحظه هی میگفتم خدا کمکم کن کنترل کنم ذهنم رو
کمکم کن
و بارها میشنیدم که هی میخواست نا امیدم کنه
میگفتم من هیچی نمیدونم خدا منو تا اینجا آورده خودشم منو راضی میکنه بعد میرم خونه
بعد متوجه شدم که یه باور محدود دارم که
قبلا میگفتن که تو این جور مراسمات مردم میان برای خوردن و بردن از ایستگاه صلواتی و خودمم اینجوری بودم و میگفتن که کسی چیزی نمیخره مفت میخوان اینجور مواقع
بعد من هی کمک میخواستم از خدا و میگفتم باوری بهم بده که تو این جور مراسمات میخرن ، هستن کسانی که به راحتی خرید میکنن
و تو دلم باخدا حرف میزدم
تا شب موقع اذان که تاریک شد ، من فقط 80 تمن فروش داشتم که 25 خاله ام گرفت و دو تا از جاکلیدی و کش موهامو باز خاله ام گرفت و به دوتا خواهر و برادر هدیه داد
و میگفتم خدایا شکرت و طبق تجربه قبلی کا داشتم میگفتم درسته کم فروختم ولی حتما یه خیریتی هست
و درسته که نشسته بودم ولی از هر طرف بهم نعمت خدا داده میشد ،یهویی خاله ام پیرفت بستنی میگرفت یا مامانم برنج آورد یا چای و …
بعد آدما میومدن نایلون میخواستن و نداشتم که میخواستن نذریاشونو توش بذارن ،یهویی خاله ام گفت چرا نایلونم نمیفروشی؟ گفتم یادم نبود به مادرم گفتیم رفت 10 هزار تمن نایلون گرفت و آورد فروختیم
وقتی تاریک شد و من دیدم چراغی نیست و جمعیت زیاد شد وسیله هامو جمع کردم و منتظر موندم مادرم بیاد تا برگردیم خونه
خاله ام هم رفت
بعد مادرم اومد تا برگردیم خونه به میدان که رسیدیم گفتم مامان اینجا باز کنم یکمم بمونیم ؟؟ مادرم گفت آره برو پهن کن من برم بگردم و مراسمو ببینم و مترو خلوت بشه و برگردیم خونه
همین که باز کردم جاکلیدی و کش مو 30 تمن خریدن ازم 3 تا
من انقدر خوشحال بودم که میگفتم خدا حواسم هستا تویی داری برام کارامو انجام میدی بعد گفتم حالا نوبت تو هست
و بعد من که همینجوری نشسته بودم یهویی یه آقا با دخترش اومد آینه دستی بزرگ که 130 بود خیلی سریع برداشت و پولشو دادن و رفتن
جدیدا مشتری هایی میان برام که خیلی خیلی راحت و سریع که پول نقد هم همراهشونه زود پرداخت میکنن
و این منو یاد حرفای استاد عباس منش میندازه که میگفت
مدارت که تغییر کنه مشتریاتم تغییر میکنن
بعد یه نفر تخمه خواست بگیره 10 تمن داد دیدم رفت گفتم آقا بردارین گفت نه و رفت
بعد اون یه زن و شوهر اومدن، یهویی دیدم چای دستشونه همسرش گفت که خانم میخواین براتون از ایستگاه صلواتی چای بگیرم بیارم
گفتمممنونم و تشکر کردم و بعد دیدم اومد برای خانم آینه دستی بگیره ، یهویی دیدم که خانمش گفت نمیخواد و بعد 30 هزار تمن همسرش داد بهم گفتم از کدوما میخواین گفت نمیخواد برای شما گفتم نه بابا نمیشه گفت نه میشه و رفت
اون لحظه یاد حرف استاد افتادم که میگفت وقتی مدارتون تغییر میکنه مثلا یه چیزی ازتون میخرن ،دوشت استاد درمورد فضل و بخشش خدا میگفت که مثلا 90 تمنه فروشت ،مشتریت 100 تمن بهت میده 10 تمنش فضل و بخشش مشتریه
حالا خدابی حساب میبخشه از ثروتش
و من این بخشش رو این بار با سپاسگزاری از خدا وتشکر کردن پاسخ دادم
چند ماه پیش وقتی پفیلا میفروختم اینجوری بهم برای مابقی پولشون نمیگرفتن ناراحت میشدم ولی الان فهمیدم باورهام هم تغییر کرده در این مورد
و این رو از فضل و بخشش خدا میبینم
بعد من تو اون شب زیبا که اون همه زیبایی رو میدیدم خیلی خوشحال بودم و سپاسگزارش بودم که هر لحظه کمکم میکنه
الان که دارم مینویسم
00:43 هست و چشمام نیمه بازه و خوابم میاد ولی مینویسم تا رد پام یادم باشه و وقتی برگشتم عقب و این رد پاهارو که نوشتمو بخونم سعی کنم بیشتر سپاسگزار خدای خوبیم باشم
بعد که مراسم تموم شد و با مادرم برگشتیم با مترو
و رسیدیم خونه ،گفتم خدایا شکرت 300 هزار تمن فروختی برام میدونم با تلاشم روی باورهام و البته تویی که کمکم میکنی حتما از اینم بهتر میشه
و سپردم به الله یکتای من
من وقتی میام رد پاهامو میذارم یه سری اتفاقات هم فراموشم میشه اینجا بنویسم انقدر فضل و بخشش خدا بی نهایت شده برام که تا جایی که بهم گفته میشه مینویسم
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
استاد عزیزم، من دقیقا این شرایط رو تجربه کردم
سال 92 بود که واسه مشکل پوستی آزمایش دادم و متوجه شدم که یک مشکل داخل نتیجه وجود داره، سریعا ام آر ای انجام دادم و متوجه شدم که تومور هیپوفیز دارم.
من از زمانی که فهمیدم این مشکل رو، واسه همه تعریف میکردم چون به گفته ی شما، بدم نمیومد که ببینم دیگران واسم دل میسوزونن و مورد توجهشون قرار میگیرم،
من با این رفتارم احساس قربانی شدن داشتم
نتیجه چی میشد از بیس همون اتفاقات رو جذب میکردم و اکثر مواقع شرایط عجیبی پیش میومد که همون احساس قربانی شدن به من دست میداد و در چندین مورد دوستانم بهم میگفتن، ما نمیدونیم این اتفاقات عجیب چرا همش واسه شما پیش میاد
تا اینکه سال 98 بخاطر تضادی که پیش اومد، من واقعاااا دوست داشتم دیگه تغییر کنم و به صورت کاملا معجزه وار با یک فایل شما آشنا شدم، این فایل رو روزی هزار بار گوش میدادم، انگار جهان فهمیده بود که واقعاااا میخوام عوض بشم، منو با سایت شما آشنا کرد
اولین تغییری که با شما کردم، این بود که دیگه هرگزززززز دنبال توجه و دلسوزی نبودم
دیگه واسه کسی از بیماریم نگفتم و رها کردم
سال 400 واسه آزمایش بارداری که رفته بودم متوجه شدم که اون مریضی نیست شده
و من بعد از 8 سال کاملا خوب شدم
امااااااااا زمانی خوب شدم که تمرکزم رو از روش برداشتم
بهش فکر نکردم
احساس قربانی شدن رو کنار گذاستم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که شما رو دارم چون باعث شدید اینقدر از درون پر بشم که با مریضی، احترام و توجه نخرم
انشاالله که در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.
سلام استاد عزیز خوشحالم که با شماوسایت شما آشنا شدم خدارو شکر تواین سه ماهی که وارد سایت شدم وفایل هارو گوش کردم دارم میفهمم که چقدر باورهای اشتباه دارم وخدا رو شکر که هرچند دیر ولی هدیه ای بودی ازطرف خدا استاد که چقدر آرامش رو در کنارتون احساس میکنم و منتظر طی کردن تکاملم هستم تا روز های خوش رو بیشتر کنم خیلی خوبه که من امید به آینده هزار برابر بیشتر شد ازقبلا ومن اینو مدیون شما هستم،
خداراشکر که موضوع این فایل راجب ثروت هست، آخه اینقدر باور های مختلف و عجیب غریب راجب ثروت و مادیات به خورد ما دادن که هرچقدر از این کلمات گهر بار و حق بشنویم کم هست
آره دقیقا همینجور خیلی از مردم مخصوصا مردم های مذهبی این باور رو دارند که ثروت باعث دور شدن از خدا میشه و باعث میشه آخرتت خراب بشه و… (با استفاده از رسانه و آموزش و کتاب ها این باور ها رو به ما دادن و نسل به نسل انتقال پیدا کرده) از اینجور حرف های بی پایه و اثاث و خوانواده منم جزو همین دسته اند ولی خدارا هزاران مرتبه شکر که من با شما آشنا شدم و راه حق رو یافتم ❤️
اینجوری هست که اکثرا دارن زندگیشون رو میدن، دارن تلاش های عظیم میکنن که پول به دست بیارن از اون طرف هم یک عالمه باور های مخرب راجب پول دارن پس نتیجه چی میشه، هیچی
چه جمله قشنگی تنها راه گذر از مادیات رسیدن به آن است
تنها راه رسیدن به خدا دستیابی به مادیات هست
مثل اینکه یک مرحله ای رو باید رد بکنی تا لِولت بره بالا تر، ارتقا پیدا کنی، به خدا نزدیک تر بشی
و ارتقا لول باعث میشه تو به آرزو هات برسی و اونها رو تجربه کنی، باعث میشه عقده های کودکیت از بین بره، باعث میشه اعتماد به نفس بگیری، و مهم تر از همه که مرحله آخر هست باعث خود شناسی بیشتر میشه
مثل استاد عزیزم که هرچه بیشتر تجربه میکرد بیشتر میفهمید که از چه چیز هایی خوشش میاد، مثلا از چه ماشینی خوشش میاد شاسی بلند یا کوتاه، خانه در شهر شلوغ یا در طبیعت
خدای من آسمان روووو چه زیبا شددده🤤😍
چه رنگ زیبایی، چه صبح زیبایی🤤به به❤️
چقدر زیبا گفتید انتخاب سادگی با ساده زیستی فرق میکنه، این که خودت انتخاب کنی قدرت 2 برابر به تو میده تا اینکه مجبور باشی ساده زندگی کنی،
چقدررر مثال های آخر فایل قشنگ بود
چقدررر من اینها رو شنیدم از بابابزرگم
بابا بزرگ من عین همین باور ها رو داره
و هین باور ها باعث شد تا ثروتی نداشته باشه، همین باور ها باعث شد با اینکه اینقدر فرصت های رشد مالی داشت، از هیچ کدومشون استفاده نکنه
یعنی اگه پول هم در خونش رو میزد نمیتونست در رو باز کنه چون این باور ها مثل وزنه به پاش چسبیده بودن، اجازه حرکت و رشد رو نمیدادن
ما باید درس بگیرم، نه اینکه کورکورانه الگو بگیریم از آدم های نادرست
سلام من هنوز فایل را گوش ندادم و ابتدا دوست دارم قبل از شنیدن فایل نظرم را بنویسم . چون بسیار جالب ، یک همزمانی برام رخ داد و فایل را دانلود کردم و من که بسیار کم تلویزیون روشن میکنم . آن را امروز روشن کردم و برنامه ای بود که درباره این بخش دعای ندبه صحبت میکردند
بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیه و زخرفها و زبرجها
یعنی خداوند ابتدا با افرادی که می خواهد نام آنها را بالا ببرد شرط می کند که دنبال زر و زیور دنیا نروید دل نبندید بهشون و غرق اونها نشید بلکه ثروت یک وسیله ست برای این که بتونید جهان رو گسترش بدین و مردم رو توسط ثروتتون به سمت خدا دعوت کنید همونطور که استاد عباسمنش وقتی از خدا سخن میگفتن مردم دور و بر که نزدیک بودن بصورت مستقیم و مردمی که کمی دورتر بودن بصورت غیرمستقیم میگفتند که خدا خدا کردن شما آیا برات کت و شلوار حسابی یا ماشین یا خونه شد یا نه؟؟
و استاد تصمیم گرفتن ثروتمند بشن تا بگن خدا به من ثروت هم میتونه بده
و معمولا مردم توسط ثروت هست که جذب میشن
همین الانم اگر استاد عباسمنش به این موفقیت های مالی و نتایج نرسیده بودن کسی نمیومد سراغ آموزه های ایشون …بااین تعداد فالوور بالا در سایت
پس ثروت یک وسیله و نعمت از خداست و اما افرادی که میخوان مردم رو به سمت خدا دعوت کنند خدا بهشون ثروت رو میده ولی قبلش شرط میکنه باهاشون که شما غرق این نعمتها نشین غفلت نورزید و مانند یوسف ع بگید هو من عند الله
و انسان زمانی که ثروت بدست میاره میبینه من یک نفر انسانم و جز چند دست لباس و یک خانه و یک ماشین و یک خوراک اندک ….بیشتر نمیتونم از این ثروت مصرف کنم و اونوقت دلش نرم تر میشه واسه بخشیدن …اون خلاء هاش پر میشه تا قبلش فکر میکرد حالا ثروتمند بشه چه اتفاق خاصی میفته بعدش دید نه خیلی هم چیز خاصی نبود
ولی ثروتمند شدن یک وظیفه ست یک وظیفه ی الهی …
و یکی از درجات ایمان ثروتمند شدنه . البته ثروتی که از راه الهی بدست بیاد . چرا ؟ چون کسی که ثروتمند میشه قبلش یک مراحلی رو طی کرده و خدا تذکرات لازم رو بهش داده در رابطه با ثروت و امتحان خودش رو پس داده و بعد خدا بهش ثروت رو عطا میکنه اون ثروتی که توسط فرد باایمان کسب میشه بخاطر طی کردن درجات روحی شخصیتی ,دیگه اون ثروت باعث گمراهی و غفلت اون فرد نخواهد شد
امیدوارم خدا به من و همه دوستان کمک کنه مراحل تکامل و رشد خودمون رو طی کنیم و به درجات بالای ایمان برسیم و ثروتی بغیرالحساب کسب کنیم
سپاسگزارم
سلام استاد
هرچی بیشتر به حرفاتون فکر میکنم تو تک به تک اتفاقات زندگیم دلیلی مستحکم تر از باورهای خودم پیدا نمیکنم و همون بحث گاز و ترمز هست که من یه خواسته ای دارم اما باورهایی کاملا متضاد و بعد تعجب میکنم که چرا نمیرسم بهش چرا پیش نمیاد ! مثلا من همیشه برای دوستان کادوهای خوب میگرفتم و خیلی از خوشحال کردنشون خوشحال میشدم اما خودم میگفتم نه بابا من چرا از کسی کادو بگیرم و قبول نمیکردم نعمتهایی که خدا از دستانش به من میرسوند مثلا عکس ادکلنی برا دوستم فرستادم گفت برات میگیرم ولی چند نفر این اتفاق افتاد که واقعا میخواستن بگیرن ولی نگرفتن اما کی جلوی رسیدن نعمتهایی که من دوسشون داشتم رو گرفته بود ؟! باورهای اشتباه خودم! 😳🤦🏻♀️
و تعجب میکردم که چرا تو حوزه های مختلف تا دم اتفاق افتادن میره و نمیشه و بعضی وقتا این باورها انقد ریز و پنهان هستن که اصلا دیده نمیشن انگار ! و خدا هدایت کنه من رو به درست کردن باورهام و تضادهایی که بهشون برمیخورم اگر من شنواتر و بیناتر باشم و دست از مقاومت بردارم !
یادمه ۳ سال آرزوی تغییر محل زندگی داشتم ولی به دلایلی به جای قبلی تو ذهنم چسبیده بودم که نه بچه کوچیک دارم همسایه ها خوبن کمکم میان گاهی ، یه پام رویای رفتن بجای بهتر و در دسترس تر تو شهر بود یه پام رو باورهای محدودکننده و اشتباه بسته بودن و تعجب میکردم چرا نمیشه ما تا تو بنگاه املاک رفتیم و قرارداد هم نوشتیم بعد صاحب خونه روز بعدش زنگ زد گفت مستاجر قبلی میخواد بمونه و رفتنش کنسل شده !!! بازم من نفهمیدم اون بندهایی که به پام بسته بودم دلیل اتفاق نیفتادن خواستم بود !!
تو حوزه روابط آرزومه دوستان زیاد خوبی داشته باشم و آزادانه باهاشون سفر برم اما باورهام کاملا متضاد هست که میترا تو که متاهلی تو اصلا اجازه نداری بری یا حرف بزنی یا ارتباط داشته باشی خانواده نمیذاره و همسر نمیذاره و…!!!
خواستم یه چیز و باورام ۱۸۰ درجه متفاوت !! 🤦🏻♀️
که اگر واقعا به صورت بنیادین کار بکنم روشون مطمئنم قوانین جهان که ثابت هستن و جهان ثابت میکنه بله تو درست فکر میکردی
الان هرچی ریزبین تر میشم بیشتر سکوت میکنم و به خودم برمیگردم و بیشتر میفهمم که آقا دلیل اتفاق افتادن و نیفتادن خواسته هات فقط و فقط خودتی نه دیگران و هیچکس و هیچ چیز جز خودت نیست!
و من آنقدر به تضاد برخوردم که به این نتیجه بالاخره رسیدم و اون درس سخت ها بود که دیر گرفتم ! که برای رسیدن به خواستم باید تلاش کنم و باید خودم بدست بیارم و به قول استاد همون حرف جلسه روانشناسی ثروت ۱ قسمت ۱ که نهههه تو این بازی آقایون دست بالا رو دارن و خانوما نه! و بخاطر پذیرش محدودیت هایی که خودم شنیدم و قبول کردم ! میتونم قبول نکنم و مسیر خودم رو برم اونوقت میبینم که جهان چطور مسیرها در برام باز میکنه و خداوند دستانش رو برام میفرسته
در مورد ثروت باورهای مناسبتری ساختم و الان به ایمان و یقین میگم که ثروتمند شدن من مهمترین کاری هست که خودم تو زندگی خودم انجام میدم و الان دنبال اینم که برم سرکار و خودم تلاش کنم و بسازم ، مطمئنم خدا درها رو برام باز میکنه و دلها رو برام نرم میکنه سالها در مورد سرکار رفتن بسیار زیاد مقاومت داشتم و باورهای اشتباه درباره ثروت و دقیقا جهان بهم ثابت کرد مثلا سختم بود از همسر پول بگیرم بجایی رسید که ایشون که همیشه آرزویش خوشحال کردن من بود دیگه نداشت که بده !! و باز هم جهان ثابت کرد که من بله درست فکر میکنم !!
کامنت نوشتن یکی از روشهای تمرین هست که اون سیمانهای مغزمون یکم شل تر بشه و با تکرار باورهای جدید جایگزین باورهای اشتباه قبلی بشه ..
و یاد مثال معتادی میفتم که کی درسشو میگیره و خیلی وقتا تا تو جوب رفتیم و برگشتیم !!! و امیدوارم خدا من رو هدایت کنه به مسیر درستتر مسیر کسانیکه بهشون نعمت داده و نه گمراهان
و درهای نعمت و ثروت بروی زندگیم باز بشه و راه کوتاهتر و لذت بخش تر بشه که مطمئنم اون مسیری که هدایت خدا رو همراهش کنم بسیار آسانتر و بهتر و زیباتر هست 😍
ممنونم استاد
بسم الله مالک الملک
الحمدلله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم.
سلام و عرض ارادت خدمت استاد عزیزم و
سلامی گرم خدمت خانم شایسته گرامی
و تمامی اعضاء سایت عباسمنش
هرموقع سوالی برایم پیش می آید یا به دیوار باورهای تخریب کننده ام برخورد می کنم دقیقا همان کلامی از زبان شما جاری می شود که باید در آن لحظه بشنوم.
الحمدلله رب العالمین
مایلم تجربیاتم را به اختصار خدمت شما و دوستان عزیز بیان کنم، استاد عزیزم موضوعی که درباره آن صحبت کردید من را به ۵ سال پیش برد موقعی که در ابتدای یک زندگی مشترک بودم.
من مثل شما سیدم و در یک خانواده بسیار بسیار مذهبی بزرگ شدم بطوری که اجداد و پدارنم در میان مردم معروفیت خاصی داشتند و دارند.
از لحاظ اخلاق، علم و دانش اسلامی و دینی بسیار پر بار و موفق، اما متاسفانه از لحاظ مادی همیشه ساده زیستی را بر ثروتمندی ترجیح میدادند و هم اکنون به همین نحو زندگی می کنند.
من هم به همین رویه سالها به این نحو زندگی کردم اعتقاداتم در مورد دنیا و مادیات بوسیله باورهای غلط به شدت تخریب شده و سالیان سال است که زندگی به سختی میگذرد و بانادیده گرفتن آرزوها و خواسته ها و فقط تلاش برای تامین نیازهای اولیه زندگی و به قولی ساده زیستی ، باخدا بودن و حفظ ظاهری اسلامی و زندگی کردن مثل ائمه اطهار، سالهای زیادی به این نحو گذشت بدون هیچ تغییری و کماکان سختی کشیدن و دم نزدن، بدلیل وجود خلق قاب زیبایی از تصور خداوند در اذهان ما که به ساده زیستی ارج و قرب داده و اینگونه به خداوند ایمان بیشتری داریم.
و اینکه پول و مادیات ما را از خداوند دور می کنند پس اگر میخواهیم به خداوند نزدیک شویم باید از مادیات دوری کنیم. و …
لازم به ذکر که من شخصیت خیلی آرام و صبوری دارم و سعی میکنم همیشه حس خوبی داشته باشم و کلا شخصیت شادی دارم و از غم و ناراحتی بیزارم این نوع شخصیت خیلی به من کمک کرد بتوانم تا حد زیادی سختیها را نبینم و امیدوار باشم به آینده و البته هدایت خداوند.
با همون باورهای غلط در مورد مادیات، تصمیم گرفتم ازدواج کنم، خداوند هدایت کرد و همه چیز جور شد و بخاطر اینکه حسم همیشه خوب بود و نیمه پر لیوان را میدیدم همه چیز فوق العاده پیش رفت و خیلی عالی زندگی مشترک شروع شد البته در حد امکاناتی که بود،
اون دوران خواسته ام این بود که مثل پدرانم زندگی نکنم منظورم از لحاظ مالی و به خواسته های مادی که داشتم بهای بیشتری دادم وهرآنچه میخواستم را روی کاغذ یادداشت می کردم ، میخواستم ثروتمند بشوم و نسلهای بعد من زیبا و عاشقانه زندگی کنند الحمدلله نتیجه حاصل از این تغییر کوچک این شد که من مستقل شدم و در یک خانه نقلی ویلایی ۱۳۵ متری که خانه پدری من است زندگی مشترک عاشقانه ای را شروع کردم نمیدانم تا چه موقع اینجا هستم ولی این یک نشانه است حس خیلی خوبی دارم و احساس میکنم به خداوند نزدیکتر شدم. الحمدلله رب العالمین
بعد از کذشت سه سال خداوند دوتا فرشته نازنین و زیبا به ما عطا کرد، دوتا دختر بی نظیر که هرچقدر درباره آنها بگویم کم گفتم این هم یک نشانه دیگر برای اثبات قوانین بدون تغییر خداوند.
بعد از اومدن این فرشته ها شرایطم خیلی سخت شد ولی امیدم به خدا بود، از خدا خواستم که راهی به من نشان دهد و من را هدایت کند به مسیری که شرمنده خانواده نشوم،
اما باورهای تخریب کننده درباره دنیا و مادیات امانم رابریده بودند، یک روز با تمام وجودم خواستم که تغییر کنم و از خدا خواستم که من را هدایت کند، دیگر توانایی تحمل بی پولی را نداشتم خسته شده بودم از این اوضاع و با خدا راز و نیاز میکردم که خدایا حال بنده خودت را ببین و کمکم کن از این شرایط خلاص شوم،
اما یک لحظه به خودم آمدم، دیدم راه و روشم همان روشی است که پدرانم داشتند و تغییری نمیکردم و مطمئنا دوباره و دوباره همان نتایج بدست می آمد، شبانه روز به دنبال راهی بودم که تغییری بنیادین در زندگیم ایجاد کنم و هنوز امیدم به خدا بود که هدایتم می کند،
تا اینکه یک روز داشتم در اینترنت درباره موضوعی تحقیق میکردم که هدایت شدم به بهشتمان سایت بی نظیر استاد عباسمنش در ابتدا اصلا جدی نگرفتم ولی وقتی استاد درباره فرکانس و مدار صحبت می کرد مات و مبهوت صحبتهای استاد شدم و بی اختیار فقط می نوشتم
وقتی درباره سیستمی بودن خداوند گفتند، عقل از سرم پرید وقتی در مورد منبع نور و ظلمت صحبت کردند به وجد آمدم وقتی در مورد توحید، یگانه بودن خداوند و اینکه فقط باید قدرت را یه خداوند بدهیم صحبت به میان آمد با صدای بلند گریه می کردم و یا الله یاالله میگفتم،
انگار اولین بار بود که درباره شخصیتی چون خداوند سخنی می شنیدم، انگار تازه داشتم با خداوند آشنا می شدم، وقتی استاد درباره نامه حضرت علی علیه السلام به امام حسن صحبت کردند تمام معادلاتم بهم خورد و لحظه به لحظه اشتباهاتم را میدیدم که باعث میشدند به نتایج دلخواهم نرسم و شکست پشت شکست را تجربه کنم، اینجا بود که اشتباهاتم را فهمیدم.
و خدارو شکر می کردم که بالاخره هدایتم کرد به این مسیر بی نظیر به استاد عشق استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز.
تمامی فایلهای دانلودی استاد را دانلود کردم و شبانه روز باتمام وجود گوش دادم و نوشتم و عمل کردم تا اینکه معجزه ها اتفاق افتاد و زندگی من تبدیل به بهشت شد، از رابطه بی نظیر و عاشقانه من و همسرم بگویم و یا از لحظات ناب و شیرینی که با دخترانم سپری میکنم و یا درباره پروژه ها و کارهایی بگویم که نمیدانم چطور و چگونه به سمت من می آیند از کانالهایی که به هچ عنوان حتی یک درصد هم احتمال نمیدهم پروژه ای از آن طریق بیاید، انگار ماموریت دارند که بیایند من آنها را انجام دهم و به حسابم پول واریز شود، اما تعجب ندارد این خداوند است و قوانین بدون تغییرش.
من یتوکل علی الله فهو حسبه
من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب
الحمدلله رب العالمین
بابت تمامی نعمتهایی که به ما ارزانی داشته، عذر میخوام که طولانی شد خواستم داستان آشنایی من با استاد و تغییر زندگی ام توسط دانش ناب ایشان را خدمت همه هم فرکانسی های عزیز گفته باشم.
استاد عشق استاد عباسمنش بی نظیر
چقدر این فایل به من انرژی مضاعف داد و شما جقدر بی نظیر هستید من همیشه از شما درس زندگی کردن می آموزم ممنون که این آگاهی های ناب را با صداقت ناب خودتون بیان میکنید. سپاسگذارم
از راه دور از خوزستان شهر اهواز دستان پر مهر شما رو می بوسم.
همیشه برای سلامتی شما وخانم شایسته عزیز از خداوند منان درخواست سلامتی و طول عمر دارم،
امید که شما را از نزدیک ببینم.
باسلام و خداقوت
حرفاتون درسته
ی سریها ک خودشون نتونستند کاری بکنند و حرکتی بزنند و پولی بدست بیارن،حالا ک ب پول نرسیدن نمی تونند ببینند ک یکی دیگه تونسته ب پول برسه رو قبول کنند و همش برای اون طرفی ک ب پول رسیده حرف درست می کنند ک این آدم با کلاه برداری و حقه بازی و جیب مردم زدن ب پول رسیده و با کارهای سالم نمیشه ب پول رسید
بعد آسمانی ک داشتید صحبت می کردید ب 3 رنگ دراومد اولش سیاه بود بعد آبی شد و بعد صورتی و بعدش کرمی شد چقدر باحال بود عیول
سلام استاد عزیزم
این فایل منو به فکر فرو برد انگار تمام حتی اون یه کوچولو کینه هم از ادما داشتم از بین رفت ، اون عجله داشتن هااااااا، نکنه من دیرتر برسم ، و……..
احساس کردم الان تمام افتخارت اون عشق و امیدیه که به زندگی ادما دادی و حالا با خیال راحت میری در یک جای دنج زندگی میکنی
الان از بالای یه قله داری وییویی را میبینی فقط جاهایی که با خدا بودی و اونو حس کردی و فقط جاهایی که عشق دادی و دریافت کردی
و امید داشتی و سپاسگذاری کردی
اونا بولد شده ثروت در برابر اونا محصول جانبی بوده
و خوشحال ، خیال اسوده
محتوا چیز دیگه بود اما من اینو شنیدم
البته که دوست داشتم یک انسان کمی تپل که با کلی ذوق و شوق از خریدهاش بگه را ببینم
بگین ۱۰ تا دیگه خونه خریدم دارم یه کارخونه بزرگ میزنم و…….
و با ذوق بگین خدایا شکرت
البته که حس و حال غمگین تر بود
اما ……..درس داشت
سپاسگزارم همیشه سرزنده و عالی باشین
💫💫💫
سلام استاد گرامی وعزیزم نمی دانم با چه زبانی از شما سپاسگزاری کنم من خیلی از شما چیز یاد گرفتم این فایل شما را من بارها وبارها دیدم انجا که شما گفتید اول به خواسته ات برس بعد ببین دوستش داری یانه خیلی خیلی راهبردی برای من بود واینکه همیشه فکر میکردم اگر این رابخرم پول برای خرید ان چیز دیگه ندارم وپولم تمام میشه این یک فکر غلطه و من به گفته استاد عمل کردم نه تنها پولم تمام نشد بلکه راههای جدیدی به روی من باز شد از یک سری اشغالهای ذهنی خلاص شدم سبک شدم از برزخ خارج شدم از دو دلی و شک بیرون امدم وفهمیدم که پاشنه اشیل من دراین موردثروت کجاست و نشانه های خداوند را یکی پس از دیگری دریافت کردم و مطمئن شدم راهی که میرم درسته ومن نتیجه گرفتم ومن نتیجه گرفتم از خداوند بی نهایت سپاسگزارم من را به سایت شما هدایت کردازشما بی نهایت سپاسگزارم البته شاید جایش اینجا نباشد ولی نمی توانم نگویم که چقدر از فایلهای خانم مریم شایسته در سریال زندگی در بهشت 244و 245 و246 که در مورد ارگانایز کردن بودمن مطلب یادگرفتم بیش از سی بار دیدمشون از خانم مریم شایسته عزیزم هم فوق العاده تشکر میکنم و خدا را صد بارسپاسگزارم از همگی سپاسگزارم پاینده و مستدام باشید
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
138. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
حرکت کن
قدم بردار
در کنارش باور هات رو که تقویت میکنی ، یهویی میبینی با هر قدمی که برداشتی خدا بی نهایت قدم برمیداره و باوراتم حتی به اذن خودش به سرعت تغییر میکنن
آخه من تجربه اش کردم این روزا
چند ماه قبل حرکت نمیکردم ایده ها بهم گفته میشد
مثلا از دی ماه 1402 هی مادرم میگفت طیبه نقاشیاتو ببر مدارس
یا من وقتی شروع کردم ایده فروش پفیلا رو انجام بدم و کنارش جاکلیدی میفروختم مادرم دوباره میگفت نقاشی های دیگه بکش ببر بفروش
اونموقع انگار باورام محدود بود و ظرفم کوچیک که نمیشد این ایده ای که بهم داده شده عملی کنم
و یا یه سری کارا باید قبلش انجام میدادم تا ظرفم بزرگ بشه و بعد عملی بشه
ولی از وقتی هر روز از خدا کمک خواستم و گفتم کمکم کن و سوالاتی میپرسیدم که چجوری ایمانم رو بهت نشون بدم با هر قدمی که بارها برام سخت بود و یه وقتایی انجام نمیدادم و بعد توحیدی عمل میکردم درهایی به روم باز میشد که پشت سر هم با قدم برداشتن های من هی تکرار میشد
من روز 28 اردیبهشت رو مینویسم چون دیر اومدم رد پامو بنویسم و الان 30 اردیبهشته و 00:06 شب
و من دوساعته که رسیدم خونه و تازه شروع میکنم به نوشتت این دوروز بهشتی من
1403/2/28
صبح که بیدار شدم ، چون دیشبش بیدار بودم و رنگ روغن کار میکردم ، یکم خوابم میومد ولی بیدار شدم و6 تا گردنبند نقاشی کشیدم و ساعت 12 که شد
حدود ساعت 2 رفتیم میدان ولیعصر ، که تلویزیون گفته بود که مراسم هست برای دهه کرامت
من گفتم خب خدا الان وقتشه
باید ایمانمو بازم بهت نشون بدم
با مادرم رفتیم ، وقتی رسیدیم انقدر صدای سرود و دیدن پرچمای زیبا که محو تماشاشون شده بودم و لذت بخش بود که واقعا زیبا بود
وقتی رفتیم تازه داشتن ایستگاه های صلواتی رو درست میکردن تا آماده بشه 3:15 رسیدیم اونجا
وسط میدان یه ضریح از گل زرد و سفید درست کرده بودن خیلی زیبا بود عکس گرفتم و کلی زیبایی اش رو سپاسگزاری کردم
و هر غرفه پر از فراوانی بود
پر از گل
پر از پرچم ایران حرم است
و السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا که داخل پرچم نوشته شده بود و توی نقشه ایران بود
پر از جعبه های کیک و آبمیوه
پر از شیرینی و چای و پفیلا و سربند امام رضا
پر بود از نعمت
پر بود از ثروت بی نهایت خدا
پر بود از فراوانی
پر بود از انسان هایی که عاشقانه خدمت میکردن
پر بود از آدم هایی که اومده بودن تا شکرت بکنن در مراسم
پر بود از چایخانه های امام رضا
پر از بستنی ، نان ،غذا و کلی نعمت بی نهایت خدا
من یکم با مادرم ایستگاه ها رو دیدیم و پرچم گرفتیم 8 تا چوباش خیلی خوب بود برای تکیه دادن به سه پایه ام و موقع کار کردن رنگ روغن که دستم به چوب تکیه بده
انقدر فراوانی بود که به همه چند تا چند تا گل میدادن
پرچم میدادن و خیلی چیزای دیگه
من همه اش فکر میکردم که ببین چقدر فراوانیه که این همه برای تولد امام رضا ، خرج مراسم کردن تو تهران
بعد خاله ام هم اومد و رفتیم تا یه قسمت بشینیم و وسیله هارو بذارن پیش من تا خودشون برن بگردن
من رفتم روبروی ایستگاه های صلواتی امام رضا سفره نقاشیامو پهن کردم و گفتم خدا الان دیگه نوبت خودته
من اومدم و تقسیم کارمون انجام شد از طرف من
حالا نوبت کار تو هست
بعد خاله ام یهویی از یه جاکلیدی طرح کفش خوشش اومد و گفت میخوادش و اولین نفر خرید کرد
بعد هنوز فروش نداشتم میومدن نگاه میکردن میرفتن یا میگفتن صلواتیه یا رایگانه یا تولد امام رضا هست رایگان بده
ذهنم هی تکرار میکرد که ببینمردم مفت میخوام تو این جور مراسما که کسی نمیخره و من اون لحظه هی میگفتم خدا کمکم کن کنترل کنم ذهنم رو
کمکم کن
و بارها میشنیدم که هی میخواست نا امیدم کنه
میگفتم من هیچی نمیدونم خدا منو تا اینجا آورده خودشم منو راضی میکنه بعد میرم خونه
بعد متوجه شدم که یه باور محدود دارم که
قبلا میگفتن که تو این جور مراسمات مردم میان برای خوردن و بردن از ایستگاه صلواتی و خودمم اینجوری بودم و میگفتن که کسی چیزی نمیخره مفت میخوان اینجور مواقع
بعد من هی کمک میخواستم از خدا و میگفتم باوری بهم بده که تو این جور مراسمات میخرن ، هستن کسانی که به راحتی خرید میکنن
و تو دلم باخدا حرف میزدم
تا شب موقع اذان که تاریک شد ، من فقط 80 تمن فروش داشتم که 25 خاله ام گرفت و دو تا از جاکلیدی و کش موهامو باز خاله ام گرفت و به دوتا خواهر و برادر هدیه داد
و میگفتم خدایا شکرت و طبق تجربه قبلی کا داشتم میگفتم درسته کم فروختم ولی حتما یه خیریتی هست
و درسته که نشسته بودم ولی از هر طرف بهم نعمت خدا داده میشد ،یهویی خاله ام پیرفت بستنی میگرفت یا مامانم برنج آورد یا چای و …
بعد آدما میومدن نایلون میخواستن و نداشتم که میخواستن نذریاشونو توش بذارن ،یهویی خاله ام گفت چرا نایلونم نمیفروشی؟ گفتم یادم نبود به مادرم گفتیم رفت 10 هزار تمن نایلون گرفت و آورد فروختیم
وقتی تاریک شد و من دیدم چراغی نیست و جمعیت زیاد شد وسیله هامو جمع کردم و منتظر موندم مادرم بیاد تا برگردیم خونه
خاله ام هم رفت
بعد مادرم اومد تا برگردیم خونه به میدان که رسیدیم گفتم مامان اینجا باز کنم یکمم بمونیم ؟؟ مادرم گفت آره برو پهن کن من برم بگردم و مراسمو ببینم و مترو خلوت بشه و برگردیم خونه
همین که باز کردم جاکلیدی و کش مو 30 تمن خریدن ازم 3 تا
من انقدر خوشحال بودم که میگفتم خدا حواسم هستا تویی داری برام کارامو انجام میدی بعد گفتم حالا نوبت تو هست
و بعد من که همینجوری نشسته بودم یهویی یه آقا با دخترش اومد آینه دستی بزرگ که 130 بود خیلی سریع برداشت و پولشو دادن و رفتن
جدیدا مشتری هایی میان برام که خیلی خیلی راحت و سریع که پول نقد هم همراهشونه زود پرداخت میکنن
و این منو یاد حرفای استاد عباس منش میندازه که میگفت
مدارت که تغییر کنه مشتریاتم تغییر میکنن
بعد یه نفر تخمه خواست بگیره 10 تمن داد دیدم رفت گفتم آقا بردارین گفت نه و رفت
بعد اون یه زن و شوهر اومدن، یهویی دیدم چای دستشونه همسرش گفت که خانم میخواین براتون از ایستگاه صلواتی چای بگیرم بیارم
گفتمممنونم و تشکر کردم و بعد دیدم اومد برای خانم آینه دستی بگیره ، یهویی دیدم که خانمش گفت نمیخواد و بعد 30 هزار تمن همسرش داد بهم گفتم از کدوما میخواین گفت نمیخواد برای شما گفتم نه بابا نمیشه گفت نه میشه و رفت
اون لحظه یاد حرف استاد افتادم که میگفت وقتی مدارتون تغییر میکنه مثلا یه چیزی ازتون میخرن ،دوشت استاد درمورد فضل و بخشش خدا میگفت که مثلا 90 تمنه فروشت ،مشتریت 100 تمن بهت میده 10 تمنش فضل و بخشش مشتریه
حالا خدابی حساب میبخشه از ثروتش
و من این بخشش رو این بار با سپاسگزاری از خدا وتشکر کردن پاسخ دادم
چند ماه پیش وقتی پفیلا میفروختم اینجوری بهم برای مابقی پولشون نمیگرفتن ناراحت میشدم ولی الان فهمیدم باورهام هم تغییر کرده در این مورد
و این رو از فضل و بخشش خدا میبینم
بعد من تو اون شب زیبا که اون همه زیبایی رو میدیدم خیلی خوشحال بودم و سپاسگزارش بودم که هر لحظه کمکم میکنه
الان که دارم مینویسم
00:43 هست و چشمام نیمه بازه و خوابم میاد ولی مینویسم تا رد پام یادم باشه و وقتی برگشتم عقب و این رد پاهارو که نوشتمو بخونم سعی کنم بیشتر سپاسگزار خدای خوبیم باشم
بعد که مراسم تموم شد و با مادرم برگشتیم با مترو
و رسیدیم خونه ،گفتم خدایا شکرت 300 هزار تمن فروختی برام میدونم با تلاشم روی باورهام و البته تویی که کمکم میکنی حتما از اینم بهتر میشه
و سپردم به الله یکتای من
من وقتی میام رد پاهامو میذارم یه سری اتفاقات هم فراموشم میشه اینجا بنویسم انقدر فضل و بخشش خدا بی نهایت شده برام که تا جایی که بهم گفته میشه مینویسم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
الواقعه
أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ
ﻣﺮﺍ ﺧﺒﺮ ﺩﻫﻴﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﻛﺎﺭﻳﺪ ،(۶٣)
========================
أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ
ﺁﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪ ، ﻳﺎ ﻣﺎ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﻢ ؟(۶۴)
=========================
لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ
ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻳﺰ ﺭﻳﺰ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﺷﺎﻙ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﺘﺄﺳﻒ ﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ ،(۶۵)
==========================
إِنَّا لَمُغْرَمُونَ
[ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻴﺪ : ] ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻣﺎ ﺧﺴﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺍﻳﻢ ،(۶۶)
========================
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
استاد عزیزم، من دقیقا این شرایط رو تجربه کردم
سال 92 بود که واسه مشکل پوستی آزمایش دادم و متوجه شدم که یک مشکل داخل نتیجه وجود داره، سریعا ام آر ای انجام دادم و متوجه شدم که تومور هیپوفیز دارم.
من از زمانی که فهمیدم این مشکل رو، واسه همه تعریف میکردم چون به گفته ی شما، بدم نمیومد که ببینم دیگران واسم دل میسوزونن و مورد توجهشون قرار میگیرم،
من با این رفتارم احساس قربانی شدن داشتم
نتیجه چی میشد از بیس همون اتفاقات رو جذب میکردم و اکثر مواقع شرایط عجیبی پیش میومد که همون احساس قربانی شدن به من دست میداد و در چندین مورد دوستانم بهم میگفتن، ما نمیدونیم این اتفاقات عجیب چرا همش واسه شما پیش میاد
تا اینکه سال 98 بخاطر تضادی که پیش اومد، من واقعاااا دوست داشتم دیگه تغییر کنم و به صورت کاملا معجزه وار با یک فایل شما آشنا شدم، این فایل رو روزی هزار بار گوش میدادم، انگار جهان فهمیده بود که واقعاااا میخوام عوض بشم، منو با سایت شما آشنا کرد
اولین تغییری که با شما کردم، این بود که دیگه هرگزززززز دنبال توجه و دلسوزی نبودم
دیگه واسه کسی از بیماریم نگفتم و رها کردم
سال 400 واسه آزمایش بارداری که رفته بودم متوجه شدم که اون مریضی نیست شده
و من بعد از 8 سال کاملا خوب شدم
امااااااااا زمانی خوب شدم که تمرکزم رو از روش برداشتم
بهش فکر نکردم
احساس قربانی شدن رو کنار گذاستم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که شما رو دارم چون باعث شدید اینقدر از درون پر بشم که با مریضی، احترام و توجه نخرم
انشاالله که در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید.
دوستدار شما :سیما
سلام استاد عزیز خوشحالم که با شماوسایت شما آشنا شدم خدارو شکر تواین سه ماهی که وارد سایت شدم وفایل هارو گوش کردم دارم میفهمم که چقدر باورهای اشتباه دارم وخدا رو شکر که هرچند دیر ولی هدیه ای بودی ازطرف خدا استاد که چقدر آرامش رو در کنارتون احساس میکنم و منتظر طی کردن تکاملم هستم تا روز های خوش رو بیشتر کنم خیلی خوبه که من امید به آینده هزار برابر بیشتر شد ازقبلا ومن اینو مدیون شما هستم،
سلاااااام به روی ماهتون 😍
بهبه چه بک گراند زیبایی 🤤
چه ساختمان های زیبایی🤤
خداراشکر که موضوع این فایل راجب ثروت هست، آخه اینقدر باور های مختلف و عجیب غریب راجب ثروت و مادیات به خورد ما دادن که هرچقدر از این کلمات گهر بار و حق بشنویم کم هست
آره دقیقا همینجور خیلی از مردم مخصوصا مردم های مذهبی این باور رو دارند که ثروت باعث دور شدن از خدا میشه و باعث میشه آخرتت خراب بشه و… (با استفاده از رسانه و آموزش و کتاب ها این باور ها رو به ما دادن و نسل به نسل انتقال پیدا کرده) از اینجور حرف های بی پایه و اثاث و خوانواده منم جزو همین دسته اند ولی خدارا هزاران مرتبه شکر که من با شما آشنا شدم و راه حق رو یافتم ❤️
اینجوری هست که اکثرا دارن زندگیشون رو میدن، دارن تلاش های عظیم میکنن که پول به دست بیارن از اون طرف هم یک عالمه باور های مخرب راجب پول دارن پس نتیجه چی میشه، هیچی
چه جمله قشنگی تنها راه گذر از مادیات رسیدن به آن است
تنها راه رسیدن به خدا دستیابی به مادیات هست
مثل اینکه یک مرحله ای رو باید رد بکنی تا لِولت بره بالا تر، ارتقا پیدا کنی، به خدا نزدیک تر بشی
و ارتقا لول باعث میشه تو به آرزو هات برسی و اونها رو تجربه کنی، باعث میشه عقده های کودکیت از بین بره، باعث میشه اعتماد به نفس بگیری، و مهم تر از همه که مرحله آخر هست باعث خود شناسی بیشتر میشه
مثل استاد عزیزم که هرچه بیشتر تجربه میکرد بیشتر میفهمید که از چه چیز هایی خوشش میاد، مثلا از چه ماشینی خوشش میاد شاسی بلند یا کوتاه، خانه در شهر شلوغ یا در طبیعت
خدای من آسمان روووو چه زیبا شددده🤤😍
چه رنگ زیبایی، چه صبح زیبایی🤤به به❤️
چقدر زیبا گفتید انتخاب سادگی با ساده زیستی فرق میکنه، این که خودت انتخاب کنی قدرت 2 برابر به تو میده تا اینکه مجبور باشی ساده زندگی کنی،
چقدررر مثال های آخر فایل قشنگ بود
چقدررر من اینها رو شنیدم از بابابزرگم
بابا بزرگ من عین همین باور ها رو داره
و هین باور ها باعث شد تا ثروتی نداشته باشه، همین باور ها باعث شد با اینکه اینقدر فرصت های رشد مالی داشت، از هیچ کدومشون استفاده نکنه
یعنی اگه پول هم در خونش رو میزد نمیتونست در رو باز کنه چون این باور ها مثل وزنه به پاش چسبیده بودن، اجازه حرکت و رشد رو نمیدادن
ما باید درس بگیرم، نه اینکه کورکورانه الگو بگیریم از آدم های نادرست
عاشقتم من استاد عزیزم چقدر لذت بردم
چقدر فوقالعاده بودید چقدر یاد گرفتیم❤️🤤