پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 53 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1006MB
    69 دقیقه
  • فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
    66MB
    69 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

857 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به خانم شایسته خوش ذوق

    درود به دوستان خوب خودم

    ممنون استاد عزیز هستم که با تهیه این فایل حال ما را خوب می کند و یک روز عالی را برای من رقم می زند

    نکته های خوبی را در این فایل یاد گرفتم

    آنها را تیر وار برای خودم می نویسم تا همیشه بیاد خودم داشته باشم که

    همیشه و همیشه برای خودم هدف داشته باشم

    همیشه دنبال کمک گرفتن از خدای مهربان خودم باشم

    ایمان و امید داشته باشم

    همیشه و همیشه نگاه خودم را به خوبی ها و حال خوبی ها و نکات مثبت زندگی خودم داشته باشم

    هدایت را من بارهای بار در زندگی خودم داشته ام

    همیشه و همیشه صبح وقتی که از خواب بیدار می شوم و برای خودم کارهای روز خودم را می نویسم می بینم که خدای مهربان چقدر عالی و زیبا تمام کارهای من را به راحتی و آسانی انجام می دهد

    جوری روز من رقم می خورد که پازل وار همه کارهای من پشت سر هم انجام می شود و آنهم به بهترین شکل ممکن کارهای من انجام می شود

    نکته دیگر برای من این بود که نشانه های خداوند را که در زندگی خودم و در مسیر اتفاقات و کارها و اهداف خودم که برای من رخ می دهد را ببینم

    به آنها توجه کنم

    آنها را در زندگی خودم ببینم و بکار بگیرم

    بی شک در نهایت موفقیت از آن من خواهد بود

    درس زیبای دیگر برای من این بود که تمام توجه و تمرکز خودم را روی زیبایی ها بگذارم

    به نکات خوب زندگی خودم توجه کنم

    به آنچه که می توانم بخاطر آن سپاسگذار باشم تمرکز کنم و از آن لذت ببرم

    ممنون خدای خوب خودم هستم که من را به این سمت هدایت می کند و کمک می کند تا من بتوانم به آسانی و راحتی به جلو بروم و به خواسته های خودم دست پیدا کنم

    این واقعا زیبا و عالی است

    درس عالی دیگر برای من این است که

    دل به هدایت های زندگی خودم بسپارم و دیگر هیچ چون و چرا نداشته باشم

    دیگر هرگز دنبال چرایی آن کار نباشم

    دنبال این نباشم که آن کار چطور و چگونه قرار است که انجام بشود

    بگذارم که تمام اتفاقات زندگی من در بهترین زمان و مکان مناسب برای من رخ بدهدو آنوقت این لذت بخش ترین اتفاق زندگی برای من می شود

    این درس واقعا برای من عالی بود

    از خدای خودم همیشه کمک بخواهم و او دستهای من را بگیرد من کسی خواهم بود که دیگر نه ترسی دارم و نه نگرانی و آنوقت به سادگی هر چه تمام تر کارهای من رقم می خورد

    چند روز پیش من در یک رستوران منتظر آمدن رفیق خودم بودم و آنجا در حال گشتن به دنبال یک شماره تلفن در جهت پیدا کردن یک فروشنده خوب برای یخچال مغازه بودم

    واقعا می دونم چطور و چگونه هدایتی کسی را در یک شهر دیگر پیدا کردم که او بهترین و با کیفیت ترین و با قیمت ترین یخچال را برای من داشت و قرار شد که آنرا برای من آماده کند و به شیراز بفرستد

    واقعا خداوند من را هدایت می کند تا بتوانم به آسانی و راحتی به تمام خواسته های خودم دست پیدا کنم

    ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند

    چرا که توجه من هر چیزی که باشد همان برای من رخ می دهد

    ممنونم استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای مهربانی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    1403/8/22روز129

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک روز فوق العاده دیگه

    هر روزی که میام سراغ زوزشمار تحول دقیقا فایلی هست که بهش نیازدارم خود همین روند برای من پدیده همزمانی رو به یادم میاره خدایا شکرت

    دیروز که کلی از ذوق و شوقم برای رفتن و رییس کارگاه شدن نوشتم و ازخدای مهربونم هدایت خواستم و خودمو رها کردم رفتم باشگاه و بعد باشگاه به گوشیم نگاه کردم دیدم اون شخصی که باهاش صحبت کرده بودم روز قبل پیام داده که به نیروی آقا نیازداریم اولش یزره حالم گرفته شد ذهنم داشت شروع می‌کرد به نجوا های منفی و عوامل بیرونی و جنسیتی و مقصر دونستن بعد یه لحظه به خودم گفتم صبر کن مگه از خدا هدایت نخواستی خب پس این یک نشانه اس (کسی که روزقبل صددرصدی گفت که بری کارگاه و روز بعدش با یه شماره دیگه و درحد یک پیام میگن نیروی آقا میخواییم !) این یعنی تو توی اون فرکانس نیستی و حتما خدای مهربونم چیزایی و میدونه که من نمی‌دونم کلا وجودم شد پراز آرامش و گفتم اگر این مسیر برای من رشد و‌پیشرفت و سعادت داشته باشه خدای مهربونم هدایتم میکنه بعد دوباره یه فرد دیگه ایی بهم زنگ زد که بهشون پیام داده بودم و شرایط کارگاهشون و توضیح داد و گفت کار نیمه وقت اما مسیرش خیلی دور بود و این که فضایی برای من مهندس به عنوان رییس کارگاه مثل اتاقک یا کانکس نداشتن و اینکه درمورد حقوق هم چیزی نگفتن و گفت بایدبررسی کنیم منم گفتم خب باید بیایم محیط کارکاهتون و ببینم اصلا چطوره و…..؟

    گفت که بهتون خبر میدیم تلفن و که قطع کردم گفتم خدایا انگاری اینا نشانه اس اون یکی که گفت نیرو آقا میخواییم اینم همه چیزش مبهم و شرایطش خیلی سخته و حتی حداقل هارو هم نداره بعد یهو یادم اومد که اگر مسیری در راه درست و راست باشه اینقدر مبهم و سخت نیست و….

    گفتم خدایا منکه نمی‌دونم تو بهتر میدونی منم خودمو سپردم دست خودت خودت داری هدایتم میکنی من اینارو به عنوان نشانه دریافت کردم و گفتم خدایا من دیگه دنبال این مسیر نمیرم و دیگه پیگیری نمیکنم تو میدونی که من هدفم ازاین مسیر چی بود هدفم یادگیری و تجربه کسب کردن بود حتما خودت یک مسیری برای این هدفم درنظر میگیری

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    خداوند رو هزاران بار شاکریم که باز در صراط مستقیم قرار گرفتیم و برای ساختن خودی بهتر تلاش می‌کنیم.

    بریم برای درک بهتر پدیده همزمانی که از هدایت رب العالمین میاد و بعضی جاها آدم رو واقعأ شگفت زده میکنه.

    من یه نمونه رو تعریف میکنم تا مقدمه‌ای بشه برای درک بهتر هدایت.

    من یکی از همکارای قدیمی‌مو خیلی دوست داشتم ببینم و چون از اون محیط کاری قدیمی بیرون اومده بودم، دیگه ایشون رو نمیدیدم ولی همیشه دلم میخواست ببینمش. خلاصه یه روز رفتیم شهر رو بگردیم، بعد از گشت و گذاری طولانی، رفتیم و یه بستنی هم خوردیم، بعدش من رفتن سرویس بهداشتی و بعد یه حسی گفت بریم خیابون فلان یه قدم بزنیم و بعد از اونجا با ماشینی چیزی بریم سمت خونه، همین که رفتم سمت اون خیابون، دقیقا همونجا دوست قدیمم رو تو خیابون دیدم و هم خوشحال بودم و هم ذوق زده! که چطور تماااام این جاها رو من برم بگردم و تو اون لحظه خاص و تو همون خیابون کوتاه، ایشون رو ببینم. در صورتی که اصلا ما اینور شهر بودیم و اصلا منطقی نبود.

    خلاصه خیلی خوشحالم از این پدیده همزمانی، مسلما خیلی چیزهای دیگه هم رخ داد که باید هر کدوم برای خودمون بارها مرورش کنیم.

    استاد من دنبال هدایت بودم و تو سرچ سایت چند نمونه اومد که این یکی با همون هدایت برام بولد شد و چقددر دقیق تو این فایل شما راجع به این موضوع اصلی صحبت کردین.

    اول یه نگاه گذرا داشته باشیم به هدایت‌هایی که یادداشت کرده بودین و بعد یه سری توضیحات فایل رو هم من مینویسم.

    کلید اینه:

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم.

    خرید تراک کمپر

    دقیقا همون برندی که میخواستین، با همون مدل، نو، و از همه جالب‌تر که پولش هم نقد فراهم بوده تا خرید انجام بشه!

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد دوم

    تولد راین و حضور در تولدش و دیدن کلی دوستایی که خیلی وقت شده بود ندیده بودیم‌شون.

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد سوم

    دیدن یلو استون در آخرین روزی که باز بود و مساعد بودن هوا. این در حالی بود که روز بعدش برف سنگینی زد. پس

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد چهارم

    تیفانی و راس پیام‌دادن که کجایید و بعد هوا عالی باشه برای هواپیما سواری!

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد پنجم

    در مسیر لذت بردن، هدایت بشیم به ترماپلیس و خواسته ما که آب گرم بوده، اجابت شود.

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد ششم

    آشنایی با آدام و صحبت گرم راجع به تراک‌ کمپر. معرفی جاهای دیدنی بیشتر بزای لذت بیشتر

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد هفتم

    دیدن جیسون و خانواده‌اش و مرور کلی خاطرات

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد هشتم

    تعویض روغن فورد بدون وقت قبلی، درست زمانی که اینترنت نباشه! تا کارها انجام بشه.

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    یه همزمانی چند روز پیش برام اتفاق افتاد، الان یادم اومد.

    چند روزی برق‌ها هی میرفت، منم جایی بالای بالابر بودم! یه حسی بهم گفت برو پایین فلان کار رو بکن، منم رفتم و بعدش برق‌ها رفت! خلاصه اگه نمیومدم، بالا گیر می‌افتادم و خلاصه این شد که به جریان هدایت بیشتر گوش بدم.

    بریم سراغ نکات خیلی اساسی که گفته شد.

    وقتی که ما روی خودمون کار میکنیم، هدایت میشیم به شرایط، موقعیت‌ها و افراد بهتر که اینا باعث آرامش بیشترمون میشن، لذت بیشتر نصیبمون میشه.

    تا زمانی که روی خودمون کار میکنیم، جهان جاهای خوبی میبره مارو، فقط کافیه گوش بدیم و نشانه‌ها رو ببینیم. اگر میگه جایی نرید، یا کاری رو نکنید، بهش نچسبیم!

    برای رسیدن به خواسته‌ها نباید بجنگیم، در واقع جنگیدن فقط باعث جنگ بیشتر میشه و آرامش شما ازتون گرفته میشه. برای رسیدن به خواسته‌هات رهایی رو تمرین کن.

    برای دریافت هدایت باید صدا عقل‌تون رو کم و صدای قلب‌تون رو بلند کنید.

    هدایت همیشه هست، فقط مسئله اینه که تو دریافت باید بهتر بشیم. اینم از نوتیس کردن میاد، یعنی دقیق بشی و روی هدایت صحه بزاری، تاییدش کنی، بگی، بنویسی و باور کنی که هست. و اهممممیت بدی!

    من یه جمله خوبی به خودم میگم، اینه:

    انسان باید هدایت رو درک کنه، وگرنه فرق روز و شب رو که یه مرغ هم میتونه بگه!

    اینکه آدم با تایید هدایت، مسیرش رو راحت میکنه یه طرف، اینکه شخصیت کافر رو در خودش پرورش نده هم یه سمت.

    اگه آدم هدایت رو تایید نکنه و اعتبار کارها رو بخواد به خودش یا عقلش بده، داره با این کارش خودش رو از بدنه هستی جدا میکنه! تو تاریکی بیشتر میره…

    اینکه میگیم خدا اعتبار این کار به تو برگرده، نه به این خاطر که ما یه خدای نیازمند داریم که محتاج اعتبار دادن ماست، بلکه این ما هستیم که همواره محتاج هدایت بیشترش هستیم، چون اون خرد برتر هستی هست، اون پاسخ همه سوال‌ها رو داره خب… اون عالم مطلقه، اون قادره…

    ما در واقع همیشه باید ازش بخوایم جواب سوالات‌مون و نیازهایمان رو بده و چه کسی از این خدا نزدیک‌تر که گفته من درخواست درخواست کننده رو اجابت میکنم…

    به شرطی که اونم منو اجابت کنه!

    (البته یه ذهن منطقی، این هدایت رو شرطی میدونه، که اگه خدا یکی داد، منم یکی بدم که حساب‌مون صفر بشه، ولی واقعیت اینه که خدا میگه من اجابتت کردم، تو هم اجابت کن که بازم من اجابتت کنم، نه اینکه حسابمون صفر بشه! بلکه اون یکی میده، ما یکی میدیم و باز اون یکی میده، یعنی همیشه 2 بر یک خدا میده… خدایا شکرت بخاطر این هدایت… اینا الان گفته شد)

    چیزی که تو هدفگذاری مهمه اینه که

    هدفت‌، خواسته‌هات رو بگی

    و بعد رهاشدن کنی

    احساست رو خوب نگه داری،

    در مسیر درست بمونی،

    مسیر سپاسگذاری و لذت و کنترل ذهن.

    و خواسته‌ها تققققق مهر اجابت میخورن.

    این هدایت الله مهربونه!

    در پناه الله ثروتمند، در تمام ابعاد زندگی‌تون، ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    امیرحسین محمدی گفته:
    مدت عضویت: 232 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز. و همینطور دوستان خوبم در این وبسایت.

    استاد داستانی که می‌خوام براتون تعریف کنم به طرز عجیب و غریبی برام غیر قابل باور بود و هنوزم هست. اصلا انگار یه ابر قهرمان بودم که داشتم تو دنیای مارول زندگی میکردم و با ذهنم در لحظه شرایط رو به نفع خودم خلق کردم.

    استاد قضیه از این قرار هست که بنده از اتباع افغانستان هستم که در ایران زندگی می‌کنیم. در واقع بیشتر از 50 سال پیش پدربزرگم به این کشور مهاجرت کرد و الان 3 نسل هست که توی این کشور هستیم اما با این حال بخاطر قوانین ایران بهمون شناسنامه ندادن و ما همون پاسپورت افغانستان رو داریم. برای همین سر یه سری موارد تو کشور برای ما محدودیتی هایی گزاشتن که حل کردنشون واقعا یه اراده قوی و ذهن پولادین برای سر و کله زدن برای اداره های ایران میخواد. ولی خب به هر حال حل شدنی هستن و این مهمه. ولی اینکه راحت حل بشن یا نه، به نظرم به قول شما به باور هامون بستگی داره. چون اتفاق جادویی که برای من افتاد این بود که تقریبا یک ماه پیش سیم کارت من رو قطع کردن که شما تا کد فلان رو نگیری خدماتی توی ایران دریافت نمی‌کنی. این مسئله اگر حل نشه به مرور کارت بانکی و… رو هم قطع میکنن. یعنی رسما از زندگی ساقط میشی. ولی مهم نبود برای من چون به نظرم برای هر مسئله ای راه حلی هست. بخاطر همین من مراحل ثبت نام برای این کد رو طی کردم تا اینکه باید میرفتم دفتر خدماتی همراه اول تا سیم کارتمو وصل کنم. بار اول که رفتم پیش شون گفتن که باید الان فعلا اس ام اس هاتو وصل میکنیم و 3 روز دیگه بیا که ادامه شو بتونیم انجام بدیم. و تازه گفتن که حتما یه همراه ایرانی باید داشته باشی تا کارتو انجام بدیم. ولی من چون پاسپورتم رو برای تمدید داده بودم پلیس مهاجرت 3 روز بعد هم برام کارمو انجام ندادن و گفتن که بدون پاسپورت نمیشه. همش مسئله روی مسئله میومد و از اونورم داشتیم به سال نو و تعطیلات نزدیک می‌شدیم ولی همش این تو ذهنم میومد که نگران نباش درست میشه. نگران نباش برای هر مسئله ای یک راه حلی هست. پاسپورتمو من یک هفته مونده بود به عید تحویل گرفتم و بلافاصله رفتم دفتر خدماتی که سیم کارتو وصل کنن و همه مدارکمم کامل بود. خانوم مسئول وقتی نگاه کرد گفت مدارکت کامله ولی ما باید ایمیل بزنیم که اول اس ام اس هاتو باز کنن و ما هم امروز و فقط دوشنبه ها ایمیل نمی‌زنیم، به علاوه اینکه کلا 3 الی 4 روز طول می‌کشه که میخوره به عید پس برو بعد عید بیا الان انجام نمی‌دیم. استاد من اون لحظه کلا ریختم بهم چون اگر این حل نمیشد بقیه چیزارم قطع میکردن. بهش گفتم خواهش میکنم یه راه حلی چیزی اینو انجام بدید که من کارم میمونه. ولی گفت اصلا نمیشه برو بعد عید بیا. استاد من اصلا تو کتم نمی‌رفت چون یه حسی بهم میگفت می‌تونه الانم ایمیل بزنه ولی نمی‌دونم چرا این کارو نمیکنه. بیرون که اومدم انقدر عصبانی بودم که هرچی بد و بیرا بود تو ذهنم بهشون گفتم ولی… ولی در لحظه یهو یه حسی بهم گفت که امیرحسین چرا بیخودی ناراحتی؟ خب برو یه دفتر خدماتی دیگه. شاید الان اصلا این اینطوری شده که بری یه دفتر خدماتی دیگه که هم سریع در لحظه اس ام اس هاتو وصل کنه هم دیگه نیازی نباشه معرف ایرانی با خودت بیاری. چون دوستمم سر کار بود شب عیدی و بهم گفته بود نمیتونه بیاد.

    و خدااااای من، استاد اصلا یه لحظه آروم شدم گفتم آره پسرررر همینه. حتما خدا اینجارو اینطوری کرده چون میخواد تو بری یه جا دیگه سریع کارتو انجام بده. و منم سریع ایمان عملیم رو نشون دادم و سرچ کردم دیدم یه دفتر دیگه تقریبا نزدیک ام هست، سریع راه افتادم و با مترو رفتم اونجا و تو راه هم مدام با خودم تکرار میکردم آره پسر همینه، قرار کل کارت همین امروز جمع بشه، داریم میریم یه جای بهتر. استاد وقتی رسیدم به اون دفتر جدید مسئول اونجا بهم گفت که ما انجام نمی‌دیم و باید بری فلان جا. لوکیشن این دفتر قیطریه بود و دفتر جدیدی که حالا باید میرفتم جماران بود استاد. و این مسیر همش سر بالایی هست. وحشتناک هم اون تایم ترافیک بود و اصلا نمیشد با ماشین رفت و باید پیاده میرفتم که قبل از اینکه بسته بشه برسم. و استاد اینجا بود که دوباره با خودم گفتم اشکال نداره حداقل خداروشکر جایی که باید برم بالا شهره و تو این مسیر ساختمون های خفن ثروتمندای نیاوران و فرمانیه رو میتونم ببینم و کیف کنم. خلاصه با زبون روزه مپ رو زدم و گازشو گرفتم راه افتادم. تو راه هم مدام هر ساختمان شیک یا ماشین باحالی میدیدم خداروشکر میکردم بخاطر این همه زیبایی و ثروت به علاوه اینکه پس ذهنم این بود که کارم قراره همین امروز انجام شه. کلا داشتم تمام سعیم رو میکردم تا ذهنم رو به سمت هدفم کنترل کنم. استاد باورتون نمیشه وقتی رسیدم دفتر خدماتی جدید اول که گفت نوبت بگیر و من سر 5 دقیقه سریع نوبتم شد( و این عالی بود چون جاهای دیگه حداقل 20 دقیقه معطلی داشت). این از معجزه اول. معجزه دوم این بود که وقتی خانوم مسئول صدام کرد بسیار بسیار خوش رفتار بود. و کلا بقیه کارمندا هم بسیار با احترام با اتباعی که بهشون مراجعه کرده بودن رفتار میکردن و من خدارو واقعا با تمام وجود بابت این شکر کردم. بعد از این ایشون همون لحظه اس ام اس هامو وصل کرد و گفت کدی که برات میاد رو برام بخون تا ادامه کارتو انجام بدم و من باورم نمیشد که یعنی همینقدر سریع؟ یعنی نمی‌خوای ایمیل بزنی؟ یعنی لازم نیست برم 3 روز دیگه بیام؟ استاد هیچی هیچی. درجا وصل کرد. بعدش تماس هام رو هم وصل کرد. بعد اومد گفت که فقط به یه معرف ایرانی لازم داری. گفتم باید حتما بیان اینجا؟ گفت نه نیازی نیست فقط کد ملیشو بده و کدی که براش اس ام اس میادو بهم بگو. استاد منی که با خودم گفتم ایول و اومدم که زنگ بزنم به دوستم یهو همکار بقلی این خانوم گفت خب کد ملی منو بزن که سریع کار انجام بشه. استاد من دیگه اصلا باورم نمیشد. همون لحظه که فکر نمی‌کردم از این بهتر نمیشه، بهتر شد! دیگه اصلا به دوستمم زنگ نزدم. استاد من یه سیم کارت دوم هم داشتم که قطع بود. این خانوم مسئول گفت که بگو اونم برات وصل کنم، گفتم خب همراهم نیست و منتظر بودم که بگه خب پس نمیشه ولی گفت خب اشکالی نداره اگه خونه کسی هست زنگ بزن بگو سیم کارت رو وصل کنن و فقط به من کد بدن. و من گفتم آره آره حتما الان زنگ میزنم داداشم انجامش بده. اصلا شوکه بودم چون تجربه من این بود که وقتی تو داره به مسئله بر میخوری طرف میگه خب نمیشه دیگه و تو باید بهش بگی که آقا جان از این راه هم میتونین انجام بدید کار بنده رو ولی این خانوم اصلا خودش مثلا به هر مسئله ای که برمیخورد اصلا صبر نمیکرد من چیزی بگم خودش سریع یه راه حل ارائه میداد و کارو پیش میبرد و من فقط شوکه بودم میگفتم خدایا شکرت مگه میشه؟ مگه داریم آنقدر آسون؟ استاد بعدش به جز این یه سری کار دیگه هم بود برام انجام دادن و تازه یه جا 1000 تومن بدهی داشت سیم کارتم و بنده خدا با گوشی خودش از کارتش پرداخت کرد که کار سریع راه بیفته و بعدشم اصلا اونو پولو ازم نگرفت. درسته مبلغ کمی بود ولی بازم هیچکی رو من ندیدم بودم که آنقدر به آدم همه جوره کمک کنه تو مسائل اداری، در حدی که از جیب خودش خرج کنه برات. و منی که همش میگفتم خدایا شکرت چقدر راحتتتت چقدر راحت داره همه چی انجام میشه! تازه آنقدر خوش برخورد بودن که وسط کار به من گفتن صندلی گزاشتیم برات، کارت خیلی طول می‌کشه راحت باش بشین. منم که شوکه یعنی میشه واقعا آنقدر خوش برخورد؟! استاد حقیقتا 1000 تا نکته مثبت دیگه هم این وسط اتفاق افتاد که دیگه پیامم زیادی طولانی میشه وگرنه دوست داشتم بگم. وسط کار وقتی ازشون پرسیدم مگه نباید ایمیل بزنید که کار ادامه پیدا کنه بهم گفت آره درسته، منم همینکارو کردم و شانست گرفت سریع خط وصل شد منم گفتم پس بریم ادامه‌شم انجام بدیم. فکرشو بکنید گفتشانست گرفت. ولی من اون لحظه فهمیدم که با یک کنترل ذهن ساده و تمرکز رو نکات مثبت چقدر معجزه می‌تونه اتفاق بیفته! در نهایت کل کار من که قرار بود مثلا بیفته برای بعد عید در حد 40 دقیقه انجام شد. وقتی از دفتر خدماتی اومدم بیرون آنقدر شوکه و ذوق زده بودم که نزدیک بود یجا تو خیابون ماشین بزنه بهم. شاید بگم 1000 بار تا رسیدم خونه از خدا شکرگزاری کردم و تا رسیدم خونه کل ماجرا رو برای مامانم تعریف کردم که اونم اصلا باورش نمیشد. واقعا خدارو شاکرم بخاطر این معجزه باور نکردنی که باعث شد من چقدرررر ایمانم به نتیجه گرفتن از طریق کنترل ذهن، توجه به نکات مثبت و شکرگزاری قوی تر بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زری شیخی گفته:
      مدت عضویت: 352 روز

      سلام به دوست عزیز امیرحسین نازنین خدارو هزاران بار شکر میکنم بخاطر این دیدگاه نابتون که این ایمان زیادی که به قوانین خداوند داشتید از خوندن این فایل خیلی لذت بردم و تماما اشک ریختم که خداوند کار نمیکنه فقط شاهکار میکنه فقط کافیه ما قلبمون رو باز بزاریم و بزاریم خداوند کارشو انجام بده و ما به الهاماتی که بهمون میکنه توجه داشته باشیم

      امیدوارم هر روز شما بهتر از دیروزتون بشه و هر روز اتفاقات زیبا براتون رقم بخوره در پناه الله شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 550 روز

    بنام خدایی مهربان

    سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم

    روز شمار تحول زنده‌گی من روز سی ام

    پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی

    اگر نگاه ما فقط به خداوند باشد و نه عاملی دگه ای بدون شک که خداوند هدایتمان می‌کند، درست زمانیکه به سایت هدایت شدم و قبلا یادم است که بارها و بارها از خداوند خواستم که کمکم کند و دلیل این درخواست ها تضادهای بود که با آن روبرو شده بودم.

    و یاهم یکی از مواردی دیگری که هدایت شدم و خودم میفهمم که بیشتر نسبت به اطرافیانم در زمان درست و مکان درست قرار میگیرم و دلیلش هم اینست که شاید یک مقدار کمی خودم را به خداوند سپردم و تسلیم او شدم و هنوز هم خیلی کار نیاز است .

    خداره صدهزار مرتبه شکر بخاطر این سایت و تشکر خاص از استاد عزیزم که الگو من و صدها هزار نفر دگه درین مسیر زیبا شدید

    همه مان در پناه خداوند مهربان و در پرتو هدایت او باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محمد دهقان طزرجانی گفته:
    مدت عضویت: 2770 روز

    بنام او که هدایتگر است خیلی لذت بردم از دیدناین فایل دمتون گرم بیاکه من هنوز یادتم با آه سینه سوز یادتم

    شب یادتمو روز یادتم فدات شم یادتم فدات شم

    بیاکه جزتو یار ندارم صبر ندارم قرار ندارم

    به هیش کی جزتو کارندارم فدات شم ندارم فداتشم

    بیاکه دل آروم نمی شه غمم بیتو تموم نمی شه

    می خوامت اما روم نمی شه فدات شم نمی شه فدات شم

    تو مثله عمر من می مونی عشقمو تو چشمام میخونی

    من میدونمو تو می دونی فدات شم می دونی فدات شم

    همیشه اسمه تو مثله یه گل رویه لبامه

    همیشه شعره تو غصه ی توو شور صدامه

    امیده دیدنت باعث شادی روزامه

    تو رو توو خواب دیدن بهانه ی خواب شبامه

    بیاکه من هنوز یادتم باآح سینه سوز یادتم

    شب یادتمو روز یادتم فدات شم یادت فدات شم

    بیا که جزتو یار ندارم صبر ندارم قرار ندارم

    به هیشکی جز تو کار ندارم فدات شم ندارم فداتشم

    همیشه اسم تو مثل یه گل رویه لب هامه

    همیشه شعر تو غصه ی تو شوره صدامه

    امید دیدنت باعثه شادی روزامه

    تو رو توو خواب دیدن بهانه ی خواب شبامه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 766 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    132. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    274 امین روز از عضویت من در این سایت پر از آگاهی

    چه جالب من دیروز دقیقا اومدم این فایل رو رد پا گذاشتم و در نظرم بود که رد پای روز 131 رو دو بار رد پامو بنویسم ولی یه حسی بهم گفت نه

    و برو تو فایلی بنویس که در مورد هدایت هست

    و اومدم و هدایت شدم این فایل از جستجوی سایت و نوشتم و اصلا فکر نمیکردم روز 132 از روز شمار تحول زندگی این فایل باشه

    دیشب یه حسی داشتما که بیام 132 رو بنویسم ولی نیومدم ، الان که میبینم خدا دقیقا دوباره هدایتی که کرد رو بهم گفت که ببین دیروز اگر باز میکردی روز شمار 132 رو این فایل بود

    ولی باز هدایتت کردم به همین فایل

    دقیقا به قول استاد ، در زمان مناسب در مکان مناسب رد پامو نوشتم که الان متوجه شدم رد پایی که دیروز برای این فایل گذاشتم در اصل اگر میرفتم روز شمار 132 همین فایل بود

    و خدا کاری کرد که من تو این فایل رد پامو بذارم وفرداش درک کنم همزمانی رو که به قول استاد عباس منش ، اگر قرار باشه جایی باشی که فرکانست با اونجا یکیه حتما میری اونجا و اگر نباید بری جهان کاری میکنه که نتونی بری اونجا

    و یا مثل الان من که دیروز خودم نرفتم روز شمار 132 بنویسم گفتم خدا تو بگو کجا بنویسم که شنیدم برو تو یه فایل هدایت بنویس

    و بعد اومدم اینجا

    این برای من درسی بود که طیبه حتی اگر خودت هم نخوای و مثلا بگی من فلان کارو نمیکنم هدایت میشی ،البته این در صورتی هست که درخواست هدایت کردی

    و هدایت شدی

    جالب بود برام امروز برام سوال بود که چجوری که استاد گفت اگر مدارت یکی نباشه نمیری جایی که باید بری یا اگر یکی باشه حتما میری و در زمان مناسب درمکان مناسب کاریو که باید انجام بدی انجام میدی طبق باورهات

    خداروشکر میکنم که کاری کرد تا درک کنم این موضوع رو

    امروز صبح تا شب من نقاشی میکشیدم مثل همیشه که با عشق صبح که بیدار میشم کار میکنم

    امروز روز دختر بود و قرار بود مادرم با خاله و دختر داییم برن پارک ،من خیلی دوست داشتم برم ولی مهم ترین چیز برام کشیدن نقاشی جدید برای فروش بود و نقاشیای هدیه استادمو تموم کنم و نرفتم و موندم خونه

    البته بین نقاشی کارای دیگه هم انجام میدادم مثلا کل بردم پشت بوم و ظرفاشو عوض کردم و گلدون دیگه کاشتم و دو بار رفتم ناهارمو و نزدیک غروب تخم مرغ آب پز بردم پشت بوم و با عشق و لذت خوردم و از خدا سپاسگزاری کردم

    و روز دختر هم بود بسیار بسیار حس خوبی داشتم

    من امروز دو تا از عکس استاد رنگ روغنم رو روی چوب قلب شکل کشیدم و فردا اگر خدا بخواد میبرم هدیه روز معلم رو

    امروز وقتی داشتم نقاشی میکشیدم متوجه شدم دارم به چیزایی که نمیخوام فکر میکنم از خدا کمک خواستم و یکم بعدش بهم گفته شد ضبط گوشیتو شروع کن و همینجور که داری نقاشی میکشی شروع کن به حرف زدم

    گفتم آخه من که گوشیم حافظه اش پره چجوری ضبط کنم و شنیدم که تو شروع کن تا با این کار با من بلند حرف بزنی و تمرکزت به من باشه و کنترل کنی ورودی ذهنت رو

    وقتی شروع کردم و حرف زدم بعد چند دقیقه قطع کردم ضبط رو و به صدای خودم گوش دادم که حین نقاشی کشیدن داشتم حرف میزدم

    تا حالا اینجوری دقت نکرده بودم وقتی حرفامو میشنیدم یه لحظه یاد حسابرسی افتادم که بعد از مرگ برای اعمالم میشه

    گفتم ببین طیبه مثل الان ،اونموقع یه فیلم از زندگیت رو میذارن که با سرعت بسیار بالا بهت نشون داده میشه و سعی کن که هر لحظه ات در خوب باشی و از مسیر لذت ببری

    بعد از ظهر رفتم بیرون تا دفتر چه های کوجیکی که به لوازم تحریری داده بودم درست کنن بگیرم برگشتنی تو راه گفتم که خدایا چی الان برای من خوبه

    از فایلای تصویری گوشیم که از اینستاگرام از استاد عباس منش و استاد الهه قمشه ای و فایلای دیگه داشتم ،گفتم خدا تو بگو و دستمو رو یکی گذاشتم دیدم صحبت های رونالدو هست بازش کردم دیدم در مورد بخشش میگفت که از وقتی بخشیده چندین برابرش براش اومده

    بعد دوباره گفتم خدا منظورت چیه ؟ چیکار باید انجام بدم

    بعدش دوباره انتخاب کردم و گفتم خدا تو بگو که از فایل استاد عباس منش بود که میگفتن در مورد وهاب و بخشندگی بی انتها که دعای حضرت سلیمان در قرآن بود

    خندیدم گفتم ببین دقیقا هر دو در مورد بخشندگی هست

    ولی من باید چیکار کنم چی رو ببخشم ؟؟ یا چه کاری باید انجام بدم تا منظور رو درک کنم

    استاد میگفت آخرش سطلتو باید بزرگ کنی

    اینجوری درک کردم که باید تلاشمو بیشتر کنم و کنترل کنم ورودی های ذهنم رو و اینکه توجه کنم به نکات مثبت بیشتر و سپاسگزار تر از هر لحظه ام باشم و مهم تر از همه ایمانم رو در عمل به خدا نشون بدم و سریع چشم بگم و ایمانم رو نشون بدم

    و سعی کنم بیشتر ببخشم تا بی نهایت بخشش خدا به من عطا بشه

    و اگر سرعت ببخشم به تلاش هام در جواب سریع تر از خدا دریافت میکنم

    از خدا میخوام که هر لحظه خودش هر آنچه که هست رو لازمه انجام بدم بهم یاد بده تا انجام بدم و الان سوال چند روزم اینه که چجوری باید شبا دیر بخوابم و صبحا زود بیدار بشم برای افزایش مهارت نقاشیم و تلاشم برای کنترل ورودی ها و پیشرفتم نسبت به روزهای قبل بیشتر بشه؟؟؟

    و هر آنچه که بهم میگه سعی کنم چشم بگم و انجام بدم تا بیشتر بشنوم الهاماتشو

    برای تک تک اعضای خانواده صمیمی عباس منش عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت برای همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 946 روز

    به نام یکتا خدای من

    خداوند را هزاران مرتبه شکر خدایا شکرت بابت همه چیز الهی شکرت

    روز 177

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان عزیزم خدایا شکرت

    آن زمان که همه در شبکه های اجتماعی توجه به نازیبایی ها میکردند شما به چیزی که می خواستین توجه میکردین به زیبایی ها توجه کردین و هدایت شدین به زیبایی ها

    چقدر به جا های هدایت شدین که واقعا هر بییننده بیبیند فکر می کند که این ها واقعی نیستند الهی شکرت

    و این پاداش خداوند به شما بود خدایا شکرت خدایاشکرت

    همین حالا هم خییلی از افراد می آییند در باره کمبود ها صحبت می کند و از همه می نالند به جز خودشان و این ها افرادی بودند که سال قبل می گفتن پارسال از امسال بهتر بود و همین حرف را امسال هم میزند

    من می خواهم مثل استاد عزیزم فکر کنم وهمیشه از زیبایی های بگم خدایا شکرت

    می خواهم از این به بعد این فکر را جایگزین کنم که درآمد همیشه رو به پیشرفت است من هر روز هدایت می شوم به ایده های جدید خداوند به طرز معجزه آسایی مرا هدایت میکند خدایا شکرت

    خداوند از من می خواهد بیشتر پول بسازم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    علیرضا شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و مریم خانم و دوستان گرامی

    امروز برای بار دوم این فایل رو دیدم

    با صحبت استاد از هدایت الله و همزمانی های بوجود امده در سفرشون این ایده آمد که بیایم و این کامنت رو بنویسم

    در حقیقت این کامنت رو برای خودم در این سایت به عنوان درپا بجا میگذارم تا عهدی که امروز بستم را هرگز فراموش نکنم و به عهدم وفا کنم.

    اگر الان درد دلم باز بشه راحت 40 صفحه مینویسم

    از اینکه در گذشته چقدر دویدم و روی خودم کار کردم برای اینکه هدایت الله را درک کنم بماند، اما در این مدت گذشته حدودا دو هفته ای میشد که در کنار تمرکز روی کارم یهو دلم هوای ماه رمضون رو کرد و یادم افتاد سال قبل ماه رمضون برام چقدر پر برکت بود و جهش خیلی خوبی به لحاظ معنوی کردم. این از ذهنم گشت و تمام.

    (جهشم مثل زمانهای تنهایی استاد بود که میگن این دوره های خلوت با خود و خدا عجیب آدم رو رشد میده و جامپ میکنه)

    ولی بعد از این فکر خدا ولم نکرد و اتفاقات و شرایطی پیش میامد که مشخصه اونه که داره میکشه

    من تمام تمرکزم روی کارم بود چون هدف اصلی امسالم کسب مهارت و پولسازی هست اما انگار خدا بیاد وسط کارهات یا هر وقت یکم آسوده تر هستی بگه ماه رمضون این کارم میتونی بکنیاااا و هی ایده میامد و چون جالب و کاربردی بودن توجه منو جلب میکرد مثلا میگفت تو که میخوای قران رو بخونی بیا 20 تا مورد پر کاربرد رو پیدا کن که درک اینها بتونه به مفهوم و درک انچه میخونی کمک کنه (مثلا انواع ترس مثل خوف و.. تا اتقوالله رو از خدا بترسید یا از خدا پروا کنید نخونی و درک بهتری پیدا کنی)

    خواسته های این اواخر اینها بود

    1- توانایی کسب ثروت به شکلی که مد نظرم بود

    2- برخورداری از هدایت الله به شکلی که من درک کنم

    3- قویتر و محکمتر شدن ارتباطم با خدا

    4- بزرگتر شدن ظرفم برای برخورداری از نعمتها

    و..

    و همگی به ساده ترین و لدتبخش ترین (حالت ممکن برای من)

    امروز صبح، شنبه، پنجم اذر 1401 در روز تولدم که ورود به 36 سالگی ام هست، حدود پنج و نیم صبح با اینکه دیر خوابیده بودم بیدارم کرد اهنگی در ذهنم پلی شده بود که برای من دارای معنی خاصی در آن لحظات بود و ایده یا ندایی میگفت پاشو دو رکعت نماز شکر بخون

    دلیلش این بود که خدا دو روز قبل راهی را نشانم داد و دری را باز کرد که دسترسی من را به بینهایت ثروت نامحدود باز میکنه منظورم از نامحدود دقیقا مانند اینکه تشنه جرعه ای اب باشی و به رودخانه برسی و این دو روز با فکر برخورداری از آن ثروت تمام حرص و طمع و زیاده خواهی در من رنگ باخت و هدف و خواسته ای جز او و رشد معنوی نماند

    پس منطقی بود که نماز شکر بخونم و در همین افکار بودم که خواب از سرم پرید خلاصه در حین وضو با خودم فکر کردم بهتره بعدش کمی قران بخونم و بعد تمرین نوشتن 4 سوال صبحم که معمولا میشه داستان تعریف کردن رو انجام بدم (نوشتن برام عملکرد ویژه ای داره)

    بعد از نماز شروع کردم به خوندن قران اخرای سوره مائده گفته بود

    یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ ۖ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿١٠٩﴾

    [از] روزی [پروا کنید] که خدا پیامبران را جمع می کند، و [به آنان] می فرماید: [در برابر دعوتتان به اجرای دستورهای خدا] چه پاسخی به شما داده شد؟ گویند: ما را [در برابرِ دانشِ تو] هیچ دانشی نیست؛ یقیناً تویی که به نهان ها بسیار دانایی. (۱۰۹)

    110

    إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی ۖ وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ ﴿١١٠﴾

    [یاد کنید] هنگامی که خدا فرمود: ای عیسی بن مریم! نعمتم را بر خود و بر مادرت یاد کن، آن گاه که تو را به وسیله روح القدس توانایی بخشیدم، که با مردم در گهواره [به اعجاز] و در میان سالی [به وحی] سخن گفتی، و آن گاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم، و هنگامی که به اذن من از گِل، مجسمه ای به شکل پرنده می ساختی، پس در آن می دمیدی و به فرمان من پرنده ای زنده می شد، و کور مادر زاد و شخص پیس را به اذن من شفا می‌دادی، و زمانی که مردگان را به اجازه من [زنده از گور] بیرون می آوردی، و آن گاه که [شرّ و آسیب] بنی اسرائیل را هنگامی که برای آنان دلایل روشن آوردی از تو بازداشتم، پس کسانی که از آنان کافر شدند، گفتند: این [دلایل و معجزات] جز افسونی آشکار نیست. (۱۱۰)

    111

    وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ ﴿١١١﴾

    و [یاد کنید] هنگامی که به حواریون وحی کردم که به من و فرستاده من ایمان آورید. گفتند: ایمان آوردیم و شاهد باش که ما [در برابر خدا، فرمان ها و احکام او] تسلیم هستیم. (۱۱۱)

    112

    إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَهً مِنَ السَّمَاءِ ۖ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿١١٢﴾

    [و یاد کنید] زمانی که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند برای ما سفره ای که غذا در آن باشد از آسمان نازل کند؟! گفت: اگر ایمان دارید، از خدا پروا کنید. (۱۱۲)

    113

    قَالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَکُونَ عَلَیْهَا مِنَ الشَّاهِدِینَ ﴿١١٣﴾

    گفتند: می خواهیم از آن بخوریم و دل های ما آرامش یابد، و بدانیم که تو [در ادعای نبوتت] به ما راست گفته ای، و ما بر آن از گواهان باشیم. (۱۱۳)

    114

    قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَهً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَهً مِنْکَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿١١۴﴾

    عیسی بن مریم گفت: خدایا! ای پروردگار ما! برای ما از آسمان سفره ای پر از غذا نازل کن تا عیدی باشد برای اهل زمان ما و نسل آینده ما، و نشانه ای از سوی تو؛ و ما را روزی بخش که تو بهترین روزی دهندگانی. (۱۱۴)

    115

    قَالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ ۖ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ ﴿١١۵﴾

    خدا فرمود: من مسلماً آن را بر شما نازل می کنم، پس اگر کسی از شما بعد از آن کافر شود [و به انکار نبوّت عیسی و معجزه اش برخیزد] بی تردید او را عذابی خواهم کرد که هیچ یک از جهانیان را آن گونه عذاب نکنم. (۱۱۵)

    اول وحی به حواریون توجهم رو جلب کرد و شروع کردم با دقت خوندن تا انتهای سوره و وقتی خودم را مخاطب ان آیات یافتم انگار با هر لحظه از تفکر بیشتر و بیشتر به عمق میرفتم نه اینکه قرآن را درک کنم منظورم اینه که با هر لحظه فکر و حلاجی کردن آن آیات در ذهنم جواب سوالهای بیشتر و بیشتری رو که داشتم میگرفتم و (راه من) برایم نمایان میشد

    از قلبم لحظه ای این گذشت که باید با خداوند عهدی ببندم که همه درخواستهایم را اجابت کند تنها به شرط ایمان

    آن لحظات ساعت 6 صبح پیامی به گوشیم اومد نیت کردم اگر متن خوبی بود یعنی ایده عهد بستن درست است و این نشانه ای برای تایید هست

    اخه چرا بیمه رازی ساعت 6 صبح پیامک تبریک تولد میده؟

    آن آیات اینقدر واضح با من حرف میزد و اینقدر نشانه داشت که جای تردیدی برای منه شکاک جا نگذاشت

    و من عهد بستم و اشک ریختم از شوق و از خودش یاری و هدایت خواستم تا ایمانم را محکم کنم تا پای عهدم بمانم

    (یاد زمانی افتادم که استاد هدفش را همیشه همراه خود داشت)

    و بعد وقتی شروع کردم به نوشتن توی دفترم تازه آرام گرفتم و شوک از اینکه در لحظات گذشته بر من چی گذشته که من نصف آن نشانه ها و هم زمانی ها رو هم اصلا متوجه نشده بودم و تازه میفهمم.

    پروردگارا این نوشته هم برای آنکه رد و نشانی باشد از عهدی که امروز بستیم و وسیله ای برای اثبات جدیت من بر انجامش و شهادت خوانندگان این متن

    استاد جان بینهایت سپاسگذارم

    سفر حسابی خوش بگذره بهتون

    الله حافظ و نگهدارتان

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سکینه دهقان گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    سلام به اسناد گرامی وخانم مریم عزیز دلم

    استاد درباره ابنکه گفتید مردم فکرشون رو ایناست که همش چیزهای نا جالب ببینن. اتفاق نا جالب پیش میاد. اگه ذهنشون رو فراوانی وارامش سوق بدن چه از تو خونه. چه. از تو کشور. اتفاق های خوبی هم می افته. از بس مردم در باره گرانی صحبت. کردن. همین هم شد. اگر مردم اگاهی دا شتن به قدری که در باره چیزهای. منفی حرف می زنن مثبت می کفتن. واین راز پی می بردن. هیچ نا زیبایی نه در کشوربود نه. هیچ کحایی جهان عاشقانه دوستت دارم به خدای. مهربان و مهربان می سپارم با عشق تمام پست ها چندین بار گوش می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: