پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

857 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سلدا گفته:
    مدت عضویت: 795 روز

    سلام فرشته های بی بدیل و نازنین خدای مهربانم سلااام با عشقی از جانم براتون آرزوی موفقیت هاییی خیلی خیلی باورنکردنی تر و بزرگتر میکنم الهیی که همیشههه در برکت و سلامتی خیرهای فراوان باشید استادان عزیزم؛ خیلی خیلی دوست دارم براتون فایل صوتی بزازم چون انقدر حرف دارم که نمیدونم چی و بنویسم ؛ از کجا بگم و چطور بیانشون کنم؛ اتفاقا دیشب یک نظر گذاشتم اما تایید نشد ، چون حقیقتااا انقدر حرف بسیار دارم که نمیدونستم کدوم موضوع رو کجا و چطور بیان کنم؛ امل نمیدونمم نمیدونمم چه انرژی و فرکانسیه که هرشب که میام خونه دلم میخواد یه جوری باهلتون ارتباط برقرار کنم و باهاتون حرف بزنم و بگم چه قدر همه چیز فوق العاده ست چقدر همه چیز داره برام یه جوری خیلی خاص و حقیقتا ربانی پیش میره

    استاد جان من چه بسیااار انسان مشرکی بودم و نمیدونستم چه بسیااار آدمی که حتی خودم رو در برابر خداوند نمیتوانستم ببینم؛ یعنی چناننن من من در وحودم ریشه دوانده بود با اینکه هیچ نداشتم و هیچ هم نبودم اما نمیدانستم و نمیفهمیدم که من هیچم و همه چیز اوستتت ، استاد جان من بسیار به خود غره هستم بسیار غز خود راضی و بسیار انسانی پر از حسادت و کبر و غرور ؛ حتی الان که دارم غینها و مینویسم به حرفهایم شک میکنم با خودم میگم نگو مهم نیست نباید بگی اما میخوام بگویم که با همه ییی این شرک ها و غرور ها چقدرررر خدا حامی و همراه من بوده همیشه حقیقتا همیشه بوده ، الله یارم بود و من به الله نمیتوانستم اعتماد کنم الله بودددد اما من شک میکردم در وجودش ، الله را بزرگ نمیدیدمم الله را نمیتوانستم باور کنم رببویتش رو نمیتوانستم بپذیرم نمیتونستم قبول کنم که اویی هست که باید او را به ربوببیت به همه کاره بودن و به اصل کار جهان بودن پذیرفت نمیدونستم چرا نمیتوانم واااای خدایااا استاااد اشکم جاری شده که چرااا چرا این همه سال او را نتوانستم برای خود پیدا کنم خدایا استاد نمیدونم چطور بگم که چقدررر حرفهای شما هرروز داره ریشه هایی عمیق عقایدی که کاملا ضد حرفهای شماست رو برای من آشکار میکنه و انگار با شنیدن هر جمله و دیدن دقیقا ضد همان جمله در قلب و روح و جانم انگار قفلی گشوده میشود و من رها میشوم من آزاد و خوشحال و جوانه میزنم …

    استادجان من از راه خیلییی خیلییی دوری آمدم اما گذشته گذشته اکنون در فراخ ترین دشتهای عالم خودم مستقر شده ام و دارم برای روح و عشق خودم خدایی میکنم ؛؛؛ استادان جانمم باور کنید که فقط میخواهم صدای عشقم را به گوش جانتان برسانم تا بگویم که به چه شوری و در عین حال در چه تلاشی هستم برای گشودن تمام قفل هایی که در باورهای خشکیده نه تنهاااا در فکرم بلکه در قلبم هستممم

    …. عزیزان دلم من هنوز پنج روزه اینجا هستم اما فکر میکنم که باید خیلی سال پیش در اینجا میبودم چون تمام آنچه از آغاز در اینجا شنیده ام من نیز در تمام 37 سال بودنم در این عالم به انها می اندیشیدم اما باور نمیکردم یا زلال و شفاف و اب روان نبود که بدانم چگونه بهتر و بهتر از احساسات و عواطفم در این طعیان رودخانه دفاع کنم ؛؛؛ حال که شما را یافتم باشتاب بسیار حقیقتا میگویم که بسیار با شتاب در حال عبور هستم عبوری که انشالله به سرانجامی خارقالعاده بسیار عالی بیانجامد ، اگرچه که بگویم استاد جان یکی از باورهای همچون سنگ در سینه من این هست که من نیاز به داشتن بهترین چیزها ندارم نیاز به داشتن بهترین خونه ها بهترین ماشین ها بهترین های جهان مادی ندارم نیازی به داشتن ثروت و پول و فراوانی ندارم

    ای عجب که سختتتت هم محتاجم در زندگی مادی خودم سخت هم هرروزه در تقلای پول هستم و سخت حتی در داشتن احساس خوب و آرامش در زندگی خانوادگی خودم زندگی عاطفی و روانی خودم

    و دریافته ام که همه ی اینها سنگ هاییست که بر سینه ام زده ام تا ب الله چیزی را ثابت کنم که به آن اعتقادی ندارم به الله م چیزی را بنازم که به آن فخری ندارم … استادان عزیزم بر دستان پر مهرتان بوسه میزنم و از شما میخواهم مرا ببخشید اگر ده روز بعدتر هزینه دوره ای را که خیلی خیلیی واقعا میگویم از سوی خداوند به من رسید در حالی که من هیچ پولی نداشتم پرداخت کنم اما نیاز خیلی خیلی زیادی داشتم تا با اگاهی شما جانم آرام بگیرد و از این سو و انسو رفتن و به هر دری زدن برای آگاه شدن به هر ادمی دست بردارم و جان کلام شما بر دل و جانم بنشیند تا بلافاصله آمدم و فایلهای دانلودی تون میبینم و گوش میدهم تا انشالله در ده روز آینده حقوقم را بگیرم و تقدیم وجود نازنین شما بنمایم ؛؛؛؛ باز هم اگر راضی نباشید بنده گوش نخواهم داد پاک خواهم کرد و تا ده روز دیگر میخرم ؛؛ اما حقیقتا اصل کلامتان را که باید درک میکردم تا بتوانم ادامه بدهم در همین فایلهاییست که باید از خدمتتون خریداری میکردم برای همین به شدت علاقه مندم فرصت را غنیمت میدانم که هرروز در دسترسم باشد استفاده کنم و دور نشوم از ساختن خودم و باورهایم و دریافت آگاهی به روشنایی نور و آینه ؛؛ بسیار بسیاررر سپاسگزارم دستان پرمهرتان را میبوسم و برایتان این نامه طول و دراز را با عشق و جان میفرستم ؛؛؛ در پناه الله یکتا بدرخشید و بدرخشید و بدرخشید … سپاسگزارم دوست دار شما هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1502 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و تمام خانواده ی گل و ارزشمند عباسمنش

    بینهایت خداروشکر میکنم که در جمع فوق العاده شما هستم

    چند روز که این فایل رو بارها دیدم و دیدم و دیدم

    و در میان کامنتها در حال گشت و گذار و لذت و تاییدم

    و چقدر جالب که یکی از لایوا رو دانلود کردم و نگاه کردم که اونجا دقیقا به همین شن های سفید اشاره کردین

    خدامیدونه وقتی از هم زمانی ها میگفتین چه حالی داشتم

    و چقدر عاشق هدایتم

    و چقدر عاشق اینم که ایمان بیارم

    و عاشق این رب بشم

    و کار شمام همینه

    که ما رو عاشق کنین

    دیوانه کنین

    ببین استاد

    شما میگین از مباحث چیزی به غیر اهلش نگیم

    الان به یه جایی دارم میرسم

    آخه میگم چیو برم به کی بگم

    مگه این حرفا رو اصلا کسی قبول میکنه

    مگه با دیدن این تصاویر و این موسیقی کسی که نامحرم باشه دیوانه میشه

    به کی میتونی بگی با دیدن تصاویر یه نشنال پارک اونم تو آمریکا که بلاد کفره 😉 اونم میکس شده با موسیقی که حرومه اصلا 🤭 ایمان ما افزوده شد و قلبمون جلا گرفت

    بریم آخه به کی بگیم این آقایی که نشسته و داره شن بازیِ خوشگل میکنه ، این همونیه که باید جملاتشو بقول یکی از دوستان با طلا و جواهرات گرانبها بنویسی و قاب کنی بزنی به دیوار خونت.

    نه دیگه نمیشه

    استاد تبرررریک همونیو که میخواستین دارین میسازین از ما

    باز بقول یکی از دوستان شکر خدایِ حکیم ،برای اونروز که خواست و شما تو اون شرکت نفتی نرفتین سرکار ، یعنی اون همزمانی رووعشقه، و خدا ذخیره تون کرد از ورای اون انفجار ، برای الانِ ما

    همه اینا رو گفتم

    که یه همزمانی کوچیک ولی بزرگ و یه نتیجه گیری منطقی فوق العاده رو بگم و برم سراغ خوندن باقی کامنتا

    همسر من صبحا میره مسجد نماز صبح

    و من بعد از رفتنش ساعتم زنگ میخوره برای نماز بیدار میشم

    ۵۰درصد از مواقعی که میره شاید صدای بلند شدن و آماده شدنشو بشنوم ولی خوابم و بلند نمیشم

    ۵۰ درصد مواقع دیگه هم اصلا متوجه نمیشم کی رفته

    یکی دو روز پیش از اون مواقعی بود که صدای آماده شدنشو شنیدم

    و نیم خیز شدم

    و اینم بگم چندین روز قبلش ساعت دیواری رو جابجا کرده بودیم از این دیوار روی اون دیوار که دقیقا تو زاویه نگاه من بود

    و همسرم داشت رد میشد و تقریبا دیگه نزدیک در خروجی بود

    و ساعتو دیدم ۳ونیمه !!!

    کی بیدارم گرد؟ کی نیم خیزم کرد؟ کی ساعتو گذاشت روی اون دیوار توی دید من؟

    کی گفت ساعتو نگاه کن؟

    هیچ چیززز هیچ چیزززززز اتفاقی نیست

    و بعد بهش گفتم زوده که

    خودشم تعجب کرد که ساعتش انقدر زود زنگ زده بوده و انقدر خواب آلود بوده اصلا متوجه نشده بوده و فقط سریع آماده شده بوده که بره.

    اینه همزمانی

    و هدایت خدا

    و نتیجه گیری من

    نگران نباشم که متوجه هدایت نشم

    اصلا انگار وقتش که باشه نمیشه متوجهش نشی

    نمییییشششهههه

    واضحه

    و اتوماته

    و فقط یه صدا نیست

    که بخوای بشنوی یا حواست نباشه نشنوی

    با تمام وجودت به اون سمت برده میشی

    بدون اختیار

    آره

    چه باور قشنگی درباره هدایت

    یعنی اگه حرف خودمو باور کنم دیگه تا آخر دنیا هیچ غم و ترسی سراغم نمیاد

    عجب خداییه

    الله اکبر

    استاد

    یه سوال خوب برام پیش اومد

    این شنا که همش درحال جا به جا شدن هستن

    چجوریه که جاده رو نمیپوشونن؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    زهرا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    استااااد عزیزم، مریم جانم

    شگفت زده شدم از این همه زیبایی

    همین لحظه از خداوند خواستم در بهترین زمان منو هدایت کنه به همچین جایی ، اونجا مراقبه کنم

    اونجا شکر گذاری کنم

    اونجا خداوند رو ببوسم

    اونجا خداوند رو در آغوش بگیرم

    چقدر زیباست

    چقدر معنوی این فضا

    لذت بردم

    اشک ریختم

    کیف کردم

    ممنون از شما بابت این این کیفیت تصویر

    استاد من عاشقت نم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ارش اریا گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    درود بر استاد بی همتا و یاران همراه

    با آموزه های استاد من از بی اعتقادی محض به خدا و دین به ایمان رسیدم و در ادامه به هدایت و آرامش

    همونطور که طبق سخنان استاد هر کسی که بی ایمان به خداست و کفر میگوید خود در حال زجر کشیدن و عذاب است و من این روند رو سالها تجربه کردم

    این داستان رو تعریف میکنم قضاوت با دوستان

    پس از ایمان به خدا چند روز پیش رفتن به سفری چند روزه در دلم ایجاد شد با همسرم مطرح کردم مخالفت کرد بنا به اعتقاد با خود گفتم نه آمد و باید منصرف شوم ولی نتوانستم

    برای اجاره ماشین رفتم ولی ماشین در آن شرکت موجود نبود دوباره با خودم کلنجار رفتم تا منصرف شوم باز نشد همسرم همچنان مخالف بود ولی نیرویی قوی منو به رفتن هل میداد از شرکتی دیگر که هیچ علاقه ای به اجاره کردن ماشین از آنها نداشتم بنا به توصیه یکی از دوستان ماشینی اجاره کردم و با بی میلی همسرم به سفر رفتیم در اولین روز با بی احتیاطی نقطه کوچکی رو سپر ماشین ایجاد شد که همه لذت سفر رو از من گرفت و خیلی پریشان شدم چون شرکتهای اجاره ماشین شارژ خیلی زیادی میکنن ایمان به خدا در دلم روشن شد وبا خودم گفتم خدا کارا رو درست میکنه شاید اصلا متوجه هم نشن چرا من بهترین لحظه هایی که میتونم داشته باشم رو دارم خراب میکنم

    در راه برگشت خدا به من الهام کرد که ماشین رو ببرم با مبلغ خیلی کم درست کنم این کار انجام شد و ماشین به شرکت برگردونده شد بدون اینکه متوجه بشن و اما چند روز دیگه اون منطقه طوفان خیلی شدیدی اومد که طبق سازمان هواشناسی امارات در 25 سال گذشته سابقه نداشت و اون شهر ومنطقه تا چند ماه دیگه امکان رفتن نیست و من همچنان در شگفتم از این الهامی که خدا به من کرد هزاران هزار بار سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1236 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان

    خداروشکر که در این مسیر زیبا قرار گرفتم و اعتراف میکنم که شخصیتی که اکنون دارم با 6 ماه پیش که شروع کردم تفاوت ش زمین تا آسمان است .

    خدای من خیلی دوست دارم این جزیره ی شن های برفی سفید و ببینم ، چقدر زیبا هستن ، فرکانس های الهی را از همین جا احساس میکنم خدایا شکرت برای این هما زیبایی ،

    خداوند با زبان نشانه ها ما را هدایت میکند ، درک این موضوع اوایل برام سخت بود اما الان خیلی بهتر متوجه ش هستم با اینکه هنوز تو درک ش فکر میکنم خیلی کار دارم اما نشانه های خداوند و توی زندگی م میبینم و مثل مریم مریم جان مینویسم.

    مریم جون یادمه گفته بودی ما انسانها در شهرها و کشورهای مختلف زندگی نمیکنیم بلکه در فرکانسهای مختلف زندگی میکنیم و دقیقا الان این موضوع رو خوب میفهمم با اینکه هنوز مستقل نشدم اما تفاوت افکارم و خیلی قشنگ با خانواده ی خودم درک میکنم .

    اتفاقی کامنت یکی از پیج هایی که به باور سازیم کمک می‌کنه تو اینستا خوندم و فهمیدم که اوه فضای فرکانسی من کجا و فضای بقیه کجا و واقعا خداروشکر کردم از نه قلبم که خواستم که اینجا باشم و زیبایی های خداوند رو ببینم .

    وقتی خودت با فضایی هم فرکانس نباشب حتی اگر هم خودت بخواهی بروی آنجا جهان به تو اجازه ی ورود نمیدهد و این زیباترین عدل خداوند است ، وقتی ما روی خودمون کار میکنیم‌هدایت میشیم به شرایط ، ایده ها ، و آدم هایی که باعث میشن تجربه هایی بهتری از این دنیا داشته باشیم .

    تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا بدون استثنا داریم خودمون رقم میزنیم، این بدون استثنایی که تاکیید کردین منو به فکر فرو برد که چ کاری میتونم انجام بدم تا بعضی از اتفاقات توی زندگی م رخ نده ، روی چ چیزی تمرکز کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    خدایا هر چه دارم همه از آن توست من‌ تسلیمم

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبایم

    استاد واقعا چهره تون آرامش بخشه

    وقتی شما رو میبینم و حتما اگه در تلویزیون فلش بذارم حتما باید تصویری ببینم یه آرامش خاصی میگیرم صداتون رو که هر روز گوش میدم بالای صد مرتبه بیشتر چه احساسه خوبی پیدا میکنم انگار روبروم نشستین دارین با من حرف میزنین اون روزی که همدار با شما بشم و در کنارتون بنشینم سعی و تلاشمو میکنم برای تغییر بیشتر

    من این سکوت سایت رو دوست دارم انگار به جورایی همه در خلوت خودشون با خدا حرف میزنن

    درخواست می‌کنند توبه می‌کنند

    سپاسگزاری میکنن به قول استاد عزیزم هر کسی به اندازه باور و ظرفش با خدا حرف میزنه و چقدر جالبه یه چیزیکسانه همه دارن برای احساس خوب و لذت بردن از زندگی تلاش و تغییر میکنند همه بی دریغ میان می‌نویسن این ست معنای انسان توحیدی که یکی از صفات بخششه

    استادم من تا به حالا کویر نرفتم و حسشو تجربه نکردم اما وقتی از صفحه دوربین دیدم با احساس خوب شما منم لذت بردم بدون دمپایی بری روی اون شنهای نرم راه بری و شکر گزاری کنی

    یه چیزه دیگه ذهن منو به سمته زیبایی بیشتر برد این بود که چقدر محیط تمیز بود و از همه مهمتر اینکه چقدر شما واضح هدایت الهی رو متوجه میشین و عمل میکنین

    اینا همه نتیجه مدام کار کردن روی خود و مدام کنترل کردن ذهنه اعراض از ناخواسته هاست که اینطور نتایج پایدار رو میاره

    من تحسینتون میکنم شما دو عزیزرو

    که الگویی به تمام برای ما هستین

    از همه نظر

    ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزو مریم بانوی خودم

    در پناه حق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    Zhila J گفته:
    مدت عضویت: 3551 روز

    وای از دست شما استاد باور میکنی یه لحظه که نه من واقعا باورم شده بود برف واقعیه آخه تواین دنیا هیچ چیز غیر ممکن وجود نداره همه چی شدنیه ،واسه همین تا وقتی که نگفته بودین شوخی کردین من باورم شده بود کلی از دست خودم خندیدم چون دوباره که دیدم گفتین در این صحرای پر برف صحرا!!!!!!

    سلام میکنم به شما عزیزانم وبه همه ی خانواده ی صمیمی وبزرگ و توحیدی در جهان زیبا

    چقدر دیدن فایلهای زیباتون وشنیدن حرفها وصدای قشنگ شما ها بهم کلی انرژی وحس وحال خوب میده مخصوصا در این روزهای پاییزی که همه جا پر از رنگهای زیبا وخیره کننده شده ،

    موضوع هدایت وهماهنگی رو من خیلی زیاد تو زندگیم داشتم ودارم ،

    یه بار از خرید اومدیم ویه چیز مهم نگرفته بودیم و من گفتم میرم پشت خونه میگیرم ،رفتم نداشت یه جا ی دور آدرس داد ،داشتم میرفتم دیدم زمین چمن بچه ها بازی میکنن به دلم اومد با اینکه بلدم از بچه ها بپرسم ،منم گفتم فکر کن یه تمرینه داری انجام میدی وپرسیدم بچه ها شروع کردن به توضیح دادن که چطوری برم به اونجا ،یهو یه عابر که رد میشد گفت سلام خاله اونجا جمع شده دیگه نیست، نرین وچقدر خوشحال شدم با وجودخستگی هدایت شدم به جای درست ،

    اولین بارکه قرار بود بریم واکسن کرونا بزنیم، اینترنتی سرچ کردیم یه جایی رو پیدا کردیم ،بعد رفتیم دیدیم یه صف طویل ماشین پارک بود ،ما کلی تو صف بودیم طولم کشید تا نوبت ما شد . فقط همسرم رو واکسن زدن منو گفتن اعلام نشده ، یه ماه بعد ، زمان من که رسید بچه ها گفتم مال من بدون صف خواهد بود ،بچه ها خندیدن ، پاشدیم همینطوری رفتیم سری بزنیم ،من پیاده شدم رفتم ببینم کجا باید برم گفتن بشین الان میزنیم، وقتی اومدم بیرون به بچه ها گفتم واکسنمو زدم اصلا باور نمی کردن فرداش بچه ها اومدن گفتن مامان اگه امروز میبردیمت خدا میدونه چقدر باید تو صف میبودیم. سری دومم برای همسرم باز رفتیم تا نوبتش شد گفتن دارن شیفت عوض میکنن کلی اذیت شد ولی برای من که رفتیم چند تا ماشین بیشتر نبود که خیلی سریع رفتیم و انجام شد ،میخوام بگم من چون ورد زبانم اون جمله استاده که میگه من همواره در زمان درست ومکان درست هستم همه چی ساده وراحته ،همیشه کارام عالی و راحت انجام میشه.

    یه بار دنبال یه خرازّی خوب بودم یه جا دیدم نوشته خیاطی فلان ،گفتم ولش کن اینم یه جای بیخودو میگه ولی باز یاد هدایت افتادم و رفتم ازش پرسیدم آدرس یه پاساژ بزرگ خرازّی رو داد که اگه نمیرفتم ونمیپرسیدم عجب جایی رو از دست میدادم.یعنی هر چی میخواستم داشت …

    یه روز داشتیم با ماشین دور میزدیم من دلم یه پارک خفن میخواست بعد یه بلوار قشنگی پارک کردیم ورفتیم قدم بزنیم من یه جای باریک دیدم گفتم بریم اونجارو ببینیم کسی با من نیومد جلوتر که رفتم همسرم دنبالم اومد دیدیم عجب دالان بهشتیه، بچه ها رو صدا کردیم اومدن رفتیم پشت خدایا عجب بهشتی بود ،فوقالعاده بود، پر از زیبایی وبارونم گرفت خیلی خیلیییییی زیباتر شد بعد ها خیلی اونجا رفتیم این هدایت های یواشکی ولی پر سود رو دوست دارم به شرطی که بهش عمل کنم و از کف ندمش…

    دنبال خونه بودیم ، املاکیها مورد یکه میخواستیم رو نداشتن بعد یه املاکی کوچولو آخر املاکیها بود که همسرم رضایت نمیداد بریم اونجا،میگفت همینا رو که گفتیم کافیه ، ولی به دلم اومد که اون چیزیکه میخواییم رو داره، به زور و خواهش وتمنّا همسر جان رو بردیم اونجا، دقیقا یه خونه که ما میخواستیم رو یک نفر فقط به همین املاکی سپرده بود باورتون میشه ،یعنی من موندم تو هدایت های خدا ،عجب هدایت شیرین و زیبایی…

    خداوند خیلی راحت ما رو هدایت میکنه وهماهنگیها ی لازم رو به عمل میاره.

    دیگه دوستتون دارم میرم غذا درست کنم ولی حتما بازم وقت کردم از هدایت هام …مینویسم….

    در پناه خدا باشین❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    شیدا زرگریان گفته:
    مدت عضویت: 1128 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو کمال تشکر و سپاس رو‌از محضر حق دارم که شما را سرراه من قرارداد تا بتونم زندگی خودم و خیلی ها رو‌متحول کنم حال خوب رو جایگزین حال بد کنم و خوشبختی رو در قلمرو خودم بگسترانم الهی این موزیک بارها منو نجات داده واین بار نیز به موقع در جسم و‌جانم خوش نشست بهترینها ی لطف و رحمتت نثار این خواننده و دست اندرکارانشون و استاد عزیزم ومریم جانم

    خدایا شکرت برای این همه زیبایی و گستردگی الهی شکرت که اغاز وپایان نداری الهی فدات شم ارام جانم خدای خوشگلم قادر مطلقم عاشقتم دوستت دارم♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2888 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد و خانم شایسته عزیز درمورد هدایت میخام بنویسم که درمورد یکسریش قبلا نوشتم که دوباره مینویسم و درمورد یک سری موضوع جدیدتر هم مینویسم.

    من یادمه دو یا سه سال پیش تازه شروع کردم مسریع علایقم رو و از کار گری شروع کردم. به ساختمان سازی علاقه دارم و به عنوان کارآموز کار میکردم و با حقوقی که گرفتم کلاسهای نقشه کشی رو شروع کردم و هیچ ایده ای نداشتم و نمی‌دونستم آموزشگاهی هم وجود داره اما از طرف داییم یک آموزشگاه پیدا کردم که نرم افزار های مهندسی آموزش میدادند و من از اوتوکد شروع کردم و باز ایده‌ای نداشتم و تو اون کلاس یک خانمی کنار من می‌نشست که اصلیت تهرانی داشت و اون منو راهنمایی کرد چون قبلش خودش کلی کلاس شرکت کرده بود و واقعا چه فرشته‌ای بود که هنوز که هنوزه دوست دارم دوباره ملاقاتش کنم آنقدر که خوب برخورد می‌کرد و با خودش در صلح بود.ایشالله هر جا که هست سلامت باشه.و بعد من ادامه دادم تیریدیمکس شرکت کردم و نرم افزار های دیگه و بعد از طرف استادم با یک شرکت طراحی غرفه آشنا شدم و مشغول کارآموزی شدم و بعد از مدتی کارآموزی اون شرکت نخواست که با من کار کنه چون طرح هایی که میزدم مناسب نبود و دقیق هم بهم نمیگفتن مشکلم چیه و فقط تماس هامو و پیام هامو جواب ندادن .قبلش هم پروژه برداشته بودم و خراب کرده بودم یک ویلا بود.هی تو فکرم میومد که شاید من مال این کار نیستم و کلاس های طراحی غرفه در اصفهان نبود و یک کلاس تو تهران فقط برگزار میشه از هرکسی پرسیدم اینو می‌گفت.تو دوران کارآموزی که عملی کار میکردم از یکی دوستان شنیده بودم لیست شرکت های سازنده غرفه تو اینترنت هست سرچ کردم و میگفتم(سلام من طراح غرفه هستم و طرح اول و دومتون رو رایگان میزنم)یک سری جواب نمیدادن و یک سری طرح میدادن اما خراب میکردم .اینبار میگفتم(سلام من طراح غرفه هستم و این طرح هایی که فرستادم نمونه کار هام هست و خوشحال میشم اگه مشکلشو بهم بگید و طرح اولو براتون رایگان میزنم)یکی از اجراش یکی از نور پردازی یکی از….اشکال می‌گرفت اما یک نفر بود که تا حالام ندیدمش و البته ارتباطی هم دیگه ندارم باهاشون که خیلیییییی کمکم کرد حس میکنم یک فرشته بود که هرچی در طراحی غرفه یاد گرفتم از طرف ایشون بود اما هر بار تکرار میکردم که خدا این از طرف تو اومده. چرا؟چون من روی اون شرکتی که اخراج شدم کلی حساب کرده بودم و کلی چیز های دیگه و یک شب که واقعا داقون شده بودم گفتم خدا من محتاجم به هر خیری که از طرف تو به من برسه از اون شب حتی صحبت های استاد هم تغییر کرد و ۱۸۰ درجه ی چیزای دیگه ای می‌شنیدم .خلاصه از کل شرکت هایی که تو تهران و تو اصفهان درخواست داده بودم فقط یک شرکت موند که باهام کار کنه و قرار بود که قرارداد ببندیم .تا اینجا داشته باشین(من نمی‌تونستم با هیچ دختری ارتباط عاطفی بر قرار کنم و کلی رو خودم کار کردم و تحقیق کردم تا بلاخره با یک نفر آشناشدم که رابطه اولم بود و قرار گزاشتیم که همو ببینیم البته که من وابسته شده بودم و راهو یک جورایی داشتم اشتباه میرفتم اما کلی درس گرفتم)هم این دختر و هم طراحی غرفه که کلی زحمت کشیده بودم رو حسم گفت بزار کنار و من بعد دو روز کلنجار رفتن گزاشتم کنار چون من ساختمون رو دوست دارم نه طراحی غرفه که به درآمد رسیده بود تازه اولای کار بود و کلی اون رئیس شرکت بعدش بهم گفت که بیا کار کن چون من طرح هارو زود تحویل میدادم البته که یک طراح دیگه رو بهشون مؤرفی کردم و همه رو گزاشتم کنار.البته اون رابطه با اون دختر اگه پیش میرفتم بعد به نابودی کشیده میشد چون من ی جورایی بلد نبودم کارمو و وابسته بودم .یک شرکت بزرگ ساختمانی از طریق یکی از دوستام پیدا شد که واسه مصاحبه رفتم و قرار بود به من خبر بدن که ندادن و شاید به خاطر پیامی بود که من بعد از مصاحبه دادم که گفتم من الان نمیتونم بیام چون بلیط داشتم واسه شمال و اوایل این آشوب ها بود و کلی حال داد جا همه خالی (شمالو میگم).ولی اون مصاحبه باعث شد دوباره شروع کنم. کلی کار باید انجام میدادم و کلی تحقیق کردم الان در حوضه هایی که فقط کلاس رفته بودم واقعا حس میکنم توانایی دارم و در مورد یک سری موضوعات دیگه دارم تحقیق میکنم که ایشالله ی جمع بندی کلی بکنم و شروع کنم به شرکت ها سر بزنم اما یکی این که اون اخراجه چقدر به من کمک کرد و اون طراحی غرفه که دوست نداشتم برم اما حسم گفت که برم .دنبال کارآموزی بودم که یک محصولی تو اینترنت هدایتی دیدم و خریدم و اسمش هست (کارآموزی آنلاین)که چقدر عالیه چون تو شرکتا کار درست یاد نمیدن فقط واسه تجربه کسب کردن خوبه.تو یوتویوب ی منبع جدید پیدا کردم که به خودم میگم چرا این منبع رایگانه واقعا کلی مطلب داره و چقدر پیشرفت کردم و زبان انگلیسی رو هم همینطور.تو محصول کارآموزی چقدر اون مهندس تمرکزش رو فراوانی هست و خودش هم اول محصولش اینو میگه چقدر خوبه هم تو خونم و هم سر ساختمون😍ممنون که کامنت من رو خوندید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سیده مریم موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1420 روز

    به نام خداوندهدایتگرم.

    سلام به استادومریم نازنین ودوستان

    واااو خدای من چقققدرزییاست چقدرزیبایی های فراوان ومتنوع وفوق العاده ای هس خدای من شکرت واقعا روحانی هس.تحسینتون میکنم بخاطر این حداز رهایی وتسلیم وتوحید وعمل به قانون واقعا تحسین برانگیزه ونوش جانتون این نعمتها.منم هروقت رها بودم خواسته هام اجابت شده.

    الللله اکبربه این خدای خوبم عاشقتم خداجووووونم الهی شککککرکه نتونستین بیاین ایران چون من هنوزنتیجه ای که باید نگرفتم این خواسته ی من بوده که تا من نتیجه نگرقتم خداجون استاد نیاد ایران وچقد ازاینکه گفتین ایران هم برای اومدنتون ذوق کردم هم برای نیمدنتون.چقدقشنگ خداهدایت کرد.بعدم که هدایت شدین به دیدن بچه های سایت که دوس داشتین چقدقشنگ خدابرنامه میچینه.

    واقعا من وقتی روی خودم کار میکنم لذت وآرامش وزیبایی وآدمای خیلی خوبی رو جذب میکنم حتی این سریال سفرب دورآمریکا ک رفتین قسمت آبفشان که رفتین آبشاربودخیلی دلم خواست وامروز خداهدایتم کرد به هوای بهشتی به سرسبزی وکوه وآبشار خدایاشکرت.وخیلی اتفاقای زیادی برام افتاده.وقتی گفتین سفرخارج گفتم کاش استادمیگف کدوم کشور ونشونه ای براش اومده که بلافاصله گفتین.

    واقعا اگرعشقت خدا باشه تنهاخداروبپرسیتی وازخدایاری بطلبی توبهشتی.خدایاشکرت تنهاتورامیپرستیم وتنهاازتویاری میجوییم ماراب راه راست هدایت کن رله کسانی که به آنهانعمت داده ای نه راه گمراهان ونه راه آنان که خشم گرفتی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: