این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
شما تو این فایل جوری صحبت میکنید که انگاری ذهن دشمن داست و شیطانه و همیشه میخواد ک مارو از هدفمون دور کنه و فلان و اینا اما این طور نیست
کار ذهن اینه که در وجود ما باور های اشتباه رو شناسایی بکنه و به ما بگه تا ما با تغییر اونها به طور آگاهانه وارد مدار بهتر و بهتر و بهتر بشیم و این کار ذهنه
با مثال بهتون توضیح میدم مثلا من در دوران کودکی یه خاطره ای داشتم ک هرچند کوچیک اما باعث شده بود ک در ناخودآگاه من برود ک من بی غیرتم و ذهنم در بعضی شرایط همش این خاطره را ب یاد من میآورد و احساسم رو تغیبد میداد تا اینه من با نوشتن این موضوع یا خاطره روی کاغذ به باور اون رسیدم و شاید با گفتم فقط چند دقیقه این جمله ی من باغیرت هستم.غیرت یعنی عشق ب خودم و خانوادم این باور اشتباهم رو تغییر دادم و اون خاطره ب کلی محو شده و دیگه نه ب ذهنم میاد و نه هیچ احساسی بهش دارم
و یا اینکه من همش فکرهایی به ذهنم میرسید ک من یه فرماندهم ک به همه جا حمله میکنم و مثلا آدمای بدو میکشم که با نوشتن اون موضوع روی کاغذ من تازه فهمیدم که باور پنهان من اینه ک من اگه قوی ویا قدرتمند و زور دار بشم آدم بدی میشم و با گفتنه عبارته قدرتم فقط برای خودمه. زورم فقط برای خودمه.قدرتم فقط برای خودمه. در کمترین زمان باورم درست احساساتم به طور کلی کمی بهتر شد و اون خیال پردازی و اینا هیچ وقت به ذهنم نمیاد دیگه و ب کلی گذشت
بینهایت مثال دارم ک بگم
مثل همون ماجرای خیال پردازیه شما درباره ی 206ک خودش به ذهنتون میومد
و فرقش هم با تجسم خلاق همینه ک در تجسم شما خودتونید با همون دست و بدن و نگاه. اما دراین مورد خیال پردازی ها شما شخص سوم شخصی رو به جای خودتون تصور میکنید. افکاری ک شما خودتون اونها رو انتخاب نمیکنید بلکه خودشون ب سراغتون میان و بدون استسنا همشون دارای یه باورین ک شما باید درست کنید و بهتر بشید. واین وظیفه ی ذهن ماست ک این ها رو شناسایی کنه. و پیشنهاد من هم به شما اینه ک با کمال میل این افکار رو بپذیرد روی کاغذ بنویسید باورش رو شناسایی کنید و بهتر بشید و صد درصد باورش هم در مورد خودتون یا خدا تون و یا رفتار مردم با شماست مثلا.مردم یا همه به من احترام میگذارند یا محبت میکنند
ذهن بینظیره و یکی از بهترین نعمت هاییه ک خدا به ما داده
سلام ب عاشقان الله یکتـــــاااا و عاشقان راه راسـت
عاشقاااان راهی ک ب غیر اون هیچ آرامش در دلهــــا نیست …
استاد و دوستانم عزیزم سلام و درود خدا بر شماااا
بنده ای ک نظرمون ب شمااا خوبان میرسونم ن سطح سوادی بیشتری دارم و ن هیچ …و اگه تو جمله بندی هم قاطی شد هم ب بزرگواری خودتون ببخشید
دوستان گلم طریقه آشنایم با این سایت بگم ک چطور تونستم ب جم شما هم فرکانسم بپیوندم ( فقط ببخشید ک یکم بیشتر خاهد شد چون میخام عین واقیعت رو بشمااا بگم ک قدرت این قانون چقدره ؛ شاید برا شما هم احساس خوبی بشه )
عید 96 بود ک یکی از فامیلهای ما ک تهران مشغول تدریس علم روانشاسی و هیپنوتیزم بود اومد خونمون و برادرم بزرگم ک 27 سالشه از لکنت زبان اذیت میشد رو با روان درمانی معالجش کنه ؛ جوری ک همون جلسه اول خیلی حالش خوب شد و طی 2/3 جلسه بقول خوده برادرم 50% فرق کرد و ما هم عینأ با چشمهای خودمون دیدیم ک چقد خوب صحبت میکنه ؛ و من موندم ک مگه میشه ک بدون هیچ قرصی یکی بتونه درمانش کنه
از فامیلمون پرسیدم جریان چیه و چطور تونستی در جواب گفت بقول استاد همه جهان انـــرژیه و برام بازگو کرد ک چطور این انرژی کار میکنه
و بدش برام ی فایلی از استاد فرستاد گفت اینو گوش کن
اینطوری شد ک با این سایت ک چی بگم سراسر عشق آشنا شدم
چون منم بچه شهرستانم و کارم هم تهرانه اومدم تهران
این بود طریقه طریقه آشنایم با استاد خوبم
و هی فایلهای رایگان استاد رو دانلود کردم و وارد کانال هم شدم
ک انرژیم روز ب روز ببشتر شد
برنامه ای ک برای خودم چیدم این بود کـ ( از انجایی ک ی کارگر بیشتر نبودم
به نام خدای مهربان من هیژا مهتابی هستم و سپاسگذار خدا هستم که منو توی این مسیر زیبا هدایت کرد تا با لذت بردن به خواسته هام برسم وای خدا جون این فایل کجا بوده تا حالا بعد از حدود دو هزار روز عضو این سایت بودن تازه به سمتش هدایت شدم چه نکات طلایی گفتی استاد که به این خاطر به خواسته های بیشتر رسیدی که به خاطر داشته هات سپاس گذار بودی وای این جمله چقدر طلایی هست وقتی احساس نا مناسب پیدا میکنی با سپاس گذاری به خاطر داشته ها به احساس خوب میرسی و به خواسته هات هم میرسی قبل از نوشتن این دیدگاه رفتن سه صفحه از نعمت ها مو نوشتم از دست و پا و چشم سالم تا رنگ سفید دیوار و صندلی دیگه فکر کنم با درک قدرت سپاس گذاری به این یکی خواسته ام هم برسم وقتی در فرکانس سپاسگذاری قرار میگری قدرت خلق کنندگی پیدا میکنی راه رسیدن به خواسته ها این نیست که تلاش کنی و زجر بکشی راه رسیدن به خواسته ها اینه که در مورد داشته هات سپاس گذار باشی همیشه به این شکل قدرت خلق کنندگی پیدا میکنی الله اکبر الله اکبر الله اکبر من حالا آگاه شدم خدایا شکرت چقدر تو سریع الجوابی
سلام هزاران بار سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیز و همه دوستان هم فرکانسی امیدوارم همیشه سلامت و ثروتمند باشین در هر لحظه از زندگی
استاد خیلی خیلی سپاسگزارم از خداوند بزرگم و هر لحظه شاکر هستم بابت هدایتم به سمت شما و هدایتم به سمت قرآن توحید یکتا پرستی
وسپاسگزارم از شما استاد که باعث شدی دنیا جای بهتری بشه برای زندگی و به گسترش ما و جهان کمک کردی و میکنی
استا الان سال 1402هست و من یکسال هست باشما هم مدار شده ام به لطف الله و طی این یکسا به خیلی از خواسته هام رسیدم و هیچ کار فیزیکی و تلاش فیزیکی که بگم این کار فیزیکی بیشتر من به خواسته هام رسونده نکردم فقط به همین اگاهی های شما توجه کردم و به خودم گفتم وقبول کردم که استاد راست میگه و به هر چیزی که شما گفتی باورکردم و باور داشتم که حتما میشود چون استاد تونسته به این همه از خواسته هاش برسه پس منم میتونم
استادجان به لطف الله من دراین یکساله به ماشین رسیدم به صورت هدایتی به ارامش رسیدم به سلامتی بیشتر به روابط بهتر با همسرم و همه آدما به پول و ثروت بیشتر به درامد سه برابری که به خودم تعهد دادم بعد به درامد ده برابری که به خودم تعهد داده بودم و الان به خود تعهد دادم که به درامد پنجاه برابری برسم به لطف الله و خیلی خواسته دارم که ایمان دارم به همه اونها میرسم
به همه این خواسته ها و فقط با فایلهای ارزشمند رایگان استاد عزیزم رسیدم
همیشه شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت در پناه الله یکتا
امسال من سربازیم با خوبی و خوشی و کلی خاطرات خوبش تموم شد خیلی دوران زیبایی داشتم برای سربازی خیلی خندیدیم دور هم و کلی خوش گذراندیم تو پادگان واقعا همه از سربازی مینالن ولی برای من خیلی خوش گذشت چون حتی تو برجک هم سعی میکردم تمرکزم رو بزارم رو نکات مثبت و به طرز عجیبی حتی تو پادگان هم برام اتفاق های خوبی میفتاد و همه باهام خوب بودن و بهم احترام میذاشتن
امسال من ازدواج کردم و این یه نقطه عطف تو زندگیم بود با همسرم خیلی رابطه سرشار از آرامش حال خوب و احترام رو داریم به استقلال مالی رسیدم تو کاری که واقعا عاشقش هستم که برنامه نویسی هستتو یه شرکت استخدام شدم این اولین شغلی هست که تا به حال داشتم تو یکی از بهترین تیم های برنامه نویسیش و از این که هر روز عاشقانه دارم کد میزنم لذت میبرم با وجود این که من رشته تحصیلیم اصلا ربطی به کارم نداره ولی عاشق بادگیری تو این زمینه ام و خیلی آینده رو برای خودم روشن میبینم از لحاظ حال و احساس خوب امسال من هیچ ربطی به پارسال نداره مواقعی که حالم بد میشه خیلی کم شده و خیلی خیلی خیلی کمتر تو حال بد میمونم من یک زمانی افسردگی داشتم و همیشه حالم بد و یادمه اون موقع که وارد سایت شدم توی فقط چند روز این حال بد جای خودش رو به یک احساس عالی داد ولی خب بعد از یه مدتی دیگه تمرین ها و مسائل سایت رو خیلی جدی نگرفتم و پیشرفتم کند بود امسال موفق شدم سیگار رو ترک کنم و الان حدود 2 ماهه که به لطف خدای مهربان اصلا لب به سیگار و مشروب نزدم و این برای من خیلی ارزشمنده چون همیشه برام نشدنی بوده.
جا داره اینجا از استاد و خانم شایسته عزیز تشکر کنم بخاطر سایت و آموزش های زیباشون
با سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان هم فرکانسی گلم
این اولین باری است که نظر خودم را در سایت مینویسم امیدوارم برای دوستان گلم مفید باشد
می خواهم در مورد موفقیت بزرگی که در سال 96 کسب کردم صحبت کنم
زندگی من به خاطر داشتن باورهای اشتباه در زمینه های مختلف دچار چالشهای عظیمی شده بود که نتیجه اش دور بودن از همسر و فرزند و خانه به مدت 3 سال و از دست دادن سلامتی پاهایم شد در مدت این 3 سال کلی سعی و تلاش برای درست کردن شرایط زندگیم انجام دادم ولی به خاطر همون باورهای محدود کننده همیشه گامهای برعکسی در جهت رشد و موفقیت برمیداشتم فایلهای رایگان استاد را گوش میدادم و سعی در تعویض باورهای خودم داشتم از جهات مختلفی روی خودم کار میکردم و باز هم به در بسته میخوردم تا با گوش دادن چند باره یکی ار فایهای استاد راز بزرگی را در باورهای محدود کننده خود پیدا کردم کشف این راز باعث شد تا بفهمم که گام اول را که باعث حرکت مداوم من در مسیر موفیقت میشود را در مسیر اشتباهی گذاشته بودم ولی هرگز فکر نمیکردم در مسیری اشتباه قدم گذاشته ام راز بزرگ زندگیم که خیلی از ماها دچار اشتباه در آن میشویم جابه جایی برخی انسانها با خدای وهاب بود که گاها ناخواسته این کار را انجام میدادیم من به جای اینکه از خدای وهاب درخواست کنم با این دیدگاه که خدا نمیخواهد من به سمت او برم دست یاری به سمت انسانهایی دراز میکردم (نه از نظر مالی بلکه راهی که بتوان از این شرایط بیرون آمد ) که خود آن ها وجود خود و تمام زندگیشان از خدای وهاب بود حتی به این سایت و استاد ایمیل زدم و درخواست کمک میکردم چون واقعا دچار سردرگمی شدیدی شده بودم هر چه تلاش میکردم تا بتوانم حدا قل یکی از بسته های آموزشی را تهیه کنم نمیتوانستم چون تمام پولی که بدست می آوردم حتی ذره ای از بدهی های من را هم نمیتوانست بدهد چه برسد به تهییه محصول مسیر اشتباهی را میرفتم که هر روز من را از هدف اصلی دورتر و دورتر میکرد هیچگونه آرامشی در زندگی خود نداشتم و با اینکه خودم را تا جایی که میتوانستم خرج دیکران میکردم ودر عوض بی محبتی های بیشتری میدیدم آن هم به خاطر این بود که ارزشمندی خودم را فراموش کرده بودم و این ارزشمندی را بدون هیچ سودی خرج دیگران میکردم .
اکنون با درک این موضوع و کشف این راز به آرامشی بینظیر در زندگی خود رسیده ام .
با اینکه از نظر مالی تغییری آنچنان در زندگیم رخ نداده است ولی میدانم خدای وهاب چنان درهای بیشماری را برایم باز میکند که همانگونه که به خاطر وضعیت مالی بدی که داشتم از چشم خیلی ها افتادم دوباره من را به مرواریدی تبدیل خواهد کرد که داشتنم آرزوی هر صدفی خواهد بود.
یکی از این درها این بود که چند ایده در زمینه کاری خودم به ذهنم رسیده است که برایم باور نکردنی است و با کمک حق تعالی به این ایده ها تحقق میبخشم. ( خدایا عاااااااااششششقتم )
واقعا از استاد کمال تشکر را دارم و خدای وهاب را شاکرم که دستی از دستان خودش را که استاد عزیز بود را برای گرفتن دست بنده و هزاران افراد عزیز دیگری که در تاریکی باورهای محدودکننده که حتی روشنی روز را با محدودیت های خودشان به شب تبدیل کرده بودند را به مسیری که همیشه چراغ هدایت در آن روشن است هدایت کرده و نشان دهنده موفیقت عظیمی در زندگی این افراد هستند.
دوستان گلم برای هیچ کدام شما عزیزان آرزوی سعادت و خوشبختی وثروت نمیکنم چون همه شما با داشتن چنین خدایی همه آنها را دارید آرزویم برای کسانی است که خدای خود را فراموش کرده اند آرزو میکنم هر چه زودتر در مسیر روشنی حق قرار بگیرند.
چه چیزى بهتر و با ارزشمندتر از همسو شدن و در آغوش خدا بودن که میتواند براى آدم اتفاق بیافتد،این زیباترین و فوق العاده ترین اتفاق سال ٩6 و همینطور در طول زندگیم است.بعد از این متولد شدن دوباره ام این است که پروردگارم همیشه مراقبم است و حمایتم میکند.دیدم به زندگى و اطرافیانم عوض شده.اعتماد به نفسم بیشتر شده و خیلى شاد و سرزنده تر از قبلم.به خودم و به باورهایم و به دنیاى خودم افتخار میکنم. خانواده اى خوشبخت و تندرست و مهربان دارم.از لحاظ مادى پیشرفت چشمگیر ى داشتم و دارم و چندین بار پروردگار وهابم مبلغى هر چند کم برایم هدیه داد که به عنوان نشانه ارزش بسیار زیادى برایم دارند.دست هاى الهى به کمکم مى آیند و بر خلاف همه از تنهایى خود لذت و نهایت استفاده را میبرم.به زیبایى هایى که خدا آفریده بیشتر توجه و تحسین میکنم.دیدن خوابهاى خداگونه و آرامشى که در خواب دارم.خدا را درون تک تک سلولهاى بدنم احساس میکنم و عاشقانه میستایمش…
در سال ٩٧ :
میخواهم اعتماد بنفسم را بیشتر کنم ،رو خواسته هایم تمرکز بیشترى داشته باشم و اولین و آخرین سمیه ارزشمند و قدرتمندى و ثروتمند دنیا شوم … خدایا شکرت که دارمت خدایا شکرت که استاد عباسمنش را دارم …
سلام به استاد عزیز و عزیزان گروه تحقیقاتی عباسمنش و همه اعضای سایت
سال نو مبارک. امیدوارم سالی پر از سلامتی و ثروت داشته باشید و خدارو بیشتر تو زندگیتون حس کنید
من اولین پیامی هست که دارم تو سایت میذارم. خیلی خوشحالم و خیلی ذوق و شوق هم دارم. الان ساعت 9 شب هستش و من استرس دارم که مبادا تا ساعت 23 نتونم پیامم رو تکمیل کنم. با توکل بر خدا پیش میرم.
من تقریبا 11 ماهه (اوایل سال 96) که با استاد عباسمنش آشنا شدم، روش آشناییم هم خیلی جالب بود، به این شکل که من تو کانال یکی دیگه از اساتید تدریس قانون جذب بود و فایلای ایشون رو به مدت یک سال بود که گوش میدادم. فقط گوش میدادم. تمرینی انجام نمیدادم. تا اینکه ایشون یه فایل صوتی گذاشتن تو کانال و درباره خودشون و استاد عباسمنش توضیحاتی دادن. قضیه از این قرار بود که یکی از اعضای کانال از ایشون سوال پرسیده بود که آقای فلانی شما چند سالی هست که تو قانون جذب هستید و دستاوردهاتون تو این چند سال چی بود و از استاد عباسمنش یاد کرده بود و گفته بود که ایشون طی چند سال درآمدشون 150 درصد افزایش داشته. این مدرس هم توضیح دادن و گفتن که خب آقای عباسمنش به اهداف بزرگی دست پیدا کردند و درآمدشون افزایش پیدا کرده و درباره خودشون هم توضیح دادن و گفتن که امکان داره حتی طی چند سال آینده درآمدشون از آقای عباسمنش هم بیشتر بشه و مقایسه کردن افراد ملاک خوبی نیست و اینکه هرکی تمایل داره میتونه تشریف ببره تو سایت ایشون و از اطلاعات ایشون هم استفاده کنه. این شده که من اسم استاد عباسمنش رو تو گوگل سرچ کردم و تو سایت عضو شدم. واقعا خوشحال از این اتفاق. امیدوارم اون دونفر به هرچی که میخوان برسن تو زندگیشون. در واقع من تو فرکانسش بودم و اونها دستان خدا بودن در زندگی من. خداروشکر
از اول سال شروع میکنم:
من تو شرکتی که کار میکردم قراردادم تا اواسط اردیبهشت 96 بود و از پایان سال 95 دنبال کار میگشتم و مطمئن بودم که کار مناسب رو پیدا خواهم کرد. من اول سال 96 دوسال سابقه حسابداری داشتم ولی دوس داشتم که وارد حرفه حسابرسی بشم. خیلی دنبال کار حسابرسی گشتم. اگر کسی با حرفه حسابرسی آشنا باشه میتونه مشکلات این حرفه رو درک کنه. برای کسی که وارد میشه حقوق پایینی در نظر میگیرن و دارای ساعت کاری بالا و ماموریت هستش حسابرسی. من تو ذهنم دنبال کاری بودم که حقوق نسبتن خوبی بگیرم و ماموریت هم نرم. چند تا موسسه رفتم واسه حسابرسی ولی جور نشد. تا اینکه 7 اردیبهشت یکی از موسسات حسابرسی زنگ زد و رفتم واسه مصاحبه و تو ده دقیقه قبول شدم واسه استخدام تو موسسه. با حقوقی که از چیزی که تو ذهنم بود حتی بیشتر بود و بهم گفتن که سالی دو ماه ماموریت داری و منم قبول کردم. الان که 11 ماهه گذشتم حتی یک روز هم ماموریت نرفتم و از کارم کاملا راضی ام و دارم هر روز پیشرفت میکنم. بعد از توافق وقتی داشتم برمیگشتم خونه داشتم از سر شوق گریه میکردم و خداروشکر میکردم.
تو سال 96 بر عکس سالای گذشته من مریضی بدی نگرفتم و فقط یک روز یه سرمای کوچیکی خوردم که تا شبش داشت بدتر میشد. اومدم خونه یه عسل و آبلیمو خوردم و خوابیدم ، حتی قرص آنتی هیستامین (ضد آبریزش بینی) هم نخوردم و پیش خودم گفتم که من خوب میشم. فرداش هم قرار بود جای مهمی برم واسه کار. فردا صبحش حالم بهتر شده بود و لحظه به لحظه بهتر میشد و بازم داشتم در طول روز خداروشکر میکردم.
تو سال 96 یه اتفاق خوبی تو ذهنیتم افتاد که فوق العاده بودش، من از 9 سالگی تا همین سال 95 (25 سالگیم) من از جن میترسیدم ، همش موقع خواب دور و ورم رو نگاه میکردم. اگر کسی داستانی درباره جن میگفت من دو سه شب خوابم نمیبرد. ولی از سال 96 دیگه خداروشکر از جن نمیترسم. این یکی از بهترین اتفاقات زندگیم بوده تا حالا.
تو سال 96 یک روز من میخواستم ساعت 15 عصر برم جایی ولی روز قبلش هم مرخصی گرفته بودم و دیگه روم نیمشد که درخواست مرخصی بکنم. تیر ماه بودش حدودا و هوا گرم و تو بعضی مناطق بعضی وقتا برقارو قطع میکردن. یهو زدو ساعت 14 برق محل کارمون قطع شد و من خیلی راحت به کارم رسیدم.
اول سال به خاطر حقوق بیشتر میخواستم وارد یکی از شرکتهای بزرگ حسابرسی بشم. ولی اون شرکت دارای قوانین خاصی هستش از لحاظ عقیدتی. ولی من شرایط رو پیش خودم قبول کرده بودم و حتی تو سال 95 هم یکبار اقدام کرده بودم ولی قبول نشده بودم. خلاصه تا اواسط سال 96 فکر میکردم که فقط یک راه برای افزایش حقوقم وجود داره و اونم این شرکته. ولی با گوش کردن با فایلها باورهام عوض شد و متوجه شدم که خدا هزاردستانه و ما باید اجازه بدیم که خدا دستای دیگه ش رو به ما نشون و الان هم قید اون شرکت رو زدم و وارد بازارهای مالی شدم و سرمایه گذاری کردم و مطمئن هستم که سود خوبی قراره نصیبم بشه تو سال 97٫
دو ساله که من شبها سرم رو میذارم رو بالشت در عرض 1 دقیقه یا حتی کمتر خوابم میبره. میدونم که اینا بابت تغییر باورام هستش.
توی سال 96 من و همسرم به کیش و شیراز سفر کردیم که واقعا لحظات خوشی داشتیم و جالب اینجا بود که پولی برای سفر شیراز نداشتیم اما چون تو رویاهامون شیراز رو تجسم کردیم بالاخره اون رویا و ارزو به حقیقت پیوست و پول سفر شیراز به راحتی جور شد و باکمترین هزینه اما بهترین سفر رو گذروندیم.
خانم من به خانواده ی من حساسیت نشون میداد و رابطه ی خوبی با خواهرم نداشتن،در واقع خواهرم یجورایی همسرم رو نادیده میگرفت.تااینکه سرشام یکی از فایلهای استاد رو گوش کردیم که درمورد این بود که اگراز کسی بدتون میاد سعی کنید به خوبیهای اون توجه کنید و همیشه و همه جا خوبی طرف روبگین نه بدی اون رو.
خانمم همون شب سعی کرد تعریف خواهرم رو بگه و در عرض سه روز فقط سه روز خواهرم بینهایت عوض شد و شد همونی که همسرم دوست داشت.البته این اتفاق خوب بعد از دوسال جنجال و کشمکش اتفاق افتاد که یکی از معجزاتی بود که من و همسرم رو قانع کرد که این قانون واقعا عین حقیقته.
من وهمسرم همیشه بعد از هربحثی به مدت 3 الی 4 روز قهر میکردیم و سرسنگین بودیم اما از وقتی بااین قانون اشنا شدماز خردادماه 96 طولانی ترین قهر ما 1 ساعت بوده و حتی کمتر و صد البته که تعداد قهرها به قدری کاهش یافته که قابل شمارش هستش.
همسرم ادم بینهایت لجبازی هست و حتی حاظره به خودش اسیب بزنه تا طرف مقابلش رو ناراحت کنه و اصلا ادم عذر خواهی کنی نیست.اما با گوش دادن فایلهای استاد بعد از هراشتباهی به سرعت عذر خواهی میکنه و زندگیمون واقعا به بهشت تبدیل شده.
خدا برای من و همسرم جور دیگه ای شناخته شده و بخشی از باورهای قبلیمون تغییر کرده،همسرم دیگه نماز و عباداتش رو صرفا جهت رفتن به بهشت وبرای ثوابش نمیخونه ، جدیدا هرکاری که انجام میده فقط بخاطر رضایت و شادی خود خداست.
همیشه همسرم بهم میگفت که ارزوی قلبی و هدف اصلیش رسیدن به خداس، چند روز پیش میگفت: احساس میکنم که خدا داره نگاهم میکنه و واقعا دوسم داره چون واقعا دارم به خود خدا میرسم و همه ی کارام فقط برای اونه نه صرفا برای بهشت و جهنم.
یه زمانی بخاطر ترس از خدا روزه میگرفت و نماز میخوند ولی الان فقط بخاطر حس خوب و عشق به خدا عباداتش رو انجام میده.
وقتی این متن رومینویسم دارم از زبون خودش مینویسم ،گریش گرفته .میگه کاش با استاد عباس منش زودتر آشنا میشد تا خدای خودش رو بهتر بشناسه.ناراحته که خدارو از ترس عبادت میکرد ولی حالا انقد خوشحاله که به ارامش رسیده.
یکی از بهترین ثمره های این قانون آرامشی بود که به زندگیمون هدیه کرد.
بزرگترین لطف شما به ما درمورد قرآن بود.همسرم در مورد قران تحقیق کرده بود و یجورایی از این کتاب خدا متنفر شده بود و میخواست این کتاب رو از خونه بیرون ببره و اخرین تلاشش رو میخواست انجام بده و اون این بود که از پدرش کمک خواست.پدرش کل قرآن رو خونده بود و به همسرم گفت که قرآن کتاب خداس وتمامی کلمات داخل آن درمورد خوبیهاست.اما پدر همسرم به خاطر عصبانیت از اینکه همسرم قانع نمیشد و دنبال دلایل علمی میگشت با همسرم با لحن بدی حرف زد و همین باعث شد که همسرم قطع به یقین مطمعن بشه که باید قرآن رو از خونه دور کنه و هیچ وقت اسمی از قرآن نیاره تااینکه فردای همون روز که تصمیمش قطعی شده بود حرفای شما رو درمورد قرآن شنید و از اون روز شما رو استاد خودش میدونه و تصمیم گرفته که قرآن رو خودش به دنبال ترجمه اش بره و همیشه میگه این یعنی نزدیکی به خدا که خودت دنبال معنی قرآن بری نه اینکه کورکورانه ترجمه های دیگران را قبول کنی و این رو یک عبادت درست میدونه.
همیشه میگه مهم نیس که بقیه چطور قرآن رو ترجمه کردند و از داخل قرآن آیات منفی پیدا میکنند تا این کتاب رو نقض کنن، میگه حتی اگه اون آیات منفی رو اثبات کنن مهم اینه که ما به آیات و حرفای خوب قرآن توجه کنیم. دنیا یعنی توجه به نکات مثبت
یکی از خوبیهای این قانون این بود که ما با عشق دنبال دینمون میریم و با عشق به دینمون توجه میکنیم .
همسرم آدمی بود که با همه جروبحث میکرد و حتی فحش هم میداد ، اما ازوقتی که کلمه ی اعراض رو از شما شنیده ، دیگه با هیچکس بحث نمیکنه و خیلی راحت میگذره و رد میشه.(البته نه هیچکس هیچکس ، هنوزم جا داره و باید رو خودش تمرین کنه)
ما هنوز بچه دار نشدیم اما انقد این قانون و خدارو باور کردیم که ایمان داریم فرزندمون پسر هست و این ایمان به خدا انقدر در ما زیاد شده که از الان لباس پسرونه خریدیم و گاهی دیگران مارو به تمسخر میگیرن و میگن اگه پسرنشد چی که هم من هم همسرم میگیم خدا پسر بهمون میده ولی بازم آدما اصرار دارن بگن حالا اگه خدا نداد چی؟ یه زمانی همسرم ناراحت میشد و میگفت خدا اگه پسر نده ناراحت میشم ازش اما حالا میگه اگه نداد هم که نداد ناراحتی نداره حتما من درست فرگانس نفرستادم که فرزندم پسر نشده.
خدا به شما ثروت فراوان و سعادت دنیا و آخرت نصیب کنه که دستی از دستان خدا برای هدایت ما بودید.
1٫ باورم نسبت به اتفاقات زندگی تغییر کرد. چون من تجربه کردن مشکل و اتفاقات بد روجزء زندگی می دونستم و فک می کردم هر جوری باشی دیگه مشکلات و اتفاقات بد هست. توی سال 96 نگاهم عوض شد و فهمیدم همه چیز باور منه و می شه که به جای مشکل، راحتی و اتفاقات خوب و تجربه کرد که این نتیجه برای من خیلی بزرگ بود چون همیشه نگران بودم.
2٫ به شدت دختر بداخلاقی بودم، عبوس بود م و با هیچ کسی نمی جوشیدم و حالا شدم یکی از خوش رو ترین و مهربون ترین آدما توی هر جمعی
3٫ واقعا دختر افسرده ای بودم طوری که حتی پیش 3 تا روانشناس رفته بودم ولی الان یه دختر شاد، رها و خیلی خندونی ام که با کوچکترین چیزا شاد می شم.
4٫ سال ها بود که هر روز سرگیجه ی وحشتناکی داشتم که کلی دکتر رفتم و ام آر آی دادم می گفتن هیچیت نیست ولی من د ر عذاب بودم جوری که اصلا نمی شد فعالیت کنم…خیلی جالبه اواخر 96 باور ساختم در مورد درمان سرگیجه و الان 1 ماهه که واسه 1 ساعتم سرم گیج نمی شه و چقدر این نتیجه برام بزرگه و چقدر هی بهم انرزی می ده که ببین تغییر باور همه چیزه..هی میگم دیدی با همین تغییر باورا سرگیجت خوب شد؟ با همین تغییر باورا هر خواسته ی دیگه ای هم داشته باشی خلق می شه.
5٫ کلا یه د ختر ساکت، کم رو وخجالتی بودم که اصلا توی جمع کسی نمی فهمید من هستم و چقدر از این ویژگیم بیزار بودم. من حتی روم نمی شد سوپری برم یا جایی زنگ بزنم. به شدت خجالتی بودم…الان تبدیل شدم به یه دختر اجتماعی که خیلی راحت صحبت می کنم..سوال می پرسم حتی از آدمای غریبه.. منی که اونقدر ترسو بودم 2 ماه پیش که سفر رفتیم تهران، واسه چند روز خودم تنها از کرج می رفتم تهران..بدون ترس..تازه کلی هم کیف کردم.مثلا رفتم انقلاب چرخیدم….وای خیلی خوب بود…اصلا یه آدم دیگه شدم من….
6٫سال ها بود دنبال کار بودم پیدا نمی کردم که توی سال 96 اصلا راحت با یه مصاحبه ی خیلی ساده یه جای خیلی خوب مشغول به کار شدم که چقدر فضا فضای شادی بود چه محیط خوبی بود پر از کلی آدم شاد… ولی خوب چون خیلی دوس داشتم بیشتر روی تغییر باورام زمان بزارم اومدم بیرون و طبق برنامه ریزیم از چند ماه دیگه مجدد می ریم سر کار..جالبه که اونقدر اون جا با همه صمیمی شده بودم که تا همین 1 ماه پیش می گفتن تروخدا بیا سرکار…
قبل این که می خواستم اهدافم و تایپ کنم این توی ذهنم اومد که اهدافی که دارم و می دونم خیلی طبیعی با تغییر باورام بشون می رسم ولی چیزی که از رسیدن به هدفا واسم مهم تره اینه که من باید از همین الان، اون احساس شادی، اون شور و هیجانو داشته باشم یعنی باور من اینه که زندگی من از همین الان که هنوز به اون اهدافم نرسیدم بی نظیره و پر از هزاران شادی..بعد کم کم خواسته هام وارد زندگیم می شن و فقط رنگ و لعاب بیشتری به زندگیم می دن و گرنه که من از همین الان آدم شادیم..
لیست اهدافم که در سال 97 یکی یکی تیک می خورن:
1٫روی موضوع زیباییم کار کنم( دوس دارم زیباییم جوری بشه که نیاز نداشته باشم آرایش کنم)
2٫ روی موضوع سلامتی کار کنم..( خیلی دوس دارم عینکم و کنار بزارم
3٫ ویژگی های اخلاقی جدیدی در خودم بسازم. (یه شخصیت لطیف، بی نهایت مهربون، خواستنی و فرشته گون پید ا کنم- همیشه و همه جا مهربون باشم- واقعا با همه با لطافت برخورد کنم- حتی 1 بار هم اخم نکنم و همیشه یه لبخند شیرین و واقعی روی لبام باشه- مرتبا در حال تحسین کردن هر چیزی باشم- خیلی خواستنی بشم-اصلا به یاد نیارم که آخرین بار کی کلافه یا بی حوصله شده بودم-خیلییییی خوش رو و خندون بشم با همه)
4٫ روی محبوبیتم بین آدما کار کنم.
5٫ چند تا سفر خارجی خیلی تفریحی با کلی آدم شاد و باحال داشته باشم( سفر به ترکیه- تفلیس- باکو- دبی با تورهای شاد و باحال
6٫ خیلی به طور جدی می خوام که امسال رسالتم و بفهمم.( در موردش آگاهی کسب کنم و تمام زمان و انرژیم و برای اون کار بزارم تا توش تخصص پیدا کنم- می خوام که تا پایان سال 97 توی موضوع رسالتم متخصص بشم و مهارت کامل پیدا کنم
7٫ روی روابطم کار کنم. (واقعا آدم زود جوشی بشم- به راحتی به راحتی با همه گرم بگیرم- اتفاقا همه دوس داشته باشن با من صمیمی بشن- هر ادم جدیدی من وببینه دوس داشته باشه ارتباطش و با من ادامه بده- واقعا روابط اجتماعیم عالی بشه-)
8٫ روی اعتماد به نفس و احساس لیاقتم کار کنم و خودم و دوست داشته باشم. (عاشقانه خودم و دوس داشته باشم- خودم و لایق بهترینا بدونم-. برای شادیم به کس خاصی نیاز نداشته باشم و همیشه و همه جا بهم خوش بگذره- سبک شخصی خودم و داشته باشم- انقدر خوبی در خودم ببینم که بگم خوش به حال آدمایی که کنار من هستن، خوش به حال کسی که می شه مرد زندگیم-برای خودم خیلی ارزش قائل شم روی این موضوع به شدت کار کنم-بدونم من علکی یا معمولی نیستم منحصر به فرد ام و اتفاقا دیگران از خداشون باشه که من کنارشون باشم یا باشون حرف بزنم)
9٫ رابطه ی عاشقانه ای که همیشه می خواستم و خلق کنم.
10٫یه دوستی دارم که توی یه شهر دیگه زندگی می کنه.. دلم می خواد خیلی بیشتر هم و ببینیم و تفریح کنیم.
11٫کلی دوستای شاد و پرانرژی پیدا کنم که( اصلا بمب شادی و انرژی باشن- کلی خوش بگذرونیم- با هم همه جا بریم- مرتبا برنامه ی پیاده روی و صبحانه بزاریم- با هم باشگاه بریم- خونه ی هم بریم- خیلی با هم صمیمی و یه دل باشیم)
12٫ شروع به ساختن باور در مورد شرایط کاری مرتبط با رسالتم. ( شرایط کاری: کار از 8 صبح تا 2 ظهر با درآمد بالای 3 میلیون تومان- توی محیط کار چند تا دختر فوق العاده شاد و پر انرژی باشه که از لحظه ای که می رم سر کار فقط بخندیم و تفریح کنیم- شرایط کاری جوری باشه که مصاحبه ی خاصی نخوان و خودشون همون اول به مدت 1 ماه آموزش کامل بدن با حقوق و بیمه- کلی پاداش و سفرهای کاری تفریحی داشته باشیم- به عنوان یه نیروی خیلی قوی و کاربلد توی شرکت شناخته بشم)
سلام استاد
من در رابطه با این فایل میخواستم ک یه توضیحی بدم
شما تو این فایل جوری صحبت میکنید که انگاری ذهن دشمن داست و شیطانه و همیشه میخواد ک مارو از هدفمون دور کنه و فلان و اینا اما این طور نیست
کار ذهن اینه که در وجود ما باور های اشتباه رو شناسایی بکنه و به ما بگه تا ما با تغییر اونها به طور آگاهانه وارد مدار بهتر و بهتر و بهتر بشیم و این کار ذهنه
با مثال بهتون توضیح میدم مثلا من در دوران کودکی یه خاطره ای داشتم ک هرچند کوچیک اما باعث شده بود ک در ناخودآگاه من برود ک من بی غیرتم و ذهنم در بعضی شرایط همش این خاطره را ب یاد من میآورد و احساسم رو تغیبد میداد تا اینه من با نوشتن این موضوع یا خاطره روی کاغذ به باور اون رسیدم و شاید با گفتم فقط چند دقیقه این جمله ی من باغیرت هستم.غیرت یعنی عشق ب خودم و خانوادم این باور اشتباهم رو تغییر دادم و اون خاطره ب کلی محو شده و دیگه نه ب ذهنم میاد و نه هیچ احساسی بهش دارم
و یا اینکه من همش فکرهایی به ذهنم میرسید ک من یه فرماندهم ک به همه جا حمله میکنم و مثلا آدمای بدو میکشم که با نوشتن اون موضوع روی کاغذ من تازه فهمیدم که باور پنهان من اینه ک من اگه قوی ویا قدرتمند و زور دار بشم آدم بدی میشم و با گفتنه عبارته قدرتم فقط برای خودمه. زورم فقط برای خودمه.قدرتم فقط برای خودمه. در کمترین زمان باورم درست احساساتم به طور کلی کمی بهتر شد و اون خیال پردازی و اینا هیچ وقت به ذهنم نمیاد دیگه و ب کلی گذشت
بینهایت مثال دارم ک بگم
مثل همون ماجرای خیال پردازیه شما درباره ی 206ک خودش به ذهنتون میومد
و فرقش هم با تجسم خلاق همینه ک در تجسم شما خودتونید با همون دست و بدن و نگاه. اما دراین مورد خیال پردازی ها شما شخص سوم شخصی رو به جای خودتون تصور میکنید. افکاری ک شما خودتون اونها رو انتخاب نمیکنید بلکه خودشون ب سراغتون میان و بدون استسنا همشون دارای یه باورین ک شما باید درست کنید و بهتر بشید. واین وظیفه ی ذهن ماست ک این ها رو شناسایی کنه. و پیشنهاد من هم به شما اینه ک با کمال میل این افکار رو بپذیرد روی کاغذ بنویسید باورش رو شناسایی کنید و بهتر بشید و صد درصد باورش هم در مورد خودتون یا خدا تون و یا رفتار مردم با شماست مثلا.مردم یا همه به من احترام میگذارند یا محبت میکنند
ذهن بینظیره و یکی از بهترین نعمت هاییه ک خدا به ما داده
فعلا
سلام
تجسم خلاق مورد خوبی بود ک گفتین
من در تجسم هر چی رو که در مورد خودم دوس دارم و میبینم
در دنیای واقعی اون چیزی رو ک در مورد خودم تجسم کردم رو روی افراد دیگه میبینم
نمیدونم چرا
سلام ب عاشقان الله یکتـــــاااا و عاشقان راه راسـت
عاشقاااان راهی ک ب غیر اون هیچ آرامش در دلهــــا نیست …
استاد و دوستانم عزیزم سلام و درود خدا بر شماااا
بنده ای ک نظرمون ب شمااا خوبان میرسونم ن سطح سوادی بیشتری دارم و ن هیچ …و اگه تو جمله بندی هم قاطی شد هم ب بزرگواری خودتون ببخشید
دوستان گلم طریقه آشنایم با این سایت بگم ک چطور تونستم ب جم شما هم فرکانسم بپیوندم ( فقط ببخشید ک یکم بیشتر خاهد شد چون میخام عین واقیعت رو بشمااا بگم ک قدرت این قانون چقدره ؛ شاید برا شما هم احساس خوبی بشه )
عید 96 بود ک یکی از فامیلهای ما ک تهران مشغول تدریس علم روانشاسی و هیپنوتیزم بود اومد خونمون و برادرم بزرگم ک 27 سالشه از لکنت زبان اذیت میشد رو با روان درمانی معالجش کنه ؛ جوری ک همون جلسه اول خیلی حالش خوب شد و طی 2/3 جلسه بقول خوده برادرم 50% فرق کرد و ما هم عینأ با چشمهای خودمون دیدیم ک چقد خوب صحبت میکنه ؛ و من موندم ک مگه میشه ک بدون هیچ قرصی یکی بتونه درمانش کنه
از فامیلمون پرسیدم جریان چیه و چطور تونستی در جواب گفت بقول استاد همه جهان انـــرژیه و برام بازگو کرد ک چطور این انرژی کار میکنه
و بدش برام ی فایلی از استاد فرستاد گفت اینو گوش کن
اینطوری شد ک با این سایت ک چی بگم سراسر عشق آشنا شدم
چون منم بچه شهرستانم و کارم هم تهرانه اومدم تهران
این بود طریقه طریقه آشنایم با استاد خوبم
و هی فایلهای رایگان استاد رو دانلود کردم و وارد کانال هم شدم
ک انرژیم روز ب روز ببشتر شد
برنامه ای ک برای خودم چیدم این بود کـ ( از انجایی ک ی کارگر بیشتر نبودم
به نام خدای مهربان من هیژا مهتابی هستم و سپاسگذار خدا هستم که منو توی این مسیر زیبا هدایت کرد تا با لذت بردن به خواسته هام برسم وای خدا جون این فایل کجا بوده تا حالا بعد از حدود دو هزار روز عضو این سایت بودن تازه به سمتش هدایت شدم چه نکات طلایی گفتی استاد که به این خاطر به خواسته های بیشتر رسیدی که به خاطر داشته هات سپاس گذار بودی وای این جمله چقدر طلایی هست وقتی احساس نا مناسب پیدا میکنی با سپاس گذاری به خاطر داشته ها به احساس خوب میرسی و به خواسته هات هم میرسی قبل از نوشتن این دیدگاه رفتن سه صفحه از نعمت ها مو نوشتم از دست و پا و چشم سالم تا رنگ سفید دیوار و صندلی دیگه فکر کنم با درک قدرت سپاس گذاری به این یکی خواسته ام هم برسم وقتی در فرکانس سپاسگذاری قرار میگری قدرت خلق کنندگی پیدا میکنی راه رسیدن به خواسته ها این نیست که تلاش کنی و زجر بکشی راه رسیدن به خواسته ها اینه که در مورد داشته هات سپاس گذار باشی همیشه به این شکل قدرت خلق کنندگی پیدا میکنی الله اکبر الله اکبر الله اکبر من حالا آگاه شدم خدایا شکرت چقدر تو سریع الجوابی
سلام هزاران بار سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیز و همه دوستان هم فرکانسی امیدوارم همیشه سلامت و ثروتمند باشین در هر لحظه از زندگی
استاد خیلی خیلی سپاسگزارم از خداوند بزرگم و هر لحظه شاکر هستم بابت هدایتم به سمت شما و هدایتم به سمت قرآن توحید یکتا پرستی
وسپاسگزارم از شما استاد که باعث شدی دنیا جای بهتری بشه برای زندگی و به گسترش ما و جهان کمک کردی و میکنی
استا الان سال 1402هست و من یکسال هست باشما هم مدار شده ام به لطف الله و طی این یکسا به خیلی از خواسته هام رسیدم و هیچ کار فیزیکی و تلاش فیزیکی که بگم این کار فیزیکی بیشتر من به خواسته هام رسونده نکردم فقط به همین اگاهی های شما توجه کردم و به خودم گفتم وقبول کردم که استاد راست میگه و به هر چیزی که شما گفتی باورکردم و باور داشتم که حتما میشود چون استاد تونسته به این همه از خواسته هاش برسه پس منم میتونم
استادجان به لطف الله من دراین یکساله به ماشین رسیدم به صورت هدایتی به ارامش رسیدم به سلامتی بیشتر به روابط بهتر با همسرم و همه آدما به پول و ثروت بیشتر به درامد سه برابری که به خودم تعهد دادم بعد به درامد ده برابری که به خودم تعهد داده بودم و الان به خود تعهد دادم که به درامد پنجاه برابری برسم به لطف الله و خیلی خواسته دارم که ایمان دارم به همه اونها میرسم
به همه این خواسته ها و فقط با فایلهای ارزشمند رایگان استاد عزیزم رسیدم
همیشه شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت در پناه الله یکتا
می دانم من خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم پس بی شک می توانم آنچه را که دوست دارم برای خودم بیافرینم
آفریدگارم قدرت خلق زندگی من را در دستهای خودم قرار داده است پس میتوانم برای خودم بسازم آنچه را که دوست دارم
اما یادم باشد که باز این ساختن باید برای من پله به پله باشد و تکاملم را طی کنم
یعنی در ابتدا برای خودم آنچه را که ذهنم باور می کند بسازم و بعد قدم به قدم آرزوهای بزرگ تر خودم را بسازم
تمرکزم را میگذارم روی محقق شدن آرزویم و احساسم را در زمانهای طولانی تری خوب نگه میدارم
اتفاقات زیبای سال 1402 که برای من افتاد :
امسال من سربازیم با خوبی و خوشی و کلی خاطرات خوبش تموم شد خیلی دوران زیبایی داشتم برای سربازی خیلی خندیدیم دور هم و کلی خوش گذراندیم تو پادگان واقعا همه از سربازی مینالن ولی برای من خیلی خوش گذشت چون حتی تو برجک هم سعی میکردم تمرکزم رو بزارم رو نکات مثبت و به طرز عجیبی حتی تو پادگان هم برام اتفاق های خوبی میفتاد و همه باهام خوب بودن و بهم احترام میذاشتن
امسال من ازدواج کردم و این یه نقطه عطف تو زندگیم بود با همسرم خیلی رابطه سرشار از آرامش حال خوب و احترام رو داریم به استقلال مالی رسیدم تو کاری که واقعا عاشقش هستم که برنامه نویسی هستتو یه شرکت استخدام شدم این اولین شغلی هست که تا به حال داشتم تو یکی از بهترین تیم های برنامه نویسیش و از این که هر روز عاشقانه دارم کد میزنم لذت میبرم با وجود این که من رشته تحصیلیم اصلا ربطی به کارم نداره ولی عاشق بادگیری تو این زمینه ام و خیلی آینده رو برای خودم روشن میبینم از لحاظ حال و احساس خوب امسال من هیچ ربطی به پارسال نداره مواقعی که حالم بد میشه خیلی کم شده و خیلی خیلی خیلی کمتر تو حال بد میمونم من یک زمانی افسردگی داشتم و همیشه حالم بد و یادمه اون موقع که وارد سایت شدم توی فقط چند روز این حال بد جای خودش رو به یک احساس عالی داد ولی خب بعد از یه مدتی دیگه تمرین ها و مسائل سایت رو خیلی جدی نگرفتم و پیشرفتم کند بود امسال موفق شدم سیگار رو ترک کنم و الان حدود 2 ماهه که به لطف خدای مهربان اصلا لب به سیگار و مشروب نزدم و این برای من خیلی ارزشمنده چون همیشه برام نشدنی بوده.
جا داره اینجا از استاد و خانم شایسته عزیز تشکر کنم بخاطر سایت و آموزش های زیباشون
در پناه حق
سلام دوست عزیزم آقامحمود.. تبریک میگم بهت بابت ترک سیگار..خیلی خوشحال شدم ازاین قضیه
من سیگارمیکشم وباوجوداینکه ازسیگارمتنفرم تاحالاچندبارهم تصمیم به ترک سیگار گرفتم وازاهرم رنج ولذت هم استفاده کردم ولی موفق به ترک سیگار نشدم
دوست عزیزاگه راهکارخاصی داری یاازروشی استفاده کردی میتونی به دوست عزیزت دراین مورداگه راهنمایی داری کمکم کنی تامن هم بتونم سیگار روترک کنم
قبلاازراهنمایی شما سپاسگزارم
البته اگه دوستان دیگرم هم روش خاصی پیشنهادمیکنندباکمال میل پذیراهستم
درپناه الله یکتاسلامت وثروتمندباشیدوسعادتمنددردنیاوآخرت
شادباشید
با سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان هم فرکانسی گلم
این اولین باری است که نظر خودم را در سایت مینویسم امیدوارم برای دوستان گلم مفید باشد
می خواهم در مورد موفقیت بزرگی که در سال 96 کسب کردم صحبت کنم
زندگی من به خاطر داشتن باورهای اشتباه در زمینه های مختلف دچار چالشهای عظیمی شده بود که نتیجه اش دور بودن از همسر و فرزند و خانه به مدت 3 سال و از دست دادن سلامتی پاهایم شد در مدت این 3 سال کلی سعی و تلاش برای درست کردن شرایط زندگیم انجام دادم ولی به خاطر همون باورهای محدود کننده همیشه گامهای برعکسی در جهت رشد و موفقیت برمیداشتم فایلهای رایگان استاد را گوش میدادم و سعی در تعویض باورهای خودم داشتم از جهات مختلفی روی خودم کار میکردم و باز هم به در بسته میخوردم تا با گوش دادن چند باره یکی ار فایهای استاد راز بزرگی را در باورهای محدود کننده خود پیدا کردم کشف این راز باعث شد تا بفهمم که گام اول را که باعث حرکت مداوم من در مسیر موفیقت میشود را در مسیر اشتباهی گذاشته بودم ولی هرگز فکر نمیکردم در مسیری اشتباه قدم گذاشته ام راز بزرگ زندگیم که خیلی از ماها دچار اشتباه در آن میشویم جابه جایی برخی انسانها با خدای وهاب بود که گاها ناخواسته این کار را انجام میدادیم من به جای اینکه از خدای وهاب درخواست کنم با این دیدگاه که خدا نمیخواهد من به سمت او برم دست یاری به سمت انسانهایی دراز میکردم (نه از نظر مالی بلکه راهی که بتوان از این شرایط بیرون آمد ) که خود آن ها وجود خود و تمام زندگیشان از خدای وهاب بود حتی به این سایت و استاد ایمیل زدم و درخواست کمک میکردم چون واقعا دچار سردرگمی شدیدی شده بودم هر چه تلاش میکردم تا بتوانم حدا قل یکی از بسته های آموزشی را تهیه کنم نمیتوانستم چون تمام پولی که بدست می آوردم حتی ذره ای از بدهی های من را هم نمیتوانست بدهد چه برسد به تهییه محصول مسیر اشتباهی را میرفتم که هر روز من را از هدف اصلی دورتر و دورتر میکرد هیچگونه آرامشی در زندگی خود نداشتم و با اینکه خودم را تا جایی که میتوانستم خرج دیکران میکردم ودر عوض بی محبتی های بیشتری میدیدم آن هم به خاطر این بود که ارزشمندی خودم را فراموش کرده بودم و این ارزشمندی را بدون هیچ سودی خرج دیگران میکردم .
اکنون با درک این موضوع و کشف این راز به آرامشی بینظیر در زندگی خود رسیده ام .
با اینکه از نظر مالی تغییری آنچنان در زندگیم رخ نداده است ولی میدانم خدای وهاب چنان درهای بیشماری را برایم باز میکند که همانگونه که به خاطر وضعیت مالی بدی که داشتم از چشم خیلی ها افتادم دوباره من را به مرواریدی تبدیل خواهد کرد که داشتنم آرزوی هر صدفی خواهد بود.
یکی از این درها این بود که چند ایده در زمینه کاری خودم به ذهنم رسیده است که برایم باور نکردنی است و با کمک حق تعالی به این ایده ها تحقق میبخشم. ( خدایا عاااااااااششششقتم )
واقعا از استاد کمال تشکر را دارم و خدای وهاب را شاکرم که دستی از دستان خودش را که استاد عزیز بود را برای گرفتن دست بنده و هزاران افراد عزیز دیگری که در تاریکی باورهای محدودکننده که حتی روشنی روز را با محدودیت های خودشان به شب تبدیل کرده بودند را به مسیری که همیشه چراغ هدایت در آن روشن است هدایت کرده و نشان دهنده موفیقت عظیمی در زندگی این افراد هستند.
دوستان گلم برای هیچ کدام شما عزیزان آرزوی سعادت و خوشبختی وثروت نمیکنم چون همه شما با داشتن چنین خدایی همه آنها را دارید آرزویم برای کسانی است که خدای خود را فراموش کرده اند آرزو میکنم هر چه زودتر در مسیر روشنی حق قرار بگیرند.
و در پایان :
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و ایال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
با تشکر در پناه حق
چه چیزى بهتر و با ارزشمندتر از همسو شدن و در آغوش خدا بودن که میتواند براى آدم اتفاق بیافتد،این زیباترین و فوق العاده ترین اتفاق سال ٩6 و همینطور در طول زندگیم است.بعد از این متولد شدن دوباره ام این است که پروردگارم همیشه مراقبم است و حمایتم میکند.دیدم به زندگى و اطرافیانم عوض شده.اعتماد به نفسم بیشتر شده و خیلى شاد و سرزنده تر از قبلم.به خودم و به باورهایم و به دنیاى خودم افتخار میکنم. خانواده اى خوشبخت و تندرست و مهربان دارم.از لحاظ مادى پیشرفت چشمگیر ى داشتم و دارم و چندین بار پروردگار وهابم مبلغى هر چند کم برایم هدیه داد که به عنوان نشانه ارزش بسیار زیادى برایم دارند.دست هاى الهى به کمکم مى آیند و بر خلاف همه از تنهایى خود لذت و نهایت استفاده را میبرم.به زیبایى هایى که خدا آفریده بیشتر توجه و تحسین میکنم.دیدن خوابهاى خداگونه و آرامشى که در خواب دارم.خدا را درون تک تک سلولهاى بدنم احساس میکنم و عاشقانه میستایمش…
در سال ٩٧ :
میخواهم اعتماد بنفسم را بیشتر کنم ،رو خواسته هایم تمرکز بیشترى داشته باشم و اولین و آخرین سمیه ارزشمند و قدرتمندى و ثروتمند دنیا شوم … خدایا شکرت که دارمت خدایا شکرت که استاد عباسمنش را دارم …
چقدر زیبا دوست عزیز گفتید درآغوش خدا بودن چه حس نابی ممنون
سپاسگزارم دوست مهربونم?
سلام به استاد عزیز و عزیزان گروه تحقیقاتی عباسمنش و همه اعضای سایت
سال نو مبارک. امیدوارم سالی پر از سلامتی و ثروت داشته باشید و خدارو بیشتر تو زندگیتون حس کنید
من اولین پیامی هست که دارم تو سایت میذارم. خیلی خوشحالم و خیلی ذوق و شوق هم دارم. الان ساعت 9 شب هستش و من استرس دارم که مبادا تا ساعت 23 نتونم پیامم رو تکمیل کنم. با توکل بر خدا پیش میرم.
من تقریبا 11 ماهه (اوایل سال 96) که با استاد عباسمنش آشنا شدم، روش آشناییم هم خیلی جالب بود، به این شکل که من تو کانال یکی دیگه از اساتید تدریس قانون جذب بود و فایلای ایشون رو به مدت یک سال بود که گوش میدادم. فقط گوش میدادم. تمرینی انجام نمیدادم. تا اینکه ایشون یه فایل صوتی گذاشتن تو کانال و درباره خودشون و استاد عباسمنش توضیحاتی دادن. قضیه از این قرار بود که یکی از اعضای کانال از ایشون سوال پرسیده بود که آقای فلانی شما چند سالی هست که تو قانون جذب هستید و دستاوردهاتون تو این چند سال چی بود و از استاد عباسمنش یاد کرده بود و گفته بود که ایشون طی چند سال درآمدشون 150 درصد افزایش داشته. این مدرس هم توضیح دادن و گفتن که خب آقای عباسمنش به اهداف بزرگی دست پیدا کردند و درآمدشون افزایش پیدا کرده و درباره خودشون هم توضیح دادن و گفتن که امکان داره حتی طی چند سال آینده درآمدشون از آقای عباسمنش هم بیشتر بشه و مقایسه کردن افراد ملاک خوبی نیست و اینکه هرکی تمایل داره میتونه تشریف ببره تو سایت ایشون و از اطلاعات ایشون هم استفاده کنه. این شده که من اسم استاد عباسمنش رو تو گوگل سرچ کردم و تو سایت عضو شدم. واقعا خوشحال از این اتفاق. امیدوارم اون دونفر به هرچی که میخوان برسن تو زندگیشون. در واقع من تو فرکانسش بودم و اونها دستان خدا بودن در زندگی من. خداروشکر
از اول سال شروع میکنم:
من تو شرکتی که کار میکردم قراردادم تا اواسط اردیبهشت 96 بود و از پایان سال 95 دنبال کار میگشتم و مطمئن بودم که کار مناسب رو پیدا خواهم کرد. من اول سال 96 دوسال سابقه حسابداری داشتم ولی دوس داشتم که وارد حرفه حسابرسی بشم. خیلی دنبال کار حسابرسی گشتم. اگر کسی با حرفه حسابرسی آشنا باشه میتونه مشکلات این حرفه رو درک کنه. برای کسی که وارد میشه حقوق پایینی در نظر میگیرن و دارای ساعت کاری بالا و ماموریت هستش حسابرسی. من تو ذهنم دنبال کاری بودم که حقوق نسبتن خوبی بگیرم و ماموریت هم نرم. چند تا موسسه رفتم واسه حسابرسی ولی جور نشد. تا اینکه 7 اردیبهشت یکی از موسسات حسابرسی زنگ زد و رفتم واسه مصاحبه و تو ده دقیقه قبول شدم واسه استخدام تو موسسه. با حقوقی که از چیزی که تو ذهنم بود حتی بیشتر بود و بهم گفتن که سالی دو ماه ماموریت داری و منم قبول کردم. الان که 11 ماهه گذشتم حتی یک روز هم ماموریت نرفتم و از کارم کاملا راضی ام و دارم هر روز پیشرفت میکنم. بعد از توافق وقتی داشتم برمیگشتم خونه داشتم از سر شوق گریه میکردم و خداروشکر میکردم.
تو سال 96 بر عکس سالای گذشته من مریضی بدی نگرفتم و فقط یک روز یه سرمای کوچیکی خوردم که تا شبش داشت بدتر میشد. اومدم خونه یه عسل و آبلیمو خوردم و خوابیدم ، حتی قرص آنتی هیستامین (ضد آبریزش بینی) هم نخوردم و پیش خودم گفتم که من خوب میشم. فرداش هم قرار بود جای مهمی برم واسه کار. فردا صبحش حالم بهتر شده بود و لحظه به لحظه بهتر میشد و بازم داشتم در طول روز خداروشکر میکردم.
تو سال 96 یه اتفاق خوبی تو ذهنیتم افتاد که فوق العاده بودش، من از 9 سالگی تا همین سال 95 (25 سالگیم) من از جن میترسیدم ، همش موقع خواب دور و ورم رو نگاه میکردم. اگر کسی داستانی درباره جن میگفت من دو سه شب خوابم نمیبرد. ولی از سال 96 دیگه خداروشکر از جن نمیترسم. این یکی از بهترین اتفاقات زندگیم بوده تا حالا.
تو سال 96 یک روز من میخواستم ساعت 15 عصر برم جایی ولی روز قبلش هم مرخصی گرفته بودم و دیگه روم نیمشد که درخواست مرخصی بکنم. تیر ماه بودش حدودا و هوا گرم و تو بعضی مناطق بعضی وقتا برقارو قطع میکردن. یهو زدو ساعت 14 برق محل کارمون قطع شد و من خیلی راحت به کارم رسیدم.
اول سال به خاطر حقوق بیشتر میخواستم وارد یکی از شرکتهای بزرگ حسابرسی بشم. ولی اون شرکت دارای قوانین خاصی هستش از لحاظ عقیدتی. ولی من شرایط رو پیش خودم قبول کرده بودم و حتی تو سال 95 هم یکبار اقدام کرده بودم ولی قبول نشده بودم. خلاصه تا اواسط سال 96 فکر میکردم که فقط یک راه برای افزایش حقوقم وجود داره و اونم این شرکته. ولی با گوش کردن با فایلها باورهام عوض شد و متوجه شدم که خدا هزاردستانه و ما باید اجازه بدیم که خدا دستای دیگه ش رو به ما نشون و الان هم قید اون شرکت رو زدم و وارد بازارهای مالی شدم و سرمایه گذاری کردم و مطمئن هستم که سود خوبی قراره نصیبم بشه تو سال 97٫
دو ساله که من شبها سرم رو میذارم رو بالشت در عرض 1 دقیقه یا حتی کمتر خوابم میبره. میدونم که اینا بابت تغییر باورام هستش.
توی سال 96 من و همسرم به کیش و شیراز سفر کردیم که واقعا لحظات خوشی داشتیم و جالب اینجا بود که پولی برای سفر شیراز نداشتیم اما چون تو رویاهامون شیراز رو تجسم کردیم بالاخره اون رویا و ارزو به حقیقت پیوست و پول سفر شیراز به راحتی جور شد و باکمترین هزینه اما بهترین سفر رو گذروندیم.
خانم من به خانواده ی من حساسیت نشون میداد و رابطه ی خوبی با خواهرم نداشتن،در واقع خواهرم یجورایی همسرم رو نادیده میگرفت.تااینکه سرشام یکی از فایلهای استاد رو گوش کردیم که درمورد این بود که اگراز کسی بدتون میاد سعی کنید به خوبیهای اون توجه کنید و همیشه و همه جا خوبی طرف روبگین نه بدی اون رو.
خانمم همون شب سعی کرد تعریف خواهرم رو بگه و در عرض سه روز فقط سه روز خواهرم بینهایت عوض شد و شد همونی که همسرم دوست داشت.البته این اتفاق خوب بعد از دوسال جنجال و کشمکش اتفاق افتاد که یکی از معجزاتی بود که من و همسرم رو قانع کرد که این قانون واقعا عین حقیقته.
من وهمسرم همیشه بعد از هربحثی به مدت 3 الی 4 روز قهر میکردیم و سرسنگین بودیم اما از وقتی بااین قانون اشنا شدماز خردادماه 96 طولانی ترین قهر ما 1 ساعت بوده و حتی کمتر و صد البته که تعداد قهرها به قدری کاهش یافته که قابل شمارش هستش.
همسرم ادم بینهایت لجبازی هست و حتی حاظره به خودش اسیب بزنه تا طرف مقابلش رو ناراحت کنه و اصلا ادم عذر خواهی کنی نیست.اما با گوش دادن فایلهای استاد بعد از هراشتباهی به سرعت عذر خواهی میکنه و زندگیمون واقعا به بهشت تبدیل شده.
خدا برای من و همسرم جور دیگه ای شناخته شده و بخشی از باورهای قبلیمون تغییر کرده،همسرم دیگه نماز و عباداتش رو صرفا جهت رفتن به بهشت وبرای ثوابش نمیخونه ، جدیدا هرکاری که انجام میده فقط بخاطر رضایت و شادی خود خداست.
همیشه همسرم بهم میگفت که ارزوی قلبی و هدف اصلیش رسیدن به خداس، چند روز پیش میگفت: احساس میکنم که خدا داره نگاهم میکنه و واقعا دوسم داره چون واقعا دارم به خود خدا میرسم و همه ی کارام فقط برای اونه نه صرفا برای بهشت و جهنم.
یه زمانی بخاطر ترس از خدا روزه میگرفت و نماز میخوند ولی الان فقط بخاطر حس خوب و عشق به خدا عباداتش رو انجام میده.
وقتی این متن رومینویسم دارم از زبون خودش مینویسم ،گریش گرفته .میگه کاش با استاد عباس منش زودتر آشنا میشد تا خدای خودش رو بهتر بشناسه.ناراحته که خدارو از ترس عبادت میکرد ولی حالا انقد خوشحاله که به ارامش رسیده.
یکی از بهترین ثمره های این قانون آرامشی بود که به زندگیمون هدیه کرد.
بزرگترین لطف شما به ما درمورد قرآن بود.همسرم در مورد قران تحقیق کرده بود و یجورایی از این کتاب خدا متنفر شده بود و میخواست این کتاب رو از خونه بیرون ببره و اخرین تلاشش رو میخواست انجام بده و اون این بود که از پدرش کمک خواست.پدرش کل قرآن رو خونده بود و به همسرم گفت که قرآن کتاب خداس وتمامی کلمات داخل آن درمورد خوبیهاست.اما پدر همسرم به خاطر عصبانیت از اینکه همسرم قانع نمیشد و دنبال دلایل علمی میگشت با همسرم با لحن بدی حرف زد و همین باعث شد که همسرم قطع به یقین مطمعن بشه که باید قرآن رو از خونه دور کنه و هیچ وقت اسمی از قرآن نیاره تااینکه فردای همون روز که تصمیمش قطعی شده بود حرفای شما رو درمورد قرآن شنید و از اون روز شما رو استاد خودش میدونه و تصمیم گرفته که قرآن رو خودش به دنبال ترجمه اش بره و همیشه میگه این یعنی نزدیکی به خدا که خودت دنبال معنی قرآن بری نه اینکه کورکورانه ترجمه های دیگران را قبول کنی و این رو یک عبادت درست میدونه.
همیشه میگه مهم نیس که بقیه چطور قرآن رو ترجمه کردند و از داخل قرآن آیات منفی پیدا میکنند تا این کتاب رو نقض کنن، میگه حتی اگه اون آیات منفی رو اثبات کنن مهم اینه که ما به آیات و حرفای خوب قرآن توجه کنیم. دنیا یعنی توجه به نکات مثبت
یکی از خوبیهای این قانون این بود که ما با عشق دنبال دینمون میریم و با عشق به دینمون توجه میکنیم .
همسرم آدمی بود که با همه جروبحث میکرد و حتی فحش هم میداد ، اما ازوقتی که کلمه ی اعراض رو از شما شنیده ، دیگه با هیچکس بحث نمیکنه و خیلی راحت میگذره و رد میشه.(البته نه هیچکس هیچکس ، هنوزم جا داره و باید رو خودش تمرین کنه)
ما هنوز بچه دار نشدیم اما انقد این قانون و خدارو باور کردیم که ایمان داریم فرزندمون پسر هست و این ایمان به خدا انقدر در ما زیاد شده که از الان لباس پسرونه خریدیم و گاهی دیگران مارو به تمسخر میگیرن و میگن اگه پسرنشد چی که هم من هم همسرم میگیم خدا پسر بهمون میده ولی بازم آدما اصرار دارن بگن حالا اگه خدا نداد چی؟ یه زمانی همسرم ناراحت میشد و میگفت خدا اگه پسر نده ناراحت میشم ازش اما حالا میگه اگه نداد هم که نداد ناراحتی نداره حتما من درست فرگانس نفرستادم که فرزندم پسر نشده.
خدا به شما ثروت فراوان و سعادت دنیا و آخرت نصیب کنه که دستی از دستان خدا برای هدایت ما بودید.
باتشکر فراوان پیمان نظری و هنگامه سلطانبلاغی
سلام دوستای خوبم. سلام استاد مهربونم…
نتایج من در سال 96:
1٫ باورم نسبت به اتفاقات زندگی تغییر کرد. چون من تجربه کردن مشکل و اتفاقات بد روجزء زندگی می دونستم و فک می کردم هر جوری باشی دیگه مشکلات و اتفاقات بد هست. توی سال 96 نگاهم عوض شد و فهمیدم همه چیز باور منه و می شه که به جای مشکل، راحتی و اتفاقات خوب و تجربه کرد که این نتیجه برای من خیلی بزرگ بود چون همیشه نگران بودم.
2٫ به شدت دختر بداخلاقی بودم، عبوس بود م و با هیچ کسی نمی جوشیدم و حالا شدم یکی از خوش رو ترین و مهربون ترین آدما توی هر جمعی
3٫ واقعا دختر افسرده ای بودم طوری که حتی پیش 3 تا روانشناس رفته بودم ولی الان یه دختر شاد، رها و خیلی خندونی ام که با کوچکترین چیزا شاد می شم.
4٫ سال ها بود که هر روز سرگیجه ی وحشتناکی داشتم که کلی دکتر رفتم و ام آر آی دادم می گفتن هیچیت نیست ولی من د ر عذاب بودم جوری که اصلا نمی شد فعالیت کنم…خیلی جالبه اواخر 96 باور ساختم در مورد درمان سرگیجه و الان 1 ماهه که واسه 1 ساعتم سرم گیج نمی شه و چقدر این نتیجه برام بزرگه و چقدر هی بهم انرزی می ده که ببین تغییر باور همه چیزه..هی میگم دیدی با همین تغییر باورا سرگیجت خوب شد؟ با همین تغییر باورا هر خواسته ی دیگه ای هم داشته باشی خلق می شه.
5٫ کلا یه د ختر ساکت، کم رو وخجالتی بودم که اصلا توی جمع کسی نمی فهمید من هستم و چقدر از این ویژگیم بیزار بودم. من حتی روم نمی شد سوپری برم یا جایی زنگ بزنم. به شدت خجالتی بودم…الان تبدیل شدم به یه دختر اجتماعی که خیلی راحت صحبت می کنم..سوال می پرسم حتی از آدمای غریبه.. منی که اونقدر ترسو بودم 2 ماه پیش که سفر رفتیم تهران، واسه چند روز خودم تنها از کرج می رفتم تهران..بدون ترس..تازه کلی هم کیف کردم.مثلا رفتم انقلاب چرخیدم….وای خیلی خوب بود…اصلا یه آدم دیگه شدم من….
6٫سال ها بود دنبال کار بودم پیدا نمی کردم که توی سال 96 اصلا راحت با یه مصاحبه ی خیلی ساده یه جای خیلی خوب مشغول به کار شدم که چقدر فضا فضای شادی بود چه محیط خوبی بود پر از کلی آدم شاد… ولی خوب چون خیلی دوس داشتم بیشتر روی تغییر باورام زمان بزارم اومدم بیرون و طبق برنامه ریزیم از چند ماه دیگه مجدد می ریم سر کار..جالبه که اونقدر اون جا با همه صمیمی شده بودم که تا همین 1 ماه پیش می گفتن تروخدا بیا سرکار…
قبل این که می خواستم اهدافم و تایپ کنم این توی ذهنم اومد که اهدافی که دارم و می دونم خیلی طبیعی با تغییر باورام بشون می رسم ولی چیزی که از رسیدن به هدفا واسم مهم تره اینه که من باید از همین الان، اون احساس شادی، اون شور و هیجانو داشته باشم یعنی باور من اینه که زندگی من از همین الان که هنوز به اون اهدافم نرسیدم بی نظیره و پر از هزاران شادی..بعد کم کم خواسته هام وارد زندگیم می شن و فقط رنگ و لعاب بیشتری به زندگیم می دن و گرنه که من از همین الان آدم شادیم..
لیست اهدافم که در سال 97 یکی یکی تیک می خورن:
1٫روی موضوع زیباییم کار کنم( دوس دارم زیباییم جوری بشه که نیاز نداشته باشم آرایش کنم)
2٫ روی موضوع سلامتی کار کنم..( خیلی دوس دارم عینکم و کنار بزارم
3٫ ویژگی های اخلاقی جدیدی در خودم بسازم. (یه شخصیت لطیف، بی نهایت مهربون، خواستنی و فرشته گون پید ا کنم- همیشه و همه جا مهربون باشم- واقعا با همه با لطافت برخورد کنم- حتی 1 بار هم اخم نکنم و همیشه یه لبخند شیرین و واقعی روی لبام باشه- مرتبا در حال تحسین کردن هر چیزی باشم- خیلی خواستنی بشم-اصلا به یاد نیارم که آخرین بار کی کلافه یا بی حوصله شده بودم-خیلییییی خوش رو و خندون بشم با همه)
4٫ روی محبوبیتم بین آدما کار کنم.
5٫ چند تا سفر خارجی خیلی تفریحی با کلی آدم شاد و باحال داشته باشم( سفر به ترکیه- تفلیس- باکو- دبی با تورهای شاد و باحال
6٫ خیلی به طور جدی می خوام که امسال رسالتم و بفهمم.( در موردش آگاهی کسب کنم و تمام زمان و انرژیم و برای اون کار بزارم تا توش تخصص پیدا کنم- می خوام که تا پایان سال 97 توی موضوع رسالتم متخصص بشم و مهارت کامل پیدا کنم
7٫ روی روابطم کار کنم. (واقعا آدم زود جوشی بشم- به راحتی به راحتی با همه گرم بگیرم- اتفاقا همه دوس داشته باشن با من صمیمی بشن- هر ادم جدیدی من وببینه دوس داشته باشه ارتباطش و با من ادامه بده- واقعا روابط اجتماعیم عالی بشه-)
8٫ روی اعتماد به نفس و احساس لیاقتم کار کنم و خودم و دوست داشته باشم. (عاشقانه خودم و دوس داشته باشم- خودم و لایق بهترینا بدونم-. برای شادیم به کس خاصی نیاز نداشته باشم و همیشه و همه جا بهم خوش بگذره- سبک شخصی خودم و داشته باشم- انقدر خوبی در خودم ببینم که بگم خوش به حال آدمایی که کنار من هستن، خوش به حال کسی که می شه مرد زندگیم-برای خودم خیلی ارزش قائل شم روی این موضوع به شدت کار کنم-بدونم من علکی یا معمولی نیستم منحصر به فرد ام و اتفاقا دیگران از خداشون باشه که من کنارشون باشم یا باشون حرف بزنم)
9٫ رابطه ی عاشقانه ای که همیشه می خواستم و خلق کنم.
10٫یه دوستی دارم که توی یه شهر دیگه زندگی می کنه.. دلم می خواد خیلی بیشتر هم و ببینیم و تفریح کنیم.
11٫کلی دوستای شاد و پرانرژی پیدا کنم که( اصلا بمب شادی و انرژی باشن- کلی خوش بگذرونیم- با هم همه جا بریم- مرتبا برنامه ی پیاده روی و صبحانه بزاریم- با هم باشگاه بریم- خونه ی هم بریم- خیلی با هم صمیمی و یه دل باشیم)
12٫ شروع به ساختن باور در مورد شرایط کاری مرتبط با رسالتم. ( شرایط کاری: کار از 8 صبح تا 2 ظهر با درآمد بالای 3 میلیون تومان- توی محیط کار چند تا دختر فوق العاده شاد و پر انرژی باشه که از لحظه ای که می رم سر کار فقط بخندیم و تفریح کنیم- شرایط کاری جوری باشه که مصاحبه ی خاصی نخوان و خودشون همون اول به مدت 1 ماه آموزش کامل بدن با حقوق و بیمه- کلی پاداش و سفرهای کاری تفریحی داشته باشیم- به عنوان یه نیروی خیلی قوی و کاربلد توی شرکت شناخته بشم)
13٫ بسته عشق و مودت رو خریداری کنم .