این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان سلام به استادم و سلام به مریم جان
خدایا من این قانون زیبا که ازش استفاده می کردم واسه رسیدن به هر خواسته ای رو فراموش کرده بودم چون فکر می کردم اینطوری کم توقع میشم
پلی وقتی میبینم متوجه میشم هر خواسته ای که اومد تو زندگیم واسه این بود که ازون خواسته وقتی مقیاس کوچکترشو داشتم چقد با حس خوب ازش استفاده و با عشق ازش نگه داری می کردم
سپاسگذارم که به یادم آوردی چرا ذهنم داره جفتک می اندازه و احساس خوبم به کیفیت عالی نیست
من تمرکزم از داشته هام از اتفاقات خوب پرداخته شده بود و هی می گفتم پس چرا نمیاد چرا فلانی داره چرا فلان
نه من باید مثل زمان بچگیم از هر چیزی که دارم در حد بالاترین عشق بهش لذت ببرم
از زندگیم
مقایسه آدم رو از سپاسگذاری دور و می بره تو مدار نامناسب اباد
خدایا من می خوام از مدار غر زدن ناشناسی بیام تو فرکانس سپاسگذاری
ولی یه باور ته ذهنم میگه مگه قبلا سپاسگذاری می کردی چقد نعمت اومد و اونایی که سپاسگذاری نمی کردن ببین چی ها دارن
خدایا خودت کمک کن به ذهنم ثابت کنم این حرفش مزخرفه
من باید سپاسگذار باشم و سپاسگذارانه زندگی کنم
من باید سپاسگذارانه زندگی کردن روتین و سبک زندگیم باشه
من باید هر لحظه این سویچ مغزم رو بچرخونم سمت فرکانس خدا
سپاس از نعمت هام
الان که می خوام ماشین بخرم
می خوام به آزادی مالی برسم
باید دوتا کار انجام بدم
1- باهامین دوچرخه ام برم جاهایی که دوست دارم و حاااالشو ببرم و در عین حال ازش مراقبت کنم و بهش عشق بدم
2- از همین درآمدی که دارم همین چیزی که تو کارم دارم نهایت استفاده و سپاسگذاری رو داشته باشم
من چقد خوشحال و سپاسگذارم که آلان ماه نو میلادی شروع شد من رو یاد این تمرین انداختی واسه سال جدید
می خوام انجامش بدم و لیست کنم اون چیزهای جدیدی که می خوامتا عید بیاد
واقعا باید درک کنم قدرت خلق کنندگان انسان ها فقط تو مدار سپاسگذاری و حال خوب قدرت اجرایی داره
این جمله اصل و اساس زندگی هست
ناسپاس بودن یعنی در عمل توجه به نعمت نداشتن یعنی ازش استفاده با لذت نکردن نمی اونه تو رو به مداری ببره که ازش بیشتر و بهتر داشته باشی
سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته و همه دوستانم در این مسیر زیبا
این فایل در اسفند ماه سال 1402 بعنوان نشانه برای من آمد. اونم در حالیکه تصمیم گرفته بودم آموزشهای دوره روانشناسی ثروت 1 رو جدیتر و دوباره از نوع شروع کنم، با هدایتی که شدم تصمیم گرفتم که هر روز صبح فایل نشانه ام رو ببینم تا مانند استاد روزم رو با زیباییها شروع کنم. و این نشانه خیلی بجا برای جواب دادن به سوالی که ذهنم رو درگیر کرده بود برام اومد. و شروع کردم به نوشتن اتفاقات خوب امسالم و چقدر حس خوبی این تمرین به من داد..
……………………..
اتفاقات خوب سال 1402
…………………………….
1. سفر به جنوب ایران با همسر و دو فرزندم، که برای اولین بار مناظر زیبا و خیره کننده اون مناطق رو میدیدیم.
2.فرا گرفتن آموزه های استاد از طریق سایت و شروع دوره روانشناسی ثروت 1 با همسرم
3.همراه شدن من و همسرم باهم در مسیر هدایت الهی با استفاده از آموزه های استاد
4. عمیق تر شدن و عاشقانه تر شدن رابطه ی من و همسرم
5. بهتر شدن رابطه ام با فرزندانم، بیشتر شدن محبتم به آنها، لذت بردن من از کودکیهایشان و داشتن حس یک مادر خوب و کافی بودن
6. آشنا شدن با مجموعه ای بسیارعالی و بی نظیر برای تعلیم و تربیت فرزندانم
7. منظم شدن روال ورزش کردنم
8. برداشتن اولین پله های پیشرفت کاری ام
9. رشد فردی، از جمله بیشتر شدن اعتمادبنفسم و بهتر شدن ارتباطاتم
10. خرید مبلمان جدید و مورد علاقه ام
11. رنگ کردن خونه مون
12. کسب مهارت دخترم در رشته ژیمناستیک و شروع کلاس شطرنجش
13.آشنا شدنم با افرادی تازه که درکنارشان احساس خوبی دارم و از آنها چیزهای مفیدی یاد میگیرم
14.رفتن چند سفر شمال که هر کدام برایم درسهایی داشتند
15.بدهی ام به خواهرم رو پرداخت کردم
16.همسرم برای اولین بار برای روز زن خودش رفت و برایم یک لباس خرید
17. دورهمی ها و مهمانی های زیادی دعوت می شدیم که همسرم هم برای حضور علاقه نشان میداد و خانوادگی در کنار هم لذت می بردیم.
18. خیلی کم بیمار شدیم و خیلی زود خوب میشدیم
19. من و همسرم هر دو آرامتر و مهربان تر شدیم. استرس هامون خیلی کم شده و توکلمون بیشتر شده
20. من همیشه دوست داشتم همسرم برام مثل یک دوست صمیمی باشه و الان با هم مسیر شدن من و همسرم شدیم بهترین و امن ترین دوستان همدیگه و منبع آرامش و قرار همدیگه
21. خوابهای نا آرومی که میدیدم خیلی خیلی کم شدند
22. پذیرشم نسبت به آدم ها خیلی بیشتر شده و کم تر بدنبال تغییر آدمها هستم
23. افراد از اینکه با من وقت بگذرونن لذت میبرن
………………………….
اهداف و خواسته هایم در سال 1403
………………………………………….
1. خرید مواد مورد نیاز برای ارتقاء کارم
2. گذراندن دوره های آبدیت
3. رفتن حداقل یک سفر خارجی و سفرهای داخلی با کیفیت بیشتر و جاهای جدیدتر
4. با اتمام دوره روانشناسی ثروت 1، خرید دوره های بعدی به صورت هدایتی
5. خرید دوره قانون سلامتی و رسیدن به اندام مطلوب
6. ثبت نام بچه ها در مراکز آموزشی و فوق برنامه ی مطلوب
7. تامین مایحتاج از قبیل خوراک و پوشاک و تفریحات و…. به آسانی
8. گسترش خدمات و پیشرفت کارم
9. خرید وسایل و لوازم جدید مورد نیاز خانه
……………………………..
با سپاس از خداوند بخشنده مهربان،و استاد عباسمنش عزیز برای این تمرین بسیار عالی، آرزوی سعادت و ثروت برای تمام دوستانم دارم
سلام به استاد عزیزم و دوستان و خانواده استاد عباس منش
اولین باری که وارد سایت شدم و کامنتای دوستان میخوندم و میدیدم همه نوشتن که استاد خیلی عاشقتیم و خیلی دوستت داریم ، درک نمیکردم میگفتم یعنی چی من نمیفهمم
ولی الان یه جوری شده که اسم استادمو ، استاد عباسمنش جونم صدا میزنم و عاشق استادعباسمنش وخانم مریم شایسته عزیزم هستم و همینطور عاشق صدا و لهجه خاص مریم عزیزم
من توی سالی که گذشت به حرفه و هنری که خیلی علاقه داشتم و دارم رو یاد گرفتم و آموزشهای زیادی دیدم و بابت این تصمیمم خیلی خوشحالم و اینم بگم که من 45 سالمه ولی به سنم توجه نکردم و به خودم گفتم که تو باید موفق بشی و به ثروت برسی
و اتفاق خیلی خوب و عالی که برام افتاد این بود که روی خودم کار کردم و تمرکزمو گذاشتم روی سلامتی خودم گذاشتم و چون قلبم یکم مشکل داشت ، ولی توی آخرین چکاپی که کردم دکترم بشدت از کارکرد قلبم راضی بود و من بابت این اتفاق بزرگ شاکر خداوندم
هدفم توی سال جدید اینه که تمام تمرکزمو بزارم روی حرفه ای که یاد گرفتم و میخوام که به درآمد عالی برسم و بیام بنویسم که به چه دستاوردهایی رسیدم
اینم بگم که من امروز اولین کامنتیه که گذاشتم و بابتش خیلی خوشحالم
ماشین صفرمونو 29اسفند1401تحویل گرفتیم ک چقققدر خوشحال بودم وحس اون روز رو بارها برا خودم یاداور کردم،
هربار ک سوار ماشینمون میشدم باتمام وجود شکرگذاری میکردم ک چقدر راحت شدیم، سفر ب اصفهان و دیدن زیبایی هاش، سفر ب کاشان ، سفر ب خرم اباد ک همگی توی اردیبهشت بود،
خریدن اسباب بازی برا پسر3سالم برا بار اول،فکر میکردیم توی سیسمونی اسباب بازی داره دیگه برا چی باز بخریم ،ولی خریدم و چقدر خوشحال شد پسرم، توی هررر موقعیت کوچیکی وسایل برمیداشتیم میرفتم ب طبیعت،میزدیم بیرون از شهر و از اب و هوا از طبیعت لذذت میبردیم،
هرروز درباره قانون جذب میخوندیم،منی ک تو عمرم کتاب غیر درسی نخونده بودم تو سال 1402چندین کتاب خوندم از موفقیت و مرتبت با همین قانون،
تجربه رفتن ب بنگاه برای دیدن خونه،میخاستیم حسشو بگیریم،
خریدن زمین،
اشنایی با سایت استاد عباس منش،
کارتمون ک همیشه پول داشت توش
خونمون ک همیشه پر از رزق و روزی و برکت بود.
سلامتی کاااامل ک حتی ی بارم خودم سرمانخوردم، و پسرم ک یکی دوبار فقط سرماخورد و همممییشه ب لطف خدا سالم بود و همسرم.
خدارو شکر ک همه ی سال باهمسرم روابط عالی داشتیم و دلخوری از هم انگشت شمار بود خییییلی کم،
خیییلی خوشحالم ک مادرم بعد سالیان سال موفق شد وسای نو بخره برا خونشون برا سال نو،
برادرم ماشین خرید خداروشکر.
اگاهیم از خدا و خودم ک چچچقدر بیشتر شد و فهمیدم میزان ایمانم ب خدا چقدر بوده، و کنار گذاشتم تقلید کورکورانه از گذشتگانمو برا مسائل دینی و میتونم بگم من الان یکتا پرستم و شرک نمیورزم بخدا.
فهمیدم ک جز خدا روی کسی حساب باز نکنم.
غذاهای لذیذی ک خوردیمو لذت بردیم،
،اهداف سال 1403و اتفاقاتی ک میخام تجربه کنم.
ب امید خدا میخا ب عنوان اولین محصول از سایت بسته ثروت 1 رو بخریم و باهاش تحول عظیم رو تو زندگی تجربه کنیم.
از خدا میخام سفر ب دبی رو توی بهترین هوای دبی بهمون بده و حسابی خوشبگذرونیم ،توی بهترین هتل،بهترین غذا و خوراکیا، بهترین خریدا و هدایا و سوغاتیا،بهترین ومهیجترین تفریحات و پیدا کردن بهترین دوستا رو توش تجربه کنیم.
از خدا میخام دوباره صاحب ماشین صفر دلخواهمون ک اینجا سوال دارم؟؟؟من ارزوم داشتن لندکروزه حالا الان تو این شرایط بگم برا امسال میخامش؟؟با توجه ب شرایط مالیمون؟ یا بگم مثلا ساینا ؟؟
برای تولد پسرم مهمونی بگیرم و کادو تولد براش موتور شارژی بزرگ بخریم .
از خدا میخام صاحب خونه بشیم
باز اینجا سوالی ک دارم اینهاز خصوصیات خونه ی رویاییم بگم یا خیلی خفنه؟ یا مثلا ی خونه معمولی؟یا خونه خوب توی شهرمون ک مثلا بریم بنگاه چند تا خونه ببینیم با وجود اینکه موجودیمون برا خریدش………….. ،.بعد یکی از خونها ک ب دلمون نشست رو انتخاب کنیم و هروز تجسمش کنیم ک صاحبشیم؟ (اگر استاد درموردش صحبت کرده لطفا راهنماییم کنید،شایذ من هنوز اون فایل استادو نخوندم)
از خدا میخام ی ایده برا کسب و کار ک با وجود بچه 3ساله بتونم انجام بدم و ازش درامد عالی داشته باشم،
از خدا میخام همسرمو کمک کنه تا ی کار دیگه پیدا کنه، شغل ارزوهاشو پیدا کنه و با جرئت از شغل فعلیش بیاد بیرون،
من عاشششق طلا و جواهرم از خدا میخام صاحب بزرگترین گالری طلا و جواهراتی شهرم بشم ،
امسالم حتما دوباره حلقهای طلامونو و سرویس الیزابت و انگشتر ورساچه و دستبند و انگشتر دلخواهمو میخرم،
و مهارت رانندگی رو یاد میگیرم،
خداوندا من تسلیم تو هستم، ازت میخام تمام صداهای درونیمو خاموش کنی تا تنها صدا و الهامات تو رو دریافت کنم، ولحظه ب لحظه در مسیر تو باشم ک جز سلامتی و ثروت و خوشبختی چیزی توش نیست،
سلام به همه دوستان عزیزم، استاد دوست داشتنی و خانم شایسته عزیز
چقدر خوبین شما استاد.. خدارو هزاران بار سپاسگزارم که در جمع شما هستم
سال 402 شروع آشنایی من با شما بود
البته قبلاًم با شما آشنا بودم ولی در مدارتون نبودم فقط برای حال خوب بعضی موقعها فایلهای شما رو گوش میدادم
و این آشنایی بزرگترین دستاورد من در سال 402 بود. دیگر اتفاقات پارسال شامل:
بهبود و حتی برطرف شدن سردردهای دائمی من،به صفر رساندن مصرف داروهای مسکن که تقریباً 3 الی 5 بار در هفته به خاطر سردرد استفاده میشد. شروع دوره 12 قدم، مثبت شدن حس و حالم، شادتر شدن،بودنم در این مسیر الهی، حذف ی سری از دوستان منفی نگر، هدایت شدنم به شغلی که باعث پیشرفتم شد و کلی ایده جدید بهم داد، افزایش دوبرابری درامدم، دادن تقریبا نصف بیشتر بدهیهام، تغییر فضایی رابطم با همسرم که یه جورایی کن فیکون شد، لذت بردن بینهایت از پسر دوست داشتنیم، به صلح رسیدن با خود و دیگران
هدف هام برای سال جدید403:
ادامه روند رشتم در سایت توحیدی استاد و بودنم کنار شما، رشد شخصیتیم، افزایش درآمد، بهبود ارتباطم با اطرافیان و معبودم، بهبود رژیم غذایی و سلامتی، راهاندازی و رونق کسب و کارم، لذت بردن هرچه بیشتر از نعمت بزرگ زندگی، به صفر رساندن بدهی هام و وام هام، خرید ماشین مورد علاقم، خریدن گوشی مورد علاقم، مسافرت های کیش و شیراز و لرستان و مشهد و…
و هزاران خواسته ای که توی این یک سال در من بوجود میاد..
سپاسگزارم از خدای مهربانم و خانواده بزرگ و دوست داشتنی توحیدی
من وقتی رد پامو تو گوگل پلی نوشتم تا هم برای خودم بمونه و هم تو سایت بذارم ، نمیدونستم کدوم فایل بذارم ،ولی خدا مانعم شد از نوشتنش تو سایت تا الان موقعش بشه و 13:48 روز 9 مرداد هست ، صبح طبق هدایتش که از پاسخ یکی از دوستان ،به رد پای من و کنجکاو شدنم به اینکه برم فایل شخصیش و به این فایل هدایت شدم که بار اول بود میشنیدم این فایل رو
و دقیقا در موردش بود نوشته هام که کنترل کنم ورودیای ذهنم رو
دقت کن به کلامت ،آگاهانه مراقب باش ،ناسپاسی نکن
من شب وقتی تمرین رنگ روغنم رو کار میکردم و تموم شد و اومدم با خدا حرف بزنم ،بهش گفتم میشه سوره ای بهم بگی تا اگر قراره از معنی آیاتش چیزی بهم بگی که باید بهش عمل کنم رو بهم بگی
بعد رفتم اینستاگرام و اصلا به نیت این نرفتم که کار خاصی بکنم نمیدونم چجوری شد و رفتم و دیدم یه فایل تیکه ای از یه سوره بود و دیدم سوره تغابن نوشته
پرسیدم تغابن؟ باید سوره تغابن رو بخونم؟
راستش اسمش آشنا بود ولی تاحالا چنین سوره ای رو اگر هم خونده بودم ،اصلا بهش توجه نکرده بودم ، قبل آگاهیم فقط عربیشو خونده بودم بدون اینکه معانیشو بخونم
وقتی شروع کردم به خوندم دقیقا معانی آیات اتفاقات روز من بودن و الان که من میخواستم رد پامو بنویسم
دوباره رفتم تا سوره رو بخونم
خواستم آیه اولشو اینجا بنویسم و درموردش بگم که دیشب دقیقا راجع به اتفاق روزم بود ، بهم گفته شد نه ننویس
اوست خدایى که شما را آفرید، باز شما بندگان فرقه اى کافر ناسپاس و بعضى مؤمن خداشناس هستید و خدا به هر چه کنید کاملاً بیناست
یهویی ناسپاسی خودم به یادم اومد ،البته خدا به یادم آورد
چند روزی بود همه اش میگفتم هوا گرمه
و شکایت میکردم
یه جورایی ناسپاسی میکردم که خونه مون گرمه و دیشب وقتی داشتم رد پای روز 7 مرداد رو مینوشتم از دلم گذشت که کاش فردا هوا خنک تر بشه
و دقیقا اینجوری شد همین که گفتم و بعد سوره تغابن رو خوندم احساس کردم خنکتر شده و باد میوزید و وقتی خوابیدم و صبح بیدار شدم دیدم ابرا زیاد شدن و آسمون ابریه
خیلی خوشحال شدم که ابریه و خنک شده
ولی حس میکردم ناشکری کردم
ناشکری و ناسپاسی از اینکه چرا هوا 43 درجه هست و شدیدا گرمه و نمیتونم نقاشی بکشم
و تمرین رنگ روغنم رو انجام بدم
از خدا معذرت میخوام و سعی میکنم شکایتی نکنم بابت این همه نعمتی که بهمون عطا کرده
برای داشتن آفتاب هم باید سپاسگزار باشم حتی اگر هوا گرم باشه
وقتی صبح بیدار شدم دو تا ابلاغیه از دادگاه و دادسرا برام اومده بود که یکیش رد شدن شکایتم برای پاره شدن تابلوم بود و یکی تعیین روز دیگه به جای روزی که هفت مرداد به خاطر گرمی هوا تعطیل شد
و 20 شهریور زمان دادن
من وقتی دیدم رد شده شکایتم و قاضی پاره کردن تابلوی نقاشیمو توسط اون گالری که نقاشیمو امانت داده بودم بهشون ،رو قبول نکرده بود و ده روز زمان برای اعتراض داده بودن ،رو دیدم
نجواهای ذهنم شروع کرد به حرفا و سوالای ناراحت کننده و نجواهای نگران کننده وهی میگفت و من سعی داشتم تا کنترل کنم ذهنم رو
یاد آوری کردم به خودم که خدا به من وعده داده
خدا به من گفته که ولسوف یعتیک ربک فترضی
وقتی این آیه رو بهم گفت که من بلا تکلیف بودم و نمیدونستم برم شکایت کنم یا نه
که خدا این آیه رو به دلم و زبانم جاری کرد
و این نشونه ای بود که خدا آرومم کرد و گفت ادامه بده برو شکایت کن
من همراهت هستم
و حتی اواسط مسیر هم حرف های اطرافیان و نجواهای ذهن میخواست باز ناامیدم کنه ولی من داشتم میرفتم امامزاده صالح دوباره یادآوری کردم که خدا وعده داده بهم
من نمیدونم چجوری خسارت تابلوم داده میشه ولی من با توجه به این آیه حرکت کردم
من نه وکیل دارم نه سند محکمی برای اینکه اثبات بشه پاره اش کردن هیچی ندارم ،ولی خدا خودش که میدونه کار اونا بوده
و من جز خدا کسی رو ندارم که حامی و وکیل و هدایتگر من باشه
و اونموقع بود که تو دلم گفتم خدا من هیچ کس رو ندارم
حتی همه میگن این راهی که شروع کردی به جایی نمیرسه و قاضی و باقی مسئولا ردش میکنن ولی تو قدرتمندی ،تو میتونی انجامش بدی ، درسته باورهام نسبت به تو ضعیفن ولی تو خودت تا اینجای کار آرومم کردی ،پس صد در صد از این به بعدشم کمکم میکنی و باورم رو قوی تر میکنی
ولی من به تو باور دارم به امیدی که اول راه بهم دادی با آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی
و وقتی رفتم امامزاده صالح موقع اذان بود و من اصلا متوجه نبودم قرآن میخونه
داشتم با خدا حرف میزدم و میگفتم من هیچ کس رو جز تو ندارم و یه جورایی بغض داشتم و به یکباره شنیدم و کفی بالله وکیلا که از بلند گوی امامزاده که صوت قرآن رو پخش میکردن شنیدم
وقتی اینو شنیدم گریم گرفت که خدا بهم گفت نگران نباش من وکیل تو هستم طیبه
با اینکه هیچ کس رو نداری ولی دلت قرص باشه من همراهتم
هر وقت نجواهای ذهن سراغم میان سریع اینارو به یادم میارم و میگم طیبه خدایی که این همه مدت به طرق مختلف آرومت کرده و کمکت کرده الانم کمکت میکنه
وقتی اون روز این نشونه رو دریافت کردم بعد بارها دوباره خدا بهم گفت که برای من وکیل هست و کافی هست
و من امروز با دیدن پیام دادگاه ، وقتی نجواها شروع به حرف زدن کرد و خواست نگرانم کنه تمام این نشونه های خدا رو به یاد آوردم
گفتم من هیچی نمیدونم خودت منو تو این مسیر آوردی ، من دو دل بودم وقصد داشتم شکایت نکنم ولی تو با این نشونه ات منو
به این راه فرستادی تا میدونم اول اینکه کلی درس یاد بگیرم و ظرف وجوردم رشد کنه
و بعد اعتمادم و ایمانم بهت بیشتر بشه
و اینارو میگفتم و خیلی آروم شدم و نجواهای ذهن خود به خود خاموش شدن
خدارو سپاسگزارم که بهم کمک میکنه تا به یاد بیارم
برای تک تک شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
من امشب که بیدار موندم وبعد اذان با خدا حرف زدم ، یکم حس سر در گمی داشتم و میخواستم آرومم کنه واقعا هیچی نمیدونستم که چی بگم و دلم میخواست کمکم کنه تا کنترل کنم ورودیای ذهنمو یکم باخدا حرف زدم و گفتم تو خوب میدونی من چی لازم دارم و چه کمکی میخوام خودت کمکم کن راجع به چیزی که شدیدا به کمک نیاز دارم و 4 خوابیدم و 9 بیدار شدم تا بعد حاضر بشم و برم دفتر خدمات قضایی که اعتراض بدم برای رد شدن شکایتم برای پاره کردن تابلوی نقاشیم تو نمایشگاه ،
دیدم یه پاسخی از دوستان، خانم فاطمه گندمکار برای دیدگاهم تو فایل مصاحبه با استاد قسمت 21 روز شمار 157 اومده خوشحال شدم
گفتم وای یعنی خدا برای من چی گفته، بذار ببینم ، زود رفتم تا بخونم ،وقتی خوندم
آخرش نوشته بود عاشقتم
خیلی حس خوبی داشت این که بهت بفهمونه که عاشقتم
اینکه هم بنده اش برات بنویسه عاشقتم و هم خدا از زبون بنده اش بگه عاشقتم و بگه که به یاد بیار من عاشقتم و هر لحظه بهت هدایت میرسونم
یه حرف و دعایی قبل عاشقتم نوشته بود که خیلی حس خوبی داشت و درک کردم که خدا بهم میگه ، من میرسونمت به جایی که میخوای تو فقط تسلیم من باش، من بهت قدرت میدم تا روی خودت کار کنی
نوشته اش این بود:
عزیزم از خدا میخوام نیرویی بهت بده که با قدرت هر چه بیشتر روی خودت کار کنی و هر روز با عزت نفس تر و با ایمان تر بشی
بعد این حرفشم خیلی نشونه داشت برام :
من مطمئنم شما پاسخ این حرکت کردنا توی زمینه کسب و کار رو خیلی زود میگیرید و یکی از موفق ترین افراد توی حوزه ی نقاشی میشید.
انگار یه پیام سری تو این متن برای من بود از طرف خدا
که اول روی باورات کار کن و این یادت باشه
و بعد بهم گفت طیبه دیروز تو گفتی تا کی، یادته؟ یه لحظه از فکرت گذشت که یعنی کی میشه منم تابلوهایی رو که بهم الهام کردی رو بکشم و مهارت و پیشرفتم در نقاشی بیشتر بشه و مثل باقی نقاشا منم بتونم حرفه ای بشم تو کارم
که البته با تلاش روزانه و مستمر و تمرینای هر روزه به این مهارت میرسی که یه درصد تمرینه و 99 درصد باقی با خداست
دقت کردی وقتی خواستی بشینی پای تمرین رنگ روغنت و گفتی، خدا من میخوام سمت خودمو انجام بدم ، درسته الان برام سخته کار کردن چون مهارتی ندارم و به سختی میتونم درست کار کنم ولی کنترل میکنم ذهنمو و میام پای نقاشی میشینم تا تو قسمت خودتو انجام بدی
و بار ها بعد گوش دادن به حرفای استاد عباس منش که میگفت من و خدا تقسیم کار کردیم ، عشق و حالا رو من میکنم و خدا باقی کارارو انجام میده
و میگفت من قلم به دست میگیرم تا کتاب بنویسم و خدا موضوع و متن و تمام کتاب رو بهم میگه و مینویسه
قلم به دست گرفتن با من نوشتن با خدا
تموم کردن کتاب و به چاپ رسوندنش با من و فروشش باخدا
یا میگفت من میرم و خدا در مسیر بهم میگه چیکار باید بکنم
و میگفت من نمیدونم چجوری تو خودت بفروش
منم از اون روز به خدا میگم که خدا من میشینم پای نقاشی تو باقی کاراشو انجام بده ، مگه دست برای تو نیست ،چشم ،فکر و همه چی پس خودت انجامش بده
حتی سعی میکنم برای کارای دیگه ام هم این کارو ،تقسیم کارو انجام بدم
از اون لحظه هایی که اینجوری میگم نقاشیام واقعا خیلی خیلی نسبت به بار قبلی که کار کردم قشنگ تر و درست تر کار شده
بعد در نظرم بود که منم پاسخی بنویسم یهویی هدایت شدم به صفحه شخصی خانم فاطمه گندمکار که پیام گذاشته بود و کنجکاو شدم
الان من نوشتم کنجکاو شدم ، ولی واژه ای برای این هدایت پیدا نکردم ، در اصل کنجکاوی نبوده ،هدایتی بوده حساب شده و بدون اراده خودم ،
چرا میگم بدون اراده خودم ؟
چون که خدا خیلی باحاله ، خوب بلده بهم بگه چیکار کنم و اراده فکر و حرکت دست و چشم و همه چیو دستش بگیره و منو هدایت کنه به صفحه شخصیِ دوستی که برام پاسخ رو نوشته بود
بعد من که نگاه میکردم ، متوجه بودم که حتما خدا میخواد چیزی بهم بگه که من اومدم و انگار منتظر بودم تا ببینم خدا چی میخواد بهم بگه
از دیدگاه هاش در فایل های دانلودی زدم و مثل همیشه که برای گوش دادن فایلی رندم انتخاب میکنم و انتخاب رو به عهده خدا میذارم ، رندم دستمو رو یکی از دیدگاهاش گذاشتم
دیدم نوشته
توجه به داشته ها راه رسیدن به خواسته ها
از موضوع فهمیدم چی هست و چرا خدا اینجا هدایتم کرد
چون تک تک سوالای دیروزم و یه جور بلاتکلیفی که حس میکردم دارم و پرسیده بودم که چیکار کنم که کنترل کنم این نجواهای ذهنمو یه وقتایی که هی شروع میکنه به نگران کردن
درسته تو این یکسال کلی تلاش کردم و نتیجه کنترل کردن ذهنم ،آرامش الانم هست ،نسبت به سال قبل
و خوشحال شدم از اینکه این فایل صد در صد برای من نشونه ای هست که خدا داده تا من گوش بدم و عمل کنم
عجب خدایی دارم من ، عجبا واقعا حیرتا هم داره
هنوزم که هنوزه از وقتی آگاه شدم تو این یکسال ،بازم هر بار که میبینم حیرت زده میشم
یه درکی تازه پیدا کردم در مورد به یاد آوردن آنچه که بهم احساس خوب میاره
تازه میفهمم که چرا تو قرآن بارها گفته شده که به یاد بیار …
میگه به یاد بیار و هر لحظه آگاهانه تمام اتفاقات خوب رو و درس هایی که گرفتی رو به یادت بیار و بازگو کن به شیوه های مختلف که راهش کنترل ذهنت باشه که بتونی کنترل کنی نجواهای ذهنت رو
و اینکه انقدر فرار هست که باید دائم تکرار کنی و به یاد بیاری
دلیل این همه به یاد بیار در قران اینه که بتونی کنترل کنی ورودی های ذهنتو
.
و بعد نوشته به یاد بیار داستان زندگی و تمام رفتارا و کارای پیامبرارو نوشته
و گفته به یاد بیار اون روزی رو که اینجوری شد و اتفاقات رو گفته
یادمه استاد عباس منش میگفت که قوانین فراموش میشن و باید هر روز تکرار بشه
حتی خدا گفته تا جایی که میتونید قرآن بخونید و هی تکرار بشه
من قبلا طبق مداری که درش بودم قبول داشتما ولی امروز یه درک دیگه پیدا کردم از این به یاد بیار
انگار جدید شنیدمش
من دیروز که در مورد شکایتم و جریانش تو رد پام نوشتم و کل روز رو سعی میکردم آگاهانه به یاد بیارم تمام کمک هایی رو که خدا بهم کرده و سپاسگزاری کنم و امروز هدایتی به این فایل هدایت شدم تا اینجا دیدگاهم رو بذارم ، قبل اینکه این فایل رو ببینم
دیروز انقدر نجوای ذهن هی تکرار میشد که من یه لحظه گفتم تا کی باید این ذهن هی حرف بزنه و منم سعی کنم کنترلش کنم
درسته میدونستم که وقتی پا تو این مسیر آگاهی گذاشتم باید تا آخرین لحظه عمرم که در این جهان مادی هستم دائم سعی کنم هر روز بیشتر و بیشتر کنترل کنم ذهنمو و مراقب رفتارام باشم و تلاش کنم برای بهتر شدنم
و اینم میدونم که خیلی این مسیر رو دوست دارم چون فوق العاده حس خوبی دارم
ولی دیروز یهویی این سوالو پرسیدم
الان به خودم گفتم طیبه ، این مسیر خیلی بهتر از قبل آگاهیت هست قبول داری؟؟؟
خودمم جواب دادم آره قبول دارم و هیچ وقت دوست ندارم به روزایی که آگاهی نداشتم برگردم ،چون خدای ماچ ماچی جذابی پیدا کردم که هر لحظه همراهمه ،کمکم میکنه
حالا چرا ؟؟؟
چون که من این مسیرو با همه سختیایی که تو کنترل کردن ذهن داره ،که استاد عباس منش میگفت سخت ترین کار کنترل ذهنه نه اینکه بری و کار فیزیکی انجام بدی
با عشق انتخاب کردم
من این حرفاشو تازه میفهمم
ولی به خودم میگم که طیبه جان ،عشق دلم ،عزیزم ،ارزشمند ترین و نوری از روح خدا
تو ، تو این مسیری که هستی بسیار بسیار حالت خوب شده پس ادامه بده این حال خوبشو به یاد بیار که مهم ترین حال خوبت وقتیه که باخدا حرف میزنی و مثل دو تا دوست جون جونی که حاضره هر لحظه کنارت باشه و قسم خورده که کمکت میکنه و هدایتت میکنه و وظیفه اش دونسته که هر لحظه همراهیت کنه بیشتر و بیشتر لذت ببر ، درسته کنترل ذهن سخته ولی من این مسیر رو دوست دارم و وقتی تو این یکسال تونستم پس ادامه راهو به کمک خدا میتونم
مسیری که درسته مقصدش رو داره و رسیدن به خداست
انا لله و انا علیه راجعون
ولی تو خود مسیر هم با خدایی و وقتی سعی داری هر روز و هر لحظه کنترل کنی ورودیای ذهنت رو و با خدا بیشتر حرف بزنی پس تو در مسیرش هم با خدایی
به مقصد فکر کن ، ولی از مسیر لذت ببر، از مسیری که هر لحظه خدا همراهته
انگار جمله اول : انا لله یعنی اینکه تو مسیر داری طی میکنی در زندگی مادی که سعی در پیشرفت داری و شناخت خودت و خدا در اصل از خدایی در این قسمت انا لله
و انا علیه راجعون که بازگشت همه به سوی اوست
که مقصد نهایی خداست که بهش میرسی
در اصل در هر صورت با خدایی
نمیدونم چی شد این حرفو نوشتم ،یه لحظه خندم گرفت و لذت بردم از این حرف ، گفتم چه خوب و باحال
در اصل تو در مقصدی
وقتی داری با خدا حرف میزنی
مگه خدا رو نمیخوای ، خب پس وقتی داری باهاش حرف میزنی داریش دیگه
یاد سوالای چند روز پیشم افتادم
میگفتم خدا من تو رو میخوام و شبا که باهاش حرف میزدم این حرفو میگفتم
الان حس کردم که تو منو داری، همین که هر لحظه سعی داری بیشتر به من بگی چشم
بیشتر باهام حرف بزنی
بیشتر خداگونه رفتار کنی
بیشتر تلاش کنی برای کنترل ذهنت
تو ربّ و صاحب اختیارت رو داری واینجا بنویس تا هر وقت خوندی همین نوشته هاتو ، به یاد بیاری که تو منو داری و من تلاشتو میبینم
نمیدونم ، واقعا این جملات رو بدون هیچ اراده ای از خودم نوشته شد ،گریم گرفت وقتی نوشتمشون
یه وقتایی دلم میخواد بغلش کنم و انقدر ماچش کنم از بس که دوست داشتنیه خدا ، یه بار سر نماز خیلی حس خوبی داشتم گفتم خدای ماچ ماچی من دلم میخواد بغلت کنم و بوست کنم تو چقدر خوبی
یهویی بلافاصله بعدش شنیدم یه صدایی دقیقا عین صدای خودم گفت خب خودتو بغل کن تو منی ،منم توام
اونموقع انقدر محکم خودمو بغل کردم و دستامو بوس کردم خیلی حس خوبی داشت
الان به خودم میگم
طیبه تو که تو این یکسال این همه حس خوب با خدا داشتی ، جوری شده که دیگه به هیچی فکر نکردی یا اگرم فکر کردی به داشتن کسی ، که همراهت باشه و محبت کنه بهت ، دیگه مثل قبل اذیت نمیشی، جوری همه چی تغییر کرده که من خود به خود با هر بار سعی و تلاشی که دارم ،با آدما خوب صحبت کنم و سعی کنم رفتارایی داشته باشم که خداگونه باشه انگار قشنگ حس میکنم رفتار آدما باهام تغییر کرده ،خود به خود همه سمتم میان و باهام صحبت میکنن یا بچه ها بهم لبخند میزنن و جوری از اعماق وجود لبخند میزنن و حس و انرژیشو بهم انتقال میدن که منم با تمام وجود لبخند میزنم ،آدما به طرز فوق العاده ای معربون شدن و آروم صحبت میکنن و احترام میذارن ، که البته از وقتی با خدا صحبت کردی و هر روز داری عشق میکنی که صداشو میشنوی به طرق مختلف
مثلا یه وقتایی از طریق آدما باهام صحبت میکنه
یا از طریق قرآن
یا نوشته تو یه کتاب یا روی یه بیلبورد یا روی ماشینا و هرجای دیگه
یا از طریق اعداد که بین من و خداست و وقتی میبینمشون یه نشونه از خدا میبینم
یا وقتی ازش سوال میپرسم یه صدایی دقیقا عین صدای خودم باهام صحبت میکنه و یه وقتایی با هم بحث میکنیم و قشنگ جوابمو میده و راه درست رو نشونم میده
یا اینکه درک میکنم
یا اینکه از زبون آدما حرفاشو بهم میگه و کلی راه دیگه که واقعا نمیشه شمردش
هر روز داری آروم تر از دیروزت میشی و همه اینها لطف خداست به تو
که هرچقدر سپاسگزاری کنی باز هم کمه
و این تنیجه تلاش هات هست که داری میبینی وقتی روی خودت و شخصیتت کار میکنی اینجوری دنیای بیرونت تغییر کرده و وقتی نتیجه رو میبینی باید ادامه بدی طیبه ،پر قدرت و با خیال راحت
یا چیزی که دوست داری داشته باشی و یا داری و نمیتونی ازش دل بکنی ، و حتی رها شدی از وابستگی به خیلی آدما و حتی اشیا و هر آنچه که یک سال پیش برات انقدر اهمیت داشت که وابسته اش شده بودی و اذیت میشدی و الان دیگه وابستگیت خیلی کم رنگ و حتی بیشترشو رها شدی
وجنس وابستگیت تغییر کرده و در اصل وابسته خدا شدی
من وقتایی که به حرف خدا گوش نمیدم و حس میکنم که صداشو نمیشنوم خیلی اذیت میشم واقعا حس اذیت کننده ایه که صداشو نشونم و سعی میکنم به یاد بیارم و تکرار کنم که هرچقدر سعی کنم بهش چشم بگم و تسلیمش باشم بیشتر صداشو میشنوم
یادمه تا مادرم مسافرت میرفت من هی زنگ میزدم میگفتم کی میای خونه ؟ ولی الان خودم میگم مامان برو بگرد و با خیال راحت لذت ببر از لحظه لحظه زندگیت
یادمه یه بار مامانم گفت طیبه من برم ناهار و شام میخوری ، گفتم مامان من دیگه طیبه یک سال پیش نیستم
من برای بدنم ارزش قائلم و بهش میرسم دیگه نگران من نباش
خیلی خوشحالم که هدایت شدم به این فایل تا به یاد بیارم
و البته انقدر زیاد هست که نمیشه همه شو تو یه دیدگاه نوشت
سعی میکنم هر چند وقت یک بار اگر خدا به یادم بیاره بیام و تو این فایل و دیدگاهش با عشق بنویسم و به یاد بیارم
برای همه خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
الان که داشتم مینوشتم یه بارم رفتم تا پاسخ های دیگاهی فاطمه خانم گندمکار رو ببینم یه فایل گفتگو با دوستان قسمت 58 هم توجهمو جلب کرد تا بهش گوش بدم
وای یعنی متحیر شدم
وقتی الان دیدگاهمو تو سایت نوشتم و رفتم و گوش بدم
موقع نوشتن همین دیدگاه در نظرم اومد که در مورد تبلیغ بنویسم که برام سوال بود و به خدا میگفتم که خدا وقتی برای استاد عباس منش شده برای منم میشه ولی حس کردم اینجا نمیتونم راجعبهش بنویسم
و الان درک کردم که بعد نوشتن این رد پام و بعد گوش دادن به فایل گفتگو با دوستان قسمت 58 دقیقا در مورد تبلیغ گفت
چشمام یهویی دو برابر باز شد که وای خدای من چند دقیقه پیش گفتم
حتی یه ساعتم نشده
اومدم دوباره این فایل تا ویرایش بزنم و بنویسم ،که چقدر خدا هر لحظه هدایت میکنه
خدایا شکرت و سپاسگزار خدای هستم که من در سال 1400اول با گوشدادن به کتاب معجزه شکرگزاری خانم راندا برن و عمل کردن به آن در طی یک ماه و سپاسگزاری کردن برای هر آنچه داشتم و که تفسیر آن تو کتاب اومده و توصیه میکنم حتما این کتاب را بخونین. تونستم مدار خودم تغییر بدم و به مدار استاد عباس منش و فایلهای دانلودی و رایگان و سپس سایت و دوره 12قدم هدایت بشم که اصل و اساس حرفهای استاد شکرگزاری به خاطر داشته ها و توجه به نکات مثبت زندگی و احساس خوب داشتن در هر موقعیتی و لذت بردن است.
و در این مدت سه سال که با استاد هستم من هم از لحاظ شخصیتی پیشرفت کردم که با قبل از اینکه شکر گزاری کنم و به نکات مثبت زندگی توجه کنم بسیار متفاوت است و هم کار خوب پیدا کردم که واقعا دوست دارم کارمو و لذت میبرم و حالم عالیه و بسیار رشد کردم که من اعتبار این پیشرفت خودمو به شکرگزاری از نعمتهای خداوند می دانم و خودش هم به من کمک کرد تا در این موقعیت باشم خدایا شکرت.
امروز اتفاقی این فایل را تماشا کردم و یادم اومد سال 1400این تمرین را انجام دادم و اون موقع شکرگزار اتفاقات خوب سال 1400بودم و آلان یادمه که شکرگزار به دنیا اومدن پسر دومم بودم و شکرگزار آشنایی با دوست بسیار خوب و همفراکانسم بودم این دو مورد بود که یادمه و در سال بعدش بسیار برای من عالی بود و رفتم سر کاری که دوست داشتم و بسیار اتفاقات زیبای که در اون سال برام افتاد .
این تجربه بسیار خوبی بود که من از این تمرین در یادم مونده و دوست داشتم با دوستان هم فرکانسیم در میان بگزارم .
رب العالمینم مچکرم اگر تو هدایتم نکنی قطعن از گمراهان خواهم بود
چقدر اعتماد هست توی قلبم چقد پشتم پـُرررره که خدایی دارم از رگ گردن بهم نزدیکتر من از اویم و او از من، هیچوقت تنهایم نگذاشته و نمی گذارد.. عاشقانه تمام خودش را میگذارد که به من خوش بگذرد روی زمین! هرآنچه در آسمان و زمین است برایم آفریده ! مرا خلیفه خودش قرار داده ، قدرتی به نام خلق کردن را به دستانم داده و تجربهی عشق را برای خلیفهش می خواهد !
آقا خلاصهش کنم؟. من گند میزنم تو درستش میکنی دمت گرم مشتی .. مگه رفیقی با مرام تر از تو برام پیدا میشه؟!
دوست دارم چه تجاربی را در نیمه دوم سال ۱۴۰۰،داشته باشم ؟
-دندان هایم را ارتدنسی میکنم .
-چشم هایم را برای زیباتر شدن و سالم تر شدن توسط دکتر محمد رضا پیمان ،عمل میکنم .
-در یک یا دو تا از سالن های معروف شهرم به عنوان میکاپ آرتیست ،استخدام میشوم .
-از کار میکاپ حداقل ۲میلیون تومان درامد ماهانه و بیشتر دارم .
-آقا مسعود در مجتمع فولاد مبارکه با یک سمت خوب استخدام میشود .
-آقا مسعود به عنوان شغل دوم در یک کارگاه تراشکاری استخدام میشود .
-فالور های پیج کاری ام ۵برابر میشود .
-حداقل ۲۰مشتری در یک ماه دارم .
-یک اپل واچ برایم میخرند .
-۵دست مانتویه پاییزه و یک پافر و ۲دست شلوار لی و دو جفت کفش و یک کیف میخرم .
-هر ماه ناخن هایم را لمینت میکنم.
-هر ماه مژه هایم را اکستنشن ۳بعدی میکنم .
-آقا مسعود روز به روز بیشتر و بیشتر عاشق من میشود .
-رابطه ام با آقا مسعود روز به روز بهتر و بهتر میشود .
-برای پدر و مادرم یک تولد عالی و بک کادویه عالی تر میخرم .
-باشگاه بدنسازی ام را ادامه میدهم .
-پدرم ماشینم را عوض میکند و یک ۲۰۶برایم میخرد.
-دوره ی عزت نفس عباس منش را حتما خریداری میکنم .
-آقا مسعود وارد مسیر آگاهی میشود و باهم مسیر عباس منش را دنبال میکنیم .
-یک بنر تبلیغاتی جذاب برای پیج کاری ام تهیه میکنم .
-خاله ام یک لباس زیبا برای تولدم برایم میدوزد .
-یک کیک زیبا برای خودم میخرم ،به آتلیه میروم و عکاسی میکنم .
-۴سری برای تولدم سورپرایز میشوم .
-هر روز قانون برانگیختگی را مینویسم .
-اعتمادبه نفس و عزت نفسم را افزایش میدهم .
-ترم ۵ام را با معدل ۱۹پاس میشوم .
بنام خدای فراوانی ها
سلام به همه دوستان سلام به استادم و سلام به مریم جان
خدایا من این قانون زیبا که ازش استفاده می کردم واسه رسیدن به هر خواسته ای رو فراموش کرده بودم چون فکر می کردم اینطوری کم توقع میشم
پلی وقتی میبینم متوجه میشم هر خواسته ای که اومد تو زندگیم واسه این بود که ازون خواسته وقتی مقیاس کوچکترشو داشتم چقد با حس خوب ازش استفاده و با عشق ازش نگه داری می کردم
سپاسگذارم که به یادم آوردی چرا ذهنم داره جفتک می اندازه و احساس خوبم به کیفیت عالی نیست
من تمرکزم از داشته هام از اتفاقات خوب پرداخته شده بود و هی می گفتم پس چرا نمیاد چرا فلانی داره چرا فلان
نه من باید مثل زمان بچگیم از هر چیزی که دارم در حد بالاترین عشق بهش لذت ببرم
از زندگیم
مقایسه آدم رو از سپاسگذاری دور و می بره تو مدار نامناسب اباد
خدایا من می خوام از مدار غر زدن ناشناسی بیام تو فرکانس سپاسگذاری
ولی یه باور ته ذهنم میگه مگه قبلا سپاسگذاری می کردی چقد نعمت اومد و اونایی که سپاسگذاری نمی کردن ببین چی ها دارن
خدایا خودت کمک کن به ذهنم ثابت کنم این حرفش مزخرفه
من باید سپاسگذار باشم و سپاسگذارانه زندگی کنم
من باید سپاسگذارانه زندگی کردن روتین و سبک زندگیم باشه
من باید هر لحظه این سویچ مغزم رو بچرخونم سمت فرکانس خدا
سپاس از نعمت هام
الان که می خوام ماشین بخرم
می خوام به آزادی مالی برسم
باید دوتا کار انجام بدم
1- باهامین دوچرخه ام برم جاهایی که دوست دارم و حاااالشو ببرم و در عین حال ازش مراقبت کنم و بهش عشق بدم
2- از همین درآمدی که دارم همین چیزی که تو کارم دارم نهایت استفاده و سپاسگذاری رو داشته باشم
من چقد خوشحال و سپاسگذارم که آلان ماه نو میلادی شروع شد من رو یاد این تمرین انداختی واسه سال جدید
می خوام انجامش بدم و لیست کنم اون چیزهای جدیدی که می خوامتا عید بیاد
واقعا باید درک کنم قدرت خلق کنندگان انسان ها فقط تو مدار سپاسگذاری و حال خوب قدرت اجرایی داره
این جمله اصل و اساس زندگی هست
ناسپاس بودن یعنی در عمل توجه به نعمت نداشتن یعنی ازش استفاده با لذت نکردن نمی اونه تو رو به مداری ببره که ازش بیشتر و بهتر داشته باشی
سپاسگذاری خلق می کنه
نه زور و تمرکز و تقلا
تمرکز بدون حال خوب فقط دورت می کنه
سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته و همه دوستانم در این مسیر زیبا
این فایل در اسفند ماه سال 1402 بعنوان نشانه برای من آمد. اونم در حالیکه تصمیم گرفته بودم آموزشهای دوره روانشناسی ثروت 1 رو جدیتر و دوباره از نوع شروع کنم، با هدایتی که شدم تصمیم گرفتم که هر روز صبح فایل نشانه ام رو ببینم تا مانند استاد روزم رو با زیباییها شروع کنم. و این نشانه خیلی بجا برای جواب دادن به سوالی که ذهنم رو درگیر کرده بود برام اومد. و شروع کردم به نوشتن اتفاقات خوب امسالم و چقدر حس خوبی این تمرین به من داد..
……………………..
اتفاقات خوب سال 1402
…………………………….
1. سفر به جنوب ایران با همسر و دو فرزندم، که برای اولین بار مناظر زیبا و خیره کننده اون مناطق رو میدیدیم.
2.فرا گرفتن آموزه های استاد از طریق سایت و شروع دوره روانشناسی ثروت 1 با همسرم
3.همراه شدن من و همسرم باهم در مسیر هدایت الهی با استفاده از آموزه های استاد
4. عمیق تر شدن و عاشقانه تر شدن رابطه ی من و همسرم
5. بهتر شدن رابطه ام با فرزندانم، بیشتر شدن محبتم به آنها، لذت بردن من از کودکیهایشان و داشتن حس یک مادر خوب و کافی بودن
6. آشنا شدن با مجموعه ای بسیارعالی و بی نظیر برای تعلیم و تربیت فرزندانم
7. منظم شدن روال ورزش کردنم
8. برداشتن اولین پله های پیشرفت کاری ام
9. رشد فردی، از جمله بیشتر شدن اعتمادبنفسم و بهتر شدن ارتباطاتم
10. خرید مبلمان جدید و مورد علاقه ام
11. رنگ کردن خونه مون
12. کسب مهارت دخترم در رشته ژیمناستیک و شروع کلاس شطرنجش
13.آشنا شدنم با افرادی تازه که درکنارشان احساس خوبی دارم و از آنها چیزهای مفیدی یاد میگیرم
14.رفتن چند سفر شمال که هر کدام برایم درسهایی داشتند
15.بدهی ام به خواهرم رو پرداخت کردم
16.همسرم برای اولین بار برای روز زن خودش رفت و برایم یک لباس خرید
17. دورهمی ها و مهمانی های زیادی دعوت می شدیم که همسرم هم برای حضور علاقه نشان میداد و خانوادگی در کنار هم لذت می بردیم.
18. خیلی کم بیمار شدیم و خیلی زود خوب میشدیم
19. من و همسرم هر دو آرامتر و مهربان تر شدیم. استرس هامون خیلی کم شده و توکلمون بیشتر شده
20. من همیشه دوست داشتم همسرم برام مثل یک دوست صمیمی باشه و الان با هم مسیر شدن من و همسرم شدیم بهترین و امن ترین دوستان همدیگه و منبع آرامش و قرار همدیگه
21. خوابهای نا آرومی که میدیدم خیلی خیلی کم شدند
22. پذیرشم نسبت به آدم ها خیلی بیشتر شده و کم تر بدنبال تغییر آدمها هستم
23. افراد از اینکه با من وقت بگذرونن لذت میبرن
………………………….
اهداف و خواسته هایم در سال 1403
………………………………………….
1. خرید مواد مورد نیاز برای ارتقاء کارم
2. گذراندن دوره های آبدیت
3. رفتن حداقل یک سفر خارجی و سفرهای داخلی با کیفیت بیشتر و جاهای جدیدتر
4. با اتمام دوره روانشناسی ثروت 1، خرید دوره های بعدی به صورت هدایتی
5. خرید دوره قانون سلامتی و رسیدن به اندام مطلوب
6. ثبت نام بچه ها در مراکز آموزشی و فوق برنامه ی مطلوب
7. تامین مایحتاج از قبیل خوراک و پوشاک و تفریحات و…. به آسانی
8. گسترش خدمات و پیشرفت کارم
9. خرید وسایل و لوازم جدید مورد نیاز خانه
……………………………..
با سپاس از خداوند بخشنده مهربان،و استاد عباسمنش عزیز برای این تمرین بسیار عالی، آرزوی سعادت و ثروت برای تمام دوستانم دارم
سلام به استاد عزیزم و دوستان و خانواده استاد عباس منش
اولین باری که وارد سایت شدم و کامنتای دوستان میخوندم و میدیدم همه نوشتن که استاد خیلی عاشقتیم و خیلی دوستت داریم ، درک نمیکردم میگفتم یعنی چی من نمیفهمم
ولی الان یه جوری شده که اسم استادمو ، استاد عباسمنش جونم صدا میزنم و عاشق استادعباسمنش وخانم مریم شایسته عزیزم هستم و همینطور عاشق صدا و لهجه خاص مریم عزیزم
من توی سالی که گذشت به حرفه و هنری که خیلی علاقه داشتم و دارم رو یاد گرفتم و آموزشهای زیادی دیدم و بابت این تصمیمم خیلی خوشحالم و اینم بگم که من 45 سالمه ولی به سنم توجه نکردم و به خودم گفتم که تو باید موفق بشی و به ثروت برسی
و اتفاق خیلی خوب و عالی که برام افتاد این بود که روی خودم کار کردم و تمرکزمو گذاشتم روی سلامتی خودم گذاشتم و چون قلبم یکم مشکل داشت ، ولی توی آخرین چکاپی که کردم دکترم بشدت از کارکرد قلبم راضی بود و من بابت این اتفاق بزرگ شاکر خداوندم
هدفم توی سال جدید اینه که تمام تمرکزمو بزارم روی حرفه ای که یاد گرفتم و میخوام که به درآمد عالی برسم و بیام بنویسم که به چه دستاوردهایی رسیدم
اینم بگم که من امروز اولین کامنتیه که گذاشتم و بابتش خیلی خوشحالم
ب نام خداوندی ک هر انچه دارم از اوست،
از اتفاقات عالی 1402میخا بگم
ماشین صفرمونو 29اسفند1401تحویل گرفتیم ک چقققدر خوشحال بودم وحس اون روز رو بارها برا خودم یاداور کردم،
هربار ک سوار ماشینمون میشدم باتمام وجود شکرگذاری میکردم ک چقدر راحت شدیم، سفر ب اصفهان و دیدن زیبایی هاش، سفر ب کاشان ، سفر ب خرم اباد ک همگی توی اردیبهشت بود،
خریدن اسباب بازی برا پسر3سالم برا بار اول،فکر میکردیم توی سیسمونی اسباب بازی داره دیگه برا چی باز بخریم ،ولی خریدم و چقدر خوشحال شد پسرم، توی هررر موقعیت کوچیکی وسایل برمیداشتیم میرفتم ب طبیعت،میزدیم بیرون از شهر و از اب و هوا از طبیعت لذذت میبردیم،
هرروز درباره قانون جذب میخوندیم،منی ک تو عمرم کتاب غیر درسی نخونده بودم تو سال 1402چندین کتاب خوندم از موفقیت و مرتبت با همین قانون،
تجربه رفتن ب بنگاه برای دیدن خونه،میخاستیم حسشو بگیریم،
خریدن زمین،
اشنایی با سایت استاد عباس منش،
کارتمون ک همیشه پول داشت توش
خونمون ک همیشه پر از رزق و روزی و برکت بود.
سلامتی کاااامل ک حتی ی بارم خودم سرمانخوردم، و پسرم ک یکی دوبار فقط سرماخورد و همممییشه ب لطف خدا سالم بود و همسرم.
خدارو شکر ک همه ی سال باهمسرم روابط عالی داشتیم و دلخوری از هم انگشت شمار بود خییییلی کم،
خیییلی خوشحالم ک مادرم بعد سالیان سال موفق شد وسای نو بخره برا خونشون برا سال نو،
برادرم ماشین خرید خداروشکر.
اگاهیم از خدا و خودم ک چچچقدر بیشتر شد و فهمیدم میزان ایمانم ب خدا چقدر بوده، و کنار گذاشتم تقلید کورکورانه از گذشتگانمو برا مسائل دینی و میتونم بگم من الان یکتا پرستم و شرک نمیورزم بخدا.
فهمیدم ک جز خدا روی کسی حساب باز نکنم.
غذاهای لذیذی ک خوردیمو لذت بردیم،
،اهداف سال 1403و اتفاقاتی ک میخام تجربه کنم.
ب امید خدا میخا ب عنوان اولین محصول از سایت بسته ثروت 1 رو بخریم و باهاش تحول عظیم رو تو زندگی تجربه کنیم.
از خدا میخام سفر ب دبی رو توی بهترین هوای دبی بهمون بده و حسابی خوشبگذرونیم ،توی بهترین هتل،بهترین غذا و خوراکیا، بهترین خریدا و هدایا و سوغاتیا،بهترین ومهیجترین تفریحات و پیدا کردن بهترین دوستا رو توش تجربه کنیم.
از خدا میخام دوباره صاحب ماشین صفر دلخواهمون ک اینجا سوال دارم؟؟؟من ارزوم داشتن لندکروزه حالا الان تو این شرایط بگم برا امسال میخامش؟؟با توجه ب شرایط مالیمون؟ یا بگم مثلا ساینا ؟؟
برای تولد پسرم مهمونی بگیرم و کادو تولد براش موتور شارژی بزرگ بخریم .
از خدا میخام صاحب خونه بشیم
باز اینجا سوالی ک دارم اینهاز خصوصیات خونه ی رویاییم بگم یا خیلی خفنه؟ یا مثلا ی خونه معمولی؟یا خونه خوب توی شهرمون ک مثلا بریم بنگاه چند تا خونه ببینیم با وجود اینکه موجودیمون برا خریدش………….. ،.بعد یکی از خونها ک ب دلمون نشست رو انتخاب کنیم و هروز تجسمش کنیم ک صاحبشیم؟ (اگر استاد درموردش صحبت کرده لطفا راهنماییم کنید،شایذ من هنوز اون فایل استادو نخوندم)
از خدا میخام ی ایده برا کسب و کار ک با وجود بچه 3ساله بتونم انجام بدم و ازش درامد عالی داشته باشم،
از خدا میخام همسرمو کمک کنه تا ی کار دیگه پیدا کنه، شغل ارزوهاشو پیدا کنه و با جرئت از شغل فعلیش بیاد بیرون،
من عاشششق طلا و جواهرم از خدا میخام صاحب بزرگترین گالری طلا و جواهراتی شهرم بشم ،
امسالم حتما دوباره حلقهای طلامونو و سرویس الیزابت و انگشتر ورساچه و دستبند و انگشتر دلخواهمو میخرم،
و مهارت رانندگی رو یاد میگیرم،
خداوندا من تسلیم تو هستم، ازت میخام تمام صداهای درونیمو خاموش کنی تا تنها صدا و الهامات تو رو دریافت کنم، ولحظه ب لحظه در مسیر تو باشم ک جز سلامتی و ثروت و خوشبختی چیزی توش نیست،
سلام به همه دوستان عزیزم، استاد دوست داشتنی و خانم شایسته عزیز
چقدر خوبین شما استاد.. خدارو هزاران بار سپاسگزارم که در جمع شما هستم
سال 402 شروع آشنایی من با شما بود
البته قبلاًم با شما آشنا بودم ولی در مدارتون نبودم فقط برای حال خوب بعضی موقعها فایلهای شما رو گوش میدادم
و این آشنایی بزرگترین دستاورد من در سال 402 بود. دیگر اتفاقات پارسال شامل:
بهبود و حتی برطرف شدن سردردهای دائمی من،به صفر رساندن مصرف داروهای مسکن که تقریباً 3 الی 5 بار در هفته به خاطر سردرد استفاده میشد. شروع دوره 12 قدم، مثبت شدن حس و حالم، شادتر شدن،بودنم در این مسیر الهی، حذف ی سری از دوستان منفی نگر، هدایت شدنم به شغلی که باعث پیشرفتم شد و کلی ایده جدید بهم داد، افزایش دوبرابری درامدم، دادن تقریبا نصف بیشتر بدهیهام، تغییر فضایی رابطم با همسرم که یه جورایی کن فیکون شد، لذت بردن بینهایت از پسر دوست داشتنیم، به صلح رسیدن با خود و دیگران
هدف هام برای سال جدید403:
ادامه روند رشتم در سایت توحیدی استاد و بودنم کنار شما، رشد شخصیتیم، افزایش درآمد، بهبود ارتباطم با اطرافیان و معبودم، بهبود رژیم غذایی و سلامتی، راهاندازی و رونق کسب و کارم، لذت بردن هرچه بیشتر از نعمت بزرگ زندگی، به صفر رساندن بدهی هام و وام هام، خرید ماشین مورد علاقم، خریدن گوشی مورد علاقم، مسافرت های کیش و شیراز و لرستان و مشهد و…
و هزاران خواسته ای که توی این یک سال در من بوجود میاد..
سپاسگزارم از خدای مهربانم و خانواده بزرگ و دوست داشتنی توحیدی
دوستون دارم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
من وقتی رد پامو تو گوگل پلی نوشتم تا هم برای خودم بمونه و هم تو سایت بذارم ، نمیدونستم کدوم فایل بذارم ،ولی خدا مانعم شد از نوشتنش تو سایت تا الان موقعش بشه و 13:48 روز 9 مرداد هست ، صبح طبق هدایتش که از پاسخ یکی از دوستان ،به رد پای من و کنجکاو شدنم به اینکه برم فایل شخصیش و به این فایل هدایت شدم که بار اول بود میشنیدم این فایل رو
و دقیقا در موردش بود نوشته هام که کنترل کنم ورودیای ذهنم رو
دقت کن به کلامت ،آگاهانه مراقب باش ،ناسپاسی نکن
من شب وقتی تمرین رنگ روغنم رو کار میکردم و تموم شد و اومدم با خدا حرف بزنم ،بهش گفتم میشه سوره ای بهم بگی تا اگر قراره از معنی آیاتش چیزی بهم بگی که باید بهش عمل کنم رو بهم بگی
بعد رفتم اینستاگرام و اصلا به نیت این نرفتم که کار خاصی بکنم نمیدونم چجوری شد و رفتم و دیدم یه فایل تیکه ای از یه سوره بود و دیدم سوره تغابن نوشته
پرسیدم تغابن؟ باید سوره تغابن رو بخونم؟
راستش اسمش آشنا بود ولی تاحالا چنین سوره ای رو اگر هم خونده بودم ،اصلا بهش توجه نکرده بودم ، قبل آگاهیم فقط عربیشو خونده بودم بدون اینکه معانیشو بخونم
وقتی شروع کردم به خوندم دقیقا معانی آیات اتفاقات روز من بودن و الان که من میخواستم رد پامو بنویسم
دوباره رفتم تا سوره رو بخونم
خواستم آیه اولشو اینجا بنویسم و درموردش بگم که دیشب دقیقا راجع به اتفاق روزم بود ، بهم گفته شد نه ننویس
آیه دوم رو که خوندم
نوشته بود
هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ فَمِنکُمۡ کَافِرࣱ وَمِنکُم مُّؤۡمِنࣱۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ
اوست خدایى که شما را آفرید، باز شما بندگان فرقه اى کافر ناسپاس و بعضى مؤمن خداشناس هستید و خدا به هر چه کنید کاملاً بیناست
یهویی ناسپاسی خودم به یادم اومد ،البته خدا به یادم آورد
چند روزی بود همه اش میگفتم هوا گرمه
و شکایت میکردم
یه جورایی ناسپاسی میکردم که خونه مون گرمه و دیشب وقتی داشتم رد پای روز 7 مرداد رو مینوشتم از دلم گذشت که کاش فردا هوا خنک تر بشه
و دقیقا اینجوری شد همین که گفتم و بعد سوره تغابن رو خوندم احساس کردم خنکتر شده و باد میوزید و وقتی خوابیدم و صبح بیدار شدم دیدم ابرا زیاد شدن و آسمون ابریه
خیلی خوشحال شدم که ابریه و خنک شده
ولی حس میکردم ناشکری کردم
ناشکری و ناسپاسی از اینکه چرا هوا 43 درجه هست و شدیدا گرمه و نمیتونم نقاشی بکشم
و تمرین رنگ روغنم رو انجام بدم
از خدا معذرت میخوام و سعی میکنم شکایتی نکنم بابت این همه نعمتی که بهمون عطا کرده
برای داشتن آفتاب هم باید سپاسگزار باشم حتی اگر هوا گرم باشه
وقتی صبح بیدار شدم دو تا ابلاغیه از دادگاه و دادسرا برام اومده بود که یکیش رد شدن شکایتم برای پاره شدن تابلوم بود و یکی تعیین روز دیگه به جای روزی که هفت مرداد به خاطر گرمی هوا تعطیل شد
و 20 شهریور زمان دادن
من وقتی دیدم رد شده شکایتم و قاضی پاره کردن تابلوی نقاشیمو توسط اون گالری که نقاشیمو امانت داده بودم بهشون ،رو قبول نکرده بود و ده روز زمان برای اعتراض داده بودن ،رو دیدم
نجواهای ذهنم شروع کرد به حرفا و سوالای ناراحت کننده و نجواهای نگران کننده وهی میگفت و من سعی داشتم تا کنترل کنم ذهنم رو
یاد آوری کردم به خودم که خدا به من وعده داده
خدا به من گفته که ولسوف یعتیک ربک فترضی
وقتی این آیه رو بهم گفت که من بلا تکلیف بودم و نمیدونستم برم شکایت کنم یا نه
که خدا این آیه رو به دلم و زبانم جاری کرد
و این نشونه ای بود که خدا آرومم کرد و گفت ادامه بده برو شکایت کن
من همراهت هستم
و حتی اواسط مسیر هم حرف های اطرافیان و نجواهای ذهن میخواست باز ناامیدم کنه ولی من داشتم میرفتم امامزاده صالح دوباره یادآوری کردم که خدا وعده داده بهم
من نمیدونم چجوری خسارت تابلوم داده میشه ولی من با توجه به این آیه حرکت کردم
من نه وکیل دارم نه سند محکمی برای اینکه اثبات بشه پاره اش کردن هیچی ندارم ،ولی خدا خودش که میدونه کار اونا بوده
و من جز خدا کسی رو ندارم که حامی و وکیل و هدایتگر من باشه
و اونموقع بود که تو دلم گفتم خدا من هیچ کس رو ندارم
حتی همه میگن این راهی که شروع کردی به جایی نمیرسه و قاضی و باقی مسئولا ردش میکنن ولی تو قدرتمندی ،تو میتونی انجامش بدی ، درسته باورهام نسبت به تو ضعیفن ولی تو خودت تا اینجای کار آرومم کردی ،پس صد در صد از این به بعدشم کمکم میکنی و باورم رو قوی تر میکنی
ولی من به تو باور دارم به امیدی که اول راه بهم دادی با آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی
و وقتی رفتم امامزاده صالح موقع اذان بود و من اصلا متوجه نبودم قرآن میخونه
داشتم با خدا حرف میزدم و میگفتم من هیچ کس رو جز تو ندارم و یه جورایی بغض داشتم و به یکباره شنیدم و کفی بالله وکیلا که از بلند گوی امامزاده که صوت قرآن رو پخش میکردن شنیدم
وقتی اینو شنیدم گریم گرفت که خدا بهم گفت نگران نباش من وکیل تو هستم طیبه
با اینکه هیچ کس رو نداری ولی دلت قرص باشه من همراهتم
هر وقت نجواهای ذهن سراغم میان سریع اینارو به یادم میارم و میگم طیبه خدایی که این همه مدت به طرق مختلف آرومت کرده و کمکت کرده الانم کمکت میکنه
وقتی اون روز این نشونه رو دریافت کردم بعد بارها دوباره خدا بهم گفت که برای من وکیل هست و کافی هست
و من امروز با دیدن پیام دادگاه ، وقتی نجواها شروع به حرف زدن کرد و خواست نگرانم کنه تمام این نشونه های خدا رو به یاد آوردم
گفتم من هیچی نمیدونم خودت منو تو این مسیر آوردی ، من دو دل بودم وقصد داشتم شکایت نکنم ولی تو با این نشونه ات منو
به این راه فرستادی تا میدونم اول اینکه کلی درس یاد بگیرم و ظرف وجوردم رشد کنه
و بعد اعتمادم و ایمانم بهت بیشتر بشه
و اینارو میگفتم و خیلی آروم شدم و نجواهای ذهن خود به خود خاموش شدن
خدارو سپاسگزارم که بهم کمک میکنه تا به یاد بیارم
برای تک تک شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
هماهنگ باش با فرکانس خداوند
رد پای صبح روز 9 مرداد رو با عشق مینویسم
من امشب که بیدار موندم وبعد اذان با خدا حرف زدم ، یکم حس سر در گمی داشتم و میخواستم آرومم کنه واقعا هیچی نمیدونستم که چی بگم و دلم میخواست کمکم کنه تا کنترل کنم ورودیای ذهنمو یکم باخدا حرف زدم و گفتم تو خوب میدونی من چی لازم دارم و چه کمکی میخوام خودت کمکم کن راجع به چیزی که شدیدا به کمک نیاز دارم و 4 خوابیدم و 9 بیدار شدم تا بعد حاضر بشم و برم دفتر خدمات قضایی که اعتراض بدم برای رد شدن شکایتم برای پاره کردن تابلوی نقاشیم تو نمایشگاه ،
دیدم یه پاسخی از دوستان، خانم فاطمه گندمکار برای دیدگاهم تو فایل مصاحبه با استاد قسمت 21 روز شمار 157 اومده خوشحال شدم
گفتم وای یعنی خدا برای من چی گفته، بذار ببینم ، زود رفتم تا بخونم ،وقتی خوندم
آخرش نوشته بود عاشقتم
خیلی حس خوبی داشت این که بهت بفهمونه که عاشقتم
اینکه هم بنده اش برات بنویسه عاشقتم و هم خدا از زبون بنده اش بگه عاشقتم و بگه که به یاد بیار من عاشقتم و هر لحظه بهت هدایت میرسونم
یه حرف و دعایی قبل عاشقتم نوشته بود که خیلی حس خوبی داشت و درک کردم که خدا بهم میگه ، من میرسونمت به جایی که میخوای تو فقط تسلیم من باش، من بهت قدرت میدم تا روی خودت کار کنی
نوشته اش این بود:
عزیزم از خدا میخوام نیرویی بهت بده که با قدرت هر چه بیشتر روی خودت کار کنی و هر روز با عزت نفس تر و با ایمان تر بشی
بعد این حرفشم خیلی نشونه داشت برام :
من مطمئنم شما پاسخ این حرکت کردنا توی زمینه کسب و کار رو خیلی زود میگیرید و یکی از موفق ترین افراد توی حوزه ی نقاشی میشید.
انگار یه پیام سری تو این متن برای من بود از طرف خدا
که اول روی باورات کار کن و این یادت باشه
و بعد بهم گفت طیبه دیروز تو گفتی تا کی، یادته؟ یه لحظه از فکرت گذشت که یعنی کی میشه منم تابلوهایی رو که بهم الهام کردی رو بکشم و مهارت و پیشرفتم در نقاشی بیشتر بشه و مثل باقی نقاشا منم بتونم حرفه ای بشم تو کارم
که البته با تلاش روزانه و مستمر و تمرینای هر روزه به این مهارت میرسی که یه درصد تمرینه و 99 درصد باقی با خداست
دقت کردی وقتی خواستی بشینی پای تمرین رنگ روغنت و گفتی، خدا من میخوام سمت خودمو انجام بدم ، درسته الان برام سخته کار کردن چون مهارتی ندارم و به سختی میتونم درست کار کنم ولی کنترل میکنم ذهنمو و میام پای نقاشی میشینم تا تو قسمت خودتو انجام بدی
و بار ها بعد گوش دادن به حرفای استاد عباس منش که میگفت من و خدا تقسیم کار کردیم ، عشق و حالا رو من میکنم و خدا باقی کارارو انجام میده
و میگفت من قلم به دست میگیرم تا کتاب بنویسم و خدا موضوع و متن و تمام کتاب رو بهم میگه و مینویسه
قلم به دست گرفتن با من نوشتن با خدا
تموم کردن کتاب و به چاپ رسوندنش با من و فروشش باخدا
یا میگفت من میرم و خدا در مسیر بهم میگه چیکار باید بکنم
و میگفت من نمیدونم چجوری تو خودت بفروش
منم از اون روز به خدا میگم که خدا من میشینم پای نقاشی تو باقی کاراشو انجام بده ، مگه دست برای تو نیست ،چشم ،فکر و همه چی پس خودت انجامش بده
حتی سعی میکنم برای کارای دیگه ام هم این کارو ،تقسیم کارو انجام بدم
از اون لحظه هایی که اینجوری میگم نقاشیام واقعا خیلی خیلی نسبت به بار قبلی که کار کردم قشنگ تر و درست تر کار شده
بعد در نظرم بود که منم پاسخی بنویسم یهویی هدایت شدم به صفحه شخصی خانم فاطمه گندمکار که پیام گذاشته بود و کنجکاو شدم
الان من نوشتم کنجکاو شدم ، ولی واژه ای برای این هدایت پیدا نکردم ، در اصل کنجکاوی نبوده ،هدایتی بوده حساب شده و بدون اراده خودم ،
چرا میگم بدون اراده خودم ؟
چون که خدا خیلی باحاله ، خوب بلده بهم بگه چیکار کنم و اراده فکر و حرکت دست و چشم و همه چیو دستش بگیره و منو هدایت کنه به صفحه شخصیِ دوستی که برام پاسخ رو نوشته بود
بعد من که نگاه میکردم ، متوجه بودم که حتما خدا میخواد چیزی بهم بگه که من اومدم و انگار منتظر بودم تا ببینم خدا چی میخواد بهم بگه
از دیدگاه هاش در فایل های دانلودی زدم و مثل همیشه که برای گوش دادن فایلی رندم انتخاب میکنم و انتخاب رو به عهده خدا میذارم ، رندم دستمو رو یکی از دیدگاهاش گذاشتم
دیدم نوشته
توجه به داشته ها راه رسیدن به خواسته ها
از موضوع فهمیدم چی هست و چرا خدا اینجا هدایتم کرد
چون تک تک سوالای دیروزم و یه جور بلاتکلیفی که حس میکردم دارم و پرسیده بودم که چیکار کنم که کنترل کنم این نجواهای ذهنمو یه وقتایی که هی شروع میکنه به نگران کردن
درسته تو این یکسال کلی تلاش کردم و نتیجه کنترل کردن ذهنم ،آرامش الانم هست ،نسبت به سال قبل
و خوشحال شدم از اینکه این فایل صد در صد برای من نشونه ای هست که خدا داده تا من گوش بدم و عمل کنم
عجب خدایی دارم من ، عجبا واقعا حیرتا هم داره
هنوزم که هنوزه از وقتی آگاه شدم تو این یکسال ،بازم هر بار که میبینم حیرت زده میشم
یه درکی تازه پیدا کردم در مورد به یاد آوردن آنچه که بهم احساس خوب میاره
تازه میفهمم که چرا تو قرآن بارها گفته شده که به یاد بیار …
میگه به یاد بیار و هر لحظه آگاهانه تمام اتفاقات خوب رو و درس هایی که گرفتی رو به یادت بیار و بازگو کن به شیوه های مختلف که راهش کنترل ذهنت باشه که بتونی کنترل کنی نجواهای ذهنت رو
و اینکه انقدر فرار هست که باید دائم تکرار کنی و به یاد بیاری
دلیل این همه به یاد بیار در قران اینه که بتونی کنترل کنی ورودی های ذهنتو
.
و بعد نوشته به یاد بیار داستان زندگی و تمام رفتارا و کارای پیامبرارو نوشته
و گفته به یاد بیار اون روزی رو که اینجوری شد و اتفاقات رو گفته
یادمه استاد عباس منش میگفت که قوانین فراموش میشن و باید هر روز تکرار بشه
حتی خدا گفته تا جایی که میتونید قرآن بخونید و هی تکرار بشه
من قبلا طبق مداری که درش بودم قبول داشتما ولی امروز یه درک دیگه پیدا کردم از این به یاد بیار
انگار جدید شنیدمش
من دیروز که در مورد شکایتم و جریانش تو رد پام نوشتم و کل روز رو سعی میکردم آگاهانه به یاد بیارم تمام کمک هایی رو که خدا بهم کرده و سپاسگزاری کنم و امروز هدایتی به این فایل هدایت شدم تا اینجا دیدگاهم رو بذارم ، قبل اینکه این فایل رو ببینم
دیروز انقدر نجوای ذهن هی تکرار میشد که من یه لحظه گفتم تا کی باید این ذهن هی حرف بزنه و منم سعی کنم کنترلش کنم
درسته میدونستم که وقتی پا تو این مسیر آگاهی گذاشتم باید تا آخرین لحظه عمرم که در این جهان مادی هستم دائم سعی کنم هر روز بیشتر و بیشتر کنترل کنم ذهنمو و مراقب رفتارام باشم و تلاش کنم برای بهتر شدنم
و اینم میدونم که خیلی این مسیر رو دوست دارم چون فوق العاده حس خوبی دارم
ولی دیروز یهویی این سوالو پرسیدم
الان به خودم گفتم طیبه ، این مسیر خیلی بهتر از قبل آگاهیت هست قبول داری؟؟؟
خودمم جواب دادم آره قبول دارم و هیچ وقت دوست ندارم به روزایی که آگاهی نداشتم برگردم ،چون خدای ماچ ماچی جذابی پیدا کردم که هر لحظه همراهمه ،کمکم میکنه
حالا چرا ؟؟؟
چون که من این مسیرو با همه سختیایی که تو کنترل کردن ذهن داره ،که استاد عباس منش میگفت سخت ترین کار کنترل ذهنه نه اینکه بری و کار فیزیکی انجام بدی
با عشق انتخاب کردم
من این حرفاشو تازه میفهمم
ولی به خودم میگم که طیبه جان ،عشق دلم ،عزیزم ،ارزشمند ترین و نوری از روح خدا
تو ، تو این مسیری که هستی بسیار بسیار حالت خوب شده پس ادامه بده این حال خوبشو به یاد بیار که مهم ترین حال خوبت وقتیه که باخدا حرف میزنی و مثل دو تا دوست جون جونی که حاضره هر لحظه کنارت باشه و قسم خورده که کمکت میکنه و هدایتت میکنه و وظیفه اش دونسته که هر لحظه همراهیت کنه بیشتر و بیشتر لذت ببر ، درسته کنترل ذهن سخته ولی من این مسیر رو دوست دارم و وقتی تو این یکسال تونستم پس ادامه راهو به کمک خدا میتونم
مسیری که درسته مقصدش رو داره و رسیدن به خداست
انا لله و انا علیه راجعون
ولی تو خود مسیر هم با خدایی و وقتی سعی داری هر روز و هر لحظه کنترل کنی ورودیای ذهنت رو و با خدا بیشتر حرف بزنی پس تو در مسیرش هم با خدایی
به مقصد فکر کن ، ولی از مسیر لذت ببر، از مسیری که هر لحظه خدا همراهته
انگار جمله اول : انا لله یعنی اینکه تو مسیر داری طی میکنی در زندگی مادی که سعی در پیشرفت داری و شناخت خودت و خدا در اصل از خدایی در این قسمت انا لله
و انا علیه راجعون که بازگشت همه به سوی اوست
که مقصد نهایی خداست که بهش میرسی
در اصل در هر صورت با خدایی
نمیدونم چی شد این حرفو نوشتم ،یه لحظه خندم گرفت و لذت بردم از این حرف ، گفتم چه خوب و باحال
در اصل تو در مقصدی
وقتی داری با خدا حرف میزنی
مگه خدا رو نمیخوای ، خب پس وقتی داری باهاش حرف میزنی داریش دیگه
یاد سوالای چند روز پیشم افتادم
میگفتم خدا من تو رو میخوام و شبا که باهاش حرف میزدم این حرفو میگفتم
الان حس کردم که تو منو داری، همین که هر لحظه سعی داری بیشتر به من بگی چشم
بیشتر باهام حرف بزنی
بیشتر خداگونه رفتار کنی
بیشتر تلاش کنی برای کنترل ذهنت
تو ربّ و صاحب اختیارت رو داری واینجا بنویس تا هر وقت خوندی همین نوشته هاتو ، به یاد بیاری که تو منو داری و من تلاشتو میبینم
نمیدونم ، واقعا این جملات رو بدون هیچ اراده ای از خودم نوشته شد ،گریم گرفت وقتی نوشتمشون
یه وقتایی دلم میخواد بغلش کنم و انقدر ماچش کنم از بس که دوست داشتنیه خدا ، یه بار سر نماز خیلی حس خوبی داشتم گفتم خدای ماچ ماچی من دلم میخواد بغلت کنم و بوست کنم تو چقدر خوبی
یهویی بلافاصله بعدش شنیدم یه صدایی دقیقا عین صدای خودم گفت خب خودتو بغل کن تو منی ،منم توام
اونموقع انقدر محکم خودمو بغل کردم و دستامو بوس کردم خیلی حس خوبی داشت
الان به خودم میگم
طیبه تو که تو این یکسال این همه حس خوب با خدا داشتی ، جوری شده که دیگه به هیچی فکر نکردی یا اگرم فکر کردی به داشتن کسی ، که همراهت باشه و محبت کنه بهت ، دیگه مثل قبل اذیت نمیشی، جوری همه چی تغییر کرده که من خود به خود با هر بار سعی و تلاشی که دارم ،با آدما خوب صحبت کنم و سعی کنم رفتارایی داشته باشم که خداگونه باشه انگار قشنگ حس میکنم رفتار آدما باهام تغییر کرده ،خود به خود همه سمتم میان و باهام صحبت میکنن یا بچه ها بهم لبخند میزنن و جوری از اعماق وجود لبخند میزنن و حس و انرژیشو بهم انتقال میدن که منم با تمام وجود لبخند میزنم ،آدما به طرز فوق العاده ای معربون شدن و آروم صحبت میکنن و احترام میذارن ، که البته از وقتی با خدا صحبت کردی و هر روز داری عشق میکنی که صداشو میشنوی به طرق مختلف
مثلا یه وقتایی از طریق آدما باهام صحبت میکنه
یا از طریق قرآن
یا نوشته تو یه کتاب یا روی یه بیلبورد یا روی ماشینا و هرجای دیگه
یا از طریق اعداد که بین من و خداست و وقتی میبینمشون یه نشونه از خدا میبینم
یا وقتی ازش سوال میپرسم یه صدایی دقیقا عین صدای خودم باهام صحبت میکنه و یه وقتایی با هم بحث میکنیم و قشنگ جوابمو میده و راه درست رو نشونم میده
یا اینکه درک میکنم
یا اینکه از زبون آدما حرفاشو بهم میگه و کلی راه دیگه که واقعا نمیشه شمردش
هر روز داری آروم تر از دیروزت میشی و همه اینها لطف خداست به تو
که هرچقدر سپاسگزاری کنی باز هم کمه
و این تنیجه تلاش هات هست که داری میبینی وقتی روی خودت و شخصیتت کار میکنی اینجوری دنیای بیرونت تغییر کرده و وقتی نتیجه رو میبینی باید ادامه بدی طیبه ،پر قدرت و با خیال راحت
یا چیزی که دوست داری داشته باشی و یا داری و نمیتونی ازش دل بکنی ، و حتی رها شدی از وابستگی به خیلی آدما و حتی اشیا و هر آنچه که یک سال پیش برات انقدر اهمیت داشت که وابسته اش شده بودی و اذیت میشدی و الان دیگه وابستگیت خیلی کم رنگ و حتی بیشترشو رها شدی
وجنس وابستگیت تغییر کرده و در اصل وابسته خدا شدی
من وقتایی که به حرف خدا گوش نمیدم و حس میکنم که صداشو نمیشنوم خیلی اذیت میشم واقعا حس اذیت کننده ایه که صداشو نشونم و سعی میکنم به یاد بیارم و تکرار کنم که هرچقدر سعی کنم بهش چشم بگم و تسلیمش باشم بیشتر صداشو میشنوم
یادمه تا مادرم مسافرت میرفت من هی زنگ میزدم میگفتم کی میای خونه ؟ ولی الان خودم میگم مامان برو بگرد و با خیال راحت لذت ببر از لحظه لحظه زندگیت
یادمه یه بار مامانم گفت طیبه من برم ناهار و شام میخوری ، گفتم مامان من دیگه طیبه یک سال پیش نیستم
من برای بدنم ارزش قائلم و بهش میرسم دیگه نگران من نباش
خیلی خوشحالم که هدایت شدم به این فایل تا به یاد بیارم
و البته انقدر زیاد هست که نمیشه همه شو تو یه دیدگاه نوشت
سعی میکنم هر چند وقت یک بار اگر خدا به یادم بیاره بیام و تو این فایل و دیدگاهش با عشق بنویسم و به یاد بیارم
برای همه خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
الان که داشتم مینوشتم یه بارم رفتم تا پاسخ های دیگاهی فاطمه خانم گندمکار رو ببینم یه فایل گفتگو با دوستان قسمت 58 هم توجهمو جلب کرد تا بهش گوش بدم
وای یعنی متحیر شدم
وقتی الان دیدگاهمو تو سایت نوشتم و رفتم و گوش بدم
موقع نوشتن همین دیدگاه در نظرم اومد که در مورد تبلیغ بنویسم که برام سوال بود و به خدا میگفتم که خدا وقتی برای استاد عباس منش شده برای منم میشه ولی حس کردم اینجا نمیتونم راجعبهش بنویسم
و الان درک کردم که بعد نوشتن این رد پام و بعد گوش دادن به فایل گفتگو با دوستان قسمت 58 دقیقا در مورد تبلیغ گفت
چشمام یهویی دو برابر باز شد که وای خدای من چند دقیقه پیش گفتم
حتی یه ساعتم نشده
اومدم دوباره این فایل تا ویرایش بزنم و بنویسم ،که چقدر خدا هر لحظه هدایت میکنه
خدایا شکرت
دوستتون دارم ، طیبه
به نام خدای مهربان
سلام …
خدایا شکرت و سپاسگزار خدای هستم که من در سال 1400اول با گوشدادن به کتاب معجزه شکرگزاری خانم راندا برن و عمل کردن به آن در طی یک ماه و سپاسگزاری کردن برای هر آنچه داشتم و که تفسیر آن تو کتاب اومده و توصیه میکنم حتما این کتاب را بخونین. تونستم مدار خودم تغییر بدم و به مدار استاد عباس منش و فایلهای دانلودی و رایگان و سپس سایت و دوره 12قدم هدایت بشم که اصل و اساس حرفهای استاد شکرگزاری به خاطر داشته ها و توجه به نکات مثبت زندگی و احساس خوب داشتن در هر موقعیتی و لذت بردن است.
و در این مدت سه سال که با استاد هستم من هم از لحاظ شخصیتی پیشرفت کردم که با قبل از اینکه شکر گزاری کنم و به نکات مثبت زندگی توجه کنم بسیار متفاوت است و هم کار خوب پیدا کردم که واقعا دوست دارم کارمو و لذت میبرم و حالم عالیه و بسیار رشد کردم که من اعتبار این پیشرفت خودمو به شکرگزاری از نعمتهای خداوند می دانم و خودش هم به من کمک کرد تا در این موقعیت باشم خدایا شکرت.
امروز اتفاقی این فایل را تماشا کردم و یادم اومد سال 1400این تمرین را انجام دادم و اون موقع شکرگزار اتفاقات خوب سال 1400بودم و آلان یادمه که شکرگزار به دنیا اومدن پسر دومم بودم و شکرگزار آشنایی با دوست بسیار خوب و همفراکانسم بودم این دو مورد بود که یادمه و در سال بعدش بسیار برای من عالی بود و رفتم سر کاری که دوست داشتم و بسیار اتفاقات زیبای که در اون سال برام افتاد .
این تجربه بسیار خوبی بود که من از این تمرین در یادم مونده و دوست داشتم با دوستان هم فرکانسیم در میان بگزارم .
یا حق
به نام حضرت دوست
سلام بر حضرت عشق
سلام بر حضرت حضور
الهی به امید تو
واقعن همه آدمای زندگیم معلم های من هستند؛)
خدایا ازت میخوام همیشه شاگرد کلاس درسِ تو باشم ، یاد بگیرم و عمل کنم به آنچه تو ازم میخوای…
خدای مهربانم پرسیدم آیا باید از ویژگیهایی از آدمی که تازه باهاش آشنا شدم باید چشم پوشی کنم یا نه برخورد کنم
زدم روی نشانعام و دیدم خداااااای من؛ جواب از این واضحتر!؟..
چشممممم جانانم هر چی تو بگی میچسبم به خواسته ها نه نخواسته ها .. میچسبم به داشته ها نع نداشته ها..
چشام داره به آرومی میره رو هم
دوست دارم بابایی
شبت بخیر
دوووووست دارم
سلام حضرت عشق
رب العالمینم مچکرم اگر تو هدایتم نکنی قطعن از گمراهان خواهم بود
چقدر اعتماد هست توی قلبم چقد پشتم پـُرررره که خدایی دارم از رگ گردن بهم نزدیکتر من از اویم و او از من، هیچوقت تنهایم نگذاشته و نمی گذارد.. عاشقانه تمام خودش را میگذارد که به من خوش بگذرد روی زمین! هرآنچه در آسمان و زمین است برایم آفریده ! مرا خلیفه خودش قرار داده ، قدرتی به نام خلق کردن را به دستانم داده و تجربهی عشق را برای خلیفهش می خواهد !
آقا خلاصهش کنم؟. من گند میزنم تو درستش میکنی دمت گرم مشتی .. مگه رفیقی با مرام تر از تو برام پیدا میشه؟!
ماچ بهت نور جان، عشق جان، رفیق جان، دلبر جان…