الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1001MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3
    58MB
    64 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلام استاد عزیزم

    وقتی در قسمت آخر فایلتون فرمودید که از اتفاقات زندگیتون بگید وظیفه دونستم ماجرای یک هفته پیشی که برای من و دخترم اتفاق افتاد را اینجا به اشتراک بزارم و بارها خودم و دخترم را به خاطرش تحسین کنم و خداراشکر کنم که با افکارم و تمرین چقدر تغییر کردم

    پنجشنبه هفته گذشته دخترم در رشته نینجا مسابقه داشت بین باشگاه های اصفهان

    صبح روزی که می‌خواستیم بریم دخترم داشت باز تمرین میکرد گفتم مامان جان تمرین را بزار کنار و برو چند دقیقه رو تخت دراز بکش و چشمت را ببند و تجسم کن که داری کارت را انجام میدی جوری که خودت ذوق میکنی از خوب زدنت و بعد هم میری روی سکوی اول و داری مدال میگیری و اینا با حس خوب تجسم کن

    رفت و انجام داد

    رفتیم ظهر سالن مسابقات از 2بعدازظهر تا بعد مغرب دستمون بند بود و من مادرهایی را میدیم که قرآن به دست هستند و هی از همون ظهر داشتند به دخترشون استرس می‌دادند که راه نرو خودت و خسته و…

    ومن مهدیس را آزاد گذاشته بودم که از محیط و این تجربه جدید لذت ببره تا وقتی که نوبتش میشه

    بعد منتظر اعلام نتایج بودیم و وقتی دختر کنار دستمون مدال طلا گرفت و دوم و سوم راهم اعلام کردند من گفتم خب تو رده سنی دختر اینا بودند و اسم مهدیس نیومد و مهدیس را صدا زدم بیا مامان جان گفت آخه مامان اسم منو نگفتند گفتم خب دیگه نگفتند و به خاطر اینکه از اون جو خارجش کنم گفتم بیا بریم خونه بغلم کرد و تو بغلم داشت گریه میکرد رفتیم سوار ماشین شدیم حالا من تو شب داشتم رانندگی میکردم مسیری که تاحالا نرفتم و مهدیس هم بهونه می‌گرفت و گریه میکرد و منم میگفتم مامان جان ما کلی تجربه کسب کردیم جو مسابقات را دیدیم فهمیدیم برای سری بعد باید بیشتر تلاش کنیم و…. تا نزدیک های خونه شده بودیم

    و مهدیس هی آروم میشد و هی باز بهونه می‌گرفت یه جایی گفت آخه مامان من آنقدر تو اتاق سجده خدارا کردم و ازش خواستم

    گفتم عزیزم توکل یه چیزه تلاش هم یه چیز دیگه تو توکلت فوق العاده بود و من اینا از آرامشت تو هین مسابقه متوجه شدم و خیلی هم تحسینت کردم ولی باید تلاشت را بیشتر کنی

    تو همبن حرفا بودیم که گوشی من زنگ خورد

    نوشته بود مربی مهدیس

    گفتم مامان جدای بده من پشت فرمونم

    مربی بهش گفت پس کجا رفتید اسمت را برای مدال خوندن مهدیس گفت راست میگید خانم گفت آره مدال طلا گرفتی

    مهدیس مثل جی از شوق گریه کرد و دور زدم و رفتیم سمت ورزشگاه

    و چقدر دخترم تو برگشت میگفت مامان تازه میفهمم این خدایی که هی بهم میگید کیه

    من تو دلم داشتم خداراشکر میکردم میگفت هنبن بهترین مداله

    حالا فرداش با خودمو پیام یکی از مادر در گروه آموزشیشون متوجه شدم چقدر نگاه ما به دنیا تغییر کرده و چقدر خداراشکر کردم

    این خانم به توجه به اینکه دخترشون مدال نگرفته بود کلی گلایه کرده بودند که پارتی بازی شده و بچه ها خسته شده بودند و… و خیلی توهین به مربی داور

    بعد به خودم گفتم نگاه انگشت اتهام را فقط به سمت بقیه گرفته و ماهم شکست خوردن را اون شب تجربه کردیم ولی فقط داشتیم خودمون را آنالیز میکردیم و مقصر را کسی ندونستیم و خدا پاداش نموندن تو حال بدمون را بهمون داد و چقدر برامون اون شب لذت بخش بود

    خواستم از تجربه نموندن تو حال براتون بگم که بدونیم واقعا خروجیش فوق العاده است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام به عارفه ی عزیزم.

      چقدر خوشحالم هدایت شدم به کامنتت و تازه متوجه شدم دلم برات تنگ شده بود.

      بسیار لذت بردم از خوندن ماجرای مدالِ طلای مهدیس جان.

      مبارکِ خودش و خودت باشه.

      بارها شده به خودم و همسرم یادآوری میکنم بچه ها تربیت کردن نمیخوان، ما خودمون رو تربیت کنیم بچه ها خودشون واردِ مسیرهای درست میشن فارغ از بکن نکن های پدر مادر.

      تربیت به زعمِ من یعنی کار کردن روی خود

      کنترل ذهن

      بهبود گرایی

      تمرینِ سپاس گزاری و توحید

      تمرین عزت نفس، اعتماد به نفس، احساس لیاقت، مسئولیت پذیری، صلح درونی و …

      شما یه الگوی خوب هستی برای بچه هات، چون تو رفتارت دارن میبینن به خدا توکل کردی، چون این توکل برات آرامش و موفقیت و شجاعت آورده.

      خوشحالم که پیامت رو خوندم، ممنونم که نوشتیش.

      من بسیار از خداوند کمک میخوام برای کنترل ذهنم، هم برای گفتگوهای ذهنیم، هم کلامم که به زیبایی جاری شه و از هیجان دور شه و به آرامش نزدیکتر شه.

      ماچ و بغل و عشق برای عارفه ی عزیزم.

      امروز قرار بود شرایطی فراهم شه و ما جایی بریم، تا این لحظه که شرایط فراهم نشد و ما نرفتیم.

      دائم یادآوری میکنم به خودم دست خدا رو واسه رسیدن به خواسته هات نبند.

      جالبه واکنش خودم:

      گفتم خیره، هیچ اشکالی نداره.

      با اینکه کل هفته ذوقِ امروز و انجام اینکار رو داشتم و دارم.

      اما…

      چیزی که در فکر من عوض شده و کمکم میکنه آروم باشم و همچنان لذت ببرم از زندگیم اینه:

      من فلان خواسته رو دارم، اتفاقا خیلی هم میخوامش، بعد نمیشه…

      خُب من که در حقیقت نمیدونم چی شده و چرا نشده…

      حتما خیری توشه.

      خدا همیشه به خواسته های من توجه میکنه و اجابتشون میکنه.

      وقتی گاهی نمیشه هم حتما خیره، چون من اصلا نمیدونم پشتِ پرده چه خبره…

      مثلِ مثالِ عارفه جانم که اول شواهد نشون داد طلایی در کار نیست، ولی بعد دیدیم که طلا خودش اومد.

      خُب خیره دیگه، اولش خیر بود، بعدشم خیره…

      مخصوصا اینکه امروز صبح یه بارونِ دلبر اومد، الان هم داره باد و بارون میاد…

      این برای من نشونه است.

      آخه من عاشق و واله و شیدایِ بارونم، بوش، بادی که میاد، خنکی اش…

      مگه میشه من بارون و لذتی که بهم داده رو درک نکنم امروز و بچسبم به خواسته ام فقط و چشمهامو ببندم روی این همه نعمت دیگه ای که دارم؟

      خدایا شکرت برای این بهبودِ نگاه و تفکر که منجر به تعییر رفتار شده در من.

      سمانه جانم تحسینت میکنم عزیزِ من.

      و تبریک میگم بهت 4/5 ستاره شدنت رو، اینم سورپرایز امروزم بود و کلی خوشحال شدم، بهم نشون میده همینطوری بیا جلو، کامنت بخون، کامنت بنویس، فایل گوش بده، زندگی کن، لذت ببر، شاد و خوشحال باش سمانه جان.

      امروز تو پیاده روی به خودم گفتم سمانه جون حتی از کوچکترین شادی و نکته مثبت و زیبایی واسه خوشحال شدن و کیف کردن و لذت بردن غافل نشو.

      نگو این کمه.

      این عادیه.

      اینکه چیزی نیست.

      به زبون بیار.

      به قلبت یادآوریش کن…

      خدایا شکرت برای بادِ شگفت انگیزِ پاییزی، برای بارانِ شگفت انگیزِ پاییزی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1213 روز

        سلام سمانه جان پر تلاشم

        مرسی از احساس خوبت

        سمانه جان دقیقا کار کردن رو خودمون بهتری سرمایه است

        از وقتی دارم فایل های رایگان را باز گوش میدم میبینم چقدر با عارفه قبل فرق کردم

        و فقط این اذیتم میکنه که من چرا هنوز خودم برای خودم کسب درآمدی ندارم و دارم تمرکزی رو باور ثروتمند شدن بیشتر کار میکنم دوست دارم دستم فقط جلوی خدا دراز باشه دوست دارم مولد ثروت بشم و چون هنوز به این دستاورد نرسیدم کامنت نوشتنم کمتر شده

        یه جا استاد میگند از نتیجه هات با من صحبت کن من حرف قشنگ تو کامنت ها نمبخوام

        برای همین گفتم عارفه باید از نتیجه های مالیت بیاد بگی تو تو تغییراتی که مردی را بارهای نوشته الان وقت یه دستاورد دیگه است پس بجنگ و باور خودت و خیلی هارا بساز

        دیشب که بچه ها را برده بودم جشن اختتامیه جشنواره کودک‌ دیدم خدای من چقدر تجهیزات فیلم برداری و… رشد کرده تغییر کرده زیاد شده همین جور داشتم خداراشکر میکردم

        گفتم عارفه این اگه فراوانی نیست پس چیه

        ما باید دنیامون را بسازیم تا بهشت خوبی داشته باشیم

        مرسی سمانه جان که همیشه با کامنت هات احساسم را خوب میکنی و کیف میکنم وقتی ایمیل فعالیت هات برام میاد و میگم ماشاالله سمانه پر تلاش

        دوستت دارم عزیز دلم انشاالله روزی از نزدیک ببینمت

        باز هم مثل همیشه :

        بهترین هارا برات آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فریبرز اصغری گفته:
      مدت عضویت: 3246 روز

      سلام

      اشک شوق ریختم

      خیلی عالی بود انگار داستان تخیلی بپد ولی همه ما میدونیم واقعی بود

      ممنونم بابت این پیام زیباتون به دخترتون هم تبریک میگم هم بابت اینکه تو این مسیر هست و هم اینکه مادر فهمیده ای داره.

      من پیامها را زیاد نمیخونم همانطور که استاد گفتن بیشتر پیامها حرفهای استاد را تکرار میکنن ولی تو این فایل چون استاد گفتن از نتایجتون بنویسید و حرف نزنید اومدم پیامها را خوندم .

      این فایل بسیار ارزشمنده چون درس مهمی درونش هست و اونخم حسادت نکردنه که واقعا کنترل ذهن بسیار قوی میخواد و از کسی و چیزی تحسین کنی که خودت نداریش و دوست داری داشته باشی و یا میخواهی خودت بهترشو داشته باشی و دوست داری کسی به تو نرسه.

      چیزی که استاد واقعا استادن .

      چون دارن همون چیزهایی که خودشون بدست اوردن را به همه میگن که اونها هم بدست بیارن

      واقعا من همیشه تو دهنم ازشون تشکر میکنم که از ته دلشون اونا را میگن و بعضیهاشون هم که کاملا رایگانه ولی واقعا هیچ فرقی با دوره های پولی ندارن

      ممنونم از استاد و خانم شایسته و شما دوست عزیز بابت این پیامتون و خداحافظ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1213 روز

        سلام بر برادر عزیز آقا فریبرز

        به حق که خدا میدونه چطور پلن بچینه شاید بپرسید چرا دارم اینو میگم

        نمیدونم چی شد که بین این همه کامنت که روی این فابل هست الان روی کامنت من که مال خیلی وقت پیشه جواب دادید اونم در ساعت رُند 15:15

        اونم دقیقا زمانی که من چند وقته انگار روم نمیشد بیام تو سایت و فعالیت داشته باشم چون خیلی دستاوردها داشتم و با شوق می‌نوشتم ولی چون دستاورد مالی نداشتم انگار خودم را لایق نمیدیدم و دقیقا در زمانی که من دوباره تصمیم گرفتم با توکل به الله بیام و فعال باشم و دوباره مثل قبل ستاره های خاموش شده ام در سایت را روشن کنم دیروز در اولین روز از ماه رجب اولین دست مزد کار بافت مو را گرفتم و الان هم که میبینم شما کامنت برام گذاشتید و منو یاد فعالیتم در سایت انداختید

        و چه با شکوه هست این چیدمان خداوند

        مرسی بزرگوار مرسی که ندای قلبتون گوش کردید و زمان گذاشتید و خوندید و جواب دادید.

        دوقلوهای من خیلی خوشگل یاد گرفتند زندگیشون را بسازند

        صبح می‌خواند برند مدرسه می‌شنوم مثلا دخترم داره به خدا میگه خدایا امروز خانم جاهامون را عوض کنه و من یه جای خوب بشینم و ظهر که میاد خونه با ذوق میگه مامان خانم جامون را عوض کرد

        یا پسرم میگه از 38 دانش آموز استاد درس پرسید و من به خدا گفتم از من نپرسه و به من که رسید اتفاقی افتاد که معلم نپرسید.

        و هزار مثال های اینجوری که برای خودم و بچه هام پیش میاد

        و هر بار تکرار میکنم که وقتی این قمت زندگی را داریم خودمون می‌سازیم پس ساخت و رشد مالی هم ساختش دست خودم و افکار خودمه

        بهترین هارا براتون آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    پانیذ گفته:
    مدت عضویت: 2839 روز

    درود بر استاد عزیزم

    استاد با دیدن این فایل و فایل قسمت قبلی یاد داستان زندگی خودم افتادم ۷ ماه پیش بزرگترین تضاد ممکن برام اتفاق افتاد و تونستم با آموزش های شما ازش بیرون بیام و ذهن خودمو کنترل کنم. داستان از این قرار بود که یکسال تمام برای گرفتن پذیرش از دانشگاه در آمریکا تلاش کردم بعد از یک کلاس دوندگی و رفتن به سفارت آمریکا در آنکارا ، همه چیز خیلی عالی پیش رفت حتی مصاحبه فوق العاده بود و فقط چک امنیتی نیاز داشتم ، نزدیکی شروع کلاس ها ایمیلی از سفارت گرفتم که به ترکیه بیا و بنا به دلیل پاندمی قبل از حضور در آمریکا ۱۴ روز در ترکیه بمون و پاسپورتت رو برای ما ارسال کن برای ویزا ، من هم بسیار خوشحال بودم ، خداروشکر میکردم که موفق شدم رسیدن به رویاهام داره واقعی میشه ، حرکت کردم به سمت ترکیه و پاسپورتم رو ارسال کردم و حدود بیست رو اونجا اقامت داشتم ، در این حین سالهاست دارم به فایلهای بی نظیر شما گوش میدم و ناگفته نماند که چه آدم نگران و متفاوتی بودم ولی بعد از آشنایی با شما خیلی متفاوت شدم و آرامش بیشتری داشتم از این بابت از خداوند سپاسگزارم که با شما آشنا شدم و مسیر فکریم تغییر کرد ، برگردیم به داستان تضادم ، بعد از گذشت بیست رو بی‌خبری و سردرگمی در ترکیه ایمیلی دریافت کردم که متاسفانه نمی‌تونیم به شما ویزا بدیم ، به ما ثابت نشد به ایران برمی‌گردی ، (طبق قانون ویزای تحصیلی و غیر مهاجرتی باید به دولت ثابت بشه که به کشورت برمی‌گردی . ) با وجود این که تمام مراحل عالی بود به یک باره همه چیز تغییر کرد و میتونین تصور کنین که بعد از بیست روز انتطار ، امید ، تلاش یکساله همه چیز در یک ثانیه خراب شد . ساعت های اولیه خیلی حال بدی داشتم که قابل وصف نیست . ولی به لطف الله و آموزش های شما ذهنم رو کنترل کردم و سعی کردم جور دیگه ای به ماجرا نگاه کنم ، به خودم گفتم این یک تجربه بزرگ بود ، خیلی بزرگتر شدم ، خیلی نکات خوبی یاد گرفتم ، از نظر فکری و شخصیتی مستقل تر شدم ، چقدر نکات مثبت داشت چقدر تونستم یاد بگیرم ، چطوری پذیرش گرفتم چطوری با دانشگاه ارتباط برقرار کردم، چطوری با سفارت ارتباط برقرار کردم ، چقدر زبانم بهتر شد ، چقدر عالی تونستم چندین روز به تنهایی اولین سفرم رو تجربه کنم چون قبل از اون به تنهایی سفر نرفته بودم حتی سفرهای داخلی .

    چقدر شکر گزاری کردم که چقدر خانواده حمایت گری دارم ، خداروشکر کردم و گفتم حتما خیرتی در این مشکل و تضاد بزرگ برایم وجود داره ، چیزی که منو نکشه قوی ترم میکنه . مطمئن هستم در این داستان حکمتی برای رشد و قوی تر شدن من هست . برگشتم به ایران و بعد از یک هفته شروع کردم به دنبال کار گشتن تا ذهن خودمو کنترل کنم و یک مدت استراحتی به خودم بدم بابت این جریان و ضربه ای که بهم وارد شده بود ، ظرف یک هفته شغلی پیدا کردم و شروع کردم به کار و کلا تابستونم رو مشغول کار در یک شرکت بودم به عنوان مشاور پوستی و تونستم کلی تجربیات فوق العاده ، انسانهای فوق العاده رو ملاقات کنم ، چقدر رشد کردم و تونستم درآمد خوبی داشته باشم . بعد از تابستون تصمیم گرفتم دوباره به گرفتن پذیرش دانشجویی اقدام کنم ولی اینبار با قدم های محکم تر ، دارم برای امتحان زبان آماده میشم . تا دوباره بتونم اقدام کنم و حرکت کنم به امید الله یکتا . میدونین استاد اگر قبل از اینکه با شما آشنا بشم و این اتفاق به ظاهر تلخ و دردناک برام اتفاق می افتاد چی میشد ؟ فکر نمیکنم ازش جون سالم به درد میبردم مطمئنا خیلی حالم خراب بود و شاید تا همین الان ذهنم درگیرش بود . ولی با کمک خدای مهربون و آموزشهای فوق العاده شما در این سالها یک انسان دیگه شدم با طرز تفکر متفاوت . هر روز باید روی خودمون کار کنیم خیلی پیش اومده یهو فراموش کردم ، یهو ذهنم اذیتم کرده ولی وقتی برمی‌گردم و حرف های شمارو گوش میکنم و یاد نتیجه ها و تفاوت شخصیت قبلی و الآنم می افتادم به خودم میگم ادامه بده این راه درست رسیدن به سعادته ، استاد آرزو دارم شمارو در آمریکا ملاقات کنم می‌خوام زندگی آزاد و فوق العاده مثل شما تجربه کنم ، چقدر لذت میبرم از عشق ، آزادی ، استقلال مالی که در زندگی شما وجود داره ، ازتون سپاسگزارم بابت تک تک ثانیه هایی که برای ما وقت میگذارین و یادمون میدین ، راه درست و روش درست تفکر و باورها رو نشونمون میدین . از خداوند سپاسگزارم که سعادت این رو دارم این حرفهای ارزشمند رو بشنوم و از ذوق اشک بریزم ، چقدر با قسمت قبلی این فایل اشک ریختم و خداروشکر کردم . سپاسگزارم استاد عزیزم ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      زمین گفته:
      مدت عضویت: 2674 روز

      سلام پانیذ عزیزم، دختر قوی بهت افتخار میکنم.

      من مطمئنم که تو بسیار موفق میشی. چون تو در سخت ترین شرایط به خدا اعتماد کردی و مطمئن باش این کارت پاداش داره.

      تو به غیب ایمان آوردی و به هدفت نچسبیدی و یه کار جدید یاد گرفتی. الخیر فی ما وقع یعنی خدا برای من در هر اتفاقی خیری در نظر گرفته یا به قول امریکایی ها

      Only Good lies before me

      Which encourages us to move on after loss and trust the universe.

      واقعا تحسینت میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1867 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    صدای منو از کنار رودخانه کهمره سرخی در نزدیکی شیراز میشنفین!

    توی تمرکز برنکات مثبت، بخش 7، دیدم که استاد از دست طوفان اما در رفت و زد به گردش و شادی…. ما هم از دست برق رفتگیهای روزانه که سر ساعت 12 پیش میاد و خیلی رو مخ هست، امروز پاشدیم اومدیم کنار رودخانه خنک… جای همه تون سبز.

    فایل رو بصورت صوتی می‌شنیدم و توی آب سرد رودخانه گردش میکردم. معنای کلمه ی تراپی ، اینجا برام مشخص شد!

    بچه ها، شنیدن صدای آب جوی یا رودخانه رو به همه تون توصیه میکنم تو این هوا

    یه آهنگی هست از سیاوش شمس که نمیدونم چرا الان برام تداعی شد و تو کله ام داره میفرماید:

    آی آی آی آی

    آی آی آی آی

    آی آی آی آی، آی آی آی!

    عه… نوک زبونم بود ها ، فقط اولش رو یادم اومد… بقیه ش یادم رفت!

    آقا شما صدای رودخونه گوش کنین تا من راجع به فایل حرف بزنم، حوصله تون سر نره:

    آقا دروغ چرا؟ من هنوز شعورم در این حد نیست که هر کسی رو تحسین کنم! همه ش قضاوت میکنم. اگه با کسی اوکی بودم، خب قابل تایید و تحسینه. اگه اوکی نبودم، خب: بووووق! خب، مدارم رو نیگا: چقدرررر باحالم، چقدرررر معرکه ام، چقدرررر بوووووق!

    همه ش که با بووووق، سانسور شد که!

    میدونید، آدما اصلا یکی از دلایل زنده بودنشون، همین قضاوت کردنه! من بهترم یا یاردانقلی؟ ممد قلی درست میگه یا من؟ اصلا مسابقه کشتی میدیم!

    یعنی اگه درگیری و قضاوت رو از انسانیت حذف کنیم که دیگه مسابقه ای باقی نمیمونه… رقابتی نخواهد بود….

    فکر کن حسن یزدانی و دیوید تیلور فقط مجیز هم رو بگن و رو نقاط مثبت هم تمرکز کنند! دیگه کشتی بگیرن واسه چی؟ صلح و صفا و رفاقت!!

    خلاصه فهمیدن این فایل تا حد زیادی واسه من قفل بود…. احمدی نژاد؟؟؟؟؟ رییسی؟؟؟؟ هیتلر؟؟؟جون داداش از این شوخیا با ما نکن! من غلط بکنم بتونم رو نکات مثبت اینا تمرکز کنم!

    نه داداش، فعلن برام قفله!

    دم شما گرم که اینقدر مردی که میتونی به نکات مثبت اینا فکر کنی.

    منم چون حرفت برام حرفه، فعلا سعی میکنم به نکات منفی شون توجه نکنم.. تو رقابت هم، خیلی خوبه که اصل رقابت برامون مهم باشه، نه قضاوت این و اون. این منو یاد چکاپ فرکانسی میندازه که برای‌ مقایسه با خودمون نوشتیم… خیلی باحال و درسته، رقابت باخود، برای بهتر شدن

    ….همینو فهمیدم،تامام!

    آ، یادم اومد شعره رو:

    حالا پنجره ها رو واکن

    بگو به اونکه اون بالاست

    بگو تموم روح و قلبم

    توی دام یک صداست

    همون نگاه که من یه عمر

    تو رویاهام میدیدم

    ….دیرآم دارام دارام دارام…. (اینجا رو یادم رفت، ور زدم!)

    نگاه اول سوزوندی

    تموم تار و پود وجودم

    انگار که من تا به امروز

    خواب بودم و عاشق نبودم

    نگاه اول سوزوندی

    تموم تار و پود وجودش

    انگار که اون تا به امروز

    خواب بوده و عاشق نبوده…

    آقا شرمنده، یکی این ضبط صوت قدیمی رو از برق بکشه… این همینجور میخونه تا صبح…!

    اینم از کامنت نوشتن ما در دامان طبیعت!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  4. -
    zahra hatami گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    🌺🌺جاهایی که از صحبت های شما در عمل استفاده کردم و نتایج بزرگی گرفتم👇

    ۱. سال گذشته برای کار رفتم به یک مدرسه و اونجا بهم گفتن که باید داوطلبانه کار کنی و این بشه رزومه تو تا سال آینده ان شالله کارت خوب باشه قرارداد میبندیم(این در حالی بود دوستم که چند سال در مدرسه کار میکرد بهم پیشنهاد داد و گفت البته مونا من میگم برو مدرسه ولی الان فصل و ماهیی نیست نیرو بگیرن مگر اینکه خیلی خوش شانس باشی👈اونجا بود که فقط به صحبت های شما فکر میکردم و با خودم تکرار میکردم وقتی روی خدا حساب باز کنی خدا بهت پاسخ میده و مدام آیه ۱۸۶سوره بقره تو ذهنم مرور میشد.

    تا اینکه یک هفته من در اون مدرسه داوطلبانه رفتم و مطمئنم که باورتون نیشه مدیر مدرسه صدام کرد گفت یکی از نیرو ها استعفا داده شما معاون پرورشی مدرسه موافقی بشی و اونجا بود گفتم خداااای من چقدر سریع پاسخ دادی خدایا شکرت ولی یک چیز تو دلم میگفت کاش تو همون سمتی که میخواستی مشاور مدرسه بشی…جالبه بدونید فردای اون روز موسس مدرسه بهم گفت معاون پرورشی میخواد به کارش ادامه بده شما مشاور شو😍😍😍😍😍😍😍😍باورتون میشه؟؟؟؟؟؟هنوزم وقتی به یاد این موضوع میفتم مو به تنم سیخ میشه😂😂

    ۲. سال گذشته یک جشنواره ای شرکت کردم و مطمئن بودم برنده میشم چون همش تو ذهنم صحبت شما مرور میشد 👇

    ایمان+عمل صالح=نتیجه

    ۳. سال گذشته آزمون آیین نامه رانندگی بار اول قبول شدم ولی آزمون شهر رو سه بار رد شدم و تنها دلیلش کنترل نکردن ذهنم بود بار چهارم تقوا که همون کنترل ذهن هست رو در زندگیم اعمال کردم و به راحتی قبول شدم😂😍

    ۴. امسال اکثر دوستام واکسن که زدن همه بعدش علائم داشتن ولی من با کنترل ذهنم من جزو افرادی بودم که حالم عالی بود و کلی خدارو شکر کردم

    ۵. من در شروع سال تحصیلی باید میرفتم گزینش جالبه بدونید پیام اومد بخاطر بیماری همه گیر و شلوغ نشدن شما یکسال مجوز فعالیت دارید😍😍همه همکارام میگفتن عجب شانسی داری پدر ما درومد ولی تو به راحتی بدون سوال و جواب کارت انجام شد…و اونجا بود که گفتم وقتی روی خدا حساب باز میکنی خدا جوابتو میده…خدایااا شکرت

    ۶. دو هفته پیش قرار بود دندونم رو بکشم دکتر گفت ریسکی هست انجام بدم؟ تو دلم گفتم خداوند به شجاعان پاسخ میده و به دکتر گفتم انجام بده و در نهایت خداجونم بعم پاسخ داده…

    خداااایاااا شکرررررت

    فعلا این موارد برام یادآوری شد…

    تا معجزاتی دیگر بدرود😂😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  5. -
    مسعود تربتی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    بنام خدای مهربان و هدایتگر کل جهان هستی و سلام به استادعزیزم و خانم شایسته مهربان. استاد این اسمش فایل نبود این اسمش یه دوره خیلی خیلی مهم بود اگه میگم خیلی مهم چون کل قوانین جهان هستی توش خلاصه شده بود. و استاد میخام بگم یه همچین مسعله ای به ظاهر بد تو همین سال گذشته برا خودم پیش اومد و من تو بیزنسم شکست خوردم و کاملا سرمایه ام رفت و من موندم با یه بدهکاری حالا زیاد نبود بدهکاری ولی به اندازه ظرفم بدهکاری داشتم و استاد من برای یه مدت خیلی کوتا انگیزمو کلا از دست دادم و دقیقا تمرکزم رفت رو نکات منفی و خودسرزنشی که چرا این کارو کردم اگه اون کارو میکردم اگه فلان میکردم اینجوری نمیشد و این روند و خیلی زود قطعش کردم و با خودم گفتم من تو این شرایطه که باید خودمو نشون بدم باید ایمانمو توکلمو نشون بدم و استاد بعد چند هفته من تصمیم گرفتم یه بیزنس و دوباره از صفر شروع کنم و حال و احساسمو خوب کردم و انگیزمو قوی کردم و یخورده بهتر شدم و اینو بگم استاد با اینکه احساسمو خوب کردم و انگیزه گرفتم که دیگه این بیزنس دوباره رو شروع کنم و باید میرفتم دوباره یجا از کارگری شروع کنم این حسه ترسه هم با من بود وخداشاهده استاد اونجا با خدای خودم صحبت کردم جوری صحبت کردم که انگار وظیفته بهم بگی چیکار کنم استاد الان که دارم اینو میگم خداشاهده برام اون روز دوباره تدایی شد و موهای تنم سیخ شد استاد من فقط به خدا گفتم من نمیدونم چیکار کنم من اصلا نمیتونم تشخیص بدم چی برام خوبه تو من بگو چیکار کنم تو به من بگو چه کاری رو شروع کنم وااای خدایا شکرت استاد قسم به همون الله که من زمانی تسلیمش شدم من کلا مسیر زندگیم تعقیر کرد استاد زمانی که من گفتم من نمیدونم دری برام باز شد که اصلا من به ذهنمم خطور نمیکرد البته دری که باز شد در گل و بلبل نبودهااا ولی یه دری بود که توش میشد حس امید و احساس خوبو دید استاد بخداقسم یکی اومد به من گفت بیا اینکارو بکن حالا اون کاره چی بود؟ مهاجرت تو شهر بزرگه دیگه و از صفر از جایی دیگه و شغل متفاوته دیگه باید شروع میکردم واستاد من به اون هدایته گوش کردم و پا گذاشتم رو ترسهام و با خودم گفتم چون من هدایت خاستم بهم گفته شده و من باید عمل کنم و عمل کردم و استاد میخام پایان صحبتهام و صحبتهای شما و این دوست بکسرمون بگم که دقیقا زمانی که اعتماد میکنی به جریان زمانی که تو ذهنتو کنترل میکنی و به شکست فکرنمیکنی و به درسهای اون شکست توجه میکنی و از جریان هدایت میخای چقدر خوب چقدر راحت و عالی هدایت میشی و عمل میکنی حالا نمیخام بگم هدایت به کاری که راحت پول میادو زحمت کم میکشم و از این حرفها میخام بگم تو وقتی کم نمیاری و میگی من دوباره شروع میکنم و دوباره همچیمو از نو میسازم خداوند پاسخ میده و چقدر این دیدگاه این بکسره قشنگ بود توش هدایت بود توش عمل کردن بود توش تکامل بود توش امید داشتن بود توش نترسیدن بود توش اصلا یه نگاه متفاوت از همه مردم بود و واقعا من از اینجا بهش میگم دمتگرم دمتگرم و از الان موفقیتش تضمین شده هست یعنی خودش داره با با ورهایی که برا خودش میسازه داره تضمین میکنه. واستاد میخام بگم واقعا ازت ممنون و سپاسگزارم که اینقدر زحمت کشیدین و این فایلو پخش کردین ترجمش کردین نکته برداری کردین و راجبش کلی توضیح داذین سپاسگزارم استاد عزیزم 🙏🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
    • -
      الهام 🌳 گفته:
      مدت عضویت: 2347 روز

      آقای مسعود عزیز سلام

      چقدر قشنگ بود متنتون، چقدر شبیهه حال و روزِ چند روز پیش من هستش…

      منم از خدا خواستم،

      بهش گفتم خدایا پس اون شغلِ الهی ِ من چیه ؟؟؟

      بهم نشون بده…

      خسته شده بودم از اینکه انقدر شغل عوض کردم ،

      و معجزه اتفاق افتاد، کاری رو که ۴،۵ سالِ داشتم انجام می دادم با عشق ولی رایگان، به یادم آورد که همینه اون شغل …

      ۴ سال پیش هم بهم گفته بود ، اما من نشنیده بودم، نفهمیده بودم که این مسیر رو باید برم، الهامی که بهم شده بود رو نشنیده گرفتم.

      اما همین الانم که فهمیدم شغلم همون عشقم و عشقم همون شغلمِ خداروشکر می کنم.

      درسته مسیری که باید برم ، جدیدِ یه جورایی، و به شکل متفاوت باید اجراش کنم و باید آموزش ببینم و کلی کار انجام بدم، یکمم ترسیدم ، اما خب دوستش دارم و از خدا میخوام ، کمک کنه تو راه بمونم و ادامه بدم.

      ازتون ممنونم ، حسِ خوب داد کامنتتون .

      امیدوارم از موفقیتاتون بیشتر بخونم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1702 روز

    بسم الله رحمن رحیم

    من با دیدن این فایل متوجه شرک خفیفی تو وجود خودم شدم که میخوام برای خودم و دوستان بازش کنم تا دیگه دچار همچین اشتباهی نشم

    من یک ماه پیش ایده ای به ذهنم اومد که برم باشگاه بدنسازی ،همون باشگاهی شماره یک پوشاک زنونه داخلش ورزش میکنه(چون منم تو صنف پوشاک هستم)

    باشگاه هم باشگاه لوکس و گرونی هست یعنی من باید یک پنجم از درآمدم رو میدادم برای شهریه اون باشگاه

    تو ذهنم این بود که این شخص اونجا تمرین میکنه من باهاش دوست بشم ارتباط خوبی برقرار کنم و ازش جنس نسیه بگیرم و بعدا پولش رو بدم و این دیدگاه تو ذهنم بود برای اینکه رشد بکنم باید از اون جنس نسیه بگیرم واگه بگیرم میتونم رشد کنم و اگه نگیرم رشدی ایجاد نمیشه

    یعنی به عبارتی با توجه به این فایل من منتظر شخصی بیرون از خودم بودم که به دادم برسه

    خودم تاقبل ازاین فایل این دیدگاه رو نداشتم

    ولی تا فایل رو دیدم گفتم آره منم شرک تو وجودم بود ، منم منتظر اون شخص بودم که بهم جنس بده بفروشم تا پیشرفت کنم

    و خداروشکر متوجه این اشتباه و این شرک شدم و گفتم من هرگز از کسی کمک نمیخوام

    من فقط روی خودم حساب باز میکنم

    من بادیدن و تجسم اهدافم و دیدن خودم در نقطه پایانی اون شرایط دلخواهم رو میسازم

    بعداز تجسم اهداف هدایت الله سراغم میاد

    و خداروشکر میکنم که متوجه این اشتباه شدم

    چون اون شخص که داخل باشگاه شماره یک صنف پوشاک هست سن خیلی کمی داره شاید زیر ۳۰ سال سن داره و تو مدت زمان کوتاهی به این دستاورد رسیده

    جالب اینجاست که این متن رو دارم تایپ میکنم هی نکته های قشنگتری میاد توی ذهنم و میگم که برای شمام هست ایده بده

    من خیلی تشنه موفقیت هستم

    تو یکی از فایل های استاد دیده بودم که از افراد موفق الگو بگیرید باهاشون مصاحبه کنید

    این در شما باور پذیری رو بیشتر میکنه که منم میتونم تا اینکه برید و از گوگل مقاله بخونید

    منم رفتم مزون همین دوستمون که پیشرو هست و من دیدگاه خیلی متفاوتی از اون شخص توی ذهنم داشتم دیدگاه اینکه ممکنه جوابمو نده بپیچونه و….

    رفتم ۳ ساعت دم مزونش و منتظر بودم تا بیاد و ازش سوال بپرسم

    بعداز ۳ ساعت که منتظر بودم دیدم یه bmw قرمز کروک داره میاد فهمیدم خودشه و ضربان قلبم رفت بالا

    خیلی با اوبوهت بود خیلییی

    رفتم جلو و اسم کوچیکش رو صدا زدم

    گفت جانم

    گفتم میتونم چند دیقه باهاتون صحبت کنم؟

    گفت :درمورده؟؟!

    گفتم:اگه ممکنه باهم دوتایی صحبت کنیم بگم بهتون

    (چون تو یه جمع چهار پنج نفری بود)

    و اومد یه گوشه ای و بهش گفتم

    شما ادم موفقی هستین شماره یک پوشاک هستین

    چطور تونستین به همچنین نتیجه ای برسید؟چطور من میتونم مثل شما نتیجه بگیرم؟

    بهم گفت:خب ببین این خیلی مفصله

    تو باید توی ذهنت بسازیش!

    باید اونطوری که میخوای باشی رفتار کنی

    باید خودت رو ببینی که به اون نتیجه رسیدی

    ۹۰ درصد راه اینه مهمترین کاری که باید انجامش داد!

    دقیقا یاد صحبت های استاد افتادم

    و چقد ادم خوبی بود من فکر میکردم خیلی بداخلاق و مغرور باشه اما اون شخصی که اون همه کارمند داره شاید وقت کمی داشته باشه ولی برای من ۴۵ دیقه شایدم یک ساعت وقت گزاشت و توضیح داد مسیر موفقیتش رو

    و من خیلی خوشحال برگشتم تا منم اون چیزی که میخوام رو توی ذهنم بسازم

    اولش کار سختیه اما دارم تجسم میکنم و نشونه هاشو دارم میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
    • -
      سامان گفته:
      مدت عضویت: 1159 روز

      درود دوست عزیز

      اولین قدم رو برداشتی برای رسیدن به اهدافت و چه زیبا دو با فاصله زمانی خیلی کم هم فهمیدی فقط باید روی خودت حساب کنی هم این شهامت رو تو خودت ساختی که بری با نفر شماره 1 صنفی که هستی تحسینش کنی و صحبت کنی باهاش و ازش بورسی دلایل موفقیتش رو ، احسنت بر تو کارت بیسته

      برات آرزوی سلامتی و پیشرفت روزافزون دارم چون لایقشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Asma Heravi گفته:
    مدت عضویت: 1666 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه ی اعضای این خانواده صمیمی…

    خدایا شکرت وقتی جمله ای اجرای توحید در عمل رو زیر فایل میخونم به خودم نگاه میکنم و جاهایی که توی زندگیم توحیدی عمل کردم…

    فایل رو باز کردم و شروع کردم به گوش کردن وقتی استاد میگید در زندگی افراد موفق رو همیشه تحسین کردید و توجه کردید به نکات و کارهای مثبتشان

    کسانی رو که ۹۹ درصد ادما کلا ذهنیت دیگه ای بهشون دارند ولی شما دنبال الگو گرفتن بودید که چه جور موفق شدند این خودش یه کتاب…

    اصلا کسی که به جایگاهی میرسه غیر از اینه لیاقتش رو کسب کرده …

    این دقیقا تربیت ذهن هست که میگید چه جور میتونیم به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..

    ما انسانیم و حسادت در وجودمون هست ولی چه طور میشه از دیدگاهی نگاه کرد که حسادت تبدیل بشه به یک اهرم که باعث رشد من بشه…من شخصا که استاد تاکید کردید که در کامنتها مثال بیارید از عملکردهاتون میخوام یک مثال از خودم بگم

    همیشه که یک نوازنده برتر از خودم میدیدم با اینکه خیلی کم سن و سال تر بود صادقانه بگم یه جوری حس حسادت میومد که احساسم رو بهم میریخت و حتی اون غرور اجازه نمی‌داد ازش بپرسم چیکار کردی که موفق شدی؟

    بعد گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم ازش پرسیدم تمریناتت چه جوری و …یکی از پاشنهای آشیل غرور…

    بعد نشستم برای خودم اون شخص رو و عملکردها و باورهای خوبش رو الگو قرار دادم دیدم یکی از نکات مثبتی که دارد اینه…

    تمرکز در تمرین اگر یک ساعت تمرین می‌کند اون یک ساعت فقط تمرین با دقت و تمرکز

    بعد دیدم یکی دیگه از نکات مثبتش خلاقیت به خرج دادن در کار…و خیلی نکات ریز دیگه

    بعد دیدم من هیچکدام از این کارها رو انجام ندادم ولی وقتی میبینم طرف به جایگاه بالایی رسیده حسادت میکنم…

    از اون روز به خودم قول دادم هر کس که بالاتر از منه در هر زمینه ای هنر و ثروت و سلامتی و خوشبختی ….

    لایقش بوده مگر نه اون جایگاه نداشت تو هم خودت رو لایق بدون واون لیاقت رو با عملکرها در خودت به وجود بیار و الگو بگیر‌‌‌…

    استاد اینکه مسئولیت جایگاه و هر شرایطی رو هستیم بر عهده بگیریم و ایمان داشته باشیم قدرت خلق زندگی من دست منه نه دیگران این یکی از بزرگترین درس‌های شما برای من بوده…

    چقدر اشاره کردید به احساس گناه و پشیمانی و توهین به خود این احساس زندگی رو نابود میکنه که از نظر شما بالاترین احساس بد …خداروشکر سعی کردم در زندگی م هرگز پشیمان نباشم از عملکردم چون آگاهانه خودم انتخاب کردم مسیر زندگیم رو و اگر اشتباهی در مسیر بوده و یا ظاهرش سخت و ناجالب بوده استاد به خودم یادآور شدم حتما قسمتی از مسیر

    من اعتماد کنم

    چون شما در قدم ۷ جلسه ۵ یا فکر میکنم قدم ۹ اشتباه نکنم

    از دوره ی ۱۲ قدم بارها به این موضوع اشاره کردید اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش …

    اینجا دوباره میخوام مثال بزنم که چه اتفاقی در مسیر زندگی ام افتاد و من تسلیم شدم و به مسیر ادامه دادم…

    یکسال پیش برای مهاجرتم قدم برداشتم و قرار بود که ژانویه ویزا ما صادر شود و همه چی آماده و اوکی بود برای رفتن به کشور انگلستان دقیقا ۳ هفته قبل از رفتن پروازها به این کشور کلا بسته شد…

    و کار ما بلا تکلیف موند و خیلی کنترل ذهن سخت بود برام چون ۶ ۷ ماه قبلش کلی تلاش کرده بودم روی زبانم انرژی گذاشته بودم…و کلی وسایل خونه فروخته بودم…حتی ماشین هم فروختیم…خلاصه آماده آماده

    حالا که به تاخیر خورده بود و هیچی مشخص نبود..تازه این وسط مخالفت خانواده خودم هم بود از قبل که کجا میخوای بری دیوانه شده خوشی زده زیر دلت…نا شکری اینجا همه چی داری و این صحبتها…ولی من دنبال یه اولویت های دیگه بودم…

    واقعا کنترل ذهن سخت شده بود که جواب اینا کی بده دیوانه شده بودم… 😄

    اینجا یاد حرفهای استاد می‌افتادم در شرایط اکازیون که همه چی گل و بلبل که کنترل ذهن کاری نداره الان باید ثابت کنی …

    نشستم روی کاغذ برای ذهنم دلیل هایی آوردم که شاید اگر الان میرفتی چون فرزندم هم همراه بود فصل بسیار سردی و شرایط سختی میشد براتون

    شاید الان اگر می‌رفتید با توجه به شرایط قرنطینه شما باید در خانه میموندید و براتون واقعا سخت بود شاید الان ….و کلی به ذهنم منطق دادم که به plan خداوند اعتماد کن و صبر کن و خداوند پاسخ می‌دهد

    به ما گفتن تا سپتامبر باید صبر کنید …

    خلاصه قرار شد ۸ ماه تا سپتامبر لذت ببریم و صبر کنیم و این مدت کمی نبود.‌‌.‌..

    من و همسرم نشستیم به دوره ی فایلها و هر جمعه با اسنپ با فرزندمون میرفتیم کوه حتی ماهیتابه و گوجه

    و تخم و مرغ با پیک نیک می‌بردیم دل جنگل خدای من چقدر لذت می‌بردیم…سیب زمینی هم می‌انداختیم تو آتیش و سعی می‌کردیم اصلا به این فکر نکنم ۸ ماه مونده تا ج بیاد….

    و قول داده بودیم زندگی کنیم سمت خودمون رو انجام بدیم اون سمت بیرون با خداست خودش وظیفه شو بلده حرفه ای….

    من سمت خودم رو انجام بدم از مسیر لذت ببریم از چند صباحی که خداوند بهم هدیه داده لذت ببرم…

    حتی بارها کسی نبود بریم خودمون تنهایی به قول شما پایه ای نداشتیم

    خودمون پایه خودمون بودیم…

    و این چند ماه با عشق سر کارمون پول ساختیم مثل قبل به روند ادامه دادیم…

    خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ویزا ماه یک ماه زودتر صادر شد که وقتی خبر دادند گریه م گرفت دیوانه شدم…

    که خدایا تو خیلی کارت درسته الان که من میخوام برم فصلی هست که بهشت اونجا واقعا آب و هواش قابل مقایسه با ژانویه نیست….

    و حتی شرایط مال ام، اون موقع دیگه تمام پولها رو هزینه گردم ولی الان که چند ماه گذشته با دل گرم و پشتوانه مالی دارم و خیلی شرایط اوکی تر هست که میرم…الان ۴۵ روز که آمدم انگلیس…و هوایی که می‌گفتند سرد و بارونی و سخته هنوز بر نخوردم تازه کم کم داره سرد میشه…یه هوا ابری با حال که خودم همیشه دوست داشتم…هیچ قرنطینه ای نیست تمام معازه ها باز هستن و فرزندم داره مدرسه میره..از همان روز اول..ماسک زدنی نیست…خلاصه خیلی شرایط بهتر از ۷ ماه قبلش

    من در این مسیر بزرگ شدم در صبر کردن در کنترل ذهن هنگام نجوا در لحظه زندگی کردن در امید داشتن در شرایط سخت در قضاوت نکردن دیگران هر زمان که با همسرم خیلی اتفاقی پیش میاد در مورد دیگری بخواهیم صحبت کنیم به همدیگه یادآوری می‌کنیم نه صحبت نکنیم… به ما چه! زندگی دیگران به من و تو ربطی نداره بیاد در مورد رویاهامون حرف بزنیم چی دوست داریم پیش بیاد چه چیزهایی رو دوست داریم تجربه کنیم….استاد جانم اینا درسهایی است که من از شما آموختم و در زندگیم عمل کردم…عاشقتونم شما قانونی رو به ماد دادید که یاد گرفتم در هر لحظه برای هر جایگاهی هستم شکرگزار باشم و بپذیرم خودم خواستم و خلق کنم ۱ ساعت آینده مو…توجه کنم به نیمه ی پر لیوان اینو یاد گرفتم و دارم کار میکنم و هنوز قطره ای از آگاهی های این جهان رو درک نکردم اینقدر که جا دارم.‌‌‌..من باید به رهایی برسم …

    استاد جان همه ی فایلهایی که همسرم خریده بود یه مموری با حجم بالا تهیه کردم ریختم روی اون داخل گوشیم داشته باشم و روزی نیست که کمه کم ۳ ساعت روی خودم کار نکنم…البته زمانی این ۳ ساعت ارزش داره من به یک جمله از حرفهای شما عمل کنم که شما میگید بچه ها من خیلی سختگیرم در عمل..ای جانم واقعا دوستون دارم 💞💞💞💞

    معجزه ها داشتیم در این مسیر…که ما فقط ریسک کردیم به ما گفته شده بود این مبلغ که می‌دهید هزینه ی بسیار زیادی شاید ریجیک بشید این صحبت‌ها و خدا میدونه تمام اون هزینه از زحمت کشی سالها تلاش خودمون بود بدون یک هزاری بخواد قرض باشه حتی تمکن تماما مال خودمون بود ….

    و گفتیم خدایا خودت میدونی و خودت ما نمی‌دانیم..‌ما وظیفه مون به غیب به چیزی که نمیدونیم ایمان داشته باشیم و قدم برداریم و تو پاسخ می‌دهی…و پاسخ داد و ما رو دیوانه کرد…🙏🙏🙏💞💞 خدایا شکرت هزاران بار شکرت…

    این مصاحبه رو ۱۰۰ بار باید گوش کنم تا یاد بگیرم زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست

    زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…

    و اینا تکامل میخواد استاد شما سالها و سالها فقط روی خودتون کار کردید …

    و نتیجه متفاوت استاد عباسمنش و آدم های موفق دیگه کشتی گیرها و بوکسر ها آنتونی جاشوا ها و نوازنده ها و ایلان ماسک‌ها و….

    دقیقا نتیجه متفاوت فکر کردنه…در شرایط به ظاهر سخت…

    خدایا شکرت هزاران بار شکرت برای این سایت بی نظیر 🥰🥰🥰👍👍👍

    استاد جان مریم جان خیلی دوستون دارم و از صمیم قلبم سپاسگزارم برای فایلهای بی نظیرتون و خیلی خوشحالم که در این سایت هستم و با عشق به مسیرم در راه رسیدن به اهدافم قدم بر میدارم…

    خداوندا هدایتم کن عاشقتم💞💞💞💞

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      حسین رجب پور گفته:
      مدت عضویت: 1978 روز

      سلام ب اسما خانم عزیز …

      از خوندن کامنتت لذت بردم …امیدوارم همچنان در جاده ی زیبای موفقیت شاهد زیبایی ها و الطاف خداوند باشین …کامنت زیباتون هم متن منتخب انتخاب شده… یعنی اینکه متن شما از بار معنایی بالایی بر خوردار بوده …..

      یه سری از کامنتها حتی زمانی که متن منتخب هم انتخاب میشن ولی فقط لب و دهنن …اما بر میگرده ب تصمیم استاد که منظورش از اون انتخاب چی بوده …ولی در ۹۵ درصد مواقع کامنتهایی که متن منتخب انتخاب میشن عالی نوشته شدند…..

      کامنت شما حامل پیامهای خوبی بود لذت بردم …….بهتون تبریک میگم بابت موفقیتهاتون ……..

      هر کسی هر جایی قرار گرفته جای درستش همونجاست …لیاقتش رو داشته که ب اونجا رسیده …دقیقا همون جوری که گفتید یعنی اون شخص تونسته از کنترل ذهنش بر بیاد که ب چنین جایگاهی رسیده …

      جهان …جهان لیاقت مندیه ..هر کسی که تونسته ب جایگاه مناسبی در زندگیش برسه اون جاش درسته …هیچ اشتباهی در جهان رخ نداده …

      هر کسی برای خودش احساس ارزش مندی کنه جهان بیشتر از همون جنس وارد زندگیش میکنه …بر عکس هر کسی هم خودش رو در جایگاه پایینی ببینه و همش توجه اش ب بدبختیها و ناملایمات زندگی باشه بازم جهان از همون جنس بیشتر وارد زندگیش میکنه ….

      هر چی رو مغز انسان بتونه تصور و باور کنه بهش میرسه….حتی احساس لیاقت مندی هم یه باوره که خودت درونت میسازیش…اصول موفقیت خیلی ساده ست اما در کنار سادگی یه ترسهایی هم داره که باید از سراه برشون داریم تا جاده موفقیت برامون هموار بشه..نیاز ب تمرین داره..

      مغز یه دستگاهیه که خداوند ب ما ادمها داده و هر چی که ما بهش بدیم همون رو برامون بوجود میاره ….منتهی شرط اولش اشتیاق و شوق رسیدن ب خواسته و هدفه که موتور مغزمون رو گرم میکنه برای رسیدن موفقیت …

      اشتیاق و شوق و ذوق انسانه که باورها رو شکل میده ..اشتیاق یه نیروی درونیه که خودت ب وجودش میاری ….در واقع درونت هست …تو فقط تقویتش میکنی ….اشتیاق یه نیروی درونیه که هیچی حالیش نیست ….

      این اشتیاق همون روحمون هست که درون جسم مون جریان داره و میخواد از طریق ما انسانها تجلی پیدا کنه و ب جهان بیرونی پا بذاره ….

      همه ما انسانها اشتیاق رسیدن ب خواسته و یه هدفی رو درونمون داریم اما ترسها مانع از رسیدن ب خواسته هامون میشن ترسها مثل یه ویروس تو ذهن مون عمل میکنن

      ولی وقتی نیروی اشتیاق بیشتر از ارتعاش ترس باشه انسان موفق میشه …میتونه ترسها رو از سر راه برداره

      وقتی شمای نوعی اشتیاق داری ……وقتی شوق و ذوق داری این یک نیروی درونیه که از درونتون مثل چشمه میجوشه ..هیچ کسی هم نمیتونه اون اشتیاقی که شما برای رسیدن ب ان روز و شب خواب نداری رو ازتون بگیره …اشتیاق یعنی همین ….

      زندگی خوب گرانه ..باید براش هزینه کرد … خیلی ها دوست دارند زندگی خوبی رو تجربه کنن اما حاضر نیستن ریسک کنن …

      راه دیگه ای هم برای زندگی هست که اینقدر هزینه نداره اما ان زندگی ….زندگی جالبی نیست …

      بهتون تبریک میگم بابت هزینه کردن برای زندگی زیباتر ….همینطور تبریک میگم بابت پا گذاشتن بر روی ترسهاتون ….و در اخر تبریک میگم بابت ایمانتون ب خداوند ….بابت توکل تون ب خداوند مهربان …….کمتر کسی جرات عمل کردن ب ریسک هاش رو داره ….

      بهترینها رو براتون از خداوند مهربان خواستارم …

      امیدوارم ب تک تک خواسته ها و ارزوهاتون برسین …

      تشکر ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        Asma Heravi گفته:
        مدت عضویت: 1666 روز

        سپاسگزارم از شما دوست عزیزم برای تحسین و تبریک شما ممنونم سعی میکنم همیشه درک درستی از قوانین داشته باشم …

        نه اونجوری که دلم میخواد برداشت کنم حقیقت خودم رو پذیرفتم و در حال تصحیح باورهایم هستم و پا گذاشتن در دل ترسها…

        این مسیر پایان ندارد امیدوارم یه روزی به اون نقطه رهایی که آروزم هست برسم و تنها راه رسیدن به رهایی رسیدن به تک تک آن آرزوهاست…. بازم ممنون از همه ی دوستان و لطفشون💞💞🥰🥰

        دوستون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ملورین گفته:
      مدت عضویت: 1823 روز

      سلام اسمای عزیزم،چقدر از مطالعه کامنت شما لذت بردم،واقعا شمارو تحسین میکنم که اینقدر زیبا ذهنتون رو تربیت میکنید چون در اون شرایطی که توصیف کردید برای رفتن از کشور به انگلستان کمتر کسی میتونه این چنین ذهنش رو کنترل و تازه خیلی هم خوشحال و امیدوار به زندگیش ادامه بده و ثروت بسازه و با ایمان کامل صبر کنه و خودش رو تسلیم خداوند کنه و قطعا هم خداوند برای چنین شخصی به قول خودتون بسیار حرفه ایی عمل میکنه،من شما رو با تمام وجودم تحسین میکنم و افتخار میکنم که چنین دوستان موفق و هوشمندی دارم ،امیدوارم هر کجا که هستید در کنار خانواده بازهم با ایمان جلو برین و همیشه خبرهای خوب از شما بشنویم و لذت ببریم،در پناه حق باشید🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        Asma Heravi گفته:
        مدت عضویت: 1666 روز

        سلام به شما دوست عزیزم سپاسگزارم منم خیلی خوشحالم از اینکه تونستم تجربه ام رو به اشتراک بگذارم و خیلی خوشحالم در این جمع و خانواده صمیمی زندگی میکنم همیشه به خودم میگم خدا در قلب منه به میزانی که باورش کنم بهم پاسخ میده و یکی از تمریناتی که استاد یادمون داد که خیلی بیشتر از قبل انجام میدم وقتی تنهام با خودم خیلی صحبت میکنم…در مورد رویاهام سعی میکنم همیشه با خودم حرف بزنم سعی میکنم افسار ذهنم رو با کلام بگیرم.

        اینا همه تمریناتی است که استاد دادند که جادو میکنن این تمرینات…

        امیدوارم که همه به راه راست پر از نعمت و برکت هدایت شویم دوستون دارم.

        💞💞🥰🥰

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3823 روز

      اسمای نازنین, سلام

      ممنونم برای عملکرد فوق العاده ات … توی تاکسی نشستم و پیش به سوی مقصدم .. و این بین هدایت به این کامنت …

      لذت دارم میبرم

      لبخندم بیشتر شد

      زبانم را به تحسین بیستر وا داشت

      افرین به شماها برای متفاوت نگاه کردنتون

      عاشقتونم من هم پاره

      منتظر خبرهای مثبت بیشتری از شما میمونیم

      Love and Peace,

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      نفیسه گفته:
      مدت عضویت: 2118 روز

      سلام اسما جانم

      تبریک و تحسین میگم مهاجرت موفقیت آمیزت رو عزیزم

      آفرین به این ایمانی که عمل آورد شجاعت رفتن به دل ترس ها رو آورد

      آفرین به این ایمان که با تقوا همراه شد

      آفرین میگویم برایت بههههترین پاداش های الهی رو آرزومندم

      تحسینت میکنم عزیزم که به بهترین شکل از این آزمون و تأخیر الهی سربلند بیرون آمدی

      من دیوانه این جمله شدم من دیوانه این آگاهی شدم

      چققققدر به شنیدن این آگاهی نیاز دداشتم چققققدر باید همین یک پارت رو با خودم مرور کنم و تسسسسلیم و رهااا باشم

      اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش

      ازت بییینهایت سپاسگزارم که نوشتی از خودت از ایمانت از رهاییت از تسلیمت از تقوات و از نتیجه این ایمان و عمل صالح

      آفرین میگویم برایت بههههترین پاداش های الهی رو آرزومندم💞💞💞

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        Asma Heravi گفته:
        مدت عضویت: 1666 روز

        سلام دوست عزیزم من هم از شما سپاسگزارم و دیدگاه زیباتون به این جمله ..

        این دقیقا جمله استاد در دوره دوازده قدم که(اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجلب داست مطمئن باش قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش)

        من هر زمان در حال دوره کردن فایلها هستم به طور واقعا هماهنگ و معجزه وار هر جمله استاد دقیقا هماهنگ با اون مسئله ای من در موقع برخورد کردم که این جمله هم دقیقا همان موقع که این مسئله پیش اومد در گوش من خیلی محکم گفته شد…..این هماهنگی ها واقعا الکی و شانسی نیست…اینا به نظرم من کلا همان نظم حاکم بر جهان که من باید هم مسیر بشم با اون…و کلمه تسلیم منو یه جورایی بزرگ کرد در صبر کردن و امید داشتن و دست خدا رو باز گذاشتن….

        منم برای شما بهترینها رو آرزومندم دوست عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدی مددی گفته:
      مدت عضویت: 1728 روز

      درود بر شمااااا. فقط میتونم بگم یکی از بهترین حسهای دنیا وقتی هست که کامنتی رو میخونم و اشک سپاسگزاری تو چشمام جمع میشه بخاطر این همه اگاهی و باورهای جدید و تجربه های متفاوت دوستان از جمله شما. همون چیزی رو نوشته بودید که نیاز داشتم . سپاس سپاس سپاس از شما و استاد عزیزم که همچین سایت و فضایی رو فراهم آوردن🙏❤🙏🌺

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Mohammad lawyer گفته:
      مدت عضویت: 1671 روز

      درود به اسمای نازنین

      با این نظر زیباتون و درک قشنگ از قوانین و مثال عملی که زدید …

      نقطه عطفی برای من شد برای پرقدرت ادامه دادن در این مسیر خدایاشکرت که این نظر رو دیدم

      هرچقدر به مدار بالاتر بری درکت از قوانین بیشتر میشه و پیشرفتت به طبع بیشتر و بیشتر میشه و نکته خیلی جالبی داشت نظرتون در مثال عملیتون… که در شرایط سخت…ولی در حقیقت شرایط به ظاهر سخت، کنترل افکارتون رو در دست گرفتید و به زیبایی هر چه تمام تر به زندگیتان ادامه دادید و کانون توجهتون رو گذاشتید رو نکات مثبت این اتفاق و با این باور توحیدی که داشتید…تلاشتون برای دستیابی به هدفتون رو بی بهره نگذاشتید و هنگامی که به راهتون و خدا ایمان داشتید در بهترین زمان به خواستتون رسیدید…

      مثال شما من رو مشتاق تر کرد برای ادامه دادن به این مسیر توحیدی و رسیدن به هدفم و ایمان دارم که برمیگردم به این کامنت و بهم یادآوری میشه که به لطف نظر شما دوست عزیز تلنگر خوردم…بسیار سپاسگزارم ازت بخاطر نظر زیبات و افکار زیبات….

      الان بیش از 3سال از نظر شما در سایت میگذره و قطعا شما درمسیر پیشرفت گام های بلندتری برداشتید

      و در مدار بالاتری قرار گرفتید.

      امیدوارم هر جا که هستید شاد، سعادمند ،پیروز و موفق باشید️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مجید کدخدایی گفته:
      مدت عضویت: 1976 روز

      سلام اسمای عزیز

      تقریباً سه سال از نوشتن کامنت زیبای شما میگذرد که من این پاسخ رو می‌نویسم .

      دمتون گرم بابت عمل به این آگاهیها که دریافت نموده اید.

      بسیار کیف کردم و به حقیقت خیلی خیلی خوشحال شدم که این شکلی باور توحیدی رو در وجودتون پرورانید و بدنبال آن نتیجه مورد دلخواهتون رو گرفتید .

      واقعاً کاری بسیار بزرگ انجام دادید و در این برهه از زمان تونستید ذهنتان را کنترل کنید و این شکلی هم الله یکتا به شجاعان پاسخ شایسته میدهد .

      چندین بار کامنت زیبای شما رو خواندم و بدنبال آن، هم بحث بسیار مهم توحید در ذهنم مرور شد و آگاهیهای بینظیررررررررررررررر دیگری دریافت کردم و هم اینکه باعث شد قدرت تحسین پیشرفت دیگران رو صرفنظر از شخصیت افراد بیشتر درک کنم .

      به امید موفقیت روزافزون شما اسمای عزیز و تمام هم خانواده های عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Asma Heravi گفته:
        مدت عضویت: 1666 روز

        با درود به شما دوست عزیز سپاسگزارم از نگاه زیبای شما بله امروز که پیام‌شما رو دریافت کردم دقیقا سه سال از مهاجرت من گذشته هست و نگاه شما به من یادآوری کرد که چقدر مهم هست ما پیشرفت های گذشته رو به خودمون یادآوری کنیم و به یاد بیاریم که در چه شرایطی بودیم و زمانی که سپردیم به خداوند و رها کردیم تا خداوند دست بکار شود اون موقع چه معجزه های اتفاق افتاد

        (به قول استاد دست خدا رو باز بگذراید)

        من هر روز و هر روز باید مثل غذا خوردن روی ایمان و باورهای خودم کار کنم نه فقط سه وعده در روز بلکه هر ثانیه دقت کنم دارم به چی دارم فکر می‌کنم و افسار ذهنم رو بگیرم آگاهانه.

        خدایا شکرت که امروز صبح هم بار دیگر از طریق دوست عزیز آقا مجید بار دیگه به من یادآوری کردی که من با توام نترس و نگران هیچ چیز در آینده نباش و فقط بسپار به من.

        و سپاسگزارم از استاد عزیز و مریم جان عزیز که این سایت با این کیفیت بی نظیر در اختیار ما گذاشته اند که بتوانیم مثل یک خانواده سالها در کنار هم رشد کنیم و خداوند و خودمان رو بیشتر بشناسیم و زندگی رو به زیباترین شکل ممکن تجربه کنیم.

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیزم

    الگو برداری از افراد موفق آنتونی جاشوا

    نحوه سوال خبرنگار از جاشوا با یه نیت بد که فقط نگاه منفی به این مسابقه داشت و یه جورایی از این شکست خوشحال شده بود و خوبه که جاشوا هم بالاخره طعم شکست رو بعد از این همه پیروزی و موفقیت بچشه استاد رو متوجه این ویژگی که تو وجود خیلی از افراد هست بلد و راجع بهش توضیح دادند

    خیلی از آدمها متنفرند از آدمهایی که خیلی موفقیت دارند همیشه دوست دارند یه اتفاقی برای اون آدم موفق بیافته تا دلش خنک بشه بگه دیدی همیشه اینجوری هم نیست که تو موفق باشی

    این ویژگی تو وجود همه ما هست تو وجود من هم هست اینم از این موضوع ناشی میشد که باور کرده بودم من نمیتونم اون همه موفقیت تو کار و بیزینس تو روابط داشته باشم کار سختی هست رسیدن به موفقیت به خصوص موفقیت مالی البته شکر خدا از زمانی که با این آگاهی ها آشنا شدم درک کردم که چقدر این باور من اشتباهه چقدر ذهن من داره فقیر فکر میکنه چقدر برنامه ریزی شده ذهنم به کمبود چقدر من حسادت رو تو وجودم افسار گریخته کردم هیچ کنترلی روش ندارم چقدر من با این نگاه منفی با احساس بد خودم رو از این موهبتها بدتر دور میکنم من اول از همه پذیرفتم این ویژگی حسادت رو دارم با خودم رو راست شدم و گفتم اگر بیام این ویژگی رو بیارم تو مسیری که به من کمک کنه باعث بشه من تلاش کنم حرکت کنم و بگم اگر فلانی تونسته منم میتونم من چیزی از اون کمتر ندارم فقط باید ادامه بدم حرکت کنم تا منم موفق بشم من استفاده درست از این ویژگی خودم کردم و بعد نکات مثبت توجه و تحسین کردن موفقیت دیگران رو به خودم یاد آوری کردم که اینجا چند موردش رو می نویسم

    یک :من با تایید و تحسین موفقیت دیگران این باور رو می سازم که دنیا به تعداد همه آدمهای روی زمین نعمت و ثروت داره برای تو هم داره فقط باید برای تو مدارش با باورهای درست با باور فراوونی که ببین این همه آدم به موفقیت و خواستشون رسیدند تو هم میتونی اگر مثل اونها باور و عمل کنی

    دو: من با تمرکز و توجه به موفقیت اون فرد و تحسینش طبق قانون توجه و تمرکز می رم تو مدار دریافت اون موفقیت

    سه :من با تایید و تحسین موفقیت اون فرد به احساس خوب میرسم و طبق قانون به اتفاقات خوب هم هدایت میشم

    چهار: من دوست داشتم شخصیت تحسین گر از خودم بسازم و این ویژگی من رو از نظر شخصیتی به استاندارد بالاتری میرسوند پس من میام موفقیت دیگران رو تحسین میکنم تا این ویژگی خوب رو تو شخصیتم نهادینه کنم

    پنج : من اگر حسادت رو کنترل کنم آرامش دارم حرص و عجله و طمع رو دیگه ندارم تکاملی پیش می رم و به خواستم هم میرسم

    جاشوا در مقابل اون سوال خبرنگار که گفت تو بعد ز این شکست افسرده میشی گفت من آدم متفاوتیم من گریه نمیکنم افسرده نمیشم من به درسهای این شکست به تجربه ای که گرفتم و به نکات مثبت توجه میکنم

    ا«ین نامردیه در حق خودمو خدا که این همه نعمتی که دارم رو نبینم و شکر گزارش نباشم و فقط به اون تضاد که توش کلی فرصت هست توجه کنم و ناسپاسی کنم »

    تو زندگی خودم افرادی بودند و هستند که به من حسودی میکنند میخوان منو ناراحت کنند میان از موفقیتهایی که به دست نیاوردم میگن و کلا میخوان بگن تو نتونستی تو نمی تونی و اصلا یکبار هم از موفقیت و پیشرفتی که داشتم نمیگن ولی من یکبار اومدم با خودم گفتم که باید از این حرفها ناراحت نشم بلکه بفهمم که من چیزی تو زندگیم به دست آوردم که اون آدم حسود رو ناراحت کرده باید ادامه بدم تا موفقیت بیشتری به دست بیارم اینکه اون آدم داره حسودی میکنه اصلا یعنی من دارم رشد میکنم و این نشونه خوبی هست اصلا وجود اون آدم حسود به من انگیزه میده که به موفقیت بیشتر برسم

    آدم حسود نگاه منفی داره توجهش به نکات منفیه من بیام توجه خودمو بزارم رو نکات مثبت زندگیم تا رشد کنم اونوقت جایگاه من با اون آدم حسود صددرصد متفاوت میشه کار راحتی نیست ولی اگر بتونم موفقیت دیگران رو تحسین کنم به خصوص وقتی تو درجه های پایین تر هستم من تو مسیر خوبیها و موفقیت قرار میگیرم من باید بتونم افراد موفق و ثروتمند رو تحسین کنم

    « هر آدمی به هر موفقیتی رسیده لایقش بود و جای درست خودشه من باید ذهنمو تربیت کنم که تحسین کنه موفقیتهای دیگران رو و دنبال نکات منفی تو افراد موفق نباشم »

    من کارکرد ذهنم رو باید بشناسم ذهنم میخواد موفقیت دیگران رو نبینه تا ناراحت نشه منو آروم کنه بگه نه بابا موفقیت بزرگی نداره حالا کاری نکرده من باید اول از همه سعی کنم انرژی و رو بزارم رو خودم و با دیگران خودم رو مقایسه نکنم و سعی کنم امروز یه ذره بهتر از دیروز خودم باشم همین

    من خداروشکر اینستا ندارم اما زمانی که داشتم میومدم تو حوزه روابط میدیم همه زوج هایی که تو اینستا هستند از نظر ظاهری به شدت زیبا و خوش اندام بودند هر دوشون هر دومون ثروتمند و از خانواده های متمول بودند این میرفت تو ناخودآگاه ذهنم که تو هم اگر خودت از نظر ظاهری و خانوادگی و مالی مثل اون خانم بودی میتونی کنار یه همچین مرد کاملی که تو این رابطه میبینی داشته باشی میومدم تو حوزه کاری خودم تو اینستا نگاه میکردم که این باور فراوونی مشتری رو تو کسب وکار خودم بیشتر کنم ناخودآگاه توجه میکردم به مهارت بالای اون فرد تو کسب و کارش و می گفتم من به اون حد از مهارت نرسیدم پس نمیتونم این حد از نتیجه رو داشته باشم اصلا کی میخوام به که این مهارت برسم مقایسه میکردم خودم رو با دیگرانی که خیلی ساله که کار کردند و حرفه ای شدند و این همه نشتی انرژی رو تو اینستا داشتم که خوب الان اصلا اینستا ندارم

    جاشوا در مورد این سوال که خبرنگار گفت الان مردم بعد از این باخت از تو انتظار کمتری دارند و فشار کمتری رو تو هست جواب داد من به نظر دیگران کاری ندارم من رو خودم تمرکز میکنم کمربند و مقام اصلا مهم نیست من تجربه به دست آوردم

    توجه به نکات مثبت احساس گناه به خود ندادن من خودم هر وقت احساس گناه کردم خودم رو سرزنش کردم نتونستم هیچ تغییری تو این اشتباه گردنم ایجاد کنم اما به محض اینکه خودم رو بخشیدم و گفتم ایرادی نداره من دیگه اون اشتباه رو نکردم من گاهی پیش اومده بود که در مقابل افراد غریبه تو صحبتهام توپوق زدم اما وقتی قانون رو درک کردم و خودم رو سرزنش نکردم به مراتب این توپوق زدن کمتر و کمتر شد حتی اگر مسخره هم شدم نرفتم تو فضای ناراحتی سعی کردم با آرامش بیشتری صحبت کنم همین و تمام

    رعایت قانون تکامل که تو گفته های جاشوا بود که میگه من میتونم بهتر و بهتر بشم

    منم تو بهبود شخصیتم تو بهبود روابطم تو بهبود کارم دارم بهتر میشم تغییرات خوبی داشتم اما میدونم میتونم بهتر بشم من میتونم تغییرات خوبی رو ایجاد کنم عملگراتر بشم به روند تکاملم اعتماد میکنم من هدایت میشم فقط کافیه رو ذهنم مسلط بشم چون توانایی کنترل ذهن ساختن باورهای درست میتونه منو به خواستم برسه نه صرفا کار فیزیکی

    جاشوا یه درس فوق‌العاده داد من منتظر این نیستم که یه عامل بیرونی به من انگیزه بده مثل مشروب و بودن تو جمع فان و یا یکی بیاد به من روحیه بده من خودم بلند میشم بعد از این شکست من خودم خودم رو بلند میکنم

    یه عده ای هستند که منتظرن یه عامل بیرونی انگیزه بده اصلا برای ورزش کردن برای خرید کردن تفریح کردن حتی کار کردن رو قوانین دنبال پایه میگردند این آدمها به هیچ جایی نمی رسند چون نگاه توحیدی ندارند چون مشرک هستند باید متنفر باشیم از اینکه تو موقعیتهای سخت و ناجالب کسی بیاد به ما روحیه بده انگیزه بده اصلا کسی رو نخوابم ببینیم خودمون از جا بلند بشیم

    من تو فوت مادرم اینگونه رفتار کردم و اصلا متنفر بودم جلو کسی قیافه افسرده ها رو بگیرم من خیلی قوی رفتار کردم و خودم رو زود جمع و جور کردم و این موضوعی هست که همیشه به خاطرش به خودم افتخار میکنم البته باعث شد این قوی برخورد کردن من یه عده ای حسودی کنند و بدون بیاد که اصلا پشیزی رفتار و نگاهشون برام اهمیت نداشت

    من تو بیزینسم تو روابطم.و…. سمت خودم رو انجام میدم تکامل رو طی میکنم من هدایت میشم که تو این مسیر بهتر بشم به خدا اعتماد میکنم به نتیجه ای که در اخر ایجاد میشه اعتماد میکنم نمیام اول راه به این فکر کنم که نتیجه چی میشه نکنه شکست بخورم اونوقت اصلا حرکتی نمیکنم

    بارها تو روابط خواهرم با دوستش به این فکر کردم که آخر این آشنایی چی میشه اما خدا میدونه چقدررررررر چیز یاد گرفته هم ایشون هم من وقتی بهم یگه چقدر آگاهی ها رو تو عمل اجرا کرد اما ذهن من همش دنبال نتیجه هست این رو هم من هم وقتی خواهرم داریم روش.کار میکنیم تو کار خودم کلی مهارت و روابط درست با افراد .بالا بردن استاندارها ،و ارزشمند بودن کارم، درخواست دادن، صادق بودن ،رو یاد گرفتم و نتیجه هم میاد اگر من فقط دنبال نتیجه نباشم و این همه خوبی و نکات مثبت رو ببینم انقدر توجه من به نتیجه بیشتر هم به خاطر مهم بودن نظر و حرف مردم هست

    « یکی از مهمترین پارامترهایی که نشون میده من شخصیت شما چقدر تغییر کرده اینه که ببینیم نظر مردم چقدر تو زندگی ما کم اهمیت تر شده اگر کمتر شده مهم بودن نظر مردم یعنی من دارم پیشرفت میکنم و اگر هنوز حرف مردم برام مهمه من دارم پسرفت میکنم»

    کنترل ذهن تو شرایط سخت رمز خوشبختی هست اگر بتونم تو شرایط سخت ذهنم رو کنترل کنم و تبدیل بشه به شخصیتم من آرامش بیشتری دارم و احساسم خوبه و رشد و پیشرفت میکنم

    این کنترل ذهن هم تکاملی هست و من میتونم تو موقعیتهای سخت هربار تایم کمتری تو احساس بد بمونم و این که من اصلا تو موقعیتهای ناجالب عصبانی و ناراحت نشو غیر طبیعیه و نباید از خودم توقعات بیجا داشته باشم ولی با کردن رو این موضوع اساسی من میتونم هر بار مدت زمان ناراحتی و احساس بد رو کمتر کنم و بتونم با تغییر زاویه نگاهم به احساس بهتر برسم من خودم تا حدودی تونستم تو این موضوع کنترل ذهن خوب عمل کنم اما میتونم بهتر و بهتر بشم

    استاد این فایل مثل همه فایلها ارزشمند بود به زودی انشاالله از نتایجم بنویسم تا شما رو شاد کنم استاد جان عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 94 رای:
    • -
      نفیسه گفته:
      مدت عضویت: 2118 روز

      سلام سودای نازنینم

      من عااااااشقتم با توپوق زدنهات

      چقققدر زیبا نوشتی چقدر لذت بردم از کامنت زیبا و تأثیر گذاری که نوشتی

      چققققدر تحسینت میکنم قوی بودن و عزت نفست رو که توی تضاد از دست دادن عزیز انقدر قشنگ و محکم عمل کردی

      روح مادرت قرین رحمت و شادی برای داشتن همچین دختر پاک و صالحی

      برایت از الله وهاب بهترین ها رو آرزومندم 💞💞💞

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    زهراهنرمند گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    بنام الله مهربان و ایینه ای!

    سلام

    من خیلی خیلی لذت بردم از صحبت های استاد و ازاین مصاحبه فرد موفق

    همانطور که استاد فرمودن بهتره که از نتایجمون ازعمل به اگاهی هاوقوانین بگیم تا همگی استفاده کنیم و ایمانمون به این مسیر بیشتربشه.

    یادم میاد چندماه پیش درست زمانیکه فایل مقدمه کشف قوانین رو گوش کرده بودم و به فرکانسی رسیده بودم که به حرکت دراومدم ، شروع کردم به پیداکردن کار مناسب برای خودم.رشته من هنر هستش و سعی کردم از صفرشروع کنم و رفتم یه جایی پاره وقت مشغول به کارشدم ؛شغلی که هم راستابا هنرم بود و کلاس هامم همزمان میرفتم و روخودم و هنرم کارمیکردم…بعداز یکماه ،دیدم من اینونمیخوام که صبح بلندشم وبرم سراون کار …اصلا چراباید برم سرکار؟چراباید برای دیگران کارکنم؟؟اصلاهدف من چیزه دیگه ایه ..صرفاپول دراوردن نیست!!پول دراوردن خوبه اما من هدف دیگه ای دارم یعنی میخوام بگم رسالت زندگیمو پیداکردم بعداز اینکه به یه درامدی رسیدم فهمیدم ادم یه روزی وقتی بهش میرسه، ازش رد میشه و هدف مهمه دیگه ای باید برای ادامه دادن داشته باشی و اون پول نیست!!!عشقه !علاقه اس!!

    این شد که همزمان که سراون کارمیرفتم، دنبال کاربهتری بودم وروی خودم هم کارمیکردم هم روی باورام هم روی هنرم. بااستفاده از فایلهای رایگان استاد والبته کتابهایی که بااین درامدم تهیه کرده بودم شجاعت اینو پیداکردم که چندجا برم و بااینکه به اصطلاح در حرفه ام زمین خاکی زیادی رو تجربه نکردم اما اقدام کردم..

    نتیجه این شد که اولا اعتماد بنفسم خیلی بالاتر رفت در پی این اقدامها…و به این نتیجه رسیدم که من میتونم از خود خود این هنری که دارم دقیقا از خود همین میتونم به شغل و درامد برسم چرا که نگاه کردم به اطرافم و الگوهایی رو پیداکردم و دیدم که میشود !و بافایل کدام مسیر را انتخاب کرده ای صاف یاسنگلاخی؟ به خودم یاداوری کردم که باااااید بخوام و بتونم که راحتترین مسیرو انتخاب کنم .نشستم سعی کردم ترمزهامو بشناسم .

    یکی از ترمزهام این بودکه :احساس عدم لیاقت داشتم..ولی دیدم لیاقتو ادما خودشون با افکارشون به خودشون میدن!ادم اول خودشه که برای خودش ارزش و احترام قائل میشه و لاجرم ادمای دیگه هم بهت احترام میگذارن. دراین مدت کلللللی ادم دیدم که باتیپ خیلی خیلی معمولی با قیافه خیلی خیلی معمولی تر، با سواد کم، تونستن ازکجابه کجابرسن چون اونا خواستن و باور کردن که میشود چون اوناایمان و امیدوپشتکارو انگیزه واعتمادبنفس وهمه ایناروباهم داشتن چون

    باااااور کردم با تماااااااام وجودم که :خدا زمانیکه من رو خلق کرده بهم قدرت انتخاب داده!!!من آزاادم که هر تصمیمی رو بگیرم!درفایلی که در سایت هست قسمتی ازسمیناراستاد درسال۸۷، استاد میگن مادر هرلحظه تصمیم میگیریم که اینکارو بکنیم یانکنیم.یااگه کاری نمیکنیم ،این تصمیم رو گرفتیم که کاری نکنیم.ما اشرفیم! ما خودمون باید برای خودمون کاری بکنیم کسی برای ماکاری نمیکنه نه تنهاکاری نمیکنه بلللللللکه جهان فشاااااارت میدهد تا حرکت کنی! باید قانونا رو رعایت کنی ای اشرف مخلوقات!!!!!باید طبق قانون بقای اصلح پیش بری اگه ضعیف باشی جهان،خدا، ازبین میبرنت میخوای باور کن میخوای باور نکن این قاااانون جهان هستیه. عدالت خدا سرجاشه تو حرکت کن توایمان داشته باش و برای خودت انگیزه بساز اونوقت ببین خداوند چطور هواتو داره!!کلا نُمِد! خداوند بی نقصه خداوند کامله این ماییم که باید باهاش هماهنگ بشیم این ماییم که باید انتخاااااب بکنیم که در جهت پیشرفت باشیم و توجهمون رو نکات مثبت باشه وحالمونو خوب نگه داریم یا نه وبه نکات منفی وبیماری وفقرو روابط بد و اخلاق بد ادما توجه کنیم و حالمون بد بشه…وقتی حالمون بدمیشه ،جی پی اس نشون میده که داری مسیرو اشتباه میری بنده خدا، باید برگردی و مسیر درست رو بری تابه مقصدت برسی چون امکااااااان نداره از مسیر نادرست به مسیر درستی برسی……

    اینطوری شد که شروع کردم به عمل کردم و وقتیکه عمل کردم ، باچشمم دیدم که وارد مدار بعدی شدم و موقعیت هایی رو دیدم که قبلا نمیدیدم..چون خودم رو لایق دونستم .چند نفر قبلا بهم عکس داده بودن که براشون طراحی کنم اما اونموقع من در مدار نبودم من خودمو لایق کشیدن ودر ازاش پول دریافت کردن نبودم..اومدم و اونارو کشیدم همزمان چند نفری دیگه هم سفارش طراحی چهره بهم دادن.من میخوام این پولا رو برای رشد خودم در حرفه ای شدنم استفاده کنم .

    وقتی روی خودم کار کردم بعد دیدم در پیجم چقد ادما تحسینم کردن ومیکنن …ادما ازم میپرسن چطور شد که به اینجارسیدی و ماازدیدن کارات اییینقدر لذت میبریم دقیقا چیکارکردی؟و من باخودم میگم ایمان مهمه !باورمهمه فرکانس مهمه!توککککل مهمه!چیزی که خیلی ها ندارند!

    مثلا توی کلاسی که میرم واموزش میبینم، چندین نفر هستن که مدتها قبلتر ازمن شروع کردن اما اون پیشرفتی که من داشتمو اونا ندارن چرا؟دلیلشو الان خوب میفهمم چشمم بازتر شده پرده ها ازجلوی چشمام کناررفتن من دلیل موفقیت و عدم موفقیت ادمارو حالابهتر درک میکنم، چون اونا باور نکردن که میتونن !!فکرمیکنن حتماباید به یه نقطه خیلی خیلی بالایی برسند تا شروع کنن وحرکت کنن نمیدونن ازهمینجایی که هستن بهترین جاست واگه توکل کنن و بخوااااهند ، قطعامیشود چون خداوند پاسخ میدهد به تک تک فرکانسهای ما!اونا بهم میگن تو که چندماه بعد از ما اومدی چطور تو این مدت کم اینقدر سریع پیشرفت کردی ؟چون من مدارم بالاتررفته میتونم ازقانون بهتراستفاده کنم چون باایمان به این که میشود به درامد رسید و موفق شد ،بااین باور تلاش میکنم .پیجم هم رشد داشته.من وقتمو تلف نمیکنم .من تمرکزی روی حرفه ام کار میکنم چون میخواهم که به جاهای خیلی خوب برسم میخواهم سعادتمند بشوم هم دراین دنیاهم دراخرت چیزیکه همیشه در قنوت هام به خدامیگفتم وحالا هدایت شدم به مسیری که بتونم بهش برسم.

    حرف زدن خیلی قشنگه، حرفهای خوب زدن خیلی خوشگله!!

    اما درنهایت چی مهمه؟؟

    نتیجه مهمه!!!!

    فرکانس مهمه!!!

    نتایج نشون میدن که من چقدر ادم موفقی بودم

    ادمی که حرف مفت میزند ایمان ندارد …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 149 رای:
    • -
      زهرا و صدیقه گفته:
      مدت عضویت: 1931 روز

      سلام دوست عزیزم

      سپاسگذارم بابت نکته مهمی که امروز از خوندن تجربه شما هدایت شدم که باید اساس تر براش قدم بردارم.تلاشت و ایمانت بسیار بسیار تحسین برانگیزه و به من انگیزه زیادی داد برای برداشتن قدم های بعدی.سپاسگذارم از خداوند که امروز هدایتم کرد به خودندن تجربه زیبای شما دوست اگاهم و این نکته مهم که من هم در هر سطحی که الان هستم میتونم و باید درامد سازی و استاندارد سازی از علاقم رو همزمان با هم کار کنم .در پناه خدا هر روز و هر لحظتون پر از خلق موفقیت باشه.منتظر شنیدن موفقیت های بیشتر از شما هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2165 روز

      به نام خدا

      سلام دوست نازنیم

      چقدر با کامنت شما من آرامش گرفتم

      خدا را شکر

      درست می گید باید حرکت کرد باید باورها را روز به روز بهتر کرد

      من خودم کلاس ایروبیک به تازگی میرم و حرکاتم را خوب می زنم خدا را شکر و اونقدر چیزی یاد گرفتم از طرز رفتارهام و نکات دیگه……..

      خدایا شکرت

      برای شما و همه ی دوستان آرزوی بهترین ها را دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2635 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    چه قدر این دو فایل بی نظیر بود

    گاهی اوقات ما وقتی به سرگذشت خودمون نگاه می کنیم و شرایطی که تو زندگیمون رو تجربه کردیم رو یه بررسی می کنیم هر نتیجه ای رو که گرفتیم در گرو شجاعت و حرکت هامون میبینیم

    این باورهای صحیح هست تنها محرکه و استارتر این شجاعت هاست.

    هیچ وقت فراموش نمی کنم اردیبهشت ماه همین سال بود که سیستم درآمدزایی که طراحی کرده بودم بر اثر یک شرایط خیلی عجیب غریب کلا قطع شده و از سمت سرویس دهنده های بانکی بدون هیچ اطلاعاتی مسدود شد.

    خیلی خیلی زیاد شرایط برام سخت بود چرا که من برای تمرکز تمام کارهای حاشیه ای رو کنار گذاشته بودم و عملا منبع درآمدم قطع شد.

    خیلی برای همه سخت بود که باور کنن این شرایط پیش اومده و از همه سخت تر برای من بود.

    منبع این اتفاق هم کاملا نامشخص بود و هیچکس نمیدونست چه کسی دستور این کار رو داده.

    یه هفته بر خلاف آموزه هایی که آموخته بودم شروع کردم به حرف زدن از شرایط ناراضی شدن و اینکه هیچ چیز حساب کتاب نداره و شرایطم بدتر و بدتر میشد.

    تا اینک بعد از دقیقا ۸ روز گفتم ولش کن بچسب به یه چیز جدید تا اینجا خدا ساخته بقیش هم میسازه و گفتم میرم عصر یه دست بولینگ بازی میکنم و فراموش می کنم که چنین اتفاقی افتاده و یک سیستم جدید میسازم و وقتی شب برگشتم از فرط خوشحالی و لذت خوابم برد و ناباورانه صبح که بیدار شدم تماسی دریافت گردم که آقا سیستم متصل شد و هنوز بعد از این ماه ها هیچکس نفهمید که چرا اون سیستم قطع شد و کی سیستم رو قطع کرد!!!

    فقط وقتی نتیجه گرفتن رو رها کردم و مجدد تصمیم گرفتم سمت عشقم (کدنویسی) برم دوباره همه چیز برگشت و جالب بود سعی کردم روی نکات مثبت این اتفاق تمرکز کنم.

    متوجه شدم که سیستم ما بعد از این تضاد شکل قانونی تری به شکل خوش گرفت و یک چارچوب‌ ویژه به دست آورد!

    من خیلی تو زندگیم مسخره شدم و خیلی وقت ها افراد زیادی بهم فشار آوردن چرا که فکر می کردن کار با کامپیوتر یک چیز عبس و بیهودست و بی نهایت مثال ناموفق اطراف من وجود داشت که هر روز با اون ها مقایسه میشدم و تمام آدم های اطرافم در تلاش بودن که منو از عشق به کدنویسی منع کنن.

    اینکه تو ۵ سال کار کردی یک قرون پول در اوردی؟

    اگر این کامپیوتر رو بزاری تو کوچه بهت هزار تومن میدن؟

    حالا تو اینو یاد داشته باش ولی کنارش درسم بخون بری یه جایی تدریس کنی و ….

    و یه عالم جمله ای که منو وادار می کرد مثل بقیه فکر کنم!

    مثل بقیه اجازه بدم ترس هام بر من غلبه کنن!

    اینکه تو برکه مسخره پیش روم بمونم و هیچ حرکتی نکنم!

    واقعا خوشحالم که به عشقم احترام گذاشتم و آزادانه ترین زندگی که در اطرافم به چشم دیدم رو دارم تجربه میکنم.

    بارها و بارها به این رسیدم که اگر تضادی تو زندگی داریم و یا شرایطی برای ما پیش میاد هدفش اینه که دید مارو به زاویه پنهانی از زندگیمون باز کنه!!

    واقعا اگر چیزی رو تو زندگیمون حل نکنیم این همه آموزه ای که شب تا صبح داریم برای خودمون تکرار می کنیم به چه دردی می خوره؟!!

    واقعا اگر نتونیم در برابر تضاد ها ایمانمون رو نشون بدیم پس چرا داریم تو این سایت می چرخیم؟؟؟

    واقعا تاحالا شده فکر بکنیم که هدف ما از پول درآوردن چیه؟؟؟

    اینکه فقط چارتا نیاز اساسی مثل پوشاک و مسکن و خورد وخوراکمون رو رفع کنیم؟؟؟

    یا اینکه پول در بیاریم خدارو بیشتر بشناسیم و ابزاری به دست بیاریم که خدارو بیشتر پیدا کنیم !!!

    واقعا تا چوب رو خراطی نکنی تا دل چوب رو نشکافی زیبایی خدارو نمیتونی حس کنی!!

    تا وقتی بوی چوب به مشامت نخوره تا اون نرمی و سختی چوب رو لمس نکنی نمی فهمی خدا چی خلق کرده!!!

    تا وقتی نبخشی اون چیزی رو که دوست داری نمی تونی بفهمی خدا چه جوری اون چیزی رو که دوست داره می بخشه!!

    وقتی تو زندگیمون افرادی که به جایگاه ویژه ای رسیدن با ذهن مریضمون تمسخر می کنیم واقعا این انتظار رو داریم رشد بکنیم؟؟؟

    قطعا این رفتار ما این باور رو برای ما ایجاد میکنه اگر زشد بکنی تو رو هم مسخره می کنن پس اجازه حرکت به خودمون نمیدیم!!!

    وای که چه قدر تو قرآن میگه همانا شما در زیانکاری آشکار هستین!!!!

    دیگه از این بدترکه به جای فکر کردن به حقیقت وجودمون سر خودمون رو گرم کردیم با یک سری رفتار روزمره

    واقعا نامردیه اگر انقدر ناسپاس باشیم و انتظار موفقیت رو داشته باشیم

    خیلی زیاد فهمیدم که هرچه قدر تو عمل کردن نسبت بخودم سختیر باشم احساس بهتری دارم

    اصلا چرا گناه کنم که بخوام احساس گناه داشته باشم؟؟؟؟

    روز ها و روزها برای ما می گذره و ما هنوز از خودمون غافلیم.

    علی اینکه داری میبینی استادت با توحید نتیجه گرفته چرا از خودت غافل میشی؟؟؟

    دل بده به مسیر هر روز سعی کن ورژن بهتری از خودت برای خودت رو کنی

    به اون روزی فکر کن که نه مالی برات هست و نه فرزندی و تو هستی تمام احساس هایی که برای خودت ساختی

    بعد از چندین ماه بررسی کردن فهمیدم که اگر قرار باشه تو بهشت برای خودمون چیزی بگیریم و یا چیزی ایجاد کنیم، تنها منبعی که می تونیم ازش به عنوان یک دارایی استفاده کنیم چیزی نیست جز :

    “حس فوق العاده و شور انگیزی که بعد از حل کردن تضاد ها با لمس کردن و فهمیدن حضور خدا در زند‌گیمون به دست میاریم”

    و این تنها چیزی هستش که باید هر روز با خودمون تکرار کنیم که چه قدر معنای توحید رو درک کردم و جه قدر خدارو در تک تک لحظات زندگیم درک کردم و این همون ایمانه که بی شک یه تصمیم و اراده انتخابیه

    و طبق آیه قرآن باید یاد بگیریم که صدق بل الحسنی کنیم و از کذب و تولی دوری کنیم

    و اگر در ناراحتی پایدار باشیم هر ثانیه داریم به خدا پشت می کنیم و فریاد میزنیم که وجود نداری!!!!

    براتون یک زندگی سرشار از توحید و عمل و دور از شرک و بدبینی آرزومندم.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 343 رای:
    • -
      Beyond گفته:
      مدت عضویت: 2492 روز

      سلام علی جان

      چقد جالب چقد خوب شد که نوشتی شاید خودت روحت خبر نداره که چه دست خیری شدی با کامنتت

      خب منم به نوع خودم تمرکزم روی علاقمه(نقاشی)

      اتفاقا همیشه یکی از الگوهای موفقم تو بودی و هستی

      بعد نجواها گاهی میگفت چرا هی علی رو مثال میزنی

      اون کدنویسی کار میکنه باز کدنویسی یه حرفی.نقاشی؟!اصن ربطی دارن به هم؟!

      همش هم میگفتم بابا ،کل دنیا رو کامپیوتر گرفته اتفاقا با کدنویسی خیلی خوب میشه پول ساخت

      وای خیلی برام جالبه که با وجود تمام فکرای من، به تو هم دقیقا همون حرفایی رو زدن که به من میزنند درمورد نقاشی😂🤯

      چقد جالب

      مهم نیست که چه کاری باشه.ادم سراغ هرکاری هم که بره اخرش دیگران ایراد میگیرند و میگند اینکه نشد کار.شاید به خود پزشکا هم همینارو میگند.شاید که قطعا میگند.

      اتفاقا دیشب یه ایه خوندم کلی سرش خندیدم

      قوم لوط گفتند: خاندان لوط را از شهر بیرون کنید چون انها پاکدامنند

      😂😂😂😂😂😂😂😂

      دیگه احتمالا تا تهش رفتی

      هرچقد هم پرواضح مسیرمون درست باشه، خدا هم بیاد بگه درسته بازم ادمهای زیادی هستند که ایراد میگیرند

      حتی افراد یک جهان مثه جف بزوس، هم کلی بهشون ایراد میگیرند‼️همین چندوقت پیش بود میشنیدم که از جف ایراد میگرفتند که چرا موفقه

      خلاصه دست گلت طلا که بازم نوشتی و دل مارا شاداب نمودی😅

      میدونم که قصدت از نوشتن کامنتت چیز دیگه ای بوده ولی خب منم نیاز داشتم درسای خودمو بگیرم😅

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      امین گفته:
      مدت عضویت: 1842 روز

      سلام بر بر برادر عزیزم علی جان خوش دل عزیز

      تو شرایطی دارم این کامنت رو برات مینویسم که یه تلفنی بهم شد

      که شاید امین قبل بودم از هم میپاشیدم و زمین و زمان رو مقصر میدونستم

      ولی تو چند دقیقه

      زیر ۱۰ دقیقه

      تونستم خودمو جمع کنم

      قرآن روباز کردم و باز هم مثل همیشه این کلام الهی آبی بود روی آتیش نجواهای درونم

      و شروع کردم جرف های استاد رو تو ذهنم پلی کردن و تونستم خودمو جمع و جور کنم

      بعدش گفتم نه اینکه حالم بدنباشه کافی نیست

      باید بیام تو یه حال خوب

      و اومدم سراغ این فایل که صبح تا نصفه گوش داده بودم

      و یهو دلم گفت بیام کامنتت رو بخونم با اینکه من همیشه اول فایل ها رو میبینم و بعد کامنت ها رو میخونم

      خلاصه اینبار وقتی دیدم اسمت مثل همیشه می درخشه تو بهترین کامنت ها

      اومدم

      خوندم

      و لذت بردم

      علی جان خیلی مناسب حال الانم بود

      با فشارهایی از جنس حرف هایی که نوشتی برامون

      خوش حالم که با خوب کردن احساسم تو شرایط سخت هدایت شدم به خوندن کامنتت و قوی تر شدن باورهام

      ممنونم برای نوشته هات

      خیلی وقته منم حس کردم این داستان پول یه بازیه برای رسیدن به خودش

      و اون حال و احساس خوب و شادی اصل داستانه

      با خوندن کامنت قبلیت و این کامنت متوجه شدم تمرکز لیزری زدی رو داشتن احساس خوب

      خوب جایی رو هدف گرفتی علی عزیز

      و امیدوارم هر لحظه این شادی بیشتر و بیشتر وارد زندگیت بشه از هر طرف

      برادر خوش دلم علی جان

      به قول حضرت مولانا مرا عهدیست با شادی …

      مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

      مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

      به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

      که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد

      اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم

      وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد

      چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد

      کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
      • -
        زمین گفته:
        مدت عضویت: 2674 روز

        سلام امین عزیز

        واقعا اشک روی صورتم پر شده، داشتم کامنت علی جان رو میخوندم که به کامنت شما رسیدم

        وقتی به اون جمله رسیدم که گفتید:

        این داستان پول یه بازیه برای رسیدن به خودش

        و اون حال و احساس خوب و شادی اصل داستانه

        اشکام فقط میریخت روی صورتم، ای خدااای من چقدر این حرف طلا بود. همیشه میگفتم خدایا اصلا چرا پول وجود داره؟ ای کاش چیزی به عنوان پول تو دنیا وجود نداشت که لازم نبود اینقدر تلاش کنیم. این جمله شما رو که خوندم دیدم آره اصلا یکی از مهم ترین تضادهای من مسائل مالی بود که به این راه هدایت شدم و اصلا خدا رو شناختم، اصلا فهمیدم دنیای دیگه ای هم به جز اونچه از بچگی به من گفتند وجود داره.

        ازت سپاسگزارم. خیلی ممنونم به خاطر این جملت و همچنین به خاطر نوشتن شعر زیبای مولانا.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زمین گفته:
      مدت عضویت: 2674 روز

      سلام علی عزیز

      نمیدونم چطور احساسم رو راجع به کامنتتون بگم، اونجایی که نوشتید همه بهم میگفتن ۵ سال کار کردی یه قرون پول ساختی؟

      اونجا حس کردم نفسم یک لحظه حبس شد و باید یه نفس عمیق میکشیدم.

      آخه من هم ۵ سال روی یه کاری هزینه و وقت گذاشتم اما به هیچ درامدی ازش نرسیدم و این حرف ها رو خیلی شنیدم، اینکه برو یه جایی تدریس کن و من بارها دیگه زیر فشار این حرفا خواستم این کار رو کنم اما هربار یه چیزی شد که نتونستم، یه مدت که دیگه پذیرفتم برم تدریس، چون باید یک دوره یک ماهه برای تدریس در زمینه کار خودم میرفتم، میگفتن فعلا به خاطر این مریضی اجازه برگذار کردن این دوره آموزش معلم رو نداریم، بعدش یه مدت بی خیالش شدم، یک نفر بهم زنگ زد گفت میخوای فلان جا کار کنی واست درست کنم، کارش اصلا مرتبط با کار من نبود اما توی یک شرکتی بود که افرادی هم وجود داشتند که کاری که من عاشقشم رو انجام میدادن، با خودم گفتم عب نداره حداقل با اونها آشنا میشم کم کم میتونم وارد اون قسمت بشم، خلاصه کلی خوشحال شدم و راستش ته دلم یه جورایی هم حس میکردم این آدم برام این کارو درست کرده و باید خیلی بهش احترام بذارم نمیدونم انگار حس مدیون بودن، ولی هی با زبونم میگفتم نه خدا واسم درست کرده اما ته دلم این حس مدیون بودن رو داشتم، بعد از چند ماه دیدم اصلا هیچ دسترسی به اون شغل ندارم و بعضی روزا ۱۳ ساعت کار میکردم، برای رفت ۲ساعت و نیم و برگشت ۲ ساعت و نیم توی راه بودم و وقتی میرسیدم خونه کمتر از ۵ ساعت وقت داشتم که شام بخورم یا دوشی بگیرم بخوابم. روی همین روال بعد از مدتی من مریض شدم و کارم عزت نفسم رو خیلی اورده بود پایین چون خیلی بهم توهین میشد،

      یهو به خودم گفتم چیکار میکنی؟ میترسی بیای بیرون چون فکر میکنی اینجا بمونی شاید به عشقت (اون کار مورد نظرم) برسی؟ میترسی بیای بیرون همین حقوق ۳.۷۰۰ تومنت قطع بشه؟ میترسی دیگران باز حرفاشونو شروع کنن؟ مسخرت کنن؟ بگن چی شد نتونستی کار کنی؟

      یادمه که مریض بودم توی تختم و هی بهم زنگ میزدن باید بیای سر کار، یهو دیگه جواب تلفنشون رو ندادم و گفتم من ازتون نمیترسم، من استعفا میدم. من دنبال این خورده نون ها از دست شما نیستم، من دنبال گنجی هستم که نزد خداست.

      نامه استعفامو نوشتم و ارسال کردم، اولش باورشون نمی شد، فکر میکردن چون من هدفم رسیدن به اون عشقمه میتونن هرطوری میخوان باهام رفتار کنن و من کوتاه بیام، یک ماه نرفتم سر کار و هی میگفتم استعفا من رو رد کنید، گفتم خدایا من میخوام به عشقم برسم اما نه به هر قیمتی. مدیر اونجا گفت برگرد من این یک ماه رو برات مرخصی رد میکنم، گفتم اصلا امکان نداره من برنمیگردم به هیچ وجه.

      از اونجا اومدم بیرون و شروع کردم روی خودم کار کردن، خیلی روزها دوباره یادم رفت ترسیدم، شک کردم، کنترل ذهنم سخت بود، حرفای دیگران برام سنگین بود، وقتی مثلا از روی دلسوزی میگفتن چرا میخوای ثروتمند بشی برو با یه مرد ثروتمند ازدواج کن، برو تدریس کن، برو سر یه کار دیگه هر کاری فقط برو پول دربیاری. چیکار میخوای بکنی؟ سنت داره میره بالا…

      اما من سعی کردم به خدا توکل کنم، بگم خدایا تو منو تا اینجا اوردی حتما ازینجا به بعدم میبری، نشونه ها رو میدیدم و دلمو بهشون خوش میکردم، بعد از ۶ ماه شنیدم یه شرکتی راجع به همون کار من رزومه میگیره، منم رفتم تو سایتشون و رزومه پر کردم، چند وقت بعد برام یه مسیج اومد که برم برای امتحان کتبی، وقتی رفتم حدود۲۰۰-۳۰۰ نفر بودیم امتحان رو دادم و بعد امتحان حس رهایی میکردم گفتم خدایا توکل به تو، توی این یک ماه باز فامیل دوست اشنا بهم میگفتن برو سر یه کاری، چرا کار نمیکنی

      بعد یک ماه لیست پذیرفتگان با نمرات ممتاز اومد، بین تعدادی که قبول شدن همه آقا بودن و من یک نفر خانم.

      و چند وقت بعد رفتیم برای مصاحبه حضوری.

      هنوز جواب مصاحبه حضوریم نیومده اما من کاملا نسبت بهش رها هستم، یه وقتهایی ذهنم اذییتم میکنه اما سعی میکنم با خوندن کامنت هایی که در زمینه کنترل ذهن هست دوباره به خودم یادآوری کنم که باید به خدا توکل کنم.

      این جملتون رو میخوام روی یه برگه آچار بنویسم بزنم رو دیوار اتاقم:

      و اگر در ناراحتی پایدار باشیم هر ثانیه داریم به خدا پشت می کنیم و فریاد میزنیم که وجود نداری

      تا بترسم از ناراحتی پایدار

      ازتون ممنونم که این کامنت رو گذاشتید. وقتی میبینم افرادی توی شرایط مشابه من بودن و تونستن ذهنشون رو کنترل کنند بعد نتیجش رو دیدن، حس خیلی خوبی بهم میده.

      هرجا هستید انشالله که زندگیتون پر باشه از خدا.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        سیدعلی خوشدل گفته:
        مدت عضویت: 2635 روز

        سلام دوست عزیز و مهربانم

        خیلی خیلی بابت دیدگاه زیبا و پر از احساستون سپاس گزارم

        شاید من اونقدری که تو کامنتام قوی نشون میدم قوی نباشم و ذات انسان همیشه همینه که هیچ وقت نمیتونه کامل باشه ولی می خوام بگم که میدونم شاید شرایط گاهی برای خیلی پیچیده و غیرقابل درک باشه ولی برنامه خدا مو لای درزش نمیره

        فقط مسئله مهم اینه که شجاعت واقعا معنای بزرگی داره و فقط رها کردن نیست شجاعت ترکیبی از رها کردن و عمل کردنه

        اینکه جرئت داشته باشین و بگین حقوق بیشتر می خوام اینجا مسئله گفتنه!

        اینکه جرئت داشته باشین و بگین چه توانایی هایی دارین و باز هم اینجا مسئله گفتنه!!

        فرق آدم ها تو همین نقطست که خیلی ها تو توهم زندگی خوب دارن زندگی می کنن خیلی ها واقعا تو زندگی خوب هستن و تجربش میکنن

        می خوام بگم شما که تو این نقطه هستین خیلی سعی کنین فارق از چاچوب ها و بندها فکر کنین و الکلی دلتون رو به یه سری موارد ظاهری خوش نکنین و از خدا بیشتر بخواین که به شما بده

        گاهی اوقات ما واقعا نمیدونیم که اصلا قانون رو درست اجرا نمی کنیم و وقتی که حتی رو خودمون کار میکنیم بیشتر گمراه میشیم چون مسئله مهم فکر کردن و بررسی کردن رو فراموش می کنیم

        من هیچکدوممم به جرئت میگم هیچکدوم از حرف های استاد رو حتی با نتایج بسیار بسیار بزرگشون سریع باور نکردم و سریع عمل نکردم بعد از تحقیق و بررسی و تست روی چیز های کوچیک انجامش دادم تا بتونم باور نسبی پیدا کنم و ذره ذره برم جلو

        واقعا مهمه که یادمون نره همه چیز قانون و چارچوب داره و نمیشه تکامل و چارچوب هارو دور زد

        من هم خسته میشم

        من هم دلم می خواد یه وقتایی بزنم جاده خاکی

        راستش رو بخواین یاد گرفتم خیلی خیلی سفت نباشم و یه وقتایی کوتاه بیام و برای اینکه خسته نشم کل مسیر رو ول کنم استراحت به خودم بدم و واقعا یه تایمی اصلا فایل گوش ندم و خودم یاد بگیرم ذهنم رو کنترل کنم

        خیلی از هم دوره هایی که من با هم تو سایت استاد بودیم واقعا الان دیگه تو سایت نیستن و حتی من خبری ازشون ندارم چه نتایجی گرفتن ولی یکی از دلیل هایی که من واقعا تونستم این مسیر رو ادامه بدم اینه که اصلا تو توهم انرژی مثبت و دنیای خوب بودن وارد نشدم

        چون این توهم تاثیرش از دست دادن کل مسیری بود که با تلاش به دست آورده بودم

        واقعا دیدگاهتون رو وقتی دیدم سختم بود نظرم رو نگم ولی میخوام اینو بگم که فقط بدو بدو همه چیز نیست حتی در رسیدن به خدا

        شما باید احساس کنید که با تلاش کافی دارین نتیجه کافی میگیرین این خیلی به نظرم قشنگ تر از اینه که همیشه در تلاش باشین و آخر از اینکه کوچیک ترین خواسته های بچگیتون رو تجربه نکردین چشم از دنیا ببنیدن

        همین الان که شاید خیلی ها به فکر خرید اقلام ضروری زندگیشون هستن یا تلاش می کنن سریع تر مهاجرت کنن من با آرامش دارم بخشی از درآمدم رو صرف خرید خواسته های کودکانه دلم می کنم که در هر مقطعی از سنم هستم شاد و سرخوش باشم

        فکر می کنم این اخلاق باعث شده هر روز میل بیشتری به بیشتر پول درآوردن عاشقانه داشته باشم و این یک راز قلبی منه که هر چه قدر برم جلو تر فقط باید خواسته های من برآورده بشه

        حالا اگر پول لازمه با پول اگر لازم هم نیست نیست!!

        مهم اینه که من خواسته هام رو مزه کنم همیننن!

        براتون آرزوی موفقیت دارم و هر نتیجه ای که از آزمون بیاد بیرون قطعا درست و خیره.

        و جایگاه شما قطعا در بهترین نقطه ای هست که باید باشه چرا که ما آفریده شدیم که تجربه کنیم تا ابتدا روحمون بزرگ بشه نه اینکه فقط جسممون سیر بشه ولی بی شک روحی که جسمش سیر نباشه هیج وقت بزرگ نمیشه پس مهم شناخت مرز این دوتاست

        موفق و تندرست باشید دوست من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
        • -
          آسمان گفته:
          مدت عضویت: 983 روز

          بنام الله یکتا فرمانروای مطلق آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست

          سلام به تک تک شما خوبان

          برداشتم این هست که ما اینجاییم تا یاد بگیریم چه جوری عمل کنیم به قوانین و مقررات الهی، این قوانین ماوررایی هست و ما که عادت به قوانین زمینی داریم اولش برا پذیرشش هم مقاومت داریم…

          خدا در قران فرمودن: چه کسی از خدا راستگوتر؟ از تردیدکنندگان مباش * به خدا اعتماد کن

          این آیه ها خیلی دل آدم گرم میکنه، حداقل دل منو که خیلی گرم میکنه

          انجام ندادن یسری کارها خودش یه نوع از عمل کردنه…

          و صبر نوعی از عمل کردنه

          وقتی خدا میفرماید توکل کن به من فقط،

          این خودش یه عمل کردن ماورایی هست…

          عمل کردن با تلاش بیهوده فرق داره خیلی، تلاش بیهوده پیروی از نجوای ذهن، و عمل درست پیروی از هدایتگر درون

          پس از کجا متوجه شیم داریم درست عمل میکنیم یا نه!!! از هدایتگر درونمون از الهام که خداوند بهمون میگه از نشونه هایی که نشون میده، اینجاس ک عمل کنیم نتیجش عالی میشه، مثل استاد عباس منش که همه چیرو آف کرد و به ندای درونش عمل کرد و مهاجرت کرد… قطعاااا صدهاااا بار ایشون به ندای درون و هدایتش توجه کرده که به این تکامل رسیده،اگه ایشون بر اساس ذهنش و منطقش میخواست عمل کنه زهی خیال باطل که نتایج بهاین باشکوهی بگیره، جون ذهن همیشه میخواد ما رو در حصار امنی که ساخته برامون نگهداره …

          تمام حرفم این بود که هر عمل کردنی درست نیست باید ببینیم بر چه اساس عمل میکنیم

          عزیزان مثل اکثریت بودن خوب نیست… توی قرآن هم اگه ایه های اکثریت رو بخونینم بیشتر متوجه میشیم که اکثریت اتفاقا نادرستترین کارها رو همیشه انجام میدادن

          ایه مباهله هم نمونه آشکاری از این اکثریت هست

          خدایا سپاسگزارم

          از استاد عباس منش و همراهانشون سپاسگزارم

          از شما که کامنتم خوندین سپاسگزارم

          به خدا و هدایتهایش اعتماد کنیم بیشتر از همیشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مهدی کاتبی گفته:
          مدت عضویت: 1253 روز

          سلام دوست خوبم و هم خانواده ای عزیزم آقای خوشدل چندین بار نظرات شمارو خوندم و از درک شما از قوانین بسیار لذت میبرم امیدوارم هر روز بیشتر و بیشتر پیشرفت کنید و منم در طی تکامل خودم به درکی برسم که انقدر قشنگ حرفهام مطالب رو به اونایی که نیاز دارن و درخواست دارن برسونه، در پناه الله خوشبخت و سالم و ثروتمند باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی میرفخررجایی گفته:
      مدت عضویت: 1504 روز

      سلام دوست عزیزم

      قبل از این دیدگاهمو بنویسم دیدگاهه شمارو خوندم اشکم در اومد

      درود برشما

      واقعا تا قبل این که با این سایت و مباحث اشنا بشم اصلن نمیدونستم تضاد چی هست و چه اهرمیه برای موفقیت

      اگرچه بعضی اوقات به طور ناخوداگاه انجامش دادیم ولی الان تازه دارم میفهممش،

      حس خیلی خوبی از دیدگاهتون گرفتم

      ان‌شاءالله همیشه در مسیر بهتر شدن و موفقیت باشیم همگی به لطف الله

      🤲🙏💯

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ریحانه گفته:
      مدت عضویت: 1757 روز

      خیلی جالبه! میدونی

      خیلی نگذشته از موقعی که قبلا این کامنتت رو‌ خونده بودم

      اما چقد نکته های جدید چقد آگاهی های جدید دریافت کردم

      الان که دوباره هدایت شدم و‌ در‌کنارش پاسختون به شیدا رو هم خوندم

      خیــلی چیزا تو ذهنم حل شد

      جواب خیلی از سوالام رو گرفتم

      میدونی دیشب نصفه شبی بیدار شدم

      انرژیم خیلی زیاد بود خوابم نمیبرد

      حسابی داشتم فکر میکردم به خودم به کارایی که انجام دادم

      و سوالاتی که برام پیش اومد چندین ساعت تا خود صبح درحال فکر کردن به حل مسئله م بودم

      چقد احساس خوبی گرفتم میدونی

      من حل کردن مسائل رو‌دوستدارم

      اینه که منو قوی میکنه و به من احساس خوبی میده

      احساس قدرت میده

      مگه شجاعت چیزی غیر از حل‌کردن مسائلیه که پیش میاد برامون؟

      اینکه تسلیم نشی و حلش کنی.

      چقد ازاین زاویه نگاه کزدن به تضادها قشنگه

      مگه همه ی اون اتفاقات قشنگ که شدن تجربمون که وقتی بهشون فکر میکنیم ناخودآگاه لبخند به لبمون میاد چیزی جز زمانایی هستش که برخلاف منطق اطرافیانمون راهی رو رفتیم که قلب ما بهمون گفته؟

      چیزی جز مواقعی بوده که تضاد رو حل کردیم به عنوان موجودی که واکنش گرا نیست

      خالقه ،ایجاد کنندس.

      میدونی خیلی به موقع وااقعا در زمان درست هدایت شدم دوباره به اینجا

      کلی حرف تو ذهنم هست

      تمام اون سوالا یکی پس از دیگری امروز دارم به جوابشون میرسم

      چقد واضح بهم میگه مسیرت درسته

      چقد مطمئن تر میشم هربار

      میدونی واقعا همه جوره داره بهم ثابت میشه که هرکی هرجایی که هست جای درستشه

      و با خودم فکر میکنم تمام افراد موفقی که میشناسم واقعا لایق اون جایگاه هستن

      چقد میتونستن کم بیارن

      تسلیم بشن

      ادامه ندن

      جا بزنن

      هزار بار با همین تضادها روبرو شدن

      هزار بار شاید با این سؤالای بقیه روبرو شدن

      که داری چیکار میکنی ؟

      هزار بار میتونستن اسیر ترساشون بشن و مثل اکثریت جامعه فکر کنن

      اما،

      ادامه دادن

      با امید و توکلی که از باورهای درست میاد

      و اونجا که گفتی خیلی از هم دوره ایات دیگه نیستن و خبری ازشون نداری

      به خوبی ثابت میکنه

      گاهی واقعا خودمونم حواسمون نیست که چقد اتفاقا داریم برعکس عمل میکنیم.

      انقد حرف دارم که نمیدونم باید از کدومش بگم با هر خط از کامنتت…

      میدونی..

      منم گاهی میشه با انتخاب خودم به خودم استراحت میدم

      اجازه میدم اونقداهم خودمو اذیت نکنم

      دقیقا به همون اندازه که خیلی جاها به خودم سخت میگیرم یه جاهایی هم درست به خودم استراحت میدم تا قویتر برگردم!

      راستش دنبال این نیستم حرفای قشنگ بزنم

      فقط میخوام بگم

      ما اگه یکم به زندگیمون دقیق بشیم خوب میفهمیم که چرا یه جاهایی نتیجه ای که میخواستیم گرفتیم یه جاها نه!

      حرفات خیلی به من تلنگر میزنه

      واقعا دارم میگم خداروشــکر که میتونیم دیدگاه دوستان رو بخونیم

      با خوندن هرکامنت احساس میکنم دارم رشد میکنم

      وحالا بهتر میفهمم که چرا استاد انقد تاکید دارن که کامنتارو بخونیم.

      سید علی خوشدل عزیز سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      بهشته گفته:
      مدت عضویت: 2045 روز

      سلام و درود خدمت شما دوست عزیز

      بی مقدمه باید بگم توی این مسیری که شما دارید طی می‌کنید منم با فاصله پشت سر شما هستم . نه اینکه نتیجه نگرفته باشم ولی هنوز اونجور که دلم می‌خواد نشده . من رویاهای بزرگی دارم و بابتش دارم بشدت بها میدم . بعضی وقتها صدای استاد توی گوشم زنگ میزنه که اون موقع‌هایی که توی بندرعباس از کتابفروشی نزدیک دانشگاه کتاب می‌خریدند و به قولی خودشون می‌گفتن که آقا من اصلا دیوانه بودم هر چی پول داشتم روبعد از خرجی خونه هر چی میموند میدادم کتاب می‌خریدم … و نتیجه کار استاد که دیگه اظهر من الشمسه … من هم الان توی یک همچین وضعی هستم … رشد مالی رو تا حدی تجربه کردم و الان دارم بشدت روی خودم سرمایه‌گذاری می‌کنم … رشته مورد علاقه خودمو با رویکرد فن‌آوری‌های جدید دارم دنبال می‌کنم و وارد فضای آنلاین شدم . راه بسیار درازی پیش روم هست اینو میدونم ولی هر گامی که برمی‌دارم قند توی دلم آب میشه چون بدون معلم و فقط با مطالعه و تهیه کتاب و نرم افزارهای آموزشی کاملا خودآموز دارم پیش میرم و سایت عزیزمو گسترش میدم بدون توجه به نتیجه ‌ای که الان دستمو بگیره . می‌دونم خدا پاسخ میده بهم همونطوری که به شما پاسخ داده … به استادمون پاسخ داده و به خیلی از عزیزان دیگه توی این سایت جواب داده . به منم جواب میده کمااینکه جواب هم داده ها ولی من بازم بیشتر و بیشتر میخوام برای همین هم از صبح که بلند میشم پای سیستم هستم و فقط برای انجام امورات ضروری منزل از پای سیستم بلند میشم و باز با عجله میام سر کارم می‌نشینم . همه بهم میگن اینو یکم ولش کن به زندگیت برس برو بیرون یکم. از زندگیت لذت ببر . ولی نمیدونن من الان دارم لذت دو عالم رو تجربه می‌کنم . اینکه دارم ارزشی رو خلق می‌کنم و با تو خونه نشستن دارم پول میسازم. خوده خوده خودم . بدون استخدام جایی شدن و داشتن آقا بالاسر و … این برام خیلی لذت بخشه . گرچه الان توی شروع کار هستم و تقریبا یک سال از استارت کارم گذشته ولی راضی ام و میدونم که به بیش از اینها میرسم چون شماها رسیدید منم میرسم. این روزا دارم خودم رو تست می‌کنم . کامنتهایی رو خوندم که یاری خداوند رو در کارهاشون نوشته بودند و این کلام استاد که وظیفه من بندگی کردنه و وظیفه خدا هم ارباب بودنه . من بندگی می‌کنم و خدا هم وظیفه‌اش هست که کاراهای منو انجام بده . چون من واقعا فقط توی این مورد از خودش کمک خواستم. در واقع دوست دارم واضح تر صحبت کنم . من کتابی رو ترجمه کردم که طبق قرارداد با هر بار چاپ ناشر باید مبلغی رو بعنوان حق ترجمه به من بده . این بنده خدا هم اگه من خبردار نشم، خودم از هر طریقی، به روی خودش نمیاره و تازه وقتی بعد از چند سال از چاپ هر سری، وقتی پیگیری می‌کنم چندین ماه منو سر میدوونه تا بالاخره با اوقات تلخی پول منو به حسابم واریز کنه . اینبار دیگه شیوه خودمو عوض کردم . گفتم خدایا من دیگه خسته شدم و فقط یک بار بهش اعلام کردم که دو سری چاپ جدید داشتین لطفا پول منو به حسابم واریز کنید ایشونم گفتن چشم اقدام میکنم . الان یک ماه گذشته و انگار نه انگار . من این دفعه موکولش کردم به اینکه ببینم خدا برام چه می‌کنه . پلن خدا در این مورد چیه چون با پیگیری من واقعا هیچ فایده‌ای نداره . از خدا خواستم که خودش اینبار دیگه پیگیری کنه . هر روز صبح هم اولین کاری که می‌کنم میگم خدایا خودت گشایشی کن و توی ذهنش رسوخ کن که این طلب منو بده چون من اگه پیام بدم بازم ترتیب اثر نمیده و هی منو سر می‌دوونه مثل تمام دفعه های قبلی که فقط ثمرش عصبانی شدن من بوده و شنیدن حرفهای بی ربط که فقط بهم بربخوره و بی خیال طلبم بشم. گفتم خدایا من ازت می‌خوام اینبار خودت وکیل من بشی . بقول اون دوستمون که گفتن فامیل خدا “وکیلی” هست. خدایا این بار وکیل من باش. دوست دارم پلنت رو ببینم خدایا. الانم این کامنت رو گذاشتم که برای خودم به یادگار بمونه تا نتیجه این توکل رو به وقت و زمان خودش بیام زیر همین کامنت خودم بنویسم . نمی‌دونم کی این اتفاق میوفته و چگونگیش رو هم نمیدونم . فقط یک سبد پر از امید توی دستمه و اگه هم نشه و من به حقم نرسم اشکالی نداره خدا از راه‌های دیگه جبران می‌کنه . در هر حال کسی نمی‌تونه حق دیگری رو ضایع کنه اگرم نده به خودش ظلم کرده چون من خواستم که خدا دستم رو ول نکنه همونطوری که دستمو توی هر شرایطی گرفته تا الان … هی خواستم جلوی خودم رو بگیرم اشکم نیاد و تمرکز داشتم داشته باشم روی نوشتنم ولی دیگه الان بغضم ترکید. نه بخاطر اینکه یه آدمی هست که حق و حقوق دیگران براش مهم نیست و تا جایی که بتونه حق دیگری رو پرداخت نمی‌کنه … نه به خدا … اشک من بخاطر لطفی هست که خدا بهم داره و من دیدم و من درک کردم توی بدترین شرایط چجوری کمکم کرده . اگه این مورد هم به نتیجه نرسید اصلا مهم نیست چون خیلی جاها خدا دستمو گرفته بدون منت . حالا این یه بار هم اگه نگیره حتما حکمتی داشته و من راضی‌ام به رضای خودش … اشکهای بد موقعی هستن … تایپ کردن رو برام سخت کردن…

      در هر حال علی آقا شما با قدرت پیش برید و ما هم با تمام توانمون دنبال می‌کنیم این مسیر توحیدی رو . خیلی دوست دارم وقتی نتایج شما رو می‌خونم چون انگیزه زیادی می‌گیرم و مطمئن میشم که راهم درسته . البته سایت استاد که دیگه خودش یک الگوی کامله برای اینکه این ابزار می‌تونه با کمک و یاری خدا و همت و پشتکار خودمون همونی باشه که رویاهامون رو واقعی بکنه .

      من کم کامنت میذارم ولی وقتی سر صحبتم باز میشه یهو متوجه میشم که اوه اوه چه کردم باز …

      استاد عزیزم و مریم جون مهربون. می‌دونم کامنتها رو می‌خونید بهتون سلام میدم و براتون سعادت و سلامتی روزافزون خواستارم. همینطور برای همه دوستانم در اینجا . موفق باشید فعلا خدانگدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        بهشته گفته:
        مدت عضویت: 2045 روز

        سلام سلام سلام

        این کامنت رو در جواب به خودم می‌نویسم. من امروز با پیروی از خدای درونم و قبول کردن هدایت الهی به حق و حقوقم رسیدم و حق الترجمه‌ام رو گرفتم براحتی :)))

        بی مقدمه داستان رو میگم چون خودم خیلی ذوق کردم :))

        من بعد از اینکه ماه پیش کامنت گذاشتم با خدای خودم خلوت کردم چون از در و دیوار این سایت و حرفهای استاد عزیزم فقط اینو برداشت می‌کردم که باید برای رسیدن به هدف اقدام کرد. خب من می‌خواستم کلا فرآیند پیگیری مطالباتم رو کامل بسپارم به خدا ولی درونم راضی نبود که خودم هیچ کاری نکنم. دائما در کشمکش بودم با خودم و دچار سرگردانی شده بودم. تشخیص راه درست برام امکان نداشت. اینکه کدوم ندای حق هست و کدومش ندای باطل. یه دلم می‌گفت انجام این پیگیری رو دربست بسپار به خدا که خدا توی ذهن اون آدم بندازه که طلب منو بده و یک طرف مغزم هم می‌گفت خودتم باید بهش پیام بدی و یادآوری کنی. خلاصه گفتم خدایا نشانه می‌خوام. بهم بگو که چیکار کنم. خودم پیام بدم یا نه؟ اگه خودم پیام بدم این نمیشه که یعنی قدرت خدا رو ندیده گرفتم؟ بهم نشانه بده و هدایتم کن. همون شب همسرم وقتی اومد خونه دائم توی حرفاش این نکته بولد میشد که آدم باید خودش برای گرفتن حق و حقوقش اقدام کنه. همسرم اصلا در جریان افکار من و قول و قراری که با خدا بسته بودم نبود. ولی من این پیام رو گرفتم که خودم هم باید مجددا یادآوری کنم. و با توکل به خدا این کار رو انجام دادم. و امروز برای بار دوم بهم الهام شد که برای یه مرتبه دیگه بازم یادآوری کنم و تمام. امروز با خوشی و خرمی و براحتی حق ترجمه من به حسابم واریز شد :)))

        خدا رو شکر می‌کنم واقعا چون مرتبه‌های قبلی جونم گرفته میشد از بابت پیگیری‌ کردنهای مداوم و جوابهای بی ربط و سربالا شنیدن. یه حس بدی پیدا می‌کردم وقتی جواب بی ربط می‌شنیدم و واقعا بهم برمی‌خورد. من فقط حق و حقوق خودم رو طلب می‌کردم ولی ناشرم بد برخورد می‌کرد. البته نمی‌گفت که نمیدم یا اینکه از بیخ و بن منکرش نمیشد. می‌گفت میدم ولی نمیداد و منو سر می‌دواند. اما این بار به طرز عجیبی ناشرم با یکی دو بار پیگیری بسیار کوتاه پول رو به حسابم واریز کرد و من نمیدونم چجوری خدا رو شکر کنم چون برام این یادآوری‌ها و خواهش و تمناها شده بود عذاب علیم. راحت شدم بخدا.

        چون قول داده بودم نتیجه این فرآیند رو براتون تعریف کنم اومدم و کامنت نوشتم که برای خودم هم یادگاری بمونه تا بدونم که وقتی میگم انجام کارهامو به خدا می‌سپارم چجوری باید اقدام کنم. اینکه صرفا بشینم و ازش بخوام که انجام بشه نیست. خودم هم باید کارهای لازم رو انجام بدم و البته که وقتی خدا رو وکیل می‌کنم اون کارهایی که از طرف من باید انجام بشه خیلی خیلی راحت‌تر انجام میشه. خدا رو شکر.

        این نوشته اینجا یادگاری باشه اول برای خودم و بعد هم برای دوستان عزیزی که این کامنت رو می‌خونن.

        استاد جان خدا حفظتون کنه که راه اتصال به الطاف الهی رو بهم نشون دادید و از سرگردونی نجاتم دادید. آره میشه که به خدا اعتماد کرد میشه که خدا رو وکیل قرار داد و میشه که به حرفای خدای درون گوش کرد و مشکلات بزرگی رو حل کرد. آره میشه به خود خدا که میشه.

        دوستتون دارم. تا حادثه‌های قشنگ بعدی خدانگهدار.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          نگین گفته:
          مدت عضویت: 1251 روز

          سلام بهشته ی عزیزم

          اصلا و ابدا نمیدونم امشب چطور شد که به کامنت پر از نکته و عالی شما هدایت شدم

          فقط دستان پرمهر خداوند نور و مهربانی رو می بینم که در کنار نجواهای ترس و تردید ، میگه این کار و بکن عزیزم نترس من کنارتم

          ترس خیلی خیلی بزرگی دارم ، مدتهاست درگیر تضادهای جورواجور هستم که نتیجه ی تصمیم برای تغییر زندگی داغون و پر از تنش قبلیم هست

          اما انقدررر کامنت شما برام درس داشت که الان بقدری هیجان زده ام که نمیدونم کدومش رو بنویسم

          چقدرررر کار خوبی کردید که یکماه بعد از نوشتن کامنت خودتون دوباره نتیجه ای که گرفتید رو اومدید و نوشتید برای امثال من که ماه‌هاست طلب بزرگی از دو شخص دارم و نمیتونم ازشون بخوام به دلایلی و سپرده بودم به خدا

          انگار امشب خدا با کامنت شما به من گفت خودتم یه حرکتی بزن ، البته یه کارهای نامحسوسی کرده بودم ولی چون غیر مستقیم بود نتیجه ای نداد ، از خدا کمک میخوام دست لرزان من رو بگیره و با تمام قوا پشتم بایسته و کمک کنه بتونم حقم رو بگیرم.

          بقول آقای نجم الدین شریعتی مجری برنامه سمت خدا که بهش میگم خدایا از خودت دفاع کن

          اینهمه میگن خدا پشت و پناه بنده هاشه الان ثابت کن

          بنام خودت

          بسم الله الرحمن الرحیم

          شروع میکنم

          حمایتم کن.

          وکیلم باش

          و

          چه زیبا گفتید شما که:

          خدا وکیل ماست

          خدایا وکیلم باش پشتم باش پناهم باش

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      الناز و هانیه گفته:
      مدت عضویت: 1915 روز

      سلام آقای خوشدل عزیز دوست عباسمنشی گرامی

      من خیلی جنس کامنت های شمارو دوست دارم و همیشه از خوندن اونا لذت میبرم تقریبا میدونم از کجا شروع کردین و چه نتایجی گرفتین و خیلی خوشحالم که دوستی مثله شما دارم عاشق این جمله ی شما شدم“حس فوق العاده و شور انگیزی که بعد از حل کردن تضاد ها با لمس کردن و فهمیدن حضور خدا در زند‌گیمون به دست میاریم”چون من خودم دقیقا این تضادها رو لمس میکنم و جنس اون احساس فوق العاده در درونم را خوب میشناسم، امیدوارم همیشه موفق و ثروتمند باشید بازم ممنون بابت کامنت زیبایتان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا سادات گفته:
      مدت عضویت: 1451 روز

      سلام خداجونم اولین کامنتم رو در سایت دارم ثبت میکنم دقیقا یکسال هست که دارم با استاد عزیزم زندگی میکنم در سن ۳۶ سالگی دارم میفهمم کم کم که زندگی یعنی چه؟؟

      بنظرم کلا تا حالا پرت بودم نه تو جاده خاکی !!!

      هنوز اول اول راهم ولی کلی ذوق و شوق دارم و مطمئن هستم به تمام آرزوهای بزرگم میرسم با توکل بر خدا….

      دیدگاه سید علی عزیز رو تحسین میکنم عالی بود انشاالله موفق و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فريده گفته:
      مدت عضویت: 3873 روز

      سلام دوست عزیز

      از خودن کامنت شما خیلی لذت ببردم چقدر زیبا از معنای توحید وایمان گفتید

      پیدا کردن حقیقت وجودمون و حل کردن تضادهای زندگی و رشد کردن کاریه که هر روز باید بهش فکر کنیم وانجامش بدیم.

      کامنت شما رو هم ذخیره کردم تا هر روز بخونم وازش استفاده شیرین کنم

      مرسی از دوستانم که از نتایج خوبشون می نویسند سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      افشین غفاری گفته:
      مدت عضویت: 1024 روز

      سلام ب همه و علی آقا .

      خیلی ممنونم از خدا ک مدتیه تو جمعتونم. همه بچه ها بنظرم ی جورایی نظر کرده ان یا انتخاب شده بهتره بگم. ک حضور دارن و این حضور ادامه داره و با نتیجه همراه میشه نهایتا. و این انتخاب شدن و حضورداشتن و ب نتیجه رسیدن چیزی نیس جز اینکه خودمون خواستیم ک هدایت شیم و خیلی راحت و زیبا هدایت شدیم ب جای خوبی ک سرشار از آگاهیه. من ک ب خودم امیدوارشدم .. میخواستم بگم دمتگرم خیلی لذت بردم خیلی درس داشت حرفاتون. خیلی خوشحالم از اینکه جا نزدی و کاریو ک دوست داشتی ادامه دادی. برات بهترینارو آرزو میکنم همینطور برای همه و خودم. می‌خوام ی مقدار قدر دون بشم ازاین ب بعد. قدرخودمو بدونم قدر این آگاهیها و آدمای خوبو وشکرگزار.انشاالله ک باتوکل ب خدا ب جاهای خوبی ک قراره برسم ،باعشق برسم و با آگاهی و دیدن ودرک کردن نعمتها.توکل ب خودش.ممنون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      لیلا رحمانی گفته:
      مدت عضویت: 1504 روز

      چقدر لذت بردم از نگاهتون به چالش‌ها و مسائل زندگی،دقیقا وقتی ناامیدی سراغ آدم میاد که خدارو فراموش می‌کنه، واگه تنها نگاهمون توحیدی باشه بقیه مسائل به راحتی حل می‌شه

      و بهترین کار سخت گرفتن به خودم موقع عمل کردن و بالا بردن سطح استانداردهامونه.چون تنها کسی که میتونه تشخیص بده پیشرفت کردیم یا نه خودمون هستیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      میثم مستانی گفته:
      مدت عضویت: 3733 روز

      سلام و درود به شما علی آقای عزیز و دوست داشتنی

      من هر وقت کامنتهای شما رو میخونم کلی آگاهی بهم اضافه میشه و لذت میبرم از اینکه شما تونستی اینقدر عالی رو خودت کار کنی و به نتایج عالی برسی واقعا دمت گرم من هم تلاش میکنم با کار کردن رو خودم مثل شما به نتایج فوق العاده برسم.

      ممنون علی جان

      پایدار باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1952 روز

      سلام به استاد عزیز

      به آنتوان جاشوای قوی و بزرگ و توحیدی

      که واقعا توحید داشتن به نماز خواندن و و مسلمون بودن نیست

      چقدر نکته های پر مغز داشت این دو فایل که اگر صد بار دیگه هم ببینم بازهم تکراری نمیشه و ممنونم از استاد گلم بابت توضیحات کامل و لازم

      و ی تشکر دیگ از سید علی خوشدل عزیز با این متن فوق العاده که من فقط دوست ندارم متن هارو بخونم و یا بعد فایل های استاد یک متن الکی بذارم و بگم مثلا من هم دارم کار میکنم روی خودم

      واقعا لذت میبرم و دوست دارم که عمل کنم و تمام سعی خودمو میکنم و به لطف و کمک الله مهربانم به جلو میرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: