الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3


دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اسما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه ی اعضای این خانواده صمیمی…

خدایا شکرت وقتی جمله ای اجرای توحید در عمل رو زیر فایل میخونم به خودم نگاه میکنم و جاهایی که توی زندگیم توحیدی عمل کردم…

فایل رو باز کردم و شروع کردم به گوش کردن وقتی استاد میگید در زندگی افراد موفق رو همیشه تحسین کردید و توجه کردید به نکات و کارهای مثبتشان

کسانی رو که ۹۹ درصد ادما کلا ذهنیت دیگه ای بهشون دارند ولی شما دنبال الگو گرفتن بودید که چه جور موفق شدند این خودش یه کتاب…

اصلا کسی که به جایگاهی میرسه غیر از اینه لیاقتش رو کسب کرده …

این دقیقا تربیت ذهن هست که میگید چه جور میتونیم به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..

ما انسانیم و حسادت در وجودمون هست ولی چه طور میشه از دیدگاهی نگاه کرد که حسادت تبدیل بشه به یک اهرم که باعث رشد من بشه…من شخصا که استاد تاکید کردید که در کامنتها مثال بیارید از عملکردهاتون میخوام یک مثال از خودم بگم

همیشه که یک نوازنده برتر از خودم میدیدم با اینکه خیلی کم سن و سال تر بود صادقانه بگم یه جوری حس حسادت میومد که احساسم رو بهم میریخت و حتی اون غرور اجازه نمی‌داد ازش بپرسم چیکار کردی که موفق شدی؟

بعد گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم ازش پرسیدم تمریناتت چه جوری و …یکی از پاشنهای آشیل غرور…

بعد نشستم برای خودم اون شخص رو و عملکردها و باورهای خوبش رو الگو قرار دادم دیدم یکی از نکات مثبتی که دارد اینه…

تمرکز در تمرین اگر یک ساعت تمرین می‌کند اون یک ساعت فقط تمرین با دقت و تمرکز

بعد دیدم یکی دیگه از نکات مثبتش خلاقیت به خرج دادن در کار…و خیلی نکات ریز دیگه

بعد دیدم من هیچکدام از این کارها رو انجام ندادم ولی وقتی میبینم طرف به جایگاه بالایی رسیده حسادت میکنم…

از اون روز به خودم قول دادم هر کس که بالاتر از منه در هر زمینه ای هنر و ثروت و سلامتی و خوشبختی ….

لایقش بوده مگر نه اون جایگاه نداشت تو هم خودت رو لایق بدون واون لیاقت رو با عملکرها در خودت به وجود بیار و الگو بگیر‌‌‌…

استاد اینکه مسئولیت جایگاه و هر شرایطی رو هستیم بر عهده بگیریم و ایمان داشته باشیم قدرت خلق زندگی من دست منه نه دیگران این یکی از بزرگترین درس‌های شما برای من بوده…

چقدر اشاره کردید به احساس گناه و پشیمانی و توهین به خود این احساس زندگی رو نابود میکنه که از نظر شما بالاترین احساس بد …خداروشکر سعی کردم در زندگی م هرگز پشیمان نباشم از عملکردم چون آگاهانه خودم انتخاب کردم مسیر زندگیم رو و اگر اشتباهی در مسیر بوده و یا ظاهرش سخت و ناجالب بوده استاد به خودم یادآور شدم حتما قسمتی از مسیر

من اعتماد کنم

چون شما در قدم ۷ جلسه ۵ یا فکر میکنم قدم ۹ اشتباه نکنم

از دوره ی ۱۲ قدم بارها به این موضوع اشاره کردید اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش …

اینجا دوباره میخوام مثال بزنم که چه اتفاقی در مسیر زندگی ام افتاد و من تسلیم شدم و به مسیر ادامه دادم…

یکسال پیش برای مهاجرتم قدم برداشتم و قرار بود که ژانویه ویزا ما صادر شود و همه چی آماده و اوکی بود برای رفتن به کشور انگلستان دقیقا ۳ هفته قبل از رفتن پروازها به این کشور کلا بسته شد…

و کار ما بلا تکلیف موند و خیلی کنترل ذهن سخت بود برام چون ۶ ۷ ماه قبلش کلی تلاش کرده بودم روی زبانم انرژی گذاشته بودم…و کلی وسایل خونه فروخته بودم…حتی ماشین هم فروختیم…خلاصه آماده آماده

حالا که به تاخیر خورده بود و هیچی مشخص نبود..تازه این وسط مخالفت خانواده خودم هم بود از قبل که کجا میخوای بری دیوانه شده خوشی زده زیر دلت…نا شکری اینجا همه چی داری و این صحبتها…ولی من دنبال یه اولویت های دیگه بودم…

واقعا کنترل ذهن سخت شده بود که جواب اینا کی بده دیوانه شده بودم…

اینجا یاد حرفهای استاد می‌افتادم در شرایط اکازیون که همه چی گل و بلبل که کنترل ذهن کاری نداره الان باید ثابت کنی …

نشستم روی کاغذ برای ذهنم دلیل هایی آوردم که شاید اگر الان میرفتی چون فرزندم هم همراه بود فصل بسیار سردی و شرایط سختی میشد براتون

شاید الان اگر می‌رفتید با توجه به شرایط قرنطینه شما باید در خانه میموندید و براتون واقعا سخت بود شاید الان ….و کلی به ذهنم منطق دادم که به plan خداوند اعتماد کن و صبر کن و خداوند پاسخ می‌دهد

به ما گفتن تا سپتامبر باید صبر کنید …

خلاصه قرار شد ۸ ماه تا سپتامبر لذت ببریم و صبر کنیم و این مدت کمی نبود.‌‌.‌..

من و همسرم نشستیم به دوره ی فایلها و هر جمعه با اسنپ با فرزندمون میرفتیم کوه حتی ماهیتابه و گوجه

و تخم و مرغ با پیک نیک می‌بردیم دل جنگل خدای من چقدر لذت می‌بردیم…سیب زمینی هم می‌انداختیم تو آتیش و سعی می‌کردیم اصلا به این فکر نکنم ۸ ماه مونده تا ج بیاد….

و قول داده بودیم زندگی کنیم سمت خودمون رو انجام بدیم اون سمت بیرون با خداست خودش وظیفه شو بلده حرفه ای….

من سمت خودم رو انجام بدم از مسیر لذت ببریم از چند صباحی که خداوند بهم هدیه داده لذت ببرم…

حتی بارها کسی نبود بریم خودمون تنهایی به قول شما پایه ای نداشتیم

خودمون پایه خودمون بودیم…

و این چند ماه با عشق سر کارمون پول ساختیم مثل قبل به روند ادامه دادیم…

خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ویزا ماه یک ماه زودتر صادر شد که وقتی خبر دادند گریه م گرفت دیوانه شدم…

که خدایا تو خیلی کارت درسته الان که من میخوام برم فصلی هست که بهشت اونجا واقعا آب و هواش قابل مقایسه با ژانویه نیست….

و حتی شرایط مال ام، اون موقع دیگه تمام پولها رو هزینه گردم ولی الان که چند ماه گذشته با دل گرم و پشتوانه مالی دارم و خیلی شرایط اوکی تر هست که میرم…الان ۴۵ روز که آمدم انگلیس…و هوایی که می‌گفتند سرد و بارونی و سخته هنوز بر نخوردم تازه کم کم داره سرد میشه…یه هوا ابری با حال که خودم همیشه دوست داشتم…هیچ قرنطینه ای نیست تمام معازه ها باز هستن و فرزندم داره مدرسه میره..از همان روز اول..ماسک زدنی نیست…خلاصه خیلی شرایط بهتر از ۷ ماه قبلش

من در این مسیر بزرگ شدم در صبر کردن در کنترل ذهن هنگام نجوا در لحظه زندگی کردن در امید داشتن در شرایط سخت در قضاوت نکردن دیگران هر زمان که با همسرم خیلی اتفاقی پیش میاد در مورد دیگری بخواهیم صحبت کنیم به همدیگه یادآوری می‌کنیم نه صحبت نکنیم… به ما چه! زندگی دیگران به من و تو ربطی نداره بیاد در مورد رویاهامون حرف بزنیم چی دوست داریم پیش بیاد چه چیزهایی رو دوست داریم تجربه کنیم….استاد جانم اینا درسهایی است که من از شما آموختم و در زندگیم عمل کردم…عاشقتونم شما قانونی رو به ماد دادید که یاد گرفتم در هر لحظه برای هر جایگاهی هستم شکرگزار باشم و بپذیرم خودم خواستم و خلق کنم ۱ ساعت آینده مو…توجه کنم به نیمه ی پر لیوان اینو یاد گرفتم و دارم کار میکنم و هنوز قطره ای از آگاهی های این جهان رو درک نکردم اینقدر که جا دارم.‌‌‌..من باید به رهایی برسم …

استاد جان همه ی فایلهایی که همسرم خریده بود یه مموری با حجم بالا تهیه کردم ریختم روی اون داخل گوشیم داشته باشم و روزی نیست که کمه کم ۳ ساعت روی خودم کار نکنم…البته زمانی این ۳ ساعت ارزش داره من به یک جمله از حرفهای شما عمل کنم که شما میگید بچه ها من خیلی سختگیرم در عمل..ای جانم واقعا دوستون دارم

معجزه ها داشتیم در این مسیر…که ما فقط ریسک کردیم به ما گفته شده بود این مبلغ که می‌دهید هزینه ی بسیار زیادی شاید ریجیک بشید این صحبت‌ها و خدا میدونه تمام اون هزینه از زحمت کشی سالها تلاش خودمون بود بدون یک هزاری بخواد قرض باشه حتی تمکن تماما مال خودمون بود ….

و گفتیم خدایا خودت میدونی و خودت ما نمی‌دانیم..‌ما وظیفه مون به غیب به چیزی که نمیدونیم ایمان داشته باشیم و قدم برداریم و تو پاسخ می‌دهی…و پاسخ داد و ما رو دیوانه کرد… خدایا شکرت هزاران بار شکرت…

این مصاحبه رو ۱۰۰ بار باید گوش کنم تا یاد بگیرم زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست

زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…

و اینا تکامل میخواد استاد شما سالها و سالها فقط روی خودتون کار کردید …

و نتیجه متفاوت استاد عباسمنش و آدم های موفق دیگه کشتی گیرها و بوکسر ها آنتونی جاشوا ها و نوازنده ها و ایلان ماسک‌ها و….

دقیقا نتیجه متفاوت فکر کردنه…در شرایط به ظاهر سخت…

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.


برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1001MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3
    58MB
    64 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

367 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسبی الله گفته:
    مدت عضویت: 256 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به دوستای خوبم واستاد عباس‌منش عزیز و بانو شایسته جان

    این فایل نشانه روزم بود راسش استاد من از وقتی باشما واین سایت آشنا شدم خیلی بهتر میتونم حسمو خوب کنم و روی مومنتوم منفی نمونم…

    جدیدترین موضوعی که یادآور این موضوعه اینه که:من چند روز مونده به سال جدید به یکی از عزیزترینام یه دروغی رو گفتم که خب اون لحظه فقط بخاطر ترسم بود وبازی ذهنم بود که باعث شده بود چنان استرسی بگیرم که ناخودآگاه دروغ بگم که خب خیلی برام گرون تموم شد البته به لطف الله لو رفتم واجازه نداد به اشتباهم ادامه بدم‍️ اما خب درسی که گرفتم این بود که یاد بگیرم تا زمانی که آروم نشدم تصمیم به زدن هیچ حرف یا انجام کاری نکنم چون واقعا اون لحظه فقط نجواهای ذهنه که وادارت میکنه تصمیم اشتباه بگیری…

    من سر این موضوع یکی دوروز خیلی ناراحت بودم خب اصلا دوست نداشتم فرد دروغ‌گویی بحساب بیام انقد نجواهای ذهنم بلند بود که حتی اجازه نمی‌داد بیام توی سایت و با گوش کردن فایلا حالمو بهتر کنم..شاید چون من هنوز انقد خوب قانون رو درک نکردم این نجواها تونستن انقد بهم غلبه کنن اما خب بالاخره این بین گاهی یه صدای خیلی آرومی رو می‌شنیدم که می‌گفت خدایا کمک خدایااا بهم نشونه بده که ازین حال دربیام این صداها انقد اروم بودن که توجهی هم نمیکردم امااا جواب داد خداایا شکرت دقیقا تو همون لحظات سال تحویل خدا دوتا عیدی توپ بهم داد که باعث شد سرپا شم باعث شد اون حال بدو رها کنم..اون چندروز خیلی فک کرده بودم،خب درکل خیلی ادم دروغ‌گویی نبودم حتی بشدت بدمم میومد از دروغ اما خب اتفاقیه که افتاده بود خلاصه اینو پذیرفتم که کارم اشتباه بوده و باخودم گفتم بجای اینکه بشینم به گریه کردن و ناراحتیم ادامه بدم بهتره پاشم روی خودم بیشتر کار کنم ودرس بگیرم که بخاطر ترس یا نگرانی تصمیمات عجولانه نگیرم و مطمئنم اون فرد هم در زمان مناسب خودش متوجه میشه که اینکارم از قصد نبوده ودلش نرم میشه و میبخشه…دقیقااا وقتی از خدا خواستم نشونه‌هاشو برام فرستاد و به‌محض اینکه اشتباهم رو پذیرفتم به محض اینکه دست از سرزنش خودم برداشتم مسیر برام باز شد هدایت شدم به سایت و زدم روی نشانه من.خداروشکر فایلی اومد که سراسر آرامش بود که مفهوم کلیش این بود که نه حال خوب نه حال بد پایدار نیس ما انسانیم و ممکنه خطا بکنیم بهتره پاشیم بجای نکات منفی نکات مثبت رو ببینیم تمرکزمون رو بزاریم روی ویژگی های مثبتی که داریم و زیبایی ها رو ببینیم و از اشتباهاتمون درس لازم رو بگیریم بقیع رو خدا خودش درست میکنه….

    اینارو گفتم که بگم من اگه ادم قبل بودم باید کلی سر این موضوع خودخوری میکردم باید یه تایم طولانی رو خودمو سرزنش میکردم باید میرفتم میشستم انقد اینور اونور حرف میزدم تا اروم شم که البته بجای آروم شدن بقیه بیشتر کارمو توجیه میکردن واینجوری فقط خودمو گول میزدم تا آروم شم اما به لطف خدا و استاد عزیزم که دستی از دستای خدا شدن برای هدایت‌مون خداروشکر دیگ مشکلاتمو جایی نمیگم و خیلی راحت‌تر هم حل میشن.

    این اولین باره که به خودم جرئت دادم کامنت بنویسم خب الانم ذهنم مقاومت داشت اما دوست داشتم اینجا بنویسم تا یادم بمونه که تمام تلاشمو بکنم رو مومنتوم مثبت بمونم واگه ناخودآگاه این ذهن مریض سوقم داد به سمت مومنتوم منفی سریع بتونم جلوشو بگیرم یادم بمونه که قبلا تونستم بازم میتونم..

    همه این تغییراتم بخاطر خداونده که منو هدایت کرد تا وارد این سایت بی‌نظیر بشم و زندگی رو از یه زاویه دیگ نگاه کنم و زیبایی هارو ببینم

    بقول استاد زندگی با تمام مسائلی که داره خیلی قشنگه خیلی زیباست..عارع یسری مسائل داره اما همشون راه حل دارن پس بهتره بجای فوکوس روی مسائل که یه کلمس به راه‌حل های اون مسئله فک کنیم که چندین خط میشه..

    خدااا انشالله تو سال جدید هممونو آسون کنه برای آسونی هااا

    براتون قلب فراوونِ فراوونِ فراوون آرزو دارم

    در پناه الله یکتا شاد، خوشبخت، ثروت‌مند و سعادت‌مند دردنیا و آخرت باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 630 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان عزیزم

    من صبح زود این فایل رو‌گوش دادم ‌خب خیلی خوشم اومد و رفت تو ذهنم و داشتم به این فکر می کردم که واقعا بعضی از افراد نیت های نامناسب ، سوال های به ظاهر مناسب با لحن به ظاهر مناسب می پرسن اونم با هدف های نامناسب

    و بعد داشتم به خودم میگفتم …. خب یعنی چی ؟

    ٫بعد این حرف استاد اومد تو گوشم که نمیشه سر جهان رو‌ کلاه گذاشت شاید سر زن بچه شوهر رییس مشتری فلانی رو بشه اونم چند بار ولی جهان همون دفعه متوجه میشه

    خلاصه این دوتا کلمه تو‌گوشم زنگ خورد و من هی فکر میکردم

    واقعا وقتی خدا متوجه میشه چه فایده اصلا چه ارزشی داره ….. اینکه سر چهارنفر رو با بازی با کلمات شیره بمالم

    تا اینکه عصر گوشیم زنک خورد و البته هم فرکاسن هم نبودم اون لحظه کنار گوشیم نبودم و ج ندادم

    وقتی اومدم سر گوشیم با اون‌شماره زنک زدم و‌دقیقا یه فردی از گذشته ام به تحریک یه فرد اومد با لحن ملایم صحبت کردن منم از همه جا بی خبر خیلی با خوشحالی باهاش صحبت کرد و خوش و بش کردم

    کم‌کم دیدم یه چیزهایی میگه که بوی خوبی نمیده

    مثلا اینکه خب آدم یه موقع پایین هست بالا هست و … ( یعنی گذشته من بالا الان پایین ) در حالی که من خودمو اینطوری نمیبینم شاید از نظر مالی در گذشته بالا ‌الان ضعیف ترم ( اونم دارابی هایی بود که به صورت عدم تکامل داشتم )

    و گفت تو الان چند سالته دخترم ( و مثلا تو این سن ازدواج نکردی ) می خواست از ظریق این دوتا گزینه منو ضعیف کنه تا نمی دونم چرا ؟ البته بعد فهمیدم چرا چون به این روش انسان ها عادت کردن

    منم خیلی ریلکس بهش گفتم ( نیتش زو متوجه نشده بودم ، اون احساس لیاقتم جواب میداد ) که من پایین نیومدم من تغییر مسیر دادم

    بعد گفت ازدواج

    منم‌گفتم من تو سن پایین تر آماده ازدواج نبودم ..

    بعد که تلفن قطع شدم من بازم فکر کردم نیتش خیر هست !!!!!!!!!

    تا اینکه خدا دوباره منو آورد روی این فایل !!!!!!

    گفتم ای دل غافل خدا از صبح بهم یادآور شد که قراره یه همچین موضوعی پیش بیاد ….. ولی چون صبح توجه کرده بودم به جواب های جاشوا مثل اون جواب دادم …..

    الان با خودم میگم واقعا وقتی میشه آدم از راه درست نتیجه بگیره چرا باید از این روش بازی با ذهن آدم ها …. و اینکه استاد واقعا ازت ممنونم من قبلا اگر بود جوابشو که نمی تونستم بدم هیچ بعدش حرف هاش باورم می‌شد چند روز میوفتادم تو‌احساس گناه و خود تخریبی و در واقع هر چیزی که از درون و بیرون بهم گفته می شد رو باور میکردم

    واقعا عزت نفس تا دندان مسلح از آدم حفاظت میکنه اونم ناخودآگاه

    من اون جواب ها رو به صورت خودکار دادم

    یا هر تیری که از اطراف بیاد سمتم که بخواد بهم نداشته ها یا شکست هامو یادآور بشه اصلا انگار رویین تن شدم و محافظ دارم اجازه نمیدم واردم بشه و تحت تاثیر قرار نمیگیرم

    احساس میکنم بنای عزت نفسم تقویت شده

    هر چند نیازه همیشه و همیشه تقویت بشه

    وگرنه هر چیز ضعیف اگر قوی نشه روز به روز ضعیف تر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    فائزه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 330 روز

    سلام به استاد عزیزم

    میخوام از تجربه خودم بگم.من 18سالمه ولی واقعا خداروشکر میکنم که به اگاهی هایی رسیدم که خیلی ها در سنین خیلی بالاتر هنوز بهش نرسیدن و البته که میدونم هنوز راه زیادی دارم

    ازاواخر سال نهم هدفی به نام کنکور در من شکل گرفت..با اینکه خیلی عقب بودم به ظاهر نسبت به بقیه ولی شروع کردم به مطالعه برای ازمون نمونه و با وجود سختی هاش من قبول شدم…3سال ته همه فکرهام کنکور بود میخوندم اما پر از اشتباه..من یادمه وقتی از سرجلسه کنکور بلند شدم اشک میریختم و کنترل ش برام واقعا سخت بود.گذشت و من شهریور وارد سایت شما شدم تا قبل اون از یه کانال تلگرامی که فایل هایدانلودی رو میذاشت گوش میکردم هرازگاهی..اما یادم نیست چطور شد که اصلا وارد سایت شدم…خیلیی تاثیرات فایل هایی که تو سایت گوش میکردم بیشتر بود و این خیلی برام جالب بود.شبی که نتایج کنکور سراسری اعلام شد.ساعت1شب.نتیجه خیلی بد بود.دوستم زنگ زد و گریه میکرد یادمه یه تماس3نفری برقرار کرده بودیم و هر2نفرشون گریه میکردن.اما من نمیتونستم گریه کنم.حتی وقتی روی میزی که 1سال تموم روش مطالعه میکردم نشستم بازهم نتونستم گریه کنم..تا چند دقیقه ناراحت بودم اما گریه هرگز…یعنی انگار اون امیدی که به آینده در من وجود داشت نمیزاشت گریه کنم.امید به خداوند.به یک من متفاوت…حتی بعد اون رفتم وسایلم رو اماده کردم و فرداش بعدسالها رفتیم سفر…در راه اوایل یهو حالم بد میشد ولی با گوش دادن به حرف های شما واقعا اروم میشدم سعی میکردم از زیبایی های طبیعت لذت ببرم..و واقعا در سرم این میگذشت که خدایی که اینطور معجزهگونه این سفر زیبا رو برام رقم زدخودش بقبه کارهارو هم درست میکنه

    و منی که فقط تا بابلسر رفته بودم حالا اوننن همه زیبایی های بی نظیر رامسر رو میدیدم.واقعا فوق‌العاده بود.طی سفر خیلی دوست صمیمیم باهام تماس میگرفت و میدیدم همه بعد 1هفته هنوز خیلی خیلی حالشون بده و حتی میشنیدم یک نفر قصد خودکشی داشته..و واقعا دوستم متعجب بود که چطور تونستی این قدر زود حالت رو خوب کنی.من چون نمیخواستم درباره این موضوعات با دوستم صحبت کنم فقط میگفتم اینجا انقدررر زیبایی هست که من نمیتونمم به چیزهای بد فکر کنم و واقعا هم همینطور بود.من فقط به این فکر میکردم که حالا که من قرار نیست انتحاب رشته کنم پس دیگه لازم نیست زود برگردیم و میتونیم بیشتر از زیبایی های اینجا لذت ببریم.امسال شروع من با پارسال خیلی فرق داشت.معجزاتی از خداوند میدیدم که واقعا باورنکردنی بود و عمیقا به این حرفتون ایمان اوردم که وقتی انسان حرکت میکنه خداوند درهارو براش باز میکنه و دلهارو نرم میکنه

    من امسال هرگز به پارسال به یک شکست نگاه نکردم و همه میگن پشت کنکور بودن شرایط روحی خیلی بدی داره و خیلی سخت تره.ولی برای من به لطف خدای مهربانم خیلی هم اسون تر از پارسال بود

    یه موقع هایی حالم بد میشه.یه موقع های خارج میشم از ریل.یه موقع هایی دوست دارم کنار بکشم ولی همه سعیمو میکنم که درست ترین کار رو بکنم. شاید یه جاهایی اشتباه کرده باشم.شاید یه جاهایی درست ترین کار رو انجام نداده باشم.حتی از اینجا به بعد هم شاید گاهی اشتباه کنم.ولی جمله ای که من از این مصاحبه امروز یاد گرفتم این بود((من به روند تکاملم اعتماد دارم))مطمئنم امسال میتونم به بهترین نتیجه برسم و چیزی که این همه سال براش تلاش کردم رو به دست میارم

    بی نهایت از شما ممنونم و خیلی بیشتر از خداوندی که من رو به سمت این فایل هدایت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 909 روز

      به نام خدایی که برای همه ما خوبی و زیبایی و ثروت می‌خواهد

      سلام به دوست عزیزم فائزه جان ماشالله دختر تحسینت میکنم عزیزم مرحبا که از این سن کم شروع کردی به تغییر خودت به یه فائزه دیگه تبدیل شدن که با پارسالش خیلی فرق میکنه

      ممنونم که اومدی اینقدر قشنگ برامون از دستاوردهات از تلاش ذهنیت از کنترل ذهنت از ایمانت به خداوند نوشتی مرحبا مرحبا دوستت دارم

      وقتی کامتتو خوندم حسه خوبی پیدا کردم و کلی تحسینت کردم

      که تونستی اینقدر قشنگ ذهنتو کنترل کنی در شرایط بسیار بد

      و حال و احساسه خودتو خوب نگه داری

      فائزه جان مطمئن باش جهان جواب این فرکانس و حاله خوبتو می‌دهد از بی نهایت طریق که اشک شوق بریزی

      ان شالله از این به بعد کامنتهاتو بیشتر بخونم و موفقیتها رو بیشتر ببینم و تحسینت کنم

      عزیزم مسیرت درسته با همین احساسه خوب ادامه بده و هر روز ایمانتو به خداوند محکم تر کن و دستتو بده بهش و با لذت برو جلو که خداوند کنارته

      بهترینها نصیبت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 480 روز

    بنام خدایی مهربان

    سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم

    روز شمار تحول زندگی من روز چهارم

    چقدر این فایل آگاهی دهنده بود خدایا شکرت

    چقدررر زنده‌گی عالی می‌شود وقتی حسادت نکنیم ، وقتی نگاه مثبت داشته باشیم، وقتی فقط به نکات مثبت توجه کنیم هم نکات مثبت خودم و هم دیگران ، اما یک چیزی در درون اکثریت آدمها وجود دارد بنام حسادت که خوشی و حال خوب دیگران را دیده نمی‌توانیم، اما چقدر خوب میشود که آنرا تبدیل کنیم به انگیزه، و بگوئیم که اگر او توانسته من هم می‌توانم. حرکت کنیم و در مسیر همه چیز برای ما گفته می‌شود.

    من باید در مسیر موفقیت قرار بگیرم ، و اگر کسی حسادت می‌کند، من باید از آن قدرت بگیرم .

    من اگر موفقیت های دیگران را ببینم مدتهاست که تحسین میکنم مخصوصا ثروتمندان را ، در حالیکه قبلا اینگونه نبود .

    اگر نعمتی در دیگران می‌بینم، باید تحسین کنم فقط به این دلیل که چیزیکه من می‌خواهم او دارد ، و برای من هم امکان پذیر است.

    و این بنظر من یکی از نشتی های انرژی من در قبل بود ، نمیگوم که ازبین بردمش اما با کم شدنش خیلی حالم خوب شده ، و چقدر گپ مردم برای من بی اهمیت شده، اصلا بنظر من بقیه ای وجود ندارد ‌. در دنیای خودم فقط خودم استم .

    به گفته استاد هر چقدر که روی خودت کار میکنی خداوند را بیشتر میشناسی ، به همان اندازه مردم و دیدگاه مردم در نظرت کم میشود ، منتظر نبودن مردم که نجاتشان بدهند بلکه خودشان با خودشان و اینست نگاه توحیدی، مشرک نبودن و با خدا بودن و روی دیگران حساب باز نکردن .

    در مورد قانون تکامل چقدر عالی توضیح داد آنتونی جاشیو ، و من درین روز ها چقدر خوشحالم که تکاملم را طی می کنم ، بلخصوص از لحاظ دریافت آگاهی ها .

    خداره صدهزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    زهرا فدایی گفته:
    مدت عضویت: 318 روز

    سلام استاد عباسمنش که شما دستی از دستهای خدا بودید و هستید برای من

    گفتید عملکرد بگیم

    همسرم ورشکست کرد با سه تا بچه و مستاحر بودیم

    اما ایشون باایمانش که میتونه دوباره بلند بشه و بسازه و خودم باصبرم در زندگی که این شکست سکوی پرتاب ماهست به موفقیت خداروشکر چندساله زندگیمون عالی و فوقالعاده شده به معنویترین کار جهان یعنی ثروت رسیدیم از هرچی چندتاشا داریم و شرکت تولیدیش پر رونق تر شده

    و اون ورشکستگی چقدر ما رو بزرگ کرد و درس بهمون داد من خداروشکر میکنم بابت اون چالش

    خداروشکر در ارامشیم

    ازشما صمیمانه سپاسگزارم بابت تولید محتواهای که دارید درپناه خدا خوشبتخت و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: