سریال زندگی در بهشت | قسمت 26 - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

خیلی خوش میگذره حتما ! خدا رو شکر

یه نکته ای استاد گفتند خیلی جالب بود و مصداق حال امروز منه . اینکه وقتی کاری رو انجام میدی و میزنی تو دل ترسات بعدش دیگه اون کار واست خیلی راحت میشه .

الان و این لحظه یک جرقه ای تو ذهنم زده شد.

من چندین بار از خداوند سوال پرسیدم و جوابهاش بهم الهام شد. اما اونا فقط سوال بود یه جورایی تئوری بود . چیزی عملی نخواسته بودم تا بحال . یعنی تا بحال اصلا تجربه عمل کردن به الهاماتی که بهم میشه رو نداشتم .همین اسفند گذشته بود حال روحی خوبی نداشتم. خداوند سفر و در واقع مهاجرت رو بهم الهام کرد اونم سفر به هرمز. تصمیم قطعی گرفتم چند وقتی ساکن هرمز بشم یا به تنهایی یا همراه فرزندم دو ساله م. یعنی انقدر مصمم بودم. پول هم نداشتم میخواستم طلا بفروشم . تصمیمم قطعی بود . خدا رو شکر همسر خوبی دارم و تو همه مسائل حمایت م میکنه اما…… این اولین تجربه عملی من بود تا بحال الهامات در حد گرفتن جواب سوالاتم بود . من روند عمل کردن به الهامات خداوند رو بلد نبودم . نمیدونستم وقتی خداوند میگه اینکارو بکن . هجرت کن باید همون لحظه عمل کرد. و خداوند تمام موانع رو بر می داره و دیگه مسئول همه چیز خداونده نه من. من منتظر یک بسته پستی خیلی مهم شدم و میخواستم بعد از دریافت بسته هجرت کنم. هجرت ! چه کار شجاعانه ای !برای منی که تا بحال هیچ کاری رو تنهایی انجام نداده بودم فوق العاده بود. تصمیم داشتم سرویس طلامو بفروشم و برم . اما انتظار برای بسته پستی طولانی شد. اون بسته دو هفته بعد رسید . و بخاطر ویروس تمام پروازها لغو شد. من اون موقع بلد نبودم میتونم از طریق کد رهگیری بفهمم الان بسته کجاست و حدودا کی میرسه. مطمئنم سفر واسم بسیار راه گشا بود . چون ایده ش از طرف خداوند بود. ناراحتم که چرا اساعه بهش عمل نکردم. که چرا دستور العمل کار رو بلد نبودم! فکر میکردم عاقلانه اینه که اول بسته م رو تحویل بگیرم بعد برم نمیدونستم زمان بندی رو خداوند تنظیم میکنه نه من و نه اداره پست! امیدوارم این سری که بهم الهام شد بی برو برگرد بهش عمل کنم حتی اگر ترسناک بود حتی اگر طبق عقل من باید صبر کرد و حتی اگر های دیگه . راستی اون بسته پستی داروهای اعصاب من بود . واسه همین انقدر مهم بود. فکر میکنم اگر به جزیره زیبای هرمز سفر میکردم اصلا نیازی به اون داروها نداشتم . حتما حال و هوای خوب هرمز حال منو خوب میکرد.چون من که خودم بیمار نبودم. فقط حال دلم بد بود . هجرت میتونست همه چیز رو درست کنه. باید توبه کنم و ازین به بعدم کنم چون ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است‌.