این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-06 07:30:232024-08-27 06:24:47سریال زندگی در بهشت | قسمت 232
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
همین چند روز قبل که مسافرت بودم . معمولا برای رفتن به شمال کشور همیشه از یه جاده تکراریو و خشک و خلوت تر عبور میکردم و یه جاده دیگه هم وجود داره که بر اساس الگوی قبلی که این جاده شلوغه ازش عبور نمیکردم با اینکه سرسبزتر و زیباتر هست .
این سری شرایط طوری شد که از جاده سرسبزه رفتیم و دیدم که خیلی جاده های جدید درست شده و مسیرها بزرگتر و بهتر درست کردن اما من به خاطر یکسری الگوهای از همان مسیر همیشگی رفت و امد میکردم
یا به طور مثال قبلا با توجه به شرایطی که داشتم از یه میز استفاده میکردم که بسیار بزرگ بود و اومدم یه میز تاشو خریدم و چقدر برام لذت بخشه که هم سبک هست و فضای کم تری میگیره.
پوینتی که من از از استاد گرفتم و چند روزه برخورد دارم مبحث نشتی انرژی هست که عواملی هست که ذهن رو درگیر میکنه و سخت هست . حالا میتونه تفکر باشه .رفتار باشه. یا شبکه اجتماعی .یا دید ما و باور ما باشه که همه همون نشتی انرژی هستن و خیلی مهمه که ما بشناسیم و در موردش فکر کنم که دلایل چیه
نکته ای که من دقیقا الان متوجه شدم و خداوندا دقیقا امروز منو هدایت کرد این بود که من تو دوره سلامتی هستم و با این که به سبک دوره سلامتی واقعا راضی بودم و منو همسرم داشتیم اجرا میکردیم و این بود که خواهرام از من این دوره رو گرفتن البته من چون داشتم این سبک رو اجرا میکردم هم خیلی جو دادم اونا امدن بعدش من خداروشکر داشتم اجرا میکردم اما یه وقتای بسیار کم تقلب بعدش اونا امدن من کلا اصول خودم رو ول کردم هم من از این طرف هم همسرم با یکی از دوستاش کلا رفتیم تو حاشیه جوری که من کلا مسیر رفت به سمت عقب و من کلا تو جمع حرفهای منفی قرار گرفتم و اصلا هر کاری میکردم انگار نمیتونستم و دنبال این بودم که اقا ما نمیتونیم به این سبک ادامه بدیم کلا رابطه منو همسرم عوض شد و چون من خیلی ادم وابسته بودم خوب با امدن تو این مسیر کلی تغییر کردم و انقد مدارم تغییر کرد تازه الان با این یه کم متوجه شدم من نباید عقب برگردم فک کردم که من نباید این دوره رو میگرفتم دیدم نه هیچ اتفاقی اتفاقی نیست اگه گرفتم پس از پسش برمیایم و کلی اتفاقات به ظاهر ناجالب اما خداروشکر الان دارم کم کم برمیگردم به لطف دوره احساس لیاقت که همون پاشنه اشیل خیلی قوی من است واقعا استاد وقتی برگشتم عقب قشنگ حس کردم که بهشت بودم رفتم جهنم از خدا میخوام که هدایتم کنه فقط به سمت جلو برم البته با قانون تکامل بدون هیچ عجله ای خدایا هدایتم کن و کمکم کن تا تسلیم باشم در پناه خدا شاد باشید دوستون دارم
با اینکه منم هر از گاهی یه همچین تغییراتی رو انجام میدادم ولی از این زاویه که تاثیر گذار باشه بهش فکر نکرده بودم
تفکر به اعمال و رفتار های کوچیک توی زندگی چقدر میتونه تاثیر گذار باشه
و حس لذت بخش تری توی زندگی بده
اینکه اگاهانه بتونی به کارهات و رفتارت فکر کنی و از نتیجه لذت ببری
و از یه تغییر کوچیک ولی تاثیر گذار لذت بردین برام جالب و زیبا بود
اینکه با بزا و مرغا مهربون بودین با اینکه مزاحم کارتون بودن، برام لذت بخش و جالب بود
خدایا ممنونم برای هدایت امروزت به ارامش و رفتار درست با دیگران حتی اگه مانع کارها میشن
چند وقت پیش با خودم غر میزدم چقدر خونه کوچیکه جا برای لباسامون کم شده توی کمد دیواری تا سقف رخت خوابهایی که شاید سالی یه بار یا دوبار استفاده میشد جمع کرده بودم ، با خودم گفتم برای چی اینهمه رخت خواب جمع کردم و جا برای لباس ندارم
تصمیم گرفتم اضافه ها رو بیخشم به دیگران و چنتا برای مهمون نگهدارم و بقیه رو بیرون از کمد کنار تخت جمع کردم و یه میله زدم توی کمد ، کلی جا برای لباسها باز شد و من خوشحالترین بودم که چه ایده جالبی به ذهنم رسیده هر کی میاد میبینه میگه عه چه خوب کردی منم این کارو میتونم انجام بدم …
سلام خدمت استاد عباس منش وخانم شایسته عزیز چقدر نکته داشت چه کار کنم هر روز بهتر ا دیروز یشم چه کارکنم چیدمان منزل بهتر بشه چه کار کنم درامدم بیشتر بشه چه کارهایی کنم که الگو کذشتگان اشتباه تکرار نکنم چه کارهایی کنم که درکل زندگیم لذت ببرم هم کار کنم هم تفریح باتشکر از همه دوستان
چقدر قانون دقیق کار میکنه، یه هم زمانی رخ داد با نگاه کردن این فایل امروز خداوند هدایتم کرد به این فایل اومدم تو قسمت سریال زندگی در بهشت و همین جوری اومدم روی این فایل و گوش کردم و دیدم یه همچین رفتاری دو روزه در من تغییر کرده ولی من باز سعی داشتم همون رفتار رو انجام بدم توی همون موقعیت خداوند چه قدر کارش دقیق و حساب شده ست که منو هدایت کرد به این فایل خدایا شکرت،سپاس گزارم استاد به خاطر این فایل ارزشمند
سلام خدمت استاد نازنینم و مریم عزیز، چقددد خوب به تصویر میکشید که ما حواسمون جمع باشه که الگوهای تکرار شونده ای که تامین نمیکنه مارو و زندگی مارو کنار بزاریم ، چقدر عالی بود این بخش
مخصوصا اون بخشی که انقدر برای خودتون ارزش قائل هستید انقدر میخوایید تو آسایش و رفاه باشید و به ما میگید که ماهم باید اینطور باشیم ما نباید تو شرایط سخت باشیم باوری که توی همه زندگی ها هست مه با شرایط سخت باشه استاد نازنین من از ابتدا به ما آموزش دادن که همه چیز مثل آب خوردن بدست میاد فقط کافیه بخواهیم باور داشته باشیم و حرکت کنیم قدم اول رو برداریم جهان غوغا میکنه واسمون❤️❤️
من نمیدوم چی شد همین الان که در این مورد صحبت میکردین و حالا چند روز پیش به این نتیجه رسیده بودم که من یکم دارم اذیت میشم و گاهی احساسم نا خود اگاه توی کار هایی که دارم انجام میدم برای کسب و کارم نا خود اگاه احساسم بد میشه بعد که نگاه کردم دیدم من توی دفتر کار هایی که میخوام انجام بشه رو مینویسم میگم برای فردا بعد خب همشون انجام نمیشد توی روز بعد و عادی هم بود چون حجمشون زیاد بود یا بعضیا پیش نیاز بودن برای اینکه بفهمم اونیکی کار چجوری باید انجام بشه ولی در کل یه حس بد و اضطراب نا خود اگاهی از گذشته خیلی خیلی ریز ها در خدی که حس خیلی نمیشد اون زیر زیرای وجودم بود و چی شد که فهمیدم اینجوری که یه شب اومدم توی یه دفتر دیگه نوشتم کار هارو و تا دو روز بعد ندیده بودمش و وقتی دو روز بعد دیدمش دیدم کلی ازش انجام شده یا کلا خدا درستش کرد من فقط نوشته بودم یه فکری براش بکنم ولی خودش درست شد یا کاری که نوشته بودم نا خود اگاه نصفش با دیدن قضیه وقتی یکلر دیگه داشتم انجام میدادم ایده ی خوبی براش پیدا شد یا انجامش داده بودم توی حالا مثلا ۲ روز بعد نه همون فرداش و یه تکه های کوچیکی از یه قسمت هایی مونده بود هنوز.
و من الان توی این حرف های شما فهمیدم که این حس از گذشته ی من مونده بود هنوز اون زیر زیرا که من مدرسه ی تیز هوشان خیلی مشکل افرین و تک بعدی و بد میرفتم و یا حالا تو دانشگاه هم معماری و کلا با اون حالت یکاری رو فقط در حدی که استاد و معلم بهم میگفت و مثل بقیه بچه ها بزنم بره تموم شه نمیتونستم و نمیخواستمم انجام بدم من همیشه دوست داشتم یکارو درست انجام بدم برم داخلش و در بیارم کلشو بفهمم و عالی انجامش بدم و همیشه با اون وقت کمی که تعیین میشد مغایرت داشت و من توی یه غذاب شدید قرار میگرفتم و حالا گاهی به همین دلیل کار هام همه خوب انجام نمیشد و من مینداختم عقب یا نمیرسیدم انجام بدم کامل و حالا بماند که این اشتباهو داشتم و دارمم که وقتی تا یه حدی خیلی کمی خم بود ارائه نمیدادم و این برچسب تنبلی بهم زده میشد اغلب از طرف بچه ها یا کار رو عالی انجام میدادم و بقیه زورشون میگرفت وقتی دور میشد هم نمیتوستم انجام بدم بقیه فکر میکردن کار نمیکنم نمیدونم خلاصه من به هیچ وجه به اون سیستم نمیخوردم به دلایل خیلی زیادی، بعد چند روز پیش وسط فکر برای شروع کارم یاد پایان نامه ام افتادم که مونده بود و انقدر بدم میاد ار انجام دادنش ولی خب خوانواده هنوز میگن بزن بره ولی من خیلی ذهنمو درگیر کارایی که دوست دارم کردم و یجورایی از گذشته هم متنفرم از انجام دادن کاری به نظرم به هیچ درد زندگیم نمیخوره و بخوام فوق العاده انجامش بدم اصلا خوشم نمیاد روش فکر کنم و این هم زمان شد با این حس ریزی که هنوز از گذشته مونده بود روم که عجله کنم هی کار و کار و کار و کار برای اینکه خودمو برسونم به یه زمان خاص در گذشته حالا برای امتحان یا تحویل کار بود الان برای اینکه میخوام زود تر سرول به تولید کنم این حس پایان نامه که چند بار از خانواده که اصلا درک نمیکنن وضیعیت من رو و همینجور این فشار که قبل بقیه روم میاوردن و استرسش اینقدر زیاد بود که من اخر ترم هر ترم دلدرد شدید میشدن و بیمارستانی میشدم فقط در حدی که یه شبانه روز دارو ها کلا جواب نمیداد روی من و چند بار میخواستن عملنم کنن بخاطر اپاندیسی که نداشتم و فقط باید زمان اون امتحان میگذشت و من خوب میشدم و یجورایی بعدا شاید فهمیدم که این اتفاق فقط بخاطر فشار از همه طرف روی من بود که هم کاریو که میکردم دوست نداشتم و هم باید انجامش میدادم یجورایی توقع نا خود اگاه خانوادم بود که دست خودشونم نیست و واقعا نمیفهمن اصلا و یکی هم این کمال گرایی من همه این ها روی هم میشد.
حالا الان من دارم در بهترین شرایط زندگی که فرصت برام پیش اومده اروم اروم دارم کاری که دوست دارم رو انجام میدم و میدونم کمال گرام ولی داره به تولید میرسه و فقط میبینم که این کار ها زمان بیشتری میبره الان دارم تازه کم کم درک میکنم
به هر حال هدایت شدم به زدن یه کارکاه حالا به شکل ساده اش ولی همین کارگاه تهران برای هر کارش یه نفر جدا میذارن و حد اقل دو نفر حرفه ای کار کرده کلاس اموزشش رو رفته دارن کار میکنن ، من هدایت شدم با توجه به اون زمانم اینجوری شروع کنم و به نظرمم بهترین راهی بوده که با اون باور ها و پیش زمینه ها میتونستم برم فقط یکم برام وقت میبره
اصلا گوش کردن به اموزشش گاهی اینقدر به قول شما توی دوره ی عزت نفس بعضی کارا مجرا هاش هنوز تشکیل نشده و من باید به خودم وقت بدم برای فهمیدنشون وقتی هیش کسی هم توی این شهر نیست که کاری که من دارم ذره ذره میفهمم و میرم جلو رو انجام بده حد اقلش اینه که توی نا خود اگاهم خودم درک کنم خودم رو و به خودم فشار نیارم حالا که امتحانی نیست حالا که معلم و استاد و توقع بقیه ار من اونقدر زیاد نیست و سعیم میکنم مهم نباشه دیگه حرف بقیه برام. حالا من هنوز یکم توی نا خود اگاهم هنوز فکر میکردم که شاید من واقعا میتونم بیشتر از این کار کنم و نمیکنم توقع داشتم از خودم کم کم دارم میفهمم بابا این کارایی که داری انجام میدی خیلیم بزرگه و نیاز داره به زمان نیاز داره هر کدوم از این وسایل مجرا های فهمشون باز بشه و کمتر به خودت فشار بیار در حدی که اذیت نشی الان دیگه شرایط با قبلا زمین تا اسمون فرق داره و یکی از دلایلی که اینقدر هم ادامه دادم اینه که این کار رو دوست دارم وقتی انجامش میدم وقتی یه مسئله حل میشه کلی کیف میکنم . چند روز پیش یه صحبت خیلی در ظاهر کم خانواده که بابام گفت استادت گفته این پایان نامرو تموم کن سخت نمیگیرم و خودم بعد دو روز تو نا خود اگاهم فشار اورد که باعث شد اخر شب حالم یکم بد بشه و نمیخواستم بگمم اول هم نمیفهمیوم چی شده دیگه مامانمو بیدار کردم که یهو اگه حالم بد شد یکی باشه و تو همون حال فهمیدم من بعد از مدت زمان طولانی دو سه شب خوابم یکم نا میزون بوده خیلی کم البته اینقدر الان حالم خوبه که اصلا حسابشم نمیکردم ولی فهمیدم اول صبح خواب امتحان دیده بودم و صبحش در مورد پایان نامه با خودم حرف میزنم ضبط میکنم و گفته بودم به استاده میگم اقا یا نمره همینجوری بده یا من شاید اصلا بیخیال این مدرک بشم اصلا که میخواستمش واسه اینکه خانواده بذارن لب تاقچه و شب اینجوری فشار اومده بود بهم که جالبه به مامانمم گفتم دارم جوششو میزنم کمتر شد و تونستم بخوابم و حالا الان فهمیدم این موضوع توی کار خودمم یه قسمت هاییش خیلی ریز توی نا خود اگاهم هست که اون روز میخواستم کار خودمو بکنم و فکر اون درس باعث شد شب اون حالت بهم دست بده و کلا من اصلا یادم نبود این حالت هایی که قبلا داشتم اینقدر که الان حالم خوبه ولی این تضاد اون شب باعث شد هم مامان بابام دیگه در مورد پایان نامه حرف نزنن یه کلمه هم و هم درک کنم که الان اون شرایط تموم شده من یه ادم جدید و قوی و خیلی توحیدی ترم که باید بفهمم الان من تنبلی که نمیکنم هیچ وقت نبوده اگر اینکه فشار بیش از حد بهم باعث میشده نتونم کار انجام بدم و بخوام این درد رو با خواب حل کنم حتی مثلا بجای اینکه به خودم کمتر فشار بیارم درک کنم یه ادم بلاخره فیزیک داره دنیای فیزیکیه اقا توقعتو خودت حد اقل از خودت بیار پایین بقیرم ولش کن به درک و کم کم هر چقدر که میتونی انجام بده اصلا تا دو سه ماه دیگه نشد چند ماه بعدش انجام میشه و به تولید میرسی بلاخره الانم کسی با چوب دنبالت نکرده که ، مثل امتحان هم یه روز خاص مشخص نیست کمال گراییمم الان دیگه اوردم پایین و میخوام برسونم به تولید اسون ترین کاری که میشه .
انجام کارهایی که یه مجرا باز کنه برای یه قدم کوچیک بعدی ، قشنگم خدا داره هدایت میکنه که رفتم دوره ی عزت نفس رو گوش کنم یا قبلش هر روز استاد به خدا یه هفته از زبون شما با فایل هایی که همون روز اپلود میکردین دقیقا در همون زمان که باید موضوعی که بود رو بهم میگفت خداجونم شکرت ، یعنی قشنگ از زبون شما و با فایل همون روز شما باهم حرف میزد و اینقدر دقیق بود که قشنگ میشد فکر کرد شما کلا همه چیزو ول کردین دارین به من به ترتیب موضوعات روزانه ای که باید انجام بدم یا بفهمم رو اپلود میکنین و میگین چرا این اتفاق افتاد حالا تو چکار کن چه فکری داشتی که اینجوری شده و خوبه اشکار نداره چمیدونم باشگاه اسبتو جابجا کن محاجرت کن و هنوز ازش نگذشتی اشکال نداره ازش لذت ببر حالا که وقتش رو داری شرایط هست اون عقده هاتو خالی کن( هم زمان تو جهان بینی توحیدی هدایتم کرد به فایل لون لایف استایل اون خانوم سوارکار و جوری که خودم و فقط خودم میخوام بلاخره زندگی کنم) چمیدونم کمال گرایی نکن برو قدم بعدی و کلی حرف دیگه که البته در این حد فرکانسم بالا رفته بود و حالا هم هست ولی از همه جا دیگه اونموقع هم از همه جا بود و از فایل روزانه های شما هم بود اصلا دقیق و خیلی با مزه شده بود.
اینم از درک من از صحبت هاتون و هدایت های خدای مهربونم شکرش😌❤ که الان این موضوع رو هم بهتر فهمیدم و درک کردم.
بازم ازتون ممنونم استاد فوق العاده ی زندگیه من😌⚘🌸🍃
فکر کنم پارسال بود کامنتت رو در مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ، به شکلی هدایت شده ، خوندم
الانم این کامنت شما برای من یک هدایت بود
می خواستم بگم از سبک نوشتنت خیلی خوشم میاد و ارتباط خوبی باهاش برقرار میکنم ، جوری توضیح میدی که انسان با روند کارها و هدایت هایی که شدی ، ارتباط برقرار میکنه
امیدوارم هرروز آروم تر شاد تر و موفق تر باشی . هدف زندگی تجربه کردن خودت و رشد خودته و لذتی که در خلال این روند ساده معمولی میبری و ساده و معمولی بودنشم بقول خودت دست خودمونه که کمال گرا نباشیم خودمون سخت نکنیم برای خودمون . کاری که منم داشتم و دارم و باید خیلی روش کار کنم و اصلا دلیل هدایتم به این کامنتتم همین بود
من میخوام در این کامنت در مورد یکی از نواقصم صحبت کنم که مربوط به حرفهای اخر فایل از استاد میشه.
استاد شما گفتین که در مورد مسائل و چیزهای مختلف فکر کنیم و تغییراتی درشون ایجاد کنیم که الان دیگه بهشون به شکل گذشته نیاز نداریم.
من همیشه این خصوصیت توم بود. اما چیزی که منو نمیزاشت از این خصلتم استفاده کنم این بود که خودمو سرزنش میکردم که چرا تو اصلا از اول این به فکرت نرسید یا نتونستی از اول بهترین خودت رو ارائه بدی .و حالا دوباره باید وقتت رو تلف کنی .
در صورتیکه به قول شما ,ما اون زمان مثلا فلان کمد رو اونور اتاق گذاشتیم به یه دلیلی که مورد اون زمانمون رو پوشش میداده.
و طبق تکامل حالا باید جاش عوض شه یا نباید هم عوض بشه اما اگر جاش عوض بشه حتما یه تعدادی مزایا رو هم بهش میرسیم.
مثلا اون چوب رو شما اگر برنمیداشتین ,اتفاق خاصی نمی افتاد فقط یه کم باید سرتون رو خم میکردین که بخاطر اینکه چندین بار هم سرتون به اونجا اصابت کرده بود, قطعا خب دیگه سرتون مثل بارهای اول ,برخوردی هم نداشت. اما وقتی اونو برداشتین احساس بهتری رو تجربه کریدن.
من با توجه به دیدن زیاد فایلهای زندگی در بهشت , به این مورد و حسن شما و مریم جون پی برده بودم و مواردی از زندگیم رو که میخواستم تغییراتی ایجاد کنم رو راحت تر از گذشته انجام میدادم ودیگه سرزنش نمیکردم که چرا به عقلت نرسید و از این حرفها که فقط به نظر من وراجی های ذهنه.
الانم حتی اگر در گذشته اشتباهی داشتم که بخشیدن خودم سخت بود, با توجه به این آگاهی که تو زندگی در بهشت بهش رسیده بودم , به خودم توضیح میدادم که شادی ببین , مثلا اونجا استاد مریم جون اون مورد رو اونطوری اصلاح کردن و اصلا خودشون رو بازخواست نکردن که چرا از اول رفتار درست رو انجام ندادن.
یعنی من از فایلها آموختم که کل زندگی آدم میتونه سیکل سینوسی داشته باشه اما رو به بالا و اینها همشون میشن تجربه . و در موارد بعدی زندگی سرعت ادم در تصمیم گیری بالا تر میره.
بادورود فراوان وخسته نباشید خدمت استادعزیزوخانوم شایسته .امروز این فایل زیبا نشانه امروزم بود وخیلی عالی بود استاد هر موقع از اون بهشت زیبا فایل میزارین من خیلی حالم بهتر میشود وخودم رو کنار شما حس میکنم ویکی از خواسته هام اینکه منم با همسرم ودختردر همچین جای زندگی بکنیم باتشکر
به نام خالق بی همتا
قدم 184
سلام به دوستان
همین چند روز قبل که مسافرت بودم . معمولا برای رفتن به شمال کشور همیشه از یه جاده تکراریو و خشک و خلوت تر عبور میکردم و یه جاده دیگه هم وجود داره که بر اساس الگوی قبلی که این جاده شلوغه ازش عبور نمیکردم با اینکه سرسبزتر و زیباتر هست .
این سری شرایط طوری شد که از جاده سرسبزه رفتیم و دیدم که خیلی جاده های جدید درست شده و مسیرها بزرگتر و بهتر درست کردن اما من به خاطر یکسری الگوهای از همان مسیر همیشگی رفت و امد میکردم
یا به طور مثال قبلا با توجه به شرایطی که داشتم از یه میز استفاده میکردم که بسیار بزرگ بود و اومدم یه میز تاشو خریدم و چقدر برام لذت بخشه که هم سبک هست و فضای کم تری میگیره.
پوینتی که من از از استاد گرفتم و چند روزه برخورد دارم مبحث نشتی انرژی هست که عواملی هست که ذهن رو درگیر میکنه و سخت هست . حالا میتونه تفکر باشه .رفتار باشه. یا شبکه اجتماعی .یا دید ما و باور ما باشه که همه همون نشتی انرژی هستن و خیلی مهمه که ما بشناسیم و در موردش فکر کنم که دلایل چیه
خداروشکر
به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست
نکته ای که من دقیقا الان متوجه شدم و خداوندا دقیقا امروز منو هدایت کرد این بود که من تو دوره سلامتی هستم و با این که به سبک دوره سلامتی واقعا راضی بودم و منو همسرم داشتیم اجرا میکردیم و این بود که خواهرام از من این دوره رو گرفتن البته من چون داشتم این سبک رو اجرا میکردم هم خیلی جو دادم اونا امدن بعدش من خداروشکر داشتم اجرا میکردم اما یه وقتای بسیار کم تقلب بعدش اونا امدن من کلا اصول خودم رو ول کردم هم من از این طرف هم همسرم با یکی از دوستاش کلا رفتیم تو حاشیه جوری که من کلا مسیر رفت به سمت عقب و من کلا تو جمع حرفهای منفی قرار گرفتم و اصلا هر کاری میکردم انگار نمیتونستم و دنبال این بودم که اقا ما نمیتونیم به این سبک ادامه بدیم کلا رابطه منو همسرم عوض شد و چون من خیلی ادم وابسته بودم خوب با امدن تو این مسیر کلی تغییر کردم و انقد مدارم تغییر کرد تازه الان با این یه کم متوجه شدم من نباید عقب برگردم فک کردم که من نباید این دوره رو میگرفتم دیدم نه هیچ اتفاقی اتفاقی نیست اگه گرفتم پس از پسش برمیایم و کلی اتفاقات به ظاهر ناجالب اما خداروشکر الان دارم کم کم برمیگردم به لطف دوره احساس لیاقت که همون پاشنه اشیل خیلی قوی من است واقعا استاد وقتی برگشتم عقب قشنگ حس کردم که بهشت بودم رفتم جهنم از خدا میخوام که هدایتم کنه فقط به سمت جلو برم البته با قانون تکامل بدون هیچ عجله ای خدایا هدایتم کن و کمکم کن تا تسلیم باشم در پناه خدا شاد باشید دوستون دارم
به نام خدای هدایتگر به زیبایی ها و آسانی ها
سلام به استاد و همراه همیشگی و پر تلاش مریم جان
این فایل بسیار برایم آموزنده و روشن کننده راه بود
با اینکه منم هر از گاهی یه همچین تغییراتی رو انجام میدادم ولی از این زاویه که تاثیر گذار باشه بهش فکر نکرده بودم
تفکر به اعمال و رفتار های کوچیک توی زندگی چقدر میتونه تاثیر گذار باشه
و حس لذت بخش تری توی زندگی بده
اینکه اگاهانه بتونی به کارهات و رفتارت فکر کنی و از نتیجه لذت ببری
و از یه تغییر کوچیک ولی تاثیر گذار لذت بردین برام جالب و زیبا بود
اینکه با بزا و مرغا مهربون بودین با اینکه مزاحم کارتون بودن، برام لذت بخش و جالب بود
خدایا ممنونم برای هدایت امروزت به ارامش و رفتار درست با دیگران حتی اگه مانع کارها میشن
چند وقت پیش با خودم غر میزدم چقدر خونه کوچیکه جا برای لباسامون کم شده توی کمد دیواری تا سقف رخت خوابهایی که شاید سالی یه بار یا دوبار استفاده میشد جمع کرده بودم ، با خودم گفتم برای چی اینهمه رخت خواب جمع کردم و جا برای لباس ندارم
تصمیم گرفتم اضافه ها رو بیخشم به دیگران و چنتا برای مهمون نگهدارم و بقیه رو بیرون از کمد کنار تخت جمع کردم و یه میله زدم توی کمد ، کلی جا برای لباسها باز شد و من خوشحالترین بودم که چه ایده جالبی به ذهنم رسیده هر کی میاد میبینه میگه عه چه خوب کردی منم این کارو میتونم انجام بدم …
سلام خدمت استاد عباس منش وخانم شایسته عزیز چقدر نکته داشت چه کار کنم هر روز بهتر ا دیروز یشم چه کارکنم چیدمان منزل بهتر بشه چه کار کنم درامدم بیشتر بشه چه کارهایی کنم که الگو کذشتگان اشتباه تکرار نکنم چه کارهایی کنم که درکل زندگیم لذت ببرم هم کار کنم هم تفریح باتشکر از همه دوستان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز.
چقدر قانون دقیق کار میکنه، یه هم زمانی رخ داد با نگاه کردن این فایل امروز خداوند هدایتم کرد به این فایل اومدم تو قسمت سریال زندگی در بهشت و همین جوری اومدم روی این فایل و گوش کردم و دیدم یه همچین رفتاری دو روزه در من تغییر کرده ولی من باز سعی داشتم همون رفتار رو انجام بدم توی همون موقعیت خداوند چه قدر کارش دقیق و حساب شده ست که منو هدایت کرد به این فایل خدایا شکرت،سپاس گزارم استاد به خاطر این فایل ارزشمند
سلام خدمت استاد نازنینم و مریم عزیز، چقددد خوب به تصویر میکشید که ما حواسمون جمع باشه که الگوهای تکرار شونده ای که تامین نمیکنه مارو و زندگی مارو کنار بزاریم ، چقدر عالی بود این بخش
مخصوصا اون بخشی که انقدر برای خودتون ارزش قائل هستید انقدر میخوایید تو آسایش و رفاه باشید و به ما میگید که ماهم باید اینطور باشیم ما نباید تو شرایط سخت باشیم باوری که توی همه زندگی ها هست مه با شرایط سخت باشه استاد نازنین من از ابتدا به ما آموزش دادن که همه چیز مثل آب خوردن بدست میاد فقط کافیه بخواهیم باور داشته باشیم و حرکت کنیم قدم اول رو برداریم جهان غوغا میکنه واسمون❤️❤️
با سلام
این فایل نشانه من بود
عالی بود
مناظر زیبا
گفتگو استاد
فعال بودن استاد و خانم شایسته
طبیعت زیبا
نکته جالبی که استاد گفتند اینکه به دلایل کارهایی که می کنیم فکر کنیم
و این منو به حرکت خواهد انداخت که به عادتهام به رفتارهام فکر کنم
باورهای محدودکننده را کشف کنم
باورهای جدید بسازم
تغییر مثبت داشته باشم
ما باید تغییر کنیم
بهتر و بهتر شویم
سلام و احترام به استاد و خانوم شایسته ی عزیز❤
من نمیدوم چی شد همین الان که در این مورد صحبت میکردین و حالا چند روز پیش به این نتیجه رسیده بودم که من یکم دارم اذیت میشم و گاهی احساسم نا خود اگاه توی کار هایی که دارم انجام میدم برای کسب و کارم نا خود اگاه احساسم بد میشه بعد که نگاه کردم دیدم من توی دفتر کار هایی که میخوام انجام بشه رو مینویسم میگم برای فردا بعد خب همشون انجام نمیشد توی روز بعد و عادی هم بود چون حجمشون زیاد بود یا بعضیا پیش نیاز بودن برای اینکه بفهمم اونیکی کار چجوری باید انجام بشه ولی در کل یه حس بد و اضطراب نا خود اگاهی از گذشته خیلی خیلی ریز ها در خدی که حس خیلی نمیشد اون زیر زیرای وجودم بود و چی شد که فهمیدم اینجوری که یه شب اومدم توی یه دفتر دیگه نوشتم کار هارو و تا دو روز بعد ندیده بودمش و وقتی دو روز بعد دیدمش دیدم کلی ازش انجام شده یا کلا خدا درستش کرد من فقط نوشته بودم یه فکری براش بکنم ولی خودش درست شد یا کاری که نوشته بودم نا خود اگاه نصفش با دیدن قضیه وقتی یکلر دیگه داشتم انجام میدادم ایده ی خوبی براش پیدا شد یا انجامش داده بودم توی حالا مثلا ۲ روز بعد نه همون فرداش و یه تکه های کوچیکی از یه قسمت هایی مونده بود هنوز.
و من الان توی این حرف های شما فهمیدم که این حس از گذشته ی من مونده بود هنوز اون زیر زیرا که من مدرسه ی تیز هوشان خیلی مشکل افرین و تک بعدی و بد میرفتم و یا حالا تو دانشگاه هم معماری و کلا با اون حالت یکاری رو فقط در حدی که استاد و معلم بهم میگفت و مثل بقیه بچه ها بزنم بره تموم شه نمیتونستم و نمیخواستمم انجام بدم من همیشه دوست داشتم یکارو درست انجام بدم برم داخلش و در بیارم کلشو بفهمم و عالی انجامش بدم و همیشه با اون وقت کمی که تعیین میشد مغایرت داشت و من توی یه غذاب شدید قرار میگرفتم و حالا گاهی به همین دلیل کار هام همه خوب انجام نمیشد و من مینداختم عقب یا نمیرسیدم انجام بدم کامل و حالا بماند که این اشتباهو داشتم و دارمم که وقتی تا یه حدی خیلی کمی خم بود ارائه نمیدادم و این برچسب تنبلی بهم زده میشد اغلب از طرف بچه ها یا کار رو عالی انجام میدادم و بقیه زورشون میگرفت وقتی دور میشد هم نمیتوستم انجام بدم بقیه فکر میکردن کار نمیکنم نمیدونم خلاصه من به هیچ وجه به اون سیستم نمیخوردم به دلایل خیلی زیادی، بعد چند روز پیش وسط فکر برای شروع کارم یاد پایان نامه ام افتادم که مونده بود و انقدر بدم میاد ار انجام دادنش ولی خب خوانواده هنوز میگن بزن بره ولی من خیلی ذهنمو درگیر کارایی که دوست دارم کردم و یجورایی از گذشته هم متنفرم از انجام دادن کاری به نظرم به هیچ درد زندگیم نمیخوره و بخوام فوق العاده انجامش بدم اصلا خوشم نمیاد روش فکر کنم و این هم زمان شد با این حس ریزی که هنوز از گذشته مونده بود روم که عجله کنم هی کار و کار و کار و کار برای اینکه خودمو برسونم به یه زمان خاص در گذشته حالا برای امتحان یا تحویل کار بود الان برای اینکه میخوام زود تر سرول به تولید کنم این حس پایان نامه که چند بار از خانواده که اصلا درک نمیکنن وضیعیت من رو و همینجور این فشار که قبل بقیه روم میاوردن و استرسش اینقدر زیاد بود که من اخر ترم هر ترم دلدرد شدید میشدن و بیمارستانی میشدم فقط در حدی که یه شبانه روز دارو ها کلا جواب نمیداد روی من و چند بار میخواستن عملنم کنن بخاطر اپاندیسی که نداشتم و فقط باید زمان اون امتحان میگذشت و من خوب میشدم و یجورایی بعدا شاید فهمیدم که این اتفاق فقط بخاطر فشار از همه طرف روی من بود که هم کاریو که میکردم دوست نداشتم و هم باید انجامش میدادم یجورایی توقع نا خود اگاه خانوادم بود که دست خودشونم نیست و واقعا نمیفهمن اصلا و یکی هم این کمال گرایی من همه این ها روی هم میشد.
حالا الان من دارم در بهترین شرایط زندگی که فرصت برام پیش اومده اروم اروم دارم کاری که دوست دارم رو انجام میدم و میدونم کمال گرام ولی داره به تولید میرسه و فقط میبینم که این کار ها زمان بیشتری میبره الان دارم تازه کم کم درک میکنم
به هر حال هدایت شدم به زدن یه کارکاه حالا به شکل ساده اش ولی همین کارگاه تهران برای هر کارش یه نفر جدا میذارن و حد اقل دو نفر حرفه ای کار کرده کلاس اموزشش رو رفته دارن کار میکنن ، من هدایت شدم با توجه به اون زمانم اینجوری شروع کنم و به نظرمم بهترین راهی بوده که با اون باور ها و پیش زمینه ها میتونستم برم فقط یکم برام وقت میبره
اصلا گوش کردن به اموزشش گاهی اینقدر به قول شما توی دوره ی عزت نفس بعضی کارا مجرا هاش هنوز تشکیل نشده و من باید به خودم وقت بدم برای فهمیدنشون وقتی هیش کسی هم توی این شهر نیست که کاری که من دارم ذره ذره میفهمم و میرم جلو رو انجام بده حد اقلش اینه که توی نا خود اگاهم خودم درک کنم خودم رو و به خودم فشار نیارم حالا که امتحانی نیست حالا که معلم و استاد و توقع بقیه ار من اونقدر زیاد نیست و سعیم میکنم مهم نباشه دیگه حرف بقیه برام. حالا من هنوز یکم توی نا خود اگاهم هنوز فکر میکردم که شاید من واقعا میتونم بیشتر از این کار کنم و نمیکنم توقع داشتم از خودم کم کم دارم میفهمم بابا این کارایی که داری انجام میدی خیلیم بزرگه و نیاز داره به زمان نیاز داره هر کدوم از این وسایل مجرا های فهمشون باز بشه و کمتر به خودت فشار بیار در حدی که اذیت نشی الان دیگه شرایط با قبلا زمین تا اسمون فرق داره و یکی از دلایلی که اینقدر هم ادامه دادم اینه که این کار رو دوست دارم وقتی انجامش میدم وقتی یه مسئله حل میشه کلی کیف میکنم . چند روز پیش یه صحبت خیلی در ظاهر کم خانواده که بابام گفت استادت گفته این پایان نامرو تموم کن سخت نمیگیرم و خودم بعد دو روز تو نا خود اگاهم فشار اورد که باعث شد اخر شب حالم یکم بد بشه و نمیخواستم بگمم اول هم نمیفهمیوم چی شده دیگه مامانمو بیدار کردم که یهو اگه حالم بد شد یکی باشه و تو همون حال فهمیدم من بعد از مدت زمان طولانی دو سه شب خوابم یکم نا میزون بوده خیلی کم البته اینقدر الان حالم خوبه که اصلا حسابشم نمیکردم ولی فهمیدم اول صبح خواب امتحان دیده بودم و صبحش در مورد پایان نامه با خودم حرف میزنم ضبط میکنم و گفته بودم به استاده میگم اقا یا نمره همینجوری بده یا من شاید اصلا بیخیال این مدرک بشم اصلا که میخواستمش واسه اینکه خانواده بذارن لب تاقچه و شب اینجوری فشار اومده بود بهم که جالبه به مامانمم گفتم دارم جوششو میزنم کمتر شد و تونستم بخوابم و حالا الان فهمیدم این موضوع توی کار خودمم یه قسمت هاییش خیلی ریز توی نا خود اگاهم هست که اون روز میخواستم کار خودمو بکنم و فکر اون درس باعث شد شب اون حالت بهم دست بده و کلا من اصلا یادم نبود این حالت هایی که قبلا داشتم اینقدر که الان حالم خوبه ولی این تضاد اون شب باعث شد هم مامان بابام دیگه در مورد پایان نامه حرف نزنن یه کلمه هم و هم درک کنم که الان اون شرایط تموم شده من یه ادم جدید و قوی و خیلی توحیدی ترم که باید بفهمم الان من تنبلی که نمیکنم هیچ وقت نبوده اگر اینکه فشار بیش از حد بهم باعث میشده نتونم کار انجام بدم و بخوام این درد رو با خواب حل کنم حتی مثلا بجای اینکه به خودم کمتر فشار بیارم درک کنم یه ادم بلاخره فیزیک داره دنیای فیزیکیه اقا توقعتو خودت حد اقل از خودت بیار پایین بقیرم ولش کن به درک و کم کم هر چقدر که میتونی انجام بده اصلا تا دو سه ماه دیگه نشد چند ماه بعدش انجام میشه و به تولید میرسی بلاخره الانم کسی با چوب دنبالت نکرده که ، مثل امتحان هم یه روز خاص مشخص نیست کمال گراییمم الان دیگه اوردم پایین و میخوام برسونم به تولید اسون ترین کاری که میشه .
انجام کارهایی که یه مجرا باز کنه برای یه قدم کوچیک بعدی ، قشنگم خدا داره هدایت میکنه که رفتم دوره ی عزت نفس رو گوش کنم یا قبلش هر روز استاد به خدا یه هفته از زبون شما با فایل هایی که همون روز اپلود میکردین دقیقا در همون زمان که باید موضوعی که بود رو بهم میگفت خداجونم شکرت ، یعنی قشنگ از زبون شما و با فایل همون روز شما باهم حرف میزد و اینقدر دقیق بود که قشنگ میشد فکر کرد شما کلا همه چیزو ول کردین دارین به من به ترتیب موضوعات روزانه ای که باید انجام بدم یا بفهمم رو اپلود میکنین و میگین چرا این اتفاق افتاد حالا تو چکار کن چه فکری داشتی که اینجوری شده و خوبه اشکار نداره چمیدونم باشگاه اسبتو جابجا کن محاجرت کن و هنوز ازش نگذشتی اشکال نداره ازش لذت ببر حالا که وقتش رو داری شرایط هست اون عقده هاتو خالی کن( هم زمان تو جهان بینی توحیدی هدایتم کرد به فایل لون لایف استایل اون خانوم سوارکار و جوری که خودم و فقط خودم میخوام بلاخره زندگی کنم) چمیدونم کمال گرایی نکن برو قدم بعدی و کلی حرف دیگه که البته در این حد فرکانسم بالا رفته بود و حالا هم هست ولی از همه جا دیگه اونموقع هم از همه جا بود و از فایل روزانه های شما هم بود اصلا دقیق و خیلی با مزه شده بود.
اینم از درک من از صحبت هاتون و هدایت های خدای مهربونم شکرش😌❤ که الان این موضوع رو هم بهتر فهمیدم و درک کردم.
بازم ازتون ممنونم استاد فوق العاده ی زندگیه من😌⚘🌸🍃
خدایا شکرت شکرت شکرتتتتت
سلام سارا جان دوست خوبم
فکر کنم پارسال بود کامنتت رو در مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ، به شکلی هدایت شده ، خوندم
الانم این کامنت شما برای من یک هدایت بود
می خواستم بگم از سبک نوشتنت خیلی خوشم میاد و ارتباط خوبی باهاش برقرار میکنم ، جوری توضیح میدی که انسان با روند کارها و هدایت هایی که شدی ، ارتباط برقرار میکنه
امیدوارم هرروز آروم تر شاد تر و موفق تر باشی . هدف زندگی تجربه کردن خودت و رشد خودته و لذتی که در خلال این روند ساده معمولی میبری و ساده و معمولی بودنشم بقول خودت دست خودمونه که کمال گرا نباشیم خودمون سخت نکنیم برای خودمون . کاری که منم داشتم و دارم و باید خیلی روش کار کنم و اصلا دلیل هدایتم به این کامنتتم همین بود
موفق باشی 🌹🌹🌷🌷🌸🌸
سلام به استاد عزیز و مریم گلی
من میخوام در این کامنت در مورد یکی از نواقصم صحبت کنم که مربوط به حرفهای اخر فایل از استاد میشه.
استاد شما گفتین که در مورد مسائل و چیزهای مختلف فکر کنیم و تغییراتی درشون ایجاد کنیم که الان دیگه بهشون به شکل گذشته نیاز نداریم.
من همیشه این خصوصیت توم بود. اما چیزی که منو نمیزاشت از این خصلتم استفاده کنم این بود که خودمو سرزنش میکردم که چرا تو اصلا از اول این به فکرت نرسید یا نتونستی از اول بهترین خودت رو ارائه بدی .و حالا دوباره باید وقتت رو تلف کنی .
در صورتیکه به قول شما ,ما اون زمان مثلا فلان کمد رو اونور اتاق گذاشتیم به یه دلیلی که مورد اون زمانمون رو پوشش میداده.
و طبق تکامل حالا باید جاش عوض شه یا نباید هم عوض بشه اما اگر جاش عوض بشه حتما یه تعدادی مزایا رو هم بهش میرسیم.
مثلا اون چوب رو شما اگر برنمیداشتین ,اتفاق خاصی نمی افتاد فقط یه کم باید سرتون رو خم میکردین که بخاطر اینکه چندین بار هم سرتون به اونجا اصابت کرده بود, قطعا خب دیگه سرتون مثل بارهای اول ,برخوردی هم نداشت. اما وقتی اونو برداشتین احساس بهتری رو تجربه کریدن.
من با توجه به دیدن زیاد فایلهای زندگی در بهشت , به این مورد و حسن شما و مریم جون پی برده بودم و مواردی از زندگیم رو که میخواستم تغییراتی ایجاد کنم رو راحت تر از گذشته انجام میدادم ودیگه سرزنش نمیکردم که چرا به عقلت نرسید و از این حرفها که فقط به نظر من وراجی های ذهنه.
الانم حتی اگر در گذشته اشتباهی داشتم که بخشیدن خودم سخت بود, با توجه به این آگاهی که تو زندگی در بهشت بهش رسیده بودم , به خودم توضیح میدادم که شادی ببین , مثلا اونجا استاد مریم جون اون مورد رو اونطوری اصلاح کردن و اصلا خودشون رو بازخواست نکردن که چرا از اول رفتار درست رو انجام ندادن.
یعنی من از فایلها آموختم که کل زندگی آدم میتونه سیکل سینوسی داشته باشه اما رو به بالا و اینها همشون میشن تجربه . و در موارد بعدی زندگی سرعت ادم در تصمیم گیری بالا تر میره.
بادورود فراوان وخسته نباشید خدمت استادعزیزوخانوم شایسته .امروز این فایل زیبا نشانه امروزم بود وخیلی عالی بود استاد هر موقع از اون بهشت زیبا فایل میزارین من خیلی حالم بهتر میشود وخودم رو کنار شما حس میکنم ویکی از خواسته هام اینکه منم با همسرم ودختردر همچین جای زندگی بکنیم باتشکر