سریال زندگی در بهشت | قسمت 231
دیدگاه زیبا و تأثیرگزار نسرین عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان
بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی هاش برخوردار
میشه از همین قاب دوربین سرد بودن هوا رو حس کرد که البته ظاهر شما استاد عزیز هم نشان از سردی هوا داره همون چیزی که الان چند روزیه ما هم اینجا توی شهر خودمون داریم تجربش میکنیم و بعد یادم میاد که ی زمانی که بر میگرده به قبل از آشنایی با استاد من از سرما خوشم نمی اومد و مثل استاد طرفدار هوای معتدلم .
اما از وقتی که استاد بودن در سرمای اینجا رو تجربه کرد با اون لذت های خاص هوای سرد از جمله آتیش درست کردن و پیاز چال و ……. من بیشتر پی بردم که این ما هستیم که تسلط میتونیم داشته باشیم بر شرایط بیرونی و اونها رو لذت بخش کنیم و بقول استاد فرمون دست ماست نه شرایط
وقتی شما مریم جان گفتین روزهای آخر پاییزه واکنش استاد و جمله ای که گفتن نشان از این داره که استاد اونقدر سرگرم لذت بردن از مسیر رسیدن به اهدافشون هستن که مهم نیست اول پاییزه یا آخره پاییزه مهم اینه که زندگی در جریانه با تمرکز بر اکنون و نه روزهاییکه گذشته و یا روزهایی که خواهد آمد
مهم لذت بردن از امروزه همون اصلی که من هم باید مدام به خودم یادآوریش کنم
عجب ناقلایی هست این برونی اومده درست جلوی خونه داره علف ها رو کات میکنه که شما ببینینش
تا شاید سهم بیشتری از غذای شما نصیبش بشه
یا شاید هم به جای بیصبری و بیقراری برای دریافت غذا داره با این کاراحساسش رو خوب نگه میداره تا پاداشش رو هم دریافت کنه چقدر اگر از این زاویه بهش نگاه کنیم حس ما هم به عنوان ببیننده خوب میشه .احساس خوب اتفاق خوب
جالبه استاد ما داریم اینجا خدا خدا میکنیم که بارون بباره شما اونجا دوست دارین نباره
ی نکته ی خیلی مهم این توضیحات شما مریم جان اینه که من هر روز با عشق کارهای روتین رو انجام بدم
نکته ی دیگه همراهی و همدلی اعضای خانواده در انجام دادن کارهای روتینه که زندگی رو لذت بخش تر میکنه
خدای من من بازی و لذت بردن بزغاله ها ببعی های کوچولو رو دیده بودم اما ندیده بودم که ی بز اینجوری شادی کنه و بچرخه و لذت ببره
چقدر اینا خدا رو شکر چاق شدن و خیلی سرحال و شادن اصلا قابل قیاس با اون روزی نیستن که وارد پردیس شدن البته باید هم اینطور باشه چون هم از لحاظ تعذیه جسمی دارین حسابی بهشون میرحسین و هم از لحاظ روحی روانی دارن انرژی دریافت میکنن
ایده ی ترکیب کردن دانه های جو و گندم و سویا هم ایده ی فوق العاده ایه چون ی ترکیب مقوی رو ایجاد میکنه
چق در این تحقیق کردن و سرچ کردن شما استاد خودش درس داره که ما هیچ چیزی رو بدون تحقیق نپذیریم و چشم بسته قبولش نکنیم و اینکه برا هر چیزی میشه سبک شخصی خودمون رو داشته باشیم سبکی که فکر میکنیم درسته و با تحقیق بهش رسیدیم سبکی که خودمون از اجرا کردنش لذت ببریم
من با دیدن صحنه ی مربوط به اردک ها متوجه شدم که هنوز نسبت به ی سری چیزها مقاومت دارم از جمله تمیز کاری زیر اردک ها .منم مثل شما و مریم جان دوست دارم زندگی کردن توی ی همچین فضایی و داشتن همچین موجوداتی رو ولی آلن متوجه شدم که ی سری ترمزها هنوز توی ذهنم هست که مربوط میشه به تمیز کردن محل زندگی این حیوونا.وقتی شما اون ظرف زیر اردک ها رو کشیدین بیرون و خالیش کردین با خودم فکر کردم که آیا من اینقدر تغییر کردم که بتونم همچین کاری رو راحت انجام بدم بدون اینکه چندشم بشه و متوجه شدم که هنوز ی کم مقاومت دارم که از انجام همچین کاری لذت ببرم
چقدر حس خوبیه غذا دادن به این بز و گوسفندها .اون لحظه ای که اینا شروع میکنن به خوردن و اون صدای خرد شدن جو گندم ها رو میشنوی خیلی لذت بخشه مخصوصا اگه زیاد باشن و همزمان این کار رو انجام بدن
ی نکته ی خیلی مهم دیگه که مریم جان بهش اشاره کردن این بود که گفتن ما علاوه بر کارهای روتین ی سری اهداف دیگه در طول روز داریم که بعد از انجام کارهای روتین میریم سراغش این همون چیزیه که شما و آدم های موفق رو متفاوت میکنه از اکثریت آدم ها.خیلی از آدم ها محدود شدن به انجام کارهای روتین و چون هدفی غیر از اونها ندارن بعد از ی مدت زندگی براشون تکراری و خسته کننده میشه و دیگه لذتی نمیبرن .خدا رو شکر که من دیگه جز اون دسته از آدم ها نیستم
همین که این چیکن شا کوچولو رو گذاشتین دم در شاپ خود این چقدر ایده ی خوبیه که رسیدگی به اونها رو راحت کرده و این همون اصل ساده تر و راحت تر شدن کارهاست که توی زندگی استاد خیلی برجسته اس
جالبه من هم فکر نمیکردم که این بچه اردک ها اینقدر حساس باشن به دما و سرما بر خلاف اردک ها ی بزرگ
و باز هم اصل راحتر انجام شدن کارها با این ایده ی برش دادن شاخ و برگ ها
هر وقت صحبت از عکس قبل از عمل میشه یاد دوره دوازده قدم می افتم و چکاپ فرکانسی.خدا رو شکر که زندگی آلن من متفاوت شده از اون عکسی که دو سال پیش ازش گرفتم و این رو مدیون آگاهی های دوازده قدم هستم
چقدر الان وقتی به این تراکتوره نگاه میکنم وجودش توی پردایس منطقی به نظر میرسه چیزی که ی روزی در حد ی ایده بود و نمیدونستیم قراره چه کارهایی باهاش قراره انجام بدیم
همین که شما مریم جان میگین من یاد گرفتم چطور از قانون جاذبه استفاده کنم این زنگ رو توی ذهن من به صدا در میاره که همگام شدن با قوانین خداوند باعث میشه هم من راحت تر به خواسته هام برسم و هم اینکه جلوی خیلی از ضررها رو میگیره و همین باعث میشه که من کمتر وقت و انرژی خودم رو هدر بدم و سریعتر به خواسته هام برسم
این حالت نشستن شما استاد روی زمین و این ریلکس ور رفتن شما با این اره و تمیز کردنش نشان از صلح درونی بالای شما داره استاد چیزی که من از وقتی که با شما آشنا شدم دارم سعی میکنم در خودم ایجادش کنم و هر چی از درون آرام تر شدم با محیط بیرونم هم در صلح بیشتری قرار گرفتم
مریم جان بقول یکی از بچه ها اونقدر خوب فیلم برداری کردن حین نشون دادن این مسیر که احساس میکردم الان اون شاخه ها میخوره به صورتم.تحسین میکنم این فیلمبرداری فوق العادتون رو
خدا رو شکر بارون هم نیومد و شما کلر رو تا حد زیادی انجام دادین .خدا قوت
سپاسگزارم
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD356MB23 دقیقه
به نام خداوندبخشنده و مهربان
نشانه امروز من:
سلام
زندگی دربهشت ودیدن این همه نعمت و زیبایی
خدایا شکرت به خاطر این بهشت رویایی که با دیدنش وتمرکز بر نکات مثبت اون و این سبک زندگی کردن استادوعزیز دلش برای من یک خواسته ای را بوجود آورده که منم دوست دارم چنین تجربه ای در چنین فضای رویایی با عزیز دلی رو تجربه کنم…
چقدر غذا دادن به حیوانات ومرغ و اردکا حس خوبی داره
چقدر کار کردن در چنین آب و هوایی حال آدمو خوب میکنه ومن احساس میکنم اصلا خستگی تو این فضا معنایی نداره..
چقدر نظم دادن به محیط جنگلی پرادایس وباز شدن محیط لذت بخش و عالی داره پیش میره..
ارزش ابزار و الان میشه درک کرد،که ابزار مناسب وبا کیفیت چقدر کارو راحت و سریع پیش میبره وباعث پیشروی سریع کار میشه..
واینها همه یعنی نعمت و فراوانی که خداوند در اختیار بندگانش قرار داده ولی چه بنده ای میتونه از این نعمات بهره ببره ؟
بنده ای که فقط خدارو بندگی کنه و توحید واقعیو در عمل نشون بده اونوقته که خدا باران نعمتهاشو وارد زندگیش میکنه ومیشه یک الگوی واقعی و توحیدی برای میلیونها انسان دیگه که دوست دارند بزرگ بشن وثروتمند، مثل استادشون…
خدایا بی نهایت سپاسگزار تو هستم به خاطر این حال خوبم..
به امید دیدار شما استاد عزیز..
بنام خدای زیبایی ها
سلام خدمت استاد عزیز
پرادایس زیبا خداراشکر بابت این فضای زیبا و خانه ای روی آب و سرشار از آرامش
خداراشکر بابت براونی و چیدن علف ها و تمیز کردن محوطه
خدارا شکر بابت این همه نعمت و ثروت و باغ زیبا و وفور نعمت و دانه های غنی و فراوان برای مرغ و خروس ها و غذای بزها
خداراشکر بابت اردک ها و محیط جدا و ایمن و گرم
خداراشکر بابت این همه ثروت و فراوانی و هر انباری که مختص غذای هر حیوانیست
خداراشکر بابت این همه ابزار مجهز و ایمن و عالی که کارها را آسان میکند
چه روتین جالبی چه کارهای شگفت انگیزی که هم کالری میسوزاند و هم باعث زیبایی بیشتر محیط میشود
خداراشکر بابت آزادی زمانی و آزادی مکانی و آزادی ثروت
خداراشکر بابت روابط عشقولانه و عالی و مهر و محبت روز افزون
خداراشکر بابت زندگی در زمان حال و لذت فراوان
خداراشکر بابت هدایت به نشانه ی امروزم و دیدن اینهمه زیبایی
In god we trust
بنام خداوند یکتا وبی همتا
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم در این سایت پر از خیر و برکت
وقتی خانم شایسته می گوید ما در این صبح که اواخر پاییز است
استاد وقتی گفت اواخر پاییز است
چقدر برایم جالب و جذاب بود
چون استاد فقط دارد از زندگی اش لذت می برد و زمان خلی بهش خوش می گزرد
واقعا خدارا شکر می کنم که تازه دارم این قانون را بهتر درک می کنم
براونی به گفته استاد کنترات برداشته که علف ها را پاک کند
و این کار های روتین شما خلی آموزنده است و درس های خوبی برای من داشت
اینکه خانم شایسته اینقدر خوب توضیح داد که از اول صبح چی کار ها می کنیم و متمرکز بودن روی سایت و بعدش غذا دادن و رسیدگی کردن به حیوانات خلی ارزشمند بود
من به خودم و شرایط خودم فکر کردم
من هر روز صبح زود تر بلند می شوم و شروع بکار می کنیم و بعد از ظهر ها کار های مان کمتر می شود و من شروع می کنم به پیاده روی و حین این کار فایل می شنوم و البته قبل از این هم اگر کارم سبک تر باشد فایل می شنوم
بعد از پیاده روی می شینم به یک جای خلوت تری و فایل مورد نظر را یاد داشت برداری می کنم
چون این زمان همکارانم می رود برای استراحت و من از این فرصت استفاده می کنم در محیط کارم این کار ها را انجام می دهم
بدلیل اینکه توی اتاق نمی شود
اول اینکه اینجا بچه ها است و تمرکز نمی شود
و خودم دوست ندارم مزاحم استراحت باقی همکارانم شوم
و بهترین جای همان محیط کارم است که ساکت و خلوت است و منم دارم لذت می برم
اما در هفته یک روز آف یا رخصت هستم
در این روز رخصتی قبلا تا ظهر استراحت می کردم
اما این چند مدتی می شود که ساعت هشت صبح بلند می شوم بعد از تمرین ستاره قطبی در سایت می چرخم و کامنت دوستان را مطالعه می کنم و یا فایل می بینم
اما بازهم می بینم که بعضی موقع کمی بی انگیزه می شوم و مصروف کاری می شوم که بعداً می بینم چقدر زمانم گذسته اما من کاری خاص انجام نداده ام
وقتی این صحبت های خانم شایسته را شنیدم وضعیت خودم را برسی کردم
گفتم چقدر خوب است که شرایط برای شما خسته کن نمی شود بلکه بیشتر و در کنارهم از انجام دادن کار ها بیشتر لذت می برید و تحسین تون می کنم
این توانای تحقیق و جستجو کردن استاد را تحسین می کنم
که اینقدر خوب بلد است در مورد کاری که می خواهد راحت و بهتر انجام دهد ویدیو می بیند و چقدر ذوق داشت که ایده ما خلی بهتر و باحال آمده است
این همه ابزار و وسایل که دارید قابل تحسین است
به اندازه یک شرکت شما وسیله های فوق العاده عالی و باکیفیت تهیه کرده اید
هر ابزاری که نیاز داشتید را از بهترین برند شأن تهیه کردید و این نشان دهنده ثروت و توانای مالی است
چی وقت آدم می تواند اجناس که نیاز دارد و دوست دارد را تهیه کند
موقع که پولش را داشته باشد
من خودم خلی چیز ها را می بینم و دوست دارم داشته باشم اما نمی توانم تهیه کنم چون از لحاظ مالی در شرایط آن نیستم
این آزادی مالی آزادی زمانی و این آزادی مکانی که دارید را تحسین می کنم
شما برای اینکه این چنین کار ها را دوست دارید می آید وقت می گذارید انجام می دهید و لذت می برید
در حالیکه می توانید چند نفر کارگر بیاورید و در چند روز همه جا را برای شما پاکیزه و مرتب سازد
اما شما لنگ پول این کارگر نیستید
بلکه دوست دارید خودتان انجام این کار ها را تجربه کنید و درس ها بیاموزید و رشد کنید
وقتی خانم شایسته آن خرده چوب ها را نشان می داد و می گفت که اینها نتایج کار امروز مان است
چقدر برای مان بیشتر انگیزه می دهد که اری نتایج عمل کردن این چنین چیز ها است
هر دفعه که دوربین را به سمت خونه می چرخوند ذوق می کرد خانم شایسته که بیبن خونه حالا راحت معلوم می شود
قبلاً هیچ معلوم نبود
و می بینم که خانه روی اب چقدر جذاب و قشنگ معلوم می شود
و یاد آیات قرآن می افتیم که در مورد بهشت مثال می زند
خونه های که نهر ها از زیر آن جاری است
واقعا از دیدن این فایل که نشان دیروزم بود لذت بردم و کلی برای احساس خوبی داشت
استاد عزیزم و خانم شایسته از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بابت این همه آموزش های زیبا و تاثیر گذاری که روی سایت قرار دادین
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم
خدایا صد هزار بار شکرت
سلام به همه سلام به استاد و مریم عزیزم
اومدم با قصد کنترل ذهن بشینم و فقط نگاه کنم این فایل گفتم اگه نشونه روزم هر جا برد همونجا میشینم
یه جواب دیگه هم پس ذهنم هست که گفت برو فایل 13 سفر به دور امریکا کامنت برتر هم بخون
الان هیچ ایده ای ندارم چون اونو نرفتم ببینم اول اومدم اینجا که بنویسم اونم از دقیقه اخر فایل و گذر مریم جون از جنگل انبوه
قلبم در حال قدم زدن مریم جون دایم باهام صحبت کرد و میخوام اگه اجازه بده بنویسمش
بهم گفت ببین تو این جنگل انبوه که خودمم تجربه حرکت توش داشتم
گفت تو ناخود اگاه با یه نگاه به سمت مسیری که همواره هدایت میشی و ازون سمت ذره ذره جلو میری نه عجله ای داری و نه شک میکنی
مسیر اسون خودش هدایتگرت میشه
این همون سیستم هدایتگره دائمس که تو وجودته این جا وسط انبوه این جنگل بدون تقلا بدون دثدوتا چارتا اعتماد میکنی لذت میبری پس ذهنت هیچ سوال جوابیم نیست و پیش میری
چرا تث مسائل مهم زندگی فکر میکنی این تدایت هدایتگرت نیست وقتی تو پیش پا افتاده ترین حالت رها هستی چرا اعتماد واقعی رو مسائل به ظاهر بزرگ از دید خودت انقدر رها نیستی و اسون نمیگیری
همین تمام چیزی بود که باید مینوشتم هیچی تو ذهنم دیگه نیست جز یه ذره اعتماد بیشتر با یاد اوری و دیدن این صحنه به خدای هدایتگرم
میخوام به خودم بگم همین یه قدم هم کافیه همین یه ذره هم کافیه
میخوام برم و با این اگاهی ببینم کامنت قسمت 13 سفر به دور امریکا جواب چه سوالی برام روشن میکنه
عاشقتونم زیادد
به نام تنها فرمانروای هستی
خدایا تنها تورامیپرستم و تنها از تو یاری میجوییم
به بزرگترین تضاد زندگیم خوردم اما این گفتگوهای درونی چه میکنه حالم بسیار با کیفیت و عالیه
حالم عجیب خوبه
این ایه بود و تمام کرد این زیبایی رو برمن این ایه قشنگ
ی کامنت پایین تر رو خوندم از خانم شهریاری عزیز
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ ۖ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ ۖ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ﴿١٩5﴾
پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم؛ پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانه هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، وارد می کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.
چقد این فایل زیبا بود از غذا دادن به براونی عزیز و غذا دادن به بزهای پرادایس استاد دمت گرم نوش جونت بودن در این مکان زیبا تمام وجودم حال خوبه
استاد تو در عمل داری نشون میدی که چطوری میشه همه چی رو اسون کرد حالا یکی با ابزار یکی با تغییر زاویه دید اینارو باید درک کرد
با این تضادی که برای من پیش اومده من فقط باید زاویه دیدم رو تغییر بدم
این خودش صلاحه و با کلام خودم جهت دهی کنم
مثل شما که اول اومدی به اره برقی بردیدی و بعد تسلیم شدن خدا بهت گفت چیکن رو بیار و با اون جمع کن و چقد اسون تر شدس براس اسونی
شما تلاش خودت رو کردی و بعد خدا ابزار رو فرستاد و اون همه چوب رو خورد کردی و ریز کردی و گذاشتی کنار و چقد فضا باز شد
و الا منم با صلاح وباور مناسب میتونم این علف های هرز رو کنار بزنم و فضا رو باز کنم و لذت ببرم
و کنار وایسم که خداوند راه بشه برای من ایمان بشه برای من چون تنها راه خوشبختی برای من همینه
تنها سعادت دنیا و اخرت برای من وصل شدن به خداوند
خدایا کمک حال من باش الا فقط باید در لحضه حال باشم از الا خودم و نعمت هاس پاکی که دارم لذت ببرم چون کار اصلی من همینه
استاد ممنونم ازتون ممنونم از خداوند که من الا در این سایت عالی هستم
و از کامنت همه دوستان لذت میبرم
در پناه حق شاد سالم سلامت و ثروتمند باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿١٩٣﴾
پروردگارا! بی تردید ما [صدای] ندا دهنده ای را شنیدیم [که مردم را] به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان آورید. پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدی هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمره نیکوکاران بمیران.
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۗ إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿١٩4﴾
پروردگارا! آنچه را که به وسیله فرستادگانت به ما وعده داده ای به ما عطا فرما و روز قیامت، ما را رسوا و خوار مکن؛ زیرا تو خلف وعده نمی کنی؟
فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ ۖ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ ۖ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ﴿١٩5﴾
پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم؛ پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانه هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، وارد می کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست.
===================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،نسیم خنک لا به لای موهام،پرواز آزادانه ی کبوترها،خش خش برگ های پاییزی،جیک جیک گنجشک های لای برگ های درخت ها،ازت طلب هدایت میکنم برای خلق یک صلات برای روشن و روشن تر شدن قلبم،برای اتصال قوی تر و خالص تر،کنترل ذهن بهتر و احساس رهایی از تموم قید و بندها،پس از نورت بر بنده ی ضعیف و ناآگاهت بیار که من به هر خیری که از سمت تو،به من برسه،سخت فقیرم.
===================================
نشانه ی امروزم من : ١٩/٨/١4٠٣
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به بندگان صالح خداوند، به السابقون السابقون!
سلام و سلامتی و نور و عشق و مودت و رحمت الله رو از روشنی قلبم،زیر آسمون آبی و پر ابر شهر عزیزم گرگان،پیچیده در نسیم خنک آبان ماهی،همراه با پرتو گرم آفتاب سرظهر براتون میفرستم الهی که به قلبتون بشینه!
خداروشکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،برای فرصت عشق ورزیدن،فرصت نفس راحت کشیدن،فرصت دیدن عزیزانمون،فرصت خلق یک زندگی توحیدی تر …
خدااااروشکر که امروز حالم عااالیه و بی نهایت سپاسگزارترم!
و همیییین بسه! و همییییین بسه!
همین که بشینی روی دوش خدا،ازون بالا از مناظر لذت ببری،هی خم شی صورتشو ببوسی،هی قربون صدقه ش بری و احساس کنی قلبت داره توی سینه ت باز و بازتر میشه …
احساس کنی تموم دنیا فقط زیباییه،احساس کنی همه ی آدم ها چقدر مهربونند،چقدر مثبتند،چقدر خوبن،احساس کنی خدا تموم این جهان رو در اختیار تو گذاشته و از فکر کردن به این همه عششششق دیوونه بشی !
آخییییییش!
تو آخیش ته قلب منی خدا!
چقدر من دوستت دارم…
فرکانس عاشقی و سپاسگزاری از خدا ،با ارزشترین ابزار زندگی منه…خیلی گرون تر و با کیفیت تر و قشنگ تر از ابزار های میلواکی!
نه باطریش تموم میشه !نه زنجیرش میفته! نه پیچیدگی داره!
فقط کافیه به نعمت های زندگیت نگاه کنی و بگی خداااایااااا اینارو همه ش توووو به من دادیاااا!عااااشقتم،دیوووونتم!جاااااان منی! تووو دلبرِ دل انگیزِ دلخواه منی!!
بعد اون هم میخنده و میگه تو هم خوب بلدی دلبری کنی!پس بیا اینجا روی دوش خودم بشین تا ببرمت چیزهای قشنگ تر و بهتر ببینی …
ولی یادت نره ! یادت نره! یادت نره !
یادت نره چه جوری اومدی روی دوش من نشستی!
من همه جا میبرمت،من همه کار برات میکنم،من همه ی قلب هارو برات نرم میکنم،من ثروت دنیا رو به پات میریزم!
ولی همیشه حواست باشه که از روی دوش من پایین نیای…
خب آره!من اومده بودم پایین!خودم لجبازی کردم اومدم پایین!
خدا گفت نروها !گفت بزار خودم ازین جوب بزرگ ردت کنم…!
به قول استاد تو جلسه ٢ قدم ٩:
خدا میخواد دست مارو بگیره،ما میگیم نه !دست نزن!خودم بلدم !خودم میفهمم! بعد تق! با سر میریم جوب:) گریه هم میکنیم!روم به دیوار طلبکارم میشیم :)
بعد همون خدا میگه ببین بچه،من میخواستم دستتو بگیرم خوووودت نزاشتی …
آره من نزاشتم!من نزاشتم و یکم تو کوچه خیابون های بازار گم شدم …ولی خیلی زود فهمیدم مسیرم اشتباهیه!خیییلی زود در به در دنبالش گشتم و پیداش کردم …
نمیدونم …هرکسی که یک جوری دلبرشو پیدا میکنه دیگه،من هر وقت گمش میکنم میام تو قبرستون،انقدر صداش میزنم،باهاش حرف میزنم …ازش کمک میخوام ،هدایت میخوام،میگم گم شدم ،تو پیدام کن …تو کمکم کن …میگم ببین هنوز زیر خاک نیستم !هنوز روی خاک نشستم و دارم صدات میزنم ! اگر جوابمو ندی میام اون دنیا ازت شاکی میشم میگم صدات کردم ولی تو جوابمو ندادی …
هفته ی پیش …تو دل تاریکی اومدم ته قبرستون نشستم،صداش زدم …دلبرکم …شیرینکم…خوشگلکم..نازدارکم…عزیز من،صاحب من،خالق من،کجایی؟بیین دارم صدات میزنم،ببین دارم تلاش میکنم دوباره پیدات کنم …ببین برای عظمتت سجده زدم …تو تنها رفیق منی،من اشتباهی گمت کردم ،ولی تو میتونی منو پیدا کنی،پیدام کن خدای قشنگم،دلم برات تنگ شده…دلم برات خیییلییی تنگ شده…ببین صورتم خیس اشکه…ببین تنها اومدم …ببین جز تو کسیو ندارم …
همینجوری داشتم باهاش حرف میزدم ،یهو یک نوری اومد :))) نه نترسید یک وقت :) یک آقای مسنی اومده بود ته قبرستون با چراغ قوه داشت روی قبرها دنبال یک اسمی میگشت،بعد نورش خورد تو صورت من :)))) بنده خدا:)) دوباره چراغ رو برد و برگردوند ببینه درست دیده یا نه :))))
حتما توی دلش گفت جوون های این دوره و زمونه هم یک تخته شون کمه:))) اینم یک چیزش میشه اومده اینجا نشسته :)))
خودم از خوندن فکر اون بنده ی خدا خنده م گرفت ،احساس کردم خدا هم داره میخنده :))) احساس کردم خیلی سبک شدم،احساس کردم باز هم خدا بارهای سنگین رو از روی دوشم برداشته،احساس کردم قلبم روشن شده،احساس کردم دستای گرمشو دورم احساس میکنم …
از همون شب من تونستم دوباره وصل شم…تونستم شکرگزاری بنویسم …هی بهتر و بهتر و بهتر شد …
تا رسیدم به امروز صبح که دیگه دیدم آقااااا مباااارکه! نه چک زدیم نه چوووونه…عروس اومد به خونه !
دیدم دوباره روی دوش خدا نشستم …دوباره غرق احساس خوشبختی بی قید وشرطم…دوباره یک قدرتی توی قلبم احساس میکنم به وسعت کهکشان ها…دوباره قلبم باز شده برای نوشتن …
نیلا نیکارو با عشق رسوندم مدرسه …توی راه طبق عادتمون باهم آیه الکرسی خوندیم ،شکرگزاری هامون رو گفتیم،درمورد اتفاقات خوبی که میتونه امروز اتفاق بیفته حرف زدیم …و بعدشم دستای کوچولوشون رو بوسیدم و سپردمشون به خدا و معلم شون…
میخواستم برگردم خونه ولی دیدم دست خدا روی دوشمه…میگه میای بریم پیاده روی؟ گفتم عاااششششقتم معلومه که میام،بزن برررریم … همینجوری که داشتم آهنگ شاد گوش میکردم پرسیدم حالا کجا بریم ؟گفت بیا بریم دوباره آرامگاه …قبلا اومدی اینجا دنبالم …الان میگم بیا باهم بریم …
گفتم بریم پسر!تو دستت روی دوش من باشه ..هرجا تو بگی من میام …
رسیدم دم در امامزاده،دیدم یک ماشین عروس پارکه،با روبان مشکی …
همزمان رسیدم با همون لحظه ای که اون جوون بنده ی خدا رو داشتن روی دستاشون میبردن…
جمعیت زیاد بود،صدای جیغ و گریه هم …صدای بلند بگو لااله الا الله هم وسط هیاهوی جمعیت گم شده بود …
خیلی آروم همراه با جمعیت چند قدم برداشتم ،نه بلند ،ولی آروم چندبار گفتم لااله الا الله …
بعدشم راهمو کج کردم و رفتم همونجایی که همیشه میشینم و کبوتر ها میان دور سرم میچرخند :)
به خودم اومدم دیدم ناخودآگاه دارم لبخند میزنم …
چند تا جمله همینجوری از قلبم اومد …
تو بازی رو بردی سعیده!
هرکسی توی سایت هست،بازی رو برده !
ماااا برنده ایم!
ما قبل ازینکه بمیریم خدارو پیدا کردیم !
ما قبل ازینکه تو خاک بریم،اصلمون رو پیدا کردیم !
ما قبل اینکه بمیریم گفتیم لا اله الا الله …
ماااا باااااازی رو بررردیم !هورااااا :)))))
اصلا من دیوونه شدم ازین آگاهی که خدا بهم داد …احساس کردم دیگه هیچ چیزی کم نیست ..همه چیز سرجاشه،همه چیز درسته!من فقط باید از زندگیم لذت ببرم ..از هرچیزی که الان هست …فقط باید تلاش کنم هر روز سپاسگزارتر،تسلیم تر و با ایمان تر باشم …باید هر روز برای هدف های بزرگم،قدم های کوچیک تکاملی بردارم …و همین کافیه ..و همین کافیه …بقیه ی کارها رو خدا انجام میده…بدون شک انجام میده …همیشه انجام میده !
آخیییششش…خداایااااشکرت ،شکرت برای همین لحظه،همین حال …همین احساس خوشبختی بی قید و شرط …
رفیق های قشنگم،برای همتون عشششق بازی الله رو آرزو میکنم،احساس خوشبختی بی قید وشرط …احساس زندگی در لحظه ی اکنون…
عااااشقتم استاد جانم !
مررررسی که منو مجنون این خدا کردی !
استاد شایسته ته این فیلم گفتی : راه طولانی در پیش داریم،ولی با اجازه ت من بهش اضافه میکنم ولی!با کریمان کاااارها دشوااار نیست …
خدا کریمه!خدا عظیمه!خدا قدرتمنده!
خدا همه کار میکنه …همه کار …
عاشقتم استاد شایسته ی قشنگم
به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراواااااااان
سلام دوست عزیز مناجاتت با خدا رو خیلی دوست داشتم و با اشک در چشم و احساس خوب خوندمش ، در مورد شناخت و نزدیکی به خدا در این دنیا حرف زدین اینکه ما هنوز فرصت داریم که خدا رو بشناسیم و به خدا نزدیک بشیم ،منم میخوام از نزدیک بودن به خدا بگم : یادمه یه دوره ای که فقط به آگاهی های فایل های رایگان دسترسی داشتم با گوش دادن و عمل کردن و احتمالا هم فقط قانون احساس خوب = اتفاقات خوب رو میفهمیدم خیلی به خدا نزدیک شده بودم و جهان اطراف هم پاسخ های متفاوت از قبل بهم نشون میداد با رفتار دیگران با اتفاقات خوب و با هزار تا اتفاق که من میفهمیدم این کار خداست و قبلا اینجوری نبوده ،جوری بود که وقتی یه اتفاق خوبی برام میوفتاد مثلا اتفاق خوبی برام میوفتاد ، وارد دل ترسم میشدم اینقدر حالم خوب بود که وقتی این اتفاق های خوب رو میدیدم گریه ام میگرفت دلم شده بود عین بچه کوچیکا زود گریه ام میگرفت و با اینکه نه دوچرخه نه موتور و نه ماشین داشتم چقدر حالم خوب بود و توی اون دوره میگفتم خدایا کمکم کن قبل از اینکه بمیرم بشناسمت بهت نزدک بشم ، چون یبار اون آرامشه که نشان از وجود خداست رو تجربه کرده بودم و خیلی دوسش داشتم ولی الان که از دوره ها استفاده میکنم اون آرامش رو خیلی کم تجربه میکنم قوانین که تغییر نکرده وقتی من با فایل های رایگان اینقدر نتیجه گرفتم دوره ها دیگه فوق العاده اند ولی این وسط من کمتر عملگرا شدم ، ایمانم ب قوانین کمتر شده ، الهی شکرت ، این نوشتنه چقدر کمک میکنه خودمون رو بشناسیم
از شما هم تشکر میکنم خانم شهریاری عزیز که این مکالمه دلبرانه تون رو با خدا به اشتراک میزادید
سلام دوست عزیز
اره منم کمتر عملگرا شدم
منی ک دوتا از دوره هارو خریدم
همش میگم وقتم پره با بچه هام خیلی باید وقت بگذرونم
قبلا تنها مینشستم ودخترم مهد بود کلی باخدا حرف میزدم و رو باورام کار میکردم خیلی خیلی تعداد اتفاقات خوب در طول روز زیاد بود چقد رفتارهمه بامن عالی بود
الان هم خوب هست اما احساس میکنم دارم درجا میزنم بقول شما من با فایلهای رایگان اینقد حالم خوب بود با فایلهای رایگان آرامش عجیبی داشتم
الان یبار میرم سراغ 12قدم یبار عزت نفس
یبار فایلهای دیگه
وتمرکز ندارم مثل قبل
فقط،از خدا کمک میخام
نوشته شما پیامی داشت برای من خودت کمتر عملگرا هستی
و تمام پیام دوستان در پاسخ ب کامنتم همین بود
ک باید متعهد باشی تا مدارجدیدتر تجربه کنی
سپاسگذارم دوست عزیز
درپناه الله یکتا باشی
سلام سلامتی دوباره به سعیده عزیز.
میدونی سعیده چیه..با هر نوشته ایی که میام تو سایت صلاتمو بجا میارم..بهمون یکتایی خودش یه دریهایی جدیدی برویم باز نموده..
مخصوصا اینروزها…همه چیز داره عالی میگذره…
ولی این کِرمی که چیزی بنام ذهن نجواگر نیست نمیزاره تکاملمون بخوبی رد بشه…
سعیده دختر چه دلی داری تو تاریکی با خداوند صحبت میکنی…میدونی من کجا میرم..منم میرم پیاده روی..جاهایی که هیچکس نباشه..
یا میرم کوه..اخه کوه یه قدمی محل زندگیمونه…
اخه اینجا بهار اومده.و سرسبز شده شده…
جات خالی!و جای دوستان خالی..هفته قبل خداوند دعوتم کرد.توی بلندی کوه…
هر وسیله راحتی که نیاز داشتم.قبلش بهم گفت.که یادم نره..
چون میخاستم طبق عادت گذشتم و اینم با دردسر به کوه برم..اینبار بهم گفت چکار کنم…
رفتم توی یه غار.تو بلندی کوه.یه اتیشی درست کردم.بقول ما!(یه خاگ .گرجه)اتیشی درست کردم هر لقمه ایی که میخوردم..
کیف میکردم..اون منطقه برام شده بود بهشت…
اینقدر لذت داشت..
بعد با چایی هل.میخک و دارچین..
خیلی خیلی لذت داشت…
چقدر نور الهی رو تو درونم قوی کردم.چقدر ثانیها و دقیقه ها و ساعتها کنار همدیگه لذت بردیم..
لذتشو اصلا نمیشه با نوشتن”نوشت..
اصلا این در صلح بودن همه کار میکنه…
بعد از اون اتفاق چه درهایی برویم باز شد…
پونت صحبتمو بگم..تنها خلوتم و لذتم با خدا اینه..برم کوه یا پیاده روی بجاهای ناشناخته!
هر سری متفاوت میشه.یبرستانم سعی کردم برم.ولی عصر یا صبح..
ولی شجاعتتو دختر بهت تبریک میگم!..
سعیده چی نوشتی دختر!اشکم و بدنم از وجود تک به تک نوشته هات فروریخت…
چقدر خداوند بزرگه…
چقدر خوبه..این مورد مهم..تو مسبر بودن و از لحظات لذت بردن و تسلیمش بودن..چه درهایی رو میتونه برمون باز کنه..
و تکامل تکامل!هر چقدر از این موضوع میگذره بیشتر بهش وابسته تر میشم..
چون خیلی از جاها نیاز داره روی این موضوع بیشتر کار کنیم.مخصوصا بحث بیزنس..نیاز به درکی بالا داره..
سعیده عزیز.چند روز پیش هدایت شدم به کتاب رویاها فصل پنچم.راجع بهمین..لذت بردن…
هیچ چیزی با ارزشتر از لذت بردن نیست..
چون لذت بردن…داره تکامل رو بیشتر بهمون نشون میده و یادآوری میکنه..
و نکته بعد..لحظاتمونو قشنگتر میکنه..همون احساس خوب و ارامش…
یه چیز جالب دیگه..خداوند یه روز بهم الهام کرد.حالا که پرده اتاقتو جمع کردی.نور خورشید میاد داخل اتاقت..بیا پنجره اتاقت که سالیان سال بسته بوده باز کن…
و مدتها گذشت..من گفتم خدایا میخام یه سرسبزی زیبا با ورود پنجره اتاقم داشته باشم!
یه شاخه گل پیچیده کنده شده..روبروی پنجره اتاقم در طی مدت کوتاه سرسبز شد..میدونی هر روز صبح که بیدار میشم قران بخونم خداوند یه غنچه زیبا رو برام باز کرده…
یا یه روز دوعدد هست..یا یه روز یدونه هست…
و من سپاسگزاری میکنم.خیلی باحاله!
میدونی پونت این گلها برام چه نشانه ایی رو بازگو میکنه…
میگم نگاه کن!امروز نوبت این گل هست”که وا بشه..
فردا هم نوبت یکی دیگش هست..
چون گلی که دیروز باز بوده دیگه فردا نیستش…
ولی هر دو تو زمان خودشون زیبا و سرحال بودن….رنگشم بنفش خوش رنگیه..
وقتی میبینمش یادم از چهره زیبای استاد میاد…
واقعا در لحظه بودن و احساس خوب بیشتر رو بهم یاداوری میکنه..
سعیده اینروزا معجزات یکی پس از دیگری بروم باز میشه میتونم ساعتها صحبت کنم…
ولی خیلی تشکرت میکنم بابت کامنتای توحیدی که میزاری..بهت تحسین میکنم.بابت غلبه بر ترسهاتو!
یه داستان دیگه بگم..امشبم بهم یاداوری شد.ولی ببخش زیادی صحبت کردم.
حدودا اوایل روزهای اشناییم با این سایت.
تو اتاق کارم بودم..دیدم یه گنجشکی هراسان بسمت اومد..
گفتم بازم نشانه خداوند..
و این پرنده هراسان داشت دور خودش میچرخید.پرواز میکرد و تق میفتاد وسط اتاق منم مات و مبهوت نگاش میکردم..
الهام بهم شد بگیرش..ترسیدم..ولی باید میگرفتمش!…
و آوردم تو دستم یکم نازیش کردم..باهاش حرف زدم..
یه لحظه بهم گفت خوب نگاش کن..
وای اون لحظه مرگش بود…
داشت جون میکند،؛ از کف پاهاش شروع کرد به خشک شدن..تا رسید به سرش و در نهایت نوکش کم کم سیاه شد..
ترس من گرفت اومدم رهاش کنم بهم گفت نگاش کن پرتش نکن..
نگاش کردم.اون لحظه یه لرزشی بدنشو گرفت تو دستم جون کند…
لحظه مرگ رو خداوند بهم نشکن داد..اینقدر گریه کردم..منیکه همیشه تو این فازها میترسیدم ولی عجیب باهاش راه افتادم..اینم لطف خدا بود..
اونجا فهمیدم برگی بدون اذن خدا روی زمین نمیفته..
اونجا بیشتر خدا رو احساس کردم که ما هیچی در مقابلش نیستیم..
اونجا فهمیدم..همه چیز خودشه…چقدر با صحبتت منو بیاد خاطراتم انداختی..
و سپاسگزار خداوندم که هر لحظه در حال هدایت ما هست…
برای اینکه عبرت بگیریم خیلی موقعه ها شرمنده میشم..تنها کارم اینه که بیشتر بهش،متصلتر بشم.خیلی سعی میکنم..
ولی بقول خدا….
ما برنده ایی!هوراااااااااااااااا
بچه های توحیدی همیشه بنده اند..
چون روی دوش نور الهی قرار گرفته اند…..
هورااااااااا
دوستتدارم دوست عزیزهم فرکانسیم که تو راه توحیدی بودن و توحیدی ماندن داری با شجاعت قدم برمیداری… و دیگر دوستان عزیزم!
سلام سعیده جون
این کامنتت دوباره بهش هدایت شدم که بخونم
یهوکه رسیدم به این قسمتش که
“خودم از خوندن فکر اون بنده ی خدا خنده م گرفت ،احساس کردم خدا هم داره میخنده :))) احساس کردم خیلی سبک شدم،احساس کردم باز هم خدا بارهای سنگین رو از روی دوشم برداشته،احساس کردم قلبم روشن شده،احساس کردم دستای گرمشو دورم احساس میکنم …”
قبلا شما تو حالت استیصال و بدو باهام حرف بزن بودید بعد تسلیم شدین بعد یهو اون بنده خدا اومد نور انداخت بعد تو ذهنتون به افکارتون خندیدین و بعد احساس سبکی و بعد وصل شدن
نمیدونم این روند من تازه متوجهش شدم یا شما هم حسش کردین
انگار همیشه همینه
خودش به هر طریقی یا حواس پرتی لحظه ای یا همین پارازیتی که این بنده خدا انداخت تا افکار ای خدا چرا نیستی قطع بشه و خنده و شوق قلبی بیاد و درجا وصل شدید
الله اکبر همیشه و همیشه همینجوری دکمه اتصال وصل میشه
یاد مولانا میوفتم که میگفتن میرقصید
یاد تمام لحظه های خوشم میوفتم که همیشه همه چیز به نفعم میرفت جلو
انگار یه پرده از جلوم باز شد اینو راحتتر درک کنم
عاشقتونم
خیلی زیاد حالتون خوب باشه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به شما دوست عزیزم ، سعیده جان
همین اول بگم که اسم منم تو خونه سالها سعیده صدا میزدند و تو شناسنامه اما مینا هستم، ولی چون مامان وبابام چندسال پسر دار نمیشدن منو اکثرا سعید صدا میزدن و اکثرا هم لباس پسرونه میپوشیدم تا نوجونی و با بابام میرفتم نجاری و سرباغ و شالیزار و درخت و…خلاصه کارهای مردونه انجام میدادم…
وقتی بزرگتر شدم فهمیدم معنی سعیده در عربی میشه خوشبخت، خجسته، مبارک….
ولی خب هیچ اثری از خوشبختی وخجستگی و مبارکی هیچوقت در خودم ندیده بودم و به هر جای زندگیم نگاه میکردم بدبختی از همه جا میبارید، کلا با اسمم مشکل داشتم.
خصوصا از وقتی که خدا به ما برادر داد و مامان وبابام اسمش رو سعید گذاشتند، من واقعا دلم میخواست منو با اسم شناسنامه ام صدا کنند…
یعنی مینا، اینطوری شد که الان سالهاست منو با دوتا اسمم صدا میزنند…
اخرش من نفهمیدم سعیده ام یا مینا؟؟؟
از یه جایی به بعد بی خیال اسم …. شدم و گفتم من سیده میناسیدپور هستم، حالا هرکی هرطور راحته صدام بزنه خصوصا مامان وبابام…
چه اهمیتی داره اسم من چی باشه، وقتی راه ورسم من مهمه…
اینکه چطور آدمی، چطور بنده ای ، چطور فرزندی، چطور مادری وچطور خواهری، چطور رفیقی و چطور همدمی باشم مهمه…
از وقتی به لطف الله وارد این مسیر پر خیر وبرکت شدم معنای همه چیز برای من متفاوت شده، و فرعیات برام بی اهمییت و اصل برام مهم شده و همیشه سعی می کنم واز خداوند میخوام هدایتم کنه تا بفهمم ودرک کنم که اصل چیه که با همون پیش برم تو زندگیم چیزی که برام سعادت وخیر دنیا و آخرت رو به ارمغان بیاره…..
وقتی اسم قشنگت رو چندسال قبل تو سایت دیدم یه لحظه شوک شدم، نمیدونم دقیقا کدوم کامنتت بود سعیده جان، که خوندمش اتفاقی بدون توجه به اسمت، وپیش خودم گفتم من این کامنت رو کی نوشتم؟؟؟
بعد اومدم اول کامنت دیدم نوشته سعیده….یه لحظه قلبم ریخت…
گفتم ببین اسم مهم نیست ورسم مهمه….
ببین یه سعیده دیگه اینجاست که چقدر دیدگاهش تو این جهان شبیه توهست تازه هم اسم تو هم هست!!!
ببین پس سعیده ها می تونند واقعا مثل معنای اسمشون همینقدر خوشبخت باشند، سعیده هایی که اینجا هستند میناهایی که اینجا هستند و تمام کسانی که با هر اسمی اینجا هستند، این یعنی هدایت شده اند، یعنی خدا هدایتشون کرده که توی این مسیر پر خیر وبرکت باشند…
پس بچسب به اصل….
سعیده جان مدتها بود یعنی یکی دوسالی بود میخواستم این حسم رو نسبت به خودم وخودت و اسممون بگم، امروز قسمت شد بگم …
بی نهایت از کامنتهای دلیت ازت سپاسگزارم که اینها فقط صلاه تو نیست، اونچه که مینویسی وما میخونیم صلاه ما هم میشه، ممنونم ازت …
بریم سر فایل 231، که نشانه ی امروز من بود…
والبته دقیقا نشانه ی 19/8/1403
که من اومدم دیدگاهت رو خوندم وبهت امتیاز دادم …..
امروز یه کم حالم عجیب غریب بود یعنی از یکی دو روز قبل شروع شد و صبح امروز شدت گرفت، یه چیزی مثل بغز و درد داشت منو آزار میداد..
من تو سالن کار میکنم، والان یه مدته که شکر خدا هنرجو دارم باید تایم بیشتری تو سالن باشم، برا همین جانمازم رو بردم سالن که حداقل نماز ظهرم قضا نشه، و گوشیم هم اعلام اذان داره چندین ماهه، وقتی صدای اذان پخش میشه از گوشیم ویا دارم نماز میخونم همکارام حتی قدای موزیک رو کم هم نمی کنند و انگار که یه حس بدی هم بهشون دست میده، چند روز پیش یه مشتری داشتم که براش چای اوردم گفت نمیخورم روزه هستم، این خانم نه حجاب داشت نه لباسش پوشیده بود، تازه کلی هم ارایش داشت و اتفاقا روی گوشیش برنامه اذان نصب بود، وقتی اذان گفت: من براش لقمه وچای اوردم،
منم که کلا اهل حجاب نیستم ، یعنی همینطوری شکل عکس پروفایلم شال سرم می کنم واکثر اوقات یه رژ کمرنگ هم میزنم…
خلاصش کنم…
من یاد گرفتم که همه ی آدمها رو با هر عقیده و مذهب ولامذهب وبا هر باوری وبا هر شکل وشمایلی دوست داشته باشم وبهشون احترام بذارم…
البته اول یاد گرفتم تمرین کردم ولی الان مدتهاست واقعا همه ی آدمها وهمه ی موجودات رو دوست دارم چون میدونم همگی رو خدای قشنگم آفریده و عاشق همه ی مخلوقاتش هست….
ولی نمیدونم چرا وقتی کسی مثلا یکی از همکارام وقتی گفت: مینا انقدر با ایمانی نماز خونی و فلان چرا از خدا نمیخوای کسب وکارت پر رونق تر باشه؟ چرا خدات بهت فلان چیز و فلان شرایط مالی عالی رو رقم نمیزنه؟
البته من نخواستم وارد بحث باهاش بشم ولی گفتم اونچه که نیاز دارم اندازه تلاش وایمانم بهم داده که مهمترینش سلامتی و ارامشم هست، که اتفاقا خودش هم تایید مرد ویه اهی هم کشید…
یا مثلا دارم می بینم تو دوست واشنا کسی می بینه من نماز میخونم یا میگم توکل به خدا یا ان شالله، یا الهی شکر زیاد میگم بهم میگن واقعا از ته دلت داری میگی؟
یعنی تو این شرایط بد اقتصادی تو این مملکت با این فلان فلان شده ها ….
تو هنوز دین ومذهب و قرآن و خدا وپیغمبر برات مهمه؟؟؟؟؟
مثلا دیروز یکی از ادمهای مهم سیاسی کشور که نمیدونم کی بود اومده بود رشت و عصر کلی ترافیک شده بود وراننده اسنپ خیلی دیر رسید وتا نشستم تو ماشین شروع کرد بهانه اوردن که به خاطر فلان ادم فلان شده کل شهر ترافیک شده وکلی حرفهای منفی و بد پشت سر نظام و….زد ومن دیدم ول کن نیست گفتم ببخشید مهم نیست دیر کردید حالا خیره ان شالله عجله که نداریم میرسم!
اینو که گفتم گفت: ان شالله چیه خانم، خیره چیه خانم و دیگه نگم براتون که چقدر حرف وحدیث وسخن بعد این دوتا کلمه من گفت….
منم چیزی نگفتم تا رسیدم خونه پیاده شدم…
دیشب دیگه بغزم شدیدتر شد چند قطره اشک هم ریختم، برا دل خدا، گفتم خدایاااا چقدر غریبی روی زمین، خدایا چرا دیگه کسی اسمت رو نمیاره، چرا دیگه کسی بهت باور وایمان نداره، چرا وقتی صحبتی ازت میشه همه رو برمیگردونند، چرا انقدر در حقت بی مهری میشه اخه خدای قشنگم…..
خلاصه یه حالی داشتم تا امروز…
گفتم بیام بزنم روی مرا به سوی نشانه ام هدایت کن…
ببینم خدا بهم چی میگه وچطور حال منو خوب میکنه…
خب منکه عاشق دیدن روی ماه استاد ومریم جان هستم عاشق دیدن سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا و…
گفتم خدایا یعنی میخوای بگی توجه ام رو بذارم روی زیبایی ها با دیدن این فایل؟ اوکی می بینم…
دیدگاه نسرین عزیز رو روی فایل خوندم، فایل رو هم دیدم…
گفتم جوابم رو ندادیا خدای قشنگم..
اومدم برگردم اول صفحه دیدگاه شما دوست عزیزم بولد شد جلو چشمم، گفتم بذار دیدگاه سعیده جون رو هم بخونم…
خوندم والبته که چندوقت پیش هم خونده بودمش…
رسیدم تا اونجایی که گفتی رفتی امام زاده دیدی پیکر اون بنده خدا رو آورده بودند خاک کنند…
دقیقا اونجا که نوشتی ،انگار کسی بهت گفت: تو بازی رو بردی سعیده!!!
اینجارو که خوندم، قلبم باز شد…
خدا به منم همینو گفت: از طریق کامنت تو….
گفت: عزیزم تو بازی رو بردی، تو به کسی کاری نداشته باش، تو راه خودت رو برو، یادته تو هم گمراه وجاهل ونادان بودی ومنو نمیشناختی؟
یادته به من گمان بد میبردی؟
یادته بهم شک داشتی؟
یادته 3 سال بود جانمازت رو جمع کرده بودی وقسم خورده بودی تا منو پیدا نکنی تا منو نشناسی پهنش نکنی؟
یادته گفته بودی میخوام تنها تورو بپرستم و تنها به خاطر عبادت تو سجاده پهن کنم نه برای گریه وزاری و التماس و اشک و آه؟؟؟؟
یادته توهم دو به شک بودی؟
و بارها وبارها ازم خواستی که هدایتت کنم ومن هم هدایتت کردم تا راهتو پیدا کنی؟؟
حالا که به هدایت من و به ندای من لبیک گفتی، حالا که جز نجات یافتگان شدی، همین مسیر صراط مستقیم رو بگیرو برو جلو، نه به چپ وراست نگاه کن، نه به عقب!!!
تو بازی زندگی رو بردی،مینا(سعیده)
قبل اینکه بمیری و همه چیز تموم بشه وراهی برای برگشت وجبران نداشته باشی…
حالا که میدونی تو فقط مسئول زندگی خودت هستی و مهمترین رابطه ی تو، رابطه ی من وخودت هست…
پس نگران کمی لطفی ها بی لطفی ها و بی ایمانی دیگران نباش…
وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩(١۵)
هر صبح و عصر، تمام ساکنان آسمانها و زمین و سایههایشان، خواسته و ناخواسته، فقط برای خدا سجده میکنند. (١۵)
بهم گفت: تو نگران چی هستی؟
وچرا غصه میخوری؟
فکر خودت وایمانت و یکتاپرستیت باش…
وهر لحظه شاکر این رحمت الهی که در صف ره یافتگان قرار گرفتی ومراقب باش که از مسیرت منحرف نشی….
تو از دل کسی خبر نداری، تو از میزان ایمان وشرک کسی خبر نداری…
قضاوت رو بسپار به من..
وتو چه میدونی شاید او خود سازی کند و با ایمان شود!!!
سعیده جان، می بینی چقدر خوشبخت و خجسته و مبارک هستیم؟
که خدا دستمون رو گرفته؟
ان شالله که تک تکمون در این مسیر همیشه ثابت قدم باشیم و همیشه جز پاکان ونیکان و سپاسگزاران و رستگاران درگاه خداوند باشیم .
سعیده جان کنار وقلوهای قشنگت وعزیزانت در پناه امن خدا باشی همیشه وهر لحظه ان شالله.
سلام سعیده عزیز
چقدر عالی و بینظیر از خودت رد پای قشنگی میزاری تو اکثر بخش های سایت
میدونم این روز غرق دوره هم جهت با جریان خدا هستی و دوست نداری از این غار حرای توحیدیت بیای بیرون نوش جانت باشه عزیزم
وقتی به این قسمت از کامنتت رسیدم که وقتی قبرستون بودی و گفتی :
چند تا جمله همینجوری از قلبم اومد …
تو بازی رو بردی سعیده!
هرکسی توی سایت هست،بازی رو برده !
ماااا برنده ایم!
ما قبل ازینکه بمیریم خدارو پیدا کردیم !
ما قبل ازینکه تو خاک بریم،اصلمون رو پیدا کردیم !
ما قبل اینکه بمیریم گفتیم لا اله الا الله …
ماااا باااااازی رو بررردیم !هورااااا :)))))
حقیقتش من اینجا اشک هام ریخت و یه حس مثبت عجیبی اومد سراغم و خدا رو شکر کردم که در این مسیر ثابت قدم هستم
انشا الله که هممون یه لحظه از دوش خدا نیایم پایین
برات آرزوی بهترین ها رو دارم دوست توحیدی …
بنام رب فرمانروای جهانیان
درود و هزاران درود به استاد عزیزم و مریم بانوی دوستداشتنی
صبح که از خواب بیدار شدم بخاطر خوابی که دیده بودم [ به سختی بالا رفتن از بلندی ] هم بدنم درد گرفته بود و هم وقتی تعبیرشو خوندم نوشته بود برای رسیدن به موفقیت سخت دارید تلاش میکنید تا شخصیتتون تغییر کنه ، خلاصه من حالم بد شد در حدی که دلم میخواست گریه کنم .با خودم گفتم زنگ بزنم به دوستم که بیاد اینجا باهم همفکری کنیم که چطور من به درآمد برسم چه راهکاری هست اصلا باهم بریم به سمت ایده هایی که تو سرم هست اما گفتم نه خودت تنها با خدای خودت مسائلت رو حل کن .که دقیق نمیدونم درسته اینکار یا نه .اما دلیل کمک نخواستم وابسته نشدن به دیگران هست
.خلاصه گفتم بزار بنویسم که اونم نشد اومدم توسایت و گفتم بزار از نشانه و هدایت الله استفاده کنم .عجب فایلی عجب هدایتی عجب کنترل ذهن سختی.
آخ بهم گفت نچسب به خواسته ت نچسب به هدف ، بهم گفت لامصب از تک تک لحظه هات لذت ببر .از این خونه که دقیقا شبیه پرادایس هست لذت ببر از روتین زندگیت لذت ببر.از تمیز و مرتب کردن خونه و زندگیت از آشپزی کردن از سبزی پاک کردن در کنارش هنرت رو هم پیش ببر و لذت ببر. آخ که چقدر سخته در لحظه بودن و آگاه بودن به اونجایی که هستی در اون موقعیت و شرایط بینظیری که داری .آخ که الماس رو میزارم زمین تا بگردم دنبال گردو .لحظه ی حال که معرکه س و بینظیره و همه چیز عالی و اوکی هست رو میزارم زمین تا برم در آینده که به موفقیت مالی برسم .بابا به قانونش قسم که میرسم .پس بزار از الانم لذت ببرم کیف کنم .کارگاهمو آوردم خونه با این کار عشق میکنم هم به زندگیم میرسم هم به کار و هنرم .دیگه چی میخوام .وقتی همسرم که دستان خداونده داره پول میسازه و بینهایت من از نظر مالی اوکی هستم و خداروشکر خودمم دارم تلاش میکنم برای پول ساختن برای خلق پول برای مولد بودن خب پس همه چیز اوکی هست .تنها ایراد در پول نساختن در باورهامه پس وقتی تکاملم طی بشه وقتی شجاعتر بشم ایمانم قویتر بشه صبورتر بشم متعهدتر بشم پول هم میاد .
به خودش قسم من بینهایت احساس خوشبختی میکنم با تک تک سلولهام از خدا از خودم از زندگیم راضی هستم .خداوند هر لحظه هدایتم کنه حمایتم کنه باز میشه این در صبح میشه این شب .
به نام خداوند زیبایی ها
چه بارون آرامی در این فضای روی دریاچه مشاهده میشه ، دیدنش لذتبخشه چه برسه لمسش کنی
بودن توی طبیعت و داشتن حیوانات خانگی خیلی لذت بخشه و حال خیلی خوبی میده و مردم خصوصا روستا به این شیوه خیلی عادت دارن و نمیتونن توی شهر باشن و منم الان این حس رو دارم که طبیعت با روحیاتم بیشتر سازگاری داره و شهر و شلوغی رو دوست ندارم و به گذشته ها که نگاه میکنم میبینم که از بچگی من عاشق طبیعت بودم و تو روستا زندگی میکردم و الان این حس زنده شده چون خودم رو بیشتر شناختم
خیلی ارامش طبیعت دلنشینه و یک سکوت دلنشین برقراره وای که چه زیباست
طبیعت فرکانس خوبی داره و اکثر ادم ها برای استراحت رو به طبیعت میارن چون فرکانس خدایی داره و این حیوانات خیلی با خودشون در صلحن ، کافیه به رفتارشون دقت کنیم ، میبینیم که در لحظه زندگی میکنن
اینو امروز بهتر درک کردم اینه که کاری رو با چه نگرشی داری شروع میکنی و خیلی مهمه و این نگرش خیلی کمک میکنه ادامه بدی و افرادی هستن که از روی اجبار این کارها رو میکنن ولی شما دو عزیز لذت میبرید پس دید خیلی مهمه و نتیجه دیدنیه
خداروشکر
به نام خدای هدایتگرم
سلامی گرم به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان که توی این فایل گفتن صبحها خانم شایسته کامنت های هدایت رو میخونن
این فایل هم هدایت امروز من بود
اولش دلم آب شد برای اون زمانیکه اومدید پرادایس و موندید و شروع کردید به ساختن پرادایس
روزهایی که حال مردم دنیا زیاد خوب نبود ولی حال ما اهالی سایت خیلی خوب بود
هر روز فایل های زندگی در بهشت رو میدیدم و در یک فرکانسی متفاوت از بقیه آدمای کره زمین بودیم
یادش به خیر و نیکی
توی این فایل خانم شایسته به شروع روتین صبحگاهی اشاره کرد
چیزی که استاد به ما یاد داده با فانوس دریایی و ستاره قطبی هر روز هدایت کنیم خواسته هامون رو حالمون رو
استاد عباس منش رو دیدم با تجهیزات ایمنی که در محصول احساس لیاقت در زمزه کارهایی که اگر احساس لیاقت داشه باشیم انجامش میدیدم
دیدم که پیشرفت کار خودشون رو بررسی کردن و خانم شایسته حتی از بوی کاج توی خورده چوبها هم لذت برد
همون که استاد به ما یاد داده در کشف قوانین از دیدن پیشرفت های کوچیک خوتون خوشحال باشید
از شرطی شده گی حرف زده شد در این فایل
چیزی که استاد در محصول ثروت یک خیلی کامل توضیح دادن باورهای کهنه ما رو شرطی کردن به انجام کارهای تکراری و نتیجه های تکراری
امید رو در این فایل دیدم، چیزیکه استاد گفت خداکنه بارون نیاد تا ما امروز کار رو ادامه بدیم ….چیزی که در تمام فایل ها استاد ازش حرف میزنه و در دوازده قدم آیه های هدایت رو داریم …شما قدم اول رو بردارید ، ایمان داشته باشید شما هدایت میشد…
استاد اشاره کرد بیش از پنجاه تا فیلم از یوتیوب نگاه کرده فقط برای اینکه اردکها رو چگونه نگه دارن ….من از خودم پرسیدم اگر من هم جای استاد بودم این کار رو میکردم …من نهایتا سه تا ویدئو میدیدم
اینکه اینهمه کثافت اردکها رو تمیز کنن ریشه اش در کجای ذهنشونه؟
تازه استاد کسی هست که توی فایل های دیگه گفته خودش رو وابسته به حیووناشون نکرده
تازه وابسته گی نداره اینطوری ازشون نگهداری میکنه
من یه عالمه گل و گلدون دارم
که خوب، اولش با عشق اونها رو دونه دونه گرفتم و چند وقت یه بار خاکشون رو عوض کردم تا بزرگ شدن
الان شاید نزدیک پنجاه تا گلدون دارم که خیلی هاشون درختچه شدن خیلی هاشونو که کاشتم توی حیاط اونا هم درختچه شدن ….با اینکه انقدر با عشق این گلدونارو آوردم الان دیگه حوصله شونو ندارم و دنبال اینم ردشون کنم چون کلا لایف استایلم عوض شده و از استاد یاد گرفتم وابسته نباشم…
بعد چه جوری میشه استاد به راحتی جیش پی پی این ارداکا رو میبینه و تمیز میکنه
اون چیزی که توی ذهن استاد جا داره
چیه که من ندارمش
جواب این سوال رو پیدا نکردم
شاید برای اینکه تمرین کنه خالق باشه
شاید اصلا چون خالق بوده ذهنش اینطوری پرورش پیدا کرده
در کل سعی میکنم از هر فایلی که میبینم یه درسی بگیرم
مخصوصا فایل هایی که هدایت میشم
روز و روزگارتون خوش خانم شایسته و استاد عزیز