سریال زندگی در بهشت | قسمت 182 - صفحه 10

به نام خدای زمین و آسمان

سلام من به شما بهمراه تمام زیبایی های این لحظه ام، لاجوردی آسمون بعد از غروب خورشید که کم کم داره تیره تر میشه ، ماه و ستاره ای که در کنار هم قرار گرفتند وبا دوسه تیکه ابر قشنگ احاطه شدند ، حیاط آبپاشی شده که بوی نم و خاک فضارو پرکرده ،نسیم خنکی که میوزه ،صدای سگ همسایه ،صدای جیرجیرکی که از دوردست میاد و صدای خش خش جوجه تیغی نازی بین برگها که به محض تاریک شدن هوا ،داخل حیاط رژه میره!

رو سکو نشسته ام و‌ مات اینهمه زیبایی ام که خداوند مهربون خلق کرده ، زیبایی ها همیشه بوده اما من کور بودم ،حال من در این دوسه ساله اخیر مثل آدم کوری هست که بینا شده و با دیدن هررررر چیزی ذوق و شوق عجیبی میکنم تعجب برانگیزه برای هرکسی اما برای خودم نه.

یکی دوماه پیش سفر کوتاهی به دل جنگلهای شمال و دریای خزر داشتم ،هنگامی که توی جاده بودم از هرمنظره ای مثل ابرهای پنبه ای، درختان انبوه ،تپه ها و‌کوههای پر از درخت، گیاهان متنوع ،حشرات قشنگ ،پروانه ها مگس های رنگی ، لذت میبردم و‌ باصدای بلند حسم رو بیان میکردم ،متوجه نبودم که همراهیانم با تمسخر و تعجب نگاهم میکنن و احتمالا تو دلشون میگفتن دیوانه شده!

یادمه برای دیدن طلوع خورشید اونقدر ذوق داشتم که شبش خوابم نبرد و دم به دقیقه ساعت چک میکردم که نیم ساعت قبل از طلوع حتما توی ساحل باشم، چون برای اولین بار میخواستم طلوع خورشید رو از کنار دریا تماشا کنم

اون صبح رو هیچوقت یادم نمیره صحنه بینظیر طلوع کلی لذتبخش بود ولی چندروز بعد از سفر که دورهم حرف میزدیم مامانم میگفت تو دیوانه ای دختر مگه طلوع از دریا هم دیدن داره!!! طلوع طلوعه دیگه!!

چیزی بهش نگفتم چون چندسال پیش اگر خودمم کسی رو میدیدم که برای دیدن طلوع خورشید صبح زود از خوابش بزنه

حتما به عقلش شک میکردم!!!

خدایا من هرچقدرم سپاسگزاری کنم کمه برای بازشدن چشمم به روی زیبایی ها، واقعا چند سال پیش چطور زندگی میکردم؟؟؟ از چی ذوق میکردم ؟

آه خدایا شکرت

نشونه امروزم این فایله

میتونم فضای بینظیر این مطب رو تصور کنم چون اینجور فضاهای شیک و تمیز حس خیلی خوبی بهم میده ،حس ارزشمندی میده

دوسال پیش برای چک کردن سلامتی چشمام به بیمارستان تخصصی چشمی هدایت شدم که در مشهد بود به اسم بیمارستان تخصصی بینا که واقعا فضای تمیز و قشنگی داشت به همراه امکانات واقعا عالی و پرسنلی که محترمانه ترین رفتارها رو داشتند فضاش اونقدر خوب بود که دلم نمیخاست کارم تموم شه و از چندساعتی که اونجا بودم واقعا لذت بردم کلی فراوانی و ثروت میدیدم.

با دیدن این مطب یاد اون بیمارستان افتادم به دلیل مشابهاتی که داشتند .

و جاداره تحسینتون کنم خانم شایسته عزیز چون کشیدن دندون عقل حتی یکیشم ممکنه درد زیادی داشته باشه ولی شما شجاعت به خرج دادید و چندتایی باهم جراحی کردید.

البته با دید مثبت و توکل به رب مهربان هیچ کاری سخت نیست

من از این کار شما ایده گرفتم که 4تا دندون عقلم رو باهم جراحی کنم تا پروسه کوتاه بشه ،دندون عقلای من چندسالیه کم کم دارن رشد میکنن و هر بار که میخوان یکذره رشد کنن و بالا بیان به مدت دوسه هفته اذیتم میکنه چون لثه م متورم میشه و حتی بار آخر حس میکردم راه گلومم بسته شده.

خدایا کمکم کن تا به ترسم غلبه کنم چون من از کشیدن دندون عقل میترسم به دلیل اینکه چندسال پیش حین پرکردن یکی از دندونام ،فک ام دررفت و ی لحظه مغزم سوت کشید از این دردای سوزنی بود خوشبختانه در کمتر از 30ثانیه به سادگی فک ام جا افتاد ولی همین ترس همیشه همراهه که نکنه دوباره فکم در بره!!!

با باورسازی و تجسم میتونم به این ترس غلبه کنم انشاالله

در پناه الله هدایتگر باشید.