سریال زندگی در بهشت | قسمت ١44 - صفحه 21

به نام خداوند بخشاینده مهربانم

سلام ب استاد عزیز، خانم شایسته جان و دوستان عزیزم

اول از همه من سپاسگزاری میکنم از خانم شایسته عزیز ک حتی توی مهمونی هاتون هم دوربین ب دست برای ما فیلم میگیرن، و ما رو هم سهیم میکنید توی شادی هاتون، استادجان ازتون ممنونم ک بین فیلم ب ما توضیح میدید ک کجا هستین چه کردین قبلش، و این نشان از درستکاری شما عزیزان رو میده بهم، یاد می گیرم ک اگر کاری انجام میدم درست و اصولی انجام بدم و نهایت مسئولیت پذیری ام رو انجام بدم. و بدونم فارغ از اینکه کسی ببینه یا کسی ازم تشکر و قدردانی کنه و یا بخواد منو تحسین کنه، من از درون از کارم راضی ام از خودم راضی ام، و میدونم جهان ب فرکانس درستکاری من پاسخ خواهد داد، و اینطور میشه ک رزق دنبال من میاد، خوشی ها و خوشبختی و رضایت از زندگی ب دنبال من میاد.

نگم من از زیبایی های این محله، مگه داریم؟ این همههه ثروت دیدم من، ینی قلبم باز شد بخدا عاشقانه نشستم دوبار تماشاش کردم، هربار ذوق میکردم برا این حجم از نعمت و ثروتی ک خداوند ب بنده هاش عطا کرده، استاد خوبه ما اینارو می بینیم ب خودم میگم بابااااا ناعمه بیگ پیکچر ببین عظمت خدارو، بد تو خواسته ات ب یک هزارم نعمت هایی ک این انسانها دارن نیست، پس مشکل از مغز توعه، مشکل از باورهای توعه ک باور نداری، ببین ببین این نعمت هارو. ببین بخشندگی خداوند رو.

خونه های با چه عظمت و بزرگی ای، ینی میشه اره میشه یه خونه ی 300، 400 متری داشته باشی، میشه استخر اختصاصی داشته باشی،میشه خونه زیبا و نوسازت تو اون محله آروم با هوای عااالی مدیترانه ای، با نسیم خوب، با هوای هر روز خوب اره ناعمه هر روز میتونی هوای عالی رو تجربه کنی.

اون تریل های جلوی خونه ها، آسفالت های خیابوناش، پهناوری خیابون هاش دلم باز شد بخدا، اون درخت های نخل بزرگ، هواش هواش هواش، رنگین کمان اش، ساحل و دریای اطلس، چمن های سبز و یکدست، همسایه های آرام و درصلح، چقدر خونه هاشون خوشگلن، خونه بزرگ چه نعمتی عه واقعا، خدایا ثروت چقدر خوبه، اینا همه موهبت های ثروت عه، اون پرنده های مهاجر گوگولی.

امروز من رفته بودم کوه، مرغابی دیدم تو رودخونه، چه مرغابی های خوشگلی، یه جفت خوشگل و تمیز با پرهای رنگارنگ، بعد دیدم ناخودآگاه رفتم جلو گفتم خدااااای من نگاهش کن می بینی!؟ (با لحن خانم شایسته ای بگین لطفا مرسی ؛)) آقا من دیگه یه الگو دارم ک انقدر تحسین شون کردم دارم کم کم شبیه شون میشم، خداروشکر چه الگویی بهتر از شما خانم شایسته عزیزم.

بعدش یه ننو یا هموک دیدم، تا دیدمش گفتم عههههه، واای خدای من، من میخوام، رفتم جلو ب آقای مسنی گفتم هموک یا ننو؟ گفت بله شما اسم هموک رو از کجا میدونید؟ گفتم یه مستند دیدم و اونجا خیلی خوشم اومد و رفتم سرچ کردم و این خواسته در من بوجود اومد ک تجربه اش کنم، خلاصه درخواست کردم ک میتونم بشینم داخلش، ایشون گفتن بله حتما، حتی گفتن دراز بکش، کفش هم داشتم، گفتن اشکال نداره اتفاقا دقیقا شبیه مال شما بود، توی کیسه کوچولو جا میشد، از آلمان خریده بودن، اره استاد من اینو تو سفر ب دور امریکا دیده بودم ک خوابیدین داخلش، اره خوابیدم و روشم کشیدم رو خودم و تاب تاب عباسی، به و به تو دل طبیعت جاتون خالی، بخدا ینی منو ول میکردی اگ زشت نبود میگفتم عمو شما برو قله رو فتح کن من اینجا در خدمت ایشون هستم. خلاصه ب زور پاشدیم و این خواسته در من شکل گرفت ک آقا حتما حتما بخرم، اینو مینویسم اش تو چک لیست کارهای روزانه ام، بهش نگاه هم میکنم و مطمئنم هدایت میشم

دیدم آقا میشه با همین هموک بیای وصلش کنی تو دل کوه، ب دوتا درخت و نهایت لذت از زندگی رو ببری، استاد این ایده های لذت بردن قبلا اصلا ب من الهام نمیشد، الان از همون نعمت هایی ک در دسترس دارم یه ایده هایی بهم میشه و من انجام شون میدم ک احساس میکنم خوشبخت ترین آدمم، مثلا دیروز بالکن مون رو پاکسازی کردم ب کلللل، مثل خانم شایسته جان افتادم ب جون شوینده ها، بعد صندلی تاشو شمال رو گذاشتم اونجا، می شینی قهوه میخوری و تمرین ستاره قطبی تو می نویسی تو هوای بی نظیر پاییزی، میشینی ب تماشای غروب، می شینی قرآن میخونی کامنت میخونی و لذتشووو میبری.

ب این آقای محترم گفتم انگار آدم تو بهشته گفتن دقیقا، و ب خودم گفتم من خواب در هموک در طبیعت رو ب صدتای تفریحات لاکچری و خفن و دور دور نمیدم، اونارم دوست دارم تجربه کنم اوکی ولی این یه چیز دیگه است، طبیعت یه چیز دیگه است، روح ما عجین شده با طبیعت، کلیییی با ایشون حرف زدیم حدود یک ساعتو نیم، عکس فرزندان شون رو ب من نشون دادن ک ساکن المان هستن و ایشون برای تفریح دوماهه اومده بودن و بهم گفتن من 10 ساله ک وارد حوزه خودشناسی شدم و چقدررر برای من خوشحال شدن ک در جوانی انقدر فهمیده می باشم و کلی از قوانین جهان حرف زدیم و البته بیشتر من ؛) و ایشون اصن محو حرفای من شده بودن و فقط سر تکون میدادن، آقا من تجربه زندگی کردن این آقای محترم 70 ساله رو نداشتم، من 24 سالم بود و ایشون ب من میگفتن تو چقدر فهمیده ای، چقدر خوب قوانین جهان رو میدونی. اره خلاصه کلی لذت بردیم و یاد هم صحبتی های شما با امریکایی ها تو سفرهاتون افتادم، یه جمله تاکیدی رو من تکرار میکنم ک من لایق تجربه هم صحبتی با انسان های شریف و محترم هستم، من لایق معاشرت های باکیفیت و مکالمات عمیق هستم و هی رفته رفته داره انسان های بهتری ب تورم میخوره، یه معاشرت ولو کوتاه برقرار میکنم و کلی تجربه کسب میکنم. و اصن خیلی موقع ها جهان جفت و جور میکنه یه موقع هایی هم خودم درخواست میدم و بقیه اشو می سپارم ب جریان، و عالی پیش میره و عالی پیش میره. استاد بخدا هرچی گشتم و حرف زدم دیدم اصل ترین و بی حاشیه ترین راه همین سایت عزیز خودمونه، اصیل ترین حرف ها حرف های شماست، من چه خوشبختم چه خوشبختم ک از اول وصل شدم ب اصل جنس. اتفاقا ب این آقای محترم هم گفتم خدا خیلی ب من لطف داشته من از 20 سالگی وارد حوزه شناخت خودم و جهان شدم و خدا این لیاقت رو در من دید ک منو وصل کنه ب شاهراه اصلی، یه ایه تو قران هست میگه کافران رو درگیر تعصبات جاهلیت کردیم( همون حاشیه) و مومنانی ک در مشیت بودن رو ملزم ب کلمه تقوا کردیم، چون انها اهل ترین بودن، چون شایسته بودن.

اره بچه ها جون ما شایسته هستیم ک اینجاییم، ما انسان های برگزیده خدا هستیم ک اینجاییم، خدا کمک مون کنه ب کم قانع نشیم و همینجور پیش بریم برای ساختن زندگی باکیفیت و باکیفیت تر.

و باز هم من باید چقدر یاد بگیرم از رفتار شما استادان عزیز، آقا نعمت ها برای این چشم ها برای این قلب ها تکراری نمی شود، تحسین کردن سپاسگزاری کردن تکراری نمی شود، این کار فانتزی ای نیست عزیزِ من، استاد ک خودش سالهاس توی همچین محله ای مثل دوست شون زندگی میکنن ولی وقتی میان اینجا بعد افتر رین میزنن بیرون و میرن رنگین کمون رو تماشا میکنن، از هوای عالی اش میگن، از تحسین فراوانی آروی های پارک شده ک مخ من، اینجانب سوت کشید از این حجم از ثروت میگن، این استاد ک خودش در بهترین منطقه و آب هوا زندگی میکنه و هر روز باران میاد و افتر رین داره باز هم سپاسگزاری نعمت باران خداوند رو میکنه، هرجا ک باشه. مطمئنم هر روز ک تو پرادایس بارون میاد استاد سپاسگزاری میکنن و خداوند رو بارها شکر میگن.

حالا تو منطقه ما اصن نه تو خانواده ما، بارون نیاد خدایا چرا بارون نمی یاری غضب کردی؟؟ خب بارون میاد 2 روز پشت سرهم، خب خدایا بسه خوش گذشت، خیس شدیم چیه همش شلپ شلوپ کثیفی :/

ناسپاسی ناسپاسی ناسپاسی

من دقت کردم یه عده رو بزارن وسط بهشت هم باز یه غری دارن بزنن، ینی یه نعمتی رو میخوان، خدا بهشون میده خوشحال میشن همون دقایق بعدش میگن چه فایده اونو نداریم نگاه زندگی کبرا خانم و نگاه اصغر اقا رو، اقا من خودِ من ک ادعا میکنم رو خودم دارم خوب کار میکنم از این مسئله اصلا مبرا نیستم، اصن ب خودم میگم اینو، برا خودمم پیش اومده ک خدا اون نعمتی ک خواستم رو بهم داده، ندیدم اش، آنطور ک شایسته بوده قدردانی نکردم، بعد گفتم چه فایده ….

بعد میگم خدایا راست میگی تو قران ک یه سریا نعمتی میخوان، میدم بهشون و بعدش ناسپاسی میکنن و گفته من بسیاری از گناهان را می بخشم، همیشه مغفرت و آمرزشش پیشی گرفته، مغفرتش همه جارو فرا گرفته، رحمت وسیعش همه جا را در برگرفته.

فهمیدم آقا موفقیت حاصل تکرار همون اصل خارپشتی عه، چه شخصیت زیبایی ساختید استادجان، شخصیتی ک ناخودآگاه و سریعا زبان ب حمد و ستایش پروردگارش باز میشه، زبانی ک شخصیتش شده صدق بالحسنی، قلبی ک باز میشه با دیدن پرنده های مهاجر درصورتی ک تو خونه خودش دهها مرغ وجوجه هست.

بله رمز موفقیت و ورود نعمت های نامحدود، خوشی های نامحدود ب زندگی شما همینه، شما آگاهانه ب دنبال خوشی ها می گردین و ب زبان میارید و افسار این ذهن چموش ناسپاس رو ب دست گرفتین.

چقدر رابطه خوب و درصلحی داشتن آقای چاره جو با خانم دوست داشتنی شون، چقدر شاد بودن، خانم خونه برای نشستن دور میز داشتن میگفتن کی کجا بشینه و آقا میگفتن چشم و احترام میزاشتن، چه اعتماد ب نفسی ک جلوی مهمان ها نگیم زشته حالا ک وقت این بحث هاست چقدر قبل غذا آروم هستین، در آرامش و صبر به سر می برید هههه، چون ما مهمون میاد موقع غذا خونه میترکه، سکوتی برقرار نیست به هیچ وجه :)))) چقدر چهره های شادی دارن، چقدر خندان هستن، خنده بر لبهاشونه کلا، شوخ طبع هستن خدایا شکرت چقدر ثروت خوبه، اینکه توی این سن دوچرخه سواری میکنن با عشق شون، خیارشور درست کردن، گل کاری های پشت خونه شون ک نشان از اهمیت دادن ب نعمت های خداست برام.

خیلی عالی بود روانم شاد شد، ستاره قطبی خوبی نوشتم راضی ام ازت ؛)  شبتون خوششش