این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/05/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-05-06 09:48:352024-12-23 13:38:53سریال زندگی در بهشت | قسمت 14
279نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته مهربان.
سلام به همه همفرکانسیهای باعشق در این سایت توحیدی.
قسمت 14 و رد پای من در این سریال زیبای زندگی در بهشت.
خدایا شکرت که مرا هدایت کردی به این مسیر زیبای شکرگذاری.
خدایا شکرت برای چشمهای سالم و زیبا که دارم و میتونم زیبای ها رو ببینم.
کار کردن روی ذهن همیشگی هست مثل همه کارها،
والبته وقتی که ما روی خودمون کار میکنیم، یعنی پذیرش اینکه من یه سری ایرادهایی دارم که باید درستشون کنم و اونوقته که میتونیم اون لایههای زیرین و اون باورهای محدود کننده که سالیان سال باهاشون زندگی کردیم، و مثل همین پیچکها به هم وصل هستند و تا کجاها که ریشه کردن، را میبینیم و سعی در تغییر اونها داریم.
با دید بازتر و وسیع تری به دنیا و اطراف خودمون نگاه کنیم، تا بتونیم بقیه مخلوقات خداوند را هم درک کنیم.
با مطالعه کردن و تحقیق کردن و در صورت امکان با مسافرت به شهرها و کشورهای دیگر و دیدن عقاید و رسم و رسوم دیگر جاهای کره زمین میبینیم که دنیا با محله ما، شهر ما، و کشور ما چقدر متفاوت است، واین کار باعث می شود که دید ما باز تر بشه، پذیرش ما بیشتر بشه،
هرکجا که هستید در پناه خداوند مهربان
شاد و سلامت، سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام به استاد عزیزم، مریم جان خوشقلبم و دوستان همفرکانسیام در سایت توحیدی
قسمت چهاردهم از سریال زندگی در بهشت… بهشتی که برای رسیدن به آن باید تلاش کرد، و اگر مراقبش نباشیم، علفهای هرز باورهای محدودکننده، آرامآرام زیباییاش را میگیرند. چقدر تشبیه استاد زیبا بود… باورهای کوچکی که در پس ذهن ما جا خوش کردهاند، ابتدا بیاهمیت به نظر میرسند، اما وقتی کنار هم جمع میشوند، شخصیتمان را درگیر میکنند و مثل یک انفجار مهیب، مسیر رشد ما را ویران میکنند.
من خودم سالها در حصار همین باورهای محدودکننده بزرگ شدم، و حالا باید با صبر و حوصله، یکییکی آنها را هرس کنم. اگر حتی برای یک روز این کار را رها کنم، دوباره رشد میکنند، و نتیجهاش ناامیدی، یأس، احساس بیلیاقتی و عدم عزتنفس است… و من باز همان آدم افسردهای میشوم که سالها در آن تاریکی زندگی میکرد.
گاهی با خودم میگویم دیگر هیچ باور محدودکنندهای در من باقی نمانده، اما هر بار که به سایت میآیم، فایلهای استاد را میبینم، کامنتها را میخوانم، تازه متوجه میشوم که ذهنم هنوز پر از علفهای هرز باورهای کوچک است. درست مثل هرس کردن شاخههای اضافی درختان… اگر جای مریم جان بودم، وقتی به استاد گفتند این شاخه را ببُر، حتماً میگفتم حیف است، گناه دارد، و هزاران توجیه برای باقیماندنش میآوردم، درحالیکه حقیقت این است که اگر مانع رشد را کنار نزنیم، هرگز به آسمان نمیرسیم.
و استاد عزیز… چقدر صبر شما حیرتانگیز است. همان صبری که در از دست دادن دوستتان دارید ،همان صبری است که برای از دست دادن یوسف کوچکتان داشتید… شما تجسم یک بندهی خالص خدا هستید. بارها در مراسمهای عزاداری دیدهام که چگونه برخی به راحتی لب به کفرگویی میگشایند، اما شما در دل همان غم، باز هم نور امید را میبینید.
استاد جان، در همین دو ماهی که شاگردیتان را میکنم، بهاندازهی چندین سال زندگی آگاهی گرفتهام. انگار دوباره متولد شدهام، انگار تازه دارم تربیت میشوم و رشد میکنم. دیروز که به مراسم چهلم همسر دوستم رفتم، وقتی دیدم دوستم با ناراحتی میگفت: «خدایا، تو که میتوانستی، چرا کاری نکردی؟ چرا خداییات را نشان ندادی؟»
حالم بد شد… چون اگر این آگاهیها را نداشتم، شاید حتی به او حق میدادم. اما حالا میدانم که کاش او هم هدایت میشد، کاش او هم این مسیر را میشناخت، تا در چنین لحظاتی، بهجای گله و شکایت، به حکمت و رحمت خداوند ایمان داشته باشد…
خدایا، شکرت که مرا در این مسیر قرار دادی. شکرت که درِ آگاهی را به رویم گشودی. شکرت که هر روز، بیشتر از دیروز، نور را میبینم…
من عاشق جنگل، طبیعت، و بارانم… عاشق آن لحظاتی که آسمان میبارد و زمین، با تمام وجودش، عطر زندگی را پس میدهد. همیشه از خدا میخواهم مرا به جایی هدایت کند که تنها صدای باد در میان درختان باشد، نوای باران بر برگها، و عطر خاک نمزدهای که جانم را تازه میکند.
جایی که هیچ چیز جز طبیعت نباشد… جایی که هر قطرهی باران، زمزمهای از عشق خداوند باشد و هر برگ درخت، آینهای از آرامش… خدایا، مرا در دل چنین بهشتی قرار بده، آنجا که روحم با هر نسیم، رها شود و دلم در آغوش باران، زندهتر از همیشه بتپد…
مطمئنم که خداوند به درخواست من پاسخ میدهد، چرا که او شنوندهای مهربان و اجابتکنندهای بینظیر است. ایمان دارم که روزی مرا به بهشتی شبیه بهشت شما، استاد عزیزم، هدایت خواهد کرد. جایی که آرامش، عشق، و نور الهی در هر گوشهاش جریان دارد.
خدایا، تو که رؤیاها را در دل ما میکاری، همانطور که باغبان دانهای را در خاک، حتماً راهی برای روییدن و رسیدن به آنها نیز گشودهای. من چشمانتظار آن روزی هستم که در بهشتی که برایم مقدر کردهای، نفس بکشم، ببینم، و از اعماق وجودم شکرگزار تو باشم.
قسمت دیگه ای از سریال زندگی در بهشت برای دیدن زیبایی ها و برای درس گرفتن درس های کاربردی برای زندگی
آدم اگه بخواد هر چیزی رو درست کنه اول باید اون چیز رو خوب بشناسه یه مکانیک اول کل سیستم ماشین رو یاد می گیره
به پزشک کل سیستم بدن
و هر شغلی
حتی رابطه زن با مرد …. تا وقتی به زن نشناسه روحیه نیازها و درون مرد چطور کار میکنه
تا وقتی که یه مرد ندونه یه زن چطور هست وجودش
تا وقتی اصلا انسان ندونه انسان ها ذهن و احساساتشون چطور کار میکنه
نمی تونن باهاش ارتباط برقرار کنه و به مقصد برسه
ذهن هم همینه جهان هم همینه
من تا وقتی نشناسم این ذهن چطور کار میکنه این جهان چطور کار میکنه …. به جای حل مسائلم میشینم غر میزنم چرا اینطوریه چرا شد چرا نشد چرا حالم بده چرا خواسته هام نمیرسم خدا باهام بده و ….
یکی از جیزهایی که اینجا متوجه شدم کارکرد ذهن مثل کارکرد همین زدن علف های هرز درخت های هرز هست
با انجام این ها آدم بیشتر پی میبره ذهن چطور کار میکنه
اگه اون درخت های اصلی رو باورهای قدرتمند خودمون در نظر بگیریم
اگر اون پیچک ها اون درخت های کوچیک رو باورهای محدود کننده
متوجه میشیم هر چقد اون درختچه های بی فایده بیشتر باشن هم سرعت رشد رو میگیرن و هم انرژی ما رو ؟؟
چطور ؟ خب زمین یه سری مواد مغذی داره ( مثل ذهن که یه انرژی داره برای رسوندن ما به خواسته هامون برای ایجاد انگیزه و انرژی و ،،،، )
حالا این درختچه ها ( باورهای محدود کننده) وقتی زیاد بشن هی غذای خاک رو میکشن هی میچسبن به درخت ها انقد که تا جایی میتونن پیش برن و دور و بر درخت ها برن که اصلا اون درخت ها نتونن نفس بکشن ، سایه کنن خورشید بهش نرسه مواد مغذی خاک رو بگیرن و تغذیه بهش نرسه
همون قضیه تیز کردن تبر هست
من خیلی اعتقاد دارم که همه چیز باید از ریشه حل بشه چون حوصله ندارم دوبار سر یه چیز تمرکز بزارم یه بار بزارم ولی قوی و دیگه انرژی ذهنی من از روس برداشته بشه
مثل قضیه سلامتی ، روابط عزت نفس که تا حد خوبی پیش رفتم و پرونده اش رو بستم
جیزی که فکر میکنم تا آخر عمر نیازه شناخت خودمون هست و شناخت جهان و خدا
خودشناسی جهان شناسی …….
خدایا کمک کن این باور های محدود کننده ام رو بردارم هر چند میدونم خودم بهشون غذا دادم و تقویتشون کردم ….. و احساس میکنم دارم وجودم رو می مکن
چون هر موفع که زیاد میشن و من توشون غرق میشم حسم میاد پایین انرژی و انگیزه ام میاد پایین
و هر موقع که نادرستی اون ها رو ثابت و محوشون میکنم وجودم پر میشه از انرژی الهی و حالم خوب میشه
تحسین میکنم این روابط دونفره شما رو
که با عشق لذت کارهاتون رو پیش میبرین
مولا همین که با همدیگه هماهنگ بودین و مرور می کردین منافع کارتون و معایب انجام ندادن کارتون مرتب انگیزه و اشتیاقتون رو تقویت می کردین
چرا ؟ چون میدونین ذهن چطور کار میکنه …. پس می تونین ازش استفاده کنین
واقعا مهمترین مشکل ما اینه که فکر میکنیم نیازی نداریم بدونیم …..
یعتی این تو وجود من عمیقه که غیر درس مدرسه و شغلم چرا باید یه سری چیزها رو بدونم مکه دونستنی هست یا نیاز به دونستن داره
مثلا شناخت مغز ، جسمم ، غذاها ، جهان ، شناخت روحیات جنس مخالف شناخت روحیات یه بچه طی بزرگ شدن و …..
چرا چون الگوهامون اینطور بودن و ما هم کورکورانه می خوایم همون کار رو کنیم
پلی هر چیزیژنیاز به آگاهی یادگیری و تکرار و تمرین داره
وای اولش اینه که کامل اطلاعات در موردش داشته باشی اون موقع ذهن خودش همه چیز رو به هم وصل میکنه و تو رو به سمت راه درست هدایت میکنه ولی وقتی
به مغزت اطلاعات و ورودی خوب ندی اون نمی تونه بهت راه درست رو نشون بده ….
آنچه که برداشت میکنی همونی هست که می کاری
پس چه بهتر که زیبا بکارم تا زیبا هم درو کنم …. و نگران درو نباشه نگران کاشتن و مراقبت ازش باشم چرا که با انجام همین دوتا درو خود به خود اتفاق می افته و محصول داده میشه ….
سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته خلاق و دوستان عزیزم
مأموریتی جدید برای بهبود پرادایس زیبا
صدای نسیم سر پرادایس حتی از توی میکروفون منو نوازش میده، وقتی از بین درختان سبز، روی چمناس فسفری و آب گوارا میگذره و آدمو نوازش می کنه… دیوانه شدم…
این همون نردبون فسقیله که اینترنتی سفارشش دادین؟!! چقدر بزرگ شده!
تحسین می کنم این شرکت رو که اومده فکر کرده چجوری میتونه نردبون کاربردی تر و بزرگ تری رو توی اندازه کوچک و مناسب ارسال اینترنتی بسازه؛ و به همین دلیل هم تونسته فروش خیلی خوبی رو توی آمازون بدست بیاره و شما انتخابش کردین بین اون همه نردبون
آخ آخ میز رو زیر سایه درختان گذاشتید، روی چمنا و با ویوی دریاچه و درختای سبزی که بازتابشون توی آب افتاده و دارید روی سایت کار می کنید…
حتی تصورشم قشنگه و حال آدمو خوب می کنه
من برای خودم پیچک هارو به دوستان نامناسب تشبیه می کنم
تا زمانی که بخوای رابطت رو باهاشون نگه داری، پیشرفت نمی کنی، هر بار که میری پیششون، یاد شخصیت قبلیت میندازنت
هرچند اگه تو تغییر کنی، جهان آدمای نامناسبو ازت دور می کنه
من یک دوست نامناسب داشتم و جهان خودش خودش کاری کرد که اون فرد دوازده شب بهم پیام داد سر یک موضوع مسخره بحث کرد باهام و کلا از هم جدا شدیم.
و چقدر باورای مسخره ای داریم، که مثل این پیچک ها هستن
مثلا توی زمینه ثروت، جدیدا یکی از این باورای مسخره رو کشف کردم
بچه که بودم توی این فیلما دیده بودم یک رینگ مبارزه ای هست، دوتا آدم بدبختو انداختن وسطش، هر کی اون نفر دیگرو بکشه، برنده پولی میشه که یک فرد پولدار گذاشته!!! اون فرد پولدار و کله گنده داره مبارزه اون دو فرد بدبختو می بینه و لذت می بره!!! اینجوری این باور رو گرفته بودم که آدمای ثروتمند، آدمای سنگدلی هستن که هرچی پولدار تر بشن، احساسات (به معنای مهربانی) کمتری دارند! و این باور اینقدر در ذهن من رسوخ کرده که همیشه باید برای خودم مثال نقض بیارم.
نمیدونم چجوری ذهن من همچین ورودی مسخره ای رو به باور تبدیل کرده بود ولی میخوام بگم مثل این پیچکا چقدر کوچیکن و مسخره، و چقدر جلوی پیشرفت رو میگیرن.
اصل بقای اصلح و احساسی رفتار کردن، یکی از پاشنه های آشیل منه؛ و من میدونم که خیلی باید روی این زمینه کار کنم چون خیلی افکار نامناسبی هستن که حالم رو بد می کنن و ریششون از همین موضوعه
من خودم خیلی سفر رو دوست دارم، چون از بچگی شرایط سفر کردنو نداشتیم، یادمه من میرفتم درمورد اون مقاصد تحقیق میکردم، الانم همون اخلاقو دارم و کلی درمورد فرهنگ های جهان تحقیق می کنم و همین باعث شد تا از بچگی نپذیرم حرفایی که از طرف جامعه مذهبی که توش بزرگ شدم و بهم میزدن رو
این حرف که اگه مسلمان نباشی، اگه این رفتارایی که ما داریمو انجام ندیم، بهشت نمیری، سعادت پیدا نمی کنی؛ من همیشه برام سوال بود اگه اینجوریه که بقیه مردم جهان که نه حجاب دارن، نه نماز میخونن و… آیا همشون میرن جهنم؟ میدونستم که این نمیتونه درست باشه
برای همین خیلی مقاومت نداشتم روی این موضوع
این فایل هم مثل تمام فایل های زندگی در بهشت، برای من کللی درس داشت و یادآور شد که برای تجربه همچین بهشتی، باید این باورای محدود کننده رو از ریشه بکنم، تا راهی باز بشه برای رسیدن به اعماق باور ها؛ مثل راه زیبایی که توی پرادایس ساختین.
سپاسگزار خدای مهربونم هستم برای ایییینهمه زیبایی که هرروز میبینم ،انرژی خیلی بالای جنگل و درختان پربارش، زیبایی بی مانندشون، انرژی خیلی بالا، ترکیب رنگ های چشمنواز و اون پرتوهای نور خورشید که وقتی مریم جون دوربینو بسمت آسمون میگیره اونقد قشنگ از لابلای شاخه ها عبور میکنن و بسمت زمین میان .
علاوه بر این زیبایی ها، نگاه کردن به این جنگل و درختان به آدم احساس عظمت و شکوه میده، درس صبر و رهایی و استمرار . ازونجایی که هرکدوم ازین درختان احتمالا بدر یا دانه ای بودن در دل خاک و فقططط با گذشت زمان و خوراک مناسب به همچین درختایی تبدیل شدن . همچین تنه و تاجی که این درختا دارن قطعااااا ناشی از وجود ریشه های خیلیی قوی و بزرگ هست.
ریشه ها برای من نماد باور و ایمان قلبی هست که هرچه عمیق تر و قوی تر بشن،ما درخت پربارتری از حال خوب و اتفاقات خوب خواهیم داشت. ولی این ریشه ها و قدرت گرفتنشون نیازمند خوراک مناسبه که توجه و تمرکز به زیبایی ها هست، سعی در ایجاد حس خوب هست و کار کردن روی مقاومتها و پاشنه های آشیل.
کاری که استاد انجام میدن اینجا، قطع درختای هرز و پیچکهایی که اگر حواسمون نباشه و از بینشون نبریم، بعد یمدت کنترل،تغییر یا حذفشون واقعا از توانمون خارج میشه.
پس هر لحظه باید آگاه باشیم به حسمون و افکارمون و ببریمشون سمت خوبیها و زیباییها
به نام خدا سلام. استاد جان
سلام مریم جون.
چقدر وقتی منطق یچیزی رو شما توضیح میدید.
من هم ترغیب میشم به انجام دادنش.
مثلا من نمیدونستم دقیقا شما منظورتون از تمیز کردن جنگل چیه.
اما پیش خودم میگفتم حتما استاد یچیزی میدونه که داره این کارو میکنه.
و خیلی حوصله نداشتم برای لذت بردن ازین صحنه ها
دوس داشتم فیلم برداری از چیزای دیگرو ببینم
ولی وقتی شما اومدین توضیح دادین
که اغا اینا مضرن اینا انگلن
و اجازه نمیدن که زیبایی ها نمایان بشه
اینا اگه نباشن درختا رشد میکنن.
زیبایی ها چند برابر میشه.
اینا باید نابود بشن هیچ فایده ی ندارن
وقتی این حرفارو شنیدم.
دیگه وقتی شما میچیدینشون
مث خانوم شایسته میگفتم بزن اغا بزن.
که قراره کلییی تمیز بشه اینجا.
ولذت میبردم و دلم میخواست اصن خودم اونجا بودم یه دونه ازون قیچیا برمیداشتم همراهتون ی گوشه رو واسه خودم تمیز میکردم.
میدونین
این برای من اهمیت اهرم رنج و لذت رو یاد اور شد
وقتی ما میخوایم ی کاریو انجام بدیم ولی دلیلش رو نمیدونیم اگه خیلیییی انگیزه داشته باشیم انجامش میدیم.
وگرن که ول میکنیم. میره.
چون هدفی پشتش نیست ولی وقتی دلیلشو میدونیم و بارها برای خودمون تکرار میکنیم دیگه فقط دلمون میخواد دست به عمل بزنیم.
فقط میخایم پیش بریم.
چقدر به من این فایل کمک کرد که بیام برای کارم دوباره اهرم بنویسم و باخودم مثل شما انقد زیبا و منطقی صحبت کنم
وبگم که ببین نازنین جان دلیلش اینه اینه اینه
که تو باید این کارو انجام بدی
اگه انجام بدی اینطور میشه اونطور میشه
انقدددد نتایج بزرگه
اگه انجام نشه چ اتفاقاتی میفته
مثل همین ک گفتید تار عنکبوت میزنه
وقتی میخایم موتور سواری کنیم میره تو چش و چالمون
و ذهنم با منطق کار میکنه
اونم قانع میشه و به خدمتم درمیاد
تااینکه بخوام هرروز خودمو مجبور کنم به انجام ی کاری که خودمم نمیدونم واسه چی انجامش میدم.
درس بعدی
اینه که اغا جان نباید تو احساس بد بمونی
مهم نیست چ اتفاقی افتاده
اگه بدونی حس بد اتیشه
هرررررررکاری میکنی که ازش بیای بیرون
حتی اگه مث استاد یکی از عزیزترین ادم های زندگیت رو از دست بدی.
والا منک با کوچککک تر ازین حرفا از کوره در میرم.
و خودمو وارد اتیش میکنم
و یه موضوعیم که فهمیدم این نبود که کمال گرا باشیم بگیم نهههه نباید اتفاق بد برا من بیفته
من باید جلوی چیزای بدو بگیرم
اگه اتفاق بد بیفته ینی من نابود شدم و دیگه تموم.
و من این مشکلو داشتم که وقتی حسم بد میشد
مث امروز
میگفتم من بااااید کامللل حالم خوب بشه ی ذره بهتر فایده نداره.
ولی شما گفتید من اومدم بیرون این کارو انجام بدم که یکم فراموش کنم یکم حسم بهتر شه.
نگفتید نههههه من باید همین الان بزنم و بکوبم و شادی کنم وگرن این حس ی ذره بهتر فایده نداره
و همینطوری اروم اروم وارد حس خوب میشه ادم.
اینم واقعا درس بزرگی بود واسم…
اغا این فراوانیه درختا چه حس خوبی بهم داد
کسی. نگران ازبین رفتن سرسبزی نیس
چون اصن اونجا همممش فراوانیه
باید پول بدی بیان قطهع کنن ببرن اصن.
انقدددد که فراوونه.
خدایاشکرت
سفر واقعا دید ادمو باز تر میکنه
اصلا خواسته ایجادمیکنه
امکان پذیری خواسته ایجاد میکنه واسه همینه که عاشق سفرم.
یادمه وقتی واسه اولین باررفتم جزیره هرمز توی اوج شلوغی بندر عباس
ی ساحل دنج و خلوت خالی از هرررر ادمی بسیار تمیز و زیبا تا چشم کار میکرد کسی نبود
و من همینطوری داشتم لذت میبردم با خودم میگفتم ببیییین این اب
این دریااا باااین عظمت ببین خلوته انگار همش واسه خودمه
اختصاصی اختصاصی
چون همیشه هر تفریحی که از بچگی توشهر خودم رفتم باید پول میدادم بابتش و اونم ی مدت محدود استفاده باید میکردی با کلیییی شلوغی ولی اونجا به رایگان
اب های ابی زیبا و تمیزز
هررررچند ساعتی میخواستی بمونی
انگارکه همممش هدیه ی خداست کسی جاتو نمیگیره
مثل تاب سواری تو بچگیم تو پارک نبود که 20نفر دورت وایسن و هی بگن زودباش ما میخوایم سوار شیم که تهش کوفتت شه…
اون لذت لب ساحل
هنوز یادمه
بیییی نهایت فراوان بود
بدون هییچ مزاحمی.
انگار اونجا باور کردم که خداوند میتونه همممه ی چیزای زیبا رو (از نظر من زیبا ترین مخلوق خداوند دریاست)
به تو بده که فقط مال تو باشه مال خود خودت
کسیم ازت نگیره و اونقدر فراوانی باشه که کسی کاری به تو و لذتات نداشته باشه
همینه که میگم سفر دیدتو باز میکنه
میبینی که یجور دیگم میشه زندگی کرد مخصوصا واسه ماهایی که همش تو کویر و خشکی بودیم.
فراوانی هست فقط باید ببینیمش…
دوستون دارم استاد عزیزم
ممنونم مریم خانوم زیبا
بنام خداوند بخشنده مهربـان
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته مهربان.
سلام به همه همفرکانسیهای باعشق در این سایت توحیدی.
قسمت 14 و رد پای من در این سریال زیبای زندگی در بهشت.
خدایا شکرت که مرا هدایت کردی به این مسیر زیبای شکرگذاری.
خدایا شکرت برای چشمهای سالم و زیبا که دارم و میتونم زیبای ها رو ببینم.
کار کردن روی ذهن همیشگی هست مثل همه کارها،
والبته وقتی که ما روی خودمون کار میکنیم، یعنی پذیرش اینکه من یه سری ایرادهایی دارم که باید درستشون کنم و اونوقته که میتونیم اون لایههای زیرین و اون باورهای محدود کننده که سالیان سال باهاشون زندگی کردیم، و مثل همین پیچکها به هم وصل هستند و تا کجاها که ریشه کردن، را میبینیم و سعی در تغییر اونها داریم.
با دید بازتر و وسیع تری به دنیا و اطراف خودمون نگاه کنیم، تا بتونیم بقیه مخلوقات خداوند را هم درک کنیم.
با مطالعه کردن و تحقیق کردن و در صورت امکان با مسافرت به شهرها و کشورهای دیگر و دیدن عقاید و رسم و رسوم دیگر جاهای کره زمین میبینیم که دنیا با محله ما، شهر ما، و کشور ما چقدر متفاوت است، واین کار باعث می شود که دید ما باز تر بشه، پذیرش ما بیشتر بشه،
هرکجا که هستید در پناه خداوند مهربان
شاد و سلامت، سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایا، هر آنچه دارم از لطف و رحمت توست…
سلام به استاد عزیزم، مریم جان خوشقلبم و دوستان همفرکانسیام در سایت توحیدی
قسمت چهاردهم از سریال زندگی در بهشت… بهشتی که برای رسیدن به آن باید تلاش کرد، و اگر مراقبش نباشیم، علفهای هرز باورهای محدودکننده، آرامآرام زیباییاش را میگیرند. چقدر تشبیه استاد زیبا بود… باورهای کوچکی که در پس ذهن ما جا خوش کردهاند، ابتدا بیاهمیت به نظر میرسند، اما وقتی کنار هم جمع میشوند، شخصیتمان را درگیر میکنند و مثل یک انفجار مهیب، مسیر رشد ما را ویران میکنند.
من خودم سالها در حصار همین باورهای محدودکننده بزرگ شدم، و حالا باید با صبر و حوصله، یکییکی آنها را هرس کنم. اگر حتی برای یک روز این کار را رها کنم، دوباره رشد میکنند، و نتیجهاش ناامیدی، یأس، احساس بیلیاقتی و عدم عزتنفس است… و من باز همان آدم افسردهای میشوم که سالها در آن تاریکی زندگی میکرد.
گاهی با خودم میگویم دیگر هیچ باور محدودکنندهای در من باقی نمانده، اما هر بار که به سایت میآیم، فایلهای استاد را میبینم، کامنتها را میخوانم، تازه متوجه میشوم که ذهنم هنوز پر از علفهای هرز باورهای کوچک است. درست مثل هرس کردن شاخههای اضافی درختان… اگر جای مریم جان بودم، وقتی به استاد گفتند این شاخه را ببُر، حتماً میگفتم حیف است، گناه دارد، و هزاران توجیه برای باقیماندنش میآوردم، درحالیکه حقیقت این است که اگر مانع رشد را کنار نزنیم، هرگز به آسمان نمیرسیم.
و استاد عزیز… چقدر صبر شما حیرتانگیز است. همان صبری که در از دست دادن دوستتان دارید ،همان صبری است که برای از دست دادن یوسف کوچکتان داشتید… شما تجسم یک بندهی خالص خدا هستید. بارها در مراسمهای عزاداری دیدهام که چگونه برخی به راحتی لب به کفرگویی میگشایند، اما شما در دل همان غم، باز هم نور امید را میبینید.
استاد جان، در همین دو ماهی که شاگردیتان را میکنم، بهاندازهی چندین سال زندگی آگاهی گرفتهام. انگار دوباره متولد شدهام، انگار تازه دارم تربیت میشوم و رشد میکنم. دیروز که به مراسم چهلم همسر دوستم رفتم، وقتی دیدم دوستم با ناراحتی میگفت: «خدایا، تو که میتوانستی، چرا کاری نکردی؟ چرا خداییات را نشان ندادی؟»
حالم بد شد… چون اگر این آگاهیها را نداشتم، شاید حتی به او حق میدادم. اما حالا میدانم که کاش او هم هدایت میشد، کاش او هم این مسیر را میشناخت، تا در چنین لحظاتی، بهجای گله و شکایت، به حکمت و رحمت خداوند ایمان داشته باشد…
خدایا، شکرت که مرا در این مسیر قرار دادی. شکرت که درِ آگاهی را به رویم گشودی. شکرت که هر روز، بیشتر از دیروز، نور را میبینم…
من عاشق جنگل، طبیعت، و بارانم… عاشق آن لحظاتی که آسمان میبارد و زمین، با تمام وجودش، عطر زندگی را پس میدهد. همیشه از خدا میخواهم مرا به جایی هدایت کند که تنها صدای باد در میان درختان باشد، نوای باران بر برگها، و عطر خاک نمزدهای که جانم را تازه میکند.
جایی که هیچ چیز جز طبیعت نباشد… جایی که هر قطرهی باران، زمزمهای از عشق خداوند باشد و هر برگ درخت، آینهای از آرامش… خدایا، مرا در دل چنین بهشتی قرار بده، آنجا که روحم با هر نسیم، رها شود و دلم در آغوش باران، زندهتر از همیشه بتپد…
مطمئنم که خداوند به درخواست من پاسخ میدهد، چرا که او شنوندهای مهربان و اجابتکنندهای بینظیر است. ایمان دارم که روزی مرا به بهشتی شبیه بهشت شما، استاد عزیزم، هدایت خواهد کرد. جایی که آرامش، عشق، و نور الهی در هر گوشهاش جریان دارد.
خدایا، تو که رؤیاها را در دل ما میکاری، همانطور که باغبان دانهای را در خاک، حتماً راهی برای روییدن و رسیدن به آنها نیز گشودهای. من چشمانتظار آن روزی هستم که در بهشتی که برایم مقدر کردهای، نفس بکشم، ببینم، و از اعماق وجودم شکرگزار تو باشم.
خدایا شکرت …
خدایا خییلی دوستت دارم…..
بنام خدای زیبایی ها
سلام به همه دوستان عزیزم
قسمت دیگه ای از سریال زندگی در بهشت برای دیدن زیبایی ها و برای درس گرفتن درس های کاربردی برای زندگی
آدم اگه بخواد هر چیزی رو درست کنه اول باید اون چیز رو خوب بشناسه یه مکانیک اول کل سیستم ماشین رو یاد می گیره
به پزشک کل سیستم بدن
و هر شغلی
حتی رابطه زن با مرد …. تا وقتی به زن نشناسه روحیه نیازها و درون مرد چطور کار میکنه
تا وقتی که یه مرد ندونه یه زن چطور هست وجودش
تا وقتی اصلا انسان ندونه انسان ها ذهن و احساساتشون چطور کار میکنه
نمی تونن باهاش ارتباط برقرار کنه و به مقصد برسه
ذهن هم همینه جهان هم همینه
من تا وقتی نشناسم این ذهن چطور کار میکنه این جهان چطور کار میکنه …. به جای حل مسائلم میشینم غر میزنم چرا اینطوریه چرا شد چرا نشد چرا حالم بده چرا خواسته هام نمیرسم خدا باهام بده و ….
یکی از جیزهایی که اینجا متوجه شدم کارکرد ذهن مثل کارکرد همین زدن علف های هرز درخت های هرز هست
با انجام این ها آدم بیشتر پی میبره ذهن چطور کار میکنه
اگه اون درخت های اصلی رو باورهای قدرتمند خودمون در نظر بگیریم
اگر اون پیچک ها اون درخت های کوچیک رو باورهای محدود کننده
متوجه میشیم هر چقد اون درختچه های بی فایده بیشتر باشن هم سرعت رشد رو میگیرن و هم انرژی ما رو ؟؟
چطور ؟ خب زمین یه سری مواد مغذی داره ( مثل ذهن که یه انرژی داره برای رسوندن ما به خواسته هامون برای ایجاد انگیزه و انرژی و ،،،، )
حالا این درختچه ها ( باورهای محدود کننده) وقتی زیاد بشن هی غذای خاک رو میکشن هی میچسبن به درخت ها انقد که تا جایی میتونن پیش برن و دور و بر درخت ها برن که اصلا اون درخت ها نتونن نفس بکشن ، سایه کنن خورشید بهش نرسه مواد مغذی خاک رو بگیرن و تغذیه بهش نرسه
همون قضیه تیز کردن تبر هست
من خیلی اعتقاد دارم که همه چیز باید از ریشه حل بشه چون حوصله ندارم دوبار سر یه چیز تمرکز بزارم یه بار بزارم ولی قوی و دیگه انرژی ذهنی من از روس برداشته بشه
مثل قضیه سلامتی ، روابط عزت نفس که تا حد خوبی پیش رفتم و پرونده اش رو بستم
جیزی که فکر میکنم تا آخر عمر نیازه شناخت خودمون هست و شناخت جهان و خدا
خودشناسی جهان شناسی …….
خدایا کمک کن این باور های محدود کننده ام رو بردارم هر چند میدونم خودم بهشون غذا دادم و تقویتشون کردم ….. و احساس میکنم دارم وجودم رو می مکن
چون هر موفع که زیاد میشن و من توشون غرق میشم حسم میاد پایین انرژی و انگیزه ام میاد پایین
و هر موقع که نادرستی اون ها رو ثابت و محوشون میکنم وجودم پر میشه از انرژی الهی و حالم خوب میشه
تحسین میکنم این روابط دونفره شما رو
که با عشق لذت کارهاتون رو پیش میبرین
مولا همین که با همدیگه هماهنگ بودین و مرور می کردین منافع کارتون و معایب انجام ندادن کارتون مرتب انگیزه و اشتیاقتون رو تقویت می کردین
چرا ؟ چون میدونین ذهن چطور کار میکنه …. پس می تونین ازش استفاده کنین
واقعا مهمترین مشکل ما اینه که فکر میکنیم نیازی نداریم بدونیم …..
یعتی این تو وجود من عمیقه که غیر درس مدرسه و شغلم چرا باید یه سری چیزها رو بدونم مکه دونستنی هست یا نیاز به دونستن داره
مثلا شناخت مغز ، جسمم ، غذاها ، جهان ، شناخت روحیات جنس مخالف شناخت روحیات یه بچه طی بزرگ شدن و …..
چرا چون الگوهامون اینطور بودن و ما هم کورکورانه می خوایم همون کار رو کنیم
پلی هر چیزیژنیاز به آگاهی یادگیری و تکرار و تمرین داره
وای اولش اینه که کامل اطلاعات در موردش داشته باشی اون موقع ذهن خودش همه چیز رو به هم وصل میکنه و تو رو به سمت راه درست هدایت میکنه ولی وقتی
به مغزت اطلاعات و ورودی خوب ندی اون نمی تونه بهت راه درست رو نشون بده ….
آنچه که برداشت میکنی همونی هست که می کاری
پس چه بهتر که زیبا بکارم تا زیبا هم درو کنم …. و نگران درو نباشه نگران کاشتن و مراقبت ازش باشم چرا که با انجام همین دوتا درو خود به خود اتفاق می افته و محصول داده میشه ….
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته خلاق و دوستان عزیزم
مأموریتی جدید برای بهبود پرادایس زیبا
صدای نسیم سر پرادایس حتی از توی میکروفون منو نوازش میده، وقتی از بین درختان سبز، روی چمناس فسفری و آب گوارا میگذره و آدمو نوازش می کنه… دیوانه شدم…
این همون نردبون فسقیله که اینترنتی سفارشش دادین؟!! چقدر بزرگ شده!
تحسین می کنم این شرکت رو که اومده فکر کرده چجوری میتونه نردبون کاربردی تر و بزرگ تری رو توی اندازه کوچک و مناسب ارسال اینترنتی بسازه؛ و به همین دلیل هم تونسته فروش خیلی خوبی رو توی آمازون بدست بیاره و شما انتخابش کردین بین اون همه نردبون
آخ آخ میز رو زیر سایه درختان گذاشتید، روی چمنا و با ویوی دریاچه و درختای سبزی که بازتابشون توی آب افتاده و دارید روی سایت کار می کنید…
حتی تصورشم قشنگه و حال آدمو خوب می کنه
من برای خودم پیچک هارو به دوستان نامناسب تشبیه می کنم
تا زمانی که بخوای رابطت رو باهاشون نگه داری، پیشرفت نمی کنی، هر بار که میری پیششون، یاد شخصیت قبلیت میندازنت
هرچند اگه تو تغییر کنی، جهان آدمای نامناسبو ازت دور می کنه
من یک دوست نامناسب داشتم و جهان خودش خودش کاری کرد که اون فرد دوازده شب بهم پیام داد سر یک موضوع مسخره بحث کرد باهام و کلا از هم جدا شدیم.
و چقدر باورای مسخره ای داریم، که مثل این پیچک ها هستن
مثلا توی زمینه ثروت، جدیدا یکی از این باورای مسخره رو کشف کردم
بچه که بودم توی این فیلما دیده بودم یک رینگ مبارزه ای هست، دوتا آدم بدبختو انداختن وسطش، هر کی اون نفر دیگرو بکشه، برنده پولی میشه که یک فرد پولدار گذاشته!!! اون فرد پولدار و کله گنده داره مبارزه اون دو فرد بدبختو می بینه و لذت می بره!!! اینجوری این باور رو گرفته بودم که آدمای ثروتمند، آدمای سنگدلی هستن که هرچی پولدار تر بشن، احساسات (به معنای مهربانی) کمتری دارند! و این باور اینقدر در ذهن من رسوخ کرده که همیشه باید برای خودم مثال نقض بیارم.
نمیدونم چجوری ذهن من همچین ورودی مسخره ای رو به باور تبدیل کرده بود ولی میخوام بگم مثل این پیچکا چقدر کوچیکن و مسخره، و چقدر جلوی پیشرفت رو میگیرن.
اصل بقای اصلح و احساسی رفتار کردن، یکی از پاشنه های آشیل منه؛ و من میدونم که خیلی باید روی این زمینه کار کنم چون خیلی افکار نامناسبی هستن که حالم رو بد می کنن و ریششون از همین موضوعه
من خودم خیلی سفر رو دوست دارم، چون از بچگی شرایط سفر کردنو نداشتیم، یادمه من میرفتم درمورد اون مقاصد تحقیق میکردم، الانم همون اخلاقو دارم و کلی درمورد فرهنگ های جهان تحقیق می کنم و همین باعث شد تا از بچگی نپذیرم حرفایی که از طرف جامعه مذهبی که توش بزرگ شدم و بهم میزدن رو
این حرف که اگه مسلمان نباشی، اگه این رفتارایی که ما داریمو انجام ندیم، بهشت نمیری، سعادت پیدا نمی کنی؛ من همیشه برام سوال بود اگه اینجوریه که بقیه مردم جهان که نه حجاب دارن، نه نماز میخونن و… آیا همشون میرن جهنم؟ میدونستم که این نمیتونه درست باشه
برای همین خیلی مقاومت نداشتم روی این موضوع
این فایل هم مثل تمام فایل های زندگی در بهشت، برای من کللی درس داشت و یادآور شد که برای تجربه همچین بهشتی، باید این باورای محدود کننده رو از ریشه بکنم، تا راهی باز بشه برای رسیدن به اعماق باور ها؛ مثل راه زیبایی که توی پرادایس ساختین.
عاشقتونم و خدارو شکر می کنم بابت این فایل ها
به نام خدایی که جهان از اوست
سلام به همه
سپاسگزار خدای مهربونم هستم برای ایییینهمه زیبایی که هرروز میبینم ،انرژی خیلی بالای جنگل و درختان پربارش، زیبایی بی مانندشون، انرژی خیلی بالا، ترکیب رنگ های چشمنواز و اون پرتوهای نور خورشید که وقتی مریم جون دوربینو بسمت آسمون میگیره اونقد قشنگ از لابلای شاخه ها عبور میکنن و بسمت زمین میان .
علاوه بر این زیبایی ها، نگاه کردن به این جنگل و درختان به آدم احساس عظمت و شکوه میده، درس صبر و رهایی و استمرار . ازونجایی که هرکدوم ازین درختان احتمالا بدر یا دانه ای بودن در دل خاک و فقططط با گذشت زمان و خوراک مناسب به همچین درختایی تبدیل شدن . همچین تنه و تاجی که این درختا دارن قطعااااا ناشی از وجود ریشه های خیلیی قوی و بزرگ هست.
ریشه ها برای من نماد باور و ایمان قلبی هست که هرچه عمیق تر و قوی تر بشن،ما درخت پربارتری از حال خوب و اتفاقات خوب خواهیم داشت. ولی این ریشه ها و قدرت گرفتنشون نیازمند خوراک مناسبه که توجه و تمرکز به زیبایی ها هست، سعی در ایجاد حس خوب هست و کار کردن روی مقاومتها و پاشنه های آشیل.
کاری که استاد انجام میدن اینجا، قطع درختای هرز و پیچکهایی که اگر حواسمون نباشه و از بینشون نبریم، بعد یمدت کنترل،تغییر یا حذفشون واقعا از توانمون خارج میشه.
پس هر لحظه باید آگاه باشیم به حسمون و افکارمون و ببریمشون سمت خوبیها و زیباییها