این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/12/abasmanesh-7.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2020-12-09 08:03:002020-12-10 07:06:47سریال زندگی در بهشت | قسمت 110
163نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت برای اینکه یه قسمت دیگه از زندگی در بهشت نصیب و روزی ام شده
خدایا شکرت برای تقویت باورهای فراوانی و نعمتم بواسطه دیدن زندگی استادم که هر چه بخواد رو در آن واحد سفارش میده چه در امریکا باشه چه در هر کشور دیگری به سرعت برق و باد بهش می رسه
خدای من گاراژ استاد دیگه جا نداره از ابزار آلات خفن و هیولایی که از بهترین برندهای جهانن
و چی بهتر از اینکه تو اونقدر ثروت داشته باشی که باعث گسترش جهانت بشی
و چقدر معنوی و روحانیه این حجم از ثروت و نعمت
و خداروشکر برای تقویت این باورها در وجود ما
بر خلاف کل اطرافمون که حرف از کمبوده و فقر اینجا بهشتیه که حرف حرف فراوانیه و ثروت و نعمته خدای من شکرت
خدای من شکرت برای تمرکزم بر زیبایی ها بواسطه دیدن این سریال
الله اکبر از صحنه مه و خونه ای که به قول مریم جان انگار وسط ابرا بود
چقد این صحنه روحانی بود
چقدر زیبا بود
هر چه از زیباییش بگم کم گفتم و واقعا در وصفم نمیگنجه
خدای من شکرت
اینجا خود خود بهشته
نهرهای روان از زیر تخت ها جاریه
و خوان نعمت الهی گسترده ست
خدایا چقدر این صحنه باز شدن در چیکن شا و درومدن مرغ و خروسا و بوقلمونا و گنیا صحنه بی نظیری بود
همه به صف به همتون می رسه هیچ عجله نکنین تو این بهشت برا همتون اب و دون کافی هست ❤️❤️❤️❤️
مریم جان تکاملتون در دونه پاشیدن هم مشهوده قبلا مرکزی می ربختین غذا رو و همه از سر و کول هم بالا می رفتن برا خوردن غذا اما الان خطی می ریزین و چه مرتب و منظم همه صف کشیده در حال بهره بردن از نعمت های بهشتی ان
خدایا شکرت
هر چه از زیبایی های این بهشت و نعمت هاش بگم حق مطلب رو به جا نیاوردم
فقط خداروشاکرم که هر روز هدایتم میکنه به دیدن این زیبایی ها
از شما میلیونها بار سپاسگزارم برای به اشتراک گزاری این فایل ها
و تعهد میدهم از مسیر زیبایی که درون هستم منحرف نشوم
احیانا با تریلی ۱۸ چرخ داری از آمازون سفارش میدی ، به نظرم همینجوری پیش بری بزودی با هواپیمای ترابری هوایی ارتش برات سفارشاتت رو بیارن . یهو از آمازون سفارش یک فروند بوئینگ ۷۴۷ بدین 😂😂 خدا رو شکر واقعا بخاطر ایییین حجم عظییییبم از فراوانی و ثروت و نعمت در این سرزمین . خدا رو شکر .
با موتور رفتین در رو باز کنید برای تریلی ، یاد دیالوگ یه فیلمی افتادم بنام the ultimate gift
پسره تو وانت یه پیرمردی سوار بود ،بهش گفت اولین فروشگاه بایست میخوام خرید کنم، گفت آخرین فروشگاه نمیدونم چندین مایلی بود، الان نیم ساعته وارد املاک من شدیم 😂🤩😍🇺🇸🌹💚 دقیقه ۳ اون مه صبحگاهی بی نظیر و رویایی بود ، بشدت دوست دارم و مشتاقم و احساس لیاقت میکنم که صبح های دل انگیز فلوریدا رو تجربه کنم. منظره ۴:۴۴ خیلی رویایی بود
دقیقه ۵:۰۰ خیلی جالب بود ، نظم دادن به غذای مرغ ها ، درود به این دیدگاه خانم شایسته بزرگوار که همیشه نظم اولویت اولشون هست. وااااای خدایا چه حس خوبیه غذا دادن به مرغ و جوجه ها، ما همیشه تو باغچه حیاط قدیمی مادرم اینا مرغ و خروس و جوجه داشتیم ، ولی اینجا توی پارادایس محیط بزرگتر خیلی حس خوبیه.
دقیقه ۹ طلوع خورشید و آسمون زیبا و آبی بسیار بسیار حس خوب و دلچسبی داشت. بشدت احساس خوبی بهم میده و دوست دارم تجربه اش کنم. آقا این تراکتور سواری تون چه حس خوبی داشت 😂😂 راستی استاد بعضی از زباله ها رو میتونید توی همون زمین پارادایس تبدیل کنید به کمپوست، اونهایی که تجزیه میشن و فضولات حیوانات و باقی مونده مواد غذایی همه رو اگه توی یه گودال دفن کنید « البته با یه سری نکات ریز فنی » تبدیل به کمپوست میشه. هر از گاهی هم میتونید یه سری زمین ها رو شخم بزنید با تراکتور مرغ و جوجه ها کرم تازه نوش جان کنن. 😍
استاد اون ایده تراکتور به لیفتراک واقعا خیلی هیولا بوووووود 😍😍😍 راستی استاد اون شاخکهایی که نصب کردین و بعدا موقع بلند کردن تنه درخت یکی شون کج شده بود، میتونید از لری کمک بگیرید ، زیر پاکت بیل تراکتور براتون دو تا لبه فلزی جوشکاری کنه، که اون شاخک ها رو وقتی میبندین باعث پایداری بیشتر بشه و از مدار خارج نشه. 🤩💪
استاد دقیقه ۱۹:۲۵ به بعد که دارید در مورد ایده ها صحبت میکنید ، من تا قبل از اون دقیقا داشتم به همین موضوع ایده ها فکر میکردم که تو این کشور همین وفور نعمت و ثروت باعث وفور ایده های طلایی هم شده ،از طرفی حواسم به ابزارهای شما هم بود، اینقدر ابزار که شما جمع کردین میشه باهاش یه کارگاه عظیم رو ران کرد. خیلی دوست دارم وقتی اومدم فلوریدا تو کارهای نجاری بهتون کمک کنم. منظره دقیقه ۲۳:۳۰ دریاچه و ابرها واقعا رویایی بود.
خدا رو شکر بخاطر همه نعمت ها و فراوانی ها و زیبایی ها و اون تی شرت زیبا Be Grateful استاد
سلام و درود فراوان به آقا محمدجواد ، مرد جذاب و خوش تیپ. الهی که حال دلتون عالی عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.
قبل از هر چیز توی پرانتز بگم، هزار ماشاءالله چقدر خوشتیپ و جذاب هستین. «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» الحمدلله ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
آقا آقا آقا ، فن چیه؟ (مقداری ایموجی خنده) بخدا منم یه شاگرد آماتور هستم که تازه دارم تاتی تاتی میکنم به امید اینکه بتونم شخصیت متواضع تر و توحیدی تری از خودم بسازم. هر چی هست لطف خداست، هر چی محبت دوستان عزیزم شامل من میشه همه ش لطف و محبت و مهربانی پروردگار منه. منم افتخار اینو داشتم توی این سایت شاگرد استاد عباس منش باشم و امیدوارم بتونم شاگرد خوبی باشم. از محبت شما بینهایت سپاسگزارم.
یاد آیه 17 سوره حجرات افتادم که بیانش مایه یادآوری برای خودم باشه.
(آنها بر تو به مسلمان شدن منّت میگذارند، بگو: شما به اسلام خود بر من منّت منهید بلکه اگر راست میگویید (و ایمان حقیقی دارید) خدا بر شما منّت دارد که شما را به سوی ایمان هدایت فرموده است.)
از این همه محبت و مهربانی دوستان عزیزم توی سایت واقعاً ممنونم ولی خدا منت سرم گذاشته منو لایق دوست داشته شدن کرده. تنها دلیلی که براش سراغ دارم اسم خداست. اگر از خدا بگیم و بنویسیم لاجرم خداوند از عزت خودش بهمون عطا میکنه و عزتمند میشیم. چون عزت همه از آن خداست.
آقا محمدجواد عزیز، از این همه محبت و بزرگواری شما ممنونم. راستشو بخوای کمالگرایی نمیذاره از نتایجم بگم ، چند روز پیش یه ایمیل ارسال کردم برای استاد عباس منش و استاد شایسته و از بعضی از نتایجم نوشتم و استاد شایسته بزرگوار لطف کردن و ایمیل منو با مهربانی پاسخ دادن. اون ایمیل برام بسیار بسیار ارزشمند بود.
فارغ از آرامش و سلامتی و موفقیت های بزرگ و کوچک ، و نتایج مالی ، اگه بخوام بولد ترین نتیجه ام رو بنویسم اینو میتونم بنویسم:
وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم توی چکاپ فرکانسی قدیمیم در پاسخ به سوال «امید به آینده» نوشته بودم: «با شواهد موجود هیچ امیدی به بهبود در آینده ندارم و شرایط هر روز بدتر میشه» ولی وقتی آخر شهریورماه رفتم دوباره چکاپ فرکانسی نوشتم اول کلی به این جمله قدیمی خندیدم، و دیدم که چقدر من تغییر کردم و هیچ ربطی به گذشته خودم ندارم ، و در پاسخ به سوال امید به آینده جمله ای نوشتم با این مفهوم که : «این تازه شروع ماجراست و پاداش های بسیار زیبا و بزرگی در انتظار منه، اونقدر بزرگ که برای ذهنم هنوز قابل تجسم و تصور نیست» و بعدش آیه 17 سوره سجده رو نوشتم «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (پس هیچ کس نمیداند که به پاداش نیکوکاریشان چه نعمت و لذّتهای بینهایت که روشنیبخش (دل و) دیده است، برایشان ذخیره شده است.)
«امید» بهترین نتیجه ایه که میتونم براحتی ازش صحبت کنم. نتیجه ای که قابل اندازه گیری و بیان با اعداد و ارقام نیست.
ازت متشکرم دوست عزیزم که برام کامنت نوشتی و باعث شد منم در پاسخ یبار دیگه بهبود خودم در طول مسیر رو بیاد بیارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
یعنی من عاشق اون اقا گفتنای خانم شایسته ام خیلی خوبه یا وقتی با هم میگن خدای من خدای من اصلا احساس عشق توش موج میزنه
از اون طرف هم خرید اینترنتی که به شخصه عاشقشم چون دو بار لذت خرید رو برای یک جنس تجربه میکنی یه بار وقتی سفارش میدی یه بارم وقتی به دستت میرسه و میبینی با این کیفیت میارن و بهت تحویل میدن حالا یه جاییم باشی مثل امریکا که آمازون داشته باشه و بتونی حتی باهاش اره هم سفارش بدی که به قول خانم شایسته هم گل و هم بلبل رو بتونی باهاش دربیاری
قشنگ ذوق رو تو وجود این دو نفر میشه حس کرد وقتی با اینهمه ثروت و ملک و اینها اینجوری از خرید یه اره و رسیدنش خوشحالن فیلم میگیرن به اشتراک میذارن این میشه همون لذت بردن از داشته ها این میشه توجه به نکات مثبت که بگی خدایا شکرت انقدر این حیاط بزرگه یه تریلی توش میتونه دور بزنه در صورتی مه شاید اگر کس دیگه ای اونجا تو اون بهشت می بود نه تنها اینها براش عادی شده بود بلکه اصلا به چشمش هم نمیومد وقتی اینجوری بابت چیزهایی مثل حیاط که هزار بار توش قدم گذاشتی و دیدیش شکرگزاری میکنی خدا مه ای رو بهت نشون میده که اولین بارته میبینی وقتی درون همون چیزهای همیشگی هرروز دنبال چیزهای جدیدی برای شکرگزاری باشی اونوقت از دل همون شکرگزاری هات تو همون حیاط همیشگی اتفاقی میفته که میگی من تا حالا همچین مه ای ندیده بودم چقدر امکان داشت که این مه بیاد و بره و ایشون خواب باشه و اصلا نبینتش چقدر احتمال داشت که انقدر از درون حالش خوب نبود که حتی اگر این مه رو میدید یه لبخندی میزد و رد میشد اما این کجا اینکه با این ذوق دوربین و برداره و اینجوری بابت چیزای به ظاهر کوچیک ذوق کنه کجا و الان می فهمم این چرخه چطور کار میکنه انقدر خودت روغرق در حس خوب شکرگزاری میکنی که زندگیت میشه سراسر پر از چیزهایی که بیشتر بابتشون شکرگزار باشی آیا تو این دیدگاه و این زندگی اصلا جایی برای حس بد و اتفاقات ناخواسته میمونه ؟ هرگز
وقتی اینجوری دوربین دستت بگیری و این نقاشی زیبای خداوند رو ثبت کنی که به نظر من واقعا یه تابلوی بینظیره وقتی اینجوری ذوق میکنی ومیتونی این حس خوب رو به تمام مخاطبینت ارسال کنی در تمام مدت داری توی این حس خوب میمونی چه موقع فیلم برداریش چه موقع دوباره دیدنهاش چه موقع ادیتیش چه زمانی که کامنتها و نظراتش رو میخونی پس از یه اتفاق چندین بار حس خوب میگیری وای خدایمن که چقدر این قوانینت قشنگه و اجراش راحت و ما چقدر راحت از کنار همه اینها رد میشیم.
چقدر حس خوبیه صبح به صبح صدای پرنده هایی رو بشنوی که خودت بزرگشون کردی و بهشون غذا دادی و هر روز پا میشن از دستت غذا میخورن.
هزاران هزار کشاورز هستن که پشت تراکتور میشینند و کار میکنند و هزار جور بد و بیراه به دنیا میگن اما این کجا و پشت تراکتور خودت نشستن برای سر و سامان دادن به بهشت ۲۰ هکتاریت کجا؟ لذت بردن از این تراکتور سواری کجا فقط سوار شدن و تمیزکردن کجا؟ مجبور باشی یه کاری رو انجام بدی کجا و با عشق اینکار ها رو به هر طریقی که دوست داری انجام بدی کجا
حس خوب بعد از پاکسازی بهشت و اینهمه کار کردن روی زمین خودت لذت بردن از زیباییهاش داشتن یه دریاچه برای خودت وای خدای من چقدر حس عاللیی ایه عاخه اینکه یه تراکتور با این عظمت بگیری و هر روز صبح پا شی ملکتو اونطوری که دوست داری خوشگل کنی و کلی از پشت تراکتور نشستن لذت ببری
به امید اینکه همگی بتونم از داشته های همیشگیمون با زاویهدید متفاوت شکرگزاری کنیم
سلام دوست عزیزم چقدر زیبادرک کردی وگفتی ممنونم خدایا این شکرگزاری ها نعمتی است در کنار همه ی نعمتها وتوفیقی است که از رحمت تو عطا شده خدایا شکر شکر شکر …
توی پاسخ های عقل کل که داشتم میخوندم رسیدم ب پاسخ شما که چند روز پیش داده بودید و گفته بودید پدرتون اجازه نمیدادند بعد ازتاریکی هوا بیرون باشید ولی بعدش تنهایی سفر خارجی میرفتید،میشه منو راهنمایی کنید که چه تمریناتی انجام دادید؟چون منم شرایطم تقریبا مشابه شماست
امیدوارم سوالم رو ببینیدچون هرکاری کردم سوالمو توی عقل کل ازتون بپرسم نشد
بله اونجا هم توضیح دادم که من اومدم شدیدا روی خودم کار کردن و سعی کردم تا میتونم حس خودم رو عالی نگه دارم کلا اهنگهای شاد گوش میدادم و سعی میکردم همیشه در بهترین حالت باشم و در برخورد با پدرم دیگه به جای اینکه از دستش حرص بخورم عصبانی بشم خودمو بخورم و پشت سرش حرف بزنم اومدم اگاهانه تمرکزمو گذاشتم روی ویژگیهای مثبتش مثلا اگه میگفت زور برگرد خونه خداروشکر میکردم که پدر دارم خداروشکر میکردم پدرم انقدر دوستم داره و حواسش بهم هست بعد دیگه رفتارهاش رو به حساب اذیت کردن نمیذاشتم میذاشتم به حساب دلسوزی و دوست داشتن همین باعث میشد هم در درون حس خوبی داشته باشم هم این حس خوبم رو چه در رفتار و کلامم چه به صورت ارتعاشم به ایشونم منتقل کنم میدونی وقتی فرکانس جنگیدن و لجبازی رو میذاری کنار طرف مقابل هم گاردش خود بخود از بین میره
کامنتای شما رو که میخونم خیلی حس خوبی میگیرم،واقعا تحسینتون میکنم❤🌷
راستش نجواها خیلی زیادن،هروقت میخوام حسمو خوب نگه دارم یا به نکات مثبت پدرم توجه کنم ذهنم شروع میکنه به نجوا ومیگه هیچوقت با این کارا نمیتونی مستقل بشی و عمرا اگه بذارن تویه شهر دیگه تنها زندگی کنی یا این خیلی تو ذهنم میاد که اگرم شرایط عوض بشه در اون حد نیست که تو میخوای،عمرا یه دخترو بذارن تنها زندگی کنه و………خیلی ذهنم آشفته س،پر ازنجواهایی که میگه نمیشه
سلامی از جنس عشق و قدردانی به آقایون و خانمهای بهشتی
ای بنازم به تک تکتون… از اول تا آخرتون… از ظاهر تا باطنتون… از استاد که اولین نفری هستن این فضا رو مهیا کردن تا اون دوست عزیزی که تازه به این باغ بهشتی هدایت شده، تا اون دوست عزیزی که هنوز به این دنیا نیومده ولی در آینده روزی به اینجا هدایت میشه…
افتخار میکنم و مینازم به خودم که در بهترین و زیباترین فضازمانمکان هستی قرار دارم… تا بتوانم با ساختن شخصیتی موحد و سرشار از توحید با مستقر شدن در زمره
والسابقون السابقون اولـٔـک هم المقربون
پیشرو باشم و یکه تاز قلمرو سرزمین رویاهام
وقتی تصویر کلبه مون رو در اون هوای گرگ و میش مه آلود دیدم ناخودآگاه دست به تایپ شدم… « همزمانی » یا بهتره بگم «خوش زمانی»… چرا که پرندوش برای اولین بار همچین هوای مه آلودی رو سحرگاه با تمام وجودم تجربه کردم
قبلش یه اعتراف برم؛ صادقانه اعتراف میکنم که قبل از اینکه کاملا تسلیم رب بشم و توی این بحر عشق و آگاهی های کیهانی غرق بشم، همش با خودم درگیر بودم که امکان نداره، این عباس منش زیادی خودشو جدی گرفته… خیال میکنه کیه! که ادعا میکنه بهترین سایت دنیا رو توی فیلد خودش داره… آخ وقتی توی کامنتا میدیدم که اینقدر ازش تعریف و تمجید میکردن، اون حجم عجیب از تعداد کامنت و اعضای فعال متعهد رو میدیدم که ایشون رو استاد و خودشون رو شاگرد این مکتب خطاب میکردن، حضرت عباسی بدجور از ماتحت میسوختم… راستیتش خیلی مقاومت داشتم، خودمو به اون راه میزدم و نمیخواستم باور کنم…
حالا یه نگا بندازید کدوم فیلم و سریالی توی دنیا اینقدر براش کامنت میاد… الله اکبر… چه اتفاقی داره میفته، میانگین هر قسمت بیش از صد تا کامنت میاد، کامنت چیه بابا بگو کتاب، طومار طویلی از تحسین ،آگاهی ، و نکات مثبت… دیوانه کنندس… خیلیا هم فرصت نمیکنن و نمیرسن والا خدا میدونه چقدر کامنتای ارزشمند بیشتری میاد
استاد عزیزم، نفرت من نه اینکه صرفاً مستقیماً از شخص شما بوده باشه…نه… بیشتر به خاطر مریدا و شاگرداتون بود، با خودم میگفتم ملت چقدر کمبود دارن که یجورایی دارن با تعریف و تحسین های افراطی و بیش از حد شون دارن از یه آدم بت میسازن… ازونجایی که من یه غرور خاص زلاتانی دارم ( البته با کمی ناخالصی)برام خیلی سخت بود که بخوام زیر سایه یه شخص خاصی شاگردی کنم و بعدها که به اون جایگاه بلند مرتبه دلخواهم رسیدم منو شاگرد و پیرو مکتب یا گروه خاصی بشناسن… به همین خاطر اوایل به خاطر این غرور ناخالص مزخرف عمدا تصویر پروفایل نمیذاشتم و حاضر نبودم که کامنتی با نام خودم بذارم و خودمو قاطی این مجمع سراسر عشق و توحید کنم، در یک کلام؛ مدارم پرت بود… هر بار از جنبه های مختلف اعتراف میکنم… بارها و بارها برای خودم تکرار میکنم که از کجا به کجا نایل شدم…. میخام بگم به این راحتیا همون اول مثل خیلی از بچه ها در بدو ورود شما رو نپذیرفتم… چون من تا بحال توی عمرم حاظر نشده بودم که با تحسین خوبی های دیگران و الگوبرداری به صلح و پیشرفت خودم کمک کنم، چون واقعاً از درون با خودم در صلح و آرامش نبودم…
از نفرت به عشق خالص… منی که یکی از مخالفین و هیتر های سرسختتون بودم دیگه نمیتونستم خودمو به اون راه بزنم؛ از بهار ۹۹ همین که با تمام وجود تسلیم رب شدم، خودبخود عاشق و شیفته شما و همه دوستای نازنینمون شدم…به این راحتیا وارد این باغ نشدم کلی براش بها پرداخت کردم و زحمت کشیدم پس به راحتیا هم از مدار خارج نمیشم… یعنی امکان نداره که خارج بشم
استاد به طور کلی کسی که مثل من قعر اعماق جهنم رو تا مغز قرمز استخون لمس کرده هیچجوره حاضر نیست به زندگی هولناک گذشته هبوط کنه و با نهایت سرعت و توان خودبخود به سمت بهشت حرکت میکنه ( اهرم بسیار قدرتمند رنج و لذت ) بنابراین بی نهایت بی نهایت بی نهایت سپاسگزارم خداوندم هستم بابت گذشته بسیار بسیار تلخ و دردناکم چرا که الان که دارم از دید قانون بهش نگاه میکنم میبینم که چه پوعن فوق العاده ای چه فرصت و نعمت بینظیری دارم من که زندگیم پر از تضاد و مشکلات و طوفان های سهمگین بود…حالا دارم میفهمم که چرا من اینقدر آدم سرسخت و بسیار قوی هستم حالا دارم دلیل این همه جاه طلبی و روحیه جنگندگی رو درک میکنم… حالا دارم دلیل این همه انگیزه بشدت طوفانی و خستگی ناپذیرم رو متوجه میشم؛ انگیزه و اشتیاق سوزانی که نظیرشو تا بحال نه دیدم و نه تجربه کردم، انگیزه و شور هیجانی که از بدو ورودم به سایت تا الان که هشت ماه میگذره نه تنها با کم شدن فشار و هویدا شدن نتایج کم نشده بلکه روز به بیشتر و بیشتر و بیشتر شده( درسته که از مدت عضویتم در سایت حدود دوسال میگذره ولی من اصلاً روحم هم خبر نداشت که عضو این سایتم، داستانش خیلی عجیب و مفصله، نمیدونم چی شد که یه فایلی رو میخواستم همینجوری دانلود کنم که مجبور شدم عضو بشم اینو هم بگم که اون فایلو ندیدم اصلا تا یه سال بعدش و باز هم گذشت تا در مجموع بعد روزها و ماه ها کم کم چند تا فایل دانلود کردم و از بهار امسال بود که برای اولین بار شیرجه زدم توی سایت)
انگیزه ای که منو بعضی روزا بیش از ۱۷ ساعت در شبانه روز بی وقفه پای سیستم نگه میداشت( خواب و خوراک برام بی معنی شد) تا بتونم با نهایت توان به شناخت و معرفت عمیقی برسم و با ایمان راسخ و عمل توقف ناپذیری از درون خودمو تغییر و مدارمو ارتقاء بدم…
استاد عزیزم، من به قدرت و جادوی کلام کاملا واقفم و در استفاده از قدرت کلام به نفع خودم و هل دادن خودم به سمت جلو خیلی هوشمند و حرفه ای هستم… به همین خاطره که تا بحال نشده که حتی یکبار بیام سایت و بخوام با لحن مظلومانه ای از بدبخیای گذشتم بگم و یجورایی ترحم جلب کنم، یا از مشکلات و مسائل گله و ناله کنم یا حتی حسی منفی و ناامیدانه ای رو القا کنم…چون من ذاتا آدم قوی و سرسخت نترسی هستم، اگرم گاهی از گذشتم میگم به این خاطره که فقط به خودم و دیگران امید و انگیزه مضاعفی بدم که میشود و خدا اینگونه هدایتمان میکند
هنوز حتی به اندازه ده درصد انتظارم توی سایت کامنت نذاشتم، همش این نجوای شیطان از ذهنم رد میشد که میلاد داری کشش میدیا زود باش پس کی میخوای توی سایت به صورت مستمر شروع کنی توی هر قسمت کامنت بذاری و از خودت و آگاهی هات بگی،
ازین جا به بعدش رو خیلی رک و صادقانه میگم ( در مورد خودم خیلی رک و راست و صافم)؛
این موضوع داشت تمرکزمو بهم میزد، با خودم و خدا خیلی صحبت و مشورت کردم، خوب خودمو شکافتم تا بتونم خودمو بیشتر بشناسم ( مثل همون صحنه شگفت انگیزی که در دقیقه ۲۲:۴۴ قسمت ۱۰۸ دیدیم که چطور تنه درخت شکاف هسته ای خورد)
هر چی میرم جلوتر بیشتر متوجه تفاوت های مهم و خاص خودم با دیگران میشم، این موضوع تفاوت اساسی با دیگران داشت منو تحت فشار میذاشت که نکنه اشکال از منه، دیدم نه اتفاقا این ویژگی منحصر به فرد منه دارم که به سبک شخصی خودم و بدون تاثیر از فضا و محیط دارم پیش میرم
توی بازه خیلی کوتاهی شاید دو سه ماهه کلا خودمو از بدنه جامعه و خانواده و فامیل جدا کردم برای همیشه
توی سایت هم انگار من نمیتونستم تحت تاثیر کامنتا و فضای سایت
به شیوه و سبک بچه های سایت پیش برم و به خاطر اعتماد به نفس و خودباوری که داشتم میخواستم فقط و فقط از ندای درونم تبعیت کنم تا با عمل به الهامات و هدایت خودِ خودش به بهترین و زیباترین و آسون ترین شکل ممکن تکاملم رو طی کنم؛
با خودم گفتم چیشد که من هیچ فعالیتی توی بخش عقل کل نداشتم؟! جواب برام واضحه چون من هیچ سوال و مسأله خاصی برام پیش نیومده که بخوام توی عقل کل از دیگران بپرسم، جواب تک تک سوال هام و مسائلم در طی مسیر در کوتاه ترین زمان ممکن بهم گفته شد… و با اینکه توی خیلی از جنبه ها آگاهی های پخته و درخوری رو بدست آوردم و میتونستم بارها پاسخ های راهگشایی رو در جواب دوستان بدم ولی انگار من هیچ میلی به این کار ندارم، چرا؟ چون اصلاً جواب دادن به دیگران برام در اولویت نیست… دنبال نسخه دادن و راهنمایی بقیه نیستم فقط تمام تمرکزم روی خودمه نه هیچ چیز دیگه… به قدرت تمرکز لیزی کاملا واقفم
چرا من با اینکه بارها قبلا میخواستم به صفحه شخصی دوستام برم و بهشون عشق بورزم و با تحسین شون ازشون قدردانی کنم ولی هر بار ندایی جلوی منو میگرفت و میگفت سرت تو لاک خودت باشه و خودتو درگیر دیگران نکن؟! الان میفهمم چون من اصلاً از حواشی و فرع به شدت فراریم و نمیتونم غیر از اصل و تمرکز روی خودم برای چیزایی که در اولویتم نیستن وقت بذارم مگر اینکه ندای درونم چیز دیگه ای بگه
🔴 چرا من برخلاف بقیه که آرزوشون اینه که محصولات استاد رو بخرن ولی من با اینکه دو تا از از دوره های حیاتی استاد رو قبل از اینکه قیمتشون تغییر کنه هم میتونستم بخرم ولی این کارو نکردم؟! چرا من هیچ میل و عجله ای برای رفتن سراغ محصولات رو ندارم و مثل خیلیا محصولات رو به چشم یه معجون سحر آمیز نمیبینم؟! اصلا چرا من هنوز توی مدت هشت ماه اخیر نتونستم حتی نصف فایل های رایگان رو ببینم؟! چه برسه به متن و مقاله های مریم جان و یا کامنتای بینظیر هر فایل !!! آیا من زیادی کُندم یا بقیه زیادی سریع و تند پیش میرن؟!
جواب این خیلی برام مهم و کلیدیه و وجه تفاوت اساسی طرز نگرش و عملکرد منو بهم نشون میده، ازون جایی که موقع صحبت کردن و یا کامنت نوشتن فقط برای دل خودم و شناخت بهتر خودم این کارو انجام میدم، نظر و قضاوت دیگران اصلا برام بی معنی میشه چون واسه مخاطبی حرف نمیزنم واسه خودم حرف میزنم اینجوری خیلی راحتم خیلی خیلی خودمم بدون هیچ شیله پیله و تعارفی:
خدایا خودت بهترین جواب ممکن رو از زبون خودم به خودم بگو:
🔵من رفته رفته پی بردم که آدم وقتی در مسیر درست سعادت و صراط مستقیم یا به اصطلاح امروزی موفقیت قرار میگیره همین که پای در مسیر میذاره و عاشقانه و متعهدانه بدون هیچ قید و شرطی روی خودش کار میکنه ، در طی مسیر هر آنچه که نیاز داشته باشه که بدونه، بهش گفته میشه، بهش الهام میشه… کافیه به دوربرتون نگاه کنین آیا تمام آدمای موفق و ثروتمند و بزرگ از دوره و یا همایش و خوندن زیاد کتاب های موفقیت به خواسته هاشون رسیدن؟!؟ آیا آگاهانه قوانین رو کشف کردن و خودشون رو در قالب قوانین وفق دادن؟! آیا هر روز تمرین های زیادی آگاهانه به صورت مستمر انجام دادن تا به اونچکه میخان برسن؟! آیا از محصولات و دوره های مختلف استاد عباس منش استفاده کردن؟! یا با تونی رابینز حشر و نشر داشتن؟!
چیزی که من درک کردم اینه که دوره های استاد قطعا بهترین بهترین توی دنیاست بدون شک، با استناد به حرفای دوستان راجع به دوره ها و شناخت عمیقی که نسبت به شخص بسیار حکیم و قدرتمندی چون شما استاد عزیزم دارم، ولی دوره و محصولات حکم یه فرصت و کاتالیزور رو داره که کارت رو راحت میکنه که کمتر آزمون و خطا کنی … گنجی از آگاهی که تو رو بینیاز میکنه از هر کتاب و دوره ای… ولی من زاویه و افق دید منحصربفرد خودمو دارم که خیلی خیلی کمکم میکنه:
اینه که من صرفاً مصرف گرا نیستم، صرفا نمیخام با پرداخت چند میلیون ناچیز بشینم روبه روی استاد و گوش کنم، درک کنم و عمل کنم… در یک کلام نمیخام لقمه آماده بخورم… میخام خودم خودجوش و خودآموز ( خدا آموز ) قدم به قدم با هدایت ربم به هر آنچه که میخام برسم… زمانی میام سراغ محصولات که از کل ظرفیت پتانسیل فایل های دانلودی بهترین استفاده ممکن رو ببرم و تاکید میکنم که با آزادی کامل مالی و براحتی بدون هیچ دغدغه میام سراغشون، اونم بیشتر به خاطر حمایت مالی و قدردانی از استاد نازنینم…
استاد بذار خیالتو راحت کنم، افرادی مثل من هستن که دوست دارن عشقی و دلی به شماره کارتت که زیر سایت نوشته شده با تمام عشق و خلوص به حسابتون پول واریز کنن… اگه تو ثروتمند تر نشی پس کی بشه؟!!! اونقدر روی من و امثال من تاثیر گذاشتی که میخوایم همینجوری عشقی و دلی به حسابت پول واریز کنیم… اینو بارها و بارها میگم
استاد من آدم خیلی فرز و باهوشی هستم، بارها میرفتم توی پروفایل عمومی دوستان ،قسمت دیدگاه محصولاتشون رو باز میکردم و همون چند خط اول دیدگاهشون در محصولات رو که قابل مشاهده بود رو میخوندم، کاملا واضح متوجه میشدم که دارم عالی پیش میرم و از خیلی از دوستانی که محصولات مختلف رو خریدن درک و عمل و نتایج به مراتب بهتری بدست آوردم و مسیری که خدا بهم الهام کرده کاملا متناسب با خواسته های منه؛ طرف توی قدم ۱۲ دوره دوازده قدم تازه فهمیده بود که کنترل ذهن چیه
یا طرف داره هنوز از کمرنگ بودن نتایجش و مقایسه خودش با دیگران میگه و یجورایی هنوز با خودش به صلح نرسیده و اونقدر تمرکزش رو نتایج دیگرانه که از خودش غافل میشه و ته دلش احساس ندامت و یا حسادت بهش دس میده…
یا اینکه طرف کلی محصول از سایت خریده ولی انگار استفاده ازشون نمیکنه چون مشارکت فعالی توی کامنتا نداره، یا نصفه نیمه درک میکنه، یا نصف نیمه عمل میکنه…
یا طرف یه مقدار که فشارها کمتر شد و کمی مزه شیرین نتایج رو چشید بیخیال ادامه دادن میشه و جا میزنه… من اینا رو دارم به وضوح میبینم و از اشتباه و انحراف دیگران درس میگیرم
🔵 و اما خودم: از عید که به اینجا هدایت شدم از بدو ورود شروع به عمل سریع به الهامات کردم بدون اینکه بدونم الهامات چیه اصن
کلی تصمیم جدید گرفتم… کلی خودمو تکون دادم کلی اقدامات جدید انجام دادم همون ابتدای ورودم به سایت ( بهار ۹۹) بدون اینکه بدونم عزت نفس چیه…
از توحید شروع کردم… از قرآن شروع کردم… جوری خودمو شخم زدم که هیچ تراکتوری نمیتونست اونجوری شخم بزنه… باورهای محدودکننده مذهبی رو تارو مار کردم، چنان افتادم بجونشون که امون نفس کشیدن بهشون ندادم…
از بدو ورود تا الان فقط روی سریال زندگی در بهشت کامنت میذاشتم و تمرکزم بیشتر روی این سریال جهان شمول بود، هنوز نه فایلای سفر به دور امریکا رو دیدم، نه مصاحبه با استاد، نه فایل های مختلف مربوط به ثروت، و نه خیلی دیگه از فایلای دانلودی… هنوز خیلی خیلی راهه تا بتونم حداقل یه دور کامل برای یکبار هم که شده ببینمشون… ولی تا همین جا هر آنچه را که یاد گرفتم بی برو برگرد بهشون متعهدانه عمل کردم، شهد شیرین ایمان ( باور قلبی) و عمل رو( تلاش و حرکت) دارم هر روز میچشم…
استاد یچیزی بگم باورت میشه؟! من اصلاً نمیدونستم تمرین ستاره قطبی چیه اصن، ولی تازگی ها از کامنت بعضی دوستان متوجه شدم چیه، موقعی که فهمیدم هنگ کردم که خدایا من چطور بدون اینکه ازین موضوع آگاهی داشته باشم ماه ها پشت سر هم( اغلب روزها) موقعی که بیدار میشدم و قبل خواب این تمرین رو به صورت کاملا الهامی و ناخودآگاه انجام میدادم… و نتیجش احساس خوب و اتفاقات شگفت انگیز در طول روز و صدالبته مهارت کنترل ذهن و توجه به خواسته ها بود برام… من بارها وقتی کلمه ستاره قطبی رو توی سایت میدیدم فکر میکردم که تمرین عجیب و غریبیه که استاد کشفش کرده و داره باهاش ذهن بچه ها رو تربیت میکنه، نگو که من از همون بدو ورودم این کارو میکردم و حالا فهمیدم این کاری که ناخودآگاه انجام میدادم همون ستاره قطبی ۱۲ قدمه، مصمم شدم که با جدیت بیشتر و آگاهانه با خلاقیت بیشتری انجامش بدم
یا منی که اصلاً دوره عزت نفس رو ندارم، ناخودآگاه یه تمرین ها و چالش هایی رو خدا بهم الهام میکرد و منم تاکید میکنم که سریع( عمل به ایده و الهامات رو نباید به تاخیر انداخت) درعین حال قدم به قدم و تکاملی بهشون عمل میکردم و نتیجش آزادی روحم از قالب های محدود فکری و رشد بسیار زیاد و چشمگیر عزت نفس و اعتماد به نفسم شده….که یکی از بیشمار نتایجش قدرت قاطعانه نه گفتن و تصمیم گیری سریع در شرایط مختلف…
یا منی که اصلا هیچ اطلاعی از آگاهی های گفته شده در محصول روابط نداشتم،به طور ناخودآگاه اونقدر با خودم به صلح رسیدم اونقدر به خود واقعیم نزدیک شدم که روابطم از وحشتناک ترین حالت ممکن به بهترین حالتی که دلم میخواست رسید… منی که اصن نمیدونستم برانگیختگی در روابط چیه، ولی ناخودآگاه ( فکر کنم به خاطر اتصال محکم و دایمی با خداوند باشه) اون وجه از ویژگی افراد رو برانگیخته کردم که دلم میخواست باشه… خیلی قشنگ با قدرت کلامم روی نکات مثبت و زیبایی ها و توانایی ها و خوبی ها طرف مقابل فوکوس میکردم و با تعریف و تحسین خوبی هاش ، یه وجهی ازش رو برانگیخته میکردم که خودم که هیچ ،پرواز میکردم ، خودش هم غرق عشق و احساس لطیف آرامش و صلح میشد… بارها و بارها…. اونقدر اینکارو ناخودآگاه انجام میدادم که عاشق ارتباط دوستانه و در کمال صلح با تمام جامدات، نباتات، احیا و اموات و خلاصه تمام هستی شدم…
یا توی بحث قرآن و خوندن فکر خدا، خودم بصورت خودجوش و داوطلبانه هربار به کنکاش ردپای قانون و پیدا کردن اصول میپرداختم، ساعت ها و روز ها خودم با قدرت و مهارتی که خدا بهم تعلیم داده( علم الانسان ما لم یعلم) غرق مکاشفت و تامل در قرآن میشدم ( خدا رو شکر به عربی و زبان قرآن تسلط خوبی دارم به خاطر پیشینه و تجربیات گذشتم)…. اونقدر کنترل ذهن و سلف کنترل کردم اونقدر از خدا درخواست کردم اونقدر روی اصول متمرکز شدم تا اینکه احساس کردم دارم به درجه فرقان میرستم ( ۲۹ انفال) … یعنی خیلی خوب میتونم اصل رو از فرع تشخیص بدم، حق رو از باطل تشخیص بدم و دچار انحراف و هدر دادن زمان و انرژی نشم….
آهان اینو بگم، خودم بصورت خودجوش یک ماه تمام وقت گذاشتم شبانه روز بدون وقفه زندگی افراد موفق دنیا رو بررسی کردم، مصاحبه هاشون رو با عینک قانون آنالیز کردم وجه تشابه و اشتراک هاشون رو دراوردم، و به چنان اعتماد به نفس و خود باوری رسیدم چنان حس ایمان و یقینی رسیدم، آنچنان عالی ازشون الگوبرداری کردم که اعماق وجودم سرشار از یقین شد که وقتی اونا هم تونستن پس من هم میخام و میتونم….باورهاشون رو راجع به ثروت تا حدی استخراج کردم و نتیجه این شد من به کل مقصد و مسیر زندگیمو عوض کردم؛
جریانشو بعدا کامل در زمان مناسب میگم که دقیقاً چی شده چون مهمترین تصمیم زندگیم رو گرفتم با اینکه تا استانه جنگ و کشتار خانوادگی پیش رفتم که اونم لطف و عنایت خدا بود که منو به چیزی که میخواستم هدایت کرد؛
قید طبابت و پزشکی رو زدم و از دانشگاه انصراف دادم و برای همیشه همیشه ترک تحصیل کردم…(الگو برداری از ایلان ماسک خیلی بهم کمک کرد)…. میدونم که خیلیا ممکنه دیوونه و یا احمق خطابم کنن … بیخیال بذار هر کی هر چی دلش میخواد بگه… دنیا به دیوونه هایی مثل من نیاز داره…. کی میدونه توی دل من چه خبره و چه رازی نهفتس…. کیه که درک کنه رویااا و رسالت یعنی چی…. بحث خیلی بزرگتر از این حرفاس؛ شغل، پول، ازدواج، ماشین، خونه، جایگاه اجتماعی….. اینا واسم فرعه و اولویت اولم نیستن اینا خودشون بصورت کاملا طبیعی به زندگیم جاری میشن… وقتی پای رسالت و رویای بسیار جاه طلبانه ای در پیش باشه من نمیتونم ازین فریاد محکم الهی درونم سرپیچی کنم….
با اینکه فقط دو فایل دانلودی در مورد کنترل ذهن( تقوا ) دیدم ولی خودم کاملاً متعهدانه پیگیر سرنخ های این موضوع در زندگی افراد موفق شد… اون اوایل قلبم گواه میداد که رمز همینه« کنترل ذهن»… ولی هنوز چون زیاد وارد نبودم بلد نبودم به صورت حرفه ای از همه لحاظ کنترل ذهن کنم، قرآن رو زیر و رو کردم اونقدر ریشه تقو رو اسکن کردم اونقدر آیات مربوط به تقوا رو کنکاش کردم که فهمیدم راز همینه… کم کم آگاهانه اونقدر تمرین کنترل ذهن در شرایط مختلف کردم که قلق قشنگ دستم اومد ( زیدان یکی از مهمترین اولگوهامه در کنترل ذهن، ارجاعتون میدم به مصاحبه هاش، اهل فن و حرفه ای ها خوب میدونن چی میگم)…
اونقدر مجهز به توانایی و مهارت اعجاب انگیز کنترل ذهن شدم که در بزرگترین تضاد زندگیم هم هیچ خرابی به بار نیاوردم و خیلی هم کیف کردم؛ جدایی من از خوانواده و فامیلم …. چیزی نمونده که خونریزی طایفه ای بپا بشه ولی همه چی به نفع من تموم شد… الخیر فی ما وقع، خیلی جالبه که چند روز پیش برای اولین بار فایل پیکان دنده آرژانتینی رو دیدم، باورم نمیشد که من دقیقا به همین شکل به خواستم رسیدم، یعنی همون روابط نصفه و نیمه با پدر و مادر مشرکم با یه طوفان دعوا برای همیشه به جدایی انجامید و من به آزادی که میخواستم رسیدم ..
استاد عزیزم، ازون جایی که من آدم خودسانسوری نیستم و دروغ و ترس و نقش بازی کردن و پنهان کاری برام توی یه باکسه و ازشون به شدت بیزارم، نمیتونم حقایق رو اونطوری که هست بازگو نکنم… فارغ از اینکه دیگران چه قضاوتی کنن و چقدر منو نشناخته سرزنش کنن،
استاد هر وقت شما داستان دعوا با پدرتون توی پانزده سالگی و فرار از خونتون رو میگید، ناخودآگاه یاد دوران بلوغ خودم میوفتم که توی پونزده سالگی پدرم به قصد کشت سرمو کوبوند به آینه و چیزی نمونده بود که سر و صورتم نابود بشه( اونم از سر اینکه میخواست بزور بهم تحمیل کنه با دختر یکی از دوستاش در آینده ازدواج کنم) به خاطر دفاع از جونم و حیثیتم هم که شده همون موقعا کاری با پدرم کردم که اون از خونه فرار کنه نه من… این جنگ و کشتارهای تمام نشدنی پدر و پسری سال ها هربار به بهونه های مختلف انرژی منو تلف کرده بود
به همین خاطره که نمیخام خاطرتون رو مکدر کنم… و آگاهانه فعلاً چیزی از زندگی وحشتناک گذشتم نمیگم تا به موقعش… استاد زندگی گذشته من ( تا همین پارسال) از زندگی ۹۹ درصد کابرای سایت که چه عرض کنم از زندگی خود شما استاد عزیزم هم به مراتب سختتر و دلخراش تر بود….
آقا یه چیزی رو همین جا تا یادم هست بگم، چند وقته که خیلی دنبال عکس و فیلمای قدیمیم میگردم تا بتونم اون عکسایی که با بز و گله داشتم رو پیدا کنم و به عنوان سند در آینده نشون بدم که منی که در بچگی گاهی چوپان گله بودم و اصالت روستایی ایالت کهگیلویه و بویراحمد رو دارم ولی از همون بچگی توی محیط به شدت بسته و محدود رویاهای خیلی خیلی بزرگی داشتم و الان بعد سال ها کشمکش و بالا و پایین شدن دارم در مسیر تحقیق رسالتم ( ورود به صنعت مد نظرم و گسترش و انقلاب عظیم در اون) دارم قدم برمیدارم… هنوز سراغ محصول رویاها نرفتم ولی خوب میدونم که اگه ترمزی باشه اگه شک و نگرانی باشه اگه باورهای مخالف و خلاف جهت خواسته هام باشه عملاً هرچی زور بزنم فایده نداره…
از بابت عشق سوزان، ایمان و یقین که وجودم پر وقرصه ولی دارم کم کم با طی تکامل ترمزها و باورهای محدود کنندمو یکی یکی کشف و حذف میکنم و بجاش باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین رو جایگزین میکنم…
🔵راستی استاد اینو دیگه سختم بود بگم …اگه باورتون بشه، من بیش از هفت ساله که اصلاً مریض نشدم و هیچ اثری از بیماری و درد و حتی سرماخوردگی ندیدم… سال هاست که به بیمارستان و پزشکی مراجعه نکردم که بخوام اصن دارویی مصرف کنم… ناخودآگاه باورهایی پولادین در مورد سلامتی ساخته بودم از خیلی سال پیش… فقط خودم ازشون سردرمیارم، شاید دانش پزشکیم اندازه یه متخصص و جراح نباشه اما به مراتب درک خیلی بهتر و عمیق تری راجع به سلامتی دارم… در مورد چیزایی که تجربه دارم و نتیجه دستمه خیلی محکم تر میتونم حرف بزنم،… این نشون میده که آدم حتی اگه خبری از قانون نداشته باشه میتونه سال های سال سالم زندگی کنه اگر باورهای سالمی در مورد سلامتی داشته باشه
ولی در مورد ثروت به دلیل فضای خانوادگی و محیطی که توش رشد کردم خیلی باورهای داغون داشتم که به مراتب خیلی خیلی باید روی این موضوع متمرکز تر بشم، ورودی مالیم افزایش پیدا کرده خدا رو شکر ولی بیشترین تمرکزم رو روی شکوفایی نبوغ و استعداد نهانم میذارم چون این شاه کلید رو فهمیدم که وقتی رو خودت سرمایه گذاری میکنی وقتی در مسیر عشق و علاقت قرار میگیری وقتی دنبال حرفه ای که تشنشی میری اگر باورهای درستی راجع به ثروت داشته باشی خود بخود بی نهایت ثروت سراغت میاد… درک همین خیال منو از بابت ثروت تخت کرد… مگه کشکه جلوی آینه وایسی و بگی من ثروتمندم، یا بارها بنویسی من فرد ثروتمندی هستمو ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست یا با ادا و نقش بازی کردن و تیپ و لباس و ژست گرفتن فاز آدمای ثروتمند رو بگیری… نه جانا… قانون اینجوری عمل نمیکنه… باید به مرحله ای از ایمان و یقین درونی برسی که من واقعا همین الان، فارغ از اینکه چه شرایطی دارم چه خونه و اموال و املاک و لباس و ماشینی که دارم، از درون احساس ثروتمند بودن کنم و رزاقیت و فراوانی خداوند رو با تمام وجود «باور» کنم… اگه ته دلت نگران اینی که نکنه ثروت نشی یا به رویاهات نرسی خیالت تخت که راه به جایی نخواهی برد چون هنوز به خودت و خدای خودت ایمان و یقین کامل نداری
استاد بذار با قدرت کلامم خودمو روشن کنم، من از همون بچگی با اینکه در بدبختی و نابسامانی و کمبود و کلی فشار بسته محیط زندگی کردم ولی از همون اول تا به حال حتی یکبار هم به ذهنم خطور نکرد که در فقر و محدودیت بمونم و همیشه و همیشه یقین داشتم که من ثروتمند ثروتمند خواهم شد و به هر چه که میخام میرسم… همون جمله معروف وارن بافت: من از همون اول میدونستم که ثروتمند خواهم شد…
🔴و در ادامه ماجرا سوال بعدی که ذهنم رو درگیر میکرد این بود من چرا نتونستم حتی نصف آگاهی هام رو توی سایت بنویسم، چرا اینقدر کم کامنت میذارم، چرا با اینکه یجورایی میل زیادی دارم که توی تک تک قسمتای سریال کامنت های دلی خودم رو بنویسم ولی انگار بازم قضیه من فرق میکنه و نمیشه که نمیشه؟!؟!
جوابش خیلی منو آروم کرد، خودمو بهتر شناختم
🔵 دلیلش اینه که این میل یجورایی نجوا و فشار های ذهنی از طرف شیطانه که میگه میلاد خاک بر سرت اینهمه بقیه دارن توی تک تک قسمتا حضور فعالی دارن اونوقت تو بهونه میاری و هربار طفره میری تو متعهد نیستی و ازین حرفای فریبنده… ولی واقعیت درونی من متفاوته؛ حقیقتش من تعهد اصلی ام توی درک و عمل به قانون در تک تک جنبه های زندگیمه…. شبانه روز علاوه بر کار و زندگی شخصیم دارم تا جایی که میتونم روی خودم و باورام کار میکنم، علاوه بر سایت همیشه در حال مطالعه هستم تا بتونم مهارت ها و دانش جدیدی رو که میخام کسب کنم… بیرون از فضای سایت هم همیشه در حال تحقیقاتم خصوصا در الگو برداری خصوصاً در یادگیری و گسترش مهارت هام برای حرفه ام… اصلا چه دلیلی داره که بخوام زورکی کامنت بذارم… حقیقتش این نجوای ذهنیم شک ندارم که ناشی از
جلب توجه هستش، اینکه تحریکم کنه که با کامنت زیاد گذاشتن یجورایی خودنمایی و جلب توجه کنم که ایهاالناس منم هستم منم از بهترین شاگردای استادم و فلان و فلان و یجورایی خودمو توی سایت معروف کنم …. یعنی من حالم بهم میخوره ازون روزی که من بخوام کاری رو از روی کمبود عزت نفس و یا جلب توجه انجام بدم… چقدر سخته که بخوام فخر فروشی کنم یا با خودنمایی جلب توجه کنم( قشنگ این حیله شیطان رو شکار کردم که میخواست اینجور تمرکز منو بهم بزنه و با پرداختن به فرع حواسم رو پرت کنه که به حاشیه برم)
بابا شیطون، من خودم این کارم پیش قاضیو ملق بازی… زر نزن… من اونقدر دارم روی خودم کار میکنم که اصلاً فرصت نمیکنم جواب کامنت دوستام رو هم بدم چه برسه به اینکه بخوام الان در این برهه زمانی پشت سر هم روی سایت هر روز کامنت بذارم… هر کاری به وقت خودش الان موقع این شیرین زبونیا نیست…فعلا اولویت اول من لذت بردن از حال و کار کردن روی خودمه اگه فرصتی شد کمابیش کامنت هم میذارم پس زر مفت نزن ابلیس حرّاف…
( توی پرانتز بگم که خدایی نکرده قصد کنایه به دوستانی که حضور فعال و مستمر در کامنتا دارن ندارم به ولله، چه بسا همیشه از ته دلم تک تک دوستای فعال و پرانرژی مو تحسین میکردم بابت این استمرار و تعهدشون در نوشتن مستمر دیدگاه ولی من روی حرفم با خودمه فقط و قرار نیست الزاما همه به یه سبک و شکل هدایت بشن، هرکس هدایت خاص خودشو داره)
ای جانم … چند شب پیش که به شدت بارون میبارید نیمه شب از بستر رخت خواب یه ندایی منو بیدار کرد، رفتم که برای قسمتای قبل کامنت بذارم که دیدم نه اینجوری حال نمیده انگار خدا واسه چیز دیگه منو بلند کرده…. خدای من، صندلی رو برداشتم و نشستم تو بالکن و محو شدم …. حسی و حالی خدا بهم داد که قبلاً تجربش نکرده بود…
در صدای سکوت شب غرق آرامش و مراقبه شدم و فقط نظاره میکردم بارش پر برکت باران خدای عزیزم رو… هر قطرش چشمک خدا بود برام… هر زمزمش لالایی خدا بود برام
پریروز؛ افتر رین… گلدن تایم؛ هدایت شدم به تفریح و مراقبه در دامان طبیعت… چقدر چقدر خدای عزیزم تمام سرمایه و وجودم عالی و بی نقص هدایت میکنه؛ چند روز قبلش توی کامنتم در قسمت شگفت انگیز ۱۰۴ درخواست کردم از خدا همچین صحنه های توحیدی رو در همین جا ببینم … من عاشقتم مهربونم من عاشقتم هم زبونم من عاشقتم تنها فرمان روای درونم که همیشه و همیشه در خواست هام رو در بهترین زمان و مکان ممکن اجابت کردی؛ چه میکنی با من رب کن؛ کلی میوه و خوراکی که از رزق بیکران خداوندم دریافت کردم رو داشتم میخوردم که متوجه شدم انگار بی دلیل نبود اون لحظه به اونجا هدایت شدم، دیدم یه عالمه آدم دارن روی جاده پیاده روی میکنن، ورزش میکن، در کمال صلح و عشق و آرامش در کنار هم بدور از دغدغه و مشکلات دارن تفریح و صفا میکنم( عین همون صحنه ای که در کنار ساحل از مردم امریکا دیدیم) … چندین و چند بار زوج های جوان رو دیدم که با خنده و شادی در حال صحبت و معاشقه هستن( همون چیزی که توی قسمت ۱۰۴ دیدم و باهاش اشک ریختم)…
غرق تحسین مردم شدم و از شوق سپاس گزاری اشک می ریختم که رو به آسمان کردم و آسمانی شدم…. باورش بارم سخت بود؛ سحر آمیز بود؛
اونقدر آسمان چشمنواز و تمیز شده بود، اون قدر تنوع انواع ابرای پفکی استراتوس ، کومولوس، استرپتوس نمیدونم چی چی پوس زیاد بود … اونقدر طیف گسترده ای از رنگ های مختلف صورتی خاکستری سیاه سفید آبی قرمز بنفش فیروزه ای نیلی زرد نارنجی ارغوانی و هر چی رنگه آسمون و ابرا رو در بر گرفته بود که داشتم دیوانه میشدم
شرق رو نیگا میکردی یه شکل بود غرب رو نگا میکردی خورشید پشت ابرا چشمای هر جونوری رو خیره و جادو میکرد…. همون جا بود که میگفتم کاش میشد فیلم بگیرم و لای کامنتم آپلود کنم تا با بقیه دوستان هم این صحنه های رویایی رو به اشتراک بذارم….
پریشب؛ بعد کلی حرف زدن با خودم گرفتم که بخوابم دیدم هوا یجوریه، معلوم نبود وارونگی هوا باعث گرد خاک شده یا مه آلوده که متوجه شدم مه هستش… وای هیچوقت توی زندگیم تا بحال همچین چیزی رو تجربه نکردم، اینکه مه اینقدر پایین بیاد و حتی فضای کوچه و خیابون شهر رو پر کنه…. ساعت ۲ نیمه شب زدم بیرون توی دل هوای مه آلود… غیر قابل توصیفه قدم زدن در دل سکوت شب توی هوای کاملا مه آلود… خدایا شکرت چقدر لذت بردم، پرنده هم پر نمیزد تک و تنها و البته با حضور چند تا
کیودی خوشگل اونطرف تر ( کیودی: ما بهش میگیم سگتوره، یچیزی بینابین نژاد گرگ و روباهه٬ من که عاشقشونم و گاهی هم که میبینمشون باهاشون حرف میزنم خیلی ناز و بانمکن)
ای جانم دیشب؛ به ملاقتم بیا..؛؛.. نبرد دو تا اسطوره افسانه ای و تقابل الگوهای زندگیم رونالدو و مسی… میدونی وقتی میدیدم کریس دیشب با هر گلی که میزنه بازم مشتاقه که یکی دیگه هم بزنه من فریاد انگیزه سر میدادم که بهت افتخار میکنم الگوی بی نظیرم که خستگی و بی انگیزگی برات معنا نداره… واسه پول و ثروت و شهرت و دختر و جام و افتخار خاصی فوتبال بازی نمیکنی واسه دل خودت واسه جاه طلبیت واسه عشق درونت فوتبال بازی میکنی که اگر غیر ازین بود همون اول راه زود ارضا میشدی و ادامه نمیدادی که اسطوره تاریخ فوتبال و ورزش بشی…
داشتم راجع به الاهه اعتماد به نفس و خودباوری، الگوی زندگیم (زلاتان ابراهیموویچ) با برادرم حرف میزدم که یه آن بغض کردم و اشک شوق و انگیزه تو چشام جمع شد.. برادر عزیزم بهم گفت چته میلاد؟!
گفتم نمیدونم چرا قلبم داره محکم بهم فریاد میزنم که منم یه روز به جایگاه زلاتان و چه بسا بالاترش میرسم و مثل زلاتان خیلی از غیر ممکن ها رو ممکن میکنم و به مصاف چالش های میرم که کسی جرات رفتن به سمتش رو نداره… یقین دارم که میتونم و از پسش برمیام
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم و از ته دلم میشکرمت خدای عزیزم که زندگیم هر روزش پر از نعمت و زیبایی و نشانس… اونقدر پر از زیبایی و اتفاقات قشنگه که ترجیح میدم از زندگیم و لحظه حال با رهایی کامل نهایت لذت رو ببرم، به همین خاطر به خودم راجع به کامنت نوشتن سخت نمیگیرم چون واقعاً حسم عالی عالیه…. و اصل همین احساس خوبه که اتفاقات زیباتر رو مستمر به زندگیم هدایت میکنه
راستی استاد من دیگه رهای رها شدم و واسم اهمیتی نداره که هر روز فایل منتشر کنی یا یه روز درمیون… این تضاد بارگزاری پشت سرهم بدون وقفه زمانی فایلا خیلی رو مخم بود که این تضاد بهم فهموند که من آزادی و رهایی بی قید شرط رو میخام بدون دغدغه فکری راجبه فایلا و کامنتا
با اینکه هنوز تقریبا هیچی ننوشتم و تازه داشتم شروع میکردم ولی همین قدر فعلا برام کافیه تا فرصتی دیگه
🤣🤣داش میلاد من هنوز رو کامنت شمام خیلی برام جالب بود داشتم میگفتم زن ومرد نداره ما الان دوتا جنس مخالف هستیم ولی واقعا افکار وفرکانس هاست که حرف اول رو میزنه منم وقتی در سن نوجوانی بودم با اینکه در خونواده خیلی ثروتمندی نبودم ولی هیچ وقت شرایط مالی پدر ومادرم من رو ارضا نمیکرد همیشه یه چیزی ته وجودم میگفت من هیچ وقت شرایط زندگیم با فرزندانم اینجوری نخواهد بود جالبه که از بچگی خواهر وبرادرهام هم این موضوع رو میگفتن که یه جوری رفتار میکنی که خیلی ثروتمندی وحتی دوستانم یکی دوبار بهم تیکه انداختند که همچین لُردی رفتار میکنه انگار خیلی بابای ثروتمندی داره همه این رفتارها به صورت ناخوداگاه در وجود من بودند ومن همیشه یه یقین وایمان درونی خاصی داشتم که الان که تو در مورد چوپانیت تو روستا ودر مورد اون حس جاه طلبی میگی کاملا جنس حرفات رو میفهمم کاملا این حس دورنی رو میشناسم خیلی بهت تبریک میگم ایمانت اشکمو درآورد از اون جنس ایمان وشجاعت استادمون رو برام تداعی کرد خیلی به حضورت در این خانواده افتخار میکنم وخیلی خوشحالم که امروز از دستان تو اینقدر خداوند باز بهم آگاهی داد حتما که نباید مستقیم خودش بهم بگه امروز واسطه ای شدی که بیشتر واکاوی کنم بیشتر به اعماق وجودم برم بیشتر شجاع بشم بیشتر با خودم صادق باشم باشه منم قول میدم بیشتر قول میدم که متعهد تر باشم
همین اولش که گفتی زن و مرد نداره و ما با اینکه جنس مخالف هستیم….. به یسری از باورات پی بردم… برام عجیب بود… البته نمیگم که حتما اینجوری فکر میکنی و خیلی جا داره که بهتر و بهتر بشه … زیبا تو که ماشاالله توی خانواده ای رشد کردی که توش آزادی نسبی خوبی داشتی و پدرت بهتون اجازه انتخاب داده و درگیر افکار و باورهای محدودکننده مذهبی و دینی نبودی که….
من تا همین چن سال پیش حتی به جنس مخالف نگاه هم نمیکردم چه برسه به اینکه بخوام به خودم اجازه بدم با جنس مخالف حرف بزنم یا رابطه دوستانه داشته باشم، اونقدر باورهای پوسیده مذهبی تحت تاثیر محیط و خانواده داشتم که حدونصاب نداشت… کل خانواده و فامیل و آشناهای ما همه از بیخ فوق مذهبی و افراطی ان…. پدرم هیچوقت توی زندگی حمایتم نکرد که هیچ بلکه همیشه سعی در تحقیر نابودی و کشتن من داشت…. توی دو ماه اول حضورم در سایت چنان مغز خودمو شخم زدم چنان افکار مذهبی رو از بیخ و بن از ریشه کندم که احساس کردم دارم استفراغ میکنم… چه شب ها و روز ها که فقط گریه میکردم و با خدا حرف میزدم…
باورت نمیشه یه روز ظهر داشتم دمپخت با سالاد میخوردم حین غذا خوردن بودم که احساس کردم داره بهم از آسمان وحی نازل میشه، سریع عین دیونه ها کاغذ و قلم برداشتم و فقط هرچی که بهم میگفت رو مینوشتم؛ بعد ساعت ها نوشتن چنان احساس سبکی و آرامش بهم دس داد که فقط دلم میخواست بخوابم، اون روز خدا در مورد ارتباط، جنس مخالف، ازدواج ، طلاق، دوستی و محبت اندازه صد سال بهم آگاهی داد…. هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم که درموردشون با کسی صحبت کنم چون مطمئنا منو دیوانه یا ممکنه آدم خراب و احمقی تلقی کنن و چون جنسشون الهامی و شهودیه فقط خود شخص ازشون سردرمیاره… برو در مورد طلاق، ازدواج، دوستی، زن و مرد، ارتباط و تعامل توی قرآن کنکاش کن، من روزها پی در پی خودم آیات رو کامل روشون کار کردم، توی طبیعت از خدا میپرسیدم ازش مشورت میگرفتم؛ دیوانه کنندس هر آنچه نیاز داشتم که به آرامش برسم رو بهم گفت…. خیالم از بابت این موضوع تخت تخته دیگه…« آرامشی در پرتوی نور و آگاهی کیهانی»
فقط اینو بگم که ازدواج و طلاق خیلی خیلی خیلی خیلی راحتتر از اون چیزیه که فکرشو کنیم، اصلا اونچه در جامعه میبینیم فرسنگ ها فاصله داره با اون چیزی که مد نظر خداس… به نظر من ازدواج های رایج در ایران ازدواج نیست زهره ماره….. ازدواج مد نظر من دقیقاً دقیقا همون فرم و ازدواج بین استاد و مریمه…. آهان یه چیزی هم یادم اومد حالا که از استاد گفتم، خیلی از چیزای ظریف رو فهمیدم؛ مثلا استاد عباس منش خیلی عالی اصل استحاله نیروی جنسی ( یکی از اصولی که ناپلئون هیل ازش نام برده) رو رعایت کرده…. ایشون توی ۱۸ سالگی ازدواج کرده!!!!!!!!!! و تازه همسرشون فوق العاده باهاشون همراه و هم مسیر بود جوری که با هم ، هم هدف بودن و توی مباحث موفقیت با هم کار میکردن… ماشاالله اونقدر ایشون درک بالایی از مدار و فرکانس داشتن اونقدر درک فوق العاده ای از ازدواج و طلاق داشتن که خیلی راحت از همسر قبلیشون جدا شدن و رسماً با آدمی وارد رابطه میشن که تطابق فرکانسی بالایی باهاشون داره ( هرچند که خیلی ذهن خودمو در مورد یه سری مسایل و قضاوت نکردنشون کنترل کردم )….
یا محمد رسول خدا توی خانواده ای رشد کرد که عمو و پدربزرگش از بزرگای شهر بودن و چون از لحاظ مداری و فرکانس و باورهای ثروت عالی بودن( البته بسیار هوشمند بود و هوش مالی بسیار بالایی هم داشت)، با خدیجه ای ازدواج میکنه که ثروتمندترین زن منطقه بود…. و خودش و همسرش با هم تمام ثروتشون رو در راه هدف مقدس و رسالشون ( گسترش توحید و یکتا پرستی) خرج کردن…( اگه کسی رو هم دیدی که گفت زن نباید خیلی از مرد بزرگتر باشه سریع مثال ازدواج محمد و خدیجه رو خاطر نشان کن که خدیجه ۱۰_۱۵ سال از محمد بزرگتر بود و اختلاف سنی زیادی داشتن)….
راستی خوب که یادم اومد؛ اگه خوب قرآن رو بخونی ( مثلا سوره هود) متوجه اصل الگو برداری در قرآن میشی که چطور خداوند بارها برای محمد از پیامبران گذشته و سرگذشت پیشینیان میگه تا محمد دلش آروم شه و از بقیه پیامبرا الگو برداری کنه…. ۱۲۰ _ ۱۲۳ هود رو یه نگا بنداز….
یه چیزی رو خیلی آروم میگم بین خودمون باشه هاااا؛ استاد عباس منش خیلی خوب این راز رو فهمید که اگه بخواد توحید رو در سطح جهانی گسترش بده باید ثروت کلانی داشته باشه تا دیگران بتونن ایمان بیارن و حرفاشو جدی بگیرن و باور کنن…. یه نگاه به قضیه نوح بنداز: میدونی کافرا و مخالفین نوح در تمسخر و تحقیرش بهش چی میگفتن؟؟!!!! مسخرش میکردن که تو اگه پُخی بودی الان خزانه و گنج و ثروت داشتی… اگه راس میگی به اون خدات بگو گنج و ثروت بهت بده بدبخت….. اونوقت توی بیچیز فقیر میای مارو به یکتا پرستی دعوت میکنی، ما بیایم سنت هزار سالمون رو حرف اجدادمون رو نادیده بگیریم و به توی آواره بدبخت گوش کنیم……….( اینا همه درسه…. که مردم، اگه بهترین آدم دنیا هم باشی ولی پول و ثروت نداشته باشی ذره ای بهت بها نمیدن ولی اگه ثروت داشته باشی همه بهت گوش میدن و قربون صدقت میرن….. این راز رو عباس منش فهمید، مهمترین انگیزه ثروت ایشون اجرای ایده ها و گسترش توحید و یکتا پرستیه….. چیزیه که منم از خیلی سال پیش توی دل خودم فهمیده بودمش ولی چون از قانون خبر نداشتم و دست و بالم بسته بود همش سگدو میزدم)…. امیدوارم در ادامه چیزی که میخام بگم نگی داری اعتماد به نفسمو ازم بگیری و ازین حرفا، چون اونقدر دوست دارم و احساس نزدیکی فرکانسی باهات دارم راحت باهات حرف میزنم؛
کنترل ذهنی که من کردم و همواره دارم انجام رو حتی بعید میدونم استاد بتونه انجامش بده؛ در مورد چوپانی هم بگم؛ من با اینکه بزرگ شده شهرم ولی بخاطر اینکه روحم با طبیعت و روستا مأنوس بود، از طرفی هم پدر و مادرم از همون بچگی منو آزار و شکنجه میدادن، من روزای تعطیل مدرسه میرفتم روستای پدر بزرگ مادربزرگام تا هم از بودن در اونجا لذت ببرم هم از دست پدر و مادر سادیسمی و زورگو فرار کرده باشم تا لااقل کمی مزه آرامش و زندگی رو بچشم، گهگداری هم بجای عمو و مادربزگم، چوپون گله بودم و تو کارای کشاورزی و دامداری شون کمکشون میکردم…. زیبا جان باورت نمیشه اگه بگم، نمیدونم چطور بگم که باور کنی میشه توی محروم ترین مناطق دنیا باشی ولی فارغ از محیط ، دنیای درون نامحدودی داشته باشی… استعداد و توانایی و نبوغ بسیار عجیب و نادری داشتم( یعنی هنوز هم دارم)… یادمه زمانی که گله رو میبردم صحرا توی خلوت خودم با خدا حرف میزدم و رویا پردازی میکردم با اینکه بچه بودم ولی قدرت تجسم وحشتناکی داشتم اونقدر تجسم خلاقانه ای داشتم و توی ذهنم هم گاهی سناریو و داستان تخیلی میساختم که اگه مکتوبشون میکردم بدون شک یه پا جی آر آر تالکین یا جی کی رولینگ قرن میشدم… توی درس، ورزش، قرآن، مسابقات ، هنر و هوش و سلیقه همیشه توی منطقه نامبروان بودم… به خاطر روحیات خاص و جاه طلبی که داشتم حتی خانواده و فامیل درجه یک هم بهم حسادت میکردن بقیه که بماند… اینو به جد میگم که مردم ایالت ما با اختلاف پوسیده ترین افکار و باورهای محدودکننده رو دارن، بابا سیستان بلوچستان و هرمزگان خوبه لااقل مردم آروم و با صفایی داره ولی ایالت ما توی دنیا لنگه نداره، اونقدر که غالب مردم اینجا توی کفر و شرک مطلق غرقن… با وجود تعصبات و طایفه گرایی های افراطی حاکم بر محیطی که رشد کردم ولی هیچوقت اجازه ندادم محیط منو شکل و فرم بده و کلا توی عالم و فاز خاص خودم بودم سنت شکنی های که من کردم بی سابقس…
اینکه میگم کنترل ذهن، مگه چن نفر هستن که قید پزشکی رو بزنن و برای همیشه ترک تحصیل کنن؟؟!!! هیچ میدونی موقعی که شهود و الهام خدا رو دریافت کردم و این تصمیم سخت و حیاتی رو گرفتم چه طوفانی از انتقاد و تمسخر و توهین و جنگ و دعوا به سمتم اومد؟!؟! هیچ میدونی که اگه نگهبانی خدا و کنترل ذهن نمیکردم تا الان صد درصد پدرم رو تیکه تیکه میکردم( همین اخیراً چیزی نمونده بود که همدیگه رو بکشیم) و در پی اون جنون و فاجعه ، مادرم و بقیه فامیل رو که خودشون وارد اون گردباد کردن رو به فجیع ترین حالت ممکن قتل زنجیره ای میکردم… هیچ میدونی که من یه عمر با شیطون و یارانش( پدر، مادر، قوام و فامیل و دوستان) یه تنه میجنگیدم و مقابله میکردم… هیچ میدونی که من با اینکه همیشه توی خونه ما جنگ و خون بود و همیشه حرف طلاق والدین بود ولی با قدرت ادامه میدادم که کم نیارم، توی مدرسه بهترین و با اخلاق ترین بودم ولی هیشکی خبر نداشت که از درون داشتم میمردم، یادمه که بارها میرفتم پشت مدرسه خودمو از دید خارج میکردم و گریه میکردم، که خدایا من چه ظلمی در حقت کردم من چه گناهی توی عالم قبل از تولد مرتکب شدم که زندگیم از بذر تولد تا الان همش زجر و شکنجه و کمبود و بدبختی بود… خوب میدونم چرا پدر استاد اونجوری بود، یکی از دلایلش اینه که بزرگ شده مناطق محروم ایالات ماست، و اینو هم بگم که پدر من صد برابر پدر استاد ذهن و روان داغونی داشت، با اینکه خیر سرش فرهنگی و معلم بود ولی هیچ بویی از انسانیت نبرد…
زیبا جان توی سرسختی و قدرت کسی رو نظیر خودم نمیبینم چون از بدترین شرایط ممکن خودمو بیرون کشیدم که همرنگ جماعت نشم و مثل اونا گوسفند وار زندگی نکنم…
جاه طلبی من یه چیز ریشه ایه که از سن کم تو وجودم ساختمش و الان به طرز وحشتناکی زیاد شده؛ غیر قابل قیاسه… غیر قابل توصیفه…؛ یه توضیح مختصر بدم که:
🔵پارسال که از خدا ایده ای ثروت ساز درخواست کردم که بتونم با استفاده از همین تحصیلات و فضای دانشگاه و کنکور پول خیلی خیلی خوبی بسازم و مشکل بخش زیادی از جامعه رو حل کنم، خدا حین صلات و مراقبه بهم الهام کرد که بهترین و جامع ترین محصول کنکور رو تولید کنم، شروع به اقدام کردم، در ادامه مسیر با استاد عباس منش و تا حدودی قوانین آشنا شدم، اونجا دیگه مصمم شدم که با طی تکامل با بستن قرار داد با کمپانی حرف آخر و استاد عزیزم عبدالرضا منتظری ( بهترین کمپانی کنکور ایران)، اون چیزی که مدتها روش کار کردم و سرفصل هاشو آماده کردم رو با بهترین کیفیت ممکن ارایه بدم و پول ثروت خدا میلیاردی بسازم، همه چی داشت عالی پیش میرفت…. که بمب …. برای اولین بار بهار امسال شیرجه زدم توی سایت، ازون جا به بعد دیگه هیچ وقت آدم سابق نشدم…. شبانه روز مثل سگ روی خودم و ایمان و باورام کار میکردم 😂😁😂😆 گذشت و گذشت تا اینکه شهود و الهام الهی رو دریافت کردم که باید انتخاب کنم: خوشبختی رو با پول بخرم
یا اینکه پول رو با خوشبختی به دست بیارم
زیبا میدونی جریان چیه؟! من فارغ از اینکه بی نهایت استعداد توی زمینه های مختلف داشتم و دارم ( خصوصا فوتبال، که حدود یکساله برای همیشه آگاهانه از فوتبال خداحافظی کردم) ولی یه چیزی از همون ابتدای دوران دبیرستان توی عمق وجودم شروع به جوشش کرد… رفته رفته علاوه بر درس بیشتر وقتم رو برای اون میذاشتم ، رفته رفته متوجه عشق سوزان و نبوغ عجیبم توی اون شدم ولی هیچ گاه جرات نداشتم که پیگیرش بشم و برم سراغش، به بی نهایت دلیل…..
الان که قید همه چی رو زدم و همه شاخ و برگ های اضافی رو قطع کردم به این دلیله که پلای پشت سرمو منفجر کنم تا بتونم با تمرکز بالا به سمت اون نبوغ دیرینم حرکت کنم… اونقدر این ندای محکم الهی بلنده که حاظرم واسم جونمو هم بدم… پزشکی و استارتاپ و اینا که سهله…. حقیقتش زندگی ما رو، انتخاب ها و تصمیمات مستمر، میسازه… اگه به تحصیل و پزشکی ادامه میدادم، اگه به فرض با اون ایده استارتاپی ثروت هنگفت میساختم، ناچار بودم که تمام تمرکزمون سال ها بذارم و مجبور بودم توی همون فیلد فقط فعالیت کنم، ولی دل من جای دیگه ای بود، من تشنه اون صنعت و حرفه ای هستم که سال ها گوشه ذهنمه ولی به خاطر فضای حاکم بر ایران و باورای محدود خودم جرات نداشتم برم سراغش و با شکوفایی استعدادم با اجرای ایده هام باهاش بی نهایت ثروت هم بسازم ( تعریف من از ثروت، ثروت میلیون دلاریه) …. آره میشد راحت چند سال دیگه یه زندگی مرفه داشته باشم و سال ها توی حوزه طبابت و پزشکی و تولید بهترین محصولات کنکور به بهترین جایگاه برسم ولی ولی ولی…. ندای دل و الهام خدا رو نمیتونم نشنیده بگیرم…. با ترک تحصیلم عملا اون تولید محتوا هم کنسل شد… الان دارم روی خودم کار میکنم که قدم به قدم آپشن ها و مهارت های خودم رو برای اون حرفه بالا ببرم و هر وقت بهم الهام شد مهاجرت کنم تهران و خودمو پرزنت کنم…. نمیام تهران که بگم سلام تهران من اومدم، اونجا باید از جون مایه بذارم و هیچوقت لحظه ای غفلت نکنم که واسه چی مهاجرت کردم، اون صنعتی که من قراره در آینده توش انقلاب عظیم ایجاد کنم مهدش آمریکاس، ولی با اینکه اوضاعش توی ایران تعریفی نداره اما من یقین دارم که میشه توی همین ایران تابو شکنی کرد و خودمو بالا بکشونم… تا بتونم به عرصه بین المللی و آمریکا راه پیدا کنم…. تازه از آمریکا میتونم شروع کنم به پیاده کردن ایده مادر (اصلی) تا در سطح کلان گسترشش بدم
رسالت من خیلی خیلی بزرگتر از اون چیزیه که هر کس دیگه بتونه فکرشو کنه…. نه نه بخدا… من نمیخام عباس منش آینده باشم و توی حوزه ایشون فعالیت کنم، نه به هیچ عنوان… من میخام میلاد آینده باشم که توی فیلد خودش نامبر وانه و با استفاده از منصب، جایگاه ، ثروت کلان ، و تریبون و فرصتی که در دستشه بتونه:
🔵«خدا رو فریاد بزنه» …. و به همه عالم و آدم بگم که این خدا بود که منو از قعر جهنم به بالاترین درجه زندگی بهشتی رسوند…
استاد به شیوه خودش توحید و یکتا پرستی رو گسترش میده، منم به شیوه منحصربفرد خودم….
هیچکس نمیدونه که من اون حرفه و فیلدی که میخام برم سراغش چیه…. حتی خواهر و برادرم که الان پیشم زندگی میکنن هم نمیدونن( با پدر و مادر زیر یک سقف زندگی نمیکنم الان و به دلیل تضاد خانوادگی که پیش اومده و اینکه پدرم کرونا گرفت، برادرم که کنکوریه پیش من اومده، جریان رابطه اعجاب انگیز بین من و برادرم رو فکر کنم در قسمت ۵۳ ذکر کردم )… اهداف و رویا و رسالت جاه طلبانه باید توی دل مثل « راز درون» ازش محافظت کرد، باید خیلی مواظب باشم که زیر پوستی درموردش حرف بزنم که مبادا حتی توی سایت خودمو لو بدم…. الان هم که در موردش مینویسم فقط در حد دید بلند مدت بهش نگاه میکنم که برام واضح تر بشه که چی میخام….
آره ایمانم خیلی زیاده… تعهدم خیلی بالاست…. انگیزه ام طوفانیه ولی باید خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر بشه…. خیلی قوی و سرسختم ولی باید خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر و بهتر بشه…..
یه روحیه منحصر به فردی دارم اینه که هیچگاه سیر نمیشم، هیچگاه به یه حد خاصی قانع نیستم و آستانه ارضا شدن نامحدوده، هیچگاه کم نمیارم و کوتاه نمیام… بارها به مو رسیدم ولی پاره نشدم…
هرچقدر که کنترل ذهن و عزت نفس خوبی دارم ولی باید بهترو بهترو بهترو بهترو بهترش کنم چون بزودی در آینده قراره یه تنه تنهای تنها( با حمایت و هدایت رب درونم)
خارج از نظام فکری حاکم بر جامعه حرکتای انقلابی بزنم، تابو شکنی کنم… ممکنه جونمو هم از دس بدم ولی من حاظرم برای ادای رسالتم و تبعیت کردم از ندای ارباب درونم هزاران بار جونمو فدا کنم…
(قضیه رو بعدا برای خودم یاد آور میشم که… چن ماه پیش یه روز قبل از اینکه ساکمو بردارم و مستقیم بی سروصدا مهاجرت کنم تهران، یکی از فامیل بدون اجازه وارد فضای خصوصیم شد و قضیه ترک تحصیل منو متوجه شد و به همه لو داد، چنان جنگی بین من و خانواده و فامیل رخ داد که بعد چند روز خدا با نشانه بهم فهموند که میلاد سوپر من بازی درنیار بشین روی خودت کار کن و با طی تکامل در زمان مناسب بهت میگم هجرت کنی)
به همین خاطره که میگم تفاوت های بسیار اساسی با بقیه اعضای سایت دارم… دیروز بعد از پنج ساعت مطالعه درباره جف بزوس و دیدن مصاحبه های مسحور کنندش، یه نجوای خفیفی توی ذهنم صدا کرد که میلاد تو که اینقدر رویای بسیار بزرگی داری و عملاً توی جاه طلبی غیر قابل توصیفی داری سیر میکنی، توی سایت عباس منش چه غلطی میکنی… چرا با خوندن و نوشتن کامنت داری وقتتو تلف میکنی، تو لِولت خیلی بالاتر از سطح فکری ایناست….. یعنی این شیطان از هر دری وارد میشه…چقدر پلیده این ابلیس، یه بار بهم میگه بدو تند تند رگباری توی سایت کامنت بذار، یه بار میگه هیچ وقت کامنت و زمانی رو واسه سایت نذار…. این شیطون پدر سوخته فقط میخاد منو از رو بوم بندازه …. ولی نمیدونه که من خیلی با هوش تر از این حرفام….
زیبا جان دیگه خودت حساب که چه فشاری از هر جهت روی منه، ولی با سلاح و زرهی بنام تقوا و ایمان فشار رو از رو خودم برداشتم و فقط دارم از زندگی در لحظه لذت میبرم و به خودم سخت نمیگیرم چرا که اگه مثل قبل به خودم فشار زیادی وارد کنم ممکنه کنترل ذهنم از دستم خارج شه…
اینکه میگم باید حرص و طمع هامون رو کنترل کنیم بخاطر همینه؛ زندگی استاد مرور کن متوجه میشی که این آدم بارها طمع پول رو کنترل کرد….
منم با اینکه حرص و طمع پول داشت منو به مسیری میبرد که توش تا ابد موندگار بشم و راه برگشتی نداشته باشم که برم سراغ حرفه ای که تشنشم،، نذاشتم و با کنترل ذهن بهش غلبه کردم….. یا اصلا خوب که یادم اومد، همون مدت دو ماهی که توی سایت حضور نداشتم وارد شراکت و همکاری با یکی دوستام شدم که با هم کسب و کاری رو شروع کنیم که با شناختی که نسبت به خودم و دوستم و اون کار داشتم قطعا درآمد بسیار بهتری رو در پیش رو داشتیم، جریانش مفصله، اونجا دقیقا متوجه تیوری مدار و فرکانس، و مفاهیم شراکت ، وام و قرض به طور عمیق و ریشه ای پی بردم و در طی همون تجربه درس هایی رو گرفتم که هیچ محصول و داره ای بهم نمیداد… دوستم چون باوراش خراب بود و منم یکم کم تجربگی کردم پول بهش قرض دادم، بعدش دم از وام زد، بعدش دیدم به شدت ترسو و وابستس به من و شرک عمیقی توی وجودشه…. سریع در عرض یه شب که بهم الهام شد وسط پروژه زدم زیر حرفم قید اون کسب و کار با شریکی دوستم رو زدم و خودمو ازون منجلاب خارج کردم( حرص و طمع پول بیشتر داشت خفم میکرد، ولی ندا و الهام الهی منو به شهود و وضوح کامل رسوند، درس های که گرفتم رو بعدا برای خودم در کامنتی مفصل میگم)
دوست عزیز خیلی طولش دادم واقعا ببخشید ولی برای خودم نوشتم تا بهتر خودمو بشناسم.
زیبای عزیزم ازت میخام که فقط و فقط و فقط به ندای درونت زمزمه دلت گوش کنی… میخای بی نهایت ثروت و آرامش و خوشبختی رو تجربه کنی؟! برو سراغ عشقت علاقت نبوغ و استعدادت، گور بابای حرف جامعه و فضای محیطی حاکم…. تحت تاثیر تبلیغات و رسانه و حرف مردم و یاران شیطان قرار نگیر، ول کن اینایی که میگن نون تو فضای آنلاین و تکنولوژیه یا میگن الان لوازم آرایشی یا فروشگاه غذایی مده یا فضای نتورک و ویفرال یا تبلیغات و فلان و بیسار…. من واسه عشق و علاقه سوزانم قید پزشکی و کلی پول و موقعیت رو زدم بقیه که سهله… از تو میخام که فقط توی چیزی که عاشقشی بهترین شو، ثروت خودش میاد سراغت….
یه نگا به لیونل مسی ، رونالدو، زلاتان، زیدان ، مورینیو بنداز اینا مگه واسه پول اومدم تو فوتبال.؟!؟. نه جانا…. اینا اومدم دنبال عشق و علاقه سوزانشون، بهترین شدن، بالطبع بالاترین دستمزد و ثروت رو هم دارن…
یا ایلان ماسک رفت سراغ نبوغش، اونقدر ازش ثروت ساخت تا بتونه ایده های کیهانی شو اجرا کنه….
یا عباس منش رو نگا کن…. مهمترین هدف و رسالتش یاد دادن تغییر و بهبود زندگی هم نوعاش بوده، باورای عالی ساخت بی نهایت ثروت اومد سمتش…..
من خیلی خیلی خیلی کار دارم…. چون چیزی که وجودم فریادش میزنه لازمش اینه که توی حداقل سه شاخه موازی روی خودم خودآموز کسب مهارت کنم یا حداقل ابتدا توی یکیش به حد اعلا برسم بعد اون یکی رو هم شکوفا کنم( (یچیزی تو مایه های ایلان ماسک که اول پیپال و ای بی رو راه انداخت( تکنولوژی) بعد اسپیس ایکس ( هوا فضا) بعد تسلا( خودروسازی) )… از ایلان ماسک میخام الگو برداری کنم اگه جایی هم به بن بست خوردم و الگویی براش پیدا نکردم، منتظر نمیمونم خودم میشم الگویی برای آیندگان…
من و عباس منش تویه یه چیزی که اشتراک داریم اینه که برای ادای رسالت مون و عمل به قوانین هر کاری کنیم… ایشون از همسر سابقش دل کند… از خانواده و فامیل و دوستان دل کند… از بچش دل کند….دیه هیچی وابسته نیست… منم از همه دل کندم و هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستم….
چقدر آدم توی سایت هست که جرات طلاق از شریک زندگیشون رو ندارن ؟!؟!چون میترسن . چقدر آدم توی سایت هست که از طرد شدن از خانواده و فامیل میترسن؟!!! چقدر آدم هست که جرات نداره از کاری که بهش علاقه نداره انصراف بده… یا چقدر آدم توی سایت هست که ذهنشو مثل من کنترل کنه و قید همچیو بزنه تا بتونه خودشو وقف هدف والا و رویای مقدسش کنه… من حتی آگاهانه ذهنمو کنترل میکنم که فعلا وارد رابطه عاطفی با کسی نشم حتی توی سایت…
تمرکز ….
تمرکز
تمرکز تمرکز…. برای تمرکز جون میدم…. برای خدا و توحیدی تر شدنم برای رشد و پیشرفت نامحدودم جون میدم……
زیبا من تازه چند ماهه که دارم به معنای واقعی زندگی قشنگ و بهشتی رو تجربه میکنم دلم میخاد نفس بکشم بخندم و به خودم فرصت بازسازی و ریکاوری بدم… میخام میلادی که روح و روانش از درون سوخت و پودر شد، زخمی و مجروح شد رو بهش نفس و زندگی دوباره بدم ترمیمش کنم و عین شیر عین ابر قهرمان عین گلادیاتور به آوردگاه چالش ها و تضاد هایی که قرارهای در آینده ضد ضربش کنه، ببرمش….
و در آخر اینو بگم که:
هر گاه حرفی از سخت بودن و غیر ممکن بودن زده میشه
من احساس زنده بودن میکنم
میگن آدم به امید زنده س
ولی من به ایمان یقین و اطمینان
عاشقتم عاشقتم عاشقتم دوست بی نظیرم…. عاشقتم گفتن هایی که از پرنسس الا یاد گرفتم… کسی که الهام بخش من در گسترش عشق و تحسینه…. ازت بی نهایت سپاسگزارم و قدردان وجودت هستم که وقت گذاشتی و خوندی، سپاس گزاری و قدردانی که از دوست نازنینم اله رشیدی خیلی الهام و الگو گرفتم .. دلم میخاد عشقم رو روحیه جنگندگی و حس قدرت و جاه طلبی رو هم به دوستام القا کنم…
و ازت میخام که راجبه خودت، خودت خودت خودت تا میتونی حرف بزن… با من… هر کی…. با خودت …. با خدا….. هرچقدر بیشتر روی خودت و خواسته هات تمرکز کنی بهتر خودتو میشناسی…. رمز عزت نفس و اعتماد به نفس همین شناخت عمیق خودمون و معرفت خداس
من وسط کارام اومدم کامنتت رو بخونم الان نزدیک سه ساعته فقط درگیر حرفاتم
هیچی نمیتونم بگم بخدا. فقط میگم دمت گرم پسر. بخدا زبونم بسته شد از این توحیدی که تو وجودته
کاش کاش کاش میشد بیرون از سایت تو رو پیدا کرد و از نزدیک دید. کاش میشد برای تهران اومدنت بیای خونه ی ما مستقر بشی تا تو حرف بزنی من فقط گوش بشم. ساعتها بشینی تو حرف بزنی من فقط گوش کنم.
میلاد تو رفتی تو لیست علاقه مندیام تو سایت که دنبالت میکنم که الان کجایی در چه حالی به چه درکی رسیدی ….
زبونم قفله فقط میگم دمت گرم پسر تو بینظیری تو خودت الگو شدی دنبال الگو میگردی؟ تو خودت شدی الذین آمنو و عمل الصالحات .
لطفا بیشتر تو سایت باش. من یکی مشتاق شنیدن حرفات شدم.
سلام میلاد جان سلام میلاد عزیز سلام دوست وبرادر همفرکانسی من چندین بار کامنت هاتو خوندم یه اخلاق خیلی خوبی که ازت یاد گرفتم وخوشم اومد وتاحدی هم دارم اجراش میکنم اینه که منم حتما خودمو مقید نکنم که باید سریع جواب بدم خیلی دوست داشتم که با عمق و تمرکز بهتری باهات صحبت کنم اصلا دیگه چی بگم بازهم پر از آگاهی پراز نکته پراز یاداوریهای مهم وخیلی جاها یه جملاتی رو برا خودم یادداشت کردم خیلی منم خدارو شکر به این مرحله از زندگیم دارم توجه میکنم که در هر شرایطی که هستم فقط وفقط در حال زندگی کنم و حالم رو خوب نگه دارم آره اوایل سعی میکردم که مواظب حالم باشم ولی الان خدارو شکر بالذاته حالم همیشه خوبه آخه دلیلی برا ناامیدی دلیلی برا حال بد ندارم چون هرروز با این انرژی بینهایت دارم روزمو سپری میکنم خدارو شکر، میلاد جان من دیگه الان میدونی به چه مرحله ای از زندگی رسیدم اینکه اصلا هدف از اومدن ما به این دنیا فقط وفقط کنترل ذهنه خیلی جمله پیچیده ایه منم مثل تو نمیتونم این آگاهی ها ودریافت هامو شاید در بیان بگم این ذهنه منه که به قول تو از هر طرف داره به من نفوذ میکنه ومنم به عنوان یه انسان به عنوان یه آدم وظیفم هدایت اونه کنترل اونه به مسیر درست به مسیر راست نه اینکه ولش کنم به امان خدا که هرجا که میخواد بره کاری که نودونه درصد آدما دارند انجام میدن اره میلاد میدونی من به چه مرحله ای رسیدم وای نمیدونی چه قدر لذت بخشه من حتی با شیطان وجودم نمیدونم درست میگمش یا نه ویا درواقع همون ذهنم هم دوست شدم ودارم به زیباییها ونکات مثبتش توجه میکنم میدونم خیلی سخته باورت میشه تاحالا فکر میکردم بدترین دشمن من بوده تا اینجا واون بوده که مانع موفقیت ها ومانع به ثروت رسیدن من بوده ولی الان میگم باشه اونم حق داشته اونم میخواسته مواظب من باشه میترسیده خوب طبیعیه که نزاشته من به دل ترسهام برم طبیعی بوده که نزاشته رسیک کنم بنده خدا میترسیده من دیگه با ذهنم نمیجنگم از وقتی تسلیمش شدم اونم بامن دوست شده اونم تسلیم من شده وخیلی جاها میاد به کمک من ونمیزاره کنترل ذهنم رو ازدست بدم نمیزاره خودمو دعوا کنم نمیزاره این روحیه کمالگرایی که از بچگی تو وجودم ریشه دوونده من رو از پا دربیاره خیلی باهم دوست شدیم آخه میدونی من من همه رو بخشیده بودم از همه عبور کرده بودم به روح الهی همه رسیده بودم عاشق همه شده بودم همه رو تکه ای از خدا میدیدم ولی انگار کلا خودمو فراموش کرده بودم واز خودم یه عالمه انتظار داشتمو وبه محض یه اشتباه ذهنم رو در مقابلم میگرفتم وخودت دیگه بهتر میدونی ولی خدارو شکر یه هو تو دوازده قدم انگار این پرده ناآگاهی از درونم کنار رفت که زیبا تو خودتم باید ببخشی توهم روحت الهیه تو هم زیبا هستی آروم باش این مسیر رو بالذت پیش ببر چرا همش از خودت انتظار داری وفکر میکنی حالا که تو دوازده قدم هستی باید اِل باشی بِل باشی وای میلاد نمیدونی از اون موقع من چه قدر آروم شدم چه قدر حرفت به جا بود برام که این طمع پول وثروت رو کنترل کنم نه منظورم این نیست که منصرف شدم ها اتفاقا باید پولداروثروتمند بشم ولی به قول تو در مسیر درستش در مسیر الهیش همون مسیری که خودش من رو داره هدایت میکنه اره میلاد خیلی خوشحالم که تو این مسیرم وچه قدر تبریک میگم که مسیر وهدف اصلیت رو پیدا کردی وحاضری به خاطرش جونت رو هم بدی منم خدارو شکر دیگه از در ودیوار زدن خلاص شدم و روی علایقم متمرکز شدم ومنم دارم موازی چندتا کاری رو که بهشون علاقه دارم انجام میدم والان خیلی راضی ترم تا اون موقعی که هی دست به کارای مختلف میزدم فقط وفقط به خاطر درامدمالی و رسیدن به اون خواسته های مادی زندگیم
چه جمله ای بود توچیزی که عاشقشی بهترین شو ثروت خودش میاد سراغت
خیلی جمله سنگینیه خیلی بهادادیم تا به مرحله برسیم خیلی خوشحالم وبهت افتخارمیکنم به خاطر این افکاروباورهای ناب توحیدیت که در باره پول وثروت ومادیات داری چه قدر شجاعانه رفتار کردی وپاروی حرص وطمع هات گذاشتی بارک اله پسر راست میگی مگه چند درصد مردم تونستند که حتی یه حرکت کوچیک بزنن تو هر زمینه ای چند درصد مردم تونستند اصلا به این جمله که خداوند هدایت کردنش رو برما واجب کرده رو بپذیرند ودر مسیرش حرکت کنند وای وای خدایا شکرت میلاد میدونی الان دیگه به خودم چی میگم چه جوری خودمو وذهنمو اروم میکنم میگم زیبا تو خیلی عالی هستی همین که تسلیم شدی همین که پذیرفتی همین که داری قدم برمیداری همین که داری در این مسیر حرکت میکنی خودش خیلیه پس آروم باش ببین از کجا به کجا رسیدی ببین چه قدر زیبا خداوند هدایتت کرد به مستقیم ترین مسیر تو مادیات وثروت دنیوی میخواستی ولی چون همین هم یه کار معنوی بود وتو درمسیر درستی اومده بودی که ثروت میخواستی پول میخواستی وخداوند تورو دراین مسیر این خواستت به بهترین وراست ترین راه هدایتت کرد میلاد من اون موقع که اصلا قانون رو نمیدونستم ولی چندین بار قران رو خوندم کاری که اصلا خواهر و برادرهام هیچ وقت انجام ندادند ولی من همیشه دلم میخواست سراز سازوکار این دنیا دربیارم دیدی که نوشتم توپروفایلم ولی دیگه یه جایی فقط ثروت مادی ودنیوی برام اولویت شد وچون همینم خودش یه بعد الهی خداونده من رو به مسیر ومکتب استادعباسمنش هدایت کرد چون من همون موقعه ها همیشه با تمام وجودم به این سوره حمد جذب شده بودم و هاکثر وقتها باخودم تکرارش میکردم ولی خوب الان دیگه با یه مدار دیگه بایه حس دیگه تکرارش میکنم والان هر روزم رو با این دعا شروع میکنم که خدایا نشونم بده باورهای شرک آلودم رو میخوام توحیدی تر بشم میخوام الهی تر بشم میخوام لعلک ترضی بشم خیلی زیباست خیلی میلاد عزیزم من نمیدونم شاید هنوز به اون مرحله ورسالت اصلی زندگیم هدایت نشدم ولی به خداوندی خدا نه غمی از گذشته دارم ونه حرصی برای آینده خیلی قلبم مطمئنه من همین اطمینان همین ارامش همین اتصال رو میخواستم که همیشه انگار یه چیزی تو زندگیم کم داشتم ولی الان که سرنخشو پیدا کردم ودارم آروم آروم باهمین سرنخ بالذت با شادی باسلامتی بدون ترس بدون انده جلو میرم، همین که دارم تو این مسیر زیبا والهی میرم همین که حالم خوبه همین که شبها با یه عالمه احساس سپاسگزاری به خواب میرم ونمیدونم کدوم نعمتهای خداوندوهابم رو شکر کنم برام از همه چیز مهم تره خیلی حالم خوبه دیگه همه چیز وهمه کس وحتی خودم رو بینهایت دوست دارم واز دیدن چشمام تو آینه اشک میریزم انگار خداداره نگام میکنه ببخشید میلاد جان کامنتم طولانی شد ولی منم با کامنت های تو لذت میبرم وخیلی نکته هایادمیگیرم وبراخودم هم یاداوری میکنم ممنون که هستی وبه ندای قلبت سریع گوش میکنی وهروقت بهت میگه میای وسریع کامنت میزاری وحال مارو هم خوب میکنی پسر مواظب خودت باش همین طور عالی وباتمرکز برو جلو مطمئنم میترکونی بعد هم میایی وبه همه ماها میگی ومارو هم در خیل عظیم موفقیت ها واگاهی هات سهیم میکنی میلاد راستی یه ویرایش زدم همش یه حسی میگفت این رو هم بهت بگم ولی هی من یادم رفت ولی یه بار دیگه که کلی خوندم باز این یاداوری بهم شد که بهت بگم ببین میلاد جان منم خیلی تضاد های سختی با خانوادم داشتم اره همون طور که گفتم پدرم به عقایدمون احترام میزاشت ولی در مقابل یه مادر دیکتاتور وزورگویی داشتم که به زور میخواست من رو وارد بهشت کنه ولی من از همون نوجوانی در مقابلش میایستادم وچون پدر اروم ومنطقی داشتم زور مامانم بهم نمیرسید باورت میشه من تا همین یه سال پیش خانوادم رو باعث خیلی از مشکلات وعقب ماندگیهام میدونستم ولی الان به لطف نگاه توحیدی وتمرکز بر نکات مثبت همه اطرافیانم خود همین مادرم باعث یه عالمه رشد وپیشرفت وبه ول ترسها رفتنم شده چون دیدگاهم رو بهش عوض کردم وفقط وفقط روی نکات مثبت والهیش تمرکز کردم اصلا انگار اون هم دیگه اون وجه خداییش رو همیشه به من نشون میده میخواستم این رو به تو هم بگم درسته که تو هم خیلی با خانوادت مخصوصا پدرت مشکل داری ولی بالاخره اون هاهم بنده های خداهستند ویه روح الهی در وجودهمه اونها هست ومن مطمئنم همین پدرت یه عالمه نکته ورفتارهای مثبت داره که بتونی روی اونها تمرکز کنی ویا اگه نداره خوب مثل الانت داری اعراض میکنی واز مدار تو خارج شده خواستم فقط این رو هم بهت یاداوری کنم پسر جاه طلب وشجاع خانواده صمیمی عباسمنش
راست میگی میلاد واقعا اگه نزدیکت بودم نمیدونم دهنت رو طلا میگرفتم اگه استاد ثروتمند نشه پس کی بشه باورت میشه الان دارم اشک میریزم به پهنای صورتم میدونی چرا با خودم میگم زیبا از این همه پول میلیونی که خدا تو حسابت ریخته چه قدر حاضری مثل استاد اینجوری با جون ودل خرجش کنی وبه همه شاگردات هم نشون بدی که بچه ها خرج کنید این انرژی رو گسترش بدید صدها برابرش به حسابتون میاد بعد تازه میگم خدایا پس چرا ثروت بیشتزی تو زندگیم نمیاد خوب برای اینکه خودم جلوشو گرفتم وای وای میلاد چه کردی بامن الان ظهر جمعست ومن دارم همین طور با خوندن کامنت تو اشک میریزم چون دقیقا داری دست میزاری روی نقطه ضعفهای من راست میگی کی دل داره مثل استاد به این همه ثروت برسه بعد اصلا نترسه نگران آینده وهی پس انداز کردن وچشم خوردن دیگران نباشه و فقط در راه اشاعه توحید اون رو خرجش کنه این حرفا خیلی سخته جایی نمیشه زدش هر آدمی از کنار مارو ببینه میگه اینا یه مشت خُلمَشنگَن ولی به خداوندی خدا قسم همینه این اصله وای خدایا بهش رسیدم فقط باید بره تو پوست واستخونم باید بره تو وجودم خیلی سخته میلاد خیلی سخته دانستن خیلی چیزها ولی ترسیدن برای عمل کردن به اونها خوب این یعنی اینکه تو باورش نداری دیگه، این یعنی اینکه فقط میدونی، راست میگی پس به استاد ثروت نده به کی بده، وای خدایا شکرت، این شکل ثروتمند شدن چه قدر زیباست، چه قدر لذت بخشه چه قدر الهیه،استادم،میلاد عزیز،من سالها دنبال فقط فقط ثروت بودم، منظورم فقط ثروت دنیویه، اصلا چیز دیگه ای برام اولویت نداشت، فقط دنبال ارضای خواسته هام بودم ولی الان میدونید به اون سرچشمه رسیدم به اون اصله رسیدم به اونجایی رسیدم که همه چیز اونجا هست، همه چیز باهم اونجا هست،رسیدم وایمان هم دارم نمیدونم فقط یه سری گره های کوری هنوز تو وجودمه کاملا به وجودشون ایمان دارم ولی یقین دارم با استمراروتعهدم اونهارو هم کشف میکنم،
میدونی وقتی برای چندمین بار داستان هدایتت توی صفحه پروفایلت که زیر تصویر چهره ناز و خشگلت هست رو خوندم، بازم دلم میخواست بخونمش… چقدر لذت بردم… چقدر یاد گرفتم… چقدر خدا رو شکر کردم… چقدر باهات حال کردم خیلی جالب بود برام؛ یه دوستی داشتم که دقیقاً مثل شما بود، به شدت تشنه پول و ثروت مادی و با طرز فکر مشابه گذشته شما… تا همین پارسال صمیمی ترین دوستای هم بودیم بعد از تغییر من، از مدار و زندگیم خود به خود خارج شد…. اونجا که گفتی اصل رو کشف کردی و غرق توحید شدی سرمو به نشونه تحسین و تصدیق تکون میدادم و اشک می ریختم…
هر چی قرآن رو میخونم بهتر و بهتر میتونم تشخیص و تفکیک بدم دنیاپرستان شهوت ران رو؛ شهوت پول و زر… شهوت تکنولوژی و مجازی… شهوت شکم… شهوت زیر شکم… شهوت مصرف گرایی و تجمل گرایی، تبرج و فخر فروشی؛ ( کلمه شهوت در معنای لغوی به معنای میل و خواهش نفس، میلی است که شدتش از حد معمولی تجاوز کرده امیال دیگر را تحت شعاع قرار دهد و تمام توجه شخص را منحصرا به موضوع خود جلب نماید، هوی و هوس، بسیار خواهی و توفان نفس)… یادمه دوستم همیشه از آرزوهاش باهام حرف میزد و چقدر تشنه مادیات بود، جوری که از صحبت در مورد خدا و آخرت اجتناب میکرد و همه ذکر و فکرش پول ماشین ویلا و زندگی فوق باکلاس با اجناس و کالاهای لوکس بود، و چون نداشتشون همیشه حسرت و غم میخورد و فقط با خیال بافی خودشو ارضا میکرد…. من برعکس اون بودم و نگاهم به ثروت به شکل یه صفت و انرژی الهی بود که باهاش میتونستم آزادی نامحدودی داشته باشم و برای گسترش جهان و اجرای ایده های کیهانیم ازش استفاده کنم و هیچوقت نگرانش نبودم چون حسش میکردم چون به قدرت خلق خودم و رزاقیت ربم باور قلبی داشتم و چون آدم ذاتا ساده زیستی هستم و از تجملات افراطی و ماتریالیسم بیزارم ،هیچوقت عقده و کمبودی که منو تحت فشار بذاره نداشتم…
سیستم توی قرآن میگه…. هیچی بیخیال فایده نداره، خاستم شروع کنم به یادآوری آیاتی از قرآن و مطلب کامل جا بندازم که دیدم نمیشه ممکنه برداشت اشتباهی پیش بیاد یا نتونم خوب منظورمو برسونم، کلا من میلی ندارم آگاهی های شهودیم از قرآن رو به کسی بگم، از دوازده سالگی خودم خودجوش سراغ قرآن و مفهومش رفتم بعد از سال ها الان درک خیلی بهتر و پخته تری ازش دارم، فعلا نصف قرآن رو خوندم…. آگاهانه در موردش حرفی نمیزنم و فقط درس هامو میگیرم و میرم جلو…
زیبای عزیزم دوست خوبم میخام صادقانه و شفاف تر حرف بزنم؛
من آگاهانه خیلی ها حرفا رو نمیزنم؛ در یه سری چیزا به اطمینان رسیدم و اصلا نیازی نمیبینم که بخوام به دیگران ثابت کنم… رشد و تغییرات من در همین بازه کوتاه هشت ماهه با هیچ کسی قابل مقایسه نیست… جرات چکاپ فرکانسی ندارم چون میدونم از وحشت و حیرت سکته میکنم، اصلا غیر قابل مقایسه س…. شکی ندارم درک، آگاهی ، عملکرد و نتایج من از دوستانی که الان استاد داره توی جلسات آخر دوازده قدم چکاپ فرکانسی شون رو بررسی میکنه، به مراتب خیلی بهتره… نیازی هم نمیبینم که بخوام نتایجمو تیتر وار فریاد بزنم… قضیه من اساسا با همه فرقای بنیادی داره…. نه من خودمو با کسی مقایسه میکنم نه کسی این حقو داره خودشو با من مقایسه کنه… میلاد! یعنی میخای بگی تو تافته جدا بافته ای چیزی هستی؟! نه بابا من فقط آدم تمایز یافته و منحصر به فردی هستم که داره توی سکوت یه حرکتای خفنی میزنه گهگداری هم واسه حال خوب خودش کامنت میذاره….
این که داستان هدایت و زندگی خودم و نتایج خودم رو توی پروفایل نمینویسم هم دلیل آگاهانه دارم، یکی از بی نهایت دلیلش اینه که انگیزه و اشتیاق سوزانم رو کور میکنه
آخ اونجایی که میگفتی توی دوره دوازده قدم یاد میگرفتیم…… یاد گرفتیم………
دلم میخاد راجبه تک تک شون ساعت ها حرف بزنم….
راجب تک تک شون
راجبه الهامات…. اعراض……. عزت نفس.. و و و
اونقدر تجربه های جالبی دارم که برای خودم هم حیرت انگیزه….. نمیدونم شاید بعداً بیشتر درموردشون با هم حرف بزنیم.
شیطون همیشه میخاد ما از روی بوم بیفتیم حالا یا ازین ور بوم یا ازون ور بوم…
توی بحث ثروت شیطونه میاد کاری میکنه که طرف از ثروت بدش بیاد و افکار فقیر و ضد ثروت بهش القا میکنه، یا میاد چنان طرف رو حریص پول و ثروت میکنه که طرفو از لذت بردن از مسیر زندگی و خودش و خداش غافل میکنه، میگه بدو زود باش فرصت ها داره تموم میکنه، ایده ها رو همه بردن دیگه ایده نمیمونه که بخوای باهاش ثروت بسازی اوضاع خرابه و وقت کمه، بدبخت و آواره میشی هر کاری لازمه انجام بده ولو به قیمت خراب کردن آخرتت…
دفترچه راهنمای سیستم(قرآن) میگه: ۱۵ و ۱۶ هود: کسانی که طالب حیات دنیا و زینت و شهوات دنیوی هستند ما مزد سعی آن ها را در کار دنیا کاملا میدهیم و هیچ از اجر عملشان کم نخواهد شد( نگاه سیستمی به خداوند)
ولی همینان هستند که دیگر در آخرت نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و همه افکار و اعمالشان در راه دنیا پس از مرگ ضایع و باطل میگردد… دیدی بعضیا چقدر نگاه محدودی به زندگی دارن و خیال میکنن زندگی فقط همین دنیاس؟؟ تمام هم و غمشون پز دادن و روی بقیه رو کم کردن و اثبات خودشون به دیگرانه؟!!!! و توی آشفته بازار این مهمونی و دورهمی محدود دنیوی خودشون و اصل حقیقی شون رو فراموش میکنن….
در کامنت بعدی میخام هم خودمو روشن کنم هم شاید لابلای حرفام نخی رو بگیری و به ترمزی پی ببری
چند روز پیش توی فایل ِ محصول عزت نفس بودم، که نمیدونم چی شد سر از یکی از کامنت های تو درآوردم!
البته میدونم و کاملا باور دارم که هدایت شدم به سمت تو!
( آخه صبح توی تمرین ستاره قطبی یه درخواستی از خدای مهربانم کردم، که بعد از خوندن اولین کامنت تو فهمیدم هدایت شدم به سمت اون خواسته اول صبح ام!)
و امروز ۴ اُمین روز متوالی هست که دارم کامنت های پر از عشق و آگاهی ِ ناب ِ تو رو میخونم! یا بهتر هست بگم توشون غرق شدم!
مدتی بود که از خدا میخواستم بتونم با یکی از شاگردای خوب استاد که قوانین را خوب فهمیده باشه، درک کرده باشه و عملگرا باشه نسبت بهشون، هم کلام بشم و باهاش از قانون صحبت کنیم که بتونم نمونه عینی ِ یه شاگرد عملگرا را ببینم و ازش یاد بگیرم و باهاش تعامل قوانین را داشته باشم تا شاید کمک بشه بهم، که منم بهتر و خالص تر قوانین را درک کنم، بفهمم و عملگراتر بشم ! ( البته خواسته ام یه جورایی هم کلام شدن و دیدار حضوری بود!)
اون روز که هدایتی به پروفایل ات هدایت شدم و اولین کامنتت رو که خوندم (البته آخرین و جدیدترین کامنتت بود اگر اشتباه نکنم!)، فهمیدم تو همون شاگرد اولی هستی که خدا بهم نشون داد و سر راهم قرار داد!
نفهمیدم زمان چجوری گذشت توی کامنت های تو، که دیدم ساعت ۲ نیمه شب شده!!!
( من که معمولا شبها سعی میکردم زودتر بخوابم!)
بخود که اومدم، دیدم حدود ۵ – ۶ ساعت پیاپی و بی وقفه داشتم کامنت های سرشار از آگاهی ِ تو رو میخوندم!
نمیدونم درک میکنی حرفم را! ولی انگاری توی یه دریای عمیق غواصی میکردم و گوهر های نابی را میدیدم که توی مدت ِ وارد شدنم به این خانواده از هیچ کس غیر از استاد ندیده بودم!
تو اولین فردی هستی که توی این خانواده بهش برخوردم و دیدم، که آگاهی های ناب و خالصی که استاد، در قالب ِ فایل های آگاهی دهنده به این سایت تزریق میکنه را، خیلی عالی درک کردی و عمل کردی و تونستی با عشقی بی قید و شرط همانند ِ شهد و عطر ِ گل های زیبای آگاهی به اطرافت بپراکنی! ( اون هم توی مدت کم بتونی تکاملت را طی کنی، هرچند باور دارم که قبلش به آمادگی خوبی رسیده بودی)
میتونم بگم این ۴ روز، توی آگاهی های خالص و نابی که تو دریافت کردی و عاشقانه به اطرافت پراکندی، غرق شدم!
توی این مدت که توی این خانواده عاشق و دوست داشتنی هستم، تو اولین فردی هستی که از کلام توحیدی ات و شخصیت محکم و خداگونه ات، شباهت های خیلی خیلی زیادی را ازت با استاد دیدم!
کلام ات، همون کلامی هست که در موردش میگن:
” سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند”!
کلام و سخن و نوشته هات از این جنس، دلی و عاشقانه هست که چنین بر دلم نشست!
این ۴ روز ( که میتونم بگم توحیدی ترین و عاشقانه ترین لحظات را با دلنوشته های تو داشتم)، بارها و بارها و بارها … ، لبخند زدم … ، خندیدم … ، قهقهه زدم … ،
اشک ریختم … اشک های ناب و زلالی که از سر ِ شوق ریختم … از سر ِ ایمان … از سر ِ عشق … از سر ِ شکر و سپاسگزاری از خدای رحمان و رحیمم … از سر ِ تحسین زیبایی های وجود ِ تو … ،
شاد شدم … ، به سکوت عمیق رفتم … ، مراقبه کردم … ، بهت زده شدم … ، آگاهی های ناب و خالص و جدیدی دریافت کردم … ، الهامات ِ شفاف و زلالی به قلب و روح ام شد …! باهات، شدیداً هم ذات پنداری کردم … ،
و در آخر بهتره بگم که … عاشق شدم … !!!!
خدای مهربانم عاشقانه باهام حرف زد و از این گفتگوی عاشقانه با ربّ مهربان و بخشنده و دهنده ام، عشق کردم و لذت بردم … !
همون روز اول میخواستم برات کامنت بزارم و باهات بگم از حال و هوایی که با کلام ِ عاشقانه و توحیدی ِ تو پیدا کرده بودم، ولی احساس میکردم نمیتونم چیزی برات بنویسم …!
از خدایم خواستم هدایتم کنه به زمانی که “او” بگه و من برات بنویسم، برای تو، بنده عاشق اش …..!
که در این لحظه های ناب و عاشقانه، این اتفاق افتاد!!
میلاد ، میلاد عزیزم ، میلاد دوست داشتنی ام
عاااااااشقتم پسرررررررر
تو فوق العاااااااده ای!
تو بی نظییییییییییییری!
این چند وقت اخیر، انگار پیش نمیرفتم …!
انگار به یه برگ تقلب نیاز داشتم!
(اونجا که استاد در مورد سوره حمد گفتن که احساس میکنم خدا یه برگ تقلب با این سوره، بهمون رسونده که بفهمیم چی باید ازش بخواهیم!)
تو این مقیاس هم، انگار من یه برگ تقلب برای آگاهی هایی که استاد تو فایل ها و محصولات میداد، میخواستم!
یه الگویی توی شاگردای استاد، که بتونم آگاهی هایی که استاد میده رو بهتر جذب و هضم کنم!
کلام تو، انگار همون برگ تقلبی بود که نیاز داشتم!
کلمه به کلمه اش به عمق ِ جانم نشست!
کلمه به کلمه اش، دریچه های جدیدی از آگاهی به روی چشمان ِ دلم گشود!
کلمه به کلمه اش، عشق نابی بود که از پروردگارم دریافت کردم!
با قلم ِ تو، که تراوشات ِ قلب مهربان و عاشقت بود، ارتباط بسیار عمیقی برقرار کردم که توی این فضای معنوی و توحیدی و صمیمی تا حالا اینچنین برقرار نکرده بودم!
….….
نمیدونم چطور احساسم را بیان کنم …!
فقط میگم :
عاااااااشقتم پسر عزیز، دوست داشتنی، جسور و توحیدی !
و خیلی خیلی خیلی دوست دارم!
ازت ممنونم که هستی!
ازت ممنونم که عشق وجودت را به زیبایی به جهان اطرافت میپراکنی!
ازت ممنونم که عشقی و دلی برامون مینویسی که چنین بر قلب و روحمون حک میشه!
خدای مهربانم را شاکرم که مرا به این مسیر زیبای توحیدی هدایت کرد!
خدایم
خدای مهربانم
ازت میخوام که ما را در این مسیر مستقیم که هدایت کردی، ثابت قدم بداری!
پسر من چی بگم فکر کنم سرهم یکی دوساعتی هست که روی کامنت شما موندم، همون بهتر که ننویسی که وقتی شروع میکنی، کن فیکون میکنی، باید برم تازه چندبار دیگه بخونم تا بتونم حجم این همه آگاهی رو هضم کنم، پسر چیکار میکنی ترکوندی مارو، داشتی دیگه اعتماد به نفسمو میگرفتی نسبت به خودم، که بابا زیبا ببین میلاد چیکار کرده ببین چه پیشرفتی چه تمرکزی، چه کنترل ذهنی، ولی خدارو شکر منم خداییش حداقل تو این کنترل ذهن به یه مهارت های عالی رسیدم که زیبا فقط خودتو با خودت مقایسه کن، سعی کن خودت از روز قبلت بهتر بشی و خودت از خودت راضی باشی، مسابقه که نداریم، داش میلاد خیلی لذت بردم، میگم که باید چندبار دیگه بخونم خیلی باز منو به خودم ارجاع داد کامنتت، اینکه منم باید متمرکز تر باشم روی خودم، اینکه منم هدایتی تر برم جلو، آفرین پسر، من خیلی تو این قسمت الهام هنوز مشکل دارم اونم به خاطر همون سختی وذهن منطقی که دارم ولی خیلی هر روز دارم تسلیم تر وبهتر میشم، اشکال نداره اینم خودش یه روند تکاملی داره، راست میگی نباید اجازه بدم همین عوامل خودش باعث اهرم فشار در من بشه، میلاد جان خیلی حرف دارم برا تک تک جملات کامنتت، اصلا خط به خطش منم یه عالمه توضیح دارم گفتم که باید چندین بار بخونمش چون کاملا معلومه در یکی از بهترین شرایط اتصالی و آمادگی نوشتیش وچه قدر لذت میبرم به خاطر این زلالی به خاطر این صداقت کلامت برعکس تعداد زیادی از دوستان که خیلی تو لفافه وادبی مینویسن البته که اونم یه زیباییهایی داره ولی من با این سبک شفاف ودلی خیلی بیشتر حال میکنم دیگه هیچ کامنتی از دوستانی که برام ایمیلشون اومده تو این یکی دوساعت نخوندم بس که کامنتت برام نمیدونم چی بگم خودت بهتر میدونی پسر پسر تو بینظیری بِرم بِرم
یعنی دیشب از بس خندیدم نمیتونستم بخابم، حالا بگو چی شد؟! زیبا جانم باورت نمیشه دیشب چند ساعت پشت سر هم فقط داشتم برات تایپ میکردم تا جوابی درخور و شایسته برات عاشقانه بنویسم… اونقدر طولانی نوشتم که شاید چند ساعت باید زمان میداشتی تا قشنگ درکش کنی…. نوشتمو نوشتمو نوشتم… که نمیدونم چی شد… یهو دستم خورد به کلیک بازگشت و هرچی نوشتم پرید و هیچ شد… توی لحظه اول که متوجه شدم خورد تو ذوقم ولی ماشاءالله هزار ماشاالله اونقدر توی کنترل ذهن ماهر شدم که در عرض دو ثانیه سریع فهمیدم که حکمتی داشت و بلند بلند زدم زیر خنده…میدونی خیلی حس باحالی بابا اندازه یه دفتر چهل برگ برات نامه و طومار طویل نوشتم ولی آخر سر با یه غفلت همچی نقش برآب شد، منم یه دل سیر قهقهه زدم که چه سوتی هیولایی دادم… همون موقع متوجه اصل هدایت و حکمت خدا شدم و اتفاقا خدا رو از ته دلم شکر کردم و خیلی راضیم که نشد اون کامنت بسیار طولانی که کلی وقت و انرژی گذاشتم برات ارسال شه… میدونی چرا؟ خوب حسش کردم،،، اونقدر بی پرده و رک حرف زدم اونقدر بی پروا و صادقانه حرف زدم که ممکن بود اصلا کامنتم توی سایت انتشار پیدا نکنه… یه حرفایی رو زدم که شاید کسی جرات گفتنش رو هم نداشته باشه، خیلی جسارت و جربزه میطلبه… فکر کنم توی کل سایت بی سابقه باشه کسی به اون شکلی که من حرف زدم حرف زده باشه… ممکن بود به خاطر لحنم یا عدم شناخت کافی از من کلی قضاوتم میکردی یا از حرفام ناراحت میشدی، شک ندارم غش میکردی که این همه حرفای شفاف و دلی… من کلا اینو یاد گرفتم که برای دیگران رفتار نکنم و حرف دلمو با اعتماد به نفس بالا بزنم هرچند که در فضای محیطی مخالفی قرار داشته باشم یا دیگران نشناخته منو توبیخ کنن… جهان ازان آدمای نترس و سرسخت قویه… نه جای آدمای ترسوی نقش بازی کنه بز دل…. میدونی شاید اینجا مجالش نبود یا شما توی مدارش نبودید… دیگه فایده نداره دوباره از اول فکر کنم و تایپشون کنم، بیخیال بابا فدای سرمون ما که اِند رهایی هستیم دیگه….
ای جانم دختر… ای جان… تو که دل منو بردی… به ولله کفم برید وقتی دیدم سه تا کامنت دلی و مشتی برام گذاشتی… چقدر من تو رو دوست دارم عزیزم 💜💖
زیبای عزیزم بذار همین ابتدا حسمو صاف و زلال بهت بگم؛
نمیدونم چرا حس خیلی خوبی نسبت بهت دارم، یجور همذات پنداری خاصی باهات دارم، انگار یجورایی بهم شباهت داری… خصوصا وقتی میبینم که اینقدر صادقانه و صمیمانه دلی حرف میزنی و بخصوص اونجا که از جاه طلبی های خاص خودت گفتی… دختر من نمیدونم چی بگم بخدا؛ دلم میخاد الان پیشت بودم و ساعت ها چشم تو چشم یه دل سیر باهات حرف میزدم، من بیشتر با چشمام و زبون بدنم با آدم حرف میزنم… یعنی جون میده آدم با تو ساعت ها راجع به اصول و قوانین محاوره جانانه کنه، خیلی دوست دارم بیشتر به جای اینکه صرفاً با جملات ادبی و تحسین برانگیز برای همدیگه کامنت بذاریم، بجاش بیایم با گفتن نظرمون و حسمون با همدیگه ارتباط و تعامل سازنده و کاربردی داشته باشیم تا بتونیم بهتر و با کیفیت تر تکاملمون رو طی کنیم و خودمون رو عمیقتر بشناسیم… چون همونطور که خوب میدونیم آدم وقتی صحبت میکنه و با جامعه و دوستان تعامل مثبت و اثربخش داره، بهتر خودشو میشناسه و خیلی راحتتر متوجه اشکالات و ترمزهاش میشه….
زیبا جان من الان روبروت نشستم و دارم باهات حرف میزنم نه اینکه صرفاً برات کامنت بنویسم؛ منم چندین و چند بار کامنت های خودت و بقیه دوستای گلمو خوندم و اونقدر متاثر شدم که اشک و بغض وجودمو فرا گرفت اونقدر به فکر فرو رفتم که نمیتونستم همون روز جواب پیغاماتون رو بدم… اونقدر رهای رها هستم اونقدر غرق لحظه هستم اونقدر ساده گیر و منعطف هستم اونقدر در جریان همیشگی هدایت در حال حرکت هستم….که حتی واسه اینکه پاسخ کامنتا رو بدم هیچ عجله ای ندارم که بخوام همون روز سریع یه چیز مختصر خشک و خالی بگم… دیدی بعضیا چقدر خشک و خالی و سرد و برای رفع تکلیف و تعارف حرف میزنن؟!؟! یا بعضیا اصلا جواب بقیه رو نمیدن حالا به هر دلیلی؟!؟ من اصلاً ازونا نیستم و خیلی خیلی آدم خودمونی و ساده ای هستم… وقتی جوابی نمیدیم یجورایی داریم بی محلی و ناشکری میکنیم، مثل این میمونه که یکی بهت سلام کنه و تو جواب سلامشو ندی… البته خودم چند بار جواب دوستام رو ندادم، حالا یا وقت نکردم یا یادم رفت یا موقش نبود یا اینکه عمدا جواب نمیدم تا به وقتش یجا گیرش بیارم و غافلگیرش کنم… من از ته ته دلم عاشق همه دوستای نازنین مون هستم.
منم دقیقا مثل خودت برای تک تک جملاتت توضیح دارم ولی مجال گفتن همشون نیست… کلی حرف دارم باهات ولی نمیدونم چطور بگمشون، اشکال نداره فرصت گفتگو هست تکاملی میریم جلو
این چند روز اخیر هربار که میخواستم شروع کنم که واسه شما و دوستای عزیزم بنویسم، به جاهای دیگه ای هدایت میشدم، و چقدر چقدر اتفاقات عالی و قشنگی رو پشت سر هم تجربه میکردم، چقدر جریان هدایت به زندگیم روانه؛ پریشب توی جشن تولد برادر عزیزم توی جمع غیر خودی به الهام آنیم عمل کردم با اینکه ترمز و مقاومت سختی داشتم؛ با اینکه توی خلوت خودم یه پا دنسری بلدم ولی هیچوقت حاظر نبودم جلوی چشم بقیه خصوصاً غیر خودی ها برقصم، برای چالش عزت نفس و شکستن چارچوب ذهنی بالاخره برای اولین این کارو کردم و جلوی جمع خیلی رمانتیک با همراهی داداش گلم رقص تانگو رفتیم، همین که ترمزم کشید پایین دیگه افسار گسیخته زدم و آزادانه قرش دادم و رقصیدم، ،والا کیک تولد کمم بود میخواستم با نون بخورمش تا سیر شم😂😆😉
گفتی مقایسه؛ باور کن قبلا من خودمو حتی گاهی با رونالدو هم مقایسه نسنجیده میکردم ، من حتی به استاد هم حسادت میکردم چه برسه به بقیه… وقتی به معنای واقعی با خودت به صلح برسی وقتی تمام تمرکزت روی خودت باشه وقتی خودتو ارزشمند بدونی و به خودباوری برسی وقتی دیگران رو تحسین میکنی وقتی عزت نفس بالا بره دیگه عملا حس حسادت به ندرت سراغت میاد به ندرت خودتو با دیگران مقایسه میکنی، هرچند که همیشه باید حواسمون باشه که ذهن و احساسات منفی مون آگاهانه کنترل کنیم… از طرفی خاطر نشان کنیم که هیچ انسانی نمیتونه ادعا کنه که من هیچوقت حس حسادت سراغم نمیاد، همونطور که حس خشم و غم ممکنه پیش بیاد… یا حرص و طمع… هوس و شهوت… بخل و حسد…
آره بابا کنترل ذهن خیلی گسترده تر از این حرفاس، کاشکی میشد مایند مپ شخشی خودمو از قانون و به ویژه شاخه های کنترل ذهن نشونت بدم… شاید بعداً توی کامنتای بعدیم یجورایی برای خودم در قالب متن پیاده ش کنم
زیبا جان عزیز دلم دقیقا راست میگی، من خودم توانایی این رو دارم که به هر سبکی بنویسم ولی چه الزامیه که همه بخوان یجورایی انشا بنویسن…والا بخدا… چون من آدم ساده و دلی و صافی هستم ترجیح میدم که عشقی بنویسم اونم برای حس خوب خودم برای دل خودم برای شناخت و درک خودم، نه برای استاد یا مخاطب…. بابا یکم مشتی و دلی باشیم هم بد نیستا، یکم انعطاف و شوخی و لطافت به خرج بدیم خیلی با صفاتره…. صداقت در ابراز احساس، در کلام و رفتار بدون هیچ واهمه و دغدغه ای
مثلا؛ من خودم چند بار توی کامنتام مستقیم به استاد گفتم و تشویقشون کردم که خودش و مریمی هر ترمزی دارن بکشن پایین و بچه دار شن، با اینکه میدونم این خیلی شخصیه و ممکنه بی ادبی تلقی شه ولی من اونقدر احساس صمیمیت و نزدیکی میکنم که خیلی محترمانه و دوستانه احساس و نظر خودمو میگم
یا اینکه من تنها کسی بودم که مصرانه از استاد درخواست تجدید نظر در روند بارگذاری فایلا کردم ( اینو هم بگم که اون کامنتی که توی قسمت ۹۴ واسم گذاشتی رو یه نشونه دیدم که باید کلا بیخیال اون موضوع شم و همونطور که اشاره کردم اون تضاد بهم فهموند که باید بی قید و شرط رهای رها باشم حتی در فضای سایت و به هیچ چیزی نچسبم حتی اگر دلیل و برهان کاملا محق و منصفانه ای داشته باشم… سپاسگزارم زیبا عزیزم بابت اون تلنگری که بهم دادی و چقدر چقدر خوشحالم که مثل خودم سرشار از شادی و خوشبختی هستی و هر روزت پر از احساس خوب و انرژی مثبته)
مثلاً…آهان یادم اومد؛ توی چند قسمت قبل استاد مابین حرفاش توی مصاحبه سوال و جواب یه چیزی گفت که برام عجیب بود ،از استاد بعید همچین چیزی؛ اینکه گفت اون آدمی که دکمه رو زد و اشتباهی هواپیمای خودی رو زد، حواسش نبود و خطای انسانی بود، اگه من جای اون بابا بودم شاید هم اشتباه میکردم، و اینکه گفت نباید بنده خدا رو قضاوت کرد و بهش خورده گرفت… اشتباه محاسباتی بود و ازین حرفا
وجدانا باورم نمیشد که استاد یه همچین نظر چیپ و سطحی ای در این باره داشته باشه، نمیدونم شاید بنده خدا استاد گشنگی حین رانندگی تمرکز واسش نذاشت و همینجوری یچیزی از زبونش در رفت…… من میگم از کجا معلوم که عمدی نبوده، مگه پلی استیشنه که طرف بزنه رو دکمه و بگه حواسم نبود، آقا بالا سر دارن، برج مراقب و رادار ، مگه شهر هرته که بزنه رو دکمه و خودی رو ، رو هوا شکار کنه و بعد بگن قضاوت نکنید اشتباه شده….
البته استاد خیلی وقته که از ایران رفته و شاید اونطور که باید و شاید از اوضاع داخلی کشور خبر نداشته باشه، یا یادمه که توی فایلی فوت رفسنجانی رو تسلیت گفته، یا یادمه توی فایلی گفته بود که با رییس جمهور و رهبرتون در صلح باشید و حمایت کنید و ازین حرفا….
استاد در رابطه با مسایل سیاسی و اوضاع حاکم بر ایران گاهی محتاطانه نظر میده و یجورایی ….. آره همون که خودمون بهتر میدونیم…چون ممکنه سایت رو فیلتر کنن حضرات…. ؛ توی همون قسمت ۱۰۲ آمپرم رفت بالا خواستم رک و با شجاعت به استاد انتقاد کنم راجبه اون حرفی که زد فارغ از اینکه کامنتم منتشر نشه یا استاد و بقیه دوستان بهشون بربخوره…. ولی حسم گفت نیاز نیست واکنش نشون بدی و ذهنتو کنترل کن…. زیبا اینطور نیست که من صرفاً مقلد کسی باشم و یا اینکه هر حرفی استاد زد رو تو بال هوا بپیذیرم، اونقدر خودباوری دارم که از لحاظ فکری و عقیدتی سبک و سیاق و نظر پرسنال خودمو دارم… چون واقعاً عاشق خودمم و از لحاظ ذهنی و فکری هم مستقلم و به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستم که بخوابم تا آخر عمرم مطیع و تابع چیز و شخص خاصی باشم….
(توی پرانتز بگم که من وقتی سنم کم بود تحت تاثیر محیط و خانواده طرفدار نظام بودم کمی که عاقل تر شدم و فهمیدم چه گولی خوردم تشنه به خون نظام شدم و یجورایی نقشه انتقام توی سرم داشتم و ازون ور بوم افتادم ولی الان خدا رو شکر کاری به هیچکس ندارم و اصلأ دیگه هیچ اهمیتی واسم نداره چون خالق و پادشاه زندگی خودمم و هیچ عامل بیرونی واسم اهمیت نداره، با زمین و زمان و تمام دنیا در صلح و دوستی و آرامشم ولی ته دلم به این شهود رسیدم که رژیم دیکتاتوری حکومت پوپولیستی حاکم بر ایران و گوسفندان تابعش،خود خود طاغوت و استکبار و یاران شیطانه)
وقتی اون چند قسمت سوال و جواب توی مسیر استاد و مریم رو دیدم، هاج و واج نمیتونستم حتی کامنت بذارم چرا؟! نمیدونم باورت میشه یا نه، این آدم و من شباهت و مشترکات بسیار بسیار نزدیکی به هم داریم هم از لحاظ اخلاقی و شخصیتی هم خیلی جنبه های دیگه…. خیلی مشابه همیم و هم نظر… بی راه نیست اگه بگم: بیش از ۹۵ درصد نظرات استاد توی اون چند قسمت مصاحبه در ماشین، حرفا و نظرات دلی منم بود… دقیقاً دقیقا… حتی اونجا که در مورد «زن زیبا» نظرشو گفت دقیقا حرف دل منو زد، منم خیلی وقته همچین نگرش و باوری دارم… یا اونجا که در مورد باج ندادن یا دعوا کردنشون گفتن دقیقا منم مشابه ایشونم و توی زندگیم به هیچ کس باج ندادم و هیشکی جرات تعرض و درگیری با من رو نداشت…. خیلی خیالم تخت شد وقتی اون چند فایلو دیدم وقتی استاد داشت حرف میزد انگار خودمو میدیدم که داره حرف میزنه…
چند تا کامنت دیگه هم در ادامه برات میذارم دوست عزیرم
تو غرق شدی در توحیدش … چقدر چقدر غرق شدم توی این عمیق بودنت پسر یعنی با سلول به سلولمم میگرفتم فرکانس قدرت فرکانس اتصال فرکانس ناب عزت نفستو
چقدر با تمام وجودم تحسینمت میکنمم برای این موحد بودنت دقیقا دقیقا چقدر عاشق اینم چقدر چقددر زیبا عمل میکنی دقیقا مثل گفته ی ناب استادمون که اصل رو درک کن اصل رو بچسب فرمول قانون رو بردار خودت حتی برای خودت تمرین بنویس خودت از اصل از فرمول برای خلق خواسته هات استفاده کن
من دارم اگاهی های ناب خداوند رو میگم برداشتنش با تو درکش با تو تو به اندازه ی ظرفت درکش میکنیو همین درک و هرلحظه ادامه دادن و روی خودت کار کردنت ظرفت رو برای درک عمیق تر برزگ میکنه برای رفتن به مدارهای بالاتر برای گنجایش ظرف بیشتر
چقدر عاشق این توحیدممممم که استادمون گفت هر کسی تو مداری که هست هدایت ها و الهامات خاص خودشو داره بچسی به خودت که تو خود همه اییی…
من برای رشدممم برای پیشرفتممم به هیچ چیزی بیرونی نیاز ندارممم همه چیزز بهم گفته میشه بهمم الهام میشه خدایممم معبودم عاشقانهه هدایتم میکنههه عاشقانهه بهم الهام میکنه اون چه که لازم که برای رشد و درک بیشتر من بهم میگه و الهام میگنه
میدونی
از افتخار گذشته من ستایشت کردم برای این ایمان بی نظیرت
چقدر چقدر این توحیدی بودنت را تحسین میکنم چقدر اینن اگاهی های نابت را تحسینت میکنم
میلاد جانم تو بی نظیری
بی نهایت ایمم درک بی نظیرت این عالی عملگرا بودنت مهم تر از همه این عمل کردنت را با تمام وجودم تحسینت میکنم
عاشقتمممم
عاشقتمممم
تو خود عجیب اعجوبه ایی و من عاشق این اتصالم
بی نهایت تحسینت میکنم الهی که هرلحظه غرق عشق خداوند غرق ارامش غرق اتصال غرق نعمت های بی نهایت ربم باشی
الهی که هرلحظه نور هدایت راه گشای مسیرت باشه عاشقتم
من مدتی هست خودم رو البته با یه هدایت الهی از شبکه های مجازی سعی کردم دور کنم و وقتم رو برای خودم و کار کردن رو خودم استفاده کنم. امشب همینجوری داشتم وقتم رو حدر میدادم و حواسم نبود به تعهدم به خودم که خیلی هدایتی اومدم سمت سایت و کامنت فوق العادت رو خوندم خدا رو خییییلی شکر میکنم .بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم که انقدر عالی داری پیش میری.خیییلی جالبه یه سری تجربه ها و هدایت هات به تجربه ها و هدایت های من عجیییب شبیه.مثل همون تمرین ستاره قطبی که ذهن منو خیلی درگیر کرده بود و به زیبایی هدایت شدم به این تمرین و بعد ها منم مثل شما تو کامنتا دیدم که خدای من تو چقدر زیبایی که من بدون اینکه بدونم ماه ها این تمرین رو انجام دادم …بعدا در زمان مناسب تجربه فوق العاده هدایتم رو میگم هر زمان خدا بهم بگه که باید بگم. دست خدا رو میبوسم با عشق که تو این مسیر زیبا هستم و به خوندن و تاثیز فوق العاده کامنتت و احساسش با تمام وجودم هدایت شدم
من قبلنا فکر میکردم فایلای محصولات یه چیز دیگه هستن ولی واقعا اینجوری نیست اونا گنجن و مراتب بالاتری ولی فایل های دانلودی گنج های دیگه ای که امادگی فرکانسی لازم رو برای شروع دوره ها فراهم میکنن.من ماه هاست که نشانه ای رو از خدا برای خرید یکی از دوره ها دریافت کردم اما به شکل عجیبی با این که اون مبلغ رو دارم نشده تهیش کنم چون نیازه که ذهنم اماده تر بشه و این امادگی از نظر من مثل یک زنجیره هست که فایلای دانلودی و محصولات رو متصل میکنه چون حتی خود همین فایلای دانلودی هم به شکل واقعا شگفت انگیزی به هم مرتبطن هم دیگه رو کامل میکنن.من هم از اوایل بهار عضو سایت شدم اما وقتی به عقب برمیگردم و نتایج فوق العاده ای رو میبینم که به قول شما نتیجه شخم زدن شاید بخش کوچکی از شخصیت قبلیم هست رو میبینم به خدای خودم و خودم افتخار میکنم که تو این مسیرم و دیگه میدونم که هنوز جا داره که از گنجینه ارزشمند فایلای دانلودی سیراب بشم…حتی یک شب که ذهنم درگیر این بود که چرا با وجود این که مبلغش رو دارم به دستم نمیرسه که دوره رو تهیه کنم همون شب خواب دیدم دانشگاه بودم و یه درسی که فقط از اسمش” امادگی” رو یادمه ۱۸ و نیم شده بودم ولی رد شده بودم رفته بودم اموزش دانشگاه که اعتراض کنم یکی از اساتید خیلی قدیمیم که فوق العاده انرژیش عالی بود رو دیدم تو خواب که بهم گفت رد شدی چون باید ۲۰ بشی اونجا بود که گفتم دختر تو خود پای ور ره بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت.و پی بردم که چه پاشنه های اشیل مهمی مرتبط به خواسته هام رو خواستم از بین ببرم اما باز برگشتم سر خونه اول و حتما باید حل بشن که انقدر ذهنم اماده بشه که بتونم فایلای محصولات رو با تمام وجودم درک کنم …به خدای مهربون و زیبایی که من رو تو این مسیر زیبا قرارداده و استادو شما که انقدر قوی و عالی به لطف خدا داری پیش میری و تمامی دوستانم تو این خانواده افتخار میکنم .خدایا هزاران هزار بار شکرت
سلام و درود به خانواده صمیمی عباسمنش و همینطور استاد عزیزم و مریم جان.
خدای من…چقدر زیباست…
خدارو صدهزار مرتبه شکر… چقدر این جا زیباست… بهشت رو میگم.
من چند قسمت قبلی رو ندیدم بعد تا اومدم و عکس این خونه روی ابرهارو دیدم ….😄😄😄خداجون….ععععع….
گفتم بزار دانلود کنم حتما.
اولا تحسین میکنم سحرخیزی شما دو بزرگوار رو که یه باور اشتباه رو تو ذهن ما درست میکنه:
اینکه پولدارا تا لنگ ظهر خوابن😂
خدای من این کجا بوده دیگه؟؟؟
گاهی واقعا آدم ها نمیخوان چیزی رو به شخص خاصی نسبت بدن.. فقط با خودشون تو صلح نیستن. وگرنه تا لنگ ظهر نمیخوابیدن.
اگه آدم با خودش تو صلح باشه دلشمیخواد زیبایی ها رو بیشتر ببینه…
تا زنده هست ببینه و لذت ببره… درست مثل زمانی که استاد دنبال راهی بودن که بیشتر بیدار بمونن و کارهایی رو انجام بدن که بهشون حس بهتری میده، لذت بیشتری میده…
وقتی که با خودت در صلح باشی میتونی صبح زود بلند شی و هدیه های خداوند رو دریافت کنی…
یه صبح ساکت و آروم…
یه فضای پاک بهشتی..
یه هوای عالی برای تنفس…
یه روز عالی دیگه…
مه صبحگاهی بهشتمون…
بعدش این حس خوبت رو با کارهای بهتر ادامه بدی..
بری در مرغ هارو باز کنی و صبح زیبا رو به اون ها هم هدیه کنی..
خدای من چقدر جوجه ها بزرگ شدن…
ماشالله چقدرم پرخور شدن
اون صحنه ای که میدون دنبال مریم جان رو که دیگه نگو… چقدر عالی…چقدر فوق العادس…
تحسین میکنم این حد ازادی زمانی و مکانی تون رو.
حیاط با صفای بهشت که ایییییییینقدر بزرگه که تریلی هیولا توش دور میزنه….
استاد اولین باره که تراکتور رو میبینم…
چه رنگ زیبایی..چه طراحی خفنی..زاویه دید جلو رو که نگو…چقد واید هست و دید خوبی میده
فقط موندم مریم جان چجوری داره فیلم میگیره😉😂 اونم بدون لرزش😅😅😅
تحسینتون میکنم. مبارک باشه استاد
مریم جان خدا قوت.
بازهم از شرکت آمازون پکیج داریم و فورک های خفن و بی دردسری که بهمون کارایی یه لیفتراک میدن.
صد آفرین به این خلاقیت و ایده های راحت و ساده.
نمیدونید استاد چقدر ذهن من یکی باز شده تو کارم که آقا چرا فلان کار رو این کار رو نکنیم تا راحت تر بشه…آره همینه. من این کار رو میکنم.
از وقتی سریال رو دیدم و نحوه حل مسائل رو که شرکت های بزرگ حلش کردن و الان من راحت میتونم استفاده کنم.
فقط موضوع اینه آقا یه لحضه وایستا ببین آیا راه بهتری هم هست که این کار انجام بشه یا نه..
بعد مسلما هدایت میشی به سمتش
واقعا این حد از ”داشتن” رو میخوام.
این حد از آزادی مالی، آزادی زمانی و مکانی
میخوام تجربه کنم منم.
اشتیاق + باورهای مناسب
فکر کنم تو باورها خوب کار میکنم.
آخه مگه میشه این سریال رو دید و باور خوب نساخت…
دیگه اگه برگردیم و بگیم نه اینکه شانسی بوده و فلان…. واقعا بی انصافی هس گمانم. به خودمون.. دیگران که زندگی خودشون رو میکنن، کاری به ما ندارن.. به خودمون ظلم میکنیم.
یادم باشه خدا ظالمین رو دوست ندارد.
باورهای هماهنگ میتونه این باشه که خدایا شکرت که استادی دارم که تونسته به این موفقیت ها برسه.
از شهر خوبی بنام بندر عباس مهاجرت کنه.. و زندگی بهتری برای خودش بسازه.
خدایا شکرت میشه مزرعه ای بزرگ خرید که تریلی تو حیاطش دور بزنه…😲😲😲
خدایا شکرت میشه اینقدر جوجه موجه داشت و از بودنشون لذت برد که حد و اندازه نداره…در رنگ های مختلف..نژاد های مختلف.
میشه اینقدر برکت تو زندگی یه فرد بیاد و وارد بشه که خونه روی آب بهش بدی،
از صمیم قلب خداوند رو سپاسگذارم بخاطر این کیفیت بالای زندگی در کنار دوستان خوبی همچون شما….
من از شما و همراه و عزیزدلتون فاطمه ،الگو میگیرم که بابا میشود زن و مرد باهم اهل قانون باشن و همراه یکدیگر.
واقعیتش چندوقتیه مشغول زندگی و آگاهیهای 12 قدم هستم و حتی وقت نکردم فایلهای اخیر استاد عزیز رو گوش بدم، که روی بنر میبینم ولی فعلا گویا وقتش نیست بشنوم.
راستش لامصب این پیچ فرکانسم تنظیم نبوده،هههههه و کلی مشکل برام درست کرده بود (اشاره به ترمزهای خیلی خیلی قدیمی ) که ایشالا پاسخ خیلی قشنگی قراره تو جلسه2 قدم چهار بنویسم و میدونم خیلی کمک میکنه به خودم و دیگران.
خلاصه که مشغول پیروی از الهامات، باورسازی و اجرا ایدهها هستم….هر ازگاهی لگدزنیها و جفتکزنی ذهن رو دارم که چیزی نیست، از پسش برمیام و هی دارم خودم رو اصلاح میکنم. خداوند رو شکر که دوستان زیبابینی همچون شما رو دارم که بسیار بسیار کمک میکنند در مسیر زندگی انگیزه بگیریم و حرکت کنیم.
این کامنت رو من خیلی وقت پیش نوشتم و برام جالب بود از آگاهیهایی که نوشته بودم… پاسخها رو ما داریم و فقط موضوع اینه که ما یادمون میره….قربونش برم پاسخ از این دقیق تر نمیتونست بهم بده که مصطفی با خودت به صلح برس که این برای تو نیکوتره… میفهمم وقتی استاد میگه پول و ملک عامل خوشبختی نیست…چون الان حس این روزای من همون جفتک زنی هست که اینا که چیزی نیست… یعنی این حد از ناسپاسی رو هم ازش تعجب میکنم….هم از کشفش خودم در حیرتم و هی پناه میبرم به خداوند…
مچکرم از اینکه پاسخ درخواستم رو از طریق شما دریافت کردم و الان سبکتر شدم. سپاسگذارتر شاید.
به امید شنیدن موفقیتهای شما و همسرتون.
در پناه الله مهربان شاد و سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
خدایا شکرررررررت از این ایده های خفن که هر روز کارهارو ساده تر میکنه
خدایا شکررررررت واسه بهشت زیبامون
خدایا شکررررررت واسه مرغ و خروسامون که اینقد بزرگ شدن
خدایا شکررررررت واسه گل باقالیامون که فرندلین
خدایا شکررررررت واسه غذای مخصوص جوجه ها که حسابی بزرگشون کرده
خدایا شکرت واسه این مه زیبا
خدایا شکرررررررت واسه این همه هیولا که تو شاپه
خدایا شکررررررررت واسه تراکتور هیولامون
سلام سلام سلام استاد بینظیر مریم فوق العاده و خانواده ی عزیزمممممم
آخ خدایااااا یعنی اگه تا شب هم مشغول تایپ کردن بودم بازم این شکرگذاری تموم نمیشد
اینقد حسم خوبه با این فایلااااا که اصلا دلم نمیخواد تموم بشه هربار که میام تو سایت اول به تایمش نگاه میکنم هرچی طولانی تر من هیجان زده ترررررررر
خدایاااااا شکرررررررت که با قانون آشنا شدم
خدایااااااا شکررررررت که به این سایت فوق العاده هدایت شدم یعنی اگه این سریال زیبا رو نمیدیدم و میمردم عمرم به فنا رفته بود
هربار که میشینم پای سریال میگم خدایا ممنونتم که لیاقت دیدن این سریالو بهم دادی که فقط حس خوب دیدنش نیست هزار هزار تاثیر توی زندگیم داشته کلی ایده واسم آورده کلی باور پذیر شدن این رابطه فوق العاده که منم میتونم داشته باشم کلی باور فرآوانی و ثروت کلی لذت بردن از چیزای ساده و قابل دسترس اصلا توجه من به آسمون شگفت انگیزمون از سفر به دور امریکا شروع شد تاحالا اصلا همچین نگاه شگفت انگیزی به آسمونمون که قابل دسترس واسه همه هست هرجای دنیا که باشییییییی
اگه فقط همین نعمت رو بخوای شکرگزاری کنی دنیا دنیا زمان میبره و تموم نمیشه
ممنونم مریم زیبای من خانوم کدبانو و همه چی تموم که همت کردی و با عشق برامون ازین بهشت و اتفاقاو آدمای بهشتیش فیلم تهیه میکنی اینقدر این سریال زندگیم رو تغییر داده و نمود عینی از باورای استاد که تو فایلای آموزشی میزنن واسم آورده که دلم میخواست یه دوربین تو چشمات بود که صبح تا شب رو واسمون فیلم میگرفت که ساعتهااااااا مینشستم به تماشا، من ی برنامه واسه خودم گذاشتم که ی دور میشینم سریال زندگی در بهشت رو میبینم ی دور سفر به دور امریکا باز دوباره و دوباره و هیچوقت این زیبایی ها واسم تکراری نیستن و به اندازه بار اول دیدنشون لذت بخشن تشکر ویژه خانومممممم
استاد ماشالا بهتون که اینقد فعال شدین و حسابی دارین این بهشتو زیباتر میکنین دارین جهان رو خودتون رو مارو گسترش میدین عجب زندگیه بهشتی شده درکتون میکنم که فقط الان بخواین تو این بهشت بمونین و لذت ببرین و مهم تر از این کار چه کاریه آخه، شما فقط پاکسازی نمیکنین مرغ و خروس پرورش نمیدین شما کاری فراتر از اینا دارین انجام میدین شما دارین خودتون رو تو همه ابعاد گسترش میدین و خدا میدونه که این کارها چه نتایج پرباری واستون خواهد داشتتتتت هرچند که همین الان هم نتیجش مشخصه نمیدونین دارین با ما چه میکنین اگه زمان مکان ثروت آزادی و هرانچه که شما دارین رو خدا بهم بده من دقیقااااااا این زندگی که الان دارین رو میخوام دقیقاااااا این لاکچریترین زندگی با کیفیت ترین زندگی که شما دارین و خدارو شکر که چشمم باز شد به این نوع زندگی تا بخواممممممم و به دستش بیارم تا چشم دلم بازترررر شه دیدم بزرگتر و وسیع تر شه استاد شما زندگی رو دارین زندگییییییی میکنین
استاد نمیدونین که با این سریال چقد تغییرات تو شخصیت من رخ داده حتی همسرم که کامل نمیشینه نگاه کنه با تغییر فرکانس من با تغییر شخصیت من جهان اطرافم داره تغییر میکنه به طرز معجزه آسایی آدمای اطرافم همسرممممم بدون گوش کردن و دیدن فایلای شما داره تغییر میکنه فقط به خاطر تغییرات منننننننن خدایا باورم نمیشه حالا معنی این حرفتون رو درک میکنم که تو وقتی شروع میکنی به تغییر مداوم و قانون رو طوری باور میکنی که جزئی از شخصیتت میشه چطور جهان هرآنچه که در زندگیت هست رو تغییر میده و بهبود میبخشه
خدا میدونه چقد تغییراتتتتتت در من به وجود اومده که خودمم خبر ندارم الان احساس میکنم هر آنچه که تو فایلای آموزشیتون شنیدم و سعی بر عمل کردموارد مرحله بالاتری شده داره اروم اروم تزریق میشه به شخصیتم و من جدیدی رو شکل میده و تصورم اینه که هرروز با دیدن این سریال پوست میندازم و بزرگتر و پربارتر میشه و چقد راه دارممممممم اصلا تمومی نداره و من عاشق این اسلو موشنیم که داره اتفاق میوفته چقدر واسم لذت بخشه و این آرام اتفاق افتادنه این حسو داره بهم میده که همه چیز ریشه ای درونم شکل میگیره و هیچی واسم سطحی و زودگذر نیست گاهی عجول میشم اما به اتفاقایی که واسم میوفته و درک بیشتر قانون میفهمم که این بهترین مسیره هرچیزی در زمان خودش اتفاق میوفته چون من آینده درخشانم رو دارم میبینم و عجله ای واسش ندارم چون اینجوری واسم لذت بخش تره
من خوشبخت ترین زن جهانم با هرآنچه که دارم و ندارم من مرحله آرامش رو رد کردم و دارم وارد مرحله ورود نعمتها به زندگیم میشم نه فقط نعمتهای مادی بلکه سلامتی روابط توحیددددددد
تو که منو کشتی عاشقتمم من با این همه انرژی بی نظیرت
چقدر چقدر بی نظیر بود این عشق بی نهایتت
یعنی خواستم بنویسم و با تمام وجودم در اغوشت بگیرم با تمام عشقم تحسینت کنم چقدر چقدر با تمام وجودم تحسینت میکنم این اتصال ناب بی نظیرت رو این احساس ناب سپاسگذاریتو چقدر تحسینت میکنم این درک بی نظیرت این عملگرایی نابت رو عاشقتمم بی نهایت تحسینت میکنم الهی که هرلحظه غرق عشق خداوند غرق بی نهایتت اتصال غرق لذت غرق نعمت بی نهایت فراوان ربم باشی بهترین هارو برایت میخوام عشق من بهترین هارو عاشقتم من
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که بهم فرصتی دوباره؛ جانی دوباره؛ نفسی دوباره هدیه دادی تا بتونم زندگی بهشتی م رو همراه خودت ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس الهی و عالی م و با ارامش و با لذت و با شوق و ذوق و با عشق این کامنت ارزشمندم رو مینویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
خدای مهربانم من به حضورت و به یاریت و به نگاهت نیازمندم
چون تو یار و مونس وهمدم منی
خدای عزیزم تو همدم شادی هامی و تو امید منی
الهی و ربی من لی غیرک
خدای مهربانم تو را به خاطر این زندگی بهشتی م که پر از نور خودت شده هزاران بار شکر میکنم
و چقدر زیبا منو توی اغوش گرم و عاشقانه ت گرفتی و داری هر لحظه منو به زیباترین و بهشتی ترین زمان ها و مکان ها هدایت میکنی
خدای عزیزم من با تو نه حزنی از گذشته دارم و نه ترسی از اینده
چون تنها و تنها خودت برام کافی هستی
خدای عزیزم تو را به خاطر وجود دستان بینظیرت در زندگی م هزاران بار شکر میکنم
دستی که منو با عشق ابدی م اشنا کرده
و زندگی م فقط با خودت معنا گرفته ای مهربان ترین مهربانان
زندگی که دارم هر لحظه ش رو با خودت عشق بازی میکنم
و این عشق بازی مرا مست و مجنون بزرگی و بخشندگی و مهربانیت کرده
استاد عزیزم؛ دیشب کامنت دوست عزیزی منو یاد روزهای اولی که عضو این سایت بهشتی شده بودم انداخت
روزهای اولی که من اومده بودم با اموزش های شما استاد عزیزم سلامتی در جسم و روحم و اعتماد به نفس و ثروت رو بدست بیارم
اما وقتی که فایل های الهی تون رو میدیدم و گوش میدادم حس و حالم عجیب دگرگون میشد
وقتی فایل های توحیدی و الهی تون رو گوش میدادم صورتم غرق در باران الهی میشد
و من اومده بودم که این خواسته هام رو بدست بیارم ؛ولی من با اموزش های شما یک چیزی رو که پایه ی همه خواسته های زندگیم هست رو بدست اوردم
و اونم “خدا” بود که با اموزش های شما توی وجودم پیداش کردم
من با اموزش های شما خدا رو و خودم رو شناختم
من با فایل های الهی شما یاد گرفتم که تمام خواسته هام توی یه چیز خلاصه میشه و اونم “توحید “هست
و حالا زندگی من و تمام خواسته ها و تمام لحظات زندگی م فقط بر روی یک چیز بنا کردم و اونم “توحید “هست
و حالا من با خدا به همه چیز رسیدم
و حالا تمام لحظات زندگیم رو دارم با خدا سپری میکنم
حالا من دارم طوری زندگی میکنم که انگار اخرین روز از عمرم هست
و دارم از تک تک لحظات زندگیم لذت میبرم
و چه قدر زیبا شده زندگی م از همون موقع که خدا رو توی وجودم پیدا کردم و به خودشناسی و خداشناسی رسیده ام
خدایا شکرت به خاطر این همه حس و حال عالی و الهی که بهم هدیه دادی
خدایا شکرت که منو به این زیبایی به این فایل بهشتی هدایت کردی
خدای من تصویر این فایل بهشتی منو دیوونه کرد
و فقط میتونم به خاطر این همه زیبایی که خدا بهمون هدیه داده بگم خدایا شکرت ،بگم” فتبارک الله احسن الخالقین”
تصویر اول این صفحه روحم رو پرواز داد
مریم جانم با تمام وجودم ازت ممنونم که دارید این زیبایی ها رو هر لحظه توی بهشت مون ضبط میکنید و با عشق و با لذت و با احساس خوب تون بهمون هدیه میدید
به خدا وقتی که این تصویر زیبای مه رو توی بهشت مون دیدیم که فقط کلبه ی بهشتی مون میون این مه زیبا پیداست و انگار توی اسمان زیبای خدا این کلبه ی بهشتی مون میان ابرها ساخته شده بود یه حس و حال بی نظیری داشتم
الله اکبر به این همه زیبایی که تمام وجودمون رو پر از احساس الهی کرده
و اینقدر حس و حالم عالیه که بخدا نمیتونم بهتون از این حال و هوای الهی م بگم و میدونم که دارید با فرکانس هام دارید این حس و حالم رو دریافت میکنید
خدایا شکرت که اینقدر زندگیم و حس و حالم با خودت زیبا شده
خدایا شکرت که یک روز دیگه دارم این بهشت زیبامون رو توی این هوای پاییزی و دلبرانه میبینم
بهشتی که وقتی این اسمان ابری و زیباش رو دیدم و این درختای بلند و سر به فلک کشیده رو دیدم کلی حالم رو عالی تر کرد
خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت که امروز هم یک پکیج هیولایی که Band saw هست رو که از امازون سفارش دادیم رو با تریلر برامون اوردن
خدایا شکرت به خاطر این تراکتور زیبا و خوش رنگ و هیولایی مون که داریم باهاش کلی کارهای بهشت مون رو انجام میدیم و خیلی از کارها رو برامون اسون کرده
و چقدر این راننده ی تریلر خوش اخلاق و خوش رو بود و با عشق داشت به استاد کمک میکرد تا این اره ی هیولایی مون رو به مکان مناسبش هدایت کنن و من با تمام وجودم این مردم بی نظیر امریکا رو تحسین میکنم که اینقدر عالی و بی نظیرن.
من عاشقتم استاد بی نظیرم که با لذت و با احساس خوبت و با لبخند زیباتون دارید بهمون از سفارش این اره ی هیولایی مون از امازون میگید و از خصوصیات این اره ی هیولایی مون برامون توضیح میدید خدایا شکرت که هر روز یک نعمت و ثروت وارد بهشت مون میشه که میتونیم باهاشون بهشت مون رو بهبود ببخشیم و کلی زیبایی رو به بهشت مون هدیه بدیم.خدایا شکرت. مبارک تون باشه دستای بی نظیر خدا
ای جانم به این موتور یاماهای خوش رنگ و زیباتون استاد بی نظیرم که منم مثل شما خیلی دوسش دارم که دارید باهاش میرید در پرادیس رو برای دوست عزیزمون باز کنید و این موتور زیبا منو یاد سفر به دور امریکا انداخت و زیبایی های یوتا و یاد اون آرچ زیبا و اون صخره ها و تریل زیبا و کلی خاطره های خوبی که باهاش داریم خدایا شکرت
خدای من چقدر این جوجه های زیبامون رو دوست دارم که دارن توی بهشت مون کلی لذت میبرن و هم ما با دیدنش کلی حس خوب رو ازشون میگیرم خدایا شکرت
الله اکبر به این همه زیبایی بهشت مون به خدا دیدن این همه زیبایی پردایس مون داره منو دیوونه میکنه و فقط میتونم خدارو به خاطر این همه زیبایی و نعمت و ثروتی که بهمون هدیه داده شکر کنم
خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی و بزرگی بهشت مون که اینطور این تریلری هیولایی داره توی بهشت مون به راحتی دور میزنه و چقدر این بهشت پر از نعمت و برکت و زیباییه که بهمون کلی حس ناب و الهی رو هدیه میده.
من عاشقتم مریم جان که صبح زود از خواب بیدار شدی و داری این زیبایی بهشت مون رو که خدا بهمون هدیه داده رو برامون ضبط میکنی ؛ مریم جان من وقتی این مه زیبا رو توی بهشت مون دیدم به خدا اشک توی چشمام جمع شد درست مثل همین الان که دارم براتون مینویسم و فقط میتونم خدا رو به خاطر این نعمت زیبای بهشتی مون هزاران بار شکر کنم ازت ممنونم که دارید تمام لحظات زیبای بهشتمون رو برامون ضبط میکنید و بهمون هدیه میدید.
و این زیبایی که همه جای بهشتمون رو مه گرفته بود روحمون رو پرواز داد و این ارامش و این هوای مطبوع و این مه زیبا که بهشت مون رو رویایی تر کرده به خدا ما رو دیوونه کرد خدایا شکرت به خاطر این همه حس و حال ناب و الهی که دارم از این همه زیبایی میگیرم.
من عاشقتم مریم جان که منم مثل شما پر از احساس عالیم و با شوق و ذوق و با لذت دارم این همه زیبایی رو میبینم و فقط خدا رو شکر میکنم و تحسین میکنم این همه زیبایی رو.
خدایا شکرت به خاطر دیدن این صحنه ی رویایی بهشت مون توی این هوایی که همه جا رو مه غلیظی گرفته و دیدن این داک های زیبامون که اومدن لب دریاچه و دارن اب میخورن و دیدنش بهمون یه دنیا احساس عالی رو هدیه میده .
من عاشق این خنده های زیباتم مریم جان که با شوق و ذوق و با احساس عالی تون برامون از این زیبایی بهشت مون فیلم میگیری و یه دنیا زیبایی رو به چشمامون هدیه میدی خدایا شکرت
به خدا من از همون اول این فایل بهشتی فقط خدارو شکر کردم و تحسین کردم این همه زیبایی رو و وقتی شما استاد عزیزم و مریم عزیزم رو میدیدم ،بهتون میگفتم من عاشقتم و چقدر این حس زیباست چقدر این نزدیکی قلب ها که خدا داره این کار رو انجام میده زیباست و فقط میتونم به خاطر این همه حس و حال زیبا وبهشتی م بگم خدایا شکرت
خدای من چقدر این صحنه ای که برامون از آماده کردن غذا برای مرغ هامون فیلم گرفته بودی رو دوست داشتم و چقدر من این نظم و مرتب بودن و برنامه ریزی شما مریم جان رو دوست دارم و دارم همیشه این کار زیباتون رو تحسین میکنم که اینقدر زیبا و با یک نظم خاصی این غذای مرغ هامون رو براشون اماده کردین ،وقتی این صحنه ی زیبا رو دیدم یه حس ناب و عالی رو بهم هدیه داد یه حس زیبایی رو بهم هدیه دادین و فقط داشتم شما رو تحسین میکردم که به همیشه برام الگوی بی نظیری هستین عزیزم.
من عاشقتم مریم جان که از تک تک زیبایی های این بهشت مون برامون فیلم گرفتین و حالا داریم با همدیگه میریم و مرغ و خروس های زیبامون رو ازادشون کنیم و چقدر اون لحظه ای که داشتن یکی یکی میومدن بیرون و هر کدومشون یه رنگ زیبا و یک نقاشی خاصی داشتن رو دوست داشتم و فقط خدا رو شکر میکردم به خاطر این همه نعمت و زیبایی که بهمون هدیه داده
خدای من ؛من عاشق این مرغ و خروس های زیبامونم که حالا تکامل شون رو طی کردن و اینقدر بزرگ و زیبا شدن و این تنوع و فراوانی شون و این رنگارنگ بودنشون یه حس نابی رو بهم هدیه داد من عاشق این گنی های زیبامونم که دارن پرواز میکنن از چیکن شا میان بیرون و همیشه یک حس ازادی و رهایی و شادی رو بهم هدیه میدن و چقدر میشه از این مرغ های زیبامون حس ارامش رو گرفت خدایا شکرت
خدای من چقدر این بوقلمون هامون بزرگ شدن و چه حس خوبیه وقتی که میبینی از همون روز اول که یک جوجه ی کوچولو بودن و حالا کم کم تکامل شون رو طی کردن و اینقدر بزرگ شدن و چه لذتی داره وقتی میبینی که اینقدر بزرگ شدن ؛ خدای من چقدر ناز دارن میدون دنبال مریم جان برای خوردن غذاشون و چه حس نابی بهمون هدیه دادی مریم جان وقتی که این صحنه ی زیبا رو دیدم خدایا شکرت
خدای من چه لذتی داره وقتی توی مزرعه و بهشت خودت باشی و صبح زود بیدار شی و بری به مرغ و خروس هات غذا بدی کنارشون بشینی و غذا خوردنشون رو ببینی ؛ و چقدر اون موقعی که مریم جان داشت به مرغ و خروس ها توی این بهشت زیبامون غذا میداد رو دوست داشتم یه حس ارامش و بی نظیری رو بهم هدیه میداد و من عاشق این حرکات و صداهای زیباشونم که همیشه یک لبخند زیبایی رو بهم هدیه میدن
الله اکبر به این صحنه ی دیووانه کننده ای که خورشید داشت توی این صبح زیبا طلوع میکرد؛ به خدا دارم دیوونه میشم از این همه زیبایی و توی این هوایی بینظیری که بهشت مون رو مه گرفته و خورشید هم داره کم کم بالا میاد و داره همه جا رو روشن میکنه و چقدر این لحظه ناب و الهی بود که این تصویر زیبای خورشید به زیبایی هر چه تمامتر توی دریاچه افتاده بود
خدای من این تصویر رویایی خورشید رو که داشت کم کم طلوع میکرد رو چند لحظه ای روش استپ کردم و با خدا حرف زدم و همین طور که داشتم این صحنه ی زیبا رو میدیم فقط اشک میریختم و خدا رو شکر میکردم ؛و چقدر خدا داره هر لحظه توی بهشت مون این همه زیبایی رو بهمون هدیه میده و از همون اول صبح که اون مه زیبا رو به بهشت مون داده بود و حالا هم خورشید زیبا داره کم کم خودشو توی بهشت مون نمایان میکنه و این اسمان ابی و ابرهای زیباش دارن کم کم پیدا میشن؛
خدایا شکرت که با دیدن هر کدوم از این نعمت هایی که بهمون هدیه دادی داریم یه دنیا حس خوب رو ازشون میگیرم و وقتی این صحنه ی زیبا رو دیدم یاد این ایه ی زیبا خدا افتادم ” که اگر تمام درختان قلم شوند و تمام دریاها مرکب شوند بازهم از نعمت های من کم نمیشود” و من دارم حالا دارم با پوست و گوشت و استخونم این ایه رو درک میکنم و بازهم میگم خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی و نعمت و ثروت و فراوانی که بهمون هدیه دادی .
من عاشقتونم دستای بی نظیر خدا که این طور با زندگی بهشتی تون تمام وجودمون رو و تمام زندگی مون رو بهشتی کردین خدایا شکرت
من عاشق این خنده ها و حس و حال بهشتی و الهی تونم که یه دنیا حس خوب رو بهمون هدیه میدین من عاشقتم مریم جان که رفتی و داری از داخل تراکتور برامون فیلم میگیری و چقدر این راه زیبا که داریم میریم تا دم در پردایس، زیباست و داریم زباله ها رو با تراکتور هیولایی مون میبریم دم در و یک سفارشی هیولایی دیگه مون رو باهاش به بهشت مون میاریم و خدا رو به خاطر این نعمت تراکتور زیبامون که داریم کلی کارهامون رو باهاش انجام میدیم هزاران بار شکر میکنیم که انجام دادن خیلی از کارها رو برامون اسون کرده خدایا شکرت
و به شما دستای بی نظیر خدا قوت میگم به خاطر این همه تمیزی و پاکسازی که دارید توی تمام این بهشت مون انجام میدید و چقدر این پاکسازی هایی که توی بهشت دارید انجام میدید هم برای ما درس داره که ما هم همیشه باید ذهن مون رو از هر چیز نازیبا پاکسازی کنیم و ذهن مون رو با ساختن باورهای زیبا و افکار بهشتی به گلستان تبدیل کنیم .
من عاشقتم استاد بی نظیرم که دارید بهمون از عملکرد دستگاه پاکسازی تراکتور اموزش میدید و چه قدر هم تمیز و مرتب داره همه جا رو از علف های هرز پاکسازی میکنه و کلی بهشت مون رو داریم بهش صفا میدیم و خدارو شکر به خاطر این تراکتور زیبامون که داریم کلی کار رو باهاش انجام میدیم و داریم پاکسازی میکنیم و راحت بارهامون رو جابه جا میکنیم خدایا شکرت
و با تمام وجودم شما مریم جان رو تحسین میکنم به خاطر این اعتماد به نفس و عزت نفس عالی تون و به خاطر این فیلم گرفتن های عالی و حرفه ای تون که اینقدر عالی برامون از این زیبایی های بهشت مون توی تراکتور با اینکه لرزش داشت ولی شما عالی فیلم گرفتین و با تمام وجودم شما استاد عزیزم رو تحسین میکنم که اینقدر زیبا داشتین عزیز دلتون رو تحسین میکردین و چقدر من این رابطه ی زیبا و الهی تون رو دوست دارم و تحسین میکنم و خدارو به خاطر وجود ارزشمندتون توی زندگیم هزاران بار شکر میکنم که برامون یک الگوی ناب هستید
و با تمام وجودم ازادی مالی و زمانی و مکانی تون رو تحسین میکنم دستای بی نظیر خدا که هر چیزی که لازم دارید رو در ان واحد سفارش میدید و سفارشات هم خداروشکر در سریع ترین زمان به دست تون میرسه.
و چقدر این ایده های ساده مثل همین چنگالی که سفارش داده بودیم تا تراکتورمون رو به لیفتراک تبدیلش کنیم که بتونیم باهاش وسایل سنگین مثل همین اره ی هیولایی مون راحت تر جابه جا کنیم و یا چیکن شا مرغ هامون رو به راحتی باهاش جابه جا کنیم و چقدر با همین ایده های ساده میتونیم کلی از کارهامون رو باهاش انجام بدیم و تحسین میکنم شما استاد عزیزم رو به خاطر این ایده های عالی تون که انجام دادن کلی از کارهامون رو براموت اسون کردن.
و چقدر این همکاری تون رو من دوست دارم و با تمام وجودم شما دستای بی نظیر خدا رو تحسین میکنم که همیشه با همدیگه یه تیم سه نفره هستین که با توکل و با ایمان به خدا دارید کارهاتون رو انجام میدید؛ من عاشقتم استاد بی نظیرم که همیشه دارید با اعتماد به نفس عالی تون و با اراده ی بینظیرتون ایده هاتون رو عملی میکنید و حالا چقدر عالی با همین ایده ای که تراکتورمون رو به لیفتراک تبدیل کردیم تونستیم این اره ی هیولایی مون رو به راحتی توی شاپ مون بزاریم .
خدایا شکرت به خاطر این اره ی هیولایی مون که حالا میتونیم راحت کارهامون رو باهاش انجام بدیم و چقدر من این شاپ زیبامون رو که پر از ابزارهای هیولایی هست رو دوست دارم و خدارو به خاطر این همه نعمت و ثروت و فراوانی که بهمون هدیه داده هزاران بار شکر میکنم ؛من عاشقتم مریم جان که از این شاپ زیبامون هم برامون فیلم گرفتی و این ابزارهای هیولایی میل واکی رو بهمون شنون دادی که هم عالی ترین کیفیت رو دارن و هم رنگ این ابزارها رو که به رنگ خوش رنگ قرمز هست رو خیلی دوست دارم و من این کشور ثروتمند رو تحسین میکنم که بهترین کمپانی های دنیا رو داره که دارن بهترین محصولات و با کیفیت ترین محصولات رو تولید میکنن.
من عاشقتم استاد بی نظیرم که نحوه ی کارکردن این اره ی هیولایی هم داری برامون توضیح میدی که با برق خونگی میتونیم روشنش کنیم و حالا باهاش میتونیم کلی کارهای برش چوب مون رو به راحتی انجام بدیم و چقدر این کلام زیباتون رو دوست دارم استاد که دارید بهمون یاد میدید که با همین ایده های ساده میتونیم کلی محصول رو برای خودمون توی حوزه ی شغلی خودمون بسازیم و تولید کنیم که کارها رو راحت تر کنن که با این کارمون هم برای خودمون ثروت سازی کنیم و هم به پیشرفت جهان کمک میکنیم
و من با تمام وجودم این ازادی های مالی تون رو این ازادی زمانی و مکانی تون رو و این کشور ثروتمند رو با تمام وجودم تحسین میکنم که هر چیزی که نیاز داشتید رو در سریع ترین زمان ؛اون محصول رو از بهترین فروشگاه ها سفارش میدید و در سریع ترین زمان هم به دست تون میرسه و خدا روبه خاطر این همه نعمت و ثروتی که بهمون هدیه داده هزاران بار شکر میکنم که در کشوری دارید زندگی میکنید که در تمام زمینه ها Best of the best هست .خدایا شکرت
و من عاشق این جمله ی زیبا و الهی م که “ثروتمند شدن یکی از زیباترین و معنوی ترین و خداپسندانه ترین کارهای دنیاست”
و این فایل زیبا بهمون یاد داد که با همین ایده های ساده ای که به ذهن همون میرسه اونها رو اجرا کنیم و میتونیم برای خودمون ثروت خلق کنیم و بهترین محصولات رو تولید کنیم و هم به پیشرفت جهان کمک کنیم.
من عاشقتم مریم جان که روی این نوشته ی زیبا لباس استاد زوم کردین ” Be greatfull”
خدای من این تراکتور هیولایی مون چه حرکتایی داره میزنه، چه تنه ی درختی رو داریم باهاش جابه جا میکنیم و چقدر با همین چنگال هایی که بهش وصل کردیم حالا داریم این تنه ی درخت هیولایی رو به راحتی باهاش جا به جا میکنیم خدایا شکرت و چقدر این تراکتور زیبامون داره کارهامون رو برامون راحت انجام میده.
من عاشق این شوق و ذوق تونم دستای بی نظیر خدا که دارید از تک تک لحظات تون لذت میبرید و دارید با این احساس عالی تون کلی کارهای بهشتی رو انجام میدید و به ما هم یاد میدید که ما هم از تک تک لحظات زندگی مون لذت ببریم و تمام کارهامون رو با احساس خوب و با شوق و ذوق انجام بدیم.
و با این کلام زیباتون ” همیشه راه های اسان هم هست” دارید بهمون یاد میدید که کارهامون رو به ساده ترین و اسان ترین و راحت ترین شکل ممکن انجام بدیم و بهمون یاد دادید که همیشه توی انجام کارهامون از خودمون بپرسیم از این راحت تر چطور از این ساده تر و اسان تر چطور و همیشه کارهامون رو به اسون ترین شکل انجام بدیم.
خدایا شکرت که هر روز کارها داره با این ایده های ساده راحت تر و اسان تر انجام میشه و چقدر همین ایده ی لیفتراک بهمون کرد تا کارهامون خیلی راحت تر و ساده تر انجام بشه خدایا شکرت
خدای من چقدر این غروب بهشت مون زیباست و که داره خورشید از پشت ابرها کم کم غروب میکنه و کلی حس و حال عالی رو داره بهمون هدیه میده خدایا شکرت
خدایا شکرت که امروز هم منو به این زیبایی به این فایل بهشتی هدایت کردی تا بتونم کلی احساس عالی و الهی و درس و اگاهی رو از زندگی بهشتی دستان بی نظیرت یاد بگیرم و توی زندگیم پیاده ش کنم.
استاد عزیزم ؛مریم جان با تمام وجودم ازتون تشکر میکنم که با این فایل های بهشتی هر روز دارید مدارمون رو بالاتر میبرید و یک زندگی بهشتی رو داریم با این فایل های الهی برای خودمون خلق میکنیم.
خدایا شکرت
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و قوی تر و قدرتمندتر و با اراده ی پولادین مون همراه با همراه همیشگی مون الله مهربان
سلام ودست عزیزم چقدر زیبا ونکته به نکته دیدی وحس کردی ولذت بردی ازنقدر که انگار اونجا بودی شای من حتی اکه اونجا هم بودم عیر از چند نکتهی واصح بقیه رو نمیدیدم انگار مهر زدن روی چشم ها رو از همین جا میشه درک کرد وامروز رب بزرگم امروز نشونم داد مدار شنوایی چطور تعییر میکنه وهنگام عیبت کردن یکی از عزیزانم صداش کلا قطع شد وخداوند نگذاشت من اون صحبت رو بشنوم هم یادم داد که چطور تسلط داره به همه ی امورم وهم اینکه چقدر نزدیک ومراقب وهمین جاست واقعاا خدایااا شکرت دوست خوبم گفتی به خود شناسی وخدا شناسی رسیدی چنانچه امکانش هست از نحوه رسیدن به خودشناسی برام بگو بگو و کمکم کن به درک عمیق تری از وجودم برسم حتما خواندن کامنت شما یه صحبت وهدایت هست از سوی رب حاضر وناظرم ممنونم امیدوارم همیشه شاد وموفق ورستگار باشی
سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسل خلاقم و سلام بر مریم بانوی شکارچی قهار زیبایی ها
برای بار دومه که برا این قسمت مینویسم
راستش کلی نوشتم و دکمه ارسال رو زدم و یهو دیدم همه چی پرید
یه بار دیگه هم همینطوری شد و یه ۱۵ دقیقه ای طول کشید تا حسم رو خوب کنم و تصمیم به نوشتن کنم
ولی الان به مدد الله یکتا بدون فرصت دادن به غم و حسرت با اشتیاق و لذت همون لحظه که پرید شروع کردم به نوشتن و دارم براتون مینویسم و می خوام به خودم تبریک بگم و این نیست به جز نور هدایت استاد نازنینم و لطف خدا
با خودم گتم الخیر ما فی وقع …….
بسم الله….
دوباره مینویسم
مریم بانوی زیبا و نازنین سپاس برای ضبط این مه رویایی
خدا میدونه چند میلیارد و شاید چند بیلیون صحنه زیبا و بلکه بیشتر و صلن بی نهایت صحنه زیبا اگه همه کرات آسمانی رو در نظر بگیریم
هر لحظه در حال اتفاق هست و اصلا کسی نمیبینه به جز الله یکتا و کائنات
چقدر زیبایی در حال اتفاقه تو اعماق جنگل ها و دریاهایی که هیچ ناظری به جز اون حیوانات و الله یکتا نیست
واسه اینه که ما هم باید حالمون عالی باشه و پر از زیبایی حتی وقتی که کسی پیشمون نیست و ناظری نداریم و تشویق کننده ای
باید خومون با خودمون و خدای خودمون حال کنیم و لذت ببریم
همون طوری که خدا داره از خودش و زیبایی هاش لذت میبره و کیف میکنه
به لذت بی نهایت ….
این مه رویایی و زیبا من رو یاد یه شب توی شمال انداخت
که منم رای اولین بار این صحنه رو دیدم یعنی داشتم کار میکردم ساعت ۳ صبح بود حدودا و یهو تصمیم گرفتم برم یه دوری تو حیاط بزنم
در خونرو که باز کردم فکر کردم دارم خواب میبینم …
تمام حیاط ویلا رو مه گرفته بود یه جوری که باغچه ها و گل ها دیده نمیشد
و چقدر احساس بی نظیری بود و من یکی دو ساعت همونطوری رفتم و روی تراس نشستم و کیف کردم و خداروشکر کردم
من اون موقع هیچ چیزی از تاثیر حال خوب و قانون نمیدونستم
اون موقع درست زمانی بود که برشکست شده بودم ودرآمدم صفر بود
و لی همون احساس زیبای بودن در شمال و طبیعت و این هدایت هایی که الله مهربان کرد من رو برای دیدن معجزه هاش …
باعث شد کارم کم کم برگرده و بهتر از قبل هم بشه خداروشکر
و الان درک میکنم که چه هدایتی شدم به سمت شمال بعد برشکستگی و چقدر خداوند مهربان و بی نظیره
خدایا شکرت خدایا عاشقتم
این مه زیبا با طلوع خورشید زیباتر هم شد و کم کم داشت ناپدید میشد و یه من میگفت که امین با نور خورشید آگاهی و هدایت باید یه جاهایی که همه جار و مه گرفته و راه قابل تشخیص نیست …
با تابیدن این نور و نور هدایت الهی میتونی صراط المستقیم رو در دل این همه غبار پیدا کنی و مسیرت رو ادامه بدی
پس باید اینقدر رو خودت کار کنی که همیشه یه مه شکن قوی روت نصب باشه که تو موقع لزوم بتونی ازش استفاده کنی و این آفتاب هدایت الهی رو دریافت کنی
اون نور خورشید و اون مه زیبا که داشت جاش رو به روشنایی آفتاب میداد
یاد این شعر مولانا افتادم
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
هر نشونه ای که میاد نشان الله یکتا رو میده و باید خودم رو تو مسیر دریافت هدایتش قرار بدم و بهش گوش بدم و سرم رو بر نگردونم و بهش اعتماد کنم …..
تا به نور الله یکتا هدایت بشم …..
بریم سراغ اون تریلی زیبا و عظیم و شکرگزاری زیبا مریم بانو که چقدر درست گفتن
چه خوبه حیاطت اینقدر بزرگ باشه که یه چنین غولی به راحتی توش دور بزنه
چقدر کیف کردم از لباس اون راننده تریلی چقدر تمییز و زیبا
چه قدر خوبه که کسایی که میان بار رو تحویل میدن خوشحالن معمولا و حسشون خوبه و شما جبر روزگار و اینکه با اکراه دارن کار میکنند رو نمیبینی
چقدر لذت بخش میکنه خرید رو برای آدم …..
راستش با دیدن محیط داخلی کابین تراکتور کلی کیف کردم و شکر کردم و تحسین کردم
اون کابین شیشه ای زیبا که رانندرو از تابش آفتاب و سرما و گرما محافظت میکنه
و حتما بهترین کولرها و بخاری ها در اون تعبیه شده
همچنین اون اسپیکرهای بزرگ در ستون تراکتور که اون کشاورزی که کار میکنه با این هیولای زیبا میتونه موزیک هم پخش کنه و اگر خودم بود قطعا فایل های استاد رو پخش میکردم و هم کار میکردم و هم کیف میکردم …..
چقدر خوبه احترام و عزت نفس تو این کشور به هر شغلی و هر فردی تو هر جایگاهی
اصلا برای همینه که امریکا یکی از بزرگترین تولید کننده های محصولات کشاورزی هست
برای اینکه اونجا یه کارگر حالش خوبه وقتی سوار چنین تراکتوری هست و داره کار میکنه
حس میکنه که بهش احترام گذاشته میشه و توی این کابین زیبا احساس عزت نفس میکنه
در صورتی که تو باور و حداقل تو باور من ما کار کشاورزی یه کاریه که باید سرتاپات گلی بشه و با یه تراکتور زنگ زده و کلی وسیله رنگ و رو رفته کار کنی
واسه همینه که بچه های روستاهای ما محل زیبای زندگیشون رو رها میکنند و به شهرها میان به امید زندگی بهتر
ولی متاسفانه مجبور میشن به کارگری و کارهایی که از همون کشارزی تو این شرایط سخت تره ….
یعنی به نظر من یک کشاورز همون احساس لذت رو از تکنولوژی میبره که کارمندای اپل و گوگل و مایکروسافت میبرن
حالا اونا به کار کدنویسی و کار پشت میزی علاقه دارن و تو بهترین محیط و بهترین ابزار دارن کار میکنند
و یه کشاورز هم میتونه به علاقش برسه با بهترین ابزار و تو بهترین محیط لذتش رو ببره
اون راننده تریلی هم که برای استاد بار میاره داره با یه ماشین زیبا قدرتمند و با امکانات کار میکنه
واسه همینه که حالش خوبه
و این حال های خوب چه گسترشی رو بوجود آوردند تو این کشور ….. الله اکبر
چه حس عالیه که اون کشاورز میتونه بعد کار با تراکتور زیباش سوار ماشین زیباتر فوردش بشه بیاد به خونش و بشینه با مک بوک و آیپد و آیفون با کیفیتش بازم احساس لذت کنه و این لذت در شب و روزش جریان داشته باشه
ما بچه های سایت و شاگردا ی استاد حالا دیگه میدونیم حال خوب چقدر مهمه و اصلا همه چیزه
و اینه دلیل این همه پیشرفت این کشور در هر زمینه ای از ورزش بگیرید تا صنعت و ….
همین حال و احساس خوبه
که البته خود مردشون برای خودشون با خلاقیت و تلاششون ایجاد کردن
و منتظر صدقه از دولت و پیدا کردن گنج و پول بدون تلاش نبودن …
و حالا گنج همین احساس راحتی و احساس لذتی هست که از ابزاری که نسل ها تولید کردن و تکامل دادن
دارن دریافت میکنند
یه درس مهم دیگه که من گرفتم از این قسمت این بود که :
همونطوری که تو پاک سازی ظاهری پرادایس دیدیم که شاخه ها به هم میچسبیدن و مانع میشدن درست مثل پاکسازی در درونمون
حالا میبینیم که اون دو قطعه فلزی به تراکتور متصل میشن و میتونن اون درخت غول پیکر رو به راحتی از زمین بلند کنند و اینو من فهمیدم که باورهای درست هم هر چقدر کوچیک
اگر ما تقویتشون کنیم میتونن با هم متحد بشن و چنین درخت های غول پیکری رو از سر راهمون بردارن
راستش دیشب بازی بارسا و یووه بود و بارسام ۳ تا خورد
آقای رونالدو هم ۲ تا گل زدن….
این برای من امین که طرفدار دو آتیشه بارسلونام و یک مسی فن متعصب و یک آنتی رونالدوی بی رحم بودم
یعنی فاجعه ……
البته برای اون امین قبل از آشنایی با استاد و قانون
راستش دیشب تا داشت حالم بد میشد گفتم امین حق نداری احساست رو بد کنی و شروع کردم توجه به نکات مثبت بازی و اصلا گفتم امین بدون هیچ استرسی از بازی لذت ببر
وشروع کردم به موفقیت های رونالدو تو زندگیش و اینکه الان به لطف الله یکتا همه چی داره و شروع کردم به تحسینش
و باور نکردنی بود ….
منی که اگه امین قبل بودم با این باخت باید تا ۴ صبح میرفتم تو پارک راه برم که حالم خوب شه و بتونم بخوابم
با آرامش کامل و حس عالی از پای تلویزیون پاشدم با یه حس عالی
انگار نه انگار که چی شده …..
تازه بعدشم رفتم پست پیروزی رونالدو رو تو اینستا لایک کردم …..
یعنی اگر دوستام میدیدن چنین صحنه ای رو فکر میکردن من از فشار عصبی دیگه رد دادم
اینو نوشتم که بگم شاید این یه باور کوچیک و خنده داری بود ولی مثل همین میله ها که وصل شدن به تراکتور
باید همین کوچیک ها رو جدی بگیرم که بعدها با اتصال و اتحاد همین باورهای کوچک به باورهای بزرگ تر بتونم یه درخت غول پیکری مثل همین درخت که دیدیم تو این قسمت رو جابه جا کنم به مدد الله یکتا
یه نکته شیرین دیگه هم درک کردم از این قسمت :
اونجایی که مریم بانو می خواستن رد بشن و استاد با زدن یک دکمه یا یک اهرم به راحتی درخت رو بردن بالا و مسیری که به ظاهر مسدود بود رو باز کزدن به راحتی
ائلا که استاد همیشه به ما میگن که هر مسیر سخت مسیر اشتباهه و من اینو دیدم ودرک کردم تو این قسمت و باید منتظر هدایت به مسیر های راحت باشیم در هز شرایطی…
بعد با خودم گفتم یعنی امین قدرت الله یکتا از این تراکتور کمتره ….
اگه تو رو خودت و باورهات کار کنی و ایمانت رو به الله یکتا قوی تر کنی هر مانع غول پیکری رو به راحتی هر چه بیشتر از سر راحت برداشته میشه و مثل مریم بانوی عزیز با لبخند میتونی به راهت ادامه بدی
احساس بسیار خوبی دارم از دیدن این قسمت
از اینکه نوشتم پرید و حتی یک ثانیه هم به ذهنم فرصت نجواکردن ندادم و اومدم نوشتم
خدایا شکرت خدیا شکرت
استاد و مریم بانوی عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم برای اشتراک زیبایی های این قسمت
عاشقتونم و عاشقتونم …..
خدای مهربان و هدایتگر و بی نهایتم از تو متشکرم برای توفیق دیدن و نوشتن برای این قسمت
امین عزیز از دیدگاهت لذت بردم. از اینکه گفتی داشتن تراکتور، اتومبیل و لپ تاپ زیبا و با کیفیت حس آدم را خوب می کند و این حس خوب کارها را لذت بخش می کند. تصمیم گرفتم هر طوری است اتومبیل صفر و خوب بخرم هر چند قیمتش بالا باشد.
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام .امروز از خدای مهربون نشونه ای خواستم برای مهاجرت .وهدایت شدم به این قسمت زیبای سریال زندگی در بهشت وکامنت زیبای شما .واقعا لذت بردم .با اینکه دوساله متعهدانه روی باورهای کار می کنم ولی هنوز در زمینه ی مهاجرت حریف نجواهام نشدم .شاید زمانش نیست .ولی این روزها کنترل کردن ورودی های ذهنم کمی سخت شده حس می کنم تا الان جهان خیلی بهم کمک کرد تا بتونم کنترل ورودی کنم ولی از این به بعد باید با جسارت پا ردی ترسهام بذارم واز منطقه ی امنم خارج بشم .اما از خداوند خواستم بهم بگه به کجا مهاجرت کنم که با روحیاتم سازگارتر باشه واز کامنت زیبای شما ،وبیان زیبایی های شمال به فکر فرو رفتم .این روزها کمی گیجم ،اینگار بین باورهای جدیدم وباورهای محدودکننده ی گذشته ام جدالی برپا شده ،یاد آگاهی های قدم ۱۰افتادم واین روزها دقیقا حس می کنم که باید از تردیدهام خارج بشم. نمی دونم چرا اینها رو برای شما می نویسم ،حس می کنم ارتباط فرکانسی بالایی با شما دارم .چون هر بار که تشنه ی دریافت هدایتی هستم به کامنت های پربار شما هدایت می شم .ان شااله به زودی بتونم تصمیمات عالی در جهت بهبود زندگیم بگیرم ونتایج عالی اون رو در سایت بنویسم. بهترینها رو براتون آرزو دارم.
بلی خانم شایسته واقعا حیاط بزرگی دارید. این یکی از فواید ثروت است. نشانه فراوانی زمین در جهان است. حیاطی که یک تریلی با حداکثر طول می تواند وارد شود و در آن دور بزند. یکی از فواید حذف درختان زاید هم این بود که فضا برای ورود چنین ماشین آلاتی باز شود. وقتی فضا پر از چیزهای زاید است چیزهای خوب و ارزشمند نمی توانند وارد شوند. وقتی ذهن ما هم پر از افکار بیهوده، نفرت، کینه، حسد است افکار و باورهای ثروت و نعمت ساز نمی توانند وارد شوند. هر قدر هم می گذرد استاد راه های بهتری برای پاکسازی بهشت و ایجاد فضاهای باز و بزرگ پیدا می کند. این مهارتی است که در طول زمان به وجود می آید. وقتی می توانیم افکار اشتباه کوچک را از ذهنمان پاک کنیم مهارت پیدا می کنیم که باورهای ریشه دارتر را هم هرس کنیم. هر چند که باورهای ریشه دار که استاد به آنها “پاشنه آشیل” می گوید همیشه باید هرس شوند. آنها را نمی شود از ریشه کند.
مه غلیظی که در پرادایس بود در کنار زیبایی که داشت فکر کردم چه چیزی باعث می شود ما ایمان داشته باشیم که یک فضای جنگل مانند و یک دریاچه بزرگ آنجاست. دلیلش این است که قبلا به شکل واضح آنها را دیده ایم. به همین خاطر برای دیدن آنها حرکت می کنیم و از نزدیک همه را می بینیم. چه می شود اگر من به سمت خواسته هایم هم با همین ایمان حرکت کنم. خواسته هایی که الان در زندگی ام نیستند در جهان هستند. اما من آنها را در زندگی ام نمی بینم. چیزی که باعث می شود من برای رسیدن به خواسته هایم اقدام کنم و باورسازی کنم ایمان به غیب است. ایمان به چیزی که الان نیست اما مطمئنم پشت این مه غلیظ نعمتهایی هستند که منتظرند من ایمانم را نشان دهم و به سمتشان حرکت کنم. وقتی به سمتشان می روم قدم به قدم این نعمتها مشخص تر و واضح تر می شوند تا جایی که به آنها دست می یابم. قدم برداشتن نیازمند عبور از ترسها و ایمان به چیزی که نمی بینم دارد. باید ببینم کسانی را که با ایمان از این مه عبور کرده و به خواسته هایشان رسیده اند. و باید بدانم که همین چیزهایی که الان برایم مرئی هستند زمانی در مه پنهان بوده اند.
من خیلی خوش شانسم که استادی مثل عباسمنش دارم که عاشق تجربه چیزهای جدید است. واقعا چه کسی در دنیا تا به حال با این همه ابزار کار کرده است؟ فکر نمی کنم حتی متخصص ترین نجاران و صنعتگران کار با این همه ماشین آلات را تجربه کرده باشند. اما چیزی که در زندگی استاد می بینم این است که می توانی کار مورد علاقه ات را انجام دهی و در کنارش هر چیزی را دوست داری تجربه کنی. برای کسب تجربیات بیشتر هم باید ثروت بیشتری بسازی. ثروت این فرصت را به تو می دهد که عمیق زندگی کنی و به اندازه هزاران آدم در زندگی تجربه دیدن، شنیدن، لمس کردن داشته باشی. یک آموزش دهنده توحید باشی اما دامداری، مرغداری، کشاورزی، جنگل بانی، نجاری، قایق رانی، هرس درختان، اسب سواری، تولید لبنیات، جوجه کشی و بی نهایت چیز دیگر را تجربه کنی. وقتی هم از دنیا می روی احساس کنی که واقعا جهان مادی را کشف، درک و تجربه کرده ای.
خوش شانس هستم که فردی مثل خانم شایسته هست که این شکل از زندگی را برایمان به نمایش می گذارد. کسی که عاشق این کار هم است. چه هدایتی بالاتر از این که رابطه عاطفی استاد کسی است که با ایشان هم جهت است و هم در این مسیر زیبا به ایشان کمک می کند و هم به ما الگو می دهد که ما هم می توانیم در ۱۰ سال به اندازه ۱۰۰۰ سال زندگی کنیم. مهم نیست چند سال عمر می کنم. مهم این است که عمق این چند سال چقدر است. اگر عمر ما در این جهان نامحدود بود شاید هیچ حرکتی نمی کردیم. چون فکر می کردیم هنوز وقت داریم. اما همین محدودیت عمر به ما انگیزه یک زندگی نامحدود از لحاظ تجربه را می دهد.
چقدر زیبا درکتان را بازتر کردین بی نهایت سپاسگذارم
خدارو هزاران بارشکرمیکنم برای این همه نعمت و برکت و این همه هدایت های ناب خداوند
خداروهزاران بارشکرمیکنم که هدایت شدم به سمت خواندن نوشته های الهیتان
چقدر چقدرتحسینتون میکنم این درک بی نظیرتون رو چقدر تحسینتون میکنم این ایمان نابتون روبی نهایت تحسینتون میکنم الهی که هر لحظه غرق ارامش و ایمام غرق عشق هداوند غرق بی نهایت ثروت یینهایتش باشین
سلام آقا روح الله از کامنت بسیار زیباتون سپاسگزارم برای من خیلی الهام بخش بود و جواب چندتا از سوالاتم طوری که پای دفتر و خودکار به میان اومد و یادداشت برداری شد بازم ممنون که دیدگاه زیباتون رو با ما به اشتراک گذاشتین🙏
نام تنها فرمانروای جهانیان، رب و صاحب اختیار وهاب من
سلام
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.
خدایا شکرت شکرت شکرت، برای اینکه دیدن عکس زیبای این فایل رو روزیم کردی، خدای من از نگاه کردن بهش سیر نمیشم، انگار کلبه چوبی روی ابرهاست، توی آسمانه، مثل قصرهای انیمیشن ها، خدای من، من عاشق این عکسم، این عکس ایمانم رو برای تحقق رویاها هزاران برابر می کنه، این عکس اشتیاقم رو به قدم برداشتن و حرکت کردن هزاران برابر می کنه، این عکس توحیدم و اتصالم رو با خدا هزاران برابر بیشتر می کنه، این عکس برام تداعی کننده قدرت تمرکزه، اینکه هیچ چیز بجز هدف رو نبینی و فقط روی پل رسیدن به خواسته هات قدم برداری. این عکس برام نشانه اینه که قدم بردارم و نخوام که کل مسیر رو ببینم هر چقدر که پیش برم قدم های بعدی هم برام واضح تر میشه، خدایا شکرت شکرت شکرت
خدایا شکرت برای آزادی مالی استاد که هر چی که دلش بخواهد رو سفارش میده و در شرایطی زندگی می کنه که نهایتاً یکی دو روزه براش میارن توی خونه، این همون طی کردن تکامله که اگر ما مستمر ، متمرکز و متعهد باشیم برای کار کردن روی خودمون ، به مداری می رسیم که فاصله زمانی ما برای رسیدن به خواسته هامون روز به روز کمتر میشه، و چقدر انگیزه بخش و امید دهنده است خدایا شکرت شکرت شکرت
خدای من ، من هزاران بار سپاسگزارم که مرا انسان آفریدی ، که من می تونم توی خونه خودم بشینم، هر روز هر چی که دلم می خواد در هر سایز و اندازه و کیفیت و قیمتی که می خوام رو سفارش بدم و انسانهایی هستند که چنین ابراز آلات و وسایل با کیفیتی رو طراحی می کنند ، می سازند، می فروشند، و راحترین شرایط برای حمل و نقل و جابجایی رو ایجاد می کنند.
خدایا شکرت که انسان چقدر می تونه روز به روز توحیدی تر بشه ، که بسته به اون سنگینی رو تنهایی بیاره، خودش از تریلی پایین بذاره و تا مکان مورد نظر منتقلش کنه. چون قدرت خلق کنندگی داره، چون ایمان داره که همه چیز روز به روز راحتر و لذت بخش تر میشه و ایمان و یقین ۱۰۰٪ داره که خودش و خدا برای تحقق تمام خواسته ها و انجام تمام کارها کافیه.
خدایا شکرت برای نامحدود بودن خواسته های ما، برای اینکه انسان رو نامحدود آفریدی، که بتونه خواسته هاش رو خلق کنه، نه تنها برای خودش یک خونه خلق کنه، بلکه حیاط خونه اش اینقدر بزرگ باشه که یک تریلی به راحتی دور بزنه ، واقعا با شکوه و لذت بخشه، خدایا شکرت شکرت شکرت
خدایا شکرت که انسان می تونه به آزادی مالی برسه که نه تنها تمام نیازهایش بر آورده بشه ، بلکه برای هر چیزی که بهش علاقه داره میلیون ها تومان هزینه کنه. مثل علاقه استاد به نجاری و به بوی چوب. مثل علاقه استاد به مرغ و خروس. خیلی احساس خوبیه اینکه به دید پول و سرمایه گذاری نگاه نکنی و فقط به این نیت یک چیزی رو بخری که می خوام لذتش رو ببرم، خدایا شکرت برای این الگو های عالی.
خدایا شکرت برای این کلبه زیبا و همیشه تمیز و مرتب و پر از آرامش و عشق و انرژی مثبت پرادایس.
خدایا شکرت برای نعمت وجود ارزشمند، همیشه در صلح با خود و صدق بالحسنی مریم جان عزیزم
خدای من شکرت شکرت شکرت چه مه زیبایی، هر لحظه بهشت داره یک جلوه زیباتری از خودش رو نشون ما میده. هر لحظه اش یه زیبایی خاصی داره، هر ساعت از شبانه روزش یک زیبایی الهی درونش موج می زنه، خدایا شکرت شکرت شکرت
ممنونم مریم جانم عشق من که این همه زیبایی و احساس خوب رو با ما به اشتراک می ذاری. من عاشقتم که آروم صحبت می کنی تا استاد رو بیدار نکنی عشق من. من عاشق این رابطه بی نظیرتونم.
ای جانم، آره دقیقا منم با دیدن عکس فایل این حس رو داشتم که انگار کلبه روی ابرهاست، توی آسمانه، خدایا شکرت شکرت شکرت برای این همه شکوه و زیبایی
من عاشقتم مریم جانم که حتی برای ریختن دونه برای مرغ و خروسا هم نظم و دیسیپلین رو برقرار می کنی، بی نهایت تحسینت می کنم برای این ویژگی عالیت که برای من اینقدر درس داره.
خدایا شکرت برای دیدن این شور و شوق مرغا برای تجربه یک روز پر از خیر و برکت جدید. خدایا شکر که روزی رساندن تو جزء صفات ذاتیته، نعمت ها در جهان مون بی نهایت و فراوانند و هزاران راه داری برای روزی رساندن به همه جهانیان.
خدایا شکرت برای این همه فراوانی، تنوع زیبایی این مرغ و خروسا، خدایا شکرت برای وسعت بی نظیر پرادایس که این مرغ و خروسا و گنی ها می تونند هر جا که دلشون می خواد برن. ماشاالله چقدر بزرگ شدن 😍😍
خدایا شکرت شکرت شکرت برای خورشید زیبای عالم تاب، خدایا شکرت برای هدیه کردن یه روز پر از خیر و برکت دیگه به ما. خدایا شکرت برای آسمان آبی و ابرهای سفید خوشگل، برای درختان سرسبز برای چمن های شاداب برای دریاچه پر آب، برای کلبه رویایی روی ب و برای تمام نعمت ها و زیبایی های بهشت زیبا
خدایا شکرت برای نعمت و کاربرد های روز افزون این تراکتور زیبا و عالی. زمین رو هموار می کنه، درخت های هرز رو می کنه، بسته های بزرگ و سنگین رو جابجا می کنه، جت اسکی رو نجات میده، آشغال می بره، پکیج میاره، تنه به آن بزرگی درخت رو جابجا می کنه، اصلأ این تراکتوره همش سوده و سوده و سوده و سود.
من عاشقتم مریم جانم که اینقدر عالی فیلم می گیری تحسینت میکنم عزیز دلم.
خدایا شکرت برای دیدن بهترین الگو برای روابط الهی.
خدایا شکرت برای بی نهایت ایده و بهبود دایمی در جهان مون که روز به روز همه چیز راحتر و کاراتر میشه، به همین راحتی تراکتور به یک لیفتراک عالی تبدیل شد.
خدایا شکرت برای این همه تنوع و کیفیت عالی در کالاها در جهان، مبارکتون باشه عزیزای دلم اره جدیدتون. ماشاالله شاپ مثل یک کارگاه حرفه ای شده.
استاد دقیقا راز موفقیت شما و مهمترین عامل اینکه اینقدر نتایج تون با بقیه فرق داره ، پایبندی به همین اصلیه که روی لباس تون چاپ شده، سپاسگزار باش یعنی هر لحظه شما در حال شکر گزاری و تحسین کردن هستید. و چقدر من دارم ازتون درس می گیرم.
ای جانم، من عاشقتونم، یعنی وقتی که استاد درخت رو بالا برد تا مریم جان راحت بره اون طرف، با تمام وجودم تحسینتان کردم.
خدایا شکرت برای نعمت قانون تکامل، از اولین روزی که استاد شروع به پاکسازی بهشت کرد، تا امروز چقدر وسایل و راه حل های بهتری پیدا شده و چقدر این کار راحت تر و لذت بخش تر شده.
خدایا شکرت شکرت شکرت برای غروب زیبای خورشید و برای نعمت وجود ساکنین توحیدی پرادایس که بی نهایت ازشون درس توجه بر زیبایی ها ، نکات مثبت و صدق بالحسنی بودن می گیریم.
استاد جان و مریم جانم برای این همه عشقی که سخاوتمندانه با ما به اشتراک می ذارید از شما ممنونم
دوستان عزیزم برای کامنت های عالی تون که هر کدوم با توجه به مدارتون و درک عالی تون ، دیدگاه خودتون رو با ما به اشتراک می ذارید تا با قراردادن اونا کنار هم ، مثل یک تیکه پازل به وضوح و درک کاملتری از هدایت ها و قانون خدا که در این فایل جاریه برسیم، از شما ممنونم
خدا جونم ، هدایتگر وهابم برای اینکه دیدن این فایل، لذت بردن از اون ، درس گرفتن از اون و نوشتن از اون رو از فضلت روزیم کردی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
در پناه خدا، شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید 🌹🌹🌹
اونجا که گفتی یه چیزی رو که می خوای بخری برای لذت خودت بخر ……تامل کردم…!!!!!!!بعد به خودم گفتم چه نعمت هایی رو از خودمون دور کردیم که فقط سرمایه گذاری کنیم و هیچ وقت ازش لذت نبردیم ….
راستش من خودم خیلی وقته به این طرز فکر رسیدم که هروقت بخوام یه چیزی بخرم به خودم بگم برای چی داری اینو میخری…
مثلا امروز با شوهرم داشتیم در مورد خرید زمین حرف میزدیم اون گفت آره یه زمینی باشه که تا سال دیگه چند برابر بشه و نقطه های بیرون شهر را میگفت …چون قبلا خیلی از این کارا کردیم… من گفتم نه .… یه زمینی میخوام بخرم که ازش لذت ببرم . بسازمش و اگه خواستم بفروشم ….. بعد دنبال نشونه بودم که به این قسمت و بعد کامنت شما هدایت شدم خدایا شکرت
به نام الله یکتا
خدای هدایتگری که هر لحظه در حال هدایت ماست
سلام به استاد توحیدی ام و عزیز دلشون
سلام به خانواده صمیمی عباس منشی ام
خدایا شکرت برای اینکه یه قسمت دیگه از زندگی در بهشت نصیب و روزی ام شده
خدایا شکرت برای تقویت باورهای فراوانی و نعمتم بواسطه دیدن زندگی استادم که هر چه بخواد رو در آن واحد سفارش میده چه در امریکا باشه چه در هر کشور دیگری به سرعت برق و باد بهش می رسه
خدای من گاراژ استاد دیگه جا نداره از ابزار آلات خفن و هیولایی که از بهترین برندهای جهانن
و چی بهتر از اینکه تو اونقدر ثروت داشته باشی که باعث گسترش جهانت بشی
و چقدر معنوی و روحانیه این حجم از ثروت و نعمت
و خداروشکر برای تقویت این باورها در وجود ما
بر خلاف کل اطرافمون که حرف از کمبوده و فقر اینجا بهشتیه که حرف حرف فراوانیه و ثروت و نعمته خدای من شکرت
خدای من شکرت برای تمرکزم بر زیبایی ها بواسطه دیدن این سریال
الله اکبر از صحنه مه و خونه ای که به قول مریم جان انگار وسط ابرا بود
چقد این صحنه روحانی بود
چقدر زیبا بود
هر چه از زیباییش بگم کم گفتم و واقعا در وصفم نمیگنجه
خدای من شکرت
اینجا خود خود بهشته
نهرهای روان از زیر تخت ها جاریه
و خوان نعمت الهی گسترده ست
خدایا چقدر این صحنه باز شدن در چیکن شا و درومدن مرغ و خروسا و بوقلمونا و گنیا صحنه بی نظیری بود
همه به صف به همتون می رسه هیچ عجله نکنین تو این بهشت برا همتون اب و دون کافی هست ❤️❤️❤️❤️
مریم جان تکاملتون در دونه پاشیدن هم مشهوده قبلا مرکزی می ربختین غذا رو و همه از سر و کول هم بالا می رفتن برا خوردن غذا اما الان خطی می ریزین و چه مرتب و منظم همه صف کشیده در حال بهره بردن از نعمت های بهشتی ان
خدایا شکرت
هر چه از زیبایی های این بهشت و نعمت هاش بگم حق مطلب رو به جا نیاوردم
فقط خداروشاکرم که هر روز هدایتم میکنه به دیدن این زیبایی ها
از شما میلیونها بار سپاسگزارم برای به اشتراک گزاری این فایل ها
و تعهد میدهم از مسیر زیبایی که درون هستم منحرف نشوم
به امید الله مهربانم
تا بعد…..
استااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد 😍😍🤩🤩
دیگه سفارشاتت خیلی داره هیولا میشه 😂😂
احیانا با تریلی ۱۸ چرخ داری از آمازون سفارش میدی ، به نظرم همینجوری پیش بری بزودی با هواپیمای ترابری هوایی ارتش برات سفارشاتت رو بیارن . یهو از آمازون سفارش یک فروند بوئینگ ۷۴۷ بدین 😂😂 خدا رو شکر واقعا بخاطر ایییین حجم عظییییبم از فراوانی و ثروت و نعمت در این سرزمین . خدا رو شکر .
با موتور رفتین در رو باز کنید برای تریلی ، یاد دیالوگ یه فیلمی افتادم بنام the ultimate gift
پسره تو وانت یه پیرمردی سوار بود ،بهش گفت اولین فروشگاه بایست میخوام خرید کنم، گفت آخرین فروشگاه نمیدونم چندین مایلی بود، الان نیم ساعته وارد املاک من شدیم 😂🤩😍🇺🇸🌹💚 دقیقه ۳ اون مه صبحگاهی بی نظیر و رویایی بود ، بشدت دوست دارم و مشتاقم و احساس لیاقت میکنم که صبح های دل انگیز فلوریدا رو تجربه کنم. منظره ۴:۴۴ خیلی رویایی بود
دقیقه ۵:۰۰ خیلی جالب بود ، نظم دادن به غذای مرغ ها ، درود به این دیدگاه خانم شایسته بزرگوار که همیشه نظم اولویت اولشون هست. وااااای خدایا چه حس خوبیه غذا دادن به مرغ و جوجه ها، ما همیشه تو باغچه حیاط قدیمی مادرم اینا مرغ و خروس و جوجه داشتیم ، ولی اینجا توی پارادایس محیط بزرگتر خیلی حس خوبیه.
دقیقه ۹ طلوع خورشید و آسمون زیبا و آبی بسیار بسیار حس خوب و دلچسبی داشت. بشدت احساس خوبی بهم میده و دوست دارم تجربه اش کنم. آقا این تراکتور سواری تون چه حس خوبی داشت 😂😂 راستی استاد بعضی از زباله ها رو میتونید توی همون زمین پارادایس تبدیل کنید به کمپوست، اونهایی که تجزیه میشن و فضولات حیوانات و باقی مونده مواد غذایی همه رو اگه توی یه گودال دفن کنید « البته با یه سری نکات ریز فنی » تبدیل به کمپوست میشه. هر از گاهی هم میتونید یه سری زمین ها رو شخم بزنید با تراکتور مرغ و جوجه ها کرم تازه نوش جان کنن. 😍
استاد اون ایده تراکتور به لیفتراک واقعا خیلی هیولا بوووووود 😍😍😍 راستی استاد اون شاخکهایی که نصب کردین و بعدا موقع بلند کردن تنه درخت یکی شون کج شده بود، میتونید از لری کمک بگیرید ، زیر پاکت بیل تراکتور براتون دو تا لبه فلزی جوشکاری کنه، که اون شاخک ها رو وقتی میبندین باعث پایداری بیشتر بشه و از مدار خارج نشه. 🤩💪
استاد دقیقه ۱۹:۲۵ به بعد که دارید در مورد ایده ها صحبت میکنید ، من تا قبل از اون دقیقا داشتم به همین موضوع ایده ها فکر میکردم که تو این کشور همین وفور نعمت و ثروت باعث وفور ایده های طلایی هم شده ،از طرفی حواسم به ابزارهای شما هم بود، اینقدر ابزار که شما جمع کردین میشه باهاش یه کارگاه عظیم رو ران کرد. خیلی دوست دارم وقتی اومدم فلوریدا تو کارهای نجاری بهتون کمک کنم. منظره دقیقه ۲۳:۳۰ دریاچه و ابرها واقعا رویایی بود.
خدا رو شکر بخاطر همه نعمت ها و فراوانی ها و زیبایی ها و اون تی شرت زیبا Be Grateful استاد
بخاطر همه چیز و هر ثانیه از زندگی مون خدا رو شکر.
به نام خداوند جان
خدایا به امید تو
سلام حمید جان، خوبی؟
ببین من یکی از فنای توام. یعنی وقتی ایمیل برام ارسال میشه که حمید جان کامنت گذاشته بدون معطلی هر جا باشم میام و میشینم پای کامنتت
تو چرا انقدر درباره همه چیز اطلاعات داری برادر؟؟ مگه میشه اخه؟
هر چیزی میبینی تو فایل های استاد شروع میکنی به توضیح دادن
خلاصه که دمت گرم ( با لهجه زیبای جنوبی بخون )
داداش دارین حسابی یاد میگیریم ازت.
کامنت زیاد بزار . از نتیجه هات بگو
واقعا تحسینت میکنم و برات بهترین ها رو ارزو میکنم
خدایا شکرت
سلام و درود فراوان به آقا محمدجواد ، مرد جذاب و خوش تیپ. الهی که حال دلتون عالی عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین متصل باشید. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.
قبل از هر چیز توی پرانتز بگم، هزار ماشاءالله چقدر خوشتیپ و جذاب هستین. «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» الحمدلله ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
آقا آقا آقا ، فن چیه؟ (مقداری ایموجی خنده) بخدا منم یه شاگرد آماتور هستم که تازه دارم تاتی تاتی میکنم به امید اینکه بتونم شخصیت متواضع تر و توحیدی تری از خودم بسازم. هر چی هست لطف خداست، هر چی محبت دوستان عزیزم شامل من میشه همه ش لطف و محبت و مهربانی پروردگار منه. منم افتخار اینو داشتم توی این سایت شاگرد استاد عباس منش باشم و امیدوارم بتونم شاگرد خوبی باشم. از محبت شما بینهایت سپاسگزارم.
یاد آیه 17 سوره حجرات افتادم که بیانش مایه یادآوری برای خودم باشه.
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ ۖ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»
(آنها بر تو به مسلمان شدن منّت میگذارند، بگو: شما به اسلام خود بر من منّت منهید بلکه اگر راست میگویید (و ایمان حقیقی دارید) خدا بر شما منّت دارد که شما را به سوی ایمان هدایت فرموده است.)
از این همه محبت و مهربانی دوستان عزیزم توی سایت واقعاً ممنونم ولی خدا منت سرم گذاشته منو لایق دوست داشته شدن کرده. تنها دلیلی که براش سراغ دارم اسم خداست. اگر از خدا بگیم و بنویسیم لاجرم خداوند از عزت خودش بهمون عطا میکنه و عزتمند میشیم. چون عزت همه از آن خداست.
آقا محمدجواد عزیز، از این همه محبت و بزرگواری شما ممنونم. راستشو بخوای کمالگرایی نمیذاره از نتایجم بگم ، چند روز پیش یه ایمیل ارسال کردم برای استاد عباس منش و استاد شایسته و از بعضی از نتایجم نوشتم و استاد شایسته بزرگوار لطف کردن و ایمیل منو با مهربانی پاسخ دادن. اون ایمیل برام بسیار بسیار ارزشمند بود.
فارغ از آرامش و سلامتی و موفقیت های بزرگ و کوچک ، و نتایج مالی ، اگه بخوام بولد ترین نتیجه ام رو بنویسم اینو میتونم بنویسم:
وقتی دوره دوازده قدم رو شروع کردم توی چکاپ فرکانسی قدیمیم در پاسخ به سوال «امید به آینده» نوشته بودم: «با شواهد موجود هیچ امیدی به بهبود در آینده ندارم و شرایط هر روز بدتر میشه» ولی وقتی آخر شهریورماه رفتم دوباره چکاپ فرکانسی نوشتم اول کلی به این جمله قدیمی خندیدم، و دیدم که چقدر من تغییر کردم و هیچ ربطی به گذشته خودم ندارم ، و در پاسخ به سوال امید به آینده جمله ای نوشتم با این مفهوم که : «این تازه شروع ماجراست و پاداش های بسیار زیبا و بزرگی در انتظار منه، اونقدر بزرگ که برای ذهنم هنوز قابل تجسم و تصور نیست» و بعدش آیه 17 سوره سجده رو نوشتم «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (پس هیچ کس نمیداند که به پاداش نیکوکاریشان چه نعمت و لذّتهای بینهایت که روشنیبخش (دل و) دیده است، برایشان ذخیره شده است.)
«امید» بهترین نتیجه ایه که میتونم براحتی ازش صحبت کنم. نتیجه ای که قابل اندازه گیری و بیان با اعداد و ارقام نیست.
ازت متشکرم دوست عزیزم که برام کامنت نوشتی و باعث شد منم در پاسخ یبار دیگه بهبود خودم در طول مسیر رو بیاد بیارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
وای سلام به روی ماهتون
یعنی من عاشق اون اقا گفتنای خانم شایسته ام خیلی خوبه یا وقتی با هم میگن خدای من خدای من اصلا احساس عشق توش موج میزنه
از اون طرف هم خرید اینترنتی که به شخصه عاشقشم چون دو بار لذت خرید رو برای یک جنس تجربه میکنی یه بار وقتی سفارش میدی یه بارم وقتی به دستت میرسه و میبینی با این کیفیت میارن و بهت تحویل میدن حالا یه جاییم باشی مثل امریکا که آمازون داشته باشه و بتونی حتی باهاش اره هم سفارش بدی که به قول خانم شایسته هم گل و هم بلبل رو بتونی باهاش دربیاری
قشنگ ذوق رو تو وجود این دو نفر میشه حس کرد وقتی با اینهمه ثروت و ملک و اینها اینجوری از خرید یه اره و رسیدنش خوشحالن فیلم میگیرن به اشتراک میذارن این میشه همون لذت بردن از داشته ها این میشه توجه به نکات مثبت که بگی خدایا شکرت انقدر این حیاط بزرگه یه تریلی توش میتونه دور بزنه در صورتی مه شاید اگر کس دیگه ای اونجا تو اون بهشت می بود نه تنها اینها براش عادی شده بود بلکه اصلا به چشمش هم نمیومد وقتی اینجوری بابت چیزهایی مثل حیاط که هزار بار توش قدم گذاشتی و دیدیش شکرگزاری میکنی خدا مه ای رو بهت نشون میده که اولین بارته میبینی وقتی درون همون چیزهای همیشگی هرروز دنبال چیزهای جدیدی برای شکرگزاری باشی اونوقت از دل همون شکرگزاری هات تو همون حیاط همیشگی اتفاقی میفته که میگی من تا حالا همچین مه ای ندیده بودم چقدر امکان داشت که این مه بیاد و بره و ایشون خواب باشه و اصلا نبینتش چقدر احتمال داشت که انقدر از درون حالش خوب نبود که حتی اگر این مه رو میدید یه لبخندی میزد و رد میشد اما این کجا اینکه با این ذوق دوربین و برداره و اینجوری بابت چیزای به ظاهر کوچیک ذوق کنه کجا و الان می فهمم این چرخه چطور کار میکنه انقدر خودت روغرق در حس خوب شکرگزاری میکنی که زندگیت میشه سراسر پر از چیزهایی که بیشتر بابتشون شکرگزار باشی آیا تو این دیدگاه و این زندگی اصلا جایی برای حس بد و اتفاقات ناخواسته میمونه ؟ هرگز
وقتی اینجوری دوربین دستت بگیری و این نقاشی زیبای خداوند رو ثبت کنی که به نظر من واقعا یه تابلوی بینظیره وقتی اینجوری ذوق میکنی ومیتونی این حس خوب رو به تمام مخاطبینت ارسال کنی در تمام مدت داری توی این حس خوب میمونی چه موقع فیلم برداریش چه موقع دوباره دیدنهاش چه موقع ادیتیش چه زمانی که کامنتها و نظراتش رو میخونی پس از یه اتفاق چندین بار حس خوب میگیری وای خدایمن که چقدر این قوانینت قشنگه و اجراش راحت و ما چقدر راحت از کنار همه اینها رد میشیم.
چقدر حس خوبیه صبح به صبح صدای پرنده هایی رو بشنوی که خودت بزرگشون کردی و بهشون غذا دادی و هر روز پا میشن از دستت غذا میخورن.
هزاران هزار کشاورز هستن که پشت تراکتور میشینند و کار میکنند و هزار جور بد و بیراه به دنیا میگن اما این کجا و پشت تراکتور خودت نشستن برای سر و سامان دادن به بهشت ۲۰ هکتاریت کجا؟ لذت بردن از این تراکتور سواری کجا فقط سوار شدن و تمیزکردن کجا؟ مجبور باشی یه کاری رو انجام بدی کجا و با عشق اینکار ها رو به هر طریقی که دوست داری انجام بدی کجا
حس خوب بعد از پاکسازی بهشت و اینهمه کار کردن روی زمین خودت لذت بردن از زیباییهاش داشتن یه دریاچه برای خودت وای خدای من چقدر حس عاللیی ایه عاخه اینکه یه تراکتور با این عظمت بگیری و هر روز صبح پا شی ملکتو اونطوری که دوست داری خوشگل کنی و کلی از پشت تراکتور نشستن لذت ببری
به امید اینکه همگی بتونم از داشته های همیشگیمون با زاویهدید متفاوت شکرگزاری کنیم
سلام دوست عزیزم چقدر زیبادرک کردی وگفتی ممنونم خدایا این شکرگزاری ها نعمتی است در کنار همه ی نعمتها وتوفیقی است که از رحمت تو عطا شده خدایا شکر شکر شکر …
سلام نگین عزیز
توی پاسخ های عقل کل که داشتم میخوندم رسیدم ب پاسخ شما که چند روز پیش داده بودید و گفته بودید پدرتون اجازه نمیدادند بعد ازتاریکی هوا بیرون باشید ولی بعدش تنهایی سفر خارجی میرفتید،میشه منو راهنمایی کنید که چه تمریناتی انجام دادید؟چون منم شرایطم تقریبا مشابه شماست
امیدوارم سوالم رو ببینیدچون هرکاری کردم سوالمو توی عقل کل ازتون بپرسم نشد
دوست عزیزم سلام
امیدوارم عالی باشید
بله اونجا هم توضیح دادم که من اومدم شدیدا روی خودم کار کردن و سعی کردم تا میتونم حس خودم رو عالی نگه دارم کلا اهنگهای شاد گوش میدادم و سعی میکردم همیشه در بهترین حالت باشم و در برخورد با پدرم دیگه به جای اینکه از دستش حرص بخورم عصبانی بشم خودمو بخورم و پشت سرش حرف بزنم اومدم اگاهانه تمرکزمو گذاشتم روی ویژگیهای مثبتش مثلا اگه میگفت زور برگرد خونه خداروشکر میکردم که پدر دارم خداروشکر میکردم پدرم انقدر دوستم داره و حواسش بهم هست بعد دیگه رفتارهاش رو به حساب اذیت کردن نمیذاشتم میذاشتم به حساب دلسوزی و دوست داشتن همین باعث میشد هم در درون حس خوبی داشته باشم هم این حس خوبم رو چه در رفتار و کلامم چه به صورت ارتعاشم به ایشونم منتقل کنم میدونی وقتی فرکانس جنگیدن و لجبازی رو میذاری کنار طرف مقابل هم گاردش خود بخود از بین میره
ممنونم نگین جان
کامنتای شما رو که میخونم خیلی حس خوبی میگیرم،واقعا تحسینتون میکنم❤🌷
راستش نجواها خیلی زیادن،هروقت میخوام حسمو خوب نگه دارم یا به نکات مثبت پدرم توجه کنم ذهنم شروع میکنه به نجوا ومیگه هیچوقت با این کارا نمیتونی مستقل بشی و عمرا اگه بذارن تویه شهر دیگه تنها زندگی کنی یا این خیلی تو ذهنم میاد که اگرم شرایط عوض بشه در اون حد نیست که تو میخوای،عمرا یه دخترو بذارن تنها زندگی کنه و………خیلی ذهنم آشفته س،پر ازنجواهایی که میگه نمیشه
یه وقتایی واقعا کم میارم
میگم نکنه حق بااین نجواهاست😞
نمیدونم باید چیکار کنم
میشه شما راهنماییم کنید🙏
ببخشید که انقدر سوال میپرسم
ای جانم… سلام به اصحاب یمین ✋🌹🙌💖
سلامی از جنس عشق و قدردانی به آقایون و خانمهای بهشتی
ای بنازم به تک تکتون… از اول تا آخرتون… از ظاهر تا باطنتون… از استاد که اولین نفری هستن این فضا رو مهیا کردن تا اون دوست عزیزی که تازه به این باغ بهشتی هدایت شده، تا اون دوست عزیزی که هنوز به این دنیا نیومده ولی در آینده روزی به اینجا هدایت میشه…
افتخار میکنم و مینازم به خودم که در بهترین و زیباترین فضازمانمکان هستی قرار دارم… تا بتوانم با ساختن شخصیتی موحد و سرشار از توحید با مستقر شدن در زمره
والسابقون السابقون اولـٔـک هم المقربون
پیشرو باشم و یکه تاز قلمرو سرزمین رویاهام
وقتی تصویر کلبه مون رو در اون هوای گرگ و میش مه آلود دیدم ناخودآگاه دست به تایپ شدم… « همزمانی » یا بهتره بگم «خوش زمانی»… چرا که پرندوش برای اولین بار همچین هوای مه آلودی رو سحرگاه با تمام وجودم تجربه کردم
قبلش یه اعتراف برم؛ صادقانه اعتراف میکنم که قبل از اینکه کاملا تسلیم رب بشم و توی این بحر عشق و آگاهی های کیهانی غرق بشم، همش با خودم درگیر بودم که امکان نداره، این عباس منش زیادی خودشو جدی گرفته… خیال میکنه کیه! که ادعا میکنه بهترین سایت دنیا رو توی فیلد خودش داره… آخ وقتی توی کامنتا میدیدم که اینقدر ازش تعریف و تمجید میکردن، اون حجم عجیب از تعداد کامنت و اعضای فعال متعهد رو میدیدم که ایشون رو استاد و خودشون رو شاگرد این مکتب خطاب میکردن، حضرت عباسی بدجور از ماتحت میسوختم… راستیتش خیلی مقاومت داشتم، خودمو به اون راه میزدم و نمیخواستم باور کنم…
حالا یه نگا بندازید کدوم فیلم و سریالی توی دنیا اینقدر براش کامنت میاد… الله اکبر… چه اتفاقی داره میفته، میانگین هر قسمت بیش از صد تا کامنت میاد، کامنت چیه بابا بگو کتاب، طومار طویلی از تحسین ،آگاهی ، و نکات مثبت… دیوانه کنندس… خیلیا هم فرصت نمیکنن و نمیرسن والا خدا میدونه چقدر کامنتای ارزشمند بیشتری میاد
استاد عزیزم، نفرت من نه اینکه صرفاً مستقیماً از شخص شما بوده باشه…نه… بیشتر به خاطر مریدا و شاگرداتون بود، با خودم میگفتم ملت چقدر کمبود دارن که یجورایی دارن با تعریف و تحسین های افراطی و بیش از حد شون دارن از یه آدم بت میسازن… ازونجایی که من یه غرور خاص زلاتانی دارم ( البته با کمی ناخالصی)برام خیلی سخت بود که بخوام زیر سایه یه شخص خاصی شاگردی کنم و بعدها که به اون جایگاه بلند مرتبه دلخواهم رسیدم منو شاگرد و پیرو مکتب یا گروه خاصی بشناسن… به همین خاطر اوایل به خاطر این غرور ناخالص مزخرف عمدا تصویر پروفایل نمیذاشتم و حاضر نبودم که کامنتی با نام خودم بذارم و خودمو قاطی این مجمع سراسر عشق و توحید کنم، در یک کلام؛ مدارم پرت بود… هر بار از جنبه های مختلف اعتراف میکنم… بارها و بارها برای خودم تکرار میکنم که از کجا به کجا نایل شدم…. میخام بگم به این راحتیا همون اول مثل خیلی از بچه ها در بدو ورود شما رو نپذیرفتم… چون من تا بحال توی عمرم حاظر نشده بودم که با تحسین خوبی های دیگران و الگوبرداری به صلح و پیشرفت خودم کمک کنم، چون واقعاً از درون با خودم در صلح و آرامش نبودم…
از نفرت به عشق خالص… منی که یکی از مخالفین و هیتر های سرسختتون بودم دیگه نمیتونستم خودمو به اون راه بزنم؛ از بهار ۹۹ همین که با تمام وجود تسلیم رب شدم، خودبخود عاشق و شیفته شما و همه دوستای نازنینمون شدم…به این راحتیا وارد این باغ نشدم کلی براش بها پرداخت کردم و زحمت کشیدم پس به راحتیا هم از مدار خارج نمیشم… یعنی امکان نداره که خارج بشم
استاد به طور کلی کسی که مثل من قعر اعماق جهنم رو تا مغز قرمز استخون لمس کرده هیچجوره حاضر نیست به زندگی هولناک گذشته هبوط کنه و با نهایت سرعت و توان خودبخود به سمت بهشت حرکت میکنه ( اهرم بسیار قدرتمند رنج و لذت ) بنابراین بی نهایت بی نهایت بی نهایت سپاسگزارم خداوندم هستم بابت گذشته بسیار بسیار تلخ و دردناکم چرا که الان که دارم از دید قانون بهش نگاه میکنم میبینم که چه پوعن فوق العاده ای چه فرصت و نعمت بینظیری دارم من که زندگیم پر از تضاد و مشکلات و طوفان های سهمگین بود…حالا دارم میفهمم که چرا من اینقدر آدم سرسخت و بسیار قوی هستم حالا دارم دلیل این همه جاه طلبی و روحیه جنگندگی رو درک میکنم… حالا دارم دلیل این همه انگیزه بشدت طوفانی و خستگی ناپذیرم رو متوجه میشم؛ انگیزه و اشتیاق سوزانی که نظیرشو تا بحال نه دیدم و نه تجربه کردم، انگیزه و شور هیجانی که از بدو ورودم به سایت تا الان که هشت ماه میگذره نه تنها با کم شدن فشار و هویدا شدن نتایج کم نشده بلکه روز به بیشتر و بیشتر و بیشتر شده( درسته که از مدت عضویتم در سایت حدود دوسال میگذره ولی من اصلاً روحم هم خبر نداشت که عضو این سایتم، داستانش خیلی عجیب و مفصله، نمیدونم چی شد که یه فایلی رو میخواستم همینجوری دانلود کنم که مجبور شدم عضو بشم اینو هم بگم که اون فایلو ندیدم اصلا تا یه سال بعدش و باز هم گذشت تا در مجموع بعد روزها و ماه ها کم کم چند تا فایل دانلود کردم و از بهار امسال بود که برای اولین بار شیرجه زدم توی سایت)
انگیزه ای که منو بعضی روزا بیش از ۱۷ ساعت در شبانه روز بی وقفه پای سیستم نگه میداشت( خواب و خوراک برام بی معنی شد) تا بتونم با نهایت توان به شناخت و معرفت عمیقی برسم و با ایمان راسخ و عمل توقف ناپذیری از درون خودمو تغییر و مدارمو ارتقاء بدم…
استاد عزیزم، من به قدرت و جادوی کلام کاملا واقفم و در استفاده از قدرت کلام به نفع خودم و هل دادن خودم به سمت جلو خیلی هوشمند و حرفه ای هستم… به همین خاطره که تا بحال نشده که حتی یکبار بیام سایت و بخوام با لحن مظلومانه ای از بدبخیای گذشتم بگم و یجورایی ترحم جلب کنم، یا از مشکلات و مسائل گله و ناله کنم یا حتی حسی منفی و ناامیدانه ای رو القا کنم…چون من ذاتا آدم قوی و سرسخت نترسی هستم، اگرم گاهی از گذشتم میگم به این خاطره که فقط به خودم و دیگران امید و انگیزه مضاعفی بدم که میشود و خدا اینگونه هدایتمان میکند
هنوز حتی به اندازه ده درصد انتظارم توی سایت کامنت نذاشتم، همش این نجوای شیطان از ذهنم رد میشد که میلاد داری کشش میدیا زود باش پس کی میخوای توی سایت به صورت مستمر شروع کنی توی هر قسمت کامنت بذاری و از خودت و آگاهی هات بگی،
ازین جا به بعدش رو خیلی رک و صادقانه میگم ( در مورد خودم خیلی رک و راست و صافم)؛
این موضوع داشت تمرکزمو بهم میزد، با خودم و خدا خیلی صحبت و مشورت کردم، خوب خودمو شکافتم تا بتونم خودمو بیشتر بشناسم ( مثل همون صحنه شگفت انگیزی که در دقیقه ۲۲:۴۴ قسمت ۱۰۸ دیدیم که چطور تنه درخت شکاف هسته ای خورد)
هر چی میرم جلوتر بیشتر متوجه تفاوت های مهم و خاص خودم با دیگران میشم، این موضوع تفاوت اساسی با دیگران داشت منو تحت فشار میذاشت که نکنه اشکال از منه، دیدم نه اتفاقا این ویژگی منحصر به فرد منه دارم که به سبک شخصی خودم و بدون تاثیر از فضا و محیط دارم پیش میرم
توی بازه خیلی کوتاهی شاید دو سه ماهه کلا خودمو از بدنه جامعه و خانواده و فامیل جدا کردم برای همیشه
توی سایت هم انگار من نمیتونستم تحت تاثیر کامنتا و فضای سایت
به شیوه و سبک بچه های سایت پیش برم و به خاطر اعتماد به نفس و خودباوری که داشتم میخواستم فقط و فقط از ندای درونم تبعیت کنم تا با عمل به الهامات و هدایت خودِ خودش به بهترین و زیباترین و آسون ترین شکل ممکن تکاملم رو طی کنم؛
با خودم گفتم چیشد که من هیچ فعالیتی توی بخش عقل کل نداشتم؟! جواب برام واضحه چون من هیچ سوال و مسأله خاصی برام پیش نیومده که بخوام توی عقل کل از دیگران بپرسم، جواب تک تک سوال هام و مسائلم در طی مسیر در کوتاه ترین زمان ممکن بهم گفته شد… و با اینکه توی خیلی از جنبه ها آگاهی های پخته و درخوری رو بدست آوردم و میتونستم بارها پاسخ های راهگشایی رو در جواب دوستان بدم ولی انگار من هیچ میلی به این کار ندارم، چرا؟ چون اصلاً جواب دادن به دیگران برام در اولویت نیست… دنبال نسخه دادن و راهنمایی بقیه نیستم فقط تمام تمرکزم روی خودمه نه هیچ چیز دیگه… به قدرت تمرکز لیزی کاملا واقفم
چرا من با اینکه بارها قبلا میخواستم به صفحه شخصی دوستام برم و بهشون عشق بورزم و با تحسین شون ازشون قدردانی کنم ولی هر بار ندایی جلوی منو میگرفت و میگفت سرت تو لاک خودت باشه و خودتو درگیر دیگران نکن؟! الان میفهمم چون من اصلاً از حواشی و فرع به شدت فراریم و نمیتونم غیر از اصل و تمرکز روی خودم برای چیزایی که در اولویتم نیستن وقت بذارم مگر اینکه ندای درونم چیز دیگه ای بگه
🔴 چرا من برخلاف بقیه که آرزوشون اینه که محصولات استاد رو بخرن ولی من با اینکه دو تا از از دوره های حیاتی استاد رو قبل از اینکه قیمتشون تغییر کنه هم میتونستم بخرم ولی این کارو نکردم؟! چرا من هیچ میل و عجله ای برای رفتن سراغ محصولات رو ندارم و مثل خیلیا محصولات رو به چشم یه معجون سحر آمیز نمیبینم؟! اصلا چرا من هنوز توی مدت هشت ماه اخیر نتونستم حتی نصف فایل های رایگان رو ببینم؟! چه برسه به متن و مقاله های مریم جان و یا کامنتای بینظیر هر فایل !!! آیا من زیادی کُندم یا بقیه زیادی سریع و تند پیش میرن؟!
جواب این خیلی برام مهم و کلیدیه و وجه تفاوت اساسی طرز نگرش و عملکرد منو بهم نشون میده، ازون جایی که موقع صحبت کردن و یا کامنت نوشتن فقط برای دل خودم و شناخت بهتر خودم این کارو انجام میدم، نظر و قضاوت دیگران اصلا برام بی معنی میشه چون واسه مخاطبی حرف نمیزنم واسه خودم حرف میزنم اینجوری خیلی راحتم خیلی خیلی خودمم بدون هیچ شیله پیله و تعارفی:
خدایا خودت بهترین جواب ممکن رو از زبون خودم به خودم بگو:
🔵من رفته رفته پی بردم که آدم وقتی در مسیر درست سعادت و صراط مستقیم یا به اصطلاح امروزی موفقیت قرار میگیره همین که پای در مسیر میذاره و عاشقانه و متعهدانه بدون هیچ قید و شرطی روی خودش کار میکنه ، در طی مسیر هر آنچه که نیاز داشته باشه که بدونه، بهش گفته میشه، بهش الهام میشه… کافیه به دوربرتون نگاه کنین آیا تمام آدمای موفق و ثروتمند و بزرگ از دوره و یا همایش و خوندن زیاد کتاب های موفقیت به خواسته هاشون رسیدن؟!؟ آیا آگاهانه قوانین رو کشف کردن و خودشون رو در قالب قوانین وفق دادن؟! آیا هر روز تمرین های زیادی آگاهانه به صورت مستمر انجام دادن تا به اونچکه میخان برسن؟! آیا از محصولات و دوره های مختلف استاد عباس منش استفاده کردن؟! یا با تونی رابینز حشر و نشر داشتن؟!
چیزی که من درک کردم اینه که دوره های استاد قطعا بهترین بهترین توی دنیاست بدون شک، با استناد به حرفای دوستان راجع به دوره ها و شناخت عمیقی که نسبت به شخص بسیار حکیم و قدرتمندی چون شما استاد عزیزم دارم، ولی دوره و محصولات حکم یه فرصت و کاتالیزور رو داره که کارت رو راحت میکنه که کمتر آزمون و خطا کنی … گنجی از آگاهی که تو رو بینیاز میکنه از هر کتاب و دوره ای… ولی من زاویه و افق دید منحصربفرد خودمو دارم که خیلی خیلی کمکم میکنه:
اینه که من صرفاً مصرف گرا نیستم، صرفا نمیخام با پرداخت چند میلیون ناچیز بشینم روبه روی استاد و گوش کنم، درک کنم و عمل کنم… در یک کلام نمیخام لقمه آماده بخورم… میخام خودم خودجوش و خودآموز ( خدا آموز ) قدم به قدم با هدایت ربم به هر آنچه که میخام برسم… زمانی میام سراغ محصولات که از کل ظرفیت پتانسیل فایل های دانلودی بهترین استفاده ممکن رو ببرم و تاکید میکنم که با آزادی کامل مالی و براحتی بدون هیچ دغدغه میام سراغشون، اونم بیشتر به خاطر حمایت مالی و قدردانی از استاد نازنینم…
استاد بذار خیالتو راحت کنم، افرادی مثل من هستن که دوست دارن عشقی و دلی به شماره کارتت که زیر سایت نوشته شده با تمام عشق و خلوص به حسابتون پول واریز کنن… اگه تو ثروتمند تر نشی پس کی بشه؟!!! اونقدر روی من و امثال من تاثیر گذاشتی که میخوایم همینجوری عشقی و دلی به حسابت پول واریز کنیم… اینو بارها و بارها میگم
استاد من آدم خیلی فرز و باهوشی هستم، بارها میرفتم توی پروفایل عمومی دوستان ،قسمت دیدگاه محصولاتشون رو باز میکردم و همون چند خط اول دیدگاهشون در محصولات رو که قابل مشاهده بود رو میخوندم، کاملا واضح متوجه میشدم که دارم عالی پیش میرم و از خیلی از دوستانی که محصولات مختلف رو خریدن درک و عمل و نتایج به مراتب بهتری بدست آوردم و مسیری که خدا بهم الهام کرده کاملا متناسب با خواسته های منه؛ طرف توی قدم ۱۲ دوره دوازده قدم تازه فهمیده بود که کنترل ذهن چیه
یا طرف داره هنوز از کمرنگ بودن نتایجش و مقایسه خودش با دیگران میگه و یجورایی هنوز با خودش به صلح نرسیده و اونقدر تمرکزش رو نتایج دیگرانه که از خودش غافل میشه و ته دلش احساس ندامت و یا حسادت بهش دس میده…
یا اینکه طرف کلی محصول از سایت خریده ولی انگار استفاده ازشون نمیکنه چون مشارکت فعالی توی کامنتا نداره، یا نصفه نیمه درک میکنه، یا نصف نیمه عمل میکنه…
یا طرف یه مقدار که فشارها کمتر شد و کمی مزه شیرین نتایج رو چشید بیخیال ادامه دادن میشه و جا میزنه… من اینا رو دارم به وضوح میبینم و از اشتباه و انحراف دیگران درس میگیرم
🔵 و اما خودم: از عید که به اینجا هدایت شدم از بدو ورود شروع به عمل سریع به الهامات کردم بدون اینکه بدونم الهامات چیه اصن
کلی تصمیم جدید گرفتم… کلی خودمو تکون دادم کلی اقدامات جدید انجام دادم همون ابتدای ورودم به سایت ( بهار ۹۹) بدون اینکه بدونم عزت نفس چیه…
از توحید شروع کردم… از قرآن شروع کردم… جوری خودمو شخم زدم که هیچ تراکتوری نمیتونست اونجوری شخم بزنه… باورهای محدودکننده مذهبی رو تارو مار کردم، چنان افتادم بجونشون که امون نفس کشیدن بهشون ندادم…
از بدو ورود تا الان فقط روی سریال زندگی در بهشت کامنت میذاشتم و تمرکزم بیشتر روی این سریال جهان شمول بود، هنوز نه فایلای سفر به دور امریکا رو دیدم، نه مصاحبه با استاد، نه فایل های مختلف مربوط به ثروت، و نه خیلی دیگه از فایلای دانلودی… هنوز خیلی خیلی راهه تا بتونم حداقل یه دور کامل برای یکبار هم که شده ببینمشون… ولی تا همین جا هر آنچه را که یاد گرفتم بی برو برگرد بهشون متعهدانه عمل کردم، شهد شیرین ایمان ( باور قلبی) و عمل رو( تلاش و حرکت) دارم هر روز میچشم…
استاد یچیزی بگم باورت میشه؟! من اصلاً نمیدونستم تمرین ستاره قطبی چیه اصن، ولی تازگی ها از کامنت بعضی دوستان متوجه شدم چیه، موقعی که فهمیدم هنگ کردم که خدایا من چطور بدون اینکه ازین موضوع آگاهی داشته باشم ماه ها پشت سر هم( اغلب روزها) موقعی که بیدار میشدم و قبل خواب این تمرین رو به صورت کاملا الهامی و ناخودآگاه انجام میدادم… و نتیجش احساس خوب و اتفاقات شگفت انگیز در طول روز و صدالبته مهارت کنترل ذهن و توجه به خواسته ها بود برام… من بارها وقتی کلمه ستاره قطبی رو توی سایت میدیدم فکر میکردم که تمرین عجیب و غریبیه که استاد کشفش کرده و داره باهاش ذهن بچه ها رو تربیت میکنه، نگو که من از همون بدو ورودم این کارو میکردم و حالا فهمیدم این کاری که ناخودآگاه انجام میدادم همون ستاره قطبی ۱۲ قدمه، مصمم شدم که با جدیت بیشتر و آگاهانه با خلاقیت بیشتری انجامش بدم
یا منی که اصلاً دوره عزت نفس رو ندارم، ناخودآگاه یه تمرین ها و چالش هایی رو خدا بهم الهام میکرد و منم تاکید میکنم که سریع( عمل به ایده و الهامات رو نباید به تاخیر انداخت) درعین حال قدم به قدم و تکاملی بهشون عمل میکردم و نتیجش آزادی روحم از قالب های محدود فکری و رشد بسیار زیاد و چشمگیر عزت نفس و اعتماد به نفسم شده….که یکی از بیشمار نتایجش قدرت قاطعانه نه گفتن و تصمیم گیری سریع در شرایط مختلف…
یا منی که اصلا هیچ اطلاعی از آگاهی های گفته شده در محصول روابط نداشتم،به طور ناخودآگاه اونقدر با خودم به صلح رسیدم اونقدر به خود واقعیم نزدیک شدم که روابطم از وحشتناک ترین حالت ممکن به بهترین حالتی که دلم میخواست رسید… منی که اصن نمیدونستم برانگیختگی در روابط چیه، ولی ناخودآگاه ( فکر کنم به خاطر اتصال محکم و دایمی با خداوند باشه) اون وجه از ویژگی افراد رو برانگیخته کردم که دلم میخواست باشه… خیلی قشنگ با قدرت کلامم روی نکات مثبت و زیبایی ها و توانایی ها و خوبی ها طرف مقابل فوکوس میکردم و با تعریف و تحسین خوبی هاش ، یه وجهی ازش رو برانگیخته میکردم که خودم که هیچ ،پرواز میکردم ، خودش هم غرق عشق و احساس لطیف آرامش و صلح میشد… بارها و بارها…. اونقدر اینکارو ناخودآگاه انجام میدادم که عاشق ارتباط دوستانه و در کمال صلح با تمام جامدات، نباتات، احیا و اموات و خلاصه تمام هستی شدم…
یا توی بحث قرآن و خوندن فکر خدا، خودم بصورت خودجوش و داوطلبانه هربار به کنکاش ردپای قانون و پیدا کردن اصول میپرداختم، ساعت ها و روز ها خودم با قدرت و مهارتی که خدا بهم تعلیم داده( علم الانسان ما لم یعلم) غرق مکاشفت و تامل در قرآن میشدم ( خدا رو شکر به عربی و زبان قرآن تسلط خوبی دارم به خاطر پیشینه و تجربیات گذشتم)…. اونقدر کنترل ذهن و سلف کنترل کردم اونقدر از خدا درخواست کردم اونقدر روی اصول متمرکز شدم تا اینکه احساس کردم دارم به درجه فرقان میرستم ( ۲۹ انفال) … یعنی خیلی خوب میتونم اصل رو از فرع تشخیص بدم، حق رو از باطل تشخیص بدم و دچار انحراف و هدر دادن زمان و انرژی نشم….
آهان اینو بگم، خودم بصورت خودجوش یک ماه تمام وقت گذاشتم شبانه روز بدون وقفه زندگی افراد موفق دنیا رو بررسی کردم، مصاحبه هاشون رو با عینک قانون آنالیز کردم وجه تشابه و اشتراک هاشون رو دراوردم، و به چنان اعتماد به نفس و خود باوری رسیدم چنان حس ایمان و یقینی رسیدم، آنچنان عالی ازشون الگوبرداری کردم که اعماق وجودم سرشار از یقین شد که وقتی اونا هم تونستن پس من هم میخام و میتونم….باورهاشون رو راجع به ثروت تا حدی استخراج کردم و نتیجه این شد من به کل مقصد و مسیر زندگیمو عوض کردم؛
جریانشو بعدا کامل در زمان مناسب میگم که دقیقاً چی شده چون مهمترین تصمیم زندگیم رو گرفتم با اینکه تا استانه جنگ و کشتار خانوادگی پیش رفتم که اونم لطف و عنایت خدا بود که منو به چیزی که میخواستم هدایت کرد؛
قید طبابت و پزشکی رو زدم و از دانشگاه انصراف دادم و برای همیشه همیشه ترک تحصیل کردم…(الگو برداری از ایلان ماسک خیلی بهم کمک کرد)…. میدونم که خیلیا ممکنه دیوونه و یا احمق خطابم کنن … بیخیال بذار هر کی هر چی دلش میخواد بگه… دنیا به دیوونه هایی مثل من نیاز داره…. کی میدونه توی دل من چه خبره و چه رازی نهفتس…. کیه که درک کنه رویااا و رسالت یعنی چی…. بحث خیلی بزرگتر از این حرفاس؛ شغل، پول، ازدواج، ماشین، خونه، جایگاه اجتماعی….. اینا واسم فرعه و اولویت اولم نیستن اینا خودشون بصورت کاملا طبیعی به زندگیم جاری میشن… وقتی پای رسالت و رویای بسیار جاه طلبانه ای در پیش باشه من نمیتونم ازین فریاد محکم الهی درونم سرپیچی کنم….
با اینکه فقط دو فایل دانلودی در مورد کنترل ذهن( تقوا ) دیدم ولی خودم کاملاً متعهدانه پیگیر سرنخ های این موضوع در زندگی افراد موفق شد… اون اوایل قلبم گواه میداد که رمز همینه« کنترل ذهن»… ولی هنوز چون زیاد وارد نبودم بلد نبودم به صورت حرفه ای از همه لحاظ کنترل ذهن کنم، قرآن رو زیر و رو کردم اونقدر ریشه تقو رو اسکن کردم اونقدر آیات مربوط به تقوا رو کنکاش کردم که فهمیدم راز همینه… کم کم آگاهانه اونقدر تمرین کنترل ذهن در شرایط مختلف کردم که قلق قشنگ دستم اومد ( زیدان یکی از مهمترین اولگوهامه در کنترل ذهن، ارجاعتون میدم به مصاحبه هاش، اهل فن و حرفه ای ها خوب میدونن چی میگم)…
اونقدر مجهز به توانایی و مهارت اعجاب انگیز کنترل ذهن شدم که در بزرگترین تضاد زندگیم هم هیچ خرابی به بار نیاوردم و خیلی هم کیف کردم؛ جدایی من از خوانواده و فامیلم …. چیزی نمونده که خونریزی طایفه ای بپا بشه ولی همه چی به نفع من تموم شد… الخیر فی ما وقع، خیلی جالبه که چند روز پیش برای اولین بار فایل پیکان دنده آرژانتینی رو دیدم، باورم نمیشد که من دقیقا به همین شکل به خواستم رسیدم، یعنی همون روابط نصفه و نیمه با پدر و مادر مشرکم با یه طوفان دعوا برای همیشه به جدایی انجامید و من به آزادی که میخواستم رسیدم ..
استاد عزیزم، ازون جایی که من آدم خودسانسوری نیستم و دروغ و ترس و نقش بازی کردن و پنهان کاری برام توی یه باکسه و ازشون به شدت بیزارم، نمیتونم حقایق رو اونطوری که هست بازگو نکنم… فارغ از اینکه دیگران چه قضاوتی کنن و چقدر منو نشناخته سرزنش کنن،
استاد هر وقت شما داستان دعوا با پدرتون توی پانزده سالگی و فرار از خونتون رو میگید، ناخودآگاه یاد دوران بلوغ خودم میوفتم که توی پونزده سالگی پدرم به قصد کشت سرمو کوبوند به آینه و چیزی نمونده بود که سر و صورتم نابود بشه( اونم از سر اینکه میخواست بزور بهم تحمیل کنه با دختر یکی از دوستاش در آینده ازدواج کنم) به خاطر دفاع از جونم و حیثیتم هم که شده همون موقعا کاری با پدرم کردم که اون از خونه فرار کنه نه من… این جنگ و کشتارهای تمام نشدنی پدر و پسری سال ها هربار به بهونه های مختلف انرژی منو تلف کرده بود
به همین خاطره که نمیخام خاطرتون رو مکدر کنم… و آگاهانه فعلاً چیزی از زندگی وحشتناک گذشتم نمیگم تا به موقعش… استاد زندگی گذشته من ( تا همین پارسال) از زندگی ۹۹ درصد کابرای سایت که چه عرض کنم از زندگی خود شما استاد عزیزم هم به مراتب سختتر و دلخراش تر بود….
آقا یه چیزی رو همین جا تا یادم هست بگم، چند وقته که خیلی دنبال عکس و فیلمای قدیمیم میگردم تا بتونم اون عکسایی که با بز و گله داشتم رو پیدا کنم و به عنوان سند در آینده نشون بدم که منی که در بچگی گاهی چوپان گله بودم و اصالت روستایی ایالت کهگیلویه و بویراحمد رو دارم ولی از همون بچگی توی محیط به شدت بسته و محدود رویاهای خیلی خیلی بزرگی داشتم و الان بعد سال ها کشمکش و بالا و پایین شدن دارم در مسیر تحقیق رسالتم ( ورود به صنعت مد نظرم و گسترش و انقلاب عظیم در اون) دارم قدم برمیدارم… هنوز سراغ محصول رویاها نرفتم ولی خوب میدونم که اگه ترمزی باشه اگه شک و نگرانی باشه اگه باورهای مخالف و خلاف جهت خواسته هام باشه عملاً هرچی زور بزنم فایده نداره…
از بابت عشق سوزان، ایمان و یقین که وجودم پر وقرصه ولی دارم کم کم با طی تکامل ترمزها و باورهای محدود کنندمو یکی یکی کشف و حذف میکنم و بجاش باورهای قدرتمند کننده و ثروت آفرین رو جایگزین میکنم…
🔵راستی استاد اینو دیگه سختم بود بگم …اگه باورتون بشه، من بیش از هفت ساله که اصلاً مریض نشدم و هیچ اثری از بیماری و درد و حتی سرماخوردگی ندیدم… سال هاست که به بیمارستان و پزشکی مراجعه نکردم که بخوام اصن دارویی مصرف کنم… ناخودآگاه باورهایی پولادین در مورد سلامتی ساخته بودم از خیلی سال پیش… فقط خودم ازشون سردرمیارم، شاید دانش پزشکیم اندازه یه متخصص و جراح نباشه اما به مراتب درک خیلی بهتر و عمیق تری راجع به سلامتی دارم… در مورد چیزایی که تجربه دارم و نتیجه دستمه خیلی محکم تر میتونم حرف بزنم،… این نشون میده که آدم حتی اگه خبری از قانون نداشته باشه میتونه سال های سال سالم زندگی کنه اگر باورهای سالمی در مورد سلامتی داشته باشه
ولی در مورد ثروت به دلیل فضای خانوادگی و محیطی که توش رشد کردم خیلی باورهای داغون داشتم که به مراتب خیلی خیلی باید روی این موضوع متمرکز تر بشم، ورودی مالیم افزایش پیدا کرده خدا رو شکر ولی بیشترین تمرکزم رو روی شکوفایی نبوغ و استعداد نهانم میذارم چون این شاه کلید رو فهمیدم که وقتی رو خودت سرمایه گذاری میکنی وقتی در مسیر عشق و علاقت قرار میگیری وقتی دنبال حرفه ای که تشنشی میری اگر باورهای درستی راجع به ثروت داشته باشی خود بخود بی نهایت ثروت سراغت میاد… درک همین خیال منو از بابت ثروت تخت کرد… مگه کشکه جلوی آینه وایسی و بگی من ثروتمندم، یا بارها بنویسی من فرد ثروتمندی هستمو ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست یا با ادا و نقش بازی کردن و تیپ و لباس و ژست گرفتن فاز آدمای ثروتمند رو بگیری… نه جانا… قانون اینجوری عمل نمیکنه… باید به مرحله ای از ایمان و یقین درونی برسی که من واقعا همین الان، فارغ از اینکه چه شرایطی دارم چه خونه و اموال و املاک و لباس و ماشینی که دارم، از درون احساس ثروتمند بودن کنم و رزاقیت و فراوانی خداوند رو با تمام وجود «باور» کنم… اگه ته دلت نگران اینی که نکنه ثروت نشی یا به رویاهات نرسی خیالت تخت که راه به جایی نخواهی برد چون هنوز به خودت و خدای خودت ایمان و یقین کامل نداری
استاد بذار با قدرت کلامم خودمو روشن کنم، من از همون بچگی با اینکه در بدبختی و نابسامانی و کمبود و کلی فشار بسته محیط زندگی کردم ولی از همون اول تا به حال حتی یکبار هم به ذهنم خطور نکرد که در فقر و محدودیت بمونم و همیشه و همیشه یقین داشتم که من ثروتمند ثروتمند خواهم شد و به هر چه که میخام میرسم… همون جمله معروف وارن بافت: من از همون اول میدونستم که ثروتمند خواهم شد…
🔴و در ادامه ماجرا سوال بعدی که ذهنم رو درگیر میکرد این بود من چرا نتونستم حتی نصف آگاهی هام رو توی سایت بنویسم، چرا اینقدر کم کامنت میذارم، چرا با اینکه یجورایی میل زیادی دارم که توی تک تک قسمتای سریال کامنت های دلی خودم رو بنویسم ولی انگار بازم قضیه من فرق میکنه و نمیشه که نمیشه؟!؟!
جوابش خیلی منو آروم کرد، خودمو بهتر شناختم
🔵 دلیلش اینه که این میل یجورایی نجوا و فشار های ذهنی از طرف شیطانه که میگه میلاد خاک بر سرت اینهمه بقیه دارن توی تک تک قسمتا حضور فعالی دارن اونوقت تو بهونه میاری و هربار طفره میری تو متعهد نیستی و ازین حرفای فریبنده… ولی واقعیت درونی من متفاوته؛ حقیقتش من تعهد اصلی ام توی درک و عمل به قانون در تک تک جنبه های زندگیمه…. شبانه روز علاوه بر کار و زندگی شخصیم دارم تا جایی که میتونم روی خودم و باورام کار میکنم، علاوه بر سایت همیشه در حال مطالعه هستم تا بتونم مهارت ها و دانش جدیدی رو که میخام کسب کنم… بیرون از فضای سایت هم همیشه در حال تحقیقاتم خصوصا در الگو برداری خصوصاً در یادگیری و گسترش مهارت هام برای حرفه ام… اصلا چه دلیلی داره که بخوام زورکی کامنت بذارم… حقیقتش این نجوای ذهنیم شک ندارم که ناشی از
جلب توجه هستش، اینکه تحریکم کنه که با کامنت زیاد گذاشتن یجورایی خودنمایی و جلب توجه کنم که ایهاالناس منم هستم منم از بهترین شاگردای استادم و فلان و فلان و یجورایی خودمو توی سایت معروف کنم …. یعنی من حالم بهم میخوره ازون روزی که من بخوام کاری رو از روی کمبود عزت نفس و یا جلب توجه انجام بدم… چقدر سخته که بخوام فخر فروشی کنم یا با خودنمایی جلب توجه کنم( قشنگ این حیله شیطان رو شکار کردم که میخواست اینجور تمرکز منو بهم بزنه و با پرداختن به فرع حواسم رو پرت کنه که به حاشیه برم)
بابا شیطون، من خودم این کارم پیش قاضیو ملق بازی… زر نزن… من اونقدر دارم روی خودم کار میکنم که اصلاً فرصت نمیکنم جواب کامنت دوستام رو هم بدم چه برسه به اینکه بخوام الان در این برهه زمانی پشت سر هم روی سایت هر روز کامنت بذارم… هر کاری به وقت خودش الان موقع این شیرین زبونیا نیست…فعلا اولویت اول من لذت بردن از حال و کار کردن روی خودمه اگه فرصتی شد کمابیش کامنت هم میذارم پس زر مفت نزن ابلیس حرّاف…
( توی پرانتز بگم که خدایی نکرده قصد کنایه به دوستانی که حضور فعال و مستمر در کامنتا دارن ندارم به ولله، چه بسا همیشه از ته دلم تک تک دوستای فعال و پرانرژی مو تحسین میکردم بابت این استمرار و تعهدشون در نوشتن مستمر دیدگاه ولی من روی حرفم با خودمه فقط و قرار نیست الزاما همه به یه سبک و شکل هدایت بشن، هرکس هدایت خاص خودشو داره)
ای جانم … چند شب پیش که به شدت بارون میبارید نیمه شب از بستر رخت خواب یه ندایی منو بیدار کرد، رفتم که برای قسمتای قبل کامنت بذارم که دیدم نه اینجوری حال نمیده انگار خدا واسه چیز دیگه منو بلند کرده…. خدای من، صندلی رو برداشتم و نشستم تو بالکن و محو شدم …. حسی و حالی خدا بهم داد که قبلاً تجربش نکرده بود…
در صدای سکوت شب غرق آرامش و مراقبه شدم و فقط نظاره میکردم بارش پر برکت باران خدای عزیزم رو… هر قطرش چشمک خدا بود برام… هر زمزمش لالایی خدا بود برام
پریروز؛ افتر رین… گلدن تایم؛ هدایت شدم به تفریح و مراقبه در دامان طبیعت… چقدر چقدر خدای عزیزم تمام سرمایه و وجودم عالی و بی نقص هدایت میکنه؛ چند روز قبلش توی کامنتم در قسمت شگفت انگیز ۱۰۴ درخواست کردم از خدا همچین صحنه های توحیدی رو در همین جا ببینم … من عاشقتم مهربونم من عاشقتم هم زبونم من عاشقتم تنها فرمان روای درونم که همیشه و همیشه در خواست هام رو در بهترین زمان و مکان ممکن اجابت کردی؛ چه میکنی با من رب کن؛ کلی میوه و خوراکی که از رزق بیکران خداوندم دریافت کردم رو داشتم میخوردم که متوجه شدم انگار بی دلیل نبود اون لحظه به اونجا هدایت شدم، دیدم یه عالمه آدم دارن روی جاده پیاده روی میکنن، ورزش میکن، در کمال صلح و عشق و آرامش در کنار هم بدور از دغدغه و مشکلات دارن تفریح و صفا میکنم( عین همون صحنه ای که در کنار ساحل از مردم امریکا دیدیم) … چندین و چند بار زوج های جوان رو دیدم که با خنده و شادی در حال صحبت و معاشقه هستن( همون چیزی که توی قسمت ۱۰۴ دیدم و باهاش اشک ریختم)…
غرق تحسین مردم شدم و از شوق سپاس گزاری اشک می ریختم که رو به آسمان کردم و آسمانی شدم…. باورش بارم سخت بود؛ سحر آمیز بود؛
اونقدر آسمان چشمنواز و تمیز شده بود، اون قدر تنوع انواع ابرای پفکی استراتوس ، کومولوس، استرپتوس نمیدونم چی چی پوس زیاد بود … اونقدر طیف گسترده ای از رنگ های مختلف صورتی خاکستری سیاه سفید آبی قرمز بنفش فیروزه ای نیلی زرد نارنجی ارغوانی و هر چی رنگه آسمون و ابرا رو در بر گرفته بود که داشتم دیوانه میشدم
شرق رو نیگا میکردی یه شکل بود غرب رو نگا میکردی خورشید پشت ابرا چشمای هر جونوری رو خیره و جادو میکرد…. همون جا بود که میگفتم کاش میشد فیلم بگیرم و لای کامنتم آپلود کنم تا با بقیه دوستان هم این صحنه های رویایی رو به اشتراک بذارم….
پریشب؛ بعد کلی حرف زدن با خودم گرفتم که بخوابم دیدم هوا یجوریه، معلوم نبود وارونگی هوا باعث گرد خاک شده یا مه آلوده که متوجه شدم مه هستش… وای هیچوقت توی زندگیم تا بحال همچین چیزی رو تجربه نکردم، اینکه مه اینقدر پایین بیاد و حتی فضای کوچه و خیابون شهر رو پر کنه…. ساعت ۲ نیمه شب زدم بیرون توی دل هوای مه آلود… غیر قابل توصیفه قدم زدن در دل سکوت شب توی هوای کاملا مه آلود… خدایا شکرت چقدر لذت بردم، پرنده هم پر نمیزد تک و تنها و البته با حضور چند تا
کیودی خوشگل اونطرف تر ( کیودی: ما بهش میگیم سگتوره، یچیزی بینابین نژاد گرگ و روباهه٬ من که عاشقشونم و گاهی هم که میبینمشون باهاشون حرف میزنم خیلی ناز و بانمکن)
ای جانم دیشب؛ به ملاقتم بیا..؛؛.. نبرد دو تا اسطوره افسانه ای و تقابل الگوهای زندگیم رونالدو و مسی… میدونی وقتی میدیدم کریس دیشب با هر گلی که میزنه بازم مشتاقه که یکی دیگه هم بزنه من فریاد انگیزه سر میدادم که بهت افتخار میکنم الگوی بی نظیرم که خستگی و بی انگیزگی برات معنا نداره… واسه پول و ثروت و شهرت و دختر و جام و افتخار خاصی فوتبال بازی نمیکنی واسه دل خودت واسه جاه طلبیت واسه عشق درونت فوتبال بازی میکنی که اگر غیر ازین بود همون اول راه زود ارضا میشدی و ادامه نمیدادی که اسطوره تاریخ فوتبال و ورزش بشی…
داشتم راجع به الاهه اعتماد به نفس و خودباوری، الگوی زندگیم (زلاتان ابراهیموویچ) با برادرم حرف میزدم که یه آن بغض کردم و اشک شوق و انگیزه تو چشام جمع شد.. برادر عزیزم بهم گفت چته میلاد؟!
گفتم نمیدونم چرا قلبم داره محکم بهم فریاد میزنم که منم یه روز به جایگاه زلاتان و چه بسا بالاترش میرسم و مثل زلاتان خیلی از غیر ممکن ها رو ممکن میکنم و به مصاف چالش های میرم که کسی جرات رفتن به سمتش رو نداره… یقین دارم که میتونم و از پسش برمیام
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم و از ته دلم میشکرمت خدای عزیزم که زندگیم هر روزش پر از نعمت و زیبایی و نشانس… اونقدر پر از زیبایی و اتفاقات قشنگه که ترجیح میدم از زندگیم و لحظه حال با رهایی کامل نهایت لذت رو ببرم، به همین خاطر به خودم راجع به کامنت نوشتن سخت نمیگیرم چون واقعاً حسم عالی عالیه…. و اصل همین احساس خوبه که اتفاقات زیباتر رو مستمر به زندگیم هدایت میکنه
راستی استاد من دیگه رهای رها شدم و واسم اهمیتی نداره که هر روز فایل منتشر کنی یا یه روز درمیون… این تضاد بارگزاری پشت سرهم بدون وقفه زمانی فایلا خیلی رو مخم بود که این تضاد بهم فهموند که من آزادی و رهایی بی قید شرط رو میخام بدون دغدغه فکری راجبه فایلا و کامنتا
با اینکه هنوز تقریبا هیچی ننوشتم و تازه داشتم شروع میکردم ولی همین قدر فعلا برام کافیه تا فرصتی دیگه
عاشق شما « میلا »💖💕💜💖
🤣🤣داش میلاد من هنوز رو کامنت شمام خیلی برام جالب بود داشتم میگفتم زن ومرد نداره ما الان دوتا جنس مخالف هستیم ولی واقعا افکار وفرکانس هاست که حرف اول رو میزنه منم وقتی در سن نوجوانی بودم با اینکه در خونواده خیلی ثروتمندی نبودم ولی هیچ وقت شرایط مالی پدر ومادرم من رو ارضا نمیکرد همیشه یه چیزی ته وجودم میگفت من هیچ وقت شرایط زندگیم با فرزندانم اینجوری نخواهد بود جالبه که از بچگی خواهر وبرادرهام هم این موضوع رو میگفتن که یه جوری رفتار میکنی که خیلی ثروتمندی وحتی دوستانم یکی دوبار بهم تیکه انداختند که همچین لُردی رفتار میکنه انگار خیلی بابای ثروتمندی داره همه این رفتارها به صورت ناخوداگاه در وجود من بودند ومن همیشه یه یقین وایمان درونی خاصی داشتم که الان که تو در مورد چوپانیت تو روستا ودر مورد اون حس جاه طلبی میگی کاملا جنس حرفات رو میفهمم کاملا این حس دورنی رو میشناسم خیلی بهت تبریک میگم ایمانت اشکمو درآورد از اون جنس ایمان وشجاعت استادمون رو برام تداعی کرد خیلی به حضورت در این خانواده افتخار میکنم وخیلی خوشحالم که امروز از دستان تو اینقدر خداوند باز بهم آگاهی داد حتما که نباید مستقیم خودش بهم بگه امروز واسطه ای شدی که بیشتر واکاوی کنم بیشتر به اعماق وجودم برم بیشتر شجاع بشم بیشتر با خودم صادق باشم باشه منم قول میدم بیشتر قول میدم که متعهد تر باشم
همین اولش که گفتی زن و مرد نداره و ما با اینکه جنس مخالف هستیم….. به یسری از باورات پی بردم… برام عجیب بود… البته نمیگم که حتما اینجوری فکر میکنی و خیلی جا داره که بهتر و بهتر بشه … زیبا تو که ماشاالله توی خانواده ای رشد کردی که توش آزادی نسبی خوبی داشتی و پدرت بهتون اجازه انتخاب داده و درگیر افکار و باورهای محدودکننده مذهبی و دینی نبودی که….
من تا همین چن سال پیش حتی به جنس مخالف نگاه هم نمیکردم چه برسه به اینکه بخوام به خودم اجازه بدم با جنس مخالف حرف بزنم یا رابطه دوستانه داشته باشم، اونقدر باورهای پوسیده مذهبی تحت تاثیر محیط و خانواده داشتم که حدونصاب نداشت… کل خانواده و فامیل و آشناهای ما همه از بیخ فوق مذهبی و افراطی ان…. پدرم هیچوقت توی زندگی حمایتم نکرد که هیچ بلکه همیشه سعی در تحقیر نابودی و کشتن من داشت…. توی دو ماه اول حضورم در سایت چنان مغز خودمو شخم زدم چنان افکار مذهبی رو از بیخ و بن از ریشه کندم که احساس کردم دارم استفراغ میکنم… چه شب ها و روز ها که فقط گریه میکردم و با خدا حرف میزدم…
باورت نمیشه یه روز ظهر داشتم دمپخت با سالاد میخوردم حین غذا خوردن بودم که احساس کردم داره بهم از آسمان وحی نازل میشه، سریع عین دیونه ها کاغذ و قلم برداشتم و فقط هرچی که بهم میگفت رو مینوشتم؛ بعد ساعت ها نوشتن چنان احساس سبکی و آرامش بهم دس داد که فقط دلم میخواست بخوابم، اون روز خدا در مورد ارتباط، جنس مخالف، ازدواج ، طلاق، دوستی و محبت اندازه صد سال بهم آگاهی داد…. هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم که درموردشون با کسی صحبت کنم چون مطمئنا منو دیوانه یا ممکنه آدم خراب و احمقی تلقی کنن و چون جنسشون الهامی و شهودیه فقط خود شخص ازشون سردرمیاره… برو در مورد طلاق، ازدواج، دوستی، زن و مرد، ارتباط و تعامل توی قرآن کنکاش کن، من روزها پی در پی خودم آیات رو کامل روشون کار کردم، توی طبیعت از خدا میپرسیدم ازش مشورت میگرفتم؛ دیوانه کنندس هر آنچه نیاز داشتم که به آرامش برسم رو بهم گفت…. خیالم از بابت این موضوع تخت تخته دیگه…« آرامشی در پرتوی نور و آگاهی کیهانی»
فقط اینو بگم که ازدواج و طلاق خیلی خیلی خیلی خیلی راحتتر از اون چیزیه که فکرشو کنیم، اصلا اونچه در جامعه میبینیم فرسنگ ها فاصله داره با اون چیزی که مد نظر خداس… به نظر من ازدواج های رایج در ایران ازدواج نیست زهره ماره….. ازدواج مد نظر من دقیقاً دقیقا همون فرم و ازدواج بین استاد و مریمه…. آهان یه چیزی هم یادم اومد حالا که از استاد گفتم، خیلی از چیزای ظریف رو فهمیدم؛ مثلا استاد عباس منش خیلی عالی اصل استحاله نیروی جنسی ( یکی از اصولی که ناپلئون هیل ازش نام برده) رو رعایت کرده…. ایشون توی ۱۸ سالگی ازدواج کرده!!!!!!!!!! و تازه همسرشون فوق العاده باهاشون همراه و هم مسیر بود جوری که با هم ، هم هدف بودن و توی مباحث موفقیت با هم کار میکردن… ماشاالله اونقدر ایشون درک بالایی از مدار و فرکانس داشتن اونقدر درک فوق العاده ای از ازدواج و طلاق داشتن که خیلی راحت از همسر قبلیشون جدا شدن و رسماً با آدمی وارد رابطه میشن که تطابق فرکانسی بالایی باهاشون داره ( هرچند که خیلی ذهن خودمو در مورد یه سری مسایل و قضاوت نکردنشون کنترل کردم )….
یا محمد رسول خدا توی خانواده ای رشد کرد که عمو و پدربزرگش از بزرگای شهر بودن و چون از لحاظ مداری و فرکانس و باورهای ثروت عالی بودن( البته بسیار هوشمند بود و هوش مالی بسیار بالایی هم داشت)، با خدیجه ای ازدواج میکنه که ثروتمندترین زن منطقه بود…. و خودش و همسرش با هم تمام ثروتشون رو در راه هدف مقدس و رسالشون ( گسترش توحید و یکتا پرستی) خرج کردن…( اگه کسی رو هم دیدی که گفت زن نباید خیلی از مرد بزرگتر باشه سریع مثال ازدواج محمد و خدیجه رو خاطر نشان کن که خدیجه ۱۰_۱۵ سال از محمد بزرگتر بود و اختلاف سنی زیادی داشتن)….
راستی خوب که یادم اومد؛ اگه خوب قرآن رو بخونی ( مثلا سوره هود) متوجه اصل الگو برداری در قرآن میشی که چطور خداوند بارها برای محمد از پیامبران گذشته و سرگذشت پیشینیان میگه تا محمد دلش آروم شه و از بقیه پیامبرا الگو برداری کنه…. ۱۲۰ _ ۱۲۳ هود رو یه نگا بنداز….
یه چیزی رو خیلی آروم میگم بین خودمون باشه هاااا؛ استاد عباس منش خیلی خوب این راز رو فهمید که اگه بخواد توحید رو در سطح جهانی گسترش بده باید ثروت کلانی داشته باشه تا دیگران بتونن ایمان بیارن و حرفاشو جدی بگیرن و باور کنن…. یه نگاه به قضیه نوح بنداز: میدونی کافرا و مخالفین نوح در تمسخر و تحقیرش بهش چی میگفتن؟؟!!!! مسخرش میکردن که تو اگه پُخی بودی الان خزانه و گنج و ثروت داشتی… اگه راس میگی به اون خدات بگو گنج و ثروت بهت بده بدبخت….. اونوقت توی بیچیز فقیر میای مارو به یکتا پرستی دعوت میکنی، ما بیایم سنت هزار سالمون رو حرف اجدادمون رو نادیده بگیریم و به توی آواره بدبخت گوش کنیم……….( اینا همه درسه…. که مردم، اگه بهترین آدم دنیا هم باشی ولی پول و ثروت نداشته باشی ذره ای بهت بها نمیدن ولی اگه ثروت داشته باشی همه بهت گوش میدن و قربون صدقت میرن….. این راز رو عباس منش فهمید، مهمترین انگیزه ثروت ایشون اجرای ایده ها و گسترش توحید و یکتا پرستیه….. چیزیه که منم از خیلی سال پیش توی دل خودم فهمیده بودمش ولی چون از قانون خبر نداشتم و دست و بالم بسته بود همش سگدو میزدم)…. امیدوارم در ادامه چیزی که میخام بگم نگی داری اعتماد به نفسمو ازم بگیری و ازین حرفا، چون اونقدر دوست دارم و احساس نزدیکی فرکانسی باهات دارم راحت باهات حرف میزنم؛
کنترل ذهنی که من کردم و همواره دارم انجام رو حتی بعید میدونم استاد بتونه انجامش بده؛ در مورد چوپانی هم بگم؛ من با اینکه بزرگ شده شهرم ولی بخاطر اینکه روحم با طبیعت و روستا مأنوس بود، از طرفی هم پدر و مادرم از همون بچگی منو آزار و شکنجه میدادن، من روزای تعطیل مدرسه میرفتم روستای پدر بزرگ مادربزرگام تا هم از بودن در اونجا لذت ببرم هم از دست پدر و مادر سادیسمی و زورگو فرار کرده باشم تا لااقل کمی مزه آرامش و زندگی رو بچشم، گهگداری هم بجای عمو و مادربزگم، چوپون گله بودم و تو کارای کشاورزی و دامداری شون کمکشون میکردم…. زیبا جان باورت نمیشه اگه بگم، نمیدونم چطور بگم که باور کنی میشه توی محروم ترین مناطق دنیا باشی ولی فارغ از محیط ، دنیای درون نامحدودی داشته باشی… استعداد و توانایی و نبوغ بسیار عجیب و نادری داشتم( یعنی هنوز هم دارم)… یادمه زمانی که گله رو میبردم صحرا توی خلوت خودم با خدا حرف میزدم و رویا پردازی میکردم با اینکه بچه بودم ولی قدرت تجسم وحشتناکی داشتم اونقدر تجسم خلاقانه ای داشتم و توی ذهنم هم گاهی سناریو و داستان تخیلی میساختم که اگه مکتوبشون میکردم بدون شک یه پا جی آر آر تالکین یا جی کی رولینگ قرن میشدم… توی درس، ورزش، قرآن، مسابقات ، هنر و هوش و سلیقه همیشه توی منطقه نامبروان بودم… به خاطر روحیات خاص و جاه طلبی که داشتم حتی خانواده و فامیل درجه یک هم بهم حسادت میکردن بقیه که بماند… اینو به جد میگم که مردم ایالت ما با اختلاف پوسیده ترین افکار و باورهای محدودکننده رو دارن، بابا سیستان بلوچستان و هرمزگان خوبه لااقل مردم آروم و با صفایی داره ولی ایالت ما توی دنیا لنگه نداره، اونقدر که غالب مردم اینجا توی کفر و شرک مطلق غرقن… با وجود تعصبات و طایفه گرایی های افراطی حاکم بر محیطی که رشد کردم ولی هیچوقت اجازه ندادم محیط منو شکل و فرم بده و کلا توی عالم و فاز خاص خودم بودم سنت شکنی های که من کردم بی سابقس…
اینکه میگم کنترل ذهن، مگه چن نفر هستن که قید پزشکی رو بزنن و برای همیشه ترک تحصیل کنن؟؟!!! هیچ میدونی موقعی که شهود و الهام خدا رو دریافت کردم و این تصمیم سخت و حیاتی رو گرفتم چه طوفانی از انتقاد و تمسخر و توهین و جنگ و دعوا به سمتم اومد؟!؟! هیچ میدونی که اگه نگهبانی خدا و کنترل ذهن نمیکردم تا الان صد درصد پدرم رو تیکه تیکه میکردم( همین اخیراً چیزی نمونده بود که همدیگه رو بکشیم) و در پی اون جنون و فاجعه ، مادرم و بقیه فامیل رو که خودشون وارد اون گردباد کردن رو به فجیع ترین حالت ممکن قتل زنجیره ای میکردم… هیچ میدونی که من یه عمر با شیطون و یارانش( پدر، مادر، قوام و فامیل و دوستان) یه تنه میجنگیدم و مقابله میکردم… هیچ میدونی که من با اینکه همیشه توی خونه ما جنگ و خون بود و همیشه حرف طلاق والدین بود ولی با قدرت ادامه میدادم که کم نیارم، توی مدرسه بهترین و با اخلاق ترین بودم ولی هیشکی خبر نداشت که از درون داشتم میمردم، یادمه که بارها میرفتم پشت مدرسه خودمو از دید خارج میکردم و گریه میکردم، که خدایا من چه ظلمی در حقت کردم من چه گناهی توی عالم قبل از تولد مرتکب شدم که زندگیم از بذر تولد تا الان همش زجر و شکنجه و کمبود و بدبختی بود… خوب میدونم چرا پدر استاد اونجوری بود، یکی از دلایلش اینه که بزرگ شده مناطق محروم ایالات ماست، و اینو هم بگم که پدر من صد برابر پدر استاد ذهن و روان داغونی داشت، با اینکه خیر سرش فرهنگی و معلم بود ولی هیچ بویی از انسانیت نبرد…
زیبا جان توی سرسختی و قدرت کسی رو نظیر خودم نمیبینم چون از بدترین شرایط ممکن خودمو بیرون کشیدم که همرنگ جماعت نشم و مثل اونا گوسفند وار زندگی نکنم…
جاه طلبی من یه چیز ریشه ایه که از سن کم تو وجودم ساختمش و الان به طرز وحشتناکی زیاد شده؛ غیر قابل قیاسه… غیر قابل توصیفه…؛ یه توضیح مختصر بدم که:
🔵پارسال که از خدا ایده ای ثروت ساز درخواست کردم که بتونم با استفاده از همین تحصیلات و فضای دانشگاه و کنکور پول خیلی خیلی خوبی بسازم و مشکل بخش زیادی از جامعه رو حل کنم، خدا حین صلات و مراقبه بهم الهام کرد که بهترین و جامع ترین محصول کنکور رو تولید کنم، شروع به اقدام کردم، در ادامه مسیر با استاد عباس منش و تا حدودی قوانین آشنا شدم، اونجا دیگه مصمم شدم که با طی تکامل با بستن قرار داد با کمپانی حرف آخر و استاد عزیزم عبدالرضا منتظری ( بهترین کمپانی کنکور ایران)، اون چیزی که مدتها روش کار کردم و سرفصل هاشو آماده کردم رو با بهترین کیفیت ممکن ارایه بدم و پول ثروت خدا میلیاردی بسازم، همه چی داشت عالی پیش میرفت…. که بمب …. برای اولین بار بهار امسال شیرجه زدم توی سایت، ازون جا به بعد دیگه هیچ وقت آدم سابق نشدم…. شبانه روز مثل سگ روی خودم و ایمان و باورام کار میکردم 😂😁😂😆 گذشت و گذشت تا اینکه شهود و الهام الهی رو دریافت کردم که باید انتخاب کنم: خوشبختی رو با پول بخرم
یا اینکه پول رو با خوشبختی به دست بیارم
زیبا میدونی جریان چیه؟! من فارغ از اینکه بی نهایت استعداد توی زمینه های مختلف داشتم و دارم ( خصوصا فوتبال، که حدود یکساله برای همیشه آگاهانه از فوتبال خداحافظی کردم) ولی یه چیزی از همون ابتدای دوران دبیرستان توی عمق وجودم شروع به جوشش کرد… رفته رفته علاوه بر درس بیشتر وقتم رو برای اون میذاشتم ، رفته رفته متوجه عشق سوزان و نبوغ عجیبم توی اون شدم ولی هیچ گاه جرات نداشتم که پیگیرش بشم و برم سراغش، به بی نهایت دلیل…..
الان که قید همه چی رو زدم و همه شاخ و برگ های اضافی رو قطع کردم به این دلیله که پلای پشت سرمو منفجر کنم تا بتونم با تمرکز بالا به سمت اون نبوغ دیرینم حرکت کنم… اونقدر این ندای محکم الهی بلنده که حاظرم واسم جونمو هم بدم… پزشکی و استارتاپ و اینا که سهله…. حقیقتش زندگی ما رو، انتخاب ها و تصمیمات مستمر، میسازه… اگه به تحصیل و پزشکی ادامه میدادم، اگه به فرض با اون ایده استارتاپی ثروت هنگفت میساختم، ناچار بودم که تمام تمرکزمون سال ها بذارم و مجبور بودم توی همون فیلد فقط فعالیت کنم، ولی دل من جای دیگه ای بود، من تشنه اون صنعت و حرفه ای هستم که سال ها گوشه ذهنمه ولی به خاطر فضای حاکم بر ایران و باورای محدود خودم جرات نداشتم برم سراغش و با شکوفایی استعدادم با اجرای ایده هام باهاش بی نهایت ثروت هم بسازم ( تعریف من از ثروت، ثروت میلیون دلاریه) …. آره میشد راحت چند سال دیگه یه زندگی مرفه داشته باشم و سال ها توی حوزه طبابت و پزشکی و تولید بهترین محصولات کنکور به بهترین جایگاه برسم ولی ولی ولی…. ندای دل و الهام خدا رو نمیتونم نشنیده بگیرم…. با ترک تحصیلم عملا اون تولید محتوا هم کنسل شد… الان دارم روی خودم کار میکنم که قدم به قدم آپشن ها و مهارت های خودم رو برای اون حرفه بالا ببرم و هر وقت بهم الهام شد مهاجرت کنم تهران و خودمو پرزنت کنم…. نمیام تهران که بگم سلام تهران من اومدم، اونجا باید از جون مایه بذارم و هیچوقت لحظه ای غفلت نکنم که واسه چی مهاجرت کردم، اون صنعتی که من قراره در آینده توش انقلاب عظیم ایجاد کنم مهدش آمریکاس، ولی با اینکه اوضاعش توی ایران تعریفی نداره اما من یقین دارم که میشه توی همین ایران تابو شکنی کرد و خودمو بالا بکشونم… تا بتونم به عرصه بین المللی و آمریکا راه پیدا کنم…. تازه از آمریکا میتونم شروع کنم به پیاده کردن ایده مادر (اصلی) تا در سطح کلان گسترشش بدم
رسالت من خیلی خیلی بزرگتر از اون چیزیه که هر کس دیگه بتونه فکرشو کنه…. نه نه بخدا… من نمیخام عباس منش آینده باشم و توی حوزه ایشون فعالیت کنم، نه به هیچ عنوان… من میخام میلاد آینده باشم که توی فیلد خودش نامبر وانه و با استفاده از منصب، جایگاه ، ثروت کلان ، و تریبون و فرصتی که در دستشه بتونه:
🔵«خدا رو فریاد بزنه» …. و به همه عالم و آدم بگم که این خدا بود که منو از قعر جهنم به بالاترین درجه زندگی بهشتی رسوند…
استاد به شیوه خودش توحید و یکتا پرستی رو گسترش میده، منم به شیوه منحصربفرد خودم….
هیچکس نمیدونه که من اون حرفه و فیلدی که میخام برم سراغش چیه…. حتی خواهر و برادرم که الان پیشم زندگی میکنن هم نمیدونن( با پدر و مادر زیر یک سقف زندگی نمیکنم الان و به دلیل تضاد خانوادگی که پیش اومده و اینکه پدرم کرونا گرفت، برادرم که کنکوریه پیش من اومده، جریان رابطه اعجاب انگیز بین من و برادرم رو فکر کنم در قسمت ۵۳ ذکر کردم )… اهداف و رویا و رسالت جاه طلبانه باید توی دل مثل « راز درون» ازش محافظت کرد، باید خیلی مواظب باشم که زیر پوستی درموردش حرف بزنم که مبادا حتی توی سایت خودمو لو بدم…. الان هم که در موردش مینویسم فقط در حد دید بلند مدت بهش نگاه میکنم که برام واضح تر بشه که چی میخام….
آره ایمانم خیلی زیاده… تعهدم خیلی بالاست…. انگیزه ام طوفانیه ولی باید خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر بشه…. خیلی قوی و سرسختم ولی باید خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر و بهتر بشه…..
یه روحیه منحصر به فردی دارم اینه که هیچگاه سیر نمیشم، هیچگاه به یه حد خاصی قانع نیستم و آستانه ارضا شدن نامحدوده، هیچگاه کم نمیارم و کوتاه نمیام… بارها به مو رسیدم ولی پاره نشدم…
هرچقدر که کنترل ذهن و عزت نفس خوبی دارم ولی باید بهترو بهترو بهترو بهترو بهترش کنم چون بزودی در آینده قراره یه تنه تنهای تنها( با حمایت و هدایت رب درونم)
خارج از نظام فکری حاکم بر جامعه حرکتای انقلابی بزنم، تابو شکنی کنم… ممکنه جونمو هم از دس بدم ولی من حاظرم برای ادای رسالتم و تبعیت کردم از ندای ارباب درونم هزاران بار جونمو فدا کنم…
(قضیه رو بعدا برای خودم یاد آور میشم که… چن ماه پیش یه روز قبل از اینکه ساکمو بردارم و مستقیم بی سروصدا مهاجرت کنم تهران، یکی از فامیل بدون اجازه وارد فضای خصوصیم شد و قضیه ترک تحصیل منو متوجه شد و به همه لو داد، چنان جنگی بین من و خانواده و فامیل رخ داد که بعد چند روز خدا با نشانه بهم فهموند که میلاد سوپر من بازی درنیار بشین روی خودت کار کن و با طی تکامل در زمان مناسب بهت میگم هجرت کنی)
به همین خاطره که میگم تفاوت های بسیار اساسی با بقیه اعضای سایت دارم… دیروز بعد از پنج ساعت مطالعه درباره جف بزوس و دیدن مصاحبه های مسحور کنندش، یه نجوای خفیفی توی ذهنم صدا کرد که میلاد تو که اینقدر رویای بسیار بزرگی داری و عملاً توی جاه طلبی غیر قابل توصیفی داری سیر میکنی، توی سایت عباس منش چه غلطی میکنی… چرا با خوندن و نوشتن کامنت داری وقتتو تلف میکنی، تو لِولت خیلی بالاتر از سطح فکری ایناست….. یعنی این شیطان از هر دری وارد میشه…چقدر پلیده این ابلیس، یه بار بهم میگه بدو تند تند رگباری توی سایت کامنت بذار، یه بار میگه هیچ وقت کامنت و زمانی رو واسه سایت نذار…. این شیطون پدر سوخته فقط میخاد منو از رو بوم بندازه …. ولی نمیدونه که من خیلی با هوش تر از این حرفام….
زیبا جان دیگه خودت حساب که چه فشاری از هر جهت روی منه، ولی با سلاح و زرهی بنام تقوا و ایمان فشار رو از رو خودم برداشتم و فقط دارم از زندگی در لحظه لذت میبرم و به خودم سخت نمیگیرم چرا که اگه مثل قبل به خودم فشار زیادی وارد کنم ممکنه کنترل ذهنم از دستم خارج شه…
اینکه میگم باید حرص و طمع هامون رو کنترل کنیم بخاطر همینه؛ زندگی استاد مرور کن متوجه میشی که این آدم بارها طمع پول رو کنترل کرد….
منم با اینکه حرص و طمع پول داشت منو به مسیری میبرد که توش تا ابد موندگار بشم و راه برگشتی نداشته باشم که برم سراغ حرفه ای که تشنشم،، نذاشتم و با کنترل ذهن بهش غلبه کردم….. یا اصلا خوب که یادم اومد، همون مدت دو ماهی که توی سایت حضور نداشتم وارد شراکت و همکاری با یکی دوستام شدم که با هم کسب و کاری رو شروع کنیم که با شناختی که نسبت به خودم و دوستم و اون کار داشتم قطعا درآمد بسیار بهتری رو در پیش رو داشتیم، جریانش مفصله، اونجا دقیقا متوجه تیوری مدار و فرکانس، و مفاهیم شراکت ، وام و قرض به طور عمیق و ریشه ای پی بردم و در طی همون تجربه درس هایی رو گرفتم که هیچ محصول و داره ای بهم نمیداد… دوستم چون باوراش خراب بود و منم یکم کم تجربگی کردم پول بهش قرض دادم، بعدش دم از وام زد، بعدش دیدم به شدت ترسو و وابستس به من و شرک عمیقی توی وجودشه…. سریع در عرض یه شب که بهم الهام شد وسط پروژه زدم زیر حرفم قید اون کسب و کار با شریکی دوستم رو زدم و خودمو ازون منجلاب خارج کردم( حرص و طمع پول بیشتر داشت خفم میکرد، ولی ندا و الهام الهی منو به شهود و وضوح کامل رسوند، درس های که گرفتم رو بعدا برای خودم در کامنتی مفصل میگم)
دوست عزیز خیلی طولش دادم واقعا ببخشید ولی برای خودم نوشتم تا بهتر خودمو بشناسم.
زیبای عزیزم ازت میخام که فقط و فقط و فقط به ندای درونت زمزمه دلت گوش کنی… میخای بی نهایت ثروت و آرامش و خوشبختی رو تجربه کنی؟! برو سراغ عشقت علاقت نبوغ و استعدادت، گور بابای حرف جامعه و فضای محیطی حاکم…. تحت تاثیر تبلیغات و رسانه و حرف مردم و یاران شیطان قرار نگیر، ول کن اینایی که میگن نون تو فضای آنلاین و تکنولوژیه یا میگن الان لوازم آرایشی یا فروشگاه غذایی مده یا فضای نتورک و ویفرال یا تبلیغات و فلان و بیسار…. من واسه عشق و علاقه سوزانم قید پزشکی و کلی پول و موقعیت رو زدم بقیه که سهله… از تو میخام که فقط توی چیزی که عاشقشی بهترین شو، ثروت خودش میاد سراغت….
یه نگا به لیونل مسی ، رونالدو، زلاتان، زیدان ، مورینیو بنداز اینا مگه واسه پول اومدم تو فوتبال.؟!؟. نه جانا…. اینا اومدم دنبال عشق و علاقه سوزانشون، بهترین شدن، بالطبع بالاترین دستمزد و ثروت رو هم دارن…
یا ایلان ماسک رفت سراغ نبوغش، اونقدر ازش ثروت ساخت تا بتونه ایده های کیهانی شو اجرا کنه….
یا عباس منش رو نگا کن…. مهمترین هدف و رسالتش یاد دادن تغییر و بهبود زندگی هم نوعاش بوده، باورای عالی ساخت بی نهایت ثروت اومد سمتش…..
من خیلی خیلی خیلی کار دارم…. چون چیزی که وجودم فریادش میزنه لازمش اینه که توی حداقل سه شاخه موازی روی خودم خودآموز کسب مهارت کنم یا حداقل ابتدا توی یکیش به حد اعلا برسم بعد اون یکی رو هم شکوفا کنم( (یچیزی تو مایه های ایلان ماسک که اول پیپال و ای بی رو راه انداخت( تکنولوژی) بعد اسپیس ایکس ( هوا فضا) بعد تسلا( خودروسازی) )… از ایلان ماسک میخام الگو برداری کنم اگه جایی هم به بن بست خوردم و الگویی براش پیدا نکردم، منتظر نمیمونم خودم میشم الگویی برای آیندگان…
من و عباس منش تویه یه چیزی که اشتراک داریم اینه که برای ادای رسالت مون و عمل به قوانین هر کاری کنیم… ایشون از همسر سابقش دل کند… از خانواده و فامیل و دوستان دل کند… از بچش دل کند….دیه هیچی وابسته نیست… منم از همه دل کندم و هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستم….
چقدر آدم توی سایت هست که جرات طلاق از شریک زندگیشون رو ندارن ؟!؟!چون میترسن . چقدر آدم توی سایت هست که از طرد شدن از خانواده و فامیل میترسن؟!!! چقدر آدم هست که جرات نداره از کاری که بهش علاقه نداره انصراف بده… یا چقدر آدم توی سایت هست که ذهنشو مثل من کنترل کنه و قید همچیو بزنه تا بتونه خودشو وقف هدف والا و رویای مقدسش کنه… من حتی آگاهانه ذهنمو کنترل میکنم که فعلا وارد رابطه عاطفی با کسی نشم حتی توی سایت…
تمرکز ….
تمرکز
تمرکز تمرکز…. برای تمرکز جون میدم…. برای خدا و توحیدی تر شدنم برای رشد و پیشرفت نامحدودم جون میدم……
زیبا من تازه چند ماهه که دارم به معنای واقعی زندگی قشنگ و بهشتی رو تجربه میکنم دلم میخاد نفس بکشم بخندم و به خودم فرصت بازسازی و ریکاوری بدم… میخام میلادی که روح و روانش از درون سوخت و پودر شد، زخمی و مجروح شد رو بهش نفس و زندگی دوباره بدم ترمیمش کنم و عین شیر عین ابر قهرمان عین گلادیاتور به آوردگاه چالش ها و تضاد هایی که قرارهای در آینده ضد ضربش کنه، ببرمش….
و در آخر اینو بگم که:
هر گاه حرفی از سخت بودن و غیر ممکن بودن زده میشه
من احساس زنده بودن میکنم
میگن آدم به امید زنده س
ولی من به ایمان یقین و اطمینان
عاشقتم عاشقتم عاشقتم دوست بی نظیرم…. عاشقتم گفتن هایی که از پرنسس الا یاد گرفتم… کسی که الهام بخش من در گسترش عشق و تحسینه…. ازت بی نهایت سپاسگزارم و قدردان وجودت هستم که وقت گذاشتی و خوندی، سپاس گزاری و قدردانی که از دوست نازنینم اله رشیدی خیلی الهام و الگو گرفتم .. دلم میخاد عشقم رو روحیه جنگندگی و حس قدرت و جاه طلبی رو هم به دوستام القا کنم…
و ازت میخام که راجبه خودت، خودت خودت خودت تا میتونی حرف بزن… با من… هر کی…. با خودت …. با خدا….. هرچقدر بیشتر روی خودت و خواسته هات تمرکز کنی بهتر خودتو میشناسی…. رمز عزت نفس و اعتماد به نفس همین شناخت عمیق خودمون و معرفت خداس
میلاد میلاد میلاد
هیچی نگو هیچی
من وسط کارام اومدم کامنتت رو بخونم الان نزدیک سه ساعته فقط درگیر حرفاتم
هیچی نمیتونم بگم بخدا. فقط میگم دمت گرم پسر. بخدا زبونم بسته شد از این توحیدی که تو وجودته
کاش کاش کاش میشد بیرون از سایت تو رو پیدا کرد و از نزدیک دید. کاش میشد برای تهران اومدنت بیای خونه ی ما مستقر بشی تا تو حرف بزنی من فقط گوش بشم. ساعتها بشینی تو حرف بزنی من فقط گوش کنم.
میلاد تو رفتی تو لیست علاقه مندیام تو سایت که دنبالت میکنم که الان کجایی در چه حالی به چه درکی رسیدی ….
زبونم قفله فقط میگم دمت گرم پسر تو بینظیری تو خودت الگو شدی دنبال الگو میگردی؟ تو خودت شدی الذین آمنو و عمل الصالحات .
لطفا بیشتر تو سایت باش. من یکی مشتاق شنیدن حرفات شدم.
سلام میلاد جان سلام میلاد عزیز سلام دوست وبرادر همفرکانسی من چندین بار کامنت هاتو خوندم یه اخلاق خیلی خوبی که ازت یاد گرفتم وخوشم اومد وتاحدی هم دارم اجراش میکنم اینه که منم حتما خودمو مقید نکنم که باید سریع جواب بدم خیلی دوست داشتم که با عمق و تمرکز بهتری باهات صحبت کنم اصلا دیگه چی بگم بازهم پر از آگاهی پراز نکته پراز یاداوریهای مهم وخیلی جاها یه جملاتی رو برا خودم یادداشت کردم خیلی منم خدارو شکر به این مرحله از زندگیم دارم توجه میکنم که در هر شرایطی که هستم فقط وفقط در حال زندگی کنم و حالم رو خوب نگه دارم آره اوایل سعی میکردم که مواظب حالم باشم ولی الان خدارو شکر بالذاته حالم همیشه خوبه آخه دلیلی برا ناامیدی دلیلی برا حال بد ندارم چون هرروز با این انرژی بینهایت دارم روزمو سپری میکنم خدارو شکر، میلاد جان من دیگه الان میدونی به چه مرحله ای از زندگی رسیدم اینکه اصلا هدف از اومدن ما به این دنیا فقط وفقط کنترل ذهنه خیلی جمله پیچیده ایه منم مثل تو نمیتونم این آگاهی ها ودریافت هامو شاید در بیان بگم این ذهنه منه که به قول تو از هر طرف داره به من نفوذ میکنه ومنم به عنوان یه انسان به عنوان یه آدم وظیفم هدایت اونه کنترل اونه به مسیر درست به مسیر راست نه اینکه ولش کنم به امان خدا که هرجا که میخواد بره کاری که نودونه درصد آدما دارند انجام میدن اره میلاد میدونی من به چه مرحله ای رسیدم وای نمیدونی چه قدر لذت بخشه من حتی با شیطان وجودم نمیدونم درست میگمش یا نه ویا درواقع همون ذهنم هم دوست شدم ودارم به زیباییها ونکات مثبتش توجه میکنم میدونم خیلی سخته باورت میشه تاحالا فکر میکردم بدترین دشمن من بوده تا اینجا واون بوده که مانع موفقیت ها ومانع به ثروت رسیدن من بوده ولی الان میگم باشه اونم حق داشته اونم میخواسته مواظب من باشه میترسیده خوب طبیعیه که نزاشته من به دل ترسهام برم طبیعی بوده که نزاشته رسیک کنم بنده خدا میترسیده من دیگه با ذهنم نمیجنگم از وقتی تسلیمش شدم اونم بامن دوست شده اونم تسلیم من شده وخیلی جاها میاد به کمک من ونمیزاره کنترل ذهنم رو ازدست بدم نمیزاره خودمو دعوا کنم نمیزاره این روحیه کمالگرایی که از بچگی تو وجودم ریشه دوونده من رو از پا دربیاره خیلی باهم دوست شدیم آخه میدونی من من همه رو بخشیده بودم از همه عبور کرده بودم به روح الهی همه رسیده بودم عاشق همه شده بودم همه رو تکه ای از خدا میدیدم ولی انگار کلا خودمو فراموش کرده بودم واز خودم یه عالمه انتظار داشتمو وبه محض یه اشتباه ذهنم رو در مقابلم میگرفتم وخودت دیگه بهتر میدونی ولی خدارو شکر یه هو تو دوازده قدم انگار این پرده ناآگاهی از درونم کنار رفت که زیبا تو خودتم باید ببخشی توهم روحت الهیه تو هم زیبا هستی آروم باش این مسیر رو بالذت پیش ببر چرا همش از خودت انتظار داری وفکر میکنی حالا که تو دوازده قدم هستی باید اِل باشی بِل باشی وای میلاد نمیدونی از اون موقع من چه قدر آروم شدم چه قدر حرفت به جا بود برام که این طمع پول وثروت رو کنترل کنم نه منظورم این نیست که منصرف شدم ها اتفاقا باید پولداروثروتمند بشم ولی به قول تو در مسیر درستش در مسیر الهیش همون مسیری که خودش من رو داره هدایت میکنه اره میلاد خیلی خوشحالم که تو این مسیرم وچه قدر تبریک میگم که مسیر وهدف اصلیت رو پیدا کردی وحاضری به خاطرش جونت رو هم بدی منم خدارو شکر دیگه از در ودیوار زدن خلاص شدم و روی علایقم متمرکز شدم ومنم دارم موازی چندتا کاری رو که بهشون علاقه دارم انجام میدم والان خیلی راضی ترم تا اون موقعی که هی دست به کارای مختلف میزدم فقط وفقط به خاطر درامدمالی و رسیدن به اون خواسته های مادی زندگیم
چه جمله ای بود توچیزی که عاشقشی بهترین شو ثروت خودش میاد سراغت
خیلی جمله سنگینیه خیلی بهادادیم تا به مرحله برسیم خیلی خوشحالم وبهت افتخارمیکنم به خاطر این افکاروباورهای ناب توحیدیت که در باره پول وثروت ومادیات داری چه قدر شجاعانه رفتار کردی وپاروی حرص وطمع هات گذاشتی بارک اله پسر راست میگی مگه چند درصد مردم تونستند که حتی یه حرکت کوچیک بزنن تو هر زمینه ای چند درصد مردم تونستند اصلا به این جمله که خداوند هدایت کردنش رو برما واجب کرده رو بپذیرند ودر مسیرش حرکت کنند وای وای خدایا شکرت میلاد میدونی الان دیگه به خودم چی میگم چه جوری خودمو وذهنمو اروم میکنم میگم زیبا تو خیلی عالی هستی همین که تسلیم شدی همین که پذیرفتی همین که داری قدم برمیداری همین که داری در این مسیر حرکت میکنی خودش خیلیه پس آروم باش ببین از کجا به کجا رسیدی ببین چه قدر زیبا خداوند هدایتت کرد به مستقیم ترین مسیر تو مادیات وثروت دنیوی میخواستی ولی چون همین هم یه کار معنوی بود وتو درمسیر درستی اومده بودی که ثروت میخواستی پول میخواستی وخداوند تورو دراین مسیر این خواستت به بهترین وراست ترین راه هدایتت کرد میلاد من اون موقع که اصلا قانون رو نمیدونستم ولی چندین بار قران رو خوندم کاری که اصلا خواهر و برادرهام هیچ وقت انجام ندادند ولی من همیشه دلم میخواست سراز سازوکار این دنیا دربیارم دیدی که نوشتم توپروفایلم ولی دیگه یه جایی فقط ثروت مادی ودنیوی برام اولویت شد وچون همینم خودش یه بعد الهی خداونده من رو به مسیر ومکتب استادعباسمنش هدایت کرد چون من همون موقعه ها همیشه با تمام وجودم به این سوره حمد جذب شده بودم و هاکثر وقتها باخودم تکرارش میکردم ولی خوب الان دیگه با یه مدار دیگه بایه حس دیگه تکرارش میکنم والان هر روزم رو با این دعا شروع میکنم که خدایا نشونم بده باورهای شرک آلودم رو میخوام توحیدی تر بشم میخوام الهی تر بشم میخوام لعلک ترضی بشم خیلی زیباست خیلی میلاد عزیزم من نمیدونم شاید هنوز به اون مرحله ورسالت اصلی زندگیم هدایت نشدم ولی به خداوندی خدا نه غمی از گذشته دارم ونه حرصی برای آینده خیلی قلبم مطمئنه من همین اطمینان همین ارامش همین اتصال رو میخواستم که همیشه انگار یه چیزی تو زندگیم کم داشتم ولی الان که سرنخشو پیدا کردم ودارم آروم آروم باهمین سرنخ بالذت با شادی باسلامتی بدون ترس بدون انده جلو میرم، همین که دارم تو این مسیر زیبا والهی میرم همین که حالم خوبه همین که شبها با یه عالمه احساس سپاسگزاری به خواب میرم ونمیدونم کدوم نعمتهای خداوندوهابم رو شکر کنم برام از همه چیز مهم تره خیلی حالم خوبه دیگه همه چیز وهمه کس وحتی خودم رو بینهایت دوست دارم واز دیدن چشمام تو آینه اشک میریزم انگار خداداره نگام میکنه ببخشید میلاد جان کامنتم طولانی شد ولی منم با کامنت های تو لذت میبرم وخیلی نکته هایادمیگیرم وبراخودم هم یاداوری میکنم ممنون که هستی وبه ندای قلبت سریع گوش میکنی وهروقت بهت میگه میای وسریع کامنت میزاری وحال مارو هم خوب میکنی پسر مواظب خودت باش همین طور عالی وباتمرکز برو جلو مطمئنم میترکونی بعد هم میایی وبه همه ماها میگی ومارو هم در خیل عظیم موفقیت ها واگاهی هات سهیم میکنی میلاد راستی یه ویرایش زدم همش یه حسی میگفت این رو هم بهت بگم ولی هی من یادم رفت ولی یه بار دیگه که کلی خوندم باز این یاداوری بهم شد که بهت بگم ببین میلاد جان منم خیلی تضاد های سختی با خانوادم داشتم اره همون طور که گفتم پدرم به عقایدمون احترام میزاشت ولی در مقابل یه مادر دیکتاتور وزورگویی داشتم که به زور میخواست من رو وارد بهشت کنه ولی من از همون نوجوانی در مقابلش میایستادم وچون پدر اروم ومنطقی داشتم زور مامانم بهم نمیرسید باورت میشه من تا همین یه سال پیش خانوادم رو باعث خیلی از مشکلات وعقب ماندگیهام میدونستم ولی الان به لطف نگاه توحیدی وتمرکز بر نکات مثبت همه اطرافیانم خود همین مادرم باعث یه عالمه رشد وپیشرفت وبه ول ترسها رفتنم شده چون دیدگاهم رو بهش عوض کردم وفقط وفقط روی نکات مثبت والهیش تمرکز کردم اصلا انگار اون هم دیگه اون وجه خداییش رو همیشه به من نشون میده میخواستم این رو به تو هم بگم درسته که تو هم خیلی با خانوادت مخصوصا پدرت مشکل داری ولی بالاخره اون هاهم بنده های خداهستند ویه روح الهی در وجودهمه اونها هست ومن مطمئنم همین پدرت یه عالمه نکته ورفتارهای مثبت داره که بتونی روی اونها تمرکز کنی ویا اگه نداره خوب مثل الانت داری اعراض میکنی واز مدار تو خارج شده خواستم فقط این رو هم بهت یاداوری کنم پسر جاه طلب وشجاع خانواده صمیمی عباسمنش
راست میگی میلاد واقعا اگه نزدیکت بودم نمیدونم دهنت رو طلا میگرفتم اگه استاد ثروتمند نشه پس کی بشه باورت میشه الان دارم اشک میریزم به پهنای صورتم میدونی چرا با خودم میگم زیبا از این همه پول میلیونی که خدا تو حسابت ریخته چه قدر حاضری مثل استاد اینجوری با جون ودل خرجش کنی وبه همه شاگردات هم نشون بدی که بچه ها خرج کنید این انرژی رو گسترش بدید صدها برابرش به حسابتون میاد بعد تازه میگم خدایا پس چرا ثروت بیشتزی تو زندگیم نمیاد خوب برای اینکه خودم جلوشو گرفتم وای وای میلاد چه کردی بامن الان ظهر جمعست ومن دارم همین طور با خوندن کامنت تو اشک میریزم چون دقیقا داری دست میزاری روی نقطه ضعفهای من راست میگی کی دل داره مثل استاد به این همه ثروت برسه بعد اصلا نترسه نگران آینده وهی پس انداز کردن وچشم خوردن دیگران نباشه و فقط در راه اشاعه توحید اون رو خرجش کنه این حرفا خیلی سخته جایی نمیشه زدش هر آدمی از کنار مارو ببینه میگه اینا یه مشت خُلمَشنگَن ولی به خداوندی خدا قسم همینه این اصله وای خدایا بهش رسیدم فقط باید بره تو پوست واستخونم باید بره تو وجودم خیلی سخته میلاد خیلی سخته دانستن خیلی چیزها ولی ترسیدن برای عمل کردن به اونها خوب این یعنی اینکه تو باورش نداری دیگه، این یعنی اینکه فقط میدونی، راست میگی پس به استاد ثروت نده به کی بده، وای خدایا شکرت، این شکل ثروتمند شدن چه قدر زیباست، چه قدر لذت بخشه چه قدر الهیه،استادم،میلاد عزیز،من سالها دنبال فقط فقط ثروت بودم، منظورم فقط ثروت دنیویه، اصلا چیز دیگه ای برام اولویت نداشت، فقط دنبال ارضای خواسته هام بودم ولی الان میدونید به اون سرچشمه رسیدم به اون اصله رسیدم به اونجایی رسیدم که همه چیز اونجا هست، همه چیز باهم اونجا هست،رسیدم وایمان هم دارم نمیدونم فقط یه سری گره های کوری هنوز تو وجودمه کاملا به وجودشون ایمان دارم ولی یقین دارم با استمراروتعهدم اونهارو هم کشف میکنم،
میدونی وقتی برای چندمین بار داستان هدایتت توی صفحه پروفایلت که زیر تصویر چهره ناز و خشگلت هست رو خوندم، بازم دلم میخواست بخونمش… چقدر لذت بردم… چقدر یاد گرفتم… چقدر خدا رو شکر کردم… چقدر باهات حال کردم خیلی جالب بود برام؛ یه دوستی داشتم که دقیقاً مثل شما بود، به شدت تشنه پول و ثروت مادی و با طرز فکر مشابه گذشته شما… تا همین پارسال صمیمی ترین دوستای هم بودیم بعد از تغییر من، از مدار و زندگیم خود به خود خارج شد…. اونجا که گفتی اصل رو کشف کردی و غرق توحید شدی سرمو به نشونه تحسین و تصدیق تکون میدادم و اشک می ریختم…
هر چی قرآن رو میخونم بهتر و بهتر میتونم تشخیص و تفکیک بدم دنیاپرستان شهوت ران رو؛ شهوت پول و زر… شهوت تکنولوژی و مجازی… شهوت شکم… شهوت زیر شکم… شهوت مصرف گرایی و تجمل گرایی، تبرج و فخر فروشی؛ ( کلمه شهوت در معنای لغوی به معنای میل و خواهش نفس، میلی است که شدتش از حد معمولی تجاوز کرده امیال دیگر را تحت شعاع قرار دهد و تمام توجه شخص را منحصرا به موضوع خود جلب نماید، هوی و هوس، بسیار خواهی و توفان نفس)… یادمه دوستم همیشه از آرزوهاش باهام حرف میزد و چقدر تشنه مادیات بود، جوری که از صحبت در مورد خدا و آخرت اجتناب میکرد و همه ذکر و فکرش پول ماشین ویلا و زندگی فوق باکلاس با اجناس و کالاهای لوکس بود، و چون نداشتشون همیشه حسرت و غم میخورد و فقط با خیال بافی خودشو ارضا میکرد…. من برعکس اون بودم و نگاهم به ثروت به شکل یه صفت و انرژی الهی بود که باهاش میتونستم آزادی نامحدودی داشته باشم و برای گسترش جهان و اجرای ایده های کیهانیم ازش استفاده کنم و هیچوقت نگرانش نبودم چون حسش میکردم چون به قدرت خلق خودم و رزاقیت ربم باور قلبی داشتم و چون آدم ذاتا ساده زیستی هستم و از تجملات افراطی و ماتریالیسم بیزارم ،هیچوقت عقده و کمبودی که منو تحت فشار بذاره نداشتم…
سیستم توی قرآن میگه…. هیچی بیخیال فایده نداره، خاستم شروع کنم به یادآوری آیاتی از قرآن و مطلب کامل جا بندازم که دیدم نمیشه ممکنه برداشت اشتباهی پیش بیاد یا نتونم خوب منظورمو برسونم، کلا من میلی ندارم آگاهی های شهودیم از قرآن رو به کسی بگم، از دوازده سالگی خودم خودجوش سراغ قرآن و مفهومش رفتم بعد از سال ها الان درک خیلی بهتر و پخته تری ازش دارم، فعلا نصف قرآن رو خوندم…. آگاهانه در موردش حرفی نمیزنم و فقط درس هامو میگیرم و میرم جلو…
زیبای عزیزم دوست خوبم میخام صادقانه و شفاف تر حرف بزنم؛
من آگاهانه خیلی ها حرفا رو نمیزنم؛ در یه سری چیزا به اطمینان رسیدم و اصلا نیازی نمیبینم که بخوام به دیگران ثابت کنم… رشد و تغییرات من در همین بازه کوتاه هشت ماهه با هیچ کسی قابل مقایسه نیست… جرات چکاپ فرکانسی ندارم چون میدونم از وحشت و حیرت سکته میکنم، اصلا غیر قابل مقایسه س…. شکی ندارم درک، آگاهی ، عملکرد و نتایج من از دوستانی که الان استاد داره توی جلسات آخر دوازده قدم چکاپ فرکانسی شون رو بررسی میکنه، به مراتب خیلی بهتره… نیازی هم نمیبینم که بخوام نتایجمو تیتر وار فریاد بزنم… قضیه من اساسا با همه فرقای بنیادی داره…. نه من خودمو با کسی مقایسه میکنم نه کسی این حقو داره خودشو با من مقایسه کنه… میلاد! یعنی میخای بگی تو تافته جدا بافته ای چیزی هستی؟! نه بابا من فقط آدم تمایز یافته و منحصر به فردی هستم که داره توی سکوت یه حرکتای خفنی میزنه گهگداری هم واسه حال خوب خودش کامنت میذاره….
این که داستان هدایت و زندگی خودم و نتایج خودم رو توی پروفایل نمینویسم هم دلیل آگاهانه دارم، یکی از بی نهایت دلیلش اینه که انگیزه و اشتیاق سوزانم رو کور میکنه
آخ اونجایی که میگفتی توی دوره دوازده قدم یاد میگرفتیم…… یاد گرفتیم………
دلم میخاد راجبه تک تک شون ساعت ها حرف بزنم….
راجب تک تک شون
راجبه الهامات…. اعراض……. عزت نفس.. و و و
اونقدر تجربه های جالبی دارم که برای خودم هم حیرت انگیزه….. نمیدونم شاید بعداً بیشتر درموردشون با هم حرف بزنیم.
شیطون همیشه میخاد ما از روی بوم بیفتیم حالا یا ازین ور بوم یا ازون ور بوم…
توی بحث ثروت شیطونه میاد کاری میکنه که طرف از ثروت بدش بیاد و افکار فقیر و ضد ثروت بهش القا میکنه، یا میاد چنان طرف رو حریص پول و ثروت میکنه که طرفو از لذت بردن از مسیر زندگی و خودش و خداش غافل میکنه، میگه بدو زود باش فرصت ها داره تموم میکنه، ایده ها رو همه بردن دیگه ایده نمیمونه که بخوای باهاش ثروت بسازی اوضاع خرابه و وقت کمه، بدبخت و آواره میشی هر کاری لازمه انجام بده ولو به قیمت خراب کردن آخرتت…
دفترچه راهنمای سیستم(قرآن) میگه: ۱۵ و ۱۶ هود: کسانی که طالب حیات دنیا و زینت و شهوات دنیوی هستند ما مزد سعی آن ها را در کار دنیا کاملا میدهیم و هیچ از اجر عملشان کم نخواهد شد( نگاه سیستمی به خداوند)
ولی همینان هستند که دیگر در آخرت نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و همه افکار و اعمالشان در راه دنیا پس از مرگ ضایع و باطل میگردد… دیدی بعضیا چقدر نگاه محدودی به زندگی دارن و خیال میکنن زندگی فقط همین دنیاس؟؟ تمام هم و غمشون پز دادن و روی بقیه رو کم کردن و اثبات خودشون به دیگرانه؟!!!! و توی آشفته بازار این مهمونی و دورهمی محدود دنیوی خودشون و اصل حقیقی شون رو فراموش میکنن….
در کامنت بعدی میخام هم خودمو روشن کنم هم شاید لابلای حرفام نخی رو بگیری و به ترمزی پی ببری
به نام خدای هدایتگر
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که منو به این زیبایی به این کامنت بی نظیر دوست عزیزم هدایت کردی
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس الهی و عالیم برای دوست عزیزم مینویسم
سلام میلادجان
سلام به شما دوست عزیز و الهی م
میلاد عزیزم این کامنت بینظیر تون اشک رو از چشمام جاری کرد
این کامنت بینظیرتون حس و حالم رو الهی تر از همیشه کرد
و خدا به زیبایی هر چه تمامتر منو به این کامنت بینظیر شما هدایت کرد
اخه من امشب نیاز داشتم به این کامنت
این نوشته های زیباتون تمام صورتم رو خیس اشک کرده
فقط میخام ازتون تشکر کنم به خاطر اینکه به ندای قلبت گوش دادی و این کامنت زیبا رو برامون هدیه دادی
و با تمام وجودم این اعتماد به نفس و این ازادی هاتون رو تحسین میکنم
اینقدر این کامنت زیبا و کامل بود ؛ اینقدر عالی نوشته بودین که دوست داشتم هنوز این نوشته ادامه داشته باشه
هیچی ندارم در برابر این همه شجاعت و توکل و ایمان و اعتمادت به خدا بگم
و فقط میتونم خدارو شکر کنم که امشب خدا منو به این نوشته ی زیباتون هدایت کرد
ممنونم ازت دوست عزیزم که این نوشته ی زیبا رو با عشق برامون نوشتی
خدایا شکرت
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و قوی تر و قدرتمندتر همراه با هم پایه ی همیشگی مون الله مهربان
خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی
سلام میلاد عزیز و دوست داشتنی ام
سلامی از صمیم قلبم و از اعماق وجودم
چند روز پیش توی فایل ِ محصول عزت نفس بودم، که نمیدونم چی شد سر از یکی از کامنت های تو درآوردم!
البته میدونم و کاملا باور دارم که هدایت شدم به سمت تو!
( آخه صبح توی تمرین ستاره قطبی یه درخواستی از خدای مهربانم کردم، که بعد از خوندن اولین کامنت تو فهمیدم هدایت شدم به سمت اون خواسته اول صبح ام!)
و امروز ۴ اُمین روز متوالی هست که دارم کامنت های پر از عشق و آگاهی ِ ناب ِ تو رو میخونم! یا بهتر هست بگم توشون غرق شدم!
مدتی بود که از خدا میخواستم بتونم با یکی از شاگردای خوب استاد که قوانین را خوب فهمیده باشه، درک کرده باشه و عملگرا باشه نسبت بهشون، هم کلام بشم و باهاش از قانون صحبت کنیم که بتونم نمونه عینی ِ یه شاگرد عملگرا را ببینم و ازش یاد بگیرم و باهاش تعامل قوانین را داشته باشم تا شاید کمک بشه بهم، که منم بهتر و خالص تر قوانین را درک کنم، بفهمم و عملگراتر بشم ! ( البته خواسته ام یه جورایی هم کلام شدن و دیدار حضوری بود!)
اون روز که هدایتی به پروفایل ات هدایت شدم و اولین کامنتت رو که خوندم (البته آخرین و جدیدترین کامنتت بود اگر اشتباه نکنم!)، فهمیدم تو همون شاگرد اولی هستی که خدا بهم نشون داد و سر راهم قرار داد!
نفهمیدم زمان چجوری گذشت توی کامنت های تو، که دیدم ساعت ۲ نیمه شب شده!!!
( من که معمولا شبها سعی میکردم زودتر بخوابم!)
بخود که اومدم، دیدم حدود ۵ – ۶ ساعت پیاپی و بی وقفه داشتم کامنت های سرشار از آگاهی ِ تو رو میخوندم!
نمیدونم درک میکنی حرفم را! ولی انگاری توی یه دریای عمیق غواصی میکردم و گوهر های نابی را میدیدم که توی مدت ِ وارد شدنم به این خانواده از هیچ کس غیر از استاد ندیده بودم!
تو اولین فردی هستی که توی این خانواده بهش برخوردم و دیدم، که آگاهی های ناب و خالصی که استاد، در قالب ِ فایل های آگاهی دهنده به این سایت تزریق میکنه را، خیلی عالی درک کردی و عمل کردی و تونستی با عشقی بی قید و شرط همانند ِ شهد و عطر ِ گل های زیبای آگاهی به اطرافت بپراکنی! ( اون هم توی مدت کم بتونی تکاملت را طی کنی، هرچند باور دارم که قبلش به آمادگی خوبی رسیده بودی)
میتونم بگم این ۴ روز، توی آگاهی های خالص و نابی که تو دریافت کردی و عاشقانه به اطرافت پراکندی، غرق شدم!
توی این مدت که توی این خانواده عاشق و دوست داشتنی هستم، تو اولین فردی هستی که از کلام توحیدی ات و شخصیت محکم و خداگونه ات، شباهت های خیلی خیلی زیادی را ازت با استاد دیدم!
کلام ات، همون کلامی هست که در موردش میگن:
” سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند”!
کلام و سخن و نوشته هات از این جنس، دلی و عاشقانه هست که چنین بر دلم نشست!
این ۴ روز ( که میتونم بگم توحیدی ترین و عاشقانه ترین لحظات را با دلنوشته های تو داشتم)، بارها و بارها و بارها … ، لبخند زدم … ، خندیدم … ، قهقهه زدم … ،
اشک ریختم … اشک های ناب و زلالی که از سر ِ شوق ریختم … از سر ِ ایمان … از سر ِ عشق … از سر ِ شکر و سپاسگزاری از خدای رحمان و رحیمم … از سر ِ تحسین زیبایی های وجود ِ تو … ،
شاد شدم … ، به سکوت عمیق رفتم … ، مراقبه کردم … ، بهت زده شدم … ، آگاهی های ناب و خالص و جدیدی دریافت کردم … ، الهامات ِ شفاف و زلالی به قلب و روح ام شد …! باهات، شدیداً هم ذات پنداری کردم … ،
و در آخر بهتره بگم که … عاشق شدم … !!!!
خدای مهربانم عاشقانه باهام حرف زد و از این گفتگوی عاشقانه با ربّ مهربان و بخشنده و دهنده ام، عشق کردم و لذت بردم … !
همون روز اول میخواستم برات کامنت بزارم و باهات بگم از حال و هوایی که با کلام ِ عاشقانه و توحیدی ِ تو پیدا کرده بودم، ولی احساس میکردم نمیتونم چیزی برات بنویسم …!
از خدایم خواستم هدایتم کنه به زمانی که “او” بگه و من برات بنویسم، برای تو، بنده عاشق اش …..!
که در این لحظه های ناب و عاشقانه، این اتفاق افتاد!!
میلاد ، میلاد عزیزم ، میلاد دوست داشتنی ام
عاااااااشقتم پسرررررررر
تو فوق العاااااااده ای!
تو بی نظییییییییییییری!
این چند وقت اخیر، انگار پیش نمیرفتم …!
انگار به یه برگ تقلب نیاز داشتم!
(اونجا که استاد در مورد سوره حمد گفتن که احساس میکنم خدا یه برگ تقلب با این سوره، بهمون رسونده که بفهمیم چی باید ازش بخواهیم!)
تو این مقیاس هم، انگار من یه برگ تقلب برای آگاهی هایی که استاد تو فایل ها و محصولات میداد، میخواستم!
یه الگویی توی شاگردای استاد، که بتونم آگاهی هایی که استاد میده رو بهتر جذب و هضم کنم!
کلام تو، انگار همون برگ تقلبی بود که نیاز داشتم!
کلمه به کلمه اش به عمق ِ جانم نشست!
کلمه به کلمه اش، دریچه های جدیدی از آگاهی به روی چشمان ِ دلم گشود!
کلمه به کلمه اش، عشق نابی بود که از پروردگارم دریافت کردم!
با قلم ِ تو، که تراوشات ِ قلب مهربان و عاشقت بود، ارتباط بسیار عمیقی برقرار کردم که توی این فضای معنوی و توحیدی و صمیمی تا حالا اینچنین برقرار نکرده بودم!
….….
نمیدونم چطور احساسم را بیان کنم …!
فقط میگم :
عاااااااشقتم پسر عزیز، دوست داشتنی، جسور و توحیدی !
و خیلی خیلی خیلی دوست دارم!
ازت ممنونم که هستی!
ازت ممنونم که عشق وجودت را به زیبایی به جهان اطرافت میپراکنی!
ازت ممنونم که عشقی و دلی برامون مینویسی که چنین بر قلب و روحمون حک میشه!
خدای مهربانم را شاکرم که مرا به این مسیر زیبای توحیدی هدایت کرد!
خدایم
خدای مهربانم
ازت میخوام که ما را در این مسیر مستقیم که هدایت کردی، ثابت قدم بداری!
اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین
اِهدِنا الصِّراطَ المُستَقیم
صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم
غَیرِالمَغضوبِ عَلَیهِم
وَلَاالضَّالّین
تنها تو را میپرستیم
و تنها از تو یاری میخواهیم
ما را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنان نعمت بخشیدی
نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی
و نه گمراهان
خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت
پسر من چی بگم فکر کنم سرهم یکی دوساعتی هست که روی کامنت شما موندم، همون بهتر که ننویسی که وقتی شروع میکنی، کن فیکون میکنی، باید برم تازه چندبار دیگه بخونم تا بتونم حجم این همه آگاهی رو هضم کنم، پسر چیکار میکنی ترکوندی مارو، داشتی دیگه اعتماد به نفسمو میگرفتی نسبت به خودم، که بابا زیبا ببین میلاد چیکار کرده ببین چه پیشرفتی چه تمرکزی، چه کنترل ذهنی، ولی خدارو شکر منم خداییش حداقل تو این کنترل ذهن به یه مهارت های عالی رسیدم که زیبا فقط خودتو با خودت مقایسه کن، سعی کن خودت از روز قبلت بهتر بشی و خودت از خودت راضی باشی، مسابقه که نداریم، داش میلاد خیلی لذت بردم، میگم که باید چندبار دیگه بخونم خیلی باز منو به خودم ارجاع داد کامنتت، اینکه منم باید متمرکز تر باشم روی خودم، اینکه منم هدایتی تر برم جلو، آفرین پسر، من خیلی تو این قسمت الهام هنوز مشکل دارم اونم به خاطر همون سختی وذهن منطقی که دارم ولی خیلی هر روز دارم تسلیم تر وبهتر میشم، اشکال نداره اینم خودش یه روند تکاملی داره، راست میگی نباید اجازه بدم همین عوامل خودش باعث اهرم فشار در من بشه، میلاد جان خیلی حرف دارم برا تک تک جملات کامنتت، اصلا خط به خطش منم یه عالمه توضیح دارم گفتم که باید چندین بار بخونمش چون کاملا معلومه در یکی از بهترین شرایط اتصالی و آمادگی نوشتیش وچه قدر لذت میبرم به خاطر این زلالی به خاطر این صداقت کلامت برعکس تعداد زیادی از دوستان که خیلی تو لفافه وادبی مینویسن البته که اونم یه زیباییهایی داره ولی من با این سبک شفاف ودلی خیلی بیشتر حال میکنم دیگه هیچ کامنتی از دوستانی که برام ایمیلشون اومده تو این یکی دوساعت نخوندم بس که کامنتت برام نمیدونم چی بگم خودت بهتر میدونی پسر پسر تو بینظیری بِرم بِرم
یعنی دیشب از بس خندیدم نمیتونستم بخابم، حالا بگو چی شد؟! زیبا جانم باورت نمیشه دیشب چند ساعت پشت سر هم فقط داشتم برات تایپ میکردم تا جوابی درخور و شایسته برات عاشقانه بنویسم… اونقدر طولانی نوشتم که شاید چند ساعت باید زمان میداشتی تا قشنگ درکش کنی…. نوشتمو نوشتمو نوشتم… که نمیدونم چی شد… یهو دستم خورد به کلیک بازگشت و هرچی نوشتم پرید و هیچ شد… توی لحظه اول که متوجه شدم خورد تو ذوقم ولی ماشاءالله هزار ماشاالله اونقدر توی کنترل ذهن ماهر شدم که در عرض دو ثانیه سریع فهمیدم که حکمتی داشت و بلند بلند زدم زیر خنده…میدونی خیلی حس باحالی بابا اندازه یه دفتر چهل برگ برات نامه و طومار طویل نوشتم ولی آخر سر با یه غفلت همچی نقش برآب شد، منم یه دل سیر قهقهه زدم که چه سوتی هیولایی دادم… همون موقع متوجه اصل هدایت و حکمت خدا شدم و اتفاقا خدا رو از ته دلم شکر کردم و خیلی راضیم که نشد اون کامنت بسیار طولانی که کلی وقت و انرژی گذاشتم برات ارسال شه… میدونی چرا؟ خوب حسش کردم،،، اونقدر بی پرده و رک حرف زدم اونقدر بی پروا و صادقانه حرف زدم که ممکن بود اصلا کامنتم توی سایت انتشار پیدا نکنه… یه حرفایی رو زدم که شاید کسی جرات گفتنش رو هم نداشته باشه، خیلی جسارت و جربزه میطلبه… فکر کنم توی کل سایت بی سابقه باشه کسی به اون شکلی که من حرف زدم حرف زده باشه… ممکن بود به خاطر لحنم یا عدم شناخت کافی از من کلی قضاوتم میکردی یا از حرفام ناراحت میشدی، شک ندارم غش میکردی که این همه حرفای شفاف و دلی… من کلا اینو یاد گرفتم که برای دیگران رفتار نکنم و حرف دلمو با اعتماد به نفس بالا بزنم هرچند که در فضای محیطی مخالفی قرار داشته باشم یا دیگران نشناخته منو توبیخ کنن… جهان ازان آدمای نترس و سرسخت قویه… نه جای آدمای ترسوی نقش بازی کنه بز دل…. میدونی شاید اینجا مجالش نبود یا شما توی مدارش نبودید… دیگه فایده نداره دوباره از اول فکر کنم و تایپشون کنم، بیخیال بابا فدای سرمون ما که اِند رهایی هستیم دیگه….
ای جانم دختر… ای جان… تو که دل منو بردی… به ولله کفم برید وقتی دیدم سه تا کامنت دلی و مشتی برام گذاشتی… چقدر من تو رو دوست دارم عزیزم 💜💖
زیبای عزیزم بذار همین ابتدا حسمو صاف و زلال بهت بگم؛
نمیدونم چرا حس خیلی خوبی نسبت بهت دارم، یجور همذات پنداری خاصی باهات دارم، انگار یجورایی بهم شباهت داری… خصوصا وقتی میبینم که اینقدر صادقانه و صمیمانه دلی حرف میزنی و بخصوص اونجا که از جاه طلبی های خاص خودت گفتی… دختر من نمیدونم چی بگم بخدا؛ دلم میخاد الان پیشت بودم و ساعت ها چشم تو چشم یه دل سیر باهات حرف میزدم، من بیشتر با چشمام و زبون بدنم با آدم حرف میزنم… یعنی جون میده آدم با تو ساعت ها راجع به اصول و قوانین محاوره جانانه کنه، خیلی دوست دارم بیشتر به جای اینکه صرفاً با جملات ادبی و تحسین برانگیز برای همدیگه کامنت بذاریم، بجاش بیایم با گفتن نظرمون و حسمون با همدیگه ارتباط و تعامل سازنده و کاربردی داشته باشیم تا بتونیم بهتر و با کیفیت تر تکاملمون رو طی کنیم و خودمون رو عمیقتر بشناسیم… چون همونطور که خوب میدونیم آدم وقتی صحبت میکنه و با جامعه و دوستان تعامل مثبت و اثربخش داره، بهتر خودشو میشناسه و خیلی راحتتر متوجه اشکالات و ترمزهاش میشه….
زیبا جان من الان روبروت نشستم و دارم باهات حرف میزنم نه اینکه صرفاً برات کامنت بنویسم؛ منم چندین و چند بار کامنت های خودت و بقیه دوستای گلمو خوندم و اونقدر متاثر شدم که اشک و بغض وجودمو فرا گرفت اونقدر به فکر فرو رفتم که نمیتونستم همون روز جواب پیغاماتون رو بدم… اونقدر رهای رها هستم اونقدر غرق لحظه هستم اونقدر ساده گیر و منعطف هستم اونقدر در جریان همیشگی هدایت در حال حرکت هستم….که حتی واسه اینکه پاسخ کامنتا رو بدم هیچ عجله ای ندارم که بخوام همون روز سریع یه چیز مختصر خشک و خالی بگم… دیدی بعضیا چقدر خشک و خالی و سرد و برای رفع تکلیف و تعارف حرف میزنن؟!؟! یا بعضیا اصلا جواب بقیه رو نمیدن حالا به هر دلیلی؟!؟ من اصلاً ازونا نیستم و خیلی خیلی آدم خودمونی و ساده ای هستم… وقتی جوابی نمیدیم یجورایی داریم بی محلی و ناشکری میکنیم، مثل این میمونه که یکی بهت سلام کنه و تو جواب سلامشو ندی… البته خودم چند بار جواب دوستام رو ندادم، حالا یا وقت نکردم یا یادم رفت یا موقش نبود یا اینکه عمدا جواب نمیدم تا به وقتش یجا گیرش بیارم و غافلگیرش کنم… من از ته ته دلم عاشق همه دوستای نازنین مون هستم.
منم دقیقا مثل خودت برای تک تک جملاتت توضیح دارم ولی مجال گفتن همشون نیست… کلی حرف دارم باهات ولی نمیدونم چطور بگمشون، اشکال نداره فرصت گفتگو هست تکاملی میریم جلو
این چند روز اخیر هربار که میخواستم شروع کنم که واسه شما و دوستای عزیزم بنویسم، به جاهای دیگه ای هدایت میشدم، و چقدر چقدر اتفاقات عالی و قشنگی رو پشت سر هم تجربه میکردم، چقدر جریان هدایت به زندگیم روانه؛ پریشب توی جشن تولد برادر عزیزم توی جمع غیر خودی به الهام آنیم عمل کردم با اینکه ترمز و مقاومت سختی داشتم؛ با اینکه توی خلوت خودم یه پا دنسری بلدم ولی هیچوقت حاظر نبودم جلوی چشم بقیه خصوصاً غیر خودی ها برقصم، برای چالش عزت نفس و شکستن چارچوب ذهنی بالاخره برای اولین این کارو کردم و جلوی جمع خیلی رمانتیک با همراهی داداش گلم رقص تانگو رفتیم، همین که ترمزم کشید پایین دیگه افسار گسیخته زدم و آزادانه قرش دادم و رقصیدم، ،والا کیک تولد کمم بود میخواستم با نون بخورمش تا سیر شم😂😆😉
گفتی مقایسه؛ باور کن قبلا من خودمو حتی گاهی با رونالدو هم مقایسه نسنجیده میکردم ، من حتی به استاد هم حسادت میکردم چه برسه به بقیه… وقتی به معنای واقعی با خودت به صلح برسی وقتی تمام تمرکزت روی خودت باشه وقتی خودتو ارزشمند بدونی و به خودباوری برسی وقتی دیگران رو تحسین میکنی وقتی عزت نفس بالا بره دیگه عملا حس حسادت به ندرت سراغت میاد به ندرت خودتو با دیگران مقایسه میکنی، هرچند که همیشه باید حواسمون باشه که ذهن و احساسات منفی مون آگاهانه کنترل کنیم… از طرفی خاطر نشان کنیم که هیچ انسانی نمیتونه ادعا کنه که من هیچوقت حس حسادت سراغم نمیاد، همونطور که حس خشم و غم ممکنه پیش بیاد… یا حرص و طمع… هوس و شهوت… بخل و حسد…
آره بابا کنترل ذهن خیلی گسترده تر از این حرفاس، کاشکی میشد مایند مپ شخشی خودمو از قانون و به ویژه شاخه های کنترل ذهن نشونت بدم… شاید بعداً توی کامنتای بعدیم یجورایی برای خودم در قالب متن پیاده ش کنم
زیبا جان عزیز دلم دقیقا راست میگی، من خودم توانایی این رو دارم که به هر سبکی بنویسم ولی چه الزامیه که همه بخوان یجورایی انشا بنویسن…والا بخدا… چون من آدم ساده و دلی و صافی هستم ترجیح میدم که عشقی بنویسم اونم برای حس خوب خودم برای دل خودم برای شناخت و درک خودم، نه برای استاد یا مخاطب…. بابا یکم مشتی و دلی باشیم هم بد نیستا، یکم انعطاف و شوخی و لطافت به خرج بدیم خیلی با صفاتره…. صداقت در ابراز احساس، در کلام و رفتار بدون هیچ واهمه و دغدغه ای
مثلا؛ من خودم چند بار توی کامنتام مستقیم به استاد گفتم و تشویقشون کردم که خودش و مریمی هر ترمزی دارن بکشن پایین و بچه دار شن، با اینکه میدونم این خیلی شخصیه و ممکنه بی ادبی تلقی شه ولی من اونقدر احساس صمیمیت و نزدیکی میکنم که خیلی محترمانه و دوستانه احساس و نظر خودمو میگم
یا اینکه من تنها کسی بودم که مصرانه از استاد درخواست تجدید نظر در روند بارگذاری فایلا کردم ( اینو هم بگم که اون کامنتی که توی قسمت ۹۴ واسم گذاشتی رو یه نشونه دیدم که باید کلا بیخیال اون موضوع شم و همونطور که اشاره کردم اون تضاد بهم فهموند که باید بی قید و شرط رهای رها باشم حتی در فضای سایت و به هیچ چیزی نچسبم حتی اگر دلیل و برهان کاملا محق و منصفانه ای داشته باشم… سپاسگزارم زیبا عزیزم بابت اون تلنگری که بهم دادی و چقدر چقدر خوشحالم که مثل خودم سرشار از شادی و خوشبختی هستی و هر روزت پر از احساس خوب و انرژی مثبته)
مثلاً…آهان یادم اومد؛ توی چند قسمت قبل استاد مابین حرفاش توی مصاحبه سوال و جواب یه چیزی گفت که برام عجیب بود ،از استاد بعید همچین چیزی؛ اینکه گفت اون آدمی که دکمه رو زد و اشتباهی هواپیمای خودی رو زد، حواسش نبود و خطای انسانی بود، اگه من جای اون بابا بودم شاید هم اشتباه میکردم، و اینکه گفت نباید بنده خدا رو قضاوت کرد و بهش خورده گرفت… اشتباه محاسباتی بود و ازین حرفا
وجدانا باورم نمیشد که استاد یه همچین نظر چیپ و سطحی ای در این باره داشته باشه، نمیدونم شاید بنده خدا استاد گشنگی حین رانندگی تمرکز واسش نذاشت و همینجوری یچیزی از زبونش در رفت…… من میگم از کجا معلوم که عمدی نبوده، مگه پلی استیشنه که طرف بزنه رو دکمه و بگه حواسم نبود، آقا بالا سر دارن، برج مراقب و رادار ، مگه شهر هرته که بزنه رو دکمه و خودی رو ، رو هوا شکار کنه و بعد بگن قضاوت نکنید اشتباه شده….
البته استاد خیلی وقته که از ایران رفته و شاید اونطور که باید و شاید از اوضاع داخلی کشور خبر نداشته باشه، یا یادمه که توی فایلی فوت رفسنجانی رو تسلیت گفته، یا یادمه توی فایلی گفته بود که با رییس جمهور و رهبرتون در صلح باشید و حمایت کنید و ازین حرفا….
استاد در رابطه با مسایل سیاسی و اوضاع حاکم بر ایران گاهی محتاطانه نظر میده و یجورایی ….. آره همون که خودمون بهتر میدونیم…چون ممکنه سایت رو فیلتر کنن حضرات…. ؛ توی همون قسمت ۱۰۲ آمپرم رفت بالا خواستم رک و با شجاعت به استاد انتقاد کنم راجبه اون حرفی که زد فارغ از اینکه کامنتم منتشر نشه یا استاد و بقیه دوستان بهشون بربخوره…. ولی حسم گفت نیاز نیست واکنش نشون بدی و ذهنتو کنترل کن…. زیبا اینطور نیست که من صرفاً مقلد کسی باشم و یا اینکه هر حرفی استاد زد رو تو بال هوا بپیذیرم، اونقدر خودباوری دارم که از لحاظ فکری و عقیدتی سبک و سیاق و نظر پرسنال خودمو دارم… چون واقعاً عاشق خودمم و از لحاظ ذهنی و فکری هم مستقلم و به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستم که بخوابم تا آخر عمرم مطیع و تابع چیز و شخص خاصی باشم….
(توی پرانتز بگم که من وقتی سنم کم بود تحت تاثیر محیط و خانواده طرفدار نظام بودم کمی که عاقل تر شدم و فهمیدم چه گولی خوردم تشنه به خون نظام شدم و یجورایی نقشه انتقام توی سرم داشتم و ازون ور بوم افتادم ولی الان خدا رو شکر کاری به هیچکس ندارم و اصلأ دیگه هیچ اهمیتی واسم نداره چون خالق و پادشاه زندگی خودمم و هیچ عامل بیرونی واسم اهمیت نداره، با زمین و زمان و تمام دنیا در صلح و دوستی و آرامشم ولی ته دلم به این شهود رسیدم که رژیم دیکتاتوری حکومت پوپولیستی حاکم بر ایران و گوسفندان تابعش،خود خود طاغوت و استکبار و یاران شیطانه)
وقتی اون چند قسمت سوال و جواب توی مسیر استاد و مریم رو دیدم، هاج و واج نمیتونستم حتی کامنت بذارم چرا؟! نمیدونم باورت میشه یا نه، این آدم و من شباهت و مشترکات بسیار بسیار نزدیکی به هم داریم هم از لحاظ اخلاقی و شخصیتی هم خیلی جنبه های دیگه…. خیلی مشابه همیم و هم نظر… بی راه نیست اگه بگم: بیش از ۹۵ درصد نظرات استاد توی اون چند قسمت مصاحبه در ماشین، حرفا و نظرات دلی منم بود… دقیقاً دقیقا… حتی اونجا که در مورد «زن زیبا» نظرشو گفت دقیقا حرف دل منو زد، منم خیلی وقته همچین نگرش و باوری دارم… یا اونجا که در مورد باج ندادن یا دعوا کردنشون گفتن دقیقا منم مشابه ایشونم و توی زندگیم به هیچ کس باج ندادم و هیشکی جرات تعرض و درگیری با من رو نداشت…. خیلی خیالم تخت شد وقتی اون چند فایلو دیدم وقتی استاد داشت حرف میزد انگار خودمو میدیدم که داره حرف میزنه…
چند تا کامنت دیگه هم در ادامه برات میذارم دوست عزیرم
تو غرق شدی در توحیدش … چقدر چقدر غرق شدم توی این عمیق بودنت پسر یعنی با سلول به سلولمم میگرفتم فرکانس قدرت فرکانس اتصال فرکانس ناب عزت نفستو
چقدر با تمام وجودم تحسینمت میکنمم برای این موحد بودنت دقیقا دقیقا چقدر عاشق اینم چقدر چقددر زیبا عمل میکنی دقیقا مثل گفته ی ناب استادمون که اصل رو درک کن اصل رو بچسب فرمول قانون رو بردار خودت حتی برای خودت تمرین بنویس خودت از اصل از فرمول برای خلق خواسته هات استفاده کن
من دارم اگاهی های ناب خداوند رو میگم برداشتنش با تو درکش با تو تو به اندازه ی ظرفت درکش میکنیو همین درک و هرلحظه ادامه دادن و روی خودت کار کردنت ظرفت رو برای درک عمیق تر برزگ میکنه برای رفتن به مدارهای بالاتر برای گنجایش ظرف بیشتر
چقدر عاشق این توحیدممممم که استادمون گفت هر کسی تو مداری که هست هدایت ها و الهامات خاص خودشو داره بچسی به خودت که تو خود همه اییی…
من برای رشدممم برای پیشرفتممم به هیچ چیزی بیرونی نیاز ندارممم همه چیزز بهم گفته میشه بهمم الهام میشه خدایممم معبودم عاشقانهه هدایتم میکنههه عاشقانهه بهم الهام میکنه اون چه که لازم که برای رشد و درک بیشتر من بهم میگه و الهام میگنه
میدونی
از افتخار گذشته من ستایشت کردم برای این ایمان بی نظیرت
چقدر چقدر این توحیدی بودنت را تحسین میکنم چقدر اینن اگاهی های نابت را تحسینت میکنم
میلاد جانم تو بی نظیری
بی نهایت ایمم درک بی نظیرت این عالی عملگرا بودنت مهم تر از همه این عمل کردنت را با تمام وجودم تحسینت میکنم
عاشقتمممم
عاشقتمممم
تو خود عجیب اعجوبه ایی و من عاشق این اتصالم
بی نهایت تحسینت میکنم الهی که هرلحظه غرق عشق خداوند غرق ارامش غرق اتصال غرق نعمت های بی نهایت ربم باشی
الهی که هرلحظه نور هدایت راه گشای مسیرت باشه عاشقتم
سلام میلاد عزیز
من مدتی هست خودم رو البته با یه هدایت الهی از شبکه های مجازی سعی کردم دور کنم و وقتم رو برای خودم و کار کردن رو خودم استفاده کنم. امشب همینجوری داشتم وقتم رو حدر میدادم و حواسم نبود به تعهدم به خودم که خیلی هدایتی اومدم سمت سایت و کامنت فوق العادت رو خوندم خدا رو خییییلی شکر میکنم .بهت تبریک میگم و تحسینت میکنم که انقدر عالی داری پیش میری.خیییلی جالبه یه سری تجربه ها و هدایت هات به تجربه ها و هدایت های من عجیییب شبیه.مثل همون تمرین ستاره قطبی که ذهن منو خیلی درگیر کرده بود و به زیبایی هدایت شدم به این تمرین و بعد ها منم مثل شما تو کامنتا دیدم که خدای من تو چقدر زیبایی که من بدون اینکه بدونم ماه ها این تمرین رو انجام دادم …بعدا در زمان مناسب تجربه فوق العاده هدایتم رو میگم هر زمان خدا بهم بگه که باید بگم. دست خدا رو میبوسم با عشق که تو این مسیر زیبا هستم و به خوندن و تاثیز فوق العاده کامنتت و احساسش با تمام وجودم هدایت شدم
من قبلنا فکر میکردم فایلای محصولات یه چیز دیگه هستن ولی واقعا اینجوری نیست اونا گنجن و مراتب بالاتری ولی فایل های دانلودی گنج های دیگه ای که امادگی فرکانسی لازم رو برای شروع دوره ها فراهم میکنن.من ماه هاست که نشانه ای رو از خدا برای خرید یکی از دوره ها دریافت کردم اما به شکل عجیبی با این که اون مبلغ رو دارم نشده تهیش کنم چون نیازه که ذهنم اماده تر بشه و این امادگی از نظر من مثل یک زنجیره هست که فایلای دانلودی و محصولات رو متصل میکنه چون حتی خود همین فایلای دانلودی هم به شکل واقعا شگفت انگیزی به هم مرتبطن هم دیگه رو کامل میکنن.من هم از اوایل بهار عضو سایت شدم اما وقتی به عقب برمیگردم و نتایج فوق العاده ای رو میبینم که به قول شما نتیجه شخم زدن شاید بخش کوچکی از شخصیت قبلیم هست رو میبینم به خدای خودم و خودم افتخار میکنم که تو این مسیرم و دیگه میدونم که هنوز جا داره که از گنجینه ارزشمند فایلای دانلودی سیراب بشم…حتی یک شب که ذهنم درگیر این بود که چرا با وجود این که مبلغش رو دارم به دستم نمیرسه که دوره رو تهیه کنم همون شب خواب دیدم دانشگاه بودم و یه درسی که فقط از اسمش” امادگی” رو یادمه ۱۸ و نیم شده بودم ولی رد شده بودم رفته بودم اموزش دانشگاه که اعتراض کنم یکی از اساتید خیلی قدیمیم که فوق العاده انرژیش عالی بود رو دیدم تو خواب که بهم گفت رد شدی چون باید ۲۰ بشی اونجا بود که گفتم دختر تو خود پای ور ره بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت.و پی بردم که چه پاشنه های اشیل مهمی مرتبط به خواسته هام رو خواستم از بین ببرم اما باز برگشتم سر خونه اول و حتما باید حل بشن که انقدر ذهنم اماده بشه که بتونم فایلای محصولات رو با تمام وجودم درک کنم …به خدای مهربون و زیبایی که من رو تو این مسیر زیبا قرارداده و استادو شما که انقدر قوی و عالی به لطف خدا داری پیش میری و تمامی دوستانم تو این خانواده افتخار میکنم .خدایا هزاران هزار بار شکرت
سلام میلاد جان کیف کردم 👌 عالی عالی عالی
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
خونه ای رو هوا
تو ابرها….
انگار واقعیت داره…
سلام و درود به خانواده صمیمی عباسمنش و همینطور استاد عزیزم و مریم جان.
خدای من…چقدر زیباست…
خدارو صدهزار مرتبه شکر… چقدر این جا زیباست… بهشت رو میگم.
من چند قسمت قبلی رو ندیدم بعد تا اومدم و عکس این خونه روی ابرهارو دیدم ….😄😄😄خداجون….ععععع….
گفتم بزار دانلود کنم حتما.
اولا تحسین میکنم سحرخیزی شما دو بزرگوار رو که یه باور اشتباه رو تو ذهن ما درست میکنه:
اینکه پولدارا تا لنگ ظهر خوابن😂
خدای من این کجا بوده دیگه؟؟؟
گاهی واقعا آدم ها نمیخوان چیزی رو به شخص خاصی نسبت بدن.. فقط با خودشون تو صلح نیستن. وگرنه تا لنگ ظهر نمیخوابیدن.
اگه آدم با خودش تو صلح باشه دلشمیخواد زیبایی ها رو بیشتر ببینه…
تا زنده هست ببینه و لذت ببره… درست مثل زمانی که استاد دنبال راهی بودن که بیشتر بیدار بمونن و کارهایی رو انجام بدن که بهشون حس بهتری میده، لذت بیشتری میده…
وقتی که با خودت در صلح باشی میتونی صبح زود بلند شی و هدیه های خداوند رو دریافت کنی…
یه صبح ساکت و آروم…
یه فضای پاک بهشتی..
یه هوای عالی برای تنفس…
یه روز عالی دیگه…
مه صبحگاهی بهشتمون…
بعدش این حس خوبت رو با کارهای بهتر ادامه بدی..
بری در مرغ هارو باز کنی و صبح زیبا رو به اون ها هم هدیه کنی..
خدای من چقدر جوجه ها بزرگ شدن…
ماشالله چقدرم پرخور شدن
اون صحنه ای که میدون دنبال مریم جان رو که دیگه نگو… چقدر عالی…چقدر فوق العادس…
تحسین میکنم این حد ازادی زمانی و مکانی تون رو.
حیاط با صفای بهشت که ایییییییینقدر بزرگه که تریلی هیولا توش دور میزنه….
استاد اولین باره که تراکتور رو میبینم…
چه رنگ زیبایی..چه طراحی خفنی..زاویه دید جلو رو که نگو…چقد واید هست و دید خوبی میده
فقط موندم مریم جان چجوری داره فیلم میگیره😉😂 اونم بدون لرزش😅😅😅
تحسینتون میکنم. مبارک باشه استاد
مریم جان خدا قوت.
بازهم از شرکت آمازون پکیج داریم و فورک های خفن و بی دردسری که بهمون کارایی یه لیفتراک میدن.
صد آفرین به این خلاقیت و ایده های راحت و ساده.
نمیدونید استاد چقدر ذهن من یکی باز شده تو کارم که آقا چرا فلان کار رو این کار رو نکنیم تا راحت تر بشه…آره همینه. من این کار رو میکنم.
از وقتی سریال رو دیدم و نحوه حل مسائل رو که شرکت های بزرگ حلش کردن و الان من راحت میتونم استفاده کنم.
فقط موضوع اینه آقا یه لحضه وایستا ببین آیا راه بهتری هم هست که این کار انجام بشه یا نه..
بعد مسلما هدایت میشی به سمتش
واقعا این حد از ”داشتن” رو میخوام.
این حد از آزادی مالی، آزادی زمانی و مکانی
میخوام تجربه کنم منم.
اشتیاق + باورهای مناسب
فکر کنم تو باورها خوب کار میکنم.
آخه مگه میشه این سریال رو دید و باور خوب نساخت…
دیگه اگه برگردیم و بگیم نه اینکه شانسی بوده و فلان…. واقعا بی انصافی هس گمانم. به خودمون.. دیگران که زندگی خودشون رو میکنن، کاری به ما ندارن.. به خودمون ظلم میکنیم.
یادم باشه خدا ظالمین رو دوست ندارد.
باورهای هماهنگ میتونه این باشه که خدایا شکرت که استادی دارم که تونسته به این موفقیت ها برسه.
از شهر خوبی بنام بندر عباس مهاجرت کنه.. و زندگی بهتری برای خودش بسازه.
خدایا شکرت میشه مزرعه ای بزرگ خرید که تریلی تو حیاطش دور بزنه…😲😲😲
خدایا شکرت میشه اینقدر جوجه موجه داشت و از بودنشون لذت برد که حد و اندازه نداره…در رنگ های مختلف..نژاد های مختلف.
میشه اینقدر برکت تو زندگی یه فرد بیاد و وارد بشه که خونه روی آب بهش بدی،
خونه روی ابرها رو بهش بدی، خونه رو هوا بدی بهش…
بهشت رو بهش بدی…
خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت اینهمه زیبایی…
خدایا عاشقتم
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلااااام مصطفی جانم
امیدوارن حالت عالی عالی باشه
حالت چطوره رفیق
به طور هدایتی این فایل بینظیر را دیدم چند تا کامنت خوندم و رسیدم به کامنت شما
چقدر دلم برات تنگ شده بود
دلم برای کامنتات تنگ شده
کجایی رفیق
ایشالله که غرق شادی و خوشبختی و سلامتی و ثروت باشی
راستی عکس پروفایلت خیلی قشنگه
چه لبخند زیبایی
برات بهترین هارا آرزو میکنم مصطفی جان.
حق نگهدارت.
رسول عزیز
از صمیم قلب خداوند رو سپاسگذارم بخاطر این کیفیت بالای زندگی در کنار دوستان خوبی همچون شما….
من از شما و همراه و عزیزدلتون فاطمه ،الگو میگیرم که بابا میشود زن و مرد باهم اهل قانون باشن و همراه یکدیگر.
واقعیتش چندوقتیه مشغول زندگی و آگاهیهای 12 قدم هستم و حتی وقت نکردم فایلهای اخیر استاد عزیز رو گوش بدم، که روی بنر میبینم ولی فعلا گویا وقتش نیست بشنوم.
راستش لامصب این پیچ فرکانسم تنظیم نبوده،هههههه و کلی مشکل برام درست کرده بود (اشاره به ترمزهای خیلی خیلی قدیمی ) که ایشالا پاسخ خیلی قشنگی قراره تو جلسه2 قدم چهار بنویسم و میدونم خیلی کمک میکنه به خودم و دیگران.
خلاصه که مشغول پیروی از الهامات، باورسازی و اجرا ایدهها هستم….هر ازگاهی لگدزنیها و جفتکزنی ذهن رو دارم که چیزی نیست، از پسش برمیام و هی دارم خودم رو اصلاح میکنم. خداوند رو شکر که دوستان زیبابینی همچون شما رو دارم که بسیار بسیار کمک میکنند در مسیر زندگی انگیزه بگیریم و حرکت کنیم.
این کامنت رو من خیلی وقت پیش نوشتم و برام جالب بود از آگاهیهایی که نوشته بودم… پاسخها رو ما داریم و فقط موضوع اینه که ما یادمون میره….قربونش برم پاسخ از این دقیق تر نمیتونست بهم بده که مصطفی با خودت به صلح برس که این برای تو نیکوتره… میفهمم وقتی استاد میگه پول و ملک عامل خوشبختی نیست…چون الان حس این روزای من همون جفتک زنی هست که اینا که چیزی نیست… یعنی این حد از ناسپاسی رو هم ازش تعجب میکنم….هم از کشفش خودم در حیرتم و هی پناه میبرم به خداوند…
مچکرم از اینکه پاسخ درخواستم رو از طریق شما دریافت کردم و الان سبکتر شدم. سپاسگذارتر شاید.
به امید شنیدن موفقیتهای شما و همسرتون.
در پناه الله مهربان شاد و سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
خدایا شکرررررررت از این همه نعمت و ثروت
خدایا شکررررررت از این فرآوانی
خدایا شکرررررررت از این ایده های خفن که هر روز کارهارو ساده تر میکنه
خدایا شکررررررت واسه بهشت زیبامون
خدایا شکررررررت واسه مرغ و خروسامون که اینقد بزرگ شدن
خدایا شکررررررت واسه گل باقالیامون که فرندلین
خدایا شکررررررت واسه غذای مخصوص جوجه ها که حسابی بزرگشون کرده
خدایا شکرت واسه این مه زیبا
خدایا شکرررررررت واسه این همه هیولا که تو شاپه
خدایا شکررررررررت واسه تراکتور هیولامون
سلام سلام سلام استاد بینظیر مریم فوق العاده و خانواده ی عزیزمممممم
آخ خدایااااا یعنی اگه تا شب هم مشغول تایپ کردن بودم بازم این شکرگذاری تموم نمیشد
اینقد حسم خوبه با این فایلااااا که اصلا دلم نمیخواد تموم بشه هربار که میام تو سایت اول به تایمش نگاه میکنم هرچی طولانی تر من هیجان زده ترررررررر
خدایاااااا شکرررررررت که با قانون آشنا شدم
خدایااااااا شکررررررت که به این سایت فوق العاده هدایت شدم یعنی اگه این سریال زیبا رو نمیدیدم و میمردم عمرم به فنا رفته بود
هربار که میشینم پای سریال میگم خدایا ممنونتم که لیاقت دیدن این سریالو بهم دادی که فقط حس خوب دیدنش نیست هزار هزار تاثیر توی زندگیم داشته کلی ایده واسم آورده کلی باور پذیر شدن این رابطه فوق العاده که منم میتونم داشته باشم کلی باور فرآوانی و ثروت کلی لذت بردن از چیزای ساده و قابل دسترس اصلا توجه من به آسمون شگفت انگیزمون از سفر به دور امریکا شروع شد تاحالا اصلا همچین نگاه شگفت انگیزی به آسمونمون که قابل دسترس واسه همه هست هرجای دنیا که باشییییییی
اگه فقط همین نعمت رو بخوای شکرگزاری کنی دنیا دنیا زمان میبره و تموم نمیشه
ممنونم مریم زیبای من خانوم کدبانو و همه چی تموم که همت کردی و با عشق برامون ازین بهشت و اتفاقاو آدمای بهشتیش فیلم تهیه میکنی اینقدر این سریال زندگیم رو تغییر داده و نمود عینی از باورای استاد که تو فایلای آموزشی میزنن واسم آورده که دلم میخواست یه دوربین تو چشمات بود که صبح تا شب رو واسمون فیلم میگرفت که ساعتهااااااا مینشستم به تماشا، من ی برنامه واسه خودم گذاشتم که ی دور میشینم سریال زندگی در بهشت رو میبینم ی دور سفر به دور امریکا باز دوباره و دوباره و هیچوقت این زیبایی ها واسم تکراری نیستن و به اندازه بار اول دیدنشون لذت بخشن تشکر ویژه خانومممممم
استاد ماشالا بهتون که اینقد فعال شدین و حسابی دارین این بهشتو زیباتر میکنین دارین جهان رو خودتون رو مارو گسترش میدین عجب زندگیه بهشتی شده درکتون میکنم که فقط الان بخواین تو این بهشت بمونین و لذت ببرین و مهم تر از این کار چه کاریه آخه، شما فقط پاکسازی نمیکنین مرغ و خروس پرورش نمیدین شما کاری فراتر از اینا دارین انجام میدین شما دارین خودتون رو تو همه ابعاد گسترش میدین و خدا میدونه که این کارها چه نتایج پرباری واستون خواهد داشتتتتت هرچند که همین الان هم نتیجش مشخصه نمیدونین دارین با ما چه میکنین اگه زمان مکان ثروت آزادی و هرانچه که شما دارین رو خدا بهم بده من دقیقااااااا این زندگی که الان دارین رو میخوام دقیقاااااا این لاکچریترین زندگی با کیفیت ترین زندگی که شما دارین و خدارو شکر که چشمم باز شد به این نوع زندگی تا بخواممممممم و به دستش بیارم تا چشم دلم بازترررر شه دیدم بزرگتر و وسیع تر شه استاد شما زندگی رو دارین زندگییییییی میکنین
استاد نمیدونین که با این سریال چقد تغییرات تو شخصیت من رخ داده حتی همسرم که کامل نمیشینه نگاه کنه با تغییر فرکانس من با تغییر شخصیت من جهان اطرافم داره تغییر میکنه به طرز معجزه آسایی آدمای اطرافم همسرممممم بدون گوش کردن و دیدن فایلای شما داره تغییر میکنه فقط به خاطر تغییرات منننننننن خدایا باورم نمیشه حالا معنی این حرفتون رو درک میکنم که تو وقتی شروع میکنی به تغییر مداوم و قانون رو طوری باور میکنی که جزئی از شخصیتت میشه چطور جهان هرآنچه که در زندگیت هست رو تغییر میده و بهبود میبخشه
خدا میدونه چقد تغییراتتتتتت در من به وجود اومده که خودمم خبر ندارم الان احساس میکنم هر آنچه که تو فایلای آموزشیتون شنیدم و سعی بر عمل کردموارد مرحله بالاتری شده داره اروم اروم تزریق میشه به شخصیتم و من جدیدی رو شکل میده و تصورم اینه که هرروز با دیدن این سریال پوست میندازم و بزرگتر و پربارتر میشه و چقد راه دارممممممم اصلا تمومی نداره و من عاشق این اسلو موشنیم که داره اتفاق میوفته چقدر واسم لذت بخشه و این آرام اتفاق افتادنه این حسو داره بهم میده که همه چیز ریشه ای درونم شکل میگیره و هیچی واسم سطحی و زودگذر نیست گاهی عجول میشم اما به اتفاقایی که واسم میوفته و درک بیشتر قانون میفهمم که این بهترین مسیره هرچیزی در زمان خودش اتفاق میوفته چون من آینده درخشانم رو دارم میبینم و عجله ای واسش ندارم چون اینجوری واسم لذت بخش تره
من خوشبخت ترین زن جهانم با هرآنچه که دارم و ندارم من مرحله آرامش رو رد کردم و دارم وارد مرحله ورود نعمتها به زندگیم میشم نه فقط نعمتهای مادی بلکه سلامتی روابط توحیددددددد
خدایا شکررررررت
عاشقتونممممم
سلام بر عشق من
سلام بر مریم نازنینم
تو که منو کشتی عاشقتمم من با این همه انرژی بی نظیرت
چقدر چقدر بی نظیر بود این عشق بی نهایتت
یعنی خواستم بنویسم و با تمام وجودم در اغوشت بگیرم با تمام عشقم تحسینت کنم چقدر چقدر با تمام وجودم تحسینت میکنم این اتصال ناب بی نظیرت رو این احساس ناب سپاسگذاریتو چقدر تحسینت میکنم این درک بی نظیرت این عملگرایی نابت رو عاشقتمم بی نهایت تحسینت میکنم الهی که هرلحظه غرق عشق خداوند غرق بی نهایتت اتصال غرق لذت غرق نعمت بی نهایت فراوان ربم باشی بهترین هارو برایت میخوام عشق من بهترین هارو عاشقتم من
به نام خدایی که همین نزدیکی ست
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی بی نظیرم
و سلام به تمامی دوستای بهشتی و عزیزم
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که بهم فرصتی دوباره؛ جانی دوباره؛ نفسی دوباره هدیه دادی تا بتونم زندگی بهشتی م رو همراه خودت ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس الهی و عالی م و با ارامش و با لذت و با شوق و ذوق و با عشق این کامنت ارزشمندم رو مینویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
خدای مهربانم من به حضورت و به یاریت و به نگاهت نیازمندم
چون تو یار و مونس وهمدم منی
خدای عزیزم تو همدم شادی هامی و تو امید منی
الهی و ربی من لی غیرک
خدای مهربانم تو را به خاطر این زندگی بهشتی م که پر از نور خودت شده هزاران بار شکر میکنم
و چقدر زیبا منو توی اغوش گرم و عاشقانه ت گرفتی و داری هر لحظه منو به زیباترین و بهشتی ترین زمان ها و مکان ها هدایت میکنی
خدای عزیزم من با تو نه حزنی از گذشته دارم و نه ترسی از اینده
چون تنها و تنها خودت برام کافی هستی
خدای عزیزم تو را به خاطر وجود دستان بینظیرت در زندگی م هزاران بار شکر میکنم
دستی که منو با عشق ابدی م اشنا کرده
و زندگی م فقط با خودت معنا گرفته ای مهربان ترین مهربانان
زندگی که دارم هر لحظه ش رو با خودت عشق بازی میکنم
و این عشق بازی مرا مست و مجنون بزرگی و بخشندگی و مهربانیت کرده
استاد عزیزم؛ دیشب کامنت دوست عزیزی منو یاد روزهای اولی که عضو این سایت بهشتی شده بودم انداخت
روزهای اولی که من اومده بودم با اموزش های شما استاد عزیزم سلامتی در جسم و روحم و اعتماد به نفس و ثروت رو بدست بیارم
اما وقتی که فایل های الهی تون رو میدیدم و گوش میدادم حس و حالم عجیب دگرگون میشد
وقتی فایل های توحیدی و الهی تون رو گوش میدادم صورتم غرق در باران الهی میشد
و من اومده بودم که این خواسته هام رو بدست بیارم ؛ولی من با اموزش های شما یک چیزی رو که پایه ی همه خواسته های زندگیم هست رو بدست اوردم
و اونم “خدا” بود که با اموزش های شما توی وجودم پیداش کردم
من با اموزش های شما خدا رو و خودم رو شناختم
من با فایل های الهی شما یاد گرفتم که تمام خواسته هام توی یه چیز خلاصه میشه و اونم “توحید “هست
و حالا زندگی من و تمام خواسته ها و تمام لحظات زندگی م فقط بر روی یک چیز بنا کردم و اونم “توحید “هست
و حالا من با خدا به همه چیز رسیدم
و حالا تمام لحظات زندگیم رو دارم با خدا سپری میکنم
حالا من دارم طوری زندگی میکنم که انگار اخرین روز از عمرم هست
و دارم از تک تک لحظات زندگیم لذت میبرم
و چه قدر زیبا شده زندگی م از همون موقع که خدا رو توی وجودم پیدا کردم و به خودشناسی و خداشناسی رسیده ام
خدایا شکرت به خاطر این همه حس و حال عالی و الهی که بهم هدیه دادی
خدایا شکرت که منو به این زیبایی به این فایل بهشتی هدایت کردی
خدای من تصویر این فایل بهشتی منو دیوونه کرد
و فقط میتونم به خاطر این همه زیبایی که خدا بهمون هدیه داده بگم خدایا شکرت ،بگم” فتبارک الله احسن الخالقین”
تصویر اول این صفحه روحم رو پرواز داد
مریم جانم با تمام وجودم ازت ممنونم که دارید این زیبایی ها رو هر لحظه توی بهشت مون ضبط میکنید و با عشق و با لذت و با احساس خوب تون بهمون هدیه میدید
به خدا وقتی که این تصویر زیبای مه رو توی بهشت مون دیدیم که فقط کلبه ی بهشتی مون میون این مه زیبا پیداست و انگار توی اسمان زیبای خدا این کلبه ی بهشتی مون میان ابرها ساخته شده بود یه حس و حال بی نظیری داشتم
الله اکبر به این همه زیبایی که تمام وجودمون رو پر از احساس الهی کرده
و اینقدر حس و حالم عالیه که بخدا نمیتونم بهتون از این حال و هوای الهی م بگم و میدونم که دارید با فرکانس هام دارید این حس و حالم رو دریافت میکنید
خدایا شکرت که اینقدر زندگیم و حس و حالم با خودت زیبا شده
خدایا شکرت که یک روز دیگه دارم این بهشت زیبامون رو توی این هوای پاییزی و دلبرانه میبینم
بهشتی که وقتی این اسمان ابری و زیباش رو دیدم و این درختای بلند و سر به فلک کشیده رو دیدم کلی حالم رو عالی تر کرد
خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت که امروز هم یک پکیج هیولایی که Band saw هست رو که از امازون سفارش دادیم رو با تریلر برامون اوردن
خدایا شکرت به خاطر این تراکتور زیبا و خوش رنگ و هیولایی مون که داریم باهاش کلی کارهای بهشت مون رو انجام میدیم و خیلی از کارها رو برامون اسون کرده
و چقدر این راننده ی تریلر خوش اخلاق و خوش رو بود و با عشق داشت به استاد کمک میکرد تا این اره ی هیولایی مون رو به مکان مناسبش هدایت کنن و من با تمام وجودم این مردم بی نظیر امریکا رو تحسین میکنم که اینقدر عالی و بی نظیرن.
من عاشقتم استاد بی نظیرم که با لذت و با احساس خوبت و با لبخند زیباتون دارید بهمون از سفارش این اره ی هیولایی مون از امازون میگید و از خصوصیات این اره ی هیولایی مون برامون توضیح میدید خدایا شکرت که هر روز یک نعمت و ثروت وارد بهشت مون میشه که میتونیم باهاشون بهشت مون رو بهبود ببخشیم و کلی زیبایی رو به بهشت مون هدیه بدیم.خدایا شکرت. مبارک تون باشه دستای بی نظیر خدا
ای جانم به این موتور یاماهای خوش رنگ و زیباتون استاد بی نظیرم که منم مثل شما خیلی دوسش دارم که دارید باهاش میرید در پرادیس رو برای دوست عزیزمون باز کنید و این موتور زیبا منو یاد سفر به دور امریکا انداخت و زیبایی های یوتا و یاد اون آرچ زیبا و اون صخره ها و تریل زیبا و کلی خاطره های خوبی که باهاش داریم خدایا شکرت
خدای من چقدر این جوجه های زیبامون رو دوست دارم که دارن توی بهشت مون کلی لذت میبرن و هم ما با دیدنش کلی حس خوب رو ازشون میگیرم خدایا شکرت
الله اکبر به این همه زیبایی بهشت مون به خدا دیدن این همه زیبایی پردایس مون داره منو دیوونه میکنه و فقط میتونم خدارو به خاطر این همه زیبایی و نعمت و ثروتی که بهمون هدیه داده شکر کنم
خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی و بزرگی بهشت مون که اینطور این تریلری هیولایی داره توی بهشت مون به راحتی دور میزنه و چقدر این بهشت پر از نعمت و برکت و زیباییه که بهمون کلی حس ناب و الهی رو هدیه میده.
من عاشقتم مریم جان که صبح زود از خواب بیدار شدی و داری این زیبایی بهشت مون رو که خدا بهمون هدیه داده رو برامون ضبط میکنی ؛ مریم جان من وقتی این مه زیبا رو توی بهشت مون دیدم به خدا اشک توی چشمام جمع شد درست مثل همین الان که دارم براتون مینویسم و فقط میتونم خدا رو به خاطر این نعمت زیبای بهشتی مون هزاران بار شکر کنم ازت ممنونم که دارید تمام لحظات زیبای بهشتمون رو برامون ضبط میکنید و بهمون هدیه میدید.
و این زیبایی که همه جای بهشتمون رو مه گرفته بود روحمون رو پرواز داد و این ارامش و این هوای مطبوع و این مه زیبا که بهشت مون رو رویایی تر کرده به خدا ما رو دیوونه کرد خدایا شکرت به خاطر این همه حس و حال ناب و الهی که دارم از این همه زیبایی میگیرم.
من عاشقتم مریم جان که منم مثل شما پر از احساس عالیم و با شوق و ذوق و با لذت دارم این همه زیبایی رو میبینم و فقط خدا رو شکر میکنم و تحسین میکنم این همه زیبایی رو.
خدایا شکرت به خاطر دیدن این صحنه ی رویایی بهشت مون توی این هوایی که همه جا رو مه غلیظی گرفته و دیدن این داک های زیبامون که اومدن لب دریاچه و دارن اب میخورن و دیدنش بهمون یه دنیا احساس عالی رو هدیه میده .
من عاشق این خنده های زیباتم مریم جان که با شوق و ذوق و با احساس عالی تون برامون از این زیبایی بهشت مون فیلم میگیری و یه دنیا زیبایی رو به چشمامون هدیه میدی خدایا شکرت
به خدا من از همون اول این فایل بهشتی فقط خدارو شکر کردم و تحسین کردم این همه زیبایی رو و وقتی شما استاد عزیزم و مریم عزیزم رو میدیدم ،بهتون میگفتم من عاشقتم و چقدر این حس زیباست چقدر این نزدیکی قلب ها که خدا داره این کار رو انجام میده زیباست و فقط میتونم به خاطر این همه حس و حال زیبا وبهشتی م بگم خدایا شکرت
خدای من چقدر این صحنه ای که برامون از آماده کردن غذا برای مرغ هامون فیلم گرفته بودی رو دوست داشتم و چقدر من این نظم و مرتب بودن و برنامه ریزی شما مریم جان رو دوست دارم و دارم همیشه این کار زیباتون رو تحسین میکنم که اینقدر زیبا و با یک نظم خاصی این غذای مرغ هامون رو براشون اماده کردین ،وقتی این صحنه ی زیبا رو دیدم یه حس ناب و عالی رو بهم هدیه داد یه حس زیبایی رو بهم هدیه دادین و فقط داشتم شما رو تحسین میکردم که به همیشه برام الگوی بی نظیری هستین عزیزم.
من عاشقتم مریم جان که از تک تک زیبایی های این بهشت مون برامون فیلم گرفتین و حالا داریم با همدیگه میریم و مرغ و خروس های زیبامون رو ازادشون کنیم و چقدر اون لحظه ای که داشتن یکی یکی میومدن بیرون و هر کدومشون یه رنگ زیبا و یک نقاشی خاصی داشتن رو دوست داشتم و فقط خدا رو شکر میکردم به خاطر این همه نعمت و زیبایی که بهمون هدیه داده
خدای من ؛من عاشق این مرغ و خروس های زیبامونم که حالا تکامل شون رو طی کردن و اینقدر بزرگ و زیبا شدن و این تنوع و فراوانی شون و این رنگارنگ بودنشون یه حس نابی رو بهم هدیه داد من عاشق این گنی های زیبامونم که دارن پرواز میکنن از چیکن شا میان بیرون و همیشه یک حس ازادی و رهایی و شادی رو بهم هدیه میدن و چقدر میشه از این مرغ های زیبامون حس ارامش رو گرفت خدایا شکرت
خدای من چقدر این بوقلمون هامون بزرگ شدن و چه حس خوبیه وقتی که میبینی از همون روز اول که یک جوجه ی کوچولو بودن و حالا کم کم تکامل شون رو طی کردن و اینقدر بزرگ شدن و چه لذتی داره وقتی میبینی که اینقدر بزرگ شدن ؛ خدای من چقدر ناز دارن میدون دنبال مریم جان برای خوردن غذاشون و چه حس نابی بهمون هدیه دادی مریم جان وقتی که این صحنه ی زیبا رو دیدم خدایا شکرت
خدای من چه لذتی داره وقتی توی مزرعه و بهشت خودت باشی و صبح زود بیدار شی و بری به مرغ و خروس هات غذا بدی کنارشون بشینی و غذا خوردنشون رو ببینی ؛ و چقدر اون موقعی که مریم جان داشت به مرغ و خروس ها توی این بهشت زیبامون غذا میداد رو دوست داشتم یه حس ارامش و بی نظیری رو بهم هدیه میداد و من عاشق این حرکات و صداهای زیباشونم که همیشه یک لبخند زیبایی رو بهم هدیه میدن
الله اکبر به این صحنه ی دیووانه کننده ای که خورشید داشت توی این صبح زیبا طلوع میکرد؛ به خدا دارم دیوونه میشم از این همه زیبایی و توی این هوایی بینظیری که بهشت مون رو مه گرفته و خورشید هم داره کم کم بالا میاد و داره همه جا رو روشن میکنه و چقدر این لحظه ناب و الهی بود که این تصویر زیبای خورشید به زیبایی هر چه تمامتر توی دریاچه افتاده بود
خدای من این تصویر رویایی خورشید رو که داشت کم کم طلوع میکرد رو چند لحظه ای روش استپ کردم و با خدا حرف زدم و همین طور که داشتم این صحنه ی زیبا رو میدیم فقط اشک میریختم و خدا رو شکر میکردم ؛و چقدر خدا داره هر لحظه توی بهشت مون این همه زیبایی رو بهمون هدیه میده و از همون اول صبح که اون مه زیبا رو به بهشت مون داده بود و حالا هم خورشید زیبا داره کم کم خودشو توی بهشت مون نمایان میکنه و این اسمان ابی و ابرهای زیباش دارن کم کم پیدا میشن؛
خدایا شکرت که با دیدن هر کدوم از این نعمت هایی که بهمون هدیه دادی داریم یه دنیا حس خوب رو ازشون میگیرم و وقتی این صحنه ی زیبا رو دیدم یاد این ایه ی زیبا خدا افتادم ” که اگر تمام درختان قلم شوند و تمام دریاها مرکب شوند بازهم از نعمت های من کم نمیشود” و من دارم حالا دارم با پوست و گوشت و استخونم این ایه رو درک میکنم و بازهم میگم خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی و نعمت و ثروت و فراوانی که بهمون هدیه دادی .
من عاشقتونم دستای بی نظیر خدا که این طور با زندگی بهشتی تون تمام وجودمون رو و تمام زندگی مون رو بهشتی کردین خدایا شکرت
من عاشق این خنده ها و حس و حال بهشتی و الهی تونم که یه دنیا حس خوب رو بهمون هدیه میدین من عاشقتم مریم جان که رفتی و داری از داخل تراکتور برامون فیلم میگیری و چقدر این راه زیبا که داریم میریم تا دم در پردایس، زیباست و داریم زباله ها رو با تراکتور هیولایی مون میبریم دم در و یک سفارشی هیولایی دیگه مون رو باهاش به بهشت مون میاریم و خدا رو به خاطر این نعمت تراکتور زیبامون که داریم کلی کارهامون رو باهاش انجام میدیم هزاران بار شکر میکنیم که انجام دادن خیلی از کارها رو برامون اسون کرده خدایا شکرت
و به شما دستای بی نظیر خدا قوت میگم به خاطر این همه تمیزی و پاکسازی که دارید توی تمام این بهشت مون انجام میدید و چقدر این پاکسازی هایی که توی بهشت دارید انجام میدید هم برای ما درس داره که ما هم همیشه باید ذهن مون رو از هر چیز نازیبا پاکسازی کنیم و ذهن مون رو با ساختن باورهای زیبا و افکار بهشتی به گلستان تبدیل کنیم .
من عاشقتم استاد بی نظیرم که دارید بهمون از عملکرد دستگاه پاکسازی تراکتور اموزش میدید و چه قدر هم تمیز و مرتب داره همه جا رو از علف های هرز پاکسازی میکنه و کلی بهشت مون رو داریم بهش صفا میدیم و خدارو شکر به خاطر این تراکتور زیبامون که داریم کلی کار رو باهاش انجام میدیم و داریم پاکسازی میکنیم و راحت بارهامون رو جابه جا میکنیم خدایا شکرت
و با تمام وجودم شما مریم جان رو تحسین میکنم به خاطر این اعتماد به نفس و عزت نفس عالی تون و به خاطر این فیلم گرفتن های عالی و حرفه ای تون که اینقدر عالی برامون از این زیبایی های بهشت مون توی تراکتور با اینکه لرزش داشت ولی شما عالی فیلم گرفتین و با تمام وجودم شما استاد عزیزم رو تحسین میکنم که اینقدر زیبا داشتین عزیز دلتون رو تحسین میکردین و چقدر من این رابطه ی زیبا و الهی تون رو دوست دارم و تحسین میکنم و خدارو به خاطر وجود ارزشمندتون توی زندگیم هزاران بار شکر میکنم که برامون یک الگوی ناب هستید
و با تمام وجودم ازادی مالی و زمانی و مکانی تون رو تحسین میکنم دستای بی نظیر خدا که هر چیزی که لازم دارید رو در ان واحد سفارش میدید و سفارشات هم خداروشکر در سریع ترین زمان به دست تون میرسه.
و چقدر این ایده های ساده مثل همین چنگالی که سفارش داده بودیم تا تراکتورمون رو به لیفتراک تبدیلش کنیم که بتونیم باهاش وسایل سنگین مثل همین اره ی هیولایی مون راحت تر جابه جا کنیم و یا چیکن شا مرغ هامون رو به راحتی باهاش جابه جا کنیم و چقدر با همین ایده های ساده میتونیم کلی از کارهامون رو باهاش انجام بدیم و تحسین میکنم شما استاد عزیزم رو به خاطر این ایده های عالی تون که انجام دادن کلی از کارهامون رو براموت اسون کردن.
و چقدر این همکاری تون رو من دوست دارم و با تمام وجودم شما دستای بی نظیر خدا رو تحسین میکنم که همیشه با همدیگه یه تیم سه نفره هستین که با توکل و با ایمان به خدا دارید کارهاتون رو انجام میدید؛ من عاشقتم استاد بی نظیرم که همیشه دارید با اعتماد به نفس عالی تون و با اراده ی بینظیرتون ایده هاتون رو عملی میکنید و حالا چقدر عالی با همین ایده ای که تراکتورمون رو به لیفتراک تبدیل کردیم تونستیم این اره ی هیولایی مون رو به راحتی توی شاپ مون بزاریم .
خدایا شکرت به خاطر این اره ی هیولایی مون که حالا میتونیم راحت کارهامون رو باهاش انجام بدیم و چقدر من این شاپ زیبامون رو که پر از ابزارهای هیولایی هست رو دوست دارم و خدارو به خاطر این همه نعمت و ثروت و فراوانی که بهمون هدیه داده هزاران بار شکر میکنم ؛من عاشقتم مریم جان که از این شاپ زیبامون هم برامون فیلم گرفتی و این ابزارهای هیولایی میل واکی رو بهمون شنون دادی که هم عالی ترین کیفیت رو دارن و هم رنگ این ابزارها رو که به رنگ خوش رنگ قرمز هست رو خیلی دوست دارم و من این کشور ثروتمند رو تحسین میکنم که بهترین کمپانی های دنیا رو داره که دارن بهترین محصولات و با کیفیت ترین محصولات رو تولید میکنن.
من عاشقتم استاد بی نظیرم که نحوه ی کارکردن این اره ی هیولایی هم داری برامون توضیح میدی که با برق خونگی میتونیم روشنش کنیم و حالا باهاش میتونیم کلی کارهای برش چوب مون رو به راحتی انجام بدیم و چقدر این کلام زیباتون رو دوست دارم استاد که دارید بهمون یاد میدید که با همین ایده های ساده میتونیم کلی محصول رو برای خودمون توی حوزه ی شغلی خودمون بسازیم و تولید کنیم که کارها رو راحت تر کنن که با این کارمون هم برای خودمون ثروت سازی کنیم و هم به پیشرفت جهان کمک میکنیم
و من با تمام وجودم این ازادی های مالی تون رو این ازادی زمانی و مکانی تون رو و این کشور ثروتمند رو با تمام وجودم تحسین میکنم که هر چیزی که نیاز داشتید رو در سریع ترین زمان ؛اون محصول رو از بهترین فروشگاه ها سفارش میدید و در سریع ترین زمان هم به دست تون میرسه و خدا روبه خاطر این همه نعمت و ثروتی که بهمون هدیه داده هزاران بار شکر میکنم که در کشوری دارید زندگی میکنید که در تمام زمینه ها Best of the best هست .خدایا شکرت
و من عاشق این جمله ی زیبا و الهی م که “ثروتمند شدن یکی از زیباترین و معنوی ترین و خداپسندانه ترین کارهای دنیاست”
و این فایل زیبا بهمون یاد داد که با همین ایده های ساده ای که به ذهن همون میرسه اونها رو اجرا کنیم و میتونیم برای خودمون ثروت خلق کنیم و بهترین محصولات رو تولید کنیم و هم به پیشرفت جهان کمک کنیم.
من عاشقتم مریم جان که روی این نوشته ی زیبا لباس استاد زوم کردین ” Be greatfull”
خدای من این تراکتور هیولایی مون چه حرکتایی داره میزنه، چه تنه ی درختی رو داریم باهاش جابه جا میکنیم و چقدر با همین چنگال هایی که بهش وصل کردیم حالا داریم این تنه ی درخت هیولایی رو به راحتی باهاش جا به جا میکنیم خدایا شکرت و چقدر این تراکتور زیبامون داره کارهامون رو برامون راحت انجام میده.
من عاشق این شوق و ذوق تونم دستای بی نظیر خدا که دارید از تک تک لحظات تون لذت میبرید و دارید با این احساس عالی تون کلی کارهای بهشتی رو انجام میدید و به ما هم یاد میدید که ما هم از تک تک لحظات زندگی مون لذت ببریم و تمام کارهامون رو با احساس خوب و با شوق و ذوق انجام بدیم.
و با این کلام زیباتون ” همیشه راه های اسان هم هست” دارید بهمون یاد میدید که کارهامون رو به ساده ترین و اسان ترین و راحت ترین شکل ممکن انجام بدیم و بهمون یاد دادید که همیشه توی انجام کارهامون از خودمون بپرسیم از این راحت تر چطور از این ساده تر و اسان تر چطور و همیشه کارهامون رو به اسون ترین شکل انجام بدیم.
خدایا شکرت که هر روز کارها داره با این ایده های ساده راحت تر و اسان تر انجام میشه و چقدر همین ایده ی لیفتراک بهمون کرد تا کارهامون خیلی راحت تر و ساده تر انجام بشه خدایا شکرت
خدای من چقدر این غروب بهشت مون زیباست و که داره خورشید از پشت ابرها کم کم غروب میکنه و کلی حس و حال عالی رو داره بهمون هدیه میده خدایا شکرت
خدایا شکرت که امروز هم منو به این زیبایی به این فایل بهشتی هدایت کردی تا بتونم کلی احساس عالی و الهی و درس و اگاهی رو از زندگی بهشتی دستان بی نظیرت یاد بگیرم و توی زندگیم پیاده ش کنم.
استاد عزیزم ؛مریم جان با تمام وجودم ازتون تشکر میکنم که با این فایل های بهشتی هر روز دارید مدارمون رو بالاتر میبرید و یک زندگی بهشتی رو داریم با این فایل های الهی برای خودمون خلق میکنیم.
خدایا شکرت
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و قوی تر و قدرتمندتر و با اراده ی پولادین مون همراه با همراه همیشگی مون الله مهربان
خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی
سلام ودست عزیزم چقدر زیبا ونکته به نکته دیدی وحس کردی ولذت بردی ازنقدر که انگار اونجا بودی شای من حتی اکه اونجا هم بودم عیر از چند نکتهی واصح بقیه رو نمیدیدم انگار مهر زدن روی چشم ها رو از همین جا میشه درک کرد وامروز رب بزرگم امروز نشونم داد مدار شنوایی چطور تعییر میکنه وهنگام عیبت کردن یکی از عزیزانم صداش کلا قطع شد وخداوند نگذاشت من اون صحبت رو بشنوم هم یادم داد که چطور تسلط داره به همه ی امورم وهم اینکه چقدر نزدیک ومراقب وهمین جاست واقعاا خدایااا شکرت دوست خوبم گفتی به خود شناسی وخدا شناسی رسیدی چنانچه امکانش هست از نحوه رسیدن به خودشناسی برام بگو بگو و کمکم کن به درک عمیق تری از وجودم برسم حتما خواندن کامنت شما یه صحبت وهدایت هست از سوی رب حاضر وناظرم ممنونم امیدوارم همیشه شاد وموفق ورستگار باشی
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که بهم جانی دوباره ؛ نفسی دوباره رو هدیه دادی تا بتونم با عشق زندگی بهشتی م رو ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس عالی و الهی م و با عشق و با لذت برای دوست عزیزم مینویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قراردادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم
سلام سمیه جانم
سلام به روی ماه و زیبای شما دوست عزیزم
عزیزدلم این پیام و کامنت زیبای شما دوست عزیزم چشمامم رو بارونی کرد
اینقدر این کامنت زیباتون منو منقلب کرده که همین طور که دارم براتون مینویسم همین طور اشک از صورتم داره سرازیر میشه
سمیه جان اره عزیزم نوشتم به خود شناسی و خدا شناسی رسیدم
بزار این طور برات بگم که من تا قبل از اینکه عضو این خانواده ی بهشتی بشم هیچ چیزی از خود شناسی و خدا شناسی نمیدونستم
و خدا به زیباترین شکل منو با دستی از دستان بی نظیرش به این سایت بهشتی هدایت کرد
من اومده بودم که با اموزش های استاد عزیزم سلامتی و اعتمادبه نفس و ثروت مادی رو بدست بیارم
ولی وقتی که فایل های استاد رو یکی یکی میدیدم و گوش میدادم حالم عجیب دگرگون میشد
انگار که توی این دنیا نبودم انگار روحم پرواز میکرد
وقتی فایل های توحیدی استاد رو میدیدم همین طور اشک میریختم
اخه من با اموزش های استاد و با کلام الهی شون داشتم خدا رو تازه توی وجودم پیدا میکردم
تازه داشتم میفهمیدم که من اشرف مخلوقات خدا هستم
تازه داشتم درک میکردم که خدا ما رو خالق زندگی مون قرار داده
تازه داشتم میدونستم که خدا عاشق منه منو دوست داره بی قید و شرط
تازه داشتم خدا رو توی تک تک سلول های بدنم حسش میکردم
من بارها و باره این جمله رو میشنیدم که خدا از رگ گردن به ما نزدیکتره
ولی اصلا درک نمیکردم که معنی این جمله ی یعنی چی
ولی حالا دارم خدا رو با تمام وجودم حسش میکنم که دارم باهام حرف میزنه
دارم با تمام وجودم ندای ارامش بخشش رو به قلبم میشنوم که باهام صحبت میکنه
سمیه جان من قبلا به خاطر باورهای نادرستی که داشتم با خدا این طور دوست و رفیق نبودم
ولی حالا خدا شده تمام زندگیم
خدا شده تمام وجودم
من با خدا دارم هر لحظه از زندگی م رو با عشق زندگی میکنم
دارم هر لحظه این ایه ی زیبا رو با خودم تکرار میکنم الیس الله بکافن
و من با خدا نه حزنی از گذشته دارم و نه ترسی ازاینده
و من بدون خدا هیچ ارزشی ندارم
و هر چی دارم از خدا دارم
خودشناسی یعنی اینکه بدونی تو لایق بهترین ها توی زندگیتی
خودشناسی یعنی اینکه تنها و تنها خدا برات کافیه
و خودشناسی یعنی اینکه برای خودت ارزش قائل بشی و بشینی و با خودت خلوت کنی
خودشناسی یعنی اینکه بیای و مثل دو تا دوست با خودت حرف بزنی
به خودت بگی ملکه جان تو اشرف مخلوقاتی
به خودت بگی خدا عاشقته خدا دوست داره
به خودت بگی ملکه جان فرشته ی خدا به چی علاقه داری توی زمینه ی شغلی ت همون مورد علاقه ت رو براش قدم بردار با توکل به خدا
از خدا توی تمام کارهات باهاش مشورت بگیر
با خودت قشنگ برخورد کنی و بدونی که خدا تو را خالق افریده
تو هر چیزی رو که بخای خدا بهت هدیه میده
کافیه که باورهات رو درست کنی
کافیه که همیشه توی احساس خوب باشی
کافیه که فقط و فقط روی خدا حساب باز کنی
کافیه که به خدا اعتماد کنی
کافیه که با تمام وجودت و با ایمان به خودش خدا رو صدا بزنی و ازش خواسته هات رو بخای
خدا برات کن فیکون میکنه
خودشناسی یعنی اینکه خدا تو را همین طور که هستی دوست داره
خودشناسی یعنی اینکه با خودت در صلح باشی
خودشناسی یعنی اینکه اعتماد به نفس و عزت نفست رو هر روز روش کار کنی و از خودت یک شخصیت عالی رو بسازی
خودشناسی یعنی اینکه من خودم رو دوست دارم و عاشق خودمم
خودشناسی یعنی اینکه برای خودت ارزش قائل بشی در تمام جنبه های زندگیت
و اگه خودمون رو خوب بشناسیم میتونیم به خدا شناسی برسیم
خدای من نمیدونم چرا اسم زیبا و ارامش بخشت رو که میشنوم چشمام پراز اشک میشه
چی کار با دل من خدای بی نظیرم
خدایا شکرت
دوست عزیزم بیا و این مسیر الهی رو با قدرت بیشتر ادامه بدیم
بیا و خودمون رو به ساحل امن الهی خدا بسپاریم
بیا دوست عزیزم بیا دستامون رو به خدا بدیم
بیا بیشتر با خدا عشق بازی کنیم
سمیه جان اینقدر حس و حالم خوبه اینقدر به خدا وصلم که دارم هر لحظه این ندای زیبا رو میشنوم
“خدا تنها برای بنده اش کافی ست”
خیلی دوست دارم دوست عزیزم
الهی که همیشه غرق در ارامش خدا باشی
الهی که همیشه لب های زیبات لبخند خدایی روش مهمون باشه
الهی که همیشه توی این مسیر ثابت قدم تر بشیم
الهی که………………… بقیه شو بنویس عزیزم
خودت بنویس دوست عزیزم بنویس و از خدا بخاه که بهت بده هر چیزی که دوست داری
خدا خیلی مهربونه
خداییی که من میشناسمش خیلی بزرگه
و این بزرگی و بخشندگی ش منو دیوونه کرده
خدایا شکرت که دارم اینقدر زیبا باهات عشق بازی میکنم
بازم ممنونم ازت دوست عزیزم که این پیام الهی رو بهم هدیه دادی
ادامه میدیم ابین مسیر الهی رو مصمم تر و قوی ترو قدرتمندتر و با اراده ی پولادین مون همراه با هم پایه ی همیشگی مون الله مهربان
خدایا تنها و تنها خودت برامون کافی هستی
به نام الله یکتا
سلام بر استاد عزیز شیرین تر از عسل خلاقم و سلام بر مریم بانوی شکارچی قهار زیبایی ها
برای بار دومه که برا این قسمت مینویسم
راستش کلی نوشتم و دکمه ارسال رو زدم و یهو دیدم همه چی پرید
یه بار دیگه هم همینطوری شد و یه ۱۵ دقیقه ای طول کشید تا حسم رو خوب کنم و تصمیم به نوشتن کنم
ولی الان به مدد الله یکتا بدون فرصت دادن به غم و حسرت با اشتیاق و لذت همون لحظه که پرید شروع کردم به نوشتن و دارم براتون مینویسم و می خوام به خودم تبریک بگم و این نیست به جز نور هدایت استاد نازنینم و لطف خدا
با خودم گتم الخیر ما فی وقع …….
بسم الله….
دوباره مینویسم
مریم بانوی زیبا و نازنین سپاس برای ضبط این مه رویایی
خدا میدونه چند میلیارد و شاید چند بیلیون صحنه زیبا و بلکه بیشتر و صلن بی نهایت صحنه زیبا اگه همه کرات آسمانی رو در نظر بگیریم
هر لحظه در حال اتفاق هست و اصلا کسی نمیبینه به جز الله یکتا و کائنات
چقدر زیبایی در حال اتفاقه تو اعماق جنگل ها و دریاهایی که هیچ ناظری به جز اون حیوانات و الله یکتا نیست
واسه اینه که ما هم باید حالمون عالی باشه و پر از زیبایی حتی وقتی که کسی پیشمون نیست و ناظری نداریم و تشویق کننده ای
باید خومون با خودمون و خدای خودمون حال کنیم و لذت ببریم
همون طوری که خدا داره از خودش و زیبایی هاش لذت میبره و کیف میکنه
به لذت بی نهایت ….
این مه رویایی و زیبا من رو یاد یه شب توی شمال انداخت
که منم رای اولین بار این صحنه رو دیدم یعنی داشتم کار میکردم ساعت ۳ صبح بود حدودا و یهو تصمیم گرفتم برم یه دوری تو حیاط بزنم
در خونرو که باز کردم فکر کردم دارم خواب میبینم …
تمام حیاط ویلا رو مه گرفته بود یه جوری که باغچه ها و گل ها دیده نمیشد
و چقدر احساس بی نظیری بود و من یکی دو ساعت همونطوری رفتم و روی تراس نشستم و کیف کردم و خداروشکر کردم
من اون موقع هیچ چیزی از تاثیر حال خوب و قانون نمیدونستم
اون موقع درست زمانی بود که برشکست شده بودم ودرآمدم صفر بود
و لی همون احساس زیبای بودن در شمال و طبیعت و این هدایت هایی که الله مهربان کرد من رو برای دیدن معجزه هاش …
باعث شد کارم کم کم برگرده و بهتر از قبل هم بشه خداروشکر
و الان درک میکنم که چه هدایتی شدم به سمت شمال بعد برشکستگی و چقدر خداوند مهربان و بی نظیره
خدایا شکرت خدایا عاشقتم
این مه زیبا با طلوع خورشید زیباتر هم شد و کم کم داشت ناپدید میشد و یه من میگفت که امین با نور خورشید آگاهی و هدایت باید یه جاهایی که همه جار و مه گرفته و راه قابل تشخیص نیست …
با تابیدن این نور و نور هدایت الهی میتونی صراط المستقیم رو در دل این همه غبار پیدا کنی و مسیرت رو ادامه بدی
پس باید اینقدر رو خودت کار کنی که همیشه یه مه شکن قوی روت نصب باشه که تو موقع لزوم بتونی ازش استفاده کنی و این آفتاب هدایت الهی رو دریافت کنی
اون نور خورشید و اون مه زیبا که داشت جاش رو به روشنایی آفتاب میداد
یاد این شعر مولانا افتادم
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
هر نشونه ای که میاد نشان الله یکتا رو میده و باید خودم رو تو مسیر دریافت هدایتش قرار بدم و بهش گوش بدم و سرم رو بر نگردونم و بهش اعتماد کنم …..
تا به نور الله یکتا هدایت بشم …..
بریم سراغ اون تریلی زیبا و عظیم و شکرگزاری زیبا مریم بانو که چقدر درست گفتن
چه خوبه حیاطت اینقدر بزرگ باشه که یه چنین غولی به راحتی توش دور بزنه
چقدر کیف کردم از لباس اون راننده تریلی چقدر تمییز و زیبا
چه قدر خوبه که کسایی که میان بار رو تحویل میدن خوشحالن معمولا و حسشون خوبه و شما جبر روزگار و اینکه با اکراه دارن کار میکنند رو نمیبینی
چقدر لذت بخش میکنه خرید رو برای آدم …..
راستش با دیدن محیط داخلی کابین تراکتور کلی کیف کردم و شکر کردم و تحسین کردم
اون کابین شیشه ای زیبا که رانندرو از تابش آفتاب و سرما و گرما محافظت میکنه
و حتما بهترین کولرها و بخاری ها در اون تعبیه شده
همچنین اون اسپیکرهای بزرگ در ستون تراکتور که اون کشاورزی که کار میکنه با این هیولای زیبا میتونه موزیک هم پخش کنه و اگر خودم بود قطعا فایل های استاد رو پخش میکردم و هم کار میکردم و هم کیف میکردم …..
چقدر خوبه احترام و عزت نفس تو این کشور به هر شغلی و هر فردی تو هر جایگاهی
اصلا برای همینه که امریکا یکی از بزرگترین تولید کننده های محصولات کشاورزی هست
برای اینکه اونجا یه کارگر حالش خوبه وقتی سوار چنین تراکتوری هست و داره کار میکنه
حس میکنه که بهش احترام گذاشته میشه و توی این کابین زیبا احساس عزت نفس میکنه
در صورتی که تو باور و حداقل تو باور من ما کار کشاورزی یه کاریه که باید سرتاپات گلی بشه و با یه تراکتور زنگ زده و کلی وسیله رنگ و رو رفته کار کنی
واسه همینه که بچه های روستاهای ما محل زیبای زندگیشون رو رها میکنند و به شهرها میان به امید زندگی بهتر
ولی متاسفانه مجبور میشن به کارگری و کارهایی که از همون کشارزی تو این شرایط سخت تره ….
یعنی به نظر من یک کشاورز همون احساس لذت رو از تکنولوژی میبره که کارمندای اپل و گوگل و مایکروسافت میبرن
حالا اونا به کار کدنویسی و کار پشت میزی علاقه دارن و تو بهترین محیط و بهترین ابزار دارن کار میکنند
و یه کشاورز هم میتونه به علاقش برسه با بهترین ابزار و تو بهترین محیط لذتش رو ببره
اون راننده تریلی هم که برای استاد بار میاره داره با یه ماشین زیبا قدرتمند و با امکانات کار میکنه
واسه همینه که حالش خوبه
و این حال های خوب چه گسترشی رو بوجود آوردند تو این کشور ….. الله اکبر
چه حس عالیه که اون کشاورز میتونه بعد کار با تراکتور زیباش سوار ماشین زیباتر فوردش بشه بیاد به خونش و بشینه با مک بوک و آیپد و آیفون با کیفیتش بازم احساس لذت کنه و این لذت در شب و روزش جریان داشته باشه
ما بچه های سایت و شاگردا ی استاد حالا دیگه میدونیم حال خوب چقدر مهمه و اصلا همه چیزه
و اینه دلیل این همه پیشرفت این کشور در هر زمینه ای از ورزش بگیرید تا صنعت و ….
همین حال و احساس خوبه
که البته خود مردشون برای خودشون با خلاقیت و تلاششون ایجاد کردن
و منتظر صدقه از دولت و پیدا کردن گنج و پول بدون تلاش نبودن …
و حالا گنج همین احساس راحتی و احساس لذتی هست که از ابزاری که نسل ها تولید کردن و تکامل دادن
دارن دریافت میکنند
یه درس مهم دیگه که من گرفتم از این قسمت این بود که :
همونطوری که تو پاک سازی ظاهری پرادایس دیدیم که شاخه ها به هم میچسبیدن و مانع میشدن درست مثل پاکسازی در درونمون
حالا میبینیم که اون دو قطعه فلزی به تراکتور متصل میشن و میتونن اون درخت غول پیکر رو به راحتی از زمین بلند کنند و اینو من فهمیدم که باورهای درست هم هر چقدر کوچیک
اگر ما تقویتشون کنیم میتونن با هم متحد بشن و چنین درخت های غول پیکری رو از سر راهمون بردارن
راستش دیشب بازی بارسا و یووه بود و بارسام ۳ تا خورد
آقای رونالدو هم ۲ تا گل زدن….
این برای من امین که طرفدار دو آتیشه بارسلونام و یک مسی فن متعصب و یک آنتی رونالدوی بی رحم بودم
یعنی فاجعه ……
البته برای اون امین قبل از آشنایی با استاد و قانون
راستش دیشب تا داشت حالم بد میشد گفتم امین حق نداری احساست رو بد کنی و شروع کردم توجه به نکات مثبت بازی و اصلا گفتم امین بدون هیچ استرسی از بازی لذت ببر
وشروع کردم به موفقیت های رونالدو تو زندگیش و اینکه الان به لطف الله یکتا همه چی داره و شروع کردم به تحسینش
و باور نکردنی بود ….
منی که اگه امین قبل بودم با این باخت باید تا ۴ صبح میرفتم تو پارک راه برم که حالم خوب شه و بتونم بخوابم
با آرامش کامل و حس عالی از پای تلویزیون پاشدم با یه حس عالی
انگار نه انگار که چی شده …..
تازه بعدشم رفتم پست پیروزی رونالدو رو تو اینستا لایک کردم …..
یعنی اگر دوستام میدیدن چنین صحنه ای رو فکر میکردن من از فشار عصبی دیگه رد دادم
اینو نوشتم که بگم شاید این یه باور کوچیک و خنده داری بود ولی مثل همین میله ها که وصل شدن به تراکتور
باید همین کوچیک ها رو جدی بگیرم که بعدها با اتصال و اتحاد همین باورهای کوچک به باورهای بزرگ تر بتونم یه درخت غول پیکری مثل همین درخت که دیدیم تو این قسمت رو جابه جا کنم به مدد الله یکتا
یه نکته شیرین دیگه هم درک کردم از این قسمت :
اونجایی که مریم بانو می خواستن رد بشن و استاد با زدن یک دکمه یا یک اهرم به راحتی درخت رو بردن بالا و مسیری که به ظاهر مسدود بود رو باز کزدن به راحتی
ائلا که استاد همیشه به ما میگن که هر مسیر سخت مسیر اشتباهه و من اینو دیدم ودرک کردم تو این قسمت و باید منتظر هدایت به مسیر های راحت باشیم در هز شرایطی…
بعد با خودم گفتم یعنی امین قدرت الله یکتا از این تراکتور کمتره ….
اگه تو رو خودت و باورهات کار کنی و ایمانت رو به الله یکتا قوی تر کنی هر مانع غول پیکری رو به راحتی هر چه بیشتر از سر راحت برداشته میشه و مثل مریم بانوی عزیز با لبخند میتونی به راهت ادامه بدی
احساس بسیار خوبی دارم از دیدن این قسمت
از اینکه نوشتم پرید و حتی یک ثانیه هم به ذهنم فرصت نجواکردن ندادم و اومدم نوشتم
خدایا شکرت خدیا شکرت
استاد و مریم بانوی عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزارم برای اشتراک زیبایی های این قسمت
عاشقتونم و عاشقتونم …..
خدای مهربان و هدایتگر و بی نهایتم از تو متشکرم برای توفیق دیدن و نوشتن برای این قسمت
مثل همیشه نورانی و الهی
خدایا شکرت خدایا عاشقتم
امین عزیز از دیدگاهت لذت بردم. از اینکه گفتی داشتن تراکتور، اتومبیل و لپ تاپ زیبا و با کیفیت حس آدم را خوب می کند و این حس خوب کارها را لذت بخش می کند. تصمیم گرفتم هر طوری است اتومبیل صفر و خوب بخرم هر چند قیمتش بالا باشد.
سلام بر آقا روح الله عزیزم
امروز صبح اتفاقا داشتم کامنت شما رو برای قسمت 110 میخوندم برای بار چندم و لذت میبردم و کیف میکردم
از اون لحن زیبا و صمیمی
من یه قدرت خاص و یه ایمان خاصی و یک اراده قوی پشت نوشته شما دیدم روح الله جان
یه احساس خیلی خاص و ویژه ای تو کامنت شما برای این قسمت به من متقل شد و هربار میشه با خوندنش
و واقعا لذت بردم از اون لحن و اون نوع نگاه شما و نوع نوشته شما
و امشب که دیدم برای من کامنت نوشتید بر ایمانم بر ارتباط فرکانس های یکسان و اون احساسی که بالاتر از هر چیزی هست و هیچ فاصله و زمان و مکانی نمیشناسه
افزوده شد
بی صبرانه مشتاقم که خبر خریدن اتوموبیل صفر و زیبا رو به من بدی برادر عزیزم و از اون بوی نویی صندلی ها و داشبورد و اون تمیزی موتو ر و کابین و همه چیز
غرق در لذت بشی برادر عزیزم
من حس میکنم اون روح الهی و بزرگی که در وجود شماست رو از راه دور
و اسم روح الله چقدر برازنده شماست….
منتظر خبر خوش خریدن ماشین صفرت هستم به امید الله یکتا
سلام دوست عزیز هم فرکانسی ام .امروز از خدای مهربون نشونه ای خواستم برای مهاجرت .وهدایت شدم به این قسمت زیبای سریال زندگی در بهشت وکامنت زیبای شما .واقعا لذت بردم .با اینکه دوساله متعهدانه روی باورهای کار می کنم ولی هنوز در زمینه ی مهاجرت حریف نجواهام نشدم .شاید زمانش نیست .ولی این روزها کنترل کردن ورودی های ذهنم کمی سخت شده حس می کنم تا الان جهان خیلی بهم کمک کرد تا بتونم کنترل ورودی کنم ولی از این به بعد باید با جسارت پا ردی ترسهام بذارم واز منطقه ی امنم خارج بشم .اما از خداوند خواستم بهم بگه به کجا مهاجرت کنم که با روحیاتم سازگارتر باشه واز کامنت زیبای شما ،وبیان زیبایی های شمال به فکر فرو رفتم .این روزها کمی گیجم ،اینگار بین باورهای جدیدم وباورهای محدودکننده ی گذشته ام جدالی برپا شده ،یاد آگاهی های قدم ۱۰افتادم واین روزها دقیقا حس می کنم که باید از تردیدهام خارج بشم. نمی دونم چرا اینها رو برای شما می نویسم ،حس می کنم ارتباط فرکانسی بالایی با شما دارم .چون هر بار که تشنه ی دریافت هدایتی هستم به کامنت های پربار شما هدایت می شم .ان شااله به زودی بتونم تصمیمات عالی در جهت بهبود زندگیم بگیرم ونتایج عالی اون رو در سایت بنویسم. بهترینها رو براتون آرزو دارم.
بلی خانم شایسته واقعا حیاط بزرگی دارید. این یکی از فواید ثروت است. نشانه فراوانی زمین در جهان است. حیاطی که یک تریلی با حداکثر طول می تواند وارد شود و در آن دور بزند. یکی از فواید حذف درختان زاید هم این بود که فضا برای ورود چنین ماشین آلاتی باز شود. وقتی فضا پر از چیزهای زاید است چیزهای خوب و ارزشمند نمی توانند وارد شوند. وقتی ذهن ما هم پر از افکار بیهوده، نفرت، کینه، حسد است افکار و باورهای ثروت و نعمت ساز نمی توانند وارد شوند. هر قدر هم می گذرد استاد راه های بهتری برای پاکسازی بهشت و ایجاد فضاهای باز و بزرگ پیدا می کند. این مهارتی است که در طول زمان به وجود می آید. وقتی می توانیم افکار اشتباه کوچک را از ذهنمان پاک کنیم مهارت پیدا می کنیم که باورهای ریشه دارتر را هم هرس کنیم. هر چند که باورهای ریشه دار که استاد به آنها “پاشنه آشیل” می گوید همیشه باید هرس شوند. آنها را نمی شود از ریشه کند.
مه غلیظی که در پرادایس بود در کنار زیبایی که داشت فکر کردم چه چیزی باعث می شود ما ایمان داشته باشیم که یک فضای جنگل مانند و یک دریاچه بزرگ آنجاست. دلیلش این است که قبلا به شکل واضح آنها را دیده ایم. به همین خاطر برای دیدن آنها حرکت می کنیم و از نزدیک همه را می بینیم. چه می شود اگر من به سمت خواسته هایم هم با همین ایمان حرکت کنم. خواسته هایی که الان در زندگی ام نیستند در جهان هستند. اما من آنها را در زندگی ام نمی بینم. چیزی که باعث می شود من برای رسیدن به خواسته هایم اقدام کنم و باورسازی کنم ایمان به غیب است. ایمان به چیزی که الان نیست اما مطمئنم پشت این مه غلیظ نعمتهایی هستند که منتظرند من ایمانم را نشان دهم و به سمتشان حرکت کنم. وقتی به سمتشان می روم قدم به قدم این نعمتها مشخص تر و واضح تر می شوند تا جایی که به آنها دست می یابم. قدم برداشتن نیازمند عبور از ترسها و ایمان به چیزی که نمی بینم دارد. باید ببینم کسانی را که با ایمان از این مه عبور کرده و به خواسته هایشان رسیده اند. و باید بدانم که همین چیزهایی که الان برایم مرئی هستند زمانی در مه پنهان بوده اند.
من خیلی خوش شانسم که استادی مثل عباسمنش دارم که عاشق تجربه چیزهای جدید است. واقعا چه کسی در دنیا تا به حال با این همه ابزار کار کرده است؟ فکر نمی کنم حتی متخصص ترین نجاران و صنعتگران کار با این همه ماشین آلات را تجربه کرده باشند. اما چیزی که در زندگی استاد می بینم این است که می توانی کار مورد علاقه ات را انجام دهی و در کنارش هر چیزی را دوست داری تجربه کنی. برای کسب تجربیات بیشتر هم باید ثروت بیشتری بسازی. ثروت این فرصت را به تو می دهد که عمیق زندگی کنی و به اندازه هزاران آدم در زندگی تجربه دیدن، شنیدن، لمس کردن داشته باشی. یک آموزش دهنده توحید باشی اما دامداری، مرغداری، کشاورزی، جنگل بانی، نجاری، قایق رانی، هرس درختان، اسب سواری، تولید لبنیات، جوجه کشی و بی نهایت چیز دیگر را تجربه کنی. وقتی هم از دنیا می روی احساس کنی که واقعا جهان مادی را کشف، درک و تجربه کرده ای.
خوش شانس هستم که فردی مثل خانم شایسته هست که این شکل از زندگی را برایمان به نمایش می گذارد. کسی که عاشق این کار هم است. چه هدایتی بالاتر از این که رابطه عاطفی استاد کسی است که با ایشان هم جهت است و هم در این مسیر زیبا به ایشان کمک می کند و هم به ما الگو می دهد که ما هم می توانیم در ۱۰ سال به اندازه ۱۰۰۰ سال زندگی کنیم. مهم نیست چند سال عمر می کنم. مهم این است که عمق این چند سال چقدر است. اگر عمر ما در این جهان نامحدود بود شاید هیچ حرکتی نمی کردیم. چون فکر می کردیم هنوز وقت داریم. اما همین محدودیت عمر به ما انگیزه یک زندگی نامحدود از لحاظ تجربه را می دهد.
سلام بر اقا روح الله عزیز
چقدر چقدر بی نظیر بود خدای من
جقدر زیبا ایمان به غیب رو توضیح دادین
چقدر زیبا درکتان را بازتر کردین بی نهایت سپاسگذارم
خدارو هزاران بارشکرمیکنم برای این همه نعمت و برکت و این همه هدایت های ناب خداوند
خداروهزاران بارشکرمیکنم که هدایت شدم به سمت خواندن نوشته های الهیتان
چقدر چقدرتحسینتون میکنم این درک بی نظیرتون رو چقدر تحسینتون میکنم این ایمان نابتون روبی نهایت تحسینتون میکنم الهی که هر لحظه غرق ارامش و ایمام غرق عشق هداوند غرق بی نهایت ثروت یینهایتش باشین
عاشقتونم بی نظیر بود
سلام بر آقا روح الله نازنین
کیف کردم از نوشته شما و نگاه شما
مخصوصا در مورد مه و ایمان به نعمت ها و توجه به کیفیت زندگی به جای کمیت آن
دقیقا مثل نوشتتون خیلی خلاصه و کوتاه ولی پر از معنی
انشالله زیبایی ها و نعمت ها همین قدر عمیق و ژرف وارد زندگیتون بشه و لذتشو ببرید برادر عزیز من
باسلام خدمت دوستان گلم.خیلی دیدگاه عالی وپرمفهومی بود وخیلی لذت برم دوست عزیز.خدایا شکرت
سلام آقا روح الله از کامنت بسیار زیباتون سپاسگزارم برای من خیلی الهام بخش بود و جواب چندتا از سوالاتم طوری که پای دفتر و خودکار به میان اومد و یادداشت برداری شد بازم ممنون که دیدگاه زیباتون رو با ما به اشتراک گذاشتین🙏
نام تنها فرمانروای جهانیان، رب و صاحب اختیار وهاب من
سلام
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.
خدایا شکرت شکرت شکرت، برای اینکه دیدن عکس زیبای این فایل رو روزیم کردی، خدای من از نگاه کردن بهش سیر نمیشم، انگار کلبه چوبی روی ابرهاست، توی آسمانه، مثل قصرهای انیمیشن ها، خدای من، من عاشق این عکسم، این عکس ایمانم رو برای تحقق رویاها هزاران برابر می کنه، این عکس اشتیاقم رو به قدم برداشتن و حرکت کردن هزاران برابر می کنه، این عکس توحیدم و اتصالم رو با خدا هزاران برابر بیشتر می کنه، این عکس برام تداعی کننده قدرت تمرکزه، اینکه هیچ چیز بجز هدف رو نبینی و فقط روی پل رسیدن به خواسته هات قدم برداری. این عکس برام نشانه اینه که قدم بردارم و نخوام که کل مسیر رو ببینم هر چقدر که پیش برم قدم های بعدی هم برام واضح تر میشه، خدایا شکرت شکرت شکرت
خدایا شکرت برای آزادی مالی استاد که هر چی که دلش بخواهد رو سفارش میده و در شرایطی زندگی می کنه که نهایتاً یکی دو روزه براش میارن توی خونه، این همون طی کردن تکامله که اگر ما مستمر ، متمرکز و متعهد باشیم برای کار کردن روی خودمون ، به مداری می رسیم که فاصله زمانی ما برای رسیدن به خواسته هامون روز به روز کمتر میشه، و چقدر انگیزه بخش و امید دهنده است خدایا شکرت شکرت شکرت
خدای من ، من هزاران بار سپاسگزارم که مرا انسان آفریدی ، که من می تونم توی خونه خودم بشینم، هر روز هر چی که دلم می خواد در هر سایز و اندازه و کیفیت و قیمتی که می خوام رو سفارش بدم و انسانهایی هستند که چنین ابراز آلات و وسایل با کیفیتی رو طراحی می کنند ، می سازند، می فروشند، و راحترین شرایط برای حمل و نقل و جابجایی رو ایجاد می کنند.
خدایا شکرت که انسان چقدر می تونه روز به روز توحیدی تر بشه ، که بسته به اون سنگینی رو تنهایی بیاره، خودش از تریلی پایین بذاره و تا مکان مورد نظر منتقلش کنه. چون قدرت خلق کنندگی داره، چون ایمان داره که همه چیز روز به روز راحتر و لذت بخش تر میشه و ایمان و یقین ۱۰۰٪ داره که خودش و خدا برای تحقق تمام خواسته ها و انجام تمام کارها کافیه.
خدایا شکرت برای نامحدود بودن خواسته های ما، برای اینکه انسان رو نامحدود آفریدی، که بتونه خواسته هاش رو خلق کنه، نه تنها برای خودش یک خونه خلق کنه، بلکه حیاط خونه اش اینقدر بزرگ باشه که یک تریلی به راحتی دور بزنه ، واقعا با شکوه و لذت بخشه، خدایا شکرت شکرت شکرت
خدایا شکرت که انسان می تونه به آزادی مالی برسه که نه تنها تمام نیازهایش بر آورده بشه ، بلکه برای هر چیزی که بهش علاقه داره میلیون ها تومان هزینه کنه. مثل علاقه استاد به نجاری و به بوی چوب. مثل علاقه استاد به مرغ و خروس. خیلی احساس خوبیه اینکه به دید پول و سرمایه گذاری نگاه نکنی و فقط به این نیت یک چیزی رو بخری که می خوام لذتش رو ببرم، خدایا شکرت برای این الگو های عالی.
خدایا شکرت برای این کلبه زیبا و همیشه تمیز و مرتب و پر از آرامش و عشق و انرژی مثبت پرادایس.
خدایا شکرت برای نعمت وجود ارزشمند، همیشه در صلح با خود و صدق بالحسنی مریم جان عزیزم
خدای من شکرت شکرت شکرت چه مه زیبایی، هر لحظه بهشت داره یک جلوه زیباتری از خودش رو نشون ما میده. هر لحظه اش یه زیبایی خاصی داره، هر ساعت از شبانه روزش یک زیبایی الهی درونش موج می زنه، خدایا شکرت شکرت شکرت
ممنونم مریم جانم عشق من که این همه زیبایی و احساس خوب رو با ما به اشتراک می ذاری. من عاشقتم که آروم صحبت می کنی تا استاد رو بیدار نکنی عشق من. من عاشق این رابطه بی نظیرتونم.
ای جانم، آره دقیقا منم با دیدن عکس فایل این حس رو داشتم که انگار کلبه روی ابرهاست، توی آسمانه، خدایا شکرت شکرت شکرت برای این همه شکوه و زیبایی
من عاشقتم مریم جانم که حتی برای ریختن دونه برای مرغ و خروسا هم نظم و دیسیپلین رو برقرار می کنی، بی نهایت تحسینت می کنم برای این ویژگی عالیت که برای من اینقدر درس داره.
خدایا شکرت برای دیدن این شور و شوق مرغا برای تجربه یک روز پر از خیر و برکت جدید. خدایا شکر که روزی رساندن تو جزء صفات ذاتیته، نعمت ها در جهان مون بی نهایت و فراوانند و هزاران راه داری برای روزی رساندن به همه جهانیان.
خدایا شکرت برای این همه فراوانی، تنوع زیبایی این مرغ و خروسا، خدایا شکرت برای وسعت بی نظیر پرادایس که این مرغ و خروسا و گنی ها می تونند هر جا که دلشون می خواد برن. ماشاالله چقدر بزرگ شدن 😍😍
خدایا شکرت شکرت شکرت برای خورشید زیبای عالم تاب، خدایا شکرت برای هدیه کردن یه روز پر از خیر و برکت دیگه به ما. خدایا شکرت برای آسمان آبی و ابرهای سفید خوشگل، برای درختان سرسبز برای چمن های شاداب برای دریاچه پر آب، برای کلبه رویایی روی ب و برای تمام نعمت ها و زیبایی های بهشت زیبا
خدایا شکرت برای نعمت و کاربرد های روز افزون این تراکتور زیبا و عالی. زمین رو هموار می کنه، درخت های هرز رو می کنه، بسته های بزرگ و سنگین رو جابجا می کنه، جت اسکی رو نجات میده، آشغال می بره، پکیج میاره، تنه به آن بزرگی درخت رو جابجا می کنه، اصلأ این تراکتوره همش سوده و سوده و سوده و سود.
من عاشقتم مریم جانم که اینقدر عالی فیلم می گیری تحسینت میکنم عزیز دلم.
خدایا شکرت برای دیدن بهترین الگو برای روابط الهی.
خدایا شکرت برای بی نهایت ایده و بهبود دایمی در جهان مون که روز به روز همه چیز راحتر و کاراتر میشه، به همین راحتی تراکتور به یک لیفتراک عالی تبدیل شد.
خدایا شکرت برای این همه تنوع و کیفیت عالی در کالاها در جهان، مبارکتون باشه عزیزای دلم اره جدیدتون. ماشاالله شاپ مثل یک کارگاه حرفه ای شده.
استاد دقیقا راز موفقیت شما و مهمترین عامل اینکه اینقدر نتایج تون با بقیه فرق داره ، پایبندی به همین اصلیه که روی لباس تون چاپ شده، سپاسگزار باش یعنی هر لحظه شما در حال شکر گزاری و تحسین کردن هستید. و چقدر من دارم ازتون درس می گیرم.
ای جانم، من عاشقتونم، یعنی وقتی که استاد درخت رو بالا برد تا مریم جان راحت بره اون طرف، با تمام وجودم تحسینتان کردم.
خدایا شکرت برای نعمت قانون تکامل، از اولین روزی که استاد شروع به پاکسازی بهشت کرد، تا امروز چقدر وسایل و راه حل های بهتری پیدا شده و چقدر این کار راحت تر و لذت بخش تر شده.
خدایا شکرت شکرت شکرت برای غروب زیبای خورشید و برای نعمت وجود ساکنین توحیدی پرادایس که بی نهایت ازشون درس توجه بر زیبایی ها ، نکات مثبت و صدق بالحسنی بودن می گیریم.
استاد جان و مریم جانم برای این همه عشقی که سخاوتمندانه با ما به اشتراک می ذارید از شما ممنونم
دوستان عزیزم برای کامنت های عالی تون که هر کدوم با توجه به مدارتون و درک عالی تون ، دیدگاه خودتون رو با ما به اشتراک می ذارید تا با قراردادن اونا کنار هم ، مثل یک تیکه پازل به وضوح و درک کاملتری از هدایت ها و قانون خدا که در این فایل جاریه برسیم، از شما ممنونم
خدا جونم ، هدایتگر وهابم برای اینکه دیدن این فایل، لذت بردن از اون ، درس گرفتن از اون و نوشتن از اون رو از فضلت روزیم کردی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
در پناه خدا، شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید 🌹🌹🌹
دوست عزیزم مثل همیشه عالی نوشتی. تحسینتون می کنم واقعا از خوندن کامنت های زیبای شما به وجد میام. بهترینها رو براتون آرزو میکنم. 😍
سلام آزاده جان
من عاشقتم
خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که براتون تاثیر گذاره، کل اعتبارش به خداست
دوستت دارم عزیزززززززم
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایت خواستارم 😘😘😘😘🌹🌹🌹🌹
سلام دوست عزیزم
اونجا که گفتی یه چیزی رو که می خوای بخری برای لذت خودت بخر ……تامل کردم…!!!!!!!بعد به خودم گفتم چه نعمت هایی رو از خودمون دور کردیم که فقط سرمایه گذاری کنیم و هیچ وقت ازش لذت نبردیم ….
راستش من خودم خیلی وقته به این طرز فکر رسیدم که هروقت بخوام یه چیزی بخرم به خودم بگم برای چی داری اینو میخری…
مثلا امروز با شوهرم داشتیم در مورد خرید زمین حرف میزدیم اون گفت آره یه زمینی باشه که تا سال دیگه چند برابر بشه و نقطه های بیرون شهر را میگفت …چون قبلا خیلی از این کارا کردیم… من گفتم نه .… یه زمینی میخوام بخرم که ازش لذت ببرم . بسازمش و اگه خواستم بفروشم ….. بعد دنبال نشونه بودم که به این قسمت و بعد کامنت شما هدایت شدم خدایا شکرت
ممنون دوست عزیزم
خیلی درست و دقیق گفتی
خدایا ممنون
سلام خواهر عزیز خانم پری پور خدایا شکرت برای بودن این فضا بودن امثال شمایی که اینقدر ریز بینانه به مسائل نگاه مکنید
سلام آقا ساسان عزیز
واقعاً خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم برای نعمت بودن چنین فضایی
منم خدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم برای نعمت وجود شما و همه دوستان عزیزم در این خانواده صمیمی
از تنها فرمانروای جهانیان بهترینها را برایتان خواستارم