این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/04/abasmanesh-13.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-04-29 07:04:562024-12-21 10:40:20سریال زندگی در بهشت | قسمت 8
476نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ولی نتیجه ی نهایی واقعا ارزشش رو داشت و حالا که نگاه میکنیم میبینم واقعا خیلی خیلی فضا قشنگتر شد اصلا محشر شد
لحظه ای که تیشه پرت شد یه آخ بلندی گفتم ناخودآگاه خخخ
یه نکته ای داشت این نرده ها یعنی ذهن ما همیشه همینجور نااگاهانه اول سنگ میندازه جلوی پامون
چون ذهن عادت نداره آخر کار رو ببینه
ذهن عادت نداره به تغییر ،همون وضعیت قبلی رو دوست داره چه بد باشه چه خوب (مثل همین اول فایل که ذهنم گفت وای نه حیف خب چی میشه که نرده ها باشن )
ذهن عادت نداره خوشبین باشه به نتیجه
ولی اگه مصمم ادامه بدی آخرش به اون نتیجه ی دلخواه قشنگ میرسی
چقدر خوب که تو قسمت های این سریال ایده ها والهامات شما رو درک میکنیم مثلا همین ایده که چوبا رو بندازین تو دریاچه یهویی اومد و چقدر کار رو راحت کرد وچقدر عالی که شما فورا عمل میکنین به الهاماتتون تعلل نمیکنین این خیلی خوبه.
خدایا شکرت که چقدر ذوق میکنین شما دو بزرگوار برای هرچیزی
و چقدر خوبه هماهنگ هستین شما دو عزیز دوست داشتنی میدونم اگه هرکسی جای شما بود یک نفر حتما با مخالفتش نمیزاشت کار به این راحتی پیش بره چون مثالش رو دیدم زیاد
درود بر سید دوست داشتنی و همه همراهان مسیر هر روزه بهتر شدن
من حدودا یکسالی هست که مهاجت کردم به کانادا و روزای اول مهاجرت با کلی ذوق و شوق اومدم و خیلی چیزا رو هم تو ایران خراب که شاید نه رها کردم و اومدم . شاید کسائی که مهاجرت کردن بهتر بفهمند که بعد گذشت مدتی اگه کنترل ذهن نداشته باشی مث ل یویو هی حس دلسردی میاد سراغت . امروز یکی از اون روزای بورینگ برای من بود و یه حسی بهم گفت که قسمت منو به سمت نشانه ام هدایت کن در سایت عباسمنش رو امتحان کنم
وقتی که این کارو کردم قسمت 8 سریال زندگی در بهشت اومد . وای خدای من فکر میکنم 3 یا 4 سال پیش این فایل رو دیده بودم اونموقع هنوز ایران بودم . به یاد آوردم که چقدر گرفتن ویزا برام مهم بود چقدر در تلاش بودم که مدارک ردیف کنیم چقدر شوق و ذوق بود که میخوام برم کانادا و …. که شاید بدلیل عدم توجه به اونها و از همه مهمتر بدلیل عدم سپاسگزاری در حال حاضر برای چیزایی که زمانی شاید یک هدف مهم بود ولی الان داشتم تجربش میکردم ولی حس دلسردی و نا امیدی اومده به سراغم , به اینکه چرا الان بورینگ و دلسرد شدم پی بردم .
به یاد آوردم که اونموقع که ایران بودم و سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکردم و هر بار که این دریاچه رو میدیدم همیشه به خودم میگفتم آخرش من با هواپیما icon 5 که هم قابلیت نشستن رو آب داره هم خشکی , یه روزی به استاد زنگ میزنم میگم آقا من نزدیکم میخوام رو دریاچه بشینم و میام اونجا و با هم حال میکنیم و من یه کباب کوبیده مشتی درست میکنم و بر میگردم پرادایس خودم که احتمالا نزدیکی شمت هم هست .
خلاصه اینکه یادم اومد که پسر از ایران که خیلی راه بود از اینجا لا اقل نزدیکتری . پس همین فرمون ادامه بده و اجازه بده که هدایت خودش کارارو مثل قبل انجام بده .
ممنون که این فایل های زیبا رو ساختید که هم در زمان پخش انرژی خوبی دلشت و هم بعد سالها میتونه برای کسی مثل من راه گشای امروزم باشه .
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته مهربان
سلام به دوستان همفرکانسی در این سایت توحیدی
رد پای من در روز8 از سریال زیبای زندگی در بهشت
خدایا صدهزار مرتبه شکرت که به ما توانایی انجام کارها را دادی.
خدایاشکرت برای همه نعمتهایی که آفریدی، و الحقوالانصاف که نعمتهایت بینهایت است.
خدایا هر خیر وبرکتی را از تو میخواهم که صاحب و مالک آسمانها و زمین وهرچه در آنهاست فقط تویی.
خدایا از هر شری به تو پناه میآورم که تنها قدرت در این پهنه گیتی فقط تویی.
خدایا بابت تمام خطاها ونافرمانیهایم ازتو عذرخواهی میکنم که از سر جهل و نادانی بوده.
نکتهها و درسهای این قسمت هم خیلی زیاد است ومن بهاندازه ظرف وجودیم درک و برداشت میکنم.
واقعا منم با این که بخوام تو همچین ملکی باشم و بخوام نردههای اطراف را بردارم به شدت مقاومت داشتم
ولی وقتی که استاد توحیدی این کارو کرد و نتیجه دیده شد واقعا حیرت کردم و زیبایی را دیدم که 100برابر شد.
خدایا صدهزار مرتبه شکر که توی این سایتم و از دیدن این زیباییها لذت میبرم.
خدایا صدهزار مرتبه شکر که چشمای سالم دارم و میتونم ببینم.
مهمترین قسمت هر کاری اینه که به نحو احسن انجام بشه والبته از راحتترین راه ممکن و سریعترین و بیخطر ترین راه.
ارزش ابزار : برای انجام هر کاری ابزار 100%مهم هست وما انسانها با دست خالی توانایی فیزیکی نداریم مخصوصا ابزار خفن و درجه یک.
واقعا وقتی چکش افتاد توی آب کنترل کردن ذهن و خندیدن و بی خیالی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و حتی شوخی کردن که ابزار برای ماهیها نیاز داشتن یکی از کارهایی هست که استاد عباسمنش واقعا استادش هستن.
هر کجا که هستید در پناه خداوند مهربان همیشه تندرست وشاد، سعادتمند ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
من هم اول باورم نمیشد که استاد همچین کاری میخان انجام بدن بریدن نرده ها !در صورتیکه به نظرم خیلی خوب بودن اما وقتی کار انجام شد تازه فهمیدم همیشه بهترم وجود داره دیدن مناظر اطراف اون هم بدون هیچ مانعی.
اما چیزی که برای من پیام داشت ونشونه بود اون تیکه کوچیک چوب شناور روی آب بود که به استاد این الهام رو داد که چوبها رو داخل آب بندازن تا آب زحمت بردنشون رو بکشه نه اینکه سختی ومرارت حمل اونها رو استاد متحمل بشه داستان داستان رهاییه داستان توجه به نشانه ها وتمرکز محضه وخدایی که همیشه در حال هدایت ماست ومایی که با همین نشانه های به ظاهر کوچیک همیشه در حال هدایتیم اگر کمی توجهتون رو بیشتر کنیم.
منم تا لحظه آخر منتظر بودم نظرتون عوض شه! ولی واقعا عالی شد آفرین به این خلاقیت
دنیای شماست هرطوری که دلتون میخواد اون رو نقاشی کنید . اصلا فکرشم نمیکردم یک نفر یک روز بیاد تصمیم بگیره که این نرده ها رو حذف کنه … بعد تازه با حذف کردنش اینقدر زیبایی به چشمان خودش و مخاطبانش هدیه بده! دنیای شماست، هرطور که دلتون میخواد اون رو رنگ کنید.
شما در این فایل صوتی آزاد بودن رو به من آموختید، آزاد بودن، آزاد زندگی کردن، آزاد فکر کردن! خب معلومه با این ذهن آزاد، بایدم بیشترین حد از آزادی مالی رو داشته باشید. شما لیاقتتون رو به جهان ثابت کردید استاد جان، پس در نتیجه لایق بالاترین حد از آزادی مالی هستید.
لذت بردم از هدایت های جالب این فایل ، علی الخصوص اون قسمت که چوب هارو به آب سپردید. انگار خدا گفت احسنت کارت رو عالی انجام دادی حالا بقیش رو بر عهده من بذار. همیشه همینطوره که کار سخت ها به عهده خداست و کارهای آسان رو ما باید انجام بدیم. فقط باید شروع کننده های خوبی برای کارهای آسان باشیم .
نظرات دوستان چقدر قشنگه. به تعداد انسان های روی کره زمین ایده و فکر و خلاقیت وجود داره. هرکس از یک دریچه می بینه برای هرکس یک قسمت خاص درس و پند داره. هرکس یک شیوه خاص برای بیانش داره. واااای خدای من چقدر فراوانی در جهان هست. بی نهایت فکر. بی نهایت ایده. بی نهایت شیوه. بی نهایت جمله برای بیان هست… که تو حتی در مخیله ات هم نمیگنجه این ایده ها… مورد بعدی اینکه چقدر من لذت بردم از جمله استاد ابتدای فیلم:
زیبایی بی نهایت رومیخوام این نرده ها جلوی دید روگرفته . ایشون از کلمه endless استفاده کردند ومریم جان هم تکرارش کردند با چرخوندن دوربین.
آفرین چرا من زیبایی بی نهایت نخوام؟
چرا من پول بی نهایت نخوام؟
این ویدیو آموزشی بود برای باور فراوانی به شیوه ای کاملا جدید
ای خدا چقدر دوستت دارم که من رو برای بار هزارم به این سایت هدایت کردی
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان عزیز هم مسیر
اول از همه باید تشکر کنم از خداوند مهربون که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بریم سراغ نکته ها و برداشت هایی که من از چی فایل داشتم:
نکته اول اینکه برای انجام یک کار جدید و عملی کردن یک ایده جدید به خداوند اعتماد کن و ایمان داشته باش و برو تو دل کار تا ایده ها بهت گفته بشه چون خداوند هیچوقت تمام مسیر رو به ما نشون نمیده و قدم به قدم ایده هارو بهمون الهام میکنه و تا انجامشون بدیم مثل همین کاری که استاد انجام دادن و رفتن توی دل کار بدون اینکه بدونن چه اتفاقی قراره رخ بده و ایده ها دونه دونه بهشون الهام شد و استاد انجام دادن و اگه دقت کنید میبیند که وقتی باور داشته باشیم کارها به ساده ترین روش ممکن انجام میشه ایده هایی هم که بهمون الهام میشه در جهت این هست که کارهامون رو به ساده ترین روش ممکن انجام بدیم توی کندن این نرده ها ام همینجوری بود که استاد وقت یایده هارو دونه به دونه عملی میکردن ایده های ساده تر و راحت تری بهشون الهام میشد که با انجامش تونستن به راحتی نرده ها رو بکنن و اون ویوی زیبا و فوق الاده رو خلق کنن
نکته دوم
انجام کارهای جدید برای دفعه اول به ظاهر سخت میادولی وقتی کار رو انجام میدیم برای دفعه دوم سوم و الی آخر مثل آب خوردن میشه استاد بعد اینکه این 3 تا نرده رو کندن گفتن اگه بخوایم بقیه رو بکنیم دیگه مثل آب خوردن میمونه واسمون چرا چون اون کار رو انجام دادن و توی اون کار مهارت کسب کردن خود من تازه یک کار جدید رو شروع کردم و اونم چاپ روی لباس هست یادمه دفعه اول هم خیلی ترس داشتم و چنتا لباسم که چاپ زدم زیادی خوب نشد ولی دست برنداشتم و گفتم دفعه اولمهو میرم تو دلش و شروع کردم به تحقیق کردن راجب بهش و فهمیدم خیلی کارهارو درست انجام نمیدادم یا اینکه یک سری وسایل رو برای انجامش نداشتم و وقتی اون وسایل هارو گرفتم و دوباره رفتم واسه چاپ به بهترین شکل ممکن اون کار رو انجام دادم و به قول استاد دیگه برام مثل آب خوردنه
نکته سوم
وقتی اتفاق به ظاهر بدی توی کار رخ میده نباید عصبانی بشیم و کنترل ذهنمون رو از دست بدیم وقتی تون چکش از دست استاد افتاد توی آب یه لحظه من عصبانی شدم و فقط منتظر واکنش استاد بودم که دیدم با خونسردی تمام اصلا دیگه راجب بهش صحبت نکردن و جالب تر از اون یک ایده اومد به ذهنشون برای در آوردنش که چیزی نگفتن راجب بهش ولی قطعا عملی کردن اون ایده میتونه نتیجه های خیلی خوبی رو در بر داشته باشه
این فایل خیلی خیلی درس داشت برای من که تازه یک کار جدید رو استارت زدم و انگاری خداوند با این فایل میخواست بهم بگه ببین نا امید نشو و ادامه بده و اگه بهم ایمان داشته باشی من ایده های خوبی رو بهت الهام میکنم که با انجامشون میتونی کارت رو به راحت ترین شکل ممکن پیش ببری.
بهبود های مستمر ولی کوچیک کوچیک درنهایت باعث میشه تو یه بازه زمانی اختلاف زیادی با نقطه شروع کنیم
مثل همون چکاپ فرکانسی در اول دوره ها
چون تغییرات یک دفعه در یک روز اتفاق نمی افته ذهن گول می خوره که تغییری صورت نگرفته ولی اگر در یک بازه آدم در نظر بگیره تفاوت خیلی زیاد میشه به شرطی که گول نخوره و ادامه بده و هر بار بهترش کنه
این ادامه دادن هم با زجر نیست
هر روز استادم مریم جان یه قسمتی رو تغییر میدن ولی همین کار و همین تعهدشون هم با لذت انجام میدن چرا با لذت ؟ چون نمی خوان تکامل رو دور بزنن و کاری فراتر از شرایط و توانایی های اون لحظه خودشون انجام بدن چون با خودشون در صلح هستم چون باور فراوانی دارن فراوانی زمان ….
وقتی چکش افتاد استاد در غم از دست دادنش فرو نرفت که اگه میرفت کلا کار رو باید کنسل می کرد
به ما گفته بودن این یعنی بی خیالی
ولی اینجا میبینم این یعنی کنترل ذهن تا در فرصت لازم ایده از سمت خدا بیاد وقتی حالم بهتر شد و غرق ناراحتی اش نشدم
این واسم خیلی خیلی درس داشت که وسط کارهام اگه کاری بر خلاف میرم پیش رفت کل کارم رو تحت تاثیرش قرار ندم و بالغانه رفتار کنم و ذهن و زندگیم رو دست خودم بگیرم و واکنش نشون ندهم
و نکته زیبای دیگه وقتی یه قسمت کار رو انجام دادین هی با خودتون کاری که کردین رو مرور کردین ( نه کارهایی که مونده ….) چقد موقع تکالیف مدرسه ام من برعکسشوانجام میدادم مثلا اگه چند صفحه مشق باید می نوشتم اولا که هی نگاه می کردم چقد مونده دوتا با زجر انجام میدادم واسه همین باور سختی و… از همون موقع ها در من شکل گرفت
البته کسی هم نبود یاد بده به ما یا الگویی هم نداشتیم
و نکته دیگه اینکه همش از زیبایی ها و فواید کاری که کردین می گفتین
بخدا اگه ذهن دست آدم نباشه وسط کار یک ریز میگه یعنی کار درستی کردم غلطی کردم نکنه وقتم رو تلف کردم نکنه و….. یه عالمه حرافی میکنه ولی شما حرف ذهن رو تو دستتون گرفتین
وقتی کارها رو راحت و با تکامل انجام میدی دیگه ذهن نمی تونه وسطا بازیت بده که سخته نمی خواد انجامش بدی امرپز رو بی خیال چون در حد توانایی هات هست دیگه کمالکرایی بر تو غلبه نمیکنه
بهبود گرایی > کمالکرایی
این باید اصل و اساس زندگی ما در همه زمینه ها بشه هیچ چیز یک دفعه درست نمیشه بلکه در طی زمان با عشق اتفاق می افته
سلام به استاد عزیزم، مریم جان پرانرژی و دوستان همفرکانسیام.
امروز هم قسمت دیگری از سریال زیبای زندگی در بهشت را دیدم—سریالی که هر روز باید حداقل یک بخش از آن را تماشا کنم، و شکر خدا که امروز هم این قسمت تیک خورد.
راستش، وقتی استاد در ابتدای فیلم گفتند که قصد دارند آن حصارهای چوبی را بردارند، در لحظه مخالفت شدیدی در ذهنم شکل گرفت. هزار و یک دلیل برای حفظ آنها داشتم: چقدر زیبا بودند، چقدر به فضای اطراف خانه جلوه داده بودند، چقدر کاربردی بودند، و حتی این فکر که شاید روزی مهمانی با کودکی کوچک بیاید و نبودن این حصار خطرناک شود!
اما ناگهان متوجه شدم—چقدر از باورهای من محدودکنندهاند! چقدر ذهنم پر از بایدها و نبایدهایی است که از ترس، از احتیاط بیش از حد، و از وابستگیهای غیرضروری سرچشمه میگیرند. چرا باید نگران چیزی باشم که شاید هرگز اتفاق نیفتد؟ چرا باید خودم را در قید و بند افکاری نگه دارم که مرا از تغییر، از نو شدن، از تجربهی زیباییهای تازه بازمیدارند؟
اگر من بودم، هرگز چنین تصمیمی نمیگرفتم، یا اگر هم قصد انجامش را داشتم، حتماً با مخالفتهای اطرافیان روبهرو میشدم—که این حیف است، که چقدر برایش هزینه و زمان صرف شده، که عقلت کجا رفته؟ و اینها همه نشانهای بود از بیایمانیام…
اما استاد، شما بندهی خالص خدا هستید. تنها کسی میتواند چنین کاری کند که به خداوند، به هدایتهایش، و به نشانههایش ایمان عمیق داشته باشد. راستش را بخواهید، به شما حسادت میکنم! شما به خدا آنقدر نزدیک هستید که با یک اشاره، هدایتش را درک میکنید. کی میشود من هم به این مرحله برسم؟ کی ایمانم آنقدر قوی شود که بیهیچ تردیدی، تنها به او توکل کنم؟
و اما نتیجهی تصمیم شما… وقتی در پایان، مریم جان از دور تصویربرداری کرد—اوووف! چه شاهکاری شد! زیباییهای خداوند را، که پیشتر در حصارها پنهان بودند، حالا در نهایت شکوه و ظرافت میدیدم. انگار که تابلویی از هنر الهی بر بوم هستی نقش بسته باشد.
افتادن آن تکه چوب کوچک در دریاچه و شناور شدنش، برای استاد نشانهای بود—الهامی از جانب خداوند که راه را نشان میداد. همین نشانه کافی بود تا تصمیم بگیرند حصارها را به آب بسپارند، تا جایی که خداوند هدایتشان میکند بروند، و سپس آنها را از دریاچه بیرون بکشند.
اما اگر من بودم؟ احتمالاً همان تکه چوب کوچک را هم از آب بیرون میآوردم، با هزار زحمت حصارها را از جلوی کلبه جابهجا میکردم، و درگیر منطقی میشدم که اجازه نمیداد هدایت الهی را ببینم.
استاد، شما خودِ فرکانسید… چطور میشود که بندهای مثل شما، نشانههای خدا را با چنین سرعتی دریافت میکند، آن هم به وضوح نور؟ چه سعادتی است این درجه از ایمان، که در هر اتفاق کوچک، در هر جزئیترین صحنهی زندگی، صدای خدا را بشنوی و بیدرنگ به آن پاسخ دهی…
افتادن چکش در آب، شاید در نگاه اول یک اتفاق ساده به نظر میرسید، اما در حقیقت، نشانهای از هدایتی بود که از پیش برایتان فرستاده شده بود. بیتردید، شما میدونستید که چطور باید آن را از عمق دریاچه بیرون بیارید چرا که خداوند مدتها قبل، ایدهی این لحظه را در قالب همان آهنربای قوی در ذهنتان نشانده بود.
چقدر شگفتانگیز است که خداوند، پاسخ هر چالشی را پیش از وقوع آن، در مسیر ما قرار میدهد. تنها کافی است چشم دل را باز کنیم، نشانهها را ببینیم، و به هدایتهایش اعتماد کنیم…
چه درس بزرگی
بود… گاهی باید حصارهای ذهنیمان را هم برداریم، تا چشممان به روی وسعت بینهایت زیباییهای خدا باز شود.
به نام خالق این بهشت زیبا
سلام بر ساکنین پردایس زیبا
قسمت 8 سریال زندگی در بهشت
خدایا شکرت یکبار دیگه اجازه دادی زیبایی این بهشت و دریاچه اش رو ببینم خودت میدونی که از دیدنش سیر نمیشم از هر طرف نگاه کنی یه جور قشنگی داره
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
وای اول فایل گفتم نهههههه استااااد نههههه حیف اون نرده های چوبی قدیمی نیست میخایین ببرین؟
ولی نتیجه ی نهایی واقعا ارزشش رو داشت و حالا که نگاه میکنیم میبینم واقعا خیلی خیلی فضا قشنگتر شد اصلا محشر شد
لحظه ای که تیشه پرت شد یه آخ بلندی گفتم ناخودآگاه خخخ
یه نکته ای داشت این نرده ها یعنی ذهن ما همیشه همینجور نااگاهانه اول سنگ میندازه جلوی پامون
چون ذهن عادت نداره آخر کار رو ببینه
ذهن عادت نداره به تغییر ،همون وضعیت قبلی رو دوست داره چه بد باشه چه خوب (مثل همین اول فایل که ذهنم گفت وای نه حیف خب چی میشه که نرده ها باشن )
ذهن عادت نداره خوشبین باشه به نتیجه
ولی اگه مصمم ادامه بدی آخرش به اون نتیجه ی دلخواه قشنگ میرسی
چقدر خوب که تو قسمت های این سریال ایده ها والهامات شما رو درک میکنیم مثلا همین ایده که چوبا رو بندازین تو دریاچه یهویی اومد و چقدر کار رو راحت کرد وچقدر عالی که شما فورا عمل میکنین به الهاماتتون تعلل نمیکنین این خیلی خوبه.
خدایا شکرت که چقدر ذوق میکنین شما دو بزرگوار برای هرچیزی
خدایا شکرت چقدر پرتلاش هستید استاد واقعا لذت میبرم
و چقدر خوبه هماهنگ هستین شما دو عزیز دوست داشتنی میدونم اگه هرکسی جای شما بود یک نفر حتما با مخالفتش نمیزاشت کار به این راحتی پیش بره چون مثالش رو دیدم زیاد
چقدر خوبه که کلا حرفهاتون مثبت همش
شما بهترین الگو هستید
به نام یزدان پاک
درود بر سید دوست داشتنی و همه همراهان مسیر هر روزه بهتر شدن
من حدودا یکسالی هست که مهاجت کردم به کانادا و روزای اول مهاجرت با کلی ذوق و شوق اومدم و خیلی چیزا رو هم تو ایران خراب که شاید نه رها کردم و اومدم . شاید کسائی که مهاجرت کردن بهتر بفهمند که بعد گذشت مدتی اگه کنترل ذهن نداشته باشی مث ل یویو هی حس دلسردی میاد سراغت . امروز یکی از اون روزای بورینگ برای من بود و یه حسی بهم گفت که قسمت منو به سمت نشانه ام هدایت کن در سایت عباسمنش رو امتحان کنم
وقتی که این کارو کردم قسمت 8 سریال زندگی در بهشت اومد . وای خدای من فکر میکنم 3 یا 4 سال پیش این فایل رو دیده بودم اونموقع هنوز ایران بودم . به یاد آوردم که چقدر گرفتن ویزا برام مهم بود چقدر در تلاش بودم که مدارک ردیف کنیم چقدر شوق و ذوق بود که میخوام برم کانادا و …. که شاید بدلیل عدم توجه به اونها و از همه مهمتر بدلیل عدم سپاسگزاری در حال حاضر برای چیزایی که زمانی شاید یک هدف مهم بود ولی الان داشتم تجربش میکردم ولی حس دلسردی و نا امیدی اومده به سراغم , به اینکه چرا الان بورینگ و دلسرد شدم پی بردم .
به یاد آوردم که اونموقع که ایران بودم و سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکردم و هر بار که این دریاچه رو میدیدم همیشه به خودم میگفتم آخرش من با هواپیما icon 5 که هم قابلیت نشستن رو آب داره هم خشکی , یه روزی به استاد زنگ میزنم میگم آقا من نزدیکم میخوام رو دریاچه بشینم و میام اونجا و با هم حال میکنیم و من یه کباب کوبیده مشتی درست میکنم و بر میگردم پرادایس خودم که احتمالا نزدیکی شمت هم هست .
خلاصه اینکه یادم اومد که پسر از ایران که خیلی راه بود از اینجا لا اقل نزدیکتری . پس همین فرمون ادامه بده و اجازه بده که هدایت خودش کارارو مثل قبل انجام بده .
ممنون که این فایل های زیبا رو ساختید که هم در زمان پخش انرژی خوبی دلشت و هم بعد سالها میتونه برای کسی مثل من راه گشای امروزم باشه .
انشالا به زودی در پرادایش در حال لندینگ میبینمتون
بنام خداوند بخشنده مهربـان
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته مهربان
سلام به دوستان همفرکانسی در این سایت توحیدی
رد پای من در روز8 از سریال زیبای زندگی در بهشت
خدایا صدهزار مرتبه شکرت که به ما توانایی انجام کارها را دادی.
خدایاشکرت برای همه نعمتهایی که آفریدی، و الحقوالانصاف که نعمتهایت بینهایت است.
خدایا هر خیر وبرکتی را از تو میخواهم که صاحب و مالک آسمانها و زمین وهرچه در آنهاست فقط تویی.
خدایا از هر شری به تو پناه میآورم که تنها قدرت در این پهنه گیتی فقط تویی.
خدایا بابت تمام خطاها ونافرمانیهایم ازتو عذرخواهی میکنم که از سر جهل و نادانی بوده.
نکتهها و درسهای این قسمت هم خیلی زیاد است ومن بهاندازه ظرف وجودیم درک و برداشت میکنم.
واقعا منم با این که بخوام تو همچین ملکی باشم و بخوام نردههای اطراف را بردارم به شدت مقاومت داشتم
ولی وقتی که استاد توحیدی این کارو کرد و نتیجه دیده شد واقعا حیرت کردم و زیبایی را دیدم که 100برابر شد.
خدایا صدهزار مرتبه شکر که توی این سایتم و از دیدن این زیباییها لذت میبرم.
خدایا صدهزار مرتبه شکر که چشمای سالم دارم و میتونم ببینم.
مهمترین قسمت هر کاری اینه که به نحو احسن انجام بشه والبته از راحتترین راه ممکن و سریعترین و بیخطر ترین راه.
ارزش ابزار : برای انجام هر کاری ابزار 100%مهم هست وما انسانها با دست خالی توانایی فیزیکی نداریم مخصوصا ابزار خفن و درجه یک.
واقعا وقتی چکش افتاد توی آب کنترل کردن ذهن و خندیدن و بی خیالی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و حتی شوخی کردن که ابزار برای ماهیها نیاز داشتن یکی از کارهایی هست که استاد عباسمنش واقعا استادش هستن.
هر کجا که هستید در پناه خداوند مهربان همیشه تندرست وشاد، سعادتمند ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام ب استاد بزرگ و گران قدر
ب استادی ک الگوی ب تمام معناهستن
سلام و عرض ادب ب بانوی شایسته
شایسته ی تمام خوبی ها و زیبایی های روی زمین هست
درود ب بچه های سایت توحیدی استاد عباس منش
خداروشکر
خداروشکر میکنم بابت وجودتون
خداروشکرمیکنم بابت این همه اموزشی ک فقط باید سعادت داشته باشیم
تومدار باشیم
پلی کنیم نگاه کنیم
درس بگیریم. خداروصدبارشکرمیکنم
این روزها زمان میذارم ک زیاد کلیپ میبینم
لذت میبرم درس میگیرم
روحیه میگیرم انگیزم چند برابر میشه واسه انجام فعالیتی ک تازه شروع کردم
حس میکنم با استاد و مریم بانو زندگی میکنم
شب سفر ب دور امریکا میبینم
صبح زندگی در بهشت میبینم
درطول روز فایل هایی ک خریدم گوش میکنم
عصر نشانه من نگاه میکنم
اینا قبلا نبود ینی من زمان نمیذاشتم
زمان برا هرچیزی میرفت و اندکی برای سایت
بخودم گفتم شادی
زمان و انرژی میذاری با دوستان صحبت کنی
چت کنی
ویس بدی یا برای فیلم دیدن
یا برای پیاده روی
برای سایتی ک ب صورت رایگان در اختیارته و زندگیتو زیرو میکنه زمان بیشتری نمیذاری؟؟؟
بخودت برس
زندگیتو عوض کن زندگیتو زیرو میکنه خدا
اگ سرت تو لاکت باشه
اگ از ورودی های ذهنت مراقبت کنی
اگ همونجوری ک مراقبی چی میخوری
چ موقع باشه چ ساعتی
مراقب معدت هستی
مراقب افکارت باش ک تا کجا کشیده میشن
مراقب گفتارت باش چی میگی ب کی میگی
چطوری میکنی
مراقب زبونت باش چطوری میچرخه
اره
از خودت مراقبت کن ک ب شکل بهتری تبدیل بشی
کنترل کن ذهنت رو ک زندگی عالی تری نصیبت بشه
منی ک ایتقدررررر بفکر اینده ی خواهر کوچیکترم هستم(عاشقاااااانه این فرشته ی زمینی رو دوسدارم)
منی ک مدااااام بفکر بازنشسته کردن مادرم هستم
منی ک مدااااام میگم زندگی داداشم باید تک باشه مثل خودش
پس اول باید خودم تک باشم خودم نمونه شم گلیم خودمو از اب بکشم بیرون
باید عاشق خودم باشم باید بتونم ک انجام بدم این موارد رو
باید یه حرکت تازه و جدیدی بزنم
این روال عادی عادتهای تکراری
زندگی تکراری گذشته رو برام رقم میزنه
پس پارادایم شیفت(تغییر الگوها و باورهای ذهنی)
بسم الله این سایت این همه دوست توحیدی ک از خودشون مینویسن و دو استاد گرانقدر ک همه چیز رو رو کردن
از زندگی شخصی تاااااا سفرهاشون
تاغذا خوردن تا تفریحات صحبت های عامیانه زندگیشون
همه و همه چیو ب تصویر کشیدن ک ما الگو بگیریم درس بگیریم
خداروشکر میکنم بار ها و بارها
چنر روز پیش گفتم
الان باز مینویسم و تکرار میکنم جهت یاداوری برای دوستان جدیدم ک میبینن و میخونن
یه تصمیم جدی گرفتم و بخودم قول دادم
متعهدانه انجامش بدم
خداروشکرررررر الان2هفتس دارم پشت سر هم انجامش میدم
و نتیجشم خیلی زود دیدم
ذوق کردم خیلی حس عالی بود و هست
خیلی ی ی ی
تصمیمم:
هرشب قبل خواب با هوشیاری البته
یه قسمت از سریال ب دور امریکا
هر روز صبح بعد از بیداری قبل اینک صورتم شسته شه تو رختخواب
یک قسمت از سریال زندگی در بهشت پلی میکنم
ما ک این همه سریال و فیلم دیدیم
تاثیر خاصی هم ندیدیم
گفتم اینا سریال هستن
اینا تاثیرگذارن باااااید خودم رو متعهد کنم ببینم
فرکانس هامو تنظیم کنم روی نکات مثبت روی زیبایی ها
اصن میخام استاد و بانو شایسته بشن دو رفیقم ک هر روز ساعتها باهاشون در ارتباطم
برام صحبت میکنن
باهام زندگی میکنن و منم میبینم لذت میبرم
انگار ک 3نفری زندگی میکنیم.
امروز صبح این فایل رو پلی کردم
و بعدش شروع ب کامنت خوندن کردم
3تا خوندم خاب رفتم
چون دیروز 5نیم صبح بیدارشدم و تا12نیم شب بیدار بودم مهمان داشتیم
والا سعی میکنم11 خواب باشم
ک صبح سرحال و قبراق برم برای انجام برنامه هام
امروز دوباره چرت رفتم
ولی عجب خواب خوبی بود
خواب دیدم استاد اومدن ایران
کلی ی ی ی تدارک دیدن بچه ها
چقدرررررر صندلی های زیاد اوردن برای برگزاری سمینار استاد
و من لذت میبرم
راستش تو خواب هنگ بودم
و بغض داشتم دوسداشتم گریه کنم
گریه ی شوق
گریه ی خوشحالی
ک چ اتفاق قشنگی قبل 1404 داره میفته
اینم هدیه ی جهان هستی ب ما
برای اومدن بهار
برای نو شدن سال جدید
قدم گذاشتم تو سالی ک قراره کلی ی ی اتفاقات قشنگ بیفته
آمین آمین
اینچنین باشد
استاد جان ب امید دیدن و حضور شما دو عزیز
توی ایران
همه رو ب خدای منان میسپارم
در دستان خدا باشید.
شادی مرادی
اسفند 1403
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم شادی دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت از شما
سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی .
من هم اول باورم نمیشد که استاد همچین کاری میخان انجام بدن بریدن نرده ها !در صورتیکه به نظرم خیلی خوب بودن اما وقتی کار انجام شد تازه فهمیدم همیشه بهترم وجود داره دیدن مناظر اطراف اون هم بدون هیچ مانعی.
اما چیزی که برای من پیام داشت ونشونه بود اون تیکه کوچیک چوب شناور روی آب بود که به استاد این الهام رو داد که چوبها رو داخل آب بندازن تا آب زحمت بردنشون رو بکشه نه اینکه سختی ومرارت حمل اونها رو استاد متحمل بشه داستان داستان رهاییه داستان توجه به نشانه ها وتمرکز محضه وخدایی که همیشه در حال هدایت ماست ومایی که با همین نشانه های به ظاهر کوچیک همیشه در حال هدایتیم اگر کمی توجهتون رو بیشتر کنیم.
حذف نرده؟؟؟ ابدا! امکان نداره چنین چیزی
وااااااای خدای من
چیزی رو انجام دادید که به قول دوستان
منم تا لحظه آخر منتظر بودم نظرتون عوض شه! ولی واقعا عالی شد آفرین به این خلاقیت
دنیای شماست هرطوری که دلتون میخواد اون رو نقاشی کنید . اصلا فکرشم نمیکردم یک نفر یک روز بیاد تصمیم بگیره که این نرده ها رو حذف کنه … بعد تازه با حذف کردنش اینقدر زیبایی به چشمان خودش و مخاطبانش هدیه بده! دنیای شماست، هرطور که دلتون میخواد اون رو رنگ کنید.
شما در این فایل صوتی آزاد بودن رو به من آموختید، آزاد بودن، آزاد زندگی کردن، آزاد فکر کردن! خب معلومه با این ذهن آزاد، بایدم بیشترین حد از آزادی مالی رو داشته باشید. شما لیاقتتون رو به جهان ثابت کردید استاد جان، پس در نتیجه لایق بالاترین حد از آزادی مالی هستید.
لذت بردم از هدایت های جالب این فایل ، علی الخصوص اون قسمت که چوب هارو به آب سپردید. انگار خدا گفت احسنت کارت رو عالی انجام دادی حالا بقیش رو بر عهده من بذار. همیشه همینطوره که کار سخت ها به عهده خداست و کارهای آسان رو ما باید انجام بدیم. فقط باید شروع کننده های خوبی برای کارهای آسان باشیم .
نظرات دوستان چقدر قشنگه. به تعداد انسان های روی کره زمین ایده و فکر و خلاقیت وجود داره. هرکس از یک دریچه می بینه برای هرکس یک قسمت خاص درس و پند داره. هرکس یک شیوه خاص برای بیانش داره. واااای خدای من چقدر فراوانی در جهان هست. بی نهایت فکر. بی نهایت ایده. بی نهایت شیوه. بی نهایت جمله برای بیان هست… که تو حتی در مخیله ات هم نمیگنجه این ایده ها… مورد بعدی اینکه چقدر من لذت بردم از جمله استاد ابتدای فیلم:
زیبایی بی نهایت رومیخوام این نرده ها جلوی دید روگرفته . ایشون از کلمه endless استفاده کردند ومریم جان هم تکرارش کردند با چرخوندن دوربین.
آفرین چرا من زیبایی بی نهایت نخوام؟
چرا من پول بی نهایت نخوام؟
این ویدیو آموزشی بود برای باور فراوانی به شیوه ای کاملا جدید
ای خدا چقدر دوستت دارم که من رو برای بار هزارم به این سایت هدایت کردی
چقدر بهم داره خوش میگذره
دوستان عباس منشی، همتون رو دوست دارم نازنین ها
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان عزیز هم مسیر
اول از همه باید تشکر کنم از خداوند مهربون که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بریم سراغ نکته ها و برداشت هایی که من از چی فایل داشتم:
نکته اول اینکه برای انجام یک کار جدید و عملی کردن یک ایده جدید به خداوند اعتماد کن و ایمان داشته باش و برو تو دل کار تا ایده ها بهت گفته بشه چون خداوند هیچوقت تمام مسیر رو به ما نشون نمیده و قدم به قدم ایده هارو بهمون الهام میکنه و تا انجامشون بدیم مثل همین کاری که استاد انجام دادن و رفتن توی دل کار بدون اینکه بدونن چه اتفاقی قراره رخ بده و ایده ها دونه دونه بهشون الهام شد و استاد انجام دادن و اگه دقت کنید میبیند که وقتی باور داشته باشیم کارها به ساده ترین روش ممکن انجام میشه ایده هایی هم که بهمون الهام میشه در جهت این هست که کارهامون رو به ساده ترین روش ممکن انجام بدیم توی کندن این نرده ها ام همینجوری بود که استاد وقت یایده هارو دونه به دونه عملی میکردن ایده های ساده تر و راحت تری بهشون الهام میشد که با انجامش تونستن به راحتی نرده ها رو بکنن و اون ویوی زیبا و فوق الاده رو خلق کنن
نکته دوم
انجام کارهای جدید برای دفعه اول به ظاهر سخت میادولی وقتی کار رو انجام میدیم برای دفعه دوم سوم و الی آخر مثل آب خوردن میشه استاد بعد اینکه این 3 تا نرده رو کندن گفتن اگه بخوایم بقیه رو بکنیم دیگه مثل آب خوردن میمونه واسمون چرا چون اون کار رو انجام دادن و توی اون کار مهارت کسب کردن خود من تازه یک کار جدید رو شروع کردم و اونم چاپ روی لباس هست یادمه دفعه اول هم خیلی ترس داشتم و چنتا لباسم که چاپ زدم زیادی خوب نشد ولی دست برنداشتم و گفتم دفعه اولمهو میرم تو دلش و شروع کردم به تحقیق کردن راجب بهش و فهمیدم خیلی کارهارو درست انجام نمیدادم یا اینکه یک سری وسایل رو برای انجامش نداشتم و وقتی اون وسایل هارو گرفتم و دوباره رفتم واسه چاپ به بهترین شکل ممکن اون کار رو انجام دادم و به قول استاد دیگه برام مثل آب خوردنه
نکته سوم
وقتی اتفاق به ظاهر بدی توی کار رخ میده نباید عصبانی بشیم و کنترل ذهنمون رو از دست بدیم وقتی تون چکش از دست استاد افتاد توی آب یه لحظه من عصبانی شدم و فقط منتظر واکنش استاد بودم که دیدم با خونسردی تمام اصلا دیگه راجب بهش صحبت نکردن و جالب تر از اون یک ایده اومد به ذهنشون برای در آوردنش که چیزی نگفتن راجب بهش ولی قطعا عملی کردن اون ایده میتونه نتیجه های خیلی خوبی رو در بر داشته باشه
این فایل خیلی خیلی درس داشت برای من که تازه یک کار جدید رو استارت زدم و انگاری خداوند با این فایل میخواست بهم بگه ببین نا امید نشو و ادامه بده و اگه بهم ایمان داشته باشی من ایده های خوبی رو بهت الهام میکنم که با انجامشون میتونی کارت رو به راحت ترین شکل ممکن پیش ببری.
خیلی خیلی دوستتون دارم
خدانگهدار.
بنام خدای فراوانی ها
سلام به همه دوستان عزیز
بهبود های مستمر ولی کوچیک کوچیک درنهایت باعث میشه تو یه بازه زمانی اختلاف زیادی با نقطه شروع کنیم
مثل همون چکاپ فرکانسی در اول دوره ها
چون تغییرات یک دفعه در یک روز اتفاق نمی افته ذهن گول می خوره که تغییری صورت نگرفته ولی اگر در یک بازه آدم در نظر بگیره تفاوت خیلی زیاد میشه به شرطی که گول نخوره و ادامه بده و هر بار بهترش کنه
این ادامه دادن هم با زجر نیست
هر روز استادم مریم جان یه قسمتی رو تغییر میدن ولی همین کار و همین تعهدشون هم با لذت انجام میدن چرا با لذت ؟ چون نمی خوان تکامل رو دور بزنن و کاری فراتر از شرایط و توانایی های اون لحظه خودشون انجام بدن چون با خودشون در صلح هستم چون باور فراوانی دارن فراوانی زمان ….
وقتی چکش افتاد استاد در غم از دست دادنش فرو نرفت که اگه میرفت کلا کار رو باید کنسل می کرد
به ما گفته بودن این یعنی بی خیالی
ولی اینجا میبینم این یعنی کنترل ذهن تا در فرصت لازم ایده از سمت خدا بیاد وقتی حالم بهتر شد و غرق ناراحتی اش نشدم
این واسم خیلی خیلی درس داشت که وسط کارهام اگه کاری بر خلاف میرم پیش رفت کل کارم رو تحت تاثیرش قرار ندم و بالغانه رفتار کنم و ذهن و زندگیم رو دست خودم بگیرم و واکنش نشون ندهم
و نکته زیبای دیگه وقتی یه قسمت کار رو انجام دادین هی با خودتون کاری که کردین رو مرور کردین ( نه کارهایی که مونده ….) چقد موقع تکالیف مدرسه ام من برعکسشوانجام میدادم مثلا اگه چند صفحه مشق باید می نوشتم اولا که هی نگاه می کردم چقد مونده دوتا با زجر انجام میدادم واسه همین باور سختی و… از همون موقع ها در من شکل گرفت
البته کسی هم نبود یاد بده به ما یا الگویی هم نداشتیم
و نکته دیگه اینکه همش از زیبایی ها و فواید کاری که کردین می گفتین
بخدا اگه ذهن دست آدم نباشه وسط کار یک ریز میگه یعنی کار درستی کردم غلطی کردم نکنه وقتم رو تلف کردم نکنه و….. یه عالمه حرافی میکنه ولی شما حرف ذهن رو تو دستتون گرفتین
وقتی کارها رو راحت و با تکامل انجام میدی دیگه ذهن نمی تونه وسطا بازیت بده که سخته نمی خواد انجامش بدی امرپز رو بی خیال چون در حد توانایی هات هست دیگه کمالکرایی بر تو غلبه نمیکنه
بهبود گرایی > کمالکرایی
این باید اصل و اساس زندگی ما در همه زمینه ها بشه هیچ چیز یک دفعه درست نمیشه بلکه در طی زمان با عشق اتفاق می افته
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدایا، هر آنچه دارم از آنِ توست.
سلام به استاد عزیزم، مریم جان پرانرژی و دوستان همفرکانسیام.
امروز هم قسمت دیگری از سریال زیبای زندگی در بهشت را دیدم—سریالی که هر روز باید حداقل یک بخش از آن را تماشا کنم، و شکر خدا که امروز هم این قسمت تیک خورد.
راستش، وقتی استاد در ابتدای فیلم گفتند که قصد دارند آن حصارهای چوبی را بردارند، در لحظه مخالفت شدیدی در ذهنم شکل گرفت. هزار و یک دلیل برای حفظ آنها داشتم: چقدر زیبا بودند، چقدر به فضای اطراف خانه جلوه داده بودند، چقدر کاربردی بودند، و حتی این فکر که شاید روزی مهمانی با کودکی کوچک بیاید و نبودن این حصار خطرناک شود!
اما ناگهان متوجه شدم—چقدر از باورهای من محدودکنندهاند! چقدر ذهنم پر از بایدها و نبایدهایی است که از ترس، از احتیاط بیش از حد، و از وابستگیهای غیرضروری سرچشمه میگیرند. چرا باید نگران چیزی باشم که شاید هرگز اتفاق نیفتد؟ چرا باید خودم را در قید و بند افکاری نگه دارم که مرا از تغییر، از نو شدن، از تجربهی زیباییهای تازه بازمیدارند؟
اگر من بودم، هرگز چنین تصمیمی نمیگرفتم، یا اگر هم قصد انجامش را داشتم، حتماً با مخالفتهای اطرافیان روبهرو میشدم—که این حیف است، که چقدر برایش هزینه و زمان صرف شده، که عقلت کجا رفته؟ و اینها همه نشانهای بود از بیایمانیام…
اما استاد، شما بندهی خالص خدا هستید. تنها کسی میتواند چنین کاری کند که به خداوند، به هدایتهایش، و به نشانههایش ایمان عمیق داشته باشد. راستش را بخواهید، به شما حسادت میکنم! شما به خدا آنقدر نزدیک هستید که با یک اشاره، هدایتش را درک میکنید. کی میشود من هم به این مرحله برسم؟ کی ایمانم آنقدر قوی شود که بیهیچ تردیدی، تنها به او توکل کنم؟
و اما نتیجهی تصمیم شما… وقتی در پایان، مریم جان از دور تصویربرداری کرد—اوووف! چه شاهکاری شد! زیباییهای خداوند را، که پیشتر در حصارها پنهان بودند، حالا در نهایت شکوه و ظرافت میدیدم. انگار که تابلویی از هنر الهی بر بوم هستی نقش بسته باشد.
افتادن آن تکه چوب کوچک در دریاچه و شناور شدنش، برای استاد نشانهای بود—الهامی از جانب خداوند که راه را نشان میداد. همین نشانه کافی بود تا تصمیم بگیرند حصارها را به آب بسپارند، تا جایی که خداوند هدایتشان میکند بروند، و سپس آنها را از دریاچه بیرون بکشند.
اما اگر من بودم؟ احتمالاً همان تکه چوب کوچک را هم از آب بیرون میآوردم، با هزار زحمت حصارها را از جلوی کلبه جابهجا میکردم، و درگیر منطقی میشدم که اجازه نمیداد هدایت الهی را ببینم.
استاد، شما خودِ فرکانسید… چطور میشود که بندهای مثل شما، نشانههای خدا را با چنین سرعتی دریافت میکند، آن هم به وضوح نور؟ چه سعادتی است این درجه از ایمان، که در هر اتفاق کوچک، در هر جزئیترین صحنهی زندگی، صدای خدا را بشنوی و بیدرنگ به آن پاسخ دهی…
افتادن چکش در آب، شاید در نگاه اول یک اتفاق ساده به نظر میرسید، اما در حقیقت، نشانهای از هدایتی بود که از پیش برایتان فرستاده شده بود. بیتردید، شما میدونستید که چطور باید آن را از عمق دریاچه بیرون بیارید چرا که خداوند مدتها قبل، ایدهی این لحظه را در قالب همان آهنربای قوی در ذهنتان نشانده بود.
چقدر شگفتانگیز است که خداوند، پاسخ هر چالشی را پیش از وقوع آن، در مسیر ما قرار میدهد. تنها کافی است چشم دل را باز کنیم، نشانهها را ببینیم، و به هدایتهایش اعتماد کنیم…
چه درس بزرگی
بود… گاهی باید حصارهای ذهنیمان را هم برداریم، تا چشممان به روی وسعت بینهایت زیباییهای خدا باز شود.
خدایا شکرت…
خدایا خییلی دوستت دارم …