سریال زندگی در بهشت | قسمت 8

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزاردوستان عزیزمان «گیسو‌، ایمان‌، یزدان‌، شایان‌ و محمدعلی »، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

 

نگاه زیبای گیسو عزیز:

سلام استاد، من دوباره خل شدم، دیوانه شدم، اومدم برات کامنت بگذارم. همیشه گفتم من یه وقت هایی دچار جوشش درونی میشم از اون حال های عجیبی که کم به آدم دست میده، ولی وقتی دست میده اوج می گیری، خل میشی. من از کرم و بخشش خدا اصلا خل شدم الان از اون وقت هاست که خل شدم بگو چرا؟ بگو چی شده دوباره گیسو؟

اومدم اینجا بگم بچه ها به خدا عباس منش کارش اشاعه ی توحیده، میگه تو دستت رو بگذار تو دست خدا، خودش بهت میده، هر چی بخوای میده. ثروت بی حساب میده، عشق میده، همسر خوب میده، بچه خوب میده، تو بخواه تو باور کن میشه، باور کن می تونه، قدرت آدم ها رو تو ذهنت صفر کن. قدرت خدا رو ببر بالا، به خدا که بیشترش رو می ده.

باور نمی کنید؟ بیایید منو ببینید.. بزار دوباره بهتون بگم من کجا بودم و الان کجا ام. منی که الان زندگی توی بهشت رو تجربه می کنم. فقط از باور کردن حرف های عباس منش بود، باور کردم و باید بیشتر هم باور کنم که منبع قدرت فقط خداست. شما دستت رو بگذار تو دست خدا. عزیزم توکل کن. ایمان بیار. ایمان، ایمان، ایمان.

الان کجا هستم، همین دیروز می گفتم خدایا یعنی میشه برسم به روزی ۳۰ میلیون درآمد؟ امروز ۵۰ میلیون درآمد داشتم. باورتون میشه؟

آخه کریمه. کریم بیشتر از اونی که می خوای می بخشه میگه کم نخواه از من، اُفت داره واسه ما

عباس منش. یادمه یه جا می گفتی همه ادم ها به یه اندازه قدرت دارند. قدرتشون هم اینه.. قدرتشون صفره. برو سراغ رب بابا. وای خدا

بگو من اون موقع کجا بودم؟ مرداد ۹۷ من با ۹۷۵۰۰۰ تومان حقوق… مملو از شرک، مملو از قدرت دادن به آدم ها. اوج آرزوم این بود که رئیسم یک پروژه بگیره به منم یک پولی بده، منو شریک خودش کنه. رویام این بود مدیرعامل بشم رویام این بود شریک اش بشم.

بعد اینقدر فایل هات رو گوش دادم فهمیدم اینا شرکه بابا. گفتم: “خاک بر سرت گیسو تو رب رو داری نشستی چشم دوختی رئیس ات حقوق ات رو زیاد کنه؟” اون وقت تازه مدیرعامل شده بودم. خدا شاهده وقتی امضا کردم برگه های مدیرعاملیمون رو همون لحظه همه چی از چشمم افتاد. گفتم نه من اینو نمی خوام. عباس منش گفته از خدا بخواه، این چیه پر از ترس، پر از شرک، نمی خوام اصلا.

خدا شاهده اون وقت ها پنجاه هزار تومن می خواستم خرج کنم یادمه چطور تمام وجودم می لرزید چطور می ترسیدم می گفتم یا خدا پول از کجا بیارم؟ میومدم قیمت محصولاتت رو میدیدم می گفتم یا خدا کی پول داره اینا رو بخره؟ خدایا یعنی میشه منم یه روزی برسه، یه میلیون برام پولی نباشه؟ پارسال که دوره دوازده قدم شروع شد و من تازه یه پولی دستم رو گرفته بود می تونستم هشتصد هزار تومن قدم اول رو بخرم، تو دفترم نوشتم توانایی خریدم تا سی چهل هزار تومان است گاهی دویست هزار تومن. همون موقع دوستم بهم گفت یه چمدونِ یک میلیون و نیمی رو فلانی بهم کادو داده، گفتم یا خدا یه میلیون و نیم کادو خرید؟ گفت آره بابا گیسو براش یک میلیون و نیم پولی نیست، نمی تونستم تصورش کنم. بچه ها نمی تونستم تصور کنم کسی رو که یک میلیون و نیم براش پولی نباشه.. کِی ؟ فروردین ۹۸

الان کِی هست؟ اردیبهشت ۹۹. یکسال گذشته. وقتی عباس منش گفت بابا تکامل تو باوره، باید قدرت رو باور کنی. من گرفتم چی میگه. تکامل این نیست یک ماه حقوق ات بشه یک میلیون ماه بعد بشه دو میلیون. تکامل یعنی باور کنی کارها دست خداست. باور کنی من نمی دونم چی میشه من قدم برمیدارم. اون راه رو نشون میده. عباس منش. دیوانه شدم یعنی.

اومدم بنویسم ثروت می خوای؟ رابطه خوب می خوای؟ چی می خوای؟ هر چی می خوای؟ کاری که من کردم این بود. خواستید باور کنید خواستید باور نکنید:

فقط فایل های عباس منش رو گوش بدید. فقط صبح تا شب تکرار کنید. حرف هاش تکراریه؟ اشکالی نداره شما گوش کن. ضرر که نداره. بعد ببین چی میشه.

چطور زندگی ات از این رو به اون رو میشه. چون عباس منش میگه بابا اینا به من الهام میشه

من باور کردم خدا از طریق عباس منش من رو هدایت کرده. خدا حرف هاش رو اینطوری به من رسوند.

خدایا تا ابد اماده شنیدن حرف هاتم، من رو هدایت کن خدای کریمم

دوستتون دارم بچه ها

در پناه خدا باشید

استاد مخلصیم

شاگرد همیشگی ات گیسو


نگاه زیبای ایمان عزیز:
سلام و درود فراوان خدمت سید عزیز و خانوم شایسته مهربان. سلام به همه بچه های گل سایت که به شوق خوندن کامنتای شما انرژیم ده برابر شده

آقا من با دیدن این سریال یه چیزایی تو وجود خودم کشف کردم اسمشو گذاشتم راحت القدوس (راحت طلبی مقدس)

بچه که بودم خیلی راحت طلب بودم(البته فکر کنم همه ما اینو تو وجودمون داریم) یادمه تابستونا که مدرسه نمیرفتم بالاجبار باید میرفتم تو مغازه نجاری پدرم به کار کردن(چه همزمانی جالبی داره این قسمت با کامنت من در ضمن استاد اون اره ای که اول نشون دادین خیلی زورش زیاده من چون با ابزارآلات نجاری آشنایی کامل دارم اینو میگم وقتی دیدم با باتری کار میکنه کف کردم و کلی باورای فراوانیم قویتر شد)

خلاصه ما میرفتیم تو نجاری پدر گرامی برای آبدیده شدن بعد من وقتی میخواستم یه کاری انجام بدم که نشستنی بود همیشه کاملا راحت مینشستم رو زمین مثل استاد راحت راحت و خودمو اذیت نمیکردم چون نشستن رو پنجه پا خیلی پارو اذیت میکنه اینو پسرایی که سربازی رفتن قشنگ درک میکنن. بعد من که خودمو به قول بابام پخش میکردم رو زمین بهم گیر میداد میگفت پسر خودتو اینجوری پخش زمین نکن بده میگفتم ای بابا مهم اینه کار انجام بشه نوع نشستن من چه اهمیتی داره تازه اینجوری کار سریعتر انجام میشه میگفت نه انقد تن پرورُ تنبل نباش درست بشین یکی میاد میبینه میگه اینو نگا کن چقد تنبله و جالب این بود که حرف مردم از سرعت کار براش مهم تر بود(باورای کاملا اشتباه)

حالا این یه نمونه بود مثالای اینجوری خیلی زیادن که خیلی از افراد با کلی باور اشتباه این راحت القدوس رو از خودشون صلب کردن و اونو با تنبلی اشتباه گرفتن. تنبلی یعنی اینکه اصلا نخوای هیچ کاری انجام بدی هیچ حرکتی نداشته باشی یه جا بشینی و منتظر باشی جامعه افراد پدرمادر دولت همسر یا فرزند همه کار برات بکنن. ولی راحت طلبی یعنی اتفاقا پویایی و حرکت یعنی بخوای همه کار انجام بدی ولی به راحت ترین شکل ممکن این بد نیست بلکه مقدسه و اگه این طرز فکر داشته باشی برای هر کاری آماده ای از هیچ کاری عبا نداری چون مطمئنی هیچ زجری در کار نیست ذوق وشوق داری برای انجام هر کاری. اما متاسفانه با باورای اشتباهی که اغلب از جامعه به ما تزریق شده کاری که توش سختی نباشه لذت نداره اخه این چه منطقیه؟!

منم دیگه کم کم باورم شده بود که راحت طلبی بده و این حس مقدس رو در وجود خودم تا حدی خفه کرده بودم و با تنبلی اشتباه گرفته بودم. مثلا وقتی میرم سر یخچال میخوام یه خوراکی بردارم بخورم میبینم همسر عزیزم همه چیرو توی ده تا نایلون پیچیده و توی ظرف در دار گذاشته تو کشوی یخچال میگم ای بابا من میخوام یه میوه بخورم باید یه ساعت علاف بشم بعد میام گره نایلون باز کنم یکم که که گیر کنم سریع میزنم اون نایلون پاره میکنم و کارو راحت میکنم بعد اون به من میگه تنبل. بابا من تنبل نیستم دلیلی نداره برای یه میوه خوردن بخوام اذیت بشم دوست دارم همه چیز در دسترس ترین حالت ممکن باشه و راحتترین شکل ممکن من وقتی توی اون قسمتی که استاد میخواست غذا درست کنه اون چیدمان ادویه ها روی کانتر دیدم انقدر لذت بردم انقدر لذت بردم که نگو با خودم گفتم اره همینه این عالیه اصلا باید اینجوری باشه. درکل فکر میکنم این راحت طلبی یه حس مقدس توی وجودمه نمیدونم شاید بچه ها نظرشون مخالف این باشه ولی برای منکه اینجوری بوده وفکر میکنم یکی از دلایل مهم پیشرفت جهان همین بوده که بشر میخواد راحتی بیشتری تو هر زمینه ای تجربه کنه. البته یکم کمرنگ شده بود تو وجود من به خاطر باورای اشتباه ولی ممنونم از استاد و خانوم شایسته عزیز که این حس رو دوباره در من زنده کردید و دیدن این سریال باعث شد من برم این حس رو از ته وجودم بکشم بیرون دوباره پرورشش بدم.

اما یه کد دیگه که من با دیدن این سریال دارم مینویسم که استادم تو یکی از فایلای رایگان گفته بود ترکیب باور هم جهت با خواسته هاست که هر دوتاش داره همزمان با دیدن این سریال اتفاق میفته یعنی من میبینم خواسته در من شکل میگیره و به وضوح میرسه و همزمان باورش میکنم که میتونم داشه باشم چون شما دارین پس منم میتونم. یعنی ترکیب باور هم جهت با خواسته که منجر بشه به احساس خوب به قول استاد کن فیکون میکنه

من باید بکنم بریزم دور هرچی که منو محدود میکنه هرچی که مانع دید من میشه تا زیبایی های بیشتر ببینم با شجاعت با اقدام کردن و قدم برداشتن و بعد میبینم پاداش هارو و چیزی که من فهمیدم و بسیار بسیار بسیار مهمه و تا انجامش ندی خبری از پاداش نیست همین شجاعت به خرج دادن و گذشتن از ترس هاست و نشون دادن ایمان واقعی

یعنی اگه من همه کار بکنم باورارو بسازم ذهنمو جهت بدم در راستای خواسته خواسته هامو عرضه کنم به خداوند تجسم کنم اشتیاق سوزان داشته باشم و خلاصه همه کارای لازمو انجام بدم اما این تیکه پازلُ درست سرجای خودش قرار ندم فایده نداره باید از ترس هام بگذرم شجاعت به خرج بدم ایمان نشون بدم عمل کنم تا این چرخ دنده اصلی درست اسمبل بشه و ماشین حرکت کنه من الان قشنگ به این نقطه رسیدم هدفمو اون طرف پل دارم میبینم بهاش رد شدن از این پل ترس هاست امیدوارم که با ایمان بتونم هرچه زودتر از این پل رد بشم

برای همه بچه ها شجاعت و ایمانی پولادین آرزو میکنم…


نگاه زیبای یزدان عزیز:
استاد همیشه باور به “خوب تر” کردن دارن. مثلا اگه دارن یه کاری رو انجام میدن، این باور رو دارن که میشه از این راحت تر هم انجام بگیره و این باور باعث میشه هدایت بشن به راه ها وایده های راحت تر برای انجام اون کار. با دیدن زیبایی پارادایس شون، باور دارن که میتونه بازهم از این زیبا تر بشه و به همین خاطر هدایت میشن به سمت کارهایی که زیباترش میکنه!

حالا این هدایت خیلی جالبه … یه دفه نمیاد کلی ایده بده! هر بار یک ایده بهت پیشنهاد میده و اگه انجامش دادی، باز هم ایده ی بهتر و کارساز تر و زیبا کننده تری بهت میده! دقیقا وقتی قسمت اول تا اخر سریال رو میبینیم، ایده های مختلف به همین صورت بوده! و هر بار که استاد به هدایتش مبنی بر زیباتر کردن پارادایس چشم میگه و اجراش میکنه، ایده های بهتر و زیباکننده تر هم خودشونو نشون میدن.

اما شرطش چی بود؟! چشم گفتن به اون الهام… چشم گفتن به اون هدایت. و سپاس گفتنش! این سپاس گزاری و چشم گفتن یعنی چی؟ یعنی ایده ای که بهت گفته شد، با ایمان و اطمینان بدون شک چشم بگی و با اجرایی کردنش، از دریافت اون ایده الهی سپاسگزاری کنی! آره… و اونجاست که طبق قانون، شکرِ هدایت، هدایتت افزون کند! اونجا که عمل کردی به هدایتت، اونجاست که هدایت های بیشتر و بهتر گفت میشه چون با اجرا کردن قبلی، قدر دونستی و سپاسش گفتی‌!

این قانون رو به صورت عملی در تمامی قسمت های سریال میشه دید. این باور، به صورت بسیار زیبایی در قسمت های این سریال ریشه زده و بدون شک درتمامی قسمت های آینده هم هویداست! دقت کنین استاد اول با کدوم ایده در قسمت اول شروع کردن و به چه ایده هایی که نرسیدن! اما لازمه بگم ایده هایی که بهشون الهام شده بود، اجرا کردنش کار هر کسی نبود! منظورم سختی انجام کار نیست منظورم سختی در چشم گفتنه! منظورم ایمان و اعتماد به انجام دادنشه! محال بود حتی خودِ من، تصمیم جدی بگیرم که درختان اطراف دریاچه رو قطع کنم! به هزار و یک دلیل قدیمی و باور مخرب! اینکه حیفه. گناه دارن! سخته! فلانه بیساره! اما فقط یک ایمان و اعتماد به رب ودوده که باعث میشه بدون شک تصمیم به اجرای اون ایده بگیری و “هر طور شده” انجامش بدی‌ و شک نکنی! حتی یک درصد! و همون ربی که ایمان و اعتمادت رو ببینه و اون تصمیم جدی تو برای عملی کردنش رو ببینه، محال ممکنه بذاره اون کارو به سختی انجام بدی!!

حالا بریم سراغ ایده بعدی که قرار بود نرده ها بریده بشه … باید اعتراف کنم تحت هیچ شرایطی امکان نداشت خوده من اجراش کنم! به هیچ وجه! حتی خوده من تا وسطای فیلم مخالف این کار بودم و همش درگیر بودم که ای کاش اتفاقی بیفته و این کارو انجام ندین! میدونم حتی اگه تصمیم به این کارُ میگرفتم، وقتی وسطای کار میدیدم که این نرده ها چقدر محکم و درست و اصولی نصب شدن، قطعا دست از کار میکشیدم! اما چرا ؟!

چون از بچگی به ما گفتن حیفه! کاش بدونم حیف یعنی چی و چرا دور و برم تمام افرادی که این کلمه رو مدام تکرار میکنن، جزء اقشار متوسط به پایین هستن و هیچ کدوم…. هیچ کدومشون به ثروت بیشتر نتونستن برسن! اما من دارم میبینم اطرافم دقیقا کسی که اعتقادی به حیف بودن نداشت، روز به روز در حال پیشرفت کردنه و یک قطعه اضافی تو خونش پیدا نمیکنی! کاش یک بار برای همیشه کلمه ی “حیف” رو از دایره واژگانمون تو ذهنمون دیلیت کنیم تا اینقدر درگیر این پیچک قوی نشیم که تمام جوانب زندگی رو در بر گرفته!

جا داره همینجا، تا یادم نرفته تحسین کنم اون ایمان و اطمینان و اراده ای رو که حتی وسط کار، وقتی دید راه حل اصولی برای بریدن نرده ها وجود نداره، نه تنها منصرف نشد، بلکه گفت از باقی ابزارهامون کمگ میگیریم و “”هر طور شده”” انجامش میدیم! من عاشق این اطمینان و ایمان در تصمیم هستم. عاشق این عدم تردید هستم. حالا هر تصمیمی میخواد باشه! هر تصمیم ریز یا درشت! عاشق این قدرت تصمیم گیری استاد هستم که بدون ذره ای تردید، پای تصمیم میمونه و هر اتفاقی بیفته، نگران نیست.

اما چرا واقعا؟! چه باوری پشت پرده چنین خصلتی هست!؟ بله درسته… چیزی جز ایمان؟ اما چه جنس ایمانی؟! ایمان به اینکه من این تصمیم رو گرفتم و بهم گفته شده انجامش بدم. پس پاش هستم! هر اتفاقی هم بیفته، خودش هدایتم میکنه چون فقط اراده و ایمان منو میخواد ببینه. هر اتفاقی هم بیفته، هدایتم میکنه که کار رو به نفع خودم تموم کنم. مثل اون اخر فیلم که استاد گفتن حتی اگه آب چوبا رو به ساحل نرسونه، خودم با قایق میبرم! فقط چنین باوری باعث میشه استاد این تصمیم رو با قاطعیت بگیرن و اجراش کنن و به اندازه همون ایمانه که نتایج خودشو نشون میدن و نتیجه ی فوق العاده ش رو هم دیدیم! من حیرت زده شدم از این کار و واقعا احسنت گفتم اول به اون ایده ناب الهی و دوم، کسی که با ایمان راسخ به راحت ترین نحو ممکن انجامش داد!

کاملا قدم به قدم دیدیم که استاد چقدر قشنگ هدایت شدن به انجام راحت تر کار! همون لحظه اول، وقتی دیدن اون اَره اولی کارمون رو راه نمیندازه، گفتن که با وسایل دیگه مون انجامش میدیم. رفتن سراغ اون اَره آشنای همیشگی که باهاش درختان رو بریدن. من داشتم به این فکر میکردم که چه طور میتونیم این نرده ها رو جدا کنیم چون واقعا راهی به نظرم نمی رسید که بشه همه رو باهم یک جا جدا کرد و تنها راهش این بود دونه دونه هر قطعه رو جدا کنیم. اما تو ببین هدایت خداوند رو …

دقیقا استاد به تیغه آهن بر هدایت شدن که میخ هایی رو میتونست ببره که به هیچ وجه با هیچ وسیله دیگه قابل دراوردن نبود چون در دل اون چوبا بودن! و تنها وسیله ای که میتونست اون کارو انجام بده، همین اره اهن بر و نازکی بود که میتونست لابلای اتصالات بره و اون میخ رو عین چوب ببره ( البته نه عین کره !) و این تایید خانم شایسته ی همیشه شایسته بود که سبب شد این ایده اجرایی بشه. و این باعث شد تقریبا نصف کار انجام بشه.

اما الهام بعدی، جدا کردن ردیف پایینی نرده ها بود که برای من دقیقا حکم همون پیچک درختای هرز اطراف دریاچه رو داشت! چون اول باید اون ردیف باز میشد تا راه برای بریدن تنه اصلی باز میشد. و باز هم تایید خانم شایسته ی شایسته رو برای اجرای این ایده دیدیم! و من عاشق نحوه برش اون ستون های اصلی شدم. به صورت کاملا اتفاقی ( که هیچ اتفاقی اتفاقی نیست ) تمام ستون ها رو به صورت مورب بریدن که ظاهر یکسان و زیبایی به ستون های بریده شده داده بود.

و الهام بعدی که تکه چوب هارو داخل آب بندازیم، برای من خیلی جالب بود. انگار خوده خدایی که ایده برش نرده ها رو داده بود، همون خدایی که مرحله به مرحله هدایتمون کرد به برش نرده ها، همون خدا در آخر اون تکه های بزرگ چوب رو تحویل گرفت و گفت ” بسپارش به من، حلش میکنم ” و باز هم تایید خانم همیشه شایسته بود که باعث شد باز هم این کار اجرا بشه و تمام قطعات به آغوش خداوند سپرده بشن!

دارم به این فکر میکنم که قانون “کبوتر با کبوتر باز با باز” که افراد هم فرکانس رو در یک مدار قرار میده، عجب نعمت لذت بخش و بزرگیه! تو ببین نعمتو … . درسته به صورت فیزیکی به استاد کمکی نکردن اما با فرکانس نابشون در لحظه، الهامات دریافتی استاد رو تایید کردن و همین تایید باعث شد استاد به طرز خیلی راحت تری کار رو انجام بدن.

حالا بریم سراغ قسمت جالب و مهیج فیلم که این قسمت رو خیلی هیجان انگیز تر از همیشه کرد! درست جلوی دوربین، درست در درست ترین زمان، اون چکش آشنای همیشگی مون وارد آب شد و با حباب های ریزی که بر جای گذاشت، نوید یک تضاد قشنگ اما آشنا رو داد! درسته … . مطمئنم شما هم همون ایده من بلافاصله به ذهن تون رسید! همون آهنربای هیولای قسمت های قبلی که قدرتش برامون کاملا ملموس و آشناست! میدونین دارم به چی فکر میکنم … . که مگه میشه اینقدر جالب! دقیقا همون چکشی که در قسمت های قبل، با آهنربا بلندش کردیم افتاد توی آب! یه چیزی بگم … . اگه همون موقع همین چکش رو با آهنربا بلند نمی کردین و همین چکش جلوی چشم خودم داخل آب نمی افتاد، باور نمیکردم این معجزه رو! با خودم میگفتم همه چی برنامه ریزی شده بوده! اخه مگه میشه دقیقا همون چکشی با آهنربا بلندش کردیم داخل آب بیفته! دقیقا همون آهنربایی که استاد توی اون قسمت گفتن میتونیم باهاش هزار جور شی فلزی رو از ته دریاچه بیرون بکشیم! یعنی حتی ایده ی بیرون کشیدن این چکش، از قبل به استاد گفته شده بود و دقیقا به همین خاطر بود که با شوق و ذوق گفتن کلی ایده برای بیرون کشیدنش دارم! اما آره برنامه ریزی شده بود! یک برنامه ریزی دقیق! ولی نه برنامه ریزی استاد! بلکه برنامه ریزی خداوندی که استاد برنامه ریزیه!

خدایا شکرت

واقعا باورم نمیشه کلاس آموزش، فیلم آموزشی تا این حد جذاب و مهیج و لذت بخش بشه! اونم نه با هیچ برنامه ریزی قبلی خاصی … بلکه خودِ خدا که استاد برنامه ریزیه، در درست ترین زمان ممکن هر آنچه لازم باشه وارد فیلم میکنه. از هماهنگی مه و خورشید فلک برای زیبا شدن فیلم بگیر تا اتفاقات مهیج ! حتی اون صدای بلبل محشری که در تمام قسمت ها، بهترین موزیک بک گراند رو اجرا کرده کار خداست و قابل تحسینه! میدونین چرا …. چون حتی ساخت چنین سریالی خودش یک هدایت بوده و مسلما خوده خداوند در تمامی قسمت ها جلوه ش رو نشون میده و تمامی پدیده ها رو براتون هماهنگ میکنه.

من دلم میخواد تحسینتون کنم استاد … تحسین این حجم از ایمان و اطمینان در اجرای هدایت ها در راستای زیباتر کردن بهشت! همین که وقتی ایده ای به ذهنتون خطور میکنه، شما بی درنگ و بی ترید برای اجرا کردنش دست به کار می شید و با نشون دادن این ایمان و اطمینان، هدایت ها و ایده های ناب الهی رو هی بیشتر و بیشتر میکنین. و جالبه …. چنین ایده ها و الهاماتی هر کدوم حکم قطعه ی پازل بینهایت زیباسازی پارادایس رو دارن و با انجام دادن هر ایده، هر قطعه رو سر جاش میذارین. هر قطعه به تنهایی، زیباییِ خیره کننده خودش رو داره و زمانی که قطعات در کنار هم قرار میگیرن، این زیبایی با نمایش یک گالری از ایده های اجرا شده، دوچندان میشه و نتیجه رو با زیبایی خیره کننده ای نشون میده.

زیبایی …چقدر دوست دارم این زیبایی رو که از خودِ خداست و عاشق کسانی هستم که عاشق زیبایی هستن! خصوصا شمایی که هیچ سقف و محدودیت خاصی برای زیبایی قائل نیستین و این باور محشر رو در قالب سریال بینهایت مهیج زندگی در بهشت، به نمایش گذاشتین.

باوری که میگه حتی اگه بهشت هم باشه، میتونه زیباتر و زیباتر بشه و خداوندی که، عاشقانه هدایت میکند کسی را که زیبایی بخواهد.


نگاه زیبای شایان عزیز:
سلام به همه هم فرکانسی های عزیزم

به محض اینکه استاد گفتند میخایم نرده ها رو ببریم سریع با خودم گفتم نکن این کارو بد میشه. و به ذهنم اومد چقدر از تغییرات زندگی رو باید انجام میدادم و از ترس اینکه اوضاع بدتر نشه انجام ندادم چرا از هر تغییری میترسیم؟! گاهی اوقات بد نیست که حتی اگه فکر میکنیم تغییری بد هم هست انجام بدیم تا شجاعت تغییر کردن رو پیدا کنیم و بتونیم با تغییراتی که به اختیار ما صورت نمیگیره هم کنار بیایم و بپذیریم.

نکته جالب اینکه استاد بارها توی مسیر رسیدن به هدف ابزارها و روش حذف نرده ها رو تغییر دادن ولی هدف رو تغییر ندادن و همینطور که پیش میرفتن هدایت میشدن به مسیرهای ساده تر و کارامدتر مثل انداختن نرده ها به آب به جای اینکه اونها رو از داخل منزل بیرون ببرن. برای من درس بزرگی بود که کمالگرا نباشیم و در ابتدای کار نیاز نیست همه جوانب کار برامون مشخص باشه در طول مسیر رسیدن به هدف، هدایت میشیم به راههای کارآمدتر و در عین حال ساده تر

اما اون قسمت که چکش توی آب افتاد پر از درس بود استاد بدون وقفه به کار ادامه دادن و نذاشت توجهش از هدفش دور بشه در حالی که اکثر ادما وقتی همچین اتفاقی توی مسیر هدفشون رخ میده یا دست از کار میکشین و یا فوکوس میکنن روی اتفاق بدی که افتاد و این حالشون رو خراب میکنه و فرکانس منفی ارسال میکنن. بعد ازینکه استاد به هدف رسید برای چکش هم راه حلی گفت دارم که احتمالا با اهنربا میخان مثل ماهی شکارش کنن. و درستش هم همینه که از مشکلاتی که پیش میاد یه مقدار فاصله بگیریم و بعد با ذهن باز در مورد حلش تصمیم بگیریم.

حتی اون قسمت که زنبور هم داشت اذیت میکرد باهاش نجنگیدین و ازش فاصله گرفتین تا خودش بره و بعد که اومدین بیرون اثری ازش نبود. برای من این درسو داشت که گاهی اوقات لازم نیست با موانع و مزاحمتهایی که درحین کار پیش میاد بجنگیم کمی ازش فاصله بگیریم محو میشه

و اما درس کلی : چقدر خوبه که موانع رو حذف کنیم تا دید بهتر و زیباتری نسبت به وضعیت موجود پیدا کنیم و لذت بیشتری ببریم


نگاه زیبای محمدعلی عزیز:
به نام خدا

سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان⁦❤️⁩

قبل هرچی بگم اول صبح که بیدار شدم هوای ابری و خنک و عالی بود منم عاشق این هوا سریع شکرگزاری کردم، موتور ذهن روشن کردم که امروز به روز فوق العاده است، بعد سپاسگزاری نوشتم بخدا یه پول جزیی باید بهم بدن، چند روز طول کشید، گفتم انرژی مثبت امروز زیاده تو شکرگزاریم بابت گرفتن پول، بابت اون شخص از خدا تشکر کردم بخدا چند دقیقه بعد پول واریز شد، و گفتم خدایا شکرت قانون مثل همیشه جواب میده و انرژیم بالاتر رفت و بعدشم که قسمت بعدی زندگی در بهشت سوپرایزم کرد.

نمی‌دونم حکمت این دیدگاهی که می‌نویسم و پاک میشه چیه؟ ولی می‌دونم حکمتی داره، من میگم خدا مثل برگه امتحانی از من میگیره میگه بهتر بنویس، بزرگتر شو، تو باید رشد کنی، خودت را بکش بالا. مگه استادت عباس منش نیست، خب تو که هر روز میبینیش داره بهت درس میده اونم به روش عملی، با روشی که خودش داره زندگی می‌کنه، مثالهای واضحش تو زندگیش مشخصه. منم میگم چشم خدا دوباره مینویسم، دوباره میخونم، دوباره فایل میبینم، خدایا شکرت برای درک جدیدم

موضوع امروز: آموزش برداشتن حصارهای زیبایی هست که جلو دیدن زیبایی‌های بیشترُ میگیره

لازمه کار: داشتن شجاعت و یه تصمیم قوی به سبک استاد عباس منش ،،نترس بودن ،،خستگی ناپذیر ،،ابزار مناسب کارآ و همراهی یه عشق، یه مهندس ناظر، یه همدم همیشگی یه مغز پر ایده به نام خانم شایسته عزیز

با نام خدا شروع میکنیم، مهندس ناظر مثل همیشه میگه شرایطُ بررسی کردی؟ و اونور استاد همیشه آماده میگه بله ،،چه زوج همه فن حریفی خدایا شکرت. استاد واقعا شما چقدر رشد کردید که همونجوری که همیشه میگید برای مدت طولانی تو یه شرایط هر چند عالی و زیبا نمی مونید،،همیشه دنبال یه چالش جدید ،،و حالا انجام یه کار متفاوت، اگه ما باشیم میگیم باید دور خونه حصار باشه ،بچه نیفته ،مهمان میاد، نکنه ال بشه و ….. ولی استاد میگه من بهشتُ برای لذت خودم میخام این بهشتی که من ساختم ،،من دوست دارم هیچ چیز اضافی نباشه ،،هرچند اصولی، ولی نباید جلوی لذت بردن منو بگیر ،،من تکاملمو طی کردم ،،من این ثروتُ برای این درست کردم که از زندگیم لذت ببرم و امروز به این نتیجه رسیدم که باید این حصارهای چوبی مثل اون درخت‌ها برداشته بشن قاطع و مصمم به الله اکبر.

واقعا یه جاهایی باید برای دیدن زیباییها بیشتر انعطاف پذیر بود ،،و این ذهن بزرگ و زیبا بین میخاد، استاد حتما اون پلن آخر کار را دیده ،،اون تصویر آخر رو ساخته و حالا مصمم شروع به تخریب می‌کنه. بی تعارف شروع کاری که خیلی از ما با همین ابزار و حتی قوی تر انجام نمیدادیم، بهتر بگم خودم با شروع کار که چکش استاد رفت تو آب، حالا برداشتهای من: انگار قسمت نیست، حیف هست، این چوبها گناه دارن، بابا خدا میگه بیخیال، اینا محافظ جانت هستن و هی…..

تو یه لحظه دیدگاه خانم شایسته و استاد ،،خندیدن و ماندن چند حباب خالی از چکش و هم نشین شدن با ماهی ها به همین سادگی بعد استاد با چکش میخ کش خندان خندان ادامه میده. بخدا اینا همون چیزهایی هستن که الان استاد تو بهشت هست. اینجا کلا این فاصله ها همینجوری درست میشن ،،مگه اینا میتونن جلوی استاد بگیرن ،،استاد اولش گفت یه شجاعت میخاد. کلا استاد با ۲ ابزار مناسب، داره تمام این کار انجام میده ،،بس تو این مدت کار انجام داده دیگه ابزار اضافی نمیخاد ،،چند لحظه فکر می‌کنه و شروع قدم به قدم ،،برش میزنه ایده بعدی میاد او چوبهای پایین اول برداره ،بعد ستون میزنه، سیم برق جدا کنه وجلوتر نشونه خدا با اون چوب روی آب که میگه تو سهم خودتو انجام دادی منم بهت میگم چجوری کار آسونتر میشه ،ببر بنداز رو آب ،،بزار طبیعت سختیش را انجام بده ،،آب خودش می‌بره به مقصد البته بازم از چشم عزیز دل این زیباییها و این نشانه ها مخفی نیستن. بابا به شما باید گفت استاد راحتی ها. اون دیالوگ ماندگار استادم که همیشگی شد ،،به قول خانم شایسته با اون صدای زیبا ببر آقا ،،ببر

بازم برخورد به یه تضاد شیرین فرار از زنبوری که خدا فرستاده که خستگی از بدن استاد عزیزم بره ،،از پشت اون شیشه ها حالا اون ویو دیدن داره ،،آه خدای من شکرت چقدر زیبا ،خدایا شکرت همینه و حالا اون انرژی لازم که استاد میگیره و می‌ره سراغ نرده های بعدی،، گور بابای زنبور میدونید چرا ،،چون هدف جلو چشمهاشه ،،چون بهشتش نمایان شد ،،تصویرش در حال کامل شدن نزدیک پایان کار شده این میشه نیروی محرک همون فرار از زنبور خدایا شکرت چقدر بزرگی. دیگه الان برداشتن مانع های بعدی مثل آب خوردن شدن ،،یعنی دوست داری اون نرده‌ها را مثل بلدوزر از ته بکنی وقتی استاد داره از دیدن این زیبایی لذت می‌بره.

کلا یکی از رموز موفقیت استاد همین شوخ طبع بودن در حین کار هست ،،خیلی ساده میگه می‌خنده و هی چرخ روانتر و روانتر میشه استاد تو دستت تو دست خداست نگران هیچ چیزی نباش و البته نیستی ،لبه پرتگاهم که باشی ،دلت قرص هست. خانم شایسته هم مثل همیشه در کنارت هست با اون تشبیه کردن ،و مثالهای خفنش ،،و حالا چوب های کشتی نوح. که البته بی مورد هم نیست ،چون کسانی سوار براین چوبها هستن که دنبال رو آن مردان و زنان بزرگ هستن.

و در آخر درسهایی که استاد یادآوری کردن: زندگی همون‌جوری که ادامه داره، در همه لحاظ باید جریان داشته باشه، اگه زیبا هست، باید دنبال زیبایی بیشتر باشیم، دنبال بزرگتر شدن چون نعمتهای خدا و این جهان بیشمارند و پایانی ندارن. و خراب کردن خیلی راحت تره و زیباتر اینکه میگن هنری هم ندارم خراب کردن ولی بعضی خراب کردن به دنبالش زیبایی هست مثل همین برنامه امروز و بازم ایده هایی که تو مسیر کار نمایان میشن

و آخرشم این که نمایان شد اون تصویر مورد نظر اون نقاشی زیبای خداوند ،خدایا شکرت. حالا باید دیگه پارو نزد واداد حالا باید مثل همین چوب ها رها کنی و لذت ببری از این زیبایی ها

استاد فقط اون آهنربا خفن من میبرم دنبال اون چکش میگردم ،،حال میده لبه این بالکن بشینی بازی بازی دنبال اون چکش بگردیم ،،خدا را چه دیدی شایدم گنجی ،تفنگی ،پیدا کردیم

و یه نکته استاد اونجا که گفتید به خانم شایسته ۳نفره میتونیم چوب ها را جابه جا کنیم ؟نفر سوم کیه؟؟ خدا کنه مایک باشه من بیصبرانه منتظر دیدنش تو این بهشت زیبا هستم

با آرزوی زیبایی‌های بعدی خدا نگهدار⁦❤️⁩


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    383MB
    25 دقیقه
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 8
    109MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

476 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میترا محسنی گفته:
    مدت عضویت: 292 روز

    به نام خالق این بهشت زیبا

    سلام بر ساکنین پردایس زیبا

    قسمت 8 سریال زندگی در بهشت

    خدایا شکرت یکبار دیگه اجازه دادی زیبایی این بهشت و دریاچه اش رو ببینم خودت میدونی که از دیدنش سیر نمیشم از هر طرف نگاه کنی یه جور قشنگی داره

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    وای اول فایل گفتم نهههههه استااااد نههههه حیف اون نرده های چوبی قدیمی نیست میخایین ببرین؟

    ولی نتیجه ی نهایی واقعا ارزشش رو داشت و حالا که نگاه میکنیم میبینم واقعا خیلی خیلی فضا قشنگتر شد اصلا محشر شد

    لحظه ای که تیشه پرت شد یه آخ بلندی گفتم ناخودآگاه خخخ

    یه نکته ای داشت این نرده ها یعنی ذهن ما همیشه همینجور نااگاهانه اول سنگ میندازه جلوی پامون

    چون ذهن عادت نداره آخر کار رو ببینه

    ذهن عادت نداره به تغییر ،همون وضعیت قبلی رو دوست داره چه بد باشه چه خوب (مثل همین اول فایل که ذهنم گفت وای نه حیف خب چی میشه که نرده ها باشن )

    ذهن عادت نداره خوشبین باشه به نتیجه

    ولی اگه مصمم ادامه بدی آخرش به اون نتیجه ی دلخواه قشنگ میرسی

    چقدر خوب که تو قسمت های این سریال ایده ها والهامات شما رو درک میکنیم مثلا همین ایده که چوبا رو بندازین تو دریاچه یهویی اومد و چقدر کار رو راحت کرد وچقدر عالی که شما فورا عمل میکنین به الهاماتتون تعلل نمیکنین این خیلی خوبه.

    خدایا شکرت که چقدر ذوق میکنین شما دو بزرگوار برای هرچیزی

    خدایا شکرت چقدر پرتلاش هستید استاد واقعا لذت میبرم

    و چقدر خوبه هماهنگ هستین شما دو عزیز دوست داشتنی میدونم اگه هرکسی جای شما بود یک نفر حتما با مخالفتش نمیزاشت کار به این راحتی پیش بره چون مثالش رو دیدم زیاد

    چقدر خوبه که کلا حرفهاتون مثبت همش

    شما بهترین الگو هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهدی رستمی گفته:
    مدت عضویت: 2414 روز

    به نام یزدان پاک

    درود بر سید دوست داشتنی و همه همراهان مسیر هر روزه بهتر شدن

    من حدودا یکسالی هست که مهاجت کردم به کانادا و روزای اول مهاجرت با کلی ذوق و شوق اومدم و خیلی چیزا رو هم تو ایران خراب که شاید نه رها کردم و اومدم . شاید کسائی که مهاجرت کردن بهتر بفهمند که بعد گذشت مدتی اگه کنترل ذهن نداشته باشی مث ل یویو هی حس دلسردی میاد سراغت . امروز یکی از اون روزای بورینگ برای من بود و یه حسی بهم گفت که قسمت منو به سمت نشانه ام هدایت کن در سایت عباسمنش رو امتحان کنم

    وقتی که این کارو کردم قسمت 8 سریال زندگی در بهشت اومد . وای خدای من فکر میکنم 3 یا 4 سال پیش این فایل رو دیده بودم اونموقع هنوز ایران بودم . به یاد آوردم که چقدر گرفتن ویزا برام مهم بود چقدر در تلاش بودم که مدارک ردیف کنیم چقدر شوق و ذوق بود که میخوام برم کانادا و …. که شاید بدلیل عدم توجه به اونها و از همه مهمتر بدلیل عدم سپاسگزاری در حال حاضر برای چیزایی که زمانی شاید یک هدف مهم بود ولی الان داشتم تجربش میکردم ولی حس دلسردی و نا امیدی اومده به سراغم , به اینکه چرا الان بورینگ و دلسرد شدم پی بردم .

    به یاد آوردم که اونموقع که ایران بودم و سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکردم و هر بار که این دریاچه رو میدیدم همیشه به خودم میگفتم آخرش من با هواپیما icon 5 که هم قابلیت نشستن رو آب داره هم خشکی , یه روزی به استاد زنگ میزنم میگم آقا من نزدیکم میخوام رو دریاچه بشینم و میام اونجا و با هم حال میکنیم و من یه کباب کوبیده مشتی درست میکنم و بر میگردم پرادایس خودم که احتمالا نزدیکی شمت هم هست .

    خلاصه اینکه یادم اومد که پسر از ایران که خیلی راه بود از اینجا لا اقل نزدیکتری . پس همین فرمون ادامه بده و اجازه بده که هدایت خودش کارارو مثل قبل انجام بده .

    ممنون که این فایل های زیبا رو ساختید که هم در زمان پخش انرژی خوبی دلشت و هم بعد سالها میتونه برای کسی مثل من راه گشای امروزم باشه .

    انشالا به زودی در پرادایش در حال لندینگ میبینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مهدی فتحی گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربـان

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته مهربان

    سلام به دوستان همفرکانسی در این سایت توحیدی

    رد پای من در روز8 از سریال زیبای زندگی در بهشت

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت که به ما توانایی انجام کارها را دادی.

    خدایاشکرت برای همه نعمتهایی که آفریدی، و الحق‌والانصاف که نعمتهایت بینهایت است.

    خدایا هر خیر وبرکتی را از تو میخواهم که صاحب و مالک آسمانها و زمین وهرچه در آنهاست فقط تویی.

    خدایا از هر شری به تو پناه می‌آورم که تنها قدرت در این پهنه گیتی فقط تویی.

    خدایا بابت تمام خطاها ونافرمانیهایم ازتو عذرخواهی میکنم که از سر جهل و نادانی بوده.

    نکته‌ها و درسهای این قسمت هم خیلی زیاد است ومن به‌اندازه ظرف وجودیم درک و برداشت میکنم.

    واقعا منم با این که بخوام تو همچین ملکی باشم و بخوام نرده‌های اطراف را بردارم به شدت مقاومت داشتم

    ولی وقتی که استاد توحیدی این کارو کرد و نتیجه دیده شد واقعا حیرت کردم و زیبایی را دیدم که 100برابر شد.

    خدایا صدهزار مرتبه شکر که توی این سایتم و از دیدن این زیبایی‌ها لذت میبرم.

    خدایا صدهزار مرتبه شکر که چشمای سالم دارم و میتونم ببینم.

    مهمترین قسمت هر کاری اینه که به نحو احسن انجام بشه والبته از راحتترین راه ممکن و سریعترین و بی‌خطر ترین راه.

    ارزش ابزار : برای انجام هر کاری ابزار 100%مهم هست وما انسانها با دست خالی توانایی فیزیکی نداریم مخصوصا ابزار خفن و درجه یک.

    واقعا وقتی چکش افتاد توی آب کنترل کردن ذهن و خندیدن و بی خیالی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و حتی شوخی کردن که ابزار برای ماهی‌ها نیاز داشتن یکی از کارهایی هست که استاد عباسمنش واقعا استادش هستن.

    هر کجا که هستید در پناه خداوند مهربان همیشه تندرست وشاد، سعادتمند ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    شادی مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    سلام ب استاد بزرگ و گران قدر

    ب استادی ک الگوی ب تمام معناهستن

    سلام و عرض ادب ب بانوی شایسته

    شایسته ی تمام خوبی ها و زیبایی های روی زمین هست

    درود ب بچه های سایت توحیدی استاد عباس منش

    خداروشکر

    خداروشکر میکنم بابت وجودتون

    خداروشکرمیکنم بابت این همه اموزشی ک فقط باید سعادت داشته باشیم

    تومدار باشیم

    پلی کنیم نگاه کنیم

    درس بگیریم. خداروصدبارشکرمیکنم

    این روزها زمان میذارم ک زیاد کلیپ میبینم

    لذت میبرم درس میگیرم

    روحیه میگیرم انگیزم چند برابر میشه واسه انجام فعالیتی ک تازه شروع کردم

    حس میکنم با استاد و مریم بانو زندگی میکنم

    شب سفر ب دور امریکا میبینم

    صبح زندگی در بهشت میبینم

    درطول روز فایل هایی ک خریدم گوش میکنم

    عصر نشانه من نگاه میکنم

    اینا قبلا نبود ینی من زمان نمیذاشتم

    زمان برا هرچیزی میرفت و اندکی برای سایت

    بخودم گفتم شادی

    زمان و انرژی میذاری با دوستان صحبت کنی

    چت کنی

    ویس بدی یا برای فیلم دیدن

    یا برای پیاده روی

    برای سایتی ک ب صورت رایگان در اختیارته و زندگیتو زیرو میکنه زمان بیشتری نمیذاری؟؟؟

    بخودت برس

    زندگیتو عوض کن زندگیتو زیرو میکنه خدا

    اگ سرت تو لاکت باشه

    اگ از ورودی های ذهنت مراقبت کنی

    اگ همونجوری ک مراقبی چی میخوری

    چ موقع باشه چ ساعتی

    مراقب معدت هستی

    مراقب افکارت باش ک تا کجا کشیده میشن

    مراقب گفتارت باش چی میگی ب کی میگی

    چطوری میکنی

    مراقب زبونت باش چطوری میچرخه

    اره

    از خودت مراقبت کن ک ب شکل بهتری تبدیل بشی

    کنترل کن ذهنت رو ک زندگی عالی تری نصیبت بشه

    منی ک ایتقدررررر بفکر اینده ی خواهر کوچیکترم هستم(عاشقاااااانه این فرشته ی زمینی رو دوسدارم)

    منی ک مدااااام بفکر بازنشسته کردن مادرم هستم

    منی ک مدااااام میگم زندگی داداشم باید تک باشه مثل خودش

    پس اول باید خودم تک باشم خودم نمونه شم گلیم خودمو از اب بکشم بیرون

    باید عاشق خودم باشم باید بتونم ک انجام بدم این موارد رو

    باید یه حرکت تازه و جدیدی بزنم

    این روال عادی عادتهای تکراری

    زندگی تکراری گذشته رو برام رقم میزنه

    پس پارادایم شیفت(تغییر الگوها و باورهای ذهنی)

    بسم الله این سایت این همه دوست توحیدی ک از خودشون مینویسن و دو استاد گرانقدر ک همه چیز رو رو کردن

    از زندگی شخصی تاااااا سفرهاشون

    تاغذا خوردن تا تفریحات صحبت های عامیانه زندگیشون

    همه و همه چیو ب تصویر کشیدن ک ما الگو بگیریم درس بگیریم

    خداروشکر میکنم بار ها و بارها

    چنر روز پیش گفتم

    الان باز مینویسم و تکرار میکنم جهت یاداوری برای دوستان جدیدم ک میبینن و میخونن

    یه تصمیم جدی گرفتم و بخودم قول دادم

    متعهدانه انجامش بدم

    خداروشکرررررر الان2هفتس دارم پشت سر هم انجامش میدم

    و نتیجشم خیلی زود دیدم

    ذوق کردم خیلی حس عالی بود و هست

    خیلی ی ی ی

    تصمیمم:

    هرشب قبل خواب با هوشیاری البته

    یه قسمت از سریال ب دور امریکا

    هر روز صبح بعد از بیداری قبل اینک صورتم شسته شه تو رختخواب

    یک قسمت از سریال زندگی در بهشت پلی میکنم

    ما ک این همه سریال و فیلم دیدیم

    تاثیر خاصی هم ندیدیم

    گفتم اینا سریال هستن

    اینا تاثیرگذارن باااااید خودم رو متعهد کنم ببینم

    فرکانس هامو تنظیم کنم روی نکات مثبت روی زیبایی ها

    اصن میخام استاد و بانو شایسته بشن دو رفیقم ک هر روز ساعتها باهاشون در ارتباطم

    برام صحبت میکنن

    باهام زندگی میکنن و منم میبینم لذت میبرم

    انگار ک 3نفری زندگی میکنیم.

    امروز صبح این فایل رو پلی کردم

    و بعدش شروع ب کامنت خوندن کردم

    3تا خوندم خاب رفتم

    چون دیروز 5نیم صبح بیدارشدم و تا12نیم شب بیدار بودم مهمان داشتیم

    والا سعی میکنم11 خواب باشم

    ک صبح سرحال و قبراق برم برای انجام برنامه هام

    امروز دوباره چرت رفتم

    ولی عجب خواب خوبی بود

    خواب دیدم استاد اومدن ایران

    کلی ی ی ی تدارک دیدن بچه ها

    چقدرررررر صندلی های زیاد اوردن برای برگزاری سمینار استاد

    و من لذت میبرم

    راستش تو خواب هنگ بودم

    و بغض داشتم دوسداشتم گریه کنم

    گریه ی شوق

    گریه ی خوشحالی

    ک چ اتفاق قشنگی قبل 1404 داره میفته

    اینم هدیه ی جهان هستی ب ما

    برای اومدن بهار

    برای نو شدن سال جدید

    قدم گذاشتم تو سالی ک قراره کلی ی ی اتفاقات قشنگ بیفته

    آمین آمین

    اینچنین باشد

    استاد جان ب امید دیدن و حضور شما دو عزیز

    توی ایران

    همه رو ب خدای منان میسپارم

    در دستان خدا باشید.

    شادی مرادی

    اسفند 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر عزیزم شادی دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت از شما

      سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما می‌توانم حس کنم ولذت ببرم

      آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    اکرم گفته:
    مدت عضویت: 152 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی .

    من هم اول باورم نمیشد که استاد همچین کاری میخان انجام بدن بریدن نرده ها !در صورتیکه به نظرم خیلی خوب بودن اما وقتی کار انجام شد تازه فهمیدم همیشه بهترم وجود داره دیدن مناظر اطراف اون هم بدون هیچ مانعی.

    اما چیزی که برای من پیام داشت ونشونه بود اون تیکه کوچیک چوب شناور روی آب بود که به استاد این الهام رو داد که چوب‌ها رو داخل آب بندازن تا آب زحمت بردنشون رو بکشه نه اینکه سختی ومرارت حمل اونها رو استاد متحمل بشه داستان داستان رهاییه داستان توجه به نشانه ها وتمرکز محضه وخدایی که‌ همیشه در حال هدایت ماست ومایی که با همین نشانه های به ظاهر کوچیک همیشه در حال هدایتیم اگر کمی توجهتون رو بیشتر کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 476 روز

    حذف نرده؟؟؟ ابدا! امکان نداره چنین چیزی

    وااااااای خدای من

    چیزی رو انجام دادید که به قول دوستان

    منم تا لحظه آخر منتظر بودم نظرتون عوض شه! ولی واقعا عالی شد آفرین به این خلاقیت

    دنیای شماست هرطوری که دلتون میخواد اون رو نقاشی کنید . اصلا فکرشم نمیکردم یک نفر یک روز بیاد تصمیم بگیره که این نرده ها رو حذف کنه … بعد تازه با حذف کردنش اینقدر زیبایی به چشمان خودش و مخاطبانش هدیه بده! دنیای شماست، هرطور که دلتون میخواد اون رو رنگ کنید.

    شما در این فایل صوتی آزاد بودن رو به من آموختید، آزاد بودن، آزاد زندگی کردن، آزاد فکر کردن! خب معلومه با این ذهن آزاد، بایدم بیشترین حد از آزادی مالی رو داشته باشید. شما لیاقتتون ‌رو به جهان ثابت کردید استاد جان، پس در نتیجه لایق بالاترین حد از آزادی مالی هستید.

    لذت بردم از هدایت های جالب این فایل ، علی الخصوص اون قسمت که چوب هارو به آب سپردید. انگار خدا گفت احسنت کارت رو عالی انجام دادی حالا بقیش رو بر عهده من بذار. همیشه همینطوره که کار سخت ها به عهده خداست و کارهای آسان رو ما باید انجام بدیم. فقط باید شروع کننده های خوبی برای کارهای آسان باشیم .

    نظرات دوستان چقدر قشنگه. به تعداد انسان های روی کره زمین ایده و فکر و خلاقیت وجود داره. هرکس از یک دریچه می بینه برای هرکس یک قسمت خاص درس و پند داره. هرکس یک شیوه خاص برای بیانش داره. واااای خدای من چقدر فراوانی در جهان هست. بی نهایت فکر. بی نهایت ایده. بی نهایت شیوه. بی نهایت جمله برای بیان هست… که تو حتی در مخیله ات هم نمی‌گنجه این ایده ها… مورد بعدی اینکه چقدر من لذت بردم از جمله استاد ابتدای فیلم:

    زیبایی بی نهایت رو‌میخوام این نرده ها جلوی دید رو‌گرفته . ایشون از کلمه endless استفاده کردند و‌مریم جان هم تکرارش کردند با چرخوندن دوربین.

    آفرین چرا من زیبایی بی نهایت نخوام؟

    چرا من پول بی نهایت نخوام؟

    این ویدیو آموزشی بود برای باور فراوانی به شیوه ای کاملا جدید

    ای خدا چقدر دوستت دارم که من رو برای بار هزارم به این سایت هدایت کردی

    چقدر بهم داره خوش میگذره

    دوستان عباس منشی، همتون رو دوست دارم نازنین ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهدی وجدی گفته:
    مدت عضویت: 506 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان عزیز هم مسیر

    اول از همه باید تشکر کنم از خداوند مهربون که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بریم سراغ نکته ها و برداشت هایی که من از چی فایل داشتم:

    نکته اول اینکه برای انجام یک کار جدید و عملی کردن یک ایده جدید به خداوند اعتماد کن و ایمان داشته باش و برو تو دل کار تا ایده ها بهت گفته بشه چون خداوند هیچوقت تمام مسیر رو به ما نشون نمیده و قدم به قدم ایده هارو بهمون الهام میکنه و تا انجامشون بدیم مثل همین کاری که استاد انجام دادن و رفتن توی دل کار بدون اینکه بدونن چه اتفاقی قراره رخ بده و ایده ها دونه دونه بهشون الهام شد و استاد انجام دادن و اگه دقت کنید میبیند که وقتی باور داشته باشیم کارها به ساده ترین روش ممکن انجام میشه ایده هایی هم که بهمون الهام میشه در جهت این هست که کارهامون رو به ساده ترین روش ممکن انجام بدیم توی کندن این نرده ها ام همینجوری بود که استاد وقت یایده هارو دونه به دونه عملی میکردن ایده های ساده تر و راحت تری بهشون الهام میشد که با انجامش تونستن به راحتی نرده ها رو بکنن و اون ویوی زیبا و فوق الاده رو خلق کنن

    نکته دوم

    انجام کارهای جدید برای دفعه اول به ظاهر سخت میادولی وقتی کار رو انجام میدیم برای دفعه دوم سوم و الی آخر مثل آب خوردن میشه استاد بعد اینکه این 3 تا نرده رو کندن گفتن اگه بخوایم بقیه رو بکنیم دیگه مثل آب خوردن میمونه واسمون چرا چون اون کار رو انجام دادن و توی اون کار مهارت کسب کردن خود من تازه یک کار جدید رو شروع کردم و اونم چاپ روی لباس هست یادمه دفعه اول هم خیلی ترس داشتم و چنتا لباسم که چاپ زدم زیادی خوب نشد ولی دست برنداشتم و گفتم دفعه اولمهو میرم تو دلش و شروع کردم به تحقیق کردن راجب بهش و فهمیدم خیلی کارهارو درست انجام نمیدادم یا اینکه یک سری وسایل رو برای انجامش نداشتم و وقتی اون وسایل هارو گرفتم و دوباره رفتم واسه چاپ به بهترین شکل ممکن اون کار رو انجام دادم و به قول استاد دیگه برام مثل آب خوردنه

    نکته سوم

    وقتی اتفاق به ظاهر بدی توی کار رخ میده نباید عصبانی بشیم و کنترل ذهنمون رو از دست بدیم وقتی تون چکش از دست استاد افتاد توی آب یه لحظه من عصبانی شدم و فقط منتظر واکنش استاد بودم که دیدم با خونسردی تمام اصلا دیگه راجب بهش صحبت نکردن و جالب تر از اون یک ایده اومد به ذهنشون برای در آوردنش که چیزی نگفتن راجب بهش ولی قطعا عملی کردن اون ایده میتونه نتیجه های خیلی خوبی رو در بر داشته باشه

    این فایل خیلی خیلی درس داشت برای من که تازه یک کار جدید رو استارت زدم و انگاری خداوند با این فایل میخواست بهم بگه ببین نا امید نشو و ادامه بده و اگه بهم ایمان داشته باشی من ایده های خوبی رو بهت الهام میکنم که با انجامشون میتونی کارت رو به راحت ترین شکل ممکن پیش ببری.

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 630 روز

    بنام خدای فراوانی ها

    سلام به همه دوستان عزیز

    بهبود های مستمر ولی کوچیک کوچیک درنهایت باعث میشه تو یه بازه زمانی اختلاف زیادی با نقطه شروع کنیم

    مثل همون چکاپ فرکانسی در اول دوره ها

    چون تغییرات یک دفعه در یک روز اتفاق نمی افته ذهن گول می خوره که تغییری صورت نگرفته ولی اگر در یک بازه آدم در نظر بگیره تفاوت خیلی زیاد میشه به شرطی که گول نخوره و ادامه بده و هر بار بهترش کنه

    این ادامه دادن هم با زجر نیست

    هر روز استادم مریم جان یه قسمتی رو تغییر میدن ولی همین کار و همین تعهدشون هم با لذت انجام میدن چرا با لذت ؟ چون نمی خوان تکامل رو دور بزنن و کاری فراتر از شرایط و توانایی های اون لحظه خودشون انجام بدن چون با خودشون در صلح هستم چون باور فراوانی دارن فراوانی زمان ….

    وقتی چکش افتاد استاد در غم از دست دادنش فرو نرفت که اگه میرفت کلا کار رو باید کنسل می کرد

    به ما گفته بودن این یعنی بی خیالی

    ولی اینجا میبینم این یعنی کنترل ذهن تا در فرصت لازم ایده از سمت خدا بیاد وقتی حالم بهتر شد و غرق ناراحتی اش نشدم

    این واسم خیلی خیلی درس داشت که وسط کارهام اگه کاری بر خلاف میرم پیش رفت کل کارم رو تحت تاثیرش قرار ندم و بالغانه رفتار کنم و ذهن و زندگیم رو دست خودم بگیرم و واکنش نشون ندهم

    و نکته زیبای دیگه وقتی یه قسمت کار رو انجام دادین هی با خودتون کاری که کردین رو مرور کردین ( نه کارهایی که مونده ….) چقد موقع تکالیف مدرسه ام من برعکسشو‌انجام میدادم مثلا اگه چند صفحه مشق باید می نوشتم اولا که هی نگاه می کردم چقد مونده دوتا با زجر انجام میدادم واسه همین باور سختی و… از همون موقع ها در من شکل گرفت

    البته کسی هم نبود یاد بده به ما یا الگویی هم نداشتیم

    و نکته دیگه اینکه همش از زیبایی ها و فواید کاری که کردین می گفتین

    بخدا اگه ذهن دست آدم نباشه وسط کار یک ریز میگه یعنی کار درستی کردم غلطی کردم نکنه وقتم رو تلف کردم نکنه و….. یه عالمه حرافی میکنه ولی شما حرف ذهن رو تو دستتون گرفتین

    وقتی کارها رو راحت و با تکامل انجام میدی دیگه ذهن نمی تونه وسطا بازیت بده که سخته نمی خواد انجامش بدی امرپز رو بی خیال چون در حد توانایی هات هست دیگه کمالکرایی بر تو غلبه نمیکنه

    بهبود گرایی > کمالکرایی

    این باید اصل و اساس زندگی ما در همه زمینه ها بشه هیچ چیز یک دفعه درست نمیشه بلکه در طی زمان با عشق اتفاق می افته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 203 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    خدایا، هر آنچه دارم از آنِ توست.

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان پرانرژی و دوستان هم‌فرکانسی‌ام.

    امروز هم قسمت دیگری از سریال زیبای زندگی در بهشت را دیدم—سریالی که هر روز باید حداقل یک بخش از آن را تماشا کنم، و شکر خدا که امروز هم این قسمت تیک خورد.

    راستش، وقتی استاد در ابتدای فیلم گفتند که قصد دارند آن حصارهای چوبی را بردارند، در لحظه مخالفت شدیدی در ذهنم شکل گرفت. هزار و یک دلیل برای حفظ آن‌ها داشتم: چقدر زیبا بودند، چقدر به فضای اطراف خانه جلوه داده بودند، چقدر کاربردی بودند، و حتی این فکر که شاید روزی مهمانی با کودکی کوچک بیاید و نبودن این حصار خطرناک شود!

    اما ناگهان متوجه شدم—چقدر از باورهای من محدودکننده‌اند! چقدر ذهنم پر از بایدها و نبایدهایی است که از ترس، از احتیاط بیش از حد، و از وابستگی‌های غیرضروری سرچشمه می‌گیرند. چرا باید نگران چیزی باشم که شاید هرگز اتفاق نیفتد؟ چرا باید خودم را در قید و بند افکاری نگه دارم که مرا از تغییر، از نو شدن، از تجربه‌ی زیبایی‌های تازه بازمی‌دارند؟

    اگر من بودم، هرگز چنین تصمیمی نمی‌گرفتم، یا اگر هم قصد انجامش را داشتم، حتماً با مخالفت‌های اطرافیان روبه‌رو می‌شدم—که این حیف است، که چقدر برایش هزینه و زمان صرف شده، که عقلت کجا رفته؟ و این‌ها همه نشانه‌ای بود از بی‌ایمانی‌ام…

    اما استاد، شما بنده‌ی خالص خدا هستید. تنها کسی می‌تواند چنین کاری کند که به خداوند، به هدایت‌هایش، و به نشانه‌هایش ایمان عمیق داشته باشد. راستش را بخواهید، به شما حسادت می‌کنم! شما به خدا آن‌قدر نزدیک هستید که با یک اشاره، هدایتش را درک می‌کنید. کی می‌شود من هم به این مرحله برسم؟ کی ایمانم آن‌قدر قوی شود که بی‌هیچ تردیدی، تنها به او توکل کنم؟

    و اما نتیجه‌ی تصمیم شما… وقتی در پایان، مریم جان از دور تصویربرداری کرد—اوووف! چه شاهکاری شد! زیبایی‌های خداوند را، که پیش‌تر در حصارها پنهان بودند، حالا در نهایت شکوه و ظرافت می‌دیدم. انگار که تابلویی از هنر الهی بر بوم هستی نقش بسته باشد.

    افتادن آن تکه چوب کوچک در دریاچه و شناور شدنش، برای استاد نشانه‌ای بود—الهامی از جانب خداوند که راه را نشان می‌داد. همین نشانه کافی بود تا تصمیم بگیرند حصارها را به آب بسپارند، تا جایی که خداوند هدایتشان می‌کند بروند، و سپس آن‌ها را از دریاچه بیرون بکشند.

    اما اگر من بودم؟ احتمالاً همان تکه چوب کوچک را هم از آب بیرون می‌آوردم، با هزار زحمت حصارها را از جلوی کلبه جابه‌جا می‌کردم، و درگیر منطقی می‌شدم که اجازه نمی‌داد هدایت الهی را ببینم.

    استاد، شما خودِ فرکانسید… چطور می‌شود که بنده‌ای مثل شما، نشانه‌های خدا را با چنین سرعتی دریافت می‌کند، آن هم به وضوح نور؟ چه سعادتی است این درجه از ایمان، که در هر اتفاق کوچک، در هر جزئی‌ترین صحنه‌ی زندگی، صدای خدا را بشنوی و بی‌درنگ به آن پاسخ دهی…

    افتادن چکش در آب، شاید در نگاه اول یک اتفاق ساده به نظر می‌رسید، اما در حقیقت، نشانه‌ای از هدایتی بود که از پیش برایتان فرستاده شده بود. بی‌تردید، شما می‌دونستید که چطور باید آن را از عمق دریاچه بیرون بیارید چرا که خداوند مدت‌ها قبل، ایده‌ی این لحظه را در قالب همان آهنربای قوی در ذهنتان نشانده بود.

    چقدر شگفت‌انگیز است که خداوند، پاسخ هر چالشی را پیش از وقوع آن، در مسیر ما قرار می‌دهد. تنها کافی‌ است چشم دل را باز کنیم، نشانه‌ها را ببینیم، و به هدایت‌هایش اعتماد کنیم…

    چه درس بزرگی

    بود… گاهی باید حصارهای ذهنی‌مان را هم برداریم، تا چشممان به روی وسعت بی‌نهایت زیبایی‌های خدا باز شود.

    خدایا شکرت…

    خدایا خییلی دوستت دارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: