سریال زندگی در بهشت | قسمت 7
نوشتهی زیبا و تأثیرگزاردوستان عزیزمان «مریم، محمدرضا، علی و زهرا »، به عنوان متن انتخابیِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی میشود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کنندهی زیباییها و نعمتها، مصمم شدهاند تا نمود واضحی بشوند از «صدق بالحسنی» و شاهد زندهای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شدهاند برای احاطه شدن با نیکیها و نعمتها.
نه فقط نوشتن دربارهی زیباییها و نعمتها، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى میرساند.
نگاه زیبای مریم عزیز:
سلام… شایسته جان…حرفهات توجهاتت و تمام کلامی که بر زبانت جاری میشه برای من درس داره. چقدر قسمت تنه درخت و پیچکهای انعطاف پذیرش برام نکته داشت و چقدر قابل تامله.. اینکه این پیچک ها مثل ترسهایی هستن که تو ذهنمونه و سالهای ساله به تمام زندگیمون گره خورده … باورهای ریشه داری که پاشنه ی آشیلمون هستن و ما اون باور رو فقط یه باوره ریشه دار میدونیم در صورتی که اون تو همه جای وجوده ما رفتار ما شخصیت ما و تصمیم گیریهای ما رخنه کرده و مارو سالهای سال از خواسته ها و رویاهامون دور کرده…
مثل وقتی که شما در مورد آرایش کردن تو دوره کشف قوانین حرف زدید.. که تو وقتی روی ارایش کردنت و ترس از بدون ارایش دیده شدنت کار میکنی ..وقتی به باور ارزشمندی میرسی فارغ از نگاه دیگران… جهان در برابر این تصمیم تو کرنش میکنه و تو نمیدونی چه سدهایی از اتفاقات خوب شکسته میشه.. به یک آزادی و رهایی عمیقی دست پیدا میکنی ..که تمام جوانب زندگی تورو در بر میگیره…یه ارایش کردنه ساده که شاید سالهاست تورو از تجربیات ارزشمندت دور کرده…یک ترسی که اگه بدونی مهار کردنش صفر به صد تو رو جلو میندازه.. وقتی تمرکزت رو از روی ارایش کردن برمیداری …ارایشی که ریشه ش نگاه و حرف مردمه.. اونوقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید (از نظر تو) هیچ ربطی به ارایش نداره برات باز میشه.. به قول شایسته جان.. این تصمیم روی تصمیمات غیر مرتبطِ تو نسبت به ارایش هم تاثیر میذاره.. شجاع میشی جسور میشی.. وقتی حس رهایی از ارایش رو تجربه میکنی درهای آزادی و تجربه زندگی به روت باز میشه وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی انرژیت صرف رشد و پیشرفتت میشه.. و تو یک گام مهم در جهت ترسهات و مهم نبودن حرف مردم برداشتی که تو رو از هزاران جهت رشد میده..
حتی همین موضوع به ظاهر ساده کمک میکنه که سمت علائقت بری فارغ از اینکه مردم چی فکر میکنن… سبک زندگی شخصی خودت رو میسازی وقتی اون قدم رو درجهت برداشتن یکی از ترسهات برداشتی برای خودت زندگی میکنی نه مردم… و این سیکل مثبت از برداشتن همون قدمهای به اصطلاح کوچیک شروع شده و حالا تو ..همه جای زندگیت رد پای پاکسازی ترسهات رو داری میبینی… پس باور مهم بودنه حرف مردم باعث میشه ارایش کنی… وقتی ارایش میکنی تمرکزت به جای اصل روی فرعه و انرژی تو نشتی پیدا میکنه… زمانت…انرژیت…فرصت رشدت و تکاملت هدر میره…. حتی این میتونه ترمز و مانع مسافرت رفتن تو باشه…چون ذهن سختی کشیدن رو دوست نداره .. نمی تونی مسافرت کنی در صورتی که همش دغدغه پاک شدن ارایشت و تمدید ارایشت رو داری.. پس جهان هم باوره تورو بهت ثابت میکنه. که شرایط مسافرت با ارایش سخته و اجازه نمیده اونو تجربه کنی و اگر هم تجربه کنی مطمئنا نمی تونی تمام زیبایی اون شرایط رو دریافت کنی چون دغدغه ارایش مانع تمرکزت روی زیبایها میشه و به طبع تو از دریافت زیبایی و لذت بی نظیر سپاسگزاری جا میمونی..
پس تصمیم بگیریم…روی ترسهامون کار کنیم چون اون ترسها جاهایی ریشه دارن که شاید نتونیم اونا رو پیدا کنیم ولی هر ترسی رو که تو وجودت هست و میشناسیش و خوب میدونی چیه از اون شروع کن کم کم میبینی که به شناخت عمیق تری میرسی و قدرت بیشتری برای روبرو شدن با تصمیماتت رو داری. مثل باور فراوانی که استاد میگه وقتی روی باور فراوانی کار میکنی شاید صدها باور رو بدون اینکه بفهمی کاور میکنی …و شاید هیچ وقت نفهمی اون ترمز رو داشتی.. پس میشه از هر ضعفی که میدونی داره دست و پای تورو تو پیشرفت میبنده رو بنویسی و شروع کنی و اراوم اروم تیکِ انجام دادنش رو بزنی..
ترسهامون رو بشناسیم.. ترسهامون دارن ترمزهامون رو نشونمون میدن.. هر جا ترس داریم، نقطه پاشنه آشیل داریم.. ترس یعنی اسیر بودن همیشه در بندِ نجوای ذهنت بودن.. ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی..فقط شنیدیش.. ترس یعنی نقطه ای که باور درست در اون نقطه ساخته نشده.. مثل ترس از تمام شدن پول که نقطه مقابلش ساخت باور فراوانیه.. باور توحیدیه باور خداونده رزاقه.. ترس از قضاوت شدن…که باوره مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه.. ترس از رها کردن…که نقطه مقابلش یکتا پرستیه…وقتی میترسی رها کنی یعنی شرک داری … ترس از رها شدن…وابستگی های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده ..
ترس … ترس… نقطه ی مقابله ایمانه.. ابراهیم نترسید و اسماعیل و هاجر رو در بیابان رها کرد…چون خدا بود. ابراهیم از آتش نترسید…چون ایمان داشت که خدا هست.. ابراهیم بت ها رو نپرستید و نترسید چون ایمان داشت که رب بی همتا پروردگار جهانیان است.. ابراهیم چاقورو کشید و نترسید چون ایمان داشت…به قدرتش به فضلش ..
میخوام از ترسهام نترسم.. میخوام ریشه ها رو قطع کنم قبل اینکه تو وجودم ریشه بزنه. میخوام به باورهام که ادعا میکنم ساختمشون عمل کنم.. اگه فکر میکنم که باور ساختم و عملی در کار نیست، من در توهمی شیرین به سر میبرم.
نگاه زیبای محمدرضا عزیز:
سلام اُستادِ عشق.
سلام عشقِ استاد.
سلام هم خانواده ای های شاد و ثروتمند و سعادتمندم.
اُوستاد اگه عِشقتون کُشته شما رُ با دستکشاش؛شما هم کُشتی مارُ با ؛ اون زاویه نگاهِتون به جهان. اون ابزارتون. اون گاه به گام پیش رفتنِتون. اون پرستیژتون. اون “کُشتی مُنو با…” گفتنتون. اون آموزش در حینِ لذت بردن از کاراتون. اون آخرِ کار رُ دیدنتون. ☟اون فیلم بردارتون؛ بابا این یکی رُ دیگه کجای باورام بگونجونم؟ اللهُ اکبر. آخه کار کردن با اون قیچیِ گردن کلفت همزمان با فیلمبرداری. خواهرم، نکُنه یه ابزار مثل کلاه ،کار گذاشتی روی اون موهای زیبای پسرانه مُدِتون برای نگه داشتن گوشی؟ هان؟ یا اینکه با یه دست دوربین رُ و بادستِ دیگه یه اهرُمِ قیچی در حالی که اون یه اهرُمِش رُ تکیه دادید به پهلوتون. هان؟؟؟ در هرصورت ایول. مَردی برا خودت و استاد. ☜ اون کنترل ذهنتون. اون شوخی هاتون و … و … و…
و اما اینکه چه دارید میکنید با “باورهای من” استاد قبلا در تصویرسازی های تقریبا ناخود آگاهم این سناریو رُ می دیدم که؛ به اون حد از درآمد و فعالیت برسم که برای کارهای خونه مستخدم بگیرم، اینجور کارهایی که شما از انجامشون لذت می برید رُ به کسی دیگه بسپارم، راننده بگیرم و …. تا اینکه خودم به کار مورد علاقه ام بپردازم. نَه اینکه این باور رُ داشته باشم که پول جمع کنم و ترس از اینکه یه بار بارون نعمت تمام بشه، نَه.بلکه این باور رُ داشتم که هر کاری رُ باید به کاردانش سپرد. تا وقتت رُ صرفِ کار و فعالیت مورد علاقت کُنی. اما بعد از لایوِ شماره ۱۳ باورام دگر گون شد. به این باور رسیدم که اگه ثروت همراه با ذهنِ ثروتمند باشه میشه ابزارِ لازم و با کیفیت خرید و از اینجورکارهای فیزیکی هم لذت بُرد. خدا نگهدار همگیمون بوده و خواهد بود.
شاد،سلامت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم.
نگاه زیبای علی عزیز:
سلام استاد عزیزم ممنونم بابت این فایل های با ارزش که خدا میداند چقدر درس های طلایی در ناخودآگاه ما ثبت میکند و ما با استفاده از آنها لذت میبریم
چیزی که ذهنم را بعد از دیدن این فایل به خودش درگیر کرد شباهت بین طبیعت و ذهن بود علف هرز و باروهای محدود کننده خیلی به هم شباهت دارند با این تفاوت که نقش مانع بودن علف هرز دیده میشود اما باور محدود کننده به این راحتی دیده نمیشود. علف هرز آرام آرام رشد میکند و مانعی برای دیدن زیبایی ها و یا رشد دیگر درختان مفید میشود درست مثل باور محدود کننده که مانع سپاسگزار بودن برای نعمت ها و فکر کردن به استاندارد های بالا تر میشود. گیاه یا درخت هرز نیازی به کاشت و مراقبت خاصی ندارد و استعداد رشد بسیار دارد که تمام فضای باغ را به خودش اختصاص دهد، باور محدود کننده هم نیازی به کاشتن ندارد چون خودکار بذر محدود کننده در جامعه و بین افراد وجود دارد و به رایگان در اختیار ما قرار میگیرد اما رشد باور محدود کننده نیاز به تغذیه ذهنی ما دارد یعنی ما با تکرار کردن و فکر کردن به آنها آرام آرام به این نتیجه میرسیم که ما هم باید مثل دیگران باشیم و محدودیت را بپذیریم یا انتخاب میکنیم نپذیریم چیزی که احساس جالبی برای ما ندارد و در عین حال چیز بهتر را بپذیرم. یک روزی آدم میبیند که فضا توسط علف های هرز گرفته شده یا مانع دید شده یا بعنوان مثال مانع رشد درخت میوه شده و اراده می کند و چند روزی وقت میگذارد و در نهایت راه جنگلی مثل استاد میسازد و یا موانع زیبایی های طبیعت پرادایس را بر میدارد با لذت اراده و باور
اما در مورد باورهای محدود کننده اینطور نیست بعد از اینکه خداوند به تو لطف دارد و با بهترین استاد آموزش اصل موفقیت آشنا میشوی و میفهمی که ایراد کارت نداشتن استعداد خاص یا مدرک و غیره نیست بلکه ایراد تو چیزهاییه که در درون خودت پذیرفتی و کار از علف هرز گذشته کوه ساختی و رفتی توی غار و از ترس بی پولی و گرفته نشدن نعمات جرات نداری بیرون بیای چه برسد به اینکه بخوای به سمت نعمت ها حرکت کنی، نشانه ها را میبینی که پرندگان و نعماتی که از بالای این کوه رد می شوند اما آنقدری این کوه و کویر تو را ترسانده که فکر میکنی نعمات و حیوانات زیبا تهدید هستند آمدن که تو را بترسانند و این موقع که صحنه های زیبا و نعمات پشت کوه محدود کننده را میبینی به شدت وحشت میکنی و میخوای که کوه را دور بزنی اما میبینی دور تا دور تو از کویر و کوه پوشاندی و باور نداری که با تمرین و مسیری که استاد و هزاران نفر دیگر رفتند بتوانی کاری از پیش ببری، ترس سراغ تو میاد که نکند همون غار را از دست دهیم و ……………. ترس به تو میگوید مگر با تمرین و تغییر نحوه تفکر میشود به موفقیت رسید. ترس میگوید برای چندین نفر از بچه های سایت شده اما احتمالش کمه برای تو ……
تفاوت دیگر علف هرز با باور محدود کننده این هست که علفهای هرز با زمان منطقی رشد میکنند یعنی برای زمین کشاورزی مثلا سالی ۲ تا ۳ بار نهایتا لازم است که محصول دهد یا برای درخت هرزی که مانع دید میشود چند سالی یکبار قطع کردن لازم دارد اما برای ذهن اینطور نیست علف هرز ذهن قدرت رشد لحظه ای دارد شاید امروز قطع بشن اما فردا حتما رشد میکنند و قدرت حرکت و هدایت به نعمات را از ما میگیرند. به قول استاد راهش اینه که هر لحظه باورهای قدرتمند کننده را به خودمان بگوییم و هر روز مثل غذا خوردن وقت صرف کنیم تا ذهن را مرتب کنیم و نحوه برخورد با باور های محدود کننده را بفهمیم. البته با ادامه دادن این روند راحت تر میشود اما باید همیشه این مسیر باشد و هر روز علف هرز ذهن را قطع کرد.
اینها را گفتم تا مقدمه ای باشد از سپاسگزاری من از شما یعنی از وقتی که این فایل را دیدم ایمان عجیبی در من ساخته شد که مانع ها را میشود برداشت هر چند رشد کرده باشند هر چند جلوی دریافت و دیدن نعمات را گرفته باشند هر چند مدتها به آنها نگاه کرده ای و کاری نکردی هیچ ایرادی ندارد باورها ی محدود هم مثل این درخت های هرز هستند ببین چه راحت برداشته میشوند به قول استاد هرچه میخواهی برای پیشرفت همین الان کنار تو هست. واقعا انگیزه مضاعف گرفتم تا بیستر روی اصولی کارکنم که نتایج بزرگی برای من داشته و خواهد داشت.
شاید نیاز به صرف زمان و پیدا کردن الگو داری اما میشود همانطور که برای این همه آدم انجام تمرینات ساده این همه پیشرفت ایجاد کرده برای تو هم میشود نحوه کار باورهای ذهنتو بفهم و هر روز روی آنها کار کن. شاید نیاز به صرف انرژی داری اما ارزش دارد به آدمی تبدیل میشوی که میخواهی به خودم میگم به لیست موفقیت و خود باوری خودت نگاه ببین تک تک موفقیت های تو چیزی بود برای ذهنت همه میگفتن نمیشه اما تو باور داشتی که میشود و حرکت کردی ببین این نتیجه شده الان
استاد عزیزم پیرو جلسه ۴ عزت نفس برای خودم فایل ورد درست کردم و تمام موفقیت هایی که بدست آوردم را با جزییات نوشتم و هر بار که آگاهی های ناب این جلسه را گوش میکنم این نوشته ها را نیز میخوانم و ایمانم و خود باوریم نسبت به خودم بیشتر میشود که میشود میتوانم
طبیعت چه زیبا به من آموزش میدهد چقدر زیبا ترس از تغییر باور های مالی را از من گرفت. چه خوب شد که مغز کلام را دریافت کردم که باور پول درآوردن سخته دقیقا مثل درخت هایی است که به راحتی استاد قطعش کرد کافیه که هر روز تو این کار را انجام دهی و از فضای پاک شده ذهنت لذت ببری اونوقت میبینی مثل هدف های دیگری که به حقیقت پیوست به واقعیت تو تبدبل میشود و پول ساختن راحت ترین کار دنیا میشود برای تو. دنیا قانونش ساده است از بس ساده است که نه ذهن میپذیرد نه آدمهای اطرافت تو. همه به دنبال پیچیدگی هستند حرکت کن خداوند به تو پاسخ خواهد داد خداوند کارشو خوب بلده تو کارت خدایی کردن نیست تو کارت بندگی کردنه تو کارت اینه که با تمام وجود قدرت را به خدای درونت دهی و خدا کارش همینه ادعونی استجب لکم
نگاه زیبای زهرا عزیز:
به نام خالق زیبایی
سلام استاد جان سلام مریم جان سلام دوستای عزیزم سلام بر عشق سلام بر بهشت
اومدم فایل رو پلی کردم و گفتم خدایا هرچی قرارِ امروز یاد بگیرم رو تو چشممو بینا کن و گوشمو شنوا و قلبمو باز تا دریافت کنم وای خدای من شکرت وقتی میخام یه قدمی بردارم و یه هدفی دارم با اراده و مصمم شروع میکنم و باورها و قدم های بزرگتر باید بیشتر از خدا طلب کمک کنم مثل وقتی میخام اون درخت های بزرگتر که ویو رو بیشتر گرفته قطع کنم مثل باور های ریشه ای تر و بزرگتر باید اراده قوی تر داشته باشم که در ادامه مریم جان طی تکامل رو هم توضیح دادن که واقعا عالی بود. باوجود تفاوت در نظر و سلیقه، عشق بین شما موج میزنه و من تحسین و تصدیق میکنم این عشق رو و آزادی و رهایی
ابزار خوب و کارا وقتی به سمت هدفت حرکت میکنی کار راحتر و لذت بخشتره البته برای لذت بیشتر هم همه چیو مد نظر داری مثل نوشیدنی که قرار نیست یه کله فقط کار کنی و زجر بکشی و آخر که تموم شد بیای و یه چیزی بخوری همون قدم اول برای لذت این مسیر ابزارک نوشیدنی مناسب برمیداری. ای خدااااااا حشره عشق هم داریم خوب باید دور شما باشه هرچی نماد عشقه چون عشق جزعی از وحودتون شده عشق به تمام هستی حتی وقتی استاد براونی رو باعشق نوازش میکرد این انرژی بینهایت حس میشه
اول هدف رو مشخص میکنیم و خورد میکنیم و شروع میکنیم که مریم جان نشون داد پروژه امروز از کجا تاکجاس. اگر درفکر بهبود باشی تلاش میکنی که هرچه که مانع هست از سر راه برداری نه اینکه بگی خوب این درخت ها هم زیباست بزار باشه اما وقتی فکر کنی از این زیباتر و بهتر هم میشه قدم برمیداری و به اونکه که هست راضی نمیشی و با هدایت خدا شروع میکنی
اونجا که مریم جان داشت راجب رشد پیچک تو تنه درخت میگفت من گفتم خدای من قرار چی یاد بگیرم قرارمریم جان باز قانون رو برام بازتر کنه که خدارو شکر عجب توضیح شفافی. پیچکی که پیچیده به درخت مثل ترس های کوچیک من که منو متوقف کرده و تو ذهنم چسبیده به باور های بزرگتر که تا تکاملو طی نکنم و این ترس ها و پیچک ها کوچیک رو قطع نکنم هرچه تلاش کنم نمیتونم اون باورها رو قطع کنم. اصلا شهامت برداشتن قدم برای تغییر اون باورها پیدا نمیکنم پس این جا هم باز قانون تکامل که از همین ترس ها و تغییرات به ظاهر کوچیک شروع کن مثل رانندگی مثل تاریکی مثل پوشیدن رنگ دلخواه تا یواش یواش شهامت قدم های بزرگ رو پیدا کنی باید پیچک هارو قطع کنی وگرنه حتی اون درخت بزرگ رو از ریشه هم دربیاری هرچی بکشی نمیتونی اونو جا به جاکنی. وقتی کم کم قدم برمیداری شاخه های کوچیک پیچک ها و درخت های کوچیک رو قطع میکنی نتایج یکی یکی هویدا میشه بسته به اون درختی که قطع میکنی ویو زیباتر میبینی و چشم انداز بیشتری از هدفت ظاهر میشه و مثل ویو خونه نتایج ظهور میکنه.
پس من یاد گرفتم که تکاملم باید توی باور های کوچیک و ترس های کوچیک طی بشه مثل همون پیچک و شاخه های کوچیک تا بتونم باورهای قوی تر و ریشه کن کنم. اول کار سخت به نظر میرسه اما وقتی نتیجه نهایی رو تجسم کنی و قدم به قدم حرکت کنی مسیر راحت تر میشه و انگیزه میگیری برای برداشتن قدم های بیشتر و این قانون تجسم و رسیدن به احساس خوبه
خدایا شکرت که چشممو بینا و گوشمو شنوا کردی و قلبمو باز کردی تا درس های این فایل رو بگیرم. خدایا شکرت
عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD231MB15 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 765MB15 دقیقه
این قسمت از سریال و صحبتهای استاد دقیقا شرح حال منه
من قبلا تو محل کارم یکسری تجهیزات رو آرزو شو داشتم برم از نزدیک ببینمشون و بدونم چی هستن
بعد هدایت شدم به مسیری که اتفاقا دقیقا این تجهیزات پیشرفته رو یاد گرفتم و الان بعد حدود یکسال یا بیشتر از اون روزهای ابتدایی به جایی رسیدم که خودم دارم همون تجهیزات رو نه تنها مسلط شدم یه کار کردنشون بلکه دارم تعمیرشون میکنم
چیزی که اون موقع ها حتی خوابشو هم نمیتونستم ببینم
حتی آرزوش هم برام عجیب و غریب بود
علتش چیه؟
هدایت خداوند
جرات و جسارت اقدام کردنم
تلاش فردی و شخصی خودم
کمک خداوند شاید بگم 90 درصد موفقیتم بود
از خدا کمک میخواستم و همون لحظه اقدام میکردم
قدم به قدم زره زره اول یخم آب شد و ترسم ریخت و بعد در مدت کوتاهی تونستم به یاری خداوند کامل مسلط به کارکرد و تعمیراتشون بشم بدون کمک از کسی فقط یه سری کمکهای بسیار جزئی از یکی دو نفر گرفتم
اینکه میگم یاری خداوند واقعا یاری خداوند بود برام چون از کسی سوال نمیکردم فقط به خداوند توکل میکردم
الان خیلی ترسم ریخته و امید وارتر شدم برای تجهیزات و نرم افزارهای پیشرفته تر
خیلی از این یادگرفتنهام و تجهیزات واقعا واقعا عالیه عالی دارم لذت میبرم
خدارو شکرت خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایاسپاسگزارتم
خدایا کمکم کن برای مراحل بعدی پیشرفت در کار و علم و دستیابی به اهداف بالاتر
انشاالله انشاالله انشاالله
در پناه الله یکتا شاد پیروز موفق و سربلند و ثروتمند باشید
به نام خالق این بهشت رویایی
سلام بر ساکنان پرادایس زیبا استاد مهربانم و مریم خانم دوست داشتنی
قسمت هفتم سریال زندگی در بهشت
خدایا شکرت یکبار دیگه اجازه دادی این دریاچه ی رویایی رو با منظره ی فوق العادش رو ببینم
خدایا شکرت که همه ی زندگی شما دو عزیز بزرگوار برای من الگو ودرس و مخصوصا این تلاش های همیشگی و خستگی ناپذیر شما ،اینکه میتونین با گرفتن کارگر این کار قطع درختان بسپارین دستش ولی تلاش و حرکت انسان رو زنده نگه میداره و این کار شما قابل ستایش هست واقعا
قبلا تو یه فایل دیگه دیدم استاد و مریم خانم تلاش میکردن درختچه های اطراف دریاچه رو قطع کنند با خودم گفتم کاش استاد اجازه میدادن همینجوری بکر ودست نخورده باشن این درختا و رشد کنند ولی تو فایل های دیگه دیدم چقدر قشنگتر منظره ی دریاچه بدون اون درختا و این یه نکته ای رو بهم نشون داد که لزومی نداره هر چیزی حتی اگه به ظاهر مفید باشه مثل همین درختای اضافی رو نگه دارم تو ذهنم تو زندگیم باید خلوت کنم دوربرم و از شلوغی بپرهیزم
خدایا شکرت بازم ارزش ابزار و قدرت اون اره کوچولو و انبر که چقدر کمک میکنند به راحت انجام شدن کارها
خدایا شکرت یه تیکه از فایل چقدر ابرها رویایی شدن روی آبی آسمون
خدایا شکرت چقدر اینجا قشنگه از دیدن زیبایی این دریاچه سیر نمیشم
چقدر جمله ی آخر فایل استاد پر از آگاهی بود که اگر آدم تصویر نهایی آخر کار رو ببینه وقتی کار انجام شده کلی انگیزه میگیره برای ادامه دادن و انجام دادن سخت ترین کارها واقعا هم درسته
الهی شکرت برای تمام زیبایی های جهانت
سلام ٫به امید خدای مهربان٫
این همه از سطح انرژی روکه میبینم لذت میبرم و به این فکر میکنم که چه خوبه که توی این سایت هستم و در حال نگاه کردن فایل های امید بخش استاد جان میباشم بطور کلی بخوام بگم باید بگم که منم هر روز در حال خونه تکونی و حرص کردن شاخ و برگ های ذهنم و زندگیم هستم هر چند که کمی برای من به ظاهر شاید دشوار باشه ولی در باطن خیلی هم جذاب هست وقتی میبینم که این شاخ و برگ ها چقدر منو از نظر ذهنی اروم میکنه خیلی خوشحال میشم که چه خوب که دارم این کارو انجام میدم فقط از خدا میخوام بهم قدرتی عطا کنه تا بتونم حالم رو خوب نگاه دارم و بتونم با دید درست به این حرص کردن شاخ و برگ ها نگاه کنم چون استاد تونسته و خیلی ها از دوستان هم تونستن شاخ و برگهای اضافی ذهنشون رو حرص کنن پس منم میتونم این کارو کنم به امید الله
استاد عاشقتونم خانم شایسته عزیز پایه همه کارا شمایید و چه خوبه هر کدوم از ما و خودمم همین طور یه شخصیتی از وجودیت شما توی زندگیمون داشته باشیم
عاشق همتونم در پناه خدا باشید
استاد به امید دیدار
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم..
یه جمله ای اخرای فایل شما استاد قشنگم گفتید که بارها این جمله رو تو فلیلهاتون گفتید و انگاری هربار که نیاز دارم؛ بشنوم دوباره به یه شکل جدید میشنوم که برام کاربردی تر واتفاقا به جا و به موقع هست…
اینکه گفتید وقتی آدم موقعه ای که کاریو میخواد شروع کنه اون تصویر نهایی رو ببینه، ببینه که چقدر نتیجه عالی شده؛ اون انگیزه میاد سراغش که سخترین کارها رو انجام بده تا اون نتیجیه دلخواه از راه برسه…
میخواستم برم روی دوره ی هم جهت با جریان خداوند کامنت بذارم اما یه صدایی بهم گفت: همینجا بذار دیدگاهتو تا کسانیکه این دوره ی بی نظیر رو تهیه نکردند با خوندن کامنتم ترغیب بشند برای تهیه اش …
البته که بدون شک باید از ته قلبشون بخوان و فرکانسش رو به جهان هستی بفرستند…
واقعا که جز این نیست؛ اینکه هر روز که آدم از خواب بیدار میشه هزار تا مسئله ودل مشغولی می تونه بیاد سراغش که بهش استرس ونگرانی بده ؛ طوری که شور واشتیاقش رو برای شروع کردن برای جلو رفتن وبرای ادامه دادن بگیره…
حالا توی موضوعات مختلف میشه براش مثال زد…
مثلا شب قبل با همسرت یا پارتنرت یا عزیزی به تضادی خورده باشی وبا همون حس بد خوابت برده باشه، و وقتی صبح بیدار میشی یا اون مسئله بیفتی وحالت شروع کنه به بد شدن؛ که اگر بیفتی توی دامش می تونه کل روزت رو اون حس وحال منفی خراب کنه..
در صورتیکه می تونی تصمیم بگیری حالت واحساست و فکرت رو آگاهانه خوب نگه داری؛ مثلا یاد خوبیهای همسرت یا پارتنرنت یا عزیزت بیفتی؛ یاد وقتایی که همچین مسائلی بینتون پیش اومده ولی خیلی راحت حل شده؛ یا به این فکر کنی حالا که قدرت تغییر طرف مقابلت یا قدرت تغییر شرایط رو نداری، بیای و تمرکزت رو هر طور شد با راهکارهایی که بلدی بذاری روی خودت تا حالت بهتر بشه واین یعنی تو قدم گذاشتی توی فرکانس مثبت…این می تونه باعث بشه یه تصویر سازی از حل شدن اون تضاد بینتون و خوش وخرم شدن دوباره ی رابطتون رو برات بسازه؛ اینجوری حال دلت هم بهتر میشه و در 99 درصد مواقع هم نتیجه عالی میشه….وباب میلت!!
در مورد کسب وکار یا بیماری هم همینطور میشه آدم خودشو از دام منفی ها نجات بده…
این تصویر سازی پایان کار، این حرکت کردن به سمت اینکه حالا فعلا برم کاری که سهمم هست کاری که ازم برمیاد رو لااقل انجام بدم تا ببینم چی میشه وجی پیش میاد؛ حداقل نشینم یه جا که فکر وخیال بی خود بیاد سراغم که انگیزمو ازم بگیره….
مثلا شما استاد مهربونم ومریم عزیز دل؛ اگر به این فکر میکردید که بابا کی حال داره اینهمه درخت و درختچه قطع کنه و منطقه رو پاک سازی کنه که نمی تونستید اصلا شروع کنید…
جالب اینه که شما این قسمت های اول شاید فکرشم نمیکردید از دوتا ابزاری که دارید اون اره شارژی کوچیک و اون قیچی و دوتا دستکش موتور سواری و بریدن اون درخت چه های کوچیک دور دریاچه ؛ کارتون برسه به جایی که برید کلی ابزار خفن بگیرید برای پرادایس وانقدر ابزار وتجهیزات تهیه کنید که مجبور باشید اول براشون یه محل چادر مانند بخرید بعد اون گارگاه متحرک که گذاشته بودید تو محوطه و وسایل وابزارتون رو اونجا میذاشتید وباز پاک سازی ورسیدگی به پرادایس انقدر وسعت پیدا کرد شما انقدر ابزار تهیه کردید که به فکرتون رسید اون سوله رو بسازید و خب دیدیدم که ماشالله چقدر خفن مریم جان اون وسایل وابزار الات رو انجا سکنی دادند…
خب مشخصه که وقتی شروع کردید برای پاکسازی پرادایس، مخصوصا اون تایمها که پندمیک بود، شرایط مسافرت نداشتید و میکائیل جان هم از پیش شما رفته بود، این پاکسازی ورسیدگی به پرادایس همزمان هم داشت ذهن شما وفکر شما وانرژی شمارو پاکسازی میکرد و سر وسامون میداد وهم تصویری که از نتیجه ی عالیش توی ذهنتون داشتید باعث شد ادامه بدید وادامه بدید و کار رو به سرانجام برسونید….
با اینهمه تغییرات عالی ومثبتی که پرادایس داشت تو اون دوسه سال؛ ولی به قول شما اون پاکسازی همچنان ادامه داره…
چون توقف رسیدگی وپاکسازی نکردن اون محیط مساوی هست با برگشتنش به وضعییت اول…
هم محیط طبیعی اونجا وهم ابزار الات وماشین الات نیاز به توجه و نگهداری دارند…
خدارو هزاران بار شکر که به دل مریم جان وشما انداخت چند سال پیش که از سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت فایل بسازید برامون…
چون هم خدا میدونه وهم شما وهم تک تک ما بچه های سایت؛ که این فایلها و آگاهیهاش دقیقا خود نقشه ی گنج هستند؛ یعنی حرف وعمل شما در یک قاب…
یعنی تمام آموزه های شما به شکل زنده از نظر من در حال اجرا بود توسط شما…
وبرای هر کدوم از ما که خواهان خودسازی خودمون وزندگیمون بودیم وهستیم سبک و راه وروشی آسون برای ساختن یه شخصیت ویه زندگی حداقل نرمال رو به عالی…
چون واقعا باید توی این مسیر ثابت قدم بود…
نباید وااا داد..
نباید کم آورد وجا زد…
باید با یاد آوری نتایج مثبت قبلی و با به یاد آوردن اینکه سهم اصلی رو همیشه جهان هستی انجام میده وما فقط باید همون سهم کوچیک خودمون رو شروع کنیم وادامه بدیم وپیش بریم
تا هر روزمون بهتر از دیروزمون باشه….
تا وقتی برگشتیم به گذشته ی خودمون نگاه کردیم با یه حس خوب به خودمون بگیم من تمام تلاشم رو کردم من تونستم سهم ونقشم رو تا حدود زیادی درست انجام بدم..
حالا که نتیجه دلخواهم شده بدون شک لطف خدا بوده وهمت خودم واگر هم خواسته ی من میسر نشده حتما از مسیر وراه روش بهتر ودرست تری در زمان ومکان و شرایط عالیتری به خواسته ام میرسم ..
در صورتیکه اجازه ندم افکار منفی منو از پا دربیاره…
وچقدر این دوره ی بی نظیر هم جهت با جریان خداوند توی این دوهفته اخیر باعث شده من با انگیزه تر امیدوارتر مشتاقتر هدفمندتر و آرامتر وشادتر باشم…
یه بی خیالی یه جورایی علی بی غمی اومده سراغم…
دیگه دلم نمیخواد نگران چیزی باشم…
انگار با تمام وجودم باور کردم که نیاز به تلاش فیزیکی زیادی نیست…
نیاز به اینهمه عجله نیست…
انگاری در لحظه اکنون زندگی کردن رو بیشتر درک میکنم وبیشتر دارم توی لحظه زندگی میکنم
انگاری کل وظیفه ی من این مدت شده مراقبت از افکارم؛ یعنی خیلی خیلی اگاه شدم هوشیار شدم نسبت به افکار واحساسات خودم….
جوریکه افکارم واحساساتم با من حرف میزنند وبهم میگن به ما توجه کن..
بهم میگن بریز دور هر کسی وهر چیزی بیرون از خودت رو…
تا روح و روان و جسم وجان وگوشها وچشمها وقلبت انقدر خالی وپاک باشند که فقط اونچیزی که خوبه رو دریافت کنی..
اخه همه چیزهای خوب وزیبا و خوش وعالی یه فرکانس مشترک دارند..
اونم از صمیم قلب راضی وشاد بودنه؛ رها از قید وبنده ها بودنه…
وقتی رها میشی از قید وبندها..پاک ومطهر ونورانی میشی و اونجاست که انچه خوبان همه در پی آنند تو یکجا بدستشون بیاری…
خدارو صدهزار مرتبه شکر به خاطر هدایتم به این مسیر…
خدارو صدها هزار بار شکر بابت دوتا فرشته ی زمینی سیدحسین عباسمنش ومریم شایسته ی عزیزم..
خدارو هزاران بار شکر بابت گوشی بابت اینترنت.
بابت اینکه در دوره وزمونه ای زندگیم می کنیم که همه چیز برای اینکه سعادتمند باشیم در اختیارمون هست فقط کافیه ازشون درست استفاده کنیم…
استاد ومریم عزیزم می بوسمتون: دوستتون دارم..
الله نگهدارتون باشه هر لحظه وهمیشه ان شالله