این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4234نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من یه دیدگاه دیگه ای گذاشته بودم و الان وقتی داشتم دیدگاهمو میخوندم دیدم یه قسمت ممکنه مبهم باشه.
من در دیدگاه قبلیم نوشته بودم که دلیل تفاوت نتایج استاد با بقیه اینه که استاد به خدا اعتماد کرده و تمام کارهاشو به اون سپرده و خدا چون اگاه به تمام امور هست پس کارها خیلی درست پیش میره.
شاید اینجا بعضیها بخوان بگن که ما هم به خدا اعتماد داریم، ما هم خدا رو قبول داریم. ولی اعتماد کردن به خدا فقط با گفتن نیست. بلکه اعتماد یعنی اینکه بتونی در بیشتر مواقع احساس خوبی داشته باشی، به هر اتفاقی که در زندگیت و اطرافت میفته جوری نگاه کنی که احساست خوب باشه و یا بهتر بشه. حالا هر اتفاقی!!!! هر اتفاقی و اگر تونستیم اینگونه در زندگی عمل کنیم. در نتیجه اتفافاتی رو جذب میکنیم که بهشت رو بهمون نشون میده و بهشت رو در همین دنیا تجربه میکنیم.
این کنترل ذهن و داشتن احساس خوب در بیشتر موارد، مخصوصا زمانی که شرایط بر وفق مراد نیست دلیل دریافت نعمت میشه. بودن نتایج متفاوت با دیگران در زندگی استاد این رو ثابت میکنه که استاد تونسته به نیرویی که نمیتونه ببیندش ولی نشانه های واضح بودنش این باور رو بهش داده که هست، میبیند، میشنود، جواب میدهد، بهترین راهها را دارد، جواب همه ی سوالها را دارد، به همه کمک میکند، عاشق ماست و خیلی واقعیتهای زیبایی که اگه ما هم بتونیم بهش اعتماد کنیم تمام بعدهای زیبایش را نیز به ما نشان میدهد و هر آنچه را بخواهیم دریافت خواهیم کرد. آنهم خیلی سریع، خیلی راحت و خیلی لذت بخش به تازگی تونستم در حد بسیار کمی این باورها رو در مورد قدرت مطلق جهان داشته باشم و با این باور ضعیفم اتفاقات زیبایی رو تجربه کردم و خیلی خیلی به این ایمان دارم که دلیل نتایج متفاوت استاد با بقیه فقط خداست و باورهای استاد نسبت به خدا، چون فقط خدا از پشت پرده خبر داره، چون فقط خدا میتونه قبل از گران شدن دلار به استاد الهام کنه که دلار بخر و فقط بنده ای با باور درست در مورد خدا بعد از دریافت الهامات با دوستش در ایران تماس میگیره که فلان مبلغ رو دلار برام بخر و……
پس ما باید سعی کنیم با خودمون در صلح باشیم، خودمون رو دوست داشته باشیم هر جور که هستیم، هر خانواده ای که داریم، به داشته های زندگیمون خیلی خیلی خیلی توجه داشته باشیم و شکر گذار خدا برای داشته هامون باشیم، مثلا من امروز که داشتم ظرف میشستم واقعا احساس خوبی داشتم و خدا رو شکر میکردم که آب هست، سینگ هست، من سالمم و این توانایی رو دارم ظرف بشورم، و از مرتب بودن سینگ و شستشوی نهایی لذت بردم این نمونه ای از توجه به داشته هاست و خیلی خیلی موارد دیگر.
میتونه خیلی چیزهایی که برای ما عادی است در زندگیمون نباشه و این خودش دردسر میشه پس خیلی به تمام داشته و لحظه های زندگیمون باید توجه کنیم، باید سعی کنیم در بیشتر اوقات احساس خوبی نسبت به اتفافات و افکاری که به ذهنمون میاد داشته باشیم با تغییر دیدگاهمون نسبت به اون افکار و اتفافات میتونیم احساس بهتری داشته باشیم و در نهایت به خدا اعتماد کنیم که میتونه کمکمون کنه و میکنه چون: میتونه انجام بده، قدرتش رو داره، پولش رو داره، توانایشو داره، زمانبدیش که بینظیره، دوست داره بهش اعتماد کنیم و خیلی خیلی هم دوست داره ما بهشت رو تو این دنیا تجربه کنیم.
پس این باور استاد در مورد خداست که باعث میشه به موقع سرمایه گذاری کنه، به موقع کسی رو استخدام کنه اونم کسی که واقعا میتونه کمک استاد باشه، به موقع محصول تهیه کنه و خیلی خیلی موارد دیگه.
خوب اولش میخواستم کامنت نزارم ولی بعدا جواب این سوال هی توی ذهنم روشن تر میشد، یاد این جمله استاد افتادم که میگفت تو جهانی که براساس باورهات کار میکنه لطف کن و چیزهایی رو بپذیر که به نفعت باشه، اگه باور داشته باشی که برای اینکه محصولاتت فروخته بشه باید تبلیغات کنی و در عین حال اصلا تبلیغاتی انجام ندی و بگی توکل به خدا مطمین باش که چیزی نصیبت نمیشه و اینجا باید فول تبلیغات کنی، در عین حال اگه باور داشته باشی کسی که تو مدارش باشه میاد محصولاتمو میخره و کسانی که تو این مداره بی نهایت زیاده و باورت این هم نباشه که برای فروختن محصول باید تبلیغات کنی اینجاست که باید بسپریش به خدا و همه کسانی که تو مدارش باشن میان و محصول رو میخرند..امیدوارم درست توضیح داده باشم
سلام و عرض ادب به خانوادهی خفن و مثبت و عشق خودم که کامنتاشون تو جای جای این سایت فوق العادس و نشون از درک بالاشون از قوانین رو میده و ی خدا قوت به استاد عزیزتر از جان که لایو دیشبشون عالی بود و فوق العاده و ی خسته نباشید به خانم شایسته عزیزم که شایسته بودن برازندته که با تکست هات تو عقل کل و راهکار برای مسایل شما غوغا کرده و با این تکست هات باعث شد من به خودم بیام و بلند شم دنبال علائقم برم علائقی که وجودم تشنش بود ولی ذهنم هی امروزو فردا میکرد و به قول معروف همون از فردا و از شنبه ها که هیچ وقت نمی اومد،خب بریم سراغ اصل مطلب که راجع به سوالی که میگن فرق بین ی کسب و کاری که موفق با کسب و کاری که چندان موفقیتی کسب نکرده رو بگیم اولا من دورهی روانشناسی ثروت رو ندارم و این چیزای که مینویسم با برداشتی که طی این مدت از سفرنامه بگیر تا عقل کل و راهکار برای مسائل شما به دست اوردم،اولین اصل و اساس جهان و قوانینی که در جهان وضع شده این که ما تماما با تمام وجود با تمام تعهد بپذیریم که ما با باورهامون با فرکانسامون داریم لحظه ی بعدی خودمونو میسازیم این اصل ریشه ی تمام جنبه های زندگیمون پس باید بی چون و چرا بپذیربیم و پذیرش این اصل در واقع همون توحید همون چیزی که بهمون نشون میده باید روی هیچ کسی حساب باز نکنیم جز خدا همون توحید که بهمون نشون میده همه چیز مایم نه بیرون از ما،ما گفتیم فرمول موفقیت در هرکسب و کاری عشق و علاقه و تمرکز در اون کسب و کار+باورهای قدرتمند کننده هست ی سریامون هستیم که سراغ کسب و کاری رفتیم که دوسش نداریم ولی یا از روی چشم و هم چشمی انتخابش کردیم یا این که با ذهن منطقیمون رفتیم چون میگیم پول میده خب این معلوم دیگه قرار چی به سرمون بیاره کسب و کاری رو که دوسش نداریم پس با میل انجام نمیدیم و همش دنبال نتیجه نهایی همون پول هستیم یا همش دنبال اینیم که ساعت بگذره و یا دنبال تعطیلات اخر هفته و تعطیلات تابستون و عیدیم چون اون کارو دوست نداریم پس وقتی دوسش نداریم چه توقعی هم داریم که اون کسب و کار مارو به ثروت برسون پس تو قدم اول شکست میخوریم و باعث میشه که از این شاخه به اون شاخه بپریم و اما ی جور دیگه هم هست که ما کسب و کارمونو دوست داریم اما اوه اوه که چه قدر ترمز و باور محدود کننده داریم که هی میخوایم سر خودمونو گوگل بمالیم هرروزمونو با احساس خوب و نکات مثبت و سپاسگزاری شروع کنیم اما حال دلمون بد و تو وجودمون ارامش نیست و همیشه ی جای کارمون میلنگه که بازم اینجا وقتی شکست میخوریم و شکستمونو به عوامل بیرونی ربط میدیم و اگه باز خیلی موشکافانه تر به این شکست نگاه کنیم میبینیم هرجای که بوی از شکست میاد اونجا حتما نشونه ای از شرک هست که میگیم ای بابا ما از بچگی شانس نداریم خدا برای ما نخواسته پولدار شدن به ما نمیادو و لایق از ما بهترونشه که بازم با این باورهای محدود کننده هرروز اوضاع بدتر از قبل میشه پس باید قدم اول رو درست برداریم(عشق و علاقه+باور های قدرتمند کننده مثل باور لایق بودن که ما لایق این ثروتیم ما لایق درامد بالایم ما لایق بی نهایت مشتری و باور فراوانی که کار من پتانسیل درامد بالارو داره با وجود این که دست زیاد شده یا خیلی ها تو این کاران)و البته اینم بگم هرچیزی تکامل خودشو میخواد ی سریامون خیلی عجولیم دوست داریم باورامون ی شبه تغییر کنه دوست داریم ی دکمه تو مغزمون باشه همه چیزو ریست کنه و از اول باور درست رو بکاریم تغییر باورم مثل کاشت بذر که باید خوب بهش برسیم غذای روحمونو با ورودی های درست و شنیدن ها و گفتن ها و تجسم ها و به یاد اوردن ها بسازیم تا اون دونه جوونه بزنه و ریشش محکم بشه و میوه بده پس باید تکاملمونو اروم اروم طی کنیم منظور من تکامل فرکانسی نه زمانی ی سریامون فکر میکنیم باید روزها و ماها و سال ها بره تا تکاملمون طی بشه نه عزیزم نه قربونت برم تکامل ما باید فرکانسی طی بشه زمانی فرکانسی طی میشه که باورهای خوبو هرروز تو وجودمون رشد بدیم تا این باورها تو لایه به لایه ذهنمون نفوذ کنه و خوب قوانینو درک کنیم ی سریامون هستیم که نگاه سطحی به موفقیت افراد میندازیم مثل این میمونه که ما اون اخرین ضربه ی چکش رو که تو دیوار میره و باعث سوراخ شدنش میشه رو میبینیم خیلی راحت قضاوت میکنیم نمیدونیم که اون فرد چه باوری چه چالش های گذرونده تا شده اینی که ما میبینیم و اینم بدونیم دلیل موفقیت ما هیچ ربطی به نوع شغل و محل کار و جنسیت و ماشین و عطر و لباس نداره دلیل موفقیتمون چیزی فراتر از اوناست و اونم اون ذهنمونه اون بالاخونمونه که همون ۹۹ درصدی که از بالاخونه استفاده نمیکنن اجاره داده به همون ۱ درصد از اونای که استفاده میکنن و ثروت های دنیا و اخرت برای اوناست این دوستمون درواقع شاهد دو دیدگاه شده و دوگانگی براش پیش اومده من نمیدونم از استادای دیگه چی شنیدید ولی هرچیزی شنیدید درواقع اونا عوامل موفقیت رو به شرک ربط دادن به بیرون از خودشون ربط دادن و دارن هرراه و کاری رو امتحان میکنن که نتیجه ببینن اونا درواقع از موضوع اصلی دور شدن و همه چیزو به عوامل بیرونی ربط دادن ولی چیزی که استاد میگن اصلا چیزی بیرون از خودشو قبول نداره میگه همه چیز منم و این عین توحید میگن من خودم خالقم پس باید بدونیم و باور کنیم که همه چیز باور همه چیز از درون ماست من خالقم من میتونم روحمو با ذهنم هماهنگ کنم و شرایط بیرونو بسازم ما باید کنار هدف اصلیمون حالا هرچی که هست باور قدرتمند کننده هماهنگ با هدفمونم بسازیم و در مقابل هدفمونم باید رها باشیم و نچسبیم به چگونگی اون ما اگه درونمونو درست کنیم چگونگیشو خود خدا درست میکنه مشکل ما این که این حرفارو مثل مسکن و امپولی میبینیم که ی مدت باهاش حالمون خوبه و حال میکنیم ولی امان از زمانی که به مشکل بربخوریم دیگه اینا که هیچ خودمونم قبول نداریم و با اولین اشتباه و مشکل دست به هرکار اشتباهی میخوایم بزنیم نباید این حرفارو مثل مسکن و دارو دید باید اجرا کرد باید عمل کرد متاسفانه خود منم در عمل به قوانین هنوز ضعیفم و اگه نتایج بزرگ رو نگرفتم دلیل بر این که هنوز تو عمل به قوانین مشکل داریم خیلی هامون درک و اگاهیمون از قوانین زیاد اما تو عمل…
به نظر من باورهای مدیر و صاحب کسب و کار اون قدر حیاتی و مهم که میتونه همین باور کسب و کارو به سود یا ضرر برسونه
و همه ی کسب و کارها توانایی خلق ثروت رو دارن اما تجربه ی ما از ثروت یا فقر برمیگرده به باورهای ما پس باور قدرتمند کننده کنار عشق و علائقی که داریم باعث ثروت میشه وگرنه به تنهای هیچ کدومشون قادر به ثروت نخواهند شد.
برداشتهای خودم رو از قانونی که طی این مدت که از استاد عزیز آموختم رو بیان میکنم……از اونجایی که همه انسانها خود خدایی هستند و هر کدوم منحصر به فرد هستند و طبق قانون کیهان یعنی فرکانس ،میتونند دنیای متفاوتی رو خلق کنند این از این….همه ما باور داریم که قانون جاذبه ،اینرسی،چسبندگی مولکولی همه اینها وجود داره و کسی نمیتونه منکرش بشه……یه قانون دیگه هم که اصل هست و همه اون قوانین که گفتم زیر مجموعه این اصل قرار میگیره اصل یا قانون جذب هست که به افکارها و فرکانس های ما به صورت لحظه ای پاسخ میده که متأسفانه چون نادیدنی هست در مورد این قانون جدی گرفته نشده…….بسیار خوب پس همه ما متوجه شدیم که قانونی وجود داره که خیلیا غافلن ازش اینه که به فرکانسهای غالب ما پاسخ میده به صورت لحظه ای و ما اون رو به شکل اتفاق در زندگیمون میبینیم….پس همه چی برمیگرده به این که در هر لحظه چه افکاری توی سر ما میاد و ما بهش بها میدیم که اگه همین جور تکرار بشه به باور و فرکانس غالب تبدیل میشه……حالا اگه اگاهانه بیایم با ذهنمون صحبت کنیم مدام باfact و واقعیت به نکات مثبت توجه کنیم و باورهای خوب بکاریم اتفافهای خوب میفته،فارغ از این که شرایط بیرون چی میگه….علم چی میگه….قوانین مادی چی میگه….دانشمندان با باورهای محدود کننده چی میگن…….تکنیکهای جذب مشتری چی میگن….همه اینها زیر سوال میرن با این قانون آهنین…چرا؟؟؟چون اصل نبودن ….اینها فرع هستند…..همه چسپیدن به اون فرعه…نه به اصله ….اصل چیز دیگیه……..خوب خیلی خوبه به قول استاد شما در رستورانت میزهای عالی بچینی…..زبان یاد بگیری….علم بازاریابی بلد باشی حتی متخصص بشی…..اینا دانش هستند….دکترای فلان رشته بخونی…..مگه ما کم دکتر بیکار داریم……پس چرا تخصص و علمشون نتونست کاری کنه براشون….بله اینا خوبه ولی کافی نیست…..اون دکتری که در ذهنش همش افکارهای خراب و محدودکننده هست ونمیتونه از پس نجواهای ذهنیش بر بیاد و پشت سر هم داره فرکانس بد به جهان میفرسته چه جوری میخواد موفق بشه……..پس اصل قانون باوره،قانون فرکانسه،….و به نظرم استاد عباسمنش از اصل استفاده کرده….و اون زمان که شروع به کار کرد نیومد بگه خوب من که مدرک روانشناسی ندارم،در صورتی که قانون این آدما میگه باید مدرک داشته باشی…..ایشون گفتن نخیر هر چی من باور کنم همون میشه،عوامل بیرونی بی تاثیرند……من خالق 100 در 100اتفاقای زندگیم هستم با باورهام در همه حوزه ها چه کسب وکار چه سلامتی….
اون چیزی که من باور کنم اتفاق میفته….اون افکارهای غالب ذهن من….داره شرایط رو لحظه به لحظه رقم میزنه…..نه قوانین وضع شده بیرون….نه عوامل بیرونی….چون اگه این نگاه داشته باشم یعنی من مشرکم….خدا شاهده…..اون شب با برادرم میخواستیم بریم فست فودی،دو تا مغازه کنار هم بودن رفتیم یکیش دیدیم خیلی شلوغه اومدیم بیرون رفتیم کناریش خلوتِ خلوت هیچ مشتری نداشت تازه این یکی یه سری آپشنهای بیشتری داشت که اون یکی نداشت…به نظرتون تفاوت درچیه؟چرا اون مغازه مشتری نداشت….مسلما باورهای ثروت اون فرد مشکل داشت…تفاوت استاد عباسمنش با بقیه تمرکز بر اصل هست که این همه نتیجه گرفته…..
در مورد سوالی که دوستمون پرسیدن و با توجه به شناختی که از آقای عباس منش دارم و به نظرم :
مهمترین عاملی که ایشون رو از بقیه جدا کرده ،باور و تمرکز بر اصل کاری هست که انجام میدن نه بر روی فرعیات.
به عبارتی رو کارش تمرکز داره و عالی کارش رو انجام میده.
بنده خودم برنامه نویس هستم و مشتری هایی رو داشتم که برای ایده هاشون ,نرم افزار و یا سایتهایی رو طراحی کردم که فقط یک بار بر روی بخش فنی که دوستمون فرمودن (مانند تبلیغ و seo ) هزینه کردن و نتایج بسیار عالی گرفتن.
پس از دیدن این موارد (با پیش زمینه درک نسبی قوانین خدا در کاینات ) به این نتیجه رسیدم که صاحبان این کسب و کارها تمام تمرکزشون رو در ارائه درست و کیفیت عالی خدمت مورد نظر گذاشتن و باورشون این بوده که وظیفه شون رو در قبال کار انجام دادن و آوردن مشتری رو به خدا سپردن و به صورت کاملآ عادی در شبکه های اجتماعی فعالیت میکنن ولی نتایج عالی میگیرن!
حتی خود من هم سایت داشتم و وقتهایی که واقعآ تمام تمرکزم رو روش گذاشتم به کارم و کیفیت خدمتی که داشتم ایمان داشم (وقعآ در اون زمینه بخصوص بهترین بودم)، به صورت کاملا ماورایی مشتری هایی داشتم که از صفحات ۱۴ یا ۱۵ گوگل اومدن و یا بعد برسی و پیگیری بیشتر متوجه میشدم که از اینستا و حتی فیسبوک که اصلا فعالیت نداشتیم اومدن ( با معرفی و اشتراک لینک از طرف دوستانشون – اگه میلیونی تبلیغ میکردم همین نتیجه رو میگرفتم)
وقتهایی هم که واقعآ می خواستم برای اون سایتم تبلیغ کنم (نه اینکه تحت تاثیر عوامل بیرونی ، بلکه واقعا جهت ارضای خواسته ی درونی خودم و به عبارتی به صورت درونی بهش نیاز داشتم ?) به شدت رو باورهایی همچون -بهترین بازدهی تبلیغی یا -بهترین انتخاب ممکن رو داشتن کار میکردم و مثلا فلان بودجه رو براش تو ذهنم تعیین میکردم، و مابقی کار رو به خدا می سپردم (از ته دل)
حالا من چجوری بهترین انتخاب رو باید میداشتم و تشخیص میدادم و نتیجه چی میشد؟
بعد ایجاد باور ، قدم بعدی رو برمی داشتم :
اقدام کردن
چند تا سایت یا پیج رو انتخاب میکردم و بهشون ایمیل یا پیام میدادم واسه گذاشتن تبلیغ(در اینجا هم یه سری فاکتور رو برای خودم داشتم، مثلا چقدر به کارشون اهمیت دادن یا چه پستها و مطالبی داشتن؟ اگه یکم منفی بودن از لیستم حذف میشدن چون معتقدم منفی،منفی رو جذب میکنه و بازدهی نداره واسه من)
بعد بهش زمان میدادم که بتونم در کمال ارامش، صدا و ندای خدا رو در این مورد گوش بدم (به صورت کاملا هیجان انگیز در حد قسمت جدید گیم آف ترونز ? انتظار داشتم بهترینها سر راهم قرار بگیرند)
پیشنهادهایی که می اومدن وحشتناک عالی بودن
دقیقا حس میکردم که پیشنهادها رو خدا واسم جور کرده
حالا این وسط هم چون واقعا به کاری که خدا واسم جور کرده ایمان داشتم ، حسم رو ملاک قرار میدادم و بعد از یه چت یا تماس با شخص مدنظر که مسول تبلیغ بود ،
اگه دلشوره نداشتم و واقعآ حسم با آرامش همراه بود در اون مورد خاص ، پس انتخابش میکردم و نتایج هم بلطبع رضایت بخش می شدن.
در زمینه های دیگه هم مثل خرید و فروش وسایل که تو مراحلی از زندگیم لازم بودن هم به همین صورت عمل میکردم:
باور – ایمان – عمل – احساس خوب
درمواردی اینقدر به حسم باور داشتم که کاملا به شخص مد نظر اطمینان میکردم حتی پیش از دریافت هیچ وجهی!
حتی یک مورد هم پیش نیومده که متضرر بشم.
در اینجا فقط چند مورد رو ذکر کردم و همین دستور رو برای تمامی کارهای زندگیم گسترش دادم و نتیجه ی رضایت بخش یا عالی رو گرفتم
وقتی بیس کار رو بفهمید میتونید برای هر کاری ازش استفاده کنید.
نمیدونم تونستم منظور درونیم رو بگم یا نه
ولی در یک پارگراف میتونم بگم:
وقتی قوانین پایه رو رعایت کنید و به خدا پسپاریدش ،نشونه ها خودشون رو نشون میدن و یکم بهشون توجه کنید نیازتون رو شناسایی میکنید و به محض اینکه قدم در راه گذاشتید حس و حالتون راهنماییتون میکنن.
راستی الان بهم گفته شد این رو بنویسم به اون کتاب فروشه گفتم شما معلومه اون کتاب رو خیلی کامل و بافهم کامل خوندید این سوال رو پرسیدم که شما بهش عمل کردید براتون مفید بوده و به اون مقصدتون رسیدید که کجای پازل جهان هستید ک چه چیزی در این جهان برای شما پیش بینی شده خیلی جالبه که بایه حالت تردید و غیر قابل باور گفت یه کمی٫معلوم بود اصلا اون کتاب رو باور نکرده بود و نتیجه نگرفته بود دو مطلب برام در اون لحظه برام روشن شد اول اینکه چرا اون که اینقدر مسلط به مطالب کتاب به قول خودش حرفه ای و پیچیده بود چرا نتیجه نگرفته تا از یه کتابی که خیلی ساده راحت موضاعات رو بیان کرده و دوم اینکه چرا به حرفهای که میزد عمل نکرده بود تا نتیجه بگیره که وقتی داره با اطمینان از این دو کتاب به این راحتی قضاوت میکنه و با اطمینان به من میگه این کتاب ها حرفه ای تره و بهتره ؟٫کتاب مطالب ساده(کتاب استاد) و کتاب خارجی پیچیده این یعنی ما از چیز های ساده به راحتی میگذریم و باور داریم همه چیز سخت و پیچیده و باید کارهای پیچیده و سخت انجام بدیم تا به مقصد برسیم ٫ ???? باور باور باور عمل عمل عمل به قانون خداوندا بهم کمک کن تا من بتونم به قوانین عمل کنم نه فقط یه حرف قشنگ بزنم خدا دوستت دارم همیشه ادم ها و مسیر های خوب رو در مسیرم قرار میدی
دوستان عزیز در این چند صباحی که با استاد اشنا شدم و از اموزش های ایشان استفاده کردم نه یک چیزی بلکه تفاوت خیلی خیلی زیادی بین اموزش های ایشان هست که همه مایی که اینجا هستیم تک تک آن را درک کردیم و این آموزش ها همگی این را به ما خاطرنشان می کند که ما اصل و منشا خودمان را ابتدا پیدا کنیم فارغ از این که در چه شرایطی و در چه موقعیتی هستیم .
هرکس که خودش را شناخت خدای خود را می شناسد
ما به جای اینکه بیایم قوانین این عالم کیهانی رو بشناسیم میایم چیزهایی که وابسته به انسان ها رو می شناسیم در حالی که اصل قوانین کیهانی هستند.
دوستان این نکته را توجه داشته باشید اصول چه چیزهایی هستند و شما دارید در روی چه قوانین و اصولی کارهایی خودتان را سوار میکنید .
چرا من می گم که قوانین اصل هستند بخاطر اینکه این قوانین از قبل از ما بوده و تا ابد خواهند بود حالا چه ما به این قوانین آگاه باشیم و چه نباشیم برای ما کار میکند.
قوانین عالم کیهانی ثابته چه مایی که در ایران زندگی می کنیم و چه اون فردی که در جنگل های دور افتاده داره زندگی میکنه دقیقا داره کار میکنه حالا اون که داره اگاهانه از این قوانین استفاده میکنه میتونه سریع تر به مقصد برسه و اونی که این قوانین رو نمی دونه اون رو به شکل اتفاق می بینه که توی زندگیش رخ میده .
مثلا کسی که ایمان داره هر روز مشتری هاش براش مشتری میارن از قانون استفاده می کنه و بهش ایمان داره و همین براش رخ میده.
ولی کسی که توی کسب و کارش میاد و از روش های تبلیغاتی استفاده میکنه فروشش رو وابسته به تبلیغات میدونه و همین هم براش کار میکنه .
فراتر از همه این دو روش چیزی هست که آموزش های استاد رو منحصر به فرد کرده اینکه به حواشی های که برای رونق کسب و کار ایجاد شده که برای مدتی کار میکنه و بعد از مدتی از کار می افته توجه نکنیم تمامی تمرکز و تمامی توانمون رو بذاریم که واقعا ورای فروش ورای پر بازدید شدن وب سایت واقعا دراین عالم کیهانی ارزشی اضافه کنیم انسان ها رو بیشتر به خودشون و ذاتشون پیوند بدیم و بهشون بگیم که حاشیه ها هرگز اصل نیستند اصل ما هستیم اصل ذات ماست و مابقی ترمز هستند.
حالا اگر من در کسب و کارم می بینم که رونقی ندارم بازدیدی ندارم کامنتی ندارم حتی از پرقدرت ترین ابزارهای سئو هم استفاده کنم ولی کارهایی که ارائه میدم کاری نباشه که از دل، شوق و لذت بردن من از ارائه اون کارها باشه به خدا قسم نتیجه ای نمیگیرید من تجربه کردم که میگم.
تمامی آنچه که استاد میگن اینه که اگه میخوای کاری رو کنی اگه می خوای به رویاهات برسی اگه میخوای زندگیت بهتر بشه به اصل خودت توجه کن واقعا ببین از چی خودت لذت می بری ببین به چه چیزی عشق میدی چه چیزی حالت رو خوب میکنه و در کسب و کار هم از همین ها استفاده کن.استاد بارها گفتن که همیشه عشق بوده که باعث شده کارشون عالی رو در هر شرایطی انجام بدن و همین هم باعث شده که اینهمه کسب و کارشون رونق بگیره و عالی عمل کن.
توی پای در راه نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید کرد
استاده به دلشون به لذتشون به عشقشون به چیزی که عاشق انجام دادنش بودن عمل کردن و این هم نتیجش .
البته فاکتورها در کنار همدیگه همدیگه رو کامل کردن.
عشق انجام کار+ همسو شدن با اصل خود =نتیجه ای غیر قابل تصور
سلام وخداقوت خدمت دوستان تنها دلیل موفقیت استاد عباس منش ایمان وباورهایش هست ایمان داره که رشد خواهدکرد وهیچ عوامل بیرونی برایش مهم نیست وتوجه نمیکنه وفقط وفقط روهدفش تمرکزمیکنه نتیجه ایمان یعنی رسیدن به هدف نتیجه تجسم اهداف یعنی همین فقط وفقط انگیزه مهم نیست وذوق وشوق لازمه اینها نیست بایدباورداشته باشی که میرسی ودوره تکامل رو طی کنی وصبورباشی به امیدموفقیت تمام کسانی که دنبال موفقیت هستن خدانگهدار
وقتی با خواسته ات هم مدار میشی یعنی وقتی باورهای هم جهت با خواسته ات در ذهنت میسازی ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه.
این شرایط و اتفاقات یعنی چی؟
بدون پول و بدون کارفیزیکی:
یکی از دوستانم همیشه دوست داشت یه ایفون داشته باشه ،بعد از چند هفته پدرش براش یه آیفون به عنوان هدیه خرید و دوستم بدون اینکه پولی خرج کنه یا کاری کنه به خواسته اش رسید.
آیا شما هم تاحالا شده به خواسته ای برسین بدون اینکه بابتش پولی بدین یا کار فیزیکی انجام بدین؟مثلا همونو به عنوان هدیه دریافت کنید؟لطفا کمی به این سوال فکر کنید .
باپول :
برای این زیاد مثال هست از افراد مختلف در مورد خیلی چیزا ولی فقط به این بسنده میکنم
بعضی وقتا یک خواسته ای داری برای اینکه بهش برسی به پول نیازی داری تا بتونی بخریش یا انجامش بدی
ولی چند روز قبل از اینکه به اون خواسته برسی از جایی اون پول برات فراهم شده ،خودت نداشتی ولی فراهم شده کسی اون پول رو بهت داده یا مشتری هات بیشتر شده ،اون پول جور شده بعد با اون پول خواسته تو تهیه کردی .
یکی از دوستانم تا قبل ازدواجش یک قرون نداشت بعد مدتی از ازدواجش گذشته بود که دیدمش و گفت که پدر خانومش یهو گفته بوده که خودم هم براتون عروسی میگیرم هم شما رو میفرستم حج و تمام هزینه هارو خودش پرداخت کرده بوده براشون
دستان خدا(پارتی: به قول بعضی ها):
بعضی وقتا یک خواسته ای داری که خودت هیچ مهارتی درش نداری
ولی فردی اومده که اون کار رو برات انجام داده و به خواسته ات رسیدی
مثلا دوست داری یه سایت داشته باشی و خودت هیچ گونه تخصصی نداری اصلا نمیدونی هاست چیه ؟دامین چیه اصلا ؟چه برسه به طراحیش و فردی اومده بهت گفته که ببین فلانی میخوای برات یه سایت بزنم؟میخوای کمکت کنم ؟
و توهم تو دلت میگی(معلومه که میخوام بنده خدا ،اصلا خودم سفارشت دادم ،فقط تو آسمون ها دنبالت میگشتم رو زمین خودت اومدی سراغم .)
اینم براش زیاد مثال داری،اگه کمی بهش فکر کنی.
ایده:
به این فکر کنید که دوست عزیزی یه سوال چند روز ذهنش رو درگیر کرده و از جایی کتابی بدستش میرسه و اون کتاب رو میخونه (تاکید میکنم میخونه) و جواب سوالش رو توی همون کتاب پیدا میکنه
یا یکی از دوستانم که کسبو و کاری راه اندازی کرده و درآمد خوبی داره که براش اسمسِی اومده بود و بهش گفته شده بود فلان روز در فلان جا سه روز یک جشنواره بر گزار میشه و در بیرون در بخش بیرونی غرفه های زیادی هست افراد میتونند کاراشون رو نشون بدن
خانوم فلان اگه بخوای میتونیم یکی از غرفه هارو به شما بدیم خالی مونده .
اون خانوم قبول کرده بود و تاکسی گرفته بود و کاراش رو برده بود و در سه روز روزی پانصد هزار تومان که جمعا بشه یک میلیون و پانصد سود کرده بود از فروش اونجا
این خانوم ماهانه یک میلیون دو میلیون همیشه درآمد داشت (رفتن به مدار بالاتر یعنی همین )
خواسته ای داری باهاش هم مدار میشی حالا ایده ای داده میشه بهت و اگر آن ایده را انجام بدی به خواسته ات میرسی .
آن کتاب خوانده شود …
به جشنواره بروی …
آن مهارت را یاد بگیری …
آن فایل آموزشی را ظبط کنی…
آن قرار عاشقانه رو بگذاری …
آن لایو را برقرار کنی ….
آن مسابقه را برگزار بکنی…
شاید کمک به افراد بیشتر و افزایش بازدید سایتت یا افزایش کامنت ها راهش از دل آن مسابقه میگذرد .
یادمه هر بار در هر فایلی که استاد عباسمنش راجع به این صحبت کردن که من تبلیغ نمیکنم و خدا برام تبلیغ میکنه
در همون فایل تاکید کردن که نمیگم تبلیغ بده و شاید در آینده خواستم تبلیغ هم بکنم .
و من این رو ازشون یاد گرفتم همون لحظه که دستان خدا رو محدود نکنید
دستان خدا را باز گذاشتن برای اجابت خواسته ات
چرا استاد اینقدر تاکید میکنند روی باور،
ساختن باورهای هم جهت با خواسته
ولی کمتر صحبت کردن راجع به این کلمات :وبعد ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه .
به نظرم چون که اون مسیره برای افراد مختلف میتونه متفاوت باشه و نمیشه واقعا صد در صد گفت هرکسی چه مسیری براش باز میشه بعد باور سازی
دو نفری که دو نوع باور متفاوت دارند دلیلی نداره هردو یک مسیر رو برند .
حتی حتی دو نفری که اعتقاد کاملا شبیه بهم دارند باز هم دلیلی نداره از یک مسیر به خواسته شون برسند
مثلا میتونه از دو مسیر برند هردو هم مسیرهاشون آسون باشه .
به نظرم کسی که در مورد فقط یک خواسته اش کسبوکارش یا رابطه اش یا سلامتیش ، باورهای هم جهت ساخته باشه یا فقط مدت کمی احساسش رو با تغییر کانون توجه اش یا تغییر نوع نگاهش بهتر کرده باشه و شواهد این قانون شواهد حال خوبش از درو دیوار رو سرش ریخته باشه
اونم فقط چند روز فقط چند روز .
هرگز هرگز این سوال رو نخواهد پرسید که چه عاملی باعث تفاوت نتایج آدما باهم میشه
چه استاد عباسمنش چه هرکس دیگه ای در یک موفقیت دیگر
چون این قانون اونقدر زود جواب میده که حتی بعد از چند روز این سوال برات خنده دار میشه و خودت با ایمان صد درصد جوابش رو میدونی
این سوال رو فقط کسی می پرسه که قدرت فکر مثبت ،نگاه های مثبت پرورش یافته و تایید شده رو هنوز لمس نکرده
هنوز تعهد لازم رو نداره ،هنوز روی خودش خوب کار نکرده
مثل چند ماه قبل خودم .
وقتی سوال اون دوست عزیزم رو در بالای همین صفحه خوندم تنها موضوعی که در ذهنم هی میومد این بود که در حقیقت اون سوال دوستمون معناش این بود برام که عمل کنم یا باور بسازم ؟
انگار این دوتا رو از هم جدا کردن
استاد عباسمنش رو در ذهنشون کسی تصور میکنند که هیچ گونه عملی انجام نمیده
و بقیه ی کسبو کار ها کار فیزیکی زیاد میکنند برای خواسته هاشون
ولی حقیقت اینه که استاد عباسمنش از اون اول که کارشون رو شروع کردن
عمل گرا هم بودن کار فیزیکی هم انجام میدادن ،الانشم انجام میدن .
این فایل ها این دوره ها این مسابقه رو که عم …من ظبط نکرده ?
خدا هم فراهم کننده ی اسباب الوسایل یا همون ابزارهای لازم برای رسیدن من به خواسته مه و هم اینکه خودشه بابا
جدا کردن خدا از چیزهای مادی مسیر اشتباهیست که استاد در موردش بارها صحبت کردن (خدا انرژیه…)
جهان مادی و جهان معنوی درهم تنیده شده اینا یکی اند اینا جدا از هم نیستن
خدا را از ابزار و ابزار ها را از خدا جدا کردن از اساسا اشتباست .
خلاصه :
وقتی فردی با افکار و انتظاراتی که داره راه چیزی رو هموار میکنه ،کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود .
هرکس با توجه به اینکه چه باوری و انتظاراتی داره شرایط و اتفاقاتی رو تجربه میکنه که اونو به خواسته اش یا ناخواسته اش میرسونه
و از بی نهایت راه میتونه اتفاق بیفته
و این قانون رو چه ازش آگاه باشیم چه نباشیم همیشه واسه همه داره کار میکنه .
وقتی فردی با خواسته اش هم مدار میشه شرایط و اتفاقاتی رخ میده که اونو به خواسته اش میرسونه
شاید بدون پول یا کار
شاید پولش جور بشه با پول
شاید دستان خدا ،فردی کمک کنه
شاید ایده ای داده بشه
شاید ….
و شاید از هزاران طریق مختلف و
هزاران راه ها مختلف ..
و هرکسی با توجه به معجونی از باورها و انتظاراتی که داره
هدایت میشه به یکی از این هزاران راه..
آره خدا یک انرژیه
فکرتو انرژیه
باور یا ایمان کوهی از انرژیه
اتفاقات و شرایط انرژیه
اون آدمها اون ایده ها همه انرژی اند
خواسته هات انرژی اند
قانون جذب:انرژی های مشابه میرند پیش هم
به زبان خودمانی تو خواسته تو تو ذهنت میسازی و خدا از طروق مختلف از دستان مختلف ایده های مختلف شرایط مختلف شکلش میده
و نگاه توحیدی هم یعنی همینکه میدونی
بعد باورسازی و هم جهت شدن با خواسته ام حالا:
خداست به شکل به آدم اومده داره بهم کمک میکنه (با روی خوش کمک خدا را بپذیرم)
خداست که به شکل یک ایده اومده تا منو به خواسته ام برسونه(بی انصافی نکنم و به جای اینکه به نظرات متخصصان و بازاریابانی و نویسندگانی که در کار خودشان مانده اند یکبارم شده به نظر خدا گوش کنم و عمل کنم )
تمام حرفم همین است که عمل داریم تا عمل
عملی که از روی ناهماهنگی با خدا وخواسته ام انجام دهم اگر هزار سال هم انجام دهم منو به خواسته ام نمیرسونه مثل پدرم که کارگره و روزی ۱۵ساعت کارگری میکنه
و اگر با خدا و خواسته ام هم ارتعاش هم مدار هم جهت و هماهنگ شوم اولا تقریبا کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود و اگر هم قرار باشد کاری انجام شود اولا بهم گفته میشه دوما آسان خواهد بود و با عشق انجام میدهم
سلام دوستان عزیز و استاد گرامی
من یه دیدگاه دیگه ای گذاشته بودم و الان وقتی داشتم دیدگاهمو میخوندم دیدم یه قسمت ممکنه مبهم باشه.
من در دیدگاه قبلیم نوشته بودم که دلیل تفاوت نتایج استاد با بقیه اینه که استاد به خدا اعتماد کرده و تمام کارهاشو به اون سپرده و خدا چون اگاه به تمام امور هست پس کارها خیلی درست پیش میره.
شاید اینجا بعضیها بخوان بگن که ما هم به خدا اعتماد داریم، ما هم خدا رو قبول داریم. ولی اعتماد کردن به خدا فقط با گفتن نیست. بلکه اعتماد یعنی اینکه بتونی در بیشتر مواقع احساس خوبی داشته باشی، به هر اتفاقی که در زندگیت و اطرافت میفته جوری نگاه کنی که احساست خوب باشه و یا بهتر بشه. حالا هر اتفاقی!!!! هر اتفاقی و اگر تونستیم اینگونه در زندگی عمل کنیم. در نتیجه اتفافاتی رو جذب میکنیم که بهشت رو بهمون نشون میده و بهشت رو در همین دنیا تجربه میکنیم.
این کنترل ذهن و داشتن احساس خوب در بیشتر موارد، مخصوصا زمانی که شرایط بر وفق مراد نیست دلیل دریافت نعمت میشه. بودن نتایج متفاوت با دیگران در زندگی استاد این رو ثابت میکنه که استاد تونسته به نیرویی که نمیتونه ببیندش ولی نشانه های واضح بودنش این باور رو بهش داده که هست، میبیند، میشنود، جواب میدهد، بهترین راهها را دارد، جواب همه ی سوالها را دارد، به همه کمک میکند، عاشق ماست و خیلی واقعیتهای زیبایی که اگه ما هم بتونیم بهش اعتماد کنیم تمام بعدهای زیبایش را نیز به ما نشان میدهد و هر آنچه را بخواهیم دریافت خواهیم کرد. آنهم خیلی سریع، خیلی راحت و خیلی لذت بخش به تازگی تونستم در حد بسیار کمی این باورها رو در مورد قدرت مطلق جهان داشته باشم و با این باور ضعیفم اتفاقات زیبایی رو تجربه کردم و خیلی خیلی به این ایمان دارم که دلیل نتایج متفاوت استاد با بقیه فقط خداست و باورهای استاد نسبت به خدا، چون فقط خدا از پشت پرده خبر داره، چون فقط خدا میتونه قبل از گران شدن دلار به استاد الهام کنه که دلار بخر و فقط بنده ای با باور درست در مورد خدا بعد از دریافت الهامات با دوستش در ایران تماس میگیره که فلان مبلغ رو دلار برام بخر و……
پس ما باید سعی کنیم با خودمون در صلح باشیم، خودمون رو دوست داشته باشیم هر جور که هستیم، هر خانواده ای که داریم، به داشته های زندگیمون خیلی خیلی خیلی توجه داشته باشیم و شکر گذار خدا برای داشته هامون باشیم، مثلا من امروز که داشتم ظرف میشستم واقعا احساس خوبی داشتم و خدا رو شکر میکردم که آب هست، سینگ هست، من سالمم و این توانایی رو دارم ظرف بشورم، و از مرتب بودن سینگ و شستشوی نهایی لذت بردم این نمونه ای از توجه به داشته هاست و خیلی خیلی موارد دیگر.
میتونه خیلی چیزهایی که برای ما عادی است در زندگیمون نباشه و این خودش دردسر میشه پس خیلی به تمام داشته و لحظه های زندگیمون باید توجه کنیم، باید سعی کنیم در بیشتر اوقات احساس خوبی نسبت به اتفافات و افکاری که به ذهنمون میاد داشته باشیم با تغییر دیدگاهمون نسبت به اون افکار و اتفافات میتونیم احساس بهتری داشته باشیم و در نهایت به خدا اعتماد کنیم که میتونه کمکمون کنه و میکنه چون: میتونه انجام بده، قدرتش رو داره، پولش رو داره، توانایشو داره، زمانبدیش که بینظیره، دوست داره بهش اعتماد کنیم و خیلی خیلی هم دوست داره ما بهشت رو تو این دنیا تجربه کنیم.
پس این باور استاد در مورد خداست که باعث میشه به موقع سرمایه گذاری کنه، به موقع کسی رو استخدام کنه اونم کسی که واقعا میتونه کمک استاد باشه، به موقع محصول تهیه کنه و خیلی خیلی موارد دیگه.
خدایا شکرت که بنده ی معبود بزرگی چون تو هستم
در پناه حق
1 طی نکردن قانون تکامل
2 عجولی بودن افراد
3 عدم تمرکز بر خواسته ی اصلی
4 بیش از اندازه مشورت کردن و نظر دیگران را جویا شدن
5 تنبلی های و یا بی تفاوت بودن برای رسیدن به خواسته
6 از دست دادن عشق و علاقه اولیه و درگیر روزمرگی های خود وافراد شدن
7 کمبود کنترل افکار و احساسات
8 درگیر افراد و گروه و رقبا و…
9 کم شدن روز به روز توکل و ایمان و احساس خوب و شادی و شکر گزاری
10 قدرت را به دیگران دادن:دولت و کارکنان و برادر و خواهر وهمسر وبازار….
11 تغییر دادن افراد نه تلاش برای تغییر خود
12عدم ارزشمندی و لیاقت فرد
13یادگیری های اضافه به جای عمل به دانسته
14 باور کمبود به جای تمرکز بر فروانی
15بودن ترمز های ذهنی بسیار قویی و شناسایی نشدن آنها
16 درگیری های ذهنی و نبود کنترل بر روی آنها(هدایت نشدن افکار با مدیتیشن و تجسم و توحه بر خواسته ها)
17 مشخص نکردن اهداف کوتاه مدت و بلند مدت
خوب اولش میخواستم کامنت نزارم ولی بعدا جواب این سوال هی توی ذهنم روشن تر میشد، یاد این جمله استاد افتادم که میگفت تو جهانی که براساس باورهات کار میکنه لطف کن و چیزهایی رو بپذیر که به نفعت باشه، اگه باور داشته باشی که برای اینکه محصولاتت فروخته بشه باید تبلیغات کنی و در عین حال اصلا تبلیغاتی انجام ندی و بگی توکل به خدا مطمین باش که چیزی نصیبت نمیشه و اینجا باید فول تبلیغات کنی، در عین حال اگه باور داشته باشی کسی که تو مدارش باشه میاد محصولاتمو میخره و کسانی که تو این مداره بی نهایت زیاده و باورت این هم نباشه که برای فروختن محصول باید تبلیغات کنی اینجاست که باید بسپریش به خدا و همه کسانی که تو مدارش باشن میان و محصول رو میخرند..امیدوارم درست توضیح داده باشم
سلام و عرض ادب به خانوادهی خفن و مثبت و عشق خودم که کامنتاشون تو جای جای این سایت فوق العادس و نشون از درک بالاشون از قوانین رو میده و ی خدا قوت به استاد عزیزتر از جان که لایو دیشبشون عالی بود و فوق العاده و ی خسته نباشید به خانم شایسته عزیزم که شایسته بودن برازندته که با تکست هات تو عقل کل و راهکار برای مسایل شما غوغا کرده و با این تکست هات باعث شد من به خودم بیام و بلند شم دنبال علائقم برم علائقی که وجودم تشنش بود ولی ذهنم هی امروزو فردا میکرد و به قول معروف همون از فردا و از شنبه ها که هیچ وقت نمی اومد،خب بریم سراغ اصل مطلب که راجع به سوالی که میگن فرق بین ی کسب و کاری که موفق با کسب و کاری که چندان موفقیتی کسب نکرده رو بگیم اولا من دورهی روانشناسی ثروت رو ندارم و این چیزای که مینویسم با برداشتی که طی این مدت از سفرنامه بگیر تا عقل کل و راهکار برای مسائل شما به دست اوردم،اولین اصل و اساس جهان و قوانینی که در جهان وضع شده این که ما تماما با تمام وجود با تمام تعهد بپذیریم که ما با باورهامون با فرکانسامون داریم لحظه ی بعدی خودمونو میسازیم این اصل ریشه ی تمام جنبه های زندگیمون پس باید بی چون و چرا بپذیربیم و پذیرش این اصل در واقع همون توحید همون چیزی که بهمون نشون میده باید روی هیچ کسی حساب باز نکنیم جز خدا همون توحید که بهمون نشون میده همه چیز مایم نه بیرون از ما،ما گفتیم فرمول موفقیت در هرکسب و کاری عشق و علاقه و تمرکز در اون کسب و کار+باورهای قدرتمند کننده هست ی سریامون هستیم که سراغ کسب و کاری رفتیم که دوسش نداریم ولی یا از روی چشم و هم چشمی انتخابش کردیم یا این که با ذهن منطقیمون رفتیم چون میگیم پول میده خب این معلوم دیگه قرار چی به سرمون بیاره کسب و کاری رو که دوسش نداریم پس با میل انجام نمیدیم و همش دنبال نتیجه نهایی همون پول هستیم یا همش دنبال اینیم که ساعت بگذره و یا دنبال تعطیلات اخر هفته و تعطیلات تابستون و عیدیم چون اون کارو دوست نداریم پس وقتی دوسش نداریم چه توقعی هم داریم که اون کسب و کار مارو به ثروت برسون پس تو قدم اول شکست میخوریم و باعث میشه که از این شاخه به اون شاخه بپریم و اما ی جور دیگه هم هست که ما کسب و کارمونو دوست داریم اما اوه اوه که چه قدر ترمز و باور محدود کننده داریم که هی میخوایم سر خودمونو گوگل بمالیم هرروزمونو با احساس خوب و نکات مثبت و سپاسگزاری شروع کنیم اما حال دلمون بد و تو وجودمون ارامش نیست و همیشه ی جای کارمون میلنگه که بازم اینجا وقتی شکست میخوریم و شکستمونو به عوامل بیرونی ربط میدیم و اگه باز خیلی موشکافانه تر به این شکست نگاه کنیم میبینیم هرجای که بوی از شکست میاد اونجا حتما نشونه ای از شرک هست که میگیم ای بابا ما از بچگی شانس نداریم خدا برای ما نخواسته پولدار شدن به ما نمیادو و لایق از ما بهترونشه که بازم با این باورهای محدود کننده هرروز اوضاع بدتر از قبل میشه پس باید قدم اول رو درست برداریم(عشق و علاقه+باور های قدرتمند کننده مثل باور لایق بودن که ما لایق این ثروتیم ما لایق درامد بالایم ما لایق بی نهایت مشتری و باور فراوانی که کار من پتانسیل درامد بالارو داره با وجود این که دست زیاد شده یا خیلی ها تو این کاران)و البته اینم بگم هرچیزی تکامل خودشو میخواد ی سریامون خیلی عجولیم دوست داریم باورامون ی شبه تغییر کنه دوست داریم ی دکمه تو مغزمون باشه همه چیزو ریست کنه و از اول باور درست رو بکاریم تغییر باورم مثل کاشت بذر که باید خوب بهش برسیم غذای روحمونو با ورودی های درست و شنیدن ها و گفتن ها و تجسم ها و به یاد اوردن ها بسازیم تا اون دونه جوونه بزنه و ریشش محکم بشه و میوه بده پس باید تکاملمونو اروم اروم طی کنیم منظور من تکامل فرکانسی نه زمانی ی سریامون فکر میکنیم باید روزها و ماها و سال ها بره تا تکاملمون طی بشه نه عزیزم نه قربونت برم تکامل ما باید فرکانسی طی بشه زمانی فرکانسی طی میشه که باورهای خوبو هرروز تو وجودمون رشد بدیم تا این باورها تو لایه به لایه ذهنمون نفوذ کنه و خوب قوانینو درک کنیم ی سریامون هستیم که نگاه سطحی به موفقیت افراد میندازیم مثل این میمونه که ما اون اخرین ضربه ی چکش رو که تو دیوار میره و باعث سوراخ شدنش میشه رو میبینیم خیلی راحت قضاوت میکنیم نمیدونیم که اون فرد چه باوری چه چالش های گذرونده تا شده اینی که ما میبینیم و اینم بدونیم دلیل موفقیت ما هیچ ربطی به نوع شغل و محل کار و جنسیت و ماشین و عطر و لباس نداره دلیل موفقیتمون چیزی فراتر از اوناست و اونم اون ذهنمونه اون بالاخونمونه که همون ۹۹ درصدی که از بالاخونه استفاده نمیکنن اجاره داده به همون ۱ درصد از اونای که استفاده میکنن و ثروت های دنیا و اخرت برای اوناست این دوستمون درواقع شاهد دو دیدگاه شده و دوگانگی براش پیش اومده من نمیدونم از استادای دیگه چی شنیدید ولی هرچیزی شنیدید درواقع اونا عوامل موفقیت رو به شرک ربط دادن به بیرون از خودشون ربط دادن و دارن هرراه و کاری رو امتحان میکنن که نتیجه ببینن اونا درواقع از موضوع اصلی دور شدن و همه چیزو به عوامل بیرونی ربط دادن ولی چیزی که استاد میگن اصلا چیزی بیرون از خودشو قبول نداره میگه همه چیز منم و این عین توحید میگن من خودم خالقم پس باید بدونیم و باور کنیم که همه چیز باور همه چیز از درون ماست من خالقم من میتونم روحمو با ذهنم هماهنگ کنم و شرایط بیرونو بسازم ما باید کنار هدف اصلیمون حالا هرچی که هست باور قدرتمند کننده هماهنگ با هدفمونم بسازیم و در مقابل هدفمونم باید رها باشیم و نچسبیم به چگونگی اون ما اگه درونمونو درست کنیم چگونگیشو خود خدا درست میکنه مشکل ما این که این حرفارو مثل مسکن و امپولی میبینیم که ی مدت باهاش حالمون خوبه و حال میکنیم ولی امان از زمانی که به مشکل بربخوریم دیگه اینا که هیچ خودمونم قبول نداریم و با اولین اشتباه و مشکل دست به هرکار اشتباهی میخوایم بزنیم نباید این حرفارو مثل مسکن و دارو دید باید اجرا کرد باید عمل کرد متاسفانه خود منم در عمل به قوانین هنوز ضعیفم و اگه نتایج بزرگ رو نگرفتم دلیل بر این که هنوز تو عمل به قوانین مشکل داریم خیلی هامون درک و اگاهیمون از قوانین زیاد اما تو عمل…
به نظر من باورهای مدیر و صاحب کسب و کار اون قدر حیاتی و مهم که میتونه همین باور کسب و کارو به سود یا ضرر برسونه
و همه ی کسب و کارها توانایی خلق ثروت رو دارن اما تجربه ی ما از ثروت یا فقر برمیگرده به باورهای ما پس باور قدرتمند کننده کنار عشق و علائقی که داریم باعث ثروت میشه وگرنه به تنهای هیچ کدومشون قادر به ثروت نخواهند شد.
سلام به دوستان…خانم شایسته واستاد عزیز…
برداشتهای خودم رو از قانونی که طی این مدت که از استاد عزیز آموختم رو بیان میکنم……از اونجایی که همه انسانها خود خدایی هستند و هر کدوم منحصر به فرد هستند و طبق قانون کیهان یعنی فرکانس ،میتونند دنیای متفاوتی رو خلق کنند این از این….همه ما باور داریم که قانون جاذبه ،اینرسی،چسبندگی مولکولی همه اینها وجود داره و کسی نمیتونه منکرش بشه……یه قانون دیگه هم که اصل هست و همه اون قوانین که گفتم زیر مجموعه این اصل قرار میگیره اصل یا قانون جذب هست که به افکارها و فرکانس های ما به صورت لحظه ای پاسخ میده که متأسفانه چون نادیدنی هست در مورد این قانون جدی گرفته نشده…….بسیار خوب پس همه ما متوجه شدیم که قانونی وجود داره که خیلیا غافلن ازش اینه که به فرکانسهای غالب ما پاسخ میده به صورت لحظه ای و ما اون رو به شکل اتفاق در زندگیمون میبینیم….پس همه چی برمیگرده به این که در هر لحظه چه افکاری توی سر ما میاد و ما بهش بها میدیم که اگه همین جور تکرار بشه به باور و فرکانس غالب تبدیل میشه……حالا اگه اگاهانه بیایم با ذهنمون صحبت کنیم مدام باfact و واقعیت به نکات مثبت توجه کنیم و باورهای خوب بکاریم اتفافهای خوب میفته،فارغ از این که شرایط بیرون چی میگه….علم چی میگه….قوانین مادی چی میگه….دانشمندان با باورهای محدود کننده چی میگن…….تکنیکهای جذب مشتری چی میگن….همه اینها زیر سوال میرن با این قانون آهنین…چرا؟؟؟چون اصل نبودن ….اینها فرع هستند…..همه چسپیدن به اون فرعه…نه به اصله ….اصل چیز دیگیه……..خوب خیلی خوبه به قول استاد شما در رستورانت میزهای عالی بچینی…..زبان یاد بگیری….علم بازاریابی بلد باشی حتی متخصص بشی…..اینا دانش هستند….دکترای فلان رشته بخونی…..مگه ما کم دکتر بیکار داریم……پس چرا تخصص و علمشون نتونست کاری کنه براشون….بله اینا خوبه ولی کافی نیست…..اون دکتری که در ذهنش همش افکارهای خراب و محدودکننده هست ونمیتونه از پس نجواهای ذهنیش بر بیاد و پشت سر هم داره فرکانس بد به جهان میفرسته چه جوری میخواد موفق بشه……..پس اصل قانون باوره،قانون فرکانسه،….و به نظرم استاد عباسمنش از اصل استفاده کرده….و اون زمان که شروع به کار کرد نیومد بگه خوب من که مدرک روانشناسی ندارم،در صورتی که قانون این آدما میگه باید مدرک داشته باشی…..ایشون گفتن نخیر هر چی من باور کنم همون میشه،عوامل بیرونی بی تاثیرند……من خالق 100 در 100اتفاقای زندگیم هستم با باورهام در همه حوزه ها چه کسب وکار چه سلامتی….
اون چیزی که من باور کنم اتفاق میفته….اون افکارهای غالب ذهن من….داره شرایط رو لحظه به لحظه رقم میزنه…..نه قوانین وضع شده بیرون….نه عوامل بیرونی….چون اگه این نگاه داشته باشم یعنی من مشرکم….خدا شاهده…..اون شب با برادرم میخواستیم بریم فست فودی،دو تا مغازه کنار هم بودن رفتیم یکیش دیدیم خیلی شلوغه اومدیم بیرون رفتیم کناریش خلوتِ خلوت هیچ مشتری نداشت تازه این یکی یه سری آپشنهای بیشتری داشت که اون یکی نداشت…به نظرتون تفاوت درچیه؟چرا اون مغازه مشتری نداشت….مسلما باورهای ثروت اون فرد مشکل داشت…تفاوت استاد عباسمنش با بقیه تمرکز بر اصل هست که این همه نتیجه گرفته…..
در پناه خدا شاد و عزتمند باشید……….
با سلام
در مورد سوالی که دوستمون پرسیدن و با توجه به شناختی که از آقای عباس منش دارم و به نظرم :
مهمترین عاملی که ایشون رو از بقیه جدا کرده ،باور و تمرکز بر اصل کاری هست که انجام میدن نه بر روی فرعیات.
به عبارتی رو کارش تمرکز داره و عالی کارش رو انجام میده.
بنده خودم برنامه نویس هستم و مشتری هایی رو داشتم که برای ایده هاشون ,نرم افزار و یا سایتهایی رو طراحی کردم که فقط یک بار بر روی بخش فنی که دوستمون فرمودن (مانند تبلیغ و seo ) هزینه کردن و نتایج بسیار عالی گرفتن.
پس از دیدن این موارد (با پیش زمینه درک نسبی قوانین خدا در کاینات ) به این نتیجه رسیدم که صاحبان این کسب و کارها تمام تمرکزشون رو در ارائه درست و کیفیت عالی خدمت مورد نظر گذاشتن و باورشون این بوده که وظیفه شون رو در قبال کار انجام دادن و آوردن مشتری رو به خدا سپردن و به صورت کاملآ عادی در شبکه های اجتماعی فعالیت میکنن ولی نتایج عالی میگیرن!
حتی خود من هم سایت داشتم و وقتهایی که واقعآ تمام تمرکزم رو روش گذاشتم به کارم و کیفیت خدمتی که داشتم ایمان داشم (وقعآ در اون زمینه بخصوص بهترین بودم)، به صورت کاملا ماورایی مشتری هایی داشتم که از صفحات ۱۴ یا ۱۵ گوگل اومدن و یا بعد برسی و پیگیری بیشتر متوجه میشدم که از اینستا و حتی فیسبوک که اصلا فعالیت نداشتیم اومدن ( با معرفی و اشتراک لینک از طرف دوستانشون – اگه میلیونی تبلیغ میکردم همین نتیجه رو میگرفتم)
وقتهایی هم که واقعآ می خواستم برای اون سایتم تبلیغ کنم (نه اینکه تحت تاثیر عوامل بیرونی ، بلکه واقعا جهت ارضای خواسته ی درونی خودم و به عبارتی به صورت درونی بهش نیاز داشتم ?) به شدت رو باورهایی همچون -بهترین بازدهی تبلیغی یا -بهترین انتخاب ممکن رو داشتن کار میکردم و مثلا فلان بودجه رو براش تو ذهنم تعیین میکردم، و مابقی کار رو به خدا می سپردم (از ته دل)
حالا من چجوری بهترین انتخاب رو باید میداشتم و تشخیص میدادم و نتیجه چی میشد؟
بعد ایجاد باور ، قدم بعدی رو برمی داشتم :
اقدام کردن
چند تا سایت یا پیج رو انتخاب میکردم و بهشون ایمیل یا پیام میدادم واسه گذاشتن تبلیغ(در اینجا هم یه سری فاکتور رو برای خودم داشتم، مثلا چقدر به کارشون اهمیت دادن یا چه پستها و مطالبی داشتن؟ اگه یکم منفی بودن از لیستم حذف میشدن چون معتقدم منفی،منفی رو جذب میکنه و بازدهی نداره واسه من)
بعد بهش زمان میدادم که بتونم در کمال ارامش، صدا و ندای خدا رو در این مورد گوش بدم (به صورت کاملا هیجان انگیز در حد قسمت جدید گیم آف ترونز ? انتظار داشتم بهترینها سر راهم قرار بگیرند)
پیشنهادهایی که می اومدن وحشتناک عالی بودن
دقیقا حس میکردم که پیشنهادها رو خدا واسم جور کرده
حالا این وسط هم چون واقعا به کاری که خدا واسم جور کرده ایمان داشتم ، حسم رو ملاک قرار میدادم و بعد از یه چت یا تماس با شخص مدنظر که مسول تبلیغ بود ،
اگه دلشوره نداشتم و واقعآ حسم با آرامش همراه بود در اون مورد خاص ، پس انتخابش میکردم و نتایج هم بلطبع رضایت بخش می شدن.
در زمینه های دیگه هم مثل خرید و فروش وسایل که تو مراحلی از زندگیم لازم بودن هم به همین صورت عمل میکردم:
باور – ایمان – عمل – احساس خوب
درمواردی اینقدر به حسم باور داشتم که کاملا به شخص مد نظر اطمینان میکردم حتی پیش از دریافت هیچ وجهی!
حتی یک مورد هم پیش نیومده که متضرر بشم.
در اینجا فقط چند مورد رو ذکر کردم و همین دستور رو برای تمامی کارهای زندگیم گسترش دادم و نتیجه ی رضایت بخش یا عالی رو گرفتم
وقتی بیس کار رو بفهمید میتونید برای هر کاری ازش استفاده کنید.
نمیدونم تونستم منظور درونیم رو بگم یا نه
ولی در یک پارگراف میتونم بگم:
وقتی قوانین پایه رو رعایت کنید و به خدا پسپاریدش ،نشونه ها خودشون رو نشون میدن و یکم بهشون توجه کنید نیازتون رو شناسایی میکنید و به محض اینکه قدم در راه گذاشتید حس و حالتون راهنماییتون میکنن.
موفق باشید
راستی الان بهم گفته شد این رو بنویسم به اون کتاب فروشه گفتم شما معلومه اون کتاب رو خیلی کامل و بافهم کامل خوندید این سوال رو پرسیدم که شما بهش عمل کردید براتون مفید بوده و به اون مقصدتون رسیدید که کجای پازل جهان هستید ک چه چیزی در این جهان برای شما پیش بینی شده خیلی جالبه که بایه حالت تردید و غیر قابل باور گفت یه کمی٫معلوم بود اصلا اون کتاب رو باور نکرده بود و نتیجه نگرفته بود دو مطلب برام در اون لحظه برام روشن شد اول اینکه چرا اون که اینقدر مسلط به مطالب کتاب به قول خودش حرفه ای و پیچیده بود چرا نتیجه نگرفته تا از یه کتابی که خیلی ساده راحت موضاعات رو بیان کرده و دوم اینکه چرا به حرفهای که میزد عمل نکرده بود تا نتیجه بگیره که وقتی داره با اطمینان از این دو کتاب به این راحتی قضاوت میکنه و با اطمینان به من میگه این کتاب ها حرفه ای تره و بهتره ؟٫کتاب مطالب ساده(کتاب استاد) و کتاب خارجی پیچیده این یعنی ما از چیز های ساده به راحتی میگذریم و باور داریم همه چیز سخت و پیچیده و باید کارهای پیچیده و سخت انجام بدیم تا به مقصد برسیم ٫ ???? باور باور باور عمل عمل عمل به قانون خداوندا بهم کمک کن تا من بتونم به قوانین عمل کنم نه فقط یه حرف قشنگ بزنم خدا دوستت دارم همیشه ادم ها و مسیر های خوب رو در مسیرم قرار میدی
سلام وقت بخیر
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما اید نداها را صدا
دوستان عزیز در این چند صباحی که با استاد اشنا شدم و از اموزش های ایشان استفاده کردم نه یک چیزی بلکه تفاوت خیلی خیلی زیادی بین اموزش های ایشان هست که همه مایی که اینجا هستیم تک تک آن را درک کردیم و این آموزش ها همگی این را به ما خاطرنشان می کند که ما اصل و منشا خودمان را ابتدا پیدا کنیم فارغ از این که در چه شرایطی و در چه موقعیتی هستیم .
هرکس که خودش را شناخت خدای خود را می شناسد
ما به جای اینکه بیایم قوانین این عالم کیهانی رو بشناسیم میایم چیزهایی که وابسته به انسان ها رو می شناسیم در حالی که اصل قوانین کیهانی هستند.
دوستان این نکته را توجه داشته باشید اصول چه چیزهایی هستند و شما دارید در روی چه قوانین و اصولی کارهایی خودتان را سوار میکنید .
چرا من می گم که قوانین اصل هستند بخاطر اینکه این قوانین از قبل از ما بوده و تا ابد خواهند بود حالا چه ما به این قوانین آگاه باشیم و چه نباشیم برای ما کار میکند.
قوانین عالم کیهانی ثابته چه مایی که در ایران زندگی می کنیم و چه اون فردی که در جنگل های دور افتاده داره زندگی میکنه دقیقا داره کار میکنه حالا اون که داره اگاهانه از این قوانین استفاده میکنه میتونه سریع تر به مقصد برسه و اونی که این قوانین رو نمی دونه اون رو به شکل اتفاق می بینه که توی زندگیش رخ میده .
مثلا کسی که ایمان داره هر روز مشتری هاش براش مشتری میارن از قانون استفاده می کنه و بهش ایمان داره و همین براش رخ میده.
ولی کسی که توی کسب و کارش میاد و از روش های تبلیغاتی استفاده میکنه فروشش رو وابسته به تبلیغات میدونه و همین هم براش کار میکنه .
فراتر از همه این دو روش چیزی هست که آموزش های استاد رو منحصر به فرد کرده اینکه به حواشی های که برای رونق کسب و کار ایجاد شده که برای مدتی کار میکنه و بعد از مدتی از کار می افته توجه نکنیم تمامی تمرکز و تمامی توانمون رو بذاریم که واقعا ورای فروش ورای پر بازدید شدن وب سایت واقعا دراین عالم کیهانی ارزشی اضافه کنیم انسان ها رو بیشتر به خودشون و ذاتشون پیوند بدیم و بهشون بگیم که حاشیه ها هرگز اصل نیستند اصل ما هستیم اصل ذات ماست و مابقی ترمز هستند.
حالا اگر من در کسب و کارم می بینم که رونقی ندارم بازدیدی ندارم کامنتی ندارم حتی از پرقدرت ترین ابزارهای سئو هم استفاده کنم ولی کارهایی که ارائه میدم کاری نباشه که از دل، شوق و لذت بردن من از ارائه اون کارها باشه به خدا قسم نتیجه ای نمیگیرید من تجربه کردم که میگم.
تمامی آنچه که استاد میگن اینه که اگه میخوای کاری رو کنی اگه می خوای به رویاهات برسی اگه میخوای زندگیت بهتر بشه به اصل خودت توجه کن واقعا ببین از چی خودت لذت می بری ببین به چه چیزی عشق میدی چه چیزی حالت رو خوب میکنه و در کسب و کار هم از همین ها استفاده کن.استاد بارها گفتن که همیشه عشق بوده که باعث شده کارشون عالی رو در هر شرایطی انجام بدن و همین هم باعث شده که اینهمه کسب و کارشون رونق بگیره و عالی عمل کن.
توی پای در راه نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید کرد
استاده به دلشون به لذتشون به عشقشون به چیزی که عاشق انجام دادنش بودن عمل کردن و این هم نتیجش .
البته فاکتورها در کنار همدیگه همدیگه رو کامل کردن.
عشق انجام کار+ همسو شدن با اصل خود =نتیجه ای غیر قابل تصور
سلام وخداقوت خدمت دوستان تنها دلیل موفقیت استاد عباس منش ایمان وباورهایش هست ایمان داره که رشد خواهدکرد وهیچ عوامل بیرونی برایش مهم نیست وتوجه نمیکنه وفقط وفقط روهدفش تمرکزمیکنه نتیجه ایمان یعنی رسیدن به هدف نتیجه تجسم اهداف یعنی همین فقط وفقط انگیزه مهم نیست وذوق وشوق لازمه اینها نیست بایدباورداشته باشی که میرسی ودوره تکامل رو طی کنی وصبورباشی به امیدموفقیت تمام کسانی که دنبال موفقیت هستن خدانگهدار
به نام معبود یکتا
سلام به روی ماهتان .
وقتی با خواسته ات هم مدار میشی یعنی وقتی باورهای هم جهت با خواسته ات در ذهنت میسازی ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه.
این شرایط و اتفاقات یعنی چی؟
بدون پول و بدون کارفیزیکی:
یکی از دوستانم همیشه دوست داشت یه ایفون داشته باشه ،بعد از چند هفته پدرش براش یه آیفون به عنوان هدیه خرید و دوستم بدون اینکه پولی خرج کنه یا کاری کنه به خواسته اش رسید.
آیا شما هم تاحالا شده به خواسته ای برسین بدون اینکه بابتش پولی بدین یا کار فیزیکی انجام بدین؟مثلا همونو به عنوان هدیه دریافت کنید؟لطفا کمی به این سوال فکر کنید .
باپول :
برای این زیاد مثال هست از افراد مختلف در مورد خیلی چیزا ولی فقط به این بسنده میکنم
بعضی وقتا یک خواسته ای داری برای اینکه بهش برسی به پول نیازی داری تا بتونی بخریش یا انجامش بدی
ولی چند روز قبل از اینکه به اون خواسته برسی از جایی اون پول برات فراهم شده ،خودت نداشتی ولی فراهم شده کسی اون پول رو بهت داده یا مشتری هات بیشتر شده ،اون پول جور شده بعد با اون پول خواسته تو تهیه کردی .
یکی از دوستانم تا قبل ازدواجش یک قرون نداشت بعد مدتی از ازدواجش گذشته بود که دیدمش و گفت که پدر خانومش یهو گفته بوده که خودم هم براتون عروسی میگیرم هم شما رو میفرستم حج و تمام هزینه هارو خودش پرداخت کرده بوده براشون
دستان خدا(پارتی: به قول بعضی ها):
بعضی وقتا یک خواسته ای داری که خودت هیچ مهارتی درش نداری
ولی فردی اومده که اون کار رو برات انجام داده و به خواسته ات رسیدی
مثلا دوست داری یه سایت داشته باشی و خودت هیچ گونه تخصصی نداری اصلا نمیدونی هاست چیه ؟دامین چیه اصلا ؟چه برسه به طراحیش و فردی اومده بهت گفته که ببین فلانی میخوای برات یه سایت بزنم؟میخوای کمکت کنم ؟
و توهم تو دلت میگی(معلومه که میخوام بنده خدا ،اصلا خودم سفارشت دادم ،فقط تو آسمون ها دنبالت میگشتم رو زمین خودت اومدی سراغم .)
اینم براش زیاد مثال داری،اگه کمی بهش فکر کنی.
ایده:
به این فکر کنید که دوست عزیزی یه سوال چند روز ذهنش رو درگیر کرده و از جایی کتابی بدستش میرسه و اون کتاب رو میخونه (تاکید میکنم میخونه) و جواب سوالش رو توی همون کتاب پیدا میکنه
یا یکی از دوستانم که کسبو و کاری راه اندازی کرده و درآمد خوبی داره که براش اسمسِی اومده بود و بهش گفته شده بود فلان روز در فلان جا سه روز یک جشنواره بر گزار میشه و در بیرون در بخش بیرونی غرفه های زیادی هست افراد میتونند کاراشون رو نشون بدن
خانوم فلان اگه بخوای میتونیم یکی از غرفه هارو به شما بدیم خالی مونده .
اون خانوم قبول کرده بود و تاکسی گرفته بود و کاراش رو برده بود و در سه روز روزی پانصد هزار تومان که جمعا بشه یک میلیون و پانصد سود کرده بود از فروش اونجا
این خانوم ماهانه یک میلیون دو میلیون همیشه درآمد داشت (رفتن به مدار بالاتر یعنی همین )
خواسته ای داری باهاش هم مدار میشی حالا ایده ای داده میشه بهت و اگر آن ایده را انجام بدی به خواسته ات میرسی .
آن کتاب خوانده شود …
به جشنواره بروی …
آن مهارت را یاد بگیری …
آن فایل آموزشی را ظبط کنی…
آن قرار عاشقانه رو بگذاری …
آن لایو را برقرار کنی ….
آن مسابقه را برگزار بکنی…
شاید کمک به افراد بیشتر و افزایش بازدید سایتت یا افزایش کامنت ها راهش از دل آن مسابقه میگذرد .
یادمه هر بار در هر فایلی که استاد عباسمنش راجع به این صحبت کردن که من تبلیغ نمیکنم و خدا برام تبلیغ میکنه
در همون فایل تاکید کردن که نمیگم تبلیغ بده و شاید در آینده خواستم تبلیغ هم بکنم .
و من این رو ازشون یاد گرفتم همون لحظه که دستان خدا رو محدود نکنید
دستان خدا را باز گذاشتن برای اجابت خواسته ات
چرا استاد اینقدر تاکید میکنند روی باور،
ساختن باورهای هم جهت با خواسته
ولی کمتر صحبت کردن راجع به این کلمات :وبعد ((شرایط و اتفاقاتی))رخ میده که تورو به خواسته ات میرسونه .
به نظرم چون که اون مسیره برای افراد مختلف میتونه متفاوت باشه و نمیشه واقعا صد در صد گفت هرکسی چه مسیری براش باز میشه بعد باور سازی
دو نفری که دو نوع باور متفاوت دارند دلیلی نداره هردو یک مسیر رو برند .
حتی حتی دو نفری که اعتقاد کاملا شبیه بهم دارند باز هم دلیلی نداره از یک مسیر به خواسته شون برسند
مثلا میتونه از دو مسیر برند هردو هم مسیرهاشون آسون باشه .
به نظرم کسی که در مورد فقط یک خواسته اش کسبوکارش یا رابطه اش یا سلامتیش ، باورهای هم جهت ساخته باشه یا فقط مدت کمی احساسش رو با تغییر کانون توجه اش یا تغییر نوع نگاهش بهتر کرده باشه و شواهد این قانون شواهد حال خوبش از درو دیوار رو سرش ریخته باشه
اونم فقط چند روز فقط چند روز .
هرگز هرگز این سوال رو نخواهد پرسید که چه عاملی باعث تفاوت نتایج آدما باهم میشه
چه استاد عباسمنش چه هرکس دیگه ای در یک موفقیت دیگر
چون این قانون اونقدر زود جواب میده که حتی بعد از چند روز این سوال برات خنده دار میشه و خودت با ایمان صد درصد جوابش رو میدونی
این سوال رو فقط کسی می پرسه که قدرت فکر مثبت ،نگاه های مثبت پرورش یافته و تایید شده رو هنوز لمس نکرده
هنوز تعهد لازم رو نداره ،هنوز روی خودش خوب کار نکرده
مثل چند ماه قبل خودم .
وقتی سوال اون دوست عزیزم رو در بالای همین صفحه خوندم تنها موضوعی که در ذهنم هی میومد این بود که در حقیقت اون سوال دوستمون معناش این بود برام که عمل کنم یا باور بسازم ؟
انگار این دوتا رو از هم جدا کردن
استاد عباسمنش رو در ذهنشون کسی تصور میکنند که هیچ گونه عملی انجام نمیده
و بقیه ی کسبو کار ها کار فیزیکی زیاد میکنند برای خواسته هاشون
ولی حقیقت اینه که استاد عباسمنش از اون اول که کارشون رو شروع کردن
عمل گرا هم بودن کار فیزیکی هم انجام میدادن ،الانشم انجام میدن .
این فایل ها این دوره ها این مسابقه رو که عم …من ظبط نکرده ?
خدا هم فراهم کننده ی اسباب الوسایل یا همون ابزارهای لازم برای رسیدن من به خواسته مه و هم اینکه خودشه بابا
جدا کردن خدا از چیزهای مادی مسیر اشتباهیست که استاد در موردش بارها صحبت کردن (خدا انرژیه…)
جهان مادی و جهان معنوی درهم تنیده شده اینا یکی اند اینا جدا از هم نیستن
خدا را از ابزار و ابزار ها را از خدا جدا کردن از اساسا اشتباست .
خلاصه :
وقتی فردی با افکار و انتظاراتی که داره راه چیزی رو هموار میکنه ،کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود .
هرکس با توجه به اینکه چه باوری و انتظاراتی داره شرایط و اتفاقاتی رو تجربه میکنه که اونو به خواسته اش یا ناخواسته اش میرسونه
و از بی نهایت راه میتونه اتفاق بیفته
و این قانون رو چه ازش آگاه باشیم چه نباشیم همیشه واسه همه داره کار میکنه .
وقتی فردی با خواسته اش هم مدار میشه شرایط و اتفاقاتی رخ میده که اونو به خواسته اش میرسونه
شاید بدون پول یا کار
شاید پولش جور بشه با پول
شاید دستان خدا ،فردی کمک کنه
شاید ایده ای داده بشه
شاید ….
و شاید از هزاران طریق مختلف و
هزاران راه ها مختلف ..
و هرکسی با توجه به معجونی از باورها و انتظاراتی که داره
هدایت میشه به یکی از این هزاران راه..
آره خدا یک انرژیه
فکرتو انرژیه
باور یا ایمان کوهی از انرژیه
اتفاقات و شرایط انرژیه
اون آدمها اون ایده ها همه انرژی اند
خواسته هات انرژی اند
قانون جذب:انرژی های مشابه میرند پیش هم
به زبان خودمانی تو خواسته تو تو ذهنت میسازی و خدا از طروق مختلف از دستان مختلف ایده های مختلف شرایط مختلف شکلش میده
و نگاه توحیدی هم یعنی همینکه میدونی
بعد باورسازی و هم جهت شدن با خواسته ام حالا:
خداست به شکل به آدم اومده داره بهم کمک میکنه (با روی خوش کمک خدا را بپذیرم)
خداست که به شکل یک ایده اومده تا منو به خواسته ام برسونه(بی انصافی نکنم و به جای اینکه به نظرات متخصصان و بازاریابانی و نویسندگانی که در کار خودشان مانده اند یکبارم شده به نظر خدا گوش کنم و عمل کنم )
تمام حرفم همین است که عمل داریم تا عمل
عملی که از روی ناهماهنگی با خدا وخواسته ام انجام دهم اگر هزار سال هم انجام دهم منو به خواسته ام نمیرسونه مثل پدرم که کارگره و روزی ۱۵ساعت کارگری میکنه
و اگر با خدا و خواسته ام هم ارتعاش هم مدار هم جهت و هماهنگ شوم اولا تقریبا کار مورد نیاز تقریبا ناچیز خواهد بود و اگر هم قرار باشد کاری انجام شود اولا بهم گفته میشه دوما آسان خواهد بود و با عشق انجام میدهم
ظبط کردن یک فایل و طرح یک مسابقه
مثل پدر معنویم سید حسین عباسمنش
دوستتان دارم .