این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4234نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استادتشخیص اصل ازفرع سلام به مریم جون وهمکلاسیهای خون گرم خودم که اینقدربی ریابه یکدیگراطلاع رسانی میکنیدوهرکس هرچی ازاستادهمه چی دان دریافت میکنه سریع ازدانسته هاشون توی اقیانوس بی انتهای سایت پشت ویترین زیباوشفاف سایت به نمایش میگذارن هرانسان مرده ای به امیدخدازنده میشه!استادروز16مهرماه خانم برادرم کارت دعوتی برای زندگی دربهشت ابدی ازخداد ریافت کرد ورفت درآغوش خدا آرام قرارگرفته؛خدارحمتش کنه من چندسالی بودکه نوه های داداشم روازدواج کرده بودن ندیده بودم حالاهم که ننتیجه دارشدن اصلانتیجه هاشونو زیادندیده بودم وروزتشیع توی روستابودیم شام هم مارونگه داشتن بعدازشام باعزیزدلم وخواهرم وشوهرش راه افتادیم بیایم شهرخونه خودمون عروس داداشم گفت؛ مگه اجازه میدم بری! بایدشب پیش مابمونی یکی یکی عروسای دیگه ودختراونوه هاگفتن بایدبمونی،منم عزیزدلموراهی کردم شب موندم. برای پذیرایی فرداتزئین خرماوحلوداشتن من توی تزئین خرما کمکشون میکردم چندتادختربچه بودن که همون نتیجه های حاج داداشم بودن گریه میکردن بذارین ماهم یک کاری بکنیم ولی اجازه نمیدادن من گفتم:بیایین کنارمن ولی نوبتی هرکسی یک کاری انجام بده!توی انجام کارهای هرچندکوچک مثلاچیدن خرماتوی سینی مرحله اولش ویاترافل پاشیدن روی خرماها که لابه لای این ماموریتشون این دختربچه هانگشتانشون روهمچین بامزه به دهانشون میکردن که تمیزکنندمنم میخندیدم ولذت میبردم هیچکس هم توی نخ بچه هانبودکه خودم به بزرگترهااشاره کردم گفتم:ببینین چقدربالذت امابامزه کارمیکنن همگی زدن زیرخنده شب بیادماندی شدهم برای بچه هاهم برای بزرگترهاومنم جوومیدادم وتشویقشون میکردم!گفتم اگه میهمانهابفهمن فردا توی مجلس خرماهارو نمیخورن! خندیدن گفتن :اولین نفرخودت نمیخوری گفتم: اینقدرخوشمزه به نوبه ی خودشون هم کارمیکنن هم انگشتاشونو توی دهنشونه میبرن تمیزکنن منم لذت میبرم وبابه به میخورم!ازاین عزیزان دل این نتیجه های حاج داداشم پرسیدم بچه هامنومیشناسین ؟گفتند:نه!تعجب هم نداشت چون هم به خاطررفت وآمدکم ،کم ،کم ،شده وهم به خاطراین که حاج داداشم ازطرف پدرم خواهربرادریم کلاالان رفت وآمدهاخیلی کم شده ولی مااگه رفت وآمدنداریم قلباعاشق هم هستیم وخیلی به هم عزت میزاریم.ومن انقدراین بچه هاروتشویق میکردم که به عمرشون چنان تشویق نشده بودن خیلی احساس بزرگی میکردن پرسیدن شماروچی صدابزنیم گفتم:منوصدابزنین عمه قشنگه اینقدراین بچهاازگفتارورفتارمن ،اصلاازوجودوحضورمن لذت میبردن که خدامیدونه. امشب برای خداحافظی دورفاطمیه دورزدم خداحافظی میکردم همه ی همشهریهام میخندیدن می گفتن اگه همین زبونونداشتی هیچ کس دوستت نداشت !این حرفهاروازکجامیاری ؟میگفتم :عنایت خداست بازاون یکی میگفت :این ازبچگه همینجورزبون چاخان داشت. ولی من واقعاخیلی به همه عزت میزارم دوست داشتنم راحتی با یک لیوان آب یاچای ابرازمیکم وکل فامیل یاهرکس برای اولین بارازبچگی منومیدیدعاشقم میشد.میگن چه قدراین دهانت گرمه قدردوست داشتی هستی جدی بودن یاشوخی کردنم راکسی نفهمیدوامشب هم ازحسادت شیطان براشون چندکلمه گفتم میخندیدن چون ازحرفهای شیخهانبودترس ونگرانی داشته باشه! میپرسیدن ایناروازکجات درآوردی توشیخی؟ گفتم :شیخ نیستم اونی
روکه شنیدم وعمل میکنموبه شماگفتم: چون اون خانم مداح چندکلمه به اندازه شنیدنهای خودش ازشیطان گفت :ازکجانمیدانم ازحرفهای استادکه نبود. استادامروز،مراسم سوم تموم شدوشبها رسم داریم قرآن میخونیم به روش روستای خودمون ختم میگیریم وخودم استاد این ختم گرفتن هستم .ازنوجوانی موردتشویق پیشکسوتهای مسن وقرآن خون بودم وانجام این مراسم رویادگرفتم وبه خوبی این کارروبلدم انقدربه قول قدیمیهادل وجرات یاجبروت داشتم که بین اونهمه خانم پیریاجوان ازخودم بزرگتریاکوچکتراین مراسم رواجراکنم.که حالامیگن طرف عزت نفس داره طرف اعتمادبه نفس داره. که ازهمون قدیم پیره زنهااین مراسم رواجرامیکردن وجمعیت همکاری میکردن والان عصرسیستم واکوشده دیگه خودتون میدونین جوانهامیکرفن به دست شدن وبعصی ازخانمهای قدیمی روستاکه این کاره بودن بهشتی شدن روحشون شادوبعضیهاشون دیگه صداهاشون جوون پسندنیست !ولی من ازهمون بچه گی صدام رساودلنشین بودوهمچنان بدون میکرفن کاروانجام میدهم وبا میکرفن هم میخونم فقط به خواندن قرآن علاقه دارم!وازمداحی اصلاازاول اعراض داشتم. ولی من خیلی این خانمهاروبرای هنرشون که همان مراسم ختم است.ولابلای تلاوت قرآن مداحی میکنن خیلی تشویقشون میکنم.که پیشرفت بهتری داشته باشن ،وازیچگی همیشه همه تشویقم میکردن که این قرآن خواندن روتومراسمهابامداحی ادامه بده و برای راه اندازی یک کسب وکارپول خوبی درمیاری!ولی اصلاهیچوقت حاضرنشدم این مسئولیت روبه عهده بگیرم وماتوی شهرزندگی میکنیم رفت وآمدبه روستابرام مقدورنیست اینهاهمه بهانه هم هست چون من هیچ وقت به خودم همچین اجازه ندادم برای پول درآوردن کارکنم اونم آگاهی که ندارم4تاراست یادروغ شنیدم برم امامهاکه معلم من شدن روبرای کسب وکارودرآمدخودم خواروخفیف کنم واصلااون زمانهاقانوجذب وتغیرکجابود!اون زمانی که 3تابچه کوچک داشتم به عزیزدلم گفتم: من برم گلسازی ؟گفت:نه خانم شماهمین بچه ها روجمع کن انگارسرکاررفتی خودم کار میکنم. سال1369بودنمیدانم30هزارتومان هزینه گلسازی بودیا3هزارتومان فکرکنم بالوازمهاش بودعزیزدلم گفت:بیااین پولشوبگیرطلابخرمنم یک النگوگرفتم تاچندوقت دستم بوددیگه برای چی فروختم یادم نیست!هنوزم که هنوزه اصلاغیرازشغل خانه داری که خیلیهایامیگن سخته یامیگن نفرت دارن حتی توبانک ازمن کارمندآقاپرسیدشغلتون چیه گفتم:شغل مقدس خانه داری !خندیدگفت:اوه ک چه کارسختی واونم به جدی میگی مقدس؟ گفتم :آره خیلی دوست دارم. حالابرگردیم توی همون فاطمیه که مراسم ختم داشتیم بافامیلاروبوسی وخداحافظی کردم .حالارسیدم به بچهاکه خداحاقظی کنم که هیچ یک ازاین میهمانان مطمئنم چنین کاری نکردن که مخصوص این فرشته هادورهم پشت دیوارحلقه زدن برای خداحافطی رفته باشن.
مخصوص بچه جلورفتم گفتم:بچه هاخداحافظ دیدم ازاون فرشته ی 4ساله تا12ساله بلندشدن همگی روبوسی میکنن ویکیشون خندیدگفت:شماروچی صدابزنم ؟گفتم عمه قشنگه!وقتی هم سرشب هم واردفاطمیه شدم همه ی این فرشته های معصوم به احترام من ازجاشون برخواستن باوجودی که سرشون گرم بازی بودکه حتی برای دوتاخواهربزرگترمن که نه به خاله ی خودشونم سلام نکردن. اول میخواستم کامنت بذارم ذهنم گفت :ازکدوم کسب وکارت میخوای تعریف کنی؟من همینوازعملکردم بلدبودم ازخداکمک خواستم نوشتم. وتوی هرکامنت یافایلی که استادتعریف میکنندبرای کسب وکارقبل ازخانه تکانی ذهن خیلی ناامیدبودم وگریه میکردم که من کسب وکارندارم من فقط یک مصرف کننده هستم والی………آخرولی ازوقت خانه تکانی ذهن تقریباحودم رودلداری میدم که تونماینده خدایی شغل مقدس تو خانه داریه اگه هیچ مزدی ندارد! هیچ تعطیلی هم به این مدیریت موافقت نشده خدایاازصبح که بیدارمیشوم میپرسم من هیچکاربلدنستم وتوانایی انجام هیچ کاری روندارم کمکم کن والان هم میپرسم خدایاچه قدمی برای ساختن زندگی سالم وثروت سازمادی ومعنوی بایدبردارم چون پولداری بی نیازی نیست پولدا ربودن دوست نزدیک خدامیشی خداباآدهای گداگدول ازاینجاتاپشت درانباری هم نمیادبعدمن ازخداتوقع دوستی توی زندگی فیزیکی ومتافیزیکم دارم مگه خداآدم ولگردوندانم کاره نه لیلا جون به زندگی عشق بورزخدابلده کارشوانجام بده دوستان ازساعت8شبت االان1/30هست مینویسم امیدوارم تونسته باشم مطلبموبرسونم جون من شاگردمهدکودکم که روی پای مربی میشینه وادعادارم واقعاازکاردنیابدون رهبری خداهیچی بلدنیستم براتون آرزوی سعادت مندی دارم صبح بخیر
ضمن اصلاح باورها و باور به فراوانی و ایمان به قدرت خداوند و اینکه مشتری ها رو خداوند میرسونن، ایمان و باور به عالی بودن کسب و کار، می توان جزیی کردن هدف با پلن های مشخص با توجه به مدار حضور و طی کردن پله ها و بالابردن فرکانس و صعود به مدار بالاتر تا رسیدن به هدف مشخص با سپاسگزاری و طی کردن لحظات شاد در پلنهای کوچک برای رسیدن به آرامش و صعود بالاتر و دستیابی به اهداف مالی الهی کمک کننده است. ضمنا دریافت های شهود و عمل به آنها در حوزه مالی ضامن موفقیت بیشتر خواهد بود.
باسلام به تمام دوستان قدرتمندم وهمچنین استادعباسمنش عزیز????
خیلی سوال خوبیه واقعا….جالبه مدتیه این موضوع خیلی ذهنمو مشغول کرده بود و الان مسیر هدایت برام داره باز میشه??وخداروسپاسگزارم.
جواب من همون باورهای قدرتمندی هست که باعث میشه مشتری ها به سمتمون کشیده بشن اما واقعا دوست دارم بیشتر این برام بازبشه و توکلم انقدرزیاد بشه,بشم مثل استاد وحتی بهتر???
به نظر من شخصیت کسی که کسب و کار رو راه اندازی می کنه و انتظاراتی که هر فرد از خودش و کارش داره تاثیر فراوانی بر نتیجه کسب و کار داره. بعضی از افراد انگار پیش پیش آینده و نتیجه کارشون رو می دونند و به کمتر از اون راضی نمیشن. البته این شخصیت و کاراکتر اکثرا به تدریج، در اثر موفقیت های کوچکتر و قدم به قدم درشون شکل گرفته و رشد کرده و خلق الساعه نبوده.
سلام بر استاد عباسمنش و سایر دوستان اعضای سایت. در جواب این سوال بنظر من قبل از هر عاملی باور قوی و توام با ایمان و توکل به خدا اثر گذار است و در وهله دوم اگر کسی در کسب و کار خودش رضای الهی را در نظر گرفته و در عرضه خدمات یا محصولات خود به هیچ عنوان کم فروشی (پایین آوردن سطح کیفی محصول یا خدمات) نکنه و همه توانش رو برای بهبود خدماتی که ارائه میکنه به کار ببنده و در مرحله سوم صبر و استقامت داشته باشه تا مسیر حرکتش سیر تکاملی خودش رو بصورت طبیعی طی کنه بنظرم این فرد میتونه نتایج بسیار خوبی در دراز مدت بدست بیاره ضمنا در این حالت تبلیغ خدمات اینجور افراد با این عملکرد بدست خود مصرف کننده ها صورت خواهد گرفت آن هم در مقیاس بسیار بالا. با تشکر از خوانندگان این متن.
سلام میکنم به استاد عزیزم که هروقت میبینمش لبخندو به صورتم میاره حتی در بدترین حالات با شنیدن صدای سلامش حالم خوب میشه و دوستای عزیزم که همگی با هم هم مسیریم.
من اولین باره که دارم کامنت میزارم البته من تقریبا سه سال که با استاد آشنا شدم ولی تا الان کامنتی نذاشتم و دلیل اینکه امروز میخوام کامنت بزارم حال بدی که دارم میدونم اصلا و اصلا و اصلا نباید درباره اتفاقات بد و حال بدمون حرف بزنیم اما اتفاقی که برای من افتاده ی جوریه که واقعا با هیچکس نمیتونم دربارش حرف بزنم فقط خودم و خودش و خدا میدونیم که چی شده و البته اینم از لطف خدا که نتونم با کسی حرف بزنم که فرکانسهای بد و ناخواسته بفرستم اما امروز حس کردم که میتونم با شما دوستای عزیزم صحبت کنم و یکم سبکتر شم فقط بگم که دلتنگی خیلی زیادی دارم و قلبم پر از درد دوریه فکر میکنم همینقدر کافی باشه.
تو جواب سوال استاد باید بگم از نظر من مهمترین چیزی که باعث شده استاد الان این جایگاه داشته باشه تسلیم بودنش و توکل داشتنش چیزی که از صورت استاد هم میشه حتی فهمید آرامش زیادی که داره که خود استاد هم میگه مهمترین چیزی که نشون میده ی آدم چقدر ایمان داره آرامشش اینکه میدونه همه قدرت دست رب و هیچ کس نمیتونه کوچکترین آسیبی بهش بزنه این حرف منی دارم میزنم که خورم خیلی دوست دارم بهش عمل کنم و توکلم زیاد کنم اما واقعا ابتدای مسیرم و راه خیلی طولانی در پیش دارم.
باورهای استاد تونسته که ایشون به اینجا برسونه اینکه الان خیلی راحت هرچیزی که در مورد کسب و کارش میخواد میتونه بدست بیاره من الان دو سال که دارم سعی میکنم باورهام درباره کار خودم درست کنم ولی متاسفانه مهمترین نکته همیشه فراموش میکنم اونم تکامل ی تایمی با انرژی خیلی زیاد شروع میکنم روی باورام کار میکنم و البته انتظار دارم نتیجه ی خیلی بزرگی بگیرم ولی چون معمولا نتایج کوچیک اتفاق میفته من ی دفعه تمام انرژیمو از دست میدم و تا چند ماه رو باورام کار نمیکنم این مهمترین ایراد من و البته مهمترین دلیل موفقیت استاد تکامل
و البته ی چیز دیگه هم که هست نگاه صفر و یکی اینکه انتظار دارم از خودم که تو همون قدم اول خیلی عالی باشم و چون بازم این اتفاق نمیافته نا امید میشم اما استاد خودشو به عنوان یک انسان پذیرفته و میدونه که اشکالاتی داره و نمیشه که از همون اول عالی باشه بخاطر همین قدم به قدم جلو اومده راستی کار من مربوط به هنر میشه و حال بد الانمم مقصرش خودمم چون خود خدا بهم گفت این آدمی که الان وارد زندگیت کردم یکی از دستهای من اومده که راه بهت نشون بده اومده که کمکت کنه وقتی که وظیفشو انجام داد میره و حتی گفته که بعد از اون ی نفر بهتر میاد پس تو به این دست وابسته نشو چه کنم که ما هنرمندا دلمون خیلی تو دستمون
میدونم خیلی حرفام پراکنده بود اما از خدا میخوام کمک کنه که بتونم دوره 12 قدم تهیه کنم که باهاش بتونم زندگیمو تو همه جهات خوب کنم بتونم تکامل یاد بگیرم و اینکه مجبور باشم یک سال تمام هر روز آروم آروم با استاد و این قوانین باشم و مثل روش قبل خودم که فایده ای نداشت ی دفعه گاز ندم و ی دفعه نزنم رو ترمز
سلام استاد، محبت میکنید در مورد گناه یا ب عبارتی کارهای منع شده ای ک نباید اونارو انجام بدیم ی صحبتی بکنید…فک میکنم این موضوع مسئله ای ک هر روز خیلیامون ب صورت ذهنی باهاش درگیریم…
چون ب هر حال چ بخوایم چ نخوایم در گذشته مواقعی شده ک اسیر شهوت بشیم و هم در آینده این امکان وجود داره ک باز اسیر شهوت بشیم …
میخواستم بدون بازخورد جهان هستی تنبیهه یا نه این ما هستیم ک چون این موضوع رو گناه میدونیم تنبیه جذب میکنیم….
در آخر ببخشید این موضوع رو اینجا بیان کردم…البته جواب مسابقه رو هم قبلا دادم….
سلام .ب نظر من آنچه زندگی ما رو میسازه باور ماست به هر آنچه باور داشته باشیم در زندگی ما شکل میگیره و ایجاد میشه باور در کنار ایمان هست که باعث موفقیت استاد شده اگه جهان هستی را از یک روح واحد بدانیم و خود را متصل به آن روح واحد کنیم ان روح واحد به طور سیستماتیک ما را به تمام هستی پیوند میزنه و بهترین ها برای ما رقم میخوره
ما وقتی به هستی وصل بشیم خودبخود از منابع بیکرانش بهره مند میشیم و این اتصال هم با ایمان.اعتماد .عشق و استمرار به خداوند و قدرتش بدست میاد
خدا اقیانوس رحمت الهی و فراوانی هست تبلیغات رو کسی انجام میده که باور داشته باشه انسانها نقش تاثیرگذاری در درآمدزایی وی دارند اما کسی که به منبع الهی وصل میشه و خداوند را منبع اصلی میدونه میگه بیخیال همه چی. خدا نعمتش انقد زیاد بی حساب میبخشه من چکار دارم کی قرار بیاد در مسیر زندگی من تا ب من سود برسونه شاید اونی که میخاد ب من سود برسونه اصلا انسان نباشه من بندگی میکنم اجازه میدم خداوند اربابی کنه ارباب خودش میدونه چکار کنه اصلا درست نیست من برا ارباب تصمیم بگیرم
بنظرم استاد با خدا رابطه خوبی برقرار کرده و داره بندگی میکنه و خدا هم داره بی حساب بهش میبخشه
به خدا باور کنیم تا خدا دنیا رو در مقابل ما کوچیک کنه وقتی میگیم دنیا رو کوچیک کنه ادمها هم بخشی ازون دنیا هستند به خدا توکل کنیم تا خدا دنیا را به تسخیر ما دربیاره کوهها رو برا ما جابجا کنه تبلیغات چیه وقتی خدا هست فقط کافیه باورش کنیم بهش اعتماد کنیم حسمونو خوب داشته باشیم اونایی که باید در مسیر ما بیان خودشون میان
فرض کنید دو تاجر به ی قلمرو وارد شدند یکی میگه من مستقیم میخام برم سراغ فرمانروای این قلمرو و تجارت کنم (فرمانروا بسیار مقتدر و دانا هست و علم به همه چی داره )یکی میگه من دوستانی دارم و از طریق دوستانم میخام تجارت کنم بنظر شما کدومشون موفق ترن؟مطمئنا کسی که با فرمانروا ارتباط میگیره چون فرمانروا انقد شرایطو براش مهیا میکنه که اون بدون اتلاف وقت به تجارت میپردازه چون فرمانروا اگاه به کل قلمرو و میدونه چالش ها کجاست و در کجا ممکنه این تاجر با تضاد بربخوره .چجوری تجارت کنه موفق تر چون علم به نقطه به نقطه قلمرو خودش داره
اما اون تاجری که دوستان زیادی داره اول از هر چی کلی وقت صرف میکنه تا با دوستاش ارتباط برقرار کنه.بعد تازه باید کلی وقت بزاره مناطق مختلف رو شناسایی کنه و ببینه کجاها بهتر جواب میده .ممکنه وقتی داره به دیدن دوستاش میره کلی با موانع برخورد کنه .بعد ممکنه در بین راه راهزنا بهش حمله کنن و اموالشو سرقت کنن چون دوستانش فقط علم دارن قدرت چندانی ک ندارن و هزاران دلایل دیگه
حالا استاد ما یسره رفته سراغ اون فرمانروا .فرمانروا که خداوند مهربان همه راهها رو بهش نشون میده چون استاد بهش اعتماد کرده تا وقتی مهمان اون فرمانرواست و داره اطاعت میکنه در شان فرمانروا نیست که مهمون خونشو از خونش برونه و سعی میکنه شرایطی براش مهیا کنه تا بهترین بهره ها رو ببره و تمام راهها رو بهش نشون میده فرمانروا ک اجازه نمیده مهمانش اسیر راهزن و موانع و مشکلات بشه همیشه حواسش هست تا بهترین لذت ها رو ببره
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان عزیزم
قبل از هر چیز از استاد عزیز تشکر می کنم که بعنوان دستی از دستان خدا مطالب با ارزشی رو با ما در اشتراک می زارن و در درک بهتر جهان هستی به ما کمک می کنن. پیشاپیش از همه ی دوستانی که کامنت بنده رو می خونن هم سپاسگزارم…
باور کنید سه ساعته نشستم پشت لپ تاب دارم می نویسم یه حسی دارم که میگه بنویس و به اشتراک بزار… احساس می کنم مطالب مفیدی رو به اشتراک می زارم…
خیلی از دوستان به قضیه به صورت صفر و یک نگاه می کنن به این صورت که یا از ابزار های تبلیغی استفاده کنیم یا از الهامات درونی و الهی که در آرامش حسش می کنیم استفاده کنیم به نظر من ترکیب خاص این دو بهترین صورت ممکنه. به این صورت که:
وقتی حالمون خوبه باید سوال کنیم باید سوالای خوب بپرسیم مثلا چطور فروشمو زیاد کنم؟ اگر بتونم ذهنم رو کنترل و حال و احساسم رو عالی نگه دارم، حس درونی یا همان الهامات بهترین شیوه فروش ویا بهترین شیوه تبلیغ و معرفی محصول رو به من میگه.
برای مثال آقای عباس منش الان توجه کاملی روی سایتشون و ارتباط برقرار کردن با اعضای سایت دارن و از ابراز ایمیل مارکتینک به طور عالی و موثر جهت کسب درآمد استفاده می کنن. ایشون تکاملشون رو طی کردن(یعنی اینکه ترسهاشون رو کنار گذاشتن و حاشیه امنشون رو رها کردن یعنی اینکه خواسته شون رو شناختن و ایمان و باور قلبی داشتن که بهش میرسن پس هر اقدام و تلاشی که لازم بود و حس درونیشون بهشون می گفت انجام می دادن تاکید می کنم اجرا می کردن و انجام می دادند! یعنی اینکه روی یک موضوع خاص تمرکز می کردن و به اتمامش می رسوندن یعنی اینکه وقتی یک مسئله و مشکل بزرگی پیش میومد تسلیم نمی شدن و ادامه می دادن چون می دونستن قوانین خدا پاسخ میده و این کار از دست هر کسی بر نمیاد باید ایمان و باور قوی داشت تا بتوان در لحظات تاریک و دشوار ادامه داد و تسلیم نشد یعنی اینکه همواره ذهنشون و باورهاشون کار می کردن و مطالعه می کردن و آموزش می دیدن روی ارتباطاتشون کار می کردن روی باور بی نهایت مهم فراوانی کار می کردن و احساس گناهشون کنار گذاشتن و مهم تر از همه چیز بها پرداخت می کردن و خیلی کارهای دیگه…)
فرض کنید الان من بخوام کسب و کار شروع کنم و هیشکی هم منو نمیشناسه به جز خانوادم. حالا من بیام بگم آقای عباس منش از ایمیل مارکتینک خوب نتیجه می گیرن من هم سریع! برم ایمیل مارکتینک و تبلیغات کنم تا زود پول در بیارم بدون اینکه تکاملم طی بشه، برم پول بدم بانک ایمیل بخرم و ایمیل بفرستم و بعد ببینم که حتی نتونستم درصد ناچیزی از هزینه بانک ایمیلی رو که خریدم و تبلیغ کردم در بیارم.
در حالیکه آقای عباس منش در طول زمان یواش یواش ایمیل افراد هم فرکانس که به مباحث ایشون علاقه دارن رو موقع ثبت نام جمع کردن و الان استفاده می کنن و نیومدن بدون طی تکامل بانک ایمیل بخرن!! و تبلیغ های ایمیلی کنن.
من باید بیام سوال کنم و از خدا و حس درونیم بخوام کمکم کنه و منو به بهترین جواب ها برای شروع کسب وکارم هدایت کنه و پاسخ شاید این باشه که من اول باید هدف، رسالت و ارزش ها مو مشخص کنم و و ایمان و باور داشته باشم که شدنیه و من توانایی رسیدم به اون رو دارم و بیام در رابطه با هدفم باور های مناسب بسازم و هر روز تکرار کنم و هر روز سوال کنم چگونه می توانم بهتر از این عمل کنم و چه اقدامی رو انجام دهم تا ایمانم رو برای خودم و کائنات خدا نشون بدم بعد بیام در راستای علاقه و هدفم محصول با ارزشی تولید کنم و یواش یواش محصولم رو معرفی کنم برای مثال من تو ریاضی عالی هستم و می خوام تدریس کنم باید بیام خجالت کشیدن و خود کم بینی رو کنار بزارم و با اعتماد به نفس برم به چند تا مدرسه مراجعه کنم یکم تدریس کنم خودمو بهبود بدم و برای خودم کارت تبلیغ چاپ کنم و یواش پخش کنم پیش دوستان فامیلا و.. بگم من این توانایی رو دارم که عالی تدریس کنم خواستید من می تونم خدمت کنم. نه اینکه تکاملو طی نکرده بیام ماشینمو بفروشم بدم بنر بزرگ چاپ کنم بزنم وسط شهر که من ریاضی بلدم و می تونم تدریس کنم!!!
وقتی من کار با ارزشی رو انجام میدم و نیاز خیلی از افراد را با این کار با ارزشم برطرف می کنم و سبب توسعه جهان هستی میشم جهان هستی به من کمک می کنه تا من بیشتر پیشرفت کنم یواش یواش که تکاملو طی کردم همه منو به هم دیگه معرفی می کنن و بدون اینکه هزینه صرف کنم و ازشون بخوام منو تبلیغ می کنن…
همانطور که نباید به ناخواسته هامون توجه کنیم باید به کسب و کار و خواسته هامون خیلی توجه کنیم
وقتی کسب و کاری داریم و محصول جدیدی تولید کردیم (بعنوان زنجیره محصول) باید سوالای خوب بپرسیم و ایده هایی رو که برای معرفی و فروش محصول جدید و ارتباط با مشتریان بهمون گفته میشه با تمام قدرت اجرا کنیم شاید یکی از جوابا بهترین شیوه مارکتینک و تبلیغ باشه که اگر سوال پرسیده نمیشد پاسخی دریافت نمیشد!
اگر بخوام به سوال با اصل و فرع بودن جواب بدم اونم اینه که روی خدا حساب کردن اصله، روی اینکه خدا قدرت خلق لحظه لحظه ی زندگیمون رو به ما داده اصله، اینکه اگر هماهنگ و هم فرکانس با خدا و قوانین ابدیش باشیم اصله اینکه اگر باورهامون رو درست کنیم همه چی خود به خود درست میشه اصله…اگر با ایمان و اطمینان قلبی به اصول عمل کنیم بقیه امور خود به خود درست میشه و به سمت خواسته هامون هدایت میشیم…
به نام عشقم باباخدا.
گام13سلام به خدا،خدایادرردپاگذاشتن یاریم ده .
سلام به استادتشخیص اصل ازفرع سلام به مریم جون وهمکلاسیهای خون گرم خودم که اینقدربی ریابه یکدیگراطلاع رسانی میکنیدوهرکس هرچی ازاستادهمه چی دان دریافت میکنه سریع ازدانسته هاشون توی اقیانوس بی انتهای سایت پشت ویترین زیباوشفاف سایت به نمایش میگذارن هرانسان مرده ای به امیدخدازنده میشه!استادروز16مهرماه خانم برادرم کارت دعوتی برای زندگی دربهشت ابدی ازخداد ریافت کرد ورفت درآغوش خدا آرام قرارگرفته؛خدارحمتش کنه من چندسالی بودکه نوه های داداشم روازدواج کرده بودن ندیده بودم حالاهم که ننتیجه دارشدن اصلانتیجه هاشونو زیادندیده بودم وروزتشیع توی روستابودیم شام هم مارونگه داشتن بعدازشام باعزیزدلم وخواهرم وشوهرش راه افتادیم بیایم شهرخونه خودمون عروس داداشم گفت؛ مگه اجازه میدم بری! بایدشب پیش مابمونی یکی یکی عروسای دیگه ودختراونوه هاگفتن بایدبمونی،منم عزیزدلموراهی کردم شب موندم. برای پذیرایی فرداتزئین خرماوحلوداشتن من توی تزئین خرما کمکشون میکردم چندتادختربچه بودن که همون نتیجه های حاج داداشم بودن گریه میکردن بذارین ماهم یک کاری بکنیم ولی اجازه نمیدادن من گفتم:بیایین کنارمن ولی نوبتی هرکسی یک کاری انجام بده!توی انجام کارهای هرچندکوچک مثلاچیدن خرماتوی سینی مرحله اولش ویاترافل پاشیدن روی خرماها که لابه لای این ماموریتشون این دختربچه هانگشتانشون روهمچین بامزه به دهانشون میکردن که تمیزکنندمنم میخندیدم ولذت میبردم هیچکس هم توی نخ بچه هانبودکه خودم به بزرگترهااشاره کردم گفتم:ببینین چقدربالذت امابامزه کارمیکنن همگی زدن زیرخنده شب بیادماندی شدهم برای بچه هاهم برای بزرگترهاومنم جوومیدادم وتشویقشون میکردم!گفتم اگه میهمانهابفهمن فردا توی مجلس خرماهارو نمیخورن! خندیدن گفتن :اولین نفرخودت نمیخوری گفتم: اینقدرخوشمزه به نوبه ی خودشون هم کارمیکنن هم انگشتاشونو توی دهنشونه میبرن تمیزکنن منم لذت میبرم وبابه به میخورم!ازاین عزیزان دل این نتیجه های حاج داداشم پرسیدم بچه هامنومیشناسین ؟گفتند:نه!تعجب هم نداشت چون هم به خاطررفت وآمدکم ،کم ،کم ،شده وهم به خاطراین که حاج داداشم ازطرف پدرم خواهربرادریم کلاالان رفت وآمدهاخیلی کم شده ولی مااگه رفت وآمدنداریم قلباعاشق هم هستیم وخیلی به هم عزت میزاریم.ومن انقدراین بچه هاروتشویق میکردم که به عمرشون چنان تشویق نشده بودن خیلی احساس بزرگی میکردن پرسیدن شماروچی صدابزنیم گفتم:منوصدابزنین عمه قشنگه اینقدراین بچهاازگفتارورفتارمن ،اصلاازوجودوحضورمن لذت میبردن که خدامیدونه. امشب برای خداحافظی دورفاطمیه دورزدم خداحافظی میکردم همه ی همشهریهام میخندیدن می گفتن اگه همین زبونونداشتی هیچ کس دوستت نداشت !این حرفهاروازکجامیاری ؟میگفتم :عنایت خداست بازاون یکی میگفت :این ازبچگه همینجورزبون چاخان داشت. ولی من واقعاخیلی به همه عزت میزارم دوست داشتنم راحتی با یک لیوان آب یاچای ابرازمیکم وکل فامیل یاهرکس برای اولین بارازبچگی منومیدیدعاشقم میشد.میگن چه قدراین دهانت گرمه قدردوست داشتی هستی جدی بودن یاشوخی کردنم راکسی نفهمیدوامشب هم ازحسادت شیطان براشون چندکلمه گفتم میخندیدن چون ازحرفهای شیخهانبودترس ونگرانی داشته باشه! میپرسیدن ایناروازکجات درآوردی توشیخی؟ گفتم :شیخ نیستم اونی
روکه شنیدم وعمل میکنموبه شماگفتم: چون اون خانم مداح چندکلمه به اندازه شنیدنهای خودش ازشیطان گفت :ازکجانمیدانم ازحرفهای استادکه نبود. استادامروز،مراسم سوم تموم شدوشبها رسم داریم قرآن میخونیم به روش روستای خودمون ختم میگیریم وخودم استاد این ختم گرفتن هستم .ازنوجوانی موردتشویق پیشکسوتهای مسن وقرآن خون بودم وانجام این مراسم رویادگرفتم وبه خوبی این کارروبلدم انقدربه قول قدیمیهادل وجرات یاجبروت داشتم که بین اونهمه خانم پیریاجوان ازخودم بزرگتریاکوچکتراین مراسم رواجراکنم.که حالامیگن طرف عزت نفس داره طرف اعتمادبه نفس داره. که ازهمون قدیم پیره زنهااین مراسم رواجرامیکردن وجمعیت همکاری میکردن والان عصرسیستم واکوشده دیگه خودتون میدونین جوانهامیکرفن به دست شدن وبعصی ازخانمهای قدیمی روستاکه این کاره بودن بهشتی شدن روحشون شادوبعضیهاشون دیگه صداهاشون جوون پسندنیست !ولی من ازهمون بچه گی صدام رساودلنشین بودوهمچنان بدون میکرفن کاروانجام میدهم وبا میکرفن هم میخونم فقط به خواندن قرآن علاقه دارم!وازمداحی اصلاازاول اعراض داشتم. ولی من خیلی این خانمهاروبرای هنرشون که همان مراسم ختم است.ولابلای تلاوت قرآن مداحی میکنن خیلی تشویقشون میکنم.که پیشرفت بهتری داشته باشن ،وازیچگی همیشه همه تشویقم میکردن که این قرآن خواندن روتومراسمهابامداحی ادامه بده و برای راه اندازی یک کسب وکارپول خوبی درمیاری!ولی اصلاهیچوقت حاضرنشدم این مسئولیت روبه عهده بگیرم وماتوی شهرزندگی میکنیم رفت وآمدبه روستابرام مقدورنیست اینهاهمه بهانه هم هست چون من هیچ وقت به خودم همچین اجازه ندادم برای پول درآوردن کارکنم اونم آگاهی که ندارم4تاراست یادروغ شنیدم برم امامهاکه معلم من شدن روبرای کسب وکارودرآمدخودم خواروخفیف کنم واصلااون زمانهاقانوجذب وتغیرکجابود!اون زمانی که 3تابچه کوچک داشتم به عزیزدلم گفتم: من برم گلسازی ؟گفت:نه خانم شماهمین بچه ها روجمع کن انگارسرکاررفتی خودم کار میکنم. سال1369بودنمیدانم30هزارتومان هزینه گلسازی بودیا3هزارتومان فکرکنم بالوازمهاش بودعزیزدلم گفت:بیااین پولشوبگیرطلابخرمنم یک النگوگرفتم تاچندوقت دستم بوددیگه برای چی فروختم یادم نیست!هنوزم که هنوزه اصلاغیرازشغل خانه داری که خیلیهایامیگن سخته یامیگن نفرت دارن حتی توبانک ازمن کارمندآقاپرسیدشغلتون چیه گفتم:شغل مقدس خانه داری !خندیدگفت:اوه ک چه کارسختی واونم به جدی میگی مقدس؟ گفتم :آره خیلی دوست دارم. حالابرگردیم توی همون فاطمیه که مراسم ختم داشتیم بافامیلاروبوسی وخداحافظی کردم .حالارسیدم به بچهاکه خداحاقظی کنم که هیچ یک ازاین میهمانان مطمئنم چنین کاری نکردن که مخصوص این فرشته هادورهم پشت دیوارحلقه زدن برای خداحافطی رفته باشن.
مخصوص بچه جلورفتم گفتم:بچه هاخداحافظ دیدم ازاون فرشته ی 4ساله تا12ساله بلندشدن همگی روبوسی میکنن ویکیشون خندیدگفت:شماروچی صدابزنم ؟گفتم عمه قشنگه!وقتی هم سرشب هم واردفاطمیه شدم همه ی این فرشته های معصوم به احترام من ازجاشون برخواستن باوجودی که سرشون گرم بازی بودکه حتی برای دوتاخواهربزرگترمن که نه به خاله ی خودشونم سلام نکردن. اول میخواستم کامنت بذارم ذهنم گفت :ازکدوم کسب وکارت میخوای تعریف کنی؟من همینوازعملکردم بلدبودم ازخداکمک خواستم نوشتم. وتوی هرکامنت یافایلی که استادتعریف میکنندبرای کسب وکارقبل ازخانه تکانی ذهن خیلی ناامیدبودم وگریه میکردم که من کسب وکارندارم من فقط یک مصرف کننده هستم والی………آخرولی ازوقت خانه تکانی ذهن تقریباحودم رودلداری میدم که تونماینده خدایی شغل مقدس تو خانه داریه اگه هیچ مزدی ندارد! هیچ تعطیلی هم به این مدیریت موافقت نشده خدایاازصبح که بیدارمیشوم میپرسم من هیچکاربلدنستم وتوانایی انجام هیچ کاری روندارم کمکم کن والان هم میپرسم خدایاچه قدمی برای ساختن زندگی سالم وثروت سازمادی ومعنوی بایدبردارم چون پولداری بی نیازی نیست پولدا ربودن دوست نزدیک خدامیشی خداباآدهای گداگدول ازاینجاتاپشت درانباری هم نمیادبعدمن ازخداتوقع دوستی توی زندگی فیزیکی ومتافیزیکم دارم مگه خداآدم ولگردوندانم کاره نه لیلا جون به زندگی عشق بورزخدابلده کارشوانجام بده دوستان ازساعت8شبت االان1/30هست مینویسم امیدوارم تونسته باشم مطلبموبرسونم جون من شاگردمهدکودکم که روی پای مربی میشینه وادعادارم واقعاازکاردنیابدون رهبری خداهیچی بلدنیستم براتون آرزوی سعادت مندی دارم صبح بخیر
با عرض سلام و وقت بخیری،
ضمن اصلاح باورها و باور به فراوانی و ایمان به قدرت خداوند و اینکه مشتری ها رو خداوند میرسونن، ایمان و باور به عالی بودن کسب و کار، می توان جزیی کردن هدف با پلن های مشخص با توجه به مدار حضور و طی کردن پله ها و بالابردن فرکانس و صعود به مدار بالاتر تا رسیدن به هدف مشخص با سپاسگزاری و طی کردن لحظات شاد در پلنهای کوچک برای رسیدن به آرامش و صعود بالاتر و دستیابی به اهداف مالی الهی کمک کننده است. ضمنا دریافت های شهود و عمل به آنها در حوزه مالی ضامن موفقیت بیشتر خواهد بود.
باسلام به تمام دوستان قدرتمندم وهمچنین استادعباسمنش عزیز????
خیلی سوال خوبیه واقعا….جالبه مدتیه این موضوع خیلی ذهنمو مشغول کرده بود و الان مسیر هدایت برام داره باز میشه??وخداروسپاسگزارم.
جواب من همون باورهای قدرتمندی هست که باعث میشه مشتری ها به سمتمون کشیده بشن اما واقعا دوست دارم بیشتر این برام بازبشه و توکلم انقدرزیاد بشه,بشم مثل استاد وحتی بهتر???
استادچون پیامها باتاخیرروی سایت قرارمیگیرن بیشترپیامهایی که درصفحه آخرهستند دیده میشن وامتیاز میگیرن.
پیشنهاد میکنم کاری کنید که هردودقیقه صفحه ها بچرخن.
اگه اینکارو برای همه فایل ها انجام بدین کامنت همه دیده میشه.
ممنون
سلام،
به نظر من شخصیت کسی که کسب و کار رو راه اندازی می کنه و انتظاراتی که هر فرد از خودش و کارش داره تاثیر فراوانی بر نتیجه کسب و کار داره. بعضی از افراد انگار پیش پیش آینده و نتیجه کارشون رو می دونند و به کمتر از اون راضی نمیشن. البته این شخصیت و کاراکتر اکثرا به تدریج، در اثر موفقیت های کوچکتر و قدم به قدم درشون شکل گرفته و رشد کرده و خلق الساعه نبوده.
سلام بر استاد عباسمنش و سایر دوستان اعضای سایت. در جواب این سوال بنظر من قبل از هر عاملی باور قوی و توام با ایمان و توکل به خدا اثر گذار است و در وهله دوم اگر کسی در کسب و کار خودش رضای الهی را در نظر گرفته و در عرضه خدمات یا محصولات خود به هیچ عنوان کم فروشی (پایین آوردن سطح کیفی محصول یا خدمات) نکنه و همه توانش رو برای بهبود خدماتی که ارائه میکنه به کار ببنده و در مرحله سوم صبر و استقامت داشته باشه تا مسیر حرکتش سیر تکاملی خودش رو بصورت طبیعی طی کنه بنظرم این فرد میتونه نتایج بسیار خوبی در دراز مدت بدست بیاره ضمنا در این حالت تبلیغ خدمات اینجور افراد با این عملکرد بدست خود مصرف کننده ها صورت خواهد گرفت آن هم در مقیاس بسیار بالا. با تشکر از خوانندگان این متن.
سلام میکنم به استاد عزیزم که هروقت میبینمش لبخندو به صورتم میاره حتی در بدترین حالات با شنیدن صدای سلامش حالم خوب میشه و دوستای عزیزم که همگی با هم هم مسیریم.
من اولین باره که دارم کامنت میزارم البته من تقریبا سه سال که با استاد آشنا شدم ولی تا الان کامنتی نذاشتم و دلیل اینکه امروز میخوام کامنت بزارم حال بدی که دارم میدونم اصلا و اصلا و اصلا نباید درباره اتفاقات بد و حال بدمون حرف بزنیم اما اتفاقی که برای من افتاده ی جوریه که واقعا با هیچکس نمیتونم دربارش حرف بزنم فقط خودم و خودش و خدا میدونیم که چی شده و البته اینم از لطف خدا که نتونم با کسی حرف بزنم که فرکانسهای بد و ناخواسته بفرستم اما امروز حس کردم که میتونم با شما دوستای عزیزم صحبت کنم و یکم سبکتر شم فقط بگم که دلتنگی خیلی زیادی دارم و قلبم پر از درد دوریه فکر میکنم همینقدر کافی باشه.
تو جواب سوال استاد باید بگم از نظر من مهمترین چیزی که باعث شده استاد الان این جایگاه داشته باشه تسلیم بودنش و توکل داشتنش چیزی که از صورت استاد هم میشه حتی فهمید آرامش زیادی که داره که خود استاد هم میگه مهمترین چیزی که نشون میده ی آدم چقدر ایمان داره آرامشش اینکه میدونه همه قدرت دست رب و هیچ کس نمیتونه کوچکترین آسیبی بهش بزنه این حرف منی دارم میزنم که خورم خیلی دوست دارم بهش عمل کنم و توکلم زیاد کنم اما واقعا ابتدای مسیرم و راه خیلی طولانی در پیش دارم.
باورهای استاد تونسته که ایشون به اینجا برسونه اینکه الان خیلی راحت هرچیزی که در مورد کسب و کارش میخواد میتونه بدست بیاره من الان دو سال که دارم سعی میکنم باورهام درباره کار خودم درست کنم ولی متاسفانه مهمترین نکته همیشه فراموش میکنم اونم تکامل ی تایمی با انرژی خیلی زیاد شروع میکنم روی باورام کار میکنم و البته انتظار دارم نتیجه ی خیلی بزرگی بگیرم ولی چون معمولا نتایج کوچیک اتفاق میفته من ی دفعه تمام انرژیمو از دست میدم و تا چند ماه رو باورام کار نمیکنم این مهمترین ایراد من و البته مهمترین دلیل موفقیت استاد تکامل
و البته ی چیز دیگه هم که هست نگاه صفر و یکی اینکه انتظار دارم از خودم که تو همون قدم اول خیلی عالی باشم و چون بازم این اتفاق نمیافته نا امید میشم اما استاد خودشو به عنوان یک انسان پذیرفته و میدونه که اشکالاتی داره و نمیشه که از همون اول عالی باشه بخاطر همین قدم به قدم جلو اومده راستی کار من مربوط به هنر میشه و حال بد الانمم مقصرش خودمم چون خود خدا بهم گفت این آدمی که الان وارد زندگیت کردم یکی از دستهای من اومده که راه بهت نشون بده اومده که کمکت کنه وقتی که وظیفشو انجام داد میره و حتی گفته که بعد از اون ی نفر بهتر میاد پس تو به این دست وابسته نشو چه کنم که ما هنرمندا دلمون خیلی تو دستمون
میدونم خیلی حرفام پراکنده بود اما از خدا میخوام کمک کنه که بتونم دوره 12 قدم تهیه کنم که باهاش بتونم زندگیمو تو همه جهات خوب کنم بتونم تکامل یاد بگیرم و اینکه مجبور باشم یک سال تمام هر روز آروم آروم با استاد و این قوانین باشم و مثل روش قبل خودم که فایده ای نداشت ی دفعه گاز ندم و ی دفعه نزنم رو ترمز
سلام استاد، محبت میکنید در مورد گناه یا ب عبارتی کارهای منع شده ای ک نباید اونارو انجام بدیم ی صحبتی بکنید…فک میکنم این موضوع مسئله ای ک هر روز خیلیامون ب صورت ذهنی باهاش درگیریم…
چون ب هر حال چ بخوایم چ نخوایم در گذشته مواقعی شده ک اسیر شهوت بشیم و هم در آینده این امکان وجود داره ک باز اسیر شهوت بشیم …
میخواستم بدون بازخورد جهان هستی تنبیهه یا نه این ما هستیم ک چون این موضوع رو گناه میدونیم تنبیه جذب میکنیم….
در آخر ببخشید این موضوع رو اینجا بیان کردم…البته جواب مسابقه رو هم قبلا دادم….
سلام .ب نظر من آنچه زندگی ما رو میسازه باور ماست به هر آنچه باور داشته باشیم در زندگی ما شکل میگیره و ایجاد میشه باور در کنار ایمان هست که باعث موفقیت استاد شده اگه جهان هستی را از یک روح واحد بدانیم و خود را متصل به آن روح واحد کنیم ان روح واحد به طور سیستماتیک ما را به تمام هستی پیوند میزنه و بهترین ها برای ما رقم میخوره
ما وقتی به هستی وصل بشیم خودبخود از منابع بیکرانش بهره مند میشیم و این اتصال هم با ایمان.اعتماد .عشق و استمرار به خداوند و قدرتش بدست میاد
خدا اقیانوس رحمت الهی و فراوانی هست تبلیغات رو کسی انجام میده که باور داشته باشه انسانها نقش تاثیرگذاری در درآمدزایی وی دارند اما کسی که به منبع الهی وصل میشه و خداوند را منبع اصلی میدونه میگه بیخیال همه چی. خدا نعمتش انقد زیاد بی حساب میبخشه من چکار دارم کی قرار بیاد در مسیر زندگی من تا ب من سود برسونه شاید اونی که میخاد ب من سود برسونه اصلا انسان نباشه من بندگی میکنم اجازه میدم خداوند اربابی کنه ارباب خودش میدونه چکار کنه اصلا درست نیست من برا ارباب تصمیم بگیرم
بنظرم استاد با خدا رابطه خوبی برقرار کرده و داره بندگی میکنه و خدا هم داره بی حساب بهش میبخشه
به خدا باور کنیم تا خدا دنیا رو در مقابل ما کوچیک کنه وقتی میگیم دنیا رو کوچیک کنه ادمها هم بخشی ازون دنیا هستند به خدا توکل کنیم تا خدا دنیا را به تسخیر ما دربیاره کوهها رو برا ما جابجا کنه تبلیغات چیه وقتی خدا هست فقط کافیه باورش کنیم بهش اعتماد کنیم حسمونو خوب داشته باشیم اونایی که باید در مسیر ما بیان خودشون میان
فرض کنید دو تاجر به ی قلمرو وارد شدند یکی میگه من مستقیم میخام برم سراغ فرمانروای این قلمرو و تجارت کنم (فرمانروا بسیار مقتدر و دانا هست و علم به همه چی داره )یکی میگه من دوستانی دارم و از طریق دوستانم میخام تجارت کنم بنظر شما کدومشون موفق ترن؟مطمئنا کسی که با فرمانروا ارتباط میگیره چون فرمانروا انقد شرایطو براش مهیا میکنه که اون بدون اتلاف وقت به تجارت میپردازه چون فرمانروا اگاه به کل قلمرو و میدونه چالش ها کجاست و در کجا ممکنه این تاجر با تضاد بربخوره .چجوری تجارت کنه موفق تر چون علم به نقطه به نقطه قلمرو خودش داره
اما اون تاجری که دوستان زیادی داره اول از هر چی کلی وقت صرف میکنه تا با دوستاش ارتباط برقرار کنه.بعد تازه باید کلی وقت بزاره مناطق مختلف رو شناسایی کنه و ببینه کجاها بهتر جواب میده .ممکنه وقتی داره به دیدن دوستاش میره کلی با موانع برخورد کنه .بعد ممکنه در بین راه راهزنا بهش حمله کنن و اموالشو سرقت کنن چون دوستانش فقط علم دارن قدرت چندانی ک ندارن و هزاران دلایل دیگه
حالا استاد ما یسره رفته سراغ اون فرمانروا .فرمانروا که خداوند مهربان همه راهها رو بهش نشون میده چون استاد بهش اعتماد کرده تا وقتی مهمان اون فرمانرواست و داره اطاعت میکنه در شان فرمانروا نیست که مهمون خونشو از خونش برونه و سعی میکنه شرایطی براش مهیا کنه تا بهترین بهره ها رو ببره و تمام راهها رو بهش نشون میده فرمانروا ک اجازه نمیده مهمانش اسیر راهزن و موانع و مشکلات بشه همیشه حواسش هست تا بهترین لذت ها رو ببره
امیدوارم تونسته باشم مثالمو خوب مطرح کنم
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان عزیزم
قبل از هر چیز از استاد عزیز تشکر می کنم که بعنوان دستی از دستان خدا مطالب با ارزشی رو با ما در اشتراک می زارن و در درک بهتر جهان هستی به ما کمک می کنن. پیشاپیش از همه ی دوستانی که کامنت بنده رو می خونن هم سپاسگزارم…
باور کنید سه ساعته نشستم پشت لپ تاب دارم می نویسم یه حسی دارم که میگه بنویس و به اشتراک بزار… احساس می کنم مطالب مفیدی رو به اشتراک می زارم…
خیلی از دوستان به قضیه به صورت صفر و یک نگاه می کنن به این صورت که یا از ابزار های تبلیغی استفاده کنیم یا از الهامات درونی و الهی که در آرامش حسش می کنیم استفاده کنیم به نظر من ترکیب خاص این دو بهترین صورت ممکنه. به این صورت که:
وقتی حالمون خوبه باید سوال کنیم باید سوالای خوب بپرسیم مثلا چطور فروشمو زیاد کنم؟ اگر بتونم ذهنم رو کنترل و حال و احساسم رو عالی نگه دارم، حس درونی یا همان الهامات بهترین شیوه فروش ویا بهترین شیوه تبلیغ و معرفی محصول رو به من میگه.
برای مثال آقای عباس منش الان توجه کاملی روی سایتشون و ارتباط برقرار کردن با اعضای سایت دارن و از ابراز ایمیل مارکتینک به طور عالی و موثر جهت کسب درآمد استفاده می کنن. ایشون تکاملشون رو طی کردن(یعنی اینکه ترسهاشون رو کنار گذاشتن و حاشیه امنشون رو رها کردن یعنی اینکه خواسته شون رو شناختن و ایمان و باور قلبی داشتن که بهش میرسن پس هر اقدام و تلاشی که لازم بود و حس درونیشون بهشون می گفت انجام می دادن تاکید می کنم اجرا می کردن و انجام می دادند! یعنی اینکه روی یک موضوع خاص تمرکز می کردن و به اتمامش می رسوندن یعنی اینکه وقتی یک مسئله و مشکل بزرگی پیش میومد تسلیم نمی شدن و ادامه می دادن چون می دونستن قوانین خدا پاسخ میده و این کار از دست هر کسی بر نمیاد باید ایمان و باور قوی داشت تا بتوان در لحظات تاریک و دشوار ادامه داد و تسلیم نشد یعنی اینکه همواره ذهنشون و باورهاشون کار می کردن و مطالعه می کردن و آموزش می دیدن روی ارتباطاتشون کار می کردن روی باور بی نهایت مهم فراوانی کار می کردن و احساس گناهشون کنار گذاشتن و مهم تر از همه چیز بها پرداخت می کردن و خیلی کارهای دیگه…)
فرض کنید الان من بخوام کسب و کار شروع کنم و هیشکی هم منو نمیشناسه به جز خانوادم. حالا من بیام بگم آقای عباس منش از ایمیل مارکتینک خوب نتیجه می گیرن من هم سریع! برم ایمیل مارکتینک و تبلیغات کنم تا زود پول در بیارم بدون اینکه تکاملم طی بشه، برم پول بدم بانک ایمیل بخرم و ایمیل بفرستم و بعد ببینم که حتی نتونستم درصد ناچیزی از هزینه بانک ایمیلی رو که خریدم و تبلیغ کردم در بیارم.
در حالیکه آقای عباس منش در طول زمان یواش یواش ایمیل افراد هم فرکانس که به مباحث ایشون علاقه دارن رو موقع ثبت نام جمع کردن و الان استفاده می کنن و نیومدن بدون طی تکامل بانک ایمیل بخرن!! و تبلیغ های ایمیلی کنن.
من باید بیام سوال کنم و از خدا و حس درونیم بخوام کمکم کنه و منو به بهترین جواب ها برای شروع کسب وکارم هدایت کنه و پاسخ شاید این باشه که من اول باید هدف، رسالت و ارزش ها مو مشخص کنم و و ایمان و باور داشته باشم که شدنیه و من توانایی رسیدم به اون رو دارم و بیام در رابطه با هدفم باور های مناسب بسازم و هر روز تکرار کنم و هر روز سوال کنم چگونه می توانم بهتر از این عمل کنم و چه اقدامی رو انجام دهم تا ایمانم رو برای خودم و کائنات خدا نشون بدم بعد بیام در راستای علاقه و هدفم محصول با ارزشی تولید کنم و یواش یواش محصولم رو معرفی کنم برای مثال من تو ریاضی عالی هستم و می خوام تدریس کنم باید بیام خجالت کشیدن و خود کم بینی رو کنار بزارم و با اعتماد به نفس برم به چند تا مدرسه مراجعه کنم یکم تدریس کنم خودمو بهبود بدم و برای خودم کارت تبلیغ چاپ کنم و یواش پخش کنم پیش دوستان فامیلا و.. بگم من این توانایی رو دارم که عالی تدریس کنم خواستید من می تونم خدمت کنم. نه اینکه تکاملو طی نکرده بیام ماشینمو بفروشم بدم بنر بزرگ چاپ کنم بزنم وسط شهر که من ریاضی بلدم و می تونم تدریس کنم!!!
وقتی من کار با ارزشی رو انجام میدم و نیاز خیلی از افراد را با این کار با ارزشم برطرف می کنم و سبب توسعه جهان هستی میشم جهان هستی به من کمک می کنه تا من بیشتر پیشرفت کنم یواش یواش که تکاملو طی کردم همه منو به هم دیگه معرفی می کنن و بدون اینکه هزینه صرف کنم و ازشون بخوام منو تبلیغ می کنن…
همانطور که نباید به ناخواسته هامون توجه کنیم باید به کسب و کار و خواسته هامون خیلی توجه کنیم
وقتی کسب و کاری داریم و محصول جدیدی تولید کردیم (بعنوان زنجیره محصول) باید سوالای خوب بپرسیم و ایده هایی رو که برای معرفی و فروش محصول جدید و ارتباط با مشتریان بهمون گفته میشه با تمام قدرت اجرا کنیم شاید یکی از جوابا بهترین شیوه مارکتینک و تبلیغ باشه که اگر سوال پرسیده نمیشد پاسخی دریافت نمیشد!
اگر بخوام به سوال با اصل و فرع بودن جواب بدم اونم اینه که روی خدا حساب کردن اصله، روی اینکه خدا قدرت خلق لحظه لحظه ی زندگیمون رو به ما داده اصله، اینکه اگر هماهنگ و هم فرکانس با خدا و قوانین ابدیش باشیم اصله اینکه اگر باورهامون رو درست کنیم همه چی خود به خود درست میشه اصله…اگر با ایمان و اطمینان قلبی به اصول عمل کنیم بقیه امور خود به خود درست میشه و به سمت خواسته هامون هدایت میشیم…
سپاسگزارم که کامنت منو مطالعه کردید…
شاد و پیروز و سلامت باشید…