این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4234نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اینکه چه دلیلی داره شما بدون استفاده از این ابزار اینقد پیشرفت کردین رو به صورت نکته های زیر خلاصه کردم:
✔باج ندادن به هیچ ایده و پیشنهادی که احساس خوبی بهتون نمی ده.
✔درک کردن روند تکامل و اینکه وقتی وقتش بشه بی نهایت مشتری خودش جذب ذهنی میشه که به مدار های بالاتری ارتقا پیدا کرده.
✔تمرین کردن روی تشخیص صداهای درون و انتخاب صدای حقیقی.
✔توکل کردن به کسی که ضربان قلبمون و تصفیه ی کلیه هامون و…..دست اونه پس رشد بیزینسمون رو هم می سپاریم به خودش.
✔یه جایی ازتون شنیدم که تمرکز وفور می آورد پس بجای پرداختن به حاشیه و تکرار همون اشتباه 75میلیونی تونی، 80% تمرکز رو گذاشتین روی منبع درون و رشد باورهای درست.
✔کسی که از مسیر کسب وکارش لذت ببره احتیاجی به هیچ فاکتور بیرونی نداره و این لذت از کار سیل مشتریها رو به سمت کسب و کارتون روانه میکنه.
✔شما بی نهایت عالی تصاعد رو درک کردین و بهترین تبلیغی که میشه کرد از طریق اعضای سایته که به محض خوردن به تصاعد دیگه نیازی به تلاش اضافه نیست.
☜یک پیشنهاد به دوستان:
هر سه ماه یکبار از داشته هاتون لیست بگیرین تا سرعت رشدتون رو بدونید چون اینقد آروم اتفاق می افته که بعضی وقتها احساس می کنیم رشدی نداشتیم.
دوستان واقعا نمی دونم چطوری شروع کنم واین پازل روبچینم وبتونم با کلمات ذهنیات وجواب باورهای خودم رو بنویسم..حال جلو می رم مطمینم خودش گفته میشه…
در حالیکه در کمال نداری بودیم وحتی خانه ای را گه پدر برای ما گذاشته بود رو بعد از رفتنش فروختیم اواره روستا شدیم تا مادرم بتونه با نگهداری گاو وغیره امرا ر
معاش کنیم وزنده بمونیم
خلاصه از زیر صفر شروع کردیم وداشتیم به این فلاکت که زندگی نام داشت عادت می کردیم.روزی مادرم از من خواست برم میدان وبرای گاووگوساله اش کاه وعلوفه تهیه کنم .با این که جوان ومغرور بودم و با دوستام تو فاز دیگه ای ….می خواستم مثل همیشه با چند تا بد وبیراه وغیره قال قضیه رو بکنم
ول التمسهای اون پیرزن که می گفت اخه تو پسر بزرگتری غیر تو به کی بگم وهمین گاوه که خرج ابجی وداداش کوچکتو میده خودت می دونی که بابات برای دیگران بابا بود نه برای شما….لطفا جمله مامان من رو در خاطرتان ضبط کنید داستان حول وحوش همین جمله است….
خلاصه دلم نرم شد .احساسی شده من هم باید یه نقشی تو امرار معاش خانواده می داشتم .راهی میدان مال شدم
نیسان پراز علوفه وکاه وغیره برای زمستان مستر گاو رو اوردم صاحب ماشین پیر مردی بود با پسرش که علوفع هه هم مال خودشان بود موقع تخلیه علوفه ها ما با هم صحبت می کردیم و اون از پدرم پرسید کیه و….
گفتم پسر حاجی صفدرم ..رنگ از رخسارش پرید .پسرشهم متعجب شد…تو پسر حاجی خان روستا مون بود اینو هم بگم پدرم می گفتن خان بود وحشم ومال ومنال که نگو…….ادامه داد پدرت اگه نبود ما زنده نبودیم پسرش رو بغل کرد وگفت پسر پدر این اقا ناجی زندگی ماست متوجهی تو سیلی که اومد وتمام گوسفندهارو برد پدر این اقا دید من ناراحتم وتمام مالم رو سیل برد به من گفت اکبر هیچ نگرا نباش بیا من پنج تا گوسفند بهت می دم و دوباره من رو بلند کردو من وضعم……
خلاصه دوستان قصد من داستان سرایی نیست این واقعیات زندگی من در راستای جواب سوال استاد در مورد تبلیغات وغیره هست لطفا……………….
حرف این پیرمرد وتا دلت بخواد از زبان همه می شنیده حتی زمانیکه معلم شدم نیز توی اون روستا .شوراها وبزرگا تا دلت بخواد تعریف واز بزرگش می گفتن ولی من فقط می شنیدم وتو دلم با گریه می خندیدم و صحبت مامانم رو یادتون میاد دیگه…….برای دیگران شاید ولی من از اون همه مال ومنال چرا اینجوری……
داشتم عزیزان براتون می گفتم موقعی که تخلیه بارها رو انجام دادن ومنتظر حساب کردن اون فراورده های خودشون بودند ومن هم تو جیبم پول رو اماده کرده بوده ..فکری از خاطرم گذشت
مادرم رو که با طرف صحبت می کرد و هنوز داشت دعا وثناهای پدر مرحومم رو گوش می داد صدا زدم وگفتم یک لحظه بیاد خانه وتو خانه بهش گفتم مامان ترو خدا با من کاری نداشته باش تا من یه کاری دارم ومی خوام چند روز دیرتر پول این مردع رو بده ببینم واقعا سیل وخان واینا درسته
مامانم مثل همیشه مخالفت کرد وگفت یعنی چی مگه تو بابات رو ………….دیگه تسلیم شد و گفت هر جور میلته ولی بابات اگه می شد یه چیزی هم روش می زاشت و……..
خلاصه رفتم بیرون و پیرمرده وپسره در حال رفتن بودند ودوباره ..خدا پدرت رو بیامرزه و مرد بود ودعا وثنا مثل بقیه
بهشون گفتم خب لطفا امشب بمونید خانه و خواستم ادای پدر رو در بیارم و اونا هم گفتن نه باید بریم گوسفندها وملک ومالمون بی سرپرسته واز این حرفا
بعد گفتم اکبر اقا شرمنده شما هم شدیم می دونی پول ای وسایلل و دوباره ابجی خرج وسایل مدرسه وغیره کرده دو سه روز دیگه خودم می یارم تقدیمتون می کنم …..دوستان داستان واقعیست بدون پرداختن به حاشیه ها اخه شاگرد استاد باید مثل خودش باشه..
دیدم پیر مرده مثه مثه می کنه و می گه نه اخه باید برم پول بره ها رو که تازه خریدم رو…..
اینبار گفتم خب ناراحت نباش اکبر اقا ..فردا میارم خدمتت اخه پول رو به کسی دادم فردا می گیرم
پسرش گفت بابا بریم خب فردا که موعود پول بره هاست …..چی میگه بچه فردا نمیشه اونا می دن بره هارو ودستمون خالی میشه..اخمهای پسرش که ده سالش بود تو هم رفت ..اشکاش انگار در استپ فرو ریختن
دستی بر سر پسرش گشیده و گفتم عزیز من شوخی کرده پولاتون تو جیبمه و پیرمرده گفت پس چرا نمی دی هیچ
پیرمرده گفت تو واقعا پسر همون پدری انگار چیزی از جوانمردی ومردانگی پدرت بهت نرسیده
خلاصه پول رو دادم موقع خداحافظی به پسرش گفتم عزیزم امیدوارم تو شبیه به پدرت نشی ها مثل من لااقل قدرشناستر باشی ..پسرک در چشمم نگاه نمی کرد و………..
مادرم سجادش رو پهن کرده بود ونماز می خواند ناگاه یاد حرف سهراب افتادم که می گفت کودکی دیدم بر سجاده پدر تف می کرد البته اینجا خبری از پدر نبود…..به کنایه گفتم مامان به بابا هم سلام برسون وبگو اکبر اقا گفت بیاد ۵بره اش روبگیره .پیشکشیشو
دوستان داستان من در راستای جواب استاد هست خواهشا ……تا اخر بخونید هر چند طولانیه …
دیگه من برای همیشه سجادم رو بستم چوناز اون خم وراست شدنها .هیچی نمی فهمیدم وفقط یه تکرار بی معنی بود….
خلاصه در تناقض وتضاد مونده بود اخه چطور میشه در دورترین روستاها که بنده معلم بودم اون شورا وبزرگ روستا نیز حتی پدرم رو می شناخت واز جوانمردی وکرمش می گفت وبرام سنگ تموم می زاشت حتی خانه اعیانیش رو وغذا و چی بگم اخه …….
اخه پدرم همه جا گوسفند وچوپان ومال ومنال داشت ولی واقعا ما چرا نصیبی نبرده بودیم وحرف مادرم یادتون هست
این سوال دایم تو ذهن من وابجی وداداشم بود ومامانم که هیچ نصیبی از اون همه مال ومنال نبرده بود ولی تا دلتان بخواد دیگران خیلی…..
دوستان همیشه در لحضات اخر برایم یه ناجی وبه قول معروف جوابی میومد یادم میاد یه درد کهنه داشتم ودر خیابان قدم می زدم ودرد امانم رو بریده بود وهرچی جلوی پایم میومد مثل قوطی وغیره رو با لگد پرت می کردم وبه زمین واسمون بد وبیراه می گفتم عه چی شد این چرا از رو پام پرت نمیشه این دیگه چیه…
از پام در اوردم عه یه تکه روزنومه بود یه نگاهی بندازم چی نوشته عه چی جالب شفای بیماری با تغذیه گیاهی مکان خانه فرهنگ شهرداری….ومن هدایت شدم به همان خدایی که می پرستم درد بیست ساله من در بیست روز درمان شد…..
دارم کم کم به جواب شما می رسم سید عزیزم ….می دونی دیدگاه پدرخدا بیامرزم چی بود اون پولاشو تو بانک می زاشت حتما تعجب می کنید اگه بگم بانک کاینات ..وبعد از اشنایی با اموزه های شما واینگه گفتید بهترین ظرف رو برای دریافت اگاهی ا و ثروتی که مثل بارون داره می باره چی ظرفی باید باشه با چه عمق وسطحی و……..
من یاد پدرم افتادم که ایشون رودخونه رو به عنوان ظرف دریافت اگاهیها انتخاب کرده بود واین بهترین ووالاترین ظرف هوشمندانه است
می دونید دوستان دنیای ما دنیای هوشمندیه وبهترین جا برای سرمایه گزاری که هر وقت شما نیاز داشته باشی در اسرع وقت این پول ویا اگاهیها بهتون داده میشه در بهترین زمان ومکان ممکنه .که اینو مادرم اصلا نمی فهمید ولی از زمانی که شروع به تغییر باورهایم کردم وبا افکارم دنیاییم رو شکل دادم متوجه شدم وای خدای من پدر من چقدر عاقلانه ومطمین سرمایه گزاری کرده وبخدا قسم انگار تمامی کاینات وافراد وغیره فقط اماده بودند تا من لب ترکنم وچیزی بخوام از جایی که اصلا نمی تونید تصور کنید پولش و امکاناتش می رسید البته از زمانی که رو باورهام کار کرده..
اقای عباس منش عزیز همانطور که یه تشنه دنبال یه چشمه می گرده تا سیراب بشه ومن که به دنبال شفای بیماریم بودم اون تکه روز نامه از کجا به پام چسبید واز کجا اومد از تبلیغات از اینترنت از عکسها از پوستر از چیزایی که این دوستمون نوشته …..
این اگاهیها ویافتن سرچشمه این اگاهیها از کجا اومد من واقعا نمی دونم چطوری در مدار شما قرار گرفتم چون من کویر تشنه ای بودم که تاب وتحلم تموم شده بود یکی رو شونه ام زد وگفت می خوای جواب سوالات بهت بدم .اینرا رو گوش بده ..
دوستم بود گفتم مگه اون کیه ..گفت عباس منشه دیگه ..گفتم عباس منش دیگه چه خ…ر..ی..ه معذرت استاد حالم رو که می فهمیدی گفتم فقط تو گوشی رو روشن کنی پذتش می کنم ومی شکنمش حالا می خوام ارتون بپرسم چرا رحیم تو محیط کاری تو بانک ..بعد من هدایت شدم وکارمند بانک شده صدای شما رو می زاره و بلندش می کنه و تموم کارمندا گوش می دن وبعضی ها بی تفاوت می گزرن وبعضی ها خودشون رو می کشن تا من ادرس سایت رو بدم
جواب سوال دوستمان اینجاسن چیزی که تبلیغات استاده با فقط دو دستیار ….باورهای استاده .افکار استاده..ایمان استاده .تموم صداقت وهم وغم استاده .تماموم تلاششه تا رحیم این پسرک یتیم رو به خواستهاش برسونده چون باور داره که دنیا پر از فراوانیه و رحیم باید جا نمونه از این بارش ثروت واگاهیها..
معذرت هنوز مونده ….چون معتقده که باران این اگاهیها وثروت داره میاد وباید رحیم نامی هم از این سفره پر برکت نصیبی ببره .و تمام هم وغمش اینه که مجبور ش کنه تو مسیر اید دریافتها قرار بگیره مسیری که خوش عملا رفته وحتی می گه اگه کسی تو سایت فعال نباشه و چیزی از اگاهیها و باورها و دیدگاهاش نزاره بلاکش می کنه .چطور میشه بقیه به دنبال مشتری و پولند ولی استاد برعکس …..
و دوستان دقت کردید اساتید دیگه هم نا اگاهانه دارن تبلیغ استاد رو می کنن چون کسی که تو مسیر قدممی گزاره ظرف دریافتش هی بزرگتر وعمیقتر میشه طوری دیگه اقناع نمیشی با تعلیماتشون وتو خودبخود تو مدارهای بالاتری قرار می گیری و بالاخره فرکانست رو می فرستی حتی اگه اونور اب باشه این قانون کایناته که ترو تو مدار مشابهت قرار بده اتفاقی که برای اکثر دوستان واز جمله خودم افتاده
خلاصه این باورها وایمان استاد وصداقت در کلام ایشون …واصلا الگوی عملی وزنده ای که ما لحظه به لحظه پیشرفتشو می بینیم این انگار شروع یه معجزه ای از طرف شخصی که خداوند بهش ماموریت داده ..تا اگاهیهای دریافتی شو بدون بها در اختیار اونایی که گوش محرم دارند برسونه ……
خلاصه دوستان هیچ تبلیغ اینترنتی وایسنا گرام وپوستر و چی می دونم از این چیزا دلیل اشنایی با این سایت نیست فقط دلیلش تشنگی گیرنده این اگاهیها وفرکانسش وباورهاو افکار استاد ه که از هر دیوار ومسافت و غیره ….می گزردتا یابنده اش رو بیابد وتو را در مدار دریافتی هات قرار بدهد
خلاصه کنم نه لنگ دو میلون پاداش سایتم ونه دنبال جایزه و قرعه کشی طبق گفته خودتان فقط می خواستم بگم که استاد خیلی از چیزهارو نمیشه با لغات وکلمات ادا کرد چون اونا عاجزند از بیان احساست ناب وپاک ….وخیلی از چیزا خارج از مرز این سایت وغیره اخه چطوری میشه گفت که برای تولد دوباره وزایش جدید با افکار ونگرشهای نو …چقدر باید واقعا بها داد
زصمیم قلب به راه وصداقت شما ایمان دارم وامیدوارم اکبر اقای قصه ام نباشم چون این قانون منه که باید قدرشناس بود حتی اگه قیمت یه جوراب پیشکشی پانصد هزار تومان تمام شود ………………….هم فرکانسی های عزیز دوستتان دارم …رحیم نو….
احتراما گروه تحقیقاتی عباس منش محترم دیدگاه من در پاسخ به سوال دوستمان در مورد تبلیغات رو چون وسطا نتم قطع شد در سه قسمت جداگانه اومده لطفا به هم متصل کنید تا خواننده های محترم سر در گم نشوند ..ممنونم…….رحیم
سلام استاد عزیزم، من به کلمه کلمه صحبت های شما در این فایل ایمان کامل دارم. روزی از خداوند مهربان عاشقانه وخاضعانه خواستم بهم مسیر درست وصراط مستقیم را نشون بده وهدایت شدم به سایت شما. با اینکه مدت کوتاهی از آموزشهای شما استفاده می کنم و در حال ساختن باورهای مثبت وفراوانی هستم ولی معجزات در زندگیم کاملا مشهود ست. روزی آرزوی روابط عالی رومانتیک از طرف همسرم رو داشتم که به لطف خدای مهربون هر روز روابطم عالیتر میشه. به نظر من در رابطه با سوال این لایو اصل دانستن قوانین جهان هستی وهماهنگ شدن با اونهاست. این لازمه ی موفقیت در هر جنبه ای از زندگیه. با هر باری که صحبت های شما را می شنوم حس خوبی پیدا می کنم وبارها اشک شوق می ریزم وبه خود می بالم که خدای مهربون من را در جمع با محبت شما قرار داد. خیلی دوستتون دارم.
استاد در مسیر تکاملی ایی که طی کرده است از اونجایی که اصل یعنی باورهای قدرتمند کننده و اصل اساس که فکر غالب شون را برای تمام قسمت های کسب و کارش نیاز داره خوب ساخته است
مثلا در یه دوره یی دفتر و دستک داشته است و نیرو و پرسنل در دفترش داشته و کلی از این چیزا ولی خودش به آگاهی میرسه که این اونچیزی نیست که میخادش یعنی وصل شدن به نیروی درون و احساس خود در صلح بوده در کسب و کار در حالی که اون یکی از ارکان موفقیت علوم هستش ولی حتی اینجا هم به حس خود مقدسش وصل بوده که آیا این راه کار به دردش میآید یا نه
دوستان قرار نیست تموم راه کارهای علمی مشکل ما رو حل کنه علم و علوم میاد در رابطه یه موضوع خاص مثلا موفقیت کسب و کارها تموم عوامل موفقیت در کسب و کارهای مختلف و گوناگون توسط افراد مختلف را لیست میکنه و بررسی میکنه ولی
از بهترین دستاوردهای قانون تکامل در کسب و کار اینه که شما هر چقد هم اشتباه بیشتری کنید تجربه تون بیشتر میشه و چیزی به عنوان شکست در اینجا پذیرفته شده نیست و بلکه قانون کامل شدن کسب و کار توست هرچقدر بیشتر اگاه تر میشی که جریان خداست در تکامل دیده میشه و اینو استاد عباسمنش خوب درک کرده و اجرا میکند
مثلا خیلی از اساتید اون علومی که در مورد بازاریابی هست رو اجرا میکندد غافل از اینکه چه زمانی اون نتایج علمی بدست آمده است قانون تکامل قانون تغییرات هست و هر لحظه چون جهان هستی و این کره خاکی در حال تغییر و تحول است بایست خود را با این قانون هدایتگر برای تغییرات هماهنگ کنیم
و یه نکته اساسی که قانون تکامل داره اونجا که قانون تکامل قانون تغییرات هستش و تمام علوم هم در مسیر این تکامل شکل گرفته اند و به کتاب و علم تبدیل شده اند حالا استاد میاد خودش رو در مسیر اون تکامل قرار میدهد ولی افراد دیگر یا میآیند تقلید میکنند و نمیخواهند مسیر تکامل رو طی کنند و یا اصل رو از اون علوم نمیگیرند و یا به دست نمیآورند و طبق قانون 80 _20 هشتاد درصد تمرکز و توجه شون روی مسائل فرعی میشه ولی استاد هشتاد درصد تمرکز گذاشته روی اصل مطلب
سلام عرض میکنم خدمت همه دوستانم.واقعا بانظرات این دوست عزیزم موافقم آنچه که مارا درهمه مراحل زندگی موفق میکند وصل شدن به آن منبع اصلی یعنی خداست.خدای ابراهیم وموسی وخدای محمد وعیسی.وقتی با تمام وجود خودم رو درآغوش خدا قرار دهم وببینم ومطمئن باشم که فقط خدامنبع لایزالی است که هیچ وقت پشتم رو خالی نمیکنه وهمیه هست وبر اوتوکل کنم او مرا به صراط مستقیمی هدایت می کند که پرازنعمت هست وراهی را جلوی پایم قرار می دهد که گمراهی نیست.آری اخلاص درعمل اینکه واقعا درکاری که میخواهی موفق شوی هیچ تزویر ودروغی درآن نباشد وآنچه که حقیقت هست را به مردم نشان دهی .اصلا شاید نیاز ی به اینکه دیده شوی نباشد وقتی باتمام توکل واخلاص شروع کردی خدا ازبینهایت راه تورا به مقصد می رساند ایده هایی به ذهنت می رسد که کار گشا هستند وبه نظرم اول باید روی شخصیت وجودی خودت کارکنی تابتوانی موفق شوی از تزیور ریا دروغ بزرگنمایی وحسادت وتکبر وهرجه که صفات منفی است دورشوی وبه همان اندازه خداراساهد وناظر بدانی واوراحکیم وتوانا ودانا بدانی موفق خواهی شد وزمانیکه از اودرخواست کنی نه کس دیگری…
من 2 روزه تو تابلو درخواستم تصویر از داخل هلیکومتر گذاشتم و عاشق دیدن زمین زیبای خدای از بالا شدم و اون تصاویر تابلو درخواست ها رو با پسرم 2 سالم صبح ها تمرکزی بهش نگاه میکنیم تا حدی که هرچی ماشین توش گذاشتم پسرم میگه مال منه ولی به توهم میدم بری دور بزنی بابا .
ولی وقته تصویر توی هواپیما رو دیدم ……………… پسر کف کردم اخه من تازه اصلا اینو خواستم ولی الان دارم از توی یه هواپیما میبینم اونم هواپیمایی که توش یک پدر و پسرن . خدای من این چه قانونی نیه این چه دنیایی که هرچه بخواهی اون چیز به سمت تو میاد.
و زمانی که این تصاویر دیدم فهمیدم که چرا عاشق دیدن زمین از بالا شدم چون دیدن فراوانی و زیبایی های نعمت های خداوند که برای ما به وجود اورده تا ما از انها استفاده کنیم بسیار لذت بخش تره تا حدی که دوست دارم به عنوان وسیله نقلیه روزانه به جای ماشین بیشتر از هلیکومتر استفاده کنم و در هر لحظه بیشتر و بیشتر این فراوانی نعمتهای خداوند بیبینم و شکرش کنم بابت این سرزمین های رویایی که ما در انها زندگی می کنیم .
و بابت سوال مسابقه راستش نظری در حال حاظر ندارم چون مدتی هست که خودم ثروتی مالی نساختم ولی یک موضوع جالب هست که می خوام بگم .
در در شهرک ما یک مغازه میوه فروشی هستش که رفیق نزدیک خودم پارسال اونو اجاره کرده بود و من دیده بودم که با چندین سال میوه فروشی با گاری وسط شهر اونم یه پسر جون خوش تیپ ولی پشت گاری میوه میفروخت و یا تو بازار ماهی سالها کارگری میکرد و شب ها چندین شهر رانندگی میکرد برای تهیه میوه خوب و به قیمت تا اینکه بعد بالای 5 سال کار کردن به این مغازه 3 دهنه اونم تو محله خودش رسید ولی کمتر از 8 ماه به دلیل کمبود مشتری کل مغازه رو جمع کرد رفت سراغ کارگری اونم اجاره و تمیز کردن ویلاهای اجاره ای .
الان اون مغازه دست یک شخصیه که فقط غروب ها حوالی ساعت 5 میاد در مغازه رو باز میکنه و تو این گرما اصلا کولر نمی زاره چون در طول روز مغازه نیستن و در اون زمان هم باری تو مغازه نیست و اصلا دکوری هم نداره یعنی اصلا قفسه گذاشتن میوه هم نداره چون با یه نیسان بار میاد ظرف 3 الی 4 ساعت کل بارش میره . کل بارش . کل بارش میره
باورتون میشه الان تو شمال هوا گرم شده ولی مردم یک ساعت قبل اینکه برسه جلوی مغازش صف میبندن
من میشمرمشون همیشه بالای 20 نفر جلوی مغازش هستن غروبا چه اومده باشه چه نیومده باشه
جالب اینکه نه میوه هاش ارزونه یعنی هم قیمت با میوه فروشی خیابان کناری که یک عمره تو شهر ما میوه فروشی دارن تو جالب بر اینکه به خدا قسم میوه های اون مغازه بهترین و خیلی بهترن تا این مغازه فکستنی که میوه دم در تو جعبه هستم و و لای دست پای مردم باید بری میوه جدا کنی که من از این کار تنفر دارم ولی مغازه دیگه میوه های تمیز کنار هم چیده شدن و کلی پرسنل برای کمک کردن بهت هست واین جا اصلا خبری از این چیزا نیست نه قیمت خوب نه نه میوه عالی ، همه چیز در معمولی ترین حالت ممکنه ولی من تاجر میفهمم داره 100 برابر بلکه 1000 برابر میوه فروشای دیگه فروش انجام میده .
اصلا دقدقه این ادم غروبا سرو کله زدن با ماموران راهنمایی و رانندگی و شهرداریه بخاطر حجم ترافیکی از ماشین ها مشتریهاش تو محل ایجاد میکنه .
ما نه وسط شهریم و نه اصلا تو کل خیابان جلوی شهرک ما یک دونه مغازه هستش و نبوده غیر از یه ارایشگاه زنانه من خودم تو این خیابان انبار هم نمی زنم چون فقط فقط مسکونی اونم افرادی معمولا توی این خیابان میان که فقط توی این خیابان کار دارن چوی خیابان های موازی عالی اطراف ما هست .
و میدونم شما ها هم از این شغل ها اطرافتون زیاد دیدن
من دیدم که دکور خوب ، سابقه بالا ، شناخت افراد ، محصول عالی ، قیمت خوب اصلا عامل بر فروش بالا نیست و عامل چیز دیگری هست .
به نام رب، پروردگار جهانیان، پروردگاری که ابتدا خلق می کند و سپس هدایت می کند، رزق و روزی و هدایت هیچ مخلوقی را فراموش نمی کند.
🌹🌹🌹🌹🌹
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته محترم و کلیه دست اندر کاران سایت هدایت شده و هدایت پذیر به صراط حق.
🌹🌹🌹🌹🌹
سلام به دوستان هم فرکانس عزیز م که بابیان و ثبت دیدگاهیتان از خواندن نظرات، تجربیات و احساساتتان، احساس شادی، نشاط در وجودم لبریز می شوم و بابت هدایتم به این سایت و این دوستان و از همه مهمتر وقت و زمانی که بتوانم مطالب و دیدگاه شما را با عشق مطالعه کنم و بشنوم و از خداوند منان سپاس گذارم بابت این نعمت بزرگ🙏🙏🙏🙏🙏
و تبارک الله احسن الخالقین به استاد عزیز بابت این لایو که مثل همیشه پر بود از فرکانس زیبا، نکات مهم و حس خوب🙏🙏🌹🌹
حال از خداوند می خواهم تا کمکم کند مطالب زیبا و آن را که به آن عمل می کنم را به من الهام کند تا آن را ثبت و مطرح نمایم.
علت موفقیت افراد بستگی به خود طرف مقابل دارد بستگی به نوع نگرش، فرکانس ها، و توجه به زیبای های اطرافش، دارد و توجه نکردن به مسائل روزمره و دهن بینی دیگران استکه ابن به نظر من یکی از بدترین شرم هاست زیرا حاضر است تابع نظر و و تجربیات دیگران باشد اما به احساس درونی، احساسی که از طرف رب وجودی اش است بی توجه است احساسی که نباید به آن بد بین باشیم و نباید به آن شک کرد زیرا در راه رب هیم گونه راه میانبری نیست راهی زیبا با 100درصد موفقیت است،فقط باید به آن ایمان و اعتقاد قلبی داشت نه زبانی. (باید این را خاطر نشان کنم شنیدن تجربه دیگران درست است اما باید رجوع کنی به قلبت و احساست ببین عکس العمل قلبت به این تجربه چی هست چون هیچ وقت قلب و احساس، آدم گمراه نمیکنه)
میدانید بدی من و امسال من اینه که:
می خواهیم در سریعترین زمان بیشترین نتیجه را بگیریم تا از فلان کس از روی چشم و هم چشمی جلو بزنیم هر چند امکان داره این شرایط به وقوع به پیونده اما آنی و زود گذره و مدت زیادی دوام نمی آوردمثلا در یکی از کارهای نشجویی که انجام میدادم افراد زیادی وجود داشت با این نگرش و تفکر توی بهترین نقطه شهر رستورانی را افتتاح می کردند که توی طبقه آخر یک مجتمع تجاری با طراحی نسبتا ساده اما زیبا نسبت به رستوران روبه روی اش که در سال 96فقط 6 میلیارد هزینه دکور شده درآمدش به مراتب بیشتر و کیفیت خیلی بهتری داشت یا خیاطی را می شناسم مغازه ای زیر پله ای که برای ورود به داخل آن باید سرت رو خم کنی و خیلی کوچک درآمدی داشت که به مراتب از خیاط های راسته بازار و خودش داره به مراتب بالاتری داشت اونم از چی از تعمییر لباس.
یا فردی که از خانواده ی ثروت مند سه بار نمایشگاه بزرگ اتومبیل های سنگین توی شهر خودش داشت اما به علت نگرش اشتباه و زندگی اشتباه هر سه بار شکست خورد و الان با رانندگی اتوبوس درون شهری امرار معاش می کند و مثال های دیگه که کم و بیش توی اطرافمون دیدیم یا شنیدیم.
دلیل موفقیت نه به خانواده پول دار و ثروت منده و نه به کار بزرگ کردنه.
به نظر من از همه مهمتر ایمان و توکل قلبی به رب داشتنه و توجه به احساس درونی مان می تواند بهترین موفقیت ها را برای ما به همراه داشته باشه،زیرا او ما را به بهترین وجه هدایت می کند فقط کافیه به نجواها و ندا های درونیمان گوش کنیم و با ایمان و تعهد به آنها عمل کنیم.
عده ای این الهامات و حرف هارا می شنوند و به آن عمل می کنند اما بعد از مدتی فراموش می کنند همه ی این نیروها و الهامات از کجا نشات گرفته شده و این ها را موفقیت فردی به حساب می آورند نهاز خدا ی درون خود.
عده ای چند سال اول کارهای خود را با دقت و کیفیت عالی انجام میدهنداما بعد از مدتی که مشتری پشت مشتری و موفقیت پشت موفقیت برایش سرازیر می شود از کیفیت کار خود کم می کند زیرا معتقد است من که مشتری های خود را دارم اما کم کم بر می گردند به روزهای اولیه خود و بعد روی می آورد به شرک به خداوند که من ال بودم من بل بودم پس چی شد که شدم بنده ناخلفت اما هیچ وقت به خودت جرات نمیده خدا همون خداست اما نحوه عمل خودش فرق کرده و زده توی راه اشتباه، راه خداوند مشخص و معینه و شکی در اون نیست نحوه عمل خودش اشتباه و یه جایی از کارش ایراد داره.
یادمه یه نفر از دنیا و کارهای دنیا و خدا دائم گله و شکایت می کرد و دائم می گفت خدا، خدای پول دار هاست و دنیا ما اونهاست مال ما آدم های فقیر بدبخت نیست بعد طرف مقابل بهش گفت فلانی خدا همون خداست و دنیا همون دنیاست چیزی که فرق کرده آدم هاست، چون آدمی زاد نون تفکر و عمل به اون رو می خوره.
امیدوارم مطلب را رسانده باشم تا به نهایی ترین هدف [کافیست زیبا زندگی کنیم و دنیا را محل زیبایی برای خود و دیگران قرار بدیم]
در پناه رب شاد، موفق پیروز و سربلند در تمام ادوار زندگی تان باشید.
سلام به نظر من چون استاد یه کاری رو انجام داد که قبلن کسی انجام نداده و روی قرآن مطالعه کرد و برای ساختن باور هاش از این علم کمک گرفت و مدت زیادیه که دوره ها رو آماده کرده و پیشرفت خوبی داشت
بهتره بگم هنوز فاصله خیلی زیادی با هماهنگ شدن با خودم و جهان هستی دارم اما میخام دیدگاه خودم رو راجب این لایو بنویسم
من از موقعی که زندگی افراد ثروتمند و مشهور رو دنبال میکنم به یه عامل مشترک بین همه شون رسیدم و اون اعتماد بنفس و در یک گام بالاتر عزت نفس بوده
بارها براتون پیش اومده که وقتی حال دلتون خوب بوده و با خودتون در صلح و آرامش بودید فارغ از هر اتفاقی که دور و بروتون افتاده، بیشتر خندیدید و بیشتر به بقیه کمک کردید و دلتون نخواسته بقیه رو قضاوت کنید و اونا رو با خودتون مقایسه نکردید و از همه مهمتر کمتر اشتباه کردید. تو کسبوکارم همینطوره وقتی حال خودتون خوب باشه تصمیمات درست تری میگیرید و اینطوری حال کسب و کارتونم خوب میشه و زیاد نمیخواید بقیه کسبوکارها رو با مال خودتون مقایسه کنید و فقط تحسینشون میکنید و اگر نکته ای از اونا براتون جالب باشه میفهمید که شمام میتونید یه جور دیگه با یه کار ساده و کوچولو کلی تغییر ایجاد کنید. اینجاست که دیگه کم کم رو غلتک می افتید و تصمیمات درست رو پشت سر هم میگیرید
فقط میخام بگم همه چی از حال خوب درونتون شروع میشه
چی حالتونو خوب میکنه؟
با کی راجب چی حرف بزنید آروم میشد؟
من خودم بهترین روزای زندگیم از زمانی شروع شد که عاشق شدم عاشق کسی که کنارش احساس بهتری داشتم احساس اعتماد بنفس بیشتری داشتم و به آینده امیدوارتر
انگار معجزه شد.
چی باعث میشه کمتر بی قرار باشید و کمتر بترسید و بیشتر خودتونو دوست داشته باشید؟ همون کارو انجام بدید
اگه همه آدما حال دلشون خوب باشه نه خودشون اذیت میشن و نه به کسی آزار میرسونن
و در آخر هم میخام بگم تبلیغات و توجه به جزئیات و بازاریابی و … هم برای هر کاری متفاوت هست و هر کاری کم و بیش به اینها نیاز داره مثلا در خود سایت استاد عباسمنش اگر دسترسی به سایت سخت بود یا دسترسی به محصولات فرآیند سخت و وقت گیری داشت یا نمیتونستیم نظراتمون رو بنویسیم همین خودش باعث میشد خیلیامون بریم و دیگه برنگردیم. یا خود استاد در ابتدای همه فایلها خودشون رو معرفی میکنن این در حالیه که همه ما که عضو سایت هستیم ایشون رو میشناسیم اما ایشون میدونن که حتما این فایلارو کسایی که عضو نیستن میبینن بنابراین خودشون رو معرفی و گاها در لابلای فایلا محصولاتشون رو هم معرفی میکنن و بدون اینکه کلاس بازاریابی رو گذرونده باشن دقیقا دارن بازاریابی محصولات خودشون رو میکنن و این یعنی گرفتن تصمیم درست در زمان مناسب و با کمترین هزینه آیا این همون دغدغه دنیای امروز تجارت نیست که با کمترین هزینه بیشترین فروش رو داشت؟ پس بهتره فکر کنید و به قول استاد اصل رو پیدا کنید و بعد هرکاری که لازمه رو یاد بگیرید و به کار ببندید.
اعتماد داشتن به خود و محصولی که ارائه میکنید اصل و هر چیزی که باعث پیشرفتتون میشه رو بعنوان فرع انجام بدید و این برای هر کسبو کاری متفاوته.
پیامبر میفرماین به دنبال علم بروید حتی اگر در چین باشد. این رو کسی میگه که فک میکنم خیلی بیشتر از همه ما قدرت الهامات رو درک کرده.
پس قبل از هرچیز به خودتون، محصولتون و قدرت خداوند ایمان داشته باشید و بعد هر علمی رو که لازمه یاد بگیرید تا قدم به قدم پیشرفت کنید.
اینها رو اول از همه برای تاکید دوباره به خودم نوشتم و سپس برای هرکسی که میخاد ازش استفاده کنه
درود مربی.
اینکه چه دلیلی داره شما بدون استفاده از این ابزار اینقد پیشرفت کردین رو به صورت نکته های زیر خلاصه کردم:
✔باج ندادن به هیچ ایده و پیشنهادی که احساس خوبی بهتون نمی ده.
✔درک کردن روند تکامل و اینکه وقتی وقتش بشه بی نهایت مشتری خودش جذب ذهنی میشه که به مدار های بالاتری ارتقا پیدا کرده.
✔تمرین کردن روی تشخیص صداهای درون و انتخاب صدای حقیقی.
✔توکل کردن به کسی که ضربان قلبمون و تصفیه ی کلیه هامون و…..دست اونه پس رشد بیزینسمون رو هم می سپاریم به خودش.
✔یه جایی ازتون شنیدم که تمرکز وفور می آورد پس بجای پرداختن به حاشیه و تکرار همون اشتباه 75میلیونی تونی، 80% تمرکز رو گذاشتین روی منبع درون و رشد باورهای درست.
✔کسی که از مسیر کسب وکارش لذت ببره احتیاجی به هیچ فاکتور بیرونی نداره و این لذت از کار سیل مشتریها رو به سمت کسب و کارتون روانه میکنه.
✔شما بی نهایت عالی تصاعد رو درک کردین و بهترین تبلیغی که میشه کرد از طریق اعضای سایته که به محض خوردن به تصاعد دیگه نیازی به تلاش اضافه نیست.
☜یک پیشنهاد به دوستان:
هر سه ماه یکبار از داشته هاتون لیست بگیرین تا سرعت رشدتون رو بدونید چون اینقد آروم اتفاق می افته که بعضی وقتها احساس می کنیم رشدی نداشتیم.
مربی دوست داشتنی و قاطع
دوست دارم و به همین زودی می بینمت.
سلام خدمت استاد نازنینم..وهمفرکانسی های محترم
دوستان واقعا نمی دونم چطوری شروع کنم واین پازل روبچینم وبتونم با کلمات ذهنیات وجواب باورهای خودم رو بنویسم..حال جلو می رم مطمینم خودش گفته میشه…
در حالیکه در کمال نداری بودیم وحتی خانه ای را گه پدر برای ما گذاشته بود رو بعد از رفتنش فروختیم اواره روستا شدیم تا مادرم بتونه با نگهداری گاو وغیره امرا ر
معاش کنیم وزنده بمونیم
خلاصه از زیر صفر شروع کردیم وداشتیم به این فلاکت که زندگی نام داشت عادت می کردیم.روزی مادرم از من خواست برم میدان وبرای گاووگوساله اش کاه وعلوفه تهیه کنم .با این که جوان ومغرور بودم و با دوستام تو فاز دیگه ای ….می خواستم مثل همیشه با چند تا بد وبیراه وغیره قال قضیه رو بکنم
ول التمسهای اون پیرزن که می گفت اخه تو پسر بزرگتری غیر تو به کی بگم وهمین گاوه که خرج ابجی وداداش کوچکتو میده خودت می دونی که بابات برای دیگران بابا بود نه برای شما….لطفا جمله مامان من رو در خاطرتان ضبط کنید داستان حول وحوش همین جمله است….
خلاصه دلم نرم شد .احساسی شده من هم باید یه نقشی تو امرار معاش خانواده می داشتم .راهی میدان مال شدم
نیسان پراز علوفه وکاه وغیره برای زمستان مستر گاو رو اوردم صاحب ماشین پیر مردی بود با پسرش که علوفع هه هم مال خودشان بود موقع تخلیه علوفه ها ما با هم صحبت می کردیم و اون از پدرم پرسید کیه و….
گفتم پسر حاجی صفدرم ..رنگ از رخسارش پرید .پسرشهم متعجب شد…تو پسر حاجی خان روستا مون بود اینو هم بگم پدرم می گفتن خان بود وحشم ومال ومنال که نگو…….ادامه داد پدرت اگه نبود ما زنده نبودیم پسرش رو بغل کرد وگفت پسر پدر این اقا ناجی زندگی ماست متوجهی تو سیلی که اومد وتمام گوسفندهارو برد پدر این اقا دید من ناراحتم وتمام مالم رو سیل برد به من گفت اکبر هیچ نگرا نباش بیا من پنج تا گوسفند بهت می دم و دوباره من رو بلند کردو من وضعم……
خلاصه دوستان قصد من داستان سرایی نیست این واقعیات زندگی من در راستای جواب سوال استاد در مورد تبلیغات وغیره هست لطفا……………….
حرف این پیرمرد وتا دلت بخواد از زبان همه می شنیده حتی زمانیکه معلم شدم نیز توی اون روستا .شوراها وبزرگا تا دلت بخواد تعریف واز بزرگش می گفتن ولی من فقط می شنیدم وتو دلم با گریه می خندیدم و صحبت مامانم رو یادتون میاد دیگه…….برای دیگران شاید ولی من از اون همه مال ومنال چرا اینجوری……
داشتم عزیزان براتون می گفتم موقعی که تخلیه بارها رو انجام دادن ومنتظر حساب کردن اون فراورده های خودشون بودند ومن هم تو جیبم پول رو اماده کرده بوده ..فکری از خاطرم گذشت
مادرم رو که با طرف صحبت می کرد و هنوز داشت دعا وثناهای پدر مرحومم رو گوش می داد صدا زدم وگفتم یک لحظه بیاد خانه وتو خانه بهش گفتم مامان ترو خدا با من کاری نداشته باش تا من یه کاری دارم ومی خوام چند روز دیرتر پول این مردع رو بده ببینم واقعا سیل وخان واینا درسته
مامانم مثل همیشه مخالفت کرد وگفت یعنی چی مگه تو بابات رو ………….دیگه تسلیم شد و گفت هر جور میلته ولی بابات اگه می شد یه چیزی هم روش می زاشت و……..
خلاصه رفتم بیرون و پیرمرده وپسره در حال رفتن بودند ودوباره ..خدا پدرت رو بیامرزه و مرد بود ودعا وثنا مثل بقیه
بهشون گفتم خب لطفا امشب بمونید خانه و خواستم ادای پدر رو در بیارم و اونا هم گفتن نه باید بریم گوسفندها وملک ومالمون بی سرپرسته واز این حرفا
بعد گفتم اکبر اقا شرمنده شما هم شدیم می دونی پول ای وسایلل و دوباره ابجی خرج وسایل مدرسه وغیره کرده دو سه روز دیگه خودم می یارم تقدیمتون می کنم …..دوستان داستان واقعیست بدون پرداختن به حاشیه ها اخه شاگرد استاد باید مثل خودش باشه..
دیدم پیر مرده مثه مثه می کنه و می گه نه اخه باید برم پول بره ها رو که تازه خریدم رو…..
اینبار گفتم خب ناراحت نباش اکبر اقا ..فردا میارم خدمتت اخه پول رو به کسی دادم فردا می گیرم
پسرش گفت بابا بریم خب فردا که موعود پول بره هاست …..چی میگه بچه فردا نمیشه اونا می دن بره هارو ودستمون خالی میشه..اخمهای پسرش که ده سالش بود تو هم رفت ..اشکاش انگار در استپ فرو ریختن
دستی بر سر پسرش گشیده و گفتم عزیز من شوخی کرده پولاتون تو جیبمه و پیرمرده گفت پس چرا نمی دی هیچ
دوستان با عرض شرمندگی نتم قطع شد اما بقیه……..
پیرمرده گفت تو واقعا پسر همون پدری انگار چیزی از جوانمردی ومردانگی پدرت بهت نرسیده
خلاصه پول رو دادم موقع خداحافظی به پسرش گفتم عزیزم امیدوارم تو شبیه به پدرت نشی ها مثل من لااقل قدرشناستر باشی ..پسرک در چشمم نگاه نمی کرد و………..
مادرم سجادش رو پهن کرده بود ونماز می خواند ناگاه یاد حرف سهراب افتادم که می گفت کودکی دیدم بر سجاده پدر تف می کرد البته اینجا خبری از پدر نبود…..به کنایه گفتم مامان به بابا هم سلام برسون وبگو اکبر اقا گفت بیاد ۵بره اش روبگیره .پیشکشیشو
دوستان داستان من در راستای جواب استاد هست خواهشا ……تا اخر بخونید هر چند طولانیه …
دیگه من برای همیشه سجادم رو بستم چوناز اون خم وراست شدنها .هیچی نمی فهمیدم وفقط یه تکرار بی معنی بود….
خلاصه در تناقض وتضاد مونده بود اخه چطور میشه در دورترین روستاها که بنده معلم بودم اون شورا وبزرگ روستا نیز حتی پدرم رو می شناخت واز جوانمردی وکرمش می گفت وبرام سنگ تموم می زاشت حتی خانه اعیانیش رو وغذا و چی بگم اخه …….
اخه پدرم همه جا گوسفند وچوپان ومال ومنال داشت ولی واقعا ما چرا نصیبی نبرده بودیم وحرف مادرم یادتون هست
این سوال دایم تو ذهن من وابجی وداداشم بود ومامانم که هیچ نصیبی از اون همه مال ومنال نبرده بود ولی تا دلتان بخواد دیگران خیلی…..
دوستان همیشه در لحضات اخر برایم یه ناجی وبه قول معروف جوابی میومد یادم میاد یه درد کهنه داشتم ودر خیابان قدم می زدم ودرد امانم رو بریده بود وهرچی جلوی پایم میومد مثل قوطی وغیره رو با لگد پرت می کردم وبه زمین واسمون بد وبیراه می گفتم عه چی شد این چرا از رو پام پرت نمیشه این دیگه چیه…
از پام در اوردم عه یه تکه روزنومه بود یه نگاهی بندازم چی نوشته عه چی جالب شفای بیماری با تغذیه گیاهی مکان خانه فرهنگ شهرداری….ومن هدایت شدم به همان خدایی که می پرستم درد بیست ساله من در بیست روز درمان شد…..
دارم کم کم به جواب شما می رسم سید عزیزم ….می دونی دیدگاه پدرخدا بیامرزم چی بود اون پولاشو تو بانک می زاشت حتما تعجب می کنید اگه بگم بانک کاینات ..وبعد از اشنایی با اموزه های شما واینگه گفتید بهترین ظرف رو برای دریافت اگاهی ا و ثروتی که مثل بارون داره می باره چی ظرفی باید باشه با چه عمق وسطحی و……..
من یاد پدرم افتادم که ایشون رودخونه رو به عنوان ظرف دریافت اگاهیها انتخاب کرده بود واین بهترین ووالاترین ظرف هوشمندانه است
می دونید دوستان دنیای ما دنیای هوشمندیه وبهترین جا برای سرمایه گزاری که هر وقت شما نیاز داشته باشی در اسرع وقت این پول ویا اگاهیها بهتون داده میشه در بهترین زمان ومکان ممکنه .که اینو مادرم اصلا نمی فهمید ولی از زمانی که شروع به تغییر باورهایم کردم وبا افکارم دنیاییم رو شکل دادم متوجه شدم وای خدای من پدر من چقدر عاقلانه ومطمین سرمایه گزاری کرده وبخدا قسم انگار تمامی کاینات وافراد وغیره فقط اماده بودند تا من لب ترکنم وچیزی بخوام از جایی که اصلا نمی تونید تصور کنید پولش و امکاناتش می رسید البته از زمانی که رو باورهام کار کرده..
اقای عباس منش عزیز همانطور که یه تشنه دنبال یه چشمه می گرده تا سیراب بشه ومن که به دنبال شفای بیماریم بودم اون تکه روز نامه از کجا به پام چسبید واز کجا اومد از تبلیغات از اینترنت از عکسها از پوستر از چیزایی که این دوستمون نوشته …..
این اگاهیها ویافتن سرچشمه این اگاهیها از کجا اومد من واقعا نمی دونم چطوری در مدار شما قرار گرفتم چون من کویر تشنه ای بودم که تاب وتحلم تموم شده بود یکی رو شونه ام زد وگفت می خوای جواب سوالات بهت بدم .اینرا رو گوش بده ..
دوستم بود گفتم مگه اون کیه ..گفت عباس منشه دیگه ..گفتم عباس منش دیگه چه خ…ر..ی..ه معذرت استاد حالم رو که می فهمیدی گفتم فقط تو گوشی رو روشن کنی پذتش می کنم ومی شکنمش حالا می خوام ارتون بپرسم چرا رحیم تو محیط کاری تو بانک ..بعد من هدایت شدم وکارمند بانک شده صدای شما رو می زاره و بلندش می کنه و تموم کارمندا گوش می دن وبعضی ها بی تفاوت می گزرن وبعضی ها خودشون رو می کشن تا من ادرس سایت رو بدم
جواب سوال دوستمان اینجاسن چیزی که تبلیغات استاده با فقط دو دستیار ….باورهای استاده .افکار استاده..ایمان استاده .تموم صداقت وهم وغم استاده .تماموم تلاششه تا رحیم این پسرک یتیم رو به خواستهاش برسونده چون باور داره که دنیا پر از فراوانیه و رحیم باید جا نمونه از این بارش ثروت واگاهیها..
معذرت هنوز مونده ….چون معتقده که باران این اگاهیها وثروت داره میاد وباید رحیم نامی هم از این سفره پر برکت نصیبی ببره .و تمام هم وغمش اینه که مجبور ش کنه تو مسیر اید دریافتها قرار بگیره مسیری که خوش عملا رفته وحتی می گه اگه کسی تو سایت فعال نباشه و چیزی از اگاهیها و باورها و دیدگاهاش نزاره بلاکش می کنه .چطور میشه بقیه به دنبال مشتری و پولند ولی استاد برعکس …..
و دوستان دقت کردید اساتید دیگه هم نا اگاهانه دارن تبلیغ استاد رو می کنن چون کسی که تو مسیر قدممی گزاره ظرف دریافتش هی بزرگتر وعمیقتر میشه طوری دیگه اقناع نمیشی با تعلیماتشون وتو خودبخود تو مدارهای بالاتری قرار می گیری و بالاخره فرکانست رو می فرستی حتی اگه اونور اب باشه این قانون کایناته که ترو تو مدار مشابهت قرار بده اتفاقی که برای اکثر دوستان واز جمله خودم افتاده
خلاصه این باورها وایمان استاد وصداقت در کلام ایشون …واصلا الگوی عملی وزنده ای که ما لحظه به لحظه پیشرفتشو می بینیم این انگار شروع یه معجزه ای از طرف شخصی که خداوند بهش ماموریت داده ..تا اگاهیهای دریافتی شو بدون بها در اختیار اونایی که گوش محرم دارند برسونه ……
خلاصه دوستان هیچ تبلیغ اینترنتی وایسنا گرام وپوستر و چی می دونم از این چیزا دلیل اشنایی با این سایت نیست فقط دلیلش تشنگی گیرنده این اگاهیها وفرکانسش وباورهاو افکار استاد ه که از هر دیوار ومسافت و غیره ….می گزردتا یابنده اش رو بیابد وتو را در مدار دریافتی هات قرار بدهد
خلاصه کنم نه لنگ دو میلون پاداش سایتم ونه دنبال جایزه و قرعه کشی طبق گفته خودتان فقط می خواستم بگم که استاد خیلی از چیزهارو نمیشه با لغات وکلمات ادا کرد چون اونا عاجزند از بیان احساست ناب وپاک ….وخیلی از چیزا خارج از مرز این سایت وغیره اخه چطوری میشه گفت که برای تولد دوباره وزایش جدید با افکار ونگرشهای نو …چقدر باید واقعا بها داد
زصمیم قلب به راه وصداقت شما ایمان دارم وامیدوارم اکبر اقای قصه ام نباشم چون این قانون منه که باید قدرشناس بود حتی اگه قیمت یه جوراب پیشکشی پانصد هزار تومان تمام شود ………………….هم فرکانسی های عزیز دوستتان دارم …رحیم نو….
احتراما گروه تحقیقاتی عباس منش محترم دیدگاه من در پاسخ به سوال دوستمان در مورد تبلیغات رو چون وسطا نتم قطع شد در سه قسمت جداگانه اومده لطفا به هم متصل کنید تا خواننده های محترم سر در گم نشوند ..ممنونم…….رحیم
داستانتون خیلی عالی بود و تاثیر گذار به امید موفقیت های بی نهایتتون
ممنون خانم بابایی بزرگوار ومحترم
تعریف شما از داستانم یعنی گرفتن یک لایک ویژه از کاینات ……
سلام استاد عزیزم، من به کلمه کلمه صحبت های شما در این فایل ایمان کامل دارم. روزی از خداوند مهربان عاشقانه وخاضعانه خواستم بهم مسیر درست وصراط مستقیم را نشون بده وهدایت شدم به سایت شما. با اینکه مدت کوتاهی از آموزشهای شما استفاده می کنم و در حال ساختن باورهای مثبت وفراوانی هستم ولی معجزات در زندگیم کاملا مشهود ست. روزی آرزوی روابط عالی رومانتیک از طرف همسرم رو داشتم که به لطف خدای مهربون هر روز روابطم عالیتر میشه. به نظر من در رابطه با سوال این لایو اصل دانستن قوانین جهان هستی وهماهنگ شدن با اونهاست. این لازمه ی موفقیت در هر جنبه ای از زندگیه. با هر باری که صحبت های شما را می شنوم حس خوبی پیدا می کنم وبارها اشک شوق می ریزم وبه خود می بالم که خدای مهربون من را در جمع با محبت شما قرار داد. خیلی دوستتون دارم.
سلام
نتایج زندگی مارو فرکانس های ما میسازن پس اگه حتی نیاز باشه به ابزار جهان به اون سمت هدایت خواهد کرد
سلام دوستان عزیزم
استاد در مسیر تکاملی ایی که طی کرده است از اونجایی که اصل یعنی باورهای قدرتمند کننده و اصل اساس که فکر غالب شون را برای تمام قسمت های کسب و کارش نیاز داره خوب ساخته است
مثلا در یه دوره یی دفتر و دستک داشته است و نیرو و پرسنل در دفترش داشته و کلی از این چیزا ولی خودش به آگاهی میرسه که این اونچیزی نیست که میخادش یعنی وصل شدن به نیروی درون و احساس خود در صلح بوده در کسب و کار در حالی که اون یکی از ارکان موفقیت علوم هستش ولی حتی اینجا هم به حس خود مقدسش وصل بوده که آیا این راه کار به دردش میآید یا نه
دوستان قرار نیست تموم راه کارهای علمی مشکل ما رو حل کنه علم و علوم میاد در رابطه یه موضوع خاص مثلا موفقیت کسب و کارها تموم عوامل موفقیت در کسب و کارهای مختلف و گوناگون توسط افراد مختلف را لیست میکنه و بررسی میکنه ولی
از بهترین دستاوردهای قانون تکامل در کسب و کار اینه که شما هر چقد هم اشتباه بیشتری کنید تجربه تون بیشتر میشه و چیزی به عنوان شکست در اینجا پذیرفته شده نیست و بلکه قانون کامل شدن کسب و کار توست هرچقدر بیشتر اگاه تر میشی که جریان خداست در تکامل دیده میشه و اینو استاد عباسمنش خوب درک کرده و اجرا میکند
مثلا خیلی از اساتید اون علومی که در مورد بازاریابی هست رو اجرا میکندد غافل از اینکه چه زمانی اون نتایج علمی بدست آمده است قانون تکامل قانون تغییرات هست و هر لحظه چون جهان هستی و این کره خاکی در حال تغییر و تحول است بایست خود را با این قانون هدایتگر برای تغییرات هماهنگ کنیم
و یه نکته اساسی که قانون تکامل داره اونجا که قانون تکامل قانون تغییرات هستش و تمام علوم هم در مسیر این تکامل شکل گرفته اند و به کتاب و علم تبدیل شده اند حالا استاد میاد خودش رو در مسیر اون تکامل قرار میدهد ولی افراد دیگر یا میآیند تقلید میکنند و نمیخواهند مسیر تکامل رو طی کنند و یا اصل رو از اون علوم نمیگیرند و یا به دست نمیآورند و طبق قانون 80 _20 هشتاد درصد تمرکز و توجه شون روی مسائل فرعی میشه ولی استاد هشتاد درصد تمرکز گذاشته روی اصل مطلب
با آرزوی موفقیت برای همه ی دوستان 🌹🌹🌹
سلام عرض میکنم خدمت همه دوستانم.واقعا بانظرات این دوست عزیزم موافقم آنچه که مارا درهمه مراحل زندگی موفق میکند وصل شدن به آن منبع اصلی یعنی خداست.خدای ابراهیم وموسی وخدای محمد وعیسی.وقتی با تمام وجود خودم رو درآغوش خدا قرار دهم وببینم ومطمئن باشم که فقط خدامنبع لایزالی است که هیچ وقت پشتم رو خالی نمیکنه وهمیه هست وبر اوتوکل کنم او مرا به صراط مستقیمی هدایت می کند که پرازنعمت هست وراهی را جلوی پایم قرار می دهد که گمراهی نیست.آری اخلاص درعمل اینکه واقعا درکاری که میخواهی موفق شوی هیچ تزویر ودروغی درآن نباشد وآنچه که حقیقت هست را به مردم نشان دهی .اصلا شاید نیاز ی به اینکه دیده شوی نباشد وقتی باتمام توکل واخلاص شروع کردی خدا ازبینهایت راه تورا به مقصد می رساند ایده هایی به ذهنت می رسد که کار گشا هستند وبه نظرم اول باید روی شخصیت وجودی خودت کارکنی تابتوانی موفق شوی از تزیور ریا دروغ بزرگنمایی وحسادت وتکبر وهرجه که صفات منفی است دورشوی وبه همان اندازه خداراساهد وناظر بدانی واوراحکیم وتوانا ودانا بدانی موفق خواهی شد وزمانیکه از اودرخواست کنی نه کس دیگری…
سلام بر همه شما دوستان گل و استاد گرامی عزیز
اولش بگم وسط های این فایل چه کرد با من
من 2 روزه تو تابلو درخواستم تصویر از داخل هلیکومتر گذاشتم و عاشق دیدن زمین زیبای خدای از بالا شدم و اون تصاویر تابلو درخواست ها رو با پسرم 2 سالم صبح ها تمرکزی بهش نگاه میکنیم تا حدی که هرچی ماشین توش گذاشتم پسرم میگه مال منه ولی به توهم میدم بری دور بزنی بابا .
ولی وقته تصویر توی هواپیما رو دیدم ……………… پسر کف کردم اخه من تازه اصلا اینو خواستم ولی الان دارم از توی یه هواپیما میبینم اونم هواپیمایی که توش یک پدر و پسرن . خدای من این چه قانونی نیه این چه دنیایی که هرچه بخواهی اون چیز به سمت تو میاد.
و زمانی که این تصاویر دیدم فهمیدم که چرا عاشق دیدن زمین از بالا شدم چون دیدن فراوانی و زیبایی های نعمت های خداوند که برای ما به وجود اورده تا ما از انها استفاده کنیم بسیار لذت بخش تره تا حدی که دوست دارم به عنوان وسیله نقلیه روزانه به جای ماشین بیشتر از هلیکومتر استفاده کنم و در هر لحظه بیشتر و بیشتر این فراوانی نعمتهای خداوند بیبینم و شکرش کنم بابت این سرزمین های رویایی که ما در انها زندگی می کنیم .
و بابت سوال مسابقه راستش نظری در حال حاظر ندارم چون مدتی هست که خودم ثروتی مالی نساختم ولی یک موضوع جالب هست که می خوام بگم .
در در شهرک ما یک مغازه میوه فروشی هستش که رفیق نزدیک خودم پارسال اونو اجاره کرده بود و من دیده بودم که با چندین سال میوه فروشی با گاری وسط شهر اونم یه پسر جون خوش تیپ ولی پشت گاری میوه میفروخت و یا تو بازار ماهی سالها کارگری میکرد و شب ها چندین شهر رانندگی میکرد برای تهیه میوه خوب و به قیمت تا اینکه بعد بالای 5 سال کار کردن به این مغازه 3 دهنه اونم تو محله خودش رسید ولی کمتر از 8 ماه به دلیل کمبود مشتری کل مغازه رو جمع کرد رفت سراغ کارگری اونم اجاره و تمیز کردن ویلاهای اجاره ای .
الان اون مغازه دست یک شخصیه که فقط غروب ها حوالی ساعت 5 میاد در مغازه رو باز میکنه و تو این گرما اصلا کولر نمی زاره چون در طول روز مغازه نیستن و در اون زمان هم باری تو مغازه نیست و اصلا دکوری هم نداره یعنی اصلا قفسه گذاشتن میوه هم نداره چون با یه نیسان بار میاد ظرف 3 الی 4 ساعت کل بارش میره . کل بارش . کل بارش میره
باورتون میشه الان تو شمال هوا گرم شده ولی مردم یک ساعت قبل اینکه برسه جلوی مغازش صف میبندن
من میشمرمشون همیشه بالای 20 نفر جلوی مغازش هستن غروبا چه اومده باشه چه نیومده باشه
جالب اینکه نه میوه هاش ارزونه یعنی هم قیمت با میوه فروشی خیابان کناری که یک عمره تو شهر ما میوه فروشی دارن تو جالب بر اینکه به خدا قسم میوه های اون مغازه بهترین و خیلی بهترن تا این مغازه فکستنی که میوه دم در تو جعبه هستم و و لای دست پای مردم باید بری میوه جدا کنی که من از این کار تنفر دارم ولی مغازه دیگه میوه های تمیز کنار هم چیده شدن و کلی پرسنل برای کمک کردن بهت هست واین جا اصلا خبری از این چیزا نیست نه قیمت خوب نه نه میوه عالی ، همه چیز در معمولی ترین حالت ممکنه ولی من تاجر میفهمم داره 100 برابر بلکه 1000 برابر میوه فروشای دیگه فروش انجام میده .
اصلا دقدقه این ادم غروبا سرو کله زدن با ماموران راهنمایی و رانندگی و شهرداریه بخاطر حجم ترافیکی از ماشین ها مشتریهاش تو محل ایجاد میکنه .
ما نه وسط شهریم و نه اصلا تو کل خیابان جلوی شهرک ما یک دونه مغازه هستش و نبوده غیر از یه ارایشگاه زنانه من خودم تو این خیابان انبار هم نمی زنم چون فقط فقط مسکونی اونم افرادی معمولا توی این خیابان میان که فقط توی این خیابان کار دارن چوی خیابان های موازی عالی اطراف ما هست .
و میدونم شما ها هم از این شغل ها اطرافتون زیاد دیدن
من دیدم که دکور خوب ، سابقه بالا ، شناخت افراد ، محصول عالی ، قیمت خوب اصلا عامل بر فروش بالا نیست و عامل چیز دیگری هست .
به نام رب، پروردگار جهانیان، پروردگاری که ابتدا خلق می کند و سپس هدایت می کند، رزق و روزی و هدایت هیچ مخلوقی را فراموش نمی کند.
🌹🌹🌹🌹🌹
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته محترم و کلیه دست اندر کاران سایت هدایت شده و هدایت پذیر به صراط حق.
🌹🌹🌹🌹🌹
سلام به دوستان هم فرکانس عزیز م که بابیان و ثبت دیدگاهیتان از خواندن نظرات، تجربیات و احساساتتان، احساس شادی، نشاط در وجودم لبریز می شوم و بابت هدایتم به این سایت و این دوستان و از همه مهمتر وقت و زمانی که بتوانم مطالب و دیدگاه شما را با عشق مطالعه کنم و بشنوم و از خداوند منان سپاس گذارم بابت این نعمت بزرگ🙏🙏🙏🙏🙏
و تبارک الله احسن الخالقین به استاد عزیز بابت این لایو که مثل همیشه پر بود از فرکانس زیبا، نکات مهم و حس خوب🙏🙏🌹🌹
حال از خداوند می خواهم تا کمکم کند مطالب زیبا و آن را که به آن عمل می کنم را به من الهام کند تا آن را ثبت و مطرح نمایم.
علت موفقیت افراد بستگی به خود طرف مقابل دارد بستگی به نوع نگرش، فرکانس ها، و توجه به زیبای های اطرافش، دارد و توجه نکردن به مسائل روزمره و دهن بینی دیگران استکه ابن به نظر من یکی از بدترین شرم هاست زیرا حاضر است تابع نظر و و تجربیات دیگران باشد اما به احساس درونی، احساسی که از طرف رب وجودی اش است بی توجه است احساسی که نباید به آن بد بین باشیم و نباید به آن شک کرد زیرا در راه رب هیم گونه راه میانبری نیست راهی زیبا با 100درصد موفقیت است،فقط باید به آن ایمان و اعتقاد قلبی داشت نه زبانی. (باید این را خاطر نشان کنم شنیدن تجربه دیگران درست است اما باید رجوع کنی به قلبت و احساست ببین عکس العمل قلبت به این تجربه چی هست چون هیچ وقت قلب و احساس، آدم گمراه نمیکنه)
میدانید بدی من و امسال من اینه که:
می خواهیم در سریعترین زمان بیشترین نتیجه را بگیریم تا از فلان کس از روی چشم و هم چشمی جلو بزنیم هر چند امکان داره این شرایط به وقوع به پیونده اما آنی و زود گذره و مدت زیادی دوام نمی آوردمثلا در یکی از کارهای نشجویی که انجام میدادم افراد زیادی وجود داشت با این نگرش و تفکر توی بهترین نقطه شهر رستورانی را افتتاح می کردند که توی طبقه آخر یک مجتمع تجاری با طراحی نسبتا ساده اما زیبا نسبت به رستوران روبه روی اش که در سال 96فقط 6 میلیارد هزینه دکور شده درآمدش به مراتب بیشتر و کیفیت خیلی بهتری داشت یا خیاطی را می شناسم مغازه ای زیر پله ای که برای ورود به داخل آن باید سرت رو خم کنی و خیلی کوچک درآمدی داشت که به مراتب از خیاط های راسته بازار و خودش داره به مراتب بالاتری داشت اونم از چی از تعمییر لباس.
یا فردی که از خانواده ی ثروت مند سه بار نمایشگاه بزرگ اتومبیل های سنگین توی شهر خودش داشت اما به علت نگرش اشتباه و زندگی اشتباه هر سه بار شکست خورد و الان با رانندگی اتوبوس درون شهری امرار معاش می کند و مثال های دیگه که کم و بیش توی اطرافمون دیدیم یا شنیدیم.
دلیل موفقیت نه به خانواده پول دار و ثروت منده و نه به کار بزرگ کردنه.
به نظر من از همه مهمتر ایمان و توکل قلبی به رب داشتنه و توجه به احساس درونی مان می تواند بهترین موفقیت ها را برای ما به همراه داشته باشه،زیرا او ما را به بهترین وجه هدایت می کند فقط کافیه به نجواها و ندا های درونیمان گوش کنیم و با ایمان و تعهد به آنها عمل کنیم.
عده ای این الهامات و حرف هارا می شنوند و به آن عمل می کنند اما بعد از مدتی فراموش می کنند همه ی این نیروها و الهامات از کجا نشات گرفته شده و این ها را موفقیت فردی به حساب می آورند نهاز خدا ی درون خود.
عده ای چند سال اول کارهای خود را با دقت و کیفیت عالی انجام میدهنداما بعد از مدتی که مشتری پشت مشتری و موفقیت پشت موفقیت برایش سرازیر می شود از کیفیت کار خود کم می کند زیرا معتقد است من که مشتری های خود را دارم اما کم کم بر می گردند به روزهای اولیه خود و بعد روی می آورد به شرک به خداوند که من ال بودم من بل بودم پس چی شد که شدم بنده ناخلفت اما هیچ وقت به خودت جرات نمیده خدا همون خداست اما نحوه عمل خودش فرق کرده و زده توی راه اشتباه، راه خداوند مشخص و معینه و شکی در اون نیست نحوه عمل خودش اشتباه و یه جایی از کارش ایراد داره.
یادمه یه نفر از دنیا و کارهای دنیا و خدا دائم گله و شکایت می کرد و دائم می گفت خدا، خدای پول دار هاست و دنیا ما اونهاست مال ما آدم های فقیر بدبخت نیست بعد طرف مقابل بهش گفت فلانی خدا همون خداست و دنیا همون دنیاست چیزی که فرق کرده آدم هاست، چون آدمی زاد نون تفکر و عمل به اون رو می خوره.
امیدوارم مطلب را رسانده باشم تا به نهایی ترین هدف [کافیست زیبا زندگی کنیم و دنیا را محل زیبایی برای خود و دیگران قرار بدیم]
در پناه رب شاد، موفق پیروز و سربلند در تمام ادوار زندگی تان باشید.
سلام به نظر من چون استاد یه کاری رو انجام داد که قبلن کسی انجام نداده و روی قرآن مطالعه کرد و برای ساختن باور هاش از این علم کمک گرفت و مدت زیادیه که دوره ها رو آماده کرده و پیشرفت خوبی داشت
سلام
من میخام امروز اولین کامنتم رو اینجا بنویسم
بهتره بگم هنوز فاصله خیلی زیادی با هماهنگ شدن با خودم و جهان هستی دارم اما میخام دیدگاه خودم رو راجب این لایو بنویسم
من از موقعی که زندگی افراد ثروتمند و مشهور رو دنبال میکنم به یه عامل مشترک بین همه شون رسیدم و اون اعتماد بنفس و در یک گام بالاتر عزت نفس بوده
بارها براتون پیش اومده که وقتی حال دلتون خوب بوده و با خودتون در صلح و آرامش بودید فارغ از هر اتفاقی که دور و بروتون افتاده، بیشتر خندیدید و بیشتر به بقیه کمک کردید و دلتون نخواسته بقیه رو قضاوت کنید و اونا رو با خودتون مقایسه نکردید و از همه مهمتر کمتر اشتباه کردید. تو کسبوکارم همینطوره وقتی حال خودتون خوب باشه تصمیمات درست تری میگیرید و اینطوری حال کسب و کارتونم خوب میشه و زیاد نمیخواید بقیه کسبوکارها رو با مال خودتون مقایسه کنید و فقط تحسینشون میکنید و اگر نکته ای از اونا براتون جالب باشه میفهمید که شمام میتونید یه جور دیگه با یه کار ساده و کوچولو کلی تغییر ایجاد کنید. اینجاست که دیگه کم کم رو غلتک می افتید و تصمیمات درست رو پشت سر هم میگیرید
فقط میخام بگم همه چی از حال خوب درونتون شروع میشه
چی حالتونو خوب میکنه؟
با کی راجب چی حرف بزنید آروم میشد؟
من خودم بهترین روزای زندگیم از زمانی شروع شد که عاشق شدم عاشق کسی که کنارش احساس بهتری داشتم احساس اعتماد بنفس بیشتری داشتم و به آینده امیدوارتر
انگار معجزه شد.
چی باعث میشه کمتر بی قرار باشید و کمتر بترسید و بیشتر خودتونو دوست داشته باشید؟ همون کارو انجام بدید
اگه همه آدما حال دلشون خوب باشه نه خودشون اذیت میشن و نه به کسی آزار میرسونن
و در آخر هم میخام بگم تبلیغات و توجه به جزئیات و بازاریابی و … هم برای هر کاری متفاوت هست و هر کاری کم و بیش به اینها نیاز داره مثلا در خود سایت استاد عباسمنش اگر دسترسی به سایت سخت بود یا دسترسی به محصولات فرآیند سخت و وقت گیری داشت یا نمیتونستیم نظراتمون رو بنویسیم همین خودش باعث میشد خیلیامون بریم و دیگه برنگردیم. یا خود استاد در ابتدای همه فایلها خودشون رو معرفی میکنن این در حالیه که همه ما که عضو سایت هستیم ایشون رو میشناسیم اما ایشون میدونن که حتما این فایلارو کسایی که عضو نیستن میبینن بنابراین خودشون رو معرفی و گاها در لابلای فایلا محصولاتشون رو هم معرفی میکنن و بدون اینکه کلاس بازاریابی رو گذرونده باشن دقیقا دارن بازاریابی محصولات خودشون رو میکنن و این یعنی گرفتن تصمیم درست در زمان مناسب و با کمترین هزینه آیا این همون دغدغه دنیای امروز تجارت نیست که با کمترین هزینه بیشترین فروش رو داشت؟ پس بهتره فکر کنید و به قول استاد اصل رو پیدا کنید و بعد هرکاری که لازمه رو یاد بگیرید و به کار ببندید.
اعتماد داشتن به خود و محصولی که ارائه میکنید اصل و هر چیزی که باعث پیشرفتتون میشه رو بعنوان فرع انجام بدید و این برای هر کسبو کاری متفاوته.
پیامبر میفرماین به دنبال علم بروید حتی اگر در چین باشد. این رو کسی میگه که فک میکنم خیلی بیشتر از همه ما قدرت الهامات رو درک کرده.
پس قبل از هرچیز به خودتون، محصولتون و قدرت خداوند ایمان داشته باشید و بعد هر علمی رو که لازمه یاد بگیرید تا قدم به قدم پیشرفت کنید.
اینها رو اول از همه برای تاکید دوباره به خودم نوشتم و سپس برای هرکسی که میخاد ازش استفاده کنه
امیدوارم موفق باشید.
سلام.به نظر من کیفیت محصول خروجی کار بهترین تبلیغ برای آن است.و کیفیت در هر کسب و کاری اصل است