اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
هزاران سلام و درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و خانم فرهادی عزیز و مدیر فنی فوق العاده سایت و دوستانم کمیابم
🌸🌸🌸🌸
متن نوشته شده روی این فایل به تنهایی اینقدر آگاهی بخشه که از خوندنش سیر نمیشم و با هر بار خوندن یه آگاهی جدیدی درک می کنم و به وضوح میشه روند تکاملی خانم شایسته عزیز رو تو درک قوانین و آگاهی بخشی دید.
چقدر خانم شایسته نگاه تیزبین و ظریفی به قوانین دارند، من همواره با خوندن متن ها تحسینتون می کنم.
استاد خدا رو شاکرم که شما رو تو مسیر زندگیم آورد تا زندگی رو اون طور که دوست دارم خلق کنم بدون حسرت خوردن به خاطر گذشته و ترسیدن از آینده .
خدا قوت که مسیر جنگلی رو به اون زیبایی از درخت ها و شاخه و برگ های هرز پاکیزه کردی، خدا میدونه چقدر با انجامشون باورهاتون در عمل به قوانین قوی تر شده و چه الهاماتی دریافت کردین و چه نعمت ها و لذت هایی رو تجربه خواهید کرد.
چقدر تلاش های فیزیکی تون قابل تحسینه، من هم فکر می کردم که وقتی ثروتمند تر شدم دیگه نیازی نیست دست به هر کاری بزنم و باید پولم برام کار کنه! حالا درک می کنم که چرا خانم شایسته واسه نظافت خونه و کارهای روزمره اش آدم اجیر نمی کنه.
باوری که از دیدن فیلم ها و حتی شنیدن زندگی ثروتمندا بدست آورده بودم در هم کوبیده شد.
یعنی چه که نخوای کارها و وظایف خونه و زندگیت رو انجام ندی و بسپریش دست افراد دیگه ؟!
پولدار هستی که هستی ! این دلیلی بر فرار از کارها و مسئولیت هات نیست . بهونه بی بهونه ( از خط قرمزهای استاد که مدام تو گوشم تکرار میشه)
البته من آدم بهونه بیار و فرار از مسئولیت هام نیستم ولی این باوره هم بود که برای همیشه عطایش را به لقایش بخشیدم .
استاد تمام حرف ها و صحبت هات تو تک تک فایلها تلنگره ، تلنگری که تنم رو میلرزونه!
چقدر خدا رو شاکرم که اسباب راحت فایل گرفتن رو دراختیار شما قرار داده که ما میتونیم تو زندگی روزمره تون هم باشیم و اجرای عملی قوانین رو تو زندگیتون ببینیم.
تازگیها درک کردم هر انسان پولدار و موفقی رو هم نمیشه الگو قرار داد! ( نگفتم ثروتمند چون ثروتمندی ابعاد گسترده تری نسبت به پولداری داره ، یه پولدار فقط پولداره ولی یه ثروتمند یعنی همه چی رو با هم داره مثل استاد عزیزم)
خیلی با این درک جدید راحت تر شدم ، کم آدمی مثل استاد رو میشه الگوی رفتاری قرار داد.
استاد عزیزم واسه اراده و انگیزه ای که تو روش تغذیه ای جدید دارید تحسینتون می کنم، اینم از اون روش های سختیه که اراده زیادی میخواد. من تقریبا یک سالی رو به این روش تغذیه پیش رفتم ، واقعا عالی بود و سطح انرژیم اینقدر زیاد شده بود که دیگه کار کم میاوردم برای انجام دادن . ولی چون اعتماد به نفسم پایین بود و به حرف دیگران اهمیت میدادم ترکش کردم .
خیلی خوشحالم که الگوی مناسب دیگه تو روش تغذیه پیدا کردم .
استاد عزیزم بی نهایت سپاس گزارم از شما به خاطر این لایوهایی که میگیرید و کوچکترین نتایج رو با ما به اشتراک میزارید.
در پناه ربّ خوبیها همیشه حال خوب داشته باشیم.🌹🌹🌹🌹🌹
قلبم گفت بیا درسی که یاد گرفتی رو اینجا بنویس،این طور یک ردپا میزاری.
امیدوارم خوندن این نوشته بهتون کمک کنه که تفاوت بین ترس و ایمان رو بهتر متوجه بشید و در راه زندگیتون بتونین از قلبتون کمک بگیرین،از مسیر هدایت همیشگی که خدا به ما ارزانی داره
〰〰〰
حدود یک هفته بود،فهمیده بودم مسیر من،مسیری که میخوام طی کنم و ازش لذت ببرم،تمرکز میخواد،توجه میخواد تا اون جوانه نوپا جون بگیره و رشد کنه.
واسه همین تصمیم گرفتم کار هایی که تمرکز و توجه ام رو میگرفت،انجامشون ندم.
میشد گفت تقریبا همه اش رو گذاشته بودم کنار اما جز یکی،
این یکی این بود که دیگه از حیوان خونگیم مراقبت نکنم و مسئولیتش رو بدم دست فرد دیگری.اولش به مادرم اعتماد کردم چون میخواست نگه اش داره،
بعد از چند روز دیدم اون جور که باید ازش نگهداری نمیکنه
تصمیم گرفتم بدم به افرادی که میدونستم چه قدر عاشقانه حیوون خونگی دوست دارن و چند برابر مادرم ازش بهتر نگهداری میکنن و بهش توجه میکنن
میخواستم این کار رو کنم،اما وقتی به مادرم گفتم،گفت نه تو اشتباه میکنی و من دارم خوب مراقبت میکنم در حالی که از حال و روز حیوون خونگی معلوم بود که در چه وضعیتیه
با خودم گفتم الناز این هدفت بها میخواد،باید براش بها بپردازی،آیا میتونی توجه ِ ت رو از روی حیوون خونگی برداری و بدیش به دست خدا و تمام تمرکزت رو بزاری روی هدفت؟
تا این جا این حرف به ظاهر درست به نظر میرسه،مگه نه؟بریم ادامه داستان:
من قبول کردم و سعی کردم تمرکزم رو بزارم روی انجام کارهایی که برای هدفم نیاز دارم انجام بدم و لذت ببرم.
اما هر بار تمرکزم از بین میرفت چون زمانی که از اتاق می اومدم بیرون،میدیدم که حیوون خونگی چه وضعیتی داره و انگار داره حالش بدتر از قبل میشه،این تا چند وقت ادامه پیدا کرد و من با خودم میگفتم الناز،حاظری حتی برای بهای هدفت به اون توجه نکنی حتی اگر بیمار بشه؟،به جاش به این فکر کن که به چه دستاورد های میرسی و حتی میتونی چه قدر به این نوع از حیوون خونگی در آینده کمک کنی.
اما از یک طرفی یک حسی در درونم قبول نمیکرد و میگفت نه،نمیتونه این طور باشه،حتما میشه یک کاریش کرد،و من چون نمیدونستم چی کار کنم سعی میکردم فراموش کنم تا بتونم تمرکزم رو دوباره بدست بیارم.(و این ندونستن این مسئله برای این بود که،…در ادامه متوجه میشوید)
دیگه طاقتم تموم شد،نمیتونستم این وضع رو تحمل کنم،باید یک راه حلی داشته باشه!
و بعد یادم به بحث ایمان افتاد،همین اواخر و آخرین فایلی که دیده بودم(برنامه نویس زندگی خودت باش) و فصل پنجم کتاب رویاهایی که رویا نیستند،از ایمان حرف میزدن،از این که باور کنم زندگی من در دست منه،وقتی داشتم به این فکر میکردم،به اون حرف هایی که خدای درون عباس منش بهش گفته بود در اون چادر،یک حسی در من شکل گرفت و به من گفت که این یک شرکه
این یک شرک که تو باور داری که کنترلی بر زندگیت نداری و با این شرک مسئولیت زندگیت رو به عهده نگرفتی و انداختی دست خدا و فکر میکنی بقیه(مادرم)قدرت دارن و من نمیتونم اون تصمیمی که میخوام رو عمل کنم(این شرک که من قدرتی بر تصمیم گیری این مسئولیتی که از حیوون خونگی دارم رو ندارم)
آره،وقتی این رو فهمیدم،تمام وجودم رو در بر گرفت،تمام اون صحنه ها و اون فکر ها در ذهنم اومد،فهمیدم این شرکه که من باور دارم که قدرتی بر زندگیم ندارم که این طور مسئولیتش رو انداختم گردن خدا و میگم چرا نمیشه
وقتی این رو فهمیدم،اومدم دفتر رو به دستم گرفتم و نوشتم اون ترس ها رو و وقتی نوشتم فهمیدم که تمام این افکار شرکی بوده که با بهونه به دست خدا دادن و تمرکز،داشته پوشونده میشده ،شرکی که میگه من قدرتی بر زندگیم ندارم،بر تصمیم گرفتنم و عملی کردنشون ندارم و این شرک به همین معناست که وقتی من باور ندارم قدرت زندگیم رو،مسئولیتش به عهده نمیگیرم و میدم به خدا،با این که خدا به من قدرت داده و با همین قدرت مسئولیت زندگیم رو به من داده
و بعدش از خدا عذر خواهی کردم که به خودم ظلم کرده بودم و بعد گفتم خدایا،ممنونم که این درس رو به من دادی،این درس که وقتی من قدرتم رو قبول دارم،اون وقت مسئولیت تمام زندگیم رو به دستم میگیرم و ایمان دارم به تنها رب،به تنها قدرت جهان و با این باور اقدام به عمل میکنم
آره،ایمان عمل میاره.جایی که ایمان هست،شرک نیست،ترس نیست.
از خدام تشکر کردم برای این درس با ارزش و نوشتمش تا یادم باشه من همیشه فقط با خدام طرف هستم،فقط با جهان،قفط با قوانین خدا،فقط با قدرت خدا هستم که با باور هام معامله میکنم و آینده اتفاقات رو رقم میزنم،من فقط با خدام طرف هستم و نه هیچ کسی دیگه ای
وقتی این درس رو یاد گرفتم و خودم رو بخشیدم و از خدا تشکر کردم برای این درس،
تصمیم گرفتم تصمیمم رو به مادرم بگم که بهتره مسئولیت این حیوون خونگی رو بدیم به کسی که قبول میکنه و بهتر از ما ازش نگهداری میکنه و چیزی که شنیدم این بود که به راحتی قبول کرد،این زمانی اتفاق افتاد که من به تصمیمم و به این قدرتی که خدا به من داده تا تمام مسئولیت زندگیم رو به عهده بگیرم و من میتونم اداره اش کنم،این اتفاق افتاد.
〰〰〰
درس دیگری که از ایمان گرفتم این بود:
وقتی میخواستم برم سراغ انجام برنامه ام،یک حسی جلوی من رو میگرفت،حس خوبی نبود،خبر از ترس میداد،این که من میترسم،
گفتم نه،این درست نیست،حتما ترسی هست که میخواد با قبول کردنش به سمت برنامه ام نَرَم
و ترس این بود:
این که از نتیجه میترسیدم،میترسیدم که تمرکزم رو دوباره از دست بدم،میترسیدم که نتونم اون نتیجه ای که میخوام رو نگیرم،و دلیلش این بود که ایمان نداشتم
ایمان به حرف قلبم،به وعده ای که داده،به این که تو مسیر قلبت رو برو،و وقتی آدم ایمان داشته باشه،ایمان داره که به اون نتیجه میرسه،پس قدم برمیداره
ایمان داره به الخیر فی ما وقع،ایمان داره که اون نتیجه با تکامل به وجود میاد،ایمان داره به حرف قلبش که خدا ازش در مسیر هدفش هدایتشان میکنه،
میفهمه که نتیجه در تکامل هست و این تکامل در پا گذاشتم روی اون ترسه و ادامه دادن به وجود میاد،
وقتی این رو فهمیدم،تمام وجودم لبریز از خوشحالی شد،انگار که دنیا رو به من دادن،این رو هم نوشتم و گذاشتم جلو چشم تا یادم باشه فرق ایمان و ترس چیه
فرق شجاعت و ترس
خدایا شکرت،خیلی خوشحالم،از این که هدایتم میکنی،از این که به من یاد میدی،ایمانم یک درجه از قبل بالاتر رفت،به این که باور داشته باشم جهان بازتابی از باورهامه،به این که وقتی قدرت خودم رو و قانون خدا رو که زندگی من رو در دست خودم با باور هام قرار داده،اون وقته که مسئولیت زندگیم رو در تمام جوانبش قبول میکنم و با ایمان به تنها قدرت جهان،رب عالمیان،قدم بر میدارم.و به یادم میارم که تنها معامله من در زندگی ام،با خداست،من فقط با خدا در طرف هستم.
خدایا شکرت،خیلی خوش حالم که نوشتم،این رد پایی هست از آگاهی ام در مسیر تکاملی ام که فقط با ایمان به عمل تبدیل میشه و میشه پایی که قدم در این مسیر پر از رشد و زیبایی و نعمت قرار میده.مسیری که هر لحظه من رو به اصلم نزدیکتر میکنه.
. درست در زمانی که در آزمونی با وجود ماهها تلاش به نتیجه ی دلخواهم نرسیدم وحسابی در حالیکه به شدت دلشکسته بودم و زیر باران گریه کردم و منکر قانون جذب و……… شده بودم،
گویی رو به روی من نشسته اید وهمه ی این مطلب را فقط و فقط خطاب به من نوشته اید.خداوندا بی نهایت سپاسگزارم بابت آگهی عمیق و ناب.
سلام استاد عباسمنش عزیز، حدود 6 ماهه که وویس های زیباتون را گوش می کنم و3 روزه که به لطف خدای مهربون از طریق سایت عضو خانواده شما شدم خیلی باهاتون انرژی می گیرم ایمان دارم شما یکی از دستهای خداوند برروی زمین هستید.خدارا هزاران مرتبه شکر که امروز صبح به محض بیدارشدنم ودیدن گوشی موبایلم روزی خوبی ازطرف خدا برایم فرستاده شد ومن با دیدن این لایو وتوضیحات شما در رابطه با از بین بردن علف های هرز که مصداق باورهای منفی ومحدود کننده ی ذهن است به یکی از باورهای محدود کننده ی ذهنم که از بچگی داشتم پی بردم وتصمیم گرفتم اون باور را از بین ببرم. هر روز دارم باور مثبت وعالی جایگزین اون می کنم. وکتاب رویاهایی که رویا نیستند را مطالعه می کنم. به راستی من به درک خوبی از قرآن نرسیده بودم وقتی آیات قرآن را دراین کتاب می خونم تازه متوجه قوانین جهان هستی می شم وبه عدالت ومهربونی خدا پی می برم. خیلی دوستتون دارم چون چشمان من را به دنیای جدیدی از توحید ویگانگی مطلق خداوند مهربان باز کردید.
خدا رو شکر میکنم به خاطرِ این روزِ خوب و این احساسِ خوبی که دارم و سپاسگزارِ نعمتهایی هستم که خداوند به من عطا کرده تا از زندگی لذت ببرم.
خدا رو شکر به خاطِرِ این همه زیبایی و این همه فراوانی.
خدا رو شکر به خاطر اینکه انسانهایی که متوجهِ افکارشون هستن رو به بهترینها و بی نهایتها هدایت میکنه.
صادقانه فضایِ پارادایس نمیتونه همینجوری ساخته شده باشه،نمیتونه این هماهنگی ها و این چیدمان و مناظرِ زیبا اتنفاقی بوجود اومده باشه.
یقینن این فضا مهیا شده بوده برای کسی که مهیایِ این فضا بوده
از نظرِ ذهنی و فکری و روحی به قدری در صلح بوده که این مکان برای اون شخص تدارک دیده شده و به دستانِ خداوند ساخته شده.
هر چقدر از زیبایی های پارادایس بنویسیم باز هم نکاتی از قلم خواهد افتاد.
خدا رو شکر میکنم به خاطرِ این همه زیبایی.
زندگیِ ما هم درست مثل این مسیرِ جدید ما رو به جاهای زیبای جهانِ اطرافمون هدایت میکنه اگر… مسیرِ افکارمون رو لایروبی کنیم.
نکته ی جالبی که این فایل برام داشت این بود که وقتی شروع میکنم مسیری جدید و قالبی جدید رو به افکارم میدم باعث میشه جهانِ اطرافم رو از زوایایِ مختلفی ببینم.
باعث میشه به بی نهایت بودنِ خودم و افکارم پی ببرم
باعث میشه زیباییهایِ جدیدی در درونم و جهانم پیدا کنم.
باعث میشه بی نهایت بودن و پویا بودنِ این جهان و مالکِ این جهان رو درک کنم.
دقیقاً افکارِ من هم به همین شکلِ.تا وقتی مثلِ قالبِ قدیمی و از پیش تعیین شده فکر میکنم و عمل میکنم زندگی همون شکلِ همیشگی شو به من نشون میده.
ولی وقتی تصمیم میگیرم که مسیری متفاوت برم و حرکت میکنم برای تغییرِ افکارم و مسیرهای جدیدی رو در افکارم ایجاد میکنم به جایی هدایت میشم که جهان رو از زوایایی متفاوت تر که تاحالا فکرشو نمیکردم می بینم و این در حرکت بودن و تغییر کردن و دیدنِ جهان از زاویه های جدید باعث میشه هم خودم رو بشناسم هم رشد کنم و هم از زندگی لذت ببرم و هم خالِقِ چیزهایی جدید و چهره ای زیباتر از دنیایی باشم که همه این زیبایی ها از قبل در اون هست و فقط من با ایجادِ مسیری جدید بهشون میرسم و از دیدنشون لذت میبرم.
مسیرهای جدیدی که من در افکارم ایجاد میکنم دقیقاً مثل این مسیری که استاد ایجاد کردن به افکارم نظم میده و منظره ای زیباتر برای من ایجاد میکنه.بعث میشه علفهایِ هرزی که مانعِ رشدِ افکارِ مثبتن بشه رو بشناسم و هرس شون کنم و با هرس کردنِ افکارِ سمی فضایِ رشد رو برای افکاری جدید و سازنده ام باز کنم.
منظره و زاویه ای که در جهان بوده و هست،ولی به دلیلِ اینکه من مسیرِ قبلیِ فکریِ خودم رو دنبال میکردم و همیشه از همون پنجره به جهانم نگاه میکردم نمیتونستم ببینمش.
افکارِ جدید مسیرهای جدیدی رو برای من باز کرده و باعث شده زیباییهای زندگی خودم و جهان رو بیشتر و بهتر ببینم.
باعث شده به نعمتهایِ بیشتری برسم.
باعث شده از زندگی لذتِ بیشتری ببرم.
باعث شده دنیایِ من وسیع تر و زیبا تر بشه.
سپاسگزارِ خداوندم که در این زمان و در این مکان هستم و به این شکل هدایت میشم.
هیچ چیز اتفاقی نیست و هیچ چیز اتفاقی در مسیرِ چشمانِ من قرار نمیگیره.
اومدم امروز به شکرانه این زیباییها یی که دارم میبنم نظر خودم رو بنویسم مگر نه اینکه خداوند در قرآن می فرماید اونهایی که کذبوا به آیاتنا هستند کافر هستند و فسنیسره للعسری میشن؟
مگر نه اینکه اونایی که صدق بالحسنی باشن فسنیسره للیسری میشن؟
مگر نه اینکه انتخاب با منه که جز کدوم دسته باشم ؟
پس من میخوام جز دسته صدق بالحسنی بشم من می خوام خداوندی رو سپاسگزار باشم که در زمان مناسب و در مکان مناسب من رو به سایت استاد هدایت کرد تا ناظر اینهمه زیبایی از قاب دوربین استاد باشم.
می نویسم تا یادم باشه که از کجا به کجا رسیدم با بودن با استاد و کار کردن روی خودم . منی که به خاطر شرایطم نمی تونستم مسافرت برم اصلا نمی تونستم خیلی از خونه بیرون برم تا زیبایی ببینم الن توی خونه و در کمال آرامش دارم زیبایی های جهان رو از قاب دوربین استاد می بینم و این یعنی اینکه من لایق بودم که جهان اینجوری داره به من کمک میکنه .لایق بودم چون ی روزی آگاهانه تصمیم گرفتم مثل اکثریت جامعه نباشم . تصمیم گرفتم که راهی توی ذهنم باز کنم( مثل این مسیری که استاد به اون توجه کردن وآگاهانه اون رو هرس کردن ). ذهنی که با باورهای محدود کننده پر از علف های هرز شده بود. یعنی تو کهکشان راه شیری باور بد نبود که تو ذهنم من نباشه خخخخ.
راستش اولش جرات ورود به داخلش رو نداشتم چون به نظر خیلی وحشتناک می اومد اما کم کم که واردش شدم و ذره ذره بازش کردم فهمیدم که اونقدر ها هم وحشتناک نیس .ابزارش خودم بودم و خدای خودم و بس. فقط باید با خودم به صلح میرسدم بقیش با ایمان و توکل به خداوند و با طی کردن تکاملم اتفاق می افته( و هنوز هم من مشغولم کاری که باید تا آخر عمرم انجام بدم و الن نه تنها نمی ترسم بلکه شور و اشتیاقم بیشتر شده)
تکامل چه واژه قشنگیه. اون زمانی که دانش آموز بودم و چیزهای ضد و نقیضی راجع به تکامل داروین می شنیدم نمی دونستم بالاخره این قضیه راسته یا دروغه. اما الن بقول استاد به هر چی نگاه میکنم تکامل رو توش می بینم. حتی تو خوب شدن ی جوش توی صورت آدم. چند هفته پیش ی جوش عفونی بزرگ زیر پوستی کنار گردنم پیدا شد. اول که حسش کردم ی کم ناراحت شدم ذهنم رفت سراغ تجربیات قبلیم که حتما آجیل زیاد خوردم یا صابونم خوب نبوده و هزارتا چیز دیگه . از داشتن این جوش تو صورتم داشت حالم بد می شد اما ی دفه یاد قضیه تکامل افتادم و سعی کردم از دید تکامل به این قضیه نگاه کنم . دیگه اون حس بد رو نداشتم ..فقط دنبالش می کردم ببینم چه اتفاقی می افته. آره جوشه اولش خیلی بزرگ بود و به نظر می رسید راهی برای بیرون اومدن از اون زیر رو نداشته باشه اما هر روز که می گذشت اون خودش رو جمع تر و جمع تر می کرد و بالاخره از زیر پوست اومد بیرون و کم کم روال بهبودی طی می شد. شاید باورتون نشه اما سه هفته طول کشید تا اون تکاملش رو طی کنه. الن که دارم این متن رو می نویسم هم ی ذره از اون هست و من مطمنم که ی هفته دیگه دیگه اثری ازش نیست. همین جوش من رو به فکر فرو برد که خداوند چقدر همه چیز رو دقیق آفریده که حتی توی هم چین چیزی هم باید تکامل طی بشه تا نتیجه بدست بیاد و اگر من سعی می کردم با دستم یا هر وسیله ی دیگه ای جوش رو نابود کنم مطمانا نتیجه چیز خوبی نمیشد و حال و احساس من بد و بدتر.
آره تکامل همه چیزه.
بحث درختان هرز توی این فایل هم منو یاد چند وقت پیش انداخت که رفته بودیم ی تیکه زمینی که توش عدس کاشته بودیم رو از نزدیک ببینیم. هوا بهاری و همه جا سرسبز.و قتی که که رسیدیم بالای زمین جوانه های سبز عدس داشتن از دور خودنمایی می کردن جلوی چشمامون و صحنه ی خیلی زیبایی رو بوجود آورده بودن اما وقتی رفتیم نزدیک و نزدیکتر دیدیم که ای وای چقدر علف هرز اونجاست. یاد حرفهای استاد افتادم و باورهای محدود کننده که عین همین علف های هرز همه جای ذهن ما هستن .ذهنی که از دور شاید زیبا به به نظر برسه اما وقتی میری توش میبینی که ای دل غافل چه چیزهای هرزی اونجاست که اگه نچینیشون همه ذهن رو نابود می کنن.
دقیقا مثل این مسیر توی فایل با خودم فکر کردم که چکار سختیه بخوای روی دوپا بشینی و این همه علف های هرز رو بچینی آخه چکاریه به خودم سختی بدم اولش نخواستم برم تو زمین اما باز یاد حرفهای استاد تو فایلهای قبلی افتادم . ی لحظه با خودم گفتم فرض کن این ذهن توه چکار می کنی؟!!!!!!!
دیگه مطمان شدم که باید برم و شروع کردم .رفتم و شروع کردم بعضی علف ها خیلی نازک بودن و خیلی ریشه نداشتن مثل اون باورهای بد ما که هنوز اونقدر تکرار نشدن که سیمانی بشن و کندنشون راحت بود اما امان از اون علف های ضخیم و خادار و ریشه دار که به انرژی و نیروی زیادی احتیاج داشتن باید اونقدر باهاشون ور میرفتی که بتونی از ریشه درشون بیاری و بعضی وقتها نمیشد اما باز با خودم میگفتم باید بیشتر فشار بدم صبر بیشتری داشته باشم تا کم کم از ریشه دربیان .اگر میخواستم عجله کنم مثل آشغالهای زیر مبل میشد فقط سرشون قطع میشد و ریشه بود. خلاصه با این افکار تونستم برا اولین بار ی قسمتی از اون کار رو انجام بدم با موفقیت قابل قبول.
جالب این بود که زمینه کنار ی رودخونه بود رودخونه ای که سالهای قبل نشانه های خشک شدنش ظاهر شده بود اما امسال آبش از هر سال بیشتر و زلال تر بود و صدای جریانش توی سکوت اونجا و صدای پرنده ها لذت بردن از مسیر رو دوچندان میکرد باور کنید امسال اینجایی که من هستم مثل فلوریدا شده بارون های پی در پی هوای معتدل نسیم های خنک چیزی که من سالهای قبل ندیده بودم این موقع سال. الن که دارم مرور میکنم یاد حرفای استاد می افتم که میگه اگه شما رو خودتون کار کنید جهان به کمک شما میاد و با شرایط خوب احاطه میشین .
خلاصه اینکه من این روزها آموزه های استاد رو دارم به عینه توی اطرافم میبینم و همین ایمان من به اونها رو زیادتر میکنه. باور کنید باورم نمیشه اینهمه چیز به ذهنم اومد و من نوشتم.. ممنونم استاد خوبم.ان شا الله که بیام اونجا و از نزدیک ببینمتون. همتون رو . خدایا شکرت
یکی از اصلی ترین و لذت بخش ترین کارها و فعالیت های سرشار از لذت و احساس خوب برای من هم قدم شدن با انسان هاییه که میشه ساعت ها باهاشون در مورد تعالی و رشد و تغییر و پیشرفت صحبت کرد انسان هایی که از ابتدای هم قدم شدن با انها تغییرات درونی آغاز میشوند من همیشه سعی کرده ام از همین انسان ها باشم و هر بار که با بیان صحبتی به رشد و تلنگر درونی یک نفر کمک کرده ام احساس خوشبختی و رضایت کرده ام ، و این هم قدم و هم مسیر شدن ِ با شما برای من انقدر لذت بخش و زیبا بود که گاهی دقیقا صدای نفس های حاکی از پیاده روی و صحبت کردن هایم را با شما احساس میکردم ، وقتی تا نیمه متن فوق العاده زیبایی که نشانه و هدایتی بر وجود من بود رو خوندم صبر کردم و دفترم رو باز کردم و دوباره همراه با خواندن و دیدن نوشتم ، نوشتم و فکر کردم ، نوشتم و آن را به نشانه های قبل ربط دادم این نوشتن و تفکر برای من یک روز و شب ادامه یافت و کمال گرایی هر بار که کامنت دوستانم برای این فایل برای من ایمیل میشد به من میگفت تو هم زود برو و بنویس ،
خیلی وقت ها شده از ذوق و هیجان و عدم کنترل احساسم به سمت نوشتن انچه دیده و شنیده ام و درک کرده ام به سمت نوشتن دیدگاه فایل ها رفته ام اما این بار باید کمی بیشتر فکر میکردم درک میکردم و میگذاشتم در وجودم با تکرار بیشتر درک ِ کامل تر و پیوسته با اطلاعات قبل عمق بگیرد . نشانه قبل رویای زیبای آزادی را برایم واضح تر کرد و در این فایل پاشنه اشیلی به نام کمال گرایی را در وجودم یاداوری کرد که باعث شده یک همه چیز دان باشم که هر فردی حیرت میکند و سراسر تحسین میشود از میزان درک و اطلاعات و اگاهی ام در هر جنبه ای اما وقت عمل که میرسد انقدر این شاخه و ان شاخه میپرم که سرانجام کاهش عزت نفس و خودباوری از ناتوان بودن در کاری من را خسته میکند درست پس از درک این موضوع امروز صبح پس از مرور قوانین و یاداوری به خودم که چه اگاهی های ارزشمندی را دارم و به چه صورت تمام و کامل میتوانم خوشبختی را لمس کنم فایل را دوباره برای چندمین بار نگاه کردم و نوشتم استاد ِ عزیزم هم قدم شدن با شما در یک پیاده روی آن هم در بهشت ۲۰ هکتاری ان هم در یک اب و هوای رویایی و جاده ای جنگلی و رویایی که نتیجه درک ِ و اجرایی کردن ِ قوانین ثابت خداوند است بسیار برای من لذت بخش بود ، خداروصدهزار مرتبه شکر میکنم در طی این هم قدمی چقدر صمیمانه و با خلوص و سرشار از اشتیاق با کلماتی سرشار از بار مثبت با من صحبت کردید
و من هر بار شما را با تمام وجود تحسین کردم درست از زمانی که شما از خانه تمام چوبی که روی آب دریاچه ای که در دلش چشمه ای تمام وقت میجوشد بیرون آمده بودید و هدایتی از جانب الله هدایتگر دریافت کردید که به جای ورزش فقط کمی مسیر جاده جنگلی که اکنده از درختان هرز و درهم پیچیده شده بود را پاکسازی کنید ، و شما مثل همیشه با تمام دل و جان هدایت خداوند رو پذیرفتید و اولین قدم را برداشتید در دل تمام نجواهایی که میخواستند شما رو از برداشتن این قدم بازدارند و با درخت اول شروع کردید این دقیقا همان قدمی است که بارها تاکید کردید باید برداشته شود تا قدم های بعدی به ما گفته شود و بعد از درخت های بعدی و نتایجی که پشت سرهم بزرگ و بزرگ تر میشدند و در این راه نشانه ها شما را به راه های اسان تری و راحت تری هدایت میکردند و انرژی بدن هم همزمان بهتر و بهتر میشد وقتی گفتید ۵۰۰ و ۶۰۰ درخت در اوردید و مسیری که به من نشان دادید تمام وجود تحسین بودم و با خودم فکر کردم ادم کمالگرایی که فقط همین را ببیند و بخواهد در همان قدم اول ۵۰۰ و ۶۰۰ درخت را قطع کرده و ان را به کناره ها بکشناند همان ابتدای راه توسط نجواهای ذهن توقف میکند و ادامه مسیر برایش چندان رنج اور و سخت و پیچیده و ترسناک میشود که همان ابتدای راه ان را رها میکند
چقدر برایم زیبا و دل نشین بود در قدم هایی که خودتان را تحسین میکردید و برای پاکسازی جاده جنگلی با تصور اینکه قرار است چقدر زیبا و فوق العاده و رویایی شود و اتفاقاتی میتواند با پاکسازی این مسیر و پیمودن این راه موفقیت بیفتند درست مثل همان موتور سواری برای یک انسان عاشق موتور در دل جاده ای جنگلی
استاد چه ماهرانه و حقا مَنِش ِ استادانه فراوانی را در مسیر هم قدم شدن برایم به تصویر کشیدید انقدر زیبا که خودم را دقیقا هم راه و هم قدم در جاده جنگلی با شما حس کردم انجایی که گفتید از ریختن عنکبوت روی سرتان ، زخم شدن دست و ابزار درست را همراه نداشتن به بهترین شکل به من یاد دادید که در برخورد با چالش ها و تضاد میشود زیبایی ها را بیرون کشید و به شخصیت ِ بهتری از خودمان تبدیل شد
میشود تنها مقصد را دید اما قدم به قدم حرکت کرد و در هر قدم با تمام وجود از رشد و پیشرفت لذت برد ان ها را دید و تحسین کرد
تا قدم های بعدی به ما به بهترین شکل و هماهنگ با باورهایمان نشان داده شود .
انجا که گفتید موفقیت موفقیت میاره چقدر اسان و راحت در قالب کلمات قانون جذب را دوباره تعریف کردید که هر چیزی مشابه خودش را جذب میکند چقدر زیبا درس عزت نفس و اعتماد بنفس و خودباوری دادید که از همان شروع کار خودم را تحسین کنم حتی برای کوچک ترین کار تا قدم به قدم رشد و پیشرفت کنم
انجا که از باورها و ساخت ان ها گفتید و ادامه دادید که بچه ها وقتی باوری ساخته میشه به این معنا نیست که یهو تغییری در جهان ایجاد میشه ساخت باور باعث هدایت شدن به نشانه ها و مسیر هایی میشه که اگر پذیرفتیش و قدم برداشتی و صبر کردی و ادامه دادی نتایج بزرگ و بزرگ تر ایجاد میشن
در فایل های قبل شما رو تحسین میکردم برای انکه روز به روز متناسب تر میشید و با این فایل شما خبر از این دادید که با تغییر و پیشرفت و بهبودی جنبه ای از وجودتان قرار است راه و مسیر دیگری را در سایت برای جنبه جسمانی و انرژی فیزیکی ما ایجاد کنید و باعث خوشحالی و شکرگزاریه
خداروصدهزار مرتبه شکر میکنم که با شما در جاده جنگلی هم قدم شدم و برای هم صحبتی با شما نهایت احساس عالی و ارامش به همراه داشت .سپاس از شما
سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد مهربانم ک با دل بزرگشون فایل های رایگانی در حد محصولات برای ما اماده میکنن و هر کدوم ارزشمند و چون گوهری از وجود ایشون تراوش میکنه .
چند وقتیه یه حسی منو میبره به گذشته به روزا و ماه های اولی ک شروع به کار کردن رو خودم بودم و ایده گرفتم که بنویسم و هم خودم درس بگیرم و بیاد بیارم اتفاقاتی ک از روزای اول افتاد که قبلا حتی فکرش رو هم نمیتونستم بکنم .
یادمه اوایل مهر ماه پارسال بود که برادر عزیزم دوره افرینش رو به من هدیه داد و من فقط گوش میدادم و به اون صورت توجه نمیکردم
اما این کار تقریبا یک ماه طول کشید و یکبار دوره رو از اول تا اخر گوش دادم ولی احساس کردم به اون صورت خوب توجه نکردم پس دوباره با توجه و تمرکز بالا شروع کردم بیشتر تمرینایی ک میتونستم رو انجام دادم و تغیرات از همون هفته اول خیلیجالب ایجاد شد .
یکی از مثالاش این بود که من توسظ معلم پرورشی منو بدون اطلاع به من تو مسابقات نهج البلاغه و اینا ثبت نام کرده بودند سال قبلش هم همین داستان بود و من تا مرحله استانی پیش رفتم ولی اونجا مقام نیاوردنم اما خب دیدم علاقه ای ندارم و دنبال جایزه و به هر حال لوح تقدیر بودم به خاطر باورا نامناسبم ک دنبال تشویق مردم بودم حالا بگذریم .اقا اینا مارو ثبت نام کردن من یه کلمه رو جزوه ای ک باید میخوندم از اون جزوه ازما امتحان میگرفتن نخوندم همین طور مارو بردن سالن اموزش پرورش ازمون ما با اصلا علاقه ای نداشتیم همینجور جواب شانسی چون چارگزینه ای بود از رو دست کناریمون ک رشته صحیفه سجادیه ازمون میداد (من رشته نهج البلاغه بودم ) الکی زدیم ک چون فکر خیلی دوست داشتم زود تر تموم شه من برم خونه و رو باورام کار کنم یه دوره ای خیلی شدید اینکارو انجام میدادم و بعدش متاسفانه متوقف شدم و برگشتم رو باورای قبلی اما بازم شروع کردم نزدیک دو ماهه به امید الله مهربان و دلیل اون توقفو فهمیدم تو فایل دلیل سرقت تاکسی ک استاد توضیح میدن و من نمیدونستم این دوره از چه منبعی بوده هزینش پرداخت شده نشده نمیدونستم دیگه فایل استادو تو چنلی ک فقط فایل رایگان میذاشتو دیدم و برگشتم به مسیر خدا ر شکر اون دوره رو هم کامل پاک کردم هم از سیستمم و هم از موبایلم به خدای خودم قول دادم تا محصولی رو خودم هزینشو پرداخت نکردم و منبعش ندونم تهیش نکنم استفاده نکنم . خلاصه اقا اون ازمون تموم شد ما همینطور الکی دوم شهر شدیم 😂
مدرسه اونسال گفت هرکی رتبه اول تا سوم بیاره بهش جایزه بدن و من ک نه دیگه دنبال تایید بودم و نه جایزه اونسال به طرز عجیبی توی دو رشته رتبه اوردم رشته ای ک من اصن شرکت نکرده بودم و علاوه بر اون جایزه رتبه سال قبل رو هم گرفتم برای هر رشته پنجاه تومن من توی دوهفته سه بار سر صف تشویق شدم واین زمانی بود ک رها کرده بودم و دیگه دنبال تایید نبودم به همون اندازه ک رو باورم کار کرده بودم و الان ک بیاد میارم کلی میخندم ک اینقدر جهان ساده پاسخ میده شاید اون دوره ک نمیدونستم منبعش چیه برام اینچنین نتیجه های خوبی داشت ولی دردسر و مشکلات بیشتری داشت ولی الان ک تنها از فایل رایگان و محصولات با قیمت کم مثل کتاب ها استفاده میکنم دارم واقعا درک میکنم تفاوت راه درست رو چون تجربه کردم دوستان بخدا اگر در حال حاضر مثل من شرایط مالی ندارن من بخدا تا هفته پیش پول بسته اینترنت رو هم نداشتم ک یک بسته با حجم مناسب بگیرم اما حالا به اندازه که رو باورام خوب کار کردم پول بسته رو خیلی طبیعی وارد زندگیم کرد خدای مهربان .
من عاشق این دعای استادم :
انشالله خدا همه ما رو به راه راست هدایت کنه اگرم نشد راه راستو به سمت ما کج کنه
امیدوارم شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید در پناه خدای مهربان .
داخل این کلیپ جمله ای گفتین (در باره ی کاهش وزنتون)که برای من سوالی پیش اومد؛سوال از این قراره:
شما داخل این کلیپ گفتین که وقتی روی باور هاتون کار میکنین هدایت میشین به انجام یک کار(در راستای باوری که ایجاد میکنید) نه اینکه یکجا بشینی و بگی من باور هام رو درست میکنم و کار هام خود بخود درست میشه!
و من داخل یکی از فایل های رایگانتون شنیدم که گفتین اون زمانی که آنفولانزا اومده بود داخل کشور شما اینقد روی باورتون کار کردید که بدنتون خیلی قوی و مقاوم هستش و داخل سمینار هاتون افرادی که سرما خورده بودن و انفولانزا داشتن رو بغل میکردین
میخوام بدونم شما با ایجاد اون باورها به این کار هدایت شدین که افراد سرما خورده رو بغل کنین؟
به نظر شما با اشاره به جمله این فایلتون(با ایجاد باور هدایت میشین به انجام کار در راستای باوری که ایجاد کردین) نباید در عین حالی که اون زمان رو باورتون کار کردید که بدن قوی دارین رعایت اصول بهداشتی رو هم رعایت میکردین؟؟
سلام به استاد، خانم شایسته وهمه دوستان عزیز. وقتتون بخیر وقعا خدا را شکر میکنم که در مدار شنیدن این حرف ها بودم و از خدا می خوام که بهم کمک کنه تا درکش کنم و بهشون عمل کنم چون گوش دادن مرحله اول هست و باید تکرار بشه و به باور برسه و عمل بشه
خدا را شکر که در مدار بودم و لایو در اینستاگرام دیدم خیلی نکات خوبی را گفتید استاد در مورد اینکه باید قدم به قدم شروع کنیم.
واقعاً به این حرفها نیاز داشتم نکته خیلی خوبی که گفتین این بود که احساس موفقیت، احساسی هست که ما از انجام دادن کارها مون به دست میاریم عزت نفس و اعتماد به نفسی که ما پیدا میکنیم و این حس خوبی که ما پیدا می کنیم همان موفقیت هست
قبلا فکر میکردم موفقیت یعنی داشتن خونه و یه ماشین باکلاس و یک شغل خیلی با پرستیژ اما الان میبینم که موفقیت اون احساس توانایی هست اون احساس خوب هست و این آگاهی را شما به من دادید
در مورد زیباییهای پرادایس که هر چی بگم واقعاً کم هست خیلی لذت بخش بود واقعا تحسین تون می کنم که با کنترل ذهن تونستین همچین مکانی را جذب کنید
لذت میبرم هر وقت نمای دریاچه رو میبینم وقتی اون خونه چوبی رو میبینم اون طبیعت قشنگ و الان هم این جاده قشنگی که شما خودتون درستش کردید و برای موتور سواری و پیاده روی میتونین ازش استفاده کنیم اینقدر من خوشحال شدم که انگار همین الان خودم میتونم ازش استفاده کنم و شما با هر کاری که انجام میدید هم خودتون لذت می برید و هم جهان را جای بهتری برای زندگی میکنید
اوایل وقتی می گفتید هم خوب زندگی کنیم و هم جهان را جای بهتری برای زندگی کنیم و من فکر میکردم که مثلاً حتماً باید یک کارخانه احداث بکنیم یا یک کار خیلی خارق العاده انجام بدیم تا تا جهان جای بهتری برای زندگی بشه اما الان میفهمم که باید با کارهای کوچک شروع کنم احساسمو خوب کنم خودم خوب زندگی کنم و در نتیجه احساس خوب من، مثلا رفتار واخلاق من که بهتر میشه خانواده من لذت میبرن و همینطور بقیه چیزا با بهبود باورها خود به خود درست میشه
بازهم به تکامل اشاره کردید واقعاً که درک تکامل خودش نیاز به تکامل داره
این هم اگاهی بود که شما به ما دادید
یه موضوع دیگه درمورد تناسب اول که بهتون تبریک میگم واقعا تغییراتتون مشهود هست.
توی لایو این سوال به ذهن من هم رسید که آیا نمیشه ما هر چیزی که دوست داریم رو بخوریم و این باور را داشته باشیم که بدنمون متناسب هست و هر چیزی رو که لازم داشته باشد جذب میکنه و همیشه اندام متناسبی مثلا دارم و این سوال خیلی از دوستان بود مثلاً از اون دفعه که فرمودین خانم شایسته خیلی رعایت میکنن توی خوردن غذاها و میخوان که اندامشون باربی بمونه من یادم هست که دوستان خیلی این سوال را میپرسیدند که آیا نمیشه ما این باور را داشته باشیم که بخوریم ولی متناسب بمونیم و ممنونم که شما به این سوال جواب دادین به این صورت که شما هدایت شدید و هم در مورد این سوال و هم در مورد سوال بعدی که دوستان پرسیدن که چرا برای انجام کار هاتون از نیروهای خدماتی کمک نمی گیرید و پاسخ هوشمندانه که شما دادین من یه نکته رو فهمیدم اونم اینکه استاد شما اشباع شدید شما از مرحله نیاز عبور کردید و مثلاً من که هنوز استقلال مالی ندارم و از آن عبور نکردم و این توی ذهنم هست که وقتی وضع مالیم خوب بشه هر کاری که می خوام انجام بدم به کسی می سپارم تا کار را انجام بده و خودم دست به هیچ کاری نمی زنم یا حتی در مورد بحث رژیم که مثلا شما گرفتید و بهش هدایت شدید به نظر من شما از این مرحله عبور کردید
از مرحله ای که هر چیزی که دوست دارید هر رستورانی که دوست دارید هر غذایی که دوست دارید هر چقدر که بخواهید استفاده کردید و به قول خودتون مثل اون حرفی که در مورد ثروت زدید شما پر شدید میتونید بگذرید وقتی که از ثروت پر بشیم میتونیم ببخشیم وقتی از عشق به خودت لبریز بشی میتونی ببخشیم و وقتی که هنوز در مرحله نیاز هستیم گذر کردن سخت هست.
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.
همین هفته قبل من یکی از فامیل هامون رو که خیلی هم ثروتمند هست ک شنیدم که چقدر کار فیزیکی انجام میده کارهایی که توی خونه داره تعمیرات و خلاصه هر چیزی رو با خودم گفتم چرا مثلاً کارگر نمیگیره چرا خودش را اذیت میکنه و با حرفهای شما متوجه شدم که بله درسته انسان دوست داره که حرکت کنه و مفید باشه و فقط یه موجود مرده است که میتونه از صبح تا شب بیفته و هیچ کاری نکنه وگرنه کسی که از نظر روحی و جسمی سالم هست و از این مرحله نیاز عبور کرده دوست داره که کار کنه فعالیت کنه و نکته مهمش هم این هست که ما چون هنوز به این مرحله نرسیدیم اینجوری فکر می کنیم
حرفهای شما استاد همش درسته ولی ما با توجه به مدار هامون درجه های متفاوتی داریم که اگر ادامه بدیم و استمرار داشته باشیم و به درک درست حرف های شما می رسیم
خودم خیلی وقتها برداشتهای اشتباه داشتم که بخاطر مدار پایینه من هر فایلی رو که میبینم می نویسم و بعد از مدتی که باز گوش می کنم چیزای جدید متوجه میشم بعد که به دفتر مراجعه میکنم میبینم من اینا رو نوشته بودم اما درکم متفاوت شده و این به خاطر تفاوت مدار هست.
ممنون از اینکه نوشتید ، خیلی لذت بردم از خوندن دیدگاهت
و همچنین استفاده کردم نکته ای در نوشته شما در مورد احساس موفقیت من رو هدایت کرد به این تفکر که وقتی من خواسته ای دارم و اصل و میوه خواسته پس از تجربه تنها احساس ِ زیبای موفقیت و اعتماد بنفس و حال ِ خوبه و طبق قانون جذب در صورتی که با کوچک ترین قدم که برمیدارم خودم رو تحسین و تایید کنم و احساس موفقیت رو تجربه کنم باعث جذب موفقیت های بیشتر میشه در نتیجه احساس موفقیت بیشتر و به همین طریق با ایجاد باورهای بهتر تجربه موفقیت های بیشتر
هزاران سلام و درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و خانم فرهادی عزیز و مدیر فنی فوق العاده سایت و دوستانم کمیابم
🌸🌸🌸🌸
متن نوشته شده روی این فایل به تنهایی اینقدر آگاهی بخشه که از خوندنش سیر نمیشم و با هر بار خوندن یه آگاهی جدیدی درک می کنم و به وضوح میشه روند تکاملی خانم شایسته عزیز رو تو درک قوانین و آگاهی بخشی دید.
چقدر خانم شایسته نگاه تیزبین و ظریفی به قوانین دارند، من همواره با خوندن متن ها تحسینتون می کنم.
استاد خدا رو شاکرم که شما رو تو مسیر زندگیم آورد تا زندگی رو اون طور که دوست دارم خلق کنم بدون حسرت خوردن به خاطر گذشته و ترسیدن از آینده .
خدا قوت که مسیر جنگلی رو به اون زیبایی از درخت ها و شاخه و برگ های هرز پاکیزه کردی، خدا میدونه چقدر با انجامشون باورهاتون در عمل به قوانین قوی تر شده و چه الهاماتی دریافت کردین و چه نعمت ها و لذت هایی رو تجربه خواهید کرد.
چقدر تلاش های فیزیکی تون قابل تحسینه، من هم فکر می کردم که وقتی ثروتمند تر شدم دیگه نیازی نیست دست به هر کاری بزنم و باید پولم برام کار کنه! حالا درک می کنم که چرا خانم شایسته واسه نظافت خونه و کارهای روزمره اش آدم اجیر نمی کنه.
باوری که از دیدن فیلم ها و حتی شنیدن زندگی ثروتمندا بدست آورده بودم در هم کوبیده شد.
یعنی چه که نخوای کارها و وظایف خونه و زندگیت رو انجام ندی و بسپریش دست افراد دیگه ؟!
پولدار هستی که هستی ! این دلیلی بر فرار از کارها و مسئولیت هات نیست . بهونه بی بهونه ( از خط قرمزهای استاد که مدام تو گوشم تکرار میشه)
البته من آدم بهونه بیار و فرار از مسئولیت هام نیستم ولی این باوره هم بود که برای همیشه عطایش را به لقایش بخشیدم .
استاد تمام حرف ها و صحبت هات تو تک تک فایلها تلنگره ، تلنگری که تنم رو میلرزونه!
چقدر خدا رو شاکرم که اسباب راحت فایل گرفتن رو دراختیار شما قرار داده که ما میتونیم تو زندگی روزمره تون هم باشیم و اجرای عملی قوانین رو تو زندگیتون ببینیم.
تازگیها درک کردم هر انسان پولدار و موفقی رو هم نمیشه الگو قرار داد! ( نگفتم ثروتمند چون ثروتمندی ابعاد گسترده تری نسبت به پولداری داره ، یه پولدار فقط پولداره ولی یه ثروتمند یعنی همه چی رو با هم داره مثل استاد عزیزم)
خیلی با این درک جدید راحت تر شدم ، کم آدمی مثل استاد رو میشه الگوی رفتاری قرار داد.
استاد عزیزم واسه اراده و انگیزه ای که تو روش تغذیه ای جدید دارید تحسینتون می کنم، اینم از اون روش های سختیه که اراده زیادی میخواد. من تقریبا یک سالی رو به این روش تغذیه پیش رفتم ، واقعا عالی بود و سطح انرژیم اینقدر زیاد شده بود که دیگه کار کم میاوردم برای انجام دادن . ولی چون اعتماد به نفسم پایین بود و به حرف دیگران اهمیت میدادم ترکش کردم .
خیلی خوشحالم که الگوی مناسب دیگه تو روش تغذیه پیدا کردم .
استاد عزیزم بی نهایت سپاس گزارم از شما به خاطر این لایوهایی که میگیرید و کوچکترین نتایج رو با ما به اشتراک میزارید.
در پناه ربّ خوبیها همیشه حال خوب داشته باشیم.🌹🌹🌹🌹🌹
قلبم گفت بیا درسی که یاد گرفتی رو اینجا بنویس،این طور یک ردپا میزاری.
امیدوارم خوندن این نوشته بهتون کمک کنه که تفاوت بین ترس و ایمان رو بهتر متوجه بشید و در راه زندگیتون بتونین از قلبتون کمک بگیرین،از مسیر هدایت همیشگی که خدا به ما ارزانی داره
〰〰〰
حدود یک هفته بود،فهمیده بودم مسیر من،مسیری که میخوام طی کنم و ازش لذت ببرم،تمرکز میخواد،توجه میخواد تا اون جوانه نوپا جون بگیره و رشد کنه.
واسه همین تصمیم گرفتم کار هایی که تمرکز و توجه ام رو میگرفت،انجامشون ندم.
میشد گفت تقریبا همه اش رو گذاشته بودم کنار اما جز یکی،
این یکی این بود که دیگه از حیوان خونگیم مراقبت نکنم و مسئولیتش رو بدم دست فرد دیگری.اولش به مادرم اعتماد کردم چون میخواست نگه اش داره،
بعد از چند روز دیدم اون جور که باید ازش نگهداری نمیکنه
تصمیم گرفتم بدم به افرادی که میدونستم چه قدر عاشقانه حیوون خونگی دوست دارن و چند برابر مادرم ازش بهتر نگهداری میکنن و بهش توجه میکنن
میخواستم این کار رو کنم،اما وقتی به مادرم گفتم،گفت نه تو اشتباه میکنی و من دارم خوب مراقبت میکنم در حالی که از حال و روز حیوون خونگی معلوم بود که در چه وضعیتیه
با خودم گفتم الناز این هدفت بها میخواد،باید براش بها بپردازی،آیا میتونی توجه ِ ت رو از روی حیوون خونگی برداری و بدیش به دست خدا و تمام تمرکزت رو بزاری روی هدفت؟
تا این جا این حرف به ظاهر درست به نظر میرسه،مگه نه؟بریم ادامه داستان:
من قبول کردم و سعی کردم تمرکزم رو بزارم روی انجام کارهایی که برای هدفم نیاز دارم انجام بدم و لذت ببرم.
اما هر بار تمرکزم از بین میرفت چون زمانی که از اتاق می اومدم بیرون،میدیدم که حیوون خونگی چه وضعیتی داره و انگار داره حالش بدتر از قبل میشه،این تا چند وقت ادامه پیدا کرد و من با خودم میگفتم الناز،حاظری حتی برای بهای هدفت به اون توجه نکنی حتی اگر بیمار بشه؟،به جاش به این فکر کن که به چه دستاورد های میرسی و حتی میتونی چه قدر به این نوع از حیوون خونگی در آینده کمک کنی.
اما از یک طرفی یک حسی در درونم قبول نمیکرد و میگفت نه،نمیتونه این طور باشه،حتما میشه یک کاریش کرد،و من چون نمیدونستم چی کار کنم سعی میکردم فراموش کنم تا بتونم تمرکزم رو دوباره بدست بیارم.(و این ندونستن این مسئله برای این بود که،…در ادامه متوجه میشوید)
دیگه طاقتم تموم شد،نمیتونستم این وضع رو تحمل کنم،باید یک راه حلی داشته باشه!
و بعد یادم به بحث ایمان افتاد،همین اواخر و آخرین فایلی که دیده بودم(برنامه نویس زندگی خودت باش) و فصل پنجم کتاب رویاهایی که رویا نیستند،از ایمان حرف میزدن،از این که باور کنم زندگی من در دست منه،وقتی داشتم به این فکر میکردم،به اون حرف هایی که خدای درون عباس منش بهش گفته بود در اون چادر،یک حسی در من شکل گرفت و به من گفت که این یک شرکه
این یک شرک که تو باور داری که کنترلی بر زندگیت نداری و با این شرک مسئولیت زندگیت رو به عهده نگرفتی و انداختی دست خدا و فکر میکنی بقیه(مادرم)قدرت دارن و من نمیتونم اون تصمیمی که میخوام رو عمل کنم(این شرک که من قدرتی بر تصمیم گیری این مسئولیتی که از حیوون خونگی دارم رو ندارم)
آره،وقتی این رو فهمیدم،تمام وجودم رو در بر گرفت،تمام اون صحنه ها و اون فکر ها در ذهنم اومد،فهمیدم این شرکه که من باور دارم که قدرتی بر زندگیم ندارم که این طور مسئولیتش رو انداختم گردن خدا و میگم چرا نمیشه
وقتی این رو فهمیدم،اومدم دفتر رو به دستم گرفتم و نوشتم اون ترس ها رو و وقتی نوشتم فهمیدم که تمام این افکار شرکی بوده که با بهونه به دست خدا دادن و تمرکز،داشته پوشونده میشده ،شرکی که میگه من قدرتی بر زندگیم ندارم،بر تصمیم گرفتنم و عملی کردنشون ندارم و این شرک به همین معناست که وقتی من باور ندارم قدرت زندگیم رو،مسئولیتش به عهده نمیگیرم و میدم به خدا،با این که خدا به من قدرت داده و با همین قدرت مسئولیت زندگیم رو به من داده
و بعدش از خدا عذر خواهی کردم که به خودم ظلم کرده بودم و بعد گفتم خدایا،ممنونم که این درس رو به من دادی،این درس که وقتی من قدرتم رو قبول دارم،اون وقت مسئولیت تمام زندگیم رو به دستم میگیرم و ایمان دارم به تنها رب،به تنها قدرت جهان و با این باور اقدام به عمل میکنم
آره،ایمان عمل میاره.جایی که ایمان هست،شرک نیست،ترس نیست.
از خدام تشکر کردم برای این درس با ارزش و نوشتمش تا یادم باشه من همیشه فقط با خدام طرف هستم،فقط با جهان،قفط با قوانین خدا،فقط با قدرت خدا هستم که با باور هام معامله میکنم و آینده اتفاقات رو رقم میزنم،من فقط با خدام طرف هستم و نه هیچ کسی دیگه ای
وقتی این درس رو یاد گرفتم و خودم رو بخشیدم و از خدا تشکر کردم برای این درس،
تصمیم گرفتم تصمیمم رو به مادرم بگم که بهتره مسئولیت این حیوون خونگی رو بدیم به کسی که قبول میکنه و بهتر از ما ازش نگهداری میکنه و چیزی که شنیدم این بود که به راحتی قبول کرد،این زمانی اتفاق افتاد که من به تصمیمم و به این قدرتی که خدا به من داده تا تمام مسئولیت زندگیم رو به عهده بگیرم و من میتونم اداره اش کنم،این اتفاق افتاد.
〰〰〰
درس دیگری که از ایمان گرفتم این بود:
وقتی میخواستم برم سراغ انجام برنامه ام،یک حسی جلوی من رو میگرفت،حس خوبی نبود،خبر از ترس میداد،این که من میترسم،
گفتم نه،این درست نیست،حتما ترسی هست که میخواد با قبول کردنش به سمت برنامه ام نَرَم
و ترس این بود:
این که از نتیجه میترسیدم،میترسیدم که تمرکزم رو دوباره از دست بدم،میترسیدم که نتونم اون نتیجه ای که میخوام رو نگیرم،و دلیلش این بود که ایمان نداشتم
ایمان به حرف قلبم،به وعده ای که داده،به این که تو مسیر قلبت رو برو،و وقتی آدم ایمان داشته باشه،ایمان داره که به اون نتیجه میرسه،پس قدم برمیداره
ایمان داره به الخیر فی ما وقع،ایمان داره که اون نتیجه با تکامل به وجود میاد،ایمان داره به حرف قلبش که خدا ازش در مسیر هدفش هدایتشان میکنه،
میفهمه که نتیجه در تکامل هست و این تکامل در پا گذاشتم روی اون ترسه و ادامه دادن به وجود میاد،
وقتی این رو فهمیدم،تمام وجودم لبریز از خوشحالی شد،انگار که دنیا رو به من دادن،این رو هم نوشتم و گذاشتم جلو چشم تا یادم باشه فرق ایمان و ترس چیه
فرق شجاعت و ترس
خدایا شکرت،خیلی خوشحالم،از این که هدایتم میکنی،از این که به من یاد میدی،ایمانم یک درجه از قبل بالاتر رفت،به این که باور داشته باشم جهان بازتابی از باورهامه،به این که وقتی قدرت خودم رو و قانون خدا رو که زندگی من رو در دست خودم با باور هام قرار داده،اون وقته که مسئولیت زندگیم رو در تمام جوانبش قبول میکنم و با ایمان به تنها قدرت جهان،رب عالمیان،قدم بر میدارم.و به یادم میارم که تنها معامله من در زندگی ام،با خداست،من فقط با خدا در طرف هستم.
خدایا شکرت،خیلی خوش حالم که نوشتم،این رد پایی هست از آگاهی ام در مسیر تکاملی ام که فقط با ایمان به عمل تبدیل میشه و میشه پایی که قدم در این مسیر پر از رشد و زیبایی و نعمت قرار میده.مسیری که هر لحظه من رو به اصلم نزدیکتر میکنه.
خدایا شکرت
سلام
خانم شهریور
عالی بود
شباهت داشت به این روزهای من
براتون بهترین ها رو آرزو می کنم
عالی بود عالی، سپاسگزارم.
. درست در زمانی که در آزمونی با وجود ماهها تلاش به نتیجه ی دلخواهم نرسیدم وحسابی در حالیکه به شدت دلشکسته بودم و زیر باران گریه کردم و منکر قانون جذب و……… شده بودم،
گویی رو به روی من نشسته اید وهمه ی این مطلب را فقط و فقط خطاب به من نوشته اید.خداوندا بی نهایت سپاسگزارم بابت آگهی عمیق و ناب.
سلام استاد عباسمنش عزیز، حدود 6 ماهه که وویس های زیباتون را گوش می کنم و3 روزه که به لطف خدای مهربون از طریق سایت عضو خانواده شما شدم خیلی باهاتون انرژی می گیرم ایمان دارم شما یکی از دستهای خداوند برروی زمین هستید.خدارا هزاران مرتبه شکر که امروز صبح به محض بیدارشدنم ودیدن گوشی موبایلم روزی خوبی ازطرف خدا برایم فرستاده شد ومن با دیدن این لایو وتوضیحات شما در رابطه با از بین بردن علف های هرز که مصداق باورهای منفی ومحدود کننده ی ذهن است به یکی از باورهای محدود کننده ی ذهنم که از بچگی داشتم پی بردم وتصمیم گرفتم اون باور را از بین ببرم. هر روز دارم باور مثبت وعالی جایگزین اون می کنم. وکتاب رویاهایی که رویا نیستند را مطالعه می کنم. به راستی من به درک خوبی از قرآن نرسیده بودم وقتی آیات قرآن را دراین کتاب می خونم تازه متوجه قوانین جهان هستی می شم وبه عدالت ومهربونی خدا پی می برم. خیلی دوستتون دارم چون چشمان من را به دنیای جدیدی از توحید ویگانگی مطلق خداوند مهربان باز کردید.
بنام خدایی که بی نهایت است نا محدود
سلام به دوستانِ خوبم
خدا رو شکر میکنم به خاطرِ این روزِ خوب و این احساسِ خوبی که دارم و سپاسگزارِ نعمتهایی هستم که خداوند به من عطا کرده تا از زندگی لذت ببرم.
خدا رو شکر به خاطِرِ این همه زیبایی و این همه فراوانی.
خدا رو شکر به خاطر اینکه انسانهایی که متوجهِ افکارشون هستن رو به بهترینها و بی نهایتها هدایت میکنه.
صادقانه فضایِ پارادایس نمیتونه همینجوری ساخته شده باشه،نمیتونه این هماهنگی ها و این چیدمان و مناظرِ زیبا اتنفاقی بوجود اومده باشه.
یقینن این فضا مهیا شده بوده برای کسی که مهیایِ این فضا بوده
از نظرِ ذهنی و فکری و روحی به قدری در صلح بوده که این مکان برای اون شخص تدارک دیده شده و به دستانِ خداوند ساخته شده.
هر چقدر از زیبایی های پارادایس بنویسیم باز هم نکاتی از قلم خواهد افتاد.
خدا رو شکر میکنم به خاطرِ این همه زیبایی.
زندگیِ ما هم درست مثل این مسیرِ جدید ما رو به جاهای زیبای جهانِ اطرافمون هدایت میکنه اگر… مسیرِ افکارمون رو لایروبی کنیم.
نکته ی جالبی که این فایل برام داشت این بود که وقتی شروع میکنم مسیری جدید و قالبی جدید رو به افکارم میدم باعث میشه جهانِ اطرافم رو از زوایایِ مختلفی ببینم.
باعث میشه به بی نهایت بودنِ خودم و افکارم پی ببرم
باعث میشه زیباییهایِ جدیدی در درونم و جهانم پیدا کنم.
باعث میشه بی نهایت بودن و پویا بودنِ این جهان و مالکِ این جهان رو درک کنم.
دقیقاً افکارِ من هم به همین شکلِ.تا وقتی مثلِ قالبِ قدیمی و از پیش تعیین شده فکر میکنم و عمل میکنم زندگی همون شکلِ همیشگی شو به من نشون میده.
ولی وقتی تصمیم میگیرم که مسیری متفاوت برم و حرکت میکنم برای تغییرِ افکارم و مسیرهای جدیدی رو در افکارم ایجاد میکنم به جایی هدایت میشم که جهان رو از زوایایی متفاوت تر که تاحالا فکرشو نمیکردم می بینم و این در حرکت بودن و تغییر کردن و دیدنِ جهان از زاویه های جدید باعث میشه هم خودم رو بشناسم هم رشد کنم و هم از زندگی لذت ببرم و هم خالِقِ چیزهایی جدید و چهره ای زیباتر از دنیایی باشم که همه این زیبایی ها از قبل در اون هست و فقط من با ایجادِ مسیری جدید بهشون میرسم و از دیدنشون لذت میبرم.
مسیرهای جدیدی که من در افکارم ایجاد میکنم دقیقاً مثل این مسیری که استاد ایجاد کردن به افکارم نظم میده و منظره ای زیباتر برای من ایجاد میکنه.بعث میشه علفهایِ هرزی که مانعِ رشدِ افکارِ مثبتن بشه رو بشناسم و هرس شون کنم و با هرس کردنِ افکارِ سمی فضایِ رشد رو برای افکاری جدید و سازنده ام باز کنم.
منظره و زاویه ای که در جهان بوده و هست،ولی به دلیلِ اینکه من مسیرِ قبلیِ فکریِ خودم رو دنبال میکردم و همیشه از همون پنجره به جهانم نگاه میکردم نمیتونستم ببینمش.
افکارِ جدید مسیرهای جدیدی رو برای من باز کرده و باعث شده زیباییهای زندگی خودم و جهان رو بیشتر و بهتر ببینم.
باعث شده به نعمتهایِ بیشتری برسم.
باعث شده از زندگی لذتِ بیشتری ببرم.
باعث شده دنیایِ من وسیع تر و زیبا تر بشه.
سپاسگزارِ خداوندم که در این زمان و در این مکان هستم و به این شکل هدایت میشم.
هیچ چیز اتفاقی نیست و هیچ چیز اتفاقی در مسیرِ چشمانِ من قرار نمیگیره.
اینها نشانه هایی است برای قومی که تفکر میکنند
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿۴۷﴾
اى فرزندان اسرائیل یاداوری کنید نعمتهایم که بر شما انعام کردم و اینکه من شما را بر جهانیان برترى دادم (۴۷)
ممنونم استاد برای این همه زیبایی و ثروت.
براتون زیبایی و شادی و ثروتِ بیشتر آرزو میکنم
در پناهِ اللهِ یکتا باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم
اومدم امروز به شکرانه این زیباییها یی که دارم میبنم نظر خودم رو بنویسم مگر نه اینکه خداوند در قرآن می فرماید اونهایی که کذبوا به آیاتنا هستند کافر هستند و فسنیسره للعسری میشن؟
مگر نه اینکه اونایی که صدق بالحسنی باشن فسنیسره للیسری میشن؟
مگر نه اینکه انتخاب با منه که جز کدوم دسته باشم ؟
پس من میخوام جز دسته صدق بالحسنی بشم من می خوام خداوندی رو سپاسگزار باشم که در زمان مناسب و در مکان مناسب من رو به سایت استاد هدایت کرد تا ناظر اینهمه زیبایی از قاب دوربین استاد باشم.
می نویسم تا یادم باشه که از کجا به کجا رسیدم با بودن با استاد و کار کردن روی خودم . منی که به خاطر شرایطم نمی تونستم مسافرت برم اصلا نمی تونستم خیلی از خونه بیرون برم تا زیبایی ببینم الن توی خونه و در کمال آرامش دارم زیبایی های جهان رو از قاب دوربین استاد می بینم و این یعنی اینکه من لایق بودم که جهان اینجوری داره به من کمک میکنه .لایق بودم چون ی روزی آگاهانه تصمیم گرفتم مثل اکثریت جامعه نباشم . تصمیم گرفتم که راهی توی ذهنم باز کنم( مثل این مسیری که استاد به اون توجه کردن وآگاهانه اون رو هرس کردن ). ذهنی که با باورهای محدود کننده پر از علف های هرز شده بود. یعنی تو کهکشان راه شیری باور بد نبود که تو ذهنم من نباشه خخخخ.
راستش اولش جرات ورود به داخلش رو نداشتم چون به نظر خیلی وحشتناک می اومد اما کم کم که واردش شدم و ذره ذره بازش کردم فهمیدم که اونقدر ها هم وحشتناک نیس .ابزارش خودم بودم و خدای خودم و بس. فقط باید با خودم به صلح میرسدم بقیش با ایمان و توکل به خداوند و با طی کردن تکاملم اتفاق می افته( و هنوز هم من مشغولم کاری که باید تا آخر عمرم انجام بدم و الن نه تنها نمی ترسم بلکه شور و اشتیاقم بیشتر شده)
تکامل چه واژه قشنگیه. اون زمانی که دانش آموز بودم و چیزهای ضد و نقیضی راجع به تکامل داروین می شنیدم نمی دونستم بالاخره این قضیه راسته یا دروغه. اما الن بقول استاد به هر چی نگاه میکنم تکامل رو توش می بینم. حتی تو خوب شدن ی جوش توی صورت آدم. چند هفته پیش ی جوش عفونی بزرگ زیر پوستی کنار گردنم پیدا شد. اول که حسش کردم ی کم ناراحت شدم ذهنم رفت سراغ تجربیات قبلیم که حتما آجیل زیاد خوردم یا صابونم خوب نبوده و هزارتا چیز دیگه . از داشتن این جوش تو صورتم داشت حالم بد می شد اما ی دفه یاد قضیه تکامل افتادم و سعی کردم از دید تکامل به این قضیه نگاه کنم . دیگه اون حس بد رو نداشتم ..فقط دنبالش می کردم ببینم چه اتفاقی می افته. آره جوشه اولش خیلی بزرگ بود و به نظر می رسید راهی برای بیرون اومدن از اون زیر رو نداشته باشه اما هر روز که می گذشت اون خودش رو جمع تر و جمع تر می کرد و بالاخره از زیر پوست اومد بیرون و کم کم روال بهبودی طی می شد. شاید باورتون نشه اما سه هفته طول کشید تا اون تکاملش رو طی کنه. الن که دارم این متن رو می نویسم هم ی ذره از اون هست و من مطمنم که ی هفته دیگه دیگه اثری ازش نیست. همین جوش من رو به فکر فرو برد که خداوند چقدر همه چیز رو دقیق آفریده که حتی توی هم چین چیزی هم باید تکامل طی بشه تا نتیجه بدست بیاد و اگر من سعی می کردم با دستم یا هر وسیله ی دیگه ای جوش رو نابود کنم مطمانا نتیجه چیز خوبی نمیشد و حال و احساس من بد و بدتر.
آره تکامل همه چیزه.
بحث درختان هرز توی این فایل هم منو یاد چند وقت پیش انداخت که رفته بودیم ی تیکه زمینی که توش عدس کاشته بودیم رو از نزدیک ببینیم. هوا بهاری و همه جا سرسبز.و قتی که که رسیدیم بالای زمین جوانه های سبز عدس داشتن از دور خودنمایی می کردن جلوی چشمامون و صحنه ی خیلی زیبایی رو بوجود آورده بودن اما وقتی رفتیم نزدیک و نزدیکتر دیدیم که ای وای چقدر علف هرز اونجاست. یاد حرفهای استاد افتادم و باورهای محدود کننده که عین همین علف های هرز همه جای ذهن ما هستن .ذهنی که از دور شاید زیبا به به نظر برسه اما وقتی میری توش میبینی که ای دل غافل چه چیزهای هرزی اونجاست که اگه نچینیشون همه ذهن رو نابود می کنن.
دقیقا مثل این مسیر توی فایل با خودم فکر کردم که چکار سختیه بخوای روی دوپا بشینی و این همه علف های هرز رو بچینی آخه چکاریه به خودم سختی بدم اولش نخواستم برم تو زمین اما باز یاد حرفهای استاد تو فایلهای قبلی افتادم . ی لحظه با خودم گفتم فرض کن این ذهن توه چکار می کنی؟!!!!!!!
دیگه مطمان شدم که باید برم و شروع کردم .رفتم و شروع کردم بعضی علف ها خیلی نازک بودن و خیلی ریشه نداشتن مثل اون باورهای بد ما که هنوز اونقدر تکرار نشدن که سیمانی بشن و کندنشون راحت بود اما امان از اون علف های ضخیم و خادار و ریشه دار که به انرژی و نیروی زیادی احتیاج داشتن باید اونقدر باهاشون ور میرفتی که بتونی از ریشه درشون بیاری و بعضی وقتها نمیشد اما باز با خودم میگفتم باید بیشتر فشار بدم صبر بیشتری داشته باشم تا کم کم از ریشه دربیان .اگر میخواستم عجله کنم مثل آشغالهای زیر مبل میشد فقط سرشون قطع میشد و ریشه بود. خلاصه با این افکار تونستم برا اولین بار ی قسمتی از اون کار رو انجام بدم با موفقیت قابل قبول.
جالب این بود که زمینه کنار ی رودخونه بود رودخونه ای که سالهای قبل نشانه های خشک شدنش ظاهر شده بود اما امسال آبش از هر سال بیشتر و زلال تر بود و صدای جریانش توی سکوت اونجا و صدای پرنده ها لذت بردن از مسیر رو دوچندان میکرد باور کنید امسال اینجایی که من هستم مثل فلوریدا شده بارون های پی در پی هوای معتدل نسیم های خنک چیزی که من سالهای قبل ندیده بودم این موقع سال. الن که دارم مرور میکنم یاد حرفای استاد می افتم که میگه اگه شما رو خودتون کار کنید جهان به کمک شما میاد و با شرایط خوب احاطه میشین .
خلاصه اینکه من این روزها آموزه های استاد رو دارم به عینه توی اطرافم میبینم و همین ایمان من به اونها رو زیادتر میکنه. باور کنید باورم نمیشه اینهمه چیز به ذهنم اومد و من نوشتم.. ممنونم استاد خوبم.ان شا الله که بیام اونجا و از نزدیک ببینمتون. همتون رو . خدایا شکرت
سلام استاد و خانم شاسیته عزیز
یکی از اصلی ترین و لذت بخش ترین کارها و فعالیت های سرشار از لذت و احساس خوب برای من هم قدم شدن با انسان هاییه که میشه ساعت ها باهاشون در مورد تعالی و رشد و تغییر و پیشرفت صحبت کرد انسان هایی که از ابتدای هم قدم شدن با انها تغییرات درونی آغاز میشوند من همیشه سعی کرده ام از همین انسان ها باشم و هر بار که با بیان صحبتی به رشد و تلنگر درونی یک نفر کمک کرده ام احساس خوشبختی و رضایت کرده ام ، و این هم قدم و هم مسیر شدن ِ با شما برای من انقدر لذت بخش و زیبا بود که گاهی دقیقا صدای نفس های حاکی از پیاده روی و صحبت کردن هایم را با شما احساس میکردم ، وقتی تا نیمه متن فوق العاده زیبایی که نشانه و هدایتی بر وجود من بود رو خوندم صبر کردم و دفترم رو باز کردم و دوباره همراه با خواندن و دیدن نوشتم ، نوشتم و فکر کردم ، نوشتم و آن را به نشانه های قبل ربط دادم این نوشتن و تفکر برای من یک روز و شب ادامه یافت و کمال گرایی هر بار که کامنت دوستانم برای این فایل برای من ایمیل میشد به من میگفت تو هم زود برو و بنویس ،
خیلی وقت ها شده از ذوق و هیجان و عدم کنترل احساسم به سمت نوشتن انچه دیده و شنیده ام و درک کرده ام به سمت نوشتن دیدگاه فایل ها رفته ام اما این بار باید کمی بیشتر فکر میکردم درک میکردم و میگذاشتم در وجودم با تکرار بیشتر درک ِ کامل تر و پیوسته با اطلاعات قبل عمق بگیرد . نشانه قبل رویای زیبای آزادی را برایم واضح تر کرد و در این فایل پاشنه اشیلی به نام کمال گرایی را در وجودم یاداوری کرد که باعث شده یک همه چیز دان باشم که هر فردی حیرت میکند و سراسر تحسین میشود از میزان درک و اطلاعات و اگاهی ام در هر جنبه ای اما وقت عمل که میرسد انقدر این شاخه و ان شاخه میپرم که سرانجام کاهش عزت نفس و خودباوری از ناتوان بودن در کاری من را خسته میکند درست پس از درک این موضوع امروز صبح پس از مرور قوانین و یاداوری به خودم که چه اگاهی های ارزشمندی را دارم و به چه صورت تمام و کامل میتوانم خوشبختی را لمس کنم فایل را دوباره برای چندمین بار نگاه کردم و نوشتم استاد ِ عزیزم هم قدم شدن با شما در یک پیاده روی آن هم در بهشت ۲۰ هکتاری ان هم در یک اب و هوای رویایی و جاده ای جنگلی و رویایی که نتیجه درک ِ و اجرایی کردن ِ قوانین ثابت خداوند است بسیار برای من لذت بخش بود ، خداروصدهزار مرتبه شکر میکنم در طی این هم قدمی چقدر صمیمانه و با خلوص و سرشار از اشتیاق با کلماتی سرشار از بار مثبت با من صحبت کردید
و من هر بار شما را با تمام وجود تحسین کردم درست از زمانی که شما از خانه تمام چوبی که روی آب دریاچه ای که در دلش چشمه ای تمام وقت میجوشد بیرون آمده بودید و هدایتی از جانب الله هدایتگر دریافت کردید که به جای ورزش فقط کمی مسیر جاده جنگلی که اکنده از درختان هرز و درهم پیچیده شده بود را پاکسازی کنید ، و شما مثل همیشه با تمام دل و جان هدایت خداوند رو پذیرفتید و اولین قدم را برداشتید در دل تمام نجواهایی که میخواستند شما رو از برداشتن این قدم بازدارند و با درخت اول شروع کردید این دقیقا همان قدمی است که بارها تاکید کردید باید برداشته شود تا قدم های بعدی به ما گفته شود و بعد از درخت های بعدی و نتایجی که پشت سرهم بزرگ و بزرگ تر میشدند و در این راه نشانه ها شما را به راه های اسان تری و راحت تری هدایت میکردند و انرژی بدن هم همزمان بهتر و بهتر میشد وقتی گفتید ۵۰۰ و ۶۰۰ درخت در اوردید و مسیری که به من نشان دادید تمام وجود تحسین بودم و با خودم فکر کردم ادم کمالگرایی که فقط همین را ببیند و بخواهد در همان قدم اول ۵۰۰ و ۶۰۰ درخت را قطع کرده و ان را به کناره ها بکشناند همان ابتدای راه توسط نجواهای ذهن توقف میکند و ادامه مسیر برایش چندان رنج اور و سخت و پیچیده و ترسناک میشود که همان ابتدای راه ان را رها میکند
چقدر برایم زیبا و دل نشین بود در قدم هایی که خودتان را تحسین میکردید و برای پاکسازی جاده جنگلی با تصور اینکه قرار است چقدر زیبا و فوق العاده و رویایی شود و اتفاقاتی میتواند با پاکسازی این مسیر و پیمودن این راه موفقیت بیفتند درست مثل همان موتور سواری برای یک انسان عاشق موتور در دل جاده ای جنگلی
استاد چه ماهرانه و حقا مَنِش ِ استادانه فراوانی را در مسیر هم قدم شدن برایم به تصویر کشیدید انقدر زیبا که خودم را دقیقا هم راه و هم قدم در جاده جنگلی با شما حس کردم انجایی که گفتید از ریختن عنکبوت روی سرتان ، زخم شدن دست و ابزار درست را همراه نداشتن به بهترین شکل به من یاد دادید که در برخورد با چالش ها و تضاد میشود زیبایی ها را بیرون کشید و به شخصیت ِ بهتری از خودمان تبدیل شد
میشود تنها مقصد را دید اما قدم به قدم حرکت کرد و در هر قدم با تمام وجود از رشد و پیشرفت لذت برد ان ها را دید و تحسین کرد
تا قدم های بعدی به ما به بهترین شکل و هماهنگ با باورهایمان نشان داده شود .
انجا که گفتید موفقیت موفقیت میاره چقدر اسان و راحت در قالب کلمات قانون جذب را دوباره تعریف کردید که هر چیزی مشابه خودش را جذب میکند چقدر زیبا درس عزت نفس و اعتماد بنفس و خودباوری دادید که از همان شروع کار خودم را تحسین کنم حتی برای کوچک ترین کار تا قدم به قدم رشد و پیشرفت کنم
انجا که از باورها و ساخت ان ها گفتید و ادامه دادید که بچه ها وقتی باوری ساخته میشه به این معنا نیست که یهو تغییری در جهان ایجاد میشه ساخت باور باعث هدایت شدن به نشانه ها و مسیر هایی میشه که اگر پذیرفتیش و قدم برداشتی و صبر کردی و ادامه دادی نتایج بزرگ و بزرگ تر ایجاد میشن
در فایل های قبل شما رو تحسین میکردم برای انکه روز به روز متناسب تر میشید و با این فایل شما خبر از این دادید که با تغییر و پیشرفت و بهبودی جنبه ای از وجودتان قرار است راه و مسیر دیگری را در سایت برای جنبه جسمانی و انرژی فیزیکی ما ایجاد کنید و باعث خوشحالی و شکرگزاریه
خداروصدهزار مرتبه شکر میکنم که با شما در جاده جنگلی هم قدم شدم و برای هم صحبتی با شما نهایت احساس عالی و ارامش به همراه داشت .سپاس از شما
در پناه خداوند سعادت مند باشید 💚💗
سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد مهربانم ک با دل بزرگشون فایل های رایگانی در حد محصولات برای ما اماده میکنن و هر کدوم ارزشمند و چون گوهری از وجود ایشون تراوش میکنه .
چند وقتیه یه حسی منو میبره به گذشته به روزا و ماه های اولی ک شروع به کار کردن رو خودم بودم و ایده گرفتم که بنویسم و هم خودم درس بگیرم و بیاد بیارم اتفاقاتی ک از روزای اول افتاد که قبلا حتی فکرش رو هم نمیتونستم بکنم .
یادمه اوایل مهر ماه پارسال بود که برادر عزیزم دوره افرینش رو به من هدیه داد و من فقط گوش میدادم و به اون صورت توجه نمیکردم
اما این کار تقریبا یک ماه طول کشید و یکبار دوره رو از اول تا اخر گوش دادم ولی احساس کردم به اون صورت خوب توجه نکردم پس دوباره با توجه و تمرکز بالا شروع کردم بیشتر تمرینایی ک میتونستم رو انجام دادم و تغیرات از همون هفته اول خیلیجالب ایجاد شد .
یکی از مثالاش این بود که من توسظ معلم پرورشی منو بدون اطلاع به من تو مسابقات نهج البلاغه و اینا ثبت نام کرده بودند سال قبلش هم همین داستان بود و من تا مرحله استانی پیش رفتم ولی اونجا مقام نیاوردنم اما خب دیدم علاقه ای ندارم و دنبال جایزه و به هر حال لوح تقدیر بودم به خاطر باورا نامناسبم ک دنبال تشویق مردم بودم حالا بگذریم .اقا اینا مارو ثبت نام کردن من یه کلمه رو جزوه ای ک باید میخوندم از اون جزوه ازما امتحان میگرفتن نخوندم همین طور مارو بردن سالن اموزش پرورش ازمون ما با اصلا علاقه ای نداشتیم همینجور جواب شانسی چون چارگزینه ای بود از رو دست کناریمون ک رشته صحیفه سجادیه ازمون میداد (من رشته نهج البلاغه بودم ) الکی زدیم ک چون فکر خیلی دوست داشتم زود تر تموم شه من برم خونه و رو باورام کار کنم یه دوره ای خیلی شدید اینکارو انجام میدادم و بعدش متاسفانه متوقف شدم و برگشتم رو باورای قبلی اما بازم شروع کردم نزدیک دو ماهه به امید الله مهربان و دلیل اون توقفو فهمیدم تو فایل دلیل سرقت تاکسی ک استاد توضیح میدن و من نمیدونستم این دوره از چه منبعی بوده هزینش پرداخت شده نشده نمیدونستم دیگه فایل استادو تو چنلی ک فقط فایل رایگان میذاشتو دیدم و برگشتم به مسیر خدا ر شکر اون دوره رو هم کامل پاک کردم هم از سیستمم و هم از موبایلم به خدای خودم قول دادم تا محصولی رو خودم هزینشو پرداخت نکردم و منبعش ندونم تهیش نکنم استفاده نکنم . خلاصه اقا اون ازمون تموم شد ما همینطور الکی دوم شهر شدیم 😂
مدرسه اونسال گفت هرکی رتبه اول تا سوم بیاره بهش جایزه بدن و من ک نه دیگه دنبال تایید بودم و نه جایزه اونسال به طرز عجیبی توی دو رشته رتبه اوردم رشته ای ک من اصن شرکت نکرده بودم و علاوه بر اون جایزه رتبه سال قبل رو هم گرفتم برای هر رشته پنجاه تومن من توی دوهفته سه بار سر صف تشویق شدم واین زمانی بود ک رها کرده بودم و دیگه دنبال تایید نبودم به همون اندازه ک رو باورم کار کرده بودم و الان ک بیاد میارم کلی میخندم ک اینقدر جهان ساده پاسخ میده شاید اون دوره ک نمیدونستم منبعش چیه برام اینچنین نتیجه های خوبی داشت ولی دردسر و مشکلات بیشتری داشت ولی الان ک تنها از فایل رایگان و محصولات با قیمت کم مثل کتاب ها استفاده میکنم دارم واقعا درک میکنم تفاوت راه درست رو چون تجربه کردم دوستان بخدا اگر در حال حاضر مثل من شرایط مالی ندارن من بخدا تا هفته پیش پول بسته اینترنت رو هم نداشتم ک یک بسته با حجم مناسب بگیرم اما حالا به اندازه که رو باورام خوب کار کردم پول بسته رو خیلی طبیعی وارد زندگیم کرد خدای مهربان .
من عاشق این دعای استادم :
انشالله خدا همه ما رو به راه راست هدایت کنه اگرم نشد راه راستو به سمت ما کج کنه
امیدوارم شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید در پناه خدای مهربان .
سلام استاد عزیز
داخل این کلیپ جمله ای گفتین (در باره ی کاهش وزنتون)که برای من سوالی پیش اومد؛سوال از این قراره:
شما داخل این کلیپ گفتین که وقتی روی باور هاتون کار میکنین هدایت میشین به انجام یک کار(در راستای باوری که ایجاد میکنید) نه اینکه یکجا بشینی و بگی من باور هام رو درست میکنم و کار هام خود بخود درست میشه!
و من داخل یکی از فایل های رایگانتون شنیدم که گفتین اون زمانی که آنفولانزا اومده بود داخل کشور شما اینقد روی باورتون کار کردید که بدنتون خیلی قوی و مقاوم هستش و داخل سمینار هاتون افرادی که سرما خورده بودن و انفولانزا داشتن رو بغل میکردین
میخوام بدونم شما با ایجاد اون باورها به این کار هدایت شدین که افراد سرما خورده رو بغل کنین؟
به نظر شما با اشاره به جمله این فایلتون(با ایجاد باور هدایت میشین به انجام کار در راستای باوری که ایجاد کردین) نباید در عین حالی که اون زمان رو باورتون کار کردید که بدن قوی دارین رعایت اصول بهداشتی رو هم رعایت میکردین؟؟
سلام به استاد، خانم شایسته وهمه دوستان عزیز. وقتتون بخیر وقعا خدا را شکر میکنم که در مدار شنیدن این حرف ها بودم و از خدا می خوام که بهم کمک کنه تا درکش کنم و بهشون عمل کنم چون گوش دادن مرحله اول هست و باید تکرار بشه و به باور برسه و عمل بشه
خدا را شکر که در مدار بودم و لایو در اینستاگرام دیدم خیلی نکات خوبی را گفتید استاد در مورد اینکه باید قدم به قدم شروع کنیم.
واقعاً به این حرفها نیاز داشتم نکته خیلی خوبی که گفتین این بود که احساس موفقیت، احساسی هست که ما از انجام دادن کارها مون به دست میاریم عزت نفس و اعتماد به نفسی که ما پیدا میکنیم و این حس خوبی که ما پیدا می کنیم همان موفقیت هست
قبلا فکر میکردم موفقیت یعنی داشتن خونه و یه ماشین باکلاس و یک شغل خیلی با پرستیژ اما الان میبینم که موفقیت اون احساس توانایی هست اون احساس خوب هست و این آگاهی را شما به من دادید
در مورد زیباییهای پرادایس که هر چی بگم واقعاً کم هست خیلی لذت بخش بود واقعا تحسین تون می کنم که با کنترل ذهن تونستین همچین مکانی را جذب کنید
لذت میبرم هر وقت نمای دریاچه رو میبینم وقتی اون خونه چوبی رو میبینم اون طبیعت قشنگ و الان هم این جاده قشنگی که شما خودتون درستش کردید و برای موتور سواری و پیاده روی میتونین ازش استفاده کنیم اینقدر من خوشحال شدم که انگار همین الان خودم میتونم ازش استفاده کنم و شما با هر کاری که انجام میدید هم خودتون لذت می برید و هم جهان را جای بهتری برای زندگی میکنید
اوایل وقتی می گفتید هم خوب زندگی کنیم و هم جهان را جای بهتری برای زندگی کنیم و من فکر میکردم که مثلاً حتماً باید یک کارخانه احداث بکنیم یا یک کار خیلی خارق العاده انجام بدیم تا تا جهان جای بهتری برای زندگی بشه اما الان میفهمم که باید با کارهای کوچک شروع کنم احساسمو خوب کنم خودم خوب زندگی کنم و در نتیجه احساس خوب من، مثلا رفتار واخلاق من که بهتر میشه خانواده من لذت میبرن و همینطور بقیه چیزا با بهبود باورها خود به خود درست میشه
بازهم به تکامل اشاره کردید واقعاً که درک تکامل خودش نیاز به تکامل داره
این هم اگاهی بود که شما به ما دادید
یه موضوع دیگه درمورد تناسب اول که بهتون تبریک میگم واقعا تغییراتتون مشهود هست.
توی لایو این سوال به ذهن من هم رسید که آیا نمیشه ما هر چیزی که دوست داریم رو بخوریم و این باور را داشته باشیم که بدنمون متناسب هست و هر چیزی رو که لازم داشته باشد جذب میکنه و همیشه اندام متناسبی مثلا دارم و این سوال خیلی از دوستان بود مثلاً از اون دفعه که فرمودین خانم شایسته خیلی رعایت میکنن توی خوردن غذاها و میخوان که اندامشون باربی بمونه من یادم هست که دوستان خیلی این سوال را میپرسیدند که آیا نمیشه ما این باور را داشته باشیم که بخوریم ولی متناسب بمونیم و ممنونم که شما به این سوال جواب دادین به این صورت که شما هدایت شدید و هم در مورد این سوال و هم در مورد سوال بعدی که دوستان پرسیدن که چرا برای انجام کار هاتون از نیروهای خدماتی کمک نمی گیرید و پاسخ هوشمندانه که شما دادین من یه نکته رو فهمیدم اونم اینکه استاد شما اشباع شدید شما از مرحله نیاز عبور کردید و مثلاً من که هنوز استقلال مالی ندارم و از آن عبور نکردم و این توی ذهنم هست که وقتی وضع مالیم خوب بشه هر کاری که می خوام انجام بدم به کسی می سپارم تا کار را انجام بده و خودم دست به هیچ کاری نمی زنم یا حتی در مورد بحث رژیم که مثلا شما گرفتید و بهش هدایت شدید به نظر من شما از این مرحله عبور کردید
از مرحله ای که هر چیزی که دوست دارید هر رستورانی که دوست دارید هر غذایی که دوست دارید هر چقدر که بخواهید استفاده کردید و به قول خودتون مثل اون حرفی که در مورد ثروت زدید شما پر شدید میتونید بگذرید وقتی که از ثروت پر بشیم میتونیم ببخشیم وقتی از عشق به خودت لبریز بشی میتونی ببخشیم و وقتی که هنوز در مرحله نیاز هستیم گذر کردن سخت هست.
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.
همین هفته قبل من یکی از فامیل هامون رو که خیلی هم ثروتمند هست ک شنیدم که چقدر کار فیزیکی انجام میده کارهایی که توی خونه داره تعمیرات و خلاصه هر چیزی رو با خودم گفتم چرا مثلاً کارگر نمیگیره چرا خودش را اذیت میکنه و با حرفهای شما متوجه شدم که بله درسته انسان دوست داره که حرکت کنه و مفید باشه و فقط یه موجود مرده است که میتونه از صبح تا شب بیفته و هیچ کاری نکنه وگرنه کسی که از نظر روحی و جسمی سالم هست و از این مرحله نیاز عبور کرده دوست داره که کار کنه فعالیت کنه و نکته مهمش هم این هست که ما چون هنوز به این مرحله نرسیدیم اینجوری فکر می کنیم
حرفهای شما استاد همش درسته ولی ما با توجه به مدار هامون درجه های متفاوتی داریم که اگر ادامه بدیم و استمرار داشته باشیم و به درک درست حرف های شما می رسیم
خودم خیلی وقتها برداشتهای اشتباه داشتم که بخاطر مدار پایینه من هر فایلی رو که میبینم می نویسم و بعد از مدتی که باز گوش می کنم چیزای جدید متوجه میشم بعد که به دفتر مراجعه میکنم میبینم من اینا رو نوشته بودم اما درکم متفاوت شده و این به خاطر تفاوت مدار هست.
خدایا مارا به راه راست هدایت کن.
سلام دوست ِ خوشبختم
ممنون از اینکه نوشتید ، خیلی لذت بردم از خوندن دیدگاهت
و همچنین استفاده کردم نکته ای در نوشته شما در مورد احساس موفقیت من رو هدایت کرد به این تفکر که وقتی من خواسته ای دارم و اصل و میوه خواسته پس از تجربه تنها احساس ِ زیبای موفقیت و اعتماد بنفس و حال ِ خوبه و طبق قانون جذب در صورتی که با کوچک ترین قدم که برمیدارم خودم رو تحسین و تایید کنم و احساس موفقیت رو تجربه کنم باعث جذب موفقیت های بیشتر میشه در نتیجه احساس موفقیت بیشتر و به همین طریق با ایجاد باورهای بهتر تجربه موفقیت های بیشتر
سپاسگزارم 💚