اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
برای دست پیدا کردن به این کلید وجهت دهی به کانون توجه باید روی خودم کار کنم واین جریان یک شب یا دوشب نیست باید تا وقتی زنده هستم روی خودم کار کنم وسعی در دیدن وشنیدن وگوش دادن اتفاقات زیبا داشته باشم ویکی از چیزهایی که باعث ورود افکار وباورهای منفی می شود یعنی تلوزیون را باید حذف کنم که در این مورد خدارو شکر موفق بودم واگر این روند ادامه پیدا کند وجریان تکامل طی شود هدایت می شوم به اتفاقات خوب به افراد وموقعیتهای عالی در بهترین زمان در بهترین مکان قرار می گیرم واگر در این راه کم کاری کنم وذهنم را کنترل نکنم دوباره گرفتار اتفاقات بد می شوم .
جسم ما وبیماریهاش به ذهن وفرکانس ما واکنش نشون می دن جسم طی دوره تکاملش وگذشت زمان آنقدر قوی شده وسیستم ایمنی پیدا کرده که می تونه خودش هر بیماری رو دفع کنه وبه سلامتی برسه اما این ذهن هست که اجازه نمی ده و افکار بیماری زا باعث بیماری جسم می شه واگر این روند رو ادامه بدیم بیماری بیشتر وگرفتاری بیشتر پیش می یاد اما اگر روی ذهن کار کنیم جسم آنقدر قوی می شه که از پس هر بیماری بر می یاد.
پس برای سلامتی خوشبختی شادی وثروت وبودن در بهشت باید جهت داده به کانون توجه وآگاهانه خودمون رو از قرار گرفتن در مسیر نادرست دور کنیم واجازه ندیم ذهن درگیر افکار وباورهای منفی بشه وبه این ترتیب ذهن ساخته می شه وادامه این فرکانسها یک فرکانس غالب می سازه که ما رو به خواسته هامون می رسونه .
خدایا شکرت که هر بار دور می شم از این مسیر هدایتم می کنی وشکر که زمینه رو برای هدایت به وسیله سایت واستاد فراهم کردی.
خدایابی نهایت شکرت بابت احساس عالی که ازطریق دیدن رویِ ماه استادم وصحبت های نابشان هرلحظه دریافت می کنم ،شنوایی ام راسپاس وسلول به سلول این بدنِ سالم وپرانرژی ام …..
پرادایس زیبایم ،تکه ای ازبهشت خداوندبرروی زمین زیبا که وجوداستادم رادرخودجای داده است وتوجه من به سایه دریاچه روی سقف این خانه چوبیِ بالای میزتنیس ،بی نظیروزیبا خدایاشکرت.
آگاهانه زندگی کردن رابه من آموختید وآرام آرام حذف شدندچیزهایی که باید،ازجمله تلویزیون، درسته که درآن فایل های شماراتوسط گوشی زیبایم روی صفحه اش قرارمی گرفت وباعشق ولذت تماشامی کردم امابابازشدن درب مغازه به آنجاانتقال پیداکردوتمام.
امروزیادگرفته ام اطاق فکر برای خودم تشکیل دهم وهرروزذهنم راازاین آموخته های طلایی زینت ببخشم اطاق فکری باخداوندوآنچه هرروزازکلام استاددرنشانه روزانه وفایل هاودوره هاو…. به سمتش هدایت می شوم که همه معجزه است بخدا ، تا ذهنم عادت کندمثل ورزش عضلانی که یکسال هست هر6روزدرهفته انجام می دهم وجزء لاینفک زندگیم شده پس این هم امکان پذیراست وتوانایی لازمه راخداونددروجودمان قرارداده، بایداستفاده بهینه ودرست وآگاهانه ازآن انجام دهم وبه قول استادعضله مغزم قوی وذهنم همیشه بازوپاک باشدوهمه اینهاپکیج کاملی است که رشدوپیشرفتم رادرتمام زمینه هاشاهدباشم ،هرروزوهرروزپیوسته وباگام های استوارتردراین مسیرلبریزازآگاهی های طلایی…. ،چقدرارزشمندند، خدایابی نهایت شکرت ،هدایت کرده ای مرادر چه وادیِ مقدّسی، شکروسپاس……
زندگیم شده درهرشرایطی گوش دادن به فایل هاوآموختن های طلایی، ازجمله درپیاده رویِ هرروزم ،درانجام کارهای باعشق خانه وکمک عزیزدلم درآماده کردن مخلفات سفارشی ازطرف مشتریان عالی خداوند درنهایت سادگی وراحتی، خلاصه دیگرجایی درذهن نمانده که درتسخیرخداوندنباشد، فضاکاملا معنوی ونتایج عالی درتمام جنبه ها ،خدایا شکرت.
به لطف خداوندواستادعزیزم هراتفاقی بیفتدمریم بی غم وکاملا ریلکس، یه چشمک به خداوندومنتظرنتایج خیرکه اصلا دراین مدت اتفاقی هم خداروشکرنبوده که ذره ای حالم نوسان پیداکندولی بااین الگوی تاب وناب وخداوندقدرتمندآیا من برای هرچیزی راهکاری ندارم؟؟؟!!!!! مسلماًکلیدها بی نهایت، وقتی ذهن بازوقلب ازالهامات لحظه ای لبریز ،دیگرکار نجواهاتمامه،خدایاشکرت.
چقدرتکامل زیبا،مسیرخودرامی پیماید،اول بهبودی شخصیتی وبعدبایادگیری قوانین وعمل آگاهانه به آنهاآرام آرام معجزات معنوی ومادی است که جاری می شوند.
استادجانم ،مثال هاتون درموردغذای فاسدوبقیه مواردعالیه عالی ،این رُک بودن وصریح صحبت کردنتان چقدربه من انگیزه دادومراقوی ترم کرده درمنطقی صحبت کردن ،بیان اصل واتمام هربحثی وعملا shut down.
دردوران پندواندرز خخخخخخ هم یادم میاد مامغازه داشتیم وچقدرفروش عالیه آبگرمکن بوتان وپکیج دیواری ورادیاتوروقطعات مربوطه شان،که خودم بسته بندی کرده بودم بابرندمریم گلی(خنده)چقدرفروش عالی بود ،یادش بخیراکثرا مغازه های مرتبط باکار ما بسته بودندولی من باعشق می رفتم مغازه روبازوعالی فروش می کردیم،خدایاشکرت.
این شکرگزاری هرروزازحس کردنِ سلول به سلول تشکیل شده بدنم وبه لطف خداوندوشما وعمل کردن به قانون سلامتی هم که درنوع خودش بی نظیره ودیگر، بهبودیِ واقعی روح وجسم که درهم آمیخته شده اند،خدایاشکرت.
تفسیر زیبایتان ازمرگ هم خیلی به دلم می نشیندودیدن این پرادایس باعظمت وباشکوه خداوند ودیدن شما هم وجودم رالبریزمی کنداززیبایی ،آرامش واحساس عالی ،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
فایل های (آرامش درپرتو آگاهی)عالیه درگوشی دانلودکرده وهرسری می شنوم ولذت برده وکلی انرژی به خودم تزریق می کنم.
جهان سپاس برای این همه آگاهی های که از جانب شما برای ما میایه
و این موضوع که شما بحث کردین دقیقا چقدر آگاهی های ما را بیشتر میکنه خصوصا وردی های ذهن ما که از هر طریق بالای ما میایه
یک وقت های یادم میایه اصلا رسا بخش از زندگیم شده بود خصوصا همین خبر ها چون وقتی خانه میرفتم پدرم دایم خبر گوش میکرد و مام همیشه عادت شده بود ناخواسته میدیدیم ولی آهسته آهسته با استاد که اشنا شدم کلن خبر ها را گذاشتیم کنار چندین سال شده
و همین طور روی مریضی هم سابق من دایم در یک فصل خاص مریض میشدم ولی حالا خدا را شکرررررر چندین سال شده که یک زره هم به سمت من مریضی نامده و اگر کمی مریض شوم دو سه ساعت بعد کاملا صحت مندم
دایم فکر کنیم که ما قوی هستیم و این قوی بودن جسم ما را وقتی تجسم میکنیم هرگز مریضی سمت ما نمیایه
در مورد مرگ هم استاد اینجا بحث کردن وقتی گفتن شب بخوابم صبح نباشم چقدر راحت میسازه این دیدگاه بسیار راحت شدممممم
و این فایل مثل همه فایل ها چقدر آگاهی داشت خدا را بی نهایت سپاس گذارمممممم خدا را شکررررر.
شاید تاثیر گذارین جمله این فایل برای من جمله:« عملکرد و فاصله آن با نتایج » بود.
چقدر استاد جان مثال درستی زدید واقعا بشر همین طوری راه و روش زندگی کردن رو یاد گرفته، با توجه به نتایجی که بدست آورده فهمیده که درست و غلط چیه.
مثلا اومده آب رو نوشیده و متوجه شده که چقدر تشنگی رو برطرف میکنه ؛ اومده چرخ رو به صورت گرد ساخته و دیده چقدر راحتتر میتونه جابجا میشه ؛ اومده واکسن رو ساخته و دیده چقدر جلوی پیش رفت بیماری رو گرفته و …
اصلا ذهن انسان اینطوری یاد میگیره ، با دیدن نتایج.
اما از اونجایی که مهمترین وظیفه مغز حفظ بقاست بشر اولیه یاد گرفت با محتاطانه عمل کردن جانش رو حفظ کنه. مثلا متوجه شد وقتی به دور و برش نگاه میکنه تا مورد حمله حیوانی قرار نگیره یا توی گودالی نیافته بهتر میتونه جانش رو حفظ کنه و حالا طوری شده که بعد گذشت میلیونها سال هم این آموزه رو فراموش نکرده و بنظر میرسه بیش از نود درصد مردم مدام تمرکزشون روی خطرات احتمالی هست تا بلکه بتونند خودشون رو از شر اونها رها کنند.
اما الان که در زمونه ای زندگی میکنیم که تحقیقات نشون داده انسان بزرگترین منبع فرکانسی جهانه، یعنی هر فرکانسی که بفرسته همون رو دریافت میکنه ، هنوز مردم نمیتونند باور کنند، هنوز گسترش این حقیقت زیاد اتفاق نیافتاده و بنظر میرسه سالهای سال باید بگذره تا نتایج زندگی آدمهایی که تمرکزشون روی خوبیها بوده روی طرز فکر آدمهای دیگه تاثیر بذاره و یواش یواش این فرهنگ چندین میلیون ساله تغییر کنه.
برای همینه که ماهایی که داریم نتایج زندگی شما رو میبینیم هی میخوایم تلاش کنیم از مدل فکری متداول جامعه فاصله بگیریم و حالا بسته به اندازه همت و تلاش مون نتیجه میگیریم.
اصلا استاد عباسمش عزیز اگر شما از خونه زندگی تون، از مسافرتها و آدمهای نازنینی که باهاشون ملاقات میکنید، از تندرستی و شیوه زندگی تون، عکس و فیلم توی سایت نمیذاشتید شاید یک صدم این جمعی که امروز با هم ، همسیر شدیم در این سایت جمع نمی شدیم. و خدا رو هزاران بار شکر که انسانی مثل شما که روزی از کس دیگری یادگرفته اصول رسیدن به زیبایی بیشتر، همت داشت، این حقایق رو سرسری نگرفت و متعهدانه تلاش کرد و حالا نه تنها خودش داره از زندگی لذت میبره بلکه جلودار خیل عظیمی شده که همگی مون باور کردیم تغییر مسیر افکار و رسیدن به نتایج دلخواه امری کاملا شدنی هست .
خدا میدونه هر کدوم از ما در جایگاهی که هستیم چقدر میتونیم الگوساز سایر افراد باشیم.
اگه کامنتهای قبلی منو خونده و به خاطر داشته باشید متوجه شدید که من در مسیر جذب خواسته ها مثل یک مدل سینوسی بارها بالا و پایین شدم اما همون مقداری که تونستم در نقطه بالایی نمودار رفتاری خودم باشم، روی دوتا فرزندم تاثیر گذاشته و اونها خدارو شکر خیلی بهتر از من موارد دلخواه شون رو جذب میکنند و گاها به من تذکر میدن که مامان داری برعکس فکر میکنی.
من خداوند رو هزاران هزار بار شاکرم بابت وجود انسان هایی که وقتی جامعه به مسیر اشتباه میافته، اونها با شهامت و قدرت راه دیگری رو در پیش میگیرند و آنقدر مناعت طبع دارند و سخاوتمند هستند که آموزه هاشون رو با دیگران به اشتراک میگذارند تا نوری برای هدایت سایر افراد جامعه باشه.
این فایل مثل همه فایلهای دیگه پر از نکته بود و میخوام تشکر کنم از مریم جان عزیز چون پروژه خانه تکانی توی این چند روز، اثرش رو از جهات مختلف روی زندگی من گذاشته و خیلی از این بابت خوشحال و سپاسگزارم.
ثروت، برکت، شادی، سلامتی و عشق رو برای همه عزیزان آرزومندم ️.
چقدر من از سه سال پیش توی کنترل ورودی های ذهن خوب عمل کردم واقعا
اخرین جمله ای که گفتید رو مینویسم:
توی این جور موقع ها بهترین زمان برای جدا شدن از اکثریت جامعه است!
احتمالا بخاطر همین اتفاقات اخیر این فایل امروز روی سایته
و اتفاقا من هم همین جمله رو همون شب به خودم گفتم
اره وقتی یه اتفاقی میافته که همه مردم درگیرشن من میگم خب الان وقتشه خدا منو جدا کنه از بقیه!
از اون ویروس معروف که کلش واسه من خیر و برکت بود گرفته تا اعتراضات پارسال تا همین اتفاقات چند روزه
این روزا من کلا ورودی های شبکه اجتماعیم صفره!
یعنی واقعا بی نهایت کمش کردم اگاهانه
کلا یه تلگرام داشتم که اونم با پارتنرم چت میکردیم که اونم سه ماهه کنسل شده
کلا یه تلگرام داشتم که واسه کارای دانشگاه بود که دیگه همونم چک نمیکنم واقعا
و اتفاقا ورودیم شده سفر به آمریکا
روزی یه قسمت میبینم و کامنت میزارم و تمرکز میکنم به زیبایی ها
بخدا اینهمه از فک و فامیل ما دارن اخبار گوش میدن همشون بدبختن
دیشب بابام میگفت ما از دنیا خبر نداریم و … گفتم خب اونایی که خبر دارن الان به کجا رسیدن مگه؟
اونایی که صبح تا شب تو اعتراضا کف خیابون بودن کجان الان؟
پارتنر من یکی از همونا بود
یه ادم عصبی که بیست چهاری مریض بود و اعصاب خوردی تو خونشون و …
خب تهش به کجا رسیدن؟
بهش میگفتم تهش میخای به کجا برسی؟
نمیفهمید منم درگیرش نمیکردم کلا
میدونستم که سریع ما از هم جدا میشیم چون خیلی هم رگ غیرتش میزد بیرون
خصوصا وقتی داشت جدی ازین موضوعات حرف میزد و من میزدم زیر خنده و قه قه میخندیم و میگفتم ببین بنده خداها چقدر دارن اشتباه میکنن
یکی از بهترین برهه های زندگی من همون روزا بود
تازه ماشین خریده بودم و داشتم پارکای تهرانو گردش میکردم
این همه ادم که تو اینستاگرام صبح تا شب فیلم های اینو اونو میبینن به کجا رسیدن؟
ایا من ازشون عقب افتادم؟
بعضی وقتا یه مهمونی دعوت میشم یهو میگن فلانی رو دیدی چقدر باحاله؟ هر وسیله ای رو با سرش میشکنه … تخم مرغ تو سرش میشکنه واسه فالوور جمع کردن …
فلان فامیلو فالو داری؟ همونی که سقای امام حسین بود الان داره بلاگری میکنه زن و بچشو صبح تا شب ویدیو میگیره؟
زنای حالایی یه شوهر دست گرفتن دارن بلاگری میکنن میدونی چه پولی در میارن؟
صبح تا شب سرت تو درساته؟ پولو اونا دارن در میارن بابا …
خلاصه که من از هیچ کدوم خبر ندارم
و میدونم چه بلایی سر آدم میاره این اینستاگرام
دیدم که پارتنرم بخاطر اینکه دختر خالش فلان جا رفته بود و عکسش و میزاشت این میدید چقدر اذیتم میکرد و چقدر رابطمون رو خراب کرد
دیدم که الان نود درصد خانم های ایران بخاطر همین چیزا نصف بدنشون عمله
فکر میکنن اینطوری قشنگ ترن حتی سن هاشون خیلی خیلی بالا هم هست
دیدم که افکار منفی چه بلایی با بدن ادم میاره چون دیدم همکار قبلیم بخاطر اینکه احساس ترحم جلب کنه هفته ای یبار زیر سرم بود استوری میزاشت بقیه ببین
اره دیدم الان یا همه دارن کارای زشت میکنن یا دنباله روی گوسفند وارن
منظورم از همه واقعا همه نیست قصدم توهین نیست ابدا
منظورم اون اکثریت مردمن که تو زندگیشون یه ذره فکر هم نکردن و نمیخان که بکنن
حتی یکی دو بار گفتم به پارتنرم که بابا این که داره اعصابت خورد میکنه این شبکه اجتماعی که برات اینقدر دردسر داره رو چرا حذف نمیکنی؟ میگفت نه ادم باید اجتماعی باشه ادم باید …
فکر کنید هزار نفرو فالو کنی هزار نفر هم فالوت کنن
چه اش بل بشویی میشه؟
ادمی میشناسم که توی اینستاگرام نود درصد فالوراش پسرا هستن که قبلا باهاشون رابطه داشته و هفته ای یبار با یه نفره که به قبلیا پز بده …
پارتنر من ادمی بود که صبح تا شب حالش بد بود و مریض و داغون و بی پولی و مشکلات
ولی شما اگه پیجشو میدیدی حسرت میخوردی
چرا چون همش فیکه
چون از شش ماه زندگی یه استوری میده بیرون یه پست میزاره و فکر میکنی که به به بقیه دارن چه زندگی میکنن
من عقب افتادم و شروع میشه مقایسه
ولی همون عکسی که بقیه حسرت میخورن باهاش از استوری یه دختر که شاده خوشحاله جذابه رفته مسافرت لباسای خوب پوشیده میخنده
همون عکس رو برام میفرستاد و میگفت کلی حالم بده
اینا ژسته اینا ظاهرمه
ولی ناراحتم
اینا نشون دهنده زندگی پوشالی توی این شبکه هاست
یه جمله ای استاد داره میگه اگه ادم درست حسابی تو زندگیت نیست تنهایی بهتر از بودن اون ادماست
الان تنها تنها تنهام
واقعا تنها
ولی ترجیحش میدم به اون دوستا و آدما
ترجیح میدم به اون رابطه که صبح تا شبش توقع و حال بدی بود مقایسه بود
جالب تر اینه که این اتفاقای عجیب غریبی که یهو همه ملت رو درگیر خودش میکنه
هر دو سه ماه یبار مثل بمب میترکه توی ایران
این اتفاقا داره تکرار میشه
اصلا دیگه من به بابام هم گفتم
گفتم مردم این کشور باید دو سه ماه یبار بهشون شوک وارد بشه
یعنی اگه بشینی ترند رو بررسی کنی میتونی احتمالا حدس هم بزنی …
خلاصه که به خودم نمره خوبی میدم توی این زمینه
بعضی وقتا که یهو میشینم تو مهمونی ها
باور نمیکنم مردم اینقدر درگیر مشکلاتن
درگیر بی پولی فقر مریضی و …
نگاه میکنم به زندگی خودم میگم شاید نتیجه هام بزرگ نیستن از دید بقیه
ولی واقعا چرخ زندگیم داره روون میچرخه
داره همه چی روون پیش میره
حداقل مشکلات و اعصاب خوردی ندارم
حداقل همه چی روون و راحته
خلاصه که مریم بانو خیلی دوستون دارم
هرچه قدر شمارو تحسین کنم کمه
خدایا مارو به راه راست
راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن
راه خدا = راه نعمت = سلامتی = ثروت = روابط عالی = …
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و نازنینم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گلم.
کنترل ورودیهای ذهن بحث جدی و خیلی مهمی هستش که هر چقدر رو این موضوع بیشتر کار کنیم باز نیاز به ممارست بیشتری داریم چون چیزیه که در هر لحظه با دریافت ورودیهای نامناسب منجر به اتفاقات و واکنشهای اشتباهی میشه.
در واقع اگه تمرکزمونو روی ورودیهایی که به ذهنمون میدیم بزاریم عملکردهای خیلی بهتری خواهیم داشت.
در گذشته که کسی بودم که به هیچ وجه نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم و خیلی راحت از طریق هر چیزی ورودیهای نامناسب به ذهنم وارد میکردم به همین جهت خیلی زود با عصبانیت و تندی واکنش نشون میدادم.
مثلاً راحت اجازه میدادم دیگران در مورد هر چیزی صحبت کنن و منو تحت تاثیر حرفهای خودشون که شامل علایق ،سلایق ،اعتقادات و نظرات شخصی خودشون بود ، در بیارن .
خودمم خیلی راحت در مورد هر موضوعی بدون اینکه از قبل فکری کرده باشم ، صحبت میکردم.
زیاد رسانهای نبودم ولی بابت اخبار و حوادث کشور و و جهان هر کسی هر چیزی میگفت باور میکردم ولی خودم دنبال چیزی نمیرفتم ینی پیگیرش نمیشدم.
خب اون موقع آگاهی نداشتم به اینکه صحبت کردن راجع به هر چیزی باعث میشه کانون توجهم سمتش بره و طبق اون افکار و باورهای من شکل بگیره. اینم نمیدونستم که دنیای بیرون منو ، همین افکار و باورهام خلق میکنه. بنابراین همه چیز دست به دست هم میداد تا یه زندگی ناموفق و پر از تنشی داشته باشم.
از وقتی که با استاد آشنا شدم زندگیم شکل دیگهای گرفت .شاید نتونستم از همون ابتدای شروع، تغییرات خوبی داشته باشم و بتونم راحت ذهنمو کنترل کنم اما همین که به این آگاهی دست پیدا کرده بودم و از اونجایی که فایلهای استاد رو هر روز گوش میکردم و خیلی از دورههاشونو خریدمو و کار کردم خب به نسبت ، تغییرات خیلی بهتری کردم. تکرار و تمرین روزانه اونم پی در پی بالاخره جواب میده یعنی باید جواب بده و در مورد منم همین صدق میکرد الان بعد از گذشت چند سال به نسبت گذشته،میتونم به جرات بگم خیلی خیلی بهتر ذهنمو کنترل میکنم و قابل مقایسه با قبل خودم نیستم .شخصیتمم با توجه به کنترل ذهن خیلی تغییر کرد .
هر فردی با کنترل ورودیهای ذهنش خیلی راحت میتونه شخصیت خودشو بهبود ببخشه . همه ی ایرادها و مشکلات و ندونستن برخوردمون در مقابل تضادها فقط و فقط به خاطر عدم آگاهی و کنترل نکردن ورودیهای ذهنمونه.
هر چقدر بیشتر باور داشته باشیم که خودمون خالق اتفاقات زندگیمون هستیم بیشتر ورودیهای ذهنمونو کنترل میکنیم.
پس باید بپذیریم که خودمون عامل همه ی اتفاقات زندگیمون هستیم و با این پذیرش سعی کنیم افکار و باورهای مثبتی رو تو ذهنمون پرورش بدیم و در مقابل گفتگوهای ذهنی و نجواها با دادن ورودیهای مناسب یعنی استفاده از تجارب و درسها و آگاهی هایی که کسب کردیم ذهنمونو جهت بدیم به هر افکار و باور مثبت !
وقتی قصد و نیت خودمون تغییراتمون باشه آگاهانه تمرکز بیشتری روی موضوع میتونیم داشته باشیم و خیلی راحتتر در مقابل مشکلات و تضادهایی که برخورد میکنیم میتونیم زاویه ی دیدمون رو تغییر بدیم. میتونیم از تجربههای قبلی خودمون به عنوان یک درس بزرگ یاد کنیم و سعی کنیم کنترلی بر ذهنمون داشته باشیم .
به رفتارها و واکنشهای الگوهای مناسب توجه داشته باشیم .
هر چیزی رو که خودمون بخواهیم و تمایل داشته باشیم که تغییر بدیم میتونیم تغییرش بدیم مثلاً اینکه من خودم باور دارم و قبول کردم که خودم تمام اتفاقات ناخوشایند و ناجالب زندگیمو خلق کردم و کسی مقصر نبوده و نیست . از اونجایی که دلم یه زندگی خوب و با آرامش و ثروت زیاد رو میخواست باید تغییراتی در خودم صورت میدادم که صددرصد تغییراتم تو ذهنم باید اتفاق میفتاد .همین که بپذیری خودت مقصر اتفاقات زندگیتی و جایی دنبال مقصر نگردی. خودش کلی از افکار و باورهای تو رو مناسب مثبت کرده. این پذیرش یعنی ورودی مناسب!
.ینی تونستم تا یه جایی ذهنمو کنترل کنم.
ینی موفق شدم خیلی جاها گفتگوهای ذهنیمو کنترل کنم.
مثلاً برای داشتن ثروت و آسایش و رفاه زندگیم همیشه نگاهم به همسرم بود. بقدری تو این زمینه ایشونو کنترل میکردم که مدام باعث بحث و جدلهای بی مورد و خشم و عصبانیت و در نهایت کینه و نفرت از ایشون منجر میشد. از وقتی که پذیرفتم اگه تو جایگاهی که میخوام نیستم به خاطر افکار و باورهای خودمه و کسی جز خودم عامل آرامش و آسایش زندگیم نمیتونه باشه ، دست از تمام کنترلهام نسبت به همسرم برداشتم. دیگه از اون بحثها و از اون خشونتها و احساسهای بدی که نسبت به ایشون به خاطر این قضیه پیدا میکردم خبری نیست .
دیگه به هیچ وجه تو این زمینه سرزنشش نمیکنم و مورد محاکمه و قضاوت قرارش نمیدم. الان که فکرشو میکنم میبینم چ نگاه خودخواهانه و چ توقعات بی جایی داشتم.
هنوزم که هنوزه خودم یه خانم خانهدار هستم و هیچ درآمدی ندارم منتهی با نگاه درستی که به این قضیه پیدا کردم همسرمو دستی از دستان خداوند میبینم که متقابلاً به خدمت هم در اومدیم. این تغییر نگاه هم به خودم خیلی اعتماد به نفس داد و هم به همسرم .
وقتی به خدا به قوانینش اعتماد کردم و خودمو از این موضوع رها کردم و دست از کنترل همسرم برداشتم همون آسایش و رفاهی که میخواستمو بدست اووردم بدون اینکه تلاشی کرده باشم . حالا میفهمم استاد وقتی میگن جایی تقلا و زور الکی نزنید ینی چی!!!!!
البته کار و در آمد نداشتن من ،و نتیجه ی خوب گرفتنم به شرایط و موقعیت خودم ربط داره.
با وجود اینکه هیچ تلاش فیزیکی نداشتم تنها کاری که کردم این بود که افکار و باورهامو نسبت به این قضیه تغییر دادم .وقتی من باور دارم خدای من رزق و روزی بیحساب میده و دنیای پر از فراوونی خلق کرده دیگه ترس و نگرانی از دست دادن چیزیو ندارم. این میشه یه ورودی مناسب دیگه که منو کلی از افکار وباورهای منفی نجات داد.
زمانی که باور دارم همه ی قدرت ، از عان خداست .
زمانی که باور دارم خداوند در هر لحظه مراقب و مواظب منه .
زمانی که باور دارم بین منو و خدا تقسیم کار وجود داره و من توانایی بیش از حد نمیتونم داشته باشم ، باید هر جایی که نیاز پیدا کردم و احتیاج داشتم از خداوند درخواست کمک داشته باشم.
زمانی که ترس و نگرانیهایی که نسبت به فرزندام دارم رو به خداوند میسپارم.
همه ی اینا ینی دادن ورودیهای مناسب به ذهن .
ایمان داشتن و پذیرفتن تمامی قوانین جهان یعنی دادن ورودیهای مناسب به ذهن.
هممون چوب وابستگی به هر چیزیو خوردیم چ تو روابطهامون و چ تو زمینه ی مالی .
با یادآوری خسارتهای زیادی که بابت وابستگی هامون خوردیم سعی میکنیم ذهنمون رو کنترل کنیم و ورودیهای مناسبی چون خداوند بهتر از من از فرد مقابلم حالا هرکی که میخاد باشه ،همسر ، فرزند ، مادر ،پدر و هر فرد دیگه ای که من به اون تعلق خاطر یا وابستگی شدیدی دارم مراقبت و مواظبت خواهد کرد منو آروم میکنه و باعث میشه وابستگیهامو کم کنم .
مال دنیا هم که هر عان ممکنه از دستم بره .
با دادن این ورودی که همه ثروت و دارایشونو به دنیای بعد نمیبرن و اینکه معلوم نیس فردایی برای ما باشه یا نه .اینکه هرچیزی موقتی و به صورت امانت پیش ماس باعث میشه در صورت حرص و طمع یا در مواقع از دست دادن و شکست مالی صبورتر باشیم و از داشته هامون درست استفاده کنیم و بیشتر از زندگی لذت ببریم.
همین رهایی منو بخشنده تر و سخاوتمند تر میکنه .
تمام افکار و باور های مثبت ، تو هر زمینه ای میشه ورودی مناسب به ذهن !
دقیقا روح ما هم مثل جسممون نیاز به تغذیه ی مناسب داره .
تا وقتی که با استاد آشنا نبودم درکی از مطلب نداشتم اما الان خیلی خوب میفهمم که چرا باید ذهن را کنترل کرد؟!
داشتن آرامش و لذت بردن از هر لحظه ،مستلزمه کنترل ورودیهای ذهن هستش .
به میزانی که عشق و علاقه ی واقعی نثار خودمون میکنیم به همون میزان راحتر ذهن رو کنترل میکنیم .
چرا که دیگه دوست نداریم ورودیهای منفی تو ذهنمون باعث آزار و اذیت و رنجشمون بشه .
اکثر ماها با داشتن افکار و باورهای منفی چنان زخمها به خودمون زدیم که نفهمیدیم چطور زندگی کردیم و روزها و ماهها و سالهای عمرمون چطور گذشت !!!!
اتفاقاً من شروع سال جدید رو همین تغییر قرار دادم .
اینکه کانون توجهم به هر چیزی که منو به خشم در بیاره نباشه .
اجازه ندم هر کسی با هر طرز فکر یا هر نظر و ایده ای باعث ناراحتی من بشه .
نه چیزیو به کسی تحمیل کنم و نه کسی چیزی به من تحمیل کنه .
هر کسی آزاد و رها برای خودش زندگی کنه .
بیشترین تمرکز آگاهانم، رو روی واکنش درست در مقابل تضادها گذاشتم .
برای کنترل ذهن در برابر تضادها باید ورودیهایی مثل تغییر زاویه ی دید ،جهت دهی افکار مثبت ،در نظر گرفتن ایمان به قدرت خدا ،صبوری کردن ،یاد آوری اشتباهات گذشته ،دیدن نتایج در مقابل اتفاقات خوب زندگیم و…باید باشه تا من با آرامش ، اون مرحله رو بگذرونم .
جملات و عبارتهای تاکیدی هم از ورودیهای خیلی عالی ای هستن برای کنترل ذهن .
تکرار هر کدومشون تو هر زمینه چنان انرژی و باور قشنگی تو ذهنت میسازه که در برخورد با تضادها اگرچه تو همون لحظه نتونی خودتو کنترل کنی ولی دقایق یا ساعتی بعد حتمن میتونی خودتو آروم و متقاعد کنی و پذیرش اون اتفاق برات آسونتر و قابل فهم تر میشه .
تو این شیش ماه تمام سعیمو کردم که به مشکلات واتفاقات ناگهانی و تضادها با استفاده از اصول قوانین جهان ، نگاه بهتری داشته باشم .اونم فقط به خاطر خودم!
ب خاطر اینکه هرچی پیش میره بیشتر متوجه میشم هیچ چیزی ارزش غصه خوردن و حرص زدن نداره و اینکه فقط باید لذت برد.
هیچ وقت فک نمیکردم به مرگ فک کنم و هر روز به ذهنم یاد آوری کنم که خوب زندگی کنم و از شرایط و موقعیتم بهترین لذتها رو ببرم چون ممکنه فردایی وجود نداشته باشه .
که خداروشکر تا حدودی تونستم عملکرد خوبی داشته باشم .
تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده که عملکردهای خوبی از خودم دیدم .
پذیرش هر اتفاق و هر آدمی از مهمترین ورودیهای مناسب ذهنه که هر کسی رعایت کرد بورد کرد.
پذیرش پذیرش پذیرش .
پذیرش ینی تسلیم بودن !
وقتی می پذیری ، اتفاقات بعد، بیشتر بر وفق مردات میچرخن .
همه اینا رو مدیون استاد عزیز هستم .
صدای استاد عزیز همیشه باعث عملکرد درستم میشه .با دیدن هر مشکلی، شنیدن چن جمله از استاد در عرض چن دقیقه نگاهتو عوض میکنه .
استاد جونم خیلی دوست داشتم توضیحات دقیق تر و بیشتری میدادم وقت نمیکنم که تمرکز کنم .
اگه چیزیم ننویسم حالم خراب میشه دوس دارم تا جایی که میتونم به اندازه ای که وقت میکنم مطلب بنویسم .
چون میدونم گوش کردن و تمرکز روی نوشته ها تو درک موضوعات، خیلی بهمون کمک میکنه.
استاد جونم مرسی که هستی .
الهی باشی همیشه .
خیلی برام عزیزی .
خداروشکر میکنم که طبق روش شما پیش رفتن ، منو به تغییرات مثبت فوق العاده ای کشونده .
خدایا شکر ات که امروز هدایتم کردی به این فایل فوق العاده
مثل همیشه دقیقا چیزی که لازم بود بشنوم و نیازش داشتم رو امروز هم شنیدم
خدایا شکر ات
قانون دنیا میگه به هر چیزی توجه کنی از همون جنس وارد زندگیت میشه
من باید آگاهانه ذهنم رو جهت بدم و تمرکز کنم روی خواسته هام و زیبایی های دنیا و اهدافم
با تمرکز به اخبار و اتفاقات بیرونی از همون جنس وارد زندگیمون میشه و اخبار هم بیش از نود درصد راجب مسائل منفی صحبت میکنه پس طبیعیه که باید از زندگیمون حذف شه
خدایا شکر ات
همه چیز در دنیا تکاملیه ، من تلاش میکنم و تمرکز میکنم که ذهنم رو کنترل کنم آگاهانه و شاید اولش یکم تلاش لازم داشته باشه ولی از یه جایی به بعد زندگیم مثل استاد عزیزم اینقدری زیبا میشه که اصلا نمیتونم چیزی جز زیبایی ببینم
خداروشکر بابت این باور های عالی ای که استاد گفتن در زمینه ی بیماری
خدایا شکر ات برای این جهان فوق العاده ای که آفریدی
بدن ما در حال حاضر در بالا ترین سطح خودش هست چون میلیون ها سال تکامل رو طی کرده و الان در سطحی هست که به راحتی درون خودش بهترین داروخانه وجود داره و خودش بهترین دکتر جهانه ، بالاترین سطح ایمنی و بهترین عملکرد گلبول های سفید رو داریم ، پس طبیعیه که هیچ عاملی خارج از ما نتونه صدمه ای بهمون وارد کنه
و این تکامل حاصل تضاد هایی بوده که شکل گرفته
تضاد ها همیشه باعث پیشرفت علم ، پیشرفت آدم ها و پیشرفت جهان شده و خداروشکر برای این روند فوق العاده ی دنیا
و مرگ یک عامل طبیعی در دنیاست ، هیچکس تا به حال نبوده که به دنیا بیاد و زنده بمونه ، اگر وقتش شده باشه هیچکس نمیتونه جلوش رو بگیره و اگر وقتش نشده باشه هیچ کس نمیتونه کاری کنه ، پس همه ی انسان ها روزی زندگیشون در این دنیا تمام و در دنیای بعد شروع میشه که چقدر دنیای زیبایی در انتظارمون هست خدایا شکر ات
خدایا شکر ات که هدایتم کردی به این آگاهی های فوق العاده و من هم برای پاسخ به این لطف بهشون عمل میکنم و زندگیم رو زیباتر میکنم
خدایا شکر ات که هر لحظه من رو هدایت میکنی به ثروت ، نعمت ، سلامتی و زیبایی
اگه بخوام از تاثیرات باورها وتشدید شدنشون تسوسط رسانه ها بگم ،مثال واضح زندگی خودم .
از وقتی که با استاد عباس منش آشنا شدم ومتوجه شدم که تلوزیون کاکون توجه منو کنترل میکنه ،خیلی دلم میخواست که تلوزیون و حذف کنم ،ولی چون تو خانواده بود وشخصی نبود نمیتوتستم خذفش کنم .
ولی تصمیم گرفتم آگاهانه به جاش کتاب بخونم واین گذشت وگذشت تااینکه توی یکی از اسباب کشی هامون ،همسرم تلوزیون وقت نمیکرد وصل کنه ،ومنم کاری بهش نداشتم ،واین شد که ماهها طول کشید وتلوزیون وصل نشد ،
خیلی خوب بود ،خیلی آرامش داشتیم ،جون همسرم صبح تا شب اخبار گوش میدا واعصاب وروانش خراب نیسد وفحش میداد ،وقتی که تلوزیون نصب نبود ما خیلی آسابش داشتیم ،همین طور شد که کلا ،وبرای همیشه تلوزیون از زندگی ما حذف شد .
اما ،اما به خاطر وجود گوشی ها همسرم از طریق گوشی اخبار رو گوش میداد ودر مورد همسرم بگم که ایشون به شدت باور ددرا که عوامل بیرونی تاثیر صد درصدی دارن توی زندگی ما .وهمش هواسسش هست کا چه انفاقی میفته ،ودائم ،دائم اخبار گوش میده ،
واز اون طرف ایسون یه انسان خلاق وبا پشتکار عالیه ومر از انگیزه است .
یه عالمه اختراع داره کا به ثبت رسونده وحتی اختراعی داره که توریین بادیه که برق تولید میکنه ،اونم تو باد بسیا بسیار کم .
همسرم به خاطر باورهاش که باید این رژیم عوض بسه تا من بتونم کاری کنم یا بتونم از این توریبن استفاده کنم ،اینکه که این رژیم عوض بشه ، همیشه میگه تا این رژیم هست کسی قدر کار منو نمیدونه ،همش اخبار نگاه میکنه که کسی سر کسی کلاا گذاشته ،و……
انواع این اتقاقات ومن شاهدم که همیشه ،طبق قانون از این دست ،اتفاقات براش میفته
اولش دایم بهش میگفتم که این کارو نکنه ودائم سر همین مسئله دعوانون میشد ،ایشون به شدت عصبانی میشد ،
کم کم با درک بهتر قانون ،دیگه کاری بهش نداشتم وتمرکزم رو کامل گذاشتم روی خودم وتصنیم گرفتم که خودم خالق زندگی خودم باشم
با توحید عملی استاد بیشتر وبیستر آشنا شدم وتوجه خودم رو گذاشتم روی خودم وخدای خودم که قدرت خلق زندگیم رو به تودم داده .
همین الان ایشون نتایج کانون توجه تودش رو میگیره ،منم نتیجه کانون توجه خودم رو .
ومن با تمام گوست وپوست خودم توی این خونه ی خودم قانون کانون توجه رو درک کردم .
انسانی که میتونست با این اختراعاتش دنیا رو عوض کنه ،با کانون توجهش وهمچنین باورهای شرک آلودش داره توی برزخ زندگی میکنه .
نه تنها نتونست از این نعمت خدادادی استفاده کنه ،بلکه زندگیش از قبل بدتر وبدتر شده .
همش حواسم هست که هر روز آگاهانه بیام نو سایت ،فایل گوش بدم ،کامنت بخونم ،از صبح که بلند میشم ،هدایتی یکی از فایل های دوره ها رو گوش میدم مینویسم وروی باورهای خودم کار میکنم .
کلی درس داره برام، مخصوصا که کنار فایل گوش کردن، میشه معجون عشق ….
نوش جون همگی …
گام چهاردهم:
استاد جان یادمه تو دوران پندمیک که این فایل را گوش کردم، کلی ذوق کردم و کلی کمک بود برام جهت بیرون امدن از باتلاقی که خودم برای خودم درست کرده بودم. چون من در اون دوران با پسرم تنها زندگی میکردم و همسرم در چین زندگی میکرد و به خاطرها پروازها، یک سال نتونست برگرده ایران و همدیگر را ندیدیم …. و یکم سخت تر هم کرده بود، کنترل ذهن را ….. البته که خوبی های بسیاری هم داشت، چون همسر من کلا ادم وسواس به سرماخوردگی و بیاری لست و اگر بود، ما مطمینا خیلی تحت تاثیر افکار منفی بیماری میشدیم.
من تا اون دوران، چون اصلا نه تلویزیون داشتیم و نه تو شبکه های اجتماعی بودم، یه جورایی خیلی کنترل ذهن داشتم و کلا با آموزه های استاد، اصلا به بیماری حساس نبودم، مخصوصا بیمار شدن پسرم که مهد میرفت…. مثلا یادمه که یه زمان هایی مثلا بیماری آنفولانزا شیوع پیدا میکرد و عده زیادی بچه هاشون رو نمی آوردند مهد، ولی من میبردم و حتی مسیولین هم تعجب میکردند که من می آوردم…. و من با جدیت و باور دقیق میگفتم که ای بابا، بچه باید مریض بشه که بدنش قوی بشه دیگه … بالاخره که چی …. باید بیرون بریم، باید زندکی جریان داشته باشه ….. اما متاسفانه در اون دوران، با وجود کنترل ذهن های بسیار زیاد که داشتم، اما نقطه ضعف هایی هم داشتم که با اون دوران، زد بیرون. ترس از مرگ عزیزان …. من که تا قبل از اون، وقتی پسرم تب هم میکرد، اصلا اصلا نمیترسیدم و خودم کنترل میکردم و دکتر هم نمیبردم…. دیگه تو این دوران، با تب بچه یا خیلی چیزهای دیگه …. تنم میلرزید و اینجا این نقطه ضعف من زد بیرون ….. چون اخبار اینکه مثلا بچه ها با تب تو این بیماری میمیرند رو در گرو های دوستان میشنیدم …. اون موقع هم که به خاطر قرنطینه شدن، روابط ادم ها در فضای مجازی بیشتر شد …. مثلا در گرو های همکاری و …. خلاصه اصلا اصلا خوب عمل نکردم و توجه هم رفت به رعایت بهداشت شدید و ترس و نگرانی و ترس از از دست دادن عزیزان مثل فرزند، مادر و پدر ….. این دوران گذشت و یکجا من به خودم اومدم که من این حال بد نگران در خود رو نمیخوام. نگرانی، اصلا حال من رو خوب نمیکنه ….. این فایل استاد رو شنیدم و یه قدم جهت بهبود حال دلم برداشتم ... و یکجا بلند شدم …. با تمام دوستان که میدونستم اصلا رعایت خاصی ندارند، صحبت کردم و ازشون راهنمایی خواستم … از قصد با خودم الکل هیچ جایی نمیبردم …. خلاصه کلی رو خودم کار کردم که تونستم قدم قدم با رعایت تکامل، این افکار آزار دهنده را از خودم دور کنم . چون میدونستم که حال بد برابر است با اتفاق های بد ….. پس نجات پیدا کردم …. البته که کلا من نسبت به دوران قبل از پندمیک، رعایت بهداشتم بیشتر شد که از این موضوع تا حدودی خوشحال هستم، اما خیلی درس ها گرفتم ….
ممنون استاد …
استاد در این فایل از مرگ گفتبن که دقیقا اخیرا هم این پاشنه اشیل من هم دوباره زده بیرون. با بیماری سخت پدر …. سه سال دیش که به ما گفتند که پدر، بیماری سخت کبد گرفته اند و ماکسیمم 3 سال زنده میمونند …. اما من با اموزه های شما، بلد بودم که کنترل ذهن کنم و اصلا نگران نشدم. پدرم هم تا حدودی ادم مثبت و رفیقم بود و با هم کلی سفر رفتیم و حال کردیم تا از سال حدید به این طرف، همینطور رو به نزول رفت و الان هم 90 درصد روز خواب هستند و دکترها کاملا جواب کرده اند …. خلاصه که اعتراف میکنم که دوباره کم آوردم و رفتم تو فاز دلسوزی و حس بد و گاهی اخساس شدید قربانی شدن ….. و نتیجه اش را هم دریافت کردم …. معده درد و ….. من که اصلا اصلا دکتر نمیرفتم، دایم دکتر بودم …..
خیلی رو خودم کار کردم و به خودم گفتم: شیما دوباره پاشو …. تو میتونی ….
حالا استاد، اخیرا که من در مورد این موضوع یه حدودی بهتر شده ام و…. البته که باز هم هرزگاهی اشک از چشمانم سرازیر میشود و غصه میخورم …. اما دایما در حال رشد هستم و معده ام هم خیای بهتر است. چون از صمیم قلب از خدا درخپاست کردم ….
همین دیشب خیلی اتفاقی با دوستی که دو سال پیش پدرشون رو از دست دادن و یهو هم بود و خیلی هم شوکه شدند، صحبت شد و کلی از اینکه چطور مرگ پدرشون رو پذیرفته اند صحبت کرد و چقدر برای من درس داشت و امروز هم که شما در این فایل از مرگ گفتین که اصلا چیز عجیب غریب نیست و یه امر خیلی طبیعی است و هر کسی به یه شکلی میمیرد ... باز هم برای من تو این شرایط، کلی درس داشت و به اینجا رسیدم که شیما بانو، تو در خواست کردی که خدایا درک و فهمم رو از این دوران، بیشتر کن …. ظرفم رو بزرگ تر کن …. پذیرشم رو بالاتر ببر …. خدا جون به من بیاموز …. و چطور خدا داره جواب هات رو میده …. این ها اتفاقی نیست …. فرستادن فرکانس منه ….
استاد جان، من در این دوران دارم کنترل ذهن میکنم. مثلا دایما شکرگزاری میکنم از دوران خوبی که از دوران کودکی تا به الان با پدرم داشته ام و عشق میکنم از یاداوری این دوران، یا مثلا سپاسگذاری میکنم از اینکه بیماری پدر طوری است که درد نمیکشد، یا سپاسگذاری میکنم که پدرم فرزندان بسیار خوبی داره که همشون الان دارن به پدرشون عشق میورزند و خدمت میکنند… اینکه پدرم اصلا تو مخارج درمانشون، محتاج کسی نیست و کلی ثروت داره برای خودش که میشه حتی بفروشیم، جهت مخارج درمانشون … اینکه پدری داشته ام که خیلی بهم محبت کرده و قدردانش هستم …. و خیلی سپاسگذاری های دیگه …..که کلی در کنترل ذهنم بهم کمک میکنه و دایما میگم که خداوندا، من راضی ام به آن چه که تو راضی هستی …
به امید خدا جون که این درس هایی که میگیریم را در زندکی عمل کنیم که به نفع خودمون است و بس ….
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به بهترین استاد دنیا ومریم عزیز.
کلید:جهت دهی آگاهانه به کانون توجه.
فایل:لایو با استاد قسمت 11.
برای دست پیدا کردن به این کلید وجهت دهی به کانون توجه باید روی خودم کار کنم واین جریان یک شب یا دوشب نیست باید تا وقتی زنده هستم روی خودم کار کنم وسعی در دیدن وشنیدن وگوش دادن اتفاقات زیبا داشته باشم ویکی از چیزهایی که باعث ورود افکار وباورهای منفی می شود یعنی تلوزیون را باید حذف کنم که در این مورد خدارو شکر موفق بودم واگر این روند ادامه پیدا کند وجریان تکامل طی شود هدایت می شوم به اتفاقات خوب به افراد وموقعیتهای عالی در بهترین زمان در بهترین مکان قرار می گیرم واگر در این راه کم کاری کنم وذهنم را کنترل نکنم دوباره گرفتار اتفاقات بد می شوم .
جسم ما وبیماریهاش به ذهن وفرکانس ما واکنش نشون می دن جسم طی دوره تکاملش وگذشت زمان آنقدر قوی شده وسیستم ایمنی پیدا کرده که می تونه خودش هر بیماری رو دفع کنه وبه سلامتی برسه اما این ذهن هست که اجازه نمی ده و افکار بیماری زا باعث بیماری جسم می شه واگر این روند رو ادامه بدیم بیماری بیشتر وگرفتاری بیشتر پیش می یاد اما اگر روی ذهن کار کنیم جسم آنقدر قوی می شه که از پس هر بیماری بر می یاد.
پس برای سلامتی خوشبختی شادی وثروت وبودن در بهشت باید جهت داده به کانون توجه وآگاهانه خودمون رو از قرار گرفتن در مسیر نادرست دور کنیم واجازه ندیم ذهن درگیر افکار وباورهای منفی بشه وبه این ترتیب ذهن ساخته می شه وادامه این فرکانسها یک فرکانس غالب می سازه که ما رو به خواسته هامون می رسونه .
خدایا شکرت که هر بار دور می شم از این مسیر هدایتم می کنی وشکر که زمینه رو برای هدایت به وسیله سایت واستاد فراهم کردی.
خدارو شکر که حالم خوبه.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
سلام به روی ماه زیبای استادم ومریم جونم
وهمه دوستانُ عالیم
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من
خدایابی نهایت شکرت بابت احساس عالی که ازطریق دیدن رویِ ماه استادم وصحبت های نابشان هرلحظه دریافت می کنم ،شنوایی ام راسپاس وسلول به سلول این بدنِ سالم وپرانرژی ام …..
پرادایس زیبایم ،تکه ای ازبهشت خداوندبرروی زمین زیبا که وجوداستادم رادرخودجای داده است وتوجه من به سایه دریاچه روی سقف این خانه چوبیِ بالای میزتنیس ،بی نظیروزیبا خدایاشکرت.
آگاهانه زندگی کردن رابه من آموختید وآرام آرام حذف شدندچیزهایی که باید،ازجمله تلویزیون، درسته که درآن فایل های شماراتوسط گوشی زیبایم روی صفحه اش قرارمی گرفت وباعشق ولذت تماشامی کردم امابابازشدن درب مغازه به آنجاانتقال پیداکردوتمام.
امروزیادگرفته ام اطاق فکر برای خودم تشکیل دهم وهرروزذهنم راازاین آموخته های طلایی زینت ببخشم اطاق فکری باخداوندوآنچه هرروزازکلام استاددرنشانه روزانه وفایل هاودوره هاو…. به سمتش هدایت می شوم که همه معجزه است بخدا ، تا ذهنم عادت کندمثل ورزش عضلانی که یکسال هست هر6روزدرهفته انجام می دهم وجزء لاینفک زندگیم شده پس این هم امکان پذیراست وتوانایی لازمه راخداونددروجودمان قرارداده، بایداستفاده بهینه ودرست وآگاهانه ازآن انجام دهم وبه قول استادعضله مغزم قوی وذهنم همیشه بازوپاک باشدوهمه اینهاپکیج کاملی است که رشدوپیشرفتم رادرتمام زمینه هاشاهدباشم ،هرروزوهرروزپیوسته وباگام های استوارتردراین مسیرلبریزازآگاهی های طلایی…. ،چقدرارزشمندند، خدایابی نهایت شکرت ،هدایت کرده ای مرادر چه وادیِ مقدّسی، شکروسپاس……
زندگیم شده درهرشرایطی گوش دادن به فایل هاوآموختن های طلایی، ازجمله درپیاده رویِ هرروزم ،درانجام کارهای باعشق خانه وکمک عزیزدلم درآماده کردن مخلفات سفارشی ازطرف مشتریان عالی خداوند درنهایت سادگی وراحتی، خلاصه دیگرجایی درذهن نمانده که درتسخیرخداوندنباشد، فضاکاملا معنوی ونتایج عالی درتمام جنبه ها ،خدایا شکرت.
به لطف خداوندواستادعزیزم هراتفاقی بیفتدمریم بی غم وکاملا ریلکس، یه چشمک به خداوندومنتظرنتایج خیرکه اصلا دراین مدت اتفاقی هم خداروشکرنبوده که ذره ای حالم نوسان پیداکندولی بااین الگوی تاب وناب وخداوندقدرتمندآیا من برای هرچیزی راهکاری ندارم؟؟؟!!!!! مسلماًکلیدها بی نهایت، وقتی ذهن بازوقلب ازالهامات لحظه ای لبریز ،دیگرکار نجواهاتمامه،خدایاشکرت.
چقدرتکامل زیبا،مسیرخودرامی پیماید،اول بهبودی شخصیتی وبعدبایادگیری قوانین وعمل آگاهانه به آنهاآرام آرام معجزات معنوی ومادی است که جاری می شوند.
استادجانم ،مثال هاتون درموردغذای فاسدوبقیه مواردعالیه عالی ،این رُک بودن وصریح صحبت کردنتان چقدربه من انگیزه دادومراقوی ترم کرده درمنطقی صحبت کردن ،بیان اصل واتمام هربحثی وعملا shut down.
دردوران پندواندرز خخخخخخ هم یادم میاد مامغازه داشتیم وچقدرفروش عالیه آبگرمکن بوتان وپکیج دیواری ورادیاتوروقطعات مربوطه شان،که خودم بسته بندی کرده بودم بابرندمریم گلی(خنده)چقدرفروش عالی بود ،یادش بخیراکثرا مغازه های مرتبط باکار ما بسته بودندولی من باعشق می رفتم مغازه روبازوعالی فروش می کردیم،خدایاشکرت.
این شکرگزاری هرروزازحس کردنِ سلول به سلول تشکیل شده بدنم وبه لطف خداوندوشما وعمل کردن به قانون سلامتی هم که درنوع خودش بی نظیره ودیگر، بهبودیِ واقعی روح وجسم که درهم آمیخته شده اند،خدایاشکرت.
تفسیر زیبایتان ازمرگ هم خیلی به دلم می نشیندودیدن این پرادایس باعظمت وباشکوه خداوند ودیدن شما هم وجودم رالبریزمی کنداززیبایی ،آرامش واحساس عالی ،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
فایل های (آرامش درپرتو آگاهی)عالیه درگوشی دانلودکرده وهرسری می شنوم ولذت برده وکلی انرژی به خودم تزریق می کنم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید. عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
بنام آنکه هر انچه دارممممم از ان اوست !
درود خدمت شما استاد عزیز
و سلام خدمت شما خانم شایسته عزیز
جهان سپاس برای این همه آگاهی های که از جانب شما برای ما میایه
و این موضوع که شما بحث کردین دقیقا چقدر آگاهی های ما را بیشتر میکنه خصوصا وردی های ذهن ما که از هر طریق بالای ما میایه
یک وقت های یادم میایه اصلا رسا بخش از زندگیم شده بود خصوصا همین خبر ها چون وقتی خانه میرفتم پدرم دایم خبر گوش میکرد و مام همیشه عادت شده بود ناخواسته میدیدیم ولی آهسته آهسته با استاد که اشنا شدم کلن خبر ها را گذاشتیم کنار چندین سال شده
و همین طور روی مریضی هم سابق من دایم در یک فصل خاص مریض میشدم ولی حالا خدا را شکرررررر چندین سال شده که یک زره هم به سمت من مریضی نامده و اگر کمی مریض شوم دو سه ساعت بعد کاملا صحت مندم
دایم فکر کنیم که ما قوی هستیم و این قوی بودن جسم ما را وقتی تجسم میکنیم هرگز مریضی سمت ما نمیایه
در مورد مرگ هم استاد اینجا بحث کردن وقتی گفتن شب بخوابم صبح نباشم چقدر راحت میسازه این دیدگاه بسیار راحت شدممممم
و این فایل مثل همه فایل ها چقدر آگاهی داشت خدا را بی نهایت سپاس گذارمممممم خدا را شکررررر.
در هر کجایییی دنیا باشید سر شار از انرژی باشید !
بسم الله الرحمن الرحیم
کنترل ذهن=کنترل زندگی
برهه حساس کنونی=عامل بیرونی
کنترل ورودیها:اخبار نگاه نکنید
حذف تلویزیون
استاد عزیزم شاید در شرایط عادی توی کنترل کردن ذهن موفق باشم اما هنوز تو شرایط خاص نتونستم کنترل کنم.
همین شرایط خاص که شما باز هم گفتید شرایط حساس کنونی هست باز عامل بیرونیه اما کنترلش واقعا جهاد اکبر میخاد.
عصاره این فایل باور ها هست.
باورها افکار تکرار شونده هستند
هر باوری در هر موضوعی داشته باشیم یا ایجاد کنیم برامون اتفاق می افته.
به نام خداوند رهنما و مهربان
سلام به استاد عزیزم و همراهان گرامی
شاید تاثیر گذارین جمله این فایل برای من جمله:« عملکرد و فاصله آن با نتایج » بود.
چقدر استاد جان مثال درستی زدید واقعا بشر همین طوری راه و روش زندگی کردن رو یاد گرفته، با توجه به نتایجی که بدست آورده فهمیده که درست و غلط چیه.
مثلا اومده آب رو نوشیده و متوجه شده که چقدر تشنگی رو برطرف میکنه ؛ اومده چرخ رو به صورت گرد ساخته و دیده چقدر راحتتر میتونه جابجا میشه ؛ اومده واکسن رو ساخته و دیده چقدر جلوی پیش رفت بیماری رو گرفته و …
اصلا ذهن انسان اینطوری یاد میگیره ، با دیدن نتایج.
اما از اونجایی که مهمترین وظیفه مغز حفظ بقاست بشر اولیه یاد گرفت با محتاطانه عمل کردن جانش رو حفظ کنه. مثلا متوجه شد وقتی به دور و برش نگاه میکنه تا مورد حمله حیوانی قرار نگیره یا توی گودالی نیافته بهتر میتونه جانش رو حفظ کنه و حالا طوری شده که بعد گذشت میلیونها سال هم این آموزه رو فراموش نکرده و بنظر میرسه بیش از نود درصد مردم مدام تمرکزشون روی خطرات احتمالی هست تا بلکه بتونند خودشون رو از شر اونها رها کنند.
اما الان که در زمونه ای زندگی میکنیم که تحقیقات نشون داده انسان بزرگترین منبع فرکانسی جهانه، یعنی هر فرکانسی که بفرسته همون رو دریافت میکنه ، هنوز مردم نمیتونند باور کنند، هنوز گسترش این حقیقت زیاد اتفاق نیافتاده و بنظر میرسه سالهای سال باید بگذره تا نتایج زندگی آدمهایی که تمرکزشون روی خوبیها بوده روی طرز فکر آدمهای دیگه تاثیر بذاره و یواش یواش این فرهنگ چندین میلیون ساله تغییر کنه.
برای همینه که ماهایی که داریم نتایج زندگی شما رو میبینیم هی میخوایم تلاش کنیم از مدل فکری متداول جامعه فاصله بگیریم و حالا بسته به اندازه همت و تلاش مون نتیجه میگیریم.
اصلا استاد عباسمش عزیز اگر شما از خونه زندگی تون، از مسافرتها و آدمهای نازنینی که باهاشون ملاقات میکنید، از تندرستی و شیوه زندگی تون، عکس و فیلم توی سایت نمیذاشتید شاید یک صدم این جمعی که امروز با هم ، همسیر شدیم در این سایت جمع نمی شدیم. و خدا رو هزاران بار شکر که انسانی مثل شما که روزی از کس دیگری یادگرفته اصول رسیدن به زیبایی بیشتر، همت داشت، این حقایق رو سرسری نگرفت و متعهدانه تلاش کرد و حالا نه تنها خودش داره از زندگی لذت میبره بلکه جلودار خیل عظیمی شده که همگی مون باور کردیم تغییر مسیر افکار و رسیدن به نتایج دلخواه امری کاملا شدنی هست .
خدا میدونه هر کدوم از ما در جایگاهی که هستیم چقدر میتونیم الگوساز سایر افراد باشیم.
اگه کامنتهای قبلی منو خونده و به خاطر داشته باشید متوجه شدید که من در مسیر جذب خواسته ها مثل یک مدل سینوسی بارها بالا و پایین شدم اما همون مقداری که تونستم در نقطه بالایی نمودار رفتاری خودم باشم، روی دوتا فرزندم تاثیر گذاشته و اونها خدارو شکر خیلی بهتر از من موارد دلخواه شون رو جذب میکنند و گاها به من تذکر میدن که مامان داری برعکس فکر میکنی.
من خداوند رو هزاران هزار بار شاکرم بابت وجود انسان هایی که وقتی جامعه به مسیر اشتباه میافته، اونها با شهامت و قدرت راه دیگری رو در پیش میگیرند و آنقدر مناعت طبع دارند و سخاوتمند هستند که آموزه هاشون رو با دیگران به اشتراک میگذارند تا نوری برای هدایت سایر افراد جامعه باشه.
این فایل مثل همه فایلهای دیگه پر از نکته بود و میخوام تشکر کنم از مریم جان عزیز چون پروژه خانه تکانی توی این چند روز، اثرش رو از جهات مختلف روی زندگی من گذاشته و خیلی از این بابت خوشحال و سپاسگزارم.
ثروت، برکت، شادی، سلامتی و عشق رو برای همه عزیزان آرزومندم ️.
سلام به مریم بانو و استاد عزیز
چقدر من از سه سال پیش توی کنترل ورودی های ذهن خوب عمل کردم واقعا
اخرین جمله ای که گفتید رو مینویسم:
توی این جور موقع ها بهترین زمان برای جدا شدن از اکثریت جامعه است!
احتمالا بخاطر همین اتفاقات اخیر این فایل امروز روی سایته
و اتفاقا من هم همین جمله رو همون شب به خودم گفتم
اره وقتی یه اتفاقی میافته که همه مردم درگیرشن من میگم خب الان وقتشه خدا منو جدا کنه از بقیه!
از اون ویروس معروف که کلش واسه من خیر و برکت بود گرفته تا اعتراضات پارسال تا همین اتفاقات چند روزه
این روزا من کلا ورودی های شبکه اجتماعیم صفره!
یعنی واقعا بی نهایت کمش کردم اگاهانه
کلا یه تلگرام داشتم که اونم با پارتنرم چت میکردیم که اونم سه ماهه کنسل شده
کلا یه تلگرام داشتم که واسه کارای دانشگاه بود که دیگه همونم چک نمیکنم واقعا
و اتفاقا ورودیم شده سفر به آمریکا
روزی یه قسمت میبینم و کامنت میزارم و تمرکز میکنم به زیبایی ها
بخدا اینهمه از فک و فامیل ما دارن اخبار گوش میدن همشون بدبختن
دیشب بابام میگفت ما از دنیا خبر نداریم و … گفتم خب اونایی که خبر دارن الان به کجا رسیدن مگه؟
اونایی که صبح تا شب تو اعتراضا کف خیابون بودن کجان الان؟
پارتنر من یکی از همونا بود
یه ادم عصبی که بیست چهاری مریض بود و اعصاب خوردی تو خونشون و …
خب تهش به کجا رسیدن؟
بهش میگفتم تهش میخای به کجا برسی؟
نمیفهمید منم درگیرش نمیکردم کلا
میدونستم که سریع ما از هم جدا میشیم چون خیلی هم رگ غیرتش میزد بیرون
خصوصا وقتی داشت جدی ازین موضوعات حرف میزد و من میزدم زیر خنده و قه قه میخندیم و میگفتم ببین بنده خداها چقدر دارن اشتباه میکنن
یکی از بهترین برهه های زندگی من همون روزا بود
تازه ماشین خریده بودم و داشتم پارکای تهرانو گردش میکردم
این همه ادم که تو اینستاگرام صبح تا شب فیلم های اینو اونو میبینن به کجا رسیدن؟
ایا من ازشون عقب افتادم؟
بعضی وقتا یه مهمونی دعوت میشم یهو میگن فلانی رو دیدی چقدر باحاله؟ هر وسیله ای رو با سرش میشکنه … تخم مرغ تو سرش میشکنه واسه فالوور جمع کردن …
فلان فامیلو فالو داری؟ همونی که سقای امام حسین بود الان داره بلاگری میکنه زن و بچشو صبح تا شب ویدیو میگیره؟
زنای حالایی یه شوهر دست گرفتن دارن بلاگری میکنن میدونی چه پولی در میارن؟
صبح تا شب سرت تو درساته؟ پولو اونا دارن در میارن بابا …
خلاصه که من از هیچ کدوم خبر ندارم
و میدونم چه بلایی سر آدم میاره این اینستاگرام
دیدم که پارتنرم بخاطر اینکه دختر خالش فلان جا رفته بود و عکسش و میزاشت این میدید چقدر اذیتم میکرد و چقدر رابطمون رو خراب کرد
دیدم که الان نود درصد خانم های ایران بخاطر همین چیزا نصف بدنشون عمله
فکر میکنن اینطوری قشنگ ترن حتی سن هاشون خیلی خیلی بالا هم هست
دیدم که افکار منفی چه بلایی با بدن ادم میاره چون دیدم همکار قبلیم بخاطر اینکه احساس ترحم جلب کنه هفته ای یبار زیر سرم بود استوری میزاشت بقیه ببین
اره دیدم الان یا همه دارن کارای زشت میکنن یا دنباله روی گوسفند وارن
منظورم از همه واقعا همه نیست قصدم توهین نیست ابدا
منظورم اون اکثریت مردمن که تو زندگیشون یه ذره فکر هم نکردن و نمیخان که بکنن
حتی یکی دو بار گفتم به پارتنرم که بابا این که داره اعصابت خورد میکنه این شبکه اجتماعی که برات اینقدر دردسر داره رو چرا حذف نمیکنی؟ میگفت نه ادم باید اجتماعی باشه ادم باید …
فکر کنید هزار نفرو فالو کنی هزار نفر هم فالوت کنن
چه اش بل بشویی میشه؟
ادمی میشناسم که توی اینستاگرام نود درصد فالوراش پسرا هستن که قبلا باهاشون رابطه داشته و هفته ای یبار با یه نفره که به قبلیا پز بده …
پارتنر من ادمی بود که صبح تا شب حالش بد بود و مریض و داغون و بی پولی و مشکلات
ولی شما اگه پیجشو میدیدی حسرت میخوردی
چرا چون همش فیکه
چون از شش ماه زندگی یه استوری میده بیرون یه پست میزاره و فکر میکنی که به به بقیه دارن چه زندگی میکنن
من عقب افتادم و شروع میشه مقایسه
ولی همون عکسی که بقیه حسرت میخورن باهاش از استوری یه دختر که شاده خوشحاله جذابه رفته مسافرت لباسای خوب پوشیده میخنده
همون عکس رو برام میفرستاد و میگفت کلی حالم بده
اینا ژسته اینا ظاهرمه
ولی ناراحتم
اینا نشون دهنده زندگی پوشالی توی این شبکه هاست
یه جمله ای استاد داره میگه اگه ادم درست حسابی تو زندگیت نیست تنهایی بهتر از بودن اون ادماست
الان تنها تنها تنهام
واقعا تنها
ولی ترجیحش میدم به اون دوستا و آدما
ترجیح میدم به اون رابطه که صبح تا شبش توقع و حال بدی بود مقایسه بود
جالب تر اینه که این اتفاقای عجیب غریبی که یهو همه ملت رو درگیر خودش میکنه
هر دو سه ماه یبار مثل بمب میترکه توی ایران
این اتفاقا داره تکرار میشه
اصلا دیگه من به بابام هم گفتم
گفتم مردم این کشور باید دو سه ماه یبار بهشون شوک وارد بشه
یعنی اگه بشینی ترند رو بررسی کنی میتونی احتمالا حدس هم بزنی …
خلاصه که به خودم نمره خوبی میدم توی این زمینه
بعضی وقتا که یهو میشینم تو مهمونی ها
باور نمیکنم مردم اینقدر درگیر مشکلاتن
درگیر بی پولی فقر مریضی و …
نگاه میکنم به زندگی خودم میگم شاید نتیجه هام بزرگ نیستن از دید بقیه
ولی واقعا چرخ زندگیم داره روون میچرخه
داره همه چی روون پیش میره
حداقل مشکلات و اعصاب خوردی ندارم
حداقل همه چی روون و راحته
خلاصه که مریم بانو خیلی دوستون دارم
هرچه قدر شمارو تحسین کنم کمه
خدایا مارو به راه راست
راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن
راه خدا = راه نعمت = سلامتی = ثروت = روابط عالی = …
راه خدا راه نعمت است نقطه سر خط.
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و نازنینم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گلم.
کنترل ورودیهای ذهن بحث جدی و خیلی مهمی هستش که هر چقدر رو این موضوع بیشتر کار کنیم باز نیاز به ممارست بیشتری داریم چون چیزیه که در هر لحظه با دریافت ورودیهای نامناسب منجر به اتفاقات و واکنشهای اشتباهی میشه.
در واقع اگه تمرکزمونو روی ورودیهایی که به ذهنمون میدیم بزاریم عملکردهای خیلی بهتری خواهیم داشت.
در گذشته که کسی بودم که به هیچ وجه نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم و خیلی راحت از طریق هر چیزی ورودیهای نامناسب به ذهنم وارد میکردم به همین جهت خیلی زود با عصبانیت و تندی واکنش نشون میدادم.
مثلاً راحت اجازه میدادم دیگران در مورد هر چیزی صحبت کنن و منو تحت تاثیر حرفهای خودشون که شامل علایق ،سلایق ،اعتقادات و نظرات شخصی خودشون بود ، در بیارن .
خودمم خیلی راحت در مورد هر موضوعی بدون اینکه از قبل فکری کرده باشم ، صحبت میکردم.
زیاد رسانهای نبودم ولی بابت اخبار و حوادث کشور و و جهان هر کسی هر چیزی میگفت باور میکردم ولی خودم دنبال چیزی نمیرفتم ینی پیگیرش نمیشدم.
خب اون موقع آگاهی نداشتم به اینکه صحبت کردن راجع به هر چیزی باعث میشه کانون توجهم سمتش بره و طبق اون افکار و باورهای من شکل بگیره. اینم نمیدونستم که دنیای بیرون منو ، همین افکار و باورهام خلق میکنه. بنابراین همه چیز دست به دست هم میداد تا یه زندگی ناموفق و پر از تنشی داشته باشم.
از وقتی که با استاد آشنا شدم زندگیم شکل دیگهای گرفت .شاید نتونستم از همون ابتدای شروع، تغییرات خوبی داشته باشم و بتونم راحت ذهنمو کنترل کنم اما همین که به این آگاهی دست پیدا کرده بودم و از اونجایی که فایلهای استاد رو هر روز گوش میکردم و خیلی از دورههاشونو خریدمو و کار کردم خب به نسبت ، تغییرات خیلی بهتری کردم. تکرار و تمرین روزانه اونم پی در پی بالاخره جواب میده یعنی باید جواب بده و در مورد منم همین صدق میکرد الان بعد از گذشت چند سال به نسبت گذشته،میتونم به جرات بگم خیلی خیلی بهتر ذهنمو کنترل میکنم و قابل مقایسه با قبل خودم نیستم .شخصیتمم با توجه به کنترل ذهن خیلی تغییر کرد .
هر فردی با کنترل ورودیهای ذهنش خیلی راحت میتونه شخصیت خودشو بهبود ببخشه . همه ی ایرادها و مشکلات و ندونستن برخوردمون در مقابل تضادها فقط و فقط به خاطر عدم آگاهی و کنترل نکردن ورودیهای ذهنمونه.
هر چقدر بیشتر باور داشته باشیم که خودمون خالق اتفاقات زندگیمون هستیم بیشتر ورودیهای ذهنمونو کنترل میکنیم.
پس باید بپذیریم که خودمون عامل همه ی اتفاقات زندگیمون هستیم و با این پذیرش سعی کنیم افکار و باورهای مثبتی رو تو ذهنمون پرورش بدیم و در مقابل گفتگوهای ذهنی و نجواها با دادن ورودیهای مناسب یعنی استفاده از تجارب و درسها و آگاهی هایی که کسب کردیم ذهنمونو جهت بدیم به هر افکار و باور مثبت !
وقتی قصد و نیت خودمون تغییراتمون باشه آگاهانه تمرکز بیشتری روی موضوع میتونیم داشته باشیم و خیلی راحتتر در مقابل مشکلات و تضادهایی که برخورد میکنیم میتونیم زاویه ی دیدمون رو تغییر بدیم. میتونیم از تجربههای قبلی خودمون به عنوان یک درس بزرگ یاد کنیم و سعی کنیم کنترلی بر ذهنمون داشته باشیم .
به رفتارها و واکنشهای الگوهای مناسب توجه داشته باشیم .
هر چیزی رو که خودمون بخواهیم و تمایل داشته باشیم که تغییر بدیم میتونیم تغییرش بدیم مثلاً اینکه من خودم باور دارم و قبول کردم که خودم تمام اتفاقات ناخوشایند و ناجالب زندگیمو خلق کردم و کسی مقصر نبوده و نیست . از اونجایی که دلم یه زندگی خوب و با آرامش و ثروت زیاد رو میخواست باید تغییراتی در خودم صورت میدادم که صددرصد تغییراتم تو ذهنم باید اتفاق میفتاد .همین که بپذیری خودت مقصر اتفاقات زندگیتی و جایی دنبال مقصر نگردی. خودش کلی از افکار و باورهای تو رو مناسب مثبت کرده. این پذیرش یعنی ورودی مناسب!
.ینی تونستم تا یه جایی ذهنمو کنترل کنم.
ینی موفق شدم خیلی جاها گفتگوهای ذهنیمو کنترل کنم.
مثلاً برای داشتن ثروت و آسایش و رفاه زندگیم همیشه نگاهم به همسرم بود. بقدری تو این زمینه ایشونو کنترل میکردم که مدام باعث بحث و جدلهای بی مورد و خشم و عصبانیت و در نهایت کینه و نفرت از ایشون منجر میشد. از وقتی که پذیرفتم اگه تو جایگاهی که میخوام نیستم به خاطر افکار و باورهای خودمه و کسی جز خودم عامل آرامش و آسایش زندگیم نمیتونه باشه ، دست از تمام کنترلهام نسبت به همسرم برداشتم. دیگه از اون بحثها و از اون خشونتها و احساسهای بدی که نسبت به ایشون به خاطر این قضیه پیدا میکردم خبری نیست .
دیگه به هیچ وجه تو این زمینه سرزنشش نمیکنم و مورد محاکمه و قضاوت قرارش نمیدم. الان که فکرشو میکنم میبینم چ نگاه خودخواهانه و چ توقعات بی جایی داشتم.
هنوزم که هنوزه خودم یه خانم خانهدار هستم و هیچ درآمدی ندارم منتهی با نگاه درستی که به این قضیه پیدا کردم همسرمو دستی از دستان خداوند میبینم که متقابلاً به خدمت هم در اومدیم. این تغییر نگاه هم به خودم خیلی اعتماد به نفس داد و هم به همسرم .
وقتی به خدا به قوانینش اعتماد کردم و خودمو از این موضوع رها کردم و دست از کنترل همسرم برداشتم همون آسایش و رفاهی که میخواستمو بدست اووردم بدون اینکه تلاشی کرده باشم . حالا میفهمم استاد وقتی میگن جایی تقلا و زور الکی نزنید ینی چی!!!!!
البته کار و در آمد نداشتن من ،و نتیجه ی خوب گرفتنم به شرایط و موقعیت خودم ربط داره.
با وجود اینکه هیچ تلاش فیزیکی نداشتم تنها کاری که کردم این بود که افکار و باورهامو نسبت به این قضیه تغییر دادم .وقتی من باور دارم خدای من رزق و روزی بیحساب میده و دنیای پر از فراوونی خلق کرده دیگه ترس و نگرانی از دست دادن چیزیو ندارم. این میشه یه ورودی مناسب دیگه که منو کلی از افکار وباورهای منفی نجات داد.
زمانی که باور دارم همه ی قدرت ، از عان خداست .
زمانی که باور دارم خداوند در هر لحظه مراقب و مواظب منه .
زمانی که باور دارم بین منو و خدا تقسیم کار وجود داره و من توانایی بیش از حد نمیتونم داشته باشم ، باید هر جایی که نیاز پیدا کردم و احتیاج داشتم از خداوند درخواست کمک داشته باشم.
زمانی که ترس و نگرانیهایی که نسبت به فرزندام دارم رو به خداوند میسپارم.
همه ی اینا ینی دادن ورودیهای مناسب به ذهن .
ایمان داشتن و پذیرفتن تمامی قوانین جهان یعنی دادن ورودیهای مناسب به ذهن.
هممون چوب وابستگی به هر چیزیو خوردیم چ تو روابطهامون و چ تو زمینه ی مالی .
با یادآوری خسارتهای زیادی که بابت وابستگی هامون خوردیم سعی میکنیم ذهنمون رو کنترل کنیم و ورودیهای مناسبی چون خداوند بهتر از من از فرد مقابلم حالا هرکی که میخاد باشه ،همسر ، فرزند ، مادر ،پدر و هر فرد دیگه ای که من به اون تعلق خاطر یا وابستگی شدیدی دارم مراقبت و مواظبت خواهد کرد منو آروم میکنه و باعث میشه وابستگیهامو کم کنم .
مال دنیا هم که هر عان ممکنه از دستم بره .
با دادن این ورودی که همه ثروت و دارایشونو به دنیای بعد نمیبرن و اینکه معلوم نیس فردایی برای ما باشه یا نه .اینکه هرچیزی موقتی و به صورت امانت پیش ماس باعث میشه در صورت حرص و طمع یا در مواقع از دست دادن و شکست مالی صبورتر باشیم و از داشته هامون درست استفاده کنیم و بیشتر از زندگی لذت ببریم.
همین رهایی منو بخشنده تر و سخاوتمند تر میکنه .
تمام افکار و باور های مثبت ، تو هر زمینه ای میشه ورودی مناسب به ذهن !
دقیقا روح ما هم مثل جسممون نیاز به تغذیه ی مناسب داره .
تا وقتی که با استاد آشنا نبودم درکی از مطلب نداشتم اما الان خیلی خوب میفهمم که چرا باید ذهن را کنترل کرد؟!
داشتن آرامش و لذت بردن از هر لحظه ،مستلزمه کنترل ورودیهای ذهن هستش .
به میزانی که عشق و علاقه ی واقعی نثار خودمون میکنیم به همون میزان راحتر ذهن رو کنترل میکنیم .
چرا که دیگه دوست نداریم ورودیهای منفی تو ذهنمون باعث آزار و اذیت و رنجشمون بشه .
اکثر ماها با داشتن افکار و باورهای منفی چنان زخمها به خودمون زدیم که نفهمیدیم چطور زندگی کردیم و روزها و ماهها و سالهای عمرمون چطور گذشت !!!!
اتفاقاً من شروع سال جدید رو همین تغییر قرار دادم .
اینکه کانون توجهم به هر چیزی که منو به خشم در بیاره نباشه .
اجازه ندم هر کسی با هر طرز فکر یا هر نظر و ایده ای باعث ناراحتی من بشه .
نه چیزیو به کسی تحمیل کنم و نه کسی چیزی به من تحمیل کنه .
هر کسی آزاد و رها برای خودش زندگی کنه .
بیشترین تمرکز آگاهانم، رو روی واکنش درست در مقابل تضادها گذاشتم .
برای کنترل ذهن در برابر تضادها باید ورودیهایی مثل تغییر زاویه ی دید ،جهت دهی افکار مثبت ،در نظر گرفتن ایمان به قدرت خدا ،صبوری کردن ،یاد آوری اشتباهات گذشته ،دیدن نتایج در مقابل اتفاقات خوب زندگیم و…باید باشه تا من با آرامش ، اون مرحله رو بگذرونم .
جملات و عبارتهای تاکیدی هم از ورودیهای خیلی عالی ای هستن برای کنترل ذهن .
تکرار هر کدومشون تو هر زمینه چنان انرژی و باور قشنگی تو ذهنت میسازه که در برخورد با تضادها اگرچه تو همون لحظه نتونی خودتو کنترل کنی ولی دقایق یا ساعتی بعد حتمن میتونی خودتو آروم و متقاعد کنی و پذیرش اون اتفاق برات آسونتر و قابل فهم تر میشه .
تو این شیش ماه تمام سعیمو کردم که به مشکلات واتفاقات ناگهانی و تضادها با استفاده از اصول قوانین جهان ، نگاه بهتری داشته باشم .اونم فقط به خاطر خودم!
ب خاطر اینکه هرچی پیش میره بیشتر متوجه میشم هیچ چیزی ارزش غصه خوردن و حرص زدن نداره و اینکه فقط باید لذت برد.
هیچ وقت فک نمیکردم به مرگ فک کنم و هر روز به ذهنم یاد آوری کنم که خوب زندگی کنم و از شرایط و موقعیتم بهترین لذتها رو ببرم چون ممکنه فردایی وجود نداشته باشه .
که خداروشکر تا حدودی تونستم عملکرد خوبی داشته باشم .
تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده که عملکردهای خوبی از خودم دیدم .
پذیرش هر اتفاق و هر آدمی از مهمترین ورودیهای مناسب ذهنه که هر کسی رعایت کرد بورد کرد.
پذیرش پذیرش پذیرش .
پذیرش ینی تسلیم بودن !
وقتی می پذیری ، اتفاقات بعد، بیشتر بر وفق مردات میچرخن .
همه اینا رو مدیون استاد عزیز هستم .
صدای استاد عزیز همیشه باعث عملکرد درستم میشه .با دیدن هر مشکلی، شنیدن چن جمله از استاد در عرض چن دقیقه نگاهتو عوض میکنه .
استاد جونم خیلی دوست داشتم توضیحات دقیق تر و بیشتری میدادم وقت نمیکنم که تمرکز کنم .
اگه چیزیم ننویسم حالم خراب میشه دوس دارم تا جایی که میتونم به اندازه ای که وقت میکنم مطلب بنویسم .
چون میدونم گوش کردن و تمرکز روی نوشته ها تو درک موضوعات، خیلی بهمون کمک میکنه.
استاد جونم مرسی که هستی .
الهی باشی همیشه .
خیلی برام عزیزی .
خداروشکر میکنم که طبق روش شما پیش رفتن ، منو به تغییرات مثبت فوق العاده ای کشونده .
مرسی از وجودت .
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز
گام چهاردهم خانه تکانی ذهن
خدایا شکر ات که امروز هدایتم کردی به این فایل فوق العاده
مثل همیشه دقیقا چیزی که لازم بود بشنوم و نیازش داشتم رو امروز هم شنیدم
خدایا شکر ات
قانون دنیا میگه به هر چیزی توجه کنی از همون جنس وارد زندگیت میشه
من باید آگاهانه ذهنم رو جهت بدم و تمرکز کنم روی خواسته هام و زیبایی های دنیا و اهدافم
با تمرکز به اخبار و اتفاقات بیرونی از همون جنس وارد زندگیمون میشه و اخبار هم بیش از نود درصد راجب مسائل منفی صحبت میکنه پس طبیعیه که باید از زندگیمون حذف شه
خدایا شکر ات
همه چیز در دنیا تکاملیه ، من تلاش میکنم و تمرکز میکنم که ذهنم رو کنترل کنم آگاهانه و شاید اولش یکم تلاش لازم داشته باشه ولی از یه جایی به بعد زندگیم مثل استاد عزیزم اینقدری زیبا میشه که اصلا نمیتونم چیزی جز زیبایی ببینم
خداروشکر بابت این باور های عالی ای که استاد گفتن در زمینه ی بیماری
خدایا شکر ات برای این جهان فوق العاده ای که آفریدی
بدن ما در حال حاضر در بالا ترین سطح خودش هست چون میلیون ها سال تکامل رو طی کرده و الان در سطحی هست که به راحتی درون خودش بهترین داروخانه وجود داره و خودش بهترین دکتر جهانه ، بالاترین سطح ایمنی و بهترین عملکرد گلبول های سفید رو داریم ، پس طبیعیه که هیچ عاملی خارج از ما نتونه صدمه ای بهمون وارد کنه
و این تکامل حاصل تضاد هایی بوده که شکل گرفته
تضاد ها همیشه باعث پیشرفت علم ، پیشرفت آدم ها و پیشرفت جهان شده و خداروشکر برای این روند فوق العاده ی دنیا
و مرگ یک عامل طبیعی در دنیاست ، هیچکس تا به حال نبوده که به دنیا بیاد و زنده بمونه ، اگر وقتش شده باشه هیچکس نمیتونه جلوش رو بگیره و اگر وقتش نشده باشه هیچ کس نمیتونه کاری کنه ، پس همه ی انسان ها روزی زندگیشون در این دنیا تمام و در دنیای بعد شروع میشه که چقدر دنیای زیبایی در انتظارمون هست خدایا شکر ات
خدایا شکر ات که هدایتم کردی به این آگاهی های فوق العاده و من هم برای پاسخ به این لطف بهشون عمل میکنم و زندگیم رو زیباتر میکنم
خدایا شکر ات که هر لحظه من رو هدایت میکنی به ثروت ، نعمت ، سلامتی و زیبایی
خدایا شکر ات
خدایا شکر ات
خدایا شکر ات
سلام وقت همگی بخیر
اگه بخوام از تاثیرات باورها وتشدید شدنشون تسوسط رسانه ها بگم ،مثال واضح زندگی خودم .
از وقتی که با استاد عباس منش آشنا شدم ومتوجه شدم که تلوزیون کاکون توجه منو کنترل میکنه ،خیلی دلم میخواست که تلوزیون و حذف کنم ،ولی چون تو خانواده بود وشخصی نبود نمیتوتستم خذفش کنم .
ولی تصمیم گرفتم آگاهانه به جاش کتاب بخونم واین گذشت وگذشت تااینکه توی یکی از اسباب کشی هامون ،همسرم تلوزیون وقت نمیکرد وصل کنه ،ومنم کاری بهش نداشتم ،واین شد که ماهها طول کشید وتلوزیون وصل نشد ،
خیلی خوب بود ،خیلی آرامش داشتیم ،جون همسرم صبح تا شب اخبار گوش میدا واعصاب وروانش خراب نیسد وفحش میداد ،وقتی که تلوزیون نصب نبود ما خیلی آسابش داشتیم ،همین طور شد که کلا ،وبرای همیشه تلوزیون از زندگی ما حذف شد .
اما ،اما به خاطر وجود گوشی ها همسرم از طریق گوشی اخبار رو گوش میداد ودر مورد همسرم بگم که ایشون به شدت باور ددرا که عوامل بیرونی تاثیر صد درصدی دارن توی زندگی ما .وهمش هواسسش هست کا چه انفاقی میفته ،ودائم ،دائم اخبار گوش میده ،
واز اون طرف ایسون یه انسان خلاق وبا پشتکار عالیه ومر از انگیزه است .
یه عالمه اختراع داره کا به ثبت رسونده وحتی اختراعی داره که توریین بادیه که برق تولید میکنه ،اونم تو باد بسیا بسیار کم .
همسرم به خاطر باورهاش که باید این رژیم عوض بسه تا من بتونم کاری کنم یا بتونم از این توریبن استفاده کنم ،اینکه که این رژیم عوض بشه ، همیشه میگه تا این رژیم هست کسی قدر کار منو نمیدونه ،همش اخبار نگاه میکنه که کسی سر کسی کلاا گذاشته ،و……
انواع این اتقاقات ومن شاهدم که همیشه ،طبق قانون از این دست ،اتفاقات براش میفته
اولش دایم بهش میگفتم که این کارو نکنه ودائم سر همین مسئله دعوانون میشد ،ایشون به شدت عصبانی میشد ،
کم کم با درک بهتر قانون ،دیگه کاری بهش نداشتم وتمرکزم رو کامل گذاشتم روی خودم وتصنیم گرفتم که خودم خالق زندگی خودم باشم
با توحید عملی استاد بیشتر وبیستر آشنا شدم وتوجه خودم رو گذاشتم روی خودم وخدای خودم که قدرت خلق زندگیم رو به تودم داده .
همین الان ایشون نتایج کانون توجه تودش رو میگیره ،منم نتیجه کانون توجه خودم رو .
ومن با تمام گوست وپوست خودم توی این خونه ی خودم قانون کانون توجه رو درک کردم .
انسانی که میتونست با این اختراعاتش دنیا رو عوض کنه ،با کانون توجهش وهمچنین باورهای شرک آلودش داره توی برزخ زندگی میکنه .
نه تنها نتونست از این نعمت خدادادی استفاده کنه ،بلکه زندگیش از قبل بدتر وبدتر شده .
همش حواسم هست که هر روز آگاهانه بیام نو سایت ،فایل گوش بدم ،کامنت بخونم ،از صبح که بلند میشم ،هدایتی یکی از فایل های دوره ها رو گوش میدم مینویسم وروی باورهای خودم کار میکنم .
نتایج ام کم کم داره عوض میسه به سمت دلخواه .
خدایا شکرت برای عمل صالح امروزم
سلام به استاد جان ها …. خدا قوت به مریم بانو جان
و سلام به همه دوستان عباسمنشی نازنین…
ممنون از کامنت های عااااالی تان ….
کلی درس داره برام، مخصوصا که کنار فایل گوش کردن، میشه معجون عشق ….
نوش جون همگی …
گام چهاردهم:
استاد جان یادمه تو دوران پندمیک که این فایل را گوش کردم، کلی ذوق کردم و کلی کمک بود برام جهت بیرون امدن از باتلاقی که خودم برای خودم درست کرده بودم. چون من در اون دوران با پسرم تنها زندگی میکردم و همسرم در چین زندگی میکرد و به خاطرها پروازها، یک سال نتونست برگرده ایران و همدیگر را ندیدیم …. و یکم سخت تر هم کرده بود، کنترل ذهن را ….. البته که خوبی های بسیاری هم داشت، چون همسر من کلا ادم وسواس به سرماخوردگی و بیاری لست و اگر بود، ما مطمینا خیلی تحت تاثیر افکار منفی بیماری میشدیم.
من تا اون دوران، چون اصلا نه تلویزیون داشتیم و نه تو شبکه های اجتماعی بودم، یه جورایی خیلی کنترل ذهن داشتم و کلا با آموزه های استاد، اصلا به بیماری حساس نبودم، مخصوصا بیمار شدن پسرم که مهد میرفت…. مثلا یادمه که یه زمان هایی مثلا بیماری آنفولانزا شیوع پیدا میکرد و عده زیادی بچه هاشون رو نمی آوردند مهد، ولی من میبردم و حتی مسیولین هم تعجب میکردند که من می آوردم…. و من با جدیت و باور دقیق میگفتم که ای بابا، بچه باید مریض بشه که بدنش قوی بشه دیگه … بالاخره که چی …. باید بیرون بریم، باید زندکی جریان داشته باشه ….. اما متاسفانه در اون دوران، با وجود کنترل ذهن های بسیار زیاد که داشتم، اما نقطه ضعف هایی هم داشتم که با اون دوران، زد بیرون. ترس از مرگ عزیزان …. من که تا قبل از اون، وقتی پسرم تب هم میکرد، اصلا اصلا نمیترسیدم و خودم کنترل میکردم و دکتر هم نمیبردم…. دیگه تو این دوران، با تب بچه یا خیلی چیزهای دیگه …. تنم میلرزید و اینجا این نقطه ضعف من زد بیرون ….. چون اخبار اینکه مثلا بچه ها با تب تو این بیماری میمیرند رو در گرو های دوستان میشنیدم …. اون موقع هم که به خاطر قرنطینه شدن، روابط ادم ها در فضای مجازی بیشتر شد …. مثلا در گرو های همکاری و …. خلاصه اصلا اصلا خوب عمل نکردم و توجه هم رفت به رعایت بهداشت شدید و ترس و نگرانی و ترس از از دست دادن عزیزان مثل فرزند، مادر و پدر ….. این دوران گذشت و یکجا من به خودم اومدم که من این حال بد نگران در خود رو نمیخوام. نگرانی، اصلا حال من رو خوب نمیکنه ….. این فایل استاد رو شنیدم و یه قدم جهت بهبود حال دلم برداشتم ... و یکجا بلند شدم …. با تمام دوستان که میدونستم اصلا رعایت خاصی ندارند، صحبت کردم و ازشون راهنمایی خواستم … از قصد با خودم الکل هیچ جایی نمیبردم …. خلاصه کلی رو خودم کار کردم که تونستم قدم قدم با رعایت تکامل، این افکار آزار دهنده را از خودم دور کنم . چون میدونستم که حال بد برابر است با اتفاق های بد ….. پس نجات پیدا کردم …. البته که کلا من نسبت به دوران قبل از پندمیک، رعایت بهداشتم بیشتر شد که از این موضوع تا حدودی خوشحال هستم، اما خیلی درس ها گرفتم ….
ممنون استاد …
استاد در این فایل از مرگ گفتبن که دقیقا اخیرا هم این پاشنه اشیل من هم دوباره زده بیرون. با بیماری سخت پدر …. سه سال دیش که به ما گفتند که پدر، بیماری سخت کبد گرفته اند و ماکسیمم 3 سال زنده میمونند …. اما من با اموزه های شما، بلد بودم که کنترل ذهن کنم و اصلا نگران نشدم. پدرم هم تا حدودی ادم مثبت و رفیقم بود و با هم کلی سفر رفتیم و حال کردیم تا از سال حدید به این طرف، همینطور رو به نزول رفت و الان هم 90 درصد روز خواب هستند و دکترها کاملا جواب کرده اند …. خلاصه که اعتراف میکنم که دوباره کم آوردم و رفتم تو فاز دلسوزی و حس بد و گاهی اخساس شدید قربانی شدن ….. و نتیجه اش را هم دریافت کردم …. معده درد و ….. من که اصلا اصلا دکتر نمیرفتم، دایم دکتر بودم …..
خیلی رو خودم کار کردم و به خودم گفتم: شیما دوباره پاشو …. تو میتونی ….
حالا استاد، اخیرا که من در مورد این موضوع یه حدودی بهتر شده ام و…. البته که باز هم هرزگاهی اشک از چشمانم سرازیر میشود و غصه میخورم …. اما دایما در حال رشد هستم و معده ام هم خیای بهتر است. چون از صمیم قلب از خدا درخپاست کردم ….
همین دیشب خیلی اتفاقی با دوستی که دو سال پیش پدرشون رو از دست دادن و یهو هم بود و خیلی هم شوکه شدند، صحبت شد و کلی از اینکه چطور مرگ پدرشون رو پذیرفته اند صحبت کرد و چقدر برای من درس داشت و امروز هم که شما در این فایل از مرگ گفتین که اصلا چیز عجیب غریب نیست و یه امر خیلی طبیعی است و هر کسی به یه شکلی میمیرد ... باز هم برای من تو این شرایط، کلی درس داشت و به اینجا رسیدم که شیما بانو، تو در خواست کردی که خدایا درک و فهمم رو از این دوران، بیشتر کن …. ظرفم رو بزرگ تر کن …. پذیرشم رو بالاتر ببر …. خدا جون به من بیاموز …. و چطور خدا داره جواب هات رو میده …. این ها اتفاقی نیست …. فرستادن فرکانس منه ….
استاد جان، من در این دوران دارم کنترل ذهن میکنم. مثلا دایما شکرگزاری میکنم از دوران خوبی که از دوران کودکی تا به الان با پدرم داشته ام و عشق میکنم از یاداوری این دوران، یا مثلا سپاسگذاری میکنم از اینکه بیماری پدر طوری است که درد نمیکشد، یا سپاسگذاری میکنم که پدرم فرزندان بسیار خوبی داره که همشون الان دارن به پدرشون عشق میورزند و خدمت میکنند… اینکه پدرم اصلا تو مخارج درمانشون، محتاج کسی نیست و کلی ثروت داره برای خودش که میشه حتی بفروشیم، جهت مخارج درمانشون … اینکه پدری داشته ام که خیلی بهم محبت کرده و قدردانش هستم …. و خیلی سپاسگذاری های دیگه …..که کلی در کنترل ذهنم بهم کمک میکنه و دایما میگم که خداوندا، من راضی ام به آن چه که تو راضی هستی …
به امید خدا جون که این درس هایی که میگیریم را در زندکی عمل کنیم که به نفع خودمون است و بس ….
در پناه حق
شیما بانو