live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف
    176MB
    27 دقیقه
  • فایل صوتی live | استمرار در مسیر هم جهت با هدف
    26MB
    27 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

522 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا وثوقی گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    سلام

    در مورد مقاومت های ذهنی من متوجه خودم شدم که خیلی زیاد مانع من میشن برای تحقق بخشیدن به اهدافم .مثال ساده میزنم

    گاهی میام روی یه محصول یا چند محصول تمرکز میکنم که بیشتر فروش بره ، مقاومت ذهنیه من میگیه حالا این محصول فروش بره که مغازه ت خالی میشه دیگه چطوری میخوای جنس سفارش بدی این که قیمتش بالاست چطوری حالا میخوای دوباره بخری تو که باید اجاره پرداخت کنی پول اجاره سر وقت اماده نمیشه ، ببینین چطوری مقاومت میسازم

    یا اینکه مثلا من و همسرم با هم آشنا شدیم و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم بدون حضور خانواده هامون ، بعد از مدتی من پیش خودم فکر میکردم حالا اگه منو به مامانش معرفی کرد اونا که خانواده مذهبین ، با طرز پوشش من با افکار من که نمیخونن دیگه میام صورتای تک تکشون رو که متعجب و پر از سئوالن رو میبینم یا خودم مثلا تصور میکنم به داییام همسرمو معرفی کنم

    حالا داییای من مثلا افرادی با تفکرات کاملا متفاوت با همسرم و دوباره همون نگاههای متعجب همون سئوالها و نهایتا هم صدای قضاوتها و سرزنشها رو میشنوم

    همین امر باعث شده هر بار به تعویق بندازم آشنایی با خانواده مون رو

    یا مثلا میخوام تو ذهنم مقطع دکتری شرکت کنم و بخونم بلافاصله چی میاد تو ذهنم تو که مقاله هاتو ننوشتی حالا مقاله هم بنویس ، تایید که نمیشه حالا تایید هم شد چطوری دوباره هر روز میری بندر و میای ؟ دوباره خسته میری و برمیگردی فرصت نمیکنی بخونی که

    مغازه رو چیکار میکنی ؟

    حالا رفتی و اومدی

    سر جلسه امتحان با این درسهای سخت چطوری میخوای جواب سئوالا رو بدی؟

    حالا تو دکتری مجبوری یه درس شیمی و یه فیزیک هم پاس کنی تو که ریاضیت خوب نیست چطوری فرمولا رو حل میکنی؟

    این میشه که قید ادامه تحصیل رو میزنم

    یا خیلی مسائل دیگه

    با شروع دوازده قدم خیلی این مقاومتام کمتر شده و خدا روشکر الان هم که این دوره فوق العاده رو شرکت کردم

    واقعا حالم خوبه الان پامو از رو ترمزا یه کوچولو دارم برمیدارم

    خدا رو شکر میکنم برای هدایتهای هر لحظه ش

    بابت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم بذرا گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    سلام بر استادعزیزم و مریم جانم و

    سلامی به دوستان عزیزم در سایت بهشتی.

    رسیدیم به گام دهم از خانه تکانی ذهن:

    برداشت من از این فایل اینه که ما با مواجه شدن به تضادها خواستمون شکل میگیره و اون خواسته رو به عنوان هدف قرار میدیم .هدف منم به این دلیل شکل گرفته.

    من در خونه ی مادر شوهرم زندگی میکنم که خیلی هم کوچیکه این شرایط الان من خواسته رو در من به وجوداورده که هدفمو یک خونه ی نوساز قراربدم و دوست داشته باشم که مستقل زندی کنم پس

    وقتی ما هدفی برای خودمشخص میکنیم باید به اینصورت باشه که تمام تمرکزمون رو بر روی اون هدف بزاریم. اینطورنباشه که ما فقط بگیم این هدف رو داریم ولی در راستای رسیدن بهش هیچ کاری هم انجام ندیم.استمرار درهرکاری مارو به خواستمون میرسونه .

    در راستای رسیدن به هدفمون نباید توجه و نگاهمون برروی موانع باشه .چون اگه موانع رو درنظربگیریم عملا از حرکت کردن میترسیم و قدمی بر نمیداریم.

    اینکه گرونیه و توی این اوضاع کی میتونه خونه دار بشه.

    با کدوم پول میخوای اون خونه ی ارزوهات رو بخری.

    اینا باورهای مخربی هستن یا همان موانعی که من در نظر نمیگیرم چون میدونم اگه این خواسته در من به وجود اومده خدا درهایی رو برای رسیدن به خواسته ام برام باز میکنه.

    چون هزاران نفر تونستن به خونه ی مورد علاقشون برسن پس برای منم امکان پذیره و منم میتونم.

    بازم سپاسگذارم از دواستاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    صابر تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2612 روز

    سلام و خدا قوت به استاد عزیزم و همه دوستان هم فرکانسی، بسیار بسیار لذت بردم از این فایل و چه منظره زیبا و خواستنی ای هست اونجا امیدوارم که همه دوستان به مسیر درست زندگی شون هدایت بشوند و نهایت لذت را از جهان زیبا ببرند . استاد عزیز دل اگه امکان داره قبلش یجورایی اطلاع رسانی کن که میخوای لایو بزاری تا اگه منم سوال داشتم از شما بپرسم همش دارم از این لایوهاتون جا میمونم و در کل کسایی که دوستون دارند و به شما و همراهانتون ارادت دارند از لایو زیبا جا نمونیم و مرسی که هستی و همچنان استوار ماشاالله. از صمیم قلبم برای شما و عزیز دلتون و مایک خوشبخت و همه دوستان خوب این سایت آرزوی ثروت و سلامتی و خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت را دارم. 💚❤💚❤💚❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    لطیف حنضلی گفته:
    مدت عضویت: 3996 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیز و گرانقدر

    استاد شما راهی را پیدا کردید و به ما نشان می دهید که تماماً موفقیت و خوشبختی است هرچند خیلی برای من و امثال من کار کردن میخواهد تا باورهامون را بشناسیم و باورهای خوب را جایگزین باورهای بد و محدود کننده نماییم . من از خانم شایسته عزیز هم تشکر و قدردانی میکنم که در کنار شما مشغول فعالیت هستند و واقعاً مسیر سبز و جاده جنگلی زیبا و رویایی را به ما یاد می دهید . خدانگه دار شما باشه . من اگر چه در ایران هستم و در سهر اهواز به سر می برم اما هروقت که فایل زیبایی از سلسله فایل های شما می بینم واقعاً خودم را در امریکا و در کنا شما تصور می کنم و احساس خوب و عالی می یابم . شاد ، سالم ، خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید . من فایل های 12 قدم رو تا قدم سوم خریداری کردم و ای کاش ادامه اش می دادم و دلسرد نمیشدم چرا که واقعاً مفید هستند . از خدا می خواهم که دوباره شروع کنم به خریدن فایل های زیبای شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمد عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2715 روز

    سلام استاد و تمام دوستان گل و عزیز خدارو شکر می کنم که توی این مسیر بسیار زیبا با شما هستم

    خیلی خیلی زیبا بود پارادایس

    چشمه آب

    گوسفندای عزیز و دوست داشتنی

    خونه چوبی بسیار منظم و زیبا

    احساس خوب شما که شوق و زوقش با ما حرف میزنه

    ماهی های خوشمزه و دوست داشتنی

    هوای بسیار عالی که احساس زندگی و خوب و عالی رو به آدم می ده

    خدارو شکر می کنم بابت این همه زیبایی

    جنگل بسیار گسترده و زیبا که نمادی از فراوانی است خدارو شکر

    صحبت های شما و آگاهی هایی که از شما گرفتم و لذت بردم عالی بود سپاسگزارم

    خدایا شکرت

    در مورد نتورک مارکتینگ هم بگم

    من قبلا کار می کردم ولی الان کار نمی کنم

    ولی به دیدگاه من تجارتی هست که میشه از توش کلی هم پول در آورد کتاب های زیادی در موردش نوشته شده

    انسان های موفق زیادی مثل رابرت کیو ساکی برایان تریسی و … در موردش صحبت کردند.

    رندی گیج یکی از افراد موفق و مشهور توی این تجارت است که اتفاقا توی شهر شما میامی فلوریدا زندگی می کنه که بسیار انسان روشن فکر و ثروتمندی هست

    دوستون دارم امیدوارم شاد و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فواد بهمنی گفته:
      مدت عضویت: 2076 روز

      طبق حدیث پیامبر هر کس منکر و انکار نماز کند کافر میشود واز اسلام خارج میشود .من ترک الصلاه فقد کفر ودر حدیثی دیگر الصلاه العمود الدین .نماز ستون دین است یا پیامبر میفرمایند انطور که من نماز میخونم نماز بخوانید .دیگه نمیدونم استاد با چه دلیلی انکار میکنه واقعا برای ایمانش خطرناک است.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مینا راد گفته:
    مدت عضویت: 2325 روز

    سلام بر همه دوستان عزیز و گرامی

    میگن درخت هر چقدر پربارتر میشه بیشتر خمیده میشه

    هروز که میگذره شما با اشتراک گذاشتن نکات مثبت با موج روحی و فکر ما رو تغییر میدین

    متشکرم از اینکه تمام آگاهی های خودتان را با جان و دل به تمام تک تک اعضای خانواده گروه تحقیقاتی عباس منش به اشتراک میزارین

    با دیدن و هدایت شدن به سمت این فایل ها یاد میگیرم که مثل خورشید هر روز صبح طلوع کنم بدون توجه به شرایط خوب و بد از آفتاب مهربانی خودم نثار دیگران کنم تمام موجودات و مخلوقات جهان هستی

    طبیعت درس های بزرگی برای گفتن داره

    اره باید توی مدارش بود تا تونست این درس ها و نجواهای شیرین و طنین انداز با دل و جان گوش کرد

    وقتی عاشق خوبی ها میشی وقتی تمرکزت میشه نکات مثبت تو اوج اخبارهای ناامید کننده از اون سمت دنیا که فکر میکنم حدودا یه 20 ساعتی راه باشه در عرض یک دقیقه با اتصال اینترنت میتونی چشمات به زیبایی های دل فریب طبیعت به همراه انسانی با توده عظیم انرژی مثبت بازکنی

    در بین تمامی این اخبارهای نامثبت بشه به خیلی نکات مثبت توجه کرد

    کنار هم بودن خانواده ها

    تماشگر کردن طبیعت از قاب نمایشگر تلویزیون و لپ تاپ و گوشی

    نوشتن درخواست ها و خواست ها و ارسال اون ها به جهان هستی

    مرتب بودن بیشتر نسبت به قبل

    رسیدگی کردن به امورات منزل گل و گیاه

    خوندن کتاب های نصف و نیمه

    خوردن غذاهای دلچسب و گرم در کنار عزیزانت

    گوش دادن به فایل های که قبلا با برنامه های روزانت جور در نمیومده

    با دیدن این فایل یاد گرفتم که آسان گیرتر باشم اره باید به اصل موضوع چسبید پاورقی بودن به چشم نمیاد و مرد عمل بار نمیاره آدم را

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    امید شکراله زاده ی شاد گفته:
    مدت عضویت: 2219 روز

    سلام به استاد عزیز و مهربان

    استاد نزدیک یک سالی هست که با فایل های شما زندگی میکنیم و کلی تغییر و تحول در زندگیم ایجاد شد فقط با تغییر دیدگاهمون

    استاد توی همین لایوتون یه چیزی شما فرمودید در مورد نماز

    استاد توی قران در مورد نماز انچنان صحبت نکرده که ما به چ نحوی نماز بخونیم در واقع نوع نماز خوندنمونو توضیح نداده اما یه چیزی هست که باید ما بدونم و در جهالت نباشیم

    ایا شما میدونید که چرا به ما میگن مذهب شیعه جعفری؟؟؟؟

    به خاطر این که تا دوران قبل امام صادق علیه السلام مردم انچنان بلد نبودن که به نحوه و نوع نماز خوندن چیکار باید بکنند

    اما از خود دوران امام صادق بوده که ایشان امدند و نحوه و نوع نماز خوندن رو به مسلمانان یاد دادند و اون نوع نماز خوندن اخرین مدلی از نماز بود که ما الان میخونیم(من میخوام ازتون خواهش کنم که برید تحقیق کنید)وبعد به این کامنت پسخ بدین یا یه فایل قشنگ بزارید و جواب این کامنت رو پاسخ بدید

    پس امام صادق بوده که نوع و ترتیب و نحوه ی نماز خوندن رو به مذهب شیعه یاد داد

    بله تا قبل دوران امام صادق به مردم یاد میدادند که چ جوری نماز بخونند اما مردمانی عین شما بودند که میگفتند توی قران نگفته نماز چ جوری بخونیم

    اما از خود دوران امام صدق بود که بهترین شکل نماز خوندن رو ایشان تکمیل کردند

    اما در قران فقط به نماز اشاره میکنه(همه چیز در قران هست)اما امامان و پیامبرانی رو خداوند برای ادامه ی دین و اسلام فرستاده که کاملش کنند و مردم رو هدایت کنند

    اینطور نیست که شما میفرمایید با یه ندوم بودن شما خیلی از مردم دیدگاهشون نسبت به نماز و قران عوض میشه فقط به خاطر یه کلمه و تحقیق نکردن درباره ی یه چیز کوچولو به قول شما استاد ادم باید هر کاری رو میکنه باید اول فکر کنه این حرف شما نپخته و نسنجیده بود چون با دلیل و منطق و روایت هستش که حرف شما غلط بوده و باید کفر نگید

    ازتون میخوام که برید یکم در این مورد بیشتر تحقیق کنید تا مردمو بیشتر به راه درست تر هدایت کنید عین همون موفقیت که حوضه ی کاری شماست و شما توش بینظیرید

    اما در مورد این قضیه ی دینی شما ضعیف هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      دانیال جلیلی گفته:
      مدت عضویت: 2190 روز

      سلام

      من معمولا شنوندم ،کمتر نظر میدم یا کامنت میزارم

      اما دوست دارم تجربه خودمو در مورد نماز و دین و مذهب و ارتباط با خدا اینجا با شما در میون بزارم چون زمانی خیلی در گیر درست و غلطش بودم و چون آدم فوق العاده منطقی هستم چیزی که با قلب و منطقم هماهنگ نبود رو قبول نمیکردم…

      من از دوازده سیزده سالگی که یادمه دنبال خدا بودم

      خانوادم نماز خون هستن ولی خیلی خشکه مذهب نیستن

      من هم چون تو اون فضا بزرگ شدم غیرتی روی مذهبم نداشتم اما دنبال راهی برای درک و ارتباط با خالقم بودم

      توی پانزده سالگی به اصطلاح مسلمان شدم و نماز میخوندم ،توی مدرسمون توی شهرک مروارید بندر عباس روحانیی بود که خیلی دوستش داشتم ،چهره ی خیلی معصومی داشت، مهربون بود و نیت خیرش توی رفتارش مشخص بود ،خب همچین شخصیتی توی اون سن تاثیر زیادی میتونه روی جهتگیری شخصیت آدم بزاره…و اون هم تاثیرشو گذاشت.

      من تحت تاثیرشون نماز میخوندم ،هر روز بعد مدرسه به مسجد میرفتم برای شنیدن حرفاش ، و بعد از یه مدت شبها برای نماز شب بیدار میشدم نماز میخوندم با سجده های طولانی به طوریکه حتی توی سجده خوابم میبرد.

      لذت نماز هام و مخصوصا نماز شب هام یادمه، اینکه چشم خیس از سجده بلند میشدم یادمه…یادم نیست بخاطر ناراحتیهام گریه میکردم یا حس نزدیکی با خدا ولی سبکی بعدش یادمه در همون حال درد هاشم یادمه، (من آدم حواس پرتیم )درد عذاب وجدان از اینکه رکعت ها یادم میره، از اینکه میخواستم سعی کنم معنیه کلمهایی که میگمو همزمان تو ذهنم بیارم که عبادتم واقعی باشه ،ولی کلا همهچیو قاطی میکردم….از اینکه یه چیزیرو جامینداختم و باید نمازو از اول میخوندم یه وقتایی دو سه بار یه نماز چهار رکعتیو میخوندم و یه وقتها بخاطر کمبود زمان یا حوصله این کارو نمیکردم و دوباره عذاب وجدان….و معذب میشدم از اینکه باید جمعیو ترک کنم که وقت نماز برم نماز بخونم در حالی که در طول نماز همش فکرم اونجا بود ،جسمم نماز میخوند روحم با اونا تو جمع بود.

      اینکه انقدر با جزئیات مینویسم بخاطر اینه میخوام حس و افکارمو دقیق منتقل کنم، همه کم یا زیاد این مشکلارو داشتن و اینا برای من قابل قبول نبود ،من یه چیز خالص و واقعی میخواستم.

      ادامه داشت تاروزی که اون روحانی اومد مدرسه سر کلاس تا سوالا و مشکلای بچه هارو جواب بده و حل کنه حرف به آهنگ رسید و ایشون گفت آهنگ گناهه…(من هم موزیک باز قهار)من پرسیدم چرا گناهه؟؟؟ منطقش این بود که آهنگ رو برای حیوان هم بزاری میرقصه و رقص گناهه…من گفتم خب برای نوزاد هم بزرای میرقصه، گفت خب بچه هنوز نمیفهمه.

      اخمام رفت تو هم و قلبم شدید داشت میگفت این چرت ترین حرفیه که تا حالا شنیدم و بعد گفتم اگه اینو اشتباه میگه شاید بقیشم اشتباه میگه… ارتباطمو باهاش قطع کردم،دست و دلمم دیگه به نماز خوندن نمیرفت .

      چند بار بعدش سعی کردم دوباره مداوم نمازمو بخونم،چون میگفتم حالا اون این فکرو کرده نماز و که خدا گفته باید بخونی….ولی چون اون تاثیر از بین رفته بود دیگه اون چیزایی که موقع نماز پیش میومد دردش بیشتر شده بود برام و دیگه پسِ ذهنم ضرورت و حال خوبی نداشت خوندش، خلاصه با عذاب وجدان یواش یواش محو شد.

      یکی دوسال بعد با عرفان حلقه ها آشنا شدم (استاد طاهری) برام جذاب بود در مورد عرفان به شکل علمی و متافیزیکی برخورد میکردن و برای اولین بار کلمه ی شعور کیهانی رو شنیدم و نیرویی که در جهان جاریه و جهان رو هدایت میکنه و اگر اجازه بدی درونت جاری بشه درمان بیماریهای روحی و جسمیه و راه پیوند با خداس.

      هشت حلقه در هشت ترم هر کدوم با یک اسم و کارکردی مشخص برای روح .

      یک سال توی اون جمع بودم و بصورت اتفاقی اون گروهی که من باهاشون استارت زدم پر از افرادی بود با بیماریهای نادر و خطرناک (سه نفر سرطانی که دو تاشون جراح بودن،یک دندان پزشک که بخاطر ام اس بیکار شده بود و به سختی راه میرفت و حرف میزد،یک دختر خانم با افسردگیه بسیار شدید که به محض “در ارتباط نشستن” میزد زیر گریهای غیر قابل کنترل و به محض تموم شدن ارتباط گریش قطع میشد و یک پسر جوان که بخاطر سالها جن گیری و اظهار روح و کارهایی از این قبیل تمام بدنش دچار مشکلای فراوان شده بود ،گری، لک های بزرگ رو پوست ،یک کلیه از کار افتاده و کبد به شدت بیمار و چشم های کم سو و گود افتاده)

      این برای من فوق العاده بود که طی اون دو ترم من روند بهبود اون افراد (مخصوصا اون پسر جوان که بعد از شش ماه کاملا عادی شده بود) رو دیدم و به قدرت و وجود نیروی حاکم بر هستی پی بردم و در به اصطلاح “در ارتباط نشستن” که نوعی مراقبه بود اون حس اتصال با یه نیروی بسیار قوی رو دوباره و حتی قوی تر از قبل حس کردم…

      الان میفهمم که همه اینها هدایت پرودگار بود که قدم به قدم منو به خواستم که “خودش”بود نزدیک کنه و حتی از چیزهایی که اونجا دیدم و یاد گرفتم بعدها در زندگی بارها استفاده کردم،مخصوصا بعدها در ارتباط با همسرم که مشکلاتی شبیه اون پسر جوان داشت که اگر من اون جا ندیده بودم و یاد نگرفته بودم قطعا در زندگی با همسرم به مشکلات جدی بر میخوردم…مشکلاتی که حتی نمیفهمیدم علتش کجاست!

      (البته من عرفان حلقه ها رو به هیچ کس پیشنهاد نمیکنم.مگر اینکه مستقیما با استاد طاهری به شکلی مستقیم در تماس باشید ،چون آقای طاهری به اتهام تبلیغ فرقه ی دروغین سالها در زندان بودن و این مفاهیم رفته رفته به صورت سلیقه ای تحریف شدن گاها تاثیرات معکوس گذاشتن)

      بعد از جداییم از اون جمع به علت برگزار نشدن جلسات بیشتر ،به پیشنهاد مادرم (چون بیشتر خانواده مادری من درویش هستن) در جلسات درویشی شرکت کردم و بلافاصله عاشق درویشی شدم و درویش شدم و تا قبل از خروجم از ایران به رفتن به جلسات درویشی ادامه دادم.

      یک روز شیخ اون جمع به ما گفت (مفهوم رو میگم نه کلمه به کلمه)این که بدونی یه کاری فلسفش چیه و چرا میکنی و برای کی میکنی مهمه !!!

      فلفسه روزه رو ندونی الکی گشنگی میدی به خودت بعد افطار انقد میخوری که نتونی نفس بکشی…روزه تهذیب نفسه،نفس میگه من سه وعده غذا میخوام میگم به جای سه وعده یه وعده عادی غذا میدم بهت و تازه این ابتدایی ترین نوع تهذیب نفسه(که ما هنوز توش گیریم)

      مثل ورد ذکر بگیم هزار تا هزارتا فک کنیم مارو میبره بهشت ،پارتی بازی نیست حساب کتاب خودشو داره ذکر تک تکش باید از دل برآید تا بر دل نشیند

      فلسفه نماز رو نمیدونیم الکی نوک میکوبیم زمین ،نماز عبادته و هر عبادتی نمازه و عبادت اعلام یاد و بندگیه خداست…

      درویشها معتقد به عبادت با تنفسن هر نفسی که میکشیم ممد حیاته و لایق شکر و یاد خداست و هر تنفس فرصتی برای عبادته و هر نفسی شمارش معکوس زندگیه وقتی بدون یاد خدا رفت، دیگه برگشت نداره، قضا نداره و هر نفس عبادت خودش رو داره…

      (دوست دارم دقیق نحوه ی مراقبشو توضیح بدم ولی منع شدم بگم، فقط همین قدر بگم که به آموزشای استاد عباسمنش خیلی نزدیکه .

      خدا در قلبه و انسان در ذهن ،و هر چه قدر اتصال ایندو قوی تر بشه ابرهای ذهن بیشتر کنار میره تا نور الهی بهش بتابه،سوالها از بین میره و جواب ها مشخص میشه جوابی که قلبت مهر تایید بهش میزنه)

      یادتونه گفتم یه چیز واقعی و خالص میخواستم

      حس کردم این خالص ترین و منطقی ترین تعریف از عبادت خداس.

      ولی برا من نبود!!!

      حس کردم درویشی انتهای مسیره ،بلوغ فکریی میخواست که من نداشتم و عدم تمرکز و حواس پرتیم باعث میشد نتونم مراقبه ی خوبی داشته باشم و البته تنبلیم برای مقید کردن خودم برای نشستن توی مراقبه به صورت مداوم و صبر کردن برای به نتیجه رسیدنش.

      کلمه ی درویش تداعی کننده ی فقیر توی ذهن همه است تا حدی درسته!!!

      گرایش فلسفه درویشی به خداست. معمولا درویشها یا پشت پا به دنیا زدن، یا سعی دارن بزنن،که من آمادش نبودم.

      نظرشون این نیست که پول چیز کثیفیه و داشتنش بده! پول رو اونقدری میخوان که برای گذران زندگی کفایت کنه تا تمرکز کنن بر پیمودن راه خدا از درون.

      هدف رسیدن به مقام الهی مثل حافظ ،مولانا و یزید بسطامی بود

      در درویش سوالی نیست که به زبان بپرسید، فلسفه درویش به درون رفتن (با مراقبه) و از خدا سر در آوردن است

      جواب سوالات در مراقبه به شما گفته میشه و هدایت میشید.

      من تو این زمینه پیشرفتی نکردم به نظرم سخت بود و از به خدا رسیدن از این راه ناامید شدم.مخصوصا وقتی شیخ بهم گفت” تو بدرد این راه نمیخوری، همه که نباید یزید بسطامی بشن”!!!

      همسرم میخواست مسیحی بشه…ما از ایران خارج شدیم چند هفته بعد با هدایت الهی به صورت کاملا تصادفی با چند آمریکایی عضو کلیسای “مورمن”آشنا شدیم…وقتی گفتم همسرم میخواد مسیحی بشه با خوشحالی قبولی کردن برامون کلاس آموزشی بزارن تا آماده بشیم و چون ساعتی که ما میتونستیم بریم کلیسا ۸:۰۰شب بود فقط آقایون در کلیسا حضور داشتن از من خواستن من هم در کلاسها باشم(باورم نمیشد،اجازه نداشتن با یه خانوم تنها تو کلیسا باشن) یه خانوم مسنی رو پیدا کردن تو امریکا از اعضای کلیسا که فارسی بلد بود،سه ماه به ما آموزش داد و من هم در کلاس ها بودم و هرچه بیشتر با اونها آشنا میشدم بیشتر دوسشون داشتم ،تو یکسریشون واقعا خدارو میشد دید، خیلی راحت میتونستم از کارهایی که کردم و نکردم صحبت کنم از افکارم و اعتقاداتم بدون اینکه ذره ای احساس کنم دارم قضاوت میشم…دیدگاهامون مخالف بود اما در کمال شادی با هم صحبت میکردیم…من کتاب مرمون و همچنین انجیل عهد جدید و کمی از عهد قدیم رو خوندم.هر چی بیشتر میخوندم به مسیح علاقه مند تر میشدم . انجیل همه روایتهایی در مورد مسیح بود و بشتر درباره ی ایمان و قدرت ایمان، چیزی که در من ناچیز بود.

      و کتاب مورمون درباره ی خدا و ساز و کار دنیا بود و من میتونم بگم اصل حرفهای اون کتاب درست و محکم بود مثل قرآن

      (کتاب مورمون چند صد سال قبل از میلاد مسیح نوشته شده و به زبانی منسوخ شده و تا چند دهه قبل از میلاد مسیح تکمیل میشده توسط پیامبرانی قبل از مسیح،که همه وعده ی آمدن مسیح رو میدادن…قبل از میلاد توسط مورمون گرد آوری شده و در امریکا شمالی دفن شده…تا قرن ۱۸ توسط جوزف اسمیت پیامبر دین مورمون،پسر یک کشاورز بود پیدا شد و توسط خودش پس از سالها ترجمه شد)

      کتابی با زبانی سخت اما گیرا و زیبا ،اونها به من میگفتن ما مشکلی اگر داریم از پدر طلب هدایت میکنیم و این کتاب یا انجیل رو تصادفی باز میکنیم و جوابمون رو پیدا میکنیم.

      به من گفتن ماهی یک روز روزه میگیریم.

      به من گفتن شبها قبل خواب صبح ها بعد از بیداری قبل از غذا ،در هنگام خدا حافظی از دوستان یا اتمام جلسات و کلاسهامون و یا هر وقتی که احساس کنیم به حضور پدر نیاز داریم، چشممون میبندیم دست راست رو روقلبمون میزاریم و با دست چپ آرنج راست رو میگیریم و میگیم سلام پدر و بعد تشکر میکنیم برای نعمتها و بعد در خواستمونو میگیم…

      و از منم میخواستن که این کارو بکنم…بعد مدتی دیدم خدام عوض شد خدام دیگه رسیدنی نبود ،بود…خدا برام نرمتر شد برای اولین بار مستقیم با یه حس متفاوت از دوست داشته شدن از طرف اون، با حس حمایت شدن از طرف خدا باهاش صحبت میکردم…تو صحبت کردن باهاش راحت شده بودمو و احساس نزدیکی و امنیت میکردم…توی راه نبودم ،رسیده بودم…

      بعد سی سال چرا یه دفعه،انقدر راحت؟چون زمان مشخصی نداشت…چون آداب خاصی نداشت…چون هیچ مراسمی به عنوان عبادت نبود…و فقط یه حرف زدن ساده بود بعد از صدا کردن اسم “پدر آسمانی!”

      دیدم اونها خیلی از کارها و افکارشون عین ماست با این تفاوت که دروغ نمیگن ،قضاوت نمیکنن ،مهربونن ، وقتی در کنارشون خلاف اعتقادشونن صحبت میکنی یا عمل میکنی نه تردت میکنن نه به هیچ شکلی رفتاری میکنن که بهت بفهمونن کارت اشتباهه و ما نمیپذیریم و تورو معذب کنن و سعی نمیکنن تو رو عوض کنن و همونطوری که هستی میپذیرنت ،همونطوری که خدا تو رو پذیرفته…

      اینهارو که دیدم قصد کردم مسیحی بشم در حالی که همسرم منصرف شده بود ولی چون ازم خواستن که قول بدم سیگار و مشروب مصرف نکنم ،و من هم نمیتونستم همچین قولی بدم این اتفاق نیافتاد با این حال اونها دوستیشونو با من حفظ کردن و بارها منو به جمعهاشون دعوت کردن و هر زمان نیازشون داشتم اونجا بودن.

      مسلمون واقعی تسلیم خداس و روحی که از خدا در بندهاش دمیده شده

      بعد از اون فهمیدم دین ساخته ی دست بشره ،حقیقت خداست و خدا در هسته ی همه ادیان به یه شکل ظاهر شده ،از هر راهی برید هم مقصد متفاوت نیست فقط راه متفاوته و این بستگی به این داره که شما از کجا اومدید، و قصد دارید کجا برید و خدا راهشو نشون میده ،قدم هاتونو طراحی میکنه و پاتونو اونجا میزاره…

      تصمیم گرفتم دینم خدا باشه و مذهبم قلبم .

      و دقیقا چند هفته بعد با استاد عباسمنش آشنا شدم و تفسیرهاشون از قرآن و مفهوم هدایت

      با تمام چیزهایی که از قبل در قلبم حس میکردم درسته همخونی داشت منطقی بود و شیوا و ساده

      آموزشهای شما رابط تمام اون مفاهیم در ذهنم بود

      الان بهترین دوستم خداس ،نوازشگرم خداس، در هر لحظه در آغوشش هستم‌‌…شما کلید رسیدن به این هدف بیست سالم بودید از تون سپاس گذارم به خاطر پیشرفتتون تو این راه و از خدا سپاس گذارم من رو هم مسیر شما کرد..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: