از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این فایل رو دقیقا موقعی دیدم که تو راه 6 صبح ، وقت سرکار اومدن داشتم با خودم دعوا میکردم !
تو ماشین !
استاد دقیق نمیدونم یعنی چی !
اما من آدم بسیار ساده خوش قلب و مهربون هستم که اونجوری که شما از سگ داستان میگفتین و موضوع بحثم با خودم دقیقا همین بود !
داستان از اونجایی هست که من بسیار فرد خوشبینی هستم و هیچ ، عملا هیچ تصور بدی درباره کسی ندارم و بسیار به اصطلاح روشنفکر !!
و واقعا خوش قلب !
محل کارم ، مجموعه ای هست با پرسنل زیاد !
تا دلتون بخواد و حدس بزنین ! حرف پشت سر همه هست یعنی اگه یک نفر پیدا کردین ! که حرف پشتش نبود هرچی شما بگین درست !!
من این وسط چطور بودم ؟!
ساده !! خوش قلب !! مهربون!! خوش خنده !! شیطون !!
اما همه بد اینجا رو میگفتن !!
با آدمها ارتباط میگرفتم !!
کم کم مورد سو استفاده قرار گرفتم !!
برا قدرت آدمها ارزشی قائل نبودم و میگفتم مردمو ولشون کن !
تاییدتو از خدا بگیر خودش کافیه !
یکبار در اندیشه بد کسی نبودم !
هیچکس با پرسنل و همکار مرد رابطه همکاری و خوش رویی من رو نداشت !!
کم کم حسادتها و سادگی خودم که درد دل میکردم دوست میشدم و تعریف میکردم ، کار دستم داد !!
کم کم اومدن اسممو بد کنن!
کم کم ریز ریز و درشت درشت خندیدنم! خوشرو بودنم که از ویژگی های مثبتم بود ، خوش رفتاریم و هیچی تو دلم نبودن ! شد بلای جونم !!
همسرم که رابطه خوب منو میدید و همه چیزو براش تعریف میکردم ! ترک کردم و جدا شدم بخاطر قضاوت ها !!
تو محیط کار کم کم اسمم سر زبون افتاده و خندم محو شد و همه گفتن چهره عبوس و اخمو به خودت بگیر و هیچکس رو تحویل نگیر !! عین خودشون باش و همرنگ جماعت شو !!
الان خونه باباتی! اگر کارت رو از دست بدی دیگه کم کم … برو تاااا بدترین سناریو ها!
عزت نفسم آسیب دید !
گفتن شوهرت از خونه بیرونت کرده و از سرکارم بیرونت میکنن!!
دنیای من ، فکر من ، و تایید گرفتن من از اینا نبود !
اگه یک روز نمیدیدمشون صداشون میکردم و احوالشون میپرسیدم و نکات مثبت من دقیقا برعکس، شد بزرگترین نکته ضعفم چرا که اینا تصور بد داشتن از خوشرویی و گرم و صمیمی بودن !!
پرسنل مرد رو با اسم کوچیک صدا نکن !!
روز بروز از گوشه و کنار بهم زنگ زدن و هی شواهد بیشتر شد ! هی ترس من بیشتر شد !!
من همیشه با خنده میومدم سرکار و چنان انرژی داشتم ، که همه کیف میکردن منو میدیدن! اما دخترا حسادت میکردن!! و مدام زیراب زنی !
شاید به خودم مغرور شدم !
من تو دلم میگفتم خدایا عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !
اما الان ساکت و گوشه گیرم و تو محل کارم باید تبدیل بشم به یه خانوم موجه که تو ادارات ایران مد نظر هست و مورد تایید !!
حقوقم کمه خیلی کم اما کارمو دوست دارم
و گفتن اگه الان بری ! هیچ !!
به مشکل برمیخوری !
و از خدا هدایت میخوام ….
شاید ایمان ندارم !!
اما دیگه اینجا و این کار ، با وجود اینکه خود خدا برام جورش کرد با روحیات من سازگار نیست !!
سر کوچکترین مسائل ، همه جا دوربین هست و همه فضول !!
من واقعا نکات مثبتش رو میدیدم
اما وقتی تو فایل الگوهای تکرار شونده قسمت ترس ، نوشتم ترسم رو
گفتم که بزرگترین ترسم ، روابطم هست و دلیلش هم گفتم !
روحم زندگی دیگه ای و آزادانه فریااااااد میزد و باورام ، فکر میکنم صد در صد ترمز بود که به اینجا هدایت شدم !!
جاییکه واقعا کوچکترین خنده و شوخی و خوشی ، منع میشی و سرزنش …!!
از خدا هدایت میخوام و بس…
اوایل فایل تا از شخصیت سگ قصه گفتین !! یاد خودم افتادم !
سلام استاد
این فایل رو دقیقا موقعی دیدم که تو راه 6 صبح ، وقت سرکار اومدن داشتم با خودم دعوا میکردم !
تو ماشین !
استاد دقیق نمیدونم یعنی چی !
اما من آدم بسیار ساده خوش قلب و مهربون هستم که اونجوری که شما از سگ داستان میگفتین و موضوع بحثم با خودم دقیقا همین بود !
داستان از اونجایی هست که من بسیار فرد خوشبینی هستم و هیچ ، عملا هیچ تصور بدی درباره کسی ندارم و بسیار به اصطلاح روشنفکر !!
و واقعا خوش قلب !
محل کارم ، مجموعه ای هست با پرسنل زیاد !
تا دلتون بخواد و حدس بزنین ! حرف پشت سر همه هست یعنی اگه یک نفر پیدا کردین ! که حرف پشتش نبود هرچی شما بگین درست !!
من این وسط چطور بودم ؟!
ساده !! خوش قلب !! مهربون!! خوش خنده !! شیطون !!
اما همه بد اینجا رو میگفتن !!
با آدمها ارتباط میگرفتم !!
کم کم مورد سو استفاده قرار گرفتم !!
برا قدرت آدمها ارزشی قائل نبودم و میگفتم مردمو ولشون کن !
تاییدتو از خدا بگیر خودش کافیه !
یکبار در اندیشه بد کسی نبودم !
هیچکس با پرسنل و همکار مرد رابطه همکاری و خوش رویی من رو نداشت !!
کم کم حسادتها و سادگی خودم که درد دل میکردم دوست میشدم و تعریف میکردم ، کار دستم داد !!
کم کم اومدن اسممو بد کنن!
کم کم ریز ریز و درشت درشت خندیدنم! خوشرو بودنم که از ویژگی های مثبتم بود ، خوش رفتاریم و هیچی تو دلم نبودن ! شد بلای جونم !!
همسرم که رابطه خوب منو میدید و همه چیزو براش تعریف میکردم ! ترک کردم و جدا شدم بخاطر قضاوت ها !!
تو محیط کار کم کم اسمم سر زبون افتاده و خندم محو شد و همه گفتن چهره عبوس و اخمو به خودت بگیر و هیچکس رو تحویل نگیر !! عین خودشون باش و همرنگ جماعت شو !!
الان خونه باباتی! اگر کارت رو از دست بدی دیگه کم کم … برو تاااا بدترین سناریو ها!
عزت نفسم آسیب دید !
گفتن شوهرت از خونه بیرونت کرده و از سرکارم بیرونت میکنن!!
دنیای من ، فکر من ، و تایید گرفتن من از اینا نبود !
اگه یک روز نمیدیدمشون صداشون میکردم و احوالشون میپرسیدم و نکات مثبت من دقیقا برعکس، شد بزرگترین نکته ضعفم چرا که اینا تصور بد داشتن از خوشرویی و گرم و صمیمی بودن !!
پرسنل مرد رو با اسم کوچیک صدا نکن !!
روز بروز از گوشه و کنار بهم زنگ زدن و هی شواهد بیشتر شد ! هی ترس من بیشتر شد !!
من همیشه با خنده میومدم سرکار و چنان انرژی داشتم ، که همه کیف میکردن منو میدیدن! اما دخترا حسادت میکردن!! و مدام زیراب زنی !
شاید به خودم مغرور شدم !
من تو دلم میگفتم خدایا عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !
اما الان ساکت و گوشه گیرم و تو محل کارم باید تبدیل بشم به یه خانوم موجه که تو ادارات ایران مد نظر هست و مورد تایید !!
حقوقم کمه خیلی کم اما کارمو دوست دارم
و گفتن اگه الان بری ! هیچ !!
به مشکل برمیخوری !
و از خدا هدایت میخوام ….
شاید ایمان ندارم !!
اما دیگه اینجا و این کار ، با وجود اینکه خود خدا برام جورش کرد با روحیات من سازگار نیست !!
سر کوچکترین مسائل ، همه جا دوربین هست و همه فضول !!
من واقعا نکات مثبتش رو میدیدم
اما وقتی تو فایل الگوهای تکرار شونده قسمت ترس ، نوشتم ترسم رو
گفتم که بزرگترین ترسم ، روابطم هست و دلیلش هم گفتم !
روحم زندگی دیگه ای و آزادانه فریااااااد میزد و باورام ، فکر میکنم صد در صد ترمز بود که به اینجا هدایت شدم !!
جاییکه واقعا کوچکترین خنده و شوخی و خوشی ، منع میشی و سرزنش …!!
از خدا هدایت میخوام و بس…
اوایل فایل تا از شخصیت سگ قصه گفتین !! یاد خودم افتادم !