اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام و آرزوی سالی زیبا و سرشار از موفقیت و رشد برای شما استاد گرامی، مریم عزیز و دوستان خوبم
من میخوام از دو تا تجربه که این چند روز گذشته باهاش مواجه شدم بگم که در ارتباط با همین فایل هست،
روز سیزده بدر با خانواده رفتیم برای گردش و تفریح، با هدایت الهی، در یک باغ رستوران زیبا و عالی ساکن شدیم، دو تا لوله آب نزدیکی آلاچیق ما وجود داشت و صاحب رستوران گفت که آب چشمه هست و می تونیم هم برای شُرب و هم برای شست و شو ازش استفاده کنیم، من هم با همین پیش فرض آب رو داخل کتری ریختم و چای ذغالی درست کردم. (از کودکی مادرم بهم گفته بود آب اگر جوشیده شه همه میکروبهاش از بین میره پس من با خودم گفتم اگر حتی ذره هم مواد نامناسب تو اب باشه اگر جوشیده شه اوکی میشه) ،یکی از خواهرام و همسرش گفتن که آب چشمه تمیز نیست و چای نمیخورن ولی مابقی افراد خوردن و از طعمش تعریف کردن، سری بعد من با آب داخل کتری که از همون آب چشمه بود چای دم کردم، ولی کتری رو با آبی که از خونه برده بودیم پر کردم و دوباره برای همه چای ریختم، و گفتم که آب از خونه بوده، اینبار خواهرم و همسرش دو تا چای خوردن و گفتن این چای خوردن داره، من خندیدم و چیزی نگفتم، دیدم چقدر باور روی تجربه طعم چای هم موثره
تجربه دوم من برمیگرده به یه مورد که تو جایی خوندم که آب باقیمونده تو کتری پر از نیترات هست و سمّیه، من هر روز برای چای درست کردن آب قبلی کتری رو خالی می کنم و بعد دوباره پر میکنم و چای درست می کنم، اما اینبار و بعد از خواندن اون مطلب با تفکر و دیدگاه دیگه ای اون کار رو انجام دادم، و متوجه شدم یه مطلب کوتاه که تازه معلوم نیست درست باشه یا غلط چطور داره رو احساس من تاثیر میذاره، با خودم گفتم صنم جان هر باوری که استرس ایجاد کنه و باعث بشه ترسی در تو ایجاد شه قطعا باور درستی نیست اگر من آب کتری رو عوض می کنم چون دوست دارم با آب تازه چای درست کنم خیلی احساس بهتری در من ایجاد میکنه تا اینکه باور کنم آب مونده پر از نیترات و سمّیه. من همون کار هر روز رو به خاطر ورودی نامناسب که زمینه ساز باور نامناسب هست با ترس و استرس و نگرانی انجام دادم در حالی که قبل از اون من حتی ذره ای هم حس منفی و استرس نداشتم.
ممنونم بابت همه ی این آگاهی ها و هدایت الهی که از طریق استاد عزیزم دریافت می کنم.
خدایا من نمیدانم وتومیدانی ،کلمات را که ازجنس نور هستند برذهنم جاری کن ومن مینویسم.
سلام ودرود خدمت استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیزوهمه دوستان عزیزی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری پیوسته ومستمر وفعال دارند وبا کامنت های قشنگشان باعث درک بهتر ازقوانین ثابت جهان میشوند.
باورهای محدودکننده ما مثل سیمان به ذهن ما چسبیده اند وجهادی اکبر میخواهد که هرروز باتکرار باورهای جدید وقدرتمند کننده حرکت کنیم ویک مومنتوم مثبت وتاثیرگذار بسازیم .
باورهایی که از جنس فقر وکمبود درما شکل گرفته اند برای ساخت باورهای جدیدوقدرتمند کننده وتغییرخودم وساخت ورژن بهترازخودم هرروز فایل های استادراگوش میکنم ومینویسم وتکرار میکنم وهمین باعث میشود خدایی که قبلا درذهنم ساخته ام که فقط ترس وترس بود هیچ نشانه ای از عشق ومحبت وفراوانی نبود فقط غم وسوگواری وترس ونگرانی بود.
الان خدای من خدای قدرتمند من است که عاشق من است ،هدایتگرمن است ازتاریکی به روشنایی ازفقر به ثروت ازنادانی وجهل به دانایی از دردورنج به شادی وجشن
وقتی استاد میگویند باورهای قدرتمند کننده بسازیم که بتوانیم زندگی خودمان راتغییر دهیم یاد قرآن کریم می افتم من قبلا سالیان سال قرآن رابامعنی میخواندم ولی هیچ وقت نتوانستم آن درکی که الان از خدا دارم را آن زمان داشته باشم چون پیش فرض ها و
ذهنیت من درباره ی خدا اشتباه بود ولی خداراشکر که خداوند من را به این سایت توحیدی ومقدس هدایت کرد وخداوند را که بارها درقرآن گفته بود من رحمن هستم ،رحیم هستم ولی من فقط باپیش فرض های اشتباهم خدارا باورکرده بودم وآن خدایی که قبلا میشناختم خدای سختگیری بود ،من بارها آیه ها رامیخواندم ولی درکی که الان دارم قابل مقایسه باقبل نیست چون الان حالم خوب است چون باورهایم وذهنیتم درباره خدا تغییرکرده وهرروز بیشتر درک میکنم که میتوانم باتغییر ذهنیت وپیش فرض ها وباورها جهان بهتری برای خودم بسازم وروی خودم کارکنم وبه کسی کاری نداشته باشم.
استاد عباسمنش عزیزازشما سپاسگذارم که این فایل های ارزشمند رادراختیارمامیگذارید وما را باجهان قشنگتری آشنا میکنید.
درپناه الله یکتا،شاد وسلامت وسربلند دردنیاوآخرت باشید.
خاله من از یک دعا نویس، دعاهایی روی کاغذهای کوچکی میگیرد که اعتقاد دارد برای چشم زخم و حال بد و همه چیز به درد میخورد.
استفاده اش هم همینطوری که در مواقع ضروری (یعنی اتفاقی برای خودش یا یکی از بچه هاش که می افتد) یکی از کاغذ ها رو آتیش میزند و دودش را استشمام میکنن.
یک روز من در منزل انها بودم که دختر خالم تمام بدنش کهیر زد. من چون به تازگی این اتفاق برام افتاده بود، درباره کهیر اطلاعات داشتم.
خاله ام و دخترش و مادربزرگم، کهیر ها را که دیدند به شدت وحشت کرده بودن.
من شروع کردم به توضیح دادن: که بابا نترسید این کهیره… حساسیت به یه غذایی که این دختر خورده. الان میرید دکتر دوتا قرص میده، سریع این بچه خوب میشه. منم به تازگی اینطوری شده بودم….
ولی….. اصلا انگار صدای منو نمیشنیدن….
خاله ام سریع رفت یکی از این دعاها رو اورد و دود کرد. من در دلم به آن ها خندیدم و گفتم مگر کهیر با دعا خوب میشود!!!!
وای استاد نمیدونید در کمال ناباوری به سرعت اون بچه خوب شد و پوستش صاف مثل روز اول شد.
امروز که بارون میبارید ، چشمم خورد به آیات سوره انفطار. حس کردم خدا یه پیام خاصی رو داره بهم نشون میده، یه چیزی که ارزش فکر کردن داره.
چیزی که بهم الهام شد رو براتون مینویسم همفرکانسیهای عزیز :
این سوره درباره قیامته، ولی پیاماش فقط برای اون دنیا نیست؛ تو همین زندگی هم کلی بهمون کمک میکنه. چیزایی مثل اعتماد به خدا، حفظ انرژی مثبت، قوی کردن حس ارزشمندی، و هماهنگی درونی.
1. اعتماد به خدا؛ نگران هیچی نباش، خدا هواتو داره
تو آیه 6 میگه: «یَـٰٓأَیُّهَا ٱلْإِنسَـٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلْکَرِیمِ»
یعنی چی؟ یعنی خدا خیلی مهربونه، ولی ما بعضی وقتا مغرور میشیم و یادمون میره که همهچی دست اونه. وقتی به خدا اعتماد کنیم، دیگه الکی استرس نمیگیریم. باور کنیم که خدا همیشه خیرمون رو میخواد.
تو آیه 19 هم میگه: «وَٱلْأَمْرُ یَوْمَئِذٍۢ لِّلَّهِ»
این یعنی در نهایت، همهچی دست خداست. هیچچیزی از کنترلش خارج نیست، پس چرا نگران باشیم؟ اگه یه مشکلی پیش اومد، بدونیم که بالاخره یه راهی براش هست، چون خدا حواسش بهمونه.
یعنی چی؟ یعنی هر کاری که میکنیم، حتی اگه خیلی کوچیک باشه، یه تأثیری داره. هیچ چیزی الکی نیست. ممکنه همین کارای کوچیک، یه تغییر بزرگ تو زندگیمون ایجاد کنن.
بعد توی آیات 10 تا 12 میگه: «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَـٰفِظِینَ کِرَامًۭا کَـٰتِبِینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ»
یعنی هر کار مثبتی که انجام بدیم، ثبت میشه. حتی اگه کسی نبینه، حتی اگه کسی تشکر نکنه، تو حساب خدا میمونه. این یعنی ما باید ادامه بدیم، ناامید نشیم، چون هیچ تلاشی بیاثر نیست.
3. حس ارزشمندی؛ تو یه شاهکار خدایی
آیه 7 : «ٱلَّذِى خَلَقَکَ فَسَوَّىٰکَ فَعَدَلَکَ»
یعنی چی؟ یعنی خدا تو رو دقیقاً همونطوری که باید باشی، خلق کرده. هیچ نقصی نداری که بخوای احساس کمبود کنی.
آیه 8 هم : «فِىٓ أَىِّ صُورَهٍۢ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ»
این یعنی هر کسی توی این دنیا یه جایگاه خاص داره. لازم نیست خودت رو با بقیه مقایسه کنی. تو برای یه مسیر خاص آفریده شدی، دقیقاً همونی که باید باشی.
4. هماهنگی درونی؛ تغییر رو بپذیر، چون بخشی از رشده
اینجا داره از تغییرات بزرگ توی دنیا حرف میزنه. ولی یه پیام عمیق هم داره: تغییر یه چیز طبیعیه، نه فقط توی کیهان، بلکه توی زندگی ما هم.
تو آیه 13 : «إِنَّ ٱلْأَبْرَارَ لَفِى نَعِیمٍۢ»
یعنی اگه مسیر درستی رو بریم، تهش به آرامش و خوشبختی میرسیم. هماهنگی درونی یعنی چی؟ یعنی با تغییرات کنار بیایم و بدونیم که هر چیزی که تو زندگیمون عوض میشه، یه حکمتی داره.
جمعبندی؛ چطوری یه زندگی آروم و موفق داشته باشیم؟
اعتماد به خدا→ بدون که خدا هواتو داره، پس نگران هیچی نباش.
حفظ انرژی مثبت → هر کار خوبی که میکنی، یه جایی اثرش رو میبینی. پس ادامه بده.
حس ارزشمندی → تو همونطوری که هستی، عالیای. قرار نیست مثل بقیه باشی.
هماهنگی درونی → تغییر رو بپذیر، چون جزئی از مسیر رشده.
نتیجه؟
وقتی اینا رو بدونی و بهش عمل کنی، دیگه نه حرف بقیه اذیتت میکنه، نه از آینده میترسی، نه حس میکنی که کافی نیستی. فقط با یه دل قرص و یه لبخند، مسیرتو ادامه میدی .
یه جا هست تو دزفول شهرمون که سیخی کباب میداد 91000 تومن و یک جایی سیخی 40000 تومن بعد کیفیت 40 هزاری بهتر از اونه ولی یه دوستی دارم که این میگه فقط پیش 91 تومنی باید بریم چون بهترین کبابی دنیاست ولی از اونجایی که من با باور پاک یه چیزی رو تست میکنم برای خوردنی فقط از 40 تومنیه میگیرم و هرچی به این رفیقمون میگم تو کتش نمیره این یک مثال
مثال بعدیش برای مادر بزرگم اتفاق افتاد
ایشون هی میگفتن دلم درد میکنه بعدش دیدم که خیلی اوضاع خرابه و هی میگه یک نوار قلب برام بگیر و پدرم ایشون رو برد درمانگاه ولی نوار قلب نگرفت ولی کلی دارو داشت که خوبش نکرد و هی مینالید و من دوباره بردمش و دارو هارو نشون دکتر دادم و ایشون هیچ دارویی اضافه نکرد اگه اشتباه نکنم ولی چون نوار قلب و فشار خون مادر بزرگم رو گرفت ایشون خوب شد به همین راحتی
سال نو مبارک همگی دوستان هم فرکانسیم باشه وسالی پرازاتفاقهای خوب همراه باسلامتی روآرزومیکنم داشته باشین
استاداین فایلتون منو یاداتفاقی که چندوقت پیش برام افتادوتعجبم ازاون اتفاقی که افتادبودکه بااین چندفایل مربوط به توت فرنگی متوجه بهترذهن شدم هرچنددراین زمینه خیلی وقته کارمیکنم ولی انگارهرروزکه چی بگم بایدساعت به ساعت قوانین روبه خودمون تذکربدیم وخیلی جاکاردارم هنوز
چندوقت پیش رفته بودم جایی مهمانی وچندروزموندم خونه اقوام ورفتم حمام شامپوشون چنان حس خوب بهم دادکه نگوبوش چقدخوبه خداچقدموهامونرم کرد شامپوبدنشون چقدخوبه ولی نگاه. اسم شامپونکردم وگفتم بعدازحمامم نگاهش میکنم خلاصه اینکه نگاه نکردم ورفتم خونه خودم وقتی خواستم حمام کنم یادم افتادکه اسم شامپواون خونه رونگاه نکردم وهیچ حمام کردم وشامپوماکه مثل شامپو اونانیست شامپوی اونایه چیزدیگهست مرغ همسایه غازه بعدازچندروزدیگه بازمسافرت کردم به اون شهروبازمهمان اوناشدم ووقتی رفتم حمام کنم شامپوزدم به سرم گفتم بایداینسری شامپوشون رونگاه کنم که چی هست واینقدرمصمم بودکه تاحوله تنم کردم شامپورورفتم نگاه کردم دقیقا همون شامپوومارک ورنگی توی حمام ماست هیچ فرقی ندارن فقط فرقشون دراین بودکه شامپوشون بخاطر ذهنیت من خبلی خوبه و خوش بو چراچون از قدیم ایناهارواینجورشناختیم که بهترین جنسهاومارکهارواستفاده میکنن وچیزهای گرون گرون میخرن وترسی ازخرج کردن ندارن وقتی دیدم همون شامپوست اینقدرخندم گرفت به خودم آخه چطورممکنه من برای چیزهای بی ارزش دیگران بخاطرافکارخودم باارزش کردم وچیزهایی که خودم دارم رو باافکارم بی ارزش کردم متوجه شدم هنوزکه هنوزه چشم دوختم به دارایی دیگران متوجه شدم هنوزبرای خیلی چیزهایی که دارم ارزش قایل نیستم هنوزخیلی جاهامرغ همشایه م غازه
من هم تجربه ای خیلی شگفت انگیزی در این مورد دارم که خواستم با بقیه دوستان به اشتراک بزارم
همسر من گاهی دچار سر درد های شدید میشه که فقط و فقط با خوردن مسکن های قوی اروم میشه
یه بار که دچار سردرد شده بود ,نصف شب بود و تو خونه هیچ قرص مسکنی نداشتیم و همسرم هم چون قبلش تو باکس دارو رو چک کرده بود از این موضوع اطلاع داشت
ولی وقتی دیدم سردردش فوق العاده شدید شده , یه قرص اهن بهش دادم و گفتم قرص مسکن تو یخچال پیدا کردم و ایشون هم با این فرض که قرص مسکن هست این قرص خورد و در کمال تعجب بعداز بیست دقیقه کاملا خوب شد
فردای اون روز به همسرم گفتم که ماجرا از چه قراری بوده و ایشون هم خندید وگفت که مزه قرص اهن رو هم احساس کردم ولی تو اون لحظه چون خیلی زیاد دوست داشتم که قرص مسکن بخورم باور کردم که مسکنه
به هرحال دوست داشتم این تحربه رو با دوستان به اشتراک بزارم
و در آخر سال خوبی رو برای همه دوستان و استاد عزیز ارزومندم
امیدوارم که همه دوستان رو مومنتوم مثبت کشتی تایتانیک باشند
یه خبر خوب ، راستی استاد این چند روز دارم نشونه های واضحی رو دریافت میکنم و به قول استاد نشونه ها که میان خودش هم میاد فقط کافیه از مسیر لذت ببرم و به مسیر علاقه ام ادامه بدم و سمت خودم و سهم خودم رو به بهترین نحو انجام بدم و بقیه کارها رو به خدا میسپارم
مثال های که دوستان زدن خیلی فوق العاده خوب بودن و چقدر ما بعضی موقعا گول قیمت های بیشتر و تبلیغ های فیک رو میخوریم
از این مثال سعید شهریاری عزیز دیگه بهتر هست که به جای مورفین داشت آب مقطر برای بیمارها میزد و بیمار خوب میشه و جواب میده و فکر میکرده که مورفین زده
من چند با خواستم جاهای گرون قیمت قهوه بخورم ولی این کار انجام ندادم بخاطر کمبود و وضعیت مالی نشد ولی یکی از آرزوهام بود که به آزادی مالی و زمانی و مکانی برسم و هر چه دوست داشتم رو بخرم که این مسیر تکامل میخواد و فعلا دارم از مسیر لذت میبرم و چون پشت ذهنم این بود که این چون قیمتش بیشتر هست ، منطقه اش بالا شهر حساب میشه ، دکوراسیونشون خیلی لاکچری هست و این چیزا دیگه حتما قهوشون فرغ میکنه ولی در واقع اینجوری نیست ذهن من داشت بیش از حد به قضیه پر و بال میداد الان درسته کافه که دکوراسیونش و فضاش خوبه حال خوب به آدم میده ولی نه اون تصورهایی بیش از حدی که تو ذهنمون میسازیم
الان من خیلی وقته از این قهوه های معمولی کلاسیک پودرش میگیرم و تو خونه با دله عربی خودم درست میکنم ، نمک الکترولایت و هِل هم روش میزارم و چه قهوه ایی میشود به سلامتی دوره قانون سلامتی میزنم بر بدن و هر مهمانی که میاد قهوه بهش میدم کیف میکنه و میگه چه رو قهوه میریزی
آیا باورهای تو نسبت به خداوند، زندگیات را با جریان نعمت و برکت همجهت نگه داشته یا از این جریان دور ساخته است؟
دقیقا باورهای من نسب به خدا زندگی من را با جریان نعمت و برکت هم جهت کرده و نگه داشته است
دوره هم جهت با جریان خدا عاشقشم و دارم باهاش زندگی میکنم
استاد تاج سری بی نهایت ازتون سپاسگزارم مرسی که هستی
سلام استادعزیزم خانم شایسته مهربان ودیگر خانواده عباسمنشی گل
الان که داشتم فکر میکردم به باورهای شبیه توت فرنگی دیدم من ودوروبری هام خیلی ازاین باورهاداشتیم وداریم
مثلا چندتا ازدوستان لباس هایی میخریدند باقیمت پایین از قسمت پایین شهر و زمانی که میگفتند اول باورنمیکردم بعدهم میگفتم جنسش بدرد نمیخوره زودخراب میشه وکلی هم بحث میکردم وسعی میکردم دلیل ومدرک،بیارم گاهی هم پیگیر که بعدمدتی حتی سراغ لباس هم میگرفتم
ببینم خراب شده یانه تابگم دیدی گفتم
بعدمدتها،که دیدم نه تفاونی بالباسی،که من گرفتم ندارم گاهی بهتربود
تا که این داستان برای منو یکی ازدوستان دیگم اتفاق افتاد
من رفتم ازهمون مغازه های که اونا میرفتن خرید میکردم چه برای دخترم چه خودم بعد به دوستان دیگم میگفتم ازفلان مغازه باقیمت پایین خریدم میگفتند جنسش به درد نمیخوره واشتغال وچقدر. زشت
دیگه تصمیم گرفتم مکان وقیمت نگم
شاید باورتون نشه
دیگه چیزی نمیگفتند
بلکه میگفتم فلان لباس که مثلا 150خریدم
میگفتم چندمی ارزه میگفتند حداقل600ت
اینو بگم که چقدر از مدلش تعریف میکرد چقدر باکلاس چه رنگی چه جنسی
حتی یکی ازدوستان که خیاط گفت این بار از این تولید کنم
من هیچی نگفتم
وگفتم واقعا همه چیز باور
ممنونم ازشما استاد عزیز
من درتلاش که بتونم باورهام عوض کنم دوره هم جهت باجریان خداوند خریدم که بتونم مخصوصا در باورهای مالی تغییرایجادکنم
من همیشه کامنتای دوستان و میخونم و بی نهایت لذت میبرم اما الان چون تو تعطیلات عید بودیم وقت نکردم زیاد کامنت بخونم اما وقتی این فایل و گوش کردم و کامنتایی که استاد خوندن یاد یکی از تجربه های جالب خودم افتادم گفتم بیام براتون بگم
همسر من از شلغم بیزاره و به شدت بدش میاد یه روز خونه مادر شوهرم بودیم و من همراه غذا یکم شلغم پوست کردم و خورد کردم و به همسرم گفتم ترب سفیده و همسرمم با اشتها داشت میخورد منم که فقط نگاش میکردم و نمیتونستم جلو خندمو بگیرم و مادرشوهرم همش میگفت نخند میفهمه
وهمسرمم میگفت چرا میخندی چیکار دارید میکنید که انقد میخندید منم هیچی نگفتم تا غذاش تموم شد و همسرمم همش میپرسید چرا میخندی منم گفتم اونی که خوردی ترب نبود شلغم بود همین که گفتم هر چی که خورد و بالا آورد
گفتم بابا تو که با لذت داشتی میخوردی پس چرا میگی دوست ندارم میگفت ای کاش بهم نمیگفتی که شلغمه
مادر شوهرم گفت بابا شلغم کلی خاصیت داره برا سرما خوردگی خوبه گفت هر وقت سرما خوردم بهم نگید ولی تو غذام شلغم بریزید
خیلی برام جالب بود این کارش که با اشتها داشت میخورد اما وقتی فهمید …
واقعا همه چیز از خودمون،درونمون و ذهنمون سرچشمه میگیره
با سلام و آرزوی سالی زیبا و سرشار از موفقیت و رشد برای شما استاد گرامی، مریم عزیز و دوستان خوبم
من میخوام از دو تا تجربه که این چند روز گذشته باهاش مواجه شدم بگم که در ارتباط با همین فایل هست،
روز سیزده بدر با خانواده رفتیم برای گردش و تفریح، با هدایت الهی، در یک باغ رستوران زیبا و عالی ساکن شدیم، دو تا لوله آب نزدیکی آلاچیق ما وجود داشت و صاحب رستوران گفت که آب چشمه هست و می تونیم هم برای شُرب و هم برای شست و شو ازش استفاده کنیم، من هم با همین پیش فرض آب رو داخل کتری ریختم و چای ذغالی درست کردم. (از کودکی مادرم بهم گفته بود آب اگر جوشیده شه همه میکروبهاش از بین میره پس من با خودم گفتم اگر حتی ذره هم مواد نامناسب تو اب باشه اگر جوشیده شه اوکی میشه) ،یکی از خواهرام و همسرش گفتن که آب چشمه تمیز نیست و چای نمیخورن ولی مابقی افراد خوردن و از طعمش تعریف کردن، سری بعد من با آب داخل کتری که از همون آب چشمه بود چای دم کردم، ولی کتری رو با آبی که از خونه برده بودیم پر کردم و دوباره برای همه چای ریختم، و گفتم که آب از خونه بوده، اینبار خواهرم و همسرش دو تا چای خوردن و گفتن این چای خوردن داره، من خندیدم و چیزی نگفتم، دیدم چقدر باور روی تجربه طعم چای هم موثره
تجربه دوم من برمیگرده به یه مورد که تو جایی خوندم که آب باقیمونده تو کتری پر از نیترات هست و سمّیه، من هر روز برای چای درست کردن آب قبلی کتری رو خالی می کنم و بعد دوباره پر میکنم و چای درست می کنم، اما اینبار و بعد از خواندن اون مطلب با تفکر و دیدگاه دیگه ای اون کار رو انجام دادم، و متوجه شدم یه مطلب کوتاه که تازه معلوم نیست درست باشه یا غلط چطور داره رو احساس من تاثیر میذاره، با خودم گفتم صنم جان هر باوری که استرس ایجاد کنه و باعث بشه ترسی در تو ایجاد شه قطعا باور درستی نیست اگر من آب کتری رو عوض می کنم چون دوست دارم با آب تازه چای درست کنم خیلی احساس بهتری در من ایجاد میکنه تا اینکه باور کنم آب مونده پر از نیترات و سمّیه. من همون کار هر روز رو به خاطر ورودی نامناسب که زمینه ساز باور نامناسب هست با ترس و استرس و نگرانی انجام دادم در حالی که قبل از اون من حتی ذره ای هم حس منفی و استرس نداشتم.
ممنونم بابت همه ی این آگاهی ها و هدایت الهی که از طریق استاد عزیزم دریافت می کنم.
به نام خدای مهربان
خدایی که هرچه دارم ازاوست وهرروزباتغییرباورهایم ودرک بهترازقوانین مرادرمداربالاتر قرارمیدهد وبیشتر میبخشد.
خدایا من نمیدانم وتومیدانی ،کلمات را که ازجنس نور هستند برذهنم جاری کن ومن مینویسم.
سلام ودرود خدمت استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیزوهمه دوستان عزیزی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری پیوسته ومستمر وفعال دارند وبا کامنت های قشنگشان باعث درک بهتر ازقوانین ثابت جهان میشوند.
باورهای محدودکننده ما مثل سیمان به ذهن ما چسبیده اند وجهادی اکبر میخواهد که هرروز باتکرار باورهای جدید وقدرتمند کننده حرکت کنیم ویک مومنتوم مثبت وتاثیرگذار بسازیم .
باورهایی که از جنس فقر وکمبود درما شکل گرفته اند برای ساخت باورهای جدیدوقدرتمند کننده وتغییرخودم وساخت ورژن بهترازخودم هرروز فایل های استادراگوش میکنم ومینویسم وتکرار میکنم وهمین باعث میشود خدایی که قبلا درذهنم ساخته ام که فقط ترس وترس بود هیچ نشانه ای از عشق ومحبت وفراوانی نبود فقط غم وسوگواری وترس ونگرانی بود.
الان خدای من خدای قدرتمند من است که عاشق من است ،هدایتگرمن است ازتاریکی به روشنایی ازفقر به ثروت ازنادانی وجهل به دانایی از دردورنج به شادی وجشن
وقتی استاد میگویند باورهای قدرتمند کننده بسازیم که بتوانیم زندگی خودمان راتغییر دهیم یاد قرآن کریم می افتم من قبلا سالیان سال قرآن رابامعنی میخواندم ولی هیچ وقت نتوانستم آن درکی که الان از خدا دارم را آن زمان داشته باشم چون پیش فرض ها و
ذهنیت من درباره ی خدا اشتباه بود ولی خداراشکر که خداوند من را به این سایت توحیدی ومقدس هدایت کرد وخداوند را که بارها درقرآن گفته بود من رحمن هستم ،رحیم هستم ولی من فقط باپیش فرض های اشتباهم خدارا باورکرده بودم وآن خدایی که قبلا میشناختم خدای سختگیری بود ،من بارها آیه ها رامیخواندم ولی درکی که الان دارم قابل مقایسه باقبل نیست چون الان حالم خوب است چون باورهایم وذهنیتم درباره خدا تغییرکرده وهرروز بیشتر درک میکنم که میتوانم باتغییر ذهنیت وپیش فرض ها وباورها جهان بهتری برای خودم بسازم وروی خودم کارکنم وبه کسی کاری نداشته باشم.
استاد عباسمنش عزیزازشما سپاسگذارم که این فایل های ارزشمند رادراختیارمامیگذارید وما را باجهان قشنگتری آشنا میکنید.
درپناه الله یکتا،شاد وسلامت وسربلند دردنیاوآخرت باشید.
خداوند حافظ ونگهدارتان باشد.
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و دوستان
من یک مثال دارم.
خاله من از یک دعا نویس، دعاهایی روی کاغذهای کوچکی میگیرد که اعتقاد دارد برای چشم زخم و حال بد و همه چیز به درد میخورد.
استفاده اش هم همینطوری که در مواقع ضروری (یعنی اتفاقی برای خودش یا یکی از بچه هاش که می افتد) یکی از کاغذ ها رو آتیش میزند و دودش را استشمام میکنن.
یک روز من در منزل انها بودم که دختر خالم تمام بدنش کهیر زد. من چون به تازگی این اتفاق برام افتاده بود، درباره کهیر اطلاعات داشتم.
خاله ام و دخترش و مادربزرگم، کهیر ها را که دیدند به شدت وحشت کرده بودن.
من شروع کردم به توضیح دادن: که بابا نترسید این کهیره… حساسیت به یه غذایی که این دختر خورده. الان میرید دکتر دوتا قرص میده، سریع این بچه خوب میشه. منم به تازگی اینطوری شده بودم….
ولی….. اصلا انگار صدای منو نمیشنیدن….
خاله ام سریع رفت یکی از این دعاها رو اورد و دود کرد. من در دلم به آن ها خندیدم و گفتم مگر کهیر با دعا خوب میشود!!!!
وای استاد نمیدونید در کمال ناباوری به سرعت اون بچه خوب شد و پوستش صاف مثل روز اول شد.
امروز که بارون میبارید ، چشمم خورد به آیات سوره انفطار. حس کردم خدا یه پیام خاصی رو داره بهم نشون میده، یه چیزی که ارزش فکر کردن داره.
چیزی که بهم الهام شد رو براتون مینویسم همفرکانسیهای عزیز :
این سوره درباره قیامته، ولی پیاماش فقط برای اون دنیا نیست؛ تو همین زندگی هم کلی بهمون کمک میکنه. چیزایی مثل اعتماد به خدا، حفظ انرژی مثبت، قوی کردن حس ارزشمندی، و هماهنگی درونی.
1. اعتماد به خدا؛ نگران هیچی نباش، خدا هواتو داره
تو آیه 6 میگه: «یَـٰٓأَیُّهَا ٱلْإِنسَـٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلْکَرِیمِ»
یعنی چی؟ یعنی خدا خیلی مهربونه، ولی ما بعضی وقتا مغرور میشیم و یادمون میره که همهچی دست اونه. وقتی به خدا اعتماد کنیم، دیگه الکی استرس نمیگیریم. باور کنیم که خدا همیشه خیرمون رو میخواد.
تو آیه 19 هم میگه: «وَٱلْأَمْرُ یَوْمَئِذٍۢ لِّلَّهِ»
این یعنی در نهایت، همهچی دست خداست. هیچچیزی از کنترلش خارج نیست، پس چرا نگران باشیم؟ اگه یه مشکلی پیش اومد، بدونیم که بالاخره یه راهی براش هست، چون خدا حواسش بهمونه.
2. حفظ انرژی مثبت؛ هیچ تلاشی بینتیجه نمیمونه
آیه 5 : «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ»
یعنی چی؟ یعنی هر کاری که میکنیم، حتی اگه خیلی کوچیک باشه، یه تأثیری داره. هیچ چیزی الکی نیست. ممکنه همین کارای کوچیک، یه تغییر بزرگ تو زندگیمون ایجاد کنن.
بعد توی آیات 10 تا 12 میگه: «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَـٰفِظِینَ کِرَامًۭا کَـٰتِبِینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ»
یعنی هر کار مثبتی که انجام بدیم، ثبت میشه. حتی اگه کسی نبینه، حتی اگه کسی تشکر نکنه، تو حساب خدا میمونه. این یعنی ما باید ادامه بدیم، ناامید نشیم، چون هیچ تلاشی بیاثر نیست.
3. حس ارزشمندی؛ تو یه شاهکار خدایی
آیه 7 : «ٱلَّذِى خَلَقَکَ فَسَوَّىٰکَ فَعَدَلَکَ»
یعنی چی؟ یعنی خدا تو رو دقیقاً همونطوری که باید باشی، خلق کرده. هیچ نقصی نداری که بخوای احساس کمبود کنی.
آیه 8 هم : «فِىٓ أَىِّ صُورَهٍۢ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ»
این یعنی هر کسی توی این دنیا یه جایگاه خاص داره. لازم نیست خودت رو با بقیه مقایسه کنی. تو برای یه مسیر خاص آفریده شدی، دقیقاً همونی که باید باشی.
4. هماهنگی درونی؛ تغییر رو بپذیر، چون بخشی از رشده
توی آیات 1 تا 4 میگه: «إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتْ وَإِذَا ٱلْکَوَاکِبُ ٱنتَثَرَتْ وَإِذَا ٱلْبِحَارُ فُجِّرَتْ وَإِذَا ٱلْقُبُورُ بُعْثِرَتْ»
اینجا داره از تغییرات بزرگ توی دنیا حرف میزنه. ولی یه پیام عمیق هم داره: تغییر یه چیز طبیعیه، نه فقط توی کیهان، بلکه توی زندگی ما هم.
تو آیه 13 : «إِنَّ ٱلْأَبْرَارَ لَفِى نَعِیمٍۢ»
یعنی اگه مسیر درستی رو بریم، تهش به آرامش و خوشبختی میرسیم. هماهنگی درونی یعنی چی؟ یعنی با تغییرات کنار بیایم و بدونیم که هر چیزی که تو زندگیمون عوض میشه، یه حکمتی داره.
جمعبندی؛ چطوری یه زندگی آروم و موفق داشته باشیم؟
اعتماد به خدا→ بدون که خدا هواتو داره، پس نگران هیچی نباش.
حفظ انرژی مثبت → هر کار خوبی که میکنی، یه جایی اثرش رو میبینی. پس ادامه بده.
حس ارزشمندی → تو همونطوری که هستی، عالیای. قرار نیست مثل بقیه باشی.
هماهنگی درونی → تغییر رو بپذیر، چون جزئی از مسیر رشده.
نتیجه؟
وقتی اینا رو بدونی و بهش عمل کنی، دیگه نه حرف بقیه اذیتت میکنه، نه از آینده میترسی، نه حس میکنی که کافی نیستی. فقط با یه دل قرص و یه لبخند، مسیرتو ادامه میدی .
سلام
آقا چند تا مثال بزنم که برای خودم پیش اومده
یه جا هست تو دزفول شهرمون که سیخی کباب میداد 91000 تومن و یک جایی سیخی 40000 تومن بعد کیفیت 40 هزاری بهتر از اونه ولی یه دوستی دارم که این میگه فقط پیش 91 تومنی باید بریم چون بهترین کبابی دنیاست ولی از اونجایی که من با باور پاک یه چیزی رو تست میکنم برای خوردنی فقط از 40 تومنیه میگیرم و هرچی به این رفیقمون میگم تو کتش نمیره این یک مثال
مثال بعدیش برای مادر بزرگم اتفاق افتاد
ایشون هی میگفتن دلم درد میکنه بعدش دیدم که خیلی اوضاع خرابه و هی میگه یک نوار قلب برام بگیر و پدرم ایشون رو برد درمانگاه ولی نوار قلب نگرفت ولی کلی دارو داشت که خوبش نکرد و هی مینالید و من دوباره بردمش و دارو هارو نشون دکتر دادم و ایشون هیچ دارویی اضافه نکرد اگه اشتباه نکنم ولی چون نوار قلب و فشار خون مادر بزرگم رو گرفت ایشون خوب شد به همین راحتی
واقعا خوب شد
در پناه حق
سلام استادخوبم
سال نو مبارک همگی دوستان هم فرکانسیم باشه وسالی پرازاتفاقهای خوب همراه باسلامتی روآرزومیکنم داشته باشین
استاداین فایلتون منو یاداتفاقی که چندوقت پیش برام افتادوتعجبم ازاون اتفاقی که افتادبودکه بااین چندفایل مربوط به توت فرنگی متوجه بهترذهن شدم هرچنددراین زمینه خیلی وقته کارمیکنم ولی انگارهرروزکه چی بگم بایدساعت به ساعت قوانین روبه خودمون تذکربدیم وخیلی جاکاردارم هنوز
چندوقت پیش رفته بودم جایی مهمانی وچندروزموندم خونه اقوام ورفتم حمام شامپوشون چنان حس خوب بهم دادکه نگوبوش چقدخوبه خداچقدموهامونرم کرد شامپوبدنشون چقدخوبه ولی نگاه. اسم شامپونکردم وگفتم بعدازحمامم نگاهش میکنم خلاصه اینکه نگاه نکردم ورفتم خونه خودم وقتی خواستم حمام کنم یادم افتادکه اسم شامپواون خونه رونگاه نکردم وهیچ حمام کردم وشامپوماکه مثل شامپو اونانیست شامپوی اونایه چیزدیگهست مرغ همسایه غازه بعدازچندروزدیگه بازمسافرت کردم به اون شهروبازمهمان اوناشدم ووقتی رفتم حمام کنم شامپوزدم به سرم گفتم بایداینسری شامپوشون رونگاه کنم که چی هست واینقدرمصمم بودکه تاحوله تنم کردم شامپورورفتم نگاه کردم دقیقا همون شامپوومارک ورنگی توی حمام ماست هیچ فرقی ندارن فقط فرقشون دراین بودکه شامپوشون بخاطر ذهنیت من خبلی خوبه و خوش بو چراچون از قدیم ایناهارواینجورشناختیم که بهترین جنسهاومارکهارواستفاده میکنن وچیزهای گرون گرون میخرن وترسی ازخرج کردن ندارن وقتی دیدم همون شامپوست اینقدرخندم گرفت به خودم آخه چطورممکنه من برای چیزهای بی ارزش دیگران بخاطرافکارخودم باارزش کردم وچیزهایی که خودم دارم رو باافکارم بی ارزش کردم متوجه شدم هنوزکه هنوزه چشم دوختم به دارایی دیگران متوجه شدم هنوزبرای خیلی چیزهایی که دارم ارزش قایل نیستم هنوزخیلی جاهامرغ همشایه م غازه
ممنون بابت این فایلهاتون
با سلام خدمت استاد عزیز
من هم تجربه ای خیلی شگفت انگیزی در این مورد دارم که خواستم با بقیه دوستان به اشتراک بزارم
همسر من گاهی دچار سر درد های شدید میشه که فقط و فقط با خوردن مسکن های قوی اروم میشه
یه بار که دچار سردرد شده بود ,نصف شب بود و تو خونه هیچ قرص مسکنی نداشتیم و همسرم هم چون قبلش تو باکس دارو رو چک کرده بود از این موضوع اطلاع داشت
ولی وقتی دیدم سردردش فوق العاده شدید شده , یه قرص اهن بهش دادم و گفتم قرص مسکن تو یخچال پیدا کردم و ایشون هم با این فرض که قرص مسکن هست این قرص خورد و در کمال تعجب بعداز بیست دقیقه کاملا خوب شد
فردای اون روز به همسرم گفتم که ماجرا از چه قراری بوده و ایشون هم خندید وگفت که مزه قرص اهن رو هم احساس کردم ولی تو اون لحظه چون خیلی زیاد دوست داشتم که قرص مسکن بخورم باور کردم که مسکنه
به هرحال دوست داشتم این تحربه رو با دوستان به اشتراک بزارم
و در آخر سال خوبی رو برای همه دوستان و استاد عزیز ارزومندم
سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان بهشتی ام
وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا یُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ*
امیدوارم که همه دوستان رو مومنتوم مثبت کشتی تایتانیک باشند
یه خبر خوب ، راستی استاد این چند روز دارم نشونه های واضحی رو دریافت میکنم و به قول استاد نشونه ها که میان خودش هم میاد فقط کافیه از مسیر لذت ببرم و به مسیر علاقه ام ادامه بدم و سمت خودم و سهم خودم رو به بهترین نحو انجام بدم و بقیه کارها رو به خدا میسپارم
مثال های که دوستان زدن خیلی فوق العاده خوب بودن و چقدر ما بعضی موقعا گول قیمت های بیشتر و تبلیغ های فیک رو میخوریم
از این مثال سعید شهریاری عزیز دیگه بهتر هست که به جای مورفین داشت آب مقطر برای بیمارها میزد و بیمار خوب میشه و جواب میده و فکر میکرده که مورفین زده
من چند با خواستم جاهای گرون قیمت قهوه بخورم ولی این کار انجام ندادم بخاطر کمبود و وضعیت مالی نشد ولی یکی از آرزوهام بود که به آزادی مالی و زمانی و مکانی برسم و هر چه دوست داشتم رو بخرم که این مسیر تکامل میخواد و فعلا دارم از مسیر لذت میبرم و چون پشت ذهنم این بود که این چون قیمتش بیشتر هست ، منطقه اش بالا شهر حساب میشه ، دکوراسیونشون خیلی لاکچری هست و این چیزا دیگه حتما قهوشون فرغ میکنه ولی در واقع اینجوری نیست ذهن من داشت بیش از حد به قضیه پر و بال میداد الان درسته کافه که دکوراسیونش و فضاش خوبه حال خوب به آدم میده ولی نه اون تصورهایی بیش از حدی که تو ذهنمون میسازیم
الان من خیلی وقته از این قهوه های معمولی کلاسیک پودرش میگیرم و تو خونه با دله عربی خودم درست میکنم ، نمک الکترولایت و هِل هم روش میزارم و چه قهوه ایی میشود به سلامتی دوره قانون سلامتی میزنم بر بدن و هر مهمانی که میاد قهوه بهش میدم کیف میکنه و میگه چه رو قهوه میریزی
آیا باورهای تو نسبت به خداوند، زندگیات را با جریان نعمت و برکت همجهت نگه داشته یا از این جریان دور ساخته است؟
دقیقا باورهای من نسب به خدا زندگی من را با جریان نعمت و برکت هم جهت کرده و نگه داشته است
دوره هم جهت با جریان خدا عاشقشم و دارم باهاش زندگی میکنم
استاد تاج سری بی نهایت ازتون سپاسگزارم مرسی که هستی
سلام استادعزیزم خانم شایسته مهربان ودیگر خانواده عباسمنشی گل
الان که داشتم فکر میکردم به باورهای شبیه توت فرنگی دیدم من ودوروبری هام خیلی ازاین باورهاداشتیم وداریم
مثلا چندتا ازدوستان لباس هایی میخریدند باقیمت پایین از قسمت پایین شهر و زمانی که میگفتند اول باورنمیکردم بعدهم میگفتم جنسش بدرد نمیخوره زودخراب میشه وکلی هم بحث میکردم وسعی میکردم دلیل ومدرک،بیارم گاهی هم پیگیر که بعدمدتی حتی سراغ لباس هم میگرفتم
ببینم خراب شده یانه تابگم دیدی گفتم
بعدمدتها،که دیدم نه تفاونی بالباسی،که من گرفتم ندارم گاهی بهتربود
تا که این داستان برای منو یکی ازدوستان دیگم اتفاق افتاد
من رفتم ازهمون مغازه های که اونا میرفتن خرید میکردم چه برای دخترم چه خودم بعد به دوستان دیگم میگفتم ازفلان مغازه باقیمت پایین خریدم میگفتند جنسش به درد نمیخوره واشتغال وچقدر. زشت
دیگه تصمیم گرفتم مکان وقیمت نگم
شاید باورتون نشه
دیگه چیزی نمیگفتند
بلکه میگفتم فلان لباس که مثلا 150خریدم
میگفتم چندمی ارزه میگفتند حداقل600ت
اینو بگم که چقدر از مدلش تعریف میکرد چقدر باکلاس چه رنگی چه جنسی
حتی یکی ازدوستان که خیاط گفت این بار از این تولید کنم
من هیچی نگفتم
وگفتم واقعا همه چیز باور
ممنونم ازشما استاد عزیز
من درتلاش که بتونم باورهام عوض کنم دوره هم جهت باجریان خداوند خریدم که بتونم مخصوصا در باورهای مالی تغییرایجادکنم
ممنونم خدانگهدار
سلام خدمت همه واستاد گرامی
من همیشه کامنتای دوستان و میخونم و بی نهایت لذت میبرم اما الان چون تو تعطیلات عید بودیم وقت نکردم زیاد کامنت بخونم اما وقتی این فایل و گوش کردم و کامنتایی که استاد خوندن یاد یکی از تجربه های جالب خودم افتادم گفتم بیام براتون بگم
همسر من از شلغم بیزاره و به شدت بدش میاد یه روز خونه مادر شوهرم بودیم و من همراه غذا یکم شلغم پوست کردم و خورد کردم و به همسرم گفتم ترب سفیده و همسرمم با اشتها داشت میخورد منم که فقط نگاش میکردم و نمیتونستم جلو خندمو بگیرم و مادرشوهرم همش میگفت نخند میفهمه
وهمسرمم میگفت چرا میخندی چیکار دارید میکنید که انقد میخندید منم هیچی نگفتم تا غذاش تموم شد و همسرمم همش میپرسید چرا میخندی منم گفتم اونی که خوردی ترب نبود شلغم بود همین که گفتم هر چی که خورد و بالا آورد
گفتم بابا تو که با لذت داشتی میخوردی پس چرا میگی دوست ندارم میگفت ای کاش بهم نمیگفتی که شلغمه
مادر شوهرم گفت بابا شلغم کلی خاصیت داره برا سرما خوردگی خوبه گفت هر وقت سرما خوردم بهم نگید ولی تو غذام شلغم بریزید
خیلی برام جالب بود این کارش که با اشتها داشت میخورد اما وقتی فهمید …
واقعا همه چیز از خودمون،درونمون و ذهنمون سرچشمه میگیره
ممنونم استاد بابت آگاه کردنمون
ایشالا که عمر جاویدان داشته باشید