درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    111MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

258 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    سلام

    باورهایی برای خداوند

    خداوند بی نهایت است و لامکان و لا زمان اما به قدر فهم تو کوچک میشودبه قدر نیاز تو فرود می آیدبه قدر آرزوی تو گسترده میشودبه قدر ایمان تو کار گشا میشود….

    طبق این شعر خدا به شکل ظرف تو میشه و تو ظرفی که تو داری جامیگیره…هر چیزی که بخوای برات میشه هرچیزی که بخوای بهت میده

    و نیز طبق آیه«ما رمیت از رمیت لاکن الله رمی» خداوند به پیامبر می فرماید تو که تیر ننداختی خدا تیر انداخت…خداوند تیر میشه برای تو*به شرطی که به خدا ایمان داشته باشی.

    #خداوند فرمان روای کل کائنات است و همیشه همراه من است و همه ی کار ها رو برای من انجام میدهد…خدایی که تا ابد بوده و هست…. مسیر خداوند ساده ترین و راضی کننده ترین مسیر است

    #خداوند عاشقانه میخواد کمک کنه که در مسیر خواسته هام قرار بگیرم. بهترین و راحتترین راه هارو تو مسبرم قرار میده

    #خداوند در موقع مناسبش در طول مسیر به من الهام میکنه. حواسش به من هست و درونمه

    #خداوند از طریق نشانه ها و احساسم با من صحبت میکنه. از هزاران طریق خداوند هررر لحظه منو هدایت میکنه به مسیر« انعمت علیهم»

    #خدواند با هزاران دستش از هزاران راه هرچه که میخواهم به من میدهد و انسان هایی که سر راهم قرار میگیرند و اطرافم هستند برای من فقط خیر و برکت و عشق از طرف خداوندن

    #خداوند همیشه حواسش به من هست ومنو به مسیر مناسب هدایت میکنه

    #خداون همیشه پشمته و با قدرتش هرچیزی که میخوام بهم میده

    #خدایی که در وجوده منه از همه چیز آگاهه و جواب همه ی سوالاتو میدونه… من نیااازی به عوامل بیرونی ندارم

    #همیشه حالم خوبه چون اوضاع تحت مدیریت و کنترل خداست و اون از من محافظت میکنه

    #خداوند منشا همه ثروت ها و نعمت ها و قدرت هاست و هرچقدر ثروتمندتر باشم به اون نزدیکترم

    #خداوند و قوانین کائنات سرگرم کارند تا ثروت و برکت را وارد زندگی من کنند هر روز بیشتر و راحتتر

    #خداوند میخواهد که من صاحب همه چیز باشم…همه چیزهایی که دوست دارم و زندگی ام را شکوفاتر میسازد چون اینطوری جهان گسترش پیدا میکنه

    #همه قدرت ها درست خداست خدا با قدرتش همه ی کارهارو انجام میده فقط بخاطر قدرت خداست که من موفق میشم نه دیگران و…..

    #خداوند با من صحبت میکنه فقط به این دلیل که منو خلق کرده به من الهام میکنه و منو به بهترین راه ها هدایت میکنه

    #من خودمو میسپارم به هدایت الله و در هرصورتی روی این نیرو حساب میکنم

    احازه میدهم به بهترینا منو هدایت کنه

    هدایت اجازه دادنیه و من اجازه میدهم فرمون زندگیم دست خدا باشه و من بشینم رو شونه هاش.

    و مهمترین اینکه

    #هررررر اتفاقی برای من بیفته خیره

    فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    همتا نوری گفته:
    مدت عضویت: 321 روز

    بنام خدای هدایتگر و بخشاینده !

    درود نصار ستاد و خانم شایسته مبارزه‌گر و قوی‌ که بهترین الگو برای من استن !

    درس هایی از توت فرنگی 19 دلاری / قسمت 4!!

    به‌به چی نتایج زیبای از عزیزان چقدر لذت بخش دارد وقت نتایج دوستانم را می‌بینم خدارا شکر هزاررران بار

    و یک مثال آشکار و هم مانند عزیزان که یک از طفل کوچک کنارم بود ازم خواست که برای من چای شیرین بیار .

    من که دیدم بوره نبود !

    و اگر بوره و قند هم نمی داشت امکان اراممم بودن اون هم نبود . بعد ازآن برایش چاکلیت را ذوب کردم در چای و خورد و خیلی کیف کرد !

    استااااد چی واضع تر از این که چه نگاه داریم بر خداوند !!

    بعضی هایکه خداوند را قهار و ستم‌گر می‌بینند همان طور برایش است …

    به قول قرآن کریم !

    خداوند برای بندگانش نامحدود مغفرت رحمت عشق بخشش وووو می‌خواهد !

    هر آنچه از خداوند متعال بخواهیم نصیب ما میکند( نامحدود ) !!

    در پناه الله یکتا شاد باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    رامین حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 979 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    استاد من تقریبا 5 ماهه که 12 قدم رو شروع کردم و الان توی قدم چهارم هستم. هنوز چکاپ فرکانسی قدم اول رو نگاه کردم (گذاشتمش برا قدم 12 که حسابی کیف کنم) ولی اینقدرررر تغییر داشتم که باورم نمیشه تو این مدت کم اینقدر تغییر کرده باشم. عزت نفسم بالا رفته، نترس تر شدم، عملگرا تر شدم، مهارت کنترل ذهنم بالاتر رفته، ایمانم قوی تر شده، امیدم به آینده بیشتر شده،روابطم خیلی خیلی بهتر شده، شبا با احساس سپاسگزاری میخوابم و صبحا با احساس طلبکاری از خدا بیدار میشم و میگم خدایا تو که تو این مدت یه عالمه کار برا من انجام دادی دیگه منو پررو کردی، دیگه من میدونم و تو، هرررکاری که میگم رو باید برام انجام بدی و هر خواسته ای که داشته باشم رو باید اجابت کنی، منم سعی میکنم سهم خودم رو خوب انجام بدم و باورت کنم و سعی میکنم کریدیت همه نعمت ها و ثروت های زندگیم رو بدم به خودت.

    همین 28 اسنفد 1403 با پیروی از هدایت های الهی از کارم استعفا دادم و الان دارم برای کار جدیدم آموزش میبینم و توی همین مدت کم به لطف الله اصول کارم رو یاد گرفتم و همینجوری هرروز دارم بهترش میکنم.

    چند روز پیش که نزدیک بود نجواهای شیطان که همیشه وعده فقر و کمبود میده در ذهن من نفوذ کنه، خداوند یه الهامی بمن کرد.

    شب بود، خواب بودم، نمیدونم توی خواب اینو شنیدم یا توی بیداری، انگار ترجمه 3 آیه یا 3 قسمت از یک آیه قرآن بود، 2 قسمت اولش رو یادم نیست ولی قسمت سومش این بود خداوند همیشه وعده ثروت و فراوانی میدهد شاید ازون شب تا الان صدها بار با خودم تکرارش کرده باشم. توی این فایل هم شما گفتید من اون الهام رو میلیون ها بار با خودم تکرار کردم تا باورش کنم. انگار خدا اینو به من می‌گفت، می‌گفت بیشتر تکرارش کن، بیشتر تکرارش کن تا باورت قوی تر بشه. و از اون شبی که این الهام رو دریافت کردم (شاید 2 ـ3 شب پیش) هر موقع شیطان میخواد بگه بابا تو که از کارت استعفا دادی دیگه درامدی نداری تا این شغل جدیدت رو یاد بگیری طول میکشه، چجوری میخوای هزینه هاتو بدی چجوری میخوای زندگی کنی بدبخت میشی بهتره بری دوباره کارگری کنی. هروقت اینارو میگه، یعنی به محض اینکه این آلارم توی ذهنم به صدا درمیاد، تنها جمله ای که به خودم میگم اینه خداوند همیشه وعده ثروت و فراوانی میدهد و هی تکرارش میکنم و هی تکرارش میکنم و به آرامش میرسم و انگار باری از روی دوشم برداشته میشه.

    خدایا فراوانی تو یعنی چقدر دقیقا؟؟؟ 1 میلیارد؟ 10 میلیارد؟ 100 میلیارد؟ 1000 میلیارد؟ 10000 میلیارد؟ 100000 میلیارد؟ اگه فکر کردی که من به این عددا راضی میشم و دست از سرت برمی‌دارم باید بگم که سخخخختتتت در اشتباهی!!!

    به خدایی خودت قسم اینقدررررر باید بهم ثروت بدی اینقدررررررر بدی که نتوووووونم بشمرم. اینقدرررر ثروت بدی که هر موقع که اراده کردم هرآنچه که میخوام رو‌ داشته باشم. میخوام بوگاتی رو تجربه کنم، میخوام لامبورگینی رو تجربه کنم، میخوام تمام ماشینا و موتورهای درجه 1 دنیا رو تجربه کنم، میخوام هلیکوپتر شخصی رو تجربه کنم، میخوام کشتی تفریحی تجربه کنم، میخوام عمارت چند صد هزارمتری رو تجربه کنم، میخوام همه چیزای خوب این دنیا رو تجربه کنم و تو وعده ثروت و فراوانی رو بمن دادی و کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟ و من ایمان دارم که نه به آنچه که الان توی ذهنم است بلکه به هزاران برابرش میرسم.

    خدایا خواهشا تا من به تک تک خواسته هام نرسیدم منو از دنیا نبر. باشه؟ مرسی:)

    هرکجا هستید در پناه الله فراوانی ها شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    امیر حاجی صفی گفته:
    مدت عضویت: 738 روز

    〰️〰️ درود خداوند بر شما و استاد عزیز

    رها کردن، یک پایان نیست؛ بلکه پلی است به سوی آرامش و آزادی. ما در زندگی اغلب به گذشته، به دردها، به روابط، به باورها و ترس‌هایی چنگ می‌زنیم که دیگر به ما خدمت نمی‌کنند. اما حقیقت این است که نگه‌داشتن، زنجیری نامرئی است که ما را از تجربه‌ی لحظه‌ی حال بازمی‌دارد.

    رها کردن، یعنی اعتماد به اینکه هر آنچه که باید باشد، خواهد بود. یعنی پذیرفتن اینکه کنترل همه چیز در دستان ما نیست. یعنی آگاهی از اینکه بارهای سنگین ذهن و روح، تنها از ما انرژی می‌گیرند، نه اینکه ما را قوی‌تر کنند.

    رها کن، نه به این معنا که بی‌تفاوت شوی، بلکه به این معنا که ایمان داشته باشی. رها کن، نه از سر ضعف، بلکه با درک اینکه قدرت واقعی در آزادی از وابستگی‌هاست.

    همان‌گونه که رودخانه مسیر خود را پیدا می‌کند و برگ‌ها با وزش باد به سفر می‌روند، تو نیز اجازه بده که جریان زندگی تو را به آنجایی ببرد که باید باشی. وقتی رها می‌کنی، جا برای نور، برای عشق، برای صلح و برای تازه شدن باز می‌شود.

    پس با قلبی سبک، رها کن… و ببین چگونه زندگی، با جریانی ملایم، تو را به زیبایی‌هایی فراتر از تصورت هدایت می‌کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    لیلا خسروی گفته:
    مدت عضویت: 761 روز

    سلام و درود به استاد گرامی و دوست داشتنی فایل توت فرنگی عالی بود.استادمن با همین دوره های رایگان شما کلی زندگیم تغییر کرده وبراین باور هستم که یه روز بیام از نزدیک همه رو براتون تعریف کنم مطمئن هستم که اون روز میاد.براتون ارزوی سلامتی همیشگی وطول عمرباعزت می کنم .استاد من یکی از باورهام و براتون تعریف کنم ما یه خونه کوچیک 43متری داشتیم با اصرارمن به همسرم که بفروشیم یه جای بزرگتربخریم وایشون می گفتن پول ندارم خونه بزرگتر پول می خواد واینانمیشه ازفکر خونه بزرگ خریدن بیا بیرون گفتم میشه می تونیم خونه بزرگتر بخربم ولی سال ساختش بیشتر باشه خونه دوخوابه بخریم ولی ایشون اصرار که نمیشه ولی من باورم این بود که میشه و می گفتم ما بفروشیم پولم جور میشه خلاصه با اصرار من خونه رو فروختیم سریع هم فروش رفت بعد خودم گشتم یه اپارتمان دوخواب دوبرابر خونه خودمون بهتراز محله خودمون پیدا کردم و یه مقدار پولمون کم بود از اونجایی که فروشنده هم جایی و خریده بود باید زودتر پول تهیه می کرد یه تخفیف خیلی خوب به ما داد وما یکم دیگه پول کم داشتیم به مادر شوهرم گفتم اینطوری شده و اینا اونم به پسرا و دخترش گفته بود اونام گفته بودن ما پول چشم روشنی خونه رو جلوتر بهشون میدیم خلاصه با کلی غر زدنای شوهرم که می گفت خودت کردی خودتم باید بری دنبال خونه رفتم خونه ای که دوست داشتم و خریدم .استاد این قضیه برای 15 سال پیشه من اونجا به این باور خیلی ایمان پیدا کردم ولی وقتی با شما اشنا شدم ایمانم و باورم قوی تر شد محکم تر شد باورام خیلی چیرهای دیگه هست خیلی طولانی میشه بخوام تعریف کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1650 روز

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجوییم

    سلام خدمت استاد جان و خانم شایسته عزیز

    استاد وقتی که این فایل برای دومین بار گوش دادم یه باور محدود کننده ی در خودم پیدا کردم که بر میگرده  به خیلی وقت پیش که ناخودآگاه در اکثر تصمیمات من داره اجرا میشه و اونم اینه که من بخاطر تصمیمات اشتباهی که گرفتم این فرصت دیگه تموم شده شاید در زندگی دیگری جبران کنم واین باور باعث شده من نتونم زیاد جدی باشم در تصمیمات

    انگیزه ام را از دست میدم  و اون شور و شوق اول کار را ندارم

    همیشه یه حس سرزنش در وجودم دارم که هیچ وقت بهش توجه نمیکردم .اینم برمیگرده به دوران کودکی که احساس گناه را در وجودم کاشتن

    حس بی ارزشی که در تمام نکردن کارها

    احساس گناه و بی ارزشی که بعد یک شکست و یا یک ناامیدی در وجودم شکل میگیره.

    استاد به خیر و برکت  این دوره جدید که وقتی میخوام  خودمو در مومنتوم مثبت نگه دارم مثل اینکه اون ناخالصی ها میاد بالا که بفهمم کجای کارم ایراد دارم و این همون در مدار درست قرار گرفتن هستش ؛اون حرفی را که باید بشنوم می‌شنوم و اون باوری اشتباهی که سالهاست با منه میتونم پیدا کنم 

    شما یه مثال خوب زدید بعضی از  ما عادت کردیم به این وضعیت مثل اینکه اعصاب دستمون از حس افتاده و اون سوزش را احساس نمی‌کنیم که دستمون داره روی آتیش میسوزه .

    منم بخاطر همین باور که ناخودآگاه اجرا میشه زود خودمو کنار میکشیدم میگفتم خوب از من گذشت یا من لایق نیستم

    همین باور باعث شده تا نتونم زندگی عالی برای خودم تجسم کنم اصلا تجسم کردن برام سخته

    این باور باعث شده که در مواقع سخت نتونم به خالق بودنم اطمینان کنم

    ولی همه این ها در دوره هم جهت با جریان خدا برام باور پذیر میشه که من هستم باید خودم را با این جریان خداوند هماهنگ کنم تا بتوانم خلق کنم

    هماهنگی با جریان خدا یعنی توکل یعنی امید یعنی مومنتوم مثبت را ادامه دادن یعنی همواره در مسیر خوب بودن و نه سرزنش خود و نه احساس گناه

    خداوند بخشنده و مهربان هستش و این همواره هستش و ما خودمان با احساس‌ گناه از این جریان دور میشویم

    رفتم یه رستوران لاکچری سلف سرویس با انواع غذاها و دسرها و نوشیدنی ها در همون ابتدای مهمانی زدم یه بشقاب شکستم و با اینکه میزبان گفت فدای سرت ولی من همچنان تا آخر مهمانی خودم را سرزنش کردن و آن همه غذاهای لذیذ را برای خودم زهرمار کردم که فقط یه بشقاب شکستم

    این مثال من و خیلی از ما ها هستش که زندگی را فقط در گذشته زندگی می‌کنیم و زیبایی ها را نمی‌بینیم

    باید فلک را سقف بشکافی و طرحی نو دراندازی

      

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 709 روز

    به نام خداوندی که بخشنده و مهربونه

    سلام حالتون چطوره ؟ خوشحالم که بلاخره فرصت شد که کامنت بزارم

    استاد من فایل ها رو که گوش میدادم انگار از قبلا اینا رو میدونستم ولی باید دوباره تکرار میشد و بعد که اومدم کامنتا رو خوندم واقعا یه زنگی خورد تو سرم که بیدارم کرد دم عیدی

    منم ازین تجربیات خیلییی دارم هممون داریم

    ولی دیشب تو مهمونی بحث سر یه الرژی بود که یکی از بچه های فامیل داشت و اتفاقا یکی دیگم همون رو داشت ولی راهشو پیدا کرده بود و خوب شده بود ، انگار که حنا و سرکه رو باهم گذاشته بود رو پوستش و داشت توضیح میداد و بین این بحثا مامانم گفت البته واقعا اگه قبول نداشته باشی جواب نمیده و خیلی مهمه که یقین داشته باشی که چیزای طب سنتی درسته. واقعا هم همین بود! خیلیا رو دیدین که از روش سنتی جواب گرفتن و خیلیام نگرفتن . . . مهم اون ورودی قبلشه که ایا توی ذهنشون به این باور امکان پذیری رسیدن یا نه؟!

    و همینطور مثال بقیه ی بچه هایی که استاد خوندن واقعا برای من جای فکر بیشتری داره و باید هزاران بار به خودم بگم که هرچی تو ذهنم بگم همون میشه

    حتی الان یه مثال یادم اومد

    یه مدت پیش که مسافرت بودیم تو راه برگشت به جای غذا رفتیم خوراکی هایی که میخواستیمو بخریم ماهم چیپس و ماست موسیر برداشتیم و تو راه شروع کردیم به خوردن یک ان من چشمم به تاریخ ماسته خورد و دیدم تاریخش چند وقتی گذشته

    دیگه چنان ذهنم درگیر شد و شروع کرد به نجوا کردن که نتونستم دوباره بخورم با اینکه پدرم هم داشتن از همونا میخوردن . . . با خیال راحت

    اینم بگم که بابام کلا بی خیالن در مورد لین مسائل و گفتن نه بابا تو یخچال بود و سالمه و اینا و

    من صبحش خیلی حالم بد شد در حالی که میدونم هم ذهنم نجواهاشو ادامه میداد و هم عواملی دست به دست هم دادن تا نجواهای ذهنم واقعا به یقین تبدیل بشن و شد

    این درحالی بودکه دقیقا پدرم هم همه ی چیزایی که من خوردمو خورده بودن اما دو ذهنیت متفاوت از یک اتفاق دو تا نتیجه ی کاملا متفاوت داشت

    چه جالب!پس مهم ترین وظیفه ای که حتما هر روز باید انجام بشه اینه که از ثانیه های اول بیداریمون خودمونو با ورودی های مثبت بمب باران کنیم و نتایجو مقایسه کنیم واقعا خیلی جالبه

    که منم حتی یادمه که وقتی یک ذهنیت متفاوت نسبت به خدا داشتم چقدر در عذاب بودم اصن نمی دونستم ارامش یعنی چی؟ و الان همه چیز تغییر کرده چون رابطه ی من با خدای من تغییر کرده و الان من همون نتایجی رو دارم میبینم که از مدتی قبل در مورد خداوند نهادینه کردم

    این قانون جهان هستی رو نشون میده قانون فرکانس که میگه احساس و افکار خوب = اتفاقات خوب

    اخه جالبیش اینجاس که این توی زندگی تک تکمون قابل لمسه و اونی که از این قانون به نحواحسن استفاده کرده خوشبخت شده

    همینطور در مورد وعده ی حق وعده ی ثروت و سلامتی و ارامش و در کل سعادتی که به انسان ها داده شده و هرکس اون رو پذیرفته نتیجه اشو دیده

    سپاس گزارم از خداوند عظیم و هادی و صبور و مهربون و رزاق که اگه من بهش اعتماد کنم اون تنها روزی رسان و بهترین روزی رسان من میشه

    و از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که درمسیر درست قدم برمیدارین تا چرخ جهان براتون بچرخه و هدایت رو دریافت کنید و این چنین من رو دگرگون کنید

    ربنا چه میکنی بامن؟اخه چطور جهان به این زیبایی دست به دست هم میده تا من در زمان مناسب در مکان مناسب باشم؟شگفتا!خدایا

    سپاس گزارم از شما خانم شایسته ی زیبا و عزیزم و عوامل این سایت بینظیر تو دنیا

    ربنا !قربونت برم که اینقدر عشقی اینقدر زیبا به بندگانت عشق میدی و اونو سیر میکنی از محبت و ارامش و خوشبختی امیدوارم همه چیز برای ارام عزیزم خوب پیش بره و همه چی در مسیر رشد و تکامل باشه نه با عجله با ارامش به راحتی بدون استرس و اضطراب و خوبی و خوشی من یقین دارم که بهترین اتفاقات در انتظار ماست اگر باور کنیم و توکل کنیم به الله قدرتمند و مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1957 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیزم چقدر این فایل پر نکته است و کامنت سعیده عزیز واقعا به وضوح بیانگر ذهنیت ما هست و باور ما

    همه روزه داریم کلی از این باورها رو تجربه میکنیم و واقعاخود من از وقتی دوره همجهت با جریان خداوند شروع شده خود من کلی با باورهایی که تو این یک ماهه ساختم دست آورد های شگفت انگیز شخصیتی رفتاری رو تجربه کردم

    و کلی با این نکته هایی که گفتید تمرکزم رو روی درونم و شناخت خودم بردم که بتونم باورهای اشتباه باورهای ترس آور خودم رو شناسایی کنم و بتونم تضاد اون باورهای نادرست رو پیدا کنم و شروع کنم کار کردن روی اونها

    و یکی از اون باورهایی که دارم میسازم این هست که هر چقدر دیگران دیده بشن از من کم نمیشه و هر کسی به اندازه احساس لیاقت خودش کارهاش دیده میشه و هر کسی رزق و روزی خاص خودش رو دریافت میکنه هر کسی به اندازه ای که رها تر و بی نیاز تر از تعریف و تمجید باشه بیشتر تعریف و تمجید میشه و اینو تماما توی کامنت های دوره ها و فایل های شما این مدت تجربه کردم

    باور دیگه ای که دارم میسازم این هست که خدا چنان میخواد منو بالا ببره که خودم قراره شگفت زده بشم و یکسره دارم روی باورهای خدا شناسی که میگید کار میکنم

    استاد واقعا ممنونم بابت این فایلهای ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    زهرا و صدیقه گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام خدمت استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیز و تمامی دوستان ارزشمندم

    استاد این بحث توت فرنگی 19 دلاری خیلی برای من کمک بزرگی هست هر چقدر بیشتر گوش میکنم انگار قدرت های بزرگی که از همون باورهای اشتباه از کودکی به ذهنم وارد شده کم جون و کم جون تر میشن.انگار قدرت خداوند و خودم رو بهتر درک میکنم و بسیار خدا رو شکر میکنم و ازتون سپاسگزارم.

    یاد یه مثالی افتادم که گفتنش خالی از لطف نیست.زمانی که دانشجو بودم یادم هست من پانسیون بیرون بودم و دوستم خوابگاه دانشگاه بود یادم هست یه وقتایی پیش هم میرفتیم.وقتایی که من پیش دوستم میرفتم تا من یه استراحت کوچیک میکروم میدیدم دوستم سوپ پخته اونم روی یه المنت کوچیک که برای یکی از هم اتاقیهاش بود و تو اتاق به خاطر اینکه اشپزخونه بهشون خیلی دور بود..همیشه میگفتم اینا که طبقه پایین هستن و اشپزخونه طبقه بالا اونم ته سوییت هست و ایشون سوپ رو تو اتاق میپزه که تا اشپزخونه نره پس چحوریه انقدر زود سوپ هاش اماده میشه .و چقدر هم سوپ هاش رو دوست داشتم و واقعا خوشمزه بودن .به خودم میگفتم خب سوپ پختن که کلی به اب نیاز داره و سبزیجات رو باید بشوری و اینها چجوریه که سوپ های دوستم انقدر زود اماده میشن و انقدر عالی ولی انقدر برام اهمیت نداشت که بپرسم ازش و همیشه کلی از دستپختش و غذاهای خوشمزش لذت میبردم و ازش تشکر میکردم تا اینکه یه بار دیدم ایشون برای غذاش اب رو از روشویی سرویس بهداشتی که دم اتاقشون بود میاورد و مواد غدایی رو هم همونجا البته تمیز میشست اما اونجا بود که وقتی فهمیدم از آب اونجا استفاده میکرد دیگه بد دل شده بودم .و همون سوپ ها و غذاهایی که قبلا با کلی ذوق و شوق و به به و چه چه میخوردم دیگه مزه قبل رو برام نداشت و با اکراه میخوردم.اینها مثال های شاید به ظاهر خنده دار باشن اما تو افکار روزمرمون اگر دقت کنیم چقدر این باور ها دارن با قدرت زیاد ما رو به خواسته هامون نزدیک و دور میکنن.چقدر یه باور که از یه قضاوت اشتباه از یک پیش فرض ذهنی که اصلا مال تو نیست مال یه فرد دیگه هست و تو فقط شنیدیش میتونه تبدیل بشه به یک مساله ای که کلی نیاز به انرژی و زمان و تعهد که بتونی برطرفش کنی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    فاطمه علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    بنام خداوندیکه هر لحظه در حال هدایت و حمایت من است…

    استاد عزیزم..چند روز پیش یکی از عکسهای عید سال 1402..دقیقا سه سال پیش….

    بعنوان عکس منتخب بهم نشانه داد..

    خداوند داشت بهم یاد اوری میکرد..دقیقا روز سیزده بدر…یه لحظه احساسام گفت برو ته باغ…

    هوا خیلی خوب بود…و این حس مدام داشت منو صدا میزد برو برو…یکم ترسیدم گفتن خودم تنها هستم..از یه شخصی گفتم…بهم گفت ببخش من خسته هستم نمیام…

    دیدم این حس خیلی شدیده….رفتم ته باغ کلی اون دوربرا رو گشتم…بهم گفت برو سایه فلان درخت نخل بشین..

    من هیچ وقت صدای خداوند رو تو تمام این عمر 30 خورده ایی از:سال از زندگیم” نشنیده بودم…

    یکم باهاش صحبت کردم…بلند بهم گفت!نرگس …

    تو مسیر من باش..از ثروت از نعمت از رابطه عالی هر چی رو که بخای و بهش نیاز داشته باشی بهت میدم فقط باید ادامه بدی..تو مسبر من باشی!!!!!

    حدودا چند ساعت داشتم تو اون سکوت حال میکردم..خیلی خوشحال شدم اشک مثل گلوله های مروارید از چشمانم میومد پایین..

    استادم از اون روزها من ساعات زیادی روی سنگهای تابستون گرم و نسبتا خنک کوه با خداوند رازو نیاز ،”میکردم…

    نور الهی در کنارم …خودشو بهم نشون داد تا رسید…تو درونم…

    واقعا با گذشت این سالها ،”..اون نرگس 30 خورده ایی ساله کجا…این سه ساله کجا..انگار تازه از شکم مادرم متولد شدم…

    .

    رابطه ام تمام زندگیم دگرگون شد..هر روز لطف خداوند شامل حالمه….

    ……

    این وعده خدا رو من مدام از طریق خواب رویاییم می بینمو بهم یاداور میشه..که یادت بمونه تا تو مسیر هستی خوشبختیا هستی!!!…اگه از من دور شدی بازم باز میگردی به روند روز اولت…

    ……

    حدودا روز جمعه گذشته صبح زود احساس:کردم بازم حساسیت گذشته ام که همیشه باعث متورم شدن پوست صورتم میشد..به سراغم اومده!!!!استاد من گذشته” تا چند روز با چند عددد امپول و قرص و هزار دنگ فنگ به حالت اولیه باز میگشتمش…

    اومدم یکم ماست با زرد چوبه زدم بصورتم!!!. یکم شعله صورتم خاموش:بشه…دیدم بدتر شد..حالا میخاستیم مسافرت برییم صورتم متورم شده بود…

    گفتم نرگس مومنتومیتو بفرس…

    یه لحظه بجای ناراحت شدن…

    گفتم خدای مهربونم…من همیشه تو رو برای تمامی کارهام صدا زدم.تو این سه سال هر روز حالم خوب کردی هر چی که خاستم به محض اینکه بهت گفتم از جایی که فکرشم نمیکردم بهم دادی…

    استادم این سالی که گذشت اینقدر خداوند از طُرقهای مختلف…از افرادی که بقول خودمونی..کارد و خون ،”بودییم. ..نعمت دریافت کردم..

    فردی که من سالها باهاش میجنگیدم..الان میلیون تومنی بهم هدیه داده…

    با کلی تعریف و احساس خوب..استادم اون تضاد خداوند به سمت فرستاد تا بجز درسهاش…استادم به دقیقه نرسید شعله صورتم خوابیید..

    استاد منیکه هر گاه حساسیت تو پوستم میخریخت باید امپول حساسیت میزدم کلی قرص میخوردم کلی دواهای محلی…مبخوردم.و بعد چقدر حالم از خودم بهم میخورد..و ساعتها و روزها میگذشت..

    در عرض دقیقه خوب شدم نمیدونم اینهمه شور شعفمو چجور بنویسم…

    الله اکبر….صورتم کلا خارشش از بیین رفت..و حالم خوب خوب شد…

    ..و بعداش:استاد یه دری از دروازه ایی از رحمت از همون اتفاق برویم باز شد..باعث شد هدایت بشم از طرف خودش همین مشکل رو از بیخ بنه بر طرف کنم.با یه ماده خیلی ساده از طرف همون اشخاص…

    بخدا تمام بدبختیایی که این سالها باهاش میحنگیدم..با یه احساس خوب با یه نگرش عالی نسبت بخداوند زود برطرف بشه خیلی حرف هاااااا.

    ….

    یه مثال دیگه….ما یه همسایه ایی داشتیم ایشون با سختی داشت برای بچه.ش” که بره تحصیلاتشو ادامه بده کار میکرد..ایشون خانم هستند..و یه خانواده نسبتا ضعیف…و همیشه این خانم گله و شکایتمند بود از زندگی فلان……

    دیگه نیاز به اب و تاب نیست چیزی که همه مردم دارن بهش فکر میکنن…

    و مادرم مدام داشت به این شخص احساس دلسوزی میکرد…و دقیقا چند روز قبل از عید بازم این شخص که بخاطر پادرد شدیدش راه نمیرفت پاهاش:شکسته شد..و مادرم همش براش ناراحتی میکرد..

    طولی نکشید….به پا درد شدیدی مادرم دچار شد..استاد من خیلی کنترل ذهن میکردم…

    و برادرم پاهای مادرمو ماساژ میداد….

    و ناگفته نمونه برادرممم بعداش به یه پادرد شدیدی مبتلا شد..جوری که هر دوشون همدیگرو ماساژ میدادن…

    یادم میاد خندم میگیره..استاد.!!! برادرم اینقدر پادردش شد که کلا کارشو تعطیل کرد..

    هر شب هر دوشون تو خونه مینالیدن….

    ولی من سعی میکردم بتونم ذهنمو کنترل کنم و درس عبرت بگیرم…

    و دقیقا…مادرم از موقعه ایی که با اون شخص همسایه عبور مرورشو کات کرد پاهاش خوب شد…خیلی راحت..

    برادرمم با یه دکتر محلی…و بها ندادن به اون درد براحتی خوب شد…

    یچیزی جالب..خصلت برادرم اینه..وقتی دردی حالا هر چی ..بسمتش میاد خودش خودشو خوب میکنه…

    جوری بود که گفتند دیسکه همون شخصی که بیمار بود میگفت باید بری فلان دکتر ارتوپد…فلان دارو رو بخوری..

    برادرم میگفت نه..نیازی نیست من خودم خوبش میکنم…

    .اقا سرتونو درد میارم….این داستان از اون شخص به مادرم و بعد به برادرم بصورت شدید بود…از جایی که این تردد مادرم با اون شخص تموم شد ..این پادردم تموم شد…

    من کاری به اون شخص ندارم..

    میخام بگم…چقدر باورها میتونه توی زندگیمون تاثیر بزاره…

    باورهایی که مثل کِش در رفته ایی تو تنبان..هر چی بدویی پشت سرت میدوه….

    و خسته میشی…مثال برای پول ساختنم همینه…

    با ،”یه بیماری.. هر چی ساختی رو از دست میدی..

    استاد منم هر موقع یه پول میساختم..با یه مریضی چند برابرشو هزینه میکردم….

    من با ایمان بخداوند و احساس خوب تونستم این بیماری که سالها منو به رنج میرسوند رو از بیین ببرم….به لطف خودش و باعث خیرو برکت تو زندگیم شد..و همین چهار روز یه ورژن بزرگی رو تو زندگیم بولد کرد..دروازه ایی از رحمت الهی برویم باز شد…الله اکبر

    استادم خیلی مثالها دارم….

    همین دیشب خاهرم بهم گفت یه تونیک دارم میخام برام کوتاهش کنی..من همیشه در کل از کارهای تعمیری احساس خوب ندارم…

    و یه لحظه یادم رفت طبق قولی که بخودم داده بودم.‌که هر کسی بیاد .کار تعمیری انجام ندم…

    دقیقا امروز صبح یه شخصی بسمتم اومد برای تعمیری دیگه… …

    من بخاطر این موضوع تمرین سنگینی بخودم داده بودم..که فارغ از هر چیزی تحویل نگیرم.چون من دارم بیزنسمو جهت دهی میکنم.بخاطر همین نوع نگرش خودمو توی مسایل ناجور مینداختم…

    و همین باعث شد صبح یه شخص دیگه بازم اون تعمیری بسمتم بیاد….وای خندم گرفته بود..

    استاد چقدر فرکانسها و باورها داره تبدیل میشه به تجربیات زندگیمون…

    ….

    روز گذشته هدایت شدم به بلندی یه منطقه زیبای شهرمون…خیلی سعی میکنم .که یادم بمونه قانون الهی رو مدام از خداوند هدایت میخام..

    تو اون بلندی..شخص نزدیکم از یه فایلی از اینستا ..که زبان نشانه ها برام بود.و بهم یاداور نمود..

    که یادت بمونه…زندگی لذن بردنه…

    اون شخص فلان بلاگر بودن..مثل اینکه اون زن و شوهر توی برلین المان زندگی میکنن.رفته بودن کنسرت شادمهر عقیلی..

    و این دو شخص داشتن میگفتن نفری 20 تومن هزینه کردیم..کاش نرفته بودییم.‌فلان!!!!!بهمان!!!!! تا برییم کنسرت..اصلا خوب نبود و داشتن از بدیهاش میگفتن….

    همونجا نشانه خداوند برام واضح شد..

    بهم گفت نرگس شاید از نظر ظاهری وضعییتت یچیز پیش افتاده هست…

    همینکه داری لذت میبری احساست خوب…کِش در رفته تنبانت سفته و به لطف خداوند به ریسمان خداوند متصله…همین از همه چیز برای تو ارزشمتدتر …از اونفردی که تعطیبات عیدشو میره فلان کنسرت…

    و بخودش تف و لعنت کنه که 20 تومن هزینه کردیم هیچ!!!بهمون اصلا خوش نگذشته..و بیاد تو فضای مجازی ..این حرف و صحبتها رو بزنه…

    یادت بمونه چقدر قانون درست ودقیق کار میکنهها..

    که مهم” اون پرستیژ زندگیت نباشه..مهم اون لذت و حس حال خوبت از زندگیه…پس این محلی که تو لذت میبری از اونیکه تو فلان کشوره،” میلیاردها ارزش داره…پس قدر احساس خوبتو بدون.

    استاد خداوند از زبان این نشانه داشت باهام صحبت میکرد….و یه ابری شبیه قلب تو اسمون خداوند بهم نشون داد..که تصویرش شد جزو عکسهای نشانه ام!!!!

    استادم بخدا این سه سال…بهمون رحمت خودش امروز:صبح توی سوره توبه هم بهم یاداور شد…که از جایی که فکرشم نمیکنی بهت فضل و رحمت میدییم…فقط تو مسیر درست بمون…

    استاد بارها خداوند بهم گفته….

    الان پول توی کارتم فقط در مسیر خودش در مسیر پاکی و احساس خوب خرج میشه بخدا 1000 تومنشم تو مسیر راه کج نمیره…

    از جاهایی پولهایی بهم میرسه..که فقط دهنم وامیمونه….

    مگه اینا نعمت نیستند..من هر لحظه از خداوند بابت تمام نعمتهایم.مخصوصا سلامتی بدنم که با پول نمیشه خریدش…سپاسگزارم…

    استادم اینقدر دارم روی شونهای خداوند حرکت میکنم.اینقدر اینروزها اتفاقات خوب داره برام میفته که هر لحظه حتی خوابهاییمم به لطف خودش:سپاسگزاریه..

    .

    اینقدر اینروزها عشق به زندگی دارم ..که زبانم قاصره از اینهمه خوشبختی و احساس خوب…

    سپاسگزارم استاد عزیزم..این باورها هر لحظه خداوند باهام صحبت میکنه درسهاشو بهم نشون میده…هر لحظه بهم یاری میکنه..

    دلهایی برام نرم کرده…که اگه یه شخص که فلانیه…میخاست اینکار رو برام انجام بده..

    استاد..بخدا باید اینقدر مورد توهین و حرفهای بیهوده قرار میگرفتم…که جز نابودی چیزی نداشتم..

    الان براحتی وارد زندگیم شده داره میره برای مدارهای بالا…

    وای استاد بی نهایت از خداوند بابت وجود شما متشکرم.زبانم از گفتنش ،”سکوت کرده.!!!!!!.

    من 7 سال برای این خاسته خُورد شدم..ولی وعده خداوند بهم میگفت ادامه بده…

    اون شخص رو بزار کنار خودممم بهت کمک میکنم.

    استادم صبح زود منو از خواب بلند کرد..بهم گفت فلان چیز رو فلان قسمت گوشیت سیو کن…

    از اونروز تا حالا داره قدم به قدم به سمت من هدایت میشه…

    خداوند توی سوره اعراف داره بصورت واضح میگه…تو چجور میتونستی دلها و قلبهای اونا رو بسمت خودت نرم کنی.ما قلب اونا رو بسمتتت نرم کردیما!؟که تو هیچی ازش نمیدونستی…بخدا همینه استاد عزیزم..

    من هیچی نمیدونستم…!!!الله اکبر

    .

    من سالها مشکل روابط داشتم..هر روز مورد توهین قرار میگرفتم..الان بهم خدمت میکنن..اینا چی نشون میده…

    همه همه همه همه لطف خداست…..

    خدایا میلیاردها سال نوری..شکرت…

    خدایا تو میگی..قسم به ستارگان قسم به طلوع و غروب انها…این قسمی بس بزرگ است..

    استادم هر وقت تو اسمون نگاه میکنم همین ایه قیامت میاد روبروم…

    خداوند رو سپاسگزارم که همه چیز از نگرش منه…نگرش من میتونه اتفاقات خوب رو برام رقم بزنه…یا اتفاقات بد…من باید خیلی بهش تعمق کنم.که هر حرفی رو باور نکنم و پول رحمت الهیمو در مسیر عالی خرج کنم…

    پول رحمت الهیمو در مسیر خودش:خرج کنم…و بهم لذت و ارامش:بده…

    الله اکبر…هر چقدر همین نگرش رو قوی کنم کمه….نگرشی که من سالها در به در گشته بودم…

    خدایا صدها هزاران بار شکرت

    خدایا تنها تو را می پرستم و فقط فقط فقط از تو یاری می جوییم..

    خدایا کمکمون کن همیشه در مسیر راستی و درستکاری ثابت قدم باشیم…و یادمون بمونه…هر انچه که دارم از آنه توست..من به غیر از خودت هیچکسی را ندارم…

    استادم من سالها از وجود خود الهیم که در قلبمه دور بودم… و امروز هر چیزی “رو کسب کردم از وجود مرحمت شما و این سایت بهشتی بوده…

    از خداوند سپاسگزارم که این فرصت بندگی کردن رو بهم داد..که من امروز با قدرت زیادی این مسیر الهی رو پیش ببرم..و بتونم بهشت رو از این دنیای مادی دریافت کنم تا به اخرت با نعمتهای فزونی ایی برتریش…بهرمند بشم..

    استادم انشالله خداوند قسمت کنه در این سال پر ارزش که من بیزنسم وارد مدارهای بالاتر شده.و کلی از جنبه های زندگیم!!!! بازم انشالله در جریان بیشتر هم جهت با خداوند باشم!!!… و بتونم یه ورژن خیلی قوی” از خودم ساطع کنم…و بتونم خوشبخت و در مسیر ان اقول کن فیکون بشم..الهی امین‌..

    میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست…استاد مگه میشه من دانشجوی تو باشم…و زندگی خوبی رو تجربه نکنم…

    مگه میشه طعم میوه بهشتی رو چشید…بخاد اب جوش جهنمو خورد…

    !؟؟؟؟؟؟؟؟

    انشالله که نمیشه…به لطف خدا نمیشه..

    دوستتدارم استاد عزیزم…خیلی زیاد….با تمام وجودم ازت سپاسگزارم برو برای مرحله بعدی…

    علی یارت!!!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      اذر ارین کیا گفته:
      مدت عضویت: 2809 روز

      سلام فاطمه جان

      چقدراشک شوق ریختم ازدیدگاه صادقانه وپراز عشقت به خداوند..ازدرمان شدن صورتت ونوشتن ازصمیم قلبت میشه درسهاگرفت وباورهاساخت..سپاسگذارخداوندم که من رو هدایت کرد به خوندن حرفات…‌احساس کردم اجابت خداروبرای خاسته ای که سالهاست درگیرش بودم و اینکه با ادامه دادن مومنتم مثبت وتغییرنگرش نسبت به خداوندمیشه چه اتفاقاتی رورقم زد وچه درهایی ازرحمت الهی بروی انسان بازمیشه …عزیزم ازت ممنونم که انقدرزیباوباعشق نوشتی..بهترینهاروواست ارزودارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: