اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
همانان که ایمان آوردند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرام گیرد.
سلام استاد قشنگ و مهربون من و مریم گلم
این آیه چقدر زیباست، امروز کلا این آیه رو صفحه گوشیم بود انقدر بهم آرامش داد که کامنتم رو باهاش شروع کردم؛ در شروع صحبتاتون دوتا مثال یادم افتاد، وقتی که اول دبیرستان بودم و سال مهمی بود من تقریبا تمام درسامو افتادم چون به خودم میگفتم من الان در شرایطی نیستم که درس بخونم و تمرکز ندارم! به یه تضاد برخورده بودم چند ماه بعدش تقریباً شرایط تغییر نکرده بود و من توی همون تضاد بودم اما این سری فکرم تغییر کرده بود انگار هدایت الهی رفته بود توی پوست و جون و خونم و میخواست اجازه نده که من توی مومنتوم منفی بمونم شبا خواب میدیدم که باید شرایطمو تغییر بدم، سنم کم بود یه شب نشستم با خدای خودم اتمام حجت کنم گفتم خدایا وقتی که حضرت یعقوب دست از گریه و شیون برداشت و خودشو رها و آزاد کرد تو نجاتش دادی و حضرت یوسفو (خواستشو) را بهش برگردوندی پس خدایا من از همین امشب تمام غمها رو از دلم بیرون میکنم و تو نجاتم بده و دستم رو بگیر… خدا رو شاهد میگیرم که از اون شب به بعد همه چی عوض شد هنوز که هنوزه وقتی با اون موقع فکر میکنم میگم خدایا تو چقدر بزرگی چقدر قرآنت حقه چقدر قشنگ منو هدایت کردی و چقدر قشنگ از اون تاریخ به بعد شرایط زندگیم عوض شد یادمه درسهایی که سال قبل من افتاده بودم در کمتر از دو ماه تبدیل به کسی شدم که معلم عربی میومد باهام مشورت میکرد همکلاسیام بهم میگفتن نکنه تو از وقتی تو شکم مادرت بودی این درسو یاد گرفتی خلاصه که هر کسی یه برداشتی داشت و هیچکس نمیدونست که من همین درسا رو سال قبل اصلاً افتادم به زور پاسش کردم و تونستم یک سال برم بالاتر اصلاً تصمیم داشتم ترک تحصیل کنم که خدا نجاتم داد این درسهایی که الان بلدم ن
همرو توی مدت کم یاد گرفتم ذهن من تغییر کرده بود هیچی براش سخت نبود و خلاصه اینکه جز شاگردای مدرسه شدم و عکسم رو بنر مدرسه چاپ کردن ، یه مثال دیگه هم از دوران دانشجویی یادم افتاد یادمه سر کلاس آمار و احتمال پیشرفته استاد هرچی به ما درس میداد نه تنها من هیچ کدوم از همکلاسیهام احساس میکردیم که هیچی نمیفهمیم خلاصه که از رشتههای دیگه هم که همین درسو داشتن پرس و جو کردیم دیدیم اونا هم همین وضعو دارن در واقع هیچ کدوممون هیچی نمیفهمیدیم در طول ترم این درس تبدیل شده بود به کابوس شبهای من که چه جوری قراره پاسش کنم از شرش راحت بشم رسیدیم به پایان ترم تصمیم گرفتم با یه نگاه دیگه بشینم پای این درسا و بخونمش باورتون نمیشه که چقدر ساده و راحت و آسون یادش گرفتن و وقتی اومدم مرور کنم گفتم خدای من این درسا چقدر راحت بود اومد چقدر خودمو بابتش اذیت کرده بودم بالاترین نمره کلاسو گرفتم! واقعا ذهنیت خیلی مهمه و من اینو هزاران هزاران بار تجربه کردم از وقتی که قبل از شروع هر کاری ترجیح دادم گمانهای منفی رو توی ذهنم گسترش ندم و بگم خدا برام حلش میکنه چقدر کارها برام آسونتر پیش رفت استاد عزیزم این صحبتهای گنج شما رو هر وقت میشنوم حس میکنم ثروتمندترینم خدا را شکر که شما رو دارم…
تو کارهای پژوهشی هم همینطور هر وقت که خواستم مقالهای رو شروع کنم گفتم خدایا قلمم رو تو روان کن و خدایا من رو به منابع خوب هدایت کن همیشه و همیشه بهترینها سر راهم قرار گرفت و اون کار به طرز عجیبی خوب پیش رفت گاهی وقتا یه مدت که از مقاله میگذره وقتی میشینم از اول بخونمش باورم نمیشه که چقدر قشنگ کلمات کنار هم چیده شده دونم که همه اینها و روان شدن قلمم کار خدای بزرگه و بس:)))
خدایی که هرچه دارم ازاوست وهرروز باتغییر باورهایم ودرک بهتر قوانین وقرارگرفتن درمداربالاتر بیشتر میبخشد.
خدایا توکلمات را که ازجنس نوروانرژی هستند برذهنم جاری میکنی ومن مینویسم.
سلام ودرود خدمت استادعباسمنش عزیز وخانم شایسته ی عزیز وهمه ی دوستان عزیزی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری مستمر وپیوسته وفعال دارند و باعث رشدوتوسعه ی جهان میشوند.
امروز وقتی داشتم مطالب این فایل فوق العاده رامینوشتم که استاد عباسمنش عزیز تاکید فراوان روی ذهنیت داشت که باعث بوجودآمدن انتظاروباور ودرنهایت رفتار میشود
یاداین جمله ی معروف افتادم که میگه
مواظب افکارت باش که گفتارتورامیسازد
مواظب گفتارت باش که رفتار تورا میسازد
مواظب عادتت باش که شخصیتت میشود
مواظب شخصیتت باش که سرنوشت تورامیسازد.
باتوجه به درک خودم ازاین فایل افکار همان ذهنیت من هستند که از دیگران شنیده ام مثبت یا منفی که باعث میشوندمن نگاه مثبت یا منفی درباره ی یک موضوع داشته باشم مثل توت فرنگی 19 دلاری ذهنیت افراد این بود که چون توت فرنگی 19 دلار است پس خوشمزه تر وشیرین تر ونچرال است ودیگر آن که توت فرنگی 5 سنتی معمولی چون ارزان است کیفیت خوبی ندارد واین ذهنیت اکثرماست البته تا قبل ازاینکه این فایل ارزشمند راگوش کنیم.
واین ذهنیت باعث رفتار ما میشود که به مساله چطوری وازچه زاویه ای نگاه کنیم خوب یا بد؟
مثبت یامنفی؟
واین رفتارهای ما باعث بوجود آوردن باورها درما میشوند که ما را به سمت جاده ی خوشبختی وفراوانی ونعمت هدایت میکنند یا مارا ازنعمت ها محروم میکنند.
چقدراستادعباسمنش عزیز بازبان بسیار سلیس وروان نقش ذهنیت و نگرش ورفتاروباورها را برای ما توضیح دادند چقدر حالم خوب میشود وقتی متوجه میشوم که همه چیز باور است نقطه تمام.
استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیز ازشما سپاسگذارم که این آگاهی های ارزشمند را دراختیار ما میگذارید و باعث درک بهتر ما ازقوانین بدون تغییر خداوند میشوید.
سلام مجدد استاد درمورد درس هم مثال یادم اومد منم زمان مدرسم نمرم تو درس ریاضی و هندسه افتضاح بود چون ذهنیت من این بود که من ادم خنگی هستم و ریاضی یادگیریش یه فزد باهوش میخواد پس ب درد من نمیخوزه و بالطبع هیچی هم یاد نمیگرفتم جالبه که موقع امتحان ترم که میشد هروقت دخترعموم باهام کار میکرد قبول میشدم وقتی اولین بار مختصاتو یادم داد گفتم وا چه اسون بود چه خوب یادش گرفتم ولی انقدر باور نداشتم که نه نمیشه ریاضی یاد گرفت مال من نیس هی فراموش میکردم جالبی ماجرا اینجاست من چون حفظیاتم عالی بود و عربی هم دقیقا مثل ریاضی میگفتم سخته ولی وقتی خودم تنها خوندم انقد برام اسون اومد که امتحانمو شدم 19 که هیچکس باورش نشد و دیگه همه گفتن پس ختما برو رشته انسانی چون هم عربیت خوبه هم حفظیاتت اما باخودم گفتم من چرا فیزیکم که مثل ریاضیه اعداد داره انقدر توش قوی ام که سرگروهم فقط ریاضیم بده فقط بخاطر این باور خانواده که ریاضی مال باهوشاس برای همین هنوز که هنوزه تو ریاضی صعیف عمل میکنم فقط بخاطر اینکه باهاش روبه رو نشدم
من درمورد ذهنیت و پیش فرض اکثرش منفی بوده که نوشتم تقریبا یکمشو هرچند میگم خیلی زیاده تجزبیات اما چون مثال خودتونم درمورد درس و ادما بود به یاد منم اورد مشابهش رو یا درمورد همین مریضی مثلا من قبلا این مدلی بودم که اگه یکی پیش من سرماخوزذه بود و من چندهفته بعد میفهمیذم که سرماخورذه بوده اونروز حتما سرما میخوزدم با اینکه طرف سه هفته بود مثلا خوب شده بود ولی من مریض میشدم عجب فایل پرباری بود مثل همیشه خداروشکر که چندین قسمت دیگم داره همین دوتاش هزارتا چراغ تو ذهن من روشن کرد استاد جان مرسی خدا قوت بابت این اگاهی های ناب
خواص عرقیات و گیاهان میگفتم و اغلب افراد ازم راضی بودن و جوابهای خوبی برای بهبود سلامتیشون گرفته بودن .
یه پیر خانم مهربانی خیلی منو قبول داشت و مدام ازم تشکر میکرد و هر مشکلی داشت بهم میگفت و منم با هدایت خدا میگفتم چیکار کنه و خوب میشد و خودم خیلی تعجب میکردم .
زمانی که برای پیشرفت بیشتر در طب سنتی رفتم دانشگاه خصوصی تا بهتر یاد بگیرم با افرادی هم دوره بودم که تخصص بالایی داشتن و سابقه ی بسیار بالایی در این زمینه داشتن ((اومده بودن که مدرک بگیرن ))یه سری مطالب براشون خیلی سخت بود و میگفتن اینو اصلا نمیشه یاد گرفت و تحلیل کرد اما من با حالی که کلا یک سال وارد عطاری شده بودم و قبلا هم شناختی ازش نداشتم اما به خاطر ذهنیتی که از یادگیری یه سری مطالب داشتم خیلی راحت یاد میگرفتم و بقیه تعجب میکردن و هر سوالی داشتن از من میپرسیدن مثلا در چهره شناسی آنقدر ماهر بودم که قرار بود با استاد همکاری کنم و کتاب مخصوص و سنگینی در این زمینه به من داده شود و ایده های خیلی خفنی میدادم و طوری بررسی میکردم که خیلی ها میگفتن تو رمال یا جادوگر هستی که در ادامه به سمت علاقه ی خودم اومدم و ازش خداحافظی کردم درواقع چون من اون قسمت برای خودم آسون گرفته بودم آسون شد و چقدر هم لذت میبردم از یادگیری و آموزش دادنش که در فاصلهی چند ماهی که وارد این طب شدم به سمت آموزش دادن هم رفتم و نسخه های خوبی میپیچیدم واقعا ش
وقتی برای اولین بار قرار شد با یک نوجوان اوتیسم کار کنم و مربیش بشم و کل روز و شبم را باهاش بگذرونم به خاطر این که اصلا نمیدونستم اوتیسم چی هست هیچ ذهنیتی نسبت بهش نداشتم و خنثی بودم و زمانی که پدر این فرد و مربیش یه سری توضیحات دادن تازه ذهنیت من شکل گرفت و خدا را شکر به خاطر سناریوی مثبتی که از افراد چیده بودم و در اولین برخورد سعی میکنم نکات مثبت برداشت کنم این نوجوان اوتیسم واسه من فرشته ای شد که بهم خدمت میکرد و ماساژم میداد و همه متعجب بودن که چطور میتونم با این فرد ارتباط این چنینی بگیرم در حالی که نباید از فعل امر باهاش استفاده میکردی !!!!
پدر این پسر فرد بسیار پولداری بود که برای هرکدام از مربی هاش حساب جدا و حسابدار جدا داشت و من به آسانی و راحتی حسابم ازشون میگرفتم و حتی جلوتر و بیش از آنچه که مقرر شده بود را دریافت میکردم و چقدر رفتارمون با هم خوب بود اما مربی های دیگه این چنین نبودن و همیشه با حسابدار و پدر بچه با مشکل برخورد میکردن و رفتار خوبی با هم نداشتن.
خدای من چقدر لذت بردم استاد از این داستان گاو شیری گرفتنتون و کمک اون مرد عزیز سیاهپوست که پولی هم ازتون نگرفته و به خاطر رفاقت این کار کرده در حالی که برخورد اولتون بوده و چقدر حس خوبی داشت و این باعث شد که مومنتوم مثبت در ارتباط گیری با افراد سیاهپوست بیشتر بشه و خدارا شکر بابت این دوست عزیز .
باور خوب و ذهنیت خوب استاد در مورد سیاهپوستان باعث شده که این تجربه را با این فرد سیاهپوست داشته باشن و فعالیت و کاری بودن این مرد را ببینه زرنگی و خوبی ازش ببینه شرافت و روابط اجتماعی ببینه در حالی که در ذهن اغلب سفید پوستان برعکس آن چیزی هست که استاد دیده و تجربه کرده و این کمک میکنه انتظار مثبت بیشتر بشه که باعث میشه رفتار مثبت با اون فرد داشته باشی و باعث میشه بازخورد مناسب بگیری که باور مناسبتری ساخته بشه و ذهنیت مناسبتر و بهتر میشه و این چرخه ی مثبت به وجود میاد و کن فیکون میشه .
من خیلی خوش شانسم :جدیدا خیلی پول پیدا میکنم شاید بگم در هر هفته چند بار پول پیدا کردم و حتی در یک روز هم سه بار پول پیدا کردم و صد هزار تومنی هم پیدا کردم حتی یه بار رفتم مغازه و خرید کردم و دوست داشتم بادام زمینی سرکه ای بخرم ولی چون موجودی نداشتم نخریدم و در راه خانه از مسیری دیگه هدایت شدم که دقیقا سر راهم یه بادام زمینی سرکه ای افتاده بود و خدا اینطوری هوامو داره که من عاشقشم .
یک ذهنیتی که داداش من داره اینه که پدر مادر من خیلی به من توجه میکنن
و با اینکه بنظرم اتفاقا برعکسه ولی اون چیزایی رو میبینه که باورش رو تایید میکنه
حرفایی رو میشنوه که باورش رو تایید میکنه
البته این توجه کردنه و توی اولویت بودنه با کارکردن روی خودم ایجاد شده نه فقط توی خانوادم بلکه اکثر جاها
یکی از ذهنیت هایی که دوست دارم راجبش صحبت کنم بحث شیرین پوله
ذهنیت من همیشه این بوده که پول کمه پول ساختن سخته پولدارا آدمای خاصین ما(خانواده ما) گنجشک روزی هستیم خدا برام نخواسته | اگر بابام پولدار بود … | اگر بابای بابام پولدار بود … | اگر یه الگوی خوب توی فک و فامیل بود … و هزاران ذهنیت منفی دیگه که باعث شده
به محض شنیدن اسم پول مومنتوم منفی بگیرم
به محض شنیدن که میگم واقعا در کسری از ثانیه
یعنی اسم دلار طلا پول خونه و … بیاد حال من بد میشه
اسم ازدواج بیاد ازونجایی که ذهنیت من اینه که باید پول داشته باشی تا ازدواج کنی حالم بد میشه
در حدی که حتی نمیتونم تجسم کنم ازدواج رو
حتی نمیتونم تجسم کنم پولدار شدن رو
از بس ترمز هام زیاده
و چیزی که جهان نشونم میده هم همونه
البته من خیلی روی خودم کار کردم و خیلی از قبلم بهترم ولی هنوزم دارم تقلا میکنم!
به قول شما سه سال و خورده ای دارم کار میکنم روی خودم در جنبه های مختلف(در همه جنبه ها داغون بودم :) )
ولی تا یه حرف منفی میشنوم سریع حالم بد میشه
این یعنی که باوری شکل نگرفته
البته که میگم نتیجه هام تغییر کردن ولی نه اون حد زیاد(منظورم تغییر بنیادین باورهامه)
کافیه لحظه ای غفلت کنم میبینم که مومنتوم شکل گرفته
خصوصا از حرف این و اون که ماشالله توی خونه و مهمونی و سر کار و حتی دانشگاه پره!
ولی من ذهنیت بسیار خوبی راجب سلامتی ساخته شد برام فقط با شنیدن حرف های شما و باورهای شما راجب سلامتی
و همین مورد باعث میشه هیچیم نشه! موقع پندمیک هم هیچیم نشد به لطف الله
جالبه دو هفته پیش سر کلاس بودیم و یکی از بچه ها عطسه کرد و بعدش دستش رو گذاشت روی شونه یکی دیگه از دوستام
جالبه اون دوستم داشت افکارش رو بیان میکرد :
الان مریض شدم، جلسه فردام رو نمیتونم برم، … پس برم خونه مولتی ویتامین بخورم و ….
جالبه وقتی داشت افکارش رو بیان میکرد به خودم گفتم من اصلا حتی به این فکر نکردم که این عطسه کرد! چه برسه به بعدش
خب دلیل نتایج هم همین جاها مشخص میشه که من خداروشکر همیشه جسمم سالمه مریض نمیشم ولی توی بقیه بحث ها لنگ میزنم
چون توی سلامتی من باورهای عالی دارم (البته که اگه ورودی ها کنترل نشن همونم خراب میشه!)
ولی راجب پول رابطه مردم و … باورهای خوبی ندارم
خصوصا راجب خدا
این ذهنیت راجب خدا همه چیز رو تغییر میده
واقعا خیلی بحث گسترده ای هست که ما خدارو چه شکلی میبینیم
وقتی به فایل های توحیدی گوش میدم میبینم فرسنگ ها فاصله دارم با باور ابراهیم و حتی شما
عملکردم و ذهنیتم
این پیش فرض راجب محله های مختلف ایران هم اینطوریه
مثلا طرف لره طرف …
و بعدش هزاران برچسب
جوری مردم روی این موضوعات حساسن که تا با کسی آشنا میشی اول میگه شما کجایی هستی؟
بعد این تکمیل میشه توی بحث ماه تولد
کافیه طرف بگه من فلان ماهیم … -> اگر ذهنیت طرف مقابل مثبت باشه ازون به بعد همه چیز تغییر میکنه و اگر منفی باشه هم همینطور
بارها شده همه به من میگن تو چطور دهه هشتادی هستی؟ تو دروغ میگی! پس چرا شبیه این ویژگی نسل Z نیستی؟
تو چطوری توی فلان ماه به دنیا اومدی؟ تو چطوری فلان شهری هستی؟ تو جدا توی فلان منطقه تهران که به ذهنیت اونها جای نامناسبیه بزرگ شدی و اینطوری هستی؟
تو واقعا مدرسه دولتی درس خوندی و رتبه شدی؟
تو واقعا مشاور نداشتی؟
تو واقعا …
چون همه ماها ذهنیت هایی از قبل داریم و طبق اون هدایت میشیم …
پس چقدر خوبه که ذهنیت مثبت بسازیم از همه چیز
مثلا یکی از تشکر های جانانه من از شما و مریم بانو نشون دادن آمریکاست
اینقدر این ذهنیتی که شما در من ساختید قوی و محکمه که اگه کل دنیا پشت سر آمریکا حرف بزنن فحش بدن بگن آمرریکا جنایت کاره و … روی من پشیزی تاثیر نداره
و چون ذهنیت قوی دارم لذا نه بحث میکنم نه میخام خودم رو اثبات کنم و …
جالبه من توی مواردی که ضعف دارم مثل اعتماد به نفس مثل پول مثل رابطه همیشه میخام اثبات کنم که ذهنیت من درسته و شماها اشتباه میکنید
ولی جاهایی که واقعا نتایجم پایداره و باورهام تثبیته اصلا کاری به کار کسی ندارم
خدا رو شکر که دوباره و دوباره به کمک خودش و امداد دست های بی نهایت مهربانش،به مسیر سرسبز خوشبختی و سعادت برگشتم و اجازه ی قویتر شدن مومنتوم منفی رو ندادم!
درباره ی این ذهنیت،یادمه وقتی که در دوران افسردگی بودم اونم قبله آشنا شدن باسایت و آموزه هاش،یه دکتری بود که خیلی هم معروف و حاذق بود تو سطح استان و من با پیگیری های زیاد پیدایش کرده بودم!
چندین جلسه که رفتم پیش ایشون و دارو درمان می کردند و هر وقت می پرسیدم که تا کی من باید این داروها رو استفاده کنم چون کمتر نتیجه میدیم و روزانه نزدیک به 18عدد قرص آرام بخش مصرف می کردم و ایشون هر بار می گفتند که شاید تا آخره عمر و احتمالا دوز داروها رو کمتر می کنم ولی باید مصرف بشن و من هم باور کرده بودم که این تا پایان با من هست و اگه نخورم همان حالات روحی رو خواهم داشت و ذهنیت همیشه مریض بودن رو در ذهنم پذیرفته بودم و باور کرده بودم!
اما وقتی که باسایت شما آشنا شدم بدون اینکه مدت زمان زیادی رو طی کرده باشم حالم روز بروز بهتر میشد و اون آرامشی رو که همیشه دنبالش بودم رو داشتم کم کم بدست میاوردم و برای همین شروع کردم خودم داروها و زمان مصرفشون رو کمتر کردن و یادم نیست احتمالا در طی دو سه ماه تمام اون قرص ها رو کنار گذاشتم و ادامه درمان رو نگرفتم در حالیکه شدیدا توصیه کرده بودند که ماهی یه بار برم پیششون و احتمالا اکثره دکترها و پزشکان از قدرت ذهن و تاثیرش در زندگی افراد خبر دارند که اینگونه مریض رو وابسته به دارو و درمان می کنند و ذهن رو شرطی که اگه قرص نخوری بهتر که نمیشی هیچ ،بدتر هم میشی!
و بعده دو سه ماه کاملا اون 18عدد قرص روزانه رو کنار گذاشتم و حتی تمامشون رو با نسخه هاش دور ریختم تا ذهنم دوباره دلیل برای بد شدن پیدا نکنه و تا به الان به لطف الله مهربان و آگاهی ها استاد من حتی سرما هم نمی خورم،یادم نمیاد در طول سال که سرما خورده باشم یا مریض بشم ولی قبلا کلا بدنم رو عادت داده بودم به مصرف روزانه ی حتی قرص سردرد ها!
و اینکه وقتی هیچ ذهنیتی نسبت به فردی نداری و کلا درباره اش اطلاعات جمع نکرده ای نتایج و رفتارش متفاوت تر از بقیه میشه برات و این رو هر روز داریم تو زندگیمون تجربه می کنیم،وقتی که ذهنت رو خالی میکنی از اطلاعات اشتباه،رفتاری رو از طرف مشاهده می کنی که قابل هضم برای بقیه نیست چون واکنش متفاوتی نسبت به ذهنیت هر کسی ارائه میده!
خدایا شکر و سپاسگذارت هستم که منت نهادی و دوباره دستم رو گرفتی و با دوره ی قدرتمند هم جهت با جریان خداوند مسیر رو برام باز کردی و تکرار باورهای قوی و موندن در مسیر و رها نکردن باعث شد کلا نتیجه برگرده و این رو مدیون زحمات بی نظیر استاد الهی ام و مدد پروردگار میدونم و این یعنی هدایت میشیم بوسیله ی دستان خدا وقتی در مسیر درست هستیم!
سلام خدمت استاد عزیز و همه دست انددرکاران این مجمع بهشتی .خدا ر بی نهایت سپاسگزارم برای بودن کنار شما استاد عزیز و تمامی دوستان هم و فرکانسم در این سایت الهی
قبل از اینکه از خودم مثالهایی بزنم راجب این قانون یعنی که افکار ما خالق 100%اتفاقات زندگی ما هستن میخوام راجب موضوعی که ذهنمو مشغول خودش کرده حرف بزنم ..من از وقتی با استاد آشنا شدم این تکه کلام استاد که بقول خودشون الان شده جملات قصار که راجب این صحبتها نباید با کسی حرف بزنیم چون اونا نمیتونن بفهمن و اصلا توی باغ نیستن ..امروز این موضوع رو بهتر درک کردم و فهمیدم که چقدر ما بچهای این سایت متفاوت هستیم با تما کسانی که میشناسم .وقتی که من فهمیدم قانون چیه خیلی دوسداشتم با اینکه خود من دقیق این موضاعات درک نکرده بودم ولی با همه راجب این حرفها صحبت کنم و چون ساعتها به فایلهای استاد گوش میدادم و تمریناتشو انجام میدادم و نتایجی هم گرفته بودم دیگه تصمیم داشتم به هر کی میرسم راجب این حرفها صحبت کنم اما توی این چند سال آشنایم با استاد تازه درک کرردم که چقدر اشتباه کردم و حتی همون آدمهای که ادا فهمیدن حرفهای منو در میاروردن هم اصلا متوجه این صحبتها نبودن و حتی منو به تمسخر میگرفتن .فهمیدم که آدمها رو اصلا نمیشه به این سادگی متقاعد کرد که قانون اینه ما با افکارمون داریم هر لحظه زندگی خودمونو خلق میکنیم .آدمها از هر منطقی و از هر زاویه ای باهام بحث میکردن که بگن حرفشون درسته و من اشتباه میکنم .به لطف دوره هم جهت با جریان خداوند الان چند وقتی هست که تصمیم گرفتم بجای بحث کردن با آدمها در مورد قانون بیام و دنبال مشترکاتی باشم که با آدمهای اطرافم دارم نه چیزهای که باعث اصتکاط بینمون میشه .از وقتی آگاهانه این کارو کردم خیلی روابطم با آدمها بهتر شده و دیگه بحثی با کسی نمیکنم دوسداشتم قبل از هر چیزی این موضوع بیان کنم ..اما بریم سراغ آگاهی های این فایل
ما هر چیزی رو که در طول شبانه روز تجربه میکنیم از جهان اطرافمون بخاطر باورهای ما که بصورت پیش فرض در وجود ما نهایدنه شده ..از پدر و مادر گرفته تا محیط بیرون مدرسه و رسانها و تلوزیونه که این پیش فرضها رو در ذهن ما ایجاد میکنه و بخاطر همینه که استاد اینقدر تاکید داره که باید ورودیهامونو کنترل کنم و باورهای خوب بسازیم تا همونجور که پیش فرضهای غلط در ذهن ما شکل گرفته همونوطور هم باورهای خوب رو بصورت کد در ذهن خودمون ایجاد کنیم
یه مثال از خودم
من تقریبا 15 سال پیش بخاطر ریزش شدید مو داشتم کچل میشدم و هر کاریکه لازم بود رو انجام دادم تا این اتفاق نیافته یکسال زیز نظر پزشک گیاهی بودم ولی هیچ فایده نداشت و تصمیم گرفتم رها کنم چون خسته شده بودم .اما به هیچ عنوان دوس نداشتم همچین اتفاقی برام بیافته .یه روز یکی از دوستان و مشتریان بهم گفت یه دکتر خوب هست که هر کی رفته جواب میگیره و منم تشویق کرد که برم منم گفتم هر کاری کردم اینم انجام میدم .وقتی رفتم دکتر اولین جمله ای که گفتم این بود که بهترین داروها رو برام تجویز کن اصلا هزینش مهم نیست اونم برام توضیح داد و قرار شد 6 ماه زیر نظرش باشم منم گفتن بچشم .وقتی رفتم سمت داروخونه منتظر بود نسخه گرون قیمت تحویلم بده ولی در کمال ناباوری هزینه داروهای من اینقدر پایین بود که در مقابل داروهای گیاهی که استفاده کردم اصلا بچشم نمیومد بخاطر همین رفتم پیش دکتر و خیلی شاکی بودم بهش گفتم چرا داروی ایرانی برام تجویز کرده من داروی خارجی میخوام .اونم در جواب فقط یه جمله بهم گفت که برو استفاده کن اگر جواب نداد هر چی دلت خواست به من بگو .این یه جملش چنان بهم انگیزه داد که مطمئن بودم جواب میده و اصلا شبا که استفاده میکردن با این تجسم خوابم میبرد .در کمال ناباوری بعد از دو ماه هر کسی که من میدید بهم میگفت که خطاب به من رفتم کاشت زدم و وقتی میگفتم نه همه تعجب میکردن و اصلا باورشون نمیشد .جالب اینجاست به خیلی از مشتریانم این داروها رو تجویز میکردم ولی روی عده کمی از اونا تاثیر داشت و اکثرا به محض معرفی این دارو ها اولین سوالشون این بود که مضراتش چیه .در حالی که من اصلا به مضرات حتی فکر هم نمیکردم
این مثال ساده از همون روزها که اصلا از قانون چیزی نمیفهمیدم بحث قدرت افکار و ذهنو برام پر رنگ کرد در زندگیم
مثال دیگم در مورد ارتباط با یکی از همکارا من در محیط کارمه که خیلی به وضوح میفهمم نسبت بهش مقاومت دارم و حتی چند باری هم سعی کردم تمرکز کنم روی نقاط مثبتش ولی به صورت یو یو عمل میکنم و به همون نسبت هم همیشه با هم مشکل داریم .با توضیحات استاد تازه میفهمم که باید بتئنم مومنتوم مثبت د این مورد شکل بدم بهش
سپاس بی کران به استا عزیز که با زمحمت بسیار این فایلها رو برای ما تدوین میکنه
استاد عزیز امروز یکم کلافه بودم و مومنتوم منفی داشت شکل میگرفت و به محض رسیدن خونه اومدم سایت و مطمئن بودم امروز یه فایل میاد که جواب من باشه و از اون حس منفی منو بیرون بکشه که همینطورم شد
از خداوند براتون طلب سلامتی و ثروت بی نهایت آرزومندم
خدا را شکر میکنم برای وجود استاد عباس منش و اینکه خدا این انسان رو سر راه ما گذاشته تا بتونیم بهتر قوانین رو درک کنیم و یک اهرم رنج و لذت به صورت ناخودآگاه در ذهن ما ایجاد بشه که آگاهانه خودمون رو هدایت کنیم ه سمت خواستهها و احراز کنیم از ناخواستهها…
از وقتی با استاد عباس منش آشنا شدم مفهوم باور خیلی برای من روشن تر شد و جای بهتری در ذهن من گرفت
من اگه بخوام تجربه شخصی خودم رو بگم
باوری که نسبت به خودم دارم اینه که درایو کردن و رانندگی با هر وسیله نقلیه رو از هر کسی بهتر و با مهارت بالاتر یاد میگیرم
و دقیقاً رد و پاش در زندگی من به این صورت بوده که من از سن 13 14 سالگی رانندگی با موتور سیکلت و با ماشین رو به راحتی یاد گرفتم در کمترین زمان و از همون روزهای ابتدایی پدرم جازه میداد که در جادههای برون شهری رانندگی کنم به خاطر اعتمادی که به من پیدا کرده بود ه امید این کارو خیلی خوب میتونه انجام بده
که اونم باز برمیگرده به باور خودم که من خیلی هوشیار هستم در رانندگی وقتی سنم اومد بالاتر سال 97 در سن 24 سالگی ثبت نام کردم برای گواهینامه موتور سیکلت باورم به خودم این بود که من تمام مراحل ازمون های گواهینامه رو مون اولین بار قبول میشم و دیدگاهم این بود که یعنی چی ه خیلیها با اولین بار میافتند اگه دقت کنی اگه از هوشت استفاده کنی ه راحتی میتونی گواهینامت رو بگیری بچهها جالبش اینه که من تمام مراحل گواهینامه رانندگی رو با اولین بار قبول شدم حتی آیین نامه کتبی رو از 30 شدم 30 بدون حتی یه دونه غلط میخوام بگم این به خاطر هوش منه شاید من آدم خیلی باهوشی نباشم ولی گواهینامه گرفتن توی ذهن من بسیار بسیار کار آسونیه همینطور رانندگی یاد گرفتن و سال 401 هم وقتی گواهینامه ماشین رو گرفتم اونم همه رو یه ضرب قبول شدم و به یک ماه نکشیده گواهینامه گرفتم بهتون بگم که باور به آسوده بودن چیزی باعث میشه که هدایت بشید به افسری ه بغلتون میشینه و بهتون سخت نگیره و حتی یک جا اگه اشتباهی کردید بهتون ارفاق کنه همین الانم باورم اینه رانندگی بسیار کار آسونیه و من راننده هوشمند و باهوشی هستم شاید به نظر بعضیا خندهدار بیاد آخه یکی دو جا این موضوع رو مطرح کردم و اونا به من خندیدن و یه جورایی خواستن مسخره کنن من باورم به خودم اینه که حتی خلبانی با هواپیمای مسافربری رو در کمتر از یک سال یتونم یاد بگیرم شاید حتی بهتر از اون کپدان هواپیما خیلی باورهای دیگه هم دارم نسبت به خودم که توش مهارت بالایی دارم مثلاً خوشنویسی و اینکه دست خطم خیلی خوبه چه انگلیسی چه فارسی خیلیها هم از دست خطم شده تعریف و تمجید کردن ولی این بحث درایو و رانندگی چیزی بود که اول از همه به ذهنم خطور کرد و خواستم با شما دوستانم در میون بذارمش در پناه الله شاد ثروتمند و سعادتمند باشید
راستش من تا باحال ندیدم و نشنیدم از کسی که دفعه اول گواهینامه رانندگی ماشین گرفته باشه
من خودم همیشه نگران این موضوع بودم و تا به الان هم نرفتم سراغ اینکه گواهینامه ماشین بگیرم چون نگران بودم بابت اینکه من از پیش بر نیام حالا بماند مشکلات مالیی هم که دارم
ولی از کامنتتون خیلی خوشم اومد و تحسینتون میکنم این کامنت به من یاد میده که ببین آقا امید برا اولین دفعه تمام مراحل گواهینامش قبول شده و خیلی هم راحت بوده براش چون باور داشته است مسیر مسیر راحتیه
من خودم چند سال پیش میخواستم گواهینامه رانندگی بگیرم برا موتور سیکلت امتحان تئوری یا همون که باید سوال ها رو جواب بدی من دوسال داشتم این امتحان رو رد میکردم تا اینکه قبول شدم
ولی امتحان کله قندی که باید بری من قبلش پدرم و خوانوادم ذهنیت خوبی بهم دادند و من ذهنیت خوبی پیدا کردم و اون ذهنیت داشتم که من قبول میشم و برا دفعه اول قبول شدم
ولی خداییش از گرفتن گواهینامه ماشین هم فعلا شرایط مالیش رو ندارم و هم یه خورده هم نگرانم و میترسم
من باید بارها کامنت شما رو بخونم به یاری خداوند تا این ذهنیت اینکه آقا اسونه راحته این مسیر بر خلاف گفتهای دیگران به من که نه افسر گیر میده باید شانس داشته باشی افسر خوب گیرت بیاد و اینجور حرفا
خداوند منو به کامنت شما امروز هدایت کرد و بهم گفت مصطفی جان ببین میشه که این مسیر راحت باشه پس باور کن
سپاسگذارم از شما آقای امید اسدالهی
براتون آرزوی ثروت سلامتی خوشبختی شادی آرامش حال خوب و اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم
الَّذینَ آمَنوا وَتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ ۗ أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ
همانان که ایمان آوردند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرام گیرد.
سلام استاد قشنگ و مهربون من و مریم گلم
این آیه چقدر زیباست، امروز کلا این آیه رو صفحه گوشیم بود انقدر بهم آرامش داد که کامنتم رو باهاش شروع کردم؛ در شروع صحبتاتون دوتا مثال یادم افتاد، وقتی که اول دبیرستان بودم و سال مهمی بود من تقریبا تمام درسامو افتادم چون به خودم میگفتم من الان در شرایطی نیستم که درس بخونم و تمرکز ندارم! به یه تضاد برخورده بودم چند ماه بعدش تقریباً شرایط تغییر نکرده بود و من توی همون تضاد بودم اما این سری فکرم تغییر کرده بود انگار هدایت الهی رفته بود توی پوست و جون و خونم و میخواست اجازه نده که من توی مومنتوم منفی بمونم شبا خواب میدیدم که باید شرایطمو تغییر بدم، سنم کم بود یه شب نشستم با خدای خودم اتمام حجت کنم گفتم خدایا وقتی که حضرت یعقوب دست از گریه و شیون برداشت و خودشو رها و آزاد کرد تو نجاتش دادی و حضرت یوسفو (خواستشو) را بهش برگردوندی پس خدایا من از همین امشب تمام غمها رو از دلم بیرون میکنم و تو نجاتم بده و دستم رو بگیر… خدا رو شاهد میگیرم که از اون شب به بعد همه چی عوض شد هنوز که هنوزه وقتی با اون موقع فکر میکنم میگم خدایا تو چقدر بزرگی چقدر قرآنت حقه چقدر قشنگ منو هدایت کردی و چقدر قشنگ از اون تاریخ به بعد شرایط زندگیم عوض شد یادمه درسهایی که سال قبل من افتاده بودم در کمتر از دو ماه تبدیل به کسی شدم که معلم عربی میومد باهام مشورت میکرد همکلاسیام بهم میگفتن نکنه تو از وقتی تو شکم مادرت بودی این درسو یاد گرفتی خلاصه که هر کسی یه برداشتی داشت و هیچکس نمیدونست که من همین درسا رو سال قبل اصلاً افتادم به زور پاسش کردم و تونستم یک سال برم بالاتر اصلاً تصمیم داشتم ترک تحصیل کنم که خدا نجاتم داد این درسهایی که الان بلدم ن
همرو توی مدت کم یاد گرفتم ذهن من تغییر کرده بود هیچی براش سخت نبود و خلاصه اینکه جز شاگردای مدرسه شدم و عکسم رو بنر مدرسه چاپ کردن ، یه مثال دیگه هم از دوران دانشجویی یادم افتاد یادمه سر کلاس آمار و احتمال پیشرفته استاد هرچی به ما درس میداد نه تنها من هیچ کدوم از همکلاسیهام احساس میکردیم که هیچی نمیفهمیم خلاصه که از رشتههای دیگه هم که همین درسو داشتن پرس و جو کردیم دیدیم اونا هم همین وضعو دارن در واقع هیچ کدوممون هیچی نمیفهمیدیم در طول ترم این درس تبدیل شده بود به کابوس شبهای من که چه جوری قراره پاسش کنم از شرش راحت بشم رسیدیم به پایان ترم تصمیم گرفتم با یه نگاه دیگه بشینم پای این درسا و بخونمش باورتون نمیشه که چقدر ساده و راحت و آسون یادش گرفتن و وقتی اومدم مرور کنم گفتم خدای من این درسا چقدر راحت بود اومد چقدر خودمو بابتش اذیت کرده بودم بالاترین نمره کلاسو گرفتم! واقعا ذهنیت خیلی مهمه و من اینو هزاران هزاران بار تجربه کردم از وقتی که قبل از شروع هر کاری ترجیح دادم گمانهای منفی رو توی ذهنم گسترش ندم و بگم خدا برام حلش میکنه چقدر کارها برام آسونتر پیش رفت استاد عزیزم این صحبتهای گنج شما رو هر وقت میشنوم حس میکنم ثروتمندترینم خدا را شکر که شما رو دارم…
تو کارهای پژوهشی هم همینطور هر وقت که خواستم مقالهای رو شروع کنم گفتم خدایا قلمم رو تو روان کن و خدایا من رو به منابع خوب هدایت کن همیشه و همیشه بهترینها سر راهم قرار گرفت و اون کار به طرز عجیبی خوب پیش رفت گاهی وقتا یه مدت که از مقاله میگذره وقتی میشینم از اول بخونمش باورم نمیشه که چقدر قشنگ کلمات کنار هم چیده شده دونم که همه اینها و روان شدن قلمم کار خدای بزرگه و بس:)))
به نام خدای مهربان
سلام به همه ی عزیزانم
سناریو نویسی :صبح که از خواب بیدار شدم
قبل از تمرین ستاره ی قطبی یک سناریوی کلی
از روزم را مینویسم تا با پیش فرض ذهنی خوبی
با روزم مواجه بشم
مثلا :
((ـ امروز با احساس بهتری تمرین ستاره قطبیم
را نوشتم و نسبت به قبل چقدر سرحال تر
و پر انرژی تر بودم بیشتر شاد بودم و بیشتر از ته دل خندیدم
ــ امروز نکات مثبت را بهتر نوشتم و با دقت بیشتری
از زیبایی ها عکس گرفتم به فراوانی ها بیشتر توجه کردم
و کلا روز فراوانی بود و فراوانی بیشتر ی وارد زندگیم شده
ــ امروز با هدایت خدا متوجه قدم بعدی برای کسب درآمد
از طریق علاقم شدم
ــ امروز تغذیه خوب و مناسبی را نوش جان کردم
ــ امروز مراقب ذهن و جسمم بودم که چه ورودی
دریافت میکنه و با فیلتر احساس خوب و کیفیت
خوب اجازه ی ورود داده شد چون من باارزشم
ــ امروز قدم کوچکی برای رشد خودم برداشتم
ــ امروز صلاهم را با کیفیت و احساس خوبی انجام دادم
ــ امروز ارتباط خیلی بیشتر و لذت بخش تری با ربم داشتم
چرخ زندگیم امروز خیلی آسان و روان چرخید
ــ امروز جهان وجه مثبتش به من نشون داد و
همه ی افراد با عشق و احترام باهام برخورد کردن
ــ امروز همزمانی های خوبی برام به وجود اومد و
در زمان مناسب با افراد مناسب قرار گفتم
ــ امروز با مومنتوم مثبت روزم را شروع کردم و در مومنتوم
مثبت هستم و با جناب مومنتوم مثبت قرار داد ابدی
بستم و بهم وفا دار هستیم .))
این سناریو را میخوام هر صبح تکرار کنم و با
هدایت خدا هر بار نکته ی مثبت تر و قویتری را گرفتم بهش اضافه میکنم و در ادامه بهش عکس های خوبی هم اضافه میکنم که بهش ربط داشته باشه، مثلا
عکس یک غذای خوشمزه ی با کیفیتی که خوردم یا فراوانی که دیدم یا زیبایی که دیدم
ساعت گوشیم را روی سه وعده بذارم
ساعت بیداری
ساعت نماز ظهر
ساعت نماز مغرب
که در این زمانها این سناریو را مرور کنم
به مدت 21 روز این سناریو را انجام میدم و
بعدش سناریوی هفتگی و بعدش ماهانه و
سالانه را با هدایت ارباب مینویسم .
من درحال رشد و پیشرفت هستم
من در مومنتوم مثبت هستم
هر روز ظرفم بزرگتر میشه
هر روز آسانتر میشم برای آسانی ها
به نام خدای مهربان
خدایی که هرچه دارم ازاوست وهرروز باتغییر باورهایم ودرک بهتر قوانین وقرارگرفتن درمداربالاتر بیشتر میبخشد.
خدایا توکلمات را که ازجنس نوروانرژی هستند برذهنم جاری میکنی ومن مینویسم.
سلام ودرود خدمت استادعباسمنش عزیز وخانم شایسته ی عزیز وهمه ی دوستان عزیزی که دراین سایت توحیدی ومقدس حضوری مستمر وپیوسته وفعال دارند و باعث رشدوتوسعه ی جهان میشوند.
امروز وقتی داشتم مطالب این فایل فوق العاده رامینوشتم که استاد عباسمنش عزیز تاکید فراوان روی ذهنیت داشت که باعث بوجودآمدن انتظاروباور ودرنهایت رفتار میشود
یاداین جمله ی معروف افتادم که میگه
مواظب افکارت باش که گفتارتورامیسازد
مواظب گفتارت باش که رفتار تورا میسازد
مواظب عادتت باش که شخصیتت میشود
مواظب شخصیتت باش که سرنوشت تورامیسازد.
باتوجه به درک خودم ازاین فایل افکار همان ذهنیت من هستند که از دیگران شنیده ام مثبت یا منفی که باعث میشوندمن نگاه مثبت یا منفی درباره ی یک موضوع داشته باشم مثل توت فرنگی 19 دلاری ذهنیت افراد این بود که چون توت فرنگی 19 دلار است پس خوشمزه تر وشیرین تر ونچرال است ودیگر آن که توت فرنگی 5 سنتی معمولی چون ارزان است کیفیت خوبی ندارد واین ذهنیت اکثرماست البته تا قبل ازاینکه این فایل ارزشمند راگوش کنیم.
واین ذهنیت باعث رفتار ما میشود که به مساله چطوری وازچه زاویه ای نگاه کنیم خوب یا بد؟
مثبت یامنفی؟
واین رفتارهای ما باعث بوجود آوردن باورها درما میشوند که ما را به سمت جاده ی خوشبختی وفراوانی ونعمت هدایت میکنند یا مارا ازنعمت ها محروم میکنند.
چقدراستادعباسمنش عزیز بازبان بسیار سلیس وروان نقش ذهنیت و نگرش ورفتاروباورها را برای ما توضیح دادند چقدر حالم خوب میشود وقتی متوجه میشوم که همه چیز باور است نقطه تمام.
استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته ی عزیز ازشما سپاسگذارم که این آگاهی های ارزشمند را دراختیار ما میگذارید و باعث درک بهتر ما ازقوانین بدون تغییر خداوند میشوید.
خداوند حافظ ونگهدارتان باشد.
سلام مجدد استاد درمورد درس هم مثال یادم اومد منم زمان مدرسم نمرم تو درس ریاضی و هندسه افتضاح بود چون ذهنیت من این بود که من ادم خنگی هستم و ریاضی یادگیریش یه فزد باهوش میخواد پس ب درد من نمیخوزه و بالطبع هیچی هم یاد نمیگرفتم جالبه که موقع امتحان ترم که میشد هروقت دخترعموم باهام کار میکرد قبول میشدم وقتی اولین بار مختصاتو یادم داد گفتم وا چه اسون بود چه خوب یادش گرفتم ولی انقدر باور نداشتم که نه نمیشه ریاضی یاد گرفت مال من نیس هی فراموش میکردم جالبی ماجرا اینجاست من چون حفظیاتم عالی بود و عربی هم دقیقا مثل ریاضی میگفتم سخته ولی وقتی خودم تنها خوندم انقد برام اسون اومد که امتحانمو شدم 19 که هیچکس باورش نشد و دیگه همه گفتن پس ختما برو رشته انسانی چون هم عربیت خوبه هم حفظیاتت اما باخودم گفتم من چرا فیزیکم که مثل ریاضیه اعداد داره انقدر توش قوی ام که سرگروهم فقط ریاضیم بده فقط بخاطر این باور خانواده که ریاضی مال باهوشاس برای همین هنوز که هنوزه تو ریاضی صعیف عمل میکنم فقط بخاطر اینکه باهاش روبه رو نشدم
من درمورد ذهنیت و پیش فرض اکثرش منفی بوده که نوشتم تقریبا یکمشو هرچند میگم خیلی زیاده تجزبیات اما چون مثال خودتونم درمورد درس و ادما بود به یاد منم اورد مشابهش رو یا درمورد همین مریضی مثلا من قبلا این مدلی بودم که اگه یکی پیش من سرماخوزذه بود و من چندهفته بعد میفهمیذم که سرماخورذه بوده اونروز حتما سرما میخوزدم با اینکه طرف سه هفته بود مثلا خوب شده بود ولی من مریض میشدم عجب فایل پرباری بود مثل همیشه خداروشکر که چندین قسمت دیگم داره همین دوتاش هزارتا چراغ تو ذهن من روشن کرد استاد جان مرسی خدا قوت بابت این اگاهی های ناب
به نام خدای مهربان
سلام به همه ی عزیزانم
زمانی که تو عطاری کار میکردم
خیلی با ذوق و علاقه و با اعتماد به نفس بالایی
خواص عرقیات و گیاهان میگفتم و اغلب افراد ازم راضی بودن و جوابهای خوبی برای بهبود سلامتیشون گرفته بودن .
یه پیر خانم مهربانی خیلی منو قبول داشت و مدام ازم تشکر میکرد و هر مشکلی داشت بهم میگفت و منم با هدایت خدا میگفتم چیکار کنه و خوب میشد و خودم خیلی تعجب میکردم .
زمانی که برای پیشرفت بیشتر در طب سنتی رفتم دانشگاه خصوصی تا بهتر یاد بگیرم با افرادی هم دوره بودم که تخصص بالایی داشتن و سابقه ی بسیار بالایی در این زمینه داشتن ((اومده بودن که مدرک بگیرن ))یه سری مطالب براشون خیلی سخت بود و میگفتن اینو اصلا نمیشه یاد گرفت و تحلیل کرد اما من با حالی که کلا یک سال وارد عطاری شده بودم و قبلا هم شناختی ازش نداشتم اما به خاطر ذهنیتی که از یادگیری یه سری مطالب داشتم خیلی راحت یاد میگرفتم و بقیه تعجب میکردن و هر سوالی داشتن از من میپرسیدن مثلا در چهره شناسی آنقدر ماهر بودم که قرار بود با استاد همکاری کنم و کتاب مخصوص و سنگینی در این زمینه به من داده شود و ایده های خیلی خفنی میدادم و طوری بررسی میکردم که خیلی ها میگفتن تو رمال یا جادوگر هستی که در ادامه به سمت علاقه ی خودم اومدم و ازش خداحافظی کردم درواقع چون من اون قسمت برای خودم آسون گرفته بودم آسون شد و چقدر هم لذت میبردم از یادگیری و آموزش دادنش که در فاصلهی چند ماهی که وارد این طب شدم به سمت آموزش دادن هم رفتم و نسخه های خوبی میپیچیدم واقعا ش
وقتی برای اولین بار قرار شد با یک نوجوان اوتیسم کار کنم و مربیش بشم و کل روز و شبم را باهاش بگذرونم به خاطر این که اصلا نمیدونستم اوتیسم چی هست هیچ ذهنیتی نسبت بهش نداشتم و خنثی بودم و زمانی که پدر این فرد و مربیش یه سری توضیحات دادن تازه ذهنیت من شکل گرفت و خدا را شکر به خاطر سناریوی مثبتی که از افراد چیده بودم و در اولین برخورد سعی میکنم نکات مثبت برداشت کنم این نوجوان اوتیسم واسه من فرشته ای شد که بهم خدمت میکرد و ماساژم میداد و همه متعجب بودن که چطور میتونم با این فرد ارتباط این چنینی بگیرم در حالی که نباید از فعل امر باهاش استفاده میکردی !!!!
پدر این پسر فرد بسیار پولداری بود که برای هرکدام از مربی هاش حساب جدا و حسابدار جدا داشت و من به آسانی و راحتی حسابم ازشون میگرفتم و حتی جلوتر و بیش از آنچه که مقرر شده بود را دریافت میکردم و چقدر رفتارمون با هم خوب بود اما مربی های دیگه این چنین نبودن و همیشه با حسابدار و پدر بچه با مشکل برخورد میکردن و رفتار خوبی با هم نداشتن.
خدای من چقدر لذت بردم استاد از این داستان گاو شیری گرفتنتون و کمک اون مرد عزیز سیاهپوست که پولی هم ازتون نگرفته و به خاطر رفاقت این کار کرده در حالی که برخورد اولتون بوده و چقدر حس خوبی داشت و این باعث شد که مومنتوم مثبت در ارتباط گیری با افراد سیاهپوست بیشتر بشه و خدارا شکر بابت این دوست عزیز .
باور خوب و ذهنیت خوب استاد در مورد سیاهپوستان باعث شده که این تجربه را با این فرد سیاهپوست داشته باشن و فعالیت و کاری بودن این مرد را ببینه زرنگی و خوبی ازش ببینه شرافت و روابط اجتماعی ببینه در حالی که در ذهن اغلب سفید پوستان برعکس آن چیزی هست که استاد دیده و تجربه کرده و این کمک میکنه انتظار مثبت بیشتر بشه که باعث میشه رفتار مثبت با اون فرد داشته باشی و باعث میشه بازخورد مناسب بگیری که باور مناسبتری ساخته بشه و ذهنیت مناسبتر و بهتر میشه و این چرخه ی مثبت به وجود میاد و کن فیکون میشه .
من خیلی خوش شانسم :جدیدا خیلی پول پیدا میکنم شاید بگم در هر هفته چند بار پول پیدا کردم و حتی در یک روز هم سه بار پول پیدا کردم و صد هزار تومنی هم پیدا کردم حتی یه بار رفتم مغازه و خرید کردم و دوست داشتم بادام زمینی سرکه ای بخرم ولی چون موجودی نداشتم نخریدم و در راه خانه از مسیری دیگه هدایت شدم که دقیقا سر راهم یه بادام زمینی سرکه ای افتاده بود و خدا اینطوری هوامو داره که من عاشقشم .
سپاس گذارم استاد عزیزم
سلام و عرض ادب
استاد راستش تاثیر ذهنیت بر همه عیانه
یک ذهنیتی که داداش من داره اینه که پدر مادر من خیلی به من توجه میکنن
و با اینکه بنظرم اتفاقا برعکسه ولی اون چیزایی رو میبینه که باورش رو تایید میکنه
حرفایی رو میشنوه که باورش رو تایید میکنه
البته این توجه کردنه و توی اولویت بودنه با کارکردن روی خودم ایجاد شده نه فقط توی خانوادم بلکه اکثر جاها
یکی از ذهنیت هایی که دوست دارم راجبش صحبت کنم بحث شیرین پوله
ذهنیت من همیشه این بوده که پول کمه پول ساختن سخته پولدارا آدمای خاصین ما(خانواده ما) گنجشک روزی هستیم خدا برام نخواسته | اگر بابام پولدار بود … | اگر بابای بابام پولدار بود … | اگر یه الگوی خوب توی فک و فامیل بود … و هزاران ذهنیت منفی دیگه که باعث شده
به محض شنیدن اسم پول مومنتوم منفی بگیرم
به محض شنیدن که میگم واقعا در کسری از ثانیه
یعنی اسم دلار طلا پول خونه و … بیاد حال من بد میشه
اسم ازدواج بیاد ازونجایی که ذهنیت من اینه که باید پول داشته باشی تا ازدواج کنی حالم بد میشه
در حدی که حتی نمیتونم تجسم کنم ازدواج رو
حتی نمیتونم تجسم کنم پولدار شدن رو
از بس ترمز هام زیاده
و چیزی که جهان نشونم میده هم همونه
البته من خیلی روی خودم کار کردم و خیلی از قبلم بهترم ولی هنوزم دارم تقلا میکنم!
به قول شما سه سال و خورده ای دارم کار میکنم روی خودم در جنبه های مختلف(در همه جنبه ها داغون بودم :) )
ولی تا یه حرف منفی میشنوم سریع حالم بد میشه
این یعنی که باوری شکل نگرفته
البته که میگم نتیجه هام تغییر کردن ولی نه اون حد زیاد(منظورم تغییر بنیادین باورهامه)
کافیه لحظه ای غفلت کنم میبینم که مومنتوم شکل گرفته
خصوصا از حرف این و اون که ماشالله توی خونه و مهمونی و سر کار و حتی دانشگاه پره!
ولی من ذهنیت بسیار خوبی راجب سلامتی ساخته شد برام فقط با شنیدن حرف های شما و باورهای شما راجب سلامتی
و همین مورد باعث میشه هیچیم نشه! موقع پندمیک هم هیچیم نشد به لطف الله
جالبه دو هفته پیش سر کلاس بودیم و یکی از بچه ها عطسه کرد و بعدش دستش رو گذاشت روی شونه یکی دیگه از دوستام
جالبه اون دوستم داشت افکارش رو بیان میکرد :
الان مریض شدم، جلسه فردام رو نمیتونم برم، … پس برم خونه مولتی ویتامین بخورم و ….
جالبه وقتی داشت افکارش رو بیان میکرد به خودم گفتم من اصلا حتی به این فکر نکردم که این عطسه کرد! چه برسه به بعدش
خب دلیل نتایج هم همین جاها مشخص میشه که من خداروشکر همیشه جسمم سالمه مریض نمیشم ولی توی بقیه بحث ها لنگ میزنم
چون توی سلامتی من باورهای عالی دارم (البته که اگه ورودی ها کنترل نشن همونم خراب میشه!)
ولی راجب پول رابطه مردم و … باورهای خوبی ندارم
خصوصا راجب خدا
این ذهنیت راجب خدا همه چیز رو تغییر میده
واقعا خیلی بحث گسترده ای هست که ما خدارو چه شکلی میبینیم
وقتی به فایل های توحیدی گوش میدم میبینم فرسنگ ها فاصله دارم با باور ابراهیم و حتی شما
عملکردم و ذهنیتم
این پیش فرض راجب محله های مختلف ایران هم اینطوریه
مثلا طرف لره طرف …
و بعدش هزاران برچسب
جوری مردم روی این موضوعات حساسن که تا با کسی آشنا میشی اول میگه شما کجایی هستی؟
بعد این تکمیل میشه توی بحث ماه تولد
کافیه طرف بگه من فلان ماهیم … -> اگر ذهنیت طرف مقابل مثبت باشه ازون به بعد همه چیز تغییر میکنه و اگر منفی باشه هم همینطور
بارها شده همه به من میگن تو چطور دهه هشتادی هستی؟ تو دروغ میگی! پس چرا شبیه این ویژگی نسل Z نیستی؟
تو چطوری توی فلان ماه به دنیا اومدی؟ تو چطوری فلان شهری هستی؟ تو جدا توی فلان منطقه تهران که به ذهنیت اونها جای نامناسبیه بزرگ شدی و اینطوری هستی؟
تو واقعا مدرسه دولتی درس خوندی و رتبه شدی؟
تو واقعا مشاور نداشتی؟
تو واقعا …
چون همه ماها ذهنیت هایی از قبل داریم و طبق اون هدایت میشیم …
پس چقدر خوبه که ذهنیت مثبت بسازیم از همه چیز
مثلا یکی از تشکر های جانانه من از شما و مریم بانو نشون دادن آمریکاست
اینقدر این ذهنیتی که شما در من ساختید قوی و محکمه که اگه کل دنیا پشت سر آمریکا حرف بزنن فحش بدن بگن آمرریکا جنایت کاره و … روی من پشیزی تاثیر نداره
و چون ذهنیت قوی دارم لذا نه بحث میکنم نه میخام خودم رو اثبات کنم و …
جالبه من توی مواردی که ضعف دارم مثل اعتماد به نفس مثل پول مثل رابطه همیشه میخام اثبات کنم که ذهنیت من درسته و شماها اشتباه میکنید
ولی جاهایی که واقعا نتایجم پایداره و باورهام تثبیته اصلا کاری به کار کسی ندارم
خلاصه که دست مریزاد استاد
مطمئنا کنترل ذهن کار سختیه اولش وقتی تربیت نشدست
ولی امان از وقتی که افسارش رو دست بگیرم …
ارادتمند شما
به نام خدا هدایت گر
سلام استاد عزیزم!
بانو شایسته ی مهربان و
تمام دوستان حاضر در این جمع بهشتی…
خدا رو شکر که دوباره و دوباره به کمک خودش و امداد دست های بی نهایت مهربانش،به مسیر سرسبز خوشبختی و سعادت برگشتم و اجازه ی قویتر شدن مومنتوم منفی رو ندادم!
درباره ی این ذهنیت،یادمه وقتی که در دوران افسردگی بودم اونم قبله آشنا شدن باسایت و آموزه هاش،یه دکتری بود که خیلی هم معروف و حاذق بود تو سطح استان و من با پیگیری های زیاد پیدایش کرده بودم!
چندین جلسه که رفتم پیش ایشون و دارو درمان می کردند و هر وقت می پرسیدم که تا کی من باید این داروها رو استفاده کنم چون کمتر نتیجه میدیم و روزانه نزدیک به 18عدد قرص آرام بخش مصرف می کردم و ایشون هر بار می گفتند که شاید تا آخره عمر و احتمالا دوز داروها رو کمتر می کنم ولی باید مصرف بشن و من هم باور کرده بودم که این تا پایان با من هست و اگه نخورم همان حالات روحی رو خواهم داشت و ذهنیت همیشه مریض بودن رو در ذهنم پذیرفته بودم و باور کرده بودم!
اما وقتی که باسایت شما آشنا شدم بدون اینکه مدت زمان زیادی رو طی کرده باشم حالم روز بروز بهتر میشد و اون آرامشی رو که همیشه دنبالش بودم رو داشتم کم کم بدست میاوردم و برای همین شروع کردم خودم داروها و زمان مصرفشون رو کمتر کردن و یادم نیست احتمالا در طی دو سه ماه تمام اون قرص ها رو کنار گذاشتم و ادامه درمان رو نگرفتم در حالیکه شدیدا توصیه کرده بودند که ماهی یه بار برم پیششون و احتمالا اکثره دکترها و پزشکان از قدرت ذهن و تاثیرش در زندگی افراد خبر دارند که اینگونه مریض رو وابسته به دارو و درمان می کنند و ذهن رو شرطی که اگه قرص نخوری بهتر که نمیشی هیچ ،بدتر هم میشی!
و بعده دو سه ماه کاملا اون 18عدد قرص روزانه رو کنار گذاشتم و حتی تمامشون رو با نسخه هاش دور ریختم تا ذهنم دوباره دلیل برای بد شدن پیدا نکنه و تا به الان به لطف الله مهربان و آگاهی ها استاد من حتی سرما هم نمی خورم،یادم نمیاد در طول سال که سرما خورده باشم یا مریض بشم ولی قبلا کلا بدنم رو عادت داده بودم به مصرف روزانه ی حتی قرص سردرد ها!
و اینکه وقتی هیچ ذهنیتی نسبت به فردی نداری و کلا درباره اش اطلاعات جمع نکرده ای نتایج و رفتارش متفاوت تر از بقیه میشه برات و این رو هر روز داریم تو زندگیمون تجربه می کنیم،وقتی که ذهنت رو خالی میکنی از اطلاعات اشتباه،رفتاری رو از طرف مشاهده می کنی که قابل هضم برای بقیه نیست چون واکنش متفاوتی نسبت به ذهنیت هر کسی ارائه میده!
خدایا شکر و سپاسگذارت هستم که منت نهادی و دوباره دستم رو گرفتی و با دوره ی قدرتمند هم جهت با جریان خداوند مسیر رو برام باز کردی و تکرار باورهای قوی و موندن در مسیر و رها نکردن باعث شد کلا نتیجه برگرده و این رو مدیون زحمات بی نظیر استاد الهی ام و مدد پروردگار میدونم و این یعنی هدایت میشیم بوسیله ی دستان خدا وقتی در مسیر درست هستیم!
خدا جانم!
تو را دارم و دارای جهانم
سلام استاد عزیزم وسلام به همه دوستان عزیز
استاد
سالی که نکوست از بهارش پیداست
امسال قراره برای من سال فوقالعاده ای باشه
امسال برای من سالی پراز نعمت ثروت و برکت خواهد بود
با دلیل و منطق میگم
به سادگی زیبایی وعزتمندانه
گوشی فوقالعاده ای یعنی دقیقا همون چیزی که میخواستم
بارنگ بسیار زیبا خریدم
وماشین خیلی بهتری نسبت به ماشین قبلی خریدیم
به سادگی زیبایی وعزتمندانه
قراره کلی اتفاقات عالی دیگه ای بیفته
چطور ؟
به سادگی زیبایی وعزتمندانه
قراره به همه چیزایی که میخوام برسم
ورویاهامو زندگی کنم
استاد الان درک میکنم که خداوند از بی نهایت دستانش به سادگی زیبایی وعزتمندانه
به ما نعمت و ثروت میرسونه
نه با سختی ورنج و گریه وزاری
ایمان دارم هر اتفاقی می افته خیر و به نفع منه
وخداوند هوای منو داره
در پناه الله یکتا
بنام الله یکتا که هرآنچه دارم از اوست
سلام خدمت استاد عزیز و همه دست انددرکاران این مجمع بهشتی .خدا ر بی نهایت سپاسگزارم برای بودن کنار شما استاد عزیز و تمامی دوستان هم و فرکانسم در این سایت الهی
قبل از اینکه از خودم مثالهایی بزنم راجب این قانون یعنی که افکار ما خالق 100%اتفاقات زندگی ما هستن میخوام راجب موضوعی که ذهنمو مشغول خودش کرده حرف بزنم ..من از وقتی با استاد آشنا شدم این تکه کلام استاد که بقول خودشون الان شده جملات قصار که راجب این صحبتها نباید با کسی حرف بزنیم چون اونا نمیتونن بفهمن و اصلا توی باغ نیستن ..امروز این موضوع رو بهتر درک کردم و فهمیدم که چقدر ما بچهای این سایت متفاوت هستیم با تما کسانی که میشناسم .وقتی که من فهمیدم قانون چیه خیلی دوسداشتم با اینکه خود من دقیق این موضاعات درک نکرده بودم ولی با همه راجب این حرفها صحبت کنم و چون ساعتها به فایلهای استاد گوش میدادم و تمریناتشو انجام میدادم و نتایجی هم گرفته بودم دیگه تصمیم داشتم به هر کی میرسم راجب این حرفها صحبت کنم اما توی این چند سال آشنایم با استاد تازه درک کرردم که چقدر اشتباه کردم و حتی همون آدمهای که ادا فهمیدن حرفهای منو در میاروردن هم اصلا متوجه این صحبتها نبودن و حتی منو به تمسخر میگرفتن .فهمیدم که آدمها رو اصلا نمیشه به این سادگی متقاعد کرد که قانون اینه ما با افکارمون داریم هر لحظه زندگی خودمونو خلق میکنیم .آدمها از هر منطقی و از هر زاویه ای باهام بحث میکردن که بگن حرفشون درسته و من اشتباه میکنم .به لطف دوره هم جهت با جریان خداوند الان چند وقتی هست که تصمیم گرفتم بجای بحث کردن با آدمها در مورد قانون بیام و دنبال مشترکاتی باشم که با آدمهای اطرافم دارم نه چیزهای که باعث اصتکاط بینمون میشه .از وقتی آگاهانه این کارو کردم خیلی روابطم با آدمها بهتر شده و دیگه بحثی با کسی نمیکنم دوسداشتم قبل از هر چیزی این موضوع بیان کنم ..اما بریم سراغ آگاهی های این فایل
ما هر چیزی رو که در طول شبانه روز تجربه میکنیم از جهان اطرافمون بخاطر باورهای ما که بصورت پیش فرض در وجود ما نهایدنه شده ..از پدر و مادر گرفته تا محیط بیرون مدرسه و رسانها و تلوزیونه که این پیش فرضها رو در ذهن ما ایجاد میکنه و بخاطر همینه که استاد اینقدر تاکید داره که باید ورودیهامونو کنترل کنم و باورهای خوب بسازیم تا همونجور که پیش فرضهای غلط در ذهن ما شکل گرفته همونوطور هم باورهای خوب رو بصورت کد در ذهن خودمون ایجاد کنیم
یه مثال از خودم
من تقریبا 15 سال پیش بخاطر ریزش شدید مو داشتم کچل میشدم و هر کاریکه لازم بود رو انجام دادم تا این اتفاق نیافته یکسال زیز نظر پزشک گیاهی بودم ولی هیچ فایده نداشت و تصمیم گرفتم رها کنم چون خسته شده بودم .اما به هیچ عنوان دوس نداشتم همچین اتفاقی برام بیافته .یه روز یکی از دوستان و مشتریان بهم گفت یه دکتر خوب هست که هر کی رفته جواب میگیره و منم تشویق کرد که برم منم گفتم هر کاری کردم اینم انجام میدم .وقتی رفتم دکتر اولین جمله ای که گفتم این بود که بهترین داروها رو برام تجویز کن اصلا هزینش مهم نیست اونم برام توضیح داد و قرار شد 6 ماه زیر نظرش باشم منم گفتن بچشم .وقتی رفتم سمت داروخونه منتظر بود نسخه گرون قیمت تحویلم بده ولی در کمال ناباوری هزینه داروهای من اینقدر پایین بود که در مقابل داروهای گیاهی که استفاده کردم اصلا بچشم نمیومد بخاطر همین رفتم پیش دکتر و خیلی شاکی بودم بهش گفتم چرا داروی ایرانی برام تجویز کرده من داروی خارجی میخوام .اونم در جواب فقط یه جمله بهم گفت که برو استفاده کن اگر جواب نداد هر چی دلت خواست به من بگو .این یه جملش چنان بهم انگیزه داد که مطمئن بودم جواب میده و اصلا شبا که استفاده میکردن با این تجسم خوابم میبرد .در کمال ناباوری بعد از دو ماه هر کسی که من میدید بهم میگفت که خطاب به من رفتم کاشت زدم و وقتی میگفتم نه همه تعجب میکردن و اصلا باورشون نمیشد .جالب اینجاست به خیلی از مشتریانم این داروها رو تجویز میکردم ولی روی عده کمی از اونا تاثیر داشت و اکثرا به محض معرفی این دارو ها اولین سوالشون این بود که مضراتش چیه .در حالی که من اصلا به مضرات حتی فکر هم نمیکردم
این مثال ساده از همون روزها که اصلا از قانون چیزی نمیفهمیدم بحث قدرت افکار و ذهنو برام پر رنگ کرد در زندگیم
مثال دیگم در مورد ارتباط با یکی از همکارا من در محیط کارمه که خیلی به وضوح میفهمم نسبت بهش مقاومت دارم و حتی چند باری هم سعی کردم تمرکز کنم روی نقاط مثبتش ولی به صورت یو یو عمل میکنم و به همون نسبت هم همیشه با هم مشکل داریم .با توضیحات استاد تازه میفهمم که باید بتئنم مومنتوم مثبت د این مورد شکل بدم بهش
سپاس بی کران به استا عزیز که با زمحمت بسیار این فایلها رو برای ما تدوین میکنه
استاد عزیز امروز یکم کلافه بودم و مومنتوم منفی داشت شکل میگرفت و به محض رسیدن خونه اومدم سایت و مطمئن بودم امروز یه فایل میاد که جواب من باشه و از اون حس منفی منو بیرون بکشه که همینطورم شد
از خداوند براتون طلب سلامتی و ثروت بی نهایت آرزومندم
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی
خدا را شکر میکنم برای وجود استاد عباس منش و اینکه خدا این انسان رو سر راه ما گذاشته تا بتونیم بهتر قوانین رو درک کنیم و یک اهرم رنج و لذت به صورت ناخودآگاه در ذهن ما ایجاد بشه که آگاهانه خودمون رو هدایت کنیم ه سمت خواستهها و احراز کنیم از ناخواستهها…
از وقتی با استاد عباس منش آشنا شدم مفهوم باور خیلی برای من روشن تر شد و جای بهتری در ذهن من گرفت
من اگه بخوام تجربه شخصی خودم رو بگم
باوری که نسبت به خودم دارم اینه که درایو کردن و رانندگی با هر وسیله نقلیه رو از هر کسی بهتر و با مهارت بالاتر یاد میگیرم
و دقیقاً رد و پاش در زندگی من به این صورت بوده که من از سن 13 14 سالگی رانندگی با موتور سیکلت و با ماشین رو به راحتی یاد گرفتم در کمترین زمان و از همون روزهای ابتدایی پدرم جازه میداد که در جادههای برون شهری رانندگی کنم به خاطر اعتمادی که به من پیدا کرده بود ه امید این کارو خیلی خوب میتونه انجام بده
که اونم باز برمیگرده به باور خودم که من خیلی هوشیار هستم در رانندگی وقتی سنم اومد بالاتر سال 97 در سن 24 سالگی ثبت نام کردم برای گواهینامه موتور سیکلت باورم به خودم این بود که من تمام مراحل ازمون های گواهینامه رو مون اولین بار قبول میشم و دیدگاهم این بود که یعنی چی ه خیلیها با اولین بار میافتند اگه دقت کنی اگه از هوشت استفاده کنی ه راحتی میتونی گواهینامت رو بگیری بچهها جالبش اینه که من تمام مراحل گواهینامه رانندگی رو با اولین بار قبول شدم حتی آیین نامه کتبی رو از 30 شدم 30 بدون حتی یه دونه غلط میخوام بگم این به خاطر هوش منه شاید من آدم خیلی باهوشی نباشم ولی گواهینامه گرفتن توی ذهن من بسیار بسیار کار آسونیه همینطور رانندگی یاد گرفتن و سال 401 هم وقتی گواهینامه ماشین رو گرفتم اونم همه رو یه ضرب قبول شدم و به یک ماه نکشیده گواهینامه گرفتم بهتون بگم که باور به آسوده بودن چیزی باعث میشه که هدایت بشید به افسری ه بغلتون میشینه و بهتون سخت نگیره و حتی یک جا اگه اشتباهی کردید بهتون ارفاق کنه همین الانم باورم اینه رانندگی بسیار کار آسونیه و من راننده هوشمند و باهوشی هستم شاید به نظر بعضیا خندهدار بیاد آخه یکی دو جا این موضوع رو مطرح کردم و اونا به من خندیدن و یه جورایی خواستن مسخره کنن من باورم به خودم اینه که حتی خلبانی با هواپیمای مسافربری رو در کمتر از یک سال یتونم یاد بگیرم شاید حتی بهتر از اون کپدان هواپیما خیلی باورهای دیگه هم دارم نسبت به خودم که توش مهارت بالایی دارم مثلاً خوشنویسی و اینکه دست خطم خیلی خوبه چه انگلیسی چه فارسی خیلیها هم از دست خطم شده تعریف و تمجید کردن ولی این بحث درایو و رانندگی چیزی بود که اول از همه به ذهنم خطور کرد و خواستم با شما دوستانم در میون بذارمش در پناه الله شاد ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام آقای اسدالهی عزیز
راستش من تا باحال ندیدم و نشنیدم از کسی که دفعه اول گواهینامه رانندگی ماشین گرفته باشه
من خودم همیشه نگران این موضوع بودم و تا به الان هم نرفتم سراغ اینکه گواهینامه ماشین بگیرم چون نگران بودم بابت اینکه من از پیش بر نیام حالا بماند مشکلات مالیی هم که دارم
ولی از کامنتتون خیلی خوشم اومد و تحسینتون میکنم این کامنت به من یاد میده که ببین آقا امید برا اولین دفعه تمام مراحل گواهینامش قبول شده و خیلی هم راحت بوده براش چون باور داشته است مسیر مسیر راحتیه
من خودم چند سال پیش میخواستم گواهینامه رانندگی بگیرم برا موتور سیکلت امتحان تئوری یا همون که باید سوال ها رو جواب بدی من دوسال داشتم این امتحان رو رد میکردم تا اینکه قبول شدم
ولی امتحان کله قندی که باید بری من قبلش پدرم و خوانوادم ذهنیت خوبی بهم دادند و من ذهنیت خوبی پیدا کردم و اون ذهنیت داشتم که من قبول میشم و برا دفعه اول قبول شدم
ولی خداییش از گرفتن گواهینامه ماشین هم فعلا شرایط مالیش رو ندارم و هم یه خورده هم نگرانم و میترسم
من باید بارها کامنت شما رو بخونم به یاری خداوند تا این ذهنیت اینکه آقا اسونه راحته این مسیر بر خلاف گفتهای دیگران به من که نه افسر گیر میده باید شانس داشته باشی افسر خوب گیرت بیاد و اینجور حرفا
خداوند منو به کامنت شما امروز هدایت کرد و بهم گفت مصطفی جان ببین میشه که این مسیر راحت باشه پس باور کن
سپاسگذارم از شما آقای امید اسدالهی
براتون آرزوی ثروت سلامتی خوشبختی شادی آرامش حال خوب و اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم