درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
یک خبر خوب درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند»:
شما می توانید فقط تا ساعت 23 روز سه شنبه 9 اردیبهشت ماه، این دوره را با 25% تخفیف به مبلغ 8،200،000 تومان خریداری کنید و پس از این تاریخ، دوره فقط با قیمت اصلی ارائه می شود.
مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
بنام خدایی مهربان
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
خداره صد هزار مرتبه شکر برای این همه آگاهی که درین سایت وجود دارد و کمک میکند که هزاران فرد این آگاهی ها را دریافت کنند و به گفته استاد به پیشرفت جهان کمک میکنه.
بزرگترین درس که میشود ازین فایل ارزشمند گرفت اینست که
” همه چیز باور و شیوه نگرش ماست ، همه چیز ”
یک تجربه که من دارم اینست که من قبلا فکر میکردم که وارد شدن در دانشگاه های دولتی خیلی مشکل است باید خیلی لایق و باهوش و در عین حال درسخوان باشی تا در دانشگاه های دولتی کامیاب شوی و این باور را حالا از جامعه و قوم و خویش گرفته بودم و باعث شد که من بیحد درس بخوانم ، در حالیکه میتوانستم با زحمت کمتر به همچو نتیجه که مدنظرم بود برسم و ووو همه ما و شما میتوانیم همچو مثالهای را بزنیم.
در یکی مثال دیگر ، چند سال پیش نزد یک داکتر من و مادرم میرفتیم و در هر بار ملاقات با داکتر ، داکتر میگفت که یک بوتل آب نیز با خود بیارید تا دوا را همرایش مخلوط کنم و وقتیکه بوتل آب را میگرفت و از اطاق خود خارج میشد و میگفت میروم که دوا آب مانند را با آن مخلوط کنم در حالیکه اصلا دوای وجود نداشت تا بیرون میرفت و دوباره میآمد، و چون خیلی با اعتماد به نفس بالا میگفت حتما این دوا تأثیر گذار است و چون مشتریان زیاد داشت این را باور کرده بودیم که حتما جواب گو است و جالب اینجاست که هر روز وضعیت مادر من روبه بهبود بود و میگفت که وقتی این دوا را میخورم حالم چقدررر عالی شده . و بعد از چند وقت خود داکتر هم حیران مانده بود و به ما میگفت که این آب خالی بود و من فقط یک دعا میخواندم در آن .
و چقدر همه مان مثال داریم از اینگونه مسائل که همش مربوط ذهنیت و باور های ما میشود
خداره صدهزار مرتبه شکر