اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و همه ی دوستان عزیز.
کلید اجابت دعا چیه؟؟؟؟
جوابش خیلی سادس اما ساعت ها میشه بهش فکر کرد
[قانون اجابت خواسته=باور امکانپذیر بودن خواستس]
این باور امکان پذیری نیازمند یک سری باور های قدرتمنده که با این باور ها میشه به هر خواسته ایی رسید.
_اولین و مهم ترین باور :
باور ربوبیت خداوند…
باور اینکه خداوند ابر قدرت ترین نیروی جهانه!
باور اینکه خداوند خالق تمام جهانه!
باور اینکه خداوند هدایتگر تمام انسانها و موجودات جهانه و حتی سیارات و تمام کیهان
باور اینکه خداوند به همون اندازه که آدم های قدرتمند و بزرگ بهش دسترسی دارن؛به همون اندازه به من و آدمهای دیگه بهش دسترسی داریم،
باور اینکه خداوند جهانش بر پایه عدالت خلق شده
و هر آنچه که در زندگی تجربه میکنیم بازتاب افکار و رفتار خودمونه !
باور اینکه من پاره ای از وجود خدا هستم مانند یک قطره در اقیانوس !
باور اینکه من به این دلیل که خداوند ابر قدرت خلقم کرده بسیار ارزشمندم!
باور اینکه خداوند وعده فزونی و نعمت میده
باور اینکه تو به اندازه ایمانت به خداوند ،نعمت دریافت میکنی!
باور اینکه تو با ناراحت بودن و ترس و نگرانی داشتنت؛ مشرک خدا هستی و نشون میدی در عمل که به خدا ایمان نداری!
(اینم بگم ما انسانیم و صد درصد ممکنه ناراحت بشیم ،بترسیم و نگران بشیم،اما صابرین اما کسانی که به خدا ایمان دارن ؛ بهخدا پناه میبرن و به خودشون یاد آوری میکنن؛فرشته تو خدای ابر قدرت رو داریا،همون که فلان جا مثل قهرمان کارتو درست کرد همون که همیشه هدایتت کرده و به قلبت آرامش داده…)
باور اینکه خدایی که منو رو به این دنیا آورد همون موقع برای من شرایط غذام و نگهداری رو هم فراهم کرد!
باور اینکه وظیفه خداوند ارباب بودنه و کارهارو انجام دادنه،وظیفه ی من اعتماد کردن ایمان داشتن و آرامش داشتن و لذت بردن از مسیره!
باور اینکه خداوند در هر لحظه داره خواسته هارو اجابت میکنه به گفته خودش و اگر ما دریافتش نمیکنیم حتما باید ترمز هارو پیدا کنیم و اصلاحش کنیم و میبینیم به چشم که به راحتی که اجابت میشه!
یعنی همیشه ایراد از گیرندس و هیچوقت ایراد از فرستنده نیس!
باور اینکه تنها قدرت خداست و عوامل بیرونی هیچ قدرتی ندارن و اگر من بخوام دریا هم بشم هیچکس نمیتونه مانع بشه حتی اگر از قصد بخواد مانع هم بشه این توانایی رو نداره وقتی که من به خدا توکل کردم.
خیلی برام جالبه که خداوند چقدر منطقی میکنه وعده هاشو و به ما یاد میده که چطور باور های مخرب رو اصلاح کنیم
و اینکه در هر لحظه بیشتر اهمیت سپاسگزاری رو درک میکنم و اینکه با یاد آوریه اینکه خدا چه جاهایی دستمو گرفته ک کمکم کرده ،ایمانم بیشتر میشه
و بیشتر باور میکنم که خواسته در حال حاضرم به راحتی اجابت میشه.
یه چیز خیلی جالب دیگم بگم
همه ی این باور ها زمانی نهادینه میشه که در کنارش احساس ارزشمندی و لیاقت داشته باشیم
یتی کاملا وابسته هستن این دو باور (احساس ارزشمندی:ایمان داشتن به خداوند )
ینی زمانی که خودتو ارزشمندی بدونی ،میتونی باور کنی یه نیروی قدرتمند در وجودته و هدایتت میکنه و کمکت میکنه و جهان رو جوری برای تو میچینه که به نفع تو باشه..
زمانی که خودتو ارزشمند بدونی میتونی انتظار مثبت در همه ی جهات داشته باشی،میتونی انتظار داشته باشی همه چیز خوب پیش میره چون من ارزشمند و پاره از وجود خدا هستم و اون از من حمایت میکنه و هدایتم میکنه به مسیر درست…
واااااااای انقدرر حالم عالی هست انقدرررررر احساسم عالی هست که دوست دارم روی ابرا پرواز کنم و برقصم خدای من شکرت
چقدررررر حس کردن اینکه به خواسته ات رسیدی زیباست چقدررررر باور رسیدن به خواسته هایت زیباست
تشکرررر بابت این فایل عالی استاد عزیزم
چقدرررررررررر احساست عالی میشود که باور کنی میشود میرسی خدا برایت ساخته از قبل ساخته تو فقط باورش کن
مشکل فقط از سمت خودت هست درستش کن سمت خدا درست هست
منم آمدم این حس زیبا را با خودت شریک کنم
تشکر که هستی و عاشقانه پیام خدا را برای ما میرسانی
وقتی که عاشق خودت شوی و خدا را در وجودت پیدا کنی یک حالی میداشته باشی پر از عشق میشوی هر لحظه ات زیباتر از لحظه قبل میشود
هر لحظه رهای رها میباشی
میدانی یک عظمتی پشتت هست
میدانی خالق جهان کنارت ایستاد هست و دل تو قرص قرص هست
میدانی بابات کنارت پر قدرت ایستاد هست و هوایت را دارد و عاشقانه دوستتت دارد
همین حالا آهنگ منصور( ارزومه ) را میشنوم چقدررر آهنگ های این بشر فوق العاده هست
به افتخار خودم میشنوم و با خودم جشن میگیرم رسیدن به خواسته هایم را
امشب خیلیییییی خواسته هایم را حس میکنم در فرکانس خواسته هایم هستم
حس فوق العاده عالی نسبت به خواسته ام دارم
قلبم از شدت حس کردنش پرواز میکند
چقدرررر این حس زیباست
چقدررررر این هیجان زیباست
چقدرررر این خدا زیباست
چقدررررر این خدا عشق هست
مگر میشود چنین خدایی داشت و عاشقش نبود
مگر میشود چنین دلبری داشت و غرقش نبود
مگر میشود چنین ربی داشت و ارامش نداشت ؟
امروز با خدا حرف میزدم و میگفتم بگو چی کار کنم؟
اگر راه را نشانم ندهی ایمانم ضعیف میشود منم انسانم تا حدی صبر دارم !
میگفتم کاری نکن که شرایط را فقط تحمل کنم خودت بساز برایم قشنگ بساز !
این خدا هم چقدرررر زیباست
آمد گفت چی را برایت نساختیم ؟
اصلا چی را میخواهی برایت بسازم ؟
من از اول ساختیم فقط خودت باورش نمیکنی ؟
خودت را محدود کردی من چی کار کنم ؟
گفتم پس چی کارر کنم ؟
گفت برو بنویس چی میخواهی بعد برای خودت منطقی بساز و دلیل بیاور که چرا زهنت باورش نمیکند ؟
حالا خواسته من مهاجرت تحصیلی به پاکستان ، چین ، ترکیه هست یکی از این سه کشور
آمدم روی صفحه نوشتم دیدم وایی خدای من چقدررر این زهن من دلیل میاورد که اصلا نمیشه حرفش را هم نزن
حالا میگم چرا نمیشود ؟؟؟
دلیل های میاورد که خودم را خنده میگیرد که فقط برای همین دلایل نمیشود
بعد نشستم در باره معجزات خدا نوشتم در باره قدرت خدا نوشتم در باره خدای نوشتم که همه کس و همه چیز شد برای مریم ، برای محمد ، برای ابراهیم ، برای نوح ، برای ذکریا ، برای موسی ……………
اصلا بخدا چند دقیقه خودم تعجب کردم که بابا اینا چیست که من نرسم یا خدا نتواند ؟
چقدرررر درون من پر از شرک هست
چقدرررر خدا را ناتوان میبینم
چقدررررر با خدای خودم بیگانه هستم
چقدرررر از خدای قدرتمندم دور هستم
اینا چیست که برای من نشه ؟
اصلا این دلایلی که زهنم میگه منطقی هست ؟
مردم به مریخ به آسانی میرود به کره مهتاب میرود این سه کشور دیگر چی باشه که تو این دلایل میاری باز من که از تو نخواستیم از خدای خودم خواستیم که کار هایم را انجام بدهد تو چرا این قدر دست و پا میزنی همین که آرام باشی و قبول کنی کافی هست
دیدم زهنم آهسته آهسته رام میشود و میگه واقعا اینا که چیزی نیست چند دانه الگو و منطق هم آوردم کمی آرام شد و گفت حق با توست ههههههههههه
زهن طفلی مثل میمون وحشی هست فقط از این شاخه میپرد به اون شاخه به خوبی همرایش رفتار کنی آرام میشود
حالا که برایش کمی کمی کمی منطقی شده حس خوب دارد و به آسانی تصویر سازی میکند
و من بابت این موضوع خوشحالم خیلییی خیلیییی خیلیییییی حالم عالی هست
حالا بیا بیبیبیبن اگر بشود چی شود ؟
اگر برسم چقدررررررر ایمانم صد برابر میشود ؟
چقدررررررررررررر خوشحالتر میشوم
چقدررررررررر بزرگتر میشوم
امشب خانم برادرم به امریکا رفتند چقدررر برای شان خوشحالم خدایاااا کرورر کروررر شکرت
خدایاااااااااااااااا شکرت برای تمام آدم های که
به آسانی به خواسته های شان میرسند و زیبایی ها را تجربه میکنند
خدایا این کمنت را برای تو نوشتم تا برایت ثابت بکنم من به الهام تو ایمان دارم !
من به تو ایمان دارم!
من به ندای تو ایمان دارم !
من به قدرت تو ایمان دارم !
از فضل و لطف خودت برای منم بساز یا الله
من به عشق تو نوشتم خودت میدانی چقدررر ذوق دارم
خودت همین لحظه میدانی چی حسی قشنگی دارم مثل همان روزی اولی که در سایت کمنت نوشتم و عضو شدم خودت میدانی چقدررر روی ات حساب میکنم
خودت میدانی تنها تکیه گاهی من تویی
خودت میدانی چقدررررررررررررر بدون تو خودم را هیچ حساب میکنم
خودت میدانی که روی هیچ کسی غیر تو حساب نمیکنم
خودت میدانی فقط از تو کمک میخواهم
خودت میدانی یا رب نیاز به گفتن نیست خودت در هر دم و بازدمم حضور داری و احساسم را میدانی
خودت میدانی که من با تمام سلول هایم روی تو حساب میکنم و میدانم بدون تو هیچ کاری نمیتوانم
بیبیبیبن من میدانم خواسته ام را اجابت میکنی یا چیزی که من میخواهم یا بهتر از اون را
تو تنهای نیرویی هستی که به آسان ترین شکل ممکن از بهترین مسیر ما را به خواسته های مان میرسانی
تمام این کهکشانی که کار میکند خدا دارد کار ها را انجام میدهد
اگر در زهن ما باشد و به خاطر بسپاریم این موضوع را زنده گی خیلی قشنگ میشود
زهن جفتک نمیندازد
آدم روی دوش خداوند میشینه
و میبردش به زیبایی ها
ایده ها را برایش میگه
کار ها را برایش انجام میدهد
موفقیت ها را به وجود میاورد
همین که همیشه به یاد بیاورد که کار ها را خداوند انجام میدهد هر آنچه داریم از خداست
ما بدون خدا هیچی نیستیم
همین که بدانیم بدون خدا نفس کشیده نمیتوانیم
نفس مارا خدا میکشد
قلب مارا خدا میتپد
بابایی تو بلد هستی چی کار کنی
من برای تو راه را نشان نمیدهم
من خودم را تسلیم تو میکنم
من هر قدمی که از طرف من باشد برمیدارم حالا این منطقی کردن باشد، احساس خوب باشد ، نوشتن باشه ، تصویر سازی باشه ، اعراض از نجوا های زهنی باشه ، هر چی باشه در نهایت توانم انجام میدهم
خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم برای هدایت ت که به هر طریقی شامل حال مون میشه
خدایا چقدر خوبی چقدر رحمت واسعه ت بخوبی به ما میرسه
با شنیدن حرف های خدا گونه ی استاد که صد در صد به لطف خدا بر زبانش جاری میشود و صد در صد روزی من شده تک تک سلولهای بدنم به وجد اومدن و احساس می کنم که تک تک سلولهای بدنم سپاس را فریاد میزنند
احساس میکنم با شنیدن پیام خدا از قرآن با صدای استاد نور امید و توکل در رگ های بدنم به جریان افتاده
خدایا شکرت برای وعده های حتمی ت
خدایا شکرت برای تمام نعمتهای سلامتی و ثروت و برکتی که در بهترین زمان در بهترین حالت و در بهترین مکان و در بهترین جایگاه به ما می رسانی
خدایا شکرت که یکبار دیگه با ایمان و توکل برخدا آیاتی رو به گوشم رسوندی که یقینم هزاااار برابر بشه
استاد عزیز قدر دان لطف ت هستم مریم شایسته ی عزیز و دوست داشتنی قدردان هدایت و بودنت کنار استاد و تمام زحمتهایت هستم
مطمئن م که خداوند شمارو هر لحظه به بهترین ها هدایت میکنه
الهی که رضایت از نعمتهای الهی و راضی بودن از هر لحظه ی زندگی تان همیشه جاری و ساری باشد
خدایا شکرت که روزی امروزم رو دادی انگار چراغی تو دلم روشن شده
شکر خداییکه هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست منم دوستدارم از تمام لحظات اجابت شدنم توسط خدا بنویسم ،بنویسم از طلاقم که حتی فکرشو هم نمیکردم روزی آزاد بشوم و در عرض 6 ما حق طلاقمو راحت گرفتم ،بنویسم از چند بار جابجای ام و پیداشدن خانه های امن و راحت برایم ،بنویسم از شغل راحتی که بعد از شغلهای سختی که طبق باورم داشتم برایم جور شد جائیکه تلاش کردند تا من اونجا سر کار نروم اما خداوند بدون اینکه من بدانم زمینه رفتن منو فراهم کرد ،بنویسم از ماشین که برایم در حد رویا بود و خریدم و رانندگی یاد گرفتم ،بنویسم از صاحبکارام که خوش حساب و قدر دان هستن ،بنویسم از سر و سامان گرفتن پسرم در شغل مورد علاقه اش ،بنویسم از حال خوبم که هر روز فرصت دارم روی باورهایم کار کنم،بنویسم از رابطه ی قشنگ و پراز حال خوب خودمو دخترم ،بنویسم از این تنهایی که هدیه ی خداست برایم ،بنویسم از امنیت و آزادی و استقلالم و سلامتی ام ،که آرزوی خیلیهاست منتها باورش ندارند ،بنویسم از هنرهای خوبی که دوست داشتم یادبگیرم و خداوند قشنگ منو به سمتشون هدایت کرد،بنویسم از حذف ادمهایی که مثل علف هرز جلوی رشد منو گرفته بودن و باعث نشتی انرژی ام میشدن،بنویسم از صاحبخانه که خودش گفت تمدید میکنم و دوباره بشین ،بنویسم از مسیر بسیار زیبای محل کارم و محل زندگی ام ،خداوند هرانچه را واقعا خواستم بمن داده و اگر هنوز پول ندارم بقول استاد عزیز اشکال از گیرنده است و باید گیرنده هایم که باور به احساس لیاقت و ارزشمندی ،باور به فراوانی ،باور به شدن و امکانپذیر بودن ،امکانپذیر بودن،امکانپذیر بودن را بسازم و تقویت کنم اینست قدرت مهربانی رب میخواهی میشود ،بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
هرآنچه میخواهید از قبل بشما داده شده است
زمین و آسمان را مسخر شما گردانیده ام ،تو اشرف مخلوقاتم هستی ،تو قدرت خلق را از من داری باورش کن و لذتش را ببر الهی شکر بخاطر هدایتم به این سایت الهی و تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته و تمام عزیزانی که از اجابت شدن هایشان مینویسند تا به ایمان و یقین ما اضافه شود یا حق
نمیدونستم چی بنویسم و از چی شروع کنم امروزِ بهشتی بی نهایت زیبا رو
یهویی دستم خورد و عدد هشت به انگلیسی تایپ شد
چشمامو بسته بودم یهویی خوابم گرفت و گوشی میخواست بیفته که دستم روی عدد 8 رفت
اولش گفتم چرا هشت
یهویی دستبند بی نهایتم یادم اومد و نوشتم بی نهایت دوستت دارم
من نمیدونستم امروزم رو چجوری با نوشتن شروع کنم و رد پای شنبه و یک شنبه ام رو نمینوشتم
تا اینکه بعد از 7 روز ،الان شنبه هست دارم مینویسم ، رد پای هفته پیشم شنبه رو مینویسم تا یادم باشه این روز زیبا رو
امروز خدا شگفت زده ام کرد
وقتی صبح بیدار شدم و راه افتادم برم کلاس رنگ روغنم ، نون خریدم و نصفشو بردم برای داداشم و رفتم
تو دوره عزت نفس که 14 دی خریدمش یعنی دیروز ، وقتی گوش میدادم میگفت یه تصمیم به تعویق افتاده رو براش قدم بردارین و منم دو ماهی بود که برای طراحی طلا و جواهرات باید تابلو میخریدم
و تصمیم گرفتم امروز برم و انجامش بدم
و صبح قبل کلاسم رفتم میدان امام حسین تا تابلو بخرم
خیلی حس خوبی داشتم وقتی رفتم و دوتا تابلو طلایی خریدم کلا 360 شد
منم نقد دادم پولشو و گفتم تابلویی دارین که 40 هزار تمن باشه قیمتش
یهویی دیدم صاحب مغازه یه تابلو برداشت و بهم داد گفت بیا اینو ببر
قیمتش 100 هزار تمن بود و یه جورایی برای من هدیه داد
چون من 60 باید میدادم که 60 رو ازم نخواست و به جای 40 تمن بهم قاب عکس داد
خیلی خوشحال بودم
خداروشکر میکنم که هر روز که تو تمرین ستاره قطبیم مینکیسم هر روز هدیه میخوام
هم عشقش رو بهم هدیه میده و هم هدیه های اینشکلی بهم میده
پس این قانونی که داره عمل میکنه
اگر روی باورهام بیشتر کار کنم بیشتر هم بهم عطا میشه و با قوی شدن باورهام و قدرتمند شدنشون
به سرعت پشت سرهم هدیه میگیرم
وقتی رسیدم تجریش
بیرون در ورودی مترو آهنگ میخوندن
تا من رد شدم گفتن
همه چی خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه
یه آهنگ بسیار زیبا
من به قدری خوشحال بودم که قشنگ پیام خدا رو دریافت کردم
سریع آهنگشو دانلود کردم و گوش دادم
خیلی حس فوق العاده ای بود
وقتی میگفت
همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چقدر خوبه که تو کنارم هستی
انگار خدا داشت بهم میگفت ، ببین طیبه وقتی به من دل ببندی و وابسته من بشی ، همه چی آروم میشه و لذت بخش
و به قدری لذت بخش میشه که میگی همه چی آرومه من چقدر خوشبختم
ببین که چقدر خوبه طیبه که تو در کنار من هستی
اینجا که تو آهنگ گفت
تو به من دل بستی از چشات معلومه
وای خدای من
چشمای من از آرامش داشت میخندید
تو عمرم انقدر به این آرومی نبودم که چشمام بخندن
تک تک اعضای بدنم ، تک تک سلول های بدنم هر روز در یک رقص شاد و زیبایی در حال پرستیدن ربّ و صاحب اختیاری هستن که بی نهایت عشقه و حالشون خوبه وهر روز خدا از منشاء بی نهایت عشقش از قلبم از قلب خودش عشق رو کد های سلامتی رو به تک تک سلول های بدنم میفرسته و من از تک تک سلول ها تمام این حس خوب رو دریافت میکنم و عمیقا میخندم چون اونا عمیقا میخندن و بی نهایت کد سلامتی رو که از خدا دریافت میکنن به راحتی با عشق همدیگه رو بغل میکنن و تبدیل به یه نور عظیم میشه و در کل بدنم کد بندی میشه
خدایا شکرت این آهنگ چقدر زیبا بود
چقدر منو دوست داری آخه
چقدر من سرشار از ارزشمندی میشم وقتی این توجه هات رو ،این با اهمیت بودن من به تو رو میبینم
خدای من شکرت
همه چی آرومه غصه ها خوابیدن
شک نداری دیگه تو به احساس من
یه پیام بی نهایت زیبا
ربّ من شکرت
داشت بهم میگفت ببین طیبه
دو سال پیشت یادته که چقدر داشتی اذیت میشدی؟؟؟؟
به خاطر عشقی زمینی اصرار داشتی که به زور بدستش بیاری و خواستی به هر قیمتی که شده بدست بیاری عشق رو
اما چجوری مسیرت تغییر کرد و خودتو شناختی
و پا تو مسیر آگاهی گذاشتی
و الان بعد از یک سال ببین چقدر آرومی
و باز هممشتاقی تا یاد بگیری و عمل کنی
و اون موقع ربّ و صاحب اختیارت رو نمیشناختی و شک داشتی
اما الان همه چی آرومه و هر روزی که داره میگذره به یقین میرسی که چقدر برای من، ربّ و صاحب اختیارت ارزشمندی و عاشقتم و دوستت دارم
به خودم میبالم که پیش من هستی طیبه جانم
به اینکه بنده ای دارم که هر لحظه سعی داره تغییر کنه و تلاش میکنه
چقدر به تو میبالم طیبه جان
امروز که دارم رد پای شنبه هفته پیش رو که 15 دی بود رو مینویسم و الان یه نشونه دیدم
یک رابطه قلبی بینمونه
همین الان داشتم از گوگل متن این آهنگ رو میخوندم
بالای نوشته ها نوشته بود ،
یک رابطه قلبی بینمونه
خیلی دوستت دارم ربّ ماچ ماچی من
خیلی سپاسگزارم
تو راه که داشتم میومدم و رسیدم به پاساژ خیلی دوست داشتم چای بخوردم
گفتم کاش یه چای بدن
وقتی رفتم سر کلاس و رسیدم سلام دادم و صحبت کردیم با استاد طراحی و یکی از هنر جوها
هنوز کلاس رنگ روغن کلاس قبل ما تموم نشده بود ،یکی از هنرجوها که میشناسمش دست تکون داد و منتظر بودم که کلاس تموم بشه و وقتی کلاس تموم شد
به استادم سلام دادم و رفتم سرجام نشستم و دختری که همدیگه رو دیدیم و سلام دادیم بهم سوهان تعارف کرد
اینبار نتونستم به تعهدم عمل کنم و شیرینی نخورم
یدونه برداشتم و گفتم ممنون گفت بازم بردار 3 تا برداشتم و گذاشتم تو نایلون
گفت بخور چرا نمیخوری
گفتم با چای دوست دارم بخورم میبرم خونه میخورم با چای
یهویی گفت برم چای بگیرم برات
گفتم نه ممنونم خودم میگیرم
متحیر بودم از این همه عشق خدا
چون من ازش خواستم که بهم چای بده
و دقیقا به سرعت دختر هنر جوی استادم رفت و چای گرفت و آورد
و من با سوهان خوردم
اولش حس گناه داشتم که چرا سوهان رو خوردم
اما بعد گفتم اشکالی نداره بعد یک ماه نخوردن شکر و شیرینی ،اشکالی نداره یه سوهان خوردی
ولی سعی کن دیگه تکرار نشه که لیاقتت رو برای دریافت دوره قانون سلامتی نشون بدی
وقتی این هدیه های یهویی رو میبینم با خودم میگم ببین جواب داد طیبه
قوانین داره جواب میده
تمرین ستاره قطبی داره جواب میده
احساس خوب=اتفاقات خوب داره جواب میده
اصل رو توحید دونستن داره جواب میده
فقط کافیه این نشونه های کوچیک که داری شاد میشی با دیدنشون ،تو رو مشتاق تر کنه که به سرعت قدم هاتو برداری
وقتی وایساده بودیم ،یه خانم داشت عکس یه اسب رو میکشید
من ازش پرسیدم که یه سوال ،شما اسب دوست دارین؟
گفت آره چطور مگه
گفتم چون دارین اسب میکشین گفتم شاید دوست داشته باشین
چون منم اسب رو خیلی دوست دارم و دوست دارم یه اسب داشته باشم
ولی چند باری به اسب نزدیک شدم و ترسیدم چند لحظه و نزدیکش نشدم
میدونم باور محدود دارم و این ترس از کجا میاد
چون از بچگی شنیدم که اسب اگر ترست رو بفهمه لگد میزنه و یا اینکه اسبا یهویی قاطی میکنن و میزنن با پاهاشون و از این حرفا
اما باید باورم رو تغییر بدم و خدا که ایده ای بهم داده که تابلو اسب بکشم و بهم گفته که نقاشی اسب بکش و ببر باشگاه اسب سواری اونجا نشون بده
سعی میکنم این هفته تصمیم بگیرم چند تا طرح رو بکشم و ببرم برای فروش
و از اون باشگاه خواهش کنم که به اسب نزدیک بشم و ترسم رو تبدیل به توحید در عمل کنم
و با ترسم رو به رو بشم
مثل پارسال که با ترسم از گربه رو به رو شدم و بعد خود به خود ترسم از سگ برداشته شد
و من سگ رو میدیدم نمیترسیدم
حتی چند روز پیش که میرفتم تجریش برای ادامه روند کارم برای تابلوی نقاشیم ، یه سگ خیلی بزرگ دیدم و از کنارش رد شدم صاحبش کنارش بود و انقدر بزرگ بود که اصلا نترسیدم
بعد که گفتم من خیلی اسب دوست دارم
ولی میترسم
برگشت بهم گفت
اگر چیزی رو دوست داری حتما پیگیرش باش برو سمتش
مطمئن باش خیلی حالتو خوب میکنه
منم بعدش به دوستام تابلوهایی که گرفته بودم رو نشون دادم و بعد کلی باهم صحبت کردیم تا استاد بیاد کلاس
و به استاد طراحی که یه دختر بی نهایت مهربان و مودب و دوست داشتنی هست گفتم که میخوام یه طرح رو بیام باهاش کار کنم
همون طرحی که خدا ایده شو پارسال بهم داده بود و منم میخوام ققنوس و 6 تا فرشته رو با رنگ روغن کار کنم
درموردش که گفتم ،گفت تو طرحاتو پیدا کن و ترکیب بندیشو از استاد کمک بگیر بهت میگه بعد شروع میکنیم
وقتی استادم اومد یهویی گفت طیبه از فردا که میای ورکشاپ دیگه طراحی نکن ،رنگ روغن بیار و بوم از اینجا میدن
راحت بشین کار کن که قوی بشی تو رنگ کار کردن مدل زنده
منم گفتم چشم و گفت پس ببینم چیکار میکنی فردا
وقتی کلاس تموم شد و من برگشتم خونه
ساعت 19:5 از خدا نشونه خواستم
حس کردم دلم آروم نیست
گفتم قلبمو آروم کن
تو اینستاگرام رفتم که فایلای تیکه ای رو از اکسپلور ببینم
اولش یه فایل توجهمو جلب کرد
بعد حس کردم اون چیزی رو که باید نگرفتم تا آروم بشم فیلمو زدم رفت فیلم بعدی
وای چقدر دقیق
گفت اون حسی که من بهش میگم خدا
وقتی درمورد حس گفت
خندیدم این قشنگ جواب من بود
خیلی حس خوبیه وقتی دلت میخواد نشونه بگیری و قلبت آروم بشه و اینو حس میکنی
خدایاشکرت
20:47
داشتم طراحی طلا رو روی فیبر انجام میدادم و به فایل جدید گوش میدادم ، یه لحظه دیدم طراحیش خوشگل شد ،گفتم کار من ارزشمنده قیمتشو 1 میلیون و 500 میگم
200 پول قابش
1300 هم پول طراحیم
نمیدونم چی شد یهویی تصویری اومد جلو چشمم و انقدر واضح دیدمش که چشمام پر اشک شد
دیدم من تابلومو 1 میلیون و 500 به طلا فروشی فروختم
و بلند تو پاساژ گفتم ربّ من سپاسگزارم
و ذوق کردم
وای انقدر صدام بلند بود از خوشحالی گریم گرفت
الان که دارم مینویسم صدام توی گوشمه
که داشتم میگفتم ربّ من سپاسگزارم
خدایا شکرت
وقتی من به این وضوح به یک باره دیدمش ، پس به حقیقت میپیونده ،رخ میده
چون خدا به من کمک میکنه
چون خدا مثل بارهای قبل که برای من مشتری شد صد در صد برای کار جدیدم در نقاشی مشتری میشه
خدایا شکرت
استاد میگفتن
شما خودتون افکار و باورهاتون داره اتفاقات رو رقم میزنه
واگر از الان شروع کنید به تغییر کردن ،به اندازه ای که تغییر میکنید شرایط فردای شما
و هر کسی که این کار رو انجام داده و یه ذره باورهای مثبت و مناسب جایگزین کرده ، نشونه هاش رو فردای همون روز یا حتی شب ، یا حتی یه ساعت بعد ، یا حتی 5 دقیقه بعد ، همین فایل دیده
خدایا شکرت به خاطر این فایل زیبا
وقتی داشتمگوش میکردم تصویر بهترین هارو تجسم میکردم
که همین تصویر بلند گفتم که ربّ من سپاسگزارم رو به وضوح شنیدم
از صبح یه فکری تو سرم بود
مدام میگفتم وای چقدر تمرین هست از دوره هایی که خریدم
12 قدم و عشق و مودت و الانم دارم جلسه یک دوره عزت نفس رو گوش میدم
و مدام فکر میکردم که چجوری تمریناتِ همه رو انجام بدم
نمیرسم
تا اینکه شب وقتی نماز میخوندم
سعی کردم با توجه نمازمو بخونم و با خدا عشق کنم
وقتی نمازم تموم شد ،
یهویی خود به خود شروع کردم به صحبت کردن
گفتم سپاسگزارم ،نگران این نباش طیبه ، که تمرینات رو همه رو انجام بدی یا میرسی یا نمیرسی
تو فقط یه کار رو باید خوب انجام بدی
هماهنگی ذهن با روح
و تمرکز
این کارو انجام بدی و تمرکز صد در صدت رو در هر کاری بذاری
تا جایی که میتونی صد در صد تمرکز کن
صد در صد
برای اینم نگران نباش که آیا صد خودتو گذاشتی یا نه
مثل الان که نمازتو میخوندی ،تاجایی که تونستی توجه کردی به معنای نماز و با خدا تودلت حرف زدی
مطمئن باش که اگر این اصل رو رعایت کنی
خود به خود تمرینات رو به هموار ترین شکل انجام خواهی داد
اینا رو حس میکردم ،
خدا ست که داره بهم میگه،
چون هیچ اراده ای تو حرف زدنم نداشتم یهویی خندیدم و شروع کردم به حرف زدن که طیبه نگران نباش
من چقدر عاشق این خود به خود رخ دادن دوره عشق و مودت شدم
من چقدر عاشق این هماهنگ شدن ذهن با روح شدم
در طول روز تا میاد یه چیزی بشه سریع میگم هماهنگ شو با روح
آفرین
وقتی نمازم تموم شد به سجده رفتم
آخه سرنماز تو سجده که گفتم سبحان ربی العلی و بحمده و معنیشو از خاطرم گذروندم
به فارسی گفتم ربّ ماچ ماچی من دوستت دارم از تو نمیترسم اما از مقام اعلای تو میترسم
یه لحظه گفتم من سر نماز اولین بار بود که با تو در سجده یا تشهد صحبت کردم
یه لحظه از فکرم گذشت یعنی قبوله نمازم
یهویی این بیت شعر به زبونم جاری شد
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
چقدر قشنگ میچینه این خدای عظیم
این نیروی قدرتمند
حتی انقدر اراده ات دستشه که به زبونت جاری میکنه تا قوت قلب باشه برات
چقدر دوست دارم من این همه لطف و محبتشو
چقدر دوست داشتنی شده نماز خوندنام
قبلنا دو سال پیش نماز رو برای این میخوندم که نرم جهنم
نماز رو برای این سر وقت میخوندم که اگه دیر بشه وقتی رفتم اون دنیا اولین صفحه از نامه اعمالم نماز اول وقته
اگر اول وقت نخونم رفتم جهنم
نماز رو از روی ترس میخوندم
ترس از خدایی که اگر یک روزت قضا بشه ،کارت ساخته هست
حتی با ترس وایمیستادم
خندم میگیره واقعا
این خدای الان کجا و اون خدا کجا
حتی وقتی وضو گرفتنمو درست آب نمیریختم رو دست و صورتم شک داشتم که آیا قبوله یا نه
مدام توی یه ترسی وحشتناک بودم
یا اگر پریود شدم رفتم مسجد دیگه جام وسط جهنمه و انقدر احساس گناه میگرفتم که افکارم مسموم شده بود
یا اینکه شنیده بودم باید تو سجده نمیدونم چند قسمت از بدن به زمین بخوره و از این حرفا
یا اینکه دست خانم باید از آرنج بخوره زمین
دیگه نمیگم چون خیلی زیاده
انقدر زیاد بود از این حرفا که من ترس شدید داشتم از جهنم ،از خدا که سریع نماز میخوندم تا برم بهشت
سریع نماز میخوندم تا خدا منو دوست داشته باشه
و به قدری بود که وقتی من نماز میخوندم حس میکردم بهشتی شدم و هرکی نماز میخونه جهنمیه
چه مسخره بود این افکار
کدوم بهشت؟؟؟
بهشتی که با ترس باشه بهشت نیست جهنمه
حتی گفته بودن اگر دیدین سر نماز فکر میاد سراغتون با عجله بخونید که فکرتون نره جای دیگه
وای خدای من ، من چقدر باورای محدود داشتم
خدایا شکرت که الان خداییی دارم که به شدت عشقه
الان با دمپایی نمدی نماز میخونم
حتی خدا بهم میگفت چند باری که نزدیک غروب بود و من با عجله نماز میخوندم ،بهم گفت عجله نکن ،نماز عجله ای قبول نیست
اشکالی نداره بذار آفتاب غروب کنه
ولی تو با من صحبت کن به من توجه کن ،با آرامش و حضور دلت بیا سمت من
من این خدا رو شناختم
خدای که به قول استاد که میگفت تو قرآن گفته که اگر دیدی گرسنه ای اشکالی نداره به قدر نیاز بخور از چیزهایی که گفته شده حرام هست
من با این خدا دوست شدم که به قدری مهربان و بخشنده و ماچ ماچیه که لذت میبرم از مسیری که داره هر لحظه با ریز ترین هدایت هاش و نشونه هاش منو به سمت خودش نزدیک و نزدیک تر میکنه
یهویی وسط نماز ذوق میکنم و میخندم
یهویی دستامو بوس میکنم و میگم ماچ ماچی من دارم تو رو میگما ،تویی ربّ تمام جهان هستی
وای خندم گرفته الان که دارم مینویسم
الان وقتی نماز میخونم به سجده میرم و با خدا صحبت میکنم و مدام دستامو بوس میکنم
یه بار نشسته بودم دستمو گذاشتم رو قلبم هیچ صدای تپشی رو نمیشنیدم
حتی به قدری متمرکز میشدم که یه صدای تپش قلب تالاپ بولوپ بشنوم اما هیچی نمیشنیدم
جز یه حس ناب که سبب میشد خود به خود اشک سرازیر بشه از گونه هام و بگم ربّ من دوستت دارم
به قدری ربّ من رو تکرار میکردم که فقط اشک بود اشک
اشک شوق اشکی که دارم با خدای صحبت میکنم که انقدر آرومم کرده که بی نهایت حالم خوبه
مگه میشه این خدا رو که پیدا کردم
و آرومم کرده تو این یک سال
تلاش نکنم برای ادامه راه این مسیر تکامل پر از عشق
چرا؟؟؟؟
چرا هیچ صدای تپشی رو دیگه چند وقته از قلبم نمیشنوم ؟؟؟؟؟؟؟
دقت کردی طیبه ؟؟؟
وای خدای من
الان که مینوشتم خود به خود بهم گفته شد
چرا هیچ تپش قلبتو نمیشنوی ؟؟؟؟
جواب اینه :
چون تو دیگه نمیترسی
نمیترسی از خدایی که با کوچکترین حرکتت میبرتت جهنم
جهنمی که وجود نداشت و خود تو بودی که جهنم رو با افکارت به این شکل ساخته بودی
جهنمی که ندونسته با باورهای محدودت ساخته بودی
یاد دعای کمیل افتادم
دعای امام علی
پس به توانمندیات ای آقا و مولایم سوگند صادقانه میخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم، همانند نالهی آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنانکه خواهان دادرسی هستند و هر آینه به آستانت گریه میکنم چو آنانکه مبتلا به فقدان عزیزی میباشند و هر آینه صدایت میزنم: کجایی ای سرپرست مؤمنان، آری کجایی ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان و ای معبود جهانیان؛
چقدر قشنگ حتی وقتی این دعا یادم اومد چقدر آرامش داشتم
منی که تا اسم جهنم میومد سر تا پا ترس میشدم
اما الان امید دارم که خدا هر لحظه کمکم میکنه تا من هر روز بهتر از دیروزم باشم
چون تو وقتی هر روز داری با خدا صحبت میکنی با قلبت با نور و انرژی عظیم ، قلبت آروم گرفته
قلبت رو ، یاد خدا داره هر لحظه بیشتر و بیشتر پر میکنه
مگه میشه جایی که خدا هست تپش قلب از سر ترس باشه ؟؟؟؟
اگر تپش قلبی هم باشه از سر شوق به عشق ربّ و صاحب اختیاره
تپش قلبی هست که از سر عشقه و پر از آرامشه
برای همینه که تو صدای قلبت رو که قبلا تپش قلب داشتی دیگه نمیشنوی
یادمه قبلا به قدری تپش قلب میگرفتم که حتی از سینه ام حس میکردم لرزیدن قلبم رو
خدای من شکرت
خوشحالم که الان وقتی نماز میخونم میگم خدا جونم من دارم میام باهات حرف بزنم
و سعی میکنم با توجه و تمرکز بخونم
چقدر این حس رو دوستش دارم
چقدر این خدا ماچ ماچی تر از اون چیزیه که من شناختمش تا الان
مطمئنم هر چقدر سعی کنم عمل کنم بیشتر به ماچ ماچی بودنش پی میبرم و آروم تر میشم
حالا میفهمم که استاد عباس منش تو فایلای جدیدش
و یکی هم فایل کلید اجابت دعا و چند تا فایل قبل ترش چرا انقدر آروم بود
چرا انقدر این حس آرامشش رو دریافت میکردم
یه جور دیگه آروم بود
نمیدونم چجوری بیانش کنم تو کلماتم نمیاد
به قدری این آرامش رو از صحبت هاش میگرفتم که حتی تو رد پام نکشتم که حس آرامش گرفتم
ببین طیبه از کجا سر صحبت باز شد و خدا تو رو تا کحا آورد
از نماز صحبت کردی و درک اینو بهت داد که وقتی خدا وارد زندگیت میشه ترس هات تبدیل به توحید در عمل تبدیل به شجاعت میشه
تبدیل به یه حس خوب بی نهایت میشه
دلم میخواد ماچش کنم ربّ ماچ ماچی خودمو
تجسم کردم از نور عظیمش یه ماچ کردم ، بی نهایت دوستش دارم
خدای من شکرت
امروز یکی از بهشتی ترین روزهای زندگی من بود
خدای من ،ربّ من
نورت رو به شکل بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و ثروت و نعمت روبه زندگی استاد عباس منش و مریم جان و همکارانشون و تک تک اعضای سایت و تک تک انسان های جهان هستی
داره بهم نشون میده ک آیا واقعا تو این چند وقت تغییر کردم با کار کردن روی فایل ها و خودم یا نه
داره خودمو ب خودم نشون میده
با روی کار آوردن بزرگترین پاشنه آشیل هام ک بحث باورهای توحیدی و احساس لیاقت هس
خدا داره با روی کار آوردن قضیه باورها بهم نشون میده ک چرا تا الان اون تغییر بزرگه اتفاق نیفتاده
ب قول استاد ک میگه باورها خیلی ریشه ای هستن هنوز خیلی از باورهای نادرست هس در وجودم
خدا داره بهم جواب میده ک قضیه من نیستم قضیه تویی
اگر بتونی باور کنی مژده ای ک در طول زمان داده ام و میدهم رو یعنی خوب روی خودت کار کردی و الان هم داری آرزوهاتو زندگی میکنی
اگر هنوز نمیتونی باور کنی حالا ب هر دلیلی ک میتونه باور ب منه خدا و توانایی هام و قضیه ارزشمند دونستن خودت،پس خودت مشکل داری و درسته ک خیلی پیشرفت کردی اما اون باورهایی ک میاد بالا رو روشون کار کنی تا بتونی خیلی شفاف و واضح تجسم و باور کنی و نشونش هم در احساس خوبت ب نمایش گذاشته میشه
آیا هنوز زندگی طبیعی ای ک باید داشته باشی در فکر و ذهنت بزرگ جلوه داده میشه؟یا از این مرحله عبود کردی و اگر رویاهات وارد زندگیت بشه بی جنبه بازی در میاری و میخای تکبر کنی و یا برات خیلی بزرگباشن
آیا ارزش خودت رو هنوز درک کردی ؟یا درگیر فرعیات و احساس گناهی
خودتو سرگرم کردی با حاشیه ها یا نه واقعا در مسیری؟
وقتی داشتم ب این فکر میکردم ک چ چیزهایی باید بنویسم ک خط به خطش اعتبارش ب خدا میرسه
یاد یکی از جلسات دورهای های استاد افتادم ک وقتی استاد ب رویاشون ک برگزاری یک سمینار بزرگبوده میرسه خیلی عادی و طبیعی رفتار داشتن و ب گفته خود استاد یکی از فامیل هاشون میاد و از عادی بودن استاد تعجب میکنه و بهش میگه تو الان باید بری بالا و پایین چرا این قدر عادی هستی کار بزرگی انجام شد و این رویای تو بود
استاد برمیگرده بهش میگه مم قبل از این میلیاردهابار در ذهنم تجسم کرده بودم این جلسه رو
این یعنی من باید ب ی جایی برسم ک قبل از رسیدن ب چیزهایی ک الان رویام هستن جوری زندگی کنم ک انگار الان دارمشون و چیز بزرگی نیستن
چقدر ظلم کردم ب خودم با بی ارزش دونستن خودم با عدم شناخت درست خدا و قدرتش
با عدم شناخت همه کاره بودن خداوند
با عدم درک شناخت جایگاه خودم و خدا
این قدر خودمو آوردم پایین ک زندگی ای ک حق طبیعی منه و باید اونجوری باشه نمیتونم باورش کنم
مژده ای ک خدا داره میده رو باید بارها باور و تجسمش کنم و زندگیش کنم تا وقتی ک وارد احساساتم فوران نکنه و ب حالت عادی نزدیک باشم
خدای من. چی بگم آخه استاد. بیشتر از سه ساله که عضو سایتتون هستم. سه ساله که صبح تا شب فقط فایلهای شما رو گوش میدادم. اما باورهام تغییر نمیکرد . سرعت رسیدن به خواسته هام مورچه وار و نتایجم ناپایدار بود. اما از چندروز پیش که این فایل رو کذاشتید، از همون لحظه ای که فایل رو برای بار اول شنیدم، نفسم در سینه حبس شد. حالم طوری شد که فقط خدا خودش میدونه، قلبم از هیجان به شدت میتپید و حس میکردم روحم داره توی چهارچوب جسمم خودشو با جهش هایی شدید به در و دیوار میزنه و میخواد پرواز کنه. اصلا نمی دونم چم شده بود، چرا من این نکته ی به ظاهر ساده که تا حالا شما بارها و بارها در تمام فایلهاتون فریادش می زنید که هرچی می خوای رو از خدا بخواه و براورده ش میکنه ، اون میتونه، قدرت فقط خداست رو نمیفهمیدم؟!! یعنی فکر میکردم فهمیدم ها، تاییدش میکردم و میگفتم اره دیگه ادم باید همه چیز رو از خدا بخواد ، منم برای همین به خواسته های بزرگم نرسیدم که اول ترمز بودم و بعد دست و پا در اوردم شدم آدم ! و کاریش نمی شه کرد تا وقتی ترمزارو برندارم، خدا میخواد بهم کمک کنه ولی با این همه مشکل و ترمزایی که دارم چه جوری آخه؟!این فایل رو گوش میدادم و داشتم کارهای خونه رو تند تند انجام میدادم ولی وقتی به اون قسمتی از صحبتهاتون رسیدید که خدا برای حضرت زکریا منطق میاره : تو داری از من میخوای ها؟ من دارم بهت میگم خواستت قبوله . منه فرمانروا. منی که فقط میگم باش و موجود میشود، منی که تورو از هیچی آفریدم…. دیوانه شدم. دست از کار کشیدم و فایل رو پاوز کردم تا هضم کنم چیزی رو که چند ثانیه قبلش شنیدم… و اشکهام جاری شدند، وای چرا من به این موضوع فکر نکرده بودم چرا من نمی دونستم که ناخوداگاه باور ندارم خدا بتونه کاری برام بکنه و فقط به قول شما مثل زکریا با وجود باورهای نادرستم، دعاهامم میکردم و یه چیزی می پروندم.. آخ خدا…. از اون روز هرروز دارم این فایل رو بارها گوش میدم. همون لحظات اولیه ای که داشتم فایل رو گوش میدادم هی خواسته های کوچیکم پشت سرهم داشتند انجام میشدند! اصلا از صبحش داشتم هم زمانی های اون روزم رو با شکفتی نگاه میکردم و شکر می کردم.الان حضور ذهن ندارم بگم چی بودند ولی خیلی برام جالب بود که دقیقا همون موقعی که درونم طوفانی به پاشد، چندتا خواسته یکهو باهم براورده شدند، از پارسال تا حالا دوبار پیش امد که میخواستیم یه سفر بریم ایران و هردوبار یه موردی پیش میومد و نرفتیم، همسرم هربار که صحبت سفر میشد یه جورایی مخالفت میکرد و میگفت شرایطمون مساعد سفر نیست. من هم دیگه رها کرده بودم اون موضوع رو، همون شب گوش دادن به فایل، همسرم خیلی جدی اومد گفت بیا بلیط بگیریم یه سر عید بریم ایران یه ماهه. و خودش بلیط هارو نگاه میکرد، و هزینه های سفر و کارهایی که باید هماهنگ بشن رو با من مرور میکرد . خیلی به کبوتر علاقه داشت و یکی از مواردی که مانع میشد سفر نکنیم این بود که کی به کبوترهاش در نبودش رسیدکی کنه، من به مدت پیش نه به شکل دعا و درخواست از خدا، فقط یه لحطه دلم خواسته بود کبوترارو رد کنه برن فقط همین و اصلا حرفی هم نزده بودم، فردای روز گوش کردنم به فایل، گفت میخوام تمام کبوترهارو رد کنم بره دیگه خسته شدم خیلی مسولیت داره!!!!و من فکر نمیکردم انقدر جدی باشه! . اون شبی که صحبت سفر بود نوشتم خدایا پول سوغاتی هایی که خودم دوست دارم بخرم رو خودت برسون بهم، نه از حقوق همسرم، روز بعد درست همون روزی که بادها شدت پیدا کردشوهرم چندتا از کبوترهاشو فروخت و بی مقدمه پول فروش اون هارو اورد داد به من و گفت این برای شما باشه. و من هاج و واج به دعایی فکر میکردم که برای پول سوغاتیا نوشته بودم، و توی گوش ذهنم عبارت های :روزی بغیرالحساب، از جایی که فکرش رو نمیکنی خدا می رسونه، لاجرم بودن ورود نعمت و ثروت به زندگی با تغییر باورها و عمل به قانون و قوانین ثابت و بی نظیر خداوند طنین می انداخت. خدایا پس قضیه اینه؟!! آهااااا …منظور استاد این بود؟ اینی که میگفت ارامش داشته باش، از زندگیت لذت ببر بقیه ی چیزها حل میشه و لاجرم نتیجه میگیری منظور این بود؟؟!! و منی که همیشه میگفتم اخه چه جوری؟ منظورم این بود که خدا نمیتونه؟!! خدا با این فایل باهام حرف زد . نمی دونم چه اتفاقی درونم افتاده ولی از اون روز خیلی عمق ارامش ذهنم بیشتر شده،چند بار پیش اومد که عصبی بشم لحظه ای ها، ولی فقط همون لحظه بوده و سریع گذشته. وقتی دعا میکنم حسم چیز دیگه ایه. امکان دستیابی به رویاهام یکم تو ذهنم بیشتر شده. کناب رویاهارو خریدم تو همین چندروز و الان فصل چهارمرو دارم می خونم . نمیدونم چرا شکرگزارتر هستم ناخوداگاه شکر میکنم خیلی وقتها، اصلا نمیفهمم حالمو ، نمیدونم اسم احساسمو چی بگذارم اما خدایا ممنونم ازت عجب حالیه! خیلی امیدوارم خیلی حالم خوبه خدایا شکرت. استاد عزیزم ممنونم خیلی ممنونم
سلام نگار جان با خواندن کامنت اشک از چشمام سرازیر شده خدا رو شکر که به خواسته هات رسیدی .
من هم مثل خودت امشب که این آیه ها رو از استاد عزیز که خدا واقعا برامون حفظش کنه ،شنیدم دارم توی یه دنیای دیگه آیی سیر میکنم و دفترم رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن و یاد آوردم جاهایی که از ته قلبم وبا یقین ازش کمک خواسته بودم و چه جوری به دادم رسیده بود .واشک از چشمانم سرازیر شد و ازش سپاسگزاری کردم و دوباره با خلوص نیت خواسته هام رو بهش گفتم و اطمینان دارم همین الان مهر اجابت بر آنها زده شد.
دوست عزیزم از صمیم قلب برایت آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم این سفر برایت خوش بگذره من وبا وجود این که نمیشناسمت ولی دوست دارم ببینمت اگه گذرت به شهر جهانی یزد افتاد خوشحال میشم در خدمتت باشم.️
سلام به استاد عزیزم، استاد آگاهی دهنده، آگاهی های ناب و الهی ، و سلام به خانم شایسته عزیزم ، الگوی من در زندگی
استاد عزیزم، استاد عزیزم، استاد عزیزم
احساس میکنم جهان به تسخیر من دراومده،
احساس میکنم جهان داره برای من کار میکنه، به صورت خصوصی ، همه چیز دست به دست هم دادن تا مشکلات من رو حل کنن.
استاد ، اصلا مگه میشه؟ من هر مشکلی دارم ، براش یه فایل مخصوص آماده میشه،
یه فایل دقیقا در مورد مشکل من
و درباره پیامبری که اون مشکل رو داشته و با خداوند صحبت میکنه و خداوند بهش میگه که چه طوری فکر کنه،چه باوری داشته باشه؟ چه نگاهی داشته باشه و چیکار کنه که مشکلش حل بشه.
یک فایل خصوصی برای من
یعنی این قدر خداوند دقیق پاسخ میده.
با درس گرفتن از پیامبران ، مشکلم رو حل کنم.
با قرآن ، قرآن زیبا ، چه آیاتی ، چقدر آرامش بخش ، چه تفسیر زیبایی ارائه میدین استاد
من همیشه آرزوم این بود که بتونم تفسیر درست قرآن رو بدونم ، و توی این بهشت زیبا ، با شما استاد عزیز ، این خواسته من داره برآورده میشه.
فایل حضرت موسی و لکنت زبانش
فایل حضرت زکریا و موضوع ناباروری
این قدر پاسخ ها واضح و دقیق برای من بود،
یک فایل مخصوص من روی سایت بارگزاری میشه تا خداوند به من بگه که چیکار کنم.چه نگاهی داشته باشم، چه باورهایی داشته باشم و چه طور قدرت خداوند رو باور کنم.
چقدر مطمئن هستم؟ چقدر امکان پذیر میدونم؟ چقدر باور دارم که به خواسته ام میرسم؟ و چیکار کنم که بیشتر قدرت خداوند رو باور کنم؟
باید بیشتر به یاد بیارم جاهایی که خداوند دستم رو گرفت.
بیشتر ببینم ، در خودم و دیگران که چطور به خواسته هاشون رسیدن.
سپاسگزاری کنم و نعمت هایی که خداوند به من داده رو به یاد بیارم تا هم در مدار دریافت نعمت های بیشتر قرار بگیرم ، و هم باور کنم که امکان پذیره که نعمت های بیشتری وارد زندگی ام بشه.
تا مطمئن بشم که من هم به خواسته ام میرسم.
این فایل عجیب رنگ و بوی خدا رو میده.
با هر جمله اش اشک ریختم.
این فایل اومده تا به من بفهمونه چرا تا الان به خواسته ام نرسیدم.چرا به هر دری زدم جواب نداد.
خداوند از قبل خواسته من رو اجابت کرده، همون روز اولی که درخواست کرده بودم، ولی من توی مدار دریافتش نبودم.
و من باید گیرنده ام رو درست کنم ، تا توی مدار دریافتش قرار بگیرم.
خدای خوبم، خدای اجابت کننده درخواست ها، خدای پاسخ دهنده ، که داری به من میگی چرا این همه آی وی اف من ناموفق بود، چرا ده سال اقدام به بارداری من جواب نداد. اون همه دکتر از طب سنتی ، طب سوزنی ، نذر و نیاز ، دعا گرفتن ، آی یو آی ، آی وی اف ، اصلاح سبک و تغییر رژیم غذایی و … جواب نداد.
استاد عزیزم، میدونین ، خودشناسی که توی این سایت دارم خیلی خیلی باارزشه، اینکه دارم میفهمم علت اصلی مشکلاتم رو،
شاید اوایل آشنایی با این سایت میگفتم خودم باعث به وجودآمدن این مشکلات شدم ، ولی دقیق درک نمیکردم چه طوری ،
ولی الان چقدر درکم بالاتر رفته،
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ، ولی میترسیدم که فرزند مانع رسیدن من به اهدافم بشه.
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ، ولی میترسیدم که با وجود فرزند نتونم دنبال شغلم برم و مجبور بشم خونه نشین باشم،
باورم این بود که برای تربیت فرزند باید وقت گذاشت ،
و حتی مادرهایی رو که برای بچه هاشون وقت نمیزارن رو تو ذهنم سرزنش میکردم.
باورم این بود بچه داری یعنی وقت گذاشتن و خونه نشینی و نرسیدن به اهداف و برنامه های خود ،
به زبون میگفتم فرزند میخوام ولی ته قلبم دوست داشتم پیشرفت کنم، دنبال اهداف و آرزوهام برم ، دنبال رویاهام برم.
ولی تا دیده بودم اطرافم خانم هایی بودن که خودشون رو فدای بچه هاشون کرده بودن.
من همیشه میگفتم فرزند میخوام ولی میترسیدم از آینده زندگی ام، چون روابط خوبی نداشتم و امیدی به آینده این زندگی نداشتم، و میخواستم فرزندم تو محیطی بزرگ بشه که پر از عشق باشه ، نه پر از تنش و درگیری.
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ولی ته قلبم میگفتم ،با این شرایط جسمانی من ، با این کیست های تخمدانم، با این ذخیره پایین تخمدانم، با این رحمی که پر از التهابه نمیشه، و دکترها هم که ناامیدم کرده بودن .
من باور نداشتم که بشه، ولی به زبون میگفتم ، میگفتم تا شاید خدا یه معجزه ای بکنه، یک لطفی بکنه، یکم دلش به حالم بسوزه ، که من دارم اینقدر سختی میکشم.این قدر تلاش میکنم.
ولی ته دلم یه ناامیدی بود ، یه عدم باور
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ولی حتی خودم رو لایق مادر شدن نمیدونستم به خاطر گناه هایی که انجام داده بودم.
و فکر میکردم این ناباروری من مجازات خداونده به خاطر گناه های من.
من فقط شرایط جسمی ، شرایط کنونی ، و وضعیت فعلی ام رو میدیدم.
و ترمزهای ذهنی زیادی داشتم،
باورهای محدود کننده زیادی داشتم،
و مهم تر از همه باور نداشتم که درخواستم اجابت بشه.
قدرت خداوند رو باور نداشتم، چون دکترها ناامیدم کرده بودن.
در شرک بودم، قدرت رو به دکترها داده بودم.
من چطور میتونم توی مدار دریافت خواسته ام قرار بگیرم؟
1ـ باور کنم که خداوند چه قدرتی داره
2ـ باور کنم که خداوند خواسته من رو اجابت میکنه
3ـ بهش ایمان بیارم و بهش توکل کنم
4ـ به یاد بیارم خداوند کجاها دست من رو گرفت و کمکم کرد
5ـ باور کنم خداوند همواره به من نزدیکه
6ـ بیشتر ببینم و پیدا کنم الگوهایی که مثل من این خواسته رو داشتن و به خواسته شون رسیدن
7ـ باورهای محدود کننده ای که دارم و اون بهانه ها رو پیدا کنم و با باورهای مثبت جایگزین کنم
8ـ به جای اینکه شرایط فعلی رو ببینم ، امیدوار باشم به آینده و بدونم خداوند هر کاری میتونه انجام بده
9ـ بارها و بارها به یاد بیارم که خداوند چطوری منو هدایت کرد و منو به خواسته ام رسوند، خواسته های کوچک تا بزرگ
10ـ بارها به خودم یادآوری کنم که هر بار سوالی ذهنم رو درگیر کرده بود ، وقتی از خداوند کمک خواستم، خداوند جوابم رو داد.
11ـ بارها به خودم یادآوری کنم که خداوند وعده داده که در آینده اوضاع بهتر از الان میشه.
12ـ بارها به خودم یادآوری کنم که توی رابطه من و خداوند ، همیشه مشکل از منه، از گیرنده است.خداوند نعمت ها و درخواست های من رو ارسال میکنه، من نمیتونم دریافتش کنم،چون توی مدار دریافتش نیستم.
13ـ بارها به خودم یادآوری کنم که خداوند منبع خیره، منبع سلامتیه، منبع ثروته
زمانی که زندگی من در تاریکی مطلق بود و هیچ نور امیدی نداشتم، نه روابط خوب ، نه سلامتی ،نه شغلی ، مشکل لکنتی که داشت روز به روز بدتر میشد،
از همه جا خسته و ناامید
خداوند یکی از دستان مهربانش رو برام فرستاد و استاد من شد برای درمان لکنتم.
و از طریق همون شخص، که یکی از بهترین شاگردهای شماست، منو به مسیر درست ،به این بهشت زیبا هدایت کرد.
و کم کم زندگی من رنگ و بوی دیگه ای گرفت، به سمت نور در حرکت بودم.
آره،
زمانی که به کمک احتیاج داشتم خداوند دست مهربانش رو برام فرستاد.
زمانی که گمراه بودم، خداوند هدایتم کرد به مسیر درست.
زمانی که از شدت دردهای لگنی که میگفتن مال کیست هاست ناراحت بودم ، طوری که نه میتونستم بخوابم، نه بشینم ، نه پام رو بذارم روی اون پام، خداوند من رو هدایت کرد به دوره قانون سلامتی.
و از همون روزهای اول این دردهای آزار دهنده که اصلا مهم ترین هدف من از دوره قانون سلامتی بود رفع شد، اصلا میگفتم بارداری مهم نیست، فقط یک زندگی بدون درد داشته باشم،
و خداوند خواسته من رو محقق کرد.
زمانی که فکر میکردم به خاطر لکنت ،هیچ شغلی نمیتونم داشته باشم، مگر اینکه برم یک گوشه پشت سیستم بشینم و فقط تایپ کنم و با کسی صحبت نکنم، خداوند من رو هدایت کرد به شغلی که همش باید صحبت کنم،
خداوند شغل برام فراهم کرد،
شغلی که به درمان لکنتم هم کمک میکرد.
زمانی که روابط خوبی نداشتم و همش درگیر زجر و ناراحتی و فشارهای عصبی بودم، خداوند با این سایت و شناختی که به من داد، و با تغییر شخصیت خودم ، کمکم کرد ، طوری که الان همسرم بهترین همسر دنیاست.
و خداوند روابط خوب رو وارد زندگی ام کرد
هر بار سوالی داشتم، چالشی توی ذهنم داشتم و نشستم و با خداوند صحبت کردم خداوند جواب ها رو به من گفت، و من رو به آرامش رسوند.
و این خدای جدیدی که پیدا کردم،خدای اجابت کننده درخواست هایم، خدای پاسخ دهنده، خدای آرام کننده قلبم، بهترین دوست و بهترین همصحبتم، بهترین پشتوانه و حامی من ،
این خودش یه دنیا ارزش داره،
منی که تمام عمر به دنبال آرامش بودم
به دنبال حال خوب بودم
به دنبال روابط خوب بودم
به دنبال پیشرفت بودم
به دنبال خودشناسی بودم
به دنبال بهتر شدن شخصیتم بودم
به دنبال خدای واقعی بودم.
آره خدای واقعی
آرامشی که با این خدا دارم بی نظیره.
و خداوند من رو وارد این مسیر زیبا کرد.
خداوند من رو از گمراهی نجات داد و این همه حس خوب به من داد.
همون طور که خداوند این همه جا دستم رو گرفت و هدایتم کرد
همون طور که خداوند این همه خواسته من رو محقق کرد
پس باز هم میتونه خواسته های دیگه من رو برآورده کنه.
مشکل از گیرنده بوده.
مشکل از من بوده.
خداوند اول حال روحی ام رو بهتر کرد.
و بعد با دوره قانون سلامتی حال جسمی ام رو داره بهتر میکنه.
خودش بهم گفت، چنان قلبم رو مطمئن کرد برای خرید دوره قانون سلامتی.
و خودش هزینه اش رو فراهم کرد.
و من در مسیر خواسته ام قرار گرفتم.
هر چند هنوز اولشه و شاید چالش هایی رو درگیرش باشم ، ولی اگه از خودش کمک بخوام، جواب چالش هامو میده و میتونم از این دوره بهترین استفاده رو بکنم، با توجه به بدن خودم بتونم بفهمم که چطور استفاده کنم.
مخصوصا که فهمیدم علت کیست هام رو، و من 17 سال با غصه خوردن های پیاپی آسیب زدم به بدنم، به دیواره روده ام.
خودم باعث به وجودآوردن این همه بیماری شدم.
خداوند همیشه و همه جا دستم رو گرفته و منو به سمت بهترین مسیر هدایت کرده، بهترین مسیر فکری، بهترین مسیر سلامتی .
و باز هم میتونه کمکم کنه.و خواسته های دیگه ام هم محقق میشه.
باید باور کنم که میتونم باردار بشم
باید باور کنم که میتونم فرزند خودم رو درآغوش بگیرم.
جایگاه خداوند رو به خودم یادآوری میکنم
کسی که میگوید باش و میشود.
و خداوند به من وعده سلامتی داده.
خدایا سپاسگزارم برای تمام نعماتت.برای تمام هدایت هات، برای دستان مهربانت، برای این سایت بهشتی.
استاد عزیزم نهایت سپاس ها برای شما که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرار میدین.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا و همه ی دوستان عزیز.
کلید اجابت دعا چیه؟؟؟؟
جوابش خیلی سادس اما ساعت ها میشه بهش فکر کرد
[قانون اجابت خواسته=باور امکانپذیر بودن خواستس]
این باور امکان پذیری نیازمند یک سری باور های قدرتمنده که با این باور ها میشه به هر خواسته ایی رسید.
_اولین و مهم ترین باور :
باور ربوبیت خداوند…
باور اینکه خداوند ابر قدرت ترین نیروی جهانه!
باور اینکه خداوند خالق تمام جهانه!
باور اینکه خداوند هدایتگر تمام انسانها و موجودات جهانه و حتی سیارات و تمام کیهان
باور اینکه خداوند به همون اندازه که آدم های قدرتمند و بزرگ بهش دسترسی دارن؛به همون اندازه به من و آدمهای دیگه بهش دسترسی داریم،
باور اینکه خداوند جهانش بر پایه عدالت خلق شده
و هر آنچه که در زندگی تجربه میکنیم بازتاب افکار و رفتار خودمونه !
باور اینکه من پاره ای از وجود خدا هستم مانند یک قطره در اقیانوس !
باور اینکه من به این دلیل که خداوند ابر قدرت خلقم کرده بسیار ارزشمندم!
باور اینکه خداوند وعده فزونی و نعمت میده
باور اینکه تو به اندازه ایمانت به خداوند ،نعمت دریافت میکنی!
باور اینکه تو با ناراحت بودن و ترس و نگرانی داشتنت؛ مشرک خدا هستی و نشون میدی در عمل که به خدا ایمان نداری!
(اینم بگم ما انسانیم و صد درصد ممکنه ناراحت بشیم ،بترسیم و نگران بشیم،اما صابرین اما کسانی که به خدا ایمان دارن ؛ بهخدا پناه میبرن و به خودشون یاد آوری میکنن؛فرشته تو خدای ابر قدرت رو داریا،همون که فلان جا مثل قهرمان کارتو درست کرد همون که همیشه هدایتت کرده و به قلبت آرامش داده…)
باور اینکه خدایی که منو رو به این دنیا آورد همون موقع برای من شرایط غذام و نگهداری رو هم فراهم کرد!
باور اینکه وظیفه خداوند ارباب بودنه و کارهارو انجام دادنه،وظیفه ی من اعتماد کردن ایمان داشتن و آرامش داشتن و لذت بردن از مسیره!
باور اینکه خداوند در هر لحظه داره خواسته هارو اجابت میکنه به گفته خودش و اگر ما دریافتش نمیکنیم حتما باید ترمز هارو پیدا کنیم و اصلاحش کنیم و میبینیم به چشم که به راحتی که اجابت میشه!
یعنی همیشه ایراد از گیرندس و هیچوقت ایراد از فرستنده نیس!
باور اینکه تنها قدرت خداست و عوامل بیرونی هیچ قدرتی ندارن و اگر من بخوام دریا هم بشم هیچکس نمیتونه مانع بشه حتی اگر از قصد بخواد مانع هم بشه این توانایی رو نداره وقتی که من به خدا توکل کردم.
خیلی برام جالبه که خداوند چقدر منطقی میکنه وعده هاشو و به ما یاد میده که چطور باور های مخرب رو اصلاح کنیم
و اینکه در هر لحظه بیشتر اهمیت سپاسگزاری رو درک میکنم و اینکه با یاد آوریه اینکه خدا چه جاهایی دستمو گرفته ک کمکم کرده ،ایمانم بیشتر میشه
و بیشتر باور میکنم که خواسته در حال حاضرم به راحتی اجابت میشه.
یه چیز خیلی جالب دیگم بگم
همه ی این باور ها زمانی نهادینه میشه که در کنارش احساس ارزشمندی و لیاقت داشته باشیم
یتی کاملا وابسته هستن این دو باور (احساس ارزشمندی:ایمان داشتن به خداوند )
ینی زمانی که خودتو ارزشمندی بدونی ،میتونی باور کنی یه نیروی قدرتمند در وجودته و هدایتت میکنه و کمکت میکنه و جهان رو جوری برای تو میچینه که به نفع تو باشه..
زمانی که خودتو ارزشمند بدونی میتونی انتظار مثبت در همه ی جهات داشته باشی،میتونی انتظار داشته باشی همه چیز خوب پیش میره چون من ارزشمند و پاره از وجود خدا هستم و اون از من حمایت میکنه و هدایتم میکنه به مسیر درست…
شاد و ثروتمند در پناه خداوند باشید…
به نام خدای مهربان
سلام به اساتید گرانقدر و توحیدیم
و سلام به دوستای نازنینم در این سایت الهی
ازدقیقه 31 این فایل
تا 36 اینقدر زیبا بود که گفتم یه بار دیگه این رو برای خودم اینجا به یادگار بنویسم.
استاد عباس منش واقعاً شما بینظیرید خیلی تحسینتون میکنم خدا را شکر میکنم که در این سایت الهی قرار دارم
خدا را شکر میکنم که با شما آشنا شدم خدا را شکر میکنم که به قول خودتون دستی از دستان خدا شدید برای ما و آرامش رو به زندگی ما هدیه دادید
سپاسگزاری یعنی به یاد آوردن نعمتهایی که دریافت کردیم
به یاد آوردن نعمتهایی که دریافت کردیم یعنی امکانپذیر بودن دریافت نعمتها ،نعمتهای آینده
و
به یاد آوردن نعمتهایی که خداوند در گذشته به ما داده و یا در حال حاضر داره به ما میده
به ما کمک میکنه و ذهن منطقی ما را خلع سلاح می کنه
تا باور کنیم همون خدایی که این کارا رو کرده نعمتهایی که قبلاً بهم داده یا الان داره میده را دوباره میتونه نعمت های دیگه ای رو بهم بده
به شرطی که سپاسگزار باشم
به شرطی که تقوا داشته باشم
به شرطی که کنترل ذهن داشته باشم
چی میشه که سپاسگزاری از لحاظ فرکانسی
میشه دروازه نعمتها
به دلیل اینه که سپاسگزاری منطقی میکنه امکان پذیر بودن دریافت نعمتهای آینده رو
به یاد آوردن نعمتهایی که قبلاً دریافت کردیم به ذهن ما کمک میکنه که باور کنیم وبپذیریم که میشود نعمتهای جدید رو هم دریافت کنیم .
سپاسگزاری تمرکزمون رو میبره روی نعمتهایی که داریم به جای کمبودها
و ما رو در مدار دریافت نعمتهای بیشتر قرار میده چون تمرکز به هر چیز داشته باشی به همون سمت هدایت میشی
تمرکزت روی کمبود باشه به سمت کمبود هدایت میشی
تمرکزت رو فراوانی باشی به سمت فراوانی میری
چی میشه که به سمت فراوانی میری
وقتی که سپاسگزار باشی
پس وقتی که در مدار درست باشی
در مدار خداوند باشی
همیشه در زمان مناسب در مکان مناسب قرار داری
همیشه انسانهای خوب رو جذب میکنی همیشه بهترین خرید و فروش را انجام میدی
همیشه کارهات خیلی خوب پیش میرن
همیشه بهترین مشتریها سراغت میان
همیشه بهترین ایدهها به فکرت میرسن
باور امکان پذیر بودن خواسته هاخیلی مهمه
خدایا شکرت به خاطر مکتوب کردن تمرین امروزم خدایا شکرت به خاطر این سایت الهی
خدای من شکرت
خدای من کروررر کروررررررر شکرت
خدای من برای همه چیز میلیارد مرتبه شکرت
خدای من شکرت میدانی من میگم برای همه چیز شکرت
برای بودنت شکرت
برای حضورت شکرت
برای بودنم شکرت
برای هر دوی مان شکرت
خدایاااا برای رفاقت ما هزاران بار شکرت
تشکر که هستی و عاشقانه هوایم را داری
مگرمیشود تو باشی و من احساس تنهایی بکنم
مگر میشود تو باشی من نرسم
مگر میشود تو باشی و من احساس ناامیدی بکنم
مگر میشود تو باشی و من احساس ناتوانی بکنم
مگر میشود تو باشی و من حضورت را احساس نکنم
خدای من کروررر کرورررررر شکرت برای بودنت
سلاممم استاد عزیزم الهی که حال دلت عالی ترین باشد
استاد !!!
واااااااای انقدرر حالم عالی هست انقدرررررر احساسم عالی هست که دوست دارم روی ابرا پرواز کنم و برقصم خدای من شکرت
چقدررررر حس کردن اینکه به خواسته ات رسیدی زیباست چقدررررر باور رسیدن به خواسته هایت زیباست
تشکرررر بابت این فایل عالی استاد عزیزم
چقدرررررررررر احساست عالی میشود که باور کنی میشود میرسی خدا برایت ساخته از قبل ساخته تو فقط باورش کن
مشکل فقط از سمت خودت هست درستش کن سمت خدا درست هست
منم آمدم این حس زیبا را با خودت شریک کنم
تشکر که هستی و عاشقانه پیام خدا را برای ما میرسانی
وقتی که عاشق خودت شوی و خدا را در وجودت پیدا کنی یک حالی میداشته باشی پر از عشق میشوی هر لحظه ات زیباتر از لحظه قبل میشود
هر لحظه رهای رها میباشی
میدانی یک عظمتی پشتت هست
میدانی خالق جهان کنارت ایستاد هست و دل تو قرص قرص هست
میدانی بابات کنارت پر قدرت ایستاد هست و هوایت را دارد و عاشقانه دوستتت دارد
همین حالا آهنگ منصور( ارزومه ) را میشنوم چقدررر آهنگ های این بشر فوق العاده هست
به افتخار خودم میشنوم و با خودم جشن میگیرم رسیدن به خواسته هایم را
امشب خیلیییییی خواسته هایم را حس میکنم در فرکانس خواسته هایم هستم
حس فوق العاده عالی نسبت به خواسته ام دارم
قلبم از شدت حس کردنش پرواز میکند
چقدرررر این حس زیباست
چقدررررر این هیجان زیباست
چقدرررر این خدا زیباست
چقدررررر این خدا عشق هست
مگر میشود چنین خدایی داشت و عاشقش نبود
مگر میشود چنین دلبری داشت و غرقش نبود
مگر میشود چنین ربی داشت و ارامش نداشت ؟
امروز با خدا حرف میزدم و میگفتم بگو چی کار کنم؟
اگر راه را نشانم ندهی ایمانم ضعیف میشود منم انسانم تا حدی صبر دارم !
میگفتم کاری نکن که شرایط را فقط تحمل کنم خودت بساز برایم قشنگ بساز !
این خدا هم چقدرررر زیباست
آمد گفت چی را برایت نساختیم ؟
اصلا چی را میخواهی برایت بسازم ؟
من از اول ساختیم فقط خودت باورش نمیکنی ؟
خودت را محدود کردی من چی کار کنم ؟
گفتم پس چی کارر کنم ؟
گفت برو بنویس چی میخواهی بعد برای خودت منطقی بساز و دلیل بیاور که چرا زهنت باورش نمیکند ؟
حالا خواسته من مهاجرت تحصیلی به پاکستان ، چین ، ترکیه هست یکی از این سه کشور
آمدم روی صفحه نوشتم دیدم وایی خدای من چقدررر این زهن من دلیل میاورد که اصلا نمیشه حرفش را هم نزن
حالا میگم چرا نمیشود ؟؟؟
دلیل های میاورد که خودم را خنده میگیرد که فقط برای همین دلایل نمیشود
بعد نشستم در باره معجزات خدا نوشتم در باره قدرت خدا نوشتم در باره خدای نوشتم که همه کس و همه چیز شد برای مریم ، برای محمد ، برای ابراهیم ، برای نوح ، برای ذکریا ، برای موسی ……………
اصلا بخدا چند دقیقه خودم تعجب کردم که بابا اینا چیست که من نرسم یا خدا نتواند ؟
چقدرررر درون من پر از شرک هست
چقدرررر خدا را ناتوان میبینم
چقدررررر با خدای خودم بیگانه هستم
چقدرررر از خدای قدرتمندم دور هستم
اینا چیست که برای من نشه ؟
اصلا این دلایلی که زهنم میگه منطقی هست ؟
مردم به مریخ به آسانی میرود به کره مهتاب میرود این سه کشور دیگر چی باشه که تو این دلایل میاری باز من که از تو نخواستیم از خدای خودم خواستیم که کار هایم را انجام بدهد تو چرا این قدر دست و پا میزنی همین که آرام باشی و قبول کنی کافی هست
دیدم زهنم آهسته آهسته رام میشود و میگه واقعا اینا که چیزی نیست چند دانه الگو و منطق هم آوردم کمی آرام شد و گفت حق با توست ههههههههههه
زهن طفلی مثل میمون وحشی هست فقط از این شاخه میپرد به اون شاخه به خوبی همرایش رفتار کنی آرام میشود
حالا که برایش کمی کمی کمی منطقی شده حس خوب دارد و به آسانی تصویر سازی میکند
و من بابت این موضوع خوشحالم خیلییی خیلیییی خیلیییییی حالم عالی هست
حالا بیا بیبیبیبن اگر بشود چی شود ؟
اگر برسم چقدررررررر ایمانم صد برابر میشود ؟
چقدررررررررررررر خوشحالتر میشوم
چقدررررررررر بزرگتر میشوم
امشب خانم برادرم به امریکا رفتند چقدررر برای شان خوشحالم خدایاااا کرورر کروررر شکرت
خدایاااااااااااااااا شکرت برای تمام آدم های که
به آسانی به خواسته های شان میرسند و زیبایی ها را تجربه میکنند
خدایا این کمنت را برای تو نوشتم تا برایت ثابت بکنم من به الهام تو ایمان دارم !
من به تو ایمان دارم!
من به ندای تو ایمان دارم !
من به قدرت تو ایمان دارم !
از فضل و لطف خودت برای منم بساز یا الله
من به عشق تو نوشتم خودت میدانی چقدررر ذوق دارم
خودت همین لحظه میدانی چی حسی قشنگی دارم مثل همان روزی اولی که در سایت کمنت نوشتم و عضو شدم خودت میدانی چقدررر روی ات حساب میکنم
خودت میدانی تنها تکیه گاهی من تویی
خودت میدانی چقدررررررررررررر بدون تو خودم را هیچ حساب میکنم
خودت میدانی که روی هیچ کسی غیر تو حساب نمیکنم
خودت میدانی فقط از تو کمک میخواهم
خودت میدانی یا رب نیاز به گفتن نیست خودت در هر دم و بازدمم حضور داری و احساسم را میدانی
خودت میدانی که من با تمام سلول هایم روی تو حساب میکنم و میدانم بدون تو هیچ کاری نمیتوانم
بیبیبیبن من میدانم خواسته ام را اجابت میکنی یا چیزی که من میخواهم یا بهتر از اون را
تو تنهای نیرویی هستی که به آسان ترین شکل ممکن از بهترین مسیر ما را به خواسته های مان میرسانی
تمام این کهکشانی که کار میکند خدا دارد کار ها را انجام میدهد
اگر در زهن ما باشد و به خاطر بسپاریم این موضوع را زنده گی خیلی قشنگ میشود
زهن جفتک نمیندازد
آدم روی دوش خداوند میشینه
و میبردش به زیبایی ها
ایده ها را برایش میگه
کار ها را برایش انجام میدهد
موفقیت ها را به وجود میاورد
همین که همیشه به یاد بیاورد که کار ها را خداوند انجام میدهد هر آنچه داریم از خداست
ما بدون خدا هیچی نیستیم
همین که بدانیم بدون خدا نفس کشیده نمیتوانیم
نفس مارا خدا میکشد
قلب مارا خدا میتپد
بابایی تو بلد هستی چی کار کنی
من برای تو راه را نشان نمیدهم
من خودم را تسلیم تو میکنم
من هر قدمی که از طرف من باشد برمیدارم حالا این منطقی کردن باشد، احساس خوب باشد ، نوشتن باشه ، تصویر سازی باشه ، اعراض از نجوا های زهنی باشه ، هر چی باشه در نهایت توانم انجام میدهم
بقیه اش با خودت عشق من
الهی به امید تو برو که بریم یا رب
بنام الله یکتا
سلام و صد سلام به استاد عزیزم به مریم جان مهربونم
خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم برای هدایت ت که به هر طریقی شامل حال مون میشه
خدایا چقدر خوبی چقدر رحمت واسعه ت بخوبی به ما میرسه
با شنیدن حرف های خدا گونه ی استاد که صد در صد به لطف خدا بر زبانش جاری میشود و صد در صد روزی من شده تک تک سلولهای بدنم به وجد اومدن و احساس می کنم که تک تک سلولهای بدنم سپاس را فریاد میزنند
احساس میکنم با شنیدن پیام خدا از قرآن با صدای استاد نور امید و توکل در رگ های بدنم به جریان افتاده
خدایا شکرت برای وعده های حتمی ت
خدایا شکرت برای تمام نعمتهای سلامتی و ثروت و برکتی که در بهترین زمان در بهترین حالت و در بهترین مکان و در بهترین جایگاه به ما می رسانی
خدایا شکرت که یکبار دیگه با ایمان و توکل برخدا آیاتی رو به گوشم رسوندی که یقینم هزاااار برابر بشه
استاد عزیز قدر دان لطف ت هستم مریم شایسته ی عزیز و دوست داشتنی قدردان هدایت و بودنت کنار استاد و تمام زحمتهایت هستم
مطمئن م که خداوند شمارو هر لحظه به بهترین ها هدایت میکنه
الهی که رضایت از نعمتهای الهی و راضی بودن از هر لحظه ی زندگی تان همیشه جاری و ساری باشد
خدایا شکرت که روزی امروزم رو دادی انگار چراغی تو دلم روشن شده
خدایا بابت همه چی ازت سپاسگزارم
سلام خدمت استاد و هم فرکانسی های عزیزی که کامنت رو میخونند
ذوق کردن خیلی زیاد و یا احساساتی شدن خیلی زیاد در هنگام رسیدن ب خواسته ها نشان از چندین باور اشتباهه
باور به خسیس بودن و ب زور دادن خداوند همون کنایه ک یک نو از خرس کندن هم غنیمته
کوچک بودن ظرف و دریافت خواسته های معمولی ک رویا نیستند
عدم درک ارزشمندی خود
این ک خواسته ها ب سختی بدست میان و زمان میبره رسیدن ب خواسته بعدی
خود این فوران احساسات ی جورایی برای جلب توجه دیگران و تکبر و خودبزرگ بینی و عدم خشوع و شکرگزاری خداوند
در صورتی ک یک رفتار طبیعی باید در همه حال رعایت بشه و هیچ تفاوتی بین قبل از دریافت و بعد از دریافت وجود نداشته باشه
همونطوری ک استاد میگه احساس خوشبختی من با زمانی ک با دمپایی میرفتم دانشگاه و الان هیچ تفاوتی نکرده
ب این میگن یک رفتار عادی و انسانی
این قدر خودم خودمو آوردم پایین ک با خودم میگم اگر ب فلان خواسته برسم چی میشه !!!
حالا اون خواسته یک جیزی هس ک از اول باید در زندگی منمیبود و خیلی راحت باید وارد زندگیم میشد
شکر خداییکه هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست منم دوستدارم از تمام لحظات اجابت شدنم توسط خدا بنویسم ،بنویسم از طلاقم که حتی فکرشو هم نمیکردم روزی آزاد بشوم و در عرض 6 ما حق طلاقمو راحت گرفتم ،بنویسم از چند بار جابجای ام و پیداشدن خانه های امن و راحت برایم ،بنویسم از شغل راحتی که بعد از شغلهای سختی که طبق باورم داشتم برایم جور شد جائیکه تلاش کردند تا من اونجا سر کار نروم اما خداوند بدون اینکه من بدانم زمینه رفتن منو فراهم کرد ،بنویسم از ماشین که برایم در حد رویا بود و خریدم و رانندگی یاد گرفتم ،بنویسم از صاحبکارام که خوش حساب و قدر دان هستن ،بنویسم از سر و سامان گرفتن پسرم در شغل مورد علاقه اش ،بنویسم از حال خوبم که هر روز فرصت دارم روی باورهایم کار کنم،بنویسم از رابطه ی قشنگ و پراز حال خوب خودمو دخترم ،بنویسم از این تنهایی که هدیه ی خداست برایم ،بنویسم از امنیت و آزادی و استقلالم و سلامتی ام ،که آرزوی خیلیهاست منتها باورش ندارند ،بنویسم از هنرهای خوبی که دوست داشتم یادبگیرم و خداوند قشنگ منو به سمتشون هدایت کرد،بنویسم از حذف ادمهایی که مثل علف هرز جلوی رشد منو گرفته بودن و باعث نشتی انرژی ام میشدن،بنویسم از صاحبخانه که خودش گفت تمدید میکنم و دوباره بشین ،بنویسم از مسیر بسیار زیبای محل کارم و محل زندگی ام ،خداوند هرانچه را واقعا خواستم بمن داده و اگر هنوز پول ندارم بقول استاد عزیز اشکال از گیرنده است و باید گیرنده هایم که باور به احساس لیاقت و ارزشمندی ،باور به فراوانی ،باور به شدن و امکانپذیر بودن ،امکانپذیر بودن،امکانپذیر بودن را بسازم و تقویت کنم اینست قدرت مهربانی رب میخواهی میشود ،بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
هرآنچه میخواهید از قبل بشما داده شده است
زمین و آسمان را مسخر شما گردانیده ام ،تو اشرف مخلوقاتم هستی ،تو قدرت خلق را از من داری باورش کن و لذتش را ببر الهی شکر بخاطر هدایتم به این سایت الهی و تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته و تمام عزیزانی که از اجابت شدن هایشان مینویسند تا به ایمان و یقین ما اضافه شود یا حق
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 15 دی رو با عشق مینویسم
بی نهایت دوستت دارم ربّ من
نمیدونستم چی بنویسم و از چی شروع کنم امروزِ بهشتی بی نهایت زیبا رو
یهویی دستم خورد و عدد هشت به انگلیسی تایپ شد
چشمامو بسته بودم یهویی خوابم گرفت و گوشی میخواست بیفته که دستم روی عدد 8 رفت
اولش گفتم چرا هشت
یهویی دستبند بی نهایتم یادم اومد و نوشتم بی نهایت دوستت دارم
من نمیدونستم امروزم رو چجوری با نوشتن شروع کنم و رد پای شنبه و یک شنبه ام رو نمینوشتم
تا اینکه بعد از 7 روز ،الان شنبه هست دارم مینویسم ، رد پای هفته پیشم شنبه رو مینویسم تا یادم باشه این روز زیبا رو
امروز خدا شگفت زده ام کرد
وقتی صبح بیدار شدم و راه افتادم برم کلاس رنگ روغنم ، نون خریدم و نصفشو بردم برای داداشم و رفتم
تو دوره عزت نفس که 14 دی خریدمش یعنی دیروز ، وقتی گوش میدادم میگفت یه تصمیم به تعویق افتاده رو براش قدم بردارین و منم دو ماهی بود که برای طراحی طلا و جواهرات باید تابلو میخریدم
و تصمیم گرفتم امروز برم و انجامش بدم
و صبح قبل کلاسم رفتم میدان امام حسین تا تابلو بخرم
خیلی حس خوبی داشتم وقتی رفتم و دوتا تابلو طلایی خریدم کلا 360 شد
منم نقد دادم پولشو و گفتم تابلویی دارین که 40 هزار تمن باشه قیمتش
یهویی دیدم صاحب مغازه یه تابلو برداشت و بهم داد گفت بیا اینو ببر
قیمتش 100 هزار تمن بود و یه جورایی برای من هدیه داد
چون من 60 باید میدادم که 60 رو ازم نخواست و به جای 40 تمن بهم قاب عکس داد
خیلی خوشحال بودم
خداروشکر میکنم که هر روز که تو تمرین ستاره قطبیم مینکیسم هر روز هدیه میخوام
هم عشقش رو بهم هدیه میده و هم هدیه های اینشکلی بهم میده
پس این قانونی که داره عمل میکنه
اگر روی باورهام بیشتر کار کنم بیشتر هم بهم عطا میشه و با قوی شدن باورهام و قدرتمند شدنشون
به سرعت پشت سرهم هدیه میگیرم
وقتی رسیدم تجریش
بیرون در ورودی مترو آهنگ میخوندن
تا من رد شدم گفتن
همه چی خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه
یه آهنگ بسیار زیبا
من به قدری خوشحال بودم که قشنگ پیام خدا رو دریافت کردم
سریع آهنگشو دانلود کردم و گوش دادم
خیلی حس فوق العاده ای بود
وقتی میگفت
همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چقدر خوبه که تو کنارم هستی
انگار خدا داشت بهم میگفت ، ببین طیبه وقتی به من دل ببندی و وابسته من بشی ، همه چی آروم میشه و لذت بخش
و به قدری لذت بخش میشه که میگی همه چی آرومه من چقدر خوشبختم
ببین که چقدر خوبه طیبه که تو در کنار من هستی
اینجا که تو آهنگ گفت
تو به من دل بستی از چشات معلومه
وای خدای من
چشمای من از آرامش داشت میخندید
تو عمرم انقدر به این آرومی نبودم که چشمام بخندن
تک تک اعضای بدنم ، تک تک سلول های بدنم هر روز در یک رقص شاد و زیبایی در حال پرستیدن ربّ و صاحب اختیاری هستن که بی نهایت عشقه و حالشون خوبه وهر روز خدا از منشاء بی نهایت عشقش از قلبم از قلب خودش عشق رو کد های سلامتی رو به تک تک سلول های بدنم میفرسته و من از تک تک سلول ها تمام این حس خوب رو دریافت میکنم و عمیقا میخندم چون اونا عمیقا میخندن و بی نهایت کد سلامتی رو که از خدا دریافت میکنن به راحتی با عشق همدیگه رو بغل میکنن و تبدیل به یه نور عظیم میشه و در کل بدنم کد بندی میشه
خدایا شکرت این آهنگ چقدر زیبا بود
چقدر منو دوست داری آخه
چقدر من سرشار از ارزشمندی میشم وقتی این توجه هات رو ،این با اهمیت بودن من به تو رو میبینم
خدای من شکرت
همه چی آرومه غصه ها خوابیدن
شک نداری دیگه تو به احساس من
یه پیام بی نهایت زیبا
ربّ من شکرت
داشت بهم میگفت ببین طیبه
دو سال پیشت یادته که چقدر داشتی اذیت میشدی؟؟؟؟
به خاطر عشقی زمینی اصرار داشتی که به زور بدستش بیاری و خواستی به هر قیمتی که شده بدست بیاری عشق رو
اما چجوری مسیرت تغییر کرد و خودتو شناختی
و پا تو مسیر آگاهی گذاشتی
و الان بعد از یک سال ببین چقدر آرومی
و باز هممشتاقی تا یاد بگیری و عمل کنی
و اون موقع ربّ و صاحب اختیارت رو نمیشناختی و شک داشتی
اما الان همه چی آرومه و هر روزی که داره میگذره به یقین میرسی که چقدر برای من، ربّ و صاحب اختیارت ارزشمندی و عاشقتم و دوستت دارم
به خودم میبالم که پیش من هستی طیبه جانم
به اینکه بنده ای دارم که هر لحظه سعی داره تغییر کنه و تلاش میکنه
چقدر به تو میبالم طیبه جان
امروز که دارم رد پای شنبه هفته پیش رو که 15 دی بود رو مینویسم و الان یه نشونه دیدم
یک رابطه قلبی بینمونه
همین الان داشتم از گوگل متن این آهنگ رو میخوندم
بالای نوشته ها نوشته بود ،
یک رابطه قلبی بینمونه
خیلی دوستت دارم ربّ ماچ ماچی من
خیلی سپاسگزارم
تو راه که داشتم میومدم و رسیدم به پاساژ خیلی دوست داشتم چای بخوردم
گفتم کاش یه چای بدن
وقتی رفتم سر کلاس و رسیدم سلام دادم و صحبت کردیم با استاد طراحی و یکی از هنر جوها
هنوز کلاس رنگ روغن کلاس قبل ما تموم نشده بود ،یکی از هنرجوها که میشناسمش دست تکون داد و منتظر بودم که کلاس تموم بشه و وقتی کلاس تموم شد
به استادم سلام دادم و رفتم سرجام نشستم و دختری که همدیگه رو دیدیم و سلام دادیم بهم سوهان تعارف کرد
اینبار نتونستم به تعهدم عمل کنم و شیرینی نخورم
یدونه برداشتم و گفتم ممنون گفت بازم بردار 3 تا برداشتم و گذاشتم تو نایلون
گفت بخور چرا نمیخوری
گفتم با چای دوست دارم بخورم میبرم خونه میخورم با چای
یهویی گفت برم چای بگیرم برات
گفتم نه ممنونم خودم میگیرم
متحیر بودم از این همه عشق خدا
چون من ازش خواستم که بهم چای بده
و دقیقا به سرعت دختر هنر جوی استادم رفت و چای گرفت و آورد
و من با سوهان خوردم
اولش حس گناه داشتم که چرا سوهان رو خوردم
اما بعد گفتم اشکالی نداره بعد یک ماه نخوردن شکر و شیرینی ،اشکالی نداره یه سوهان خوردی
ولی سعی کن دیگه تکرار نشه که لیاقتت رو برای دریافت دوره قانون سلامتی نشون بدی
وقتی این هدیه های یهویی رو میبینم با خودم میگم ببین جواب داد طیبه
قوانین داره جواب میده
تمرین ستاره قطبی داره جواب میده
احساس خوب=اتفاقات خوب داره جواب میده
اصل رو توحید دونستن داره جواب میده
فقط کافیه این نشونه های کوچیک که داری شاد میشی با دیدنشون ،تو رو مشتاق تر کنه که به سرعت قدم هاتو برداری
وقتی وایساده بودیم ،یه خانم داشت عکس یه اسب رو میکشید
من ازش پرسیدم که یه سوال ،شما اسب دوست دارین؟
گفت آره چطور مگه
گفتم چون دارین اسب میکشین گفتم شاید دوست داشته باشین
چون منم اسب رو خیلی دوست دارم و دوست دارم یه اسب داشته باشم
ولی چند باری به اسب نزدیک شدم و ترسیدم چند لحظه و نزدیکش نشدم
میدونم باور محدود دارم و این ترس از کجا میاد
چون از بچگی شنیدم که اسب اگر ترست رو بفهمه لگد میزنه و یا اینکه اسبا یهویی قاطی میکنن و میزنن با پاهاشون و از این حرفا
اما باید باورم رو تغییر بدم و خدا که ایده ای بهم داده که تابلو اسب بکشم و بهم گفته که نقاشی اسب بکش و ببر باشگاه اسب سواری اونجا نشون بده
سعی میکنم این هفته تصمیم بگیرم چند تا طرح رو بکشم و ببرم برای فروش
و از اون باشگاه خواهش کنم که به اسب نزدیک بشم و ترسم رو تبدیل به توحید در عمل کنم
و با ترسم رو به رو بشم
مثل پارسال که با ترسم از گربه رو به رو شدم و بعد خود به خود ترسم از سگ برداشته شد
و من سگ رو میدیدم نمیترسیدم
حتی چند روز پیش که میرفتم تجریش برای ادامه روند کارم برای تابلوی نقاشیم ، یه سگ خیلی بزرگ دیدم و از کنارش رد شدم صاحبش کنارش بود و انقدر بزرگ بود که اصلا نترسیدم
بعد که گفتم من خیلی اسب دوست دارم
ولی میترسم
برگشت بهم گفت
اگر چیزی رو دوست داری حتما پیگیرش باش برو سمتش
مطمئن باش خیلی حالتو خوب میکنه
منم بعدش به دوستام تابلوهایی که گرفته بودم رو نشون دادم و بعد کلی باهم صحبت کردیم تا استاد بیاد کلاس
و به استاد طراحی که یه دختر بی نهایت مهربان و مودب و دوست داشتنی هست گفتم که میخوام یه طرح رو بیام باهاش کار کنم
همون طرحی که خدا ایده شو پارسال بهم داده بود و منم میخوام ققنوس و 6 تا فرشته رو با رنگ روغن کار کنم
درموردش که گفتم ،گفت تو طرحاتو پیدا کن و ترکیب بندیشو از استاد کمک بگیر بهت میگه بعد شروع میکنیم
وقتی استادم اومد یهویی گفت طیبه از فردا که میای ورکشاپ دیگه طراحی نکن ،رنگ روغن بیار و بوم از اینجا میدن
راحت بشین کار کن که قوی بشی تو رنگ کار کردن مدل زنده
منم گفتم چشم و گفت پس ببینم چیکار میکنی فردا
وقتی کلاس تموم شد و من برگشتم خونه
ساعت 19:5 از خدا نشونه خواستم
حس کردم دلم آروم نیست
گفتم قلبمو آروم کن
تو اینستاگرام رفتم که فایلای تیکه ای رو از اکسپلور ببینم
اولش یه فایل توجهمو جلب کرد
بعد حس کردم اون چیزی رو که باید نگرفتم تا آروم بشم فیلمو زدم رفت فیلم بعدی
وای چقدر دقیق
گفت اون حسی که من بهش میگم خدا
وقتی درمورد حس گفت
خندیدم این قشنگ جواب من بود
خیلی حس خوبیه وقتی دلت میخواد نشونه بگیری و قلبت آروم بشه و اینو حس میکنی
خدایاشکرت
20:47
داشتم طراحی طلا رو روی فیبر انجام میدادم و به فایل جدید گوش میدادم ، یه لحظه دیدم طراحیش خوشگل شد ،گفتم کار من ارزشمنده قیمتشو 1 میلیون و 500 میگم
200 پول قابش
1300 هم پول طراحیم
نمیدونم چی شد یهویی تصویری اومد جلو چشمم و انقدر واضح دیدمش که چشمام پر اشک شد
دیدم من تابلومو 1 میلیون و 500 به طلا فروشی فروختم
و بلند تو پاساژ گفتم ربّ من سپاسگزارم
و ذوق کردم
وای انقدر صدام بلند بود از خوشحالی گریم گرفت
الان که دارم مینویسم صدام توی گوشمه
که داشتم میگفتم ربّ من سپاسگزارم
خدایا شکرت
وقتی من به این وضوح به یک باره دیدمش ، پس به حقیقت میپیونده ،رخ میده
چون خدا به من کمک میکنه
چون خدا مثل بارهای قبل که برای من مشتری شد صد در صد برای کار جدیدم در نقاشی مشتری میشه
خدایا شکرت
استاد میگفتن
شما خودتون افکار و باورهاتون داره اتفاقات رو رقم میزنه
واگر از الان شروع کنید به تغییر کردن ،به اندازه ای که تغییر میکنید شرایط فردای شما
فردا منظورم همون فردا 24 ساعت بعدش ، شما میتونید تغییر کنید
به همون نسبت میتونه تغییر کنه
و هر کسی که این کار رو انجام داده و یه ذره باورهای مثبت و مناسب جایگزین کرده ، نشونه هاش رو فردای همون روز یا حتی شب ، یا حتی یه ساعت بعد ، یا حتی 5 دقیقه بعد ، همین فایل دیده
خدایا شکرت به خاطر این فایل زیبا
وقتی داشتمگوش میکردم تصویر بهترین هارو تجسم میکردم
که همین تصویر بلند گفتم که ربّ من سپاسگزارم رو به وضوح شنیدم
از صبح یه فکری تو سرم بود
مدام میگفتم وای چقدر تمرین هست از دوره هایی که خریدم
12 قدم و عشق و مودت و الانم دارم جلسه یک دوره عزت نفس رو گوش میدم
و مدام فکر میکردم که چجوری تمریناتِ همه رو انجام بدم
نمیرسم
تا اینکه شب وقتی نماز میخوندم
سعی کردم با توجه نمازمو بخونم و با خدا عشق کنم
وقتی نمازم تموم شد ،
یهویی خود به خود شروع کردم به صحبت کردن
گفتم سپاسگزارم ،نگران این نباش طیبه ، که تمرینات رو همه رو انجام بدی یا میرسی یا نمیرسی
تو فقط یه کار رو باید خوب انجام بدی
هماهنگی ذهن با روح
و تمرکز
این کارو انجام بدی و تمرکز صد در صدت رو در هر کاری بذاری
تا جایی که میتونی صد در صد تمرکز کن
صد در صد
برای اینم نگران نباش که آیا صد خودتو گذاشتی یا نه
مثل الان که نمازتو میخوندی ،تاجایی که تونستی توجه کردی به معنای نماز و با خدا تودلت حرف زدی
مطمئن باش که اگر این اصل رو رعایت کنی
خود به خود تمرینات رو به هموار ترین شکل انجام خواهی داد
اینا رو حس میکردم ،
خدا ست که داره بهم میگه،
چون هیچ اراده ای تو حرف زدنم نداشتم یهویی خندیدم و شروع کردم به حرف زدن که طیبه نگران نباش
من چقدر عاشق این خود به خود رخ دادن دوره عشق و مودت شدم
من چقدر عاشق این هماهنگ شدن ذهن با روح شدم
در طول روز تا میاد یه چیزی بشه سریع میگم هماهنگ شو با روح
آفرین
وقتی نمازم تموم شد به سجده رفتم
آخه سرنماز تو سجده که گفتم سبحان ربی العلی و بحمده و معنیشو از خاطرم گذروندم
به فارسی گفتم ربّ ماچ ماچی من دوستت دارم از تو نمیترسم اما از مقام اعلای تو میترسم
یه لحظه گفتم من سر نماز اولین بار بود که با تو در سجده یا تشهد صحبت کردم
یه لحظه از فکرم گذشت یعنی قبوله نمازم
یهویی این بیت شعر به زبونم جاری شد
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
چقدر قشنگ میچینه این خدای عظیم
این نیروی قدرتمند
حتی انقدر اراده ات دستشه که به زبونت جاری میکنه تا قوت قلب باشه برات
چقدر دوست دارم من این همه لطف و محبتشو
چقدر دوست داشتنی شده نماز خوندنام
قبلنا دو سال پیش نماز رو برای این میخوندم که نرم جهنم
نماز رو برای این سر وقت میخوندم که اگه دیر بشه وقتی رفتم اون دنیا اولین صفحه از نامه اعمالم نماز اول وقته
اگر اول وقت نخونم رفتم جهنم
نماز رو از روی ترس میخوندم
ترس از خدایی که اگر یک روزت قضا بشه ،کارت ساخته هست
حتی با ترس وایمیستادم
خندم میگیره واقعا
این خدای الان کجا و اون خدا کجا
حتی وقتی وضو گرفتنمو درست آب نمیریختم رو دست و صورتم شک داشتم که آیا قبوله یا نه
مدام توی یه ترسی وحشتناک بودم
یا اگر پریود شدم رفتم مسجد دیگه جام وسط جهنمه و انقدر احساس گناه میگرفتم که افکارم مسموم شده بود
یا اینکه شنیده بودم باید تو سجده نمیدونم چند قسمت از بدن به زمین بخوره و از این حرفا
یا اینکه دست خانم باید از آرنج بخوره زمین
دیگه نمیگم چون خیلی زیاده
انقدر زیاد بود از این حرفا که من ترس شدید داشتم از جهنم ،از خدا که سریع نماز میخوندم تا برم بهشت
سریع نماز میخوندم تا خدا منو دوست داشته باشه
و به قدری بود که وقتی من نماز میخوندم حس میکردم بهشتی شدم و هرکی نماز میخونه جهنمیه
چه مسخره بود این افکار
کدوم بهشت؟؟؟
بهشتی که با ترس باشه بهشت نیست جهنمه
حتی گفته بودن اگر دیدین سر نماز فکر میاد سراغتون با عجله بخونید که فکرتون نره جای دیگه
وای خدای من ، من چقدر باورای محدود داشتم
خدایا شکرت که الان خداییی دارم که به شدت عشقه
الان با دمپایی نمدی نماز میخونم
حتی خدا بهم میگفت چند باری که نزدیک غروب بود و من با عجله نماز میخوندم ،بهم گفت عجله نکن ،نماز عجله ای قبول نیست
اشکالی نداره بذار آفتاب غروب کنه
ولی تو با من صحبت کن به من توجه کن ،با آرامش و حضور دلت بیا سمت من
من این خدا رو شناختم
خدای که به قول استاد که میگفت تو قرآن گفته که اگر دیدی گرسنه ای اشکالی نداره به قدر نیاز بخور از چیزهایی که گفته شده حرام هست
من با این خدا دوست شدم که به قدری مهربان و بخشنده و ماچ ماچیه که لذت میبرم از مسیری که داره هر لحظه با ریز ترین هدایت هاش و نشونه هاش منو به سمت خودش نزدیک و نزدیک تر میکنه
یهویی وسط نماز ذوق میکنم و میخندم
یهویی دستامو بوس میکنم و میگم ماچ ماچی من دارم تو رو میگما ،تویی ربّ تمام جهان هستی
وای خندم گرفته الان که دارم مینویسم
الان وقتی نماز میخونم به سجده میرم و با خدا صحبت میکنم و مدام دستامو بوس میکنم
یه بار نشسته بودم دستمو گذاشتم رو قلبم هیچ صدای تپشی رو نمیشنیدم
حتی به قدری متمرکز میشدم که یه صدای تپش قلب تالاپ بولوپ بشنوم اما هیچی نمیشنیدم
جز یه حس ناب که سبب میشد خود به خود اشک سرازیر بشه از گونه هام و بگم ربّ من دوستت دارم
به قدری ربّ من رو تکرار میکردم که فقط اشک بود اشک
اشک شوق اشکی که دارم با خدای صحبت میکنم که انقدر آرومم کرده که بی نهایت حالم خوبه
مگه میشه این خدا رو که پیدا کردم
و آرومم کرده تو این یک سال
تلاش نکنم برای ادامه راه این مسیر تکامل پر از عشق
چرا؟؟؟؟
چرا هیچ صدای تپشی رو دیگه چند وقته از قلبم نمیشنوم ؟؟؟؟؟؟؟
دقت کردی طیبه ؟؟؟
وای خدای من
الان که مینوشتم خود به خود بهم گفته شد
چرا هیچ تپش قلبتو نمیشنوی ؟؟؟؟
جواب اینه :
چون تو دیگه نمیترسی
نمیترسی از خدایی که با کوچکترین حرکتت میبرتت جهنم
جهنمی که وجود نداشت و خود تو بودی که جهنم رو با افکارت به این شکل ساخته بودی
جهنمی که ندونسته با باورهای محدودت ساخته بودی
یاد دعای کمیل افتادم
دعای امام علی
پس به توانمندیات ای آقا و مولایم سوگند صادقانه میخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم، همانند نالهی آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنانکه خواهان دادرسی هستند و هر آینه به آستانت گریه میکنم چو آنانکه مبتلا به فقدان عزیزی میباشند و هر آینه صدایت میزنم: کجایی ای سرپرست مؤمنان، آری کجایی ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان و ای معبود جهانیان؛
چقدر قشنگ حتی وقتی این دعا یادم اومد چقدر آرامش داشتم
منی که تا اسم جهنم میومد سر تا پا ترس میشدم
اما الان امید دارم که خدا هر لحظه کمکم میکنه تا من هر روز بهتر از دیروزم باشم
چون تو وقتی هر روز داری با خدا صحبت میکنی با قلبت با نور و انرژی عظیم ، قلبت آروم گرفته
قلبت رو ، یاد خدا داره هر لحظه بیشتر و بیشتر پر میکنه
مگه میشه جایی که خدا هست تپش قلب از سر ترس باشه ؟؟؟؟
اگر تپش قلبی هم باشه از سر شوق به عشق ربّ و صاحب اختیاره
تپش قلبی هست که از سر عشقه و پر از آرامشه
برای همینه که تو صدای قلبت رو که قبلا تپش قلب داشتی دیگه نمیشنوی
یادمه قبلا به قدری تپش قلب میگرفتم که حتی از سینه ام حس میکردم لرزیدن قلبم رو
خدای من شکرت
خوشحالم که الان وقتی نماز میخونم میگم خدا جونم من دارم میام باهات حرف بزنم
و سعی میکنم با توجه و تمرکز بخونم
چقدر این حس رو دوستش دارم
چقدر این خدا ماچ ماچی تر از اون چیزیه که من شناختمش تا الان
مطمئنم هر چقدر سعی کنم عمل کنم بیشتر به ماچ ماچی بودنش پی میبرم و آروم تر میشم
حالا میفهمم که استاد عباس منش تو فایلای جدیدش
و یکی هم فایل کلید اجابت دعا و چند تا فایل قبل ترش چرا انقدر آروم بود
چرا انقدر این حس آرامشش رو دریافت میکردم
یه جور دیگه آروم بود
نمیدونم چجوری بیانش کنم تو کلماتم نمیاد
به قدری این آرامش رو از صحبت هاش میگرفتم که حتی تو رد پام نکشتم که حس آرامش گرفتم
ببین طیبه از کجا سر صحبت باز شد و خدا تو رو تا کحا آورد
از نماز صحبت کردی و درک اینو بهت داد که وقتی خدا وارد زندگیت میشه ترس هات تبدیل به توحید در عمل تبدیل به شجاعت میشه
تبدیل به یه حس خوب بی نهایت میشه
دلم میخواد ماچش کنم ربّ ماچ ماچی خودمو
تجسم کردم از نور عظیمش یه ماچ کردم ، بی نهایت دوستش دارم
خدای من شکرت
امروز یکی از بهشتی ترین روزهای زندگی من بود
خدای من ،ربّ من
نورت رو به شکل بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و ثروت و نعمت روبه زندگی استاد عباس منش و مریم جان و همکارانشون و تک تک اعضای سایت و تک تک انسان های جهان هستی
جاری کن در زندگیشون
آمین
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
این فایل ی جورایی مثل آیینه عمل کرده برای من
داره بهم نشون میده ک آیا واقعا تو این چند وقت تغییر کردم با کار کردن روی فایل ها و خودم یا نه
داره خودمو ب خودم نشون میده
با روی کار آوردن بزرگترین پاشنه آشیل هام ک بحث باورهای توحیدی و احساس لیاقت هس
خدا داره با روی کار آوردن قضیه باورها بهم نشون میده ک چرا تا الان اون تغییر بزرگه اتفاق نیفتاده
ب قول استاد ک میگه باورها خیلی ریشه ای هستن هنوز خیلی از باورهای نادرست هس در وجودم
خدا داره بهم جواب میده ک قضیه من نیستم قضیه تویی
اگر بتونی باور کنی مژده ای ک در طول زمان داده ام و میدهم رو یعنی خوب روی خودت کار کردی و الان هم داری آرزوهاتو زندگی میکنی
اگر هنوز نمیتونی باور کنی حالا ب هر دلیلی ک میتونه باور ب منه خدا و توانایی هام و قضیه ارزشمند دونستن خودت،پس خودت مشکل داری و درسته ک خیلی پیشرفت کردی اما اون باورهایی ک میاد بالا رو روشون کار کنی تا بتونی خیلی شفاف و واضح تجسم و باور کنی و نشونش هم در احساس خوبت ب نمایش گذاشته میشه
آیا هنوز زندگی طبیعی ای ک باید داشته باشی در فکر و ذهنت بزرگ جلوه داده میشه؟یا از این مرحله عبود کردی و اگر رویاهات وارد زندگیت بشه بی جنبه بازی در میاری و میخای تکبر کنی و یا برات خیلی بزرگباشن
آیا ارزش خودت رو هنوز درک کردی ؟یا درگیر فرعیات و احساس گناهی
خودتو سرگرم کردی با حاشیه ها یا نه واقعا در مسیری؟
وقتی داشتم ب این فکر میکردم ک چ چیزهایی باید بنویسم ک خط به خطش اعتبارش ب خدا میرسه
یاد یکی از جلسات دورهای های استاد افتادم ک وقتی استاد ب رویاشون ک برگزاری یک سمینار بزرگبوده میرسه خیلی عادی و طبیعی رفتار داشتن و ب گفته خود استاد یکی از فامیل هاشون میاد و از عادی بودن استاد تعجب میکنه و بهش میگه تو الان باید بری بالا و پایین چرا این قدر عادی هستی کار بزرگی انجام شد و این رویای تو بود
استاد برمیگرده بهش میگه مم قبل از این میلیاردهابار در ذهنم تجسم کرده بودم این جلسه رو
این یعنی من باید ب ی جایی برسم ک قبل از رسیدن ب چیزهایی ک الان رویام هستن جوری زندگی کنم ک انگار الان دارمشون و چیز بزرگی نیستن
چقدر ظلم کردم ب خودم با بی ارزش دونستن خودم با عدم شناخت درست خدا و قدرتش
با عدم شناخت همه کاره بودن خداوند
با عدم درک شناخت جایگاه خودم و خدا
این قدر خودمو آوردم پایین ک زندگی ای ک حق طبیعی منه و باید اونجوری باشه نمیتونم باورش کنم
مژده ای ک خدا داره میده رو باید بارها باور و تجسمش کنم و زندگیش کنم تا وقتی ک وارد احساساتم فوران نکنه و ب حالت عادی نزدیک باشم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ی دوست داشتنی
خدای من. چی بگم آخه استاد. بیشتر از سه ساله که عضو سایتتون هستم. سه ساله که صبح تا شب فقط فایلهای شما رو گوش میدادم. اما باورهام تغییر نمیکرد . سرعت رسیدن به خواسته هام مورچه وار و نتایجم ناپایدار بود. اما از چندروز پیش که این فایل رو کذاشتید، از همون لحظه ای که فایل رو برای بار اول شنیدم، نفسم در سینه حبس شد. حالم طوری شد که فقط خدا خودش میدونه، قلبم از هیجان به شدت میتپید و حس میکردم روحم داره توی چهارچوب جسمم خودشو با جهش هایی شدید به در و دیوار میزنه و میخواد پرواز کنه. اصلا نمی دونم چم شده بود، چرا من این نکته ی به ظاهر ساده که تا حالا شما بارها و بارها در تمام فایلهاتون فریادش می زنید که هرچی می خوای رو از خدا بخواه و براورده ش میکنه ، اون میتونه، قدرت فقط خداست رو نمیفهمیدم؟!! یعنی فکر میکردم فهمیدم ها، تاییدش میکردم و میگفتم اره دیگه ادم باید همه چیز رو از خدا بخواد ، منم برای همین به خواسته های بزرگم نرسیدم که اول ترمز بودم و بعد دست و پا در اوردم شدم آدم ! و کاریش نمی شه کرد تا وقتی ترمزارو برندارم، خدا میخواد بهم کمک کنه ولی با این همه مشکل و ترمزایی که دارم چه جوری آخه؟!این فایل رو گوش میدادم و داشتم کارهای خونه رو تند تند انجام میدادم ولی وقتی به اون قسمتی از صحبتهاتون رسیدید که خدا برای حضرت زکریا منطق میاره : تو داری از من میخوای ها؟ من دارم بهت میگم خواستت قبوله . منه فرمانروا. منی که فقط میگم باش و موجود میشود، منی که تورو از هیچی آفریدم…. دیوانه شدم. دست از کار کشیدم و فایل رو پاوز کردم تا هضم کنم چیزی رو که چند ثانیه قبلش شنیدم… و اشکهام جاری شدند، وای چرا من به این موضوع فکر نکرده بودم چرا من نمی دونستم که ناخوداگاه باور ندارم خدا بتونه کاری برام بکنه و فقط به قول شما مثل زکریا با وجود باورهای نادرستم، دعاهامم میکردم و یه چیزی می پروندم.. آخ خدا…. از اون روز هرروز دارم این فایل رو بارها گوش میدم. همون لحظات اولیه ای که داشتم فایل رو گوش میدادم هی خواسته های کوچیکم پشت سرهم داشتند انجام میشدند! اصلا از صبحش داشتم هم زمانی های اون روزم رو با شکفتی نگاه میکردم و شکر می کردم.الان حضور ذهن ندارم بگم چی بودند ولی خیلی برام جالب بود که دقیقا همون موقعی که درونم طوفانی به پاشد، چندتا خواسته یکهو باهم براورده شدند، از پارسال تا حالا دوبار پیش امد که میخواستیم یه سفر بریم ایران و هردوبار یه موردی پیش میومد و نرفتیم، همسرم هربار که صحبت سفر میشد یه جورایی مخالفت میکرد و میگفت شرایطمون مساعد سفر نیست. من هم دیگه رها کرده بودم اون موضوع رو، همون شب گوش دادن به فایل، همسرم خیلی جدی اومد گفت بیا بلیط بگیریم یه سر عید بریم ایران یه ماهه. و خودش بلیط هارو نگاه میکرد، و هزینه های سفر و کارهایی که باید هماهنگ بشن رو با من مرور میکرد . خیلی به کبوتر علاقه داشت و یکی از مواردی که مانع میشد سفر نکنیم این بود که کی به کبوترهاش در نبودش رسیدکی کنه، من به مدت پیش نه به شکل دعا و درخواست از خدا، فقط یه لحطه دلم خواسته بود کبوترارو رد کنه برن فقط همین و اصلا حرفی هم نزده بودم، فردای روز گوش کردنم به فایل، گفت میخوام تمام کبوترهارو رد کنم بره دیگه خسته شدم خیلی مسولیت داره!!!!و من فکر نمیکردم انقدر جدی باشه! . اون شبی که صحبت سفر بود نوشتم خدایا پول سوغاتی هایی که خودم دوست دارم بخرم رو خودت برسون بهم، نه از حقوق همسرم، روز بعد درست همون روزی که بادها شدت پیدا کردشوهرم چندتا از کبوترهاشو فروخت و بی مقدمه پول فروش اون هارو اورد داد به من و گفت این برای شما باشه. و من هاج و واج به دعایی فکر میکردم که برای پول سوغاتیا نوشته بودم، و توی گوش ذهنم عبارت های :روزی بغیرالحساب، از جایی که فکرش رو نمیکنی خدا می رسونه، لاجرم بودن ورود نعمت و ثروت به زندگی با تغییر باورها و عمل به قانون و قوانین ثابت و بی نظیر خداوند طنین می انداخت. خدایا پس قضیه اینه؟!! آهااااا …منظور استاد این بود؟ اینی که میگفت ارامش داشته باش، از زندگیت لذت ببر بقیه ی چیزها حل میشه و لاجرم نتیجه میگیری منظور این بود؟؟!! و منی که همیشه میگفتم اخه چه جوری؟ منظورم این بود که خدا نمیتونه؟!! خدا با این فایل باهام حرف زد . نمی دونم چه اتفاقی درونم افتاده ولی از اون روز خیلی عمق ارامش ذهنم بیشتر شده،چند بار پیش اومد که عصبی بشم لحظه ای ها، ولی فقط همون لحظه بوده و سریع گذشته. وقتی دعا میکنم حسم چیز دیگه ایه. امکان دستیابی به رویاهام یکم تو ذهنم بیشتر شده. کناب رویاهارو خریدم تو همین چندروز و الان فصل چهارمرو دارم می خونم . نمیدونم چرا شکرگزارتر هستم ناخوداگاه شکر میکنم خیلی وقتها، اصلا نمیفهمم حالمو ، نمیدونم اسم احساسمو چی بگذارم اما خدایا ممنونم ازت عجب حالیه! خیلی امیدوارم خیلی حالم خوبه خدایا شکرت. استاد عزیزم ممنونم خیلی ممنونم
سلام نگار جان با خواندن کامنت اشک از چشمام سرازیر شده خدا رو شکر که به خواسته هات رسیدی .
من هم مثل خودت امشب که این آیه ها رو از استاد عزیز که خدا واقعا برامون حفظش کنه ،شنیدم دارم توی یه دنیای دیگه آیی سیر میکنم و دفترم رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن و یاد آوردم جاهایی که از ته قلبم وبا یقین ازش کمک خواسته بودم و چه جوری به دادم رسیده بود .واشک از چشمانم سرازیر شد و ازش سپاسگزاری کردم و دوباره با خلوص نیت خواسته هام رو بهش گفتم و اطمینان دارم همین الان مهر اجابت بر آنها زده شد.
دوست عزیزم از صمیم قلب برایت آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم این سفر برایت خوش بگذره من وبا وجود این که نمیشناسمت ولی دوست دارم ببینمت اگه گذرت به شهر جهانی یزد افتاد خوشحال میشم در خدمتت باشم.️
به نام خدای مهربان
سلام نگار عزیزم. امشب هدایتی کامنت شما برام بازشد. چقدر تحسینتون کردم وشکرگزار خداوند هستم
واای چه حس قشنگ ونابی هست درک قوانین وباورکردن خدایی که همه کاره هست نیروی که بگه بشه. میشه
خدایا خودت کمک کن تا باورت کنم
خدایا تو هدایتم کن
ازاینکه به درخواست ها وهمزمانی ها هدایت شدید واقعا خوشحال هستم.
شما تکاملتون راطی کردید این چندساله. وامروز اماده شدید برای تغییر وهدایت الله مهربان این فایل عالی روی سایت قرار گرقت تا هرکسی دلش اماده هست هدایت بشه
خوشحالم شمار هدایت شدگان بودید. افرین برشما
سلام به استاد عزیزم، استاد آگاهی دهنده، آگاهی های ناب و الهی ، و سلام به خانم شایسته عزیزم ، الگوی من در زندگی
استاد عزیزم، استاد عزیزم، استاد عزیزم
احساس میکنم جهان به تسخیر من دراومده،
احساس میکنم جهان داره برای من کار میکنه، به صورت خصوصی ، همه چیز دست به دست هم دادن تا مشکلات من رو حل کنن.
استاد ، اصلا مگه میشه؟ من هر مشکلی دارم ، براش یه فایل مخصوص آماده میشه،
یه فایل دقیقا در مورد مشکل من
و درباره پیامبری که اون مشکل رو داشته و با خداوند صحبت میکنه و خداوند بهش میگه که چه طوری فکر کنه،چه باوری داشته باشه؟ چه نگاهی داشته باشه و چیکار کنه که مشکلش حل بشه.
یک فایل خصوصی برای من
یعنی این قدر خداوند دقیق پاسخ میده.
با درس گرفتن از پیامبران ، مشکلم رو حل کنم.
با قرآن ، قرآن زیبا ، چه آیاتی ، چقدر آرامش بخش ، چه تفسیر زیبایی ارائه میدین استاد
من همیشه آرزوم این بود که بتونم تفسیر درست قرآن رو بدونم ، و توی این بهشت زیبا ، با شما استاد عزیز ، این خواسته من داره برآورده میشه.
فایل حضرت موسی و لکنت زبانش
فایل حضرت زکریا و موضوع ناباروری
این قدر پاسخ ها واضح و دقیق برای من بود،
یک فایل مخصوص من روی سایت بارگزاری میشه تا خداوند به من بگه که چیکار کنم.چه نگاهی داشته باشم، چه باورهایی داشته باشم و چه طور قدرت خداوند رو باور کنم.
چقدر مطمئن هستم؟ چقدر امکان پذیر میدونم؟ چقدر باور دارم که به خواسته ام میرسم؟ و چیکار کنم که بیشتر قدرت خداوند رو باور کنم؟
باید بیشتر به یاد بیارم جاهایی که خداوند دستم رو گرفت.
بیشتر ببینم ، در خودم و دیگران که چطور به خواسته هاشون رسیدن.
سپاسگزاری کنم و نعمت هایی که خداوند به من داده رو به یاد بیارم تا هم در مدار دریافت نعمت های بیشتر قرار بگیرم ، و هم باور کنم که امکان پذیره که نعمت های بیشتری وارد زندگی ام بشه.
تا مطمئن بشم که من هم به خواسته ام میرسم.
این فایل عجیب رنگ و بوی خدا رو میده.
با هر جمله اش اشک ریختم.
این فایل اومده تا به من بفهمونه چرا تا الان به خواسته ام نرسیدم.چرا به هر دری زدم جواب نداد.
خداوند از قبل خواسته من رو اجابت کرده، همون روز اولی که درخواست کرده بودم، ولی من توی مدار دریافتش نبودم.
و من باید گیرنده ام رو درست کنم ، تا توی مدار دریافتش قرار بگیرم.
خدای خوبم، خدای اجابت کننده درخواست ها، خدای پاسخ دهنده ، که داری به من میگی چرا این همه آی وی اف من ناموفق بود، چرا ده سال اقدام به بارداری من جواب نداد. اون همه دکتر از طب سنتی ، طب سوزنی ، نذر و نیاز ، دعا گرفتن ، آی یو آی ، آی وی اف ، اصلاح سبک و تغییر رژیم غذایی و … جواب نداد.
استاد عزیزم، میدونین ، خودشناسی که توی این سایت دارم خیلی خیلی باارزشه، اینکه دارم میفهمم علت اصلی مشکلاتم رو،
شاید اوایل آشنایی با این سایت میگفتم خودم باعث به وجودآمدن این مشکلات شدم ، ولی دقیق درک نمیکردم چه طوری ،
ولی الان چقدر درکم بالاتر رفته،
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ، ولی میترسیدم که فرزند مانع رسیدن من به اهدافم بشه.
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ، ولی میترسیدم که با وجود فرزند نتونم دنبال شغلم برم و مجبور بشم خونه نشین باشم،
باورم این بود که برای تربیت فرزند باید وقت گذاشت ،
و حتی مادرهایی رو که برای بچه هاشون وقت نمیزارن رو تو ذهنم سرزنش میکردم.
باورم این بود بچه داری یعنی وقت گذاشتن و خونه نشینی و نرسیدن به اهداف و برنامه های خود ،
به زبون میگفتم فرزند میخوام ولی ته قلبم دوست داشتم پیشرفت کنم، دنبال اهداف و آرزوهام برم ، دنبال رویاهام برم.
ولی تا دیده بودم اطرافم خانم هایی بودن که خودشون رو فدای بچه هاشون کرده بودن.
من همیشه میگفتم فرزند میخوام ولی میترسیدم از آینده زندگی ام، چون روابط خوبی نداشتم و امیدی به آینده این زندگی نداشتم، و میخواستم فرزندم تو محیطی بزرگ بشه که پر از عشق باشه ، نه پر از تنش و درگیری.
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ولی ته قلبم میگفتم ،با این شرایط جسمانی من ، با این کیست های تخمدانم، با این ذخیره پایین تخمدانم، با این رحمی که پر از التهابه نمیشه، و دکترها هم که ناامیدم کرده بودن .
من باور نداشتم که بشه، ولی به زبون میگفتم ، میگفتم تا شاید خدا یه معجزه ای بکنه، یک لطفی بکنه، یکم دلش به حالم بسوزه ، که من دارم اینقدر سختی میکشم.این قدر تلاش میکنم.
ولی ته دلم یه ناامیدی بود ، یه عدم باور
من همیشه میگفتم که فرزند میخوام ولی حتی خودم رو لایق مادر شدن نمیدونستم به خاطر گناه هایی که انجام داده بودم.
و فکر میکردم این ناباروری من مجازات خداونده به خاطر گناه های من.
من فقط شرایط جسمی ، شرایط کنونی ، و وضعیت فعلی ام رو میدیدم.
و ترمزهای ذهنی زیادی داشتم،
باورهای محدود کننده زیادی داشتم،
و مهم تر از همه باور نداشتم که درخواستم اجابت بشه.
قدرت خداوند رو باور نداشتم، چون دکترها ناامیدم کرده بودن.
در شرک بودم، قدرت رو به دکترها داده بودم.
من چطور میتونم توی مدار دریافت خواسته ام قرار بگیرم؟
1ـ باور کنم که خداوند چه قدرتی داره
2ـ باور کنم که خداوند خواسته من رو اجابت میکنه
3ـ بهش ایمان بیارم و بهش توکل کنم
4ـ به یاد بیارم خداوند کجاها دست من رو گرفت و کمکم کرد
5ـ باور کنم خداوند همواره به من نزدیکه
6ـ بیشتر ببینم و پیدا کنم الگوهایی که مثل من این خواسته رو داشتن و به خواسته شون رسیدن
7ـ باورهای محدود کننده ای که دارم و اون بهانه ها رو پیدا کنم و با باورهای مثبت جایگزین کنم
8ـ به جای اینکه شرایط فعلی رو ببینم ، امیدوار باشم به آینده و بدونم خداوند هر کاری میتونه انجام بده
9ـ بارها و بارها به یاد بیارم که خداوند چطوری منو هدایت کرد و منو به خواسته ام رسوند، خواسته های کوچک تا بزرگ
10ـ بارها به خودم یادآوری کنم که هر بار سوالی ذهنم رو درگیر کرده بود ، وقتی از خداوند کمک خواستم، خداوند جوابم رو داد.
11ـ بارها به خودم یادآوری کنم که خداوند وعده داده که در آینده اوضاع بهتر از الان میشه.
12ـ بارها به خودم یادآوری کنم که توی رابطه من و خداوند ، همیشه مشکل از منه، از گیرنده است.خداوند نعمت ها و درخواست های من رو ارسال میکنه، من نمیتونم دریافتش کنم،چون توی مدار دریافتش نیستم.
13ـ بارها به خودم یادآوری کنم که خداوند منبع خیره، منبع سلامتیه، منبع ثروته
زمانی که زندگی من در تاریکی مطلق بود و هیچ نور امیدی نداشتم، نه روابط خوب ، نه سلامتی ،نه شغلی ، مشکل لکنتی که داشت روز به روز بدتر میشد،
از همه جا خسته و ناامید
خداوند یکی از دستان مهربانش رو برام فرستاد و استاد من شد برای درمان لکنتم.
و از طریق همون شخص، که یکی از بهترین شاگردهای شماست، منو به مسیر درست ،به این بهشت زیبا هدایت کرد.
و کم کم زندگی من رنگ و بوی دیگه ای گرفت، به سمت نور در حرکت بودم.
آره،
زمانی که به کمک احتیاج داشتم خداوند دست مهربانش رو برام فرستاد.
زمانی که گمراه بودم، خداوند هدایتم کرد به مسیر درست.
زمانی که از شدت دردهای لگنی که میگفتن مال کیست هاست ناراحت بودم ، طوری که نه میتونستم بخوابم، نه بشینم ، نه پام رو بذارم روی اون پام، خداوند من رو هدایت کرد به دوره قانون سلامتی.
و از همون روزهای اول این دردهای آزار دهنده که اصلا مهم ترین هدف من از دوره قانون سلامتی بود رفع شد، اصلا میگفتم بارداری مهم نیست، فقط یک زندگی بدون درد داشته باشم،
و خداوند خواسته من رو محقق کرد.
زمانی که فکر میکردم به خاطر لکنت ،هیچ شغلی نمیتونم داشته باشم، مگر اینکه برم یک گوشه پشت سیستم بشینم و فقط تایپ کنم و با کسی صحبت نکنم، خداوند من رو هدایت کرد به شغلی که همش باید صحبت کنم،
خداوند شغل برام فراهم کرد،
شغلی که به درمان لکنتم هم کمک میکرد.
زمانی که روابط خوبی نداشتم و همش درگیر زجر و ناراحتی و فشارهای عصبی بودم، خداوند با این سایت و شناختی که به من داد، و با تغییر شخصیت خودم ، کمکم کرد ، طوری که الان همسرم بهترین همسر دنیاست.
و خداوند روابط خوب رو وارد زندگی ام کرد
هر بار سوالی داشتم، چالشی توی ذهنم داشتم و نشستم و با خداوند صحبت کردم خداوند جواب ها رو به من گفت، و من رو به آرامش رسوند.
و این خدای جدیدی که پیدا کردم،خدای اجابت کننده درخواست هایم، خدای پاسخ دهنده، خدای آرام کننده قلبم، بهترین دوست و بهترین همصحبتم، بهترین پشتوانه و حامی من ،
این خودش یه دنیا ارزش داره،
منی که تمام عمر به دنبال آرامش بودم
به دنبال حال خوب بودم
به دنبال روابط خوب بودم
به دنبال پیشرفت بودم
به دنبال خودشناسی بودم
به دنبال بهتر شدن شخصیتم بودم
به دنبال خدای واقعی بودم.
آره خدای واقعی
آرامشی که با این خدا دارم بی نظیره.
و خداوند من رو وارد این مسیر زیبا کرد.
خداوند من رو از گمراهی نجات داد و این همه حس خوب به من داد.
همون طور که خداوند این همه جا دستم رو گرفت و هدایتم کرد
همون طور که خداوند این همه خواسته من رو محقق کرد
پس باز هم میتونه خواسته های دیگه من رو برآورده کنه.
مشکل از گیرنده بوده.
مشکل از من بوده.
خداوند اول حال روحی ام رو بهتر کرد.
و بعد با دوره قانون سلامتی حال جسمی ام رو داره بهتر میکنه.
خودش بهم گفت، چنان قلبم رو مطمئن کرد برای خرید دوره قانون سلامتی.
و خودش هزینه اش رو فراهم کرد.
و من در مسیر خواسته ام قرار گرفتم.
هر چند هنوز اولشه و شاید چالش هایی رو درگیرش باشم ، ولی اگه از خودش کمک بخوام، جواب چالش هامو میده و میتونم از این دوره بهترین استفاده رو بکنم، با توجه به بدن خودم بتونم بفهمم که چطور استفاده کنم.
مخصوصا که فهمیدم علت کیست هام رو، و من 17 سال با غصه خوردن های پیاپی آسیب زدم به بدنم، به دیواره روده ام.
خودم باعث به وجودآوردن این همه بیماری شدم.
خداوند همیشه و همه جا دستم رو گرفته و منو به سمت بهترین مسیر هدایت کرده، بهترین مسیر فکری، بهترین مسیر سلامتی .
و باز هم میتونه کمکم کنه.و خواسته های دیگه ام هم محقق میشه.
باید باور کنم که میتونم باردار بشم
باید باور کنم که میتونم فرزند خودم رو درآغوش بگیرم.
جایگاه خداوند رو به خودم یادآوری میکنم
کسی که میگوید باش و میشود.
و خداوند به من وعده سلامتی داده.
خدایا سپاسگزارم برای تمام نعماتت.برای تمام هدایت هات، برای دستان مهربانت، برای این سایت بهشتی.
استاد عزیزم نهایت سپاس ها برای شما که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرار میدین.