کلید اجابت دعاها - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

857 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1841 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم

    صبح به محض اینکه از خواب بیدار شدم سپاسگزاری هایم را نوشتم تمریناتم را انجام دادم درخواستهاینم را نوشتم و بعد به من الهام شد برم تو سایت

    تا سایت رو باز کردم فایل جدید و چهره زیبای استادم را دیدم خیلی ذوق داشتم با اینکه باید میرفتم برای کاری فایل و گوش دادم بقیه اش را هم تو راه گوش دادم

    الان اومدم خونه خواستم احساسم را بگم و باورهایی که برام دوباره درست شد و انرژی گرفتم باورهایی که دوباره و دوباره یاد آوری شد برامون

    استاد خیلی تشکر میکنم بابت این فایل ارزشمند

    شما یکی از بنده های برگزیده خداوند هستی

    دوست دارم قبل از اینکه در دفترم و روی برگه باورهام باورهای این فایل و بنویسم

    به عنوان تمرین اینجا بگم

    تا هم برای خودم و هم برای دوستانم یادآوری باشه چون هر چقدر این باورها رو تکرار کنیم باز هم کم هست

    خدایا عاشقتم

    خدایا بینهایت سپاسگزارم بابت تمام نعمتهایت بابت همه چیز.

    خدایا شکرت که وعده های تو حتمی هست.

    خدایا شکرت که وعده هایت حق است.

    خدایا شکرت که تو منبع قدرتی منبع تروتی منبع نعمت هستی.

    خدایا شکرت که درخواستهای ما را اجابت میکنی .

    خدایا من باور دارم که اوضاع همیشه در حال بهتر شدنه خدایا شکرت.

    خدایا شکرت که تو رب من هستی

    خدایا شکرت که تو قدرت بی انتها هستی و من باورت دارم

    خدایا شکرت که تو کافی هستی

    خدایا شکرت که تو همواره من را اجابت میکنی.

    خدایا شکرت که چقدر زمانهای زیادی هر چه از تو خواستم به من دادی مریض بودم به سرعت خوب شدم و الان همیشه در سلامتی کامل هستم کاهش وزن میخواستم به راحتی به من دادی خانه میخواستم بهترین خانه دنیا را به من دادی خدایا دو تا فرزند سالم و صالح به من دادی خدایا در بهترین منطقه تهران به من خانه ای رویایی دادی خدایا بهترین ویلا را در شمال ایران به من دادی خدایا به من چندین بار عضویت استخر افتاب را دادی و چه روزهایی رفتم اونجا و چقدر لذت بردم خدایا به اندازه باورهایم آزادی به من دادی خدایا دوچرخه سواری که از کودکی آرزویم بود به من یاد دادی و دوچرخه سواری یاد گرفتم خدایا به من توانایی دادی و راه را برایم باز کردی که سایت خودم را زدم خدایا شکرت که من را در مسیر درست قرار دادی خدایا تو سایت عباس منش را به من دادی خدایا عشق خودت را در دلم گذاشتی خدایا تو من و عاشق استاد عباس منش و مریم شایسته کردی خدایا تو به من بهترین دوستان را در سایت عباس منش دادی خدایا تو من و در مسیر درست قرار دادی خدایا تو هدایتم کردی خدایا واقعا تو از جایی که من اصلا فکرش را هم نکرده بودم بارها و بارها روزی دادی خدایا من از تو خواستم خواهرم ازدواج کنه تو بهترین همسر را به او دادی خدایا دوست داشتم به خواهرم یه دختر سالم بدی تو به او دختر سالم و صالح دادی خدایا تو معافیت پزشکی سربازی به پسرم علیرضا دادی خدایا تو بهترین وسایل را برای خانه ام و برای ویلا شمال خریدی و به من دادی خدایا من واقعا با تمام وجودم درک کردم که فقط و فقط فرمان تو هست که اجرا میشود و تو به هر چه بگویی موجود شد در کسری از ثانیه موجود میشود خدایا تو واقعا بر هر چیز توانایی خدایا تو قادر مطلق هستی

    خدایا الان در این لحظه و برای همیشه از تو درخواست میکنم همیشه من و هدایتم کنی خدایا من میدانم تو برایم کافی هستی خدایا من خودت را میخواهم خودت را به من بده همیشه با تو باشم و لحظه ای از تو غافل نباشم ای خداوند اجابت کننده خدایا من میخواهم که همیشه بیشتر و بیشتر رشد کنم و از تو غافل نباشم خدایا من را به خواسته هایم برسان چون میدانم که قدرت فقط از آن توست خدایا دوست دارم استاد عباس منش و مریم شایسته را از نزدیک ببینمشون و با اونها باشم خدایا این درخواستم را هم اجابت کن

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    فرزانه الهی گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    به نام خدای قریب و مجیب

    قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا

    سلام

    استاد من دیروز عصر قرآن رو باز کردم سوره مریم اومد و من دوبار این سوره رو خوندم و روی آیه برای خدا آسان است تمرکز کردم و مدام تو دفترم نوشتم تو چیزی نبودی تو چیزی نبودی و باز هم تو چیزی نبودی

    استاد جان وقتی اول فایل رو دیدم مو به تنم سیخ شد که چطور این هدایت به من شد و تمرکز من روی این سوره و شما هم …..

    کاش کلمات قدرت داشتن که احساس من رو به شما بیان کنند

    الهی و ربی من لی غیرک

    استاد عزیزم چقدر این تذکر نعمت ها یخ های ذهن مارو آب می‌کنه چون ما گذشته های نزدیک رو فراموش می‌کنیم چه برسه به اینکه یادمون بیاد ما یه نطفه بی ارزشی بودیم

    از چه آفریده شدیم از آبی پست و حالا خصیم مبین شدیم

    خصیم مبین کیه واقعاً

    کسی هست که امیدش رو ازدست می‌ده

    برای همین اصلأ شکر هم نمی کنه بس که نومیده

    استاد من دلم اتاق خصوصی در محل کار میخواست ولی هیچ ایده و امیدی نداشتم ولی جوری پیش رفت همه چی که یه اتاق خدا به من داد که مثل معبد می‌مونه برام خدا رو صدهزار بار شکر

    خدارو شکر برای هدایت هاش

    خدارو شکر برای این فایل و هدیه ارزشمند

    خدارو شکر برای این فضای معطر بهشتی

    خدارو شکر برای شنیدن و دیدن و فهمیدن

    استاد ممنونم که این قدر وصلید به درون و قرآن رو آوردین تو متن زندگی نه طاقچه و سفره هفت سین و افطار ،

    تو قلبمون

    قرآن شد روشنای قلبمون

    اومد تو لحظه لحظه زندگی مون

    اگر غفلت نکنیم

    قرآن نور امیده نوری که این دنیا و اون دنیا باهات میاد

    از خدا میخوام یاری ام کنه بتونم بفهمم عمل کنم آرام بگیرم باهاش ، زندگی کنم بندگی کنم باهاش

    ممنونم

    خدا حفظتون کنه ان شالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    علی ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1533 روز

    به نام خدایی که هرآنچه دارم از آن اوست

    درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    اول از همه اینکه این چند فایل اخیر هرکدوم یک دوره آموزشی فوق العاده هستن و بابتشون سپاسگزارم که این آگاهی هارو تو بهترین زمان با من و خیلی های دیگه به اشتراک گذاشتید که هدایت بشیم،من مطمئنم اینم کار خداست که به دلتون انداخت الان موقعشه برو پشت دوربین

    میدونید استاد شما درست میگید و زندگی من و چیزی که تا الان تجربه کردم گواه بر این موضوعه

    ایمان به خداوند همه چیزه،اطمینان به رب همه چیز وارد زندگی آدم میکنه

    به شخصه بارها دیدم وقتی روش حساب میکنم و پشتم بهش گرمه هم ایده های توپ به ذهنم میرسه هم روابطم عالیه هم سلامتی زیادی دارم و سرحالم هم اوضاع مالی اونقدری خوب هست که توی فکرش نباشم و مطمئنم خدا بیشترشم بهم میده(اطمینانی که ذره ای شک داخلش نیست) و اوضاع بسیار راحت پیش میره و از یه جاهایی خواسته هام وارد زندگیم میشه که میگفتم خدایا همینقدر ساده آخه؟هیچوقت نمیشه راهی که خدا انتخاب کرده رو حدس زد!! حداقلش من که نتونستم و همیشه سوپرایز شدم و به قول خودتون به صورت طبیعی وارد زندگیم شده

    چقدر این ایمان قدرت میده به ترس ها غلبه کنم،تکامل رو با عشق طی کنم و با شوق برم سراغ کاری که دوستش دارم

    ایمان به خدا خودباوری میده،قدرت میده،احساس ارزشمندی و لیاقت میده،شوق و ذوق و رهایی میده،احساس آرامش میده و روابط عالی میده هرچی که فکرشو بکنی و خوبه رو وارد زندگیت میکنه

    آره استاد شما درست میگی و تجربیات من گواه بر درستی حرفای شماست

    و وقتی به جای ایمان به خدا شک باشه،تردید باشه و پیرو نجواها باشم همه اینا ناپدید میشه،نه اینکه وجود نداشته باشن اتفاقا هستن من دیگه نمیبینمشون

    یادآوری این نکات باعث میشه بخوام بیشتر روی توحیدم کار کنم و بیشتر به خداوند ایمان داشته باشم و اطمینان کنم

    ایمان به خدا،ایمان به رب……حس خوبش کافیه که آدم بخواد دنبالش بره چه برسه به نتایجش

    از شما سپاسگزارم استاد و دمتون گرم که تونستید رسالتتون رو خیلی خوب اجرا کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته عزیز

    سلام دوستان بهشتی من

    استاد اول سپاسگزاری میکنم به خاطر این فایل بسیار ارزشمند و هم تمامی فایلهاتون ، استاد حواستون هست بعد دوره احساس لیاقت شما چند دوره قرانی برگزار کردید و رایگان که از نظر من هزاران ملیارد دلار ارزش داره واقعا این فایلهای اخیرتون که قرانی هست بیشتر و بخصوص این فایل منو برد تو یه دنیای دیگه منو هزار پله تکونم داد واقعا با این فایلتون فهمیدم که پشیزی نمیدونم و پشیزی نمیشناسم نه خودمو و نه خداوند جهان رو

    استاد منم متوجه شدم همه چی اصل قانونه و این جملتون چقدر به روحم نشست

    مشکل هیچ وقت از خدا نیست مشکل همیشه از گیرنده هست

    و این که گیرنده ما به نظر من همون باورهامون هستن

    و چقدر کیف کردم با این جملتون که تاکید داشتید بلد کنید باور= امکان پذیر بودن چیزی ، حداقل یه درصد امکان بدیم واقعا با آیه های قرانی یه باورهای فاندامنتالی در من شروع به تغییر کرد یک مثال از خودم میزنم

    استاد من 7 سال پیش تو مشهد مسافر کشی میکردم مثل زمان بندر عباس شما متاهل هم بودم و دخل و خرجم نمیخوند تا این که مهاجرت کردم تهران که کلی درس داشت برام ولی اصل داستان اینجاست که من مهاجرت کردم تهران رفتم با تحصبلات فوق لیسانس برای یه بازاری که دیپلم نداشت شروع به کار کردم یادمه هر روز غر میزدم و اعتراض داشتم به کل کیهان که بابا من لیاقتم بالاتره با این تحصبلات کارگرم اونم برا کی

    خلاصه یه دوستی داشتم هر روز میومد باهم کپ میزدیم اتفاقا بعدا فهمیدم از شاگردهای شماست یه روزی من غر میزدم اون دوستم گفت ببین حرف زدن ارزش نداره حرف مفته اگه فکر میکنی لیاقتت بالاتره چرا نمیری جای بهتر یا اصلا کشور دیگه

    این جمله به خدا قسم چفت شد با جانم یه زره از دوستم ناراحت شدم ولی جمله نشست به جانم اونجا اون جایی بود که قسمت دوم که فرمودید درونم روشن شد

    امکان پذیر بودن حتی یه درصد

    با خودم گفتم اره امکان داره بعد ایده اومد همون کارگری که میکنم صحبت کنم جنس بفروشم درصد بگیرم بعد ایده اکمد یاد بگیر این کارو برا خودت بعد دستهایی اومد منو کمک کرد بعد چالش هایی اومد که مستقل شو تا الان که کسب و کار خودمو دارم با درامد عالی و آزادی زمانی و مالی و مکانی استاد همه اینهارو من تو وجود شما دیدم و گفتم امکان داره منم میخوام

    شما استاد با زندگیتون الهام بخش من شدید که امکان داره ، اره اگه برام اتفاق نمیفته تو فرکانسش نیستم ایراد از گیرنده هست تنظیم میکنم میرم رو فرکانس خواستم با باورهام استاد با این فایلتون مطلبی که من شاید 100 سال باید زندگی میکردم تا یاد بگیرم شما بهم با این فایل یاد دادید استاد من بلد نیستم چطور سپاسگزار شما و خداوند بزرگتون باشم فقط میتونم بگم خدایا به خاطر وجود استاد عباس منش شکرگزارم و سپاسگزارم. استاد با تمام سلولهای بدنم سپاسگزار شما هستم

    تعهد میدم استاد من تا آخرین روز عمرم هر روز این فایلو گوش بدم

    زکات علم عمل کردن به اونه و من متعهدم عمل کنم به این آگاهی

    امکان پذیره…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    حجت اله دشت پیما گفته:
    مدت عضویت: 2848 روز

    سلام ودرود

    فکر میکنم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل من باشه، یک عمری با نمیشه و نمیتونی محاصره بودیم

    من ماموریت هستم و قرار بود بیشتر بمونم، گفتم بزار تستش کنم این فایل رو، فقط تا دقیقه 18 گوش داده بودم و متن فایل رو خونده بودم ، تیکه های آخر متن رو چندین بار با منطق های مختلف برا خودم تکرار کردمو خواسته ام این بود که ماموریتم تموم بشه و با عشقم بریم گشت و گذار ،

    یه کم بعدش گوشیم زنگ خورد، مدیرم بود دیدم هیچی نمیگه، بعد گفت کارم داشتی زنگ زدی، گفتم خودت زنگ زدی که

    گفت اشتباهی دستم خورده، و بعد گفت شنبه عصر جایگزین میاد برات و برو خونه!

    مات و مبهوت از سرعت اجابت موندم

    خودش بهم گفته بود تو فعلا اینجا می مونی تا آخرش

    حالا دارم یه خواسته دیگه که ظاهر شرایط غیر قابل تغییر هست رو منطقی میکنم، انشالله که اوکی میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 7 دی رو با عشق مینویسم

    تاکید

    تاکید

    تاکید

    خدا ، وقتی تاکید میکنه ، من بیشتر درک میکنم و ازش ممنونم که ، انقدر من براش ارزشمندم ، که به من تاکید میکنه و دوست داره که من پیشرفت کنم

    حتی از خودم هم بیشتر دوست داره که من باورهامو از همه جنبه ها قوی و قوی تر کنم

    چون من به پیشرفت جهان هستیش کمک میکنم و مهم تر از همه من با هر قدم و پیشرفتم به خودش به ربّ و صاحب اختیارم نزدیک و نزدیک تر میشم

    خدایا شکرت

    اینبار بعد از یکسال ، که همیشه بهم میگفت باوراتو قوی کن

    این بار با بی نهایت تاکیدش و درک هایی که بهم داد فهموند ، که چقدر مهمه تکرار باور و حتی ساده بودنشم به من یاد داد

    که من فقط باید عشق و حال کنم و هر روز گوش بدم و تجسم کنم و کیف کنم

    چون من امروز وقتی داشتم نماز میخوندم هم در مورد باورها و هم درمورد قرآن خوندن مقاومت هایی داشتم بهش گفتم کارب کن که من باورم رو به راحتی تکرار کنم و مقاومت هام از بین بره

    خدایا شکرت

    امروز صبح که بیدار شدم با حیرت از خواب بیدار شدم

    انقدر خوشحال بودم تو خواب و انقدر عشق رو دریافت میکردم که وقتی چشمامو باز کردم حس کردم انقدر واقعیه که من تو زندگی این جهان هستیم دارمش

    اولین کاری که کردم سریع دفتر ستاره قطبیم رو برداشتم و با عشق برای خدا نوشتم

    چقدر حس خوبی بود

    من هر روز دارم مینویسم و سعی میکنم که تجسم کنم و احساسم رو هم خوب کنم و لحظه پایانی رو ببینم

    و شبا که تک میزنم

    هیچ کدوم بدون تیک نمیمونه

    راستش من به اونایی که در دست اقدام توسط خدا هست و مینویسم در دست اقدام ،برای اونا هم تیک‌میزنم و خوشحالی اینو میکنم که در دست اقدامه و باز هم لحظه پایانی رو میبینم و کیف میکنم

    اما امروز که مینوشتم با خودم گفتم طیبه بنویس و تجسم کن و احساست رو خوب کن و لحظه پایانی رو به وضوح ببین

    اما یادت باشه ، با خوابی که امروز دیدی ، خدا داشت به وضوح بهت میگفت که باورهاتو باید تمرکزی شروع کنی و لذت ببری با تکرارشون و مثل نوشتن تمرین ستاره قطبی تجسم کنی و لذت ببری

    و حتی من متعجب بودم

    تو خواب گفتم خدایا چی دارم میشنوم چقدر سریع رخ داد

    و وقتی بیدار شدم ،اولین چیزی که به زبونم اومد این بود که باورامو باید قوی کنم

    من تازه دارم میفهمم استاد عباس منش چرا میگفت من با خدا تقسیم کار کردیم

    عشق و حالارو من میکنم و خدا کارارو انجام میده

    همیشه برام سوال بود عشق و حال منظورش چیه ؟

    تا اینکه امروز خدا به سوالی که پرسیده بودم از پیام یکی از دوستان جواب داد و گفت

    (ابراهیم گفته:

    07 دی 1403 در 17:04

    الان که دارم فکر میکنم احساس میکنم فقط کار ما شکرگزاریه، کار ما کنترل ذهنه،کار ما بزرگ فکر کردنه،کار ما درک احساس ارزشمندیمونه،کار ما درک فراوانیه،کار ما صلاته، کار ما کارهای متافیزیکیه.کارهای سخت رو خدا خودش انجام میده.سمت خودمون رو انجام میدیم و منتظریم به خواسته برسیم بدون ذره ای شک.)

    وقتی پیامشون رو شب ساعت 10 دیدم و خوندم و به آخرین جملاتشون رسیدم تازه درک کردم جریان چیه

    ببین چقدر خوب خدا میچینه

    من جریان جوش صورتم رو با نگاهی تکاملی نوشته بودم و آقای ابراهیم پاسخی برای من نوشتن

    و من از پاسخشون به جواب سوالم رسیدم

    چقدر خدا دقیقه

    چقدر حساب شده

    از یه جوش منو به جواب سوالم رسوند

    اولش نمیخواستم بنویسم جریان جوش و درکی که داشتم رو اما نوشتمش

    الان درک میکنم یه اراده ای قوی تر از اراده ام هست که منو مصمم میکنه به نوشتن

    به اینکه بنویسم و انقدر خوب میدونه که قشنگ میچینه

    تا ظرف منو رشد بده

    خدایا شکرت

    خدا چقدر راحت داره جواب سوالامو به ساده ترین راه میده

    و جواب سوالم این بود

    تکرار باور خودش عشق و حاله

    طیبه ، تو فقط باید در طول روز چند تا کار انجام بدی

    1 . توجهت به نکات مثبت باشه

    2. تمرین ستاره قطبیت رو که مینویسی و تجسم میکنی و احساست رو هم بی نهایت عالی میکنی

    عین همین کار رو

    باید برای تکرار باورهات در طول روز انجام بدی

    طیبه ببین چقدر راحته

    به یادت بیار، امروز دوباره زیر دوش حموم ،تجسم کردی و به وضوح خواسته هات رو دیدی ،چقدر لذت بخش بود برات که از شدت خوشحالی فقط میخندیدی

    به یادت بیار هر روز صبحت رو که از شدت خوشحالی تجسم میکنی و آخر شب که تیک میزنی و میبینی تک تکشون رو و تیک میزنی اونایی رو که رخ دادن و اونایی که در دست اقدام توسط خدا هستن

    چقدر حالت خوبه

    پس تو داری عشق و حال میکنی و خدا داره کاراتو انجام میده

    به همین راحتی و سادگی

    تو داری یاد میگیری این روزا ،که چجوری عشق و حال کنی

    تازه داری راه میفتی که باوراتو قوی کنی

    بهت وعده دادم که خبرای خوب تو راهه طیبه ، یادته که ؟؟

    مگه میشه یادم نباشه ربّ ماچ ماچی من

    عشقی عشق

    مطمئن باش که اگر این عشق و حال رو به درستی ،عشق و حال کنی ، به سادگی و خود به خود رخ میده

    باقی کارهارو بسپر به خدا

    خب الان از این روز بهشتی بنویسم

    روزی که باز هم کلی برای من عشق و حال بود و یادگیری

    وقتی تمرینم رو نوشتم و بیدار شدم ، کارهامو انجام دادم و اومدم اتاقم خوابم رو نوشتم و دوباره رفتم سایت

    وقتی مادرم رفت جمعه بازار ، من دیگه نرفتم

    چون من هفته پیش تصمیم گرفتم روی باورهام کار کنم و تمرکزی تمرینات دوره 12 قدم و این هفته که عشق و مودت رو خریدم ،انجام بدم

    وقتی مادرم رفت من نشستم و 15 صفحه باور قدرتمند درباره عشق رو که نوشته بودم از جلسه اول دوره عشق و مودت ،با صدای خودم ضبط کردم و عشق و حال کردم

    و تا ساعت 3 داشتم ضبط میکردم

    وقتی داداشم از سر کار برگشت روی تمرین رنگ روغنم کار کردم و به فایل ها گوش دادم

    وقتی اذان گفته شد و نمازم رو خوندم

    سرنماز گفتم خدایا من دو تا مقاومت دارم

    چجوری آسون بشه برام ؟ تو آسونش کن

    من میخوام یکی اینکه قرآن رو بخونم و فکر کنم و درک کنم و یاد بگیرم و عمل کنم

    یکی هم اینکه آسونم کن برای تکرار باورهای قوی که ضبط کردم

    اینو گفتم و اومدم نشستم

    یهویی دیدم دارم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم ، که کپی کردم چند روز پیش ،میخونم

    15 صفحه خوندم

    با هر بند یک بار نه چند بار میگفتم خدایا شکرت

    و درک هایی که داشتم گوشه پاراگراف ها یا همون بند ها نوشتم

    درک های زیادی داشتم

    که در صفحه دیدگاه خود کتاب مینویسم

    وقتی به صفحه 16 رسیدم ، به بک باره کتاب رو رها کردم و اومدم سایت و فایل ولید اجابت دعا رو ببینم

    و باز هم از این صفحه قسمت

    شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد

    عکس استاد و پسرشون توجهمو جلب کرد و رو عکسشون زدم دیدم

    پیغامِ هدایتگرایانه ی تضادها

    این روزا دیگه ریز ترین نشونه هارو به سرعت دریافت میکنم

    آخه هر روز تو تمرین ستاره قطبیم مینویسم که درک و دریافت ریز ترین هدایت ها رو بهم بگی خدای من

    وقتی دیدم گفتم آره دقیقا همینه میدونم پیغام منظورش کدوم خواسته ام هست که از تضاد بود

    وقتی باز کردم تا گوش بدم

    استاد بین حرفاش اشاره کرد به 7 مهر

    اشاره کرد به خواسته های ما هرگز از بین نمیرن

    اگر ما به خواسته هامون نمیرسیم به این دلیله که باورهای درستی نداریم

    و یه نشونه قوی بین حرفاشون گفتن

    اگر یه خواسته ای هست توی وجود شما که از تضاد به وجود اومده اون خواسته 100 در 100 به حقیقت میپیونده

    و اگر باورهامونو در مورد هر موضوعی درست کنیم

    به راحتی رخ میده

    به راحتی

    و بعد تمام موتورایی که داشتن رو نشون دادن

    و منم که عشق موتور هستم کلی کیف کردم از دیدن موتورا و دوچرخه ها و کلی کیف کردم

    خدا به شدت تو این یک هفته داره به من تاکید میکنه که باوراتو قوی کن

    و حتی این فایل کلید اجابت دعا رو که بهم هدیه داد از دیروز فقط داره به طرق مختلف میگه

    طیبه فقط و فقط باید روی باورات کار کنی و سریع عمل کنی

    چون خبرای خوب تو راهه

    شادمان میشی و راضی میشی

    وقتی داشتم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم رو میخوندم یه سوالی برام پیش اومد در مورد سوره یوسف

    و نوشتم و خدا به سرعت جوابمو داد و جواب دوباره باور بود

    همه چی باوره

    حتی وقتی من دیدم پاسخی از دوستان برای من اومده

    بازم دوستان تکرار و تاکید داشتن بر روی باور

    همه اینا داشت تاکید میشد

    میدونم که خیلی خیلی خبر خوب تو راهه

    استاد گفت 7 مهر

    من دقیقا پارسال از 7 مهر ماه شروع کردم به تکرار و گوش دادن فایل های رایگان

    دوستی در سایت برام نوشته بود سال 1404 فروردین ماه

    و من مشتاقانه و با عشق و البته سعی میکنم رها باشم و فقط و فقط به عشق و حال ادامه بدن و باورهامو با عشق تکرار کنم

    و باقی کارهارو به خدا بسپارم

    کافیه من به سمت خودم که وظایفی دارم و همه اش عشق و حاله به سرعت انجام بدم و کیف کنم

    خوشحالم از اینکه این فایل بی نهایت ناب و عالی رو به من هدیه داد

    حتی تو کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم هم تاکید کرد که باور

    باور

    باور

    طیبه تاکید میکنم باور هاتو قوی کن

    دیگه مستقیم با سرعت میرسی به سادگی و راحتی

    خدایا شکرت

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    هادي گفته:
    مدت عضویت: 2055 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    من از داستان زکریا در قرآن فهمیدم که وقتی کسی خواسته ای داشته باشد خداوند برای این که امکان پذیری آن خواسته را به او نشان دهد یک نفر که توانسته به آن خواسته ها برسد را بمن نشان میدهد آیه 37سوره آل عمران وقتی مریم را میبیند که نعمت و رزقی برای مریم رسیده بجای این که قضاوت بکند و بشیند مغزش را درگیر کند می آید سوال می پرسد از مریم که اینا از کجا اومده….

    یاد آیه 32سوره نسا افتادم که می‌گفت تمنا نکنید اونچه رو که دیگران دارن برای مردان نصیبی است بخاطر آنچه که کسب کرده اند و برای زنان هم همین طور بعد میگه بجای این که حالتون بد بشه از فضل خدا درخواست بکنید تا خدا بهتون بده …

    هم زکریا و هم من و شما نعمت های رو توی زندگی دیگران میبینیم اما تفاوت احساسی فرق می‌کنه یه نفر میبینه و فضل خدا رو بیاد میاره و قدرت خدا رو یه نفر هم چون نمیتونه درک کنه قوانین و مشیت خدا رو میاد انگ میچسبونه به دیگران…

    و این ندیدن فضل خدا باعث میشه بجای تحسین از تخریب استفاده کنه و بجای اینکه انگیزه بگیره و باور کنه که برای منم می‌تونه پیش بیاد میاد برای این که افسرده نشه انگ میچسبونه ب اون افراد….

    بعدم فهمیدم وقتی خواسته ای خیلی شدید باشه خدا این الگو ها رو می‌فرسته تا برای فرد باور پذیر کنه…

    بعدم فهمیدم بمحض درخواست کردن خواسته ها توسط خداوند اجابت میشه و فقط ما بیاییم خودمان را پذیرا آن بکنیم با باور کردن مان و برداشتن شک ها و تردید هایمان‌….

    فهمیدم مهم نیست که موسی باشی یا زکریا یا ابراهیم همگی به مقداری باورهایی محدود دارند و هیچ کس کامل و پرفکت از لحاظ ایمانی نیست و جهان مادی در آن هیچ حد کمالی وجود ندارد….

    فهمیدم که من باید درخواست خودم را به خدا بگویم و آن را اجابت شده بدانم و بعد از آن بیایم ببینم اما ها و ولی ها و اگر هایم را پیدا کنم و با یادآوری قدرت خداوند و دیدن الگو هوایی از زندگی دیگران و تجربیات خودم بیایم ممکن پذیری آن را باور پذیر کنم برای خودم….

    فهمیدم که اگر باور درونی نباشد هر چقدر ب زبان بگویم باور دارم فایده ای ندارد چون نمی توان سر خدا رو کلاه گذاشت چون جهان به فرکانس درونی من پاسخ میدهد .

    فهمیدم فرکانس من است که سبب تغییر شرایط میشود نه حرف های من….

    فهمیدم که برای باور پذیری باید بصورت تکاملی پیش رفت و نمی شود انتظار داشت که به یک باره و یک شبه ایمانمان بالا برود….

    فهمیدم به میزانی که طول بکشد باور پذیر شدن و ممکن پذیری یک خواسته صورت بگیرد بهمان میزان دریافت آن خواسته طول میکشد.

    فهمیدم راه افزایش ایمان تکرار کردن الطاف خدا هست .

    فهمیدم که اگر خواسته ای ممکن پذیری آن برای ما باور پذیر باشد تجسم کردن به خواسته به ما احساس خوبی میدهد .حرف زدن در موردش به ما احساس خوبی میدهد.

    فهمیدم که من باید ذهنم را همواره با افکاری که ممکن پذیری خواسته مرا باور پذیر میکند بمباران کنم و اجازه ندهم ذهنم جفتک پراکنی کند

    فهمیدم من باید همیشه سعی کنم فرکانس های مناسب را ارسال کنم تا اتفاقات رخ دهد.

    من از داستان زکریا با توجه به آگاهی جلسه 9-10 دوره راهنمای عملی دستیابی به رویا این را فهمیدم که نگاهی که ما نسبت به خداوند داریم سبب اتفاق افتادن اتفاقات میشود.

    فهمیدم ذکر دائمی و بیاد آوردن نعمت ها برای همواره سبب میشود این توجه دائمی ما فرکانسهایی را به جهان ارسال کند و بنا قدمت ایدیهم ها و بما کانو یصنعون هوایی را به جهان ارسال کند که سبب شود آن جنس اتفاقات را تجربه کنم.

    فهمیدم به هرچه بیشتر توجه کنیم و تمرکز کنیم بسمت آن هدایت میشویم و آن را تجربه میکنیم….

    خداوند به همگی ما برکت بدهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    آقا، منم یه موقعی، جوری شد که یه چیزی رو خیلی میخواستم…رب و ربم یکی شده بود از بس بهش فکر کرده بودم و اینکه: چه جوری میشه…مگه میشه؟ نه، نمیشه!

    خب… یه چهارسالی گیر بودم که میشه و نمیشد!

    رفیقم حالم رو دید و گفت: ببین، قبل از اینکه دهنت صاف بشه، بیا برو پیش بابای من، درستش میکنه!

    بابای رفیقم، آدم مومن مقدس درست حسابی هست. گفت: میخوای من کاری بکنم که بشه؟

    عه….بابا، یه دختره رو میخواستم! اینجور که نمیشه تلگرافی چیز بنویسم! بابای رفیقم گفت: میخوای کاری کنم که دختره خودش بیاد، زنت بشه؟

    گفتم: نه! مگه زوریه؟؟

    گفت: خب، اگه میخوای خودت کاری بکنی، باید دوماه تمام، پاشی بری سید علاالدین حسین، شبای یکشنبه ، دورکعت نماز بخونی و بیای… بعدش، خودش میشه! قدیما که آدما دلشون صاف تر بود، همه چی رو میخواستن و میشد.

    تو دلم گفتم: گرفتی مارو، حاجی؟ باشه، میرم نماز میخونم.

    این کارکرد ذهن مازوخیسته دیگه… میگرده دنبال خود آزاری. منم خیلی خوشم اومد: ای ول، منکه. مال این حرفا نیستم، بذار با این ماراتن خود آزاری، اقل کم آدم بشم! بهتر بشم!

    خدایی، ته دلم دیگه همه چی تموم شده بود. مطمئن شده بودم که راه ما جداست، ولی پاشدم رفتم سیدعلاالدین حسین. اون، داداش شاهچراغ هست.، یه امامزاده، توی شهر ما.

    به جای دورکعت، هر دفعه صد رکعت نماز خوندم و به جای دوماه، ده ماه تمام رفتم…. چهل ضربدر 100 رکعت! ددم وای!

    به قول قرآن:هولا یشفعون عندالله!

    همه اونجا مثه من بودن. مثه اینکه روشون نمیشد مستقیم از خود خدا بخوان، رفته بودن در جوار سیدعلاالدین حسین، به اون بنده خدا، نماز زورکی میدادن تا ایشون شفاعتشون رو بکنه.

    دیگه برام عادت شده بود یکشنبه ها برم امامزاده.

    یه روز حین نماز، شنیدم یکی داره از خارش زیاد پاش گلایه میکنه و اون دیگری جواب میده: ببین، اولش همینجوره. بعد عادت میکنی!

    استغفرالله! این حرفای منشوری تو صحن امامزاده؟؟

    بعد نماز صد رکعتیم، بازانوم که داشت از جا در میومد، پاشدم رفتم پشت اون دیواری که از پشتش صدا میومد، ببینم کیه از این حرفا میزنه؟؟

    وای!

    وای!

    دوتا معلول رو ویلچر نشسته بودن! ظاهرا پای یکیشون رو تازه قطع کرده بودن…. وای!

    اینجا چیکار میکنی علی؟ این بندگان دلشکسته خدا… اینها صدمه خورده اند… بی پناهند! تو اینجا چیکار میکنی؟ چته؟ چت شده؟ چیت تو زندگی کم هست؟

    از فرط خجالت، حتی نمیتونستم گریه کنم.

    گفتم: خدایا، من دیگه اون بنده خدا رو نمیخوام. انشالله خوشبخت بشه.

    منم خوشبخت بشم. به من بهترینها رو بده…. ببین، زانوم از جا در اومد، لوطی! من که جیک و جیک میکنم برات!:)))

    فردای اون روز، اون دختر خانوم عقد کرد! بعدها فهمیدم!

    خدا رو سپاس که دیگه صدامو از همه جا میشنوه! امروز پشت فرمون، کلی قربون صدقه ش رفتم.

    به خاطر دختری که بعدها صدپله بیشتر عاشقش شدم و حالا ننه دوتا بچه م شده… همون زندگی قشنگی که خدای ارحم الراحمین بهم داد، تشکر کردم و تشکر کردم.

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    Amin Iloon گفته:
    مدت عضویت: 982 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    با سلام و احترام خدمت تمام دوستان و استاد عزیز

    خیلی هم خوشحالم که این فرصت رو خداوند بهم ارزانی داده تا بتوانم از آگاهی های این سایت بهره ببرم.

    شکر الله بابت این مقدار پول بی نظیری که خداوند بهم لطف کرده ازش استفاده کنم و لذت ببرم. و در همین حین هم من یاد این آگاهی ها افتادم که من رو به اینجا رسانده بود و گفتم بیام در قسمت سایت هدایت بشم به مسیر بهتر – به قول استاد اسان بشم برای اسانی ها.

    شکر الله بابت این فایل بی نظیر و ایاتی که استاد باز می کنند…

    واقعا زندگی میتونه خیلی جذاب و لذت بخش باشه.

    و خداوند واقعا در هر شرایطی ما رو هدایت میکنه و ما را تشویق میکنه از منطقه امن خارج بشیم و آزادانه و پرشور زندگی کنیم.

    شکر الله بابت این رانندگی لذت بخش و اینکه پول دارم بیام شیراز و لذت ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    دلیل نگاه کردن ب شرایط و اوضاع و رسیدن ب ناتوانی و غمگین شدن اینه ک من نفهمیدم وظیفه خودم و خدا رو

    نمیدونم خدا کجای کاره و من کجا

    نمیدونم من باید چیکار بکنم و خدا چیکار

    من با فکر کردن ب چگونگی ها دارم تو جیزی ک فقط ب خدا مربوطه دخالت میکنم

    اصن وظیفه من فکر کردن ب چگونگی ها نیس

    اصن کار من این نیس ک چگونگی هارو بچینم

    اصن درتوانایی من نیس معلومه ک تو ذهنم ب بن بست و حال بدی میرسم

    اصن تمام غم ها و ترس ها ب علت عدم شناخت جایگاه و کارکرد خداوند است

    کسی ک ب شرایط نگاه میکنه و در ذهنش ب ناتوانی میرسه یعنی ب این میرسه ک نمی‌شود دچار غم و ترس میشود

    در صورتی ک کسی ک میدونه و تکرار میکنه لا اله الا انت و میفهمه یعنی چی هیچ موقع نه غمگین میشه نه می‌ترسه

    این نعمت ایمان و درک و شناخت جایگاه خدا و شناخت وظیفه خود این قدر نعمت بزرگیه ک اگر تا آخر عمر شکرگزاری کنم نمیتونم شکرش رو ب جا بیارم

    کسی ک اینطوری فک میکنه و یک سره فقط داره شکرگزاری میکنه و خاشع تر میشه باعث ورود نعمت ها ب زندگیش میشه

    مقاومت نداشتن یعنی حال خوب داشتن

    وقتی حالم خوب باشه وظیفه ام رو انجام دادم خدا هم برکتومیده بهش و ده برابرش میکنه و نعمت هارو وارد زندگیم میکنه

    در واقع اون چگونگی ها وظیفه خودشه و بارها گفته ک تواناست بر هر جیزی

    اون وقت اگر درک کنم این داستان رو مثل استاد زندگیم میکنم با دیدن زیبایی ها ذوق و شوق میکنم و لذت میبرم

    همین وظیفه من همینه

    خداوند هم مژده میده ب این افراد

    ب آنهایی ک ب خدا و تواناییش ایمان دارن و عمل صالح(لذت و حال خوب)رو انجام می‌دهند

    وقتی خدا مژده میده یعنی اتفاق میفته کسی ک مژده خدا رو درک کنه حالش عالی میشه و ذوق میکنه و همین باعث وارد شدن نعمت ها ب زندگیش میشه

    خدا ب هر خواسته ای ک بهش عرضه کنم می‌گوید میشود

    دیگه خواسته های من سخت تر از اژدها شدن چوب و نرم شدن آهن و تسخیر اجنه و انسان ها و پرنده شدن گل و زنده کردن مرده و شفای بیمار سرطانی و جوون شدن زلیخا و از ته چاه ب مقام بالای مصر و ازدواج محمد با خدیجه ثروتمند و رفتن شن ها ب چشم دشمن و خواب سیصد ساله اصحاب کهف و زنده شدن دوباره عزیر و الاغش و شنیدن و صحبت کردن با حیوانات و … نیست که

    من لایق تمام خواسته هام هستم پس درخواست میکنم از خدا همشون رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1319 روز

      کسی ک اینطوری فک میکنه و یک سره فقط داره شکرگزاری میکنه و خاشع تر میشه باعث ورود نعمت ها ب زندگیش میشه

      مقاومت نداشتن یعنی حال خوب داشتن

      وقتی حالم خوب باشه وظیفه ام رو انجام دادم خدا هم برکتومیده بهش و ده برابرش میکنه و نعمت هارو وارد زندگیم میکنه

      چقدر این تیکه از کامنت و نظرتون قشنگ بود ، حتی اگه تکرار مجدد حرف های استادِ قشنگ هم بود به دل من نشست این موقع نیمه شب ساعت 2 ، خیلی خیلی خوب بود

      مقاومت نداشتن یعنی حال خوب،

      خودم به این نتیجه رسیدم و خدا هر لحظه داره بهم میگه که شاد بودن و شادی بزرگ ترین حالت شکرگذاریه واشه من بهار تو فقظ شاد باش و سپاسگذار کافیه ،تو به چطوری کاری نداشته باش فقط نفس بکش و ادامه بده همین …

      ممنونم آقا ابوالفضل در پناه خدا باشی که دوباره به من یاد آوری کردی سپاسگذار تر باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 739 روز

      سلام دوست عزیز

      چقد عالی وجالب بود

      دیگه خواسته های من سخت تر از اژدها شدن چوب و نرم شدن آهن و تسخیر اجنه و انسان ها و پرنده شدن گل و زنده کردن مرده و شفای بیمار سرطانی و جوون شدن زلیخا و از ته چاه ب مقام بالای مصر و ازدواج محمد با خدیجه ثروتمند و رفتن شن ها ب چشم دشمن و خواب سیصد ساله اصحاب کهف و زنده شدن دوباره عزیر و الاغش و شنیدن و صحبت کردن با حیوانات و … نیست که

      چقدر عالی بود

      دقیقا همینطوره

      خاسته ی من یک چیز کاملا منطقی وشدنیه

      من مشتری فراوان میخام مشتری های خوب باحوصله نقد

      برای خیلیا شده

      ومیدونم حتما اتفاق میفته

      خدا بهم گفته بهت دادمش فقط ظرفیت باید تواین یک مدت بزرگ بشه دریافتش میکنی …

      برات آرزو میکنم هر خاسته ای داری براحتی برآورده بشه واز ته دل بخندی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ابوالفضل گفته:
        مدت عضویت: 1196 روز

        سلام بر شما دوست عزیز

        ممنونم ک دوباره با کامنتت کلی انرژی بهم دادی

        و کلی برام نفع های دیگه داشت

        باورت نمیشه ک اگر بهت بگم ک خیلی بهم کمک کرد کامنتت

        اره فاطمه عزیز وعده هایی گ خدا میده قطعیه قطعی

        یعنی صددرصد تو آینده اتفاق میفته

        خدا هر وعده ای ک میده قادر هس نسبت بهش و بر خداوند ب قول قرآن هین هس

        خدا همونطور ک ب حضرت زکریا گفت این کار برای من کوچیکه ب همه ما میگه

        بهش میگه اگر ب مشکلی باشه آفرینش شما ک از هیچ بود مشکل ترین باید باشه بقیه کارها ک عددی نیس

        منتهی هر وعده ه ای زمان خودش رو لازم داره همیشه وقتی فکرهای عجله ای میاد تو سرم خداوند لطف میکنه و مثال بچه دار شدن حضرت زکریا رو میده ک لین نبوده ک همون لحظه بچه از آسمون بیاد دستش 9 ماه باید تکامل طی می‌شده

        وقتی خدا وعده ای میده باید صبر کنم یعنی حالم خوب باشه ن این ک تحمل کنم سختی هارو

        و همه این ها با تسلیم بودن اتفاق میفته این ک انسان زیر بار سنگین نره و تسلیم بشه و بگه من از خودم کاری بر نمیاد خدایا ب تو میسپرم من فقیرم ب خیری ک از جانب تو بر من نازل بشه مم ناتوانم تو توانایی

        این حرف ها تو گفتار آسونه اما عمل کننده میخاد

        برام دعا کردی منم برات دعا میکنم خدا بهت آسون بگیره و روز های وعده داده شده رو زودتر ببینی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: