معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 18


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1
    0MB
    0 دقیقه
  • فایل صوتی معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1
    0MB
    0 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم بانو گل و همه دوستان و خانواده صمیمی عباس منش

    به نام خدای نشانه ها خدایی که  هر لحظه به یاد ماست.

    استاد عزیز بسیار زیاد سوپرایز شدم ، وقتی منتظر قسمت بعدی سفرنامه ای، ولی یهو دوره بی‌نظیر احساس لیاقت میاد.

    خیلی خوشحال شدم این دوره جاش خالی بود میون محصولات ناب و عالی شما‌.

    این فایل رو چندین بار گوش دادم خیلی چیزا یادم اومد از گذشته های زندگیم. یادمه توی دوره جلسه 9 عشق و مودت استاد در جواب یه خانمی که پرسیده بود. میدونم ریشه تمام مشکلات من در روابط از دوست‌ نداشتن خودم میاد و همش میگن خودتو دوس داشته باشه آخه چه جوری؟

    و جواب بی‌نظیر استاد‌. !!!

    کسی که خودشو دوس داره هر جایی نمیره ،هر حرفی رو نمیزنه،هرچیز نامناسبی رو نمیخوره ،هر اهنگی رو نمیشنوه ،هرفیلمی رو نمیبینه ، هر فکر مضخرفی رو نمیکنه .

    و چه قدر لذت بردم از این جواب و به خودم گفتم آره چون احساس لیاقت داره و برا خودش ارزش قائله.

    اونجا استاد مثال شمش طلا رو زدن که در ذات و در خودی خود بینظیره و اینکه هرچقدر ما بتونیم توی ذهنمون خدا رو درست بسازیم احساس ارزشمندی میکنیم.

    و فهمیدم این چند دقیقه رو باید هزاران بار گوش بدم . فایل رو برش بدم و آویزه ی گوشم کنم.

    دقیقا همینه، احساس لیاقت و رابطه تنگاتنگش با عزت نفس.

    متن مقاله مریم جون برای دوره احساس لیاقت رو خوندم خیلی برام مفهوم تر شد‌.

    و فهمیدم ما فارق از اینکه چه دستاورد هایی و نتایجی داریم ارزشمندیم چون انسانیم و به محض تولد این ارزشمندی به ما داده شده‌.

    یه جایی از فایل دقیق 9و30دقیق استاد گفتن جاهایی که ما خوب نتیجه گرفتیم مواقعی بوده که احساس ارزشمندی و لیاقت داشتم و مواقعی که نتایج کند بوده در اون موضوع خاص احساس ارزشمندی نداشتیم‌. این جمله منو برد به  شهریورسال 94 که من و همسرم بعد مراسم عروسی رفتیم زیر یک سقف. و دقیق یک سال بعد مهر95 یه ماشین صفر خریدیم و همچنین مدیریت یک مغازه و  دقیق یک سال بعدمهر96 بچه مون دنیا اومد و دقیق یک سال بعد 7مهر97خونه 75متری مون رو خریدیم(همون طور که تجسم کرده بودم با اسانسور و پارکینگ و انباری و 2خواب) . اصلا ماه مهر برای من نماد رشد و شادی شده بود.

    ما باعث تعجب همه شدیم‌. اون سال ها با استاد آشنا نبودیم ولی به طور ناخداگاه قانون داشت اجرا می‌شد توی ذهن ما. ورودی ها کنترل شده و تمرکز فقط روی خودمون‌ بود و با کتاب ها و کلیپ ها و دوستان انگیزشی و مثبت و یک استادی که گرایش روانشناسی داشت تغذیه می‌شدیم.

    و احساس لیاقت هر دو ما به واسطه اعتماد به نفس مون بالا رفته بود‌.

    واقعا چه دوران عالی بود. کم کم  اون منبع تغذیه و محتوای مثبت رفت و تمرکز مون روی منفی ها شد  همچنین اعتماد به نفس مون کم و درنتیجه ما در همین جا استاپ خوردیم.

    به قول سعیده رضایی عزیز من توی این 6یا 7ساله هیچ کاری نکردم جز بزرگ کردن 2تا دختر ناز و خوشگل و مقدار بسیار ناچیزی پول ساختم از فروش لوازم آرایشی و دوخت دوز و خیاطی همین، به خاطر باورهای نامناسب و ترس هایی واهی.

    مث اینکه مادری خوبه که اولویتش بچه هاش باشن و…..

    خداوشکر این باورها کم کم داره میشکنه با صحبت های استاد.

    و من خداروهزاران مرتبه شکر میکنم برای لحظه به لحظه زندگی اکنونم. ولی دارم با این حرفا ردپای قانون رو پیدا میکنم.

    وقتی به اون سال ها فک میکنم یاد کامنت احسان عزیز میفتم که میگفت هر چیزی رو که حق خودم میدونستم راحت و زود به دستش میاوردم و اون چیزایی که بهش نرسیدم ترمز هایی بود که حق خودم نمی‌دیدم داشتنشو.

    من حتی در مورد اینکه خدا بخاد منو هدایت کنه و با من حرف بزنه و بهم الهام کنه احساس لیاقت نمیکردم. تا قبل این 3ماه الانم همین جوره ولی کمتر شده. و من هر روز ازش توی ستاره قطبی هدایت میخام و میبینم که هدایتم میکنه.

    خیلی وقتا ما لطف و محبت دیگران رو به خاطر عدم لیاقت پس میزنیم. برای مثال وقتی یک دوست یا همسایه برامون غذا میاره و ما در صدد جبرانیم و فکرمونو مشغول میکنیم که چه چی براش بفرستیم و اون دوست فرکانس مؤذب شدن ما رو دریافت میکنه و دیگه اون کار رو انجام نمیده.

    توی یک فایلی که مریم جان و استاد بازی تنیس میکردن، مریم جان گفتن یه وقتایی که خیلی خوب جواب توپ های استاد رو میدم به محض اینکه این فکر از سرم میگذره که شرایط خیلی خوبه و نباید اینقدر خوب پیش بره سریع ورق برمیگرده و استاد توی بازی جلو میفته.

    به قول استاد جهان، جهانِ لیاقت هاست و به میزانی که احساس لیاقت میکنی به همه چیز میرسی.

    من خودمو میبینم که دارم تمرینات عالی و بینظیر دوره احساس لیاقت رو انجام میدم نمیدونم کی!! ولی خدا واسم جورش میکنه.

    مث همه دوره هایی از استاد که روزی آرزو شو داشتم و الان دارمشون.شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      صفاگنجی گفته:
      مدت عضویت: 1753 روز

      سلام به خدیجه ی عزیز دوست خوبم

      ممنون از مثال خوبی که زدی دراین مورد که ما بعضی وقتا لطف دیگران رو به خاطرعدم لیاقت پس میزنیم

      دقیقا من بارها بااین موضوع مواجه شدم

      اتفاقا چندوقت پیش همسایمون یه عروس دامادیو توفامیلشون دعوت کرده بود،و ایشون یک دیس پرازغذای بسیارلذیذوخوشمزه به ماهم لطف کردن و دم درحیاط به همسرم داده بود

      سه روز ذهنم درگیربود که چه غذایی بپزم که خوشمزه بشه و بشقابشو پر کنم بجاش ببرم

      واین همسایه ی خیلی مهربون ما کلی ناراحت شد که چرا دوباره بجاش غذا اوردم

      انگار یه حس معذب بودن داشتم اگه حتی به تیکه نبات میذاشتم،دوست داشتم با یه چیز بهتر اونو جبران کنم،که کلی هم ناراحت شد،اما بهش توضیح دادم که دوست داشتم لطفتون رو جبران کنم

      درصورتیکه اگه عمیقا بخوام حرف بزنم انگار اون ته قلبم میگفت که این مقدار غذای زیاد ولذیذ رو نباید میورد،خیلی خوشحال شده بودم ولی اون خوشحالی یکم بابی لیاقتی مخلوط شده بود

      بازهم ازتون ممنونم که باعث شدیداین مورد رو به یادم بیارم و بالطف ومحبت دیگران سپاسگزارشون باشم،ولی اونقدر هم سخت نگیرم که بقیه رو هم بااین کارم معذب کنم

      البته که خیلی جاها هم واقعادوست دارم لطفومحبت دیگران رو عاشقانه جبران کنم،بدون هیچ چشم داشتی و بدون اینکه حالاخواسته باشم خودمو لایق دریافت اون محبت ندونم

      مثل خیلی ازجاهایی که استاد هم لطفو محبتی که آدمهای مهربان ونازنین درحقشون داشتن و تو مسیر سفر استاد به خاطر دستان بی نظیر خدا هدیه های ارزشمندتر ازاون کاری که طرف براش انجام داده بود به رسم سپاسگزاری به اونهامیداد،و چه حس خوبیه ازنظرمن که ادم بخواد به رسم سپاسگزاری ازعشقومهربانی آدمها بتونی بهترین هدیه رو بهش بدی

      درپناه خدای روزی گستر میسپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        خدیجه غلام زاده گفته:
        مدت عضویت: 1916 روز

        سلام به صفای عزیزم

        واقعا چه اسم زیبایی دارید و چه چهره ی زیباتری دارید من بارها ذوم کردم و عکس پروفایل تون رو نگاه کردم که چه مخلوق زیبایی خداوند افریده بدون هیچ ارایشی در کمال سادگی، اینهمه زیبایی شما.

        خیلی خوشحال شدم ازینکه برام نوشتی عزیزم.

        علت نوشتن این موضوعی که شما اشاره کردید به خواهرشوهرم که طبقه بالای ما زندگی میکنن برمیگرده و امروز اینو درک کردم و تو کامنتم نوشتم.

        از دیروز صب که معرفی دوره احساس لیاقت اومده و تمرکز و توجه مون رو معطوف خودش کرده و طبیعییه که نمودهاشو توی زندگی روزمره ام ببینم.

        داستان اینه یک هفته پیش مطلع شدم که خواهر شوهرم سرما خورده و سرکار نمیره و خونه است رفتم عیادتش.

        تصمیم گرفتم فردا از غذای خودم براش ببرم و نیتمم فقط برای دل خودم بود یهویی اومد این فکر.

        ظهر یه سینی برداشتم و چنتا ظرف داخلش و براش بردم. یک هفته گذشت حالش خوب شد رفت و امد میکرد ولی ظروف منو نمیاورد. تا اینکه امروز اومد گفت دیشب کته برنج پختم که براشمام بیارم که خمیرشد و خراب شد و نشد. اونجا فهمیدم اون میخاد جبران کنه گفتم وای من با این کارم مؤذبش کردم بنده خدا چن روزه تو فکره جبرانه. بلاخره همین شبی کلی نبات و چیزای دیگه گذاشته سینی برام آورد و راحت شد. با خودم گفتم دیگه نباید چیزی براش ببرم چون دارم اذیتش میکنم.

        این به حس لیاقت مون برمیگرده منم حتما از این کارا زیاد کردم برا بقیه که الان حضور ذهن ندارم.

        و دوست خوبم فک کنم درستش اینه که هر وقت کسی محبتی کرد اونو هدیه ای از جانب خدا بدونیم و راحت باشیم.

        و در آینده اگر اگر خودمون دلمون خواست و حسشو داشتیم براش یه چیزی بفرستیم بدون اینکه دغدغه بشه برامون.همین.

        ممنونم گلم موفق باشی عزیزم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    sanaz az گفته:
    مدت عضویت: 649 روز

    سلام

    من خیلی راجع به این موضوع فکر کردم و دیدم که من همیشه و در همه ی موارد احساس لیاقت رو در خودم دارم و حتی مثلا همیشه به خودم میگم که چقدر تو زیبایی یا مثلا لیاقت بهترین ها رو داری و …

    اما در مورد رابطه ی عاطفی با شکست روبرو شدم ونتونستم توی زندگیم فردی رو کنارم داشته باشم.با اینکه همیشه این حس لیاقت رو در خودم داشتم و حس میکردم لیاقت من بهترینه چون خودم هم همیشه تلاش میکردم بهترین باشم .

    یا مثلا در مورد ثروت ، من از سنی که وارد بازار کار شدم همیشه حس لیاقت داشتم که بهترین خواهم شد و لیاقتم بالاترین جایگاه و ثروت فراوانه حتی تو تصوراتم هم اینچنین بود اما متاسفانه هیچوقت نتونستم با وجود تلاش در اون جایگاه مد نظرم باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام مجدد به استادعزیزم

    وقتی نشستم به موردهای مختلف زندگیم فکر کردم دیدم توخیلی ازجاها ازاحساس لیاقت نسبتا خوبی برخوردارم و خیلی جاها هم هنوز جای کارکردن روی خودم داره،ولی خیلی دوست نداشتم زیاد به گذشته ی دورم مرورکنم چون مسلما گذشته ی همه قبل از فهمیدن قانون پراز احساس بی لیاقتی درتمامی موارد زندگیشون بوده

    وخوب وقتی به گذشته ی خودم برمیگردم ویه مروری برخاطرات میکنم احساسم خیلی خوب نیست

    اکثررفتارای پدرمادرامون تو کودکی به شکلی بوده که پدرمادرای اونها باهاشون داشتن،وهیچوقت نخواستن فکرکنن که این رفتار نشأت گرفته از چه باوریه که الان دارن به صورت زنجیر وار به نسلهای بعد هم وصلش میکنن

    مخصوصاباورکمبودهمراه باعدم لیاقت که دیگه کل زندگیِ دهه پنجاه شصت هفتادیا رو نابودکرد

    مثلا کفش یالباسای بزرگترازسایز پا یا تن برای بچهاشون میخریدن تازه بایدهم کلی مراقبت ازشون میکردن تا خواهریابرادر بعدی هم بتونه ازشون استفاده کنه

    واین موضوع دقیقا ازگذشتگان پدربزرگهاومادربزرگهای من تا به دوران من ادامه داشت و همیشه فکرمیکردیم بهترینوبا قناعت ترین کار رو انجام میدیم

    حالا که بزرگتر شدیم تو همه ی جنبه های زندگیمون بدون اینکه متوجه بشیم همین باورکمبودوعدم احساس لیاقت ریشه دوونده

    یچیزیکه پدرمادرای دهه پنحاهی مخالف رفتارای بچه های دهه هشتاد نودی هستن همین موضوعه که وقتی اونها یه چیزی بیشترازنیازشون از ماپدرمادرها درخواست میکنن،فکرمیکنن کاره اشتباهی میکنن و فقط این نصیحت رو به ما دارن که یدونه بچه برای این دوره کافیه،این بچه ها توقعاتشون زیاد از حده شرایط اقتصادیه و ازکجا میخواید پول بیارید نیازاونهارو برطرف کنید

    خودشون یک عمرباترسونگرانی از اقتصاد بزرگ شدن و فکرمیکنن این کم خواستنو قناعت کردنشون بوده که تونستن به این مرحله اززندگی برسن

    گاهی وقتا وقتی زیادی تخیلاتمو برون ریزی میکنم و به خانوادم میگم من اونقدر پولدارمیشم که دیگه ایران زندگی نمیکنم وفقط دور دنیارو سفرمیکنم

    مادرم این جوابو بهم میده میگه مامان دیگه بختواقبال هربچه ای ازپدرمادرش بهترنمیشه،ماکه همیشه به زحمتو بخورنمیری رد کردیم،چجوری تومیخوای پولدار بشی ازینجابری…

    یعنی یک ساعت باخانوادم صحبت میکنم هزارتا باور محدودکننده از زبونشون بیرون میاد اون وقت هیچوقت نخواستن بفهمن دلیل تمومه اتفاقات تکراری زندگیشون ازکجا داره آب میخوره

    من بااینحال که سه ساله مدااام دارم اینهمه باورای خوب تکرارمیکنم،هنوز ناخوداگاه یکسری رفتارایی بافرزندم دارم که قشنگ میفهمم از رفتارهایی که درکودکی خانوادم بامن داشتن الگو گرفتم

    مثلا دخترم تا مدادشو دوبار بیشتر تراش کرد،یهو اززبونم میپره که مدادت داره کوچیک میشه کمترتراشش کن،دیگه برات نمیخرما..ومیبینم دخترم یه حسه ناراحتی بهش دست میده،یلحظه به خودم میام وجملمو عوض میکنم،میگم نه عزیزم اگه درست ازمدادت استفاده کنی مدادای بیشتروخوشگلتری برات میخرم

    یعنی همین جملات رو اگه ادم یکم بهتر استفاده کنه میتونه این زنجیره ی باورکمبود وبی لیاقتی رو برای نسلهای بعد قطع کنه

    من خودم یادمه مادرم کلاس اول یک کاپشن قرمز بسیاربزرگ برام خرید،یعنی اونقدر بزرگ بود که بااینحال که بچه بودم روم نمیشد اونو بپوشم ازبس بزرگ بود و بایدآستیناشو دوسه تایی برمیگردونم بالا تااندازه ی بلندی دستام بشه

    حالاکه یادم افتاد هم خندم میگیره هم یجورایی افسوس میخورم که بعداز خریدن اون کاپشن تا کلاس هفتم راهنمایی جرأتشو نداشتم به مامانم بگم فلان کاپشنو تو بازار دیدم خوشگلو رنگی رنگیه برام بخرش

    تاسالهای سال من با حس بد اون کاپشنو میپوشیدم،وپوشیدن یک کاپشن جدید برام یک آرزوبود

    همین یک مورد باعث شد که تاسالیانه سال بعداز ازدواجم هم به یک دونه پالتو قانع باشم و انگار یه ترمزی نمیذاشت یه دونه اضافه تر بخرم،همیشه باخودم میگفتم زیره چادر کی پالتوی منو میبینه!

    دیگه باخودم فکرنمیکردم که بابا یکبارم بخاطر خودت یه پالتو یامانتوی جدید رو تجربه کن

    خداروشکر الان خیلی مقاومتم تواین مورد بهترشده، و هرلباسیو حتی اگه خیلی هم بهش نیازنداشته باشم ولی ازجنسومدلش خوشم اومد فوری میخرمش،تا هم باور فراوانیو انجام داده باشم همینکه لیاقت رو درخودم ایجادکنم که من لیاقت هر چیزی که میخوام رودارم،قبلا اگه بانگاه حسرت بار به یک چیزی نگاه میکردم الان اونو میگم میخوام و خدا از راه های مختلف پولشو برام جورمیکنه

    اگه یروز برای دخترم وقت میذارم وبراش لباس میخرم،یک روزهم برای خودم اختصاص میدم و به دخترم هم توضیح میدم که منم مثل تو باید سرلباسم نو بشه

    همین یک جمله اونو ازهمین سن کم،بفکرفرومیبره که همیشه اولویت بااون نیست که بخوام وقت براش بذارم برای لباس خریدن

    موقعی هم که صحبت میکنه من باکمال احترام به حرف اون گوش میدم و بهش میفهمونم که من هم موقع صحبت کردن باید باکمال احترام بهم گوش بدی

    یعنی حداقل دارم اگاهانه بعضی رفتارایی که درگذشته بامن شده رو تکرارنکنم یاکمترتکرارکنم،و مثلا خیلی چیزایی که توکودکی دوست داشتم مامانم برام بخره و همیشه یه ترسی از بی پولی و شایدهم بخاطراینکه همیشه مامانم بخاطر اشتباهات کوچیکم سرزنشم میکرد،یک احساس بی ارزشی ازینکه من خطاکارم و لیاقت داشتن فلان وسیله یااسباب بازیو ندارم،ازمامانم یا بابام درخواست نمیکردم،ولی جوری با ذوق دست دیگران نگاه میکردم که انگار خودمم دارمش

    الان خیلی چیزای که آرزوی تجربه کردن خودم درکودکی بود برای دخترم میخرم و اون درون کودکم فعال میشه و کلی باهمدیگه بازی میکنیم،ولی تواین مورد هنوز مقاومت دارم،یعنی تاحالا نشده گرون قیمت ترین اسباب بازیو برای دخترم بخرم،چیزای کوچیک ومناسب قیمت میخرم،مثلا دوسه مورد اسباب بازی براش انتخاب میکنم میگم ازینا کدومشو دوست داری تا من پولشو بدم،اگه دست گذاشت روی گرونترین اسباب بازی،شاید بتونم بخرمش،ولی فکرمیکنم واقعا هزینه ی غیرمترقبه ای میشه،و یجوری اونو سرگرم میکنم که یادش بره اون‌وسیله رو…و خوب سعی کردم باخریدن وسایل کوچیک دل دخترمو شادکنم

    استادنمیدونم چقدر درست فکرمیکنم،ولی وقتی بچه های دورواطرافمو که میبینم مامان باباهاشون زیادازحد اونارودررفاه میذارن و ازنیازخودشون هم که شده میزنن و فلان وسیله ی گرون قیمتو براش میخرن،انگار که اون بچه جلوی دیگران عقده های بیشتری ازخودش نشون میده

    بعدخوب من سعی میکنم خیلی دخترمو تااون حد دررفاه نذارم،وهرچیزیو که میگه یادیرتربراش مهیامیکنم یا براش توضیح میدم که فلان وسیله خیلی به دردت نمیخوره بجاش برات یه چیزه بهتروکاربردی ترمیخرم،واتفاقا رفتارای دخترمن حداقل جلوی دیگران عاقلانه تر بنظرمیرسه

    بعضی وقتا به فکرمیرم میگم نکنه کاره من اشتباه باشه،اما واقعا رفتارای بچه های خیلی دررفاه هم هیچوقت مورد پسندمن نبوده..

    توخیلی موردای دیگه بازهم بوی احساس عدم لیاقت رو حس میکنم

    مثلا وقتی مهمونی میریم اگه میزبان بخواد باکیفیت ترین غذارو برامون آماده کنه،من فوری میگم خودتو به زحمت ننداز،فلان غذای ساده رو بپز،و کلا انگارباهمین جمله میزبان نوع پذیراییش تغییرمیکنه،قشنگ دیگه بجای ظرف چینی ظرف میلامین جلوم میذاره،خوب خودم لیاقت رو ازخودم دورمیکنم،اون وقت میخوام نتیجه ی خوبی ازرفتار دیگران داشته باشم

    استادالان خیلی وقته دیگه برای خودم توی اون ظرفی غذا درست میکنم که برای مهمون استفاده میشه،حتی اگه یک تخم مرغ ساده بپزم اونو توی بشقاب کلی تزیین میکنم،اینو ازمریم جان عزیزیادگرفتم

    و قشنگ میفهمم باهمین یک کاره ساده بخداانگار که بوی ارزشمندیو حس میکنم،یعنی من فکرمیکردم همسرم متوجه نیست،ولی ازوقتی میبینه من توظرفای قشنگ غذامو تزئین میکنم،و قانون سلامتی هم اجرامیکنم،هروز گوشت تازه برام میخره تا باهمون تزئینات قشنگم جلوش غذابخورم

    اخه من قبلاهمیشه سرسفره قابلمه جلوم بود،وحتی روزای بود که غذاکم میومد اما به رو نمیوردم و ته قابلمه رو چارپنج تا قاشق میکردم میخوردم

    ولی یروزی بخودم اومدم که چهل تا بشقاب برلی مهمونی کنار گذاشتم،چطور دستم نمیره کابینت رو بازکنه تایک بشقاب درست حسابی جلوی خودم بذارم،و اتفاقا چقدر بازخورد خوبی گرفتم ازوقتیکه بشقابای خوشگل و مخصوص جلوم میذارم،و هروز همسرم بااشتیاق از اجرای قانون سلامتی استقبال میکنه که برام گوشت تازه ولذیذ بخره

    البته ایشون خودش برنامه ی غذای مخصوص خودش رو داره،و چقدر ازین لحاظ هردومون به نظرات همدیگه احترام میگذاریم،چیزیکه قبلا باید بااجبار نظرات همدیگه رو تو غذاخوردن هم تحمل میکردیم

    موردای دیگه هم هست،که اگه نیازدیدم ان شالله اینجا درج خواهم کرد

    هرکجاهستیدشادوپیروز و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  4. -
    کوثر احسانی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1819 روز

    سلام به شما استاد عزیزم

    من در لیست خرید محصولاتم چند وقت پیش،دوره روانشناسی ثروت یک و دوره کشف قوانین زندگی رو گذاشتم.بعد اروم اروم رفتم جلو گفتم بذار من فقط کشف قوانین رو بخرم تمرکزی کار کنم بعدا دوره ثروت رو میخرم،ولی هرروز به لیست خریدم میگفتم ایشالا خدا خودش میخره.تا بعد یکی دو روز که فایل چرا هنوز به خواسته هایم نرسیدم یک،یه ترمزی رو متوجه شدم،دیگه ایمان پیدا کردم که دوره کشف قوانین رو بخرم،تا اینکه امروز دیدم،این محصول جدید گذاشته شده،فهمیدم من اول دوره لیاقت رو بخرم،و خداوند پاسخ می دهد.”چون برما مقرر شده هدایت کنیم”.

    خلاصه منم میخام یه تجربه مو بهتون بگم.

    من هم در مورد روابط،هیچ وقت دوست صمیمی نداشتم حتی یه نفر،پسرهایی که از لحاظ نگاه جامعه بهشون میگن لول بالا بارها به من توجه میکردند،و بعدا متوجه میشدم،که کار از کار گذشته بود و همش با خودم میگفتم چرا نمیشه اونا مگه نمیخواستن،من هیچ وقت فک نمیکردم کسی بهم بگه تو خوشگلی،یا از زیبایی من تحت تاثیر قرار بگیره و منو تحسین کنه،یا مات بمونه،همش میگفتم نه بابا من خیلی معمولیم یعنی خودمو دست پایین میگرفتم.وهروقت میگفتم چرا هیچ معلم و استادی منو تحسین نمیکنه،میگفتم مگه اپولو هوا کردی ،چیکار کردی مگه.یا ارزشمو به کسب مدارج بالا می دونستم.حالا می بینم ابش خورش از کجاست.و فهمیدم اسم اون ترمزی که سالهاس که گره شده و نمیذاره یه قدم به جلو برم چیه.

    شما جواب سوال 4 ساله منو دادید.شما رو خداوند حفظ کنه.

    از خداوند سپاس گذارم که در هر لحظه هدایت میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2615 روز

    سلام سلام، استااااد عاشقتونم این دوره باید یه دوره ی بی نظیر باشه که تحول بسیار بزرگی رو در ما و در زندگی هامون ایجاد میکنه ان شاء الله، با افتخار دیشب این دوره رو که شک ندارم یه شاهکاره رو به لطف خدا از سایت به تنهایی خریداری کردم، تا به حال برای پرداختن پولِ هیچ چیزی این قدر خوشحال و هیجان زده نبودم تا به حال لحظه خرید هیچ چیزی از خوشحالی اشک نریخته بودم و سجده شکر نکرده بودم، استاد حتی با خانواده م هم شریک نشدم برای خریدش و خواستم مثل دوره قانون سلامتی به تنهایی دوره رو بخرم و به خواهر هام که در مورد خرید فایل ازم پرسیدند گفتم خریدمش ولی عذر خواهی کردم که نمیتونم بهشون بدم که استفاده کنند و گفتم که این یه دوره بسیار خاصه و حتما هر کسی خودش باید بهاشو بپردازه تا عمل کنه، هر چند که خواهر هام بسیار خوبند و همیشه بهم لطف دارند اما جلو خودمو گرفتم که فایل رو به هیچ کدومشون ندم، اونها هم با روی باز عذر خواهی منو پذیرفتند و برام کلی آرزوی موفقیت کردند، یعنی عاااشق این اخلاق های خوب و با جنبه بودنشونم… ان شاءالله که اونها هم بتونند به زودی دوره رو تهیه کنند و همین طور بقیه ی دوستانمون. استاد من این دوره رو باعشق برای خودم با پس اندازی که داشتم به عنوان هدیه خریدم اما هدیه مو هنوز باز نکردم با اینکه بسیار مشتاق دیدنش بودم، یه زمان 20 روزه برای خودم در نظر گرفتم تا بهتر و بیشتر روی باورهای سلامتیم کار کنم که توی دوره کشف قوانین پیداشون کردم و بعد به جمع تون توی دوره ی احساس لیاقت بپیوندم، مطمئنم که تمام صحبت های ارزشمندتون کلام خداونده که بر روی زبانتون جاری شده برای من و دوستانم تا ان شاء الله به مدارهای بالاتر بریم هر چند که زندگی همین الانم هم هیچ شباهتی با قبل از آشنایی با شما نداره و شرایطم زمین تا آسمون تغییر کرده …. در مورد جواب به این سوال که چه ضربه هایی از عدم احساس لیاقت خوردم، باید بگم که همیشه غذای بهتر رو برای مهمان و همسر و بچه هام می‌گذاشتم (البته با کار کردن روی دوره عزت نفس و قانون سلامتی این اخلاقم کنار گذاشتم) همیشه دیگران رو برتر از خودم میدیدم و اگر کسی آرایش کرده بود یا یه تیپ بهتر از من زده بود یا زیباتر بود خودمو پایین تر از اون میدیدم، توی بحث پول و… بسیار زیاد به خاطر همین موضوع عدم احساس لیاقت به خودم ضربه زدم و هیچ چیزی رو برای خودم نخواستم و به بدترین شکل نتیجه ش هم دیدم، سالهای بسیار زیادی رو به خودم سختی میدادم و خیلی از چیزهایی که نیاز داشتم یا آرزوشونو داشتم از همسرم درخواست نمیکردم و میگفتم نداره، گناه داره… و خرج چیزهای مزخرف می‌شد…. یا با دلسوزی های همیشگی که داشتم میگفتم چون فلانی این نعمت رو نداره من هم نباید داشته باشم، یا مثل چند سال پیش که یه پیکان داشتیم و میگفتم حالا چه فرقی میکنه آدم با پیکان بره بیرون یا با یه ماشین مدل بالا، ، مهم اینه که یه وسیله باشه که تو رو برسونه، یا میگفتم چه فرقی میکنه که ماست بخوری یا کباب، هر دوشون آدمو سیر میکنه مهم اینه که شکم آدم پُر بشه، یعنی توی اوج نادونی و دوری از خدا بودم، البته که همین الانشم که دارم اینا رو مینوسم کلی ایراد توی باورهام دارم که ان شاء الله توی این دوره برطرف میشه، هزاران بار شکر خدا برای متولد شدن این دوره و یک دنیا سپاس از شما که یکی از بزرگترین نعمت های خداوند برای ما هستید، سپاسگذارتونم تا ته دنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2759 روز

    به نام خدای مهربانم

    استاد جان تمام مواردی که گفتید من مشکل دارم با اینکه چند سال روی خودم کار می کنم و تمام تمرکزم روی عزت نفس هست هر چی که ضربه می خورم از همین ناحیه هست طوری شده که به هر خواسته ای می خواهم فکر کنم یک ضربه از کمبود عزت نفس می خورم بر می گردم جای اولم و من بیخیال خواسته می کنه منی که آنقدر با خودم حرف زدم آنقدر گفتم ،خدا نکنه یک اشتباهی از من سر بزنه اون احساس بد آنقدر تو من زیاده انگار دنیا به آخر رسیده می‌دونم دلیل نرسیدن به خواسته هام همین هست چون به شدت من نا امید می کنه

    استاد من واقعا در شخصیت تغییر کردم واقعا انسان دیگه ای شدم منی که اصلا نمی دونستم تمرکز چیه تمام تمرکزم روی خودم هست من خیلی فرکانس های پاکی دارم فقط خدا می دونه به قدری تو ذهنم افکار پاکی دارم ولی خدا نکنه یک اشتباهی کنم احساس گناه ،ناراختی در من بوجود می یاد که کلا از مسیر من دور می کنه مثلا همین دو روز پیش از سرکار آمدم خانه خواهرم نیامد من شروع کردم کارها را انجام دادن تا ساعت 7 نیامد زنگ زدم گفتم نمی یای می‌دونم این از وابستگی هست ما دو تا یک جا کار می کنیم و من واقعا تنها هستم چون صبح تا ساعت 4که تنها هستم بخشم از خواهرم جدا هست همکارهامم تو فضای دیگه ای هستند و تنهایی باعث شد که بهش زنگ بزنم حالا یکم لحنم تند شده بود اونهم خیلی بهش برخورد چون من احساس عذاب وجدان داشتم حرف نزد با اینکه آنقدر روی رهایی از آدمها کار کردم ولی باز هم مشکل دارم

    یا مثلاً آنقدر آدمها را بت می کنم بچه های سایت بعد که کامنت ها را می خوندم می فهمیدم این طوری که من فکر می کردم نیست اونهاهم خیلی اشتباه می کنند

    همین چند وقت پیش یک نرم افزار جدید در محل کار نصب کردند من یک سوال از مهندس پرسیدم یک چیز ساده بود بعد آنقدر حسم بد شد به خودم گفتم نمی دونستی خوب چه اشکالی داره هیچ وقت نتونستم نظرم بگم فکر می کردم اشتباه در صورتی که همیشه هم درست بوده مخصوصا تو مسائل علمی

    من خیلی چیزها را تو 12قدم یاد گرفتم و عمل کردم خیلی چیزها را نمی دونم باید اعراض کنم باید بگم مثلا در مورد حقوق من تو این 18سال همان اوایل یکبار گفتم و قبول نکردند دیگه من نگفتم الان هم فکر می کنم تا باورهای من درست نباشه جواب نمی ده حالا من خیلی روی باورهام کار کردم

    تو سلامتی خدا را شکر خیلی بهتر هستم کنترل ذهنم خیلی خوب ،توی ثروت کنترل ذهن دارم در مورد دیگران کنترل ذهن دارم ولی در مورد ارزشمندی و توانایی های خودم ضعیف هستم

    ذهن من اصلا ولع نداره چون فکر می کنه نمی رسم آن خواسته برای من بد می کنه به خواسته فکر می کنم یهو بی خیال می شم راستش ذهن من خیلی خسته شده با اینکه من خیلی نتایج خوبی هم گرفتم سلامتی تغییر شخصیت راحتی کار از همه مهمتر توکل به جای نگرانی‌ و روابط خوب با همکاران و غیره ،برای این محصول ا,ز خداوند هدایت می خواهم اگر واقعا باید بگیرم هدایت شوم

    استاد شما تبریک همیشه دنبال پیشرفت هستید این شجاعت جسارت استمرار شما خودباوری که دارید تبریک می گویم خدا فوت به شما بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1460 روز

    یه نام خدایی که همیشه هدایت و حمایت و اجابت مون می کنه به مسیر کانون توجه و باورهامون

    سلام سلام به روی ماه استاد توحیدی

    و خانم شایسته ی نازنینم

    و بچه های اگاه سایت

    شکر برای این مسیر که مستقیم و پر از نعمت و زیبایی

    و ما هم در این مسیر ثابت قدم هستیم هر چند افت و خیز هایی داریم

    احساس ارزشمندی و لیاقت ریشه ی همه ی خواسته های ماست در همه ی زمینه ها

    سلامتی

    روابط

    مالی

    معنوی و ارتباط با خدا

    ارتباط با خود

    شغل

    ازدواج

    سفر

    خرید ها

    تغذیه

    پوشش

    و…

    ضربه هایی که خوردم:

    کوچیک کردن خواسته ها و ارزوها

    عدم ارتباط با افراد موفق و ثروتمند

    خرید لوازم بی کیفیت

    عدم مهارت درخواست کردن

    عدم مهارت نه گفتن

    نرفتن به سفرهای درجه یک

    نرفتن به رستوران های شیک

    نادیده گرفتن خودم به خاطر گرفتن لایک از دیگران

    عدم زندگی در مناطق مرفه و خوب

    عدم داشتن شغل لذت بخش و آسان

    انگار قبول ندارم که می تونم آسان همه چیز رو بدست بیارم

    عدم داشتن ماشین مناسب و با کیفیت

    گاهی باج دادن

    عدم تجربه ی روابط رویایی

    و …

    خدایا منم می خوام در مدار آگاهی های این دوره باشم

    هدایتم کن به بهترین شکل در بهترین زمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1948 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استادان عزیز و دوستان خوبم

    مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

    که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

    از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

    زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

    زآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بس

    موسی آنجا به امید قبسی می‌آید

    هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست

    هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید

    کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

    این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

    جرعه‌ای دِه که به میخانهٔ ارباب کرم

    هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

    دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است

    گو بر آن خوش که هنوزش نفسی می‌آید

    خبر بلبل این باغ بپرسید که من

    ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

    یار دارد سر صید دل حافظ یاران

    شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

    این شعر زیبا از حافظ رو تقدیم میکنم به استاد عزیز و دوستان گرامی که یهوویی به قلبم رسید خداروشکر

    خیلی خوشحالم که این دوره بلاخره روی سایت قرار گرفته و من خودم بشدت نیازمند این دوره هستم چون از دوره عزت نفس نتیجه های عالی گرفتم و هنوز هم دارم میگیرم به لطف خدا

    دیروز چندبار اومدم توی سایت ولی خبری از فایل جدید نبود تا اینکه شب چشمم خورد به بنر خوشگل سایت که بقیه متن رو خوندم دیدم به به دوره جدید اومده و چقدر همزمان هست با اتفاق های این روزهای من

    کلا چند روزه که چیزهای جدیدی دارم حس میکنم از خبرهای خوب

    اما دیروز یک چیز جالبتر دیدم اولش خیلی بهم ریختم در مورد اون موضوع اما با صحبت کردن با خودم و یادآوری نکات مثبت خودم فهمیدم که در اون موضوع خودم رو لایق نیدونستم برای همین اولش بهم ریختم اما خداوند خیلی خوشگل بهم گفت که تو این همه نکات خوب داری و فقط همین یک مورد رو نداری و این یک مورد هم در زمان مناسبش بدست میاری و چقدر قلبم آرام شد البته که توی همین موضوع باید اعتماد به نفس، اعتماد به رب ، اعتماد به قوانین خداوند و توحید خودم رو نشون بدم و بعداً میام و از نتایج میگم به امید خدا وای فعلا در همین حد کفایت هست و بقیه رو میسپارم به خدا و قدم های اولیه رو بر میدارم

    امروز که از خواب پاشدم این آیه زیبا بارها و بارها به چشمم خورد و چقدر قلبم آرام تر شد و امیدم بیشتر

    «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى‌ وَ نِعْمَ النَّصیرُ»؛ یعنی خداوند ما را کفایت می کند، و چه وکیل خوبی، چه سرپرست خوبی و چه یاور خوبی. می توان هم این گونه معنا کرد: خداوند ما را کفایت می کند، او بهترین وکیل و بهترین سرپرست و بهترین یاور است.

    اهدای من شکرت از صبح چقدر اشک ریختم با این آیه خدایا شکرت

    حالا بریم سراغ سوال این فایل

    چه مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است

    در مورد این سوال که تا دلتون بخواد ضربه خوردم و خیلی جاها هم نفهمیدم و اما خیلی جاها هم فهمیدم که از کجا دارم میخورم

    همه این توضیحاتی که شما دادید رو من خیلی عالی داشتم خخخخ

    البته الان به لطف عزت نفس خیلی عالی شدم اما باز هم جا داره که بهتر بشم

    ولی چیزی که خیلی برام بود بوده این بوده که توی رابطه ای که داشتم و خیلی هم خوب بود خودم رو لایق این همه عشق و احرام نمی‌دونستم و همش میگفتم طرف از من خیلی بهتره خیلی عالی تره و من لیاقت این عشق رو ندارم و کم کم ضربه های ویرانگرش رو خوردم و فاتحه ی اون رابطه رو خوندم و همش بخاطر افکار و فرکانس های خودم بوده همین حرفی که استاد همیشه میگن

    ما با افکار و فرکانس ها و باورهامون زندگیمون رو خلق میکنیم و واقعا هم برای من همینطور بوده و هست و تازه آلن یکم فهمیدم و خداروشکر درکم داره بهتر و بهتر میشه از این موضوع

    فقط الان خداروشکر میکنم که دارم بهتر خودم رو میشناسم و دارم روی خودم کار میکنم و خدا هم مثل همیشه کنارمه و کمکم می‌کنه

    به امید خدا من هم بتونم این دوره رو داشته باشم و بهتر بشم در این مسئله

    استاد عزیزم دوست دارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1698 روز

    به نام آن یگانه آفریدگار که مرا به این زیبایی آفرید و تمام نعمت های جهان را مسخر من ساخت

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان زیبا و همه همکلاسی های عزیزم

    من رویا طالبی

    همان موجودی که به افتخار «نفخت فیه من روحی» نشان یافته، این است که اشرف مخلوقات بوده و به مقامی رفیع دست یافته که خلیفهٔ خدا بر روی زمین گردد و همین استعدادها و ظرفیت شگفت‌انگیز انسان،باعث شده که او به عنوان خلیفه خدا انتخاب شود.

    ما تیکه ای از خداوندیم

    ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

    معشوق همین­جاست بیایید بیایید

    معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

    در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

    گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

    هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

    ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

    یک بار از این خانه بر این بام برآیید

    آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید

    از خواجۀ آن خانه نشانی بنمایید

    یک دستۀ گل کو اگر آن باغ بدیدید

    یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

    با این همه آن رنج شما گنج شما باد

    افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

    از یار مهربانم می خواهم در مدار آگاهی های این دوره از نگاه استاد عزیزم باشم و بتوانم اصل خویش را صیقل دهم چرا که ما در محیط ایزوله زندگی نمی کنیم و این انرژی های منفی گرد و غباری می آورد بر روی اصل خودمان و می خواهم به اصل خودم برگردم و خدای گونه زندگی کنم و غنی زندگی کنم

    عشق براتون

    در پناه یکتای بی همتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1276 روز

      سلام رویا جان عزیزدلم خوبی

      سپاسگذارم

      ممنون هستی

      از کامنت شما بسیار لذت بردم ممنون سپاسگذارم .

      به نام آن یگانه آفریدگار که مرا به این زیبایی آفرید و تمام نعمت های جهان را مسخر من ساخت

      سلام به استاد عزیزم و مریم جان زیبا و همه همکلاسی های عزیزم

      من رویا طالبی

      همان موجودی که به افتخار «نفخت فیه من روحی» نشان یافته، این است که اشرف مخلوقات بوده و به مقامی رفیع دست یافته که خلیفهٔ خدا بر روی زمین گردد و همین استعدادها و ظرفیت شگفت‌انگیز انسان،باعث شده که او به عنوان خلیفه خدا انتخاب شود.

      ما تیکه ای از خداوندیم

      ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

      معشوق همین­جاست بیایید بیایید

      معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

      در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

      گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

      هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

      ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

      یک بار از این خانه بر این بام برآیید

      آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید

      از خواجۀ آن خانه نشانی بنمایید

      یک دستۀ گل کو اگر آن باغ بدیدید

      یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

      با این همه آن رنج شما گنج شما باد

      افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

      از یار مهربانم می خواهم در مدار آگاهی های این دوره از نگاه استاد عزیزم باشم و بتوانم اصل خویش را صیقل دهم چرا که ما در محیط ایزوله زندگی نمی کنیم و این انرژی های منفی گرد و غباری می آورد بر روی اصل خودمان و می خواهم به اصل خودم برگردم و خدای گونه زندگی کنم و غنی زندگی کنم

      سپاسگذارم

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3633 روز

    سلام به استاد عزیزم و یار همیشگی‌اش خانم مریم

    در حال حاضر من تو دوره 12 قدم قدم نهم هستم و نتایج فوق‌العاده‌ای گرفتم از اولین روزی که شروع کردم . ی حسی بهم گفت محسن خیلی وقته که تو سایت به غیر از دوره ها کامنتی نزاشتی گفتم برم تو سایت ببینم به کجا هدایت میشم

    به محض اومدنم تو سایت شگفت زده شدم دیدم دوره ای که همیشه عاشقش بودم رو استاد معرفی کرده و خیلی خوشحال شدم

    گفتم بهتره در این خصوص کامنت بزارم

    من خودم به شخصه خیلی روی این باور مشکل داشتم چراااا …. چون از بچگی بسیار خجالتی بودم خجالتی بودنم هم که ریشه یابی کردم در وجودم دیدم همش از احساس عدم لیاقت بوده چون خجالت میکشیدم تو جمع صحبت کنم خودمو لایق نمیدونستم تو مدرسه روم نمیشد از معلم سوال کنم چون خودمو لایق توضیح اضافه معلم نمیدونستم . هر چی رو که دوست داشتم رو میرفتم قسطی می خریدم چون خودمو لایق نقد خرید کردن نمیدونستم البته این باور کمبود هم داخلش موج میزد به همین خاطر به قول استاد که همیشه می گوید که دو تا باور که دو تا بال برای پرواز انسان از ازل مشکل داشتن یکی باور عدم لیاقت و یکی باور کمبود و عدم فراوانی هست و دوست دارم استاد ی دوره هم در خصوص باور فراوانی بسازد که این هم خیلی مهمه …

    اگر ما در وجودمان چیزی از خداوند درخواست نمی‌کنیم چون خودمونو لایق داشتنش نمی‌کنیم،

    من تو تربیت فرزندانم این باور رو در اونها دارم کار میکنم که بچه ها شما لایق بهترین امکانات بهترین کشور برای زندگی بهترین ماشین و خانه و … هستید پس خودتونو ارزشمند بدونید …

    استاد بنظر من این دوره مترادف و مکمل دوره عزت نفس هست چون من اولیت دوره ای که خریدم از سایت دوره عزت نفس بود که استاد در خصوص باور لیاقت اونجا زیاد صحبت کردند که اون دوره هم ی گنج هست به قول استاد تمام دوره هارو اگر روی ی کف ترازو بزارید و دوره عزت نفس رو اگر روی ی کفه ترازو بزارید به مراتب دوره عزت نفس سنگین تر خواهد بود …

    از خداوند تشکر میکنم که امروز منو هدایت کرد به این سایت چون تو تمرین ستاره قطبی صبح برای خودم نوشتم خدایا امروز منو خوشحال کن و این یکی از خوشحالی های امروزم بود

    باز هم از استاد عزیز و همه عزیزانی که تلاش می‌کنند این سایت عظیم به نحو احسن به کار خودش ادامه بده سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: