این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2021/07/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-07-02 08:22:222024-09-05 05:01:31درباره قانون آفرینش | تقسیم کار با خدا
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
روز 133 سفرنامه : سلام به استاد عزیزم ، خانوم شایسته عزیز و دوستان خوبم امیدوارم حالتون خوب باشه ، وقتی احساس خوبی داریم یعنی در مسیر خداوند هستیم ، و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و برعکسش وقتی احساس درونی بدی داریم ، بااین کار داریم اتفاقات بد رو خلق میکنیم من همیشه سعی میکنم این حس بد که میاد سریع کنترلش کنم چون میدونم حس بد چقدر منو از مسیر خداوند دور میکنه ، وقتی هم احساس خوبی دارم سعی میکنم بیشتر تو اون احساس هی غرق بشم چون میدونم این فرکانس داره اتفاقات خوبو پیش روی من میاره ، خداوند دارای نیرویی بینهایته و بخشندگی بی حساب، نیروی هدایت گر درونی از ما در مسیر این تغیر حمایت میکند.ما وقتی احساس لیاقت داریم توقعمون از خودمون میره بالا
توی یکی ازفایل هااستادگفتندمن باخداتقسیم کارکردم من عشق وحال میکنم وخداکارهاروبرام انجام میده چرا؟؟
چون استادتوقعش ازخدابسیاربالاست وفقط روی اون حساب میکنه وبندگیشومیکنه وخداوندهم کارهاشوبراش انجام میده وتوقعشوازادم هاصفرکرده وروی شونه های خدامیشینه وخدااون رومیبره وچقدرلذت بخشه وقتی خداکارهاتوانجام میده
اگه کسی برامون کاری انجام دادازش تشکرکنیم اماتوذهنمون این ادم روازطرف خدابدونیم وازخدادندتشکرکنیم واگراون ادم نشدیکی دیگه میادکارهای منوانجام میده
وقتی احساس خوبی داری یعنی به منبع یعنی خداوندوصلی ونزدیکی وقدم به قدم هدایت میشی ولی اگه احساس بدی داری یعنی داری دورمیشی ازخواسته هاوخوشبختی ولذت وسعادت
وقتی احساس لیاقت داشته باشیم وبدونبم که توانایی های زیادی داریم توقعمون ازخودمون بالامیره ومیخوام که هرروزبهتروبهتربشیم
مهاجرت انسان روثروتمندمیکنه وظرف وجودیشوبزرگ ترمیکنه برای دریافت نعمت های بیشتر
صبریعنی امیدواری ونگران نبودن ازاینده
تحمل یعنی رنج ووابستگی به ادم هاوشرایط وعدم توکل وایمان به خداوندمتعال
به نام خداوند که رحمت اش همیشگی است و مهربانی اش بی اندازه
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
خدایا شکرت
روز 133
چقدر این فایل نکات ارزشمندی داشت
و آنجا که استاد گفتن قدرت انسان ها را پایین بیار و قدرت خداوند را بالا ببر
در جلسه شش قدم اول هم این را گفته بودند و این یک نشانه است برای من که قدرت خداوند را ببرم بالا و تقسیم کار با خداوند کنم چقدر این جمله زیبا است تقسیم کار با خدا اگر واقعا تقسیم کار با خدا کنم خداوند چقدر در های نعمت را برویم باز کنه چقدر انسان های عالی وارد زندگی ام شود چیزی که در این چند وخت میبینم که انسان های عالی در زندگی ام دیده می شود الهی شکرت
و این را هر روز میبینم که چقدر این قانون دقیق کار میکنه دقیق جواب میده الهی شکرت
و آنجا که استاد عزیزم گفتن که من دیدم که این مهاجرت چی در های از نعمت را باز میکنه و من قطعا تهران هم نخواهم ماند و از این جا هم مهاجرت میکنم خدایا شکرت حالا همان ایمان و گوش دادن به الهامات خداوند باعث شده که استاد عزیزم با خانم شایسته عزیز در پرادایس باشند خدایا شکرت
و اگر مسیر ما درست باشند و مسیر خداوند باشند حال ما خوب است
و اگر مسیر ما جهت خداوند و الهامات باشند حال ما بد است خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام من مدت کوتاهیه با شماآشناشدم،ولی فکرمیکنم قدم در راهی گذاشتم که به بی نهایت وصله.واقعاخداروشاکرم که دوستای خوبی سر راهم گذاشت که من رو به چنین راههای زیباو شگفت انگیزی هدایت کردن.امیدوارم من هم به زودی بتونم تمام فایلهای استاد رو قدم به قدم بخرم وبه آنچه که شایسته است ازخداشناسی و خودشناسی برسم
سلام هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
یک ترمز من درخودم پیداکردم باشنیدن این فایل
که باکوچیک ترین اشتباه هودموسرزنش میکنم وبه خودم احساس گناه میدم واحساس بی لیاقتی میکنی درصورتی که من اگه ثروتمند بشوم خیلی ازاشتباهات کنونی رونخواهم داشت انسان درستری میشوم پس طبیعی هست که انسان وقتی دستش خالیه یه سری اشتباهاتو بکنه وفقط نباید این اشتباهات زیادتکراربشن مگنه اینکه خداوندخودش گفته اگرهزاربارتوبه شکستی بازآی دررحمت من همیشه بروت بازه پس نگران چی هستیم چراهی بخودمون احساس گناه میدیم ماباتکامل میریم به مدارهای بالاتر که درمدارهای بالاتر همچیزبهتره پول وسلامتی وآرامش بیشتر
پس درنتیجه رفتارماهم بارهربارثروتمندشدن مابهترمیشه دیگه هی تکراراشتباه یاگناه کمترمیکنیم پس درنتیجه من همینی که هستم لایق بهترین هاستم لایق لطف ورحمت وبخشندگی خداهستم
رمورد مهاجرت من خودم دوسال پیش ناچاربه مهاجرت شدم وازشهرستان آمدم تهران وخداوندشاهده که درهای ازلطف و رحمت خداوندهروزبرام بازمیشه ودراین 2سال به نتایجی رسیدم که دوستانی هستن که 15ساله این تهران هستن یک10نتایج من نگرفتن چون من آگاهانه قدرت دادم به خداوبخودش توکل کردم وعوامل بیرونی رو سیع کردم بی اهمیت کنم وخداروشکربه اندازه ای که خداوندروباورکردم نتیجه گرفتم خیلی جاهاهم بوده شرک ورزیدم زبشم خوردم ولی درکل ازاکثریت جامعه زندگی بهتری دارم ودرحال بهبودهستم به لطف الله وآموزش های استادعزیز
قبل از نوشتن این جلسه از روز شمار (یک نکته ایی که من تا فصل 4باهاش مواجه شدم این بود که بعضی از قسمت ها که روش میزدم فایلی وجود نداشت یعنی 3تا فایل تو فصل 3و4 بود فکرکنم )این و جهت پشتیبانی سایت گفتم انشالله اصلاح بشه
خدایا شکرت که امروز هم هدایت شدم به یک فایل بی نظیر و چقدر جالب دیشب بهم الهام شد که فایل قانون آفرینش و شروع کنم به گوش دادن و جلسه اول بخش اول و گوش دادم و رفتم سراغ کامنت ها و دوباره از توی کامنت ها که یک دوستی اشاره کرده بود به فایل ایمان به غیب و درین بورد استاد ( همیشه استاد توی دوره ها و فایلهای مختلف درمورد درین بوردخودش صحبت کرده منم دوست داشتم ببینم که چطوری بوده )سریع رفتم سراغ فایل ایمان به غیب و فایل و گوش کردم وچقدر زیبا و باعشق استاد و مریم عزیز درمورد قانون آفرینش توضیح دادن و گفتن اگر میخواییم پا روی ردپای استاد بزاریم ازهمین دوره شروع کنیم اگر میخواییم ریشه های زندگی استاد و بشناسیم و بدونیم چی شد که همچین میوه های توی زندگیشون رخ داد ازهمین دوره شروع کنیم و بعدش درین بورد استاد و مریم عزیز گذاشته بودن یعنی نمیدونم چطوری توصیف کنم اولین تصویر یه اتوبوس بود عین همینی که الان استاد داره من اصلا شوک شدم هرچی تصاویر جلوتر میرفت بیشتر شوک میشدم و میگفتم خدای من مگه میشه هرچی که توی درین بورد استاد بوده انگار ازقبل میدونسته قراره اینارو داشته باشه شباهت 90درصدی داشت با شرایط زندگی الان استاد و اینکه شرایط الان استاد چندبرابر بهتراز اون درین بوردی بود که تهیه کرده بود اینقدر ذوق زده شدم انگار یه ایمان و باوری درمن شکل گرفت یه جرقه ایی درمن زده شد و با اون حس و حال خوبم شروع کردم به سرچ کردن و پیدا کردن عکسایی که حتی شاید از سرچ کردن اشون هم میترسیدم یا باورنداشتم که بهشون میرسم اینقدر حسم خوب بود که حد نداشت وقتی دیدم استاد بهش رسیده گفتم پس منم میرسم خدای استاد خدای منم هست به شرطی اینکه منم تمام کمال حرفهای استاد و باورکنم خدایاشکرت بخاطر این همه آگاهی های ناب و فوق العاده
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
این کامنت جادویی وخوب رو وقتی صبح خوندم کلی کیف کردم و درسهای زیادی یاد گرفتم وخدا میدونه با تنظیم شدن فرکانسم نسبت به این احساس خوب تا شب چقدر اتفاقات خوب و خوش برایم بیفتد ممنونم عسل عزیز که انقدر خوب بودی که کامنت خوبی نوشتی
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
خدایا هر آنچه دارم از آن توست و از فضل و کرم و بخشش تو به من رسیده ، شکرت
تو این فایل استاد چقدر با جسارت و قرص و محکم اون سال اعلام کردند روزی از ایران مهاجرت میکنند ، ایمانی فولادین با باوری قوی .خداوند مهربان هم به زیباترین شکل ممکن هدایت شون کردند و مهر تایید بر خواسته شون زدند .از خودم پرسیدم من هم آیا اینقدر ایمان و توکل و باورهای قدرتمند کننده دارم، قبلا از اومدنتو سایت مفهوممهاجرت رو به این زیبایی درک نکرده بودم ، مگر زمین خداوند برایتان پهناور نیست که مهاجرت کنید ؟؟؟
مهاجرت کردن انسان را بزرگ میکنه و رشد میده ، خارج شدن از ناحیه امن و یکنواختی زندگی ورود به دل ترس هامون و کشف و تجربه های جدیدتر، انسانی بزرگتر از ما میسازد .استاد شما الگو ونمونه اید برامونومن چقدر شما را تحسین کردم .
تقسیم کار با خدا ، اتفاقا تو دفتر ستاره قطبی و شکر گزاری هام چند روز پیش برای هدفی که برای خودم در نظر گرفته بودم نشستم این تمرین ونوشتم کارهای سمت خودمو کارهای خداوند و یادداشت کردم ، چقدر احساس خوب و آرامشی هست تو تقسیم کار با خداوند با خیال راحت و اطمینان قلبی و اعتماد به خداوند ما کارهای عملی سمت خودمونو انجام بدیم و نتیجه و هدایت هارو به خداوند توانای قدرتمند بسپاریم .
این فایلهای معرفی دوره قانون آفرینش توسط مریم بانو، چقدر آگاهی های ارزشمندی داشت برای ماهایی که حتی دوره رو نداریم خلاصه کاربردی ونشان از بخشندگی استاد در معرفی دوره داره .
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم
سلام عزیزان جان
روز 133
تقسیم کار با خدا وند
خدایا شکرت
خدایا شکرت که مدتهاست دارم کارهاموباهات تقسیم میکنم و باعشق نشستم روی دوش خدا از وقتی که کارهامو با خدا تقسیم کرده ام خیالم راحت شده
تسلیم تر شده ام اعتمادم ایمانم توکلم بیشتر شده
چون خدا نیروی حاکم بر خیر و نیکی و برکت و عشق الهی است
خدا همه کارست خودش داره کارهامو انجام می دهد
خدایا شکرت که دارم یاد میگیرم که فقط روی نیرویی که در درونم جاری است حساب کنم ن روی عقل محدود خودم
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدانم تو علمت بر تمام عالم محیط است
خدایا شکرت که این روزها هر چه بیشتر بهت اعتماد میکنم آشناتر شده ام به خودم با تو هماهنگ تر شده ام و خودت داری تمام کارهامو براحتی و زیبایی و عزتمندانه انجام میدهی
خدایا شکرت که هر چقدر جلوتر میرم میبینم نیازمندی ام بهت بیشتر و بیشتر میشود
بیشتر خودمو لایق هم صحبتی با خدا میبینم
هر چقدر ایمانم بیشتر میشود بیشتر باور میکنم که من پاره ای از وجود پاک خداوند هستم من انسان مقدسی هستم
من از روح خدا در وجودم دمیده شده
چی بالاتر از این که تکه ای ارزشمند از خود خودش اصلش باشی
خدایی که هر لحظه هست و هدایت ما را بر خودش واجب کرده است
خدایا شکرت از وقتی یاد گرفتم تقسیم کار کنم با جان جانانم چرخ زندگی ام روانتر شده بخدا خودش داره بقدر فهم الآنم داره تمام کارهامو انجام می دهد براحتی
خدایا شکرت که من لایق بندگی کردن هستم تو در من چیزی دیدی که من نمیدانم و امید و توکل دارم که خودت در زمان درست بهم میگی توکلم فقط بتوست هرآنچه دارم از آن توست
من بیتو هیچی نیستم
مالک اصلی تویی
خودت بهم بگو طرح الهی من چیه در من چه دیدی که شایسته بندگی کردن دانستی و در بعد انسانی مرا خلق کردی
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدانم رها میکنم و میسپارم بخودت
خدایا شکرت که فقط از تو بینهایت انتظار دارم و از مخلوقاتت انتظارم بیش از حد پایین آمده
از خودم هم انتظار دارم که در مسیر درست الهی ثابت قدم ومتعهد تر باشم استمرارم را در عمل نشان دهم ایمانم را قوی تر کنم و تمام کارهایم را با ایمانی قوی به خودت بسپارم و رها و آزاد باشم
به آنچه که بهم گفته میشود و احساس آرامش را در من بوجود میآورد عمل کنم چون خداوند قطب نمای درونم را با احساس آرامش روشن کرده
و من عمل میکنم به ایده های الهامی که جان جانانم در من نهاده
خدایا شکرت که بهم گفتی من نزدیکم اجابت میکنم درخواست اجابت کننده را
خدایا بهم میخواهی میشود
من بهت اعتماد و ایمان و باور دارم
تمام ذرات هستی در معرض هدایت تو هستند هیچ برگی بدون اذن تو بر زمین نمی افتد .
خدایا شکرت که فقط روی تو حساب باز کرده ام و ایماد دارم که جلوی نشتی های انرژی ام را میگیری به ساده ترین راه ترمزهای درونم را برمن آشکار میسازی و جلوی این نشتی انرژی را میگیری برام چون من بنده ارزشمند تو هستم
جهان بواسطه من رسد و پیشرفت میکند
من را لایق رسد وپیشرفت دانستی که خلقم کردی اجازه ورود م به این جهان مادی را صادر کردی
خدایا من اجازه میدهم که هر لحظه در معرض فهم و درک و شعور هدایت تو باشم
خدایا شکرت که نشتی های انرژی ام را در احساس لیاقت و ثروتمند شدنم را بهم نشان دادی و خودت همه کاره ام هستی و همه راهکارها را برام حل کردی
خدایا شکرت که ترمزهایی که جلوی ورود نعمت ها و ثروتهای بیحسابت را در زندگیام گرفتن را بهم شناساندی و آنها را سکوی پرتاب من بسمت لایق بودن و دریافت رزق بیحساب کردی
خدایا تو بخشنده و مهربان و رزاق و وهاب و عزیز و بزرگوار و بهترین جواب دهنده به درخواست های من هستی
پس بهم بگو تو علمش را داری تو از باطن و اسرار درونم باخبر و آگاهی مرا به خودم بشناسان
بهم بگو برای چه کاری ام هدام که از مسیر زیبای زندگی إلهی در این چند صباحی که هستم لذت ببرم و بندگی ات کنم
خدایا از هر خیری از تو به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم خدایا شکرت
خدایا ایمان و توکلم فقط بتوست
من تسلیمممممممممم تو بگو
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم
خدایا شکرت که تمام اوضاع و شرایط و انسانها وسیله ای است برای رساندن موهبت های الهی به من
خدایا شکرت که مرا جذب کننده الهامات الهی ات قرار دادی
خدایا شکرت که من همواره درحال جذب بهترین دستان خوبت در زمین هستم
خدایا شکرت که تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و فرکانس های من بوجود میآید
خدایا شکرت که اجازه دادم که تو مرا هدایت کنی
خدایا شکرت که قلبم باز شده بروی الهامات الهی ات
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
133. دومین رد پای من برای این فایل پر از آگاهی و روز شمار امروزم 22اردیبهشت
وقتی رد پای اولم رو نوشتم یهویی دیدم تو پرانتز نوشته شده تقسیم کار با خدا
قبلا این فایل رو گوش دادم ولی سعی میکنم دوباره اگر خدا بخواد گوش بدم و از آگاهی هاش استفاده کنم
من صبح که کارای نقاشیمو انجام دادم و بسته بندی کردم ، از مادرم درخواست کردم تا ببره جلو مدرسه کنار خونه مون ظهر بفروشه و گفت باشه
چون من کلاس داشتم حاضر شدم و رفتم کلاس تمرینمو هم بردم و عکس استاد رنگ روغنم رو که روی دو تا چوب کشیده بودم با خط تحریری که مدرکشو امسال گرفتم ، نوشتم و بسته بندی کردم
وقتی رفتم بیرون میخواستم از مسیر همیشگی برم به تجریش ، ولی یهویی به دلم اومد که از اون راه نه از راه بی آر تی برو و مسیرمو عوض کردم و رفتم
یک ساعت زودتر رسیدم سر کلاس
انقدر زمان برام مدیریت شد
از خدا میخوام همیشه اینجوری بهم بگه و در کمترین زمان و سریعترین زمان برسم به مکانی که باید باشم
وقتی رفتم اول هدیه هنرجوی استاد که الان استاد شده و کنار استادم کار میکنه دادم
وقتی صبح داشتم هدیه استادمو میذاشتم به نایلون یهویی یاد نازنین افتادم ،اسمش هم مثل خودش نازنین هست که هنرجوی استادمه که الان خودش استاد شده
گفتم برای استاد هدیه بدم یه هدیه هم برای نازنین بدم برای روز معلم
اول خواستم از نقاشیام و زیرلیوانیام هدیه بدم یه حسی میگفت نه و خودمم میخواستم متفاوت تر باشه
دیروز هم که فایلی درمورد بخشش دیده بودم که استاد هم میگفت چیزی رو ببخش که برات با ارزشه
و من اصلا حواسم به گردنبند پالتی که خریده بودم از میدان انقلاب نبود که اونم هدایتی دیدم و گرفتم که آرزوم بود اون مدل گردنبند و داشته باشم که طرح پالته و گرفتمش و آویزون کرده بودم به دیوار میز کارم
چند ماه بود رو دیوار تا اینکه صبح که پرسیدم خدا من چی هدیه بدم به نازنین ؟
قشنگ حس کردم که بدون اراده خودم سرمو برگردوندم و چشمم دقیقا افتاد رو گردنبند طرح پالت
گفتم نه اینو دوست دارم آخه خدا
و اون لحظه حس کردم که تو ازم درخواست کردی بخشندگی رو بهت یاد بدم
حتی تو حرفای رونالدو هم که هدایتی دیدم میگفت بخشیدم از بهترین چیزهام
حتی تو حرفای الهه قمشه ای که در مورد خدا میگفت که اگر میخواین مثل خدا بشین خب باید سعی کنید صفات خدا رو در خودتون عملی کنید
و با خوندن قرآن که تنها نیست
و یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت بخشندگی در قرآن
که همه اینا تو یه بازه زمانی نزدیک به هم برای من تکرار شدن جملات یکی بودن ولی از طریق 3 نفر متفاوت خدا برای من گفت
و من وقتی اینارو یادم آوردم ، داشتم به پالتم که خیلی خیلی دوستش داشتم و با هر بار نگاه کردن بهش کیف میکردم نگاه میکردم
و گفتم آره باید این درس رو هم یاد بگیرم قراره بهم گذشتن از همه چیز رو یاد بدی
و از کوچیک ترینش میخوای یاد بدی
باشه
چشم
البته من چند ماه پیش هم سعی کردم که بگذرم از خیلی چیزا ولی انگار مرحله ای هست و دقیقا در زمانش خدا یه سری درسای جدید بهم میده
و بلند شدم و گردنبند رو برداشتم و گفتم حداقل یه عکس بگیرم یادگاری نگه دارم عکسشو
یهویی حس کردم گفته شد عکس چرا
رها باش
وقتی از خودش بگذری باید از عکسشم بگذری و رهاش کنی تا دوباره بهت داده بشه
ولی گوش ندادم و عکس گرفتم و هی میفهمیدم که عکس نگیر اینجوری برات بهتره
و گوش ندادم
ولی سعیمو میکنم
و من امروز داشتم درس یاد میگرفتم و وقتی هدیه دادم خیلی خوشحال بودم حس نکردم که دلم برای گردنبند مونده راحت هدیه اش دادم
بعد که استاد اومد و تمرین جدید از مجسمه شروع شد یه سری حرفایی بهمون زد که مهارتتونو بیشتر کنید و کارای دیگه انجام ندید
شما باید کار کنید تا مهارت کسب کنید
با کار کردن و تمرین مداومه که اشکالاتتون رفع میشه و در نقاشی استاد میشید
اینارو که میگفت از خدا میخواستم که هرلحظه کمکم کنه و بعد تاکید داشت که مهارتتونو بیشتر کنید الهام برای نقاشی جدید بهتون داده میشه
خدا بهتون میگه چیکار کنید البته اینو غیر مستقیم میگفت از صحبتاش مشخص بود که منظورش خداست
اواخر کلاس نقاشیمو که هدیه کشیده بودم به استادم تقدیم کردم خیلی حس خوبی داشت وقتی عکس خودش و استادش رو دید خیلی خوشحال شد
از خدا میخواستم کمکم کنه تا بتونم تلاشمو بکنم برای همه چیز
توی کلاس یکی از بچه ها گفت نمایشگاه کتاب رفتین ؟ و در موردش صحبت شد گفتم چه خوب میتونم ببرم اونجا نقاشیامو بفروشم
ولی توجه نکردم وقتی رسیدم خونه داشتم تمرین طراحی میکردم یهویی شنیدم از تلویزیون که مادرم روشن کرده بود میگن که نمایشگاه کتاب هست
اون لحظه بهم گفته شد میتونی فردا بری اونجا و نقاشیاتو ببری بفروشی
و اگر خدا بخواد فردا میرم برای فروش
امروز مادرم و خواهرم به لطف خدا که شامل حالم شد کمکم کردن و نقاشیامو بردن جلو در دو تا مدرسه و 20 هزار تمن فروش داشتن خداروشکر بابت تمام ثروتی که خدا بهم عطا کرده
امروز بازم هدایتی وقتی میرفتم کلاس رنگ روغنم نمیدونم چی شد گفتم بذار طرح تمرینمو ببرم کلاس که چاپش کردم
تو کلاس یکی از همکلاسیام گفت که چاپ کرده خوب در نبومده یهویی گفتم بیا این برای تو من چاپ میکنم طرح مجسمه رو ، چاپگر داریم
و خیلی خوشحال شد و گفت این دومین هدیه امروزه که یهویی بهم هدیه میدن
و انقدر ذوق داشت که برای عکس و خیلی درس داشت برام که برای حتی کوچیکترین هدیه انقدر خوشحال بود
وقتی عکس استادم رو کشیدم خیلی شبیه عکسی که از طرحش کشیدم نشده بود و همه اش میگفتم یعنی استادم میپسنده با ایراد توی طراحی چهره اش که یکم فرق کرده با عکس اصلیش
ولی امروز متوجه شدم که هیچ چیز مهم نیست مهم اینه که شاد میشن با هدیه ای که داده میشه
و میدونم که خدا هر لحظه هدایتم میکنه تا درسایی که باید یاد بگیرم رو یاد بگیرم
خدایا شکرت امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود ،هر روز بهترینه برای من
امروز وقتشه که در عمل نشون بدی که چقدر یاد گرفتی
امروز ، من وقتی از خواب بیدار شدم خیلی حس خوبی داشتم چون قرار بود آقای نقاش خدا گونه ای که دستی از دستان خدا شد و هفته پیش یعنی 12 اسفند بهم گفت میتونی بیای کار کنی و به قدری همه چیز راحت جور شد که من الان یک هفته شده هنوز باورم نشده به همین سادگی بود ، که قرار بود امروز 9:30 صبح بیان دنبالم و بریم برای نقاشی دیواری
من یه جور دیگه ذوق داشتم ،آخه دیشب که تو خیابون بودم و زیر بارون قدم میزدم و خیس شده بودم ،زنگ زدم و گفت برات کار میدیم و خودت تنهایی باید کار کنی
وای خدای من
این همه اعتماد
از یک شنبه هفته پیش تا امروز یک شنبه
چی شد یهو؟؟؟؟
هیچ کس به من اعتماد نمیکرد، که نقاشی دیواری رو بسپره دستم و تا میگفتم من بلد نیستم اما رنگ روغن و اکریلیک کار کردم و میتونم کار کنم و منم در گروهتون بیارید ،
جواب هاشون این بود ، نه
الان خنده ام میگیره به این حرف ها
میگفتن
تو بلد نیستی و باید آموزش ببینی
نقاشی دیواری به این راحتی نیست که بخوای یاد بگیری
ما نمیتونیم یه تازه وارد رو به گروهمون بیاریم مگر اینکه مبلغی پرداخت کنی تا یادت بدیم
نمیشه و از این حرفا
وای خدای من 5 روز فقط کار کردم و الان بهم کار میدن که تنهایی کار کنم ،این یعنی طیبه باورات داره جواب میده و خدا به باورهات داره پاسخ میده
از یک شنبه هفته قبل یک هفته شده بود که من فقط روز پنج شنبه رو که نقاش گفت نیا ، نرفتم ، با روز شنبه که کلاس داشتم
یعنی این یک هفته رو ،فقط 5 روزش رو کار کردم
و به وضوح توی این 5 روز پیشرفتم رو در سرعت گرفتن در رنگ زدن نقاشی دیواری دیدم
من تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم و صبحانه ام رو گذاشتم و 3 تا تخم مرغ هم آب پز کردم تا وقتی رفتم برای نقاشی دیواری برای ناهار بخورم و به نقاش ها هم بدم
حتی میخواستم باگت هم بخرم
و چون خداروشکر که دروغی که اولین روز گفتم که روزه ام و بعد روز جمعه خدا کمکم کرد که دروغی که گفتم ،شجاعت داشته باشم و بگم روزه نیستم
میخواستم امروز برای خودم ناهار ببرم و برای نقاش ها هم گذاشتم که اگر دوست داشتن بهشون تخم مرغ آب پز بدم
من صبحانه مو خوردم و هرچی لازم بود برداشتم
عین دختر بچه های کوچیک مدرسه ای که بهش گفتن فردا میبریمت اردو ، و از شب وسیله هاشو برمیداره و خوشحال و خندان و با ذوقی بی نهایت میخواد بره اردو
من دقیقا همین حس رو داشتم
ساعت 10 شد
ذهنم گفت چرا نیومدن ؟
گفتم میان و مدام حواسم بود که کنترلش کنم
منم گفتم بیکار نشینم و نشستم رد پای روز 17 اسفندم رو که خیلی طولانی بود و در این یک سال رد پایی به اون طولانی بودن ننوشته بودم رو دوباره از سر خوندم تا اگر جایی خواستم اضافه کنم ، بنویسم
ساعت 12 شد
ذهنم مدام میگفت پس چرا نیومدن ، نکنه نخوان دیگه بری ، اگر نخوان چی ، و از این حرفا
اما توجه نکردم
سعی داشتم از جعبه ابزار برای حفظ مومنتوم مثبت استفاده کنم
کم کم دیدم خبری نشد ، پیام دادم و زنگ نزدم ،چون میدونستم که هر روز سفارش نقاشی دارن و میخوان کار کنن
و یا ممکنه جایی باشن و یا بالای داربست باشن که نتونن تلفن من رو جواب بدن
تصمیم گرفتم پیام بدم و بگم چرا نیومدن و منتظرم و اگر امروز نشد بهم بگن ،اما جواب ندادن
بازم خبری نشد و ساعت 1 شد
که منم رد پامو در سایت گذاشتمو گفتم طیبه چرا این همه پیگیری
درسِت رو که روز جمعه از صحبت های آقای نقاش خداگونه گرفتی ، الان وقتشه که در عمل نشون بدی
آخه آقای خدا گونه (به دلیل اینکه میگم خداگونه تو رد پای 17 اسفند نوشتم که چقدر رفتارهاش و صحبت هاش خداگونه بود و من در رد پام به این اسم مینویسم )
گفته بود که من به کسانی که کار میکنن گفتم که، باید زرنگ باشید و سریع کار رو تحویل بدین و کار جدید بگیرین
و دیگه من پیگیری نمیکنم اگر مشتاق باشن میان و کار میکنن
و درسش این بود که رها بود و پیگیر نبود و هر کس کار بخواد ،کار میده بهش
منم این حرفش یادم اومد ،به خودم گفتم طیبه چیکار داری میکنی ،چرا درگیر اینی که چرا نیومدن پاشو کاراتو انجام بده هرموقع بیان زنگ میزنن و حاضر میشی و میری
من از 10 تا 12 لباسامو پوشیده بودم و حاضر نشسته بودم و رد پای روزم رو مینوشتم
وقتی متوجه رفتارم شدم گفتم پاشو وقت رو از دست نده ،کارای خودتو انجام بده
و نشونه دیروز که تو مترو شنیدم اومد جلو چشمم که وقتت رو از دست نده و درست استفاده کن
بلند شدم و رفتم باگت خریدم و اومدم ساندویچ تخم مرغ درست کردم و خوردم
مادرم صبح رفته بود بازار تا برای فروش گل سراش ،برای روز جمعه وسایلای لازمشو بگیره
وقتی رسید گفت چرا نرفتی
گفتم خبری نشد ازشون و من موندم خونه
تو اون لحظات ذهنم بارها میگفت نیومدن ، ببین دروغ گفتن و از این حرفا
من مدام از خدا میخواستم که کاری کنه سعی کنم حفظ کنم مومنتوم مثبتم رو
دیدم با بقیه لیستایی که نوشتم حالم خیلی عالی نمیشه
مادرم گفت میری برام کارت به کارت کنی ؟
گفتم باشه و خواستم یکمم برم پیاده روی کنم تا سعی کنم از این پیاده روی حالمو خوب کنم و با خدا صحبت کنم
من راه افتادم و توجهمو به درختا و پرنده ها و آسمون دادم
یهویی آهنگ من به آرزوهام قول رسیدن دادم رو گوش دادم و توجهمو به آسمون و درختا و پرنده های مرغ آبی که دسته جمعی پرواز میکردن دادم
و میگفتم ببین طیبه ،حتما خیریتی داشته که امروز نرفتی تا خودت کار کنی و نیومدن دنبالت و صد در صد یه جایی رو دارن زیر سازی میکنن که نتونستن بیان
پس هرچی خیر هست و از خدا به تو برسه محتاجش باش
اینا رو گفتم و پیاده روی میکردم و سعی داشتم لذت ببرم و با خدا صحبت کنم
گفتم هرچی تو بگی ربّ من ،اما من دلم میخواست امروزم کار کنم
و داشتم میرفتم که از عابر بانک برای مادرم پول انتقال بدم ،یهویی نمیدونم چی شد ،گفتم بذار از مسیر بلوار برم و یکم بیشتر راه برم و بعد میرم عابر بانک
وقتی رفتم به آهنگ گوش میدادم آهنگ من به آرزوهام قول رسیدن دادم و از دور به دیواری که هفته پیش اولین دیواری بود که رنگش کردم تو محله خودمون نگاه کردم و خداروشکر کردم که این همه کمکم کرد
همینجوری تشکر میکردم که یهویی ساعتو نگاه کردم 15:15 بود
گفتم ببین هفته پیش همین موقع ها اومدم و اینجا شروع به کار کردم
چقدر لذت بخش بود
و گفتم خدا مسیرمو تغییر داد که من بیام و اینجا رو ببینم تا سپاسگزارش باشم و خندیدم و حالم خوب شد و سپاسگزاری کردم
اینارو میگفتم و آروم آروم راه میرفتم و به نقاشیایی که من رنگ کردم نگاه میکردم و با نقاشی نقاش آقایی که کار کرده بود مقایسه میکردم
چند باری وایستادم و نقاشیمو نگاه کردم و خندیدم
آخه من کاملا برعکس طرح اصلی کار کرده بودم
وقتی یکم جلو تر رفتم مادرم زنگ زد و داشتم باهاش صحبت میکردم که یهویی دیدم آقای نقاشی که باهاش این دیوارو کار کردیم مشغول به کار هست
تعجب کردم گفتم چرا دوباره اومده اینجا ،مگه تموم نشده بود ،با مادرم که صحبت کردم ،رفتم و سلام دادم
گفتم مگه تموم نشده بود چرا دوباره کار میکنید
گفت از شهرداری گفتن که باید پر تر بشه و از صبح اومدم و دارم کار میکنم
و ازم پرسید شما نرفتی با آقای خداگونه ،سرپروژه نقاشی؟
خندیدم و گفتم امروز منتظرشون بودم که بیان و نیومدن منم اومده بودم بیرون نمیدونم چی شد اینوری اومدم و داشتم پیاده روی میکردم که یهویی دیدم شما دارین کار میکنین
برگشت گفت اگه دوست داری بیا اینجا کار کن ،وقتی اینو گفت خوشحال شدم و گفتم بله میام ،پس برم از خونه لباس کارمو بردارم و بیام
سریع رفتم و کارای مادرم رو انجام دادم و رفتم خونه و وسایلامو برداشتم و رفتم ،خیلی خوشحال بودم لباسامو پوشیدم و کارو شروع کردم
سرعتم به نسبت روزای قبل بیشتر شده بود اما تا نقاش میومد سمتم یکم میترسیدم که دوباره با جدیت ازم ایراد میگیره
و مثل چند روز قبل سعی میکردم دور تر کار کنم
بعد اومد و شروع کرد به صحبت کردن و پرسید دو روزو کجا کار کردین و تعریف کردم و بعد جالب بود گفت امروز کار زیاد بود و فکر نمیکردم تموم کنم ،از طرفی شماره شمارو هم نداشتم و گفتم کاش خانم مزرعه لی میومد و باهم سریع کار رو جمع میکردیم
که یهویی شما اومدین
جالب بود من خودمم متوجه نشدم که چرا مسیرمو عوض کردم و رفتم سمت بلوار محله مون و دیدم دارن کار میکنن
اما به یه نتیجه بسیار بسیار بزرگ رسیدم که کمک میکنه به قوی شدن باورم به اینکه خدا هدایت میکنه
ریز به ریز
خدا میدونه چجوری بچینه
وقتی من از صبح منتظر بودم و نشد که برم کار کنم و ساعت 3:30 تا 6 منو هدایت کرد به اینجا
خواست بهم بگه که طیبه نچسب به اینکه مثلا من میخوام یه کاری رو بکنم و حتما باید اون کار باشه و اگر نباشه درگیرش بشی
سعی کن رها باشی و هرچی شد خیر هست برات
ببین وقتی گفتی هرچی خیره و از تو به من برسه محتاجم ،خدا هدایتت کرد به اینجا تا کار کنی و آقای خداگونه زنگ بزنه و بگه فردا صبح یه کار بهت میدم که کلش رو خودت کار کنی
چون وقتی داشتم کار میکردم زنگ زد و گفت که یه کار جدید گرفتن و زیر سازی انجام میدادن و به همین خاطر نشد که بیان
این یعنی چی؟
یعنی هر لحظه یاد بگیر که رها باشی حتی درمورد نقاشی کشیدن ،بذار خدا بهت بگه چیکار کنی و انجامش بدی
و بعد گفت غروب نشده برو سمت اتوبان رو کار کن تا موقع اذان گفتن برسیم سمت ایستگاه صلواتی
راحت تر لقمه بگیریم بخوریم
من رفتم سمت اتوبان و گفت تنهایی میری مراقب باش گوشیتو دستت گرفتی
من تو دلم گفتم خدا مراقبم هست و رفتم ،یکم بعدش دیدم اومد
با خودم گفتم خدایا کمکم کن یه ذره ترسی هم که به سبب این رفتارها از اطرافیان و یا خانواده ام دارم به ایمانی قوی تبدیل بشه که هیچ ترسی نداشته باشم وقتی دیگران باورهای خودشونو میگن در مورد اینکه مراقب باش و این حرفا
تا غروب کار کردیم و وقتی اذان گفت رفتیم چای و لقمه برداشتیم ، و یه تیکه از کار رو کار کردیم
و تموم شد
وقتی میخواستم برگردم خونه وایستادم تا باهاشون صحبت کنم درمورد نقاشی و اینکه پرسیدم مینیاتور کار میکنید و کارای مینیاتورشونو نشونم دادن
از بین حرفاشون متوجه یه پیام شدم
اینکه از الانش ناراضی بود با اینکه پول خوبی داشت و درآمدش خوب بود ونقاشی دیواری مربوط به نقاشی بود که به نقاشی علاقه داره ، اما نه در حد آقای خدا گونه و گفت مثل من نشو ،من علاقه ام به کارای تصورات ذهنی خودم بود که مینیاتور کار میکردم چند سال پیش ،و میخواستم نمایشگاه بزنم
حتی گفت تذهیبم کار کرده و دوست داره
اما نشد و اومدم اینجا و سال هاست دارم نقاشی دیواری انجام میدم و روی دیوار مینیاتور هم کار کردم
اما انقدر کار نکردم که دیگه نمیتونم برم سمت خواسته های خودم که تصویر ذهنی هامو بکشم و بفروشم و نمایشگاه بذارم
وگفت مهم ترین چیز در نقاشی، طراحیه
تا میتونی طراحی از مدل زنده انجام بده
این جمله بارها از استاد ها به من تاکید شده که خدا از زبانشون بارها تاکید کرده که فقط طراحی کن
وقتی از نقاشیاش صحبت میکرد قشنگ میشد فهمید دلیل تمام این حرفاش و نارضایتی که گفت چیه ، گفت ببین خودت چی دوست داری ،چی حالتو خوب میکنه برو سراغ اون کار
نقاشی دیواری هم انجام بده اما ببین چی دوست داری
انگار خدا داشت از زبون این نقاش با من به وضوح صحبت میکرد ،آخه من روز اولی که اومدم و کار رو شروع کردم ته ته دلم گفتم ،خدا درسته من میخوام نقاشی دیواری انجام بدم
اما بیشتر میخوام تو بهم ،نقاشی الهام کنی و بفروشمشون
و حتی اینم گفتم که راستش من هیچی نمیدونم ،نمیدونم در نقاشی چی برای من خوبه ، تو راه رو نشونم بده
چون اگر رو دیوار کار کنی تمام وقتتو میگیره و تاکید کرد که باید بری دنبال علاقه ات اما در کنارش این کار رو هم دوست داشتی انجام بدی و تمام زمانت رو برای نقاشی دیواری نذاری و گفت البته اگر علاقه ات نقاشی دیواری باشه تمام زمانت رو به این کار بذار ،
اما تصورات ذهنی خودت رو حتما به تصویر بکش و رها نکن
تا مثل من بعدا پشیمون نشی
چون من الان تابلوهای زیادی دارم و میتونم نمایشگاه بذارم اما کمالگرایی سبب شد این کارو انجام ندم و هی گفتم نه این تابلو قوی نیست ،بذار یکی دیگه شروع کنم
و بعد گفت خوب فکر کن و تصمیم بگیر و طراحیت رو قوی کن تا بتونی کار کنی
وقتی حرفای دو نقاش رو باهم مقایسه میکردم و به نتایجشون نگاه میکردم
نقاش خداگونه که ثروت مند بود و که همکارش بهم گفت کلی خونه و ماشین داره که الان داره چند گروه رو مدیریت میکنه و اولین روز خدا هدایتم کرد تا باهاش صحبت کنم و روز جمعه بهم گفت به راحتی میتونی در عرض دو ماه ماشین بخری ،اگر زرنگ باشی و کار کنی
اما این نقاش 15 سال بود کار میکرد و راضی نبود از کارش و درسته من هیچی از درآمدش نمیدونستم اما صحبت هاش میگفت که راضی نیست ، درسته درآمد داشت اما علاقه اش رو دنبال نکرده بود که تصویر ذهنی بود ،
و وقتی به من حرف هاشو گفت متوجه شدمکه مثل من دوست داشته تصورات ذهنی خودش رو در مینیاتور به تصویر بکشه که کاراشو نشون داد و خیلی زیبا بود
و ته ته صحبت هاش به وضوح پیام رو میرسوند که درسته الانم نقاشی میکشه اما علاقه شدیدش در تجسم ذهنی و کارهای خودش هست
و اگر وقت کنه میره سراغ علاقه اش
برام جالب بود ، تا حالا فکر اینو نکرده بودم که حتی در نقاشی که انجام میدم ،باز هم میشه علاقه اصلیمو در خود نقاشی پیدا کنم
و اینو اضافه کرد که گیر نده به اینکه ،نقاشیم خوب نیست و باید یه کار قوی کار کنم بعد کارامو نمایشگاه بذارم
از همین الانت هرچی داری شروع کن و رفته رفته پیش برو و مدام میگفت مثل من نشو و من الانم کلی کار و تابلو دارم ،اما هیچ کدومو نمایشگاه نذاشتم تا کارت هنرمندی بگیرم و نمایشگاهای دیگه بذارم
من از وقتی حرفاشو شنیدم دارم تحلیل میکنم
برام جالب بود حتی در نقاشی هم به قدری وسیع هست و میشه کلی کار کرد و فهمید در نقاشی به چه کاری علاقه هست
باید بیشتر فکر کنم
و میدونم که خدا وقتی در این مسیر قرارم داد و هدایتم کرد به اینجا صد در صد بهم گفته که حواست به این باشه که پیدا کنی علاقه ات رو که از نقاشی چی میخوای ، تو شروع کن و من یادت میدم ،تو قدم بردار و من راه نشونت میدم
و از بچگی دوست داشتم روی دیوار هم کار کنم
اما من بیشتر دوست دارم ایده هایی که خدا بهم داده رو هم به تصویر بکشم و هم بفروشم و هم نمایشگاه های ایران و خارج از ایران شرکت بدم و کارام به موزه های معتبر راه پیدا کنه
قبلا از خودم سوال هایی هم کردم
اینکه چرا دوست داری نقاشی هات بره تو موزه و یا مجموعه دار ها ازت بخرن
؟؟
جواب های زیادی دادم
مثلا گفتم من دلم میخواد نقاشیام ماندگار بشه و سال ها ببینن
و یا میگفتم دلم میخواد هر کس نقاشی هامو دید یاد خدا بیفته
یا میگفتم دلم میخواد دیده بشم و معروف بشم مثل نقاشای بزرگ دنیا مثل بوگرو و ژروم و …
یا میگفتم میخوام درآمد داشته باشم و ثروتمند ترین باشم
و خیلی جواب های دیگه
اما هنوز احساس میکنم نمیدونم و هیچی نمیدونم و از خدا میخوام کمکم کنه
چون من هیچی نمیدونم و این خداست که بهتر از من میدونه چی برای من خوبه
وقتی تک تک صحبت هاشو شنیدم سعی کردم یادم نگه دارم و میدونم که هرچیز که باید به یادم آورده میشد رو خدا بهم یادآوری کرد تا بنویسم و یادم باشه
وقتی خداحافظی کردم و رفتم خیلی حس خوبی داشتم و رفتم نون خریدم و رفتم خونه
امروز هدایتی از اینستاگرام که رفتم اکسپلور رو ببینم دیدم یه نوشته هست ، ماهنرمندیم درسته؟ توجهمو جلب کرد یه نقاش داشت صحبت میکرد شنیدم درمورد هنر
ما هنرمندیم درسته؟
اما هدفپان چیست ؟
آیا میخواهیم چیزی را به کسی ثابت کنیم؟
یا به دنبال تحسین و جایزه هستیم ؟
نه هنر برای هنرمند است
هنر کاری میکند که روح به پرواز دربیاید و آوراز بخواند
هنر به ما کمک میکند
که گاهی در دنیای خودمان
غرق و از خودمان جدا شویم
این همان چیزی است که
ما به عنوان یک هنرمند ،تمام تلاشمان را میکنیم تا به آن برسیم
این جملات رو که شنیدم دقیقا مرتبط بود با امروز من
من این چند روز رو که نقاشی دیواری انجام دادم واقعا حس خوبی داشتم دلم میخواست فقط رنگ کنم
با اینکه فعلا پولی دریافت نکردم اما مشتاق بودم که کار کنم ،و وقتی کار میکردم احساس خستگی نداشتم یا مثلا بگم زود تموم بشه برم خونه
به قدری حالم خوب بود که حس فوق العاده ای داشتم و وقتی از ظهر تا شب سر پا بودم حتی پر انرژی هم بودم
اما باید بیشتر درمورد هدفم درمورد نقاشی فکر کنم که چی بیشتر از همه حالم رو خوب میکنه
باید بیشتر از خودم سوال کنم
وقتی نشسته بودم و تو اتاقم کارامو انجام میدادم ،مادرم و برادرم داشتن برنامه محفل قرآن رو نگاه میکردن
یهویی قاری قرآن شروع کرد به خوندن قرآن ،ساعت 23:50 بود
حسبی الله
ولسوف یعتیک ربک فترضی
خدا چقدر این روزها داره به من این آیه هارو نشونه میده
خیلی دوستش دارم خیلی لذت میبرم از اینکه خدا ریز به ریز داره هدایتم میکنه
خدایا شکرت
امروز من پر از درس بود و سعی میکنم تک تکشون رو یاد بگیرم و در عمل اجرا کنم
مبدونم که هر روزم پر از زیبایی و عشق هست و از خدا سپاسگزارم
خیلی دوستت دارم ربّ دل انگیزم
شکرت ماچ ماچی جذابم
دوره هم جهت با جریان خداوند خیلی چیزها یادم داد و هر روز من دارم در عمل تمام سعیمو میکنم تا مومنتوم مثبت رو حفظ کنم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 133 سفرنامه : سلام به استاد عزیزم ، خانوم شایسته عزیز و دوستان خوبم امیدوارم حالتون خوب باشه ، وقتی احساس خوبی داریم یعنی در مسیر خداوند هستیم ، و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و برعکسش وقتی احساس درونی بدی داریم ، بااین کار داریم اتفاقات بد رو خلق میکنیم من همیشه سعی میکنم این حس بد که میاد سریع کنترلش کنم چون میدونم حس بد چقدر منو از مسیر خداوند دور میکنه ، وقتی هم احساس خوبی دارم سعی میکنم بیشتر تو اون احساس هی غرق بشم چون میدونم این فرکانس داره اتفاقات خوبو پیش روی من میاره ، خداوند دارای نیرویی بینهایته و بخشندگی بی حساب، نیروی هدایت گر درونی از ما در مسیر این تغیر حمایت میکند.ما وقتی احساس لیاقت داریم توقعمون از خودمون میره بالا
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان خوبم
فایل133سفرنامه
توانایی تشخصی اصل ازفرع
توی یکی ازفایل هااستادگفتندمن باخداتقسیم کارکردم من عشق وحال میکنم وخداکارهاروبرام انجام میده چرا؟؟
چون استادتوقعش ازخدابسیاربالاست وفقط روی اون حساب میکنه وبندگیشومیکنه وخداوندهم کارهاشوبراش انجام میده وتوقعشوازادم هاصفرکرده وروی شونه های خدامیشینه وخدااون رومیبره وچقدرلذت بخشه وقتی خداکارهاتوانجام میده
اگه کسی برامون کاری انجام دادازش تشکرکنیم اماتوذهنمون این ادم روازطرف خدابدونیم وازخدادندتشکرکنیم واگراون ادم نشدیکی دیگه میادکارهای منوانجام میده
وقتی احساس خوبی داری یعنی به منبع یعنی خداوندوصلی ونزدیکی وقدم به قدم هدایت میشی ولی اگه احساس بدی داری یعنی داری دورمیشی ازخواسته هاوخوشبختی ولذت وسعادت
وقتی احساس لیاقت داشته باشیم وبدونبم که توانایی های زیادی داریم توقعمون ازخودمون بالامیره ومیخوام که هرروزبهتروبهتربشیم
مهاجرت انسان روثروتمندمیکنه وظرف وجودیشوبزرگ ترمیکنه برای دریافت نعمت های بیشتر
صبریعنی امیدواری ونگران نبودن ازاینده
تحمل یعنی رنج ووابستگی به ادم هاوشرایط وعدم توکل وایمان به خداوندمتعال
شادوموفق باشید
به نام خداوند که رحمت اش همیشگی است و مهربانی اش بی اندازه
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
خدایا شکرت
روز 133
چقدر این فایل نکات ارزشمندی داشت
و آنجا که استاد گفتن قدرت انسان ها را پایین بیار و قدرت خداوند را بالا ببر
در جلسه شش قدم اول هم این را گفته بودند و این یک نشانه است برای من که قدرت خداوند را ببرم بالا و تقسیم کار با خداوند کنم چقدر این جمله زیبا است تقسیم کار با خدا اگر واقعا تقسیم کار با خدا کنم خداوند چقدر در های نعمت را برویم باز کنه چقدر انسان های عالی وارد زندگی ام شود چیزی که در این چند وخت میبینم که انسان های عالی در زندگی ام دیده می شود الهی شکرت
و این را هر روز میبینم که چقدر این قانون دقیق کار میکنه دقیق جواب میده الهی شکرت
و آنجا که استاد عزیزم گفتن که من دیدم که این مهاجرت چی در های از نعمت را باز میکنه و من قطعا تهران هم نخواهم ماند و از این جا هم مهاجرت میکنم خدایا شکرت حالا همان ایمان و گوش دادن به الهامات خداوند باعث شده که استاد عزیزم با خانم شایسته عزیز در پرادایس باشند خدایا شکرت
و اگر مسیر ما درست باشند و مسیر خداوند باشند حال ما خوب است
و اگر مسیر ما جهت خداوند و الهامات باشند حال ما بد است خدایا شکرت خدایا شکرت
رد پای من
باسلام 😍😊
خیلی ممنونم
واقعا از شنیدن این فایلتون لذت بردم
کلا از برنامه های مشترک استاد عباسمنش عزیز و گرامی و خانم شایسته مهربان خیلی خوشحال میشم
انگار حرف های خانم شایسته از عمق وجوده و بر زبانشان
جاری میشه👏
عالی بود
سپاسگزارم🙏🙏🙏🙏🙏💐💐💐💐
سلام من مدت کوتاهیه با شماآشناشدم،ولی فکرمیکنم قدم در راهی گذاشتم که به بی نهایت وصله.واقعاخداروشاکرم که دوستای خوبی سر راهم گذاشت که من رو به چنین راههای زیباو شگفت انگیزی هدایت کردن.امیدوارم من هم به زودی بتونم تمام فایلهای استاد رو قدم به قدم بخرم وبه آنچه که شایسته است ازخداشناسی و خودشناسی برسم
سلام هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
یک ترمز من درخودم پیداکردم باشنیدن این فایل
که باکوچیک ترین اشتباه هودموسرزنش میکنم وبه خودم احساس گناه میدم واحساس بی لیاقتی میکنی درصورتی که من اگه ثروتمند بشوم خیلی ازاشتباهات کنونی رونخواهم داشت انسان درستری میشوم پس طبیعی هست که انسان وقتی دستش خالیه یه سری اشتباهاتو بکنه وفقط نباید این اشتباهات زیادتکراربشن مگنه اینکه خداوندخودش گفته اگرهزاربارتوبه شکستی بازآی دررحمت من همیشه بروت بازه پس نگران چی هستیم چراهی بخودمون احساس گناه میدیم ماباتکامل میریم به مدارهای بالاتر که درمدارهای بالاتر همچیزبهتره پول وسلامتی وآرامش بیشتر
پس درنتیجه رفتارماهم بارهربارثروتمندشدن مابهترمیشه دیگه هی تکراراشتباه یاگناه کمترمیکنیم پس درنتیجه من همینی که هستم لایق بهترین هاستم لایق لطف ورحمت وبخشندگی خداهستم
رمورد مهاجرت من خودم دوسال پیش ناچاربه مهاجرت شدم وازشهرستان آمدم تهران وخداوندشاهده که درهای ازلطف و رحمت خداوندهروزبرام بازمیشه ودراین 2سال به نتایجی رسیدم که دوستانی هستن که 15ساله این تهران هستن یک10نتایج من نگرفتن چون من آگاهانه قدرت دادم به خداوبخودش توکل کردم وعوامل بیرونی رو سیع کردم بی اهمیت کنم وخداروشکربه اندازه ای که خداوندروباورکردم نتیجه گرفتم خیلی جاهاهم بوده شرک ورزیدم زبشم خوردم ولی درکل ازاکثریت جامعه زندگی بهتری دارم ودرحال بهبودهستم به لطف الله وآموزش های استادعزیز
درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید
1403/8/23روز130
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز ودوستان گل
قبل از نوشتن این جلسه از روز شمار (یک نکته ایی که من تا فصل 4باهاش مواجه شدم این بود که بعضی از قسمت ها که روش میزدم فایلی وجود نداشت یعنی 3تا فایل تو فصل 3و4 بود فکرکنم )این و جهت پشتیبانی سایت گفتم انشالله اصلاح بشه
خدایا شکرت که امروز هم هدایت شدم به یک فایل بی نظیر و چقدر جالب دیشب بهم الهام شد که فایل قانون آفرینش و شروع کنم به گوش دادن و جلسه اول بخش اول و گوش دادم و رفتم سراغ کامنت ها و دوباره از توی کامنت ها که یک دوستی اشاره کرده بود به فایل ایمان به غیب و درین بورد استاد ( همیشه استاد توی دوره ها و فایلهای مختلف درمورد درین بوردخودش صحبت کرده منم دوست داشتم ببینم که چطوری بوده )سریع رفتم سراغ فایل ایمان به غیب و فایل و گوش کردم وچقدر زیبا و باعشق استاد و مریم عزیز درمورد قانون آفرینش توضیح دادن و گفتن اگر میخواییم پا روی ردپای استاد بزاریم ازهمین دوره شروع کنیم اگر میخواییم ریشه های زندگی استاد و بشناسیم و بدونیم چی شد که همچین میوه های توی زندگیشون رخ داد ازهمین دوره شروع کنیم و بعدش درین بورد استاد و مریم عزیز گذاشته بودن یعنی نمیدونم چطوری توصیف کنم اولین تصویر یه اتوبوس بود عین همینی که الان استاد داره من اصلا شوک شدم هرچی تصاویر جلوتر میرفت بیشتر شوک میشدم و میگفتم خدای من مگه میشه هرچی که توی درین بورد استاد بوده انگار ازقبل میدونسته قراره اینارو داشته باشه شباهت 90درصدی داشت با شرایط زندگی الان استاد و اینکه شرایط الان استاد چندبرابر بهتراز اون درین بوردی بود که تهیه کرده بود اینقدر ذوق زده شدم انگار یه ایمان و باوری درمن شکل گرفت یه جرقه ایی درمن زده شد و با اون حس و حال خوبم شروع کردم به سرچ کردن و پیدا کردن عکسایی که حتی شاید از سرچ کردن اشون هم میترسیدم یا باورنداشتم که بهشون میرسم اینقدر حسم خوب بود که حد نداشت وقتی دیدم استاد بهش رسیده گفتم پس منم میرسم خدای استاد خدای منم هست به شرطی اینکه منم تمام کمال حرفهای استاد و باورکنم خدایاشکرت بخاطر این همه آگاهی های ناب و فوق العاده
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم عسل دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
این کامنت جادویی وخوب رو وقتی صبح خوندم کلی کیف کردم و درسهای زیادی یاد گرفتم وخدا میدونه با تنظیم شدن فرکانسم نسبت به این احساس خوب تا شب چقدر اتفاقات خوب و خوش برایم بیفتد ممنونم عسل عزیز که انقدر خوب بودی که کامنت خوبی نوشتی
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام به شما آقای روحی بزرگوار
ممنونم از پیام زیبای شما ممنونم بخاطر تحسین شما چقدر خوشحال شدم متنی که نوشتم تاثیرگذار بوده و شمارو به احساس خوب رسونده خدایا شکرت
ممنونم از شما با نوشتن این متن باعث شدید من هم مجدد بخونمش و احساسم فوق العاده شد
خدایا شکرت
بنام خداوند یکتا و توانای جهان هستی
خدایا هر آنچه دارم از آن توست و از فضل و کرم و بخشش تو به من رسیده ، شکرت
تو این فایل استاد چقدر با جسارت و قرص و محکم اون سال اعلام کردند روزی از ایران مهاجرت میکنند ، ایمانی فولادین با باوری قوی .خداوند مهربان هم به زیباترین شکل ممکن هدایت شون کردند و مهر تایید بر خواسته شون زدند .از خودم پرسیدم من هم آیا اینقدر ایمان و توکل و باورهای قدرتمند کننده دارم، قبلا از اومدنتو سایت مفهوممهاجرت رو به این زیبایی درک نکرده بودم ، مگر زمین خداوند برایتان پهناور نیست که مهاجرت کنید ؟؟؟
مهاجرت کردن انسان را بزرگ میکنه و رشد میده ، خارج شدن از ناحیه امن و یکنواختی زندگی ورود به دل ترس هامون و کشف و تجربه های جدیدتر، انسانی بزرگتر از ما میسازد .استاد شما الگو ونمونه اید برامونومن چقدر شما را تحسین کردم .
تقسیم کار با خدا ، اتفاقا تو دفتر ستاره قطبی و شکر گزاری هام چند روز پیش برای هدفی که برای خودم در نظر گرفته بودم نشستم این تمرین ونوشتم کارهای سمت خودمو کارهای خداوند و یادداشت کردم ، چقدر احساس خوب و آرامشی هست تو تقسیم کار با خداوند با خیال راحت و اطمینان قلبی و اعتماد به خداوند ما کارهای عملی سمت خودمونو انجام بدیم و نتیجه و هدایت هارو به خداوند توانای قدرتمند بسپاریم .
این فایلهای معرفی دوره قانون آفرینش توسط مریم بانو، چقدر آگاهی های ارزشمندی داشت برای ماهایی که حتی دوره رو نداریم خلاصه کاربردی ونشان از بخشندگی استاد در معرفی دوره داره .
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم
سلام عزیزان جان
روز 133
تقسیم کار با خدا وند
خدایا شکرت
خدایا شکرت که مدتهاست دارم کارهاموباهات تقسیم میکنم و باعشق نشستم روی دوش خدا از وقتی که کارهامو با خدا تقسیم کرده ام خیالم راحت شده
تسلیم تر شده ام اعتمادم ایمانم توکلم بیشتر شده
چون خدا نیروی حاکم بر خیر و نیکی و برکت و عشق الهی است
خدا همه کارست خودش داره کارهامو انجام می دهد
خدایا شکرت که دارم یاد میگیرم که فقط روی نیرویی که در درونم جاری است حساب کنم ن روی عقل محدود خودم
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدانم تو علمت بر تمام عالم محیط است
خدایا شکرت که این روزها هر چه بیشتر بهت اعتماد میکنم آشناتر شده ام به خودم با تو هماهنگ تر شده ام و خودت داری تمام کارهامو براحتی و زیبایی و عزتمندانه انجام میدهی
خدایا شکرت که هر چقدر جلوتر میرم میبینم نیازمندی ام بهت بیشتر و بیشتر میشود
بیشتر خودمو لایق هم صحبتی با خدا میبینم
هر چقدر ایمانم بیشتر میشود بیشتر باور میکنم که من پاره ای از وجود پاک خداوند هستم من انسان مقدسی هستم
من از روح خدا در وجودم دمیده شده
چی بالاتر از این که تکه ای ارزشمند از خود خودش اصلش باشی
خدایی که هر لحظه هست و هدایت ما را بر خودش واجب کرده است
خدایا شکرت از وقتی یاد گرفتم تقسیم کار کنم با جان جانانم چرخ زندگی ام روانتر شده بخدا خودش داره بقدر فهم الآنم داره تمام کارهامو انجام می دهد براحتی
خدایا شکرت که من لایق بندگی کردن هستم تو در من چیزی دیدی که من نمیدانم و امید و توکل دارم که خودت در زمان درست بهم میگی توکلم فقط بتوست هرآنچه دارم از آن توست
من بیتو هیچی نیستم
مالک اصلی تویی
خودت بهم بگو طرح الهی من چیه در من چه دیدی که شایسته بندگی کردن دانستی و در بعد انسانی مرا خلق کردی
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدانم رها میکنم و میسپارم بخودت
خدایا شکرت که فقط از تو بینهایت انتظار دارم و از مخلوقاتت انتظارم بیش از حد پایین آمده
از خودم هم انتظار دارم که در مسیر درست الهی ثابت قدم ومتعهد تر باشم استمرارم را در عمل نشان دهم ایمانم را قوی تر کنم و تمام کارهایم را با ایمانی قوی به خودت بسپارم و رها و آزاد باشم
به آنچه که بهم گفته میشود و احساس آرامش را در من بوجود میآورد عمل کنم چون خداوند قطب نمای درونم را با احساس آرامش روشن کرده
و من عمل میکنم به ایده های الهامی که جان جانانم در من نهاده
خدایا شکرت که بهم گفتی من نزدیکم اجابت میکنم درخواست اجابت کننده را
خدایا بهم میخواهی میشود
من بهت اعتماد و ایمان و باور دارم
تمام ذرات هستی در معرض هدایت تو هستند هیچ برگی بدون اذن تو بر زمین نمی افتد .
خدایا شکرت که فقط روی تو حساب باز کرده ام و ایماد دارم که جلوی نشتی های انرژی ام را میگیری به ساده ترین راه ترمزهای درونم را برمن آشکار میسازی و جلوی این نشتی انرژی را میگیری برام چون من بنده ارزشمند تو هستم
جهان بواسطه من رسد و پیشرفت میکند
من را لایق رسد وپیشرفت دانستی که خلقم کردی اجازه ورود م به این جهان مادی را صادر کردی
خدایا من اجازه میدهم که هر لحظه در معرض فهم و درک و شعور هدایت تو باشم
خدایا شکرت که نشتی های انرژی ام را در احساس لیاقت و ثروتمند شدنم را بهم نشان دادی و خودت همه کاره ام هستی و همه راهکارها را برام حل کردی
خدایا شکرت که ترمزهایی که جلوی ورود نعمت ها و ثروتهای بیحسابت را در زندگیام گرفتن را بهم شناساندی و آنها را سکوی پرتاب من بسمت لایق بودن و دریافت رزق بیحساب کردی
خدایا تو بخشنده و مهربان و رزاق و وهاب و عزیز و بزرگوار و بهترین جواب دهنده به درخواست های من هستی
پس بهم بگو تو علمش را داری تو از باطن و اسرار درونم باخبر و آگاهی مرا به خودم بشناسان
بهم بگو برای چه کاری ام هدام که از مسیر زیبای زندگی إلهی در این چند صباحی که هستم لذت ببرم و بندگی ات کنم
خدایا از هر خیری از تو به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم خدایا شکرت
خدایا ایمان و توکلم فقط بتوست
من تسلیمممممممممم تو بگو
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم
خدایا شکرت که تمام اوضاع و شرایط و انسانها وسیله ای است برای رساندن موهبت های الهی به من
خدایا شکرت که مرا جذب کننده الهامات الهی ات قرار دادی
خدایا شکرت که من همواره درحال جذب بهترین دستان خوبت در زمین هستم
خدایا شکرت که تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و فرکانس های من بوجود میآید
خدایا شکرت که اجازه دادم که تو مرا هدایت کنی
خدایا شکرت که قلبم باز شده بروی الهامات الهی ات
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
133. دومین رد پای من برای این فایل پر از آگاهی و روز شمار امروزم 22اردیبهشت
وقتی رد پای اولم رو نوشتم یهویی دیدم تو پرانتز نوشته شده تقسیم کار با خدا
قبلا این فایل رو گوش دادم ولی سعی میکنم دوباره اگر خدا بخواد گوش بدم و از آگاهی هاش استفاده کنم
من صبح که کارای نقاشیمو انجام دادم و بسته بندی کردم ، از مادرم درخواست کردم تا ببره جلو مدرسه کنار خونه مون ظهر بفروشه و گفت باشه
چون من کلاس داشتم حاضر شدم و رفتم کلاس تمرینمو هم بردم و عکس استاد رنگ روغنم رو که روی دو تا چوب کشیده بودم با خط تحریری که مدرکشو امسال گرفتم ، نوشتم و بسته بندی کردم
وقتی رفتم بیرون میخواستم از مسیر همیشگی برم به تجریش ، ولی یهویی به دلم اومد که از اون راه نه از راه بی آر تی برو و مسیرمو عوض کردم و رفتم
یک ساعت زودتر رسیدم سر کلاس
انقدر زمان برام مدیریت شد
از خدا میخوام همیشه اینجوری بهم بگه و در کمترین زمان و سریعترین زمان برسم به مکانی که باید باشم
وقتی رفتم اول هدیه هنرجوی استاد که الان استاد شده و کنار استادم کار میکنه دادم
وقتی صبح داشتم هدیه استادمو میذاشتم به نایلون یهویی یاد نازنین افتادم ،اسمش هم مثل خودش نازنین هست که هنرجوی استادمه که الان خودش استاد شده
گفتم برای استاد هدیه بدم یه هدیه هم برای نازنین بدم برای روز معلم
اول خواستم از نقاشیام و زیرلیوانیام هدیه بدم یه حسی میگفت نه و خودمم میخواستم متفاوت تر باشه
دیروز هم که فایلی درمورد بخشش دیده بودم که استاد هم میگفت چیزی رو ببخش که برات با ارزشه
و من اصلا حواسم به گردنبند پالتی که خریده بودم از میدان انقلاب نبود که اونم هدایتی دیدم و گرفتم که آرزوم بود اون مدل گردنبند و داشته باشم که طرح پالته و گرفتمش و آویزون کرده بودم به دیوار میز کارم
چند ماه بود رو دیوار تا اینکه صبح که پرسیدم خدا من چی هدیه بدم به نازنین ؟
قشنگ حس کردم که بدون اراده خودم سرمو برگردوندم و چشمم دقیقا افتاد رو گردنبند طرح پالت
گفتم نه اینو دوست دارم آخه خدا
و اون لحظه حس کردم که تو ازم درخواست کردی بخشندگی رو بهت یاد بدم
حتی تو حرفای رونالدو هم که هدایتی دیدم میگفت بخشیدم از بهترین چیزهام
حتی تو حرفای الهه قمشه ای که در مورد خدا میگفت که اگر میخواین مثل خدا بشین خب باید سعی کنید صفات خدا رو در خودتون عملی کنید
و با خوندن قرآن که تنها نیست
و یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت بخشندگی در قرآن
که همه اینا تو یه بازه زمانی نزدیک به هم برای من تکرار شدن جملات یکی بودن ولی از طریق 3 نفر متفاوت خدا برای من گفت
و من وقتی اینارو یادم آوردم ، داشتم به پالتم که خیلی خیلی دوستش داشتم و با هر بار نگاه کردن بهش کیف میکردم نگاه میکردم
و گفتم آره باید این درس رو هم یاد بگیرم قراره بهم گذشتن از همه چیز رو یاد بدی
و از کوچیک ترینش میخوای یاد بدی
باشه
چشم
البته من چند ماه پیش هم سعی کردم که بگذرم از خیلی چیزا ولی انگار مرحله ای هست و دقیقا در زمانش خدا یه سری درسای جدید بهم میده
و بلند شدم و گردنبند رو برداشتم و گفتم حداقل یه عکس بگیرم یادگاری نگه دارم عکسشو
یهویی حس کردم گفته شد عکس چرا
رها باش
وقتی از خودش بگذری باید از عکسشم بگذری و رهاش کنی تا دوباره بهت داده بشه
ولی گوش ندادم و عکس گرفتم و هی میفهمیدم که عکس نگیر اینجوری برات بهتره
و گوش ندادم
ولی سعیمو میکنم
و من امروز داشتم درس یاد میگرفتم و وقتی هدیه دادم خیلی خوشحال بودم حس نکردم که دلم برای گردنبند مونده راحت هدیه اش دادم
بعد که استاد اومد و تمرین جدید از مجسمه شروع شد یه سری حرفایی بهمون زد که مهارتتونو بیشتر کنید و کارای دیگه انجام ندید
شما باید کار کنید تا مهارت کسب کنید
با کار کردن و تمرین مداومه که اشکالاتتون رفع میشه و در نقاشی استاد میشید
اینارو که میگفت از خدا میخواستم که هرلحظه کمکم کنه و بعد تاکید داشت که مهارتتونو بیشتر کنید الهام برای نقاشی جدید بهتون داده میشه
خدا بهتون میگه چیکار کنید البته اینو غیر مستقیم میگفت از صحبتاش مشخص بود که منظورش خداست
اواخر کلاس نقاشیمو که هدیه کشیده بودم به استادم تقدیم کردم خیلی حس خوبی داشت وقتی عکس خودش و استادش رو دید خیلی خوشحال شد
از خدا میخواستم کمکم کنه تا بتونم تلاشمو بکنم برای همه چیز
توی کلاس یکی از بچه ها گفت نمایشگاه کتاب رفتین ؟ و در موردش صحبت شد گفتم چه خوب میتونم ببرم اونجا نقاشیامو بفروشم
ولی توجه نکردم وقتی رسیدم خونه داشتم تمرین طراحی میکردم یهویی شنیدم از تلویزیون که مادرم روشن کرده بود میگن که نمایشگاه کتاب هست
اون لحظه بهم گفته شد میتونی فردا بری اونجا و نقاشیاتو ببری بفروشی
و اگر خدا بخواد فردا میرم برای فروش
امروز مادرم و خواهرم به لطف خدا که شامل حالم شد کمکم کردن و نقاشیامو بردن جلو در دو تا مدرسه و 20 هزار تمن فروش داشتن خداروشکر بابت تمام ثروتی که خدا بهم عطا کرده
امروز بازم هدایتی وقتی میرفتم کلاس رنگ روغنم نمیدونم چی شد گفتم بذار طرح تمرینمو ببرم کلاس که چاپش کردم
تو کلاس یکی از همکلاسیام گفت که چاپ کرده خوب در نبومده یهویی گفتم بیا این برای تو من چاپ میکنم طرح مجسمه رو ، چاپگر داریم
و خیلی خوشحال شد و گفت این دومین هدیه امروزه که یهویی بهم هدیه میدن
و انقدر ذوق داشت که برای عکس و خیلی درس داشت برام که برای حتی کوچیکترین هدیه انقدر خوشحال بود
وقتی عکس استادم رو کشیدم خیلی شبیه عکسی که از طرحش کشیدم نشده بود و همه اش میگفتم یعنی استادم میپسنده با ایراد توی طراحی چهره اش که یکم فرق کرده با عکس اصلیش
ولی امروز متوجه شدم که هیچ چیز مهم نیست مهم اینه که شاد میشن با هدیه ای که داده میشه
و میدونم که خدا هر لحظه هدایتم میکنه تا درسایی که باید یاد بگیرم رو یاد بگیرم
خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 19 اسفند رو با عشق مینویسم
خدایا شکرت امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود ،هر روز بهترینه برای من
امروز وقتشه که در عمل نشون بدی که چقدر یاد گرفتی
امروز ، من وقتی از خواب بیدار شدم خیلی حس خوبی داشتم چون قرار بود آقای نقاش خدا گونه ای که دستی از دستان خدا شد و هفته پیش یعنی 12 اسفند بهم گفت میتونی بیای کار کنی و به قدری همه چیز راحت جور شد که من الان یک هفته شده هنوز باورم نشده به همین سادگی بود ، که قرار بود امروز 9:30 صبح بیان دنبالم و بریم برای نقاشی دیواری
من یه جور دیگه ذوق داشتم ،آخه دیشب که تو خیابون بودم و زیر بارون قدم میزدم و خیس شده بودم ،زنگ زدم و گفت برات کار میدیم و خودت تنهایی باید کار کنی
وای خدای من
این همه اعتماد
از یک شنبه هفته پیش تا امروز یک شنبه
چی شد یهو؟؟؟؟
هیچ کس به من اعتماد نمیکرد، که نقاشی دیواری رو بسپره دستم و تا میگفتم من بلد نیستم اما رنگ روغن و اکریلیک کار کردم و میتونم کار کنم و منم در گروهتون بیارید ،
جواب هاشون این بود ، نه
الان خنده ام میگیره به این حرف ها
میگفتن
تو بلد نیستی و باید آموزش ببینی
نقاشی دیواری به این راحتی نیست که بخوای یاد بگیری
ما نمیتونیم یه تازه وارد رو به گروهمون بیاریم مگر اینکه مبلغی پرداخت کنی تا یادت بدیم
نمیشه و از این حرفا
وای خدای من 5 روز فقط کار کردم و الان بهم کار میدن که تنهایی کار کنم ،این یعنی طیبه باورات داره جواب میده و خدا به باورهات داره پاسخ میده
از یک شنبه هفته قبل یک هفته شده بود که من فقط روز پنج شنبه رو که نقاش گفت نیا ، نرفتم ، با روز شنبه که کلاس داشتم
یعنی این یک هفته رو ،فقط 5 روزش رو کار کردم
و به وضوح توی این 5 روز پیشرفتم رو در سرعت گرفتن در رنگ زدن نقاشی دیواری دیدم
من تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم و صبحانه ام رو گذاشتم و 3 تا تخم مرغ هم آب پز کردم تا وقتی رفتم برای نقاشی دیواری برای ناهار بخورم و به نقاش ها هم بدم
حتی میخواستم باگت هم بخرم
و چون خداروشکر که دروغی که اولین روز گفتم که روزه ام و بعد روز جمعه خدا کمکم کرد که دروغی که گفتم ،شجاعت داشته باشم و بگم روزه نیستم
میخواستم امروز برای خودم ناهار ببرم و برای نقاش ها هم گذاشتم که اگر دوست داشتن بهشون تخم مرغ آب پز بدم
من صبحانه مو خوردم و هرچی لازم بود برداشتم
عین دختر بچه های کوچیک مدرسه ای که بهش گفتن فردا میبریمت اردو ، و از شب وسیله هاشو برمیداره و خوشحال و خندان و با ذوقی بی نهایت میخواد بره اردو
من دقیقا همین حس رو داشتم
ساعت 10 شد
ذهنم گفت چرا نیومدن ؟
گفتم میان و مدام حواسم بود که کنترلش کنم
منم گفتم بیکار نشینم و نشستم رد پای روز 17 اسفندم رو که خیلی طولانی بود و در این یک سال رد پایی به اون طولانی بودن ننوشته بودم رو دوباره از سر خوندم تا اگر جایی خواستم اضافه کنم ، بنویسم
ساعت 12 شد
ذهنم مدام میگفت پس چرا نیومدن ، نکنه نخوان دیگه بری ، اگر نخوان چی ، و از این حرفا
اما توجه نکردم
سعی داشتم از جعبه ابزار برای حفظ مومنتوم مثبت استفاده کنم
کم کم دیدم خبری نشد ، پیام دادم و زنگ نزدم ،چون میدونستم که هر روز سفارش نقاشی دارن و میخوان کار کنن
و یا ممکنه جایی باشن و یا بالای داربست باشن که نتونن تلفن من رو جواب بدن
تصمیم گرفتم پیام بدم و بگم چرا نیومدن و منتظرم و اگر امروز نشد بهم بگن ،اما جواب ندادن
بازم خبری نشد و ساعت 1 شد
که منم رد پامو در سایت گذاشتمو گفتم طیبه چرا این همه پیگیری
درسِت رو که روز جمعه از صحبت های آقای نقاش خداگونه گرفتی ، الان وقتشه که در عمل نشون بدی
آخه آقای خدا گونه (به دلیل اینکه میگم خداگونه تو رد پای 17 اسفند نوشتم که چقدر رفتارهاش و صحبت هاش خداگونه بود و من در رد پام به این اسم مینویسم )
گفته بود که من به کسانی که کار میکنن گفتم که، باید زرنگ باشید و سریع کار رو تحویل بدین و کار جدید بگیرین
و دیگه من پیگیری نمیکنم اگر مشتاق باشن میان و کار میکنن
و درسش این بود که رها بود و پیگیر نبود و هر کس کار بخواد ،کار میده بهش
منم این حرفش یادم اومد ،به خودم گفتم طیبه چیکار داری میکنی ،چرا درگیر اینی که چرا نیومدن پاشو کاراتو انجام بده هرموقع بیان زنگ میزنن و حاضر میشی و میری
من از 10 تا 12 لباسامو پوشیده بودم و حاضر نشسته بودم و رد پای روزم رو مینوشتم
وقتی متوجه رفتارم شدم گفتم پاشو وقت رو از دست نده ،کارای خودتو انجام بده
و نشونه دیروز که تو مترو شنیدم اومد جلو چشمم که وقتت رو از دست نده و درست استفاده کن
بلند شدم و رفتم باگت خریدم و اومدم ساندویچ تخم مرغ درست کردم و خوردم
مادرم صبح رفته بود بازار تا برای فروش گل سراش ،برای روز جمعه وسایلای لازمشو بگیره
وقتی رسید گفت چرا نرفتی
گفتم خبری نشد ازشون و من موندم خونه
تو اون لحظات ذهنم بارها میگفت نیومدن ، ببین دروغ گفتن و از این حرفا
من مدام از خدا میخواستم که کاری کنه سعی کنم حفظ کنم مومنتوم مثبتم رو
دیدم با بقیه لیستایی که نوشتم حالم خیلی عالی نمیشه
مادرم گفت میری برام کارت به کارت کنی ؟
گفتم باشه و خواستم یکمم برم پیاده روی کنم تا سعی کنم از این پیاده روی حالمو خوب کنم و با خدا صحبت کنم
من راه افتادم و توجهمو به درختا و پرنده ها و آسمون دادم
یهویی آهنگ من به آرزوهام قول رسیدن دادم رو گوش دادم و توجهمو به آسمون و درختا و پرنده های مرغ آبی که دسته جمعی پرواز میکردن دادم
و میگفتم ببین طیبه ،حتما خیریتی داشته که امروز نرفتی تا خودت کار کنی و نیومدن دنبالت و صد در صد یه جایی رو دارن زیر سازی میکنن که نتونستن بیان
پس هرچی خیر هست و از خدا به تو برسه محتاجش باش
اینا رو گفتم و پیاده روی میکردم و سعی داشتم لذت ببرم و با خدا صحبت کنم
گفتم هرچی تو بگی ربّ من ،اما من دلم میخواست امروزم کار کنم
و داشتم میرفتم که از عابر بانک برای مادرم پول انتقال بدم ،یهویی نمیدونم چی شد ،گفتم بذار از مسیر بلوار برم و یکم بیشتر راه برم و بعد میرم عابر بانک
وقتی رفتم به آهنگ گوش میدادم آهنگ من به آرزوهام قول رسیدن دادم و از دور به دیواری که هفته پیش اولین دیواری بود که رنگش کردم تو محله خودمون نگاه کردم و خداروشکر کردم که این همه کمکم کرد
همینجوری تشکر میکردم که یهویی ساعتو نگاه کردم 15:15 بود
گفتم ببین هفته پیش همین موقع ها اومدم و اینجا شروع به کار کردم
چقدر لذت بخش بود
و گفتم خدا مسیرمو تغییر داد که من بیام و اینجا رو ببینم تا سپاسگزارش باشم و خندیدم و حالم خوب شد و سپاسگزاری کردم
اینارو میگفتم و آروم آروم راه میرفتم و به نقاشیایی که من رنگ کردم نگاه میکردم و با نقاشی نقاش آقایی که کار کرده بود مقایسه میکردم
چند باری وایستادم و نقاشیمو نگاه کردم و خندیدم
آخه من کاملا برعکس طرح اصلی کار کرده بودم
وقتی یکم جلو تر رفتم مادرم زنگ زد و داشتم باهاش صحبت میکردم که یهویی دیدم آقای نقاشی که باهاش این دیوارو کار کردیم مشغول به کار هست
تعجب کردم گفتم چرا دوباره اومده اینجا ،مگه تموم نشده بود ،با مادرم که صحبت کردم ،رفتم و سلام دادم
گفتم مگه تموم نشده بود چرا دوباره کار میکنید
گفت از شهرداری گفتن که باید پر تر بشه و از صبح اومدم و دارم کار میکنم
و ازم پرسید شما نرفتی با آقای خداگونه ،سرپروژه نقاشی؟
خندیدم و گفتم امروز منتظرشون بودم که بیان و نیومدن منم اومده بودم بیرون نمیدونم چی شد اینوری اومدم و داشتم پیاده روی میکردم که یهویی دیدم شما دارین کار میکنین
برگشت گفت اگه دوست داری بیا اینجا کار کن ،وقتی اینو گفت خوشحال شدم و گفتم بله میام ،پس برم از خونه لباس کارمو بردارم و بیام
سریع رفتم و کارای مادرم رو انجام دادم و رفتم خونه و وسایلامو برداشتم و رفتم ،خیلی خوشحال بودم لباسامو پوشیدم و کارو شروع کردم
سرعتم به نسبت روزای قبل بیشتر شده بود اما تا نقاش میومد سمتم یکم میترسیدم که دوباره با جدیت ازم ایراد میگیره
و مثل چند روز قبل سعی میکردم دور تر کار کنم
بعد اومد و شروع کرد به صحبت کردن و پرسید دو روزو کجا کار کردین و تعریف کردم و بعد جالب بود گفت امروز کار زیاد بود و فکر نمیکردم تموم کنم ،از طرفی شماره شمارو هم نداشتم و گفتم کاش خانم مزرعه لی میومد و باهم سریع کار رو جمع میکردیم
که یهویی شما اومدین
جالب بود من خودمم متوجه نشدم که چرا مسیرمو عوض کردم و رفتم سمت بلوار محله مون و دیدم دارن کار میکنن
اما به یه نتیجه بسیار بسیار بزرگ رسیدم که کمک میکنه به قوی شدن باورم به اینکه خدا هدایت میکنه
ریز به ریز
خدا میدونه چجوری بچینه
وقتی من از صبح منتظر بودم و نشد که برم کار کنم و ساعت 3:30 تا 6 منو هدایت کرد به اینجا
خواست بهم بگه که طیبه نچسب به اینکه مثلا من میخوام یه کاری رو بکنم و حتما باید اون کار باشه و اگر نباشه درگیرش بشی
سعی کن رها باشی و هرچی شد خیر هست برات
ببین وقتی گفتی هرچی خیره و از تو به من برسه محتاجم ،خدا هدایتت کرد به اینجا تا کار کنی و آقای خداگونه زنگ بزنه و بگه فردا صبح یه کار بهت میدم که کلش رو خودت کار کنی
چون وقتی داشتم کار میکردم زنگ زد و گفت که یه کار جدید گرفتن و زیر سازی انجام میدادن و به همین خاطر نشد که بیان
این یعنی چی؟
یعنی هر لحظه یاد بگیر که رها باشی حتی درمورد نقاشی کشیدن ،بذار خدا بهت بگه چیکار کنی و انجامش بدی
و بعد گفت غروب نشده برو سمت اتوبان رو کار کن تا موقع اذان گفتن برسیم سمت ایستگاه صلواتی
راحت تر لقمه بگیریم بخوریم
من رفتم سمت اتوبان و گفت تنهایی میری مراقب باش گوشیتو دستت گرفتی
من تو دلم گفتم خدا مراقبم هست و رفتم ،یکم بعدش دیدم اومد
با خودم گفتم خدایا کمکم کن یه ذره ترسی هم که به سبب این رفتارها از اطرافیان و یا خانواده ام دارم به ایمانی قوی تبدیل بشه که هیچ ترسی نداشته باشم وقتی دیگران باورهای خودشونو میگن در مورد اینکه مراقب باش و این حرفا
تا غروب کار کردیم و وقتی اذان گفت رفتیم چای و لقمه برداشتیم ، و یه تیکه از کار رو کار کردیم
و تموم شد
وقتی میخواستم برگردم خونه وایستادم تا باهاشون صحبت کنم درمورد نقاشی و اینکه پرسیدم مینیاتور کار میکنید و کارای مینیاتورشونو نشونم دادن
از بین حرفاشون متوجه یه پیام شدم
اینکه از الانش ناراضی بود با اینکه پول خوبی داشت و درآمدش خوب بود ونقاشی دیواری مربوط به نقاشی بود که به نقاشی علاقه داره ، اما نه در حد آقای خدا گونه و گفت مثل من نشو ،من علاقه ام به کارای تصورات ذهنی خودم بود که مینیاتور کار میکردم چند سال پیش ،و میخواستم نمایشگاه بزنم
حتی گفت تذهیبم کار کرده و دوست داره
اما نشد و اومدم اینجا و سال هاست دارم نقاشی دیواری انجام میدم و روی دیوار مینیاتور هم کار کردم
اما انقدر کار نکردم که دیگه نمیتونم برم سمت خواسته های خودم که تصویر ذهنی هامو بکشم و بفروشم و نمایشگاه بذارم
وگفت مهم ترین چیز در نقاشی، طراحیه
تا میتونی طراحی از مدل زنده انجام بده
این جمله بارها از استاد ها به من تاکید شده که خدا از زبانشون بارها تاکید کرده که فقط طراحی کن
وقتی از نقاشیاش صحبت میکرد قشنگ میشد فهمید دلیل تمام این حرفاش و نارضایتی که گفت چیه ، گفت ببین خودت چی دوست داری ،چی حالتو خوب میکنه برو سراغ اون کار
نقاشی دیواری هم انجام بده اما ببین چی دوست داری
انگار خدا داشت از زبون این نقاش با من به وضوح صحبت میکرد ،آخه من روز اولی که اومدم و کار رو شروع کردم ته ته دلم گفتم ،خدا درسته من میخوام نقاشی دیواری انجام بدم
اما بیشتر میخوام تو بهم ،نقاشی الهام کنی و بفروشمشون
و حتی اینم گفتم که راستش من هیچی نمیدونم ،نمیدونم در نقاشی چی برای من خوبه ، تو راه رو نشونم بده
و بعد ادامه داد حتی در نقاشی
ببین چه سبکی رو دوست داری
میخوای چیکار کنی ؟.گفتم من دوست دارم تصویر ذهنی خودمو بکشم
گفت میخوای رو دیوار کار کنی ؟
چون اگر رو دیوار کار کنی تمام وقتتو میگیره و تاکید کرد که باید بری دنبال علاقه ات اما در کنارش این کار رو هم دوست داشتی انجام بدی و تمام زمانت رو برای نقاشی دیواری نذاری و گفت البته اگر علاقه ات نقاشی دیواری باشه تمام زمانت رو به این کار بذار ،
اما تصورات ذهنی خودت رو حتما به تصویر بکش و رها نکن
تا مثل من بعدا پشیمون نشی
چون من الان تابلوهای زیادی دارم و میتونم نمایشگاه بذارم اما کمالگرایی سبب شد این کارو انجام ندم و هی گفتم نه این تابلو قوی نیست ،بذار یکی دیگه شروع کنم
و بعد گفت خوب فکر کن و تصمیم بگیر و طراحیت رو قوی کن تا بتونی کار کنی
وقتی حرفای دو نقاش رو باهم مقایسه میکردم و به نتایجشون نگاه میکردم
نقاش خداگونه که ثروت مند بود و که همکارش بهم گفت کلی خونه و ماشین داره که الان داره چند گروه رو مدیریت میکنه و اولین روز خدا هدایتم کرد تا باهاش صحبت کنم و روز جمعه بهم گفت به راحتی میتونی در عرض دو ماه ماشین بخری ،اگر زرنگ باشی و کار کنی
اما این نقاش 15 سال بود کار میکرد و راضی نبود از کارش و درسته من هیچی از درآمدش نمیدونستم اما صحبت هاش میگفت که راضی نیست ، درسته درآمد داشت اما علاقه اش رو دنبال نکرده بود که تصویر ذهنی بود ،
و وقتی به من حرف هاشو گفت متوجه شدمکه مثل من دوست داشته تصورات ذهنی خودش رو در مینیاتور به تصویر بکشه که کاراشو نشون داد و خیلی زیبا بود
و ته ته صحبت هاش به وضوح پیام رو میرسوند که درسته الانم نقاشی میکشه اما علاقه شدیدش در تجسم ذهنی و کارهای خودش هست
و اگر وقت کنه میره سراغ علاقه اش
برام جالب بود ، تا حالا فکر اینو نکرده بودم که حتی در نقاشی که انجام میدم ،باز هم میشه علاقه اصلیمو در خود نقاشی پیدا کنم
و اینو اضافه کرد که گیر نده به اینکه ،نقاشیم خوب نیست و باید یه کار قوی کار کنم بعد کارامو نمایشگاه بذارم
از همین الانت هرچی داری شروع کن و رفته رفته پیش برو و مدام میگفت مثل من نشو و من الانم کلی کار و تابلو دارم ،اما هیچ کدومو نمایشگاه نذاشتم تا کارت هنرمندی بگیرم و نمایشگاهای دیگه بذارم
من از وقتی حرفاشو شنیدم دارم تحلیل میکنم
برام جالب بود حتی در نقاشی هم به قدری وسیع هست و میشه کلی کار کرد و فهمید در نقاشی به چه کاری علاقه هست
باید بیشتر فکر کنم
و میدونم که خدا وقتی در این مسیر قرارم داد و هدایتم کرد به اینجا صد در صد بهم گفته که حواست به این باشه که پیدا کنی علاقه ات رو که از نقاشی چی میخوای ، تو شروع کن و من یادت میدم ،تو قدم بردار و من راه نشونت میدم
و از بچگی دوست داشتم روی دیوار هم کار کنم
اما من بیشتر دوست دارم ایده هایی که خدا بهم داده رو هم به تصویر بکشم و هم بفروشم و هم نمایشگاه های ایران و خارج از ایران شرکت بدم و کارام به موزه های معتبر راه پیدا کنه
قبلا از خودم سوال هایی هم کردم
اینکه چرا دوست داری نقاشی هات بره تو موزه و یا مجموعه دار ها ازت بخرن
؟؟
جواب های زیادی دادم
مثلا گفتم من دلم میخواد نقاشیام ماندگار بشه و سال ها ببینن
و یا میگفتم دلم میخواد هر کس نقاشی هامو دید یاد خدا بیفته
یا میگفتم دلم میخواد دیده بشم و معروف بشم مثل نقاشای بزرگ دنیا مثل بوگرو و ژروم و …
یا میگفتم میخوام درآمد داشته باشم و ثروتمند ترین باشم
و خیلی جواب های دیگه
اما هنوز احساس میکنم نمیدونم و هیچی نمیدونم و از خدا میخوام کمکم کنه
چون من هیچی نمیدونم و این خداست که بهتر از من میدونه چی برای من خوبه
وقتی تک تک صحبت هاشو شنیدم سعی کردم یادم نگه دارم و میدونم که هرچیز که باید به یادم آورده میشد رو خدا بهم یادآوری کرد تا بنویسم و یادم باشه
وقتی خداحافظی کردم و رفتم خیلی حس خوبی داشتم و رفتم نون خریدم و رفتم خونه
امروز هدایتی از اینستاگرام که رفتم اکسپلور رو ببینم دیدم یه نوشته هست ، ماهنرمندیم درسته؟ توجهمو جلب کرد یه نقاش داشت صحبت میکرد شنیدم درمورد هنر
ما هنرمندیم درسته؟
اما هدفپان چیست ؟
آیا میخواهیم چیزی را به کسی ثابت کنیم؟
یا به دنبال تحسین و جایزه هستیم ؟
نه هنر برای هنرمند است
هنر کاری میکند که روح به پرواز دربیاید و آوراز بخواند
هنر به ما کمک میکند
که گاهی در دنیای خودمان
غرق و از خودمان جدا شویم
این همان چیزی است که
ما به عنوان یک هنرمند ،تمام تلاشمان را میکنیم تا به آن برسیم
این جملات رو که شنیدم دقیقا مرتبط بود با امروز من
من این چند روز رو که نقاشی دیواری انجام دادم واقعا حس خوبی داشتم دلم میخواست فقط رنگ کنم
با اینکه فعلا پولی دریافت نکردم اما مشتاق بودم که کار کنم ،و وقتی کار میکردم احساس خستگی نداشتم یا مثلا بگم زود تموم بشه برم خونه
به قدری حالم خوب بود که حس فوق العاده ای داشتم و وقتی از ظهر تا شب سر پا بودم حتی پر انرژی هم بودم
اما باید بیشتر درمورد هدفم درمورد نقاشی فکر کنم که چی بیشتر از همه حالم رو خوب میکنه
باید بیشتر از خودم سوال کنم
وقتی نشسته بودم و تو اتاقم کارامو انجام میدادم ،مادرم و برادرم داشتن برنامه محفل قرآن رو نگاه میکردن
یهویی قاری قرآن شروع کرد به خوندن قرآن ،ساعت 23:50 بود
حسبی الله
ولسوف یعتیک ربک فترضی
خدا چقدر این روزها داره به من این آیه هارو نشونه میده
خیلی دوستش دارم خیلی لذت میبرم از اینکه خدا ریز به ریز داره هدایتم میکنه
خدایا شکرت
امروز من پر از درس بود و سعی میکنم تک تکشون رو یاد بگیرم و در عمل اجرا کنم
مبدونم که هر روزم پر از زیبایی و عشق هست و از خدا سپاسگزارم
خیلی دوستت دارم ربّ دل انگیزم
شکرت ماچ ماچی جذابم
دوره هم جهت با جریان خداوند خیلی چیزها یادم داد و هر روز من دارم در عمل تمام سعیمو میکنم تا مومنتوم مثبت رو حفظ کنم
خدایا شکرت