مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟ - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟233MB19 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟18MB19 دقیقه
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو و هم خانواده ای های نازنین،
خدا رو شکر برای گام آخر این پروژه
هوراااااا…دوره ی جدید داره از راه میرسه (ایموجی چشمای قلبی)
خیلی مشتاق هستم و از خدا میخوام کمکم کنه با تعهد این دوره رو کار کنم و نتایج عالی بگیرم.
الان ساعت 9:11 صبح هست و من باز هم تصمیم گرفتم قبل از اینکه برم سر کار بیام و ستاره ی قطببم رو اینجا بنویسم :)
خدای من چه منظره ی زیبایی داره واقعاً پنجره ی آپارتمانم، الان داره بارون میاد، برگای درختای نخل یه کمی تو باد تکون میخورن، خیلی آروم و ملایم، همه جا از بارون تر و تازه شده…
خدایا شکرت که من کاری دارم که فلکسیبل هست و لازم نیست سر ساعت کارت بزنم و کارم رو شروع کنم
خدایا شکرت که رئیسم خیلی آدم خوبیه و همیشه از ما حمایت میکنه و هرچی برای کارمون بخوایم فراهم میکنه و همیشه نگاه مثبت داره
خدایا شکرت که یه همکار جدید برام فرستادی که یه آدم بسیار خوش قلب و فوق العاده ست و از وقتی اون اومده کارای من خیلی راحت تر شده
خدایا شکرت برای اینکه حساب بانکیم پر از پوله و اصلاً نیاز به حساب کتاب کردن ندارم
خدایا شکرت به خاطر عزیز دلم که وارد زندگیم شد و باعث شد من بُعدِ جدید و قشنگی از زندگی رو تجربه کنم
خدایا شکرت به خاطر مامان و بابام، خواهرام، خواهرزاده هام و شوهر خواهرهام که هممون باهم روابط نزدیک و صمیمی داریم و از وجود هم لذت میبریم
خدایا شکرت به خاطر خانواده ی صمیمیِ عباس منش و دوستان فوق العاده ای که اینجا دارم
خدایا، میخوام امروز میتینگی که دارم خیلی خوب پیش بره و من راضی و خوشحال باشم
دوست دارم امروز برم باشگاه و خیلی خوب ورزش کنم
تمام روز با انرژی و سرحال باشم و روز مفیدی داشته باشم
…
دیگه داره دیرم میشه، باید برم!
این فایل رو تا نصفه گوش دادم، من خیلی مواقع وقتی سر دو راهی قرار میگیرم از خودم میپرسم اگر الان استاد بود یا مریم جان بود چیکار میکرد (ایموجی چشمک)
اون وقت خیلی وقتا جواب برام واضح میشه و همون کارو میکنم :)
چیکار کنیم دیگه استاد جان…مجبوریم از رو دست شما تقلب کنیم :)
عاشقتونم (قلب ز)
سلام
نکاتی رو یاد گرفتم میخوام بنویسم
اول اینکه اگه بین دو راهی هستم بشینم و نتایج تصمیمات رو روی کاغذ بنویسم
و بعد تصمیم بگیرم
و ببینم تصمیمم چقدر هماهنگ و مطابق قوانین هست و اون تصمیمی رو بگیرم که با قانون هماهنگ تر هست و منو به خواسته های بیشتر میرسونه
و هر موقع از خدا نشونه خواستم باید ترجیح ها و تصمیمات و قضاوت های قبلی خودم رو کنارم بزارم و نشونه ای که امد رو با توکل انجام بدم
ک نگم خدا نه یه نشونه ی واضح ترم بهم بده اگه اینکارو کنم الکی گیج میشم و تو تردید میمونم
اگه از خدا نشونه خواستم تسلیم باشم و توکل کنم
و گوش بدم حرف خدارو
خدایا شکرت بابت راهنمایی هات و هدایتت
خدایا شکرررت🤍🤍
سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز، خانم شایسته محترم، عوامل و کاربران گرامی سایت
واقعیت این دوره بی نظیر خیلی خیلی در باورهای من و شرایط این روزهای من کمک کرد و حس میکنم جدی به یک مدار بالاتر رسیدم.
باید بگم بارها در انتخاب شغل در دوراهی قرار گرفتم و یک بار در این مسیر، فقط به ندا قلبم گوش دادم. به علاقهام، به چیزی که دوست دارم و برای همیشه مسیر من از یه مربی ساده مدرسه فوتبال به یه مربی حرفهای فوتبال و مدیر فوتبال در مسابقات رسمی تغییر پیدا کرد. واقعا اگر باز شک میکردم، انقدر شاهد پیشرفت در زندگیم نبودم. حتی تحت فشار بودم و پیشنهاد های مالی خوبی هم داشتم و به من خیلی حرف های حال خراب کن، گفته شد که چقدر مرا تا مرز شکست پیش برد ولی همش میگفتم هرجا دوست داری باش و همه اینارو خودت میسازی. به من پیشنهاد سربازی دور از پادگان داده شده بود. ولی با انتخاب مسیر دلخواه حتی سربازیم نه تنها دیگه پادگان نبود. حتی در منزل خودم داشتم خدمت میکردم و حقوق هم میگرفتم. چقدر این مسیر به من در زندگی کمک کرد و پختهتر و عاقلتر شدم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
همیشه به علاقه و حستون اعتماد کنید و ایمان داشته باشید که خداوند بهترین مسیر را برای شما رقم خواهد زد.
انشاالله هم دوره جدید و هم دوره قانون سلامتی و هم دوره مرتبط به آنالیز فوتبال را میخرم و سال فوق العاده عالی میسازم.
امضا خدا پای تک تک آرزوهایتان.
بنام هدایت الله ،بنام اوکه هرچه دارم از اوست
سلام به استاد عزیزم به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
خداجونم ازت ممنونم بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت شگفت انگیز دیگه
ازت ممنونم که مرا به این مسیر زیبا، مسیری پراز ثروت نعمت ،آرامش ،سلامتی هدایت کردی ودر این مکان الهی حضور دارم
ازت ممنونم بخاطر رزق بی حسابی که از بینهایت طریق به زندگی من جاری می کنی
ازت ممنونم بخاطر وجود اساتید توحیدیم ودوستان الهی وهمه عزیزانم
ازت ممنونم که هستی ومن میتونم بودنت را حس کنم خداجونم من عاشقتم ودوست دارم همانطور که تو عاشقمی ودوسم داری
گام آخر :چگونه در دوراهی های زندگی ،راه درست را انتخاب کنیم
خدای من باورم نمیشه استاد جان من دیشب تو خواب دیدم شماتمرینی دادید که گفتیدیک کار تعویق افتاده را که خیلی وقته باید انجام می دادید وانجام ندادید راانجام بدید و من همان لحظه تصمیم گرفتم آن کار را انجام بدهم وهم زمانی این فایل برا من خیلی درس به همراه داشت
پریروز که در سفر بودیم به خونه یکی از دوستان رفتیم من بعدازظهرعذرخواهی کردم و رفتم یکساعتی استراحت کنم وهمسرم در حال نشسته بود اتفاقا جاری دوستم نیز مهمان آنها بود خب من رفتم تو اتاق، دوستم با جاری اش آمدگفت میخوای بخوابی آبجی ،گفتم نه فقط دراز کشیدم وآنها شروع کردن به صحبت کردن باهم، منم دیدم حرفهای آنها ربطی به من ندارد وتمایلی به شنیدن آن حرفها نداشتم چشمام رو بستم تا روی افکارم تمرکز کنم وناخودآگاه خواب رفتم بیدار که شدم دوستم آمد در مورد همسرم یه حرفی به من زد در مورد اینستای جاری اش وهمسرم،که عکس همسر من را در صفحه اینستای جاری اش دیده، گفتم اشتباه میکنی حرفی که شما میگین برا همه همین جوری است به من گفت چیزی به همسرت نگو،ولی من طبق قراری که باهمسرم داشتم از ایشون سوال کردم گفت نه عزیزم اشتباه می کنه منم پذیرفتم وتمام ،تا فردای آن روز وقتی از خواب بیدار شدم. إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ این ذکر تو ذهنم تکرار میشد ویادم آمد من تو خواب دستم به حالت دعا گرفتم ومدام این ذکر را تکرار میکنم ،تاوان سنگینی دارد. برای یک دقیقه بدون توبودن باید یک عمر داشتنت را آرزو کرد. منِ حواس پرت که دقیقه دقیقه زندگیم تو را از یاد برده ام.
امّا من، دیوانه ای هستم که پیله می شوم، پاپییت می شوم، عاشقت بودن را فریاد می زنم تا آغوشت را برایم بگشایی….إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ…
چگونه بخوانمت می شود اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ ، حواسم رابه خودت جمع کنی… فقط من باشم وتو…
بعد از صبحانه جاری دوستم آمد و از ما دعوت کرد که یه روز بریم خونه آنها من وهمسرم هم صحبت کردیم که چشم حتما تشریف میاریم بعد دوستم جبهه گرفت که نه اینا آدم درستی نیستند گفتم به ما ربطی نداره ما فقط خوبی دیدیم واین دعوت رو قبول میکنیم فردای آنروز همسرم با دوستش وبچه هاش رفتند بیرون برا خرید من چون میخواستم بخوابم با آنها نرفتم بعد که داشتم کامنت دوستان را مطالعه میکردم دوستم آمد حرفی به من زد که اولش خیلی بهمم ریخت وسبب شد دراعتمادی که به همسرم داشتم دچار شک وتردید بشم ودوستم اصرار که مبادا این موضوع را با همسرم مطرح کنم وقتی همسرم آمد از بهم ریختگی من متوجه شد اتفاقی افتاده ،گفت چیزی شده گفتم نه ،بعد این سوال آمد به ذهنم که چرا دوستم آمد این حرف را به من زد ،با اینکه من در جواب به ایشون گفتم شما اشتباه میکنی وهمسر من کسی نیست که اینکار را بکند اگر هم کرده لیاقتش همینه من کاری نمی تونم بکنم بعد آمدم سایت و نشانه امروز، دیدیم فایل معضلی ویرانگر بنام جلب توجه آمد گفتم خدایا این نشانه را برام واضح کن فایل را گوش دادم وچند تا کامنت خواندم وفردای آن روز بخدا گفتم به من بگو الان من باید چکار کنم ودوباره نشانه روزم را زدم فایل تمرکز بر نکات مثبت قسمت 1 آمد گفتم خدایا یعنی چه گفت به سوالات فکر کن یه آن جرقه ای در ذهنم روشن شد من از خدا سوال کردم چرا دوستم اینکار رو کرد جواب آمد جلب توجه گفتم خودم باید چیکار کنم گفت توجه به نکات مثبت همسرت ،دوستت من حرفهایی که دوستم بهم گفته بود را به همسرم گفتم ایشون هم خیلی ناراحت شد گفت چرا همان لحظه به من نگفتی تا حرف را رودررو کنیم ومن الان به همسرش میگم ،گفتم نه شما همچین کاری را نکنید صبر کن ،گفت پس فردا صبح از اینجا میریم گفتم باشه ودعوت جاری دوستم را با عذر خواهی کنسل کردیم ووسایل را جمع کردیم وتا فردا صبح زود حرکت کنیم ومن شب از خدا خواستم خودش هدایتمون کنه ودر زمان مناسب در مکان مناسب ودر موقعیت مناسب باشیم هر چه دوستم وهمسرش اصرار کردند چندروز دیگه باشید گفتیم نه وتشکر کردیم ومن طول مسیر به اتفاقات این دوسه روز فکر میکردم اولا خداروشکر کردم که در این مسیر قرار دارم وخیلی خوب تونستم جلوی پیشروی های ذهنم را بگیرم وبه خودم گفتم ببین اصلا همسرت، این کار را کرده آیا تو فهیمه میتونی اورا تغییر بدی ؟ در حال حاضر چی برات مهمه ؟ گفتم سلامتی ورشد خودم ؟گفت پس تمرکزت رو بزار روی خودت واصلا به اینکار نداشته باش اجازه نده این مسائل پوچ وبی اساس در ذهنت رخنه کند وافسار زندگی ات را در دست بگیرد دیشب که رسیدیم خونه کلی با خدا حرف زدم وازش هدایت خواستم ساعت 3 بیدار شدم گفتم قطعا خدا میخواد یه چیزی را بهم بگه که وقت سحر بیدارم کرده رفتم کلید نشانه امروز را زدم هدایت الهی قسمت اول کلی گریه کردم با این فایل واین تیکه از کامنت دوست عزیزم تمرکزت را از روی چیزی که هستی بردار و بزار روی چیزی که میخوای باشی این تیر خلاصی بود که به قلبم خورد گفتم فهیمه تصمیم بگیر میخوای رشد کنی ،میخوای پیشرفت کنی ،سلامتی ات برات مهمه ،برات مهمه که زندگی ات از اینی که هست عالی تر بشه ،روابطتت زیباتر وقشنگ تر بشه ،اگر بله پس راهت مشخصه تمرکزت رو بزار روی چیزی که میخوای باشی ،شرایط وروابطی که میخوای تجربه کنی گفتم چشم خدای مهربونم وبعد تمرین سپاسگزاریم را انجام دادم وتمرین کدنویسی را نوشتم وبا حال خوب خوابیدم بعد که بیدار شدم گام جدید با موضوع چگونه در دوراهی های زندگی ،راه درست را انتخاب کنیم من را شگفت زده کرد وخوشحال شدم که بر احساساتم غلبه کردم وشک وتردید را از خودم دور کردم وپذیرفتم من قدرت تغییر دیگران را ندارم وبدون اینکه نگران نا راحتی دوستم وقضاوت ایشون باشم پذیرفتم ماندنم در آنجا دیگه به نفع من نیست وقبول کردم که سفرمون را زودتر از موعد تمام کنیم وتصمیم گرفتم تمرکزم را بزارم روی خودم وزندگی خودم ،خدایا شکرت
استاد شایسته عزیز بابت خبر خوبی که در مورد دوره جدید دادید بی نهایت سپاسگزارم نمیدونم من هم قراره که همپای شما عزیزان در این دوره باشم یا نه، ولی از خدا خواستم اگر آماده شنیدن ودرک آگاهیهای این دوره هستم خودش شرایطش رو برام فراهم کند …عاشقتونم…..
در پناه الله همواره شاد وثروتمند،سعادتمند وسلامت باشید
سلام عرض ادب خدمت استادعزیز وخانم شایسته ودوستان گلم
هروزی که اگاهیهام بیشترمیشه واطلاعاتم زیادمیشه
میفهمم چقدرفهمیده وبالغ وعاقلم وباهوشم چون من اصلا بادست چپ مینویسم دخترمم مثل خودم بادست چپ مینویسه چقدرمتفاوت وخاصم با 99درصدبدنه جامعه خداروشکر .
لیاقت اول شدن ومدال طلای زندگی رو دارم و لیاقتشو بشدت دارم .
چون به دورت بگردمهای چاپلوسی وچرب زبانیهای چندش هیچ وقت توجه نکردم سرم توزندگی خودمه تمرکزم به پیشرفت خودمه بجز محصولات استادعباسمنش ریالی برای محصولات موفقیت اساتید دیگه خرج نکردم خودم مطالعه وتحقیق کردم وعمل کردم به اگاهیها مخصوصا تمرکزم به فایلهای دانلودی استادعباسمنش بوده
چقدربخودم افتخارمیکنم شاخ وبرگهای اضافه زندگیموقطع کردم و اجاره ندادم مانع رشدمن بشن چون لایق بهترینها هستم تصمیم درست گرفتم باقدرت و توکل تصمیم گرفتم وبهش عمل کردم .
بخودم افتخارمیکنم شخص درجه یک سایت بامن هم فکره اینقدرشبیه منه و گذشتش اینقدرشبیه منه بخودم واقعا افتخارمیکنم ازجنس خودمه خدایاشکرت .
اینقدربه تصمیم خودم باتعهدعمل میکنم خدا پشت هم داره نشانه میفرسته که مسیرم درسته وایمانم قویترمیشه امیدوارترمیشم .
شخص درجه یک سایت مثل خودم دردسترس نیست سرش به پیشرفت ورشد خودش گرمه توجهی به حاشیه ها وشلوغ بازیها نمیکنه خدایاشکرت .
تمرکزی که میزارم برای رشد خودم وهرمرحله از زندگیم به یک موفقیت بزرگ میرسم بخودم افتخارمیکنم چون فقط سکوی اول فقط مدال طلا لیاقتشودارم .
استادازت سپاسگزارم وباهات همزادپنداری میکنم وبهت افتخارمیکنم آفرین بهت .
من وقت نمیکنم اصلا کامنت هاروبخونم سرم به پیشرفتم گرمه فعلا تمرکزم روی 50کیلوشدنمه تا چندماه دیگه عکس میزارم ازنتایجم برات ببینی شاگرد ممتازتم درعمل .
با سلام خدمت استاد جااااان
و یه خدا قوت جانانه به سرکار خانم شایسته گرامی که از برج 6از پروژه خانه تکانی ذهن و پروژه مهاجرت به مدار بالاتر که باعث شدن در شرایطی که مارا داشت اذیت می کرد شهامت به خرج بدهیم و از محیط امن که ذهن ما ساخته بود خارج شویم و دریچه جدیدی از زندگی به رویمان باز شود و زندگی رو بهتر تجربه کنیم
داستان از جای شروع می شود که وقتی تصمیم قطعی می گیری برای تغییر زندگی و پاشنه کفشت را می کشی و بندهایش را محکم می بندی و تسلیم اوامر حضرت حق می شوی و به تصمیماتش لبیک می گویی بدون چون و چرا می گویی من به هر خیری که از تو به من برسد فقیرم و تسلیم می شوی و رها می گویی هر آنچه که شما بگویید می گویم چشم و انجام می دهم حالا تصمیم با من و شماست وقتی به نوح می گوید کشتی بساز مشغول ساختن کشتی در کوه می شود وقتی به ابراهیم می گوید زن و فرزندت رو در دل بیابان های عربستان رها کن می گوید چشم وقتی به موسی می گوید اول با قوم فرعون صحبت کن بعد برو سراغ خود فرعون می گوید چشم و وقتی به استاد می گوید می خواهی مهاجرت کنی ولی داری دفتر ها در ایران تاسیس می کنی نمی توانی مهاجرت کنی همه دفترها رو جمع می کند و رها و آزاد می زند به دل جادها اینها اگر باور نسازد مشکل از ماست که با ورودی های قبلی می خواهیم زندگی جدیدی تجربه کنیم نمی شود
و حالا من که تسلیم شدم و گفتم خدایا خسته هستم خودت هدایتم کن مگر این نیست که گفتی بر ما واجب شده هدایت شما و آرام شدم و رها گفتم بگو تا انجام بدهم و گفت چه گفتنی من را از برزخ نجات داد و وارد بهشت کرد از یک پخش محلی وارد یه سازمان رسمی کرد که بیمه دارد بیمه تکمیلی دارد حقوق ثابت دارد پورسانت عالی دارد و به شخصیتم احترام می گذارند برای ماموریت رفتنم هتل می گیرند تمام هزینه ها رو حساب می کنند برای سفرهایم پرواز می گیرند به جای اینکه با ماشینم بروم. و اینها از جای شروع شد که باورم در باره احساس لیاقت تغییر کرد باورهایم در باره فراوانی تغییر کرد و اینکه ثروتمند شدن یک مغوله ذهنی هست و ثروتمند شدن معنوی ترین کار کیهان هست ما یک قطره از خدا هستیم مگر خدا می خواهد من زجر بکشم یا لباس کهنه بپوشم یا بدهکار باشم یا با مشتری های بی اعتبار کار کنم نه وقتی تغیر می کنی با مشتری های میلیاردی کار می کنی و هنوز بار بهشون تحویل ندادی اول چک نقد می گیری بعد بار می دهی در صورتی بود که تا چند ماه قبل من بار می فروختم و باید چند هفته درگیر تسویه می بودم اینها هفته لطف خدا بود و آموزش های استاد جان و خانم شایسته که نگذاشتن من در آن برزخ بمانم الهی شکرت
فقط از خدا بخواهید که کمک کند. در آن برزخ نمانید و تسلیم باشید تا به اقیانوس راهنمایی کند نه مثل ماهی گلی در تنگ ماهی بمانی
خدایا شکرت خدایا استادم و خانم شایسته هر کجا که هستند خودت محافظت کن ازشون
بنام خدا و بیاد خدا و برای خدا
هرگز به شما دیر توصیف نمیگردد زان طرفه ای که خدا به شما تقدیر داشت
سلام بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته و بینظیر استاد
و سلام خدمت دوستان هم فرکانسی این سایت بزرگ به وسعت جهان
إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ(پرورداگارا) تنها تو را میپرستیم (تسلیم تو هستم) و تنها از تو یاری میجوییم(فقط خودت کمک کن)
خدایا شکرت که به این فایل بینظیر هدایت شدم، تصمیم سر دوراهی، دیروز اول صبح خدای عزیزم به من یه الهام کرد و تونستم با توکل به خدا و خواستن هدایت از خودش بر نجواهای شیطانی غلبه کنم و به الهام گوش بدم و نتیجش هم بگیرم.
داستان: حدود تقریبا 40روز پیش من وهمسرم هدایت شدیم به داستان زندگی آقای رضا عطار روشن و در مسیر اراک به تهران همراه همسرم و دخترای گلم تمام اون قسمتهای صحبتهای جناب عطار روشن و گوش کردیم و از اون روز اون صحبتهای ایشون نقطه عطفی شده برای من و همسرم و دخترم(مهگل خانوم 12ساله) که بیشتر وقتمون رو بزاریم برای سایت و با هدایت خداوند عزیز و دستورات ارباب الهی سعی کردیم نگاه کنیم گوش کنیم یادداشت کنیم و عمل کنیم، و انشالله موفقیتهای بیشتر رو باز هم مینویسم، از زمانی که آقای عطارروشن گفتند که دسته چکه هاشو پاره کرد منم به ذهنم افتاد که همین کار رو انجام بدم البته خب من مقاومت چندانی مثل آقای عطار روشن نداشتم چون اصلا من با دسته چکم کار چندانی ندارم و فقط برای ضمانت یا خرید قسطی چون کارمندم ولی اقای عطارروشن کار بزرگی کردن که تو اون وضعیت اینکار رو کردن، ولی خب من چندبار به ذهنم اومد که دسته چکاهمو پاره کنم ولی میامد تو ذهنمو و فراموش میشد تا اینکه دیروز صبح از خواب که پا شدم بعد از شکرگذاری و دیدن قسمتی از فایلهای استاد به ذهنم دوباره اومد که دسته چکها رو از بین ببرم و با خودم ببرم اداره و بندازم دستگاه خردکن کاغذ، ولی تو ذهنم اومد و باز هم فراموش شد، ولی موقعی که لباس پوشیدم و آماده رفتن شدم در لحظه آخر موقع خروج یادم اومد و دسته چکها رو برداشتم با خودم بردم، و در اداره ساعت 7:15 صبح اولین دسته چکم که برای بانک ملی بود رو تک تک برگاشو یکی یکی انداختم داخل دستگاه خردکن (19 برگ) و با هر برگی که مینداختم آیه زیبای إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ رو با خودم زمزمه میکردم خدایا شکرت … راحت شدم.. به نیت اینکه به الهام دورنیم الهام خدای یگانه گوش داده باشم و خودمو از زیر دین بردن راحت کنم … مجدد یک قسمت از فایلهای سایت رو دیدم و خواستم ببینم نشانه خدا برای دسته چک بعدی چیه همین که استاد میگن دنبال نشانه بعدی هستیم. ولی چیزی به ذهن من نیامد چون تو اون لحظه روی احساس خوب و آرامش بودم و خیلی قشنگ ندای خدای عزیز رو درک میکردم و نیم ساعت بعد ساعت 7:45 صبح دومین دسته چکم برای بانک سپه که حدود دو ماه پیش گرفته بودم شاید یکی دو هفته قبل از شنیدن صحبتهای آقای عطارروشن اونم به نیت خرید خودرو قسطی، دسته چک نو و دست نخورده 25 برگ رو مجدد انداختم داخل دستگاه خرد کن و باز هم ذکر و زمزمه آیه زیبای إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
ساعت 12:00 همون دیروز گوشیم زنگ خورد و یکی از اطرافیان نزدیکم که قصد داره مجدد مغازه رو راه اندازی کنه و برای تامین جنسش به صورت چکی خرید کنه، گفت چک داری یک برگ چک به من بدی برای ضمانت خرید… و اینجا بود که چقدر خدا رو شکر کردم فقط به خاطر اینکه به الهام خدا گوش داده بودم و نذاشته بودم برای روز دیگه و چقدر خوشحال شدم گفتم خدایا همین روز باید دقیقا من فراموش نکنم یعنی خدا کاری کنی من فراموش نکنم که کارمو انجام بدم و دسته چکها رو از بین ببرم و همین روز کمتر از 5 ساعت بعد.. از من چک بخوان و من زیر دین کسی نرفتم و دیگه استرس دادن چک رو نداشته و خیلی راحت گفتم نه چک ندارم ولی مطمئمن بودم اگه داشتم راحت نمیتونستم نه بگم یا اگه هم نه میگفتم و دسته چک داشتم به قول معروف دچار عذاب وجدان میشدم.. و اینجوری بود که در سر مسیر دوراهی به ندای درونم گوش دادم
خدایا شکرت که چقدر راحت به ما الهام میکنی و ما باید راحت فقط انجام بدیم خدا جونم همینطور کمکم کن به همین الهامات توجه کنم تا الهامات بزرگ رو هم درک کنم و باورهامو در همه زمینهها تغییر بدهم برای رسیدن به یک زندگی توحیدی با ثروت فراوان و با رابطه و عشق همراه شادی و سلامتی و خوشبختی
( اشاره کوچیک کنم به اینکه من خیلی وقته عضو سایت هستم ولی گاهی اوقات فایل از سایت میدیدم و حتی دوره عزت نفس هم خریدیم ولی خیلی جدی تمرین نمیکنم واینجا جای دارد از استاد گرامی و عزیز تشکر کنم که اون فایلهای صحبت با آقای عطارروشن در سایت گذاشتن و همینطور از جناب عطارروشن تشکر میکنم البته انشالله بعدا هم تشکر ویژه خواهیم کرد و انشالله در تمام امور زندگی موفق و عاقبت بخیر شوند)
خدایا هزاران بار شکرت خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خدایا هدایت هر ثانیه زندگیمو به خودت سپردم.
خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت بهم بگو چکار کنم؟
سلام به استاد همه زندگیم و خانم شایسته بی نظیرم
گام آخر !!! نه زمین گرده هر وقت به آخرش رسیدی انگار تازه اولشی
نمیدونید چقدرررررر من قبلی در تردید و دوراهی بودم.
حتی برای یه موضوعی گاهی چند سال طول میکشید .
و بعد نکته جالبش اینجا بود که میدونستم تصمیم درست چیه ولی قدرت اجرا کردنش رو نداشتم و به شدت هم خودم رو شماتت میکردم .
خود عزیزم لیلی رو ببخش پلیزززززززز
از گذشته خیلی دور نمیگم گفتن نداره از ده سال قبل حرف زدن که چقدر احساس عزت نفسم و اعتماد به نفس و لیاقتم پایین بود و از هر طرف چک و لگد میخوردم .
از گذشته ای میگم که با استاد شروع کردم . سال 1401 بود . من چند ماه مستقل زندگی کرده بودم از خانواده و در واقع فرار کرده بودم بهتره بگم . ولی شرایطی پیش آمد که زودتر از موعد باید خونه رو به صاحبخونه اش تحویل می دادم و باز جستجو کردم و یه خونه واقعا رویایی بینظیر پیدا کردم . صاحبش یه خانم جوان بود که تازه ازدواج کرده بودن و همسرشون پنهانی به من گفتن لطفا نگید که تنها هستید وبگید با مادرتون زندگی میکنید.
چه دروغ بدی ولی چه زن و شوهر ماهی بودن هر دو . چقدررررررر اون خونه رو دوست داشتم . وااااای الان دوباره یادم اومد . از این مجموعه آپارتمانهای مسکونی بود که وسط یه زمین بزرگ پر از درختهای همیشه سبز سرو و کاج ساخته شده بود . در واقع قدمت خیلییییی طولانی داشت ولی دل منو برد دیگه.
صاحبخونه وقتی فهمید مجرد هستم بهم گفت بخت من تو این خونه باز شد .مطمئن باش برای شما هم اینطور میشه این خونه روزی و برکت خاصی داره و چه تخفیف خوبی هم برای قرار داد بهم دادن .
یادش بخیررررررر و خوش .
اون سال هنوز با پارتنر سابقم در ارتباط بودم و حرف این خانم به شدت وسوسه کننده شد برام .
خونه هم بینظیر بود واقعا از هر طرف پر از درخت و نور آفتاب بود . خدایااااااا شکرت
( لیلی من کلبه شادی ات که الان هزار بار بهتره و تازه مال خودت هم هست
درسته خدا جونم کاملا درسته )
خلاصه قرار داد رو نوشتیم مامان هم بودن .
برگشتم خونه جعبه شیرینی هم خریدم . خیلی خوشحال بودم که شاید به برکت این خونه دل پارتنرم رو هم نرم کنم .
نمیدونم نمیدونم نمیدونم واقعا بعد از سه سال نمیدونم شایدم این اتفاق می افتاد و اون آدم باهام می موند . نمیدونم امشب هم ولنتاین هست منم احساساتی شدم انگار .
ولی من دچار تردید شدم از این قرارداد چون از اون رابطه هم در تردید زیاد بودم و هم اینکه یکی از اعضای خانواده ام گفت نه قیمتش خیلی بالاست صبح به محض اینکه از خواب بیدار شدم رفتم املاکی .
بسته بود تلفن زدم . بهم گفت تو صف بانک بودم که پول شما رو برای صاحبخونه حواله کنم . دقیقا نوبتم بود .
خب این یعنی چی ؟ جز اینکه خدا به موقع بهم گفت درسته درسته نباید عملی بشه این قرارداد
هیچ وقت یادم نمیره این اتفاق و البته مجبور شدم یه خسارتی برای بهم زدن قرار داد به املاک بدم چون کد رهگیری گرفته بودن . اما کاملا سربزنگاه بود . املاکی کاملا در تعجب بود .
من به فاصله یک شب تا صبح در این تردید و گمراهی موندم که خونه رو بگیرم یا نگیرم .
و تصمیم رو سریع اجرایی کردم و الان سال 1403 هست من صاحب دو خونه هستم و با خانوادهام همچنان زندگی میکنم تو خونه لوکس نوساز خودمون و با پارتنرم سال بعدش رسما کات کردم و عکسهامو ازش پس گرفتم و مدتهاست هیچ خبری ازشون ندارم و دیگه نخواهم هم داشت حتی با اینکه هر دو در یک شهر هستیم . نمیدونم شاید الان اصلا اینجا نباشه .اهمیت سابق رو نداره دیگه .
الان غرق هستم در آموزشهای توحیدی استاد های بی نظیرم و با بهترین و خوش اخلاق ترین انسانها ارتباط دارم و جایگاه خیلی خاصی در خانواده ام دارم و از همه مهمتر با خودم در صلحم . خیلی زیاد و چنان دریم بوردی برای خودم درست کردم که …..
بینظیره بی نظیره .
خدایا هزاران بار شکرت
به نام خدایی که همه چیز میشود همه کس را
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
آنچه در آسمان ها و زمین است، خدا را [به پاک بودن از هر عیب و نقصی] می ستایند، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ یُحْیِی وَیُمِیتُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطره اوست، زنده می کند و می میراند، و او بر هر کاری تواناست
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چیز داناست.
خدایا خودت بر دستانم و قلبم جاری شو
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان و دوستان هم مدار ساکن بهشت
چرا میگم بهشت ؟؟؟
چون من از وقتی با این سایت آشنا شدم خدای سرشار از آرامش و عشق رو پیدا کردم
پیامبر زمانم رو پیدا کردم
با خودم و تمام مردم جهان به صلح رسیدم
فهمیدم هیچ کس توو دنیا بهتر از من نمیتونه بهم خدمت کنه ( عاشقتم مریم جون با این جمله طلایی که توو سریال زندگی در بهشت ازت شنیدم)
فهمیدم من فقط برای لذت بردن از زندگی به این دنیا اومدم
فهمیدم سپاسگزاری و خوشحالی و ذوق از ته دل برای چیز های کوچیک زندگی یعنی چی
کلی دوست بهشتی اینجا پیدا کردم
کسب و کار مورد علاقمو پیدا کردم
فهمیدم مفهوم دقیق توکل و صبر رو
فهمیدم مفهوم تقوا و ارزش های وجودی انسانی رو
خلاصه که اینجا همون جنات تجری من تحت الانهار که خدا به ما وعده داده ( وعده خداوند حقه)
عجب هم زمانی عالی خدایا ازت ممنونم که منو در مسیر درست هدایت میکنی
خدایا ازت ممنونم که منو در زمان مناسب در مکان مناسب و مشغول انجام کار مناسب قرار دادی
چند مدتی بود که از طریق همین سایت بهشتی خدا من رو هدایت کرد و واضح بهم گفت باید چه کاری رو شروع کنم
یه شب بیرون بودم یه حسی بهم گفت برو خیابان فردوس به همسرم گفتم میشه بریم و رفتیم دقیق خیابون و مغازه ها رو نگاه کردم که برا چی اینجا هدایت شدم
تا اینکه چیزی متوجه نشدم و وارد میدان شدیم موقع برگشت باز حس بهم گفت برو خیابون فردوس باز به همسرم گفتم که بریم و از خدا کمک خواستم که دقیقا کجا باید برم و اونجا پاساژی بود که بهم چشمک زد و رفتم داخلش
گفتم حتما خدا بهم میگه الان که نزدیکه ولنتاین هست برم سفارش بگیرم
قبل اینکه برم داخل مغازه یهو ترس ورم داشت که قشنگ خدای سبحانم دقیقا این آیه رو بهم گفت
«و هو معکم این ما کنتم»
و این جمله باعث شد مثل فشنگ برم داخل مغازه و با اعتماد به نفس کامل و با صدای بلند و رسا سفارش بگیرم
همین که داشتم توو پاساژ مغازه ها نگاه میکردم
یه حسی من رو میخکوب کرد جلو یه کافه ،سرم رو بالا بردم دیدم بله اینجا کافه هست و داخل مغازه رو نگاه کردم چشم خورد به کیک ها ی داخل یخچال
عقل منطقی گف تو رو به چه کافه راهت رو پیش بگیر و برو و رفتم ولی همش از خدا میپرسیدم چرا من باید جلو کافی شاپ میخکوب میشدم مگه نه اینکه گفتی فقط کیک تولد بپزم و این شاخه اون شاخه نپرم
وووووووو من افتادم سر یه دو راهی و اونقدر تووش غرق شدم که توان حرکت رو از من گرفت
تا اینکه توو یه فایلی از استاد شنیدم که میگفتن:
«ایمانی که عمل نیاورد چرته حرف مفته»
بدبخت دو روز دیگه قراره بمیری
دقیقا احساس کردم استاد به من میگه
و آخر فایل گفتن
«تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود راه بگوییدت که چون باید کرد »
که از خدا نشونه خواستم و بارها به شکل های مختلف کلمه کافی شاپ رو هم دیدم و هم شنیدم و خدا هدایتم کرد و من دریافت کردم الهی شکر
و شروع کردم به یاری الله مهربان کیک های کافی شاپی درست کردم که ببرم برا کافی شاپ ها و میدونم که خودش بهم میگه کجاها ببرم
خودش به من وعده فزونی داده
خودش به من وعده مشتری فراوان داده
خودش به من وعده بی نهایت ثروت داده
خودش به من وعده انسان های شریف داده
حالا این ذهن هی داره تخته شلنگ میندازه که دیر شروع کردی کار رو و ولنتاین نزدیک و سفارش نگرفتی و عقب موندی
ولی من مدام میگم من هیچ فرصتی رو از دست نمیدم
بی نهایت فرصت هست برای من
بی نهایت مشتری هست برای من
بی نهایت ایده ثروت ساز هست برای من
بی نهایت موقعیت ثروت آفرین هست برای من
و خدا شد برای من شریک بیزینسی
من بندگی میکنم (با حس خوب و با تمیزی و بهترین مواد و با سلیقه تمام بهترین کیک ها رو میپزم )
و خدا، خدا بودنش رو بهم ثابت میکنه و سمت خودش رو انجام میده ( در قالب آدم های شریف و ثروتمند ،نرم کردن دل انسانها، در قالب ثروت و پول ، در قالب هدایت به مسیر درست ، در قالب سالم رسوندن کیک ها، در قالب سفارش های عالی با رقم های عالی، در قالب مشتری های ثروتمند)
خدایا من هیچی نمیدونم و تو میدونی
خدایا من هیچی ندارم و تو صاحب تمام دنیایی
خدایا من ضعیفم و تو قوی هستی
خدایا من فقیرم و تو غنی هستی
همه عزی و جلالی …
امروز همراه با شریک کاریم قراره کیک های که با عشق پخته و تزیین شده رو ببرم برا پرزنت
خدایا من رو تو خیلی حساب باز کردم برام معجزه کن
«««که داند به جز ذات پروردگار
که فردا چه بازی کند روزگار »»»»
استاد عزیزم مریم نازنین بی نهایت ازت ممنونم ^~^
بنام خدای بخشنده و مهربان
سلام
خدارا سپاسگزارم برای این فایل و حضورم در پروژه مهاجرت به مدار بالاتر.
خدارا سپاسگزارم برای شنیدن خبر دوره جدید استاد که خیلی وقته چشم انتظارش هستم .
همز مانی بارش باران در فایل استاد و اینجا با هم برای من نشانه ای از طرف خداوند است ، خدایا شکرت .
چقدر نیاز داشتم به این آگاهی ها و در زمان درست من این فایل دیدم و شنیدم بابت تصمیمی که امروز خیلی از من تمرکز گرفت و با صحبتهای استاد ، جوابم را از طرف خداوند گرفت .
چقدر این پروژه تک تک ما را رشد داد. یکی از دستاوردهای من در این پروژه ، ایجاد چالشهایی بود که برای خودم ایجاد کردم و خوشبختانه خیلی خوب از پس این چالشها برآمدم . این برای بار اولی است که من خودم برای خودم چالش قرار می دهم . وقتی از پس چالش اول برآمدم تصمیم گرفتم چالشهای دیگری هم برای خودم در فواصل مختلف برنامه ریزی کنم و انجام دهم. در این مورد توانستم کمی خودم را رشد دهم . این روند باعث شناخت بیشتر و خودباوری بیشتر و شناخت بیشتر توانایی درونی ام شد.
احساس می کنم کمی اعتمادبه نفس رشد کرده چون تصمیماتی گرفتم و کارهایی کردم که قبلاً ترس داشتم از انجام آنها .
خدارا بی نهایت سپاسگزارم بابت رشد وجودی و رشد شخصیتی ام .
خدارا سپاسگزارم بابت هم مداری با این پروژه .
خدارا سپاگزارم بابت حضور استاد و خانم شایسته در زندگی ام .
خدارا سپاسگزارم بابت دوستان سایت و کامنت های دوستان .
خدا را سپاسگزارم بابت نوشتن این کامنت .
در پناه الله یکتا