مصاحبه با استاد | چگونه در دوراهی های زندگی، راه درست را انتخاب کنیم؟ - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

302 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهراهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 587 روز

    به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..

    بازم سلام استاد توحیدیم بازم سلام مریم عاشقم …

    همونجورکه دیشب قرارشد صبح یه مثال از هدایت هایی که میشد بزنم اومدم تواین سایت الهی ولی یه کامنت خوندم که کامنت نبود یه چیزایی بود که من ودگرگون کرد واشک شوق ازاول تااخرش وحتی هنوزم ازچشام جاریه به خداقسم جوری خوشحالم که بخداگفتم نکنه من ازسر ذوق بمیرم ؟

    کامنت برادرعزیزم حمیدامیری بود ،جزاین نمیتونست باشه که تک تک کلمات وخداوند توقلبش جاری کرده باشه ،مگه میشه انقدر ازته دل وخالصانه و آگاهی دهنده باشه اصلا من وبرد تو یه مداربالاترچه قدر بابت وجودش شکرخداروکردم،چقدر خودم وتحسین کردم وگفتم ماشالله به خودت نگاه به خودت کن توچه مداری هستی خداروشکرکن خوشبحالت این مسیرتوحیده ،نگاه باچه آدم هایی هم نشین شدی ببین چه قدر قشنگ به خداوصله وباتودرمیون میذاره تاتوهم یادبگیری میشه انقدر وصل بود انقدر آگاه بود ،به خودم گفتم یعنی منم میشه به این مداربرسم مثل دوست عزیزم ؟ یه جاازکامنت خوندم که گفتن قبلا هاکه توسایت بودن دوستهای دیگه ای فعال بودن وایشون هنوزدرمداربالاترنبودن وبهش رسیدن ،…

    خدایاشکرت بابت تمام بنده هات ..

    وقتی هدایت هایی ازخداوند بادل وجون میخاستم وواقعا توشدن عاجزبودم ،به یه چیزایی برمیخوردم که میگفتم نکنه هدایت نباشه مثلا :

    چندروزپیش که میخاستم برای خودم یه لباس بهتربخرم باهمسرعزیزم رفتیم بیرون توتمرین ستاره قطبی نوشتم خدایا خودن برام بهترین مانتو اون چیزی که میخام وپیداکن وراحت بهش هدایتم کن وقیمتشم عالی باشه …

    واقعا برامن سخت بود که چیزی وکه میخاستم پیداکنم وهمش ازابن مغازه به اون مغازه وهمین طور قیمتش خیلی برام مهم بود چون من هنوزباورهای مخربی دارم وازشون آگاه هم نیستم (انشالله درستش میکنم درمسیردرست ).

    بعدازچندتامغازه گشتن واین همه راه دوراومدن ،وبچهاهم که توخونه مونده بودن سخت بودبرام ووقت میگذشت ومنم چیزی که میخاستم وپیدانکرده بود ،چندتاهم لباس تن زده بودم که ملیون هاتومن بودن ولی چیزی که به دلم بشینه نبود ،یه دفعه چشمم افتاد به یه دست فروش ودستم رفتم روی مانتو که زرشکی بود ولی چون دست فروش بود محلش نمیزاشتم ،همین جوری خوشم اومد بپرسم آقااین چنده گفت الان میاد من فروشندش نیستم ،گفتم بیخیال نمیخاستم همینجوری پرسبدم مهم نیس ولی اون سریع صاحبش وصدازد ومنم که رودروایستی مونده بودم ،ای بابا کاش بریم وباهمسرم میخاستیم بریم ولی مرد فروشنده داشت میومد قیمت وبه مابگه ،یه پیرمرد باچشم های آبی اومدوگفت این مانتو ازپارسال مونده واسم وهیچ کس سراغش ونگرفته قیمت خریدش فلانه وهرکی بخردش میدم فلان ،،،یعنی یه قیمتی گفت که نگم بهتره چون خودمم خندم گرفت مگه داریم مگه میشه ؟؟؟

    نمیدونستم برش دارم یانه همسرم گفت حالادوست داری بردار یامیپوشیش یامینازی کنار گفتم دوست دارم تنش کنم اگه تنم خوب بود بردارم اون یکی فروشنده گفت بفرماییدمغازه ما پرو کنید ..

    رفتم تن زدم یه چیزمحشر یعنی اون مانتوهایی که ملیون هاتومن پولش بود اصلا تنخوراین ونداشت وقابل مقایسه نبود بااین .وازقضا فیت تنم بود ..

    به قدری خوشم اومد وبرش داشتم ویه مقدارهم اضافه تر کارت کشیدم براش .

    توراه وقتی میومدم سرشاراز سپاسگذاری بودم خدایا فکرنمیکردم این جااین مانتوروپیداکنم و چه قدر حواست بهم هست اصلا مگه بااین قیمت مانتووجودداره ،اونم به این قشنگی وزیبایی من که سپرده بودمش به خودش خودشم جورکرده انقدری خوشحال شدم که خداوند به فکرمنه و جوابم ومیده وهدایتم میکنه .

    (کلا ازهدایت ها یه عشق خاص دیگه ای میکنم )

    وقتی رسیدم خونه بازپوشیدمش واز یه جاازلباس ددم انگارکمرنگ تره و شاید نورخورشید باعثش بوده ،بهم ریختم حالامن این چه جوری بپوشم ،نجواها اومدن :این همه وقت گذاشتی ورفتی وگشتی ازخداهدایت خواستی بفرمااینم هدایت عجب مانتویی اگه این پبدانمیشد تومجبوربودی بازمیگشتی یه چیزبهتری پیدامیکردی ،اصلا هدایت نبوده ،

    ازاین ناراحت بودم که پس هدایت خداچیه ؟این نبود ؟من چرادرکش نمیکنم کی میخام بفهمم ؟فقط تاشب فکرم این بود هدایت بودیانبود ؟؟بهم ریخته بودم

    یه کم خودم وآروم کردم گفتم توکه پولی ندادی بهش ،اینم که واقعا زیباس مگه توخیاطی بلدنیستی یادت نیست چطور وقتی به تضادی پیش میومد بدتر روش کارمیکردی یه چیزجدبد وخاص میشد همه خوششون مبومد (توبحث لباس وخیاطی )خدامیدونه توازپسش برمیایی خودت میتونی درستش کنی و….حتماهدایت بوده یادت نیست استادمیگفت شاید فکرکنی هدایت نیست ولی در درازمدت میفهمی که اون باعث خیلی ازاتفاقات خوب بوده وازهمونجاشروع شده .‌

    قبول کردم هدایته ودوباره شکرش وکردم وقتی به خاهرام نشونش دادم ومیخاستم ببینم متوجه اون کمرنگی ش هستن یانه ،اصلا متوجه نشدن وگفتم فلان ملیون خریدم باورکردن چون واقعا برابری میکرد وعالی بود .

    این دفعه وفتی استادگفتن وقتی هدایت میخای بسپربه خودش دیگه کارت نباشه وقتی یه منظره زیبا میخای ومیری یه دره میبینی وفکرمیکنی هدایت نبوده ولی هست ورفتم داستان خضروموسی روگوش دادم وساعت هانشستم به فکرکردن وگوش دادن به کل زندگی نامه حضرت موسی وخیلی درس هاگرفتم خدایاشکرت که باهرچیزی درسی به مامیدی .

    وبرام پیش اومده که درانتخاب مسبر یادقت به نشانه ها اشتباه کردم ومیخام چندین باراین فایل وگوش بدم ومتوجه شم .

    خدایاشکرت ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    سلام

    تاهمین چندروزپیش دردوراهی های زیادی قرارگرفتم اماارخداهدایت خواستم که راه‌ بهم نشدن بده واون هم نشون داد

    درمورداموزش مجازی شک کرده بودم میگفتم خدایانکنه جواب نده یامن دوس نداشته باشم و…واومدم توسایت دکمه نشونه هدایت زدم انقدرواضح بود نوشته بود تومیتونی ازاموزش مجازی پول دربیاری من جوابموگرفتم ودارم هروز حتی اگه فایل موفقی هم نمیشه اماباتکراروتمرین خطاهاشومیبینم وبهترمیکنم دفعه بعد چه معجزاتی دارم میبینم وقتی حرکت کردم راه حل های ساده ای خدابهم میده ازبی نهایت طریق افرادی که قبل من به این چالش ها برخوردکردن راه حل هارومیدن وکارداره برام ساده وراحت پیش میره

    باشخصی دررابطه بودم یکی دو روز احساسم میدیدم فرق داره باروزای قبل حالم خوب نیس باحس وابستگی طرف مقابل به من حس خفگی میدادبهم احساس میکردم توزندانم ونمونه های میدیدم که همش ازاحساس عدم لیاقت وشرک وابستگی بودمرددشدم ازخداخداستم نشونه ای بده نمیدونم گام چندم پروژه بود که فایل تسلیم خداباش نه تسلیم مشکلات بهم گفت بیابیرون من هم گفتم خودت کارروبرام اسون کن کمک کن بدون هیچ بحث تقلایا بی احترامی تموم بشه همینم شد دوباره چندروزبعدهی پیام میدادومجددازخداخواستم خدایاهدایت کن وکمکم کردودیگه پیام وزنگی نزد

    باخودم همش مرورمیکنم الگوهای تکرارشونده که توام افکتروعادت ههای قبلی نیفتم وچقدرحس خوبی بهم میده وقوانین درک میکنم واروم میشم انگارخدابهم یه قرص مسکن میده اروم اروم میشه امیدوارمیشم که درهراتفاق خیریتی هست شایدالان نفهمم ولی بعدا شایدبفهمم هرچندکه الان دارم خیرت های اتفاقات تلخ زندگیمو میبینم کخ چقدرباعث بزرگ شدنم شد که خودموبشناسم ریشه مشکلات خدابهم گفت وگفت روی این فایل هاکارکن ودارم میبینم زندگیم راحت ترشده زودتربه حال خوب برمیگردم چون میترسم بمونم دراحساس بد چون دیدم چی شده

    بیشترازقبل ازخداهدایت میخوام وزندگی راحت ترشده

    خدامیدونه اگه هدایت های اون نبود وتواون دوراهی ها به ذهنم اعتمادمیکردم چقدرالان داشتم زجرمیکشیدم وتحمل میکردم

    خدایاشکرت بزای این سایت برای استاد عزیزم خانم شایسته مهربون وهمه ی دوستان خوبم که تجربیاتشون روشر میکنن که ازشون کلی قانون برام یادآوری میشع وتصمیم های بهتری میگیرم

    هرروزکامنت هارومیخونم وفایل هاروگوش میدم وبه همون نسبت ارامش دارم وزندگیم روون ترشده خداروشکرت ‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    زهرا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1629 روز

    سلام به استاد عباس منش گرامی و خانوم شایسته عزیز و تمامی دوستان

    گوش دادن این فایل خیلی قشنگ و با هدایت خداوند برای من صورت گرفت. و با تعریف داستان حضرت موسی و خضر باعث شد که من این کامنت رو بگذارم. من از خداوند هدایت خواستم برای خواستم و خداوند مرحله به مرحله راه رو به من نشون داد و من به لطف و هدایت خودش انجام دادم و به من مشخصا گفته شد که تمام تمرکز و توجه م باید و باید خواسته م باشه و نه هیچ چیز دیگه ایی و من هم دقیقا همین کار رو می کنم و هیچ کاری به هیچکس و هیچ چیز ندارم. در نقطه ایی از مسیر خداوند به من گفت در مقابل سوالم که حالا من باید چه کار کنم؟ گفت برو به همه بگو که این داستان در زندگی تو وجود داره با وانمود کردن. تک تک فکت ها و نشانه هایی که برام می‌آورد این بود که باید وانمود کنی به داشتن اون خواسته. و تمامی اون افراد با وانمود کردن دقیقا همون خواسته بعد دیدم دائم داره تکرار می کنه و فهمیدم که باید قدم بردارم و به همه بگم و البته که منظور همین بود. اول به دوستانم گفتم و بعد دیدم که باید به خانواده هم بگم و گفتم سریع چون من گفتم خدا تو هر چی بگی من همون کار رو انجام می دم و تو می دونی و من هیچ نمی دانم و سرا پا تسلیم امر تو هستم. وقتی به خانواده و دوستان گفتم همه خوشحال و تبریک و شادی و سوالات شروع شد و من هم جوابی که دادم و می دم اینکه خبر می دم در زمانش به امید خدا. خب و در یک جایی هم گفتم من باید کاری انجام بدم که بعد از اون اوکی هست همه چیز خب درکی که اپیدا کردم این بود که من باید روی خودم کار کنم با باور کردن و حس داشتن خواستم و این حواب رو دادم و همه دیگه سکوت کردن و البته که که با گفتنش حال خودم هم عالی هست اما از اونجایی که ذهن منطقی هست و نجوا هم هست من هی شروع کردم به آروم کردن خودم و فقط حال خودم رو خوب نگه داشتن و توجه به خواستم و همش از خداوند کمک خواستم و آرامش خواستم و گفتم که من بنده و مطیع تو هستم و کاری که تو بگی رو من انجام می دم و دادم چون بهترین هست و هر کاری که تو بگی اون درسته. چون من هیچ چیزی نمی دونم و تو دانا و قدرت کل هستی و تو به من دادی خواستم رو و من باید شاد باشم و لذت ببرم تا اینکه به من وحی شد و به من گفته شد که تو کار درستی انجام دادی و هر کاری که خداوند به تو می گه باید انجام بدی . و بهم گفته شد یادته خضر و موسی رو؟ خضر هر کاری که خدا بهش گفت انجام داد. و بعد تصویر و فیلم مانندی از خواستم به من داده شد که من در کنا خواستم و خانواده م هستم با خوشحالی و شادی و من حال بسیار بسار عالی پیدا کردم. و در طول این مدت با هدایت خداوند متوجه شدم که باید حال خوبی داشته باشم شکرگذار خداوند باشم از این که دارمش خواستم رو و باهاش زندگی کنم و شاد باشم خداوند خودش در زمان مناسب همه کارها رو برای من انجام می دهد من تمام تلاشم این هست که زمان های بیشتری از روز در حال خوب و لذت باشم و می دونم که دائم باید روی باور داشتن خواستم با توجه کردن بهش کار کنم الان که این کامنت رو می گذارم سی و دو روز هست که به من وحی شده و چهل روز هم هست که به خانواده و دوستانم گفتم و وقتی دیروز باز ذهنم نجواهای خودش رو شروع کرد من هی به خودم گفتم من تسلیم هستم و خداوند راه رو به من گفته و من انجامش دادم خودم هم دارم روی حس داشتنش کار می کنم و تمرین می خواد و البته که من تکامل رو باید طی کنم و خود خداوند می داند و همیشه همراه من هست و در زمان مناسب همه چیز به شکل ماده این انرژی درمیاد و من باید فرکانس های درست بفرستم یا بهتره بگم فرکانس داشتن خواستم با لذت و شادی. این چیزی هست درک کردم. و وقتی استاد داستان حضرت موسی وخضر رو گفتن یک بار دیگه خداوند به این طریق با من حرف زد و به من یادآور شد که در مسیر درست و راه درست هستم و به موقع جوری برای من درست می شود که خودم هم فکرش رو نمی کنم. احساس خوبی دارم از نوشتن این پیام و خداوند رو شاکرم که در هر لحظه هدایتم می کنه و حال دلم رو آرام می کنه و ایمانم رو به خودش قوی تر می کنه. امیدوارم این کامنت برای دوستان هم مفید بوده باشه. از استاد عزیز و خانوم شایسته هم ممنونم بابت این فایل.

    روز همگی خوش. به زودی خبرهای خوب این کامنت رو برای همه دوستان می گذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1512 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    از بابت این مصاحبه وسوال ارزشمند سپاسگزارم ونیز جواب های عالی استاد که انگار یه گره دیگه از زندگی ما باز میکنه وهر کدام از ماها بارها سر دوراهی میمانیم وواقعا انتخاب تصمیم درست سخت میشه؟

    من با ذکر مثال از خودم چند نمونه یاداور میشم:

    همین سه سال پیش تو شرکتی کار میکردم ویه پیشنهاد شرکت های شبکه ای از طرف برادر خانمم به من شد ومن ابتدا خیلی راحت موضوع رو رد کردم واین موضوع گذشت تا اینکه برادر خانمم با اون بالاسری که داشتن به شهر ما کرمانشاه اومدن و برای اسکان به منزل ما اومدن ومنم که قبلا این مسیر رو درشرکت های خارجی رفته بودم وشکست خورده بودم با صراحت جواب نه گفتم اما نبود اینها هر روز تو منزل ما تا صبح در مورد کار وپورسانت وای جور چیزها میگفتن من هم راغب شدم موضوع رو دنبال کنم زمانی که میخواستم این تصمیم رو بگیرم تمام وجودم ترس بود از خدا خواستم نشانه ای به من بده که چه کنم چون سیستم کار این جور شرکت های شبکه ای یا هرمی یعنی باید به همه پیشنهاد بدی وبا هر ترفند وصحبتی هست اونها رو قانع کنی واین خودش واقعا انرژی میخواد واگر موفق نشی یعنی شخصیتت تو هواست حالا خداوند به طرق مختلف به من رسوند که مسیر مسیر تو نیست ولی من هی میخواستم خودم روقانع کنم ودر کل استارت کردم با تمام تلاشی که کردم ووقتی که گزاشتم حتی از کارقبلی م استعفا دادم کلی قرض بالا اوردم حالا ابروم وشخصیتم دیگه هیچی ودر نهایت شرکت معلق شد ومن هم دستم تو پوست گردو حالا برای جبران شکستم دنبال شرکت هرمی دیگه رفتم واونجا هم بعد از ۶ ماه شکست خوردم

    ببینید کل این داستان فقط به خاطر این بود که من احساسی تصمیم گرفتم ونخواستم به ندای قلبم گوش دهم حالا کاری نداریم اون هم خود تجربه ای شد که با مبانی موفقیت وتمرکز روی هدف اشنا بشم بعد از چند ماه کارهای پاره وقت خداوند لطفی در حق من کرد وکار ی سر راهم قرار داد واین بار به خودش سپردم ورهایش کردم و کارهای استخدامش چقدر عالی وراحت پیش رفت ومن امروز بعد از ۷ کار در این شرکت در جایگاه خوب شغلی وبا شرایطی عالی قرار دارم وروز به روزم در حال رشدم .

    اما دوستان نکته این داستان ودوراهی در تصمیمات به قول استاد جواب را میدانیم فقط احساسات ما هستن که نمیگزارن تصمیم درست رابگیریم یعنی باید در اون شرایط احساس راه کنار گزاشت ویک لحظه از بیرون به ماجرا نگاه کنی اون موقع هست که راه درست راعلی رغم تمام ترس ها انتخاب میکنی ونتایج بهتری رقم میخورد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 1050 روز

    بنام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم

    امروز خواستم که هر روز یکی از فایل های مربوط به کلید ها رو گوش کنم یادداشت برداری کنم و به ترتیب جلو برم با اولین فایل شروع کردم اجرای توکل در عمل و مصاحبه با استاد قسمت 36 سوالی از استاد پرسیده شده بود که چطور نشانه ها را جدی بگیریم و داستان هدایت چی هست و از این امور

    در واقع هر بار سوالی می پرسیم و بر سر دوراهی قرار میگیریم خداوند به طریقی با ما صحبت میکنه که کدام یک از این راه ها را انتخاب کنید و این ما هستیم که با دیدن آن نشانه ها باید پاسخ خداوند را متوجه بشیم و میزان درک ما از پاسخی که خداوند به ما میده بستگی به تسلیم بودن ما تکامل ما و فهم ما از قوانین جهان هستی دارد.

    اینکه با اولین نشانه ها پاسخ را پیدا کنیم و حرکت کنیم بسیار مهم است گاهی تردیدهای ما و گرایش های ما به سمت یک پاسخ مشخص که خودمان دوست داریم باعث می شود که پاسخی را که خداوند به ما میدهد به خوبی نشنویم چرا که ما از قبل در ذهن خود تعیین و ترسیم کرده ایم که به دنبال چه پاسخی هستیم.

    در حالی که زمانی که از خداوند نشانه میخواهیم برای هدایت شدن بایستی ذهن خود را خالی کنیم و با خالی بودن ذهن منتظر پاسخ خداوند باشیم با ذهنی که از قبل تعیین کرده که چه بشنود و چه ببیند نمی شود نشانه ها را پیدا کرد و هدایت را دریافت کرد. یک راه رهایی از تردیدها پرسیدن سوالاتی است که بپرسیم چه چیزی به نفع من است و با بررسی پاسخ ها راه درست را پیدا کنیم.

    .

    مریم جان شما یکی از الگوهای فوق‌العاده من در مسیر رشد هستید تمام حرف های شما را با تمام وجود گوش می دهم و آنگونه که شما رفتار میکنید رفتار می کنم و تلاش دارم که مسیر شما را دنبال کنم وقتی میبینم شما عمیقاً روی خود کار می کنید بسیار برای من الهام‌بخش هستید و شما آنقدر دوره ها را و فایل ها را گوش می کنید و آنها را حفظ می شوید که بخشی از وجودت آن می‌شود و به من الهام می شود که من نیز باید مانند مریم جان باشم جوری که با چشمان بسته هر کلامی را بدانم از کدام فایل شنیدم اینگونه می توانم بگویم که تمام فایل ها را خوب گوش کردم و در حال دنبال کردن آموزه ها هستم

    .

    سپاسگزارم

    قدردانم

    و از خداوند بهترینها را براتون میخوام

    خدایا شکرت و سپاسگزار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    به نام الله مهربان

    سلام به استاد عباس منش عزیزم

    سلام به استاد مریم عزیزم

    سلام به دوستان خوبم

    گام آخر

    چگونه در دوراهی های زندگی راه درست را انتخاب کنیم؟

    استاد احساس میکنم هر روز سر دوراهی هستم یک راه ک منو درگیر زندگی روزمره می‌کنه

    مشغول بچها ،نیازها ،خواسته ها، حواس پرتی و وارد شدن به حاشیه ها

    واردن شدن به حاشیه تمام کسانی ک در اطرافمان هستند و ما باهاشون در ارتباطم.

    و یک راه دیگه ک میگه اگر تمرکزت رو از روی کارکردن خودت برداری اگر هر روز و هر روز دوره هایی که تهیه کردید گوش ندی

    اگر تمرین نکنی اگر استمرار نداشته باشی نتایجت صفر میشن و تو با سر میخوری زمین

    این راه درسته اگر اتفاقهای خوب میخوای اگر میخوای نتایجی ک تا الان گرفتی بزرگتر بشه اگر میخوای روند صعودی زندگیت سریع تر بشه باید هر لحظه و هر لحظه حواست رو جمع کنی

    باید بدونی داری ب چی فکر می‌کنی باید از خودت افکارت احساساتت توی لحظه با خبر باشی

    باید روی خودت و افکارت و اعمالت و همه چیز خودت مسلط باشی

    شرایطی پیش میاد عصبی میشی دلخور میشی حالت بد میشه تصمیم بگیر کدوم طرف میخوای باشی سمت راه مستقیم یا سمت نزول به مدار پایین و پایین تر

    استاد خداوند توی هر لحظه هدایت می‌کنه مگر زمانی ک من دیگ به ندای الهی گوش نمی‌دم من یادم می‌ره ک خودم خالق زندگی ام هستم و شروع میکنم به شکایت

    آره اینجا دیگ نباید منتظر اتفاقات مثبت و عالی توی زندگیم باشم.

    اعتماد به خدا و توکل به خداوند در شرایط که ظاهر نازیبا داره و گوش سپردن ب کلام آرامش بخش الله

    هر نفسی ک میکشم هر لحظه و هر لحظه بیشتر و بیشتر دلم میخواد فریاد بزنم همه چیز توحیده

    همه چیز خداست همه چیز اوست بسپار بهش و بشین عقب اون انجامش میده فقط باور کن اعتماد کن و ایمان داشته باش.

    استاد اصل اینکه اومدم کامنت بذارم برای جمله ای بود ک مریم جان نوشته بودن

    دوره جدید استاد به زودی روی سایت قرار خواهد گرفت چیزی ک دیشب از خداوند خواستم و منتظر دریافتش شدم

    اونقدر ذوق دارم و خوشحالم و سپاسگزار خداوندم ک منو در این مسیر بسیار زیبا و حقیقی قرار داد

    این سایت حقه هر آنچه توش هست حقه

    اینجا همان اهدنالصراط المستقیم

    اگر من نتیجه نگیرم کم کاری منه تمام آنچه در این سایت قرار میگیره یک کتاب هست که پر از درس زندگیه

    از کلیپ ها از دوره ها از فایلها از نوشته های مریم جان ، از کامنت بچها از هر آنچه توی عقل کل توسط مریم جان و سایت پاسخ داده شده همه و همه آنقدر نکته داره ک بتونه تمام لحظه هام رو پر کنه

    من الان در این نقطه از زندگیم فقط و فقط به استاد و سایت باور دارم و دوست دارم ک با همه توانم در این مسیر گام بردارم.

    این گام آخر مهاجرت به مدار بالاتر اولین گام من برای شروع یک زندگی عباس منشی جدید هست.

    با عشق منتظر دوره جدید تون هستم هر چند ایمان دارم همه دوره های شما برای هر لحظه از زندگی هستند و هر روز نکته های جدید و درس های مهم برای من دارند حتی اگر هر دوره رو 100بار دیده باشم در 101بار یک برداشت جدید خواهم داشت.

    خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم.

    در پناه الله مهربان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    جواد جمشیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1770 روز

    استاد دقیقا منم تو همین دو راهیه موندم.میخوام ماشین بخرم اما نمیدونم الان بخرم بهتره یا بمونم ارزونتر میشه یه ماشین بهتر بخرم.یبار حسم میگه بخر یبار میگه نخر و کمی صبر کن…

    درمورد شغلم هم همین مساله هستش…

    ممنونم که وقت گذاشتین استاد گلم…

    با صحبت های شما من توکل میکنم و با ایمان نشانه هارو دنبال میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      بهار گفته:
      مدت عضویت: 1808 روز

      درود به شما دوست عزیز

      واسه جواب این سوالتون حتما قسمت عقل کل جوابهای استاد عزیز رو دقیق مطالعه بفرماید،هم برای موضوع باور به فراوانی هم موضوع لیاقت.

      یعنی گزینه عقل کل رو اون بالا بزن

      بعد گزینه دوم (جواب های گروه تحقیقاتی عباسمنش به سوالات شما)

      بعد چنتا برو پایین

      راهکارهای برای شناساسی و رفع ترمزِ ذهنی مخرب بانام (احساس عدم لیاقت).

      در پناه الله موفق باشید🙂

      https://elmeservat.com/fa/aghlekol-question/%d8%aa%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d9%85%d8%ae%d8%b1%d8%a8%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%86%d8%a7%d9%85-%d8%b9%d8%af%d9%85-%d9%84%db%8c%d8%a7%d9%82%d8%aa-%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%ab%d8%b1%d9%88%d8%aa/

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        جواد جمشیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1770 روز

        سلام دوست خوبم.وقتتون بخیر.

        این راهنمایی برام خیلی ارزشمند بود.من گزینه پاسخ به سوالات رو بلد نبودم اصلا و الان یهو یه حسی بهم گفت ببینم اون دایره آبیه چیه و… که دیدم کامنتم رو پاسخ دادین.

        یک مساله همین الان تو ذهنم روشن شد بعد خوندن گفته های استاد..‌.اونم این بود که من از وقتی تصمیم به خریدن ماشین گرفتم بازار کسب و کار شخصیم نسبت به قبل ضعیف شد و این دقیقا همون باور به کمبود هست که من اصلا متوجهش نبودم چون دنبال ماشینی میگشتم که قیمتش نسبت به مدلش پایینتر باشه و یجورایی سود کنم و این در من باور کمبود ایجاد کرده بود که تو زندگیم تاثیر زیادی ایجاد کرد…

        چقدر بجا بود این راهنمایی.خیلی خیلی سپاسگزارم دوست عزیزم از کمکتون.در پناه خدا شاد و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    جواد حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی عزیزم و استاد بزرگوارم و مریم خانم نازنین.

    چیزی که باعث شد بیام این کامنت را بنویسم، اینه که من در حال حاضر بین چند تا راه برای انتخاب شغل زندگیم گیر کردم. و گفتم خدایا من واقعا نمیدونم بین این پنج مورد کدوم را انتخاب کنم. بعد یهو الهام شد برو توی سایت و برم روی گزینه نشانه برای واضح شدن قدم بعدیم. که هدایت شدم به این فایل. بچه ها اینقد دقیق خدا داره باهامون صحبت میکنه. استاد واقعا ازتون متشکرم بابت توضیحات تون در این فایل. منم سپاسگزارم بابت مریم خانم که اینقد خوب میتونن بهمون بگن از چه دوره ای در چه فایلی میتونیم تمرین مناسب را پیدا کنیم. استاد سپاسگزارم بابت دوره راهنمای عملی،خیلی دوستش دارم.سپاسگزارم از خدای مهربان بابت هدایت من به این فایل.

    در پناه خداوند یکتا و هدایتگر مهربان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مریم بذرا گفته:
    مدت عضویت: 935 روز

    سلام استادعباس منش عزیزم .

    سلام استاد شایسته جانم. ازتون سپاس گذارم که این پروژه رو درسایت راه انداختید و ازخدا سپاس گذارم که تونستم همراه شما و دوستان خوبم مهاجرت کنم به مدار بالاتر.

    چند وقتیه تمرکز گذاشتم روی مهاجرت کردن از شهرمون به یک استان زیبا.سر دوراهی قرارگرفتم .

    چند وقته به قلبم الهام شده اگه میخوای ازاین شهر بری پس باید مغازه رو جمع کنی ولی دلم پراز ترسه پراز شکه.

    اره استاد شما درست میگید گاهی واقعا مسیر یک راه هست ولی ما خودمون اونو براخودمون سخت میکنیم وبه دوراهی تبدیلش میکنیم.

    در حال گوش دادن به فایل به خودم میگفتم ببین استاد با توست .استاد داره میگه خودت دو راهی براخودت درست کردی.

    چندوقت پیش از خدا نشانه خواستم و نشانه هاهمه تایید میکردن که باید کسب و کارم رو جمع کنم ولی من چون خودم از دل راضی به این کار نبودم بازم میگفتم خدایا یه نشانه ی دیگه بهم بده.

    مریم شایسته جانم انگار این فایل رو برا من اماده کرده بودین اخه استاد همش داشت فکرایی که این روزها درسرم میچرخید رو به زبون میورد.

    من نمیتونم همزمان هم روی رشد کسب و کارم تمرکزکنم و هم روی مهاجرت تمرکز داشته باشم .

    پس باید از تمرینی که استاد توی این فایل بهش اشاره کردن استفاده کنم.باید مزیت ها و فواید دو تصمیم رو بنویسم تا بتونم تصمیمی درست تر بگیرم این تمرین میتونه خیلی بهم کمک کنه.

    و خبر عالی اومدن دوره ی جدید هست که از خوندن این خبر کلللی ذوق کردم.انشاالله که در مدار دریافت این دوره قرار بگیرم .

    بی صبرانه منتظر این دوره هستم .

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    حسینی ترین نرگس دنیا گفته:
    مدت عضویت: 2537 روز

    به نام الله بخشنده مهربان

    به نام او که اول و آخر هرچیز است.

    گام آخر پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    پانزده اسفند هزار و چهارصد و سه

    سلام می‌کنم به همه عزیزانی که این دیدگاه رو می‌خونند.

    نکات این فایل که توجهم رو به خودش جلب کرد:

    • بعضی از دوراهی‌ها از قبل جواب مشخص دارند.

    • تنها موضوعی که افراد را بر سر دوراهی قرار میدهد درخصوص احساسات است.

    • اگر بتوانیم احساسات خود را کنترل کنیم و منطقی تصمیم بگیریم ، جواب کاملا واضح است.

    • تصمیمات باید بدون ترس و با توکل باشد.

    • در بدترین حالت میتوانیم از خداوند بخواهیم ما را هدایت کند و به ما نشانه بدهد.

    • خیلی از موارد نشانه وجود دارد اما ممکن است ما درکی از آن نداشته باشیم.

    • گاهی اوقات افراد به نشانه‌ها اعتماد نمی‌کنند و تردید دارند. هر نشانه‌ای آمد به آن عمل کنیم.

    • وقتی طلب نشانه و هدایت کردیم ، ترجیح خود را نباید درنظر بگیریم.

    • نشانه‌ها بشدت واضح هستند.

    • هرررررر نشانه‌ای که آمد ، به آن اعتماد کنیم و انجام دهیم حتی اگر به سرانجام ظاهراً خوبی نرسد.

    ایمان به خداوند در اینجا خودش را نشان میدهد.

    • وقتی به خدا سپردی ، دیگه بذار خدا هدایت کنه. دخالت نکن.

    • تقاضای نشانه‌های مکرر درمورد یک موضوع ، درست نیست.

    • منافع و مضرات تصمیمات را در نظر داشته باشیم و سعی کنیم با منطق و بررسی تصمیم بگیریم. اگر به نتیجه نرسیدیم میتوانیم تقاضای نشانه داشته باشیم.

    • عمل کردن حتی درصورت نگرفتن نتیجه‌ی مطلوب ، به مراتب بهتر از عمل نکردن و ماندن در تردید است.

    • نکته برداری از فایل‌ها بسیار به رشد ما از هر جهت کمک میکند.

    و اما بریم سراغ پی‌نوشت:

    نمی‌دونم چطور باید بگم و از کجا باید شروع کنم نوشتن رو.

    توکل میکنم به خدای هدایتگر و ازش می‌خوام کلام رو بر زبانم جاری کنه.

    بی‌نهایت خوشحال و خرسند و راضی و خشنود هستم از اینکه اینجام.

    اینجا ، توی این نقطه‌ی نورانی از این سایت بهشتی.

    نمی‌دونم چیشد دقیقا و از کجا شروع شد این خواسته ، اما مطمئنم که این پروژه پاسخ واضح خداوند به من در مورد میل و رغبت همیشگی‌م به رشد و پیشرفت بوده.

    بی‌نهایت سپاسگزارم ، از خداوند بابت هدایت‌های عالی و به‌موقع‌ش.

    از استاد بابت کلام جادویی‌ش.

    از مریم شایسته بابت ایده‌های خلاقانه و مدیریت فوق‌العاده‌ش.

    از بچه‌های سایت که دستان خداوند هستند برای رشد بیشتر من در جهان.

    از خودم که جسارت کردم ، خواستم ، شروع کردم و ادامه دادم.

    خدایا ، صدهزار مرتبه شکر.

    چقدر راضی هستم از منی که اینجاست.

    منی که غرق در بطالت و حس بد بود ، حس راکد بودن ، قربانی شدن ، نشخوارهای فکری ، ذهن مریض و پرحرف.

    منی که همه رو مقصر حال خودش میدونست و فکر میکرد گیر افتاده توی این زندگی. ولی حالا …

    حالا خوشحال‌ترینم ، راضی‌ترینم.

    مسیر برام روشنه ، تکلیفم رو می‌دونم ، و از همه مهم‌تر لذت میبرم از روزی که شروع میشه و شبی که به اتمام میرسه.

    خدایا صد هزار مرتبه شکر.

    به لطف این دوره با کتاب فوق‌العاده «چگونه فکر خدا را بخوانیم» آشنا شدم و نگم از دیدگاه بی‌نظیری که در من ایجاد کرد ، توی بخش نظرات کتاب حتما درموردش مینویسم.

    در طول این دوره یک سفر رو رفتم و برگشتم و مطمئنم اگه آگاهی‌ها رو نداشتم ، از رفتن امتناع میکردم و کلی بهونه و نجواهایی که از حرکت منصرفم میکرد.

    خدایا شکرت ️

    این هم یک پروژه دیگه از زندگی من.

    رفت توی لیست موفقیت‌هام.

    الهی ، چنان کن سرانجام کار

    تو خشنود باشی و ما رستگار

    الحمدلله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: