مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی226MB21 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | اگر به سمت کمال حرکت نکنی، به سمت زوال کشیده می شوی19MB21 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
ما را به راه راست هدایت فرما
راه کسانی که به ایشان نعمت دادهای
نه راه کسانی که بر ایشان غضب کردهای
و نه گمراهان
الهی به امید تو
خداوند را شاکریم بابت حضور دستان قدرتمند خداوند در زندگیمان استاد عباس منش و مریم جان عزیزم این همراه و رفیق استادمان
حدود 5 ساعت در حال تایپ این متن بودم بارها منصرف شدم که نوشتن را ادامه نده و اما ادامه دادم تا بخودم یادوری کنم و شاکر این لحظه از زندگیم باشم
#ان شاالله که خداوند به شما صبوری خواندن این متن را بدهد…
*حرکت به سمت روال با استفاده از تضاد…
زوال با ماندن در دل تضاد…*
تضاد تضاد تضاد
نتیجه تغییر :سود و بهره از تضاد
بعضی مواقع صحبتهای استاد و سرگذشت این دست خداوند را که در ذهن خود مرور میکنم به شباهتهای بسیاری از زندگی خودم با زندگی استاد میرسم .
در اصل خیلی از رفتارهای ماها بخاطر وجود در شرایط اجتماعی و فرهنگی یکسان تقریبا یکی است عده ای کم و عده ای زیاد…
#از روزهایی که در زندگی من در سن کودکی به خاطر سرکوبهای خانواده( نکن نمیتونی تو به درد بخور نیستی تو کسی نیستی)
با فشارهایی که محیط خانواده و دوستان به من میآوردند و عزت و شرف من به زیر سوال میرفت
از کوچک شمردنها در جمع دوستان در محله در جمع های بزرگ در مهمانیها در جمع خانوادگی در عروسی و عذا ….
اینکه چقدر عزت نفس در من خرد شد و اعتماد بنفس من در آن دوران از بین رفت و تاوان آن در وجودم ریشه زد و خود را تنهای تنها میدیدم.
از اینکه خودم درآمد خودم را داشتم از اینکه کارگری میکردم تا مستقل باشم و در آن زمان استقلال مالی داشتم وخودم بودم وخودم…
من از سن کودکی از کلاس پنجم ابتدایی ویا حدود 8 9 سالگی خودم خرج خودم را در میآوردم.
خرج لباس خرج مدرسه و خرج رفت و آمد…
یک قسمت از وجود من احساس غرور میکرد بابت استقلال و اینکه اگر دعوایی هم برای من ایجاد میشد میگفم خودتی وخودت و اگر این موضوع به خانواده من میرسید یه کتک کاری خوب هم از طرف پدرو مادر و برادرم داشتم و قسمت دیگر از وجودم شامی از اینکه چرا من با بقیه فرق میکنم چرا کسی برای من ارزش قایل نیست؟
از نظر مالی خانواده متوسط و بالاتر بودیم و همیشه بخاطر دامداری وکشاورزی احساس شرمندگی میکردم چرا؟نمیدانم
کلا اگر در جایی بودم اصلا دوسنداشتم از خانوادم و کارم چیزی گفته بشه و اگر از شهر کسی به خونه ما در روستا می آمد خجالت میکشیدم و ساعت ها مخفی میشدم…
دوران کودکی را با نجواهای درونم و تنها بودن و انزوا و اینکه من تنها هستم و کسی را ندارم طی کردم
عزت نفس من در این دوران بسیار افت کرد با اینکه پسر بسیار زحمتکش سالم بودم اما عزت نفس نداشتم،
ظاهرا جنگنده و قوی بودم اما خودم میدونستم که من از درون ضعیفم و هرکسی یا هر تضادی میتواند من را ب گریه بندازه..
آن روزها آرزوی من این بود که ینی روزی میشود که من برای برادرم نهار نبرم و یک روز آزاد باشم؟؟
این بزرگترین خواسته من در آن زمان بود و آزادی زمانی و مکانی میخواستم
در این زمان هم دوست داشتم لباسهای خوب بپوشم چرا؟؟ چون برادر بزرگم لباس های شیک و بروزترین لباسای ممکن رو میگرفت و منم از لباسهای برادرم استفاده میکردم کم و بیش و هیچ وقت برادرم چیزی بمن نگفت که چرا لباسای من رو میپوشی و مرا مورد شماتت و ملامت قرار نمیداد …
این دوران هم گذشت دوران مدرسه و هنرستان هم با اینکه زیر بار نمیرفتم اما مطمئن بودم که تمام همکلاسیهام یا لااقل50 درصدشون دید خوبی نسبت به من ندارند از نچسب بودن من خوششون نمیومد و یا محبوب نبودم.
با پایان دوره هنرستان وارد دانشگاه آزاد شدم خیلی توحیدی شده بودم بنظر خودم
فقط روی خدا حساب میکردم مخارج دانشگاه و خرج خودمم رو در میوردم و هر کی میگف کمک بگیر میگفتم من نمیدونم این مخارج وظیفه خداست و خدا وظیفشه
علاوه بر اینا یادمه که طلا گرمی حدود 60 هزار تومن بود من سالی 6 میلیون طلا میخریدم
تمام این درآمد ها در آن سن 20 تا 28 سالگی به وسیله کارگری و از سال 89 برق کار ساختمون هم بودم استا کار شده بودم و تنها کار میکردم …
آزادی من زیاد شده بود مغازه هم زده بودم یه سوپر ساندویچ که از بچگی آرزشو داشتم و ایده ساندویچی هم از دل ی تضاد شکل گرفت (ی روز نامزد برادرم خونه ما بود برادرم گفت که برو ساندویچی سرخیابون دو تا نون ساندیچی خالی بگیر تا با همبری که خریده بود و از برند عالی همبر و با کیفیت بود ساندویچ بگیره…رفتم درخواست دادم و بهم نداد و گفتم من ی ساندپیچی باید بزن که تو کل محل با جمعیت حدود 4 هزار تفر اول باشم و ساندویچم در کنار سوپری زدم)
چند تا رو باهم هندل میکردم و اون زمان من شبی 200 ساندویچ که سودش به اندازه حقوق 10 تا کارگر بود درامد داشتم و وقت سر خاروندن هم دیگ نداشتم….
اما با اینکه پول زیاد بود علاوه بر خرجام پسانداز میکردم به قول استاد با پول دوست نبودم و نمیدونم پولا چجور حیف و میل میشد….
#بهر حال من دیگ آزادی زمانی داشتم.
مثل بنز درس میخوندم و همیشه یا رتبه اول یا دوم دانشگاه بودم و چون ب نفرات برتر هر ترم بین 25 تا 15 درصد تخفیف میدان محرک خیلی خوبی برای من بود که خیلی درس بخونم و کلا فقط کارم درس خوندن و بدون تفریح، گذر از این دوران بود اما من دیگ کسی بهم زور نمیگفت و برای برادرم نهار نمیبردم واین خیلی خوب بود…
اما اما هیچ اعتماد بنفسی در برابر دیگران نداشتم
اماماما روی خدا خیلی حساب میکردم.
تضاد ها تا سال 89 همش تبدیل به فرصت و سوخت رسیدن من به این جاها شده بود…
بشدت دوسداشتم وارد رابطه بشم با ی دختر عالی و اصلا اهل دختر بازی هم نبودم و این کارو بد میدیدم.
تا اینکه سال 90 دختری دل منو برد و عاشق شدم خاستگاری کردمو با رفتار بد خودم که اونم قطعا بعدش خیر بود جور نشد و من دو سال سوگوار بودم…
بعد از این تجربه برای فرار از این رابطه و افکارم و تنهایی وارد ی رابطه شدم و رابطه ادامه پیدا کرد تا به ازدواج ختم شد
اماا اما چون بیس این رابطه بر اساس وابستگی بود نه از سر عقل و دل با جنگ شروع شد با سنگ اندازیهایی که پدر نامزدم در زندگی ما انجام دادو من از رابطه بیرون نرفتم و کش دارش کردم تا عزت و شرف من به فنا رفتتتت و من تمام قابلیت ها و استعداد و اراده فولادی خودم رو از دست دادم….
به زوال رفتم
دختری که عاشق من بود و برای من میمرد شد دشمن روح و روان و آرامش من….
من در موقعیت جدیدی قرار گرفته بودم
من هیچ آموزشی برای ورود ب رابطه نداشتم و هیچ مطالعه ای هم نکرده بودم ونمیدونستم چیه این رابطه و اصلا نمیدونم چرا رفتم تو رابطه
فک کنم اون زمان میگفتم همه تو رابطن چرا من نباشم و از تنها بودنم خیلی میترسیدم…..
بخاطر این وارد رابطه شدم ک منتهی به عقد ما شد(از کم وکیفش نگم که توجه به ناخاسته نداشته باشیم)
در این مدت 8 سال رابطه که همش با جنگ و جدل و بی خوابی و استرس و توف مال شدن عزت و شرفم همراه بود،ومجدد عزت نفسم به زیر 1000 رفته بود ومن….
من مشرک شده بودم
کافر شده بودم
و همسرم وپدرش وخانوادش برا من خدا شده بودن و من خیلی ترس داشتم از رفتارشون(راستی من یک سال قبل از عقد، شورای محل شده بودم و آبروم برام خیلی مهم بود و به هر طریقی میخواستم آبروم فقط حفظ بشه چرا؟چون طلاق رو برای خودم بد میدیدم و میگفتم چه فکری میکننن مردم…آبروم میره)
تازه افتاده بودم سر زبونا و این ترس و نگاه مردم و ترس از تنهایی نابودم کرده بود و داشتم غرق میشدم در نجوا های شیطان و به خاطر وابستگی و اینکه اصلا فکر نمیکردم که همسر منم خدایی داره ک نگهبانش و همش به ناخاسته ها توجه میکردم و همشم هم جذب میکردم…
این دوران شرک مصادف بود با ورود من به مقطع کارشناسی در یک شهر دیگه و یک رابطه سمی که قرار بود من رو بزرگ کنه و ازش درس بگیرم نه غرق بشم…
اقا منی ک رتبه یک دانشگاه تا کارشناسی بودم توی مقطع ارشد شدم دانشجوی متوسط با اعتماد بنفس صفر و پر از ترس…
مشکل مالی بهم زده بودم و مدتی بود یک شریک ناتو هم پیدا کرده بودم….
من هیچ تغییری نکرده بودم و ترسام هم کاری کرده بود ک قصد تغییر هم نداشتم و اصلا به فکر این نبودم که این تضاد ها قراره خواسته های خوب واعلا وخالصی رو بمن نمایان کنه تا اقدام جهادی کنم
اینا بکنار ،از نظر مالی هم داشتم فرو میفرتم و همش شده بودم وام و کمبود پول…
با ادامه دار شدن رابطه سمی باز هم من ارزش خودم را پایین میآوردم تا فقط ایشون بمونه با من وتنهام نذاره…
چون عزت نفس پایین از دوران کودکی در دل من نهادینه شده بود…
ما برای طلاق با اسرار پدر همسرم و خودش اقدام کرده بودیم و دو سالی درگیر بودم تا تاریخ آخر جلسه دادگاه افتاد برای 31 فرودین 1401
قبل از عید 1400 ودر ابتدای اسفند 1400 حالم افتضاح و به حالت بد افسردگی و گیجی و به درجه آخر امید و نا امیدی رسیده بودم تا اینکه….
به صورت هدایتی به یک چالش شکرگزاری در روزای ابتدایی اسفند 1400 دعوت شدم به همراه یک دوست،
با ورود به این چالش که یک آقای بسیار محترم ترتیب داد در سال 1400 کم کم وارد این وادی های شکرگزاری شدم…
یک ماهی تنایج خوبی داشتم اما پایدار نبود ومجدد حالم بود
این اولین دست خداوند بود….
دوماه بعد از شروع این چالش بردار نامزدم فوت شد و من به مدت 40 روز ارتباطی تازه و جدیدی از روی شاید دلسوزی و بیشتر شرک که اینها کسی رو جز من ندارن و …. شدم
حالم هر روز بدتر میشد و رفتار همسرم در این دوران بشدت با من بد و ایننننن دیگگگگگ چوبببب آخر خدا بمن بودددددددد
یعنی من رو با چوب خودش پوکوند و علیرغم اینکه گفته بودم ک آقا از نوع شروع میکنیم اما نخیر قرار بود جدا بشیم….
و بالاخره بعد از اینکه خدا کلی من رو ادب کرد ،مرداد 1401 در دفتر خانه طلاق رو با همراهی بهترین رفیقم امضا کردیم وتماممممم
تمامممم
آقا این رابطه تمام شد و اول بی کسی من در آن زمان شروع شد و این شد دردی بر دردای من که آقا تا اینجا اسمی هم که بود با یکی بودم و دلم به همین رابطه مریض خوش بود حالا دیگ همینم ندارممممم
چ کنم من حالا از این به بعد
تنها همدم من دوست و رفیقم بود که با حال بد میرفتم پیشش و سنگ صبور من شده بود و خیلی به این درد دل ها با این رفیق عزیزم عادت کرده بودم اما دردی دوا نمیشد و فقط آشغال ها رو میبردم زیر مبلها
اول آبان ماه سال 1401 نجوای در دونم میگفت محسن تو مشرک تر شدی باز
نا گفته نماند که این دوستم سعید رفیق عزیزم استاد عباسمنش روبمن معرفی کرد و در مسیر من قرار داد و همش میگفت: محسن صحبتای عباسمنش رو نشنیدی اونو گوش کن فقط...
اما من در فرکانس دریافت سخنان استاد نبودم ان زمان
چند روزی بود ک بخودم میگفتم محسن دوای درد تو باید خدا باشه نه سعید باید ازش فاصله بگیری….
این بود تاااا شب 7 آبان 1401
رفیقم شب به مغازه من اومد و ما بصورت بی سابقه ای در مغازه من حدود 2 ساعت رو باهم وقت گذروندیم و شاد بودیم و حسم بهم میگف سعید فردا من دارم میرم سر کار بیا همو بغل کنیم شاید دیگ همو نبینیم….
ما ارتباط بدون توقع و عالی با هم داشتیم و این سختی ها ما رو بهم نزدیک کرده بود…
سعید گفت این چ حرفیه و از بغل کردن فرار کرد…
فرادی اون روز حدود ساع 8:45 تماس تلفنی باهم داشتیم ب مدت 20 ثانیه و خداحافظی کردیم.
ساعت حدود 9 مجدد من تماس گرفتم ولی جواب نداد وچند دقیقه بعد متوجه شدم که تصادف کرده ولی ذهنم روخراب نکردم
طرفای عصر تماس گرفتم و فهمیدم که رفیقم به کما رفته و امیدی نیست
اون شب تا صبح شد من مردم و زنده شدم هزاران بارر
هر چی بود تنها کسی بود که برام مونده بود من کسی رو اون زمان جز سعید نداشتم اینم داره میره
فردای اون روز و شب از محل کارم با گریه حرکت کردم و اومدم رفت بیمارستان پیشش و باهاش کلی حرف زدم و براش آهنگ معین گذاشتم و کلی باهاش حرف زدم کلی گریه کردم اما میفهمیدم که اینا از خودخواهی منه و سعید الان دیگ داره ازاد میشه
بذار بره
بعد از اون روز دیگ سعید انگار منتظر بود تا با من خداحافظی کنه و بره پیش الله
انا لله و انا الیه راجعون
«همانا ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم…
سعید هم رفت ومنننن ماندم وخودم و …
و خدایی که الان نشسته منتظر منه و میگه خب الان دیگ میخوای چ کنی؟؟؟
زمر:
بَلَى قَدْ جَاءَتْکَ آیَاتِی فَکَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَکْبَرْتَ وَکُنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿59﴾
آرى نشانه هاى من بر تو آمد و آنها را تکذیب کردى و تکبر ورزیدى و از کافران شدى
آیا راهی داری یا مرهم ومحرم دیگه ای ؟؟
زمر
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿36﴾
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ و مشرکان تو را از کسانی که غیر خدا هستند، می ترسانند و هر که را خدا به کیفر ش گمراه کند، او را هیچ هدایت کننده ای نخواهد بود
آیا هنوز نمیای سمت من؟؟
آیا هنوز رو دیگران حساب میکنی؟؟؟؟؟
وَکَفَیٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا
برای هدایت و یاری تو پروردگارت کافی است
سوره فرقان آیه 31
آیا هنوز نمیخوای بمن رو کنی؟؟
مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست؛ پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست. یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست
آیا هنوز راه فراری جز من داری؟
وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ ﴿22﴾
و هرکس همه وجود خود را به سوی خدا کند در حالی که نیکوکار باشد بی تردید به محکم ترین دستگیره چنگ زده است؛ و سرانجام و عاقبت همه کارها فقط به سوی خداست
آیا هنوز امیدی جز من داری؟؟.
زمر
وَأَنِیبُوا إِلَى رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ ﴿54﴾
و به سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید، پیش از آنکه شما را عذاب آید آن گاه یاری نشوید.
آیا هنوز به دنبال فریاد رسی جز منی؟؟
یس
وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ یُنْقَذُونَ ﴿43﴾
و اگر بخواهیم آنان را غرق می کنیم در این صورت هیچ فریادرسی برای آنان نخواهد بود، و نجات هم نیابند،
من شدم وخدا….
همین مانده بود و همین…
تمام راه ها را رفته بودم و دست خالی و لختتتتت
پر از درد و تنهایی و بی پولی و بدهی و …..
و در مانده وخدایی ک منتظر من است
*قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿53﴾
بگو: ای بندگان من که بر خود زیاده روی کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است؛*
تمام امید ها به غیر خدا نا امید شده بود
و عجز و بیان کردن ناتوانی در دل
فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
گفت: پروردگارا! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم.
و از این لحظه به بعد و فقط باید به دنبال خدا مرفتم
باید زبانش را میفهمیدم
باید هدایتش را دریافت میکردم
و این چک خوردن ها من را به ته خط رساندن و مدتی در این سگواری ها گذراندم و حیران سیران بودم ولی میدانستم که دیگه کسی نیست که منو بخاد نگه داره…
تا اینکه سال 1402 بصورت هدایتی دوره قانون آفرینش روتهیه کردم
بعد از تمام شدن جلسات به مسافرتی دعوت و هدایت شدم به پارسیان و بندر بستاتو در ویلای بهشت گونه داماد همکارم …
شب دوم این مسافرت در جمع داماد و دو نفر دیگر از آشنایان وهمکارم در حال گپ زدن بودیم که بین داماد و یک نفر از میهمانان صحبت هایی در مورد شکرگزاری و آقای سنگرزاده به میان آمد
شاخک هایم تیز شد و دریافت کردم ک این دو نفر در این فرکانس هستند
من هم ب میان صحبتشان پریدم وگفتم شما هم در این مدار هستید؟؟؟
این دو نفر گفتن بله و سر صحبت باز شد
داماد همکارم شاعر بود و بسیار فرکانس معنوی و موفقیت های مالی زیادی داشت…
خلاصه که ایشون دوره های قانون آفرینش و 12 قدم و روانشناسی ها رو تهیه کرده بود
صحبتی رد و بدل شد بین ما ومن گفتم قانون رو تموم کردم پیشنهاد شما کدام دوره استاد است؟؟؟
ایشون با قدرت گفت 12 قدم رو بخر و ادامه بده….
من توسط هدایت خداوند از استان فارس به استان بوشهر هدایت شدم که فقط یک نفر پیشنهاد خرید دوره الماس گونه 12 قدم را بمن بدهد….
خداوند اینگونه با بندگانش صحبت میکند توسط نشانه ها….
خداوند برای هرکس در زندگی مسیری قرار داده است که باید آن را طی کند. کافی است نشانه هایی را که خداوند بر سر راهت قرار داده رابخوانی.
>
من وارد دوره دوازده قدم شدم و تکامل را طی کردم فقط ای کاش از همان ابتدا با دقت بیشتری مثل این 2 ماه روی آموزه ها کار میکردم و زودتر تکاملم طی میشد….
البته این هم مسیر من بودددد…..
این دورو من حدود 13 ماه پیش تهیه کردم و هنوز بخودم اجازه ندادم به قدم 11 برم…
چرااا چون هنوز جلسات قانون آفرینش و 10 قدم قبل را درک نکردم وهنوز جای استخراج الماس از دل این دوره ها بسیار بیشتر از این چیز هاستتت
اما تعدادی از تغییراتی که منجر ب روی روال قرار گرفتن من شده است رو با توجه به بخشی از داستان زندگیم و تضاد های سراسر درس برای خودم که پر از درس و یادآورری و شکر گزاری بابت تمام این مصیت ها و سختی بود رو میگم هر چند که خیلی طولانی شد…
محسن پرخاشگر
محسن بی ارزش مشرک
محسنی که همش وابسطه بود
محسنی که با ترس میخوابید و در شب شیطان تمام وجودش در رختخواب را احاطه بود
محسنی که هیچ اعتماد بنفس و عزت نفسی نداشت
محسنی که خدا رو فراموش کرده بود و شرک حرف اول را در زندگیش میزد حالا اینجاست وخود افشایی کرد برای اولین بار سر و پرمو گفتم تا در این لحظه و این روز و شب
یادوآور بشم بخودم که با خدا بودن چه تعییراتی در تو ایجاد کرد و تو الان اینجایی با…..
اعتماد بنفس بالا و عزت نفس رویایی
الان با خدا ارتباط فوق العاده ای دارم
روی هیچکس حساب باز نمیکنم
وارد هیچ رابطه ای نشدم تا بیشتر قوی بشم و خودم رو بیشتر ارتقا بدم و اون دختری که هم فرکانس منه رو جهان به سمت من هدایتش میکنه و من با کار کردن روی خودم دریافتش میکنم
الان معلم هنرستانم با قدرت سخنوری بالا
ارتباط عالی با دانش آموزام دارم
امسال بهترین سال تدریسم بود و هست
محل کارعالی
هر روز ذوق روز جدید رو دارم
هر روز منتظرر خدام تا کارام روانجام بده
و لذت میبرم که هر روز ی فرصت بهم داده شده
اینها تنها نمونه ای از سود و بهره هایی است که از دل تضاد ها بیرون کشیدم
اون بنده ای ک چک خورش ملس بود و پرخاشگر متعصب بیایمان کافر مشرک بی عزت نفس الان شرایطی داره که…
بهترین لباس ها و شیک ترین لباس ها رو برای خودم میخرم
بهترین عطر ها رو میخرم
بخودم میرسم
به انسانهای خوب هدایت میشم وانسان های عالی بسمت من
به پدر و مادرم نیکی میکنم
با دانش آموزانم صحبتهای عالی و درجه یک و پر از توحید را انتقال میدهم
شرایط کاری من بسیار عالیست محیط کار من درجه یک است
بدهیهای من تقریباً تسویه شده است
ارتباطم با خداوند فوق العاده فوق العاده درجه یکه
هر روز معنی قران روگوش میدم
آرام شدم و با اخلاق
از نظر بدنی و ورزشی و فعالیت ورزشی فوق العاده اکتیوتر شدم کارهای ورزشی که الان انجام میدم در سن 18 سالگی هم انجام نمیدادم
در ارتباطات با همکاران دوستان هم محلیها اقوام قوم و خویش بسیار دگرگون شده و بسیار انسان محبوبی هستم
منی که در صحبتهایم لکنت زبان میگرفتم از ترس الان توانایی صجت و سخنرانی در هر جمعی رو دارم
امسال معلم نمونه شهرستان میشم
اگر از خواب بیدار شم نصف شب سریع ذکر از سر شادی میگم منی که با بیدار شدن از خواب استرس داشتم و در جهنم افکار خود فرو میرفتم و به سختی میخوابیدم هر بار که از خواب بیدار میشدم از ترس سکته میکردم….
این حاصل تغییراتی است که خداوند من رو مدد کرد و دستم رو گرفت و اجابتم کرد
ادعونی استجب لکم
بقول استاد اگر در شرایط بد بمانی اوضاع بهتر نمیشود اوضاع بدتر میشود…
در دل تضادها و وجود من سراسر درخواست بود …
بابت این تضادهایی که در کودکی نوجوانی جوانی و بعد از جوانی در من به وجود آمده بود این تضادها خود سوخت و انرژی رسیدن من به خواستههایم شد
تضادهایی که در من باعث شد بفهمم چه چیزهایی را میخواهم
از
خرید بهترین لباسها
باعث به وجود آمدن یک اخلاق نیک در من
باعث به وجود آمدن رابطه عالی با دانش آموزان همکاران پدر و مادر دوستان آشنایان اقوام و هر آنکس که با من یک سلام علیک ساده میکند
باورش،برایم سخت است که این منم
اگر در آن دوران حتی لحظه فکر این همه تغییر و دگرگونی را داشتم
من رشد و شکوفایی را دارم تجربه میکنم
مگر میشود منی که تکیه ای از وجود خداوندم جز شادی و لذت بردن از روی دوش خداوند بودن را داشته باشم؟
و از دل این رشد لذتی میبرم که خیلی از اطرافیان من این لذت را نمیمیرند وحتی فکرش را نمیتوانند بکنند که دنیایی برای خودم ساخته ام…
لذت یک خواب خوب
لذت هم صحبتی با یک دوست
لذت صحبت کردن با دانش آموزان
لذت انجام شدن کارها توسط خداوند
لذت و درخواست رسیدن و وارد شدن به یک رابطه پر از آرامش و پر از رفاقت و پر از آسایش پر از دوستی پر از لذت …
خواستهها و رسیدنها برای من لذت دارد چون من سختیها را کشیدهام و از کوهستان سرد به یک کلبه گرم و نرم و زیبا رسیدم
مگر رسیدن به خواسته هدفی جز لذت بردن دارد؟؟
من در این مدت به این نتیجه رسیدم که خودم باید دست به کار شوم و خدا را بخوانم و اجابت کنم….
من خدا را خواندم و خدا هم قطعاً در حال اجابت من است…
من هر لحظه و هر روز که از خواب بیدار میشوم منتظر اعجاز و معجزههای خداوند در زندگیم هستم و با رسیدن
یک پیام خوب
با رسیدن به یک رویای گذشته
خرید یک لباس
خرید یک کفش
لبخند پدر و مادر دعای خیر پدر و مادر
لبخند دانش آموزان از بودن در کنار من
از صحبتهای خوبی که با دانشآموزان دارم و رفاقتی که بین من و دانش آموزانم ایجاد شده نگاه محبت آمیزی که دانش به من دارند و سخنان توحیدی من…
لذتهای زندگی من اینها است و بیشتر هم خواهد شد…
و قطعاً خداوند من را زیاد میکند
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاًخود را بر شما می افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی تردید عذابم سخت است
خداوند در قرآن میفرماید بعد از سختی آسانی است و در دل سختیها آسانی وجود دارد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾
آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم (1)
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾
و بار گرانت را از تو برنداشتیم (2)
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾
که پشت تو را شکست (3)
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾
و نامت را براى تو بلند گردانیدیم (4)
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾
پس با دشوارى آسانى است (5)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾
آرى با دشوارى آسانى است (6)
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿7﴾
پس چون فراغت یافتى به طاعت درکوش (7)
وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿8﴾
و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور (8)
این کلام صریح خداوند است و من نمونهای هستم که از پس سختی دارد آسانیها را تجربه میکنند
به امید الله قطعاً در این مسیر هر روز قدم برمیدارم و به ادامه تغییرات قدم میگذارم
به لطف الله و کمک از دستان قدرتمند خداوند با رفتار نام نیکی از خودم بجا خواهم کذاشت این متن من به یادگار خواهد ماند برای روزی که به اهداف والاتر دست پیدا کنم و ثرتمند تر شومممم….
ان شاالله
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستان هم فرکانسیم .
الهی شکرت یک روز زیبای دیگه فرصت بهم دادی تا در این جهان پر از فراوانی تو باشم لذت ببرم و خودمو تجربه کنم .
این جلسه بسیار آگاهی داشت دریایی بود برای خودش من میخام در مورد پر کردن خلع های درونی بگم
ابتدا اینکه نمیشه وقتی ما تو محدودیتها خلع های مادی بزرگ شدیم وقتی به قول معروف دستمون به دهانمون
رسید با خرید نکردنها بتونیم به جلوگیری از ستل سوراخ شده را تامین کنیم این نظر شخصی منه
ما باید با رسیدن به خواسته هامون حالا برای هر آدمی میتونه فرق داشته باشه یکی خلع های شدید به
لباس داره پول میاد براش میره خرید لباس ولی اگر از جنبه خودنمایی و عزت نفس پایین باشه نه کاملا غلط هست
یعنی منظورم اینه که هر چی که ما دوست داریم داشته باشیم و پول ساختیم میریم ازش خرید میکنیم باید فقط برای
رفع نیاز خودمون باشه و خلع همون را پر کنیم یکم راحتتر بشیم مثلا به لباس یا ماشین یا خونه یا موتور دوچرخه
خیلی متنوع هستیم ما هر کدوم یک خواسته هایی داشتیم که خیلی بهش به شدت علاقه مند بودیم و به
دلایل مالی نتونستیم داشته باشیم اگر بتونیم فقط برای ارضاع شدن خلع های درونی خودمون انجام بشه
نه کور کردن رقابت برای دیگران میتونیم از این مرحله با پر شدنمون بگذریم به حالت عادی برسیم و در حد
تعادل برسیم اصلا بد نیست که با ساخت پول به علایقمون بپردازیم من خودم خیلی پول ساختم و آدمی
نبودم که فقط بخام پس انداز کنم من نظرم اینه که باید بتونم در این دنیا حال کنم لذت ببرم و اینا همش
به دلیل باور فراوانی هم میتونه باشه استاد عزیزم به نظر خودم کسی که نمیتونه پولشو خرج کنه با فراوانی
در جهان مشکل داره ولی من اگر به فراوانی باور داشته باشم دیگه نگران نیستم که نتونم پول بسازم میگم
جهان پر از فراوانی کلی ثروت در جهان هست و روز به روز جهان داره ثروت بیشتری میدهد
استاد منظورشون اینه که با پول دوست باشیم و ورودی با خروجی یکسان نباشه بدترش هم که پول نیومده براش
چاله بکنی یا وام یا قسطی اینا مشکل دارد و پول چون از فرکانس بالایی از لیاقت قرار دارد جایی میره که قدرش را
بدونن و این مهم باعث میشه که تو مدار فعلی بمونی رشد مالی بالایی نداشته باشیم این نکات واقعا طلایی
هستند خیلی باید بهشون فکر کنم و در عمل انجام دهم ما باید به صورت تکاملی ورودی ها را با خروجی
حالا به نسبت احتیاجاتمون تنظیم کنیم درصدی برای مخارج درصدی بیشتر نه برای پس انداز بلکه برای
باور دوستی با پول بتونیم در حسابمون پول را تحمل دیدنش را داشته باشیم قلقلکمون نده پولی که در حسابمون
میاد راحت شدن با حساب بانکی نشون میده که چقدر با پول دوست هستیم اینا تکامل میخاد گذشتن میخاد
پر شدن از خلع ها را پله ای میخاد که به امید خدا در ما نهادینه شود .
سپاس فراوان از اساتید بی نظیر و دوست داشتنی دوستون دارم خیلی زیاد عاشقتونم .
خدا نگهدارتون
به نام خدای مهربانم
استاد عزیزم سلام مریم جان گلم سلام
مریم جان واقعا بابت این پروژه از شما سپاسگزارم خیلی خیلی تاثیر گذار بوده
با بودن در این پروژه من قشنگ تغییرات رو در خودم احساس میکنم و با اینکه این فایلها رو قبلا گوش کردم و نکته برداری کردم و الان تازه فهمیدم که من هیچی نفهمیده بودم و خدارو شکر میکنم که مدارم بالا رفته
میخاستم ی حرکت به ظاهر منطقی انجام بدم و قسمت خیلی کوچیکی از زمینی رو بخرم که جزء پروژه ای هست که خدا میداند چه موقع نتیجه میدهد اونم با پرداخت کلی وام که برای خودم داشتم درست میکردم که خداوند دستم رو گرفت و پاداش کار کردن روی خودم رو داد و گفت مگه دو سال بیشتر حرفهای استاد رو گوش نکردی مگه با خودت تعهد نبستی که دیگه وارد مقوله وام و قسط نشی و نگفتی که فقط زمانی خریدی انجام میدی که بیش از خرید اون چیز پول داشته باشی و نقدی خرید کنی پس چی شده که داری توی این دام میوفتی و سریع خداوند دستم رو گرفت و از این دغدغه ای که داشتم برای خودم درست میکردم بیرونم کشید
استاد عزیزم من تا به حال نه از کسی شنیده بودم و نه جایی خونده بودم که پول مقدس هست و باید با پول دوست بشیم و همیشه شنیدم که پول بده آدم رو از خدا دور میکنه غرور میاره چرک کف دسته ووووو
و شما انقدر زیبا و قدرتمند در مورد زیبایی پول و قداست آن و رسیدن به خداوند به وسیله ثروتمند شدن صحبت میکنید که انسان برای پول درآوردن به وجد میاد چرا که داره این باور در ما شکل میگیره که تنها راه رسیدن به خداوند ثروتمند شدن هست
یعنی انقدر آگاهی و نکته توی این فایل بود که مبهوت شدم و تازه چقدر با شرایط الان من که شروع کردم به کسب مهارت و وارد شدن به علاقه خودم و شروع کسب درآمد شخصی همخونی داشت و کمکم کرد بینهایت سپاسگزارم
در پناه الله مهربانم شاد و پولدار باشید
سلام استاد عزیزم
سلام مریم جان
سلام دوستان بهشتی ام در این سایت الهی
استاد در دوره ها و در فایلهای دانلودی، تاکید زیادی بر تمرکز بر نکات مثبت و دیدن نعمتهای ریز و درشت زندگی دارد.
من چند وقتی است که بعضی نعمتهایی رو که در دسترس همه مون هست رو میام باز میکنم و تا جایی که عقلم قد بدهد شکرگزاری میکنم
این بار به سراغ یک بخش دیگه از بدن رفته ام: ستون مهرهها یا ستون فقرات
تقدیم به نگاه شما که در این سایت زیبایی می بینی و زیبایی می آفرینی
======================================
ستون فقرات از مهمترین بخشهای بدن است و وظیفه محافظت از سر، گردن، شانه، نخاع و رشته های عصبی را بر عهده دارد.
ستون فقرات به عنوان ستون بدن، نقش اساسی در تحمل وزن بدن دارد و تکیه گاهی محکمی برای ایستادن، راه رفتن و خم شدن انسان محسوب میشود، و با توجه به عبور نخاع از ورای آن، نقش مهم در حرکات کلی انسان دارد.
1. خدایا شکرت بابت نعمت ستون مهره ها یا همان ستون فقرات
2. خدایا شکرت بابت مجرای نخاعی
3. خدایا شکرت بابت طناب نخاعی
4. خدایا شکرت بابت پنج قسمتِ تشکیل دهنده تنه نخاع
5. خدایا شکرت بابت 31 جفت اعصاب نخاعی
6. خدایا شکرت که ستون مهره ها از پایین جمجمه شروع میشود و بعد از آن به ناحیه گردن و سپس به تمام طول بدن میرسد و به نخاع خاجی ختم میشود.
7. خدایا شکرت که با ستون فقرات، به راحتی میتوانیم بدن مان را به سمت های مختلف بچرخانیم
8. خدایا شکرت بابت تک تک تعداد 33 مهره های ستون فقرات
======================================
9. خدایا شکرت بابت 7 مهره گردنی
10. خدایا شکرت بابت 12 مهره پشتی
11. خدایا شکرت بابت 5 مهره کمر
12. خدایا شکرت بابت استخوان دنبالچه ، که شامل 3 – 4 مهره به هم جوش خورده است.
13. خدایا شکرت بابت اجزای هر مهره شامل بخش جلویی به اسم تنه مهره و بخش پشتی به اسم قوس مهرهای
14. خدایا شکرت بابت هفت زائده هر قوس مهره ای
15. خدایا شکرت بابت سوراخ مهرهای
16. خدایا شکرت بابت دیسک های بین مهره ای
17. خدایا شکرت بابت وظیفه مهم دیسک های بین مهرهای: تحمل وزن و کاهش شدت ضربات وارده به ستون مهرهها
18. خدایا شکرت بابت سطوح مفصلی مهرهها
19. خدایا شکرت که ستون مهرهها در پستانداران به خصوص انسان، بسیار تحول یافته است
20. خدایا شکرت بابت نخاع
======================================
21. خدایا شکرت که اندازه و شکل مهرهها، در نواحی مختلف ستون مهرهها متفاوت است.
به عنوان مثال، مهره های کمر به علت تحمل فشار بیشتر، نسبت به مهره های گردن بزرگتر هستند
اگر همه یک جور و یک شکل بودند بد میشد!
22. خدایا شکرت بابت استخوان خاجی: یک استخوان بزرگ و تخت و سه گوش که در پایه ستون مهرهها قرار دارد
23. خدایا شکرت بابت مفصل خاجی تهیگاهی
24. خدایا شکرت بابت مفصل کمری خاجی
25. خدایا شکرت بابت رباط های ستون مهرهای
26. خدایا شکرت بابت رباط بین خاری: یک رباط کوتاه و محکم که زوائد خاری دو مهره مجاور را در ستون فقرات به یکدیگر متصل میکند
27. خدایا شکرت بابت زائده ی خاری مهرهها
28ن خدایا شکرت بابت رباط پس گردنی: رباطی است که از خم شدن بیش از اندازه گردن در انسان جلوگیری میکند
29. خدایا شکرت بابت رباط زرد: رباطی به رنگ زرد که قابلیت ارتجاعی دارد
30. خدایا شکرت بابت رباط طولی پشتی: رباطی در داخل مجرای نخاعی که در طول ستون فقرات امتداد دارد
31. خدایا شکرت بابت رباط طولی جلویی: رباط بلندی است که در طول ستون فقرات امتداد دارد
32. خدایا شکرت بابت رباط فوق خاری: رباط بلندی که از هفتمین مهره گردن تا استخوان خاجی اتصال دارد
33ر خدایا شکرت بابت التصاق خاجی دنبالچه ای: یکی از مفصل های بدن است که در آن دیسک بین مهرهای وجود دارد
======================================
34. خدایا شکرت بابت قوس مهرهای: یعنی قسمت عقبی یک مهره در ستون فقرات
35. خدایا شکرت بابت پایه قوس مهرهای: قسمت جلویی قوس مهرهای است
36. خدایا شکرت بابت تیغه قوس مهرهای: قسمت پشتی قوس مهرهای است
37. خدایا شکرت بابت رباط بالی شکل
38. خدایا شکرت بابت زوائد عرضی در مهرهها
39. خدایا شکرت که هر مهره دو زائده عرضی دارد
40. خدایا شکرت بابت زوائد مفصلی در مهرهها
41. خدایا شکرت که هر مهره چهار زائده مفصلی دارد
42. خدایا شکرت بابت مفاصل بین مهره ای پشتی یا فاست
43. خدایا شکرت بابت سه مفصل اطلسی محوری
44. خدایا شکرت بابت مهره اطلس: اولین مهره گردن انسان است که در زیر جمجمه قرار دارد
45. خدایا شکرت بابت مهره آسه: دومین مهره گردن که زیر مهره اطلس قرار دارد
46. خدایا شکرت بابت مهره های سینه ای
47. خدایا شکرت بابت مهره های کمری
======================================
48. خدایا شکرت بابت ماهیچه های راست کننده ستون مهرهها که به سه دسته تقسیم میشوند:
49. خدایا شکرت بابت عضله ایلیوکوستالیس که از سه قسمت تشکیل شده است
50. خدایا شکرت بابت عضلات لانژیسیموس که از سه قسمت تشکیل شده است
51. خدایا شکرت بابت عضلات اسپاینالیس که از سه قسمت تشکیل شده است
52. خدایا شکرت بابت ماهیچه های چرخاننده ستون مهرهها
53. خدایا شکرت بابت ماهیچه چندپاره که کارکرد آن، باز کردن و چرخاندن ستون مهرهها است
54. خدایا شکرت که جنس مهرهها از استخوان است و بسیار محکم میباشد
خدایا شکرت بابت این بدن کامل و زیبایی که برای ما خلق کرده ای و سخاوتمندانه در اختیار ما گذاشته ای تا مسکنی باشد برای روح ما
خدایا شکرت
بنام خدا سلام استاد عزیزم و مریم عشق،
خداروشکر که قراره کلی آگاهی کسب کنم
تضاد برای بعضی ازما حکم مانع داره وبرای استاد باعث انگیزه میشه وازدل تضادها میتونه به موفقیت برسه ،راجب خلأ ها باید بگم توی خلأ عاطفی تنها راهی که به ذهنمون خطور میکنه اینه کسی باشه که به ما حس خوب بده ،بایدروی توانایی هامون کارکنیم تا باورامون تغییر بدیم انگیزه ایجاد کنیم ممنونم استاد عالی بود
سلام مریم عزیز
خدا رو شکر میکنم که انقدر راحت و طبیعی باگهای ذهنی رو نشونم میده
این کامنت شما خیلی کوتاه بود، ولی بسیاااارمفید بود برای من و چراغی رو تو ذهنم روشن کرد و باعث شد فکر کنم به خودم و باعث نوشتن من شد
اینکه نوشتید:
راجب خلأ ها باید بگم توی خلأ عاطفی تنها راهی که به ذهنمون خطور میکنه اینه کسی باشه که به ما حس خوب بده
این توقعیه که منم دارم
هم در مورد روابطم با خانواده، هم با همکارا، هم با جامعه، هم با مشتریا و …
این جمله باعث شد به این فکر کنم که آیا من چیزی که از جهان میخوام رو، میتونم فرکانسش رو به جهان بفرستم؟؟
آیا خودم میتونم آرامش و حال خوب رو به اطرافیانم بدم، که انتظار آرامش و حال خوب رو دارم؟
آیا خودم میتونم به جهان زیبایی رو بدم که انتظار زیبایی رو دارم؟
آیا خودم میتونم به جهان کمک کنم تا ثروتش بیشتر بشه که انتظار ثروت بیشتر رو دارم؟
به قول استاد…
جهان مثل آیینه عمل میکنه و هر چی بهش بدم، از همون جنس بیشتر و بیشتر به من پس میده
جهان کارش پس دادن فرکانسهای من به شکلهای بینهایته که اگر من سمت خودمو درست انجام بدم، جهان سمت خودشو بدون خطا انجام میده، پس من تمرکزم باید روی سمت خودم باشه.
چیزی که من فراموش میکنم و نمیتونم 100٪ رعایتش کنم.
همینجا به خودم تعهد میدم که سعی کنم این اصل رو رعایت کنم و تمرکزم به سمت خودم باشه. و از خدا میخوام کمکم کنه تا از مسیر درست خارج نشم
ممنونم که مشارکت میکنی و تو سایت فعالی
در پناه الله آرامش و آسایش و رفاه برات آرزو میکنم
سلام نوید جان،ممنونم ازت که راجب حس خوبت باهام مشارکت کردی وخیلی جملاتت عالی بود ،بله ایا من آن چیزی که ازدیگران طلب میکنم رو خودم دارم ،واینکه همه چیز دردرون توست ،فقط باید کشف کنی چون تا چیزی تووجودت نباشه نمیتونی درون دیگری ببینی وما فقط گلایه میکنیم که چرا فلان اتفاق برای من نمیفته یاانقدر تلاش میکنیم که اون چیزی که تورابطه میخوایم رو به دیگری بدیم خودمونو فراموش میکنیم ،این کامنتت کلی باگ ذهنی منو باز کرد عاشقتم دوست خوبم ممنونم از حس خوبت منم خوشحالم برای داشتن دوستانی مثل تو که تو که روی باوراشون کار میکنن وحس خوبی باحرفاشون بهم میدن موفق باشی یادت باشه تو لایق بهترینهایی
سلام و وقت بخیر خدمت شما
من خودم بعد از اینکه طرف مقابلم نخواست باهام ادامه بده. خیلی وضعیت بهتری دارم ولی هنوز بعضی روزها از خواب پا میشم به خودم فکر میکنم که ای وای، امروز تنهام چی کار کنم تنها نباشم. حالا جالبه که 27-28 سال تنها بودم کلا. فکر کردم که بهتره همه این تنهایی هارو با خودم عشق بازی کنم تا اینکه با دیگران وقت بگذرونم. اصلا میخوام به جا زنگ زدن و قرار گذاشتن با دوست های صمیمی، بیشتر با خودم و خدا خودم تنها باشم. احساس آرامش و امنیت بیشتر داشته باشم. بیشتر احساس ارزشمندی کنم و در یک کلام خودم بیشتر از هرکس دیگه دوست داشته باشم. این پیام شما هم که شد نشون امروز من. خیلی لذت بردم. از امروز بیشتر رو خودم و احساس لیاقت و عزت نفسم کار میکنم تا این خلا من دوباره بشه نقطه قوت من.
ممنونم از شما
بسم الله الرحمن الرحیم
دوسه روزه کامنت ننوشتم
خیلی یکی از پاشنه های اشیلم ک ب تازگیا فهمیدم این هم یک ایراده توی خودم
خیلی منو اشفته کرده بود
من توی مبحث مالی هم خیلی باورمخرب دارم
1-بحث پول خرج کردن من از صفرشروع کردم رسیدم ب جمع کردن 5 میلیون تومان اما هربار کل پولمو خرج میکنم واسه خریدن یک چیزی ودوباره احساسم بد میشه از اینکه کی دوباره پولم برسه ب 5 تومان
ک البته من 50 هزار تومان نمیتونستم نگه دارم قبلا ازشما یکم یاد گرفتم ک رسید ب اینجا بازهم باید اساسی روش کار کنم همیشه پول خوبی توی کارتم باشه وما باقی اونا رو بدم واسه چیزهای لازم
2-این روزها ی موضوعی خیلی بهم برخورده
واقعا زشته برای من که 3 سال دانشجو شما هستم هنوز دستم توی جیب خودم نیست وشوهرم ک دستی از خداست بهم پول میده اما من دیگه روم نمیشه از اینکه پول نمیسازم از خودم خجالت کشیدم بخدا
و از ته قلب ب خدا گفتم
خدا ب فرکانس من پاسخ میده ن ب گریه های من
اما احساساتی شدم واقعا گریه کردم من ک قدم 6 دوره 12قدم رسیدم خجالت میکشم از اینکه فقط مصرف کننده هستم وهیچی تولید نمیکنم درسته دارم مهارتهامو افزایش میدم کلاس گرفتم کلی خرج میکنم بابت اموزش دیدن
.اما پیام خدا رو دریافت کنم
تو باید بتونی از همین چیزی ک داری همین جایی ک هستی پول بسازی هربار مهارتت افزایش بدی وسایل بهتری از درامد خودت بخری ن از پول شوهرت
در کنار این ها باید راهی پیدا کنی
مَچ کنی هم پول بسازی هم روی باورات کار کنی هم مهارتت و افزایش بدی در طول ک داری ب خونه زندگی وبچه هات رسیدگی میکنی
امروز قدم اول رو برداشتم ک از مهارتم پول بسازم و براحتی وسایلشو خریدم تا خونه برام اومد خدا همیشه هدایتگر من بوده کافیه من باورهای بهتری درمورد ثروت بسازم
باید یاد بگیرم
خدایا کمکم کن
خودت مدیریت کن
بتونم بپذیرم همه ی اینها باهم شدنی هست
نگم یا درامد یا اموزش
یا کار یا بچه
بتونم همه رو باهم داشته باشم درعین حال لذت ببرم از هرکاری توی زندگیم تفریح هم داشته باشم علاوه بر همه ی اینها
ب الگویی برخوردم
خانم پرستاری ک خونش برق میزنه از تمیزی و باعشق غذا هاشو میپزه عاشقانه با پسرش برنامه کودک نگاه میکنه سر عمل توی بیمارستان میره و کسب وکارشو داره
گفتم اره فاطمه هستن اینجور ادما بهت دروغ گفتن یا کار یا شوهر یا بچه یا تفریح
نمیشه هم خدارو داشت هم خرما
خدایا
من هم تورو میخام
هم خدا هم خرما
سپاسگذارم استاد جون بهم گفته شد بنویسم
واومدم با دیدن اولین فایل نوشتم دیگه نرفتم سراغ محصولات
ک اونجا هم بنویسم
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
اول ازهرچیزی ازخداوندسپاسگزارم بابت روزهای بی نظیر زندگیم
وهمچنین ازاستادسپاسگزارم بابت این فایلهای باارزششون درسایت
بنده میخواستم یک نکات کلیدی روبرای یادآوری ذهن خودم دراین فایل مطرح کنم
اگرازمن بپرسنددلیل وعامل اصلی موفقیتت درتمام ابعادزندگیت چیه “من اینومیگم
(درک وفهم اصل واساس قانون ثابت خداونددر جهان هست)واگربپرسندچطوراین قانون روفهمیدی “بازدرجواب خواهم گفت :که قرآن را همیشه مطالعه میکنم وفقط وفقط درک اصل واساس قرآن روپیگیری میکنم ودرحاشیه هاش قرارنگرفته ام ونخواهم گرفت
بزاریدیک مثال دیگه بزنم :من بی نهایت کنجکاوهستم ازبچگی هم بودم اما کنجکاوی من به صورت تجسس درزندگی دیگران نبود “دراین بودکه چرا کشورهایی مثل:انگلیس”آمریکا”اسرائیل”آلمان”سوئیس وو….کشورهای پیشرفته بااینکه تمامی افرادکشورمامیگن که اونهاکافرندوال وبل اما ثروتمندهستندوپیشرفته واینها رومطالعه کردم ودیدم اکثرافرادثروتمندوخوشبخت جهان ازاصل واساس کتابهای آسمانی مطلع هستند وقانون رودرک کردند وبعدمراجعه کردم به قرآن وهرروزدرکم بهتر وبهتر میشه نصبت به قانون جهان وبه صورت تکاملی زندگیم بهتروبهترمیشه واینهاعامل موفقیت وخوشبختی من درزندگیم هست وخواهدبود
حقیقتا خواستم برای خودم یادآوربشم که اولا :تجسس توزندگی دیگران نکنم که توقرآن خدا میگه افرادی هستندکه درحاشیه های این کتاب قرارمیگیرند واگر دوستان بریدتحقیق کنیدوببینیدکسانی که درحاشیه های قرآن قرارگرفتندچه بلایی سرشان آمده حرف بنده رابیشتردرک خواهیدکرد وحتی درصحبتهای استاددرفایلهای قرآن یشان به این نکته کلیدی بی نهایت توجه واشاره میکنندوثانیا :ادامه راه درست “اصل واساس قانون خدارو به پیش ببرم وباحوصله وصبروامیدوایمان زندگیم روباعشق روبه جلوببرم ولذت ببرم ازداشته هاموسپاسگزارخدام باشم وهمه چی روبسپرم به خوده خدام وتمام
دوستون دارم ودرپناه الله یکتا:شاد/سالم/خوشبخت/ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشید
یاحق//
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام با استاد عباسمنش و استاد شایسته و همه هم دوره ای ها
خداروشکر که باردیگه توی کلاس درس استاد عزیزم نشستم که قانون رو بهتر درک کنم و در زندگیم به کار بگیرم.
مرور:
——–
مورد اول تضادها :
تضاد ها و مسائل زندگی ما در کل خنثی هستند و این واکنش ماست که نتیجه رو رقم میزنه . مثلا برای یکی اون مسئله باعث میشه که خواسته شو بهتر بشناسه. انگیزه بگیره و و به سمتش بره و برای یه نفر دیگه باعث ناامیدی و قفسش میشه پس مسئله اصلی تضاد نیست بلکه اون باور ناخوداگاه ماهست که چه واکنشی در ما به وجود میاره.
اگر بخوام مثال دقیق بزنم در مورد دیجی کالا که برند شناخته شده ای در ایران هست . این دو برادر محمدی که عکاس بودن یه دوربین مشکل داره میخرن و بعدا متوجه میشن که مشکل دار بوده و همین باعث میشه بیان به سمت زدن سایت برای محصولات دیجیتالی نو که دیگه این مشکلات کالاهای مشکل دار نباشه و تخصصی بفروشن و ادامه ماجرا…
یا خیلی افرادی هستن که اصلا در حوزه ای تخصص خاصی ندارن ولی بقیه متخصصین براشون کار میکنند . یه سری عوامل درونی یا یک تلنگر باعث شده که اونها از این موقعیت استفاده کنند در حالی که بقیه میدیدن اما چون اون باور رو نداشتن و دنبالش نبودن هدایت نمیشدن
در کل هرچیزی که در مسیر زندگی ما هست اومده که یه چیزی رو یادمون بده . مثلا اگر افرادی عصبانی سر راهت هستن اونا اومدن تو رو عصبانی کنن که یاد بگیری عصبانی نشی یا مثل برند شنل (CHANEL (Gabrielle Bonheur Chanel که داستانش جالبه
مورد دوم :
هر نقص و کمبودی در زندگی ما از نقصان و کمبود و فقر در درون ما نشات میگیره . کسی که بی پوله یا پولاشو خرج میکنه یا کسی که تنهاست یا بقیه به طور شایسته باهاش رفتار ندارند این هم از یه نقص شخصیتی ما هست پس به نظر من همیشه باید از خودم یه بپرسم چون همین رفتارهای به اصطلاح طبیعی هم دلیل داره ولی برای ما انقدر تکرار شده که طبیعی شده و فقط با پرسیدن همین چرا خیلی باعث میشه علت ها رو بفهمیم
در مورد پول صحبت شد استادجان که مشکل منم هست .
خیلی سالها یه الگوی رفتاری رو میدیم ولی علت اصلی رو نمیفهمیدم . مثلا دیدم طرف به سختی کار میکنه یا پولی در میاره یهو میپره میره یه آیفون یا کفش نایک و یه چیزی گرون میخره و همیشه هم این ادم ها فقیرن . اینو فکر کنم خیلی زیاد دیدیم یعنی طرف خلاءاش رو اینجوری پر میکنه. اما اگه یه نگاه به اطراف بندازیم یه سری خیلی بهتر بلدن پول رو مدیریت کنن از بقیه. مثلا خودم چیزهایی خریدم که از رو احساس بوده ولی لحظه ای بوده و بعدش خیلی احساس پشیمانی داشتم و وقتی فکر میکنم خیلی چیزها رو اصلا حتا استفاده نکردم و نیاز ندارم ولی یه برنامه ذهنی داره اجرا میشه که میگه بخر هرچند توی این چندماه اخیر خیلی تونستم باورم در این موضوع عوض کنم و نتیجه گرفتم و فهمیدم خیلی کارها فقط عادته ولی بازهم یه جاهایی فشار میاره که بخر و خسیس نباش اما در واقع ذهن میخواهد خودفریبی کنه
یه جایی استاد میگه من برای اینکه چیزی رو بخرم چیزی رو نمیفروشم وقتی دقیق تر نگاه میکنم در واقع اینکه رو چیزهایی که داری حساب نکنی هم توحید محسوب میشه و هم اینکه وقتی میگی باید بسازمش و درها رو میبندی قطعا چاره ای نداری جز به جلو حرکت کردن . نمیدونم از کدوم ادم موفقی شنیدم که میگفت من هیچ وقت توی زندگیم پلن B ندارم .وقتی نقشه دوم داری یعنی یه گوشی ذهنت هست که نشد این کار رو میکنم و قطعا هم به نقشه دوم و فرار میرسی
اینو باید یادم باشه که پول واقعا عزت نفس میاره و نداشتنش واقعا اذیت کننده هست . و وقتی پول تو حسابت داری اعتماد به نفس بهتری داری و قطعا به همون اندازه پولت تونستی لیاقت داشتنش رو بدست بیاری چون نگه داشتن پول همون کنترل ذهن هست .
و پول ساختن از خودشناسی و افزایش مهارت ها میاد و مثل یه چرخه هست که بزرگتر میشه در واقع اندازه پول نتیجه تمام اون باورت و مهارت در من هست . ودر مقابل یه حواس جمعی لازمه که گرفتار وابستگی به عوامل بیرونی نشیم چون وقتی وابستگی به هرچیزی حتا سایت و گوش کردن خیلی زیاد به دوره ها یا ورزش کردن یا خوردن یا پوشاک باشه از تعادل خارج میشه و یه جایی ترمز میشه
و یه ویژگی که انسان داره و خیلی بنظرم جذابه اینه که انسان عاشق خلق کردن هست حالا پول باشه . یه دوره باشه . یه ساز رو یاد بگیره و … حرکت نکردن و خلق نکردن انسان رو فلج و انگیزه هاشو میگیره هرچقدرهم قوی باشه پس برای همین انسان نیاز داره که بسازه . شاید تفریح و استراحت در کوتاه مدت جواب بده اما انسان نمیتونه ادامه اش بده و افسردگی میگیره
به نام به تنها قدرت قانونمندی و عدالت
سلام به همگی
وقتی یه نفر رو میبینی تو زندگیش یسری چیزها و وسایل رو زیاد و متنوع و بخصوص نسبت به بقیه بیشتر میخره و بهشون توجه میکنه و با یه عشق خاص به اونا توجه میکنه
بیشتر به این دلیله که قبلا خیلی در اون موارد خلاء داشته که الان داره با بدست آوردنشون خلاءهاشو پر میکنه و داره احساس شکرگذاریشو بیشتر میکنه و احساسش رو خیلی عاشقانه داره لمس میکنه که خدایا شکرت یه زمانی تو این مواردها فقط آرزوشون در وجودم بود اما الان در واقعیت زندگیم هم وجود داره،
منم از بدو تولد در خانواده ای بودم که از خیلی لحاظ ها در زندگیم تضاد داشتم، اونم اکثرا تضادهای وحشتناک،
مثلا در زمینه روابط سالها این خلاء بسیار بزرگ و زیاد در زندگی من بود اما از زمانی که تونستم در این زمینه باورهامو تغییر بدم و پیشرفت کنم یه مدت خیلی تجربه کردم و وقتی که دیگه خیلی از خلاءهام پر شد و از اون مرحله به بعد باورهام خیلی قوی تر شد که من توانایی رسیدن به هر چیزی هر کاری هر هدفی هر خواسته ای که بخصوص توشون خلاء دارم برسم چونکه من تو اون زمینه ها از اون همه کمبود و تضاد تونستم موفق بشم و تغییر کنم و واقعا تضادها و تغییر دادنشون بهترین و بالاترین سوخت ها و انرژی لازم برای رسیدن ما به اهداف و خواسته ها هستند چونکه من الان برا رسیدن به بقیه هدفهام بخصوص هدف اصلیم همیشه اون موفقیت های قبلی رو بیاد میارم و ذهنم تسلیم تر میشه چونکه منطق دارم براش و واقعا ذهن چیزی رو روی هوا قبول نمیکنه باید براش منطق بیاری و اینجوری خیلی راحت تر و با قدرت بیشتر میشه ساکتش کرد و بهش ثابت کرد که من توانایی انجام هرکاری رو دارم،،
مثلا تا زمانی که من هنوز خلاءهام زیاد بود بیشتر روزهارو با رفیق های مختلف و زیاد سپری میکردم میرفتم مهمونی یا دعوت میکردم و میدونستم که خیلی برام سودی نداره اما بخودم میگفتم اشکال نداره بذار چند وقت بصورت واقعی تجربه شون کنم و بتونم با منطق به ذهنم ثابت کنم و بعد از مدتی دیگه کمرنگ میکنم این کارو و همین کارم کردم و الان بیشتر اوقات زندگیم رو دلم میخواد تنها باشم و اگر زمان هایی هم دلم بخواد با کسی باشم یا با چندتا رفیق خیلی خوب و باارزش اونم دیر به دیر یا با فردی که بیاد تو زندگیم و بشه شریک زندگی مشترکم وگرنه دیگه زیاد دلم نمیخواد همیشه تو شلوغی و در رفت و آمدهای زیاد باشم،
استاد شما هم از اینکه اون همه کفش های بسیار زیاد و خیلی عالی رو خرید کردی خب دلیل خیلی خاص و عجیب پشتش نبود
بلکه اون خلاءهایی که از بچگی داشتی خواستی پرشون کنی و احساس خوب بهت داده بشه که واقعا خیلی احساس خوبی دارن اون کفش های بسیار جنس خوب و قشنگ،،
یااینکه مثلا خیلی از آدمها بخاطر باورهای فقرشون یک پنجم یا یک دهم از درآمدشون رو میرن لباس،مبل،یا….میخرند
مثلا من همین چند روز قبل گفتم لباس بخرم؟
بعد گفتم نه همینایی که دارم استفاده میکنم و بجاش میرم پولمو برا افزایش مهارت در کارم و کارهای مهمتر هزینه میکنم و سرمایه گذاری کردن الان رو خودم از خرید هر چیزی باارزشتره،،
اما میبینی خیلی ها برا خرید های فرعی از درآمدشون که هیچ بلکه میرن قرض میکنند و وام میگیرند،خدای من این دیگه واقعا خیلی جای تاسف داره من خودم از همون بچگی راضی بودم سختی بکشم و اون وسیله مورد علاقمو موقتأ نداشته باشم اما وام نگیرم براش یا قرض نکنم بخاطرش،چونکه من با کلمه ای به اسم وام خیلی حساسیت دارم،،
و با توکل به خداوند هرروز این باورهای ثروتساز و توحیدی بهتر و بهتر خواهند شد،،
خب نکته اینکه آیا راهکاری هست که برا همه کارها جوابگو باشه؟؟ اول اینکه نکته ای که در هرکاری باید همیشگی باشه احساس خوبه اما هر مساله ای باید باور مربوط و راهکار خودشو بسازی و پیدا کنی
من یادمه زمانی که بچه بودم تو مغازه کلیدسازی کاری میکردم و یه سوالی که همیشه از من میپرسیدن و منم میگفتم نه بابا اصلا همچین چیزی وجود نداره که شمافقط شنیدینش این بود که یه شاه کلید هست که همه قفل هارو باز میکنه 😆😆
و منم میگفتم خب عزیز من خب کلیدهایی هست مثلا تا چندتا قفل مختلف رو باز میکنه اما دیگه شاه کلیدی وجود نداره که شما فکر میکنید باهاش میشه هر قفلی رو باز کرد اصلا همچین چیزی وجود نداره چونکه سیستم قفل ها با هم فرق میکنه و مختلف و متنوع هستند و ما شاه کلیدی نداریم که بگیم مثل آب هست و هرلحظه میتونه به هرشکلی در بیاد اما بازم متاسفانه خیلی ها با این جواب مخالفت میکردن و میگفتن نععع😁😆
و فایده هم نداره یسری از آدمها نمیخوان قبول کنند
مثلا دیدگاه من اینه که هر موفقیتی در هرزمینه ای بدست بیاری میشه از انرژی و انگیزه اش برا زمینه های دیگه هم استفاده و الگوبرداری کنی اما اینکه بگیم دیگه همه کارها یه جور سیستمی داشته باشند نععع
بلکه هر کاری روند و راهکارهای خودشو داره و تویی که قبلا تو زمینه های دیگه موفقیت کسب کردی الان ذهنت و باورهات و خلاقیت هات و آزمون و خطاهات کمترن و بهترن همین،،
و البته خود منم باید تو یسری مسائل دیگه بهتر رو خودم کار کنم و درکم رو بالا ببرم و ببینم چه جاهایی کج فهمی دارم و بیام درستشون کنم،،
خدانگهدار و ممنون از همگی🥰🥰❤️❤️🙏🕺
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام و درود فراوان بر استاد عباسمنش و خانم شایسته و تمام دوستان.
تشکر فراوان دارم از گروه تحقیقاتی عباسمنش به خاطر اضافه شدن قسمت جدید پروژه ای مهاجرت به مدار بالاتر و این فایل هدیه ای ارزشمند.
واقعاً سخاوتمندی استاد عباسمنش قابل تحسین است که این آگاهی ها و تجربیات ناب را در قالب فایل هدیه برای ما به اشتراک میگذارند و در کمال سخاوتمندی لباس های قبل از دوره ای قانون سلامتی را هدیه به دوستان خود دادند،این در حالی است که شاید افراد زیادی آرزو داشتند یک لباس از استاد عباسمنش به عنوان یادبود و انرژی مثبت گرفتن در منزل خود داشته باشند و اگر استاد عباسمنش آن لباس ها را به قیمت بالا بر روی سایت خود قرار میدادند حتماً تمام آنها سریعاً به فروش میرسید و این رفتار استاد عباسمنش نشانگر آن است که استاد عباسمنش دیدی فراتر از بعد مالی به جهان هستی دارند.
چقدر تصاویر سر سبز پشت پنجره ای ماشین استاد عباسمنش زیبا بود و من خیلی از تصاویر کشور آمریکا انرژی مثبت میگیرم.
واقعاً درست گفتند استاد عباسمنش که ما یا بهتر میشویم یا پسرفت میکنیم و ما میتوانیم با کارهای کوچک مثله حذف کردن شبکه های اجتماعی،تلویزیون،اخبار و… استارت این بهتر شدن را بزنیم و با روندی تکاملی و منطقی به سمت بهبودی گام برداریم و بهتر شدن نیاز به وام و قرض و…ندارد بلکه بهتر شدن نیاز به بهبودی تکاملی(آهسته و پیوسته) دارد.
آرزوی بهترین ها را برای شما دارم.
خدانگهدار