مصاحبه با استاد | منظور از"سیستمی بودن رفتار خداوند"، چیست؟ - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | منظور از"سیستمی بودن رفتار خداوند"، چیست؟609MB42 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | منظور از"سیستمی بودن رفتار خداوند"، چیست؟40MB42 دقیقه
به نام خدای مهربانم
استاد عزیزم سلام
قرآن ساده س جهان ساده س قانون ساده اس و اینقدر ساده س که ما باور نمیکنیم
الهی قربونت برم خدای خوبم آخه از این راحت تر از این ساده تر که تو هر لحظه میتونی زندگیت رو خلق کنی بدون غم گذشته و بدون نگرانی آینده
خدا به فرکانسهای لحظه ای ما جواب میده و ما خیلی راحت میتونیم روی فرکانسهای لحظه ای خودمان کار کنیم مراقب ورودیهامون باشیم با کلام خودمون گناه نکنیم و عدالت خداوند پاسخ دادن به فرکانسهای ماست و چه کسی از خدا عادلتر
بخدا من تو همین قسمت صحبتهای استاد گیر کردم و دارم هضمش میکنم اصلا همه چیز همینه اگر من بتونم همین رو درک کنم دیگه تمومه بخدا
میتونم بهترین زندگی رو به لطف خداوند برای خودم بسازم و این چند روز دنیا لذت ببرم
نمیدونی استاد جان چه حالی دارم واقعیتش ی چند روزی بود به زور سعی میکردم حالم رو خوب نگه دارم امروز فقط با شنیدن اولین قسمت صحبتهاتون رفتم تو فکر که چقدر زندگی ساده س چقدر میشه خوب زندگی کرد و ما اینقدر دنیارو سخت و جدی گرفتیم اصلا حالم دگرگون شد من باید روزها تو همین قسمت روی خودم کار کنم
استاد بینهایت از شما ممنونم
مریم جان ممنونتم
دوستون دارم
بنام تنها فرمانروای قدرتمند جهان هستی، بنام او که هر چه دارم ازاوست
سلام به استاد عزیزم به مریم جان مهربانم ودوستان بهشتی ام
خدایا تورا شکر وسپاس بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه
توراشکر وسپاس بخاطر احساس فوقالعادهای که دارم
تورا شکر وسپاس بخاطر آرامشم ،آسایشم
تورا شکر وسپاس که مرا به این مسیر توحیدی هدایت کردی ودر این مکان الهی حضور دارم ،معبودم قدرت درک وفهم وعمل به این آگاهیها را به من عطا کن که من به هرخیری از جانب تو سخت محتاجم
1_آیا خداوند فقط برای ما خیر می خواهد و فقط خوبی ها را وارد زندگی ما می کند؟
این خود ماهستیم که به اتفاقات برچسب خوب وبد میزنیم ممکن است یک اتفاق به ظاهر خوب برای یک نفر بیافته ونتیجه آن برای آن شخص خوب نباشد وبرعکس
اتفاقات را ما خودمون برچسب میزنیم ولی در اسلاید بزرگتر بعضی افراد را میبینیم که همیشه یه اتفاقاتی را تجربه می کنند که نتیجه آن هم خوب نیست اینجا صحبت در مورد یک اتفاق خاص نیست بلکه در مورد یک روند هست یا ممکن است برای خودمون یا دیگران یکسری اتفاقات بیافتد که نتیجه آن خیلی خوب هست این کار خدا نیست ،عملکرد خداوند سیستمی است واین نیست که خداوند در زندگی ما دخالت کند وفارغ از اینکه ما چه افکارها وفرکانسی داریم بلا سرما بیاید نه وبارها در قرآن نیز آمده که آنچه برای شما اتفاق می افتد بخاطر آنچه که فرستادید هست ودر ادامه بارها در قرآن آمده الله به کسی ظلم نمیکند یعنی در اسلاید بزرگتر آنچه که روند زندگی ما برای ما بوجود میاره آن چیزی است که خودمون بصورت آگاهانه یا نا آگاهانه با افکار وباورهامون خلقش می کنیم
فردی که بخاطر باورهای نامناسبش همیشه نگران هست ،همیشه عصبی ،ناراحت ،غمگین است همیشه اتفاقاتی را جذب می کند که ناراحتی وغمگینی وعصبانیت بیشتری در زندگی اش بوجود بیاد کار خدا نیست وکسی که همیشه اتفاقات خوب براش میافته ،همیشه شاده ،امیدواره ،متوکل هست وسعی میکند همیشه در هرشرایطی ،احساس خوب داشته باشد جهان وخداوند هم به شکل اتفاقاتی رخ می دهد که این احساس خوب را بیشتر وبیشتر تجربه کند
خداوند هیچ کاری در زندگی ما انجام نمی دهدمگر اینکه خودمان فرکانس آن را با باورهایمان ،باکانون توجه امان ارسال کرده باشیم
آنچه که اتفاق می افتد را خودمون رقم میزنیم ولی ممکن هست با وجودی اینکه من دارم روی خودم کار میکنم وسعی میکنم کانون توجه ام را کنترل کنم ،به نکات مثبت توجه کنم ،وسعی میکنم حالم خوب باشد ولی یک اتفاق به ظاهر بد رخ دهد در این مواقع باید سعی کنم همان اتفاق به ظاهر بد را یه خیریتی ببینم الخیر فی ماوقع که یکسری درسها را برای من دارد که سبب پیشرفت ورسیدن من به اهدافم می شود که اگر این کار را بکنم دقیقا هم همین اتفاق می افتد آن اتفاق به ظاهر بد نتیجه اش مثبت میشود
دوروزه که دارم به این فایل گوش میدم یکدفعه صبح وقتی داشتم سپاسگزاری وتمرین کدنویسی را انجام میدادم یه لحظه به خودم گفتم چی میشد که اگر از اول به ما یاد داده بودند که خداوندیک سیستم هست که قدرت خلق زندگیمون را به خودمون داده دوسه روزه که دارم تمرین کدنویسی را انجام میدهم خیلی سیستمی بودن خداوند وخالق بودن خودمان را بیشتر درک میکنم گفتم چه حس خوبی داره که من دارم اتفاقات زندگی ام را خودم آنطور که دوست دارم خلق میکنم اگر خوشم نیاد فقط باید باورهام را عوض کنم شاد بودن وسپاسگزار بودن من خیلی بهتر از این است که به درگاه خدا گریه کنم تا کاری برام انجام بده مثل بچه ای که وقتی پدرومادرش وسیله ای که میخواد را براش نمیگیرند شروع میکنه به گریه زاری ووقتی این گفتگوها را با خودم داشتم از ته دل ذوق کردم وبا تمام وجود خداروشکر کردم که مرا خالق زندگی ام آفریده وقدرت خلق اتفاقات دلخواه زندگی ام را به خودم داده است خدایا شکرت
2شما باورهای توحیدی را چطور ساختید
ما در قلبمون به خداوند ایمان داریم وخداوند را باور داریم وفرقی نمی کنداز چه دین ومذهب وفرقه ای باشیم حتی کسی که می گوید من به خدا اعتقاد ندارم
در روزهاوشرایط سخت یک احساسی را در قلبمان احساس میکنیم که یک نیرویی بالاتر از من هست که میتونه به من کمک کند وبه اندازه ای که من خدا را باور کنم به اندازه ای که ایمان داشته باشم میتونم حضور خداوند را درهر لحظه از زندگیم حس کنم
موقعی که دنبال کار بودم یکی از آشناها که کارخانه دار بود واطلاع داشتم که با مدیرعامل شرکتهای زیادی در ارتباط هست ازش خواستم که در شرکت خودشون یا شرکتهایی که آشنا دارد مرا بعنوان کارشناس بهداشت معرفی کند ایشون هم گفت باشه ، دیدم خبری نشد، تماس گرفتم چی شد ،گفت شرکت خودمون که همه آشنا هستند وبهتر جای دیگه ای مشغول شوی وآن موقعه از طرف اداره کار ومرکز بهداشت همه شرکت ها را مجبورکرده بودند تا در محیط کار خود کارشناس بهداشت داشته باشند و این قانون را دانشگاه به ما اعلام کرده بود ولی ایشون به من گفتند بازار کار خرابه ،من بعد از آن دیگه بی خیال ایشون شدم وگفتم خدایا خودت برام درست کن من آن موقعه هنوز به این شکل خدا را نمیشناختم در همین حد از خانواده یاد گرفته بودم ولی وقتی گفتم خودت کار را برام جور کن یه حسی گفت یه کاغذ آچار بردار واسم تمام شرکتهای شهرک صنعتی را بنویس وبا همه شرکتها تماس بگیر ومنم همین کار را کردم چند روز بعد از آن رئیس واحدمون از مرکز بهداشت باهام تماس گرفت که دوتا شرکت هست که اخطار دادیم باید کارشناس بهداشت بگیرند شما برو ونتیجه را به من اطلاع بده که آن دو شرکت در شهرک صنعتی استان بود به فاصله چند روز سه شرکت دیگه هم در شهرستان تماس گرفتند بیا برا مصاحبه یعنی من به جای یه شرکت 5 تا شرکت را بصورت مشاوره ای کار میکردم وبه خودم میگفتم وقتی کار را بسپاری به خدا بسپاری خدابرات شاهکار میکند والان که طبق آموزهای شما خیلی کم پیش آمده روی بقیه حساب کنم واگر کسی برام کاری انجام بدهدازش تشکر میکنم و به خدا میگم این کار را تو کردی بوسیله این بنده ات ومن ازت ممنونم ومی دونم هنوز جای کار دارم
وباور دارم که اگرتکیه من فقط به خداوند باشد ،خدا برای من کافی است
وقتی من توکلم به خداوند باشد میدونم یکسری اتفاقات می افتد می دونم یکسری دست ها برای کمک من میاد دیگه آنوقت روی یک آدم خاص حساب نمیکنم که وقتی من روی یک فرد خاص حساب کنم حتما زمین میخورم
3_در آیه اذا سآلک عبادی انی شرط خداوند این است که به شرط اینکه شما هم من را اجابت کنید. ما چطور می توانیم خداوند را اجابت کنیم
رابطه ما با خداوند یک رابطه دوطرفه هست وخداوند مانند یک انسان نیست که احساساتی بشه ودلش برا ما بسوزد بلکه خدا یک سیستم هست
سیستمی بودن خداوند به این شکل است که من با توجه به باورها وافکارم از خداوند نتیجه میگیرم
یعنی درخواست ما ،درخواست فرکانسی هست وخداوندطبق باورهای ما پاسخ می دهد
خوبی سیستم این است که فارغ از اینکه در گذشته چه افکار وباورهایی داشتیم به محض اینکه تغییر کنیم پاسخ های سیستم هم تغییر میکند
خدا همیشه آینه من است وبه فرکانس من پاسخ می دهد
خدا اول وآخر است اون همه چیز هست در بعد زمان ،همه چی هست در بعد مکان ،همه چیز هست در بعد اشیاء
خداونددر آیه اذ سالک عبادی …میگه من نزدیک هستم واین اولین باور در مورد خداوند است وقتی من باور کنم خداوند به من نزدیک هست نه دیگه عصیان گر میشم که از مسیر خارج شوم ونه ناامید میشم
خداوند میگه اگر بندگان من از من سوال کردند بگو من نزدیکم اجابت میکنم درخواست اجابت کننده را اما بشرطی که اون هم ایمان بیارد ودر مسیر من باشد
خدایا کمکم کن تا تسلیم تو باشم ودر مسیر تو باشم ومتوکل تر از همیشه عمل کنم آمین
خدایا شکرت..شکرت…شکرت
عاشقتونم …سپاسگزارم از اساتید عزیزم
در پناه رب العالمین همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 127 ام و تعهدمن!
من هروز و هر لحظه دارم نتایج حاصل از تغییر باورام نسبت به خالق و انرژی مطلق رو میسازم
یه جاهایی هنوز خیلی مشرکم و البته باگ های زیادی وجود داره
قبلنا فکر میکردم من خیلی کارم سخت نیس و البته ک خب خیلی نتیجه هم سریع میساختم
اما حالا ک فهمیدم و اگاه تر شدم نسبت به این قوانین،خیلی عمیق تر میشم به درونم و رفتارام
چقدر قشنگ میگیناستاد
شما درخواست میکنین و این دوطرفست
خدا به فرکانسای شما پاسخ میده
پس من هرچی میبینم و فکر میکنم ،دارم توی زندگیم دعوتش میکنم
اگه اون موضوع ناخوشاینده و حالمو بد میکنه باید هرجور شده راهشو پیدا کنم و اعراض کنم
استاد این جملتون چقد شیرین بود
این دستگاه فارق ازینک قبلا چقد سیب و پرتغال بهش دادین،الان هویج بدین اب هویج میده
این نگاه به دنیا و ساختارش،ب من ارامش میده
در لحظه میتونم همه چیو عوض کنم و جهان پاسخ میده
تصور من مثل دوران مدرسه بود ،میگفتم وایی چقدر سخته
اگه درس نمیخوندم طی سال،شب امتحان جزو سخت ترین روزا و کابوس بررگ بود و وقتی بهش فکر میکردم کله وجودم حالش بد بود
نسبت به دنیا و خدا هم همین بود تقریبا
زندگی میکردم ولی فکر بهشتو جهنم منو میترسوند و نمیزاشت حتی از حال خوبی از کاری کهداشتم لذت ببرم
اما این جهان ،جوری طراحی شده ک هر لحظهتو میتونی اراده کنی و بسازی و کیف کنی
خیلی قشنگه ک خدا از ویژگی خوب و بدش نگفته
نگفته جبارو یا بخشنده
گفته من نزدیکم
این یعنیییی همه چیز
هرچیزی ک تو داری با فرکانسا میسازی
میتونه جبار باشه
میتونه بخشنده باشه
خیلییییی شکر
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد و خانم شایسته وتمام بزرگواران داخل سایت.
سیستمی بودن جهان و هماهنگ شدن ما با خدا ویا همون سیستم یا همون خواسته هامون…
یادم باشه که سیستم (خدا)هیچ رحمی در کارش نیست یعنی چه؟ یعنی خدا یه سیستمه مثل چرخ گوشت
اگه بچه ای حواسش نباشه دست خودشو داخل چرخ گوشت کنه دستگاه که متوجه نمیشه پس رحمی هم نداره که بگه نه بابا این دست یک بچه هست گناه داره نه ،اون و هم چرخ میکنه.(اهرم رنج ولذت برای سیستمی بودن خدا وجهان هستی)
خوب بریم سراغ کارم (درخواستم)
اگه در کارم باور دارم که مشتری میاد ولی ته باورام ته ناخوداگاهم یعنی اون زیر زیرا یه حسی دارم که حالم رو بد میکنه( یه ترمزی دارم )یعنی باور ندارم یعنی با خواستم هماهنگ نیستم .یعنی دارم به سیستم میگم، من باور ندارم که به خواسته ام برسم(چون باور ندارم که تو برام انجام می دی)(یعنی من باور ندارم
(که تو منو ای قدر مهم وارزشمند بدونی که این کار بزرگ رو برام انجام بدی) چون باور ندارم که بتونم این همه ثروت ونعمت داشته باشم چون باور ندارم که بشه این قدر راحت صاحب نعمت و ثروت شد .پس دیدی دیدی که باورهات باخواسته هات هماهنگ نیست … برو، برو هماهنگشون کن
برو کار کن رو خودت .برو قدرت رو بده به خدا نه به خودت.خودت اگه می خواستی کاری بکنی(فیزیکی نمی خواد کاری کنی) که خدا نمی گفت باید بر اساس سیستم عمل کنی
باید روی ذهن عزیزت کار کنی که قبول کنه که این خدای بز رگ که تو رو خلق کرد وبه تو این بدن و ذهن رو هدیه داد بهت لیاقت داشتن ثروت وبا ارزشی روداد، گفته برو شاد باش وبه هر چی می خوای برس. چطوری؟ فقط بدون که فقط وفقط منه خدا میتونم.
منم که می تونم تو رو بزارم که باشی هنوز در این جهان یا بیارمت پیش خودم من میتونم من قدرت دارم منو بزرگ بدون نه بقیه رو نه خودتو!
خودتو لایق ثروت وشادی و نعمت های من بدون .پس بخواه .باور کن که منه خدا میتونم یه خریدار کله گنده ی عالی برات بیارم فکر نکن چه جوری ،فکر کن به بزرگی من به قدرت من .تو کاریت نباشه .مگه وقتی خواستم بچه هات رو بهت بدم ،بهش فکر کردی که چه جوری می خوام بهت بدم مگه هر لحظه فکر میکردی که الان یعنی چجوری دستشو می خوام درست کنم ؟آره؟ آفرین میدونستی که بلدم به همه دادم همه رو دیدی. باور کردی. عزیزم همه چی همینه .بشین با خودت فکر کن. همه چی عادیه چون باورت کمه نمی تونی قبول کنی برو ، برو هی دلیل بیار تا باورات قوی،بشه.
مگه تو برای زنده بودن فردات فکر میکنی ،یعنی میگی فردا میخوام چ جوری بازم زنده باشم ؟ یا میشینی نقشه میکشی که اگه این کار رو بکنم حتما فردا خواهم بود خواهم توانست زدگی کنم ؟نه تو فقط ایمان داری ومیدونی که خدا هست و فردا رو برات میاره وکمکت میکنه همین .
یا مثلا تو مگه فکر میکنی که مثلا برای یک ساعت دیگه چطوری خدا می خواد انرژی رو به من برسونه؟خوب نه آفرین میدونی که خیلی عادیه که نه تنها در یک ساعت دیگه بلکه در تمام ساعت های عمرت اکسیژن به تو رسیده خواهد شد! همه چی همینه .فقط باید باور کنی به همین سادگی .
خدایا نیازمندم به تو زیاد .
می خوام یه موردی روبگم که تمام مواردی رو که بالا گفتم تایید کنه البته که تایید شدهی صددرصده .
بچه هام که کوچک بودن خیلی کوچیک همون سال های اول و دوم زندگیشون همش بهشون نگاه میکردم خیلی برام جالب بود هر روز خیلی شگفت انگیز رشد میکردن همش میگفتم خدایا چقدر تو بزرگی . و یادمه همیشه این برام خیلی هیجان انگیز بود وتشکر میکردم از خدا ویادم خدا میدونه که میگفتم خدایا این شیر رو تو در وجودم به جریان انداختی من که بلد نبودم ،الانم همش داری بزرگشون میکنی من که نمیام داخل بدنشون واستخوناشونو بکشم که بزرگ بشن خدایا چقدر توبزرگی .خلاصه اگه گاهی مریض می شدن یا دندوناش در میومد اذیت بودن میگفتم ،خدایا من بلد نیستم خودت اینا رو آوردی خودت هم خوبشون کن .خلاصه که آرووم میشدم چون میدونستم که این من نیستم که دارم بچه هامو بزرگ می کنم .خلاصه تا این که بزرگ شدن و رفتن مدرسه .پسرم خیلی وابسته بود به من .تا حدی که باید هم میبردمش وتازه دم در مدرسه میگفت مامان ساعت فلان دقیق اینجا باشی .اولا که میگفت همین دم در مدرسه بمون .خلاصه که کم کم گفت برو خونه ساعت تعطیلی رو هم دقیق میگفت ومن هم باید پشت سرش تکرار میکردم البته به اصرار اون تا خیالش راحت بشه .تا امسال که سوم میره گفت سر برگشت من خودم میام .اون لحظه منو باباش گفتیم نه تو نمیتونی خیابون شلوغه نه تا حالا هیچ جایی تنها نرفتی .نه نمیشه .شاید باورتون نشه تو کوچه حتی یه ثانیه هم نمیره .خلاصه که روزای اول با ماشین البته با اصرارهای شوهرم والبته خودم پشت سرش آروم از دور رانندگی میکردم تا برسه خونه .گاهی بهش میگفتم دقت نکردی .بدو بدو میکردی .وخلاصه که اون هم میگفت دیگه نباید بیای تعقیبم کنی و من میگفتم مامان تو هیچ وقت هیچ جا نرفتی باید اول ببینم بعد .
یه روز چهارشنبه بود زودتر تعطیل میشدن من سر کار خودم بودم که یک دفعه ذهن عزیزم که اون موقع زیاد با هم دوست نبودیم آمد وگفت بلند شو بلند شو شاید باورتون نشه چنان اضطرابی به جونم انداخت که بدنم داشت می لرزید حالا نگم که چیا میگفت . همون لحظه یادم آمد زمانی که کوچیک بودن چقدر از خدا به خاطر رشد هر روزشون تشکر میکردم وبرام عادی بود که بزرگ بشن که البته باورم این بود که خدا داره بزرگشون میکنه وبا تمام وجودم اینو باور داشتم با تک تک سلولهام. همون لحظه که اینا یادم آمد خدا سرشاهده خدا سرشاهده خدا آ مد وگفت چطور اون موقع عادی بود که بچه هاتو بزرگ کنم ولی عادی نیست که بتونم اونارو تا خونه سالم برسونم !!!!!!!! (شاید باورتون نشه حتی راه خونه رو به صورت یه خط فرضی نشونم داد .راستش رو بخواین خیلی شرمنده شدم)
شاید باورتون نشه شروع کردم بلند بلند گریه کردن وگفتن اینکه چرا چرا تو میتونی وکلی گفتم خدایا منو ببخش خدایا منو ببخش.کمی گریه کردم وچنان آرامشی گرفتم که دیگه اصلا نرفتم دنبالش .حتی وقتی رسیده بود هم زنگ نزدم که رسیدی چیکار میکنی ؟فقط وقتی از سر کارم برگشتم رفتم خونه بغلش کردم وبوسیدمش واز خدا مثل موقع بچگیشون بلند بلند ممنون کردم .خدا جون ممنونتم آخه من قربونتم.
وبرای اینکه فراموش نکنم این هدایت شیرینم رو همون لحظه اون جمله رو اول دفترم نوشتم (عادی نیست که بتونم؟؟؟).الان دیگه هروقت فراموش میکنم به ذهن عزیزم اینو یادآور میشم و میگم برای خدا همه چیز عادیه کافیه عزیزم ،(ذهن خوبم) ،من و تو باور کنیم .کافیه همش به یاد بیاریم .
سپاسگزارم از خدا وهمه بنده های خوبی که با ذهن های تربیت شدشون همه چیز رو عادی میدونن که خدا می تونه انجام بده.ویادم باشه که این عادی بودن همون سیستمی بودن خداونده .همه چیز عادیه ، عادیه که باورش کنی و اون عادی وراحت کاراتو برات راحت انجام بده .تو فرکانس عادی بودن و راحت انجام شدن کارهاتو توسط خدا هر لحظه می فرستی با حس خوب وعالی ،وسیستم هم خیلی عادی وراحت کارهاتو به سرانجام میرسونه.
بنام خداوندبخشنده ومهربان
سلام به استادعزیزومریم جان ودوستان عزیز
اومدم شکرگذاریمواینجاانجام بدم.
خدای مهربان ممنونم که بابودنت هرلحظه بامن هدایتم کردی وموجب شدی رفتن به سمیناراینقدرراحت ولذت بخش باشه برام ازاون اول که بلیط گرفتم واسنپ گرفتم رفتم راه آهن وچون اولین بارم بوداون خانم روفرستادی که راهنماییم کنه وچه هم کوپه ایهای خوبی واسم فرستادی خدای مهربون اصلا حال کردم اینقدرکه راحت بودم بااینکه یک آقا هم توی کوپه بودواینقدرخوب بودکه راحت وباخیال راحت شب روی تخت خوابیدم وانگارخودخدابوددرجلدانسان چون احساس امنیت عجیبی ازطرفش دریافت میکردم.دوتاخانم که مادرودختربودن چقدرخوب بودن،مامانش ماه بوداخلاقش.قطارچقدرتمیزوهمه چیزعالی وپذیرایی بسیارخوب بود،مهماندارقطارفرشته بود،هرچی بگم کم گفتم اینقدرکه این دخترخوب بود.
خدای من هرچی میخوادبهش بده.
طلوع آفتاب روتوی قطاردیدم واینقدرزیبابودکه فکرکنم هیجوقت یادم نره اون طلوع خورشیدرو.
وقتی رسیدم تهران قراربودتوی ایستگاه راه آهن منتظرهمکارهام باشم تاقطارشون برسه تاباهم بریم ولی قطارشون خراب شده بودوتاخیرداشت پس حرکت کردم به سمت متروتابه سمیناربرسم ،این هم بگم قراربودبلیط منوهم همون همکارم بگیره که قطارشون تاخیرخورده بودولی من باتوجه به قانون دوس داشتم خودم بلیط بگیرم چون فرکانسهای هرفردروی اتفاقات زندگیش تاثیرمیذاره .
قطارمن سرموقع رسید،من برای اولین بارتنهامیرفتم سفرواصلا هیچ ترسی نداشتم ووقتی رسیدم تهران دیدم خدایااصلا انگارتوشهرخودمم وفقط اومدم یک منطقه دیگه ازشهرخودمون.
چون مترودیرمیشدوسمینارازمحل راه آهن خیلی دوربودبااسنپ رفتم وجالب بودکه قیمت اسنپ روهرکی شنیدتعجب کردکه اینقدرکم شده برای اون فاصله.من میدونستم وتعجب نمیکردم چون میدونستم همش کارخداست چون همه چیزوسپرده بودم بهش ومثل همیشه همه چیزوبهترازاونچه که میخوایم انجام میده.
خدایاممنونم اگرهزاربارهم شکرکنم کمه ….
به موقع رسیدم سمینارویک شب عالی گذشت وبرگشتم راه آهن که برگردم شهرمون.
باسه نفرازهمکارهااسنپ گرفتیم وهزینه تقسیم شدوبازخداشاهکارکردبرام.همکارهام باقطارزودترازمن رفتن چون بلیطشون برای 9:25بودومن 9:45وبازوقتی برگشتم متوجه شدم قطارشون خراب شده وتاخیرداشتن ومن سرموقع وزودترازاونارسیدم.
باهمون همکارهاداشتم داخل اسنپ صحبت میکردم درباره کلاهبرداری ومن میگفتم تاحالاچنین چیزی برای من پیش نیامده وکلاهبردارهاسراغ کسایی میرن که یک باوری دارن که باعث میشه کلاهبردارهابیان سراغشون واون میگفت نه توشانس آوردی تاحالا ،البته ازقانون وباوراطلاعاتی نداشت ومن هم خیلی واردجزییات نشدم.فقط فهمیدم که چراهردودفعه رفت وبرگشت قطارم عالی وسرموقع رسیدومال اونانه.همه اتفاقات زندگی مابراساس باورهاوفرکانسهاواحساساتمون واسمون رخ میده.
این سفربهم این قانون روبیشترتاییدوثابت کردوباعث شدتوکل وایمانم به خدای هدایتگرم که هرلحظه بامنه بیشتربشه.
وقتی ایمان وباورداشته باشی وحرکت کنی ونترسی وبدونی که خداونددرهرلحظه بامنه وهدایتم میکنه وجوابم رومیده.
خدای مهربانم شکرت…
درپناه حق سلامت وسعادتمندباشید
خدا مثل یک سیستم
مثل یک آینه س اگه دستت رو بالا بیاری اون پاش رو بالا نمیاره
مثل آبمیوه گیری اگه سیب داخلش بندازی اب سیب میاد بیرون نه آب هویج
پراقال بندازی آب پرتقال
در نتیجه همه چیز به ورودی ها بستگی داره
ورودی که خروجی رو تعیین میکنه
هر ورودی بهایی داره
در خواست های ما صرفا کلامی نیست در خواست فرکانسی
باور هامون راجب پول ثروت باید تغییر کنه که سیستم با تغییر ما تغییر میکنه تغییر ورودی رفتار افکار انتخاب باور وبه محض کوچک ترین تغییر سیستم خودش رو با ما وقف میده و تغییر میکنه حتی خیلی کم
)آینه(
فارغ از اینکه لحظه قبل بهش سیب دادی اگه در لحظه بهش هویج بدی فورا اب هویج میده نه مجدد سیب
اگه بهش زهر بدی احساس بد ورودی بد زهر میده بیرون
پاسخ ها سریع و درجا تغییر میکنن به نسبت تغییر ما
ما با خدا یک رابطه دو طرفه داریم
اگه قبول کنیش اون هم در خواست تو رو قبول میکنه
خدا ثبات داره
خدا نزدیک خدا خودش ماهیت ماست
خدا با همه به نسبت فرکانس یک جور برخورد میکنه
این نیست که من با کلامم بگم من اینو میخوام باید بهش نشون بدم باید قدم بردارم انرژی خرجش کنم باید به جریانش بندازم باید خودم خواستنم رو جدی بگیرم
تا اون زنگ خواسته رو در جهان فعال کنم
فلهما فجورها وتقواها
خدا کاملا شخصیه
فرق نمیزاره
نزدیکه
همیشه تو دسترس و کانکته
سریع الجوابه
اپدیته
همه چی تو دستو بالش داره
به شرط ایمان
به شرط نرفتن سمت نخواسته ها احساس بد
من میخوام بنده باشم نه صرفا آدم
ما همه بنده ی غیر خدا هستیم یه روز بن ه رییس یه روز مشتری یه روز وضع مملکت یه روز بنده….
فرکانس ربطی ب زمان نداره
خدا میتونه کاری کنه که وقتی از همه عقب تری ب سرعت به اطرافیانت برسی و حتی رد شی
فرکانس میزان موندن تو اون احساس میزان جدی گرفتن قوانون و خواستن خواسته ها
اونوقت بعد زمان کنار میره
خدا یک سیستمه
ایرانی بازی نداره که برای کسی بخواد برای کسی نخواد
خدا همه چیز خدا من و خدا دنیایی ک من هر روز از دیده هام خلق میکنم
از دیده هام
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
ما چگونه می توانیم خداوند را اجابت کنیم؟
رابطه ی ما با خداوند: رابطه ی دو طرفه است
خداوند عملکرد سیستمی دارد: انسان نیست و رفتارهای انسان گونه مثل دلسوزی و ترحم ندارد برای ما تصمیم گیری نمی کند باید تفاوت بین یشاء و یرید : را به درستی درک کنیم
ما با توجه به افکار باورها و فرکانس های خود: از خداوند نتیجه می گیریم دو نوع نگاه متفاوت: باعث رخ دادن دو نوع نتیجه ی متفاوت خواهد شد
اذا سالک عبادی عنی فانی قریب: ما درخواست می کنیم خداوند اجابت می کند این رابطه دو طرفه است
خداوند به باورها و فرکانس های ما: پاسخ می دهد اگر خداوند را به عنوان انرژی آینه نور آسمان ها و زمین اول آخر و ظاهر و باطن در نظر بگیریم :
عملکرد سیستمی داشته که به او ورودی مشخص داده : خروجی مشخصی دریافت می کنیم
امکان ندارد ورودی مشخص: خروجی متفاوت داشته باشد اگر به خداوند ایمان و باور داشته باشیم: درخواست های ما اجابت خواهد شد
خداوند به باورها و فرکانس های ما : پاسخ می دهد نه به حرف های ما زمانی که باورهای ما تغییر کند: خداوند و جهان رفتارش را در برابر ما تغییر خواهد داد
مزیت عملکرد سیستمی:
فارغ از اینکه گذشته ی ما تا چه حد ناجالب و نامناسب بوده است:
اگر باورهای خود را تغییر دهیم به محض تغییر باورهایمان نتایج زندگی ما به کلی تغییر خواهد کرد
آیه اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوت الداع اذا دعان:
آیه ی بسیار خاصی است خداوند 7 مرتبه از ضمیر من در آن استفاده کرده است سالک : تنها یک مرتبه در قرآن بیان شده درباره ی: بندگان خداوند است نه افراد عادی اجیب : فعل مضارع و به این معناست که خداوند همواره در حال اجابت درخواست هایی است که از او می شود به شرطی که ما در مدار خداوند باشیم
اولین باوری که خداوند در مورد خود بیان کرده در حالی که پرسشی در این زمینه مطرح نشده است:
نزدیک بودن او به ماست چون: همه ی ما باور داریم خداوند از ما دور است فاصله ای بین ما و خداوند وجود ندارد و او:
از رگ گردن به ما نزدیک تر است
خداوند 7 مرتبه قسم خورده که:
خیر و شر ما به ما الهام خواهد شد
ما خداوند را در همه حال فراموش می کنیم: چه زمانی که اوضاع و شرایط ما مناسب است و دچار غرور شده ایم چه زمانی که با مشکلات و سختی ها مواجه شده و او را از خود دور می دانیم :
اگر خداوند را به خود نزدیک بدانیم: نه عصیانگر شده نه نا امید می شویم
زمانی که شیطان قصد فریب انسان را دارد:
خداوند می فرمایید می توانی این کار را انجام دهی اما تو تسلطی بر بندگان من نداری
بنده کسی است که: تنها بندگی خداوند را می کند اما همه ی ما بندگی دیگران را به جای خداوند می کنیم و شیطان تسلط کاملی بر ما دارد
اگر بندگی رب و خداوند را کنیم: همه ی درخواست های ما اجابت خواهد شد
ما نمی توانیم ادعا کنیم بندگان خداوند هستیم: اما هر بار می توانیم با کار کردن بر روی باورهایمان خود را به بنده ی خداوند بودن نزدیک کنیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خدای بزرگ
سلام به استاد و خانوم شایسته
سپاس خدایی رو که هر لحظه داره هدایت میکنه و با ما حرف میزنه
سپاس خدایی رو که خیر مارو بیشتر از خودمون میخواد ولی گوش و چشم بستیم روی اون
سپاس خدایی رو که بستر رشد مارو از قبل فراهم کرده مثل این سایت و کتاب ها و خود قران که کلام حق هست و…
درک قران بهترین مسیر رشد تو همه جنبه هارو برات باز میکنه ولی از بچگی اونقدر برداشت اشتباه داشتیم که حالا حالا باید مطالعه کنیم تدبیر کنیم و به صورت تکاملی درک کنیم
استاد عزیزم واقعا خدارو شکر میکنم که خیلی سریع جواب منو میده و کیف میکنم که میبینم تو نظرش هستم و احساس غرور میکنم دلگرم میشم که اره وحید داره اجابتت میکنه داره نشونه میده بهت تا بیشتر بری سمتش بیشتر باورش کنی و رها بشی
بعد از قسمت 126 یه احساس سبکی و حال خوب پیدا کردم انگار رفیق تر شدم و در کنار یه سردرگمی و خیلی سوال ها و گیجی که دنبال جواب بودم تا به درک بهتری از خدا و جهان برسم
وقتی امشب داشتم در مورد کارم فکر میکردم و با خودم حساب کتاب میکردم که فلان مبلغ به این فلان قدر به اون …چندتایی لیست کردم دیدم اوه اوه خیلی شد و اونقدر پول تو حساب نیست یه ترسی اومد تو وجودم و ذهن مکار دوباره شروع کرد
ولی خیلی سریع سعی کردم جلوش وایسم با خودم گفتم وحید خدایی علی رو به اونجا رسوند خدایی استاد رو به اون شکل وارد امریکا کرد خدایی که اونقدر ثروت به بنده هاش و استاد داده خدای توام هست پس به توام میده
گفتم خدا روزی رسان بی حسابه خودش گفته
بسپار به خودش
خودش گفته اجابت میکنم درخواست دعا کننده تو همین فکر که اجابت میکنه یه لحظه حس کردم نه فقط لفظ میای وحید اگه مطمئن باشی اجابت میکنه ارومی دستشو بسته نمیذاری و بی نهایت راه داره
یکم که اروم تر شدم و داشتم فکر میکردم گه چطوری میشه اجابت بشه و میخواستم یکم بیشتر درک کنم
اومدم تو سایت
الله و اکبر که چی دیدم و چی نشونم داد
حس کردم مثلا انگار یکی خیلی محکم جواب داد بهم
مثلا اون معلمی که میخواد بهت یاد بده یهو یه پسی بهت میزنه این جوابه درسته فهمیدی؟تازه تو اونجا به خودت میای میگی اره اره
دقیقا همچین حسی داشتم انگار خدا بدجور محکم بهم گفت حالا فهمیدی چطور اجابتت میکنم
حالا فهمیدی که من حواسم بهت هست و تو نیستی
فهمیدی که 1 ساعته داری حساب میکنی این مشتری اینقدر میده اون اینقدر و اون یکی اینقدر ولی حواست به من نیست؟وقتی تو نیستی من چطوری اجابتت کنم ؟ با حرف؟ بابا لامصب تویه قدم بیا من به سمت تو میدوم
تو بیاااا با دلت بقیش با من گور بابای بقیه و همه من میدم بهت همه چیو یه چیزی تو این مایه ها بهم جواب داد الان که دارم تایپ میکنم اشک میریزم و میگم خدایا منو ببخش
ما کجاییم و چه انتظاری ازش داریم
خدای من
تو چقدر بزرگی تو جقدر رئوفی
دمت گرم استاد که اینقدر قشنگ خدارو برامون توضیح میدی و دیدمون رو باز میکنی
خدا انسان نیست رحمی نداره وقتی تو باهاش نیستی
اون سیستم و طبق درخواست تو جواب میده
اون با ادما کار نداره با بنده هاش حرف میزنه
تو بندگیتو درست انجام میدی وحید که اون خدایی کنه برات؟
توفایل های گذشته هم گفته بودم استادکه پیامبرا خدارو پیدا کردن و انتخاب خدا اونا رو برگزیده نکرد
دقیقا من و همه ادما هم اگه پیداش کنیم واقعا اون نزدیکه و هست و صدای مارو میشنوه
نشونه نزدیکی و اتصال بهش اون ارمش و حال خوبه
اطمینانه
پس این منم که باید خدارو پیدا کنم
و اجابت بشم
خدارو هزار مرتبه شکر که هرلحظه جوابمو میده و هدایتم میکنه
ممنون استاد عزیزم 🫡️
سلام بر عزیزانم
سلام بر استاد عزیزم
سلام بر خانم شایسته عزیزم
خدارو شکر که در گام بیستم هستم
تازه دارم میفهمم این فایلای دانلودی چقدر ارزشمند و سرشار از نکته های کلیدی هستن ، همین چند روز پیش داشتم به آیه اذا سالک فکر میکردم و میگفتم من چه طوری باید خدارو اجابت کنم و امروز در این فایل جواب سوالمو گرفتم در صورتی که قبلا این فایلو گوش داده بودم اما اصلا نمیدوستم در مورد این موضوع صحبت کردین
استاد جان درباره باورهای اشتباه مذهبی صحبت کردین اتفاقا امروز ظهر رفتم دوش بگیرم یاد یکی از باورهای مسخره مذهبی افتادم که معلم دینیمون بهمون گفته بود اگر 40 جمعه پشت سر هم و قبل از اذان ظهر غسل جمعه کنید وقتی که مردید بدنتون در خاک پوسیده نمیشه و منه ساده لوحم پا میشدم جمعه ها تند تند قبل از اینکه اذان ظهرو بگن میرفتم غسل میکردم که حالا بماند که برای غسل هم چه قوانین سختی گذاشته بودن که مثلا حتما باید بدنتو تمیز تمیز کنی و حتما باید روو به قبله وایستی و….. بعد اگر یه جمعه به هر دلیلی مهمونی جایی بودیم و من نمیتونستم غسل کنم عذاب وجدان میگرفتم و عصبانی میشدم و دوباره از جمعه بعدش باید از صفر شروع میکردم چون 40 جمعه باید پشت سرهم میبود و نباید وقفه درش میوفتاد و کسی نبود بهم بگه آخه بچه، تویی که داری انقدر به خودت سختی میدی، اگر بمیری مگه مهمه چه بلایی سر جسمت میاد که بخوایی اونو تر و تازه زیر خاک نگه داری ، واقعا که چقدر جاهل بودم و چقدر زندگی رو برای خودم سخت کرده بودم و خدارو شکر میکنم که هرروز دارم آگاه تر میشم و عاقلانه تر رفتار میکنم
مهمترین نکته در این فایل برای من واژه بندگان بود که خداوند میفرماید اگر بندگان من درباره من سوال کردند نه همه آدمها و من باید به خودم نگاه کنم و ببینم آیا واقعا من بنده خدا هستم یا نه ؟
وچقدر جمله امید بخشی رو گفتین استاد جان که ما میتونیم هر روز با کار کردن روی خودمون به خداوند نزدیکتر شیم و خدارو بندگی کنیم
خدارو شکر میکنم که حالم هرروز داره بهتر و بهتر میشه
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بینهایت از شما سپاسگذارم برای این فایل عالی
خدا جونم سلام
متشکرم چقققققدر امروز باهام حرف زدی چقققققدر لذت بردم.
حالا می خوام رد پا بزارم اما بلد نیستم امید دارم که اگه بخوام بهم میدی آنچه را که می خوام.
خدای خوب من ازت می خوام که بگویی و من قلم و بچرخونم.
استاد متشکرم که اجازه میدی خداوند بیا و بگه آنچه که بر زبانت جاری ست کلام وحی ست ، این یقیناً شکی درش نیست.
خدایا متشکرم
ما چیزی تو زندگی به نام اتفاق بد نداریم ، آنچه که از دیدگاه من تو زندگیم اتفاق می افته همون توجهات منه.
همون بلورهای منه.
بارها تو زندگیم شاهد اتفاقاتی بودم و هستم که چقققققدر برام خیر شده، همین نتیجه هاست که هر بار باورهای منو بهتر از قبل می کنه.
اگه من بخوام باورهای توحیدی م در زندگی قوی تر و هربار قوی تر بشه، باااااااید خداوند و مثل یه سیستم بفهمم، که هر ورودی بدم همون خروجی و بهم میده.
من وقتی تو زندگیم می بینم هر کجا که سپردم به خودش و بهش گفتم من فلان و می خوام بارها تو زندگیم برام ثابت کرده که طبق باورها و بهم داده.
وقتی تو کلام الهی ش ، قرآن گفته محمد اگه از تو پرسیدند بگو من نزدیک م
پس فاطمه جان باور کن که خدا هست
خداوند قدرت بالای همه هست
پس خوب بشناس
پس خوب باورش کن
مگه نه اینکه همین چند وقت چقققققدر خداوند برایت تو زندگی ت چه ریز و درشتی شد مگه اینا بس نیست که خدا رو باور کنی تو همین نزدیک نزدیکی ست.
خداوند اینققققققققدر خاطر جم هست که وقتی شیطان ازش می خواد که منو بزار تا روز آخر….
خداوند میگه اجازه میدم که باشی اما بدان تو هرگز تسلط بر بنده من نداری.
آره فاطمه عزیز دل خدا، عشق خدا، محبوب خدا…
خداوند خیلی و خیلی مطمئن ه، که اون کسی که بنده اش، هست اصلا سمت شیطان نمیره.
بنده ی واقعی خداوند کسی نیست مثل محمد
مثل موسی
مثل ابراهیم
مثل دوران من عباس منش و مریم شایسته.
مدرک از این بازم محکم تر می خوای؟
اینا همون بنده هابی هستند که شیطان هرگز تسلط بهشون نداشته و هرگز نمی تونه.
آره حالا خوب می فهمم که چرا خدای من به این محکمی به شیطان میگوید.
چون داره با سند، مدرک با من حرف می زند.
خدایا کمکم کن که فقط از تو بخوام و فقط به تو وصل شم.
خدایا متشکرم
استاد متشکرم
مریم جان متشکرم از این پروژه ای خداوند چیدمان ش کرد و بعد به قلب تو وحی کرد
متشکرم که تسلیم رب ت هستی.
متشکرم که دستی شدی از دستان رب من.
خدای خوب من متشکرم متشکرم
م