مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

681 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدای مهربان

    با سلام خدمت دوستان عزیز

    گام 12 از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ دهد به درخواست‌های ما، تو زندگی هرموقع که مسائل و مشکلاتی پیش اومده که واقعا درمانده بودم و خودم رو سپردم به خدا(شاید علتش این بوده که میدونستم خودم صدرصد نمیتونم )و با اینحال خداوند بخاطر رحمان بودنش به راحتی اون مسئله رو برام حل کرده و هر موقع خودم خواستم با عقل و منطق حلش کنم یا حل نشده یا به سختی حل شده،واقعا اگه به اون مرحله برسیم که تمام امور رو به خدا بسپاریم،چقدر میتونه زندگی لذت بخش بشه.

    در مورد تضاد،من واقعا خیلی کم میتونم مسائل رو بخوبی حل کنم و یا از اون تضادها درس بگیرم،به قول استاد آگه تضادی که پیش میاد اگه حل کنیم بزرگ میشیم وگرنه کوچیک میمونیم.

    دارم با خودم فکر میکنم از این به‌ بعد باید بتونم با استفاده از تضادها به باورهای مخرب خودم پی ببرم و به اتفاقات واکنش‌ نشون ندم و ممنونم از استاد بابت دادن این آگاهی ها و شاکر خداوند که میتونم خودم زندگیم رو بسازم.

    خدایا شکرت بابت قرار گرفتن در این مسیر و فرستادن فرکانس های خوب،خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    احمدرضا هودرجی گفته:
    مدت عضویت: 3690 روز

    سلام

    مساله ای که تونستم با توکل به خدا حل کنم سال 92 تا94 بود وقتی که هیچ درآمدی نداشتم و بیمار بودم اما تنها نیرویی که دوباره باعث شد حرکت کنم ایمان و اعتماد به خدا بود که شروع کردم و آرام آرام ذهنم را آروم کردم احساسم را بهتر کردم و تونستم اون چالش را پشت سر بزارم و چقدر بعد از اون قویتر شدم و ایمانم به خدا بیشتر شد و تونستم به موفقیت های بعدی هم برسم و الان هیچ شباهتی با اون موقع ندارم

    اگه تسلیم شرایط میشدم و قدرت خدا را باور نداشتم الان در وضعیتی بودم که دوستانم هستن که وقتی جایی میبینمشون میگم واقعا ارزش داشت که ذهنم را کنترل کنم و کم نیارم و نترسم چون پاداشش خیلی بزرگتر از حل اون مسایل بود

    و این مسایل همیشه هست و برای رشد انسان و رشد جهان لازمه

    الان هم مساله ای در روابطم دارم که تصمیم گرفتم حل کنم با توکل به خدا دارم میرم تو دل مساله و کوتاه نمیام تا درستش کنم با ایجاد باورهای بهتر و تغییر رفتارم این مساله هم حل خواهد شد

    سپاسگزارم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1020 روز

    به نام خدا

    واقعانکه چقدر ذهن ما راحت می تونه حواسش پرت موضوعات مخطلف بیرونی بشه

    پرت کارو کارگرو مهمونیااو رفت آمدا او حساب کتابو هزارانو هزااران چیز دیگه که یادمون میره باید بپریم بپریم تو بغل خداوند

    آزادانه او بدون ترسو یه ذره نگران بودن باید خودمونو پرت بکنیم تو بغلشو بگیم آاااااااخیییییش پریدم راحت شدم

    راحت شدم از دست این نگران بودنا برای آینده راحت شدم از این همه فشاارو فکرای بی هوده

    ویه نفس راحت بکشیم

    آااخییش خدایاا شکرت

    شکرت که تورو دارم شکرت که با تو هستم

    دلم می خواد بیشترو بیشتر به خودم یاد آور بشم که باباااا نگران چی هستی هرچی که هست غمت نباشه خدا هستااا خدا هواتو داره خدا درستش میکنه تو نمی خواد نگرانش باشی

    تو خودتو پرت بکن تو بغلشو بسپر به اونکه دستش بالای تمام دست هاست بسپر به اون کسی که نفوض نا پذیره بسپر به اون کسی که قدرتش ورای همه قدرت هاس

    تو کاریو که دلت میگه انجام بده بقیش با اونه

    تو از خدا کمک بخواه وباور داشته باش که کمکت میکنه دیگه همچیو تموم شده بدون

    وبرو خوش باش برو لذت زندگیتو ببر

    برو به شکرانه اجابت خواستت شاد باش اگر قبولش داری

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1225 روز

    سلام

    چندسال پیش من بایکی ازنزدیک ترین افرادخانوادم به چالش خورده بودم شخصی که به تازگی وارد خانواده ماشده بود آدم رک گو ومنتقد وایرادگیری هست که ازهمه چیزایرادمیگیره ومن هم نقطه ضعفم مهم بودن نظرادم هاست وتوجه میکردم به رفتارها وحرفاش واکنش نشون میدادم اغلب درون خودم وقتی باخودم خلوت میکردم ساعت هاتوذهنم باهاش میجنگیدم وازش متنفر شده بودم وواقعایه جنگی درونم بع پاشده بودکه بغضی موقع هاسردردمیگرفت انقدرکه خشم وکینه گرفته بودم ووقت وانرژی من خیلی اتلاف میشد جالب این جابودهمه هم پشتش بودن ومن خودم خیلی تنهامیدیدم وهمش دوست داشتم مامانم خصوصاپشتم باشه ولی اصلابیشترلج می‌کرد چون من مقاومت داشتم وداشتم شرک میورزیدم چراازخدانمیخواستم که حامی من باشع تابه جایی رسیدم که گفتم خدایاهدایتم کن راهی بازکن

    چون بیشتروبیشتراین کارومیکردهم ازطرف اون وهمینطورادمای دیگه که من دیگه توان روبروشدن بااین آدم هارونداشتم وازخداخواستم وحتی نوشتم سال نو دردفترم که خدایاقلب من ازخشم نفرت وکینه به آرامش وصلح برسون خدایا کمکم کن این آدم هاروازم دورکن

    باورتون نمیشه من اروم اروم داشتم هدایت میشدم ویادمه چیزی درونم میگفت این مسائل زودگذر هستن و توبزرگ میشی وازشون ردمیشی وهمینم شد

    من دیدم رفتاراین آدم بامن هرباربهترمیشد یادیربه دیرمیدیمش یا رفتارش بامن بهترمیشد وانتقاداتش کم ترمیشد چون درذهن من تغییراتی داشت اتفاق می افتاد من کم ترتوذهنم درگیرش بودم وذهنم ازروش برداشته شد اروم اروم تاجایی که اصلا دیگه بهش فکرنمیکزوم ودیدم همین آدم حتی بعضی موقع رفتارهایی میکردکه متعجب میشد واقعااین همین آدم انقدرتغییرکرده الان که میان خونمون من آرامش دارم مشکلی ندارم باهاش اونم ازم خیلی کم انتقادمیکنه چون من دیگه درون خودم انتقاد نمیکنم ازاون و یاخودم ویاادم های دیگه ومن خیلی اروم شدم حالم خوبه وقتی میرفتن من همیشه باخودم توخلوتم جنگ داشتم ولی الان اگه یه وقتایی هم یه تیکه ای بپرونه درگیرش نمیشم ومیگم بزاربگه به خودش برمیگرده

    کلا درگیرنیستم دیگه حالم خوبه خداروشکرت که هدایت خدابودکه من روازخشم ونفرت وغیبت و..به آرامش صلح رسوند

    مثل آتیش شده برام میترسم یه قدم جلوتربرم میدونم اگه بخوام یه انتقادمنفی ادامه بدم میدونم گسترش پیدامیکنه درزندگیم ومنواسیرخودش میکنه .

    چقدرباعث رشدمن شد وحتی بارها درموردادم های دیگه که یه مشکلی میخوردم وقتی به این چالش فکرمیکنم که چطوری شروع شد وگسترش پیداکرد وچه تاثیراتی پشت سرش میاره

    بارهااستفاده کردم ازدرس هاش اگه این فکرمنفی ادامه بدی همون اتفاقات روتجربع میکنی که بااون آدم داشتی

    وخیلی محتاط ترشدم وسریع حالم خوب میشه وازش ردمیشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    سلام خدای من ؛ از اینکه هدایتم کردی امروز هم کامنت های محبوب را بخوانم و هم بعضی از جواب های بچه ها به کامنت ها بینهایت سپاسگزارم . هر کس از کامنت ها چیزی برداشت کرد خصوصا کامنت بسیاز زیبای دوست عزیزم آقای محمد مروجی که در مورد شیوه ی شخصی خودش در صحبت با خدا بود که من ناخودآگاه بدون اینکه خودم بخوام به جواب های یک سری از بچه های گروه هدایت شدم اینجا بود که با تمام سلولهای بدنم متوجه شدم که آگاهیی که آقای مروجی بهش رسیده در مورد صحبت با خدا دقیقا مثل همون چیزی است که من بهش رسیدم ولی درک این شیوه تکامل می خواد و هر کسی حتی بچه های این سایت که دارند روی خودشون کار میکنند باید بهش برسند که خداوند خیلی خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر می کنیم آمادس که باهاش حرف بزنیم و ارتباط برقرار کنیم و بعدش حرفش رو بشنویم قرآن معجزه است ولی بعد از ۱۴۰۰ سال توحیدش برای ماست ما که خدا رو به عنوان بالاترین قدرت می شناسیم در این زمان که آگاهی ها خیلی خیلی بیشتر از زمان پیامبر هست ( قابل مقایسه اصلا نیست)؛ برای زمانه ی ما توحید قران و قانون جذب اش که سراسر قرآن هست برای ماست و بقیه اش مختص اون زمان بوده یعنی مناسب افراد بت پرست اون زمان که باید وسیله ای بهشون به نام نماز معرفی می شد تا دست از بت پرستی که ساخته ی دست خودشان بود بردارند من که قبل از اینکه با این سایت آشنا بشم به این آگاهی رسیده بودم و خداوند برای شناخت بیشتر خودش و عمل کردن به قوانین بدون تغییرش منو به این سایت زیبا هدایت کرد من همواره در حال یادگیری هستم و همیشه شاگرد مکتب توحید باقی خواهم ماند به خدا قسم همه ی مواردی که گفتم همینطوری به دلم افتاد که باید اینجا بگم ولی مطمئنم کسانی که در مورد کامنت دوست عزیزم آقای مروجی جبهه گرفتند الان با گذشت ۳ سال و چند ماه مطمئنم خودشون متوجه شدند و الان همون دوستان این مطالب رو تایید می کنند خدایا بابت همه چیز سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    بهار فعلی گفته:
    مدت عضویت: 2736 روز

    سلام به استاد عزیزم وهمه دوستای گلمممم

    استاد خداقوت.مرسی.شما بهترینی.خداروشکرکه باهاتون اشنا شدم.حس اینروزام خیلی حس خوبیه پراز خدااااااااامممممم…فقط منتظربهم وحی کنه.باهام حرف بزنه .خودمو اماده کردم واسه گرفتن الهامات.احساس خیلی خوبی دارم قابل وصف نیس.وابسته به کسی نیستم.تغییرات درونیمو شروع کردم.ارومترم.ارامشم بیشترشده.اصلا نگران اینده نیستم من خودمو سپردم بخدا .من تسلیم خداوندم.خداروشکر که منو هدایت کرد درست زمانی که ذهنم درگیرقانون جذب بود.خداچقدر منو دوس داشته.خدایا عااااشششششقتمممممممم…شک نداررررررررررررم اینده خوبیدرانتظارمههههه??????ایمان دارم به خدا به خودم.استاد جونم نمیدونم چی بت بگم ارامشی واسسسسم ارامش خدایی.همتونوووووووو دوس دارم دوستای هم فرکانسیه موفق گل دوس داشتیممممممم????????????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سید احمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 3935 روز

    استاد عزیزم سلام و احترام

    چقد شما خوبی آخه؟ من چند شب پیش خوابتونو دیدم و از اون شب انگار یه حس بهتری نسبت به شما پیدا کردم و چقدر توی خواب مهربون و با آرامش بودید، بگذریم

    یه سوال داشتم استاد عزیزم، من مدت زیادیه که با شما هستم، شاید نظر نذارم ولی دنبال میکنم و تک تک فایلهایی که میاد رو دانلود میکنم، از جنبه های مختلفی زندگیم دگرگون شده، مثلا از نظر سلامتی، من حدود 1/5 ساله که مریض نشدم، تک و توک یکی دو بار سرما خوردگی مختصری داشتم که اونم با آبلیمو عسل و سیب و… درمانش کردم یکی دو روزه، من که سلطان سرماخوردگی بودم و سرماخوردگیام معروف بود که اگه سرما بخورم دیگه واویلاست و فلان، یا مثلا بی نهایت سردرد بودم، به جرئت میگم از 365 روز سال 350 روزشو سردرد بودم، اصلا شده بودم سنجه ی آلودگی هوا، بسته به اینکه چند دقیقه طول میکشه سردرد بشم متوجه میشدم که امروز هوا چقد آلوده ست و الان به وضعیتی رسیدم که خدا رو شاهد میگیرم اگه یه روز سردرد بشم برام عجیبه، اصلا کلا انگار که سردرد وجود نداره و این کارا رو من تنها با تغییر باورها بهش رسیدم،

    نکته ی بعدی هم در مورد روابط هست که نمتیونم بگم که روابط من چقدر نتیجه ی باورهای مخرب بود، همیشه توی تنش و اضطراب بودم، شب میخوابیدم صبح با استرس اینکه نکنه الان اس ام اس داده باشه همه چی تموم بیدار میشدم، عصبی بودم و همیشه تحقیر میشدم تو روابطم، همیشه جنبه ی شیطانی طرف مقابل رو برانگیخته میکردم و فرقی نداشت طرف مقابل کی باشه، من یه آدم تحقیر شده ای بودم که هرگز توی روابطم لحظات خوش نداشتم(البته وقتی با طرف بیرون بودیم خوب بود اما همینکه جدا میشدیم دیگه اول بدبختی) ولی الان دیگه انقد با کسی که باهاش هستم روابط خوبی داریم که اصلا بعضی وقتا میشینم فکر میکنم که مگه میشه دو نفر انقدر با هم خوب باشند و هم دیگه رو درک کنند و…

    البته در مورد پول هنوز اون چیزی که میخوام نشده که مطمئنم و شک ندارم که میشه، خیلی از قبل بهتر شده ولی همچنان انتظار دارم خیلی خیلی بیشتر بهتر بشه.

    خدارو شکر میکنم هزار مرتبه

    اما سوالی که من دارم اینه که با توجه به اینکه من مدت حدود 2 سالیه اصلا مریض نشدم، بخاطر همین هم اصلا سراغ دفترچه ی بیمه نرفتم، یعنی الان دفترچه بیمه ندارم و حرفمم اینه که گرفتن دفترچه بیمه یعنی انتظار برای بیماری، آیا این دیدگاه من درسته؟ شما خودتون دفترچه بیمه یا چیزی شبیه به اون دارید؟ ممنون از شما…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فهیمــــه زارعی گفته:
    مدت عضویت: 2664 روز

    با ســـــلام

    با نهایت افتخــــار فهیمه هستم کاربــــــــر استاد مهربونممممممم آقای عباس منش

    حضور من و آرامش و نشاط واقعی خــــــدااا معجزه واقعی یعنی اینکه درک کنــــــــی ی خدای مهربانی داری که اولا خواسته تو جمع دوستای هم مداری خودم باشم هم ی استاد مهربون داشته باشم . استاد نمیدونی وقتی می گفتید این بع بعی ها بز و گاو ماهی ها این رود خونه آب بوی طبیعت آخ که چقــــــــدر صحبتهاتون دل نشینه اصـــلا وقتی مصاحبه ۲۱ را شنیدم از اینکه اول عاشق خـــــــدااااا و عاشق طبیعت خدا هستم و اینکه استادی به این با ذوقی از طبیعت خدا میگه از سپردن به خدای که آخه اینقدر زیبا آفرید این طبیعت را دست به قلم خــــــدا قشنگیش به یطرف استاد به این با ذوقی و خدا دوستی ما هم یطرف دیگـــــه مگه دیگه جای برای غصه خوردن پیدا میشه .من خیلی خوشحالـــــــــــــــم خــــــــــدایا سپاس سپاس که استاد به این خوبی بهم دادی که از طبیعتت اینقدر با اشتیاق برامون توصیف می کنه

    خــــــــــدا جون دوست دارم

    استـــــــــاد عزیزم دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: